درنگی در مسأله غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ جلسه پنجم از پنج جلسه

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ 14 شهریور 1403 در حسینیه مهدویه مشهد مقدّس به ادامه سخنرانی با موضوع “درنگی در مسأله غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سلطان اولیا حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیّة و الثناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و أرواح مَن سِواه و فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

این چند جلسه که در محضر امام رضا علیه الصلاة والسلام و میهمان حضرت بودیم، تفضّل کردند که جملاتی راجع به حضرت حجّت ارواحنا فداه با یکدیگر گفتگو کردیم.

موضوع بحث تقریباً «درنگی بر غیبت حضرت حجّت ارواحنا فداه» بود، بیشتر قسمتِ غیبت و فرج فردی را بیان کردیم.

بعد به اینجا رسیدیم که الآن غیبت عمومی است، نه فقط فردی. چشم‌های عموم مردم از دیدار حضرت محروم است، این موضوع حکمت‌هایی دارد.

یکی از آن حکمت‌ها را عرض کردیم که ظاهراً به ما برمی‌گردد، یعنی حضرت در پرده‌ی غیبت هست، این غیبت حضرت نوع أشدّ تقیّه است، چنان در تقیّه است که اصلاً دیگر دست ما به دامان حضرت نمی‌رسد، اما دست حضرت برای کارهایی که می‌کند باز است، هدایت می‌کند، دست‌گیری می‌کند. اگر جای حضرت مشخص باشد، آنوقت حضرت دچار محدودیت‌هایی می‌شود.

یک نفر مسئولیتی می‌گیرد هزار نوع پروتکل امنیتی دارد، همه‌ی عالم به فدای امام زمان ارواحنا فداه. اگر قرار بر این باشد که بخواهند جان مبارک امام زمان ارواحنا فداه را به شکل طبیعی حفظ کنند، حضرت خیلی محدود می‌شوند، و شاید یک جهت این موضوع هم همین باشد، غیر از آنکه عرض کردیم نعوذبالله ممکن است کسی مثل من هم تحمّل عدالت حضرت را نداشته باشد.

درنگی در نامه‌ی منسوب از امام زمان ارواحنا فداه به شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه

در این زمینه یک نقلی هست که نه می‌شود بر این نقل قسم خورد و نه می‌شود به آسانی از کنار آن گذشت.

متن منسوب به حضرت حجّت ارواحنا فداه است که حضرت آن را در نامه‌ی به شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه نوشته است، منتها چون مطابق مبانی است می‌شود آن را خواهند. من با ضرس قاطع نمی‌گویم که این کلام حتمی حضرت حجّت ارواحنا فداه است.

آنجا حضرت زیاد می‌فرمایند که «لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اَللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اِجْتِمَاعٍ مِنَ اَلْقُلُوبِ»،[4] اگر این شیعیان ما که خدا به آن‌ها توفیق بدهد به اجتماع قلوب و همراهی با هم و تولّی و خدمت به یکدیگر برسند، و «فِي اَلْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ» این‌ها بر آن عهدی که با ما بستند پایداری کنند، «لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اَلْيُمْنُ بِلِقَائِنَا» میمنت و مبارکی دیدار ما برای آن‌ها به تأخیر نمی‌افتد.

حال باید در این موضوع درنگ کرد که این موضوع فردی است یا عمومی.

اگر ما بنده شویم از احتجاب بیرون می‌آییم، مشکل من هستم، چیزی بین امام و ما حائل نیست، «تو خود حجاب خودی *** حافظ از میان برخیز».

بعد فرمود: «وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ اَلسَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا» آنوقت می‌توانند ما را ببینند.

بعضی از بزرگان ما اینجا اینطور فهمیده‌اند که ما اگر با هم یک اجتماعی داشته باشیم، مثلاً شما یک اجتماع اربعینی را درنظر بگیرید، این موضوع بجای همدلی ده روز ایام اربعین، یک سال باشد؛ آیا ظهور اتفاق می‌افتد؟

بعضی از بزرگان ما می‌گویند بله، ولی به عقل ناقص بنده می‌رسد که هنوز معلوم نیست، جلوتر به این بحث اشاره می‌کنم.

این موضوع حتماً مؤثر هست، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که روزی شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طوری اینطور با یکدیگر باشند که برای خدمت به یکدیگر سر و دست بشکنند.

این نقل می‌فرماید که اگر اجتماع بر قلوب کنند و بر آن عهدی که با ما بستند پایبند باشند، برای این‌ها تأخیر نمی‌افتد، حداقل بصورت فردی.

حکمت غیبت چیست؟

اما حکمت‌های غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه اعم از این حرف‌هاست، صرفاً حفظ جان حضرت و بد بودن من نیست، من که هزار سال قبل نبوده‌ام که بدی من بخواهد غیبت درست کند، آن خدای جواد و کریمی هم که ائمه‌ی دیگر را در اختیار مردم گذاشته است که مردم استفاده کنند، نعوذبالله به بخل نرسیده است که امام آخر را نگه دارد.

نمی‌خواهم عرض کنم که احتمال ندارد بخشی از غیبت حضرت حجّت ارواحنا فداه تنبیهی باشد، ممکن است اینطور باشد و چه بسا که هست، از جمله همین روایتی که خواندم، اما بخشی از غیبت حضرت تکمیلی است.

یعنی بخشی از غیبت حضرت که شاید بخش اصلی هم هست، به سقیفه هم ربط ندارد چه برسد به من! یعنی اگر سقیفه رخ نمی‌داد هم غیبت بود.

در روایت می‌گوید سِرّی از اسرار الهی است که علّت آن بجز بعد از ظهور کشف نمی‌شود.

یعنی ما هرچه راجع به این موضوع صحبت کنیم، حقایق آن را دقیق نمی‌فهمیم، وقتی که ظهور رخ بدهد می‌فهمیم حکمت آن چه بوده است، الآن تأویل غیبت را متوجّه نمی‌شویم. یعنی ما نمی‌توانیم بخشی از حقایق غیبت را درک کنیم.

تعبیر دوم این است که «سُنَّةٌ مِن سُنَنِ المُرسَلِین»، هر پیغمبری یا وصی پیامبری غیبتی داشته است، غیبتِ پیامبر ما و اوصیای ایشان هم با امام دوازدهم است.

این موضوع اصلاً ربطی به رخداد سقیفه یا حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ندارد.

این غیبت چه چیزی دارد که هر پیامبری غیبتی داشته است؟ اینکه سنّتی از سنّت‌های پیامبران است یعنی چه؟

اصلاً این موضوع به سقیفه و بدی اهل سقیفه و بدی من ربطی ندارد.

نباید برای خودمان اعتباری قائل شویم

انصافاً اینکه اصلاً حضرت برای سیصد و سیزده نفر گیر کرده باشد، از مجموعه‌ی روایات برداشت نمی‌شود!

اینکه ما خیال می‌کنیم حضرت حجّت ارواحنا فداه برای سیصد و سیزده نفر گیر کرده است، چند نتیجه‌ی خطرناک و غلط همراه دارد. یکی اینکه ما خیال می‌کنیم که ما باید حضرت را نجات بدهیم، درحالی که حضرت منجی است.

این ادبیات را زیاد می‌شنویم که مثلاً ما باید برای حضرت تولید قدرت کنیم!

مثلاً می‌پرسند چرا موشک می‌سازی؟ می‌گوید برای اینکه می‌خواهیم برای امام زمان ارواحنا فداه تولید قدرت کنیم!

توجّه کنید ما باید موشک بسازیم، اما به دلیل دیگری! «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ»،[5] اینکه حکومت شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید نستوه و شکست‌ناپذیر و قدرتمند باشد و دشمنان از او بترسند، حرف درستی است؛ اما اینکه ما می‌خواهیم برای امام زمان ارواحنا فداه قدرت تولید کنیم و برای حضرت موشک درست کنیم… این حرف برای کسی است که اصلاً خبر ندارد که من چه کسی هستم و امام زمان ارواحنا فداه کیست. مانند بچه‌ای که با کاغذ موشک درست می‌کند و می‌گوید می‌خواهیم با این موشک پدر خود را به کربلا بفرستم!

اصلاً ما چه هستیم که بخواهیم برای امام زمان ارواحنا فداه تولید قدرت کنیم؟ «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»!

ما باید قدرت داشته باشیم، برای اینکه شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در امنیت باشند. این وظیفه‌ی ماست. هر جایی که جمعی وجود دارد، امنیت آن جمع مهم است، بهداشت آن جمع هم مهم است.

ما برای اینکه امام زمان ارواحنا فداه از ما راضی شود به شیعیان حضرت خدمت می‌کنیم و برای شیعیان حضرت امنیت را تأمین می‌کنیم تا اینکه شاید حضرت به ما نظری کنند، نه اینکه برای امام زمان ارواحنا فداه تولید قدرت کنیم.

این ادبیات خیلی سخیفی است که متأسفانه رایج است. اصلاً ما در نقش حضرت فرو رفته‌ایم! قرار نیست ما عالم را نجات بدهیم، قرار است حضرت بیایند و عالم را نجات دهند، اگر قرار بود ما عالم را نجات دهیم که لازم نبود امام زمان ارواحنا فداه در غیبت بروند.

بلکه برعکس در نقل دیگری می‌فرماید غیبت اتفاق می‌افتد که ما از این مستی بیرون بیاییم.

تا زمانی که ما از همه‌ی اسباب و وسائل ناامید نشویم، حضرت ظهور نمی‌کند.

این کسی که می‌گوید «می‌خواهم برای امام زمان ارواحنا فداه تولید قدرت کنم» شاید نیّت خیری هم دارد، ولی ناخواسته خود این شخص غیبت را تقویت می‌کند.

روایات تصریح می‌کند که ما باید از خودمان، از هر چیزی که داریم ناامید شویم. اتفاقاً ما باید از خودمان ناامید شویم. ما باید از این ربوبیت ادّعایی که «من می‌خواهم کاری کنم» پایین بیاییم. ما اصلاً نباید برای فعل خودمان ارزش و اعتباری قائل شویم.

تعبیر مرحوم آیت الله مصباح این بود که «ما مثل مذبوح هستیم که دست و پایی می‌زند، او باید دست و پا بزند و وظیفه‌ی خود را انجام دهد، چه نتیجه بگیرد و چه نتیجه نگیرد، اما لزوماً برای نتیجه این کار را نمی‌کند». مذبوح برای نتیجه‌ی زنده‌ماندن دست و پا نمی‌زند، اما دست و پا می‌زند و کار خود را انجام می‌دهد.

ما باید از همه چیز ناامید شویم.

حال در روایات آمده است که «از همه‌ی حکومت‌ها»، به تناسب حکم موضوع، القای خصوصیت و… می‌شود گفت از همه چیز ناامید شویم، نه فقط از حکومت‌ها. من باید از خودم ناامید شوم، از جمع‌مان ناامید شوم، از حکومت ناامید شوم، از هر چیزی که دارم ناامید شوم، که بعد به اضطراری بیفتم و او را صدا بزنم. باید از همه چیز ناامید شوم.

«ناامید شوم» یعنی چه؟ آیا یعنی وظایف ما تعطیل است؟ نخیر! وظایف ما تعطیل نیست.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِیرٍ بَرٍّ أَو فاجِرٍ»، یعنی آیا باید حکومت را تعطیل کنیم؟ مسلّماً نه!

همانطور که من زندگی خود را تعطیل نمی‌کنم، بالاخره من پدر یک خانواده هستم، نفقه‌ی آن‌ها به گردن من است. رزق بدست خدای متعال است ولی تلاش برای رزق به گردن من است. اگر اینطور بود که رزق دست خدا باشد و من هم هیچ تکلیفی نداشته باشم که وجوب بر من بار نمی‌شد، درصورتی که نفقه‌ی خانواده‌ی من بر من واجب است. یعنی درست است که رازق خدای متعال است ولی من باید تلاش کنم.

من تلاش می‌کنم و خدا رزق می‌دهد، حال کسی به اندازه‌ی من تلاش می‌کند و رزق بیشتری دارد و کسی به اندازه‌ی من تلاش می‌کند و روزی کمتری دارد، ولی بهرحال باید تلاش کند، وگرنه مرتکب حرام شده است.

تفاوت ظریف بین آن جریانی که قائل است باید همه چیز را تعطیل کنیم تا حضرت بیاید، و آنچه ما از روایت متوجّه می‌شویم، اینجاست.

اتفاقاً هیچ حکمی تعطیل نیست، در هیچ وظیفه‌ای اختلال ایجاد نمی‌شود، اما قرار نیست ما وظایف امام زمان ارواحنا فداه را انجام دهیم.

ما که در زندگی خودمان مانده‌ایم، در اداره‌ی اطرافیان خودمان مانده‌ایم، در اداره‌ی کشور هشتاد میلیون نفری مانده‌ایم، نمی‌توانیم دنیا را اداره کنیم. نه اینکه ما نتوانیم، هیچ کسی نمی‌تواند.

شما بروید و هر کشوری را ببینید، آن کسانی که آینده‌پژوهی دارند و بحث‌های استراتژیک دارند را ببینید، بحران‌های سنگین حکومت‌ها را می‌نویسند، می‌نویسند که همه رو به افول هستیم و… بله! ما بیچاره و ضعیف هستیم، ما بشر هستیم.

اینکه عرض می‌کنم باید از همه چیز ناامید شویم، باید از خودم ناامید شوم، باید از کس و کار خود ناامید شوم، باید از اجتماع خود ناامید شوم، باید از حکومت خود ناامید شوم، باید از هر چیزی که داریم ناامید شوم، باید به این‌ها دل نبندم، به این معنا نیست که کار را تعطیل کنم، بلکه باید وظایف فردی خود را انجام دهم، باید وظایف اجتماعی خود را انجام دهم، باید وظایف سیاسی خود را انجام دهم، باید همه‌ی وظایف خود را انجام دهم. اصلاً اگر من این وظایف را انجام ندهم، وقتی حضرت تشریف بیاورند که من سنخیتی با حضرت ندارم که بخواهم همراه شوم. من باید وظایف خود را انجام دهم ولی برای این‌ها اعتبار قائل نیستم، دل به این‌ها خوش نمی‌کنم.

اینکه به این موضوع دلخوش باشم که فلانی آمد و می‌خواهد ما را نجات دهد غلط است، می‌توانم دعا کنم، کسی که خودش معلوم نیست عاقبت به خیر است یا نه، نمی‌تواند منجی باشد. بله ما یکدیگر را دعا می‌کنیم، تلاش می‌کنیم، بلکه شبانه‌روز تلاش می‌کنیم.

باید هم وظایف فردی خود را انجام دهم، هم نمی‌توانم نسبت به اجتماع مؤمنین بی‌خیال باشم، «مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»،[6] نمی‌شود من بگویم زندگی خود را می‌کنم و گرسنگی دیگران برای من مهم نیست، یا اینکه عدّه‌ای را در نقطه‌ای از دنیا قتل عام می‌کنند را ندید بگیرم؛ اما اینکه من خیال کنم قرار است بروم و عالم را نجات بدهم، این هم توهّم خیلی بزرگی است.

این احتمال را هم قبول دارم که من با همینکه خودم را هیچ می‌دانم اگر به وظایف خود عمل کنم، ممکن است خدای متعال برکت بدهد و آن کشور هم از قتل عام نجات پیدا کند، اما من این موضوع را به خودم نمی‌گیرم و این موضوع را از خودم نمی‌بینم.

ما باید از اینکه «ما قرار است کاری کنیم» استعفاء بدهیم، من نیم‌من هم نیستم، هیچ چیزی نیستم، تا وقتی فکر می‌کنم «من» وجود دارد، به امام زمان ارواحنا فداه کار ندارم، چون فکر می‌کنم این من هستم که باید درست کنم.

اگر ما یک عمر تلاش کنیم که بعد از هفتاد سال به این اضطرار برسیم که بفهمیم «رَبّ» کس دیگری است نه من، و حضرت حجّت ارواحنا فداه کس دیگری است نه من، تلاش هفتاد ساله‌ی ما می‌ارزیده است.

در روایت هست که آنقدر این غیبت طول می‌کشد که ما از هر چیزی ناامید شویم.

البته دوباره تکرار می‌کنم که شبهه نشود، ما باید همزمان وظایف خود را انجام دهیم، اما به خودمان دل نمی‌بندیم، تا زمانی که ما به خودمان دل بسته‌ایم، باخته‌ایم. به خودم، به جمعم، به حکومتم، به هر داشته‌ام. باید از همه دل بِکَنَم.

از این جهت غیبت تکمیلی است، یعنی اگر غیبت برای هر کسی اضطرار ایجاد کند، او را به عبودیت رسانده است، این کمال است نه عذاب. در دنیا سختی می‌کشد ولی رشد کرده است. مانند آن سنگ‌نوردی که سختی می‌کشد و تمرین می‌کند، وسط مسابقه هم سختی می‌کشد، ولی بالا می‌رود.

مضطر عروج پیدا می‌کند، رفعت پیدا می‌کند، این مضطر است که بالا می‌رود.

تا زمانی که «مضطر» نشویم «عبد» نیستیم

تا زمانی که ما مضطر نشویم عبد نیستیم، چون همزمان که از او می‌خواهم به ده جای دیگر هم امید دارم، «یا الله» غیرمضطر تشریفاتی است.

این همان «شِرّه سهو» است، تا زمانی که ما از «شِرّه سهو و سِکرَت تَباعُد» بیرون نیاییم و مضطر نشویم، اصلاً یک مرتبه هم درست «یا الله» نمی‌گوییم.

«یا الله» می‌گویم ولی هنوز دل من به این موضوع خوش است که دوست من چک مرا پاس می‌کند! آنجایی که دیگر کسی تلفن مرا جواب نمی‌دهد، طلبکار در بانک ایستاده است، به هر جایی که می‌توانستم رو زدم، دیگر هرچه فکر می‌کنم نمی‌دانم به چه کسی بگویم، دیگر کسی نیست… وگرنه یکی از اخلاق‌های بد من این است که تا لحظه‌ی آخری که احتمال بدهم کسی جواب مرا می‌دهد، خدا را محکم صدا نمی‌زنم، این هم از بدبختی من است.

آن لحظه‌ای که دیگر از همه قطع امید می‌کنم، وقتی «یا بقیّة الله» بگویم، در ذهن من شخص دیگری هم کنار حضرت نیست، اگر این اتفاق بیفتد من یک قدم رشد کرده‌ام؛ و اگر کسی مضطر نباشد عبد نیست، و اگر عبد مستجاب‌الدّعوه است برای این است که وقتی «یا الله» می‌گوید راست می‌گوید، وقتی «یا الله» می‌گوید با الله کار دارد. من همانطور که نماز می‌خوانم «یا الله» می‌گویم، هنگام نماز خواندن که توجّه ندارم!

لذا بخشی از موضوع غیبت این است که من به اضطرار بیفتم، و اگر به اضطرار بیفتم او هدایت می‌کند. از آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه پرسیده بودند که آیا امام زمان ارواحنا فداه باطن ما را می‌بیند؟ ایشان فرموده بود: سید مرتضی کشمیری باطن ما را می‌دید!

همانطور که می‌دانید سؤال نیمی از علم است، شما از سؤال طرف متوجّه می‌شوید که آیا او علم دارد یا نه.

بخشی از غیبت برای ارتقاء ماست که ما تقویت شویم، ما مضطر شویم.

اساساً ما باید عبد شویم تا حضرت به ما نظر کند؛ و برای اینکه بخواهیم عبد شویم، یکی از ذاتیات این امر «اضطرار» است، یعنی من از غیر از خدا قطع امید کنم.

همه‌ی ما این موضوع را می‌دانیم، ولی اینکه کسی بخواهد عملاً و حقیقتاً با همه‌ی وجود خود قطع امید کند، این موضوع خیلی مَرد می‌خواهد. ان شاء الله خدای متعال روزی کند، ان شاء الله خدای متعال ما را مضطر به غیبت امام زمان ارواحنا فداه کند و ما از همه‌ی عالم قطع امید کنیم.

قسمتی از موضوع غیبت، به ما ارتباط ندارد

در روایات چیز دیگری هم در مورد غیبت عمومی گفته شده است که این هم به عمل ما مربوط نیست، آن هم این است که می‌گوید حضرت چه زمانی ظهور می‌کند؟

می‌فرماید: زمانی ظهور می‌کند که قبل از آن حقایق بر همه‌ی آن کسانی که قرار بود به این دنیا بیایند عرضه شود، ایمان به آن‌ها عرضه شود، بپذیرند یا نپذیرند، به این دنیا آمده باشند… تعبیر روایت از این‌ها «ودایع» است…

ما نمی‌دانیم در علم حضرت حق، صد میلیارد نفر هستند، هزار میلیارد نفر هستند، یک میلیارد نفر هستند، پنج میلیون نفر هستند، هزار نفر هستند یا چقدر، که این‌ها باید به این دنیا بیایند، همانطور که به ما عرضه شده است، ایمان آورده‌ایم یا ایمان نیاورده‌ایم، آن‌ها هم ایمان بیاورند یا ایمان نیاورند؛ بعد ظهور رخ بدهد.

حال سؤال! آیا ما می‌دانیم همه‌ی آن ودایع آمده‌اند یا نه؟ خیلی روشن است که نمی‌دانیم.

لذا اگر آن ودایعی که خدای متعال مقدّر کرده است، یعنی انسان‌هایی که قرار است به این دنیا بیایند و زندگی کنند و دین به آن‌ها عرضه شود؛ آن افرادی که حضرت حق مقدّر کرده است هنوز نیامده‌اند، شما هرچه دعا کنید، اگر آن‌ها نیامده باشند ظهور محقق نمی‌شود.

لذا بخشی از ظهور کلاً هیچ ربطی به علم و عمل ما ندارد.

لذا این موضوع انسان را می‌ترساند، در فرمایشات آیت الله بهجت هم هست که ممکن است ظهور نعوذبالله هزاران سال عقب بیفتد.

ما دعا می‌کنیم، التجاء می‌کنیم، ان شاء الله خدای متعال به ما رحم کند، ولی ما اصلاً نمی‌دانیم.

زمانی بزرگواری گفته بود من می‌توانم نمودار ظهور بکشم!

ما چه علمی داریم که چه کسانی باید به این دنیا می‌آمده‌اند، حال آمده‌اند یا نه؟! که بخواهیم نمودار ظهور بکشیم؟!

انصافاً این‌ها توهّم محض است، و بصورت ناخواسته این‌ها ظلم به مسئله‌ی مهدویت است. اینطور مردم فکر می‌کنند که موضوع مهدویت شانسی است، اما اینطور نیست.

با علائم ظهور هم اینطور برخورد می‌شود، در حالی که ممکن است علائم ظهور برای تطبیق خودِ امام زمان ارواحنا فداه برای ما باشد، یا اصلاً ممکن است برای امیدبخشی به ما باشد، مثلاً بگوییم خدایا! آیا ممکن است این اتفاقی که الآن در یمن رخ داده است، به ما رحم کنی و آن مقدّمه‌ی ظهور باشد؟ یعنی می‌توانیم دعا کنیم و این امر به ما امید می‌دهد.

اما اینکه می‌توانیم بگوییم این حتماً همان است؟!

خطر این حرف‌ها این است که مسئله‌ی مهدویت آمده است که ما سپر بیندازیم و بگوییم من غلط کردم و هیچ چیزی نیستم و نمی‌توانم خودم را اداره کنم، یعنی می‌خواهد ما را به این سمت ببرد، آن بزرگوار بصورت ناخواسته به ما توهّم مدیریت می‌دهد! آن هم در موضوعی که هیچ چیزی نمی‌دانیم!

مسئله‌ی هدایت باطنی

حال که دست ما به امام زمان ارواحنا فداه نمی‌رسد چکار کنیم؟

خسارت زیاد است، در جلسات گذشته اندکی به این موضوع پرداخته‌ایم، اما اصلِ امامتِ همه‌ی ائمه علیهم السلام «هدایت باطنی» بوده است.

مثلاً‌ در زمان امام صادق علیه الصلاة والسلام که می‌شد حضرت را دید، اینطور نبوده است که همه حضرت را ببینند، امام در مدینه هستند و شیعیان در کوفه هستند. یا اینکه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در زندان هستند و شیعیان در قم هستند. مگر همه به امام دسترسی داشتند؟ نه!

آیا فقط آن‌هایی که می‌آمدند و امام را می‌دیدند از امام استفاده می‌کردند؟ نه!

امام به عالم وجود احاطه‌ی تامّه دارد.

همین الآن که من با شما صحبت می‌کنم اگر امام اراده بفرماید من حرف‌های خود را فراموش خواهم کرد، قبل از اینکه شما بشنوید او می‌شنود، اصلِ امامتِ امام «هدایت باطنی» است.

در کافی شریف یک باب به نام «أَنَّ اَلْأَئِمَّةَ عَلَيهِمُ السَّلاَمُ نُورُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» هست که خیلی روایات قابل ملاحظه دارد، یعنی «ائمه علیهم السلام نور خدا هستند».

یک روایت از امام صادق سلام الله علیه است که روایتِ خیلی زیبایی است، من قسمتی از آن را عرض می‌کنم.

حضرت باقر علیه السلام به «ابوخالد کابلی» که از شاگردان برجسته‌ی امام سجّاد علیه السلام است، همانطور که عرض کرده بودم او افتخار افغانستانی‌ها و کابلی‌هاست… امام سجّاد علیه السلام در شروع امامت خود سه شاگرد مهم داشتند که یکی از آن‌ها «ابوخالد کابلی» است، او شخص باکلاسی است، از حواریین حضرت سجّاد علیه السلام در قیامت است، ان شاء الله خدای متعال شفاعت او را روزی همه‌ی ما کند…

حضرت باقر علیه السلام به ابوخالد کابلی فرمود: «يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ»[7] نور امام در دل یکایک مؤمنین «أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ» از خورشید وسط روز تابنده‌تر است.

لازم نیست حتماً یک نفر روی منبر به شما حرفی بزند.

اگر با کسی قهر هستید و نمی‌توانید او را ببخشید، ناگهان در بین عبادت خودت می‌گویی پیامی به او بدهم و از او عذرخواهی کنم… اینکه ناگهان دل شما اینطور نرم می‌شود، از کجا آمده است؟

حضرت فرمودند: «يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ» نور امام در دل یکایک مؤمنین «أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ» از خورشید وسط روز تابنده‌تر است، «وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ» این‌ها قلب‌های مؤمنان را روشن می‌کنند.

اینکه شما می‌بینید داعشی‌ها یک جوان لاغراندام را به اسارت می‌گیرند، او چه زمانی تمرین اسارت کرده است؟ وقتی او را می‌برند که سر او را قطع کنند، فیلمی که از او منتشر می‌شود مملو از صلابت است! او چه زمانی تمرین کرده است؟

ان شاء الله خدای متعال شهید حججی را شفیع ما قرار بدهد و او را میهمان حضرت رضا علیه السلام.

یک اسیر که باید قاعدتاً ذلیل باشد، «مظهر عزّت» می‌شود.

حضرت فرمود: «وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ» این‌ها قلب‌های مؤمنان را روشن می‌کنند.

از آنطرف، «يَحْجُبُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ» اگر بخواهد…

شما برای یک نفر صدها دلیل برای امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آورید و او هم در نهایت زیر بار امامت حضرت نمی‌رود، این شخص چون قبلاً خطاهایی کرده است خدای متعال نمی‌خواهد آن نور به قلبش بتابد.

خدای متعال هم در قرآن کریم در مورد قرآن می‌فرماید «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا»،[8] عدّه‌ای را گمراه می‌کند و عدّه‌ای را هدایت می‌کند، «وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ».

طرف فسق کرده است و الآن دیگر روشن نمی‌شود.

این نور هست، ان شاء الله خدای متعال ما را به نور امام زمان ارواحنا فداه هدایت کند.

این نور است که همه جا را روشن می‌کند، در روایت هست که «أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِهَا»، زمین را با نور او روشن می‌کند؛ فرمود: این نور ماست.

زمین برهوت دل‌ها را هم با نور او روشن می‌کند، دل‌ها را آباد می‌کند، وقتی نام او می‌آید چشم‌ها تر می‌شود. این برای آن قلبی است که نور امام به آن می‌تابد.

آن شاعر این را گفته بود که «النُّورُ أنتَ وَ کُلُّ نُورٍ ظُلمَةٌ»، اصلاً نور تو هستی، خورشید تاریک است!

شاعری به استقبال شعر ابن ابی الحدید رفته است؛ ابن ابی الحدید در جایی در قصیده‌ی معروف عینیّه‌ی خودش که چند بیت آن روی ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم هست می‌گوید: ای باد صبا و ای سرزمین غری، یعنی ای سرزمین نجف! «أَتُرَاکَ تَعلَمُ مَن بِأرضِکَ مُودَعُ» آیا می‌دانی چه کسی اینجا دفن است؟ «فِیکَ ابنُ‌عُمرَانَ الکَلِیم وَبَعدهُ» انبیاء اینجا هستند، اینجا ملکوت همه‌ی عالم است، اینجا شفیع همه‌ی انبیاء است.

بعد شاعری اینطور به استقبال آن شعر رفته است، به سرزمین نجف خطاب می‌کند و می‌گوید: «فِیکَ امرءٌ مَا فِی الوُجُودِ مِثَالُهُ» آیا می‌دانی اینجا چه کسی دفن است؟ کسی که در عالم وجود مثل و مانندی ندارد، «مَن صَدَّقَت أفعالُهُ أقوالَهُ» کسی که هر چه گفت را عمل کرد، «فِیکَ امرءٌ کُلُّ الوُجُودُ عِیالُهُ» اینجا کسی دفن است که همه‌ی عالم بر سر سفره‌ی او هستند، همه عیال او هستند، «بَل فِیکَ نُورُ اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ؛ لِذَوِی البَصَائِرِ یُستَشَفُّ وَیَلمَعُ»

ما در زیارت امام حسین علیه السلام این را می‌گوییم، مرحوم کفعمی در «بلد امین» آورده است که به حضرت عرض می‌کنیم «اَشْهَدُ اَنَّكَ قُتِلْتَ وَلَمْ تَمُتْ» تو را کشتند ولی تو نمردی.

یعنی موضوع غیبت این نیست که چون دست ما به حضرت نمی‌رسد، نعوذبالله حضرت از هدایت ما عاجز است. ما به ائمه‌ی قبلی اینطور عرض می‌کنیم که «اَشْهَدُ اَنَّكَ قُتِلْتَ وَلَمْ تَمُتْ» تو را کشتند ولی تو نمردی، «بَلْ بِرَجاءِ حَياتِكَ حَيِيَتْ قُلُوبُ شيعَتِكَ» شیعیان تو که به زیارت تو می‌آیند، به امید اینکه تو نظر کنی زنده هستند، تو به بقیّه حیات می‌دهی، «وَبِضِياءِ نُورِكَ اهْتَدَى الطّالِبُونَ اِلَيْكَ» هر کسی که بیاید به ضیاء نور تو هدایت می‌شود.

خدا در غیبت به ما جفا نکرده است، برای ما کم نگذاشته است، هر چیزی که هست از بی‌توجّهی من است.

اگر کسی در روز سی ثانیه در جایی که کسی نیست و حواس او پرت نیست (بهتر است رو به قبله) با حضرت حرف بزند، اوضاع او تغییر می‌کند.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

شب آخر جلسه من می‌خواهم به کسی پناه ببرم که پناهگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود، می‌گوید رفتم و دیدم امام باقر علیه السلام تب دارد و رو به قبله عرض می‌کند «فَاطِمَةُ بِنتَ مُحَمَّد»…

نه به خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که به وسایل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توسّل و تبرّک می‌کردند، حضرت سجّاد علیه السلام به یزید ملعون فرمود: اموال غارت‌شده‌ی ما را پس بدهید…

این‌ها خانواده‌ی کَرَم هستند، امام مجتبی علیه السلام سه مرتبه همه‌ی اموال خود را به غیرشیعیان مدینه بخشید، حال مگر در بین این اموال غارت‌شده چه چیزی بوده است؟

یزید گفت: آن‌ها را در کربلا و کوفه غارت کردند، اینجا شام است! پول آن‌ها را می‌دهم.

امام سجّاد علیه السلام فرمود: پول آن‌ها به درد ما نمی‌خورد.

یزید گفت: مگر چه چیزی بین این‌ها داشتید؟

حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: «لِأَنَّ فِيهِ مَغْزَلُ فَاطِمَةَ»[9] مقنعه‌ی مادرمان فاطمه زهرا بود…

از اینجا معلوم است وقتی به سفر می‌رفتند این را با خودشان می‌بردند، چون ودایع امامت را در مدینه باقی گذاشته بود، معلوم است این غیر از ودایع امامت است، این برای سلامتی سفر و خیر و یُمن و برکت بود که بهمراه داشتند.

بی‌بی جان! به ما گفته بودند وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر شهادت پسرتان را به شما داد، شما گریه‌ی شدیدی کردید، بعد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردید: «مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ» چه زمانی پسر مرا می‌کشند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَ مِنْكِ وَ مِنْ عَلِيٍّ»،[10] زمانی که من و تو و علی نیستیم.

به ما نقل کرده‌اند که شما آنجا فرمودید که «فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ» چه کسی بر او گریه می‌کند؟

آنجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى» مردان امّت من طوری گریه می‌کنند، مثل مادرِ بچّه مُرده گریه می‌کنند، زنان امّتم به او گریه می‌کنند…

ما اعتراف می‌کنیم که کم‌کار هستیم، ولی ما دو ماه بر پسرِ شما گریه کردیم…

مسکین و یتیم و اسیر به درِ خانه‌ی شما آمدند و با دستِ خالی نرفتند، ما هم دو ماه محضر شما عرض ادب کردیم، الآن هم میهمان پسر شما علی بن موسی الرضا علیه السلام هستیم…

این روضه‌ای که می‌خوانم روضه‌ی شهادت یک نفر نیست، روضه‌ی شهادت زهرای مرضیه سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها است.

خدا نیاورد که در هیچ خانه‌ای مادر جوان مریض شود، اگر مادر جان مریض شود بچه‌ها پژمرده هستند…

خردسال بودند، دور بستر نشسته بودند، وضع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وخیم بود، اینطور نبود که خیالشان راحت باشد، هر مرتبه که صورت از او برمی‌داشتند، وقتی می‌خواستند برگردند، مضطرب بودند که آیا مادر زنده است یا نه.

عموی پیامبر خواست برای عیادت بیاید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: دوست ندارم کسی او را در این حال ببیند…

اما بالاخره بچه‌ها در همان حال کنار مادر بودند…

خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دیدن این حال زهرای مرضیه سلام الله علیها آنقدر اذیّت می‌شد که از خانه بیرون می‌رفت، نمی‌توانست ناتوانیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در بستر نگاه کند…

روز آخر که رسید، خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌داند که شب سختی دارد، می‌داند که باید از زیر لباس غسل بدهد، لذا روز آخر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به کمک سَلمَی بنت عُمَیس لباس‌های خود را عوض کرد و زخم‌ها را شست که لازم نباشد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد روی این زخم‌ها دست بکشد، درواقع مراعات حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کرد… لباس‌ها را عوض کرد، زخم‌ها را شست، لباس بچه‌ها را هم به کمک سَلمَی عوض کرد.

بعد از چند روز آن بدن نحیف با تکیه بر دیوار نیمه‌نشسته شد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام که کنار مادر نشسته بودند گفتند الحمدلله ظاهراً مادر کمی بهتر شده است، چند روز است که به مسجد نرفته‌ایم، به مسجد برویم که نماز بخوانیم که ان شاء الله خدای متعال مادرمان را شفاء بدهد…

ان شاء الله خدای متعال شما زائران امام رضا علیه السلام را از امام رضا علیه السلام ناامید نکند…

به مسجد رفتند ولی چون نگران بودند خیلی زود برگشتند، همینکه امام حسن و امام حسین علیهما السلام از خانه بیرون رفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سَلمَی فرمود: پاهای مرا رو به قبله کن، روی صورت من پارچه بکش، برو عقب بایست، وقتی لحظاتی گذشت بیا و مرا صدا بزن، اگر جواب ندادم علی را خبر کن.

سَلمَی عقب ایستاد، صدیقه طاهره سلام الله علیها رو به قبله… لحظاتی گذشت و سَلمَی آمد و ملحفه را کنار زد و دید دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روی صورت است… چون بالاخره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم این پرده را کنار می‌زند…

صدا زد: «كَلِّمِينِي یَا فَاطِمَةُ الزَّهراء»،[11] دید جواب نمی‌دهد، پارچه را برگرداند، مضطرب بود…

بلافاصله خیلی زود امام حسن و امام حسین علیهما السلام وارد شدند…

اگر چشم دلتان را ببرید و با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وارد شوید، همینکه سر مبارک حضرت وارد خانه شد، اول بستر را نگاه کرد…

دیده بود مادر شب‌ها از درد نمی‌تواند بخوابد، زمانی هم نگذشته بود، اما دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاده است، فرمود: «يَا سَلمَی مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ» چطور مادرمان به این سرعت خوابید؟ اگر خوابیده است چرا روی صورت او پارچه کشیده‌ای؟

سَلمَی بدون هیچ مقدّمه‌ای عرض کرد: «مَاتَت أُمُّكُمَا فَاطِمَة»

می‌گوید وقتی این جمله را گفتم دیدم آرام آرام، امام حسن علیه السلام جلو و امام حسین علیه السلام پشت سر او آمدند، آرام پارچه را برداشت، آرام یک مرتبه این صورت را بوسید… این صورت تا این اواخر درد می‌کشید… صدا زد: «كَلِّمِينِي يَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحَسَن»… چند مرتبه صدا زد…

عادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این بود که همیشه خود را سپرِ امام حسین علیه السلام می‌کرد، اینجا هم جلو آمد ولی وقتی از پاسخ شنیدن ناامید شد، برگشت و به امام حسین علیه السلام متوسّل شد…

حسین جان! تو عزیز دردانه‌ای، شاید جواب تو را بدهد…

«فَجَاءَ الحُسَین»… امام حسین علیه السلام کاری کرد که اگر قرار باشد مادر جواب بدهد، دیگر جواب بدهد، «فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحتَ قَدَمَیهَا» صورت را کفِ پای مادر گذاشت، صدا زد: «كَلِّمِينِي يَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَین»


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الاحتجاج، جلد ۲، صفحه ۴۹۸ (وَ وَرَدَ عَلَيْهِ كِتَابٌ آخَرُ مِنْ قِبَلِهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ يَوْمَ اَلْخَمِيسِ اَلثَّالِثِ وَ اَلْعِشْرِينَ مِنْ ذِي اَلْحِجَّةِ سَنَةَ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ نُسْخَتُهُ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْمُرَابِطِ فِي سَبِيلِهِ إِلَى مُلْهَمِ اَلْحَقِّ وَ دَلِيلِهِ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ  سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلنَّاصِرُ لِلْحَقِّ اَلدَّاعِي إِلَيْهِ بِكَلِمَةِ اَلصِّدْقِ فَإِنَّا نَحْمَدُ اَللَّهَ إِلَيْكَ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُ آبَائِنَا اَلْأَوَّلِينَ وَ نَسْأَلُهُ اَلصَّلاَةَ عَلَى سَيِّدِنَا وَ مَوْلاَنَا مُحَمَّدٍ خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ اَلطَّاهِرِينَ وَ بَعْدُ فَقَدْ كُنَّا نَظَرْنَا مُنَاجَاتَكَ عَصَمَكَ اَللَّهُ بِالسَّبَبِ اَلَّذِي وَهَبَهُ اَللَّهُ لَكَ مِنْ أَوْلِيَائِهِ وَ حَرَسَكَ بِهِ مِنْ كَيْدِ أَعْدَائِهِ وَ شَفَّعَنَا ذَلِكَ اَلْآنَ مِنْ مُسْتَقَرٍّ لَنَا يُنْصَبُ فِي شِمْرَاخٍ مِنْ بَهْمَاءَ صِرْنَا إِلَيْهِ آنِفاً مِنْ غَمَالِيلَ أَلْجَأَنَا إِلَيْهِ اَلسَّبَارِيتُ مِنَ اَلْإِيمَانِ وَ يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ هُبُوطُنَا إِلَى صَحْصَحٍ مِنْ غَيْرِ بُعْدٍ مِنَ اَلدَّهْرِ – وَ لاَ تَطَاوُلٍ مِنَ اَلزَّمَانِ وَ يَأْتِيكَ نَبَأٌ مِنَّا يَتَجَدَّدُ لَنَا مِنْ حَالٍ فَتَعْرِفُ بِذَلِكَ مَا نَعْتَمِدُهُ مِنَ اَلزُّلْفَةِ إِلَيْنَا بِالْأَعْمَالِ وَ اَللَّهُ مُوَفِّقُكَ لِذَلِكَ بِرَحْمَتِهِ فَلْتَكُنْ حَرَسَكَ اَللَّهُ بِعَيْنِهِ اَلَّتِي لاَ تَنَامُ أَنْ تُقَابِلَ لِذَلِكَ فِتْنَةً تُبْسَلُ نُفُوسُ قَوْمٍ حَرَثَتْ بَاطِلاً لاِسْتِرْهَابِ اَلْمُبْطِلِينَ يَبْتَهِجُ لِدَمَارِهَا اَلْمُؤْمِنُونَ وَ يَحْزَنُ لِذَلِكَ اَلْمُجْرِمُونَ وَ آيَةُ حَرَكَتِنَا مِنْ هَذِهِ اَللُّوثَةِ حَادِثَةٌ بِالْحَرَمِ اَلْمُعَظَّمِ مِنْ رِجْسِ مُنَافِقٍ مُذَمَّمٍ مُسْتَحِلٍّ لِلدَّمِ اَلْمُحَرَّمِ يَعْمِدُ بِكَيْدِهِ أَهْلَ اَلْإِيمَانِ وَ لاَ يَبْلُغُ بِذَلِكَ غَرَضَهُ مِنَ اَلظُّلْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ لِأَنَّنَا مِنْ وَرَاءِ حِفْظِهِمْ بِالدُّعَاءِ اَلَّذِي لاَ يُحْجَبُ عَنْ مَلِكِ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمَاءِ فَلْتَطْمَئِنَّ بِذَلِكَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا اَلْقُلُوبُ – وَ لْيَتَّقُوا بِالْكِفَايَةِ مِنْهُ وَ إِنْ رَاعَتْهُمْ بِهِمُ اَلْخُطُوبُ وَ اَلْعَاقِبَةُ بِجَمِيلِ صُنْعِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ تَكُونُ حَمِيدَةً لَهُمْ مَا اِجْتَنَبُوا اَلْمَنْهِيَّ عَنْهُ مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ نَحْنُ نَعْهَدُ إِلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَلِيُّ اَلْمُخْلِصُ اَلْمُجَاهِدُ فِينَا اَلظَّالِمِينَ أَيَّدَكَ اَللَّهُ بِنَصْرِهِ اَلَّذِي أَيَّدَ بِهِ اَلسَّلَفَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا اَلصَّالِحِينَ أَنَّهُ مَنِ اِتَّقَى رَبَّهُ مِنْ إِخْوَانِكَ فِي اَلدِّينِ وَ أَخْرَجَ مِمَّا عَلَيْهِ إِلَى مُسْتَحِقِّيهِ كَانَ آمِناً مِنَ اَلْفِتْنَةِ اَلْمُبْطِلَةِ وَ مِحَنِهَا اَلْمُظْلِمَةِ اَلْمُضِلَّةِ وَ مَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِمَا أَعَارَهُ اَللَّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلَى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ فَإِنَّهُ يَكُونُ خَاسِراً بِذَلِكَ لِأُولاَهُ وَ آخِرَتِهِ وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اَللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اِجْتِمَاعٍ مِنَ اَلْقُلُوبِ فِي اَلْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اَلْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ اَلسَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ اَلْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لاَ نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ  وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ  وَ صَلاَتُهُ عَلَى سَيِّدِنَا اَلْبَشِيرِ اَلنَّذِيرِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ وَ كَتَبَ فِي غُرَّةِ شَوَّالٍ مِنْ سَنَةِ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ نُسْخَةَ اَلتَّوْقِيعِ بِالْيَدِ اَلْعُلْيَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَى صَاحِبِهَا هَذَا كِتَابُنَا إِلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَلِيُّ اَلْمُلْهَمُ لِلْحَقِّ اَلْعَلِيِّ بِإِمْلاَئِنَا وَ خَطِّ ثِقَتِنَا فَأَخْفِهِ عَنْ كُلِّ أَحَدٍ وَ اِطْوِهِ وَ اِجْعَلْ لَهُ نُسْخَةً تُطْلِعُ عَلَيْهَا مَنْ تَسْكُنُ إِلَى أَمَانَتِهِ مِنْ أَوْلِيَائِنَا شَمِلَهُمُ اَللَّهُ بِبَرَكَتِنَا إِنْ شَاءَ اَللَّهُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اَلصَّلاَةُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ اَلنَّبِيِّ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرِينَ .)

[5] سوره مبارکه انفال، آیه 60 (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ)

[6] الکافي، جلد ۲، صفحه ۱۶۴ (عَنْهُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ اَلْخَطَّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَمِّهِ عَاصِمٍ اَلْكُوزِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ .)

[7] الکافي، جلد ۱، صفحه ۱۹۴ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ اَلْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ اَلْكَابُلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِي أَنْزَلْنٰا »  فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ اَلنُّورُ وَ اَللَّهِ اَلْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ فِي اَلسَّمَاوَاتِ وَ فِي اَلْأَرْضِ وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اَللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لاَ يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلاَّنَا حَتَّى يُطَهِّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ وَ لاَ يُطَهِّرُ اَللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ شَدِيدِ اَلْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ اَلْأَكْبَرِ .)

[8] سوره مبارکه بقره، آیه 26 (إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ)

[9] مثیر الأحزان، جلد ۱، صفحه ۱۰۶ (ثُمَّ قَالَ يَزِيدُ لِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ وَعَدْتُكَ بِقَضَاءِ ثَلاَثِ حَاجَاتٍ اُذْكُرْهَا فَقَالَ اَلْأُولَى تُرِينِي وَجْهَ سَيِّدِي اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِأَتَزَوَّدَ مِنْهُ وَ اَلثَّانِيَةُ تَرُدُّ عَلَيْنَا مَا أُخِذَ مِنَّا لِأَنَّ فِيهِ مَغْزَلُ فَاطِمَةَ وَ قَمِيصُهَا وَ قِلاَدَتُهَا وَ اَلثَّالِثَةُ إِنْ كُنْتَ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِي فَوَجِّهْ مَعَ اَلنِّسْوَةِ مَنْ يُوْصِلُهُنَّ إِلَى حَرَمِ جَدِّهِنَّ قَالَ أَمَّا وَجْهُ أَبِيكَ فَلَنْ تَرَاهُ أَبَداً وَ أَمَّا قَتْلُكَ فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْكَ فَمَا يُوصِلُهُمْ إِلَى اَلْمَدِينَةِ غَيْرُكَ .)

[10] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۷، صفحه ۵۳۴ (أَقُولُ: رَأَيْتُ فِي بَعْضِ تَأْلِيفَاتِ بَعْضِ اَلثِّقَاتِ مِنَ اَلْمُعَاصِرِينَ ، رُوِيَ: أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِبْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا اَلْحُسَيْنِ وَ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ اَلْمِحَنِ بَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَ قَالَتْ يَا أَبَهْ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَ مِنْكِ وَ مِنْ عَلِيٍّ فَاشْتَدَّ بُكَاؤُهَا وَ قَالَتْ يَا أَبَهْ فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ وَ مَنْ يَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ اَلْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ اَلْعَزَاءَ جِيلاً بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَإِذَا كَانَ اَلْقِيَامَةُ تَشْفَعِينَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَ كُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ اَلْحُسَيْنِ أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ اَلْجَنَّةَ يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلاَّ عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ اَلْحُسَيْنِ فَإِنَّهَا ضٰاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ  بِنَعِيمِ اَلْجَنَّةِ .)

[11] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۱، صفحه ۵۰۰ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثٌ لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ اِئْتِنِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً ثُمَّ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَى يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكِ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ فَقَالاَ يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ قَالَتْ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا اَلْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِيعُ اَلصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ثُمَّ قَالَ لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ وَ كُلٌّ اَلَّذِي دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِيلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ يَا أَسْمَاءُ غَسِّلِيهَا وَ حَنِّطِيهَا وَ كَفِّنِيها قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ كَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَيْهَا لَيْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِيعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)