«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهدا و سیّدالسّاجدین سلام الله علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
بحثی را که در این جلسات دنبال میکنیم و بنده هم به حوصله و فهم شما عزیزان طمع کردهام، یک بازخوانی از واقعهی کربلاست، اما در لایهی تاریخی آن.
یعنی اولاً ادعا نداریم که حقایق باطنی ماجرای کربلا را بحث میکنیم، درک و فهم بخشهایی از این واقعه موهبتی است. یعنی اینکه در ماوراء و باطن عالم و ملکوت و عرش چه اتفاقی افتاد مباحث مفصلی است که کار تحلیلگر تاریخ نیست، هر کسی که دوست داشت باید برود و روایات را ببیند و آدمهای استخوان خردکردهی باطنبین پیدا کند که شاید قدمی پیش برود، ما میخواهیم همین ظواهر ماجرای عاشورا را با یکدیگر وارسی کنیم. اتفاقاً همین موضوع هم پیچیدگی دارد.
مقدّماتی عرض کردیم، معمولاً کسانی که به این عرصه وارد میشوند اشتباهات پُرتکراری میکنند، مانند اینکه از امام توقع خاصی دارند.
«توقع خاص داشتن» ناخواسته مجبور و ملزم کردنِ امام به یک رفتار است.
امام مظهر این آیهی شریفه در ساحت خودش هست که «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ»،[4] امام به امر خدا عمل میکند، نه به امر کس دیگری. اگر به مصلحت بداند اعلام میکند، ممکن است به مصلحت هم نداند که اعلام کند.
مرحلهی بعدی این است که نباید هیچ امامی را با امام دیگری قیاس کرد، به این معنا که بگوییم چون این امام این کار را کرده است، پس آن امام هم باید فلان کار را انجام دهد.
توضیحاتی گذشت، روایاتی هم در این زمینه هست که هر امامی به صحیفهی خودش عمل میکند، کأنّه کارتابلی از جانب حضرت حق دارد و به آن عمل میکند.
مرحلهی بعدی این بود که عرض کردیم همهی ائمهی ما مجاهد بودند، اهل جهاد هستند، اما جهاد صورتها و شیوهها و روشها و عرصههای مختلفی دارد.
جهاد یعنی مبارزهی سخت با دشمن خدا برای از بین بردن او و باز کردنِ راه برای مؤمنین. این امر زمانی به شمشیر و سیف و موشک و جنگ سخت است، که در آن خونریزی هست، گاهی ممکن است اقتصادی یا فرهنگی یا ترکیبی باشد.
در زیارتنامهی همهی ائمه علیهم السلام مکرر میبینیم که «جَاهَدتُم فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِه»، اما جهاد ائمه علیهم السلام با یکدیگر متفاوت است.
اگر کسی بخواهد جهاد را به صورت خاصّی مقیّد کند، باید بگوید بخشی از ائمه علیهم السلام نعوذبالله اهل جهاد نیستند، و این خلاف است؛ و یکی از راههای جدا شدنِ ما از جریان زیدیه، بعد از حضرت سجّاد صلوات الله علیه هم همین تصوّر آنها بود که میگفتند امامی امام است، امامی شجاع است، امامی مجاهد است، امامی دنیاگریز است، امامی به دنبال حقیقت است، امامی اهل عزّت است که حتماً شمشیر بدست بگیرد؛ درصورتیکه اینطور نیست.
ما در این جلسات فرصت نداریم که بخواهیم جریان زیدیهی عصر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نقد و بررسی کنیم، به یک جهت دیگر هم این کار را نمیکنیم، و آن جریان امروزِ یمن است.
جریان امروز یمن با جریان زیدیهی صدر اسلام تفاوتهای زیادی دارد، و اینها الآن پیشانیِ دفاع از جهان اسلام هستند، ولذا به این جهت هم وارد این مباحث نمیشویم.
ما الآن با آنها در اوج قرابت هستیم، تفاوتهایی هم داریم که امیدواریم وقتی حضرت حجّت ارواحنا فداه تشریف آوردند با زیارت روی مبارک حضرت و شنیدن جملاتی از حضرت، ان شاء الله آن مختصر تفاوتها و اختلافات هم برطرف بشود. لذا وارد این بحث نمیشویم.
همهی ائمه علیهم السلام اهل جهاد هستند، اما باید ببینیم در چه شرایطی چه میکنند.
اتفاقاً مرحلهی بعدی که بحث تأسّی است، اینجا مهم است. اینطور نیست که ما همواره بتوانیم از هر کاری که امام انجام میدهد تأسّی و پیروی کنیم. امام همواره قابل تأسّی نیست، نه اینکه چون نعوذبالله خطا میکند قابل تأسّی نیست، مانند این میماند که همواره وقت خواندنِ نماز ظهر نیست. نماز ظهر درست است، اما نمیشود بعد از مغرب، نماز ظهر خواند.
هر کاری که امام انجام داده است درست است، بعضی اوقات قابل توسعه و پیروی نیست، بعضی اوقات وقت آن عمل نیست.
مثلاً حج برای یک زمان مشخصی است، ایام تشریق و منا و عرفات و رمی، یک زمان خاص دارد. حال چون یک عمل خوب است که نمیشود در ماههای دیگر هم بگوییم میخواهیم حج به عمل بیاوریم و همان کارها را انجام دهیم.
یعنی گاهی یک کار امام اصلاً مخصوص امام است، گاهی کار امام مخصوص خود امام نیست ولی برای الآن هم نیست.
اینکه «الآن وظیفهی ما چیست» به این سادگیها نیست که بگوییم مثلاً الآن وظیفهی ما رفتارِ حضرت سجّاد علیه السلام است یا رفتار سیّدالشّهداء علیه السلام است یا رفتارِ امام باقر علیه السلام است یا رفتار امام صادق علیه السلام است.
البته واضح است در کلیّاتی که همه چیز مشترک است که مشترک هستند، بنده در موارد خاص عرض میکنم.
حال چند جمله راجع به این تأسّی عرض کنم.
نکاتی دربارهی تأسّی و پیروی از امام
ما باید از امام پیروی کنیم، ولی اول باید بدانیم که آن کارِ امام مخصوص به او نبوده است.
مانند اینکه هیچ کسی هوس نمیکند که از کار حضرت ابراهیم علیه السلام برای قربانی کردن فرزند پیروی کند.
بعضی از کارها اصلاً قید خورده است که اینها اختصاصات است، مانند صوم الوصال، یعنی شما روزه را افطار نکرده به روزهی فردا متصل کنید. این امر برای ما ممنوع است، ولی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور نیست. تعداد ازدواجهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قابل تأسّی نیست.
یعنی بعضی از رفتارهای امام قابل الگوبرداری نیست.
یکی از تفاوتهای امام با ما این است که ورودی علم او غیر از این عمومات ما مانند قرآن و احادیث معتبر است، امام بصورت مستقیم هم دریافت دارد، لذا ممکن است زمانی یک حکم خاص داشته باشد؛ که ما نداریم. بعضی چیزها اختصاصات پیغمبر یا امام است که آنها برای ما نیست، مثلاً همسرِ پیغمبر بعد از پیغمبر نباید ازدواج کند، اما همسرِ امام بعد از امام ازدواج میکند، چه برسد به همسر ما.
بعضی اوقات برای اینکه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نگران معاویه و بنی امیّه بودند… چون اینها از نظر ناموسی خیلی آدمهای بیچارهای بودند، بنی امیّه به دنبال این بودند که شوائبی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین درست کنند، لذا هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از شهادت خود نگران بود و در مورد برخی از همسران خود وصیت کرد که بعد از عده با فلانی ازدواج کنید، هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از خوف بدعملی و خیانت و بیادبی معاویه این کار را کردند. خاندان بنی امیّه چون مادران خوبی نداشتند، دنبال این بودند که نسبت به بنی هاشم شائبههایی درست کنند. پس «ممنوع بودن ازدواج همسر بعد از شوهر» فقط مختص همسران پیامبر است، حتّی برای همسران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نیست، چه برسد به ما که بخواهیم تأسّی کنیم.
پس اولاً تأسّی یک نکته دارد، باید بدانیم که آن فعل امام مخصوص امام نیست.
مرحلهی بعدی این است که باید بدانیم آن فعل امام عمومی است یا موقت است؛ یا جزو موارد لازمه نیست.
مثلاً اگر شاید شما یک سینی میوه مقابل ده امام ببرید، لزوماً اینطور نیست که همگی یک میوه را انتخاب کنند، همه اهل عبادت هستند اما میزان و شیوهی عبادتشان با یکدیگر تفاوت دارد، شیوهی لباس پوشیدنشان مانند یکدیگر نیست. یعنی در کلیّات با یکدیگر مشترک هستند اما در جزئیات با یکدیگر تفاوت دارند. در تعداد ازدواج با یکدیگر تفاوت دارند، در تعداد فرزند با یکدیگر تفاوت دارند. در زندگیهای شخصیشان با یکدیگر تفاوتهایی دارند. چهرهها و رنگ پوست و مویشان با یکدیگر تفاوت دارد. هر امامی از یک پدر معصوم و از یک مادر است، مادر یک امام عرب است و مادر یک امام برای قارهی افریقای امروز است، لذا با یکدیگر تفاوتهایی دارند.
در آنجایی که انتخاب و بیانشان در موضوع حقیقت است، همه معصوم هستند، یعنی به حق عمل میکنند.
لذا اینکه اگر در جایی دیدیم که امامی سپید پوشیده است، از این فعل متوجه میشویم که سپید پوشیدن حرام نیست، اما نمیتوانیم با این یک جمله بگوییم که شما هم همیشه سپید بپوشید. گاهی ممکن است این سپید پوشیدن برای اقلیم آن منطقه باشد، یعنی امام در یک منطقهای زندگی میکند که اقتضای آب و هوای آن منطقه این است که سپید بپوشد.
الآن در کشور عمان همه چیز سفید است، اما در بعضی از کشورهای افریقایی همه چیز هفترنگ است.
این موضوع برای توصیهی دین نیست، نه منعی بوده است، نه وجوبی بوده است، نه حرمتی بوده است، ولی به جهاتی ممکن است زندگی و خوراک و… تفاوت پیدا کند.
حال این موضوع را به مطالب قبلی اضافه کنید که نگاه مردم به این امام چیست، آیا ایشان را امام میدانند یا نه؟ چقدر حضرت را میشناسند؟
در جلسات قبل عرض کردم که اینجا من منبر بروم یا یک مرجع تقلید تفاوت دارد، اگر مرجع تقلید منبر برود، خیلی لازم نیست استدلال کند، چون مرجع شماست؛ ولی اگر من حرف بزنم باید مستند و مستدل حرف بزنم، چون من مرجع شما نیستم، و من باید بنحوی شما را قانع کنم، وگرنه بحث پیش نمیرود، و این امر طبیعی است.
شکی نیست که سیّدالشّهداء علیه الصلاة والسلام و سیّدالسّاجدین علیه السلام در نگاه مردم دو شخص با دو سطح هستند؛ واضح است که من به حقیقتشان کاری ندارم که هر دو معصوم هستند. نگاه مردم متفاوت است، پس طبعاً رفتار این دو امام در بعضی امور متفاوت است. یعنی مقدورات و مقتضیات و موانع مختلف است.
بخش دیگری از این، برای شرایط آن بحث و آن موضوع است.
آمدند و به حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت باقر علیه السلام و شاید حضرت صادق علیه السلام گفتند: زمان پیغمبر سنّت این بوده است که در حج بازوی راست را از کتف بیرون میانداختند، و هروله کنان طواف میکردند.
فرمودند: بله! این سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است.
پرسیدند: پس چرا شما میفرمایید بهتر این است که بازو و کتف دو طرف را بپوشانید و آرام آرام و طمأنینه طواف کنید؟
فرمودند: بله! آن سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، ولی آن برای دورهی حصر اقتصادی و بعد از صلح حدیبیه و فشاری که آورده بودند و اموال مسلمین را در مکه غصب کردند و شعب ابی طالب و حبشه رخ داده بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست به اینها بفهماند که مسلمین شکست نخوردهاند و همه لاغر و وارفته و لاجون نشدهاند، لذا فرمود: هم بازویتان را بیرون بیندازید که اینها پیچیدگیِ بازوی شما را ببینند که شما آمادگی جنگ دارید، هم هروله کنان طواف کنید که نشاط شما معلوم شود. اما الآن دیگر آن دوره نیست. لذا هم دو طرف را بپوشانید و هم با طمأنینه انجام دهید. الآن فقط طواف کنید.
آن روز طواف بعلاوهی نمایش قدرت به کافر بود که دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آن بود.
حال امام بعدی که عصمت دارد و مانند خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است میفرماید: حال دیگر نیازی نیست آن کار را کنید.
یعنی بعضی اوقات چیزهایی در دورهای درست و مهم بوده است، اما الآن موضوع آن گذشته است.
شاید در دورهی امام هادی علیه السلام، یا مثلاً ان شاء الله خدای متعال روزی کند که با امیرالحاج حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه حج مشرّف شویم، آنجا حضرت بفرمایند که الآن هم دوباره همان کار را کنید، دوباره بازوها را بیرون بیندازید و هروله کنید… ان شاء الله خدای متعال روزی کند که با «لبّیک یا بقیّة الله» وارد مطاف شویم… شاید هم اینطور نفرمایند و بفرمایند همان طمأنینه را داشته باشید.
یعنی گاهی کاری شده است و رفتاری از امام سر زده است، ولی مقیّد به شرایطی بوده است، مخصوص دورهای بوده است.
اگر امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند، هرچه بفرمایند حجّت مطلق است، اما همانطور که جلسات قبل عرض کردیم، امام چیزی نمیفرماید که عقل ما را بهم بزند. مثلاً هیچ امامی نمیفرماید که از امروز بُت هم بپرستید. یعنی حضرت عقل قطعی را نقض نخواهد، ولی ممکن است در بقیهی موارد مصلحت یا امری باشد که انجام دهد.
یکی از مشترکات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
حال میخواهیم وارد ماجرای کربلا شویم.
در ماجرای کربلا چند سؤال جدّی هست، آیا ماجرای کربلا یک استثناء در شیوهی زندگی ائمهی ما علیهم السلام است؟ یا یک فرهنگ است و مدام تکرار میشود؟
اگر کسی کربلا را یک مبارزهی نظامیِ صرف بداند، نمیتواند بگوید این واقعه فرهنگ است. چون ائمهی قبل و بعد این کار را نکردهاند.
آنوقت یا باید بگوییم شرایط متفاوت بوده است، یا بگوییم امام حسین علیه السلام استثناء است.
اولاً آیا ماجرای کربلا رویّه است یا نه؟
ثانیاً ائمهی ما علیهم السلام که به دنبال هدایت ما هستند، یک سری احکام خاص دارند که میبینیم در زندگی امامان ما تفاوتهایی پیدا میشود؛ یک سری رفتارهای عمومی دارند، یعنی همهی ائمه علیهم السلام آن کار را کردهاند. مثلاً همهی ائمهی ما به دنبال مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، یعنی اگر فرصت بدست میآوردند از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند. این جزو مشترکات امامان است. یعنی معرّفی و بیان فضیلت و افزایش محبّت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و افزایش دشمنی نسبت به دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جزو کارهای عمومی همهی ائمه علیهم السلام است. کار دیگر موضوع هدایت است، اصلاً امام شدهاند که هدایت کنند.
منافقین در مقابله با حدیث ثقلین
یک کاری همهی ائمهی ما میکردند که آن کار قطعاً مرحلهی یک هدفِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم هست، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که عَین الله و متخصص هدایت است برای بعد از خودش فرمود: برای اینکه شما گمراه نشوید، قرآن لازم دارید و اهل بیت.
خوب دقّت بفرمایید، «قرآن و اهل بیت»، نه قرآن و حدیث!
حدیث گاهی ما را بر سرِ سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میبرد…
تفاوت در چیست؟ تفاوت این است که «قرآن» یک متن است و «اهل بیت» در هر دورهای یک شخص است. یعنی شما تا روز قیامت باید یک امام حیّ داشته باشید، تا آن زمانی که به حوض کوثر میرسید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در اینباره خیلی فرموده است، جلسهی قبل هم به مواردی اشاره کردیم، اگر کسی بخواهد این روایات را فقط تیتروار بخواند، یک دهه کار دارد.
دشمن منافق که حواس او هست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه میفرماید، شروع به تخریب دو نقطه کرد. یک نقطه «خود پیغمبر» بود و یک نقطه هم «اهل بیت پیغمبر» بود. یعنی اصل و ادامه را تخریب کرد.
اگر زمانی کسی بخواهد بیست جلسه حرف بزند، میتواند در این مورد حرف بزند که منافقین چگونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تخریب کردند.
فعلاً از تخریب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگذرم، اگر مجبور شدیم وارد بحث میشویم، اما به موضوع «تخریب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین» اشاره میکنم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است که اگر میخواهید گمراه نشوید، به کتاب خدا و اهل بیت تمسّک بجویید.
اگر مردم به سراغ کتاب خدا و اهل بیت بروند، دیگر جایگاهی برای فلانی و فلانی باقی نمیماند، ادّعای امامت و خلافت و ریاستی باقی نمیماند، پس منافق مجبور است که پیامبر و اهل بیت را بزند.
وارد بخش تخریب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیشوم، همین یک اشاره میکنم که مانند این ماجرای کتاب «آیات شیطانی» که در روزگار ما معروف شده است و ان شاء الله خدای متعال این بدبختِ کورِ کورباطن سلمان رشدی را بیشتر از این ذلیل کند، اگر بروید و تاریخ را نگاه کنید، بعضی از بزرگانِ بعضی از مذاهب میگویند که باید بپذیری پیامبر در وحی خطا کرده است و نستجیربالله دستور سجده به بُت داده است.
تخریب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کار عجیبی است، و اگر به من بگویند تشیّع از کجا شروع شد، عرض میکنم که تشیّع برای دفاع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع شد.
تفاوت ما با دیگران بر سرِ نگاه ما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، تفاوت ما با دیگران بر سرِ نگاهمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. ما یک پیغمبرِ معصوم از هر جهت داریم، دیگران چنین پیغمبری ندارند، یا خطاکار است، یا کینهتوز است، یا خسیس است، یا ظالم است، یا چشمچران است، یا جاهل است یا…
اصلاً تشیّع آمده است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کند، بحثِ تشیّع با دیگران «کدام پیغمبر؟» است نه «کدام امام؟». خود این موضوع یک بحث مفصلی است.
آن جریان برای اینکه بخواهد موفق شود، باید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را تخریب میکرد، پس بنابراین کارهایی کردند که اشاره میکنم.
اولین قدم این است که باید ما بدانیم اهل بیت پیغمبر سلام الله علیهم أجمعین انسانهای استثنائی هستند. از امام رضا علیه الصلاة والسلام نقل شده است که فرمود «اَلْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لاَ يُدَانِيهِ أَحَدٌ»،[5] امام تکِ تک است. به قولِ آن شاعر، هر قصیدهای و هر غزلی یک شاهبیت دارد، به شاهبیت غزل «بیت الغزل» میگویند و به شاهبیت قصیده هم «بیت القصید» میگویند. «شیخ محسن ابوالحُب» به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکند: «یَا وَاحِدَ الدُّنیَا» ای تَکِ عالم «وَ بَیتَ قَصِیدِهَا» ای بیت القصید عالم خلقت.
اهل بیت زمان پیغمبر، غیر از خودِ پیغمبر، چهار نفر هستند که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «خَمسه» هستند. اولین قدمی که دستگاه خلافت برداشت این بود که این اهل بیت پنجگانهی زمان پیغمبر را به هزاران آدم تبدیل کرد! اصلاً اگر هیچ کار دیگری نکند، ارزشِ اینها را در اذهان شکست.
مثلاً کتابی نسخهی خطی است که فقط همین یک نسخه است که دستخط مؤلف است و از روی آن هم چاپ نشده است و از روی این کتاب هم ننوشتهاند؛ دیگر روی این کتاب نمیتوان قیمت گذاشت. الآن کتابی وجود دارد که قیمتِ هر برگ آن بیش از یک میلیارد تومان است!
ولی وقتی از کتابی مثلاً یازده هزار نسخه چاپ میکنند، قیمت آن دیگر مثلاً صد هزار تومان است.
چرا این کتاب اینقدر ارزان است؟ چون هم منتشر میشود و هم فایل پی دی اف آن را در کانالها منتشر میکنند و هم قابل چاپ مجدد است.
دستگاه نفاق خیلی هنرمندانه تعداد اهل بیت را از چهار نفر زمان پیغمبر به هزاران نفر تبدیل کرد!
اهل بیتی که ما میشناسیم، چه ویژگیهای مشترکی دارند؟ عصمت، علم الهی و…
ولی وقتی شما بگویید «اهل بیت» یعنی سادات بنی هاشم… توجّه کنید که سادات بنی الزهرا سلام الله علیها عدّهای هستند که برای ما هم خیلی محترم هستند و ما دست سادات را میبوسیم، اما اگر بقالِ سرِ کوچهی ما سادات باشد، ما دین خود را از او اخذ نمیکنیم، احترام میگذاریم ولی دین خود را از او اخذ نمیکنم.
حال محور اشتراک بنی هاشم که دیگر فقط بنی الزهرا سلام الله علیها نیستند و عباس و… هم هستند، چیست؟ محور اشتراک در بین اینها نه تنها دیگر عصمت و علم نیست، حتّی ممکن است کسی شراب هم بخورد و یک نفر تقوا هم نداشته باشد و یک نفر کاهل نماز هم باشد. پس محور اشتراک چیست؟ اینکه اقوام پیغمبر هستند!
لذا صرفاً یک احترامِ نَسَبی دارد.
یکی از مشترکات آن چهار فردی که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «اهل بیت» بودند، این بود که «مفترض الطاعه» بودند، یعنی اطاعت از آنها واجب بود.
این وجوب اطاعت از کجاست؟ چون اینها هرچه بگویند حق محض است و عینِ علم است.
اما در این گزارهی جدید اگر بگویند یکی از سادات بنی هاشم این جمله را فرموده است… الآن ممکن است در یک ساختمان هفت واحدی دو یا سه واحد سیّد باشند، مسلماً نمیگویند هرچه اینها بگویند، بلکه ساختمان یک مدیر دارد. احترام دارند اما شاید در حد یک مدیر ساختمان هم توانایی نداشته باشد.
تبدیل کردنِ اهل بیت پیغمبر که اینها تا کنار حوض کوثر از قرآن جدا نمیشوند، به ساداتِ بنی هاشم؛ یعنی عملاً لزومی ندارد شما از اهل بیت اطاعت کنید.
امروز در جهان اسلام یک نظریه این است که «اهل بیت» اقوام پیامبر از بنی هاشم هستند، یعنی آل جعفر و آل عقیل و آل عباس و آل ابوطالب و…
پس دیگر طبیعی است که بگوید اجماع اهل بیت ارزش علمی ندارد!
پس دیگر طبیعی است که وقتی بشنوند پسرِ پیغمبر در برابر یزید بیعت نکرد، عکس العملی نداشته باشند، میگویند فعلاً ما فقط احترام میگذاریم.
نه تنها به فرمایش امام حسین علیه السلام گوش نمیدهند، بلکه میگویند چرا میروی؟ اشتباه نکن!
یک قدم این بود که «اهل بیت» را به «سادات» تبدیل کردند.
ما سادات داریم، برای سادات هم احترام قائل هستیم، ولی سادات «اهل بیت» نیستند.
امام رضا علیه الصلاة والسلام برادری داشت، او کارهایی میکرد که خوب نبود، وقتی از او میپرسیدند که چرا این کارها را میکنی، میگفت: چون روایت داریم که «فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ»،[6] یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از همهی جهات عفیف بود درنتیجه خدا آتش را بر فرزندان او حرام کرد… در ادامه میگفت: پس من گارانتی مادام العمر دارم!
امام رضا علیه الصلاة والسلام برادر خود را صدا زد و فرمود: زید! فریبِ این روایت را نخور! این روایت برای فرزندانِ بیواسطهی صدیقه طاهره سلام الله علیها است که در دامان او پرورش پیدا کردهاند. دامان تربیتِ صدیقه طاهره سلام الله علیها اینطور است که هر کسی در آن دامان تربیت بشود، بخاطر اینکه خوب تربیت شده است و درست عمل میکند به جهنّم نخواهد رفت.
یعنی این حدیث برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها و شهید راه ولایت حضرت محسن سلام الله علیه است.
یعنی علّت عصمتِ امام رضا علیه السلام یک دلیلِ دیگر است و این دلیل نیست.
دستگاه نفاق این اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از دست مردم گرفتند، امروز اکثریت جهان اسلام از اهل بیت پیغمبر محروم هستند، چون خیال میکنند «اهل بیت» یعنی سادات بنی هاشم.
ما راجع به مسلمین در جهان اسلام، نمیدانیم کدامیک کج رفتهاند، کدامیک از اینها عمداً کج رفتهاند، کدامیک از اینها را کج بردهاند، لذا ما با اینها دشمنی نداریم، بلکه از آرزوهایمان این است که خدا به منِ بیلیاقت هم توفیق بدهد که یک نفر از اینها در مسیر کاری که ما میکنیم هدایت شود. یعنی نگاه من بیشتر آرزو و دعا برای هدایتشان است.
این مقابله با حدیث ثقلین بلافاصله بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوجود آمد.
یکی از جهاتی که در روایات فراوان داریم که هرچه شد در سقیفه شد، هر کسی را کشتند در سقیفه کشتند، «إذا کُتِبَ الکِتابُ قُتِلَ الحُسَینُ»، این است که در کربلا کسی با امام حسین علیه السلام بعنوان اهل بیتی که مفترض الطاعهی معصومِ عالم است کار نداشت، بلکه میگفتند او نوهی پیغمبر است.
ائمهی ما و پیغمبر اکرم علیهم السلام تلاش کردند که این «اهل بیت» درست تبیین شود، ائمهی ما علیهم السلام سعی کردند این انحرافاتی که آنها ایجاد کردند را برگردانند که جلوتر عرض خواهم کرد.
روضه و توسّل به حضرت سکینه سلام الله علیها
شب جمعه است، در روایات چند استقبال کننده از زائر کربلا هست، اول صدیقه طاهره سلام الله علیها، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، حضرت سجّاد صلوات الله علیه و حضرت صادق صلوات الله علیه. در روایات مختلف نقل این است که این چهار بزرگوار به استقبال میروند…
حسین جان! ما هم گرچه دوریم، به یاد تو سخن میگوییم…
صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله، ألسَّلامُ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُه…
یکی از سختیهای روزگار این است، امام اینطور است که اگر به میدان برود و کشته شود که کاری ندارد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اصلاً در تب شهادت میسوخت، بعد از زخمهایی که در اُحُد به تنِ مبارک حضرت نشسته بود به هوش آمد و شروع کرد به گریه کردن. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! فوق العاده بودی، ملائکه تعجّب کرده بودند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: یا رسول الله! پس چرا من شهید نشدم؟
امام که به دنبال شهادت است، آن کسانی هم که دشمن امام هستند و از امام کینه دارند، میدانند کشتنِ امام که برای خود امام بشارت است، لذا یک بلایی بر سرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آوردند و گفتند کاری میکنیم که هر روز هزار مرتبه بمیرد و زنده شود…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم وقتی به وسط میدان رفت، وقتی همه شهید شده بودند، دیگر کسی باقی نمانده بود که برای دفاع از ناموس خدا کمک کند، «فَنَظَرَ یَمِیناً وَ شِمَالاً» حضرت چپ و راست میدان را نگاهی کرد و دید همهی یاران روی زمین افتادهاند، اینجا صدای حضرت بلند شد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»…
یک جهت را جلسهی قبل عرض کردم و یک جهت هم این جلسه عرض میکنم، صدای گریهی بانوان که جگرشان برای غربتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سوخت… دیدند لحظات آخر حضرت است، تن حضرت زخمی است اما نگران این بانوان است…
وقتی صدای گریهی بانوان بلند شد حضرت برگشت…
یکی از این مرتبهها که برگشت این دخترها و خواهران را جمع کرد، مرتبهی آخر بود و دیگر شیرخوار هم شهید شده بود، نگاهی به این مخدّرات کرد، دختر کوچک خود را نگاه کرد و تا خرابهی شام را دید، حضرت رباب سلام الله علیها را دید و تا مرگِ او را دید، حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نگاه کرد و مصیبتها و خطبهها و مجالس را دید…
اینها را دور هم جمع کرد و فرمود: «يا بَناتِ رَسُولِ اللهِ» ای دختران پیامبر «إستَعِدُّوا لِلبَلاَء» برای بلا آماده باشید، «إنَّ اللهَ حَافِظُکُم» خدا نگهدار شما باشد…
این بچهها از اسم رمزی خبر داشتند، میگفتند پدر ما برای آماده کردنِ ما مدام به میدان میرود و برمیگردد، مرتبهی آخر یک اسم رمز داشت، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رو کرد به حضرت زینب کبری سلام الله علیها و فرمود: «إئتِيِنِي بِثَوبٍ عَتِيق لايُرغَبُ فِيهِ أحَد»[7] لباسِ کهنهای به من بده که کسی به آن طمع نکند، «لِئَلاّ اُجَرَّد» نمیخواهم مرا برهنه کنند…
همینکه این فرمایش سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را شنیدند، حرم بهم ریخت، فهمیدند این آخرین دیدار است…
دختر وسطیِ حضرت برای اینکه فضا را عوض کند جلو آمد و گفت: «یَا اَبَتَاهُ! رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنِا»، ما را بین اینها تنها نگذار، اینها خیلی حرامی هستند… ما را برگردان…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سر مبارک خود را پایین انداخت و آرام اشک میریخت و فرمود: «لَو تُرِكَ القَطَا لَنَامَ» اگر میشد این کار را میکردم…
در این عالم کسی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین «نه» نشنیده است، طبعاً دخترِ حضرت بیش از بقیه «نه» نشنیده است، اینجا وقتی جواب منفی شنید نتوانست تحمّل کند، «کَانَت تَصِیحُ سُکَینة» شروع کرد بلند بلند گریه کردن…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دختر را به همان سینهی غرق به خون خود چسباند، سرِ دختر را به سینهی خود چسباند، بعد فرمود: «لاَ تُحرِقِی قَلبِی بِدَمعِکَ حَسرَةً مَادَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثمَانِی»[8] تا من زنده هستم اینطور با حسرت ضجّه نزن… بعد فرمود: وقتی فهمیدید مرا کشتند، نگذارید عمّهات تنها به قتلگاه بیاید، او دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است…
لذا وقتی خبر آمد، با حضرت زینب کبری سلام الله علیها به قتلگاه رفت، هنوز دقایقی از قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگذشته بود، اما هرچه نگاه کردند تشخیص ندادند… آثار شناسایی از بین رفته بود… نه سری، نه انگشتری، نه لباسی، حتّی نه لباسِ کهنهای…
اول حیرتزده شد، بعد که فهمیدند خواستند عزاداری کنند…
در روایت هست اگر یتیم گریه کند عرش به لرزه درمیآید، خوشا به حال آن کسی که بتواند آن یتیم را آرام کند… با یتیمانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه کردند…
یک نفر را در خرابه با تشتِ سر… یک نفر را هم اینجا «فَجَائَة عِدَّةٌ مِنَ الأعرَاب» بعضی از این حرامیها…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه انبیاء، آیه 23 (لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ)
[5] الکافي، جلد ۱، صفحه ۱۹۸ (أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْعَلاَءِ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي اَلْجَامِعِ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اِخْتِلاَفِ اَلنَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ اَلنَّاسِ فِيهِ فَتَبَسَّمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ اَلْعَزِيزِ جَهِلَ اَلْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ اَلدِّينَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ اَلْقُرْآنَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ بَيَّنَ فِيهِ اَلْحَلاَلَ وَ اَلْحَرَامَ وَ اَلْحُدُودَ وَ اَلْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلنَّاسُ كَمَلاً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «مٰا فَرَّطْنٰا فِي اَلْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ » وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً » وَ أَمْرُ اَلْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ اَلدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِيلِ اَلْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَكَ لَهُمْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلْأُمَّةُ إِلاَّ بَيَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اَللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اَللَّهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِهِ هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ اَلْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اِخْتِيَارُهُمْ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا اَلنَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ خَصَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ «إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً » فَقَالَ اَلْخَلِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سُرُوراً بِهَا «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ» فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي اَلصَّفْوَةِ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِأَنْ جَعَلَهَا فِي ذُرِّيَّتِهِ أَهْلِ اَلصَّفْوَةِ وَ اَلطَّهَارَةِ فَقَالَ «وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ يَعْقُوبَ نٰافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِينَ. `وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْهِمْ فِعْلَ اَلْخَيْرٰاتِ وَ إِقٰامَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِيتٰاءَ اَلزَّكٰاةِ وَ كٰانُوا لَنٰا عٰابِدِينَ » فَلَمْ تَزَلْ فِي ذُرِّيَّتِهِ يَرِثُهَا بَعْضٌ عَنْ بَعْضٍ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى وَرَّثَهَا اَللَّهُ تَعَالَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَى: «إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِيمَ لَلَّذِينَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِيُّ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَللّٰهُ وَلِيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ » فَكَانَتْ لَهُ خَاصَّةً فَقَلَّدَهَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِأَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى عَلَى رَسْمِ مَا فَرَضَ اَللَّهُ فَصَارَتْ فِي ذُرِّيَّتِهِ اَلْأَصْفِيَاءِ اَلَّذِينَ آتَاهُمُ اَللَّهُ اَلْعِلْمَ وَ اَلْإِيمَانَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ قٰالَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَ اَلْإِيمٰانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ إِلىٰ يَوْمِ اَلْبَعْثِ » فَهِيَ فِي وُلْدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ خَاصَّةً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ إِذْ لاَ نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَمِنْ أَيْنَ يَخْتَارُ هَؤُلاَءِ اَلْجُهَّالُ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ اَلْأَوْصِيَاءِ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ خِلاَفَةُ اَللَّهِ وَ خِلاَفَةُ اَلرَّسُولِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَقَامُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مِيرَاثُ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ زِمَامُ اَلدِّينِ وَ نِظَامُ اَلْمُسْلِمِينَ وَ صَلاَحُ اَلدُّنْيَا وَ عِزُّ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ أُسُّ اَلْإِسْلاَمِ اَلنَّامِي وَ فَرْعُهُ اَلسَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ اَلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلصِّيَامِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ اَلْفَيْءِ وَ اَلصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ اَلْحُدُودِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ اَلثُّغُورِ وَ اَلْأَطْرَافِ اَلْإِمَامُ يُحِلُّ حَلاَلَ اَللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اَللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اَللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اَللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ «بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ» وَ اَلْحُجَّةِ اَلْبَالِغَةِ اَلْإِمَامُ كَالشَّمْسِ اَلطَّالِعَةِ اَلْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي اَلْأُفُقِ بِحَيْثُ لاَ تَنَالُهَا اَلْأَيْدِي وَ اَلْأَبْصَارُ اَلْإِمَامُ اَلْبَدْرُ اَلْمُنِيرُ وَ اَلسِّرَاجُ اَلزَّاهِرُ وَ اَلنُّورُ اَلسَّاطِعُ وَ اَلنَّجْمُ اَلْهَادِي فِي غَيَاهِبِ اَلدُّجَى وَ أَجْوَازِ اَلْبُلْدَانِ وَ اَلْقِفَارِ وَ لُجَجِ اَلْبِحَارِ اَلْإِمَامُ اَلْمَاءُ اَلْعَذْبُ عَلَى اَلظَّمَإِ وَ اَلدَّالُّ عَلَى اَلْهُدَى وَ اَلْمُنْجِي مِنَ اَلرَّدَى اَلْإِمَامُ اَلنَّارُ عَلَى اَلْيَفَاعِ اَلْحَارُّ لِمَنِ اِصْطَلَى بِهِ وَ اَلدَّلِيلُ فِي اَلْمَهَالِكِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِكٌ اَلْإِمَامُ اَلسَّحَابُ اَلْمَاطِرُ وَ اَلْغَيْثُ اَلْهَاطِلُ وَ اَلشَّمْسُ اَلْمُضِيئَةُ وَ اَلسَّمَاءُ اَلظَّلِيلَةُ وَ اَلْأَرْضُ اَلْبَسِيطَةُ وَ اَلْعَيْنُ اَلْغَزِيرَةُ وَ اَلْغَدِيرُ وَ اَلرَّوْضَةُ اَلْإِمَامُ اَلْأَنِيسُ اَلرَّفِيقُ وَ اَلْوَالِدُ اَلشَّفِيقُ وَ اَلْأَخُ اَلشَّقِيقُ وَ اَلْأُمُّ اَلْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ اَلصَّغِيرِ وَ مَفْزَعُ اَلْعِبَادِ فِي اَلدَّاهِيَةِ اَلنَّآدِ اَلْإِمَامُ أَمِينُ اَللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلاَدِهِ وَ اَلدَّاعِي إِلَى اَللَّهِ وَ اَلذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اَللَّهِ اَلْإِمَامُ اَلْمُطَهَّرُ مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمُبَرَّأُ عَنِ اَلْعُيُوبِ اَلْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ اَلْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ اَلدِّينِ وَ عِزُّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ اَلْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ اَلْكَافِرِينَ اَلْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لاَ يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لاَ يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لاَ يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لاَ لَهُ مِثْلٌ وَ لاَ نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لاَ اِكْتِسَابٍ بَلِ اِخْتِصَاصٌ مِنَ اَلْمُفْضِلِ اَلْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا اَلَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ اَلْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اِخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ اَلْعُقُولُ وَ تَاهَتِ اَلْحُلُومُ وَ حَارَتِ اَلْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ اَلْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ اَلْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ اَلْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ اَلْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ اَلْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ اَلْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ اَلشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ اَلْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ اَلْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ اَلتَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ لاَ كَيْفَ وَ أَنَّى وَ هُوَ بِحَيْثُ اَلنَّجْمُ مِنْ يَدِ اَلْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ اَلْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ اَلاِخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ اَلْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ اَلرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَذَبَتْهُمْ وَ اَللَّهِ أَنْفُسُهُمْ وَ مَنَّتْهُمُ اَلْأَبَاطِيلَ فَارْتَقَوْا مُرْتَقًى صَعْباً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَى اَلْحَضِيضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ اَلْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةٍ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَ آرَاءٍ مُضِلَّةٍ فَلَمْ يَزْدَادُوا مِنْهُ إِلاَّ بُعْداً «قٰاتَلَهُمُ اَللّٰهُ أَنّٰى يُؤْفَكُونَ » وَ لَقَدْ رَامُوا صَعْباً وَ قَالُوا إِفْكاً وَ «ضَلُّوا ضَلاٰلاً بَعِيداً» وَ وَقَعُوا فِي اَلْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا اَلْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ «وَ زَيَّنَ لَهُمُ اَلشَّيْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِيلِ وَ كٰانُوا مُسْتَبْصِرِينَ» رَغِبُوا عَنِ اِخْتِيَارِ اَللَّهِ وَ اِخْتِيَارِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَى اِخْتِيَارِهِمْ وَ اَلْقُرْآنُ يُنَادِيهِمْ «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يُشْرِكُونَ » وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مٰا كٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَى اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ » اَلْآيَةَ وَ قَالَ: «مٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ `أَمْ لَكُمْ كِتٰابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ `إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمٰا تَخَيَّرُونَ `أَمْ لَكُمْ أَيْمٰانٌ عَلَيْنٰا بٰالِغَةٌ إِلىٰ يَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمٰا تَحْكُمُونَ `سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذٰلِكَ زَعِيمٌ `أَمْ لَهُمْ شُرَكٰاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكٰائِهِمْ إِنْ كٰانُوا صٰادِقِينَ » وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ أَمْ عَلىٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا » أَمْ «طَبَعَ اَللّٰهُ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ» «فَهُمْ لاٰ يَفْقَهُونَ » أَمْ «قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ هُمْ لاٰ يَسْمَعُونَ `إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلصُّمُّ اَلْبُكْمُ اَلَّذِينَ لاٰ يَعْقِلُونَ `وَ لَوْ عَلِمَ اَللّٰهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ » أَمْ «قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ عَصَيْنٰا » بَلْ هُوَ «فَضْلُ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِيمِ» فَكَيْفَ لَهُمْ بِاخْتِيَارِ اَلْإِمَامِ وَ اَلْإِمَامُ عَالِمٌ لاَ يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لاَ يَنْكُلُ مَعْدِنُ اَلْقُدْسِ وَ اَلطَّهَارَةِ وَ اَلنُّسُكِ وَ اَلزَّهَادَةِ وَ اَلْعِلْمِ وَ اَلْعِبَادَةِ مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ اَلرَّسُولِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَسْلِ اَلْمُطَهَّرَةِ اَلْبَتُولِ لاَ مَغْمَزَ فِيهِ فِي نَسَبٍ وَ لاَ يُدَانِيهِ ذُو حَسَبٍ فِي اَلْبَيْتِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ اَلذِّرْوَةِ مِنْ هَاشِمٍ وَ اَلْعِتْرَةِ مِنَ اَلرَّسُولِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلرِّضَا مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرَفُ اَلْأَشْرَافِ وَ اَلْفَرْعُ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ نَامِي اَلْعِلْمِ كَامِلُ اَلْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ اَلطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اَللَّهِ حَافِظٌ لِدِينِ اَللَّهِ إِنَّ اَلْأَنْبِيَاءَ وَ اَلْأَئِمَّةَ صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهِمْ يُوَفِّقُهُمُ اَللَّهُ وَ يُؤْتِيهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ حِكَمِهِ مَا لاَ يُؤْتِيهِ غَيْرَهُمْ فَيَكُونُ عِلْمُهُمْ فَوْقَ عِلْمِ أَهْلِ اَلزَّمَانِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » وَ قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «وَ مَنْ يُؤْتَ اَلْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً » وَ قَوْلِهِ فِي طَالُوتَ «إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاهُ عَلَيْكُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِي اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّٰهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ » وَ قَالَ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْزَلَ «عَلَيْكَ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ مٰا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كٰانَ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَيْكَ عَظِيماً » وَ قَالَ فِي اَلْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ وَ عِتْرَتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ «أَمْ يَحْسُدُونَ اَلنّٰاسَ عَلىٰ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنٰا آلَ إِبْرٰاهِيمَ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ آتَيْنٰاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً `فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً » وَ إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا اِخْتَارَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ اَلْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ اَلْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لاَ يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ اَلصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ اَلْخَطَايَا وَ اَلزَّلَلِ وَ اَلْعِثَارِ يَخُصُّهُ اَللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ «ذٰلِكَ فَضْلُ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِيمِ» فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَيَخْتَارُونَهُ أَوْ يَكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ اَلصِّفَةِ فَيُقَدِّمُونَهُ تَعَدَّوْا وَ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَقَّ وَ نَبَذُوا « كِتٰابَ اَللّٰهِ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاٰ يَعْلَمُونَ» وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ اَلْهُدَى وَ اَلشِّفَاءُ فَنَبَذُوهُ وَ اِتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ فَذَمَّهُمُ اَللَّهُ وَ مَقَّتَهُمْ وَ أَتْعَسَهُمْ فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِينَ » وَ قَالَ «فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمٰالَهُمْ » وَ قَالَ «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللّٰهِ وَ عِنْدَ اَلَّذِينَ آمَنُوا كَذٰلِكَ يَطْبَعُ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبّٰارٍ » وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى اَلنَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً .)
[6] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۲، صفحه ۲۳۲ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلسِّنَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْفَيْضِ صَالِحُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِي حَمَّادٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُوسَى بْنِ عَلِيٍّ اَلْوَشَّاءُ اَلْبَغْدَادِيُّ قَالَ: كُنْتُ بِخُرَاسَانَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي مَجْلِسِهِ وَ زَيْدُ بْنُ مُوسَى حَاضِرٌ قَدْ أَقْبَلَ عَلَى جَمَاعَةٍ فِي اَلْمَجْلِسِ يَفْتَخِرُ عَلَيْهِمْ وَ يَقُولُ نَحْنُ وَ نَحْنُ وَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُقْبِلٌ عَلَى قَوْمٍ يُحَدِّثُهُمْ فَسَمِعَ مَقَالَةَ زَيْدٍ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ فَقَالَ يَا زَيْدُ أَ غَرَّكَ قَوْلُ نَاقِلِي اَلْكُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ فَوَ اَللَّهِ مَا ذَاكَ إِلاَّ لِلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً فَأَمَّا أَنْ يَكُونَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يُطِيعُ اَللَّهَ وَ يَصُومُ نَهَارَهُ وَ يَقُومُ لَيْلَهُ وَ تَعْصِيهِ أَنْتَ ثُمَّ تَجِيئَانِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ سَوَاءً لَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ يَقُولُ لِمُحْسِنِنَا كِفْلاَنِ مِنَ اَلْأَجْرِ وَ لِمُسِيئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ اَلْعَذَابِ قَالَ اَلْحَسَنُ اَلْوَشَّاءُ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا حَسَنُ كَيْفَ تَقْرَءُونَ هَذِهِ اَلْآيَةَ قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ فَقُلْتُ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ يَقْرَأُ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صٰالِحٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَأُ إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ فَمَنْ قَرَأَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صٰالِحٍ فَقَدْ نَفَاهُ عَنْ أَبِيهِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَلاَّ لَقَدْ كَانَ اِبْنَهُ وَ لَكِنْ لَمَّا عَصَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَفَاهُ عَنْ أَبِيهِ كَذَا مَنْ كَانَ مِنَّا لَمْ يُطِعِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ مِنَّا وَ أَنْتَ إِذَا أَطَعْتَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْتَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ .)
[7] مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، جلد ۴، صفحه ۶۷ (أنّه لمّا قتل أصحاب الحسين – عليه السلام – كلّهم، و تفانوا و ابيدوا و لم يبق (معه) أحد، بقي – عليه السلام – يستغيث فلا يغاث، و أيقن بالموت، فأتى إلى نحو الخيمة، و قال لاخته: (يا اختاه) ائتيني بثوب عتيق، لا يرغب أحد فيه من القوم أجعله تحت ثيابي، لئلاّ اجرّد منه بعد قتلي. [قال:] فارتفعت أصوات النسوة بالبكاء و النحيب، ثمّ اوتي بثوب فخرقه و مزّقه من أطرافه، و جعله تحت ثيابه، و كان له سروال جديد فخرقه أيضا، لئلاّ يسلب منه. فلمّا قتل عمد إليه رجل، فسلبهما منه و تركه عريانا [بالعراء] ، مجرّدا على الرمضاء، فشلّت يداه في الحال .)
[8] مناقب آل ابیطالب، جلد ۴، صفحه ۱۰9