ماجرای یک جنایت قانونی؛ قسمت چهارم

14

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ بیست و چهارم تیرماه 1403، مصادف با روز هشتم محرم الحرام در “حسینیه آیت الله حق شناس رحمت الله تعالی علیه” به ادامه ی سخنرانی با موضوع “ماجرای یک جنایت قانونی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سبط اکبر حضرت مجتبی علیه الصلاة والسلام و وجود بابرکتِ سیّدالشّهدا سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ارادت و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر بابرکت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

یکی از موضوعاتی که اگر به آن توجّه شود، شاید بشود قدری و اندکی و ذرّه‌ای واقعه‌ی عاشورا را تحلیل کرد، ما با یک پدیده‌ای طرف هستیم که از این جهت در جهان اسلام بی‌نظیر است که شخصی در این سطح کشته می‌شود ولی آن قتل «ترور» نیست.

ترور اینطور است که کسی به گردن نمی‌گیرد و ناگهانی و غافلگیرانه است، اما نمی‌شود شخصی را مدّتی محاصره کرد و بعد او را وسط روز کشت.

هزار مرتبه خاک بر فرق من و تمثیل من، و صدهزار مرتبه نستجیربالله، در قتل‌هایی که قبلاً رخ داده است، قتل عثمان با یک درجه پایین‌تر اینطور است.

برای اینکه شما ببینید جامعه چه نگاهی به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد. ضمن اینکه در قضیه‌ی عثمان حکمی صادر نشده است. اگر قتل عثمان را تحلیل بفرمایید، حدود چهل روز وسط شهر مدینه محاصره بود و هیچ کسی به یاری او نیامد، تازه آنجا حکمی صادر نشده بود. یعنی از نگاه مردم مدینه یک جرثومه‌ی فساد را محاصره کردند. همه او را رها کرده بودند و او را غیر قابل دفاع می‌دانستند، یعنی کسی که ارزش دفاع کردن ندارد. اگر ارزش دفاع کردن داشت که باید حتماً دفاع می‌کردند.

از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نقل است که فرمود من نه خوشحال هستم و نه ناراحت. یعنی اصلاً انگار نه انگار! این جمله یعنی اینکه قتلِ عثمان برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ارزشِ خبری ندارد.

دیدنِ وقایع تاریخی در تحلیل کمک می کند

دیدنِ وقایع تاریخی به تحلیل کمک می‌کند. اینجا قصد قیاس کردن ندارم و می‌خواهیم با یکدیگر آن پدیده را ببینیم.

اینکه باید چقدر به مردم دروغ گفته باشند و آن مردمی که آمده‌اند باید چقدر کینه داشته باشند که بتوانند مدّتی پسر پیغمبر را در روز محاصره کنند و آب را ببندند. اگر همان سی هزار نفری که در واقعه‌ی کربلا بودند، میل نداشتند، هیچ کسی نمی‌توانست این کار را کند. اینطور نیست که بگوییم هزار نفر این کار را کردند و بقیه تماشا کردند.

ریشه‌ی واقعه‌ی کربلا

چقدر آن حکومتِ طاغوتی پلید از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تصویر غلط درست کرده است که از نظر آن‌ها او کسی است که جامعه را بهم ریخته است. نمی‌توانم کلمات را بکار ببرم که با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با چه عنوانی برخورد می‌کنند، این جسارت به محضر مبارک سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است. اینقدر جابجایی!

با مصلح عالم وجود طوری برخورد می‌کنند که گویی کسی است که حضور او در جامعه برای جامعه مضرّ است، اجازه ندهیم به کوفه بیاید، او را به سمت یک بیابان ببریم، سپس او را محاصره کنیم، هیچ کسی هم اعتراض نمی‌کند.

اینکه آنقدر در روایات ما تأکید است، در اشعار شعرای ما تأکید است که ریشه‌ی کربلا در کربلا نیست، یعنی این‌ها عملاً قبلاً حسین بن علی صلوات الله علیه را کشته‌اند.

شما در روزگار خودمان می‌بینید که گاهی کسی در اغتشاشات شرکت کرده است و می‌خواهند او را مجازات کنند، اما گاهی بدنه‌ی اجتماعی از آن شخص حمایت می‌کند. نعوذبالله، نستجیربالله، معاذالله، آن حکومتِ بنی امیّه بود، جامعه در مورد آن حکومت که باید بیشتر اعتراض می‌کرد.

مثلاً فرض کنید کسی در این درگیری‌های اجتماعی کسی را کشته است، منظور بنده کسانی است که مطرح می‌شوند و برای آن‌ها هشتگ می‌زنند، گاهی اوقات جامعه واکنش نشان می‌دهد و می‌گوید در اعدام این شخص صبر کنید.

اینجا حکم قاضی هست و جامعه واکنش نشان می‌دهد، بعضی او را مظلوم می‌دانند… البته توجّه بفرمایید که من راجع به شخص خاصی صحبت نمی‌کنم.

باید برای یک نفر چه اتفاقی بیفتد و کار رسانه‌ای کرده باشند که وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می‌گیرند… ضمن اینکه به آن معنا محاکمه هم نشده است که اجازه بدهند سخن بگوید، محاکمه‌ی غیابی صورت گرفته است، برای او حکم اعدام و بلکه حکم مثله شدن صورت گرفته است، آن هم قبل از واقعه‌ی کربلا!

طبری از قول ابومخنف نقل می‌کند که عبیدالله زیاد به عمر سعد نوشت که وقتی این‌ها را گرفتی، اگر تسلیم نشدند، باید همه را تکه تکه کنی.

اینجا کسی آدم کشته است و فیلم جنایت او موجود است و حکم قاضی هست، وقتی می‌خواهند حکم قاضی را اجرا کنند، عدّه‌ای می‌گویند صبر کنید که شاید مظلوم واقع شده باشد… از یک جهتی اتفاقاً این واکنش هم ایرادی ندارد، جامعه باید نسبت به ظلم حساس باشد، ولو ظلم مشکوک.

دوباره تأکید می‌کنم که من به مورد خاصی نظر ندارم، عرض می‌کنم جامعه باید نسبت به خون حساس باشد.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه کرده است؟ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که خون نریخته است، اصلاً به امام بودنِ حضرت هم کاری ندارم. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که به روی کسی شمشیر نکشیده است، اصلاً دادگاهی شکل نگرفته است، دفاعی نکرده است، بصورت غیابی حکم داده‌اند و دستورِ مثله کردن داده‌اند! این دستور برای قبل از روز عاشوراست که یاران او را تکه تکه کن و برای خودش هم دو مرتبه اسب به قتلگاه ببر. یعنی از قبل گفته‌اند و می‌دانند چکار می‌کنند، اینطور نیست که خشم روز عاشورا و عصبانی وسط جنگ باشد و عمر سعد غلطی کرده باشد. همه‌ی این‌ها دستور از قبل است، همه‌ی این خشونت تجویز است، و این سی هزار نفر همراه هستند که پسر پیغمبر را با این وضع بکشند. حال یک نتیجه را بگویم.

قاتلان امام حسین علیه السلام چه کسانی بودند؟

این یک بحث است که قاتلان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه کسانی هستند؟

طبعاً هر ظالمی سعی می‌کند ظلم خود را بعهده نگیرد، مانند این اسرائیلی‌ها که ان شاء الله خدای متعال آن‌ها را نابود کند. این‌ها وقتی اولین بیمارستان (بیمارستان المعمدانی) را زدند، گفتند: کار خودشان است!

این امر طبیعی است، چون می‌خواهم ظلم خود را بعهده نگیرد.

بنی امیّه هم گفتند کار خودشان است، کوفیان خودشان دعوت کردند و خودشان هم کشتند. حسین را شیعیانش کشتند.

هنوز هم این حرف را می‌زنند، حداقل هر سال بیست کتاب جدید با این موضوع چاپ می‌شود که شیعیان مکار بودند و خودشان دعوت کردند و خودشان هم کشتند.

بنده می‌خواهم بگویم این سی هزار نفر که در کربلا بودند و محاصره کردند و آب را بستند و اعتراضی هم نکردند؛ این علامتِ نفرتِ آن‌‌ها از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، این علامتِ بغضِ آن‌هاست، یعنی ناصبی هستند نه شیعه.

بلاتشبیه آیا می‌شد بگویید عثمان را خودشان کشتند؟ معلوم است کسانی که آمدند و عثمان را محاصره کردند، او را دوست نداشتند. کسی هم کمک نکرد، اصلاً برایشان اهمیت هم نداشت، اصلاً کسی اعتراض هم نکرد.

زمانی در کشور ما فیلمی بیرون آمد که تعدادی جوجه را کشتند، همه اعتراض کردند و نتوانستند تحمّل کنند. جامعه باید نسبت به ظلم کوچک هم حساس باشد، پس چطور می‌شود که می‌گویند چهل روز است که این شخص را محاصره کرده‌اند و کسی هم اعتراض نکرده است؟ یعنی از نظر آن جامعه عثمان مفسد فی الأرض و طاغوت بوده است.

در نهایت هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من از خبر مرگ او نه خوشحال شدم و نه ناراحت.

«خوشحال نشدم» یعنی برای من آنقدر اهمیت نداشت که بخواهم خوشحال شوم، اما «ناراحت نشدم» یعنی این آدم مهدورالدّم بوده است، وگرنه انسان از ریختنِ خونِ دیگری ناراحت می‌شود.

آیا تابحال به ذهن کسی رسیده است که بگوید عثمان را طرفدارانش کشتند؟ واضح است که اینطور نیست. هر کسی که بودند، طرفداران او نبودند.

حال به کربلا بیاییم، با اینکه برای من سخت است، چون این قیاسِ رفت و برگشت… امیدوار هستم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نعوذبالله اساعه‌ی ادب احتمالی ما را ببخشند، می‌خواهم مظلومیت حضرت را بگویم… در ماجرای کربلا قطعاً نواصب هستند، وگرنه مگر می‌شود که یک نفر را با زن و بچه‌اش، حداقل هشت روز محاصره کنند و چند روز هم آب را ببندند و هیچ اعتراضی نشود؟

این یکی از ادلّه‌ی روشن تاریخی بر اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دشمنانش کشتند نه دوستانش، همین دلیل است.

ما هرچه کربلا را درست تماشا کنیم، ابعادی از آن متوجه خواهیم شد.

کیفرخواست‌هایی که بر علیه امام حسین علیه السلام ساختند

حال چه کسانی این‌ها را دشمن سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کرده بود؟ چه عاملی این‌ها را دشمن سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کرده بود؟ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه جرمی کرده بود که این‌ها باید اینقدر نسبت به حضرت بغض داشتند؟

مثلاً در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌شود توجیه کرد و گفت که حضرت در بدر و احد و خندق و خیبر و صفین و جمل و نهروان فرمانده‌ی میدان است، هم به دستور حضرت، هم به دست مبارک حضرت کسانی کشته شده‌اند و اقوام آن‌ها ناراحت شده‌اند، ولو اینکه چون به حق بوده است بیخود ناراحت شده‌اند، ولی بفرمایید کینه‌ی شخصی به دل گرفته‌اند.

اما در مورد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چطور؟ آیا این بغضِ سی هزار نفر طبیعی است؟ مگر حضرت چکار کرده‌اند؟ باید کاری کرده باشند که این جمعیت نسبت به او بغض داشته باشند، حضرت چکار کرده است؟ آیا نعوذبالله اخلاق حضرت بد بوده است؟ آیا سخاوت حضرت نعوذبالله کم بوده است؟ واضح است که این‌ها نیست.

آیا جایی شنیده‌اید که از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه انتقاد کرده‌اند؟ نه! پس علّت بغض‌شان چه چیزی بوده است؟

علّت بغض‌شان تقدّسِ قدرتِ بنی امیّه است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آن را نقض کرده است.

هرچه تاریخ را جستجو کنیم، چیز دیگری پیدا نمی‌کنیم. هرچه کیفرخواست هم که خواستند بر علیه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صادر کنند، موضوع همین است که چرا نستجیربالله به حرف امام زمانش (یعنی یزید) گوش نکرد؟ چرا بیعت را شکست؟

منظور این نیست که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیعت کرده بود و بعد بیعت خود را شکست، بلکه وقتی با کسی بیعت می‌شود، اگر کسی بر علیه او اقدام کند، به این عمل او «بیعت‌شکنی» می‌گویند.

حال برای هر یک از این‌ها می‌گفتند که مجازات او کشته شدن است!

سومین کیفرخواست سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این بود که می‌گفتند چرا او شق‌عصای مسلمین کرد؟ یعنی چرا وحدت و انسجام مسلمین را شکست؟

در چه موضوعی؟ مگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چکار کرده بود؟ اینجا منظور از «انسجام مسلمین» این بود که مثلاً یزید دستور می‌دهد و همه باید یکپارچه عمل کنند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این عمل را لق کرده است و اجازه نمی‌دهد انسجام حول یزید با اقتدار شکل بگیرد!

همینطور که می‌بینید همه‌ی موارد به یزید برمی‌گردد.

یک کیفرخواست دیگر این است که گفتند «انتقام از خون عثمان»، او را تشنه کشتند، این را تشنه می‌کشیم!

حال این‌ها به چه چیزی برمی‌گردد؟ روح این حرف‌ها به این موضوع برمی‌گردد که می‌گویند یزید مقدّس است، در قدرت خود حق است، حق اعتراض به او نیست.

این موضوع را از کجا آورده‌اند؟ یزید چه کسی بوده است که چنین قاعده‌ای برای او درست کنند؟ این‌ها از کجا آمده است؟ آیا این موضوع برای یزید است؟ اگر می‌خواستند بگویند این موضوع برای یزید است، آنوقت خیلی گیر می‌کردند، چون آنوقت باید به مردم می‌گفتند مگر یزید کیست که این هیمنه برای شخص یزید است؟ پس نمی‌توانستند این موضوع را بگویند.

پس می‌گفتند این هیمنه برای حاکم مسلمین است، چون یزید حاکم است اینطور است.

دینی که نتیجه‌ی آن یزید است

در یاد دارید که جلسات قبل عرض کردم به پیرمرد مشرف به موت، مسلم بن عقبه لعنت لله علیه، گفتند برو و مدینه را به خاک و خون بکش، بعد از آن هم وقتی خواست برود و مکه را به خاک و خون بکشد، در راه مُرد، ولی لحظه‌ی مرگ خود گفت: خدایا! از من بپذیر. از این عمل امیدوارکننده‌تر ندارم؛ یعنی از قتل و غارت مردم مدینه! یعنی این جزو دین اوست.

یک دینی است که اطاعت حاکم که یزید است، افضل قربات است!

اگر فقط یک نفر اینطور فکر می‌کرد می‌گفتیم که یک نفر گیج پیدا شده است و چرندی گفته است، اما وقتی سی هزار نفر پشت اوست، یعنی یک فکر است، یعنی بدنه اینطور فکر می‌کنند.

این موضوع مخصوص یزید نیست.

روزی شمر کنار کعبه نشسته بود و در حال دعا خواندن بود، گفت: خدایا! تو می‌دانی من شریف هستم… شخصی لگدی به پهلوی او زد و گفت: فلان فلان شده! تو شریف هستی؟

شمر گفت: ما به دستور امیر عمل کردیم، اگر غیر از این بود از الاغِ خانه‌مان گمراه‌تر بودیم. یعنی اگر به دستور امیر مؤمنان یزید بن معاویه عمل نمی‌کردیم که از الاغ خانه‌مان گمراه‌تر بودیم.

آیا این موضوع مخصوص یزید است؟ نه! مخصوص حاکم است، یزید هم حاکم اسلامی است.

پس این هیمنه را برای عنوان حقوقی حاکم اسلامی درست کرده بودند. یعنی حکومت این هیمنه را دارد که اگر شائبه پیدا شود کسی در مقابل حکومت قرار گرفته است… اگر بر علیه حکومت قیام کنند که مدینه را به خاک و خون می‌کشد و ده هزار نفر را می‌کشد، هفتصد صحابی را می‌کشد که اینقدر برای این آقایان اهمیّت دارد، کنار قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بی‌ادبی می‌کنند، به نوامیس جسارت می‌کنند، بعد می‌گویند: این حق مردم مدینه است، چون به حاکم اهانت کرده‌اند.

در واقعه‌ی حرّه مردم مدینه قیام کردند و حاکم مدینه را بیرون کردند، یعنی حداقل یک تحرّکی رخ داد، اما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که هنوز کاری هم نکرده است، حضرت فقط چند مرتبه سخنرانی کرده است. اما می‌گویند این مقام مَنیع است و کسی نباید به سمت آن برود و مقدّس است که به دروغ نام آن را «حکومت اسلامی» گذاشته بودند…

توجّه کنید که راجع به حکومتِ اسلامیِ دروغین صحبت می‌کنم… این آنقدر تقدّس دارد که اگر کسی شمشیر نکشید و فقط کلامی بر علیه آن حرف زد که آن را در ذهن‌ها تضعیف کرد، او را با حصر آب در مقابل زن و بچه‌اش می‌کشیم، آن هم بصورت ظاهرا شرعی!

چرا بدن مطهر را دفن نکردند؟ در فقه اسلام دفن مسلمان واجب است… چون تجربه‌ی قبلی داشتند که نباید این کار را کنند. زمان معاویه وقتی حجر بن عدی را کشتند، او را دفن کردند. مردم بر سر معاویه هجوم آوردند و گفتند: این ولی خدا را کشتید، چرا او را دفن کردید؟ پس شما می‌دانستید که او حرمت دارد و این کار را با او کردید. گفتند پس دفن نمی‌کنیم که کسی خیال نکند حرمت دارد.

جرم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه بود؟ جرم حضرت این بود که نپذیرفت بیعت و اطاعت کند، نپذیرفت قوّت او را تأیید کند که او منسجم شود. یک مورد هم انتقام قبلی است که به آن خواهیم رسید.

کجا ترویج شد که حکومت اینقدر قوّت دارد؟

زمانی هست که حکومت، حکومتِ اسلام است، حکومتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؛ اولاً نه اینقدر بگیر و ببند دارد، نه اینقدر خفقان دارد. هم اگر کسی بیاید و داد بزند و اعتراض کند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌گوید: خفه شو بنشین که من معصوم هستم. چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک نفر است، ممکن است کارگزاری خطا کرده باشد.

این تقدّس برای حکومت از کجا درست شد؟ مگر یزید این کار را کرد؟ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سیّدالسّاجدین سلام الله علیه دو خطبه خواندند و یزید بعهده نگرفت و گفت که من نمی‌خواستم این کار را کنند. مگر یزید توان داشت که اینطور شرایط دینی درست کند که سی هزار نفر در کربلا پای آن بایستند؟ واضح است که نه.

تئوریزه کننده و تقویت کننده‌ی واقعه کربلا

تئوریزه‌کننده‌ی این‌ها دو نفر اول هستند و معاویه هم تقویت‌کننده‌ی این عمل است.

اینکه می‌گویند «حسین بن علی علیهما السلام در کربلا کشته نشد، بلکه در سقیفه کشته شد» شعار نیست، بلکه تحلیل می‌کنیم که ببینیم آیا شما غیر از این می‌گویید؟

اگر قتل به این معناست که چه کسی ضربه زد؟ بله در کربلا ضربه زدند. اما چه کسی این کار را کرد که سی هزار نفر یک نفر را محاصره کنند، و هیچ کسی هم کمک نکند، و فکر کنند که کارشان درست است؟

اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بفرماید غیر از من پسر پیغمبری روی زمین نیست، و آن‌ها هلهله کنند… جریان فکری این موضوعات که در کربلا رخ نداده است، این‌ها قبل از کربلا رخ داده است. این‌ها جرمِ مسلّمی برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قائل هستند و به هیچ عنوان هم کوتاه نمی‌آیند. وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخن می‌فرماید آن‌ها هلهله می‌کنند و می‌گویند اجازه ندهید حرف بزند.

چرا به نماز امام حسین علیه السلام تیر زدند؟ چون می‌گفتند تو حق نداری نماز بخوانی.

یعنی این یک فکر است که برای مخالف یزید، بعنوان مخالف حکومت، اینقدر جرم قائل هستند. پس طبیعی است که برای قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خوشحال هم شوند. فرح برای قتل، نذر بر اینکه اگر او کشته شد زن‌های ما یک سال روزه بگیرند، مسجدها را تجدید بنا کنیم. یعنی نگاه آن‌ها دینی است، یک دین دروغین درست شده است، این شخص هم فکر می‌کند این دین اوست و باید این شخصی که جلوی دین را گرفته است را حذف کنیم.

یزید چنین توانی نداشت که بخواهد از این کارها کند. دستگاه خلافت بود که قبلاً این کار را انجام داد، چند مرتبه هم تمرین کرد، دیگر در کربلا هم تکمیل کرد.

شخصی به نام «محمد سید وکیل» وهابی داریم که در عربستان است و در سیره سیاسی خلفای راشدین کتاب دارد، در حالات خلیفه دوم نوشته است: سبک او قتل مخالفین بود.

«ابن حجر عسقلانی» هم در «فتح الباری» از خلیفه دوم نقل می‌کند که «لَا وَاللَّهِ لَا يُخَالِفُنَا أَحَدٌ إِلَّا قَتَلْنَاهُ»،[4] این‌ها تئوریزه است، بخدا سوگند کسی با ما مخالفت نمی‌کند الا اینکه او را می‌کشیم.

معاذالله به این معناست که انگار فتنه‌گر قاتلی را بکشند و جامعه باید انزجار عمومی کنند.

این موضوع نگاه دینی لازم دارد.

مگر چکار کرده است؟ با ناموس اسلام که حاکم است مقابله کرده است!

اینکه حکومت را به این شکل بدون حد و حصر ناموس اسلام قرار بدهند، برای دوره‌ی خلافت است.

وقتی خالد بن ولید آن جنایت عظیم را کرد، با «مالک بن نویره» جنگید و کشت و خیانت کرد و غلط‌های زیادی کرد، آنقدر اوضاع خراب شد که عمر به ابوبکر اعتراض کرد، گفت: این خالد آبروی ما را برد، این چه فرمانده‌ی لشکری است که قرار داده‌ای؟

ابوبکر گفت: خالد شمشیر خدا برای تقویت نظام است!

این عناوین عناوین درستی است، اگر این نظام نظامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، تقویت آن واجب است، حفظ آن واجب است و تضعیف آن حرام است.

ابوبکر گفت: خالد برای تقویت ما این کار را کرده است، حال یک جا هم اشتباه کرده است. من شمشیر خدا…

ببینید مفاهیم چقدر خاک بر سر شد! «سیف الله» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، وقتی «سیف الله» می‌گویند یعنی سیفِ عصمت، نه هر کسی که زور دارد.

سخن من که حرمت ندارد، ولی شما نمی‌توانید بدون وضو به سخن خدا دست بزنید. نمی‌توانید بدون وضو به «کلمة الله» دست بزنید، ولو کلب و خنزیر باشد، شما بدون وضو نمی‌توانید به کلب و خنزیرِ قرآن دست بزنید، چون کلمة الله است.

وقتی «سیف الله» می‌گویند یعنی سیفِ عصمت! آیا مگر خدا نعوذبالله خطا می‌کند؟ یعنی سیفِ علم. سیف الله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

ابوبکر گفت: خالد شمشیری از شمشیرها خداست و من او را به غلاف برنمی‌گردانم. او برای تقویت ما این کار را کرده است.

همینجا خودش تناقض است، او در همینجا هم غلط کرده است، پس چطور سیف الله است که آدم کشته است و جنایت کرده است؟ این‌ها می‌خواستند تصویر درست کنند.

پنجاه سال تئوری‌سازی کردند و مردم را عادت دادند، بخش اعظمی از آن عدّه‌ای از مردم که به کربلا آمدند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نعوذبالله ضدّ دین می‌دانستند، در حالی که دینِ خودِ این‌ها از صد کفر بدتر بود.

به نام دین، دین را تمسخر کردند

لذا اگر نگاه کنید عبارت ما به امام حسین علیه السلام این است: «أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ‌ مَهْجُوراً»… زمانی سه جلسه در ایام اربعین این عبارت را توضیح داده‌ام، الآن فقط ترجمه می‌کنم، با قتلِ شما قرآن را مسخره کردند.

چون اگر کسی به قرآن اعتقاد داشته باشد نمی‌تواند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بکشد. انگار کسی بگوید با حکم خدا پیغمبر اعدام می‌شود! این کاملاً مسخره است، معلوم است که با حکم خدا نمی‌شود پیغمبر را اعدام کرد. این کار ادا درآوردن و تمسخر کردن و به هیچ انگاشتن و ندید گرفتن است.

یک معنای «مهجور» از تمسخر و حرف‌های لاطائلات دانستن است.

چرا این کار را می‌کردند؟ می‌گفتند چون دین این را می‌گوید.

آیا دین می‌گوید بچه‌ی شیرخوار را تیر بزنید؟ حال شما هر جرمی برای امام حسین علیه السلام قائل هستید، چطور و با کدام فقهی می‌خواهید بچه‌ی شیرخوار را مهدورالدَّم کنید؟

جنگ با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تمام شد، اصلاً همه‌ی آن کسانی که خواستید را کشتید، در مورد دختربچه‌ای که اسیر شده است چه می‌گویید؟

با هیچ روشی نمی‌شود این‌ها را به دین نسبت داد، برای همین هم «أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ‌ مَهْجُوراً». این‌ها قرآن و دین را به نام دین تمسخر کردند.

ممکن است آن روز بعضی از آن‌ها نفهمیده باشند، یا می‌فهمیدند اما «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا»،[5] می‌فهمیدند اما خاک بر سرِ آن دنیایی که برای قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رشوه شود… «وقَد تَوازَرَ عَلَيهِ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا وباعَ حَظَّهُ بِالأرذَلِ الأدنى»، به ثمن بخسی… اینکه نفهم شده بودند، پول گرفته بودند که نفهم شوند.

عدّه‌ای ادای تدیّن درآوردند، که این هم به «أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ‌ مَهْجُوراً» می‌خورد، که مسخره کردند… امام صادق علیه السلام می‌فرماید که کسانی که دنیا فریبشان داده بود و به مفت فروختند.

جناب «مسلم بن عوسجه» به وسط میدان رفت و در حال صحبت کردن بود… «مسلم بن عوسجه» عرب یمانی است، یعنی عرب فصیح است، شروع کرد: این حسین پسر پیامبر است، آیات قرآن در مورد اوست… یک نفر گفت: یارو! ما نمی‌فهمیم چه می‌گویی…

چه چیزی را نمی‌فهمید؟ کدام کلمه را نمی‌فهمید؟

اینجا توضیح شما فایده‌ای ندارد، چون او پول گرفته است که نفهمد.

زیرساختی ایجاد شد و چون ضعف داشت، در آن رشوه هم داشت.

امام باقر سلام الله علیه فرمود: در این عالم هیچ خونی ریخته نمی‌شود الا اینکه به گردن دو نفر است.

چرا؟

زمانی شما می‌گویید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، یا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشتند، اما این‌ها بدتر کردند، این‌ها قتلِ اولیای خدا را به قانون تبدیل کردند. یعنی یک سبک و یک شیوه و یک پروتکل و یک بابی باز کردند که اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار بگیرد می‌کشند، اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار بگیرد می‌کشند، اگر مردم دیگری در کار دیگری ورود کنند مانند واقعه حرّه به خاک و خون می‌کشند، یک سیستم است که مدام هم کار می‌کند. یعنی ظلم را نظام‌مند کردند و برای ظلم نظام‌واره درست کردند.

روضه و توسّل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه

توسّل امروز به آقای عظیم الشّأنی است که ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند و به ما توفیق بدهد… ما بخاطر خورشید وجود سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، ممکن است گاهی در حرم امام حسین علیه السلام هم ملتفتِ وجود ایشان نشویم.

در زیاراتی که ائمه علیهم السلام به ما یاد داده‌اند، زیارتنامه‌های مستقل برای حضرت علی اکبر سلام الله علیه است. یعنی اصلاً شما مرتبه‌هایی هم برای زیارت حضرت علی اکبر سلام الله علیه برو. البته نیازی نیست بروید و برگردید، یعنی نیّت شما زیارت حضرت علی اکبر سلام الله علیه باشد، مثلاً بعد نیّت شما زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد.

هم امام هادی سلام الله علیه برای حضرت علی اکبر سلام الله علیه زیارتنامه فرموده‌اند، هم حضرت صادق علیه السلام که یک زیارتنامه‌ی مبسوط مستقل فرموده‌اند، استاد شیخ مفید این زیارتنامه را نقل کرده است، آنجا عبارات عجیبی دارد، «دَمُكَ المُرتَقَی إلَی السَّماءِ»، بابای تو فقط برای شیرخوار این کار را نکرد، هنگامی که بالای سر تو هم آمد، خون تو را هم به آسمان پاشید.

حضرت علی اکبر سلام الله علیه یک شخصیتِ حیرت انگیز است.

بعد عبارتی دارد که از عقول ما بیرون است، می‌فرماید: «لَا تَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبِیکَ زَفْرَةٌ»، بابای تو هر داغی در کربلا دید… هر داغی داغ قبلی را سرد می‌کند، داغ جدید حواس آدم را پرت می‌کند… اما می‌فرماید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هرچه داغ دید، ذرّه‌ای از داغ تو کم نشد، حتّی آن لحظه‌ای که در قتلگاه جان می‌داد، حتّی آن لحظه‌ای که از علقمه برمی‌گشت، «لَا تَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبِیکَ زَفْرَةٌ»، وجود پدرت آتش گرفته بود تا زنده بود این حس را داشت.

این برای عظمتِ حضرت علی اکبر سلام الله علیه است.

ما در جلساتی بصورت مفصل توضیح داده‌ایم، حضرت علی اکبر سلام الله علیه سپر بلای امام سجّاد سلام الله علیه شد. وقتی او را کشتند فکر می‌کردند که امام بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می‌کشند. نمی‌شود هر کسی را جای امام سجّاد علیه السلام جا زد، باید آنقدر مقامات داشته باشد که آن پلیدها فکر کنند که امامِ بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.

وقتی آن دو ملعون (یزید و عبیدالله) نام حضرت سجّاد سلام الله علیه در کوفه و شام پرسیدند، حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: اسم من علی بن الحسین است. گفتند: او که در کربلا کشته شد…

همه‌ی عالم تا روز قیامت بر سرِ سفره‌ی حضرت علی اکبر سلام الله علیه است، این آقازاده، این عظیم الشّأن، که در نسخی از زیارت حضرت هادی علیه السلام به او عرض می‌کنیم «سلام خدا بر تو که حجّت خدا و دین خدا هستی».

این همه مقامات ملکوتی را بدست آورده است…

زمانی کسی سرباز یک مجموعه می‌شود، زمانی کسی سردار آن مجموعه می‌شود. یک نفر می‌گوید من رفتم و یک نفر را نجات دادم، یک نفر می‌گوید ای مردم! من برای هدایت شما تکه تکه شدم که زین العابدین سلام الله علیه را برای شما حفظ کنم.

همه‌ی عالم تا روز قیامت بر سرِ سفره‌ی او بدهکار هستند…

«اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»،[6] آمد تا از پدر اذن بگیرد…

هر کسی می‌خواست به میدان برود، تا ضجّه نمی‌زد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اجازه نمی‌داد برود، باید التماس می‌کردند، اما اینجا استثناء است، «اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»، همینکه اذن گرفت، «فَأَذِنَ لَهُ» حضرت فرمود: برو.

با یکدیگر وداع نکردند، تاریخ گزارشی از وداع ندارد…

جلسه‌ی قبل برای حضرت قاسم علیه السلام عرض کردم که «جَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما»،[7] آنقدر گریه کردند که خبرنگار دشمن فکر کرد از حال رفتند، اما اینجا اینطور نبود، بلافاصله اجازه داد و او را به میدان فرستاد و وداع هم نکردند.

اما حال سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است، وقتی علی به سمت میدان رفت، «نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ» با ناامیدی قد و بالای او را نگاه کرد، «وَ أَرْخَى عَيْنَهُ» بعد انگار دیگر نمی‌توانست ببیند، سر خود را پایین انداخت…

یا اباعبدالله! برای شما بمیرم… شما که توان دیدنِ راه رفتنِ او را ندارید، چطور به قتلگاه او رفتید؟…

همینکه سر مبارک حضرت پایین بود و گریه می‌کرد، سر بلند کرد و به عمر سعد فرمود: خدا رحم تو را قطع کند…

علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت و جنگید، «قَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً حَتَّی ضَجَّ أهلُ الکُوفَةِ مِن کِثرَةِ مَن قُتِل»،[8] جنگ مفصلی کرد…

این قسمت را از ذوق عارفی عرض می‌کنم، به نظر بنده اگر زبان حال هم گفته است، باسلیقه گفته است، می‌گوید: علی در میدان دید…

این موارد هست، بعضی تحت عنایتِ بعضی قرار می‌گیرند…

می‌گوید: علی در میدان دید هرچه می‌جنگد زخمی برنمی‌دارد…

همانطور که عرض کردم این قسمت متن روایت نیست و ذوق یک عارف است…

گفت بابا دل نَکَنده است، برگشت… جوان جوانمرد است و می‌داند در خیمه‌ها آب نیست، بهانه‌ای لازم بود، البته این بهانه دروغ نبود، منتها گفتنِ این بهانه از یک رزمنده‌ی عظیم الشأن…

برگشت، دوست دارد لحظه‌ی آخر پدر را در آغوش بگیرد، گفت: «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي» تشنگی در حال کشتن من است…

وقتی کاری از دست عرب برنیاید، مثلاً پشت در اتاق عمل ایستاده است و پزشک می‌آید و می‌گوید: متأسفم… عرب می‌گوید: «وَا غَوْثَاهْ»، یعنی دیگر کاری بجز فریاد از دست من برنمی‌آید.

وقتی علی اکبر سلام الله علیه به پدر عرض کرد: «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي»، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «وَا غَوْثَاهْ»… دیگر کاری از دستمان برنمی‌آید… یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریه کردند، وداع کردند و علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت.

آن زمانی که حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفت، حداقل ده سال است که لعنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در همه جا منتشر است، ببینید این مصرع اول او، با او چه می‌کنند، به میدان رفت و گفت:

اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ           نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ

من علی اکبر، پسر علی بن ابیطالب هستم، ولایت برای پدر من است…

تااللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ

ناپاکزادگان حق حکومت ندارند…

شروع کرد به جنگیدن، جرأت نکردند با او جنگ تن به تن کنند، دائم هزاران تیر و سنگ به سمت او می‌آمد، سپر را بالا آورد و سر مبارک خود را پایین آورد، مشغول جنگ است…

نیزه‌ای به پهلوی او اصابت کرد، اوضاع بهم ریخت… سنگ و تیر بود که می‌آمد…

متون قدیمی معتبر عباراتی نوشته‌اند که خدا شاهد است اگر انسان بخواهد بگوید باید بمیرد، نمی‌شود آن‌ها را به زبان آورد… از این قسمت‌ها عبور می‌کنم…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک صدای نحیفی شنید که «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَتَاه، هَذَا جَدِّی رَسُولُ الله»… بابا! پیغمبر به استقبال من آمده است، «يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ» به شما سلام می‌رساند، «وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا» حسین جان! تو هم بیا، دیگر تحمّل نداریم…

وقتی حضرت خود را بالای سر علی اکبر سلام الله علیه رساند، دارد همینکه بالای سر او رسید «ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً» جلوی چشم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جان داد…

انگار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیگر صدایی نمی‌شنید، آنطرف هلهله می‌کردند، اینطرف آقا نشست، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ» صورت به صورت او گذاشت… «فَنَادَی وَلَدِی»


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] فتح الباري، جلد 7 ، صفحه 31

[5] زیارت اربعین

[6] لهوف، صفحه 113 (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)

[7] مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، جلد 2، صفحه 27 (خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أي بَعدِ عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ] عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ في بَعضِ الرِّواياتِ، وفي بَعضِ الرِّواياتِ‏ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغيرٌ لَم يَبلُغِ الحُلمَ فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام اعتَنَقَهُ، وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ، فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ ويَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّيهِ وهُوَ يَقولُ: انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن وحَمَلَ وكَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَةُ قَمَرٍ، وقاتَلَ فَقَتَلَ عَلى صِغَرِ سِنِّهِ خَمسَةً وثَلاثينَ رَجُلًا. قالَ حُمَيدُ بنُ مُسلِمٍ: كُنتُ في عَسكَرِ ابنِ سَعدٍ، فَكُنتُ أنظُرُ إلَى الغُلامِ وعَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ إحداهُما ما أنسى أنَّهُ كانَ شِسعَ اليُسرى فَقالَ عَمرُو بنُ سَعدٍ الأَزدِيُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ! فَقُلتُ: سُبحانَ اللّهِ! ما تُريدُ بِذلِكَ؟ فَوَاللّهِ لَو ضَرَبَني ما بَسَطتُ لَهُ يَدي، يَكفيكَ هؤُلاءِ الَّذينَ تَراهُم قَدِ احتَوَشوهُ. قالَ: وَاللّهِ لَأَفعَلَنَّ! وشَدَّ عَلَيهِ، فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ وصاحَ: يا عَمّاه! فَانقَضَّ عَلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام كالصَّقرِ، وتَخَلَّلَ الصُّفوفَ، وشَدَّ شِدَّةَ اللَّيثِ الحَرِبِ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّيفِ فَاتَّقاهُ بِيَدِهِ، فَأَطَنَّها مِنَ المِرفَقِ فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ، فَحَمَلَت خَيلُ أهلِ الكوفَةِ لِيَستَنقِذوهُ، فَاستَقبَلَتهُ بِصُدورِها ووَطِئَتهُ بِحَوافِرِها، فَماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ فَإِذا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ وهُوَ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ، وَالحُسَينُ يَقولُ: عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ، أو يُجيبَكَ فَلا يُعينَكَ، أو يُعينَكَ فَلا يُغنِيَ عَنكَ، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، الوَيلُ لِقاتِلِكَ! ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَكَأَنّيأنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ تَخُطّانِ الأَرضَ، وقَد وَضَعَ صَدرَهُ إلى صَدرِهِ، فَقُلتُ في نَفسي، ماذا يَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ القَتلى مِن أهلِ بَيتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً! صَبراً يا بَني عُمومَتي صَبراً يا أهلَ بَيتي، لا رَأَيتُم هَواناً بَعدَ هذَا اليَومِ أبَداً.)

[8] لهوف، صفحه 113 (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)