ماجرای یک جنایت قانونی؛ قسمت سوم

حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ بیست و سوم تیرماه 1403، مصادف با روز هفتم محرم الحرام در “حسینیه آیت الله حق شناس رحمت الله تعالی علیه” به ادامه ی سخنرانی با موضوع “ماجرای یک جنایت قانونی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سبط اکبر حضرت مجتبی علیه الصلاة والسلام و وجود بابرکتِ سیّدالشّهدا سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ارادت و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر بابرکت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

به خدمت شما عرض کردیم در میان چهارده معصوم که ظاهراً هر چهارده معصوم شهید شده‌اند، فقط سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ترور نشده است. ترور اینطور است که می‌توان مخفیانه انجام داد، قاتل یا آمر به قتل پشت صحنه باشد و بعهده نگیرد و بتواند فضای اجتماعی را کنترل کند، بلکه با عزاداران عزاداری کند، یا قبل از شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از او عیادت کند، ولی ماجرای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینطور نیست.

حکم صادر شد، حکم ابلاغ شد، حال اینکه واضح است حکم طاغوتی و ظالمانه و نحس است، بعد حضرت وسط روز در مقابل چشم سی هزار نفر محاصره شد و با دستور حمله به شهادت رسید.

آنوقت از عجایب این است که این علنی‌ترین قتلِ قانونیِ دشمنان خداست. منظور بنده از «قانونی» این است که به شکل قانونی درآوردند، نه به معنای قانونی که درست است.

عجیب این است که این قتلِ قانونیِ دشمنان خدا، امروز در جهان اسلام برای جمع زیادی، نزدیک به اکثریت مسلمین، ناشناخته است.

بی‌خبری از ماجرای عاشورا

شما کشور ما و عراق و بعضی از محله‌های شیعه‌نشین و بعضی از مناطق سنّی‌نشین خیلی محدود و مناطق مسیحی‌نشین تهران و لبنان که خیلی محدودتر است را نبینید و فکر نکنید این‌ها همه‌ی جهان اسلام است.

از منظر کسانی که می‌خواهند کار تاریخی کنند، خود این موضوع که یک قتلی که اینقدر علنی و واضح است و در حافظه تاریخی تقویم‌های کشورهای اسلامی نیست، عجیب است. از این عجیبتر اینکه بسیاری از نویسندگان جهان اسلام وقتی می‌خواهند جرایم را ذکر کنند، قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را از عبیدالله بن زیاد بالاتر نمی‌برند، یعنی یزید قاتل و آمر نیست، در دولتِ یزید کسی به نام عبیدالله زیاد بی‌مبالاتی و خودسری کرده است!

نقش رسانه اینقدر مهم است.

مشکلی هم که ما در این میان داریم این است که بخاطر اینکه غرق یک نعمتی هستیم، اینکه در تهران از اذان صبح تا ساعت یک و نیم بامداد مجلس هست، خیال می‌کنیم همه جا همینطور است، لذا احساس می‌کنیم کار به قدر کفایت انجام می‌شود و ما هم در مجالسی که می‌توانیم شرکت می‌کنیم.

در حالی که امروز اگر شما به دانشگاهی در جهان اسلام بروید، مثلاً دانشگاه شارجه که مانند هتل پنج ستاره است، برای آن‌ها روز عاشورا با روز دهم ربیع الثانی هیچ تفاوتی ندارد.

رسانه می‌تواند یک فاجعه‌ی به این بزرگی را ندید بگیرد و حکومت‌ها تمرین کنند و مردم هم بمرور ندید بگیرند، و یک موضوع خیلی کوچک را برجسته کند و به آن اهمیّت بدهد، همه‌ی مردم هم راجع به آن موضوع صحبت کنند.

مسئولیت ما در قبال بی خبری مسلمین از ماجرای کربلا

در این میان ما چه‌کاره هستیم؟ ما در زمین آن‌ها بازی می‌کنیم، مؤثر نیستیم، منفعل هستیم، کنشگر نیستیم، حداکثر تماشاچی هستیم.

گاهی شعارهای خوبی هم می‌دهیم، مثلاً «کُلُّ یَومٍ عَاشُورَا وَ کُلُّ أرضٍ کَربَلاَ»، اما از این جهات ما نسبت به خود کربلا و عاشورا هم بی‌خیال هستیم!

یعنی یکی از دردهایی که در این موضوع مطرح است این است که ما نسبت به ماجرای کربلا هم مصرف‌کننده هستیم! امام حسین سلام الله علیه «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ»[4] خون قلب مبارک خود را داد که دیگران را از جهالت و ضلالت نجات دهد، ما هم الحمدلله می‌آییم و ثواب و بهره‌ای می‌بریم، مجالس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برکت مادی و معنوی است، توبه می‌کنیم، فضا معنوی است، اشک می‌ریزیم، پاک می‌شویم، استفاده می‌کنیم، فضای همدلی است، شاید در جایی سخن خوبی بشنویم، توسل می‌کنیم، در حاشیه‌ی این جلسات خیریه‌هایی شکل می‌گیرد و به فقرا کمک می‌شود، این‌ها از خوبی‌های این مجالس است که خیلی هم خوب است، اما کافی نیست.

قرار بود که عاشورا مردم جهان اسلام را تطهیر کند، عبرت شود برای اینکه ان شاء الله روزی که امام زمان ارواحنا فداه تشریف آوردند ما سقوط نکنیم؛ و متأسفانه خبر عاشورا به بسیاری از مردم دنیا نرسیده است، این موضوع مایه‌ی تأسف است و جای نگرانی دارد.

یعنی ما نباید مدام درون‌گرا باشیم و دور یکدگیر جمع شویم و به این موضوع راضی باشیم که صرفاً ما الحمدلله بهره‌مند هستیم. ظرفیتی که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با شهادت خود در کربلا آورده است، این ظرفیت هست که ما در لشکرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قدم برداریم.

حماسه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت سجّاد علیه السلام در شام

آیا تابحال چنین خزعبلی به ذهن کسی خطور کرده است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در روند کربلا مؤثر نبوده است؟ هرگز اینطور نیست. حضرت زینب کبری سلام الله علیها چکار کرده است؟

اگر شما از این دید نگاه کنید که حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سیّدالسّاجدین سلام الله علیه دو خطبه در شام خواندند، در آن فاجعه‌ی عظما، آنجا در کاخ یزید بجای دفاع کردن، حمله کردند و کاخ یزید را به مجلس روضه و مجلس فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبدیل کردند، درصورتی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در همان شام سال‌ها لعن می‌شد.

بعد فکر کنیم و ببینیم که منبرِ فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه ربطی به قتلِ امام حسین علیه السلام دارد؟ حتماً بارها خطبه‌ی سیّدالسّاجدین سلام الله علیه در شام را ملاحظه فرموده‌اید، حضرت خودشان را معرفی کردند و فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودند، مابقی خطبه فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و بعد هم تمام شد.

یزید این همه تلاش برای قانونی جلوه دادنِ قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بصورت علنی را با دو سخنرانی کوتاه، دیگر بعهده نگرفت و گفت: تقصیر عبیدالله بوده است و این کار من نبود.

یعنی این تلاش برای قانونی جلوه دادنِ قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بصورت علنی که متأسفانه الآن اینقدر ثمر داده است، یزید با دو سخنرانیِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت سجّاد سلام الله علیه خلع سلاح شد و دیگر به گردن نگرفت.

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را با ظاهر قانونی و حکم کشتند، یزید باید افتخار هم می‌کرد… کمااینکه روز گذشته به آن ملعون أزل و ابد، پیرمرد بیماری که واقعه‌ی حرّه را رقم زد، لحظه‌ی مرگ خود می‌گفت: خدایا! من در کارنامه‌ی عمل خود هیچ عملی امیدوارکننده‌تر از قتل و غارت مردم مدینه ندارم که بخاطر دستور امیر مومنان انجام دادم!

خیلی بعید است که کسی بخواهد لحظه‌ی مرگ نقش بازی کند. او خیلی ملعون بود ولی یک فکر هم داشت.

تعیین تکلیف برای بزرگان

در بین نواصب، گروهی از نواصب هستند که از نظر فقهی مهم‌ترین آن‌ها هستند، آن‌ها معتقد هستند که با بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله به خدا نزدیک می‌شوند، یعنی تدیّن‌شان این عمل است. معاویه جزو این گروه نیست، چون معاویه اصلاً تدیّن ندارد که تدیّن او بخواهد به بغض باشد، جنس کارهای او چیز دیگری است، دشمنی و ناصبی‌گری او از سنخ دیگری است. اگر جایی هم شنیدید که یک مرجع تقلید گفت معاویه ناصبی نیست، تعجّب نکنید. ناصبی سه معنا دارد، منظور او «تدیّن به بغض» است.

یکی از مشکلات امروز روزگار ما این است که کسانی که هیچ چیزی نمی‌دانند از مراجع اشکال می‌گیرند؛ چرا الآن بیانیه نمی‌دهی، چرا الآن سکوت کردی،… اگر الآن بیانیه بدهد تو گوش می‌دهی؟ خیلی اوقات منظور ما از «چرا مراجع حرف نمی‌زنند» این است که چرا حرف مرا تکرار نمی‌کنند، چون اگر چیز دیگری بگوید که جسارت می‌کنیم.

من به همه کس کار ندارم ولی این یک روند خطرناک در کشور است، شبیه دوره‌ای است که وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌خواست آتش‌بس امضاء کند، عدّه‌ای داغ‌تر از آش شدند و آمدند و به حضرت اعتراض کردند.

اینکه خیال کنیم «همیشه باید قیام کرد»، این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست. ما دوازده امام داریم، هر دوازده امام برای خدا قیام کردند، اما ماهیت قیام یازده امام جهاد فرهنگی بود، یک امام هم علاوه بر جهاد فرهنگی، جهاد با شمشیر هم داشت.

ما نباید برای آن کسی که علم او نسبت به ما قابل قیاس نیست راهکار تعیین کنیم.

این حرف‌ها یعنی اینکه شما حرف ما را تکرار کنید، ما یک بولتن به شما می‌دهیم و شما آن را تکرار کنید، مسلماً این کار را نمی‌کند.

هر جریانی که در جامعه‌ی اسلامی جایگاه مرجعیت را، چه مرجعیت برای احکام فردی فرعی، مانند این مراجع تقلید معظم چندگانه، چه برای مسائل سیاسی و اجتماعی که باید ولی فقیه باشد، هر کسی این را تضعیف کند، اگر بررسی کنید، از نظر فکری جزو حتماً جزو جریان‌های انحرافی است. برای اینکه واسطه‌ی راه ما و دین این بزرگواران هستند و هیچ راه دیگری نداریم، و با همین کار هم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را زدند. یعنی قبل از اینکه بخواهند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بزنند، آن کسانی که می‌توانستند مراجع فکر جامعه باشند را خلع سلاح کرده بودند.

اینکه شما می‌شنوید امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه آمد و بیعت نکرد، هر کسی از راه رسید آمد تا نعوذبالله امام حسین علیه السلام را نهی از منکر کند، نه یزید را! برای این بود که قبل از آن حجر بن عدی را سر بریدند، سر عمر بن حمق خزاعی را به نیزه کرده بودند.

آن‌هایی که مراجع فکر بودند، آن هم مراجع فکرِ ذیلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، یعنی آدم‌های تأثیرگذار و عالمان آن جامعه بودند، مجاهدان راه خدا بودند، حرفشان مشتری داشت، کلامشان قلمرو داشت، همه‌ی این‌ها را با داسِ خشونتِ بنی‌امیّه و قبل از آن درو کرده بودند که بتوانند حرفشان را به مردم بزنند و چند آخوند بنی امیّه نماد دین بشوند، و شدند. بعد از آن هم همان مسیر را ادامه دادند.

در جهان اسلام کسانی بودند که قاتلان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را لعن می‌کردند، ولی این‌ها همه در حاشیه رفتند.

عدم حساسیت جهان اسلام نسبت به  فاجعه کربلا

اینکه عرض می‌کنم در جهان اسلام غیرشیعه امروز تقریباً کاری به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ندارند، منظور بنده بیش از هشتاد درصد عالمان است، عوام که بندگان خدا اصلاً از این چیزها خبر ندارند.

اگر ما با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کار داریم برای این است که اصلاً نمی‌دانیم اولین مرتبه چه کسی ما را به جلسه‌ی حضرت آورده است، اصلاً نمی‌دانیم چند سال داشته‌ایم که به این جلسات آمده‌ایم.

بقیه‌ی جاها که این خبرها نبوده است، خبری از شهادت و قیام امام حسین علیه السلام نیست.

ما با یک پدیده‌ای طرف هستیم، از نظر بنده که کمی کار تاریخی می‌کنم، این‌ها خیلی دست و پای عجیبی زده‌اند تا توانسته‌اند حساسیت این مسئله را از بین ببرند.

شما امروز می‌خواهید ببینید که چرا جهان اسلام نسبت به غزه عکس العمل کافی ندارد؟ ببینید عکس العملشان نسبت به ماجرای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیست؟

البته در جهان اسلام جاهایی نسبت به غزه حساس هستند، اما به اندازه‌ی کافی نیست، مثلاً الجزایری‌ها خوب هستند، افرادی به صورت انفرادی خوب هستند، علمایی بصورت انفرادی اظهار نظر دارند، ولی این خیزش نیست.

فاجعه‌ی کربلا با هیچ چیزی در دنیا قابل قیاس نیست، مشکل فاجعه‌ی کربلا که تعداد قتل و میزان خشونت نیست، زمانی بزرگی فرموده بود که خشونت جنگ‌های صلیبی بیشتر بود. مگر ما خشونت را به تعداد تیری که پرتاب شده است می‌سنجیم؟ فاصله‌ی مظلومیت بین حق و باطل، به حقانیت حق و طاغوت بودنِ طاغوت است.

وگرنه ممکن است دو نفر در خیابان دعوا کنند و خشونت زیادی هم نسبت به یکدیگر بورزند، این هم بد است، اگر ما ببینیم کسی به گربه‌ای لگد می‌زند بدمان می‌آید و اعلام انزجار می‌کنیم، این عمل اثر وضعی هم دارد.

خیلی کارها اثر وضعی دارد، شاید یکی از جهاتی که گاهی بعضی هیئت‌ها کم‌اثر می‌شود این است که دین یک سبک زندگی به ما یاد می‌دهد، می‌گوید سواره در منطقه‌ای که پیاده‌ها حرکت می‌کنند بوق نزند. الآن طرف می‌گوید مگر زمان اهل بیت بوق بوده است؟ نه! آن زمان «الطریق» می‌گفتند، یعنی راه بده. این همین کاری است که با موتور به پیاده رو می‌رویم و بوق می‌زنیم. این‌ها اثر وضعی دارد، این کارها ممنوع است. در اسلام حقوق و حیطه‌ی همه چیز رعایت شده است.

«اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ»، ما حرمت‌ها را بشناسیم.

ذهبی نزدیک به صد هزار صفحه کتاب دارد، اما وقتی می‌خواهد بگوید یزید کیست، قتل امام حسین علیه السلام را جزو کارهای او نمی‌گوید!

در جهان اسلام سریالی ساخته می‌شود که در آن یزید را تبرئه می‌کند، اصلاً شما ببینید آیا خیزشی شنیدید؟

ما که الحمدلله به خودمان دلخوش هستیم… من گاهی اینطور حساب می‌کنم که انگار نعوذبالله الآن بگویند حسین بن علی به کربلا رفته است و ما مجلس خودمان را اداره کنیم. البته واضح است که نمی‌خواهم نعوذبالله عظمت این مجالس را به اندازه‌ی یک سر سوزن تخطئه کنم، همه‌ی این جلسات خیر و برکت است، ولی اتفاقاً این جلسات باید ما را به اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در اهدافش نصرت کنیم ببرد، آنوقت برکات این جلسات خیلی متفاوت خواهد شد.

زمانی نصرتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شمشیر زدن و سینه سپر کردن است، یک نفر سینه سپر کند که نماز حضرت اقامه شود، یک نفر سینه سپر کند و آب بیاورد، یک نفر سینه سپر کند که به میدان حمله کند، از همه‌ی این‌ها مهم‌تر یک نفر حضرت زینب کبری سلام الله علیها است که پیام این ماجرا را با آن همه آخوند درباری بنی امیّه که این ماجرا را قانونی و شرعی کرده بودند، می‌برد و در کاخ یزید اعلام می‌کند، و آنجا این اتفاق می‌افتد که حداقل یزید به گردن نمی‌گیرد. اینکه یزید به گردن نمی‌گیرد یعنی هزار مرتبه از آن ادّعای قتلِ قانونی غلط کردم، یعنی نمی‌تواند از این امر دفاع کند. منتها بعداً که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را کشتند و حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم از دنیا رفت، دوباره این کار را ادامه دادند و تکرار کردند و از پا ننشستند.

خیلی صریح هم این موضوع را بیان می‌کنند، اینطور هم نیست که شما خیال کنید ما حدس می‌زنیم، می‌گوید: اگر موضوع به یزید برسد… پدر عبیدالله «زیاد» است، مشکلی نیست و به گردن او می‌اندازیم، اما پدر یزید «معاویه» است (البته اگر باشد)، و او صحابی است، و وارد حیطه‌ی خطرناک می‌شویم، لذا نگویید؛ و نمی‌گویند.

جلسات قبلی عرض کردم که می‌گوید اگر من کتاب بنویسم نمی‌توانم از مظلومیت بنی امیّه بگویم!

این کتاب‌ها، محصولات ویدئویی از روی این کتاب‌ها، سریال‌ها که ساخته می‌شود، نسل به نسل… بیچارگانی هم که خبر ندارند…

اهمیت حکومت در دین

اکثر جهان اسلام از هیچ چیزی خبر ندارند، می‌آیند و می‌روند، احکامی به این‌ها گفته‌اند و این‌ها هم عمل می‌کنند و خبری از موضوعات ندارند؛ این‌ها یاد گرفته‌اند که سلطان هرچه بگوید همان است.

روزی این‌ها به هر شیعه و غیرشیعه‌ای که به عربستان می‌رفت، کتاب در ردّ شیعه می‌دادند. مثلاً یک مرتبه به خودم رساله‌ی شوکانی را داده بودند که در آن آرزو کرده بود فرصت شود روافض را بکشیم و خدا روزی را فراهم کند که بتوانیم قبر پیغمبر را نبش کنیم.

امسال از این کتب هدیه نمی‌دادند، به کتاب فروشی رفتم و پرسیدم که کتاب درباره‌ی روافض دارید؟ گفت: ردّ بر روافض ممنوع است!

من بیست و پنج جلد کتاب در ردّ شیعه از او خریدم، اما در بین سی هزار کتاب قاطی شده بود. وقتی از او پرسیدم گفت: ندارم.

روزی آنقدر واجب بود که به مردم به زبان‌های فارسی و اردو و عربی هدیه بدهید، حال الآن ممنوع است. دیگر کسی را نمی‌بینید که با دستمال قرمز به مردم توصیه کند. چرا؟ چون حکومت خواسته است.

پس حکومت اینقدر در دین دخیل است؟ بله! برای فکرشان است.

حُذَیفه از منافقین خبر داد

حُذَیفه سلام الله علیه از اصحاب سِرّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، منافق‌شناس است. در واقعه‌ی ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در تبوک، تشخیص داد چه کسانی می‌خواستند شترِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به دره بیندازند.

حُذَیفه پیرمرد بود و حوالی چهل روز اوایل حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زنده بود، در مدائن بیمار بود، به او خبر دادند که بالاخره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خلیفه شد، گفت: مرا به مسجد ببرید.

پیرمرد را به مسجد آوردند، گفت:‌ ایها الناس! هر کسی که می‌خواهد با امیرالمؤمنین حقاً حقاً بیعت کند، علی امیرالمؤمنین است.

یعنی لقب «امیرالمؤمنین» را هم به دروغ به خیلی‌ها بسته‌اند.

حُذَیفه می‌فرماید: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ما فرمود چند مسلمان هستیم؟ عرض کردم: زیاد شده‌ایم، پانصد نفر هستیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: مبتلا می‌شویم.

حُذَیفه ادامه می‌دهد و می‌فرماید: «فَابْتُلِيَنَا»[5] مبتلا شدیم، «حَتَّى جَعَلَ الرَّجُلُ مِنَّا لَا يُصَلِّي إِلَّا سِرًّا»، امروز وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم باید بصورت پنهانی نماز بخوانیم.

یعنی چه؟ یعنی در مساجد نماز نمی‌خواندند؟ چرا! ولی به وقت نمی‌خواندند. می‌خواندند اما با آن ذکری که پیغمبر می‌فرمود نمی‌خواندند، می‌خواندند ولی از حرکات و سکنات را دستکاری کرده بودند.

آیا می‌شد کسی به مسجد نرود؟ نه! اگر کسی به مسجد نمی‌رفت اقدام بر علیه حکومت محسوب می‌شد.

پس حذیفه یک مرتبه با این‌ها در مسجد نماز می‌خواند و یک مرتبه هم در خانه بصورت مخفیانه نماز می‌خواند. منظور او این بود که گفت: ما باید بصورت پنهانی نماز بخوانیم.

بازی با دین توسط بنی امیّه

حکومت را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گرفتند، ولی با حکومت نماز را تغییر دادند، و مردم عادت کردند که حاکم نماز را تغییر می‌دهد.

وقتی عثمان بتواند نماز را تغییر بدهد، مسلماً بن سلمان هم می‌تواند نماز را تغییر دهد، تفاوتی ندارد.

خلفا بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، همه نماز خود را در منا شکسته می‌خواندند، عثمان هم شش سال ابتدای حکومت خود نماز در منا را شکسته می‌خواند، سال ششم یا هفتم نماز را تمام خواند. تنها کسی که اعتراض کرد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

بعضی‌ها گفتند: اختلاف‌افکنی نکنید!

بدنه‌ی مردم فکر کردند که شاگردان پیغمبر می‌فهمند و هیچ چیزی نگفتند، وگرنه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قائل به عصمت نبودند، می‌گفتند بقیه‌ی صحابه حرفی نزدند، پس لابد نباید اختلاف‌افکنی کرد.

در مسند احمد آمده است که معاویه بر سر کار آمد. معاویه چیزی از دین نمی‌فهمید، چون مسلمان که نبود، غیر از اینکه مسلمان نبود، بصورت ظاهری هم بعد از فتح مکه اسلام ظاهری آورد.

وقتی معاویه حاکم شد به او لقب «امیرالحاج» دادند، به منا آمد، نماز ظهر را شکسته خواند. در گوش او گفتند: برادرت را ضایع کردی.

معاویه گفت: من هیچ چیزی از اسلام نمی‌دانم ولی خودم بودم و دیدم پیامبر نماز خود را در منا بصورت شکسته خواند.

معاویه همانجا نماز عصر را تمام خواند!

با دین بازی کردند و مردم گفتند چون حاکم است اشکالی ندارد و نباید اختلاف‌افکنی کرد.

در کافی شریف نقلی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منسوب است که فرمود: بعد از پیامبر والیانی آمدند…

تازه اینجا هنوز معاویه بر سر کار نیامده است، معاویه از نظر کمّی و تعدادی از همه بیشتر تحریف کرده است، کسان دیگری سرمنشأ هستند ولی او هر کاری که خواسته انجام داده است.

مخالفت عمدی با رسول خدا صلی الله علیه و آله

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم والیانی آمدند که «خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»[6] با پیامبر مخالفت کردند، «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» عمداً، «نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» عمداً عهد پیغمبر را نقض می‌کردند، عمداً قرارهای پیامبر را برعکس می‌کردند، «مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ» سنّت پیغمبر را برعکس می‌کردند.

وقتی مردم یاد بگیرند و باور کنند و جزو عقیده‌ی مردم بشود که حاکم هر رذلی که بود به او حاکم بگوییم، نه اینکه به آدم حسابی و متّقی و اهل «حاکم» بگوییم، بعد او هر جای دین را که خواست دستکاری کند، اهلیت دارد، چون او حاکم است!

خیلی طبیعی است که هیچ کسی اعتراض نمی‌کند و این‌ها هر سال هر کاری که خواستند انجام بدهند.

ابن عباس در خیمه نشسته بود، گفت: چرا این‌ها تلبیه نمی‌کنند و لبّیک نمی‌گویند؟ «سعید بن جُبیر» که شاگرد اوست و بعداً بخاطر اتّهامِ محبّتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اعدام شده است و از علمای مهم است، در فضای غیرشیعی او را غیرشیعی تلقّی می‌کنند، ما دقیق نمی‌دانیم که مکتب فکری او چه چیزی بوده است، حجاج او را کشته است، و می‌گویند از کرامات او این است که وقتی حجاج او را کشت بلافاصله مُرد، و این اثرِ خون مظلوم است. ما هم روایات مهمی از سعید بن جبیر داریم اما نمی‌دانیم فکر او چطور بوده است.

ابن عباس پیر شده بود، گفت: چرا این مردم لبّیک نمی‌گویند؟ سعید بن جبیر که شاگرد اوست، کنار او نشسته بود، پاسخ داد: از معاویه می‌ترسند.

ابن عباس فهمید چرا می‌ترسند، هر چیزی را که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعنوان حفظ سنّت پیغمبر روی آن تأکید داشت، معاویه آن را برعکس می‌کرد.

ابن عباس چون فهمید از خیمه بیرون آمد و گفت: خدایا! این‌ها را لعنت کن، این‌ها سنّت را بخاطر دشمنی با علی ترک کردند.

چرا صدای مردم درنیامد؟ چون مردم را طوری تربیت کرده بودند که حاکم هر چیزی گفت همان است. برای همین هم امام حسین علیه السلام را نعوذبالله نهی از منکر می‌کردند و می‌گفتند تقوا داشته باش، چون تو حق نداری به حاکم اعتراض کنی!

در تاریخ الخلفای سیوطی آمده است که بعدها عبدالملک مروان گفت: اگر از این به بعد کسی بیاید و مرا امر به معروف و نهی از منکر کند، من گردن او را خواهم زد! من حاکم هستم.

هرچه جلوتر رفت به عقیده تبدیل شد و مردم گفتند او حاکم است و هرچه بگوید درست است.

برای همین اگر کسی مانند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواست این‌ها را بیدار کند، همه به امام حسین علیه السلام حمله کردند که تقوا داشته باش و انسجام امّت را بهم نزن!!!

به این موضوع توجّه نداشتند که محورِ امّت، خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود! «انسجام امّت را بهم نزن» یعنی چه؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»،[7] من آن ستون بودم که همه دور آن می‌چرخند. یعنی «محور وحدت» من هستم.

اینجا به محور وحدت می‌گفتند تو وحدت‌شکن هستی، صدای مردم هم درنیامد، قبل از مردم هم صدای آخوندهای بنی امیّه و طرفدارانشان درنیامد. آن‌ها هم جلو رفتند.

اول لبّیک را دستکاری کردند، جهر به بسم الله را دستکاری کردند، تا به اینجا رسید که می‌خواستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لعن کنند که اوایل مردم بلند می‌شدند و می‌رفتند.

مثلاً نماز جمعه خطبه می‌خوانند و بعد نماز جمعه برگزار می‌شود؛ اما نماز عید برعکس است، اول نماز است و بعد خطبه است. مردم در نماز شرکت می‌کردند، وقتی خطیب می‌خواست خطبه بخواند و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کند، بلند می‌شدند و می‌رفتد. بنی امیّه نماز عید را بعد از خطبه قرار داد!

می‌خواهم بگویم حکومت‌ها دین را کامل دستکاری کردند و هیچ کسی اعتراض نکرد.

از بدعت‌های مشهور بنی امیّه این است که نماز عید را هم شبیه نماز جمعه کردند، دیدند مردم در خطبه نمی‌مانند، برای همین خطبه را قبل از نماز می‌خواندند و لعن را هم آخر خطبه قرار می‌دادند که جمعیت آمده باشند و لعن کنند و بعد نماز بخوانند! صدای هیچ کسی هم درنمی‌آمد.

اینطور نبود که نفهمند، عدّه‌ای می‌ترسیدند که با این‌ها کاری ندارم، اما عدّه‌ای توجیه می‌کردند، که این دسته خطرناک بودند، این‌ها می‌گفتند: اختلاف‌افکنی نکنید.

وقتی زمان عثمان بگویید «اختلاف‌افکنی نکنید»، در حالی که رسماً به او می‌گفتند مگر زمان پیامبر اینطور نبود؟ عثمان گفت: «أَجَلْ»[8] بله! بود.

سؤال این بود که پس چرا آن زمان عوض نمی‌کردید؟ پاسخ این بود که «وَلَكِنَّا كُنَّا خَائِفِينَ» آن زمان از پیغمبر می‌ترسیدیم! اما الآن دیگر من حاکم هستم.

مردم می‌دیدند صدای علما درنمی‌آید.

تقریباً ده سال طول کشید که معاویه بتواند جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را علنی و عمومی کند، چون ائمه‌ی ما علیهم السلام و بعضی از علمای امّت مخالفت می‌کردند. یعنی اگر اعتراض شود جاده اینقدر برای بدعت و خرابکاری و انحراف هموار نمی‌شود.

معاویه از لحظه‌ی شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلاش کرد، تا حوالی سال 51 جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در بیشتر شهرهای حکومت خود علنی کرد، یعنی بخاطر مخالف‌ها طول کشید.

سعد بن ابی‌وقاص گفت: اگر بخواهی در مدینه لعن کنی من به نشانه اعتراض از شهر بیرون می‌روم و دیگر به شهر برنمی‌گردم. حال یا صبر کردند او بمیرد یا در مرگ او تسریع کردند.

تلاش گسترده‌ای صورت گرفت، امّت هم بی‌تحرّک شده بود. بعلاوه‌ی اینکه خیلی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را تخریب کرده بودند.

وظیفه ی ما در برابر امام حسین علیه السلام چیست؟

اگر ما درگیری‌های امّت با هم و واقعه‌ی کربلا را خوب تماشا کنیم، آنوقت می‌توانیم برای خودمان نقش تعریف کنیم که الآن هم مانند همان موقع است، الآن هم حق مظلوم است، الآن هم حق کم طرفدار دارد، الآن هم حق را بر سرِ دست نمی‌گیرند، الآن هم حق تبلیغ نمی‌شود، الآن باطل «حق» جلوه داده می‌شود.

آیا اگر فقط سیاه بپوشم و گریه کنم و غذای امام حسین علیه السلام بخورم و توسّل کنم و توبه کنم… که همه‌ی این‌ها خیر و برکت است و ان شاء الله خدای متعال هیچوقت ما را از سر این سفره بلند نکند، کافی نیست. این شرطِ شکر نعمت وجودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم نیست، که او یک کار عظیمی کند و ما در امتداد مسیرِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و امام سجاد علیه السلام کاری نکنیم و کار را رها کنیم.

آن بزرگواران یک سری از کارها را انجام دادند، ما از بین اهداف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چند مورد را انتخاب کرده‌ایم، مثلاً گریه‌های اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که خواسته‌اند برای ما عزاداری باشد، شما نگاه کنید…

یکی از چیزهایی که من خودم خیلی خدا را شکر می‌کنم این است که یک انتخاباتی شد و بزرگواری هم رأی آورد، الحمدلله مردم هم امام حسین علیه السلام را دوست دارند، شب اول محرم شب اول پیروزی کاندیدای محترم ریاست جمهوری بود، حرمت نگه داشتند، این موضوع به زور هم نبود، مردم امام حسین علیه السلام را دوست دارند، اگر مردم در جایی هم از چیزی بیزار هستند، خیلی اوقات مردم از منِ نوعی بدشان می‌آید، همه‌ی این‌ها شکر دارد.

ما آن بخشی از دستورات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که خواسته‌اند عاشورا حزن باشد، به فضل الهی بر سرِ سفره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، با گریه‌های زین العابدین سلام الله علیه، قدری هم به ما رسیده است، نمی‌خواهم نعوذبالله این‌ها را انکار کنم، یا یک ارزن خدشه کنم یا یک ارزن نعوذبالله تزلزل ایجاد کنم، اما کافی نیست.

امام سجاد علیه السلام فقط گریه نکرده است، سلسله اقدامات دارد. حضرت صادق علیه السلام فقط گریه نکرده است، سلسله اقدامات دارد، تلاش کرده است.

این موضوع را هم نمی‌پسندم که بپرسید باید چکار کنیم؟

مگر من به شما می‌گویم که برای محرّمتان چکار کنید؟ یک نفر از شما به هیئت می‌آید ولی روضه‌ی خانگی هم دارد، یک نفر به اینجا می‌آید ولی بانیِ جای دیگری هم هست، یک نفر اینجا به هیئت آمده است و در جای دیگری چای می‌ریزد، یعنی هر کسی سعی می‌کند برای خودش نقش تعریف کند.

ما باید برای این مظلومیتِ دین و مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم بگردیم و نقش پیدا کنیم.

آدمی که تشنه است به دنبال آب می‌رود، نمی‌گوید به نظر شما کجا بروم؟ به سمت یخچال یا جای دیگری؟ یعنی منفعل نیست، انسان راه می‌افتد. اگر راه بیفتیم برکت می‌دهند.

نگاه نکنید که الآن خیلی از مناطق جهان اسلام سرد است، خونِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه درون وجود فطرت‌های بیدار هست، اما خاک گرفته است. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیزی نیست که ما بخواهیم به جهان اسلام یاد بدهیم، بلکه ندیده‌اند و نمی‌دانند.

اگر شما از یک مظلومی درست بیان کنید و او بشنود، اگر اهل هدایت باشد، قلبِ او حرکت می‌کند، «أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایذکُرُنی مُؤمنٌ الا استَعبَرَ»، این موضوع را ساده درنظر نگیریم. تا دنیا دنیا است خون او در حال جوشش است، یک عزاداری تقویمی نیست، حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: مادر ما در عرش ضجّه می‌زند؛ این چیزی نیست که تمام شده باشد.

باید فکر کنیم و ببینیم که خدایا! ما چکار می‌توانیم انجام دهیم، ما که آن روز نبودیم که مانند سعید بن عبدالله سلام الله علیه سینه‌ی خود را سپر کنیم که به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تیر نزنند، امروز جلوی تیرهایی که با قلم می‌زنند را بگیریم.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که افتخار عرش است، تیر زدن به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانعِ هدایتِ آن کسانی است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دوست داشت آن‌ها را هم هدایت کند. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حتّی به عمرسعد فرمود که بیا من شفاعت جدّم را تضمین می‌کنم، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دنبال این است که همه را جذب کند؛ و مردم با این قلم‌های مسموم نمی‌دانند حق چیست. اکثر جهان اسلام اصلاً خبر ندارند.

روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه

بعضی‌ها مانند عابس سلام الله علیه در کربلا بودند که با دویست نفر جنگیدند، دشمن دید نباید با این‌ها تن به تن بجنگد، او را با دویست نفر دوره کردند و جنگیدند. در کربلا بعضی‌ها یک تیر خوردند، ولی با یک تیری که خوردند از مظلومیتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پرده برداشتند.

عابس سلام الله علیه خیلی موفق بود، ولی هیچ کسی مانند شیرخوار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، مظلومیتِ حضرت را برملا نکرد، که شما اهل هر آیینی که باشید، نمی‌توانی تیر زدن به شیرخوار را توجیه کنید.

ممکن است بعضی‌ها بگویند چرا آن کسی که نجنگیده است را جزو انصار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حساب کنیم؟ پاسخ این است که مگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها را جزو انصار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نمی‌دانید؟ هیچ کسی مانند این شیرخوار، یا مانند آن دخترِ مظلومی که در خرابه شهید شد، نتوانست مظلومیت را عَلَم کند.

یکی از کارهایی که ما باید در میان عزاداری به آن توجّه خاص داشته باشیم، روز شیرخوارگان است. این موضوع غیر از عزاداری، حواس دنیا را هم جمع می‌کند، چون دنیا نسبت به کودک حساس است، اینکه در بعضی از کشورهای اروپایی عزاداری آزاد است ولی روز شیرخوارگان ممنوع است، بهمین جهت است. اگر عزاداری کنید می‌گویند هر آیینی برای خودش مناسکی دارد، اما وقتی پنج هزار بچه‌ی شیرخوار را در جایی جمع می‌کنند… اگر این موضوع درست رسانه‌ای بشود و بگویند روزی طفل شیرخواری را بر سر دست گرفتند… دنیا نسبت به طفل حساس است.

در یاد دارید که طفلی بود که وقتی مهاجران می‌خواستند از دست داعشی‌ها فرار کنند، این طفل از قایق به آب افتاد و غرق شد و صورت او روی خاک ساحل بود، صدها هزار نفر، از جمله ما که برای امام حسین علیه السلام گریه می‌کنیم، برای آن طفل مظلومی که غرق شد گریه کردیم…

مگر کسی با طفلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قابل قیاس است؟

همایش شیرخوارگان جزو کارهایی است که رسانه‌ای است و ان شاء الله خدای متعال به کسی که این کار را راه انداخته است را خیر دهد. این موضوع غیر از عزاداری است که خود عزاداری هم خیلی مهم است، اما اینطور به عالمیان خبر می‌دهند، کسانی که شما آن‌ها را امرای اسلام می‌دانید آنقدر لجن بودند که به طفل تیر زدند، و مقتلِ شیرخوار هم مقتلِ غریبی نیست، اتفاقاً اصلاً بی‌سند نیست، موضوع شیرخوار در مقابل سی هزار نفر رخ داده است و برای همین ثبت شده است.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان بود، حضرت خیلی هم مناعت طبع دارد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هیچوقت بخاطر خودش به کسی رو نمی‌زند، اما به وسط میدان رفت و دید بزودی به شهادت می‌رسد و نوامیس رسول خدا بین سی هزار حرامی بی‌ادب خواهند ماند…

یک شباهت حضرت مسلم علیه السلام و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینجاست، مسلم در کاخ عبیدالله، بین یاران عبیدالله زیاد می‌گشت تا ببیند به چه کسی این پیام را برساند که امام حسین علیه السلام نیایند، اینجا هم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای کمک به حفظ نوامیس رسول خدا به میدان رفت و رو به همان حرامی‌ها فرمود: «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏»… شما که ادّعای مسلمانی می‌کنید، آیا بین شما کسی پیدا می‌شود که بخواهد از ناموسِ پیامبر دفاع کند؟

شما تحمّلِ شنیدن ندارید، ولی آن‌ها هلهله کردند…

خانم‌هایی که ایستاده بودند و مظلومیت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دیدند، بعد دیدند آقا با آن مناعت طبع رفته است که برای این‌ها کمک بگیرد و دشمنان جسارت کردند… خانم‌ها شروع کردند به گریه کردن، «إرتَفَعَت أصوَاتُ النِّسَاء بِالعَوِیلِ وَالبُکَاء»… گریه‌ی خانم‌ها بلند شد…

همینکه گریه‌ی بانوان بلند شد، حضرت سریع به سمت خیمه‌ها برگشت…

زمانی از عالمی پرسیدند چطور است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند دوست ندارم جلوی این دشمنان گریه کنید، اینجا گریه نکنید؛ ولی وقتی می‌خواستند امام رضا علیه السلام را تبعید کنند، حضرت به خواهران خود و بانوان فرمود که بلند بلند گریه کنید؟

آن عالم فرمود: برای اینکه نوامیس امام رضا علیه السلام بین نامحرمان نبودند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت به این صدا حساس بود، همینکه دید گریه می‌کنند برگشت، دخترها را به خیمه‌ها برد، دید این‌ها که گریه می‌کنند، طفلی را هم با اضطرار دست به دست می‌کنند، هر کسی چند لحظه این طفل را می‌گیرد… رنگ طفل پریده است، چشم‌ها رفته است، سر افتاده است، دیگر نمی‌تواند سر را نگه دارد، گاهی لب‌ها باز و بسته می‌شود…

اول طفل را گرفت که با او وداع کند…

این قسمت را از فهم خود نسبت به مقاتل عرض می‌کنم، حضرت نگاه کرد و دید که مادر طفل نیست، ادب کرده و در خیمه نشسته است، نخواسته است برای نبودِ آب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را خجالت بدهد، نخواسته است بی‌تابی او سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را اذیت کند…

این خانواده به کسی بدهکار نمی‌شوند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طفل را گرفت و به وسط میدان رفت، فرمود: «یا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»،[9] اگر به من رحم نمی‌کنید به این طفل رحم کنید… «اَمَا تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَظَّی عَطَشَا» آیا نمی‌بینید چطور لب‌های خود را باز و بسته می‌کند؟…

هنوز فرمایشات حضرت تمام نشده بود که خون پاشید… برگشت و نگاه کرد…

یک شاعر عرب می‌گوید وقتی تیر اصابت کرد، بچه کوچک بود و ضربه‌ی تیر زیاد، دست‌های بچه بالا رفت، اینطور تشبیه کرده است که می‌گوید: «رَفَعَ الیَدَینِ إلَی أبِیهِ مُوَدِّعاً» با پدر وداع کرد…

آقای دو عالم دست زیر گلوی او گرفت و خون او را به آسمان پاشید، به محضر پروردگار ادب کرد، گفت: خدایا! چون تو می‌بینی صبر می‌کنیم…

اما چشم از گلوی او برنمی‌داشت، جگر حضرت برای تشنگی طفل سوخته بود… این تنها جایی است که هاتفی از ملکوت به او تسلیت گفته است، صدایی شنید، «دَعهُ يا حُسَينُ» حسین جان! روی برگردان و دل بِکَن «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ» الآن او را در بهشت سیراب می کنند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] زیارت اربعین

[5] صحیح مسلم، جلد 1، صحفه 131 (حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ نُمَيْرٍ، وَأَبُو كُرَيْبٍ، وَاللَّفْظُ لِأَبِي كُرَيْبٍ، قَالُوا: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ شَقِيقٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ، قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «أَحْصُوا لِي كَمْ يَلْفِظُ الْإِسْلَامَ»، قَالَ: فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللهِ، أَتَخَافُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ مَا بَيْنَ السِّتِّمِائَةٍ إِلَى السَّبْعِمِائةٍ؟ قَالَ: «إِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّكُمْ أَنْ تُبْتَلَوْا»، قَالَ: «فَابْتُلِيَنَا حَتَّى جَعَلَ الرَّجُلُ مِنَّا لَا يُصَلِّي إِلَّا سِرًّا»)

[6] الکافي، جلد ۸، صفحه ۵۸ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌوَ لاَ حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اَللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالاً أَلاَ إِنَّ اَلْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلاَنِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي اَلشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا اَلْكَبِيرُ يَجْرِي اَلنَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ اَلسُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى اَلنَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ اَلْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى اَلذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ اَلْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ اَلرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ اَلْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ اَلدُّنْيَا بِأَعْمَالِ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ اَلْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اِسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ اَلْحُكْمَ فِي اَلْفُرُوجِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ اَلْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ اَلْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ اَلْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ اَلرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ اَلْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ اَلْمَسْحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى اَلنَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلاَلِ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ اَلنَّاسَ اَلْجَهْرَ بِ‍ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ »  وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ عَلَى اَلطَّلاَقِ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ اَلصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ اَلْوُضُوءَ وَ اَلْغُسْلَ وَ اَلصَّلاَةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ اَلْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ اَلنَّاسَ أَنْ لاَ يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اِجْتِمَاعَهُمْ فِي اَلنَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ اَلْإِسْلاَمِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ »  فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ عَنَى بِذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَرَنَنَا اَللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ تَعَالَى «فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ»  فِينَا خَاصَّةً: «كَيْ لاٰ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيٰاءِ مِنْكُمْ وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ»  فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ : «إِنَّ اَللّٰهَ شَدِيدُ اَلْعِقٰابِ »  لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اَللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ اَلصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ اَلنَّاسِ فَكَذَّبُوا اَللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اَللَّهِ اَلنَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اَللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ»  عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)

[7] خطبه شقشقیه

[8] صحيح مسلم، جلد 2 ، صفحه 896 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَابْنُ بَشَّارٍ، قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ شَقِيقٍ: كَانَ عُثْمَانُ يَنْهَى عَنِ الْمُتْعَةِ، وَكَانَ عَلِيٌّ يَأْمُرُ بِهَا، فَقَالَ عُثْمَانُ لِعَلِيٍّ: كَلِمَةً، ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ: ” §لَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّا قَدْ تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: أَجَلْ، وَلَكِنَّا كُنَّا خَائِفِينَ “)

[9] تذكرة الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢٥٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟!… فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.)