کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ – فصل چهارم؛ قسمت دوازدهم

14

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ بیست و ششم تیرماه 1403، مصادف با شام غریبان امام حسین علیه السلام در “هیئت محترم موکب الحسین علیه السلام” به ادامه سخنرانی با موضوع “کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهدا علیه السلام صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

مباحثی گذشت، روی یک آسیب‌شناسی… بالاخره کسی مانند بنده هم ممکن است فکر و بررسی کند، به نتیجه‌ای می‌رسد که آن را عرضه می‌کند… به یک آسیب‌شناسی برخوردم که چه اتفاقی رخ می‌دهد که عدّه‌ای بیست سال تلاش می‌کنند، بعد هنگام بزنگاه به کربلا نمی‌آیند، همان کسانی که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه طعنه زدند که چرا در برابر بنی امیّه کوتاه آمدی؟!

واقعیت امر این است که بنده می‌دانستم این بحث حساس است و فحش خوردن هم دارد، اما بالاخره این مشکلی است که در جامعه‌ی ما وجود دارد، و این مشکلِ هزار و چهارصد ساله است، و اگر می‌خواستیم نگوییم باید اصلاً موضوع را انتخاب نمی‌کردیم، اما واقعیت این است که این مطالبی که عرض می‌کنیم حتّی ده درصد آن چیزهایی نیست که باید بگوییم.

معمولاً ما تمرینِ گفتن و شنیدن نداریم، البته فضای منبر کلاً فضای مونولوگ است و نمی‌توان کاری کرد، تنوع میهمانان، تنوع سطوح مختلف میهمانان، خواهرانی که در مکان دیگری هستم…

قبلاً هم بارها عرض کرده‌ام که ما به جلساتی نیاز داریم که رفت و برگشتی باشد و گفتگو کنیم، وگرنه گاهی اوقات بحث‌ها بیخود اشتباه برداشت می‌شود.

چون این جلسه آخرین جلسه‌ی دهه‌ی اول محرم است و حدود پانزده تیتر مهم از این بحث هم باقی ماند، البته حدس می‌زدم که می‌ماند، یعنی من می‌خواستم این مقدّمات را عرض کنم، بعد از اینکه بگویم مشکلاتِ نگاهِ کلامی به خودمان چه چیزی است، بگویم نگاه اسطوره‌ای به کربلا و نگاه اسطوره‌ای به خودمان چگونه می‌شود، البته اصلاً به آن بحث نرسیدیم.

از نظر بنده که کمی تاریخ کار کرده‌ام، این مطالبی که عرض کردم هم مشکلات تاریخ اسلام است، هم مشکلات روزگار ما، ولی در روزگار ما قدری گفتن از این حرف‌ها سخت است، چرا؟ چون بعضی از افراد هنوز بحث را نشنیده، طور دیگری معنا می‌کنند.

مثلاً همین بحثی که الآن می‌خواهم مطرح کنم، ما در این جلسات مدام تکرار کردیم که هیچ کسی بجز چهارده معصوم، معصوم نیست، و هر آدمی نیازمند نقد علمی مؤدّبانه است.

اگر در خاطر شریف شما هم باشد، هر جایی هم که خواستیم نقد کنیم، گفتیم به انگیزه کاری نداریم، نمی‌دانیم نیّت طرف چیست، ما راجع به موضوع حرف می‌زنیم.

پس بهتر است که بادقت بشنویم.

قیاس نابجا با استفاده از ادبیات دینی

چون قسمت اول بحث امشب حساس است، من اول چند دعا کنم.

خدایا! تو را به مظلومیت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قسم می‌دهیم مردم غزه را نجات بده.

خدایا! همین امشب اسرائیل را نابود بفرما.

خدایا! دست ما، قلم ما، قدم ما، توان ما را برای نابودی اسرائیل بکار بگیر.

خدایا! ما را جزو مشارکین در نابودی این ظالمین قرار بده و ما را هم در آن لشکرِ نابودکننده‌ی اسرائیل قرار بده.

اینکه ما بخواهیم نسبت به ظلم آنطوری در غزّه و یک ظالمی به نام اسرائیل موضع بگیریم، نیازی نیست به جایی از دین لگد بزنیم.

یعنی ما آدم‌هایی هستیم که اگر به یک گربه لگد بزنند، بدمان می‌آید.

اگر در دنیا خبری می‌شد که چند ده هزار گربه را در فاصله‌ی کمی کشته بودند، حال دنیا بهم می‌خورد، اصلاً لازم نیست که این‌ها مسلمان باشند. یعنی این میزان از جنایت طوری است که اصلاً لازم نیست که این مظلومین مسلمان باشند، اصلاً لازم نیست انسان باشند. این میزان از نسل‌کشی… بالاخره ما گوشت و پوست هستیم.

اما حال دقت بفرمایید.

این ادبیات ادبیاتِ مخرّبی است و هزار و چهارصد سال است که به دین آسیب زده است، چون عدّه‌ای خودشان را جای امام معصوم نشانده‌اند.

مثلاً آقای معاصری این حرف را زده است که «کربلای حسین تمام شد، شهدا شهید شدند، جانیان هم مردند، کربلای امروز غزّه است».

این قیاس است.

اولاً آیا تمام شده است؟ پس این مردم عزادار چه‌کاره هستند؟ برای یک موضوع تاریخ مصرف گذشته اینطور دور یکدیگر جمع شده‌اند؟

مثلاً فرض بفرمایید که در فینال جام جهانی اتفاقی افتاده است، ما چهل و پنج روز بعد جشن بگیریم! آیا نمی‌گویند این‌ها عقل ندارند؟

یعنی قابلیت ندارد، همان شب خوشحالی می‌کنند.

ما دو هفته‌ی دیگر بخاطر اینکه دور قبلی جام جهانی صعود کردیم، در خیابان شادی کنیم! می‌گویند بعد از آن باختیم و برگشتیم!

آن موضوع قابلیتِ ادامه ندارد، برای آن انگیزه نیست، استمرار ندارد، حیات ندارد.

اولاً به شکل حسّی بفرمایید که آیا موضوع کربلا مُرده و تمام شده است؟ که بگویی امروز کربلا فلان است؟

من می‌دانم ممکن است یک آدم دلسوزی با یک نیّت خیری، وقتی این جنایات سنگین را دیده است، کارد به استخوانش رسیده است، خواسته بگوید که ای مردم دنیا بی‌خیال نباشید. یعنی نیّت یک بحث است، اما در کارهای ما نیّت لازم است، علم لازم است، قدرت لازم است. نیّت، دانایی که چه کنم، توانایی که چگونه این کار را انجام دهم.

بارها از من شنیده‌اید که وقتی عمروعاص به ابن عباس نامه نوشت و برای او شعر هم گفت و او را دعوت کرد، ابن عباس عصبانی نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: این عمروعاص حتّی می‌خواهد من را هم فریب دهد!

عمروعاص این نامه را منتشر کرده بود، تعریف کرده بود که تو ابن عباس هستی، تو عالم هستی، تو فلانی.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: باید جواب او را بدهی.

نیّت ابن عباس خوب است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرموده است، دانایی هم دارد؛ اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: ولی ابن عباس! تو جواب متن را بده، جواب شعر را نده… اینطور نیست که بگویی آقای من امیرالمؤمنین فرموده است و جهاد تبیین… تو نمی‌توانی شعر بگویی، پاسخ شعر او را برادرت بدهد.

نیّت خوب و دانایی کافی نیست، تمکّن هم می‌خواهد، تو شاعر نیستی.

بنده سال‌ها تلاوت قرآن تمرین می‌کردم، جنس صدای من برای بعضی از تحریرها مناسب نبود، ده سال کار کردم.

آقا! تو تمکّن نداری!

من خیلی دوست داشتم قاری شوم، ولی جنس صدای من… مثلاً اگر یک قاری باید یک تحریر را بیست مرتبه تمرین کند، اگر من دویست مرتبه هم تمرین می‌کردم، آن تحریر درنمی‌آمد.

پس تمکّن این موضوع را ندارم!

دیده‌اید که مثلاً یک بچه‌ای از اول آچار به دست است، یک بچه‌ای نقاشی می‌کشد، هر کسی یک توانایی‌هایی دارد، لزومی ندارد که همه در همه‌ی موضوعات اظهار نظر کنند.

این بنده‌ی خدا هم که این حرف را زده است، و امثال این‌ها… چون این موضوع زیاد رخ می‌دهد، من به آن یک نفر کاری ندارم، لابد نیّتشان خیر است، ولی مشکل اینجاست که همه چیز را با هم قاطی می‌کنند.

اصلاً لازم نیست برای اینکه مردم دنیا را در موضوع غزه همراه کنید، به کربلا لگد بزنید و بگویید کربلا تمام شده است.

اولاً از نظر حسّی آیا کربلا تمام شده است؟ ثانیاً آیا روایات می‌گوید که کربلا تمام شده است؟ ما هنوز دردسرهای آن روز را داریم، غیر از سایر موضوعاتِ آن.

اگر امام حسین علیه السلام را نکشته بودند، اگر ائمه‌ی ما علیهم السلام سرِ فرصت آمده بودند، بسیاری از معارف راحت‌تر به دست ما می‌رسید، ما هنوز در آن معارف ایراد داریم و اگر بخواهیم گیر کنیم باید ریشه‌یابی کنیم.

موضوعی که صد سال از آن بگذرد و کهنه نشود، احتمالاً دیگر هرگز کهنه نمی‌شود.

زمان امام باقر و زمان امام رضا صلوات الله علیهما شاعر را آورده‌اند و به او یاد داده‌اند که بگو هر مشکلی در کربلا بود در سقیفه بود، بعد به آن شاعر صله داده‌اند! پس چرا این کار را کرده‌اند؟ شعرها هم مانده است. این‌ها جزو قطعیات تاریخ است، نه جزو ظنّیات تاریخ!

چرا امام این کار را کرده است؟ امام حکیم است، برای چه مردم را بخاطر یک موضوع مرده علاف کرده است؟

همان زمانی که امام باقر علیه السلام و امام رضا علیه السلام بودند، همان روز، کربلای فخ و کربلای زیدیه و کربلای حرّه و… نبود؟

دقّت کنید چه مطلبی عرض می‌کنم، دو بحث است، «دفاع از مظلوم، نصرت مظلوم، بیزاری از ظالم که دین به ما فرموده است»، این یک بحث است؛ اینکه شما از یک موضوع دیگری، آن هم به این شکلی که «تاریخ مصرف آن گذشته است و به این موضوع جدید بپردازید»…

آیا ادبیات ائمه‌ی ما علیهم السلام نمی‌توانست اینطور باشد؟

من خودم یک نمونه بگویم.

در جنگ صفین نزدیک بود بر سر مسائل اختلافی صدر اسلام بین بعضی از یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درگیری شود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: امروز حرف زدن شما راجع به این مسئله، به نفع معاویه است، جنگ ما با معاویه است.

اکثریت مطلق لشکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ادبیات امروزی غیرشیعه هستند، اگر شما موضوع شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در میان این لشکر مطرح کنید، بخش زیادی از لشکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واکنش نشان می‌دهند، ناخودآگاه یک وحدتی و یک موضوع مشترکی بین این یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و یاران معاویه ایجاد کردند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: امروز دشمن معاویه است.

پس در ادبیات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم، اما به این معنا نیست که بگوییم آن مهم نیست و گذشت و تمام شد و… نیست.

این بحث حساس است، یعنی فعلاً راجع به آن موضوع سکوت کن، چون شرایطِ بیان نیست، اما «تمام شد» نداریم.

مأمون از امام رضا علیه السلام خواست که اصول و لبّ و محض اسلام را معرّفی کن. حضرت رضا علیه السلام محض الاسلام، ارکانی از اصول دین، ارکانی از فروع دین را فرمودند. یعنی در اسلام حج هست، این‌ها ارکانِ فروع هستند، حال جزئیات حج هر چیزی که هست، اسلام حج دارد، اسلام نماز دارد، اسلام روزه دارد، اسلام زکات دارد، اسلام خمس دارد. درست است که این‌ها احکام هستند ولی اصلی‌های آن‌ها هستند.

حضرت در ادامه فرمود: دوست داشتن چه کسانی و بیزاری از چه کسانی…

آن زمانی که امام رضا علیه السلام صحبت می‌کنند حتّی استخوان‌های ابوموسی اشعری پوسیده است، اما فرمود: «وَاَلْبَرَاءَةُ مِنْ أَبِي مُوسَى اَلْأَشْعَرِيِّ»؛[4] اگر مسلمان هستی باید از ابوموسی اشعری و پیروانش هم بیزار باشی، «فَهُمْ كِلاَبُ أَهْلِ اَلنَّارِ».

آیا نمی‌شد بگویند دوست سال است که او مُرده است، بعد اصلاً مگر ابوموسی اشعری چه شخص مهمّی است؟ نمی‌شد بفرمایند «ابوموسی اشعری زمانه‌ات را بشناس»؟

این همان بحثی است که ما در این جلسات مدام عرض کردیم که نمی‌شود با یک گزاره‌ی درست، توسعه داد و نتیجه‌ی غلط گرفت.

اینکه شما ظالم زمانه‌ات را بشناس یک بحث است، اینکه بگویی شمر را رها کن، یک بحث دیگر است. نمی‌توانید این کار را کنید. ارکان حبّ و بغض ما در آن صدر اول شکل گرفته است، اگر آن را دستکاری کنید بعداً نمی‌توانید حق و باطل را پیدا کنید.

اصلاً ان شاء الله این اسرائیل مدّتی بعد دیگر نیست، و اگر قرار باشد شما رکن بغض را اسرائیل قرار دهید، پانزده سال بعد می‌خواهید از چه چیزی بیزار باشید؟ آنوقت قطب‌نمای شما کجاست؟ باید مبنای شما همان اصل باشد، این اسرائیل هم یکی از فروع آن اصل است. هر کسی بفهمد برائت در دین یعنی بیزاری از دشمنان خدا، حتماً امروز یکی از مصادیق آن امروز اسرائیل است.

اما اگر ما بخواهیم دین را بر اساس داعش تعریف کنیم، داعش زمانی متولد شده است و زمانی هم مُرده است، اگر بخواهیم دین را بر اساس النصره تعریف کنیم، زمانی نبوده و زمان دیگری هم نخواهد بود، بعد همه چیز قاطی می‌شود.

برای چه باید این ادبیات را بکار ببریم؟ چه کسی به ما گفته است که اینطور بگوییم؟ چرا این قیاس را انجام دهیم؟

مرحله‌ی بعد این است که شدّت خشونت در کربلا ما را بعد از هزار و چهارصد سال به اینجا نیاورده است. همین صدام از این خشونت‌ها زیاد انجام داده است، چون بچه‌ی کم‌سن در جلسه هست نمی‌خواهم به جنایات صدام اشاره کنم. او کارهایی کرده است که حیرت‌انگیز است. چرا ما هر سال برای مظلومین مقتول بدست صدام مجلس نمی‌گیریم؟

ما از هر ظلمی ولو در حد یک لگد زدن به گربه، بیزار هستیم. صدام هم خیلی غلط کرده است و ان شاء الله خدای متعال او را لعنت کند. اما حال چون صدام ظلم کرده است ما یک دهه هم برای مظلومینِ مقتولِ زندان‌های صدام، مجلس برگزار نمی‌کنیم.

موضوع شدّت خشونت در کربلا نیست که انگار بعضی‌ها نمی‌خواهند بفهمند. می‌گوید شدّت صلیبی فلان اندازه بوده است… موضوع شدّت خشونت نیست، موضوع عظمتِ مظلوم است، مظلومی که امام است.

من که اینقدر به شما ارادت دارم، معلوم نیست اجازه بدهم دخترم بخاطر شما یک سیلی بخورد.

امامی که از نظر محبّت و عاطفه، هیچ کسی در عالم، جمع عواطف همه‌ی ابناء بشر، به اندازه‌ی یک صدم محبّت امام حسین علیه السلام نیست. هیچ کسی نمی‌تواند درک کند اگر امام حسین علیه السلام پدرِ یک دختر است یعنی چه.

ولی او برای هدایت ما… امشب فرزندان او، همین ساعتی که ما با یکدیگر صحبت می‌کنیم، معلوم نیست کجای کدام بیابان بودند. نباید این موضوع را به شدّتِ خشونت معنا کرد.

دوباره تکرار می‌کنم که این بدین معنا نیست که ما در موضوع یک مظلومینی، اگر حجّت و تکلیفی داریم، مانند این مردم غزّه و ظالمین اسرائیل، کار خودمان را انجام ندهیم.

بیانات دین روشن است، اما اینکه شما انگار که نعوذبالله… چقدر این حرف وقیح است که بگویند پیغمبر که از دنیا رفته است، پیغمبرِ زمانه‌ات را بشناس.

این حرف شائبه‌دار است، چرا از این ادبیات استفاده کنم؟ من کاری به انگیزه‌ها ندارم، اولاً این ادبیات شائبه‌زاست، ثانیاً آدم را در معرض خطرات جدّی قرار می‌دهد، که اگر روزی شرایط آن پیش بیاید عرض خواهم کرد.

چرا اینطور استفاده کنیم؟

حال یک مرحله جلوتر بروم.

ما که در این جلسات مدام مبانی این حرف‌ها را توضیح دادیم، بنده دوباره توضیح نمی‌دهم، قاعدتاً بحث‌های این جلسات به یکدیگر مربوط است.

خطرِ تصمیم‌گیری برای معصوم

مثلاً در گام اول می‌گوید: کربلای غزه، الآن این کربلای اصلی است. (با حفظ اینکه باید از این مظلومین حمایت کرد و آن ظالمین را ساقط کرد)، بعد می‌گوید: اگر امام حسین امروز اینجا بود، اگر امام زمان امروز اینجا بود، این کار را می‌کرد.

آیا می‌گویند یا نمی‌گویند؟

از کجا می‌دانی اگر الآن امام حسین علیه السلام اینجا بود چکار می‌کرد؟ برای امام تعیین تکلیف می‌کنید؟ اگر ما از امام توقع داشته باشیم، مانند کسانی که با قبلاً شعبه‌های انحرافی از تشیّع جدا شدند، ما هم جدا می‌شویم.

روزی چون توقع داشتند امام همیشه شمشیر بدست باشد…

جمع زیادی قیام کرده بودند، امروز با آن روز تفاوت دارد، آن روز چون امام معصوم بود باید از امام استعلام می‌کردند، الآن دسترسی نیست. توقع جامعه این بود که وقتی این‌ها این همه آدم را می‌کشند، چرا شما یک فتوای جهاد نمی‌دهید؟

در حالی که امام نسبت به کشته‌های همان جریانات هم ابراز انزجار می‌کرد، امام از اینکه کسی کشته شود بیزار بود. می‌گفتند: چرا بصورت جدّی به وسط میدان نمی‌آیید؟ کفن بپوش و به خیابان بیا!

چون او امام است نه مأموم! چون او باید برای بیش از هزار و چهارصد سال تصمیم بگیرد، نه برای یک مقطع.

اگر به شما بگویند امشب میهمان داریم، غذا چکار کنیم؟ شما یک تصمیم می‌گیرید، اما اگر به شما بگویند سه هزار شب میهمان دارید، طور دیگری تصمیم می‌گیرید. اگر بگویند سی هزار شب پشت سر هم میهمان دارید، طور دیگری تصمیم می‌گیرید.

اولاً امام فقط این یک عرصه را نمی‌بیند، ثانیاً امام مانند ما فقط جلوی بینی خود را نمی‌بیند، باطن را می‌بیند، ظاهر را می‌بیند.

اینکه مدام می‌گوییم امام به درخواست قیام کوفیان، حتّی بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وقعی ننهاد، حتّی بعداً که خودش جدا شد و بیعت نکرد و کوفیان نامه نوشتند، امام فرمود: مسلم تشخیص بدهد. یعنی اینقدر به تشخیص خودتان غرّه نشوید.

جلسات قبل مبانی این موضوع را گفتیم، زمانی که به امام زمان ارواحنا فداه دسترسی نداریم، قبلاً هم گفته‌ایم چه کسی مرزبان است. اما نمی‌شود از طرف امام حرف زد، چون اگر بعداً کاری که ما توقع نداشتیم انجام داد، آنوقت فکر می‌کنیم این امام قلابی است، بعد می‌گوییم نعوذبالله این امام عافیت‌طلب است و نمی‌فهمد باید قیام کند و می‌ترسد.

اگر امروز می‌خواهیم نسبت به ظالمین اقدام کنیم، بسم الله! حجّت داریم، یا علی. مثلاً رهبری و آیت الله سیستانی درباره داعش فتوای جهاد دادند، بروید و عمل کنید، لازم نبود کربلا را دستکاری کنید. کربلا زیرساخت معرفتی ماست، با کربلا چکار داریم؟ الآن داعش هست و بسم الله! می‌رویم و می‌جنگیم. ما هم اینجا علی الحساب بنا نداریم شمر و عمر سعد را از گور بیرون بکشیم و با آن‌ها بجنگیم، می‌رویم و با داعشی‌ها می‌جنگیم.

اولاً از آن مصرف نمی‌کنیم، ثانیاً اینجا را ببینید: اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه بود، در مورد غزّه چکار می‌کرد؟ آیا کسی می‌داند؟

الآن فقهایی که یا مرجع تقلید هستند و یا ولی فقیه هستند، الآن می‌فرمایند چکار کنیم؟ آیا الآن ما شمشیر بدست گرفته‌ایم و به مرز رفته‌ایم که بجنگیم؟

این مسئله صورت‌هایی داشت، می‌شد مانند جنگ با صدام ایستگاه‌هایی سرِ چهارراه‌ها می‌زدند و ثبت نام می‌کردند و بسیجی می‌رفتند و می‌جنگیدند.

الآن همین خطا را ممکن است ما نه راجع به امام زمان ارواحنا فداه، راجع به ولی فقیه کنیم.

همین امروز دیدم شبکه سوم سیما مجری می‌گفت: چرا ما اینطور شده‌ایم؟ چرا ما بی‌غیرت شده‌ایم؟ آی مردم!… آقای باقری که به امریکا رفته‌ای، این‌ها کافی نیست، دیپلماسی کافی نیست…

آقای مجری! اینکه می‌گویی دیپلماسی کافی نیست، آیا تو ولی فقیه هستی؟

اگر ولی فقیه بفرماید که بجنگید، ما می‌رویم و می‌جنگیم، اگر صندوق بگذارد که پول بدهید، پول می‌دهیم، اگر بگوید دعا کنید، دعا می‌کنیم. اگر چیز دیگری هم بفرماید، من چون حجّت در اطاعت دارم انجام می‌دهم، اما الآن نگفته است که بروید و بجنگید، چرا تو داغ‌بازی درمی‌آوری؟

زمانی هست که می‌گوید «آی مردم! نسبت به این جنایت حساس باشید»، این حرف درست است. تو که می‌توانی دعا کنی، تو که می‌توانی از ظالم بیزار باشی، در صفحه‌ی خود که می‌توانی یک «مرگ بر اسرائیل» منتشر کنی… این‌ها درست است؛ اما می‌گوید: این‌ها کافی نیست!

مجری تلویزیون که نمی‌تواند بگوید این‌ها کافی نیست، ما این موضوع را در مورد ولی فقیه که سرباز امام زمان ارواحنا فداه است غلط می‌دانیم، حال بگوییم اگر امام زمان ارواحنا فداه بود الآن اسلحه بدست گرفته بود؟

ممکن است درست باشد و ممکن است درست نباشد. از کجا این حرف را می‌زنیم؟ جلو زدن از دین همین است، به همین سادگی رخ می‌دهد، من خودم را در مقام یک معصومی می‌نشانم، بعد صحبت می‌کنم!

آن کسی که در حال اداره‌ی این کشور است، با این مشکلاتی الآن این کشور دارد… ان شاء الله خدای متعال شهید خدمت را با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محشور کند… در به در از اینطرف به آنطرف رفته‌اند و آمده‌اند، نود میلیون نفر آدم است. اگر به این نتیجه برسد که الآن مانند زمان سوریه و داعش باید ما مستشاران نظامی رسمی داشته باشیم… منظور بنده غیررسمی نیست، بنده هم می‌دانم بصورت غیررسمی خبرهایی هست… ولی ورود ما در ماجرای غزّه امروز، مانند ورود ما به ماجرای سوریه و یمن نیست. می‌توانست بیشتر یا کمتر باشد. قرار نیست آقای مجری برای ما تعیین تکلیف کند.

سیاست‌های کلّی نظام را یک انسان دیگری تعیین تکلیف می‌کند نه مجری بلاگر.

همین که کسی در مورد یک فقیه خطا می‌کند، شخص دیگری پیدا می‌شود و می‌گوید اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه بود این کار را می‌کرد.

این بدین معنا نیست که ما نباید امروز از اسرائیل منزجر باشیم، بلکه باید دل ما از ظلم به هر کسی خون باشد، عرض کردم حتّی لگد زدن به یک گربه… چه برسد به این جنایت عظیم. دعا هم می‌کنیم، اگر بفهمیم کار دیگری هم وظیفه است انجام می‌دهیم، اما اگر قرار بود ما تعیین تکلیف کنیم که دیگر ولی فقیه نبود، اولیای فقیه بود! الحمدلله همه ولی فقیه هستند.

قرار بر این است که یک نفر، یک دیده‌بان تصمیم بگیرد، آن دیده‌بانی که ورودی‌های او تفاوت دارد… اگر در یاد داشته باشید عرض کردیم که ورودی‌های ائمه علیهم السلام با ما تفاوت دارد. در مسائل کشور هم ورودی‌های امنیتی و اطلاعاتی تفاوت دارد. آن فرد، آن دیده‌بان، آن مرزبان که روزهای قبل به او اشاره کردیم، با ما تفاوت دارد. من الآن نمی‌دانم اوضاع جهان اسلام چه خبر است. حتّی بسیاری از مسئولین ما تا زمانی که در شورای عالی امنیت ملّی کشور نباشند نمی‌دانند اوضاع از چه قرار است؛ بقیه روزنامه خوانده‌اند.

لذا این شخص نمی‌تواند تصمیم بگیرد، یا یک نفر را داغ کنیم، مگر اینکه او بخواهد.

الآن فی الحال در مورد اسرائیل ما چند گزینه روی میز داریم، یکی اینکه فردا حسینیه را جمع کنیم و همه اعزام شویم. خیلی روشن است که این موضوع را از ما نخواسته است.

آن کسی که بنده حجّت دارم در دوره‌ای که امام زمان ارواحنا فداه نیست از او اطاعت کنم، این موضوع را نخواسته است. تازه ایشان که معصوم نیست، ایشان که غیبی ندارد، با همین اطلاعات و رصدها و تیم‌های امنیتی و پایشی و…

بعد طرف می‌گوید: اگر امروز امام زمان ارواحنا فداه بود این کار را می‌کرد!

تو از کجا می‌دانی؟ چرا حرفِ همینطوری می‌زنی؟

در طول تاریخ جمعی از مسلمین و شیعیان با این حرف‌های بی‌مبنا از ائمه علیهم السلام جدا شده‌اند، مثلاً…

برخوردهای تقیّه‌ای بعضی معصومان

بحث ما آسیب‌شناسیِ نگاهِ دینی ماست، ائمه‌ی ما برای اینکه بتوانند شیعه را اداره کنند، آن هم در دوره‌ای که بشدّت خفقان حاکم بود و بشدّت دست‌تنها بودند، بشدّت شبکه‌های شیعی را رصد می‌کردند که بزنند.

در این شرایط کارِ کارستان کرده‌اند، اینکه بعضی از شاگردان درجه‌ی اول یک امام مانند امام صادق سلام الله علیه ندانند مصداق امام بعد چه کسی است، ببینید امام چقدر امنیتی و لایه لایه و تقیّه‌ای برخورد کرده است.

بعضی از بزرگانی که ما و شما با افتخار به مزارشان می‌رویم و زیارت می‌کنیم، به امام رضا علیه السلام، دیگری به امام جواد علیه السلام، گفته است آیا شما مهدی موعود هستید؟ یعنی حتّی عالم در این سطح در آن زمان نمی‌دانسته است که تعداد امام‌ها چند نفر است و مهدی موعود چندمین امام و کدام امام است. الآن آن فضا از بین رفته است و فضا باز شده است و کتاب‌های روایی منتشر شده است و ما دیده‌ایم. اگر من به شما بگویم کدام امامزاده این سؤال را از امام رضا علیه السلام پرسیده است. آن امامزاده هم نامحرم نیست، در مسیر انتقال یک مطلب به مطلب دیگر، دیوار هم موش و گوش دارد. امام کاری می‌کند که آن‌ها لو نرود.

یکی از استراتژی امامان این بوده است که برای اینکه شبکه‌ی شیعه لو نرود… دشمن رصد و پایش می‌کند که این‌ها را یک به یک بزند، دشمن استراتژی حساس ائمه در قیام سال 70 و سال 140 را با ردیابی خنثی کرده است، دشمن هم فعال است. امام با اختلاف روایت تشتت ایجاد می‌کند.

این گروه می‌آیند، امام راجع به یک موضوعی روایتی بیان می‌فرماید، گروه دیگری می‌آیند و امام روایت دیگری می‌فرماید.

آن کسی که در جامعه در حال پایش است می‌گوید این دو با یکدیگر نیست، چون دو کار مختلف می‌کنند.

می‌گویند چرا در روایات اینقدر اختلاف هست؟ چرا دیروز به فلانی فلان مطلب را فرمودید و روز قبل به دیگری، مطلب دیگری را فرمودید؟ امروز هم به من این مطلب را فرمودید؟ فرمودند: برای حفظ خون شما این کار را کردیم.

ما امام را برای چه چیزی می‌خواستیم؟ ما در سطح دوم امام می‌خواستیم، چون امام معلم ما بود. سطح معرفتی بالاتر بود و سطح دوم معلم بود. چرا معلم بود؟ چون علم داشت، علم الرسول، علم الکتاب، مصحف فاطمه و…

اصلاً چرا خدا این علم‌ها را به او داده است و به من نداده است؟ چون قرار است او همه را ببیند، هم عرصه را ببیند، هم میدان را ببیند، هم عمق تاریخ را ببیند، بعد یک تصمیم بگیرد.

اصلاً معنی ندارد من که از هیچ چیزی سر در نمی‌آورم بگویم چرا این کار را نکرده‌ای.

بلاتشبیه اگر شما نزد یک آشپز حرفه‌ای بروید و بگویید چرا اول این ادویه را ریختی، جواب شما را نمی‌دهد.

امامی که دریای علوم دارد، کلیددارِ علم خداست، بعد من بگویم چرا؟ اینجا چرا ندارد.

می‌فرماید من می‌خواهم شما را با اختلاف روایت حفظ کنم.

آیا این کار به دین آسیب نمی‌زند؟ چرا!

در یاد دارید که با صدام می‌جنگیدیم، در بعضی از شهرها، وسط شهر در خیابان‌ها سنگر می‌زدند و… حال کسی می‌پرسد: آیا این وضعِ شهر را خراب نمی‌کند؟ پاسخ این است که خراب می‌کند، اما وسط جنگ می‌خواهند جلوی کشته شدن شما را بگیرند، بعداً که جنگ تمام شد شهر را به حالت زندگی درمی‌آوریم، ولی فعلاً شهر منطقه‌ی جنگی است.

امام بیش از ما متوجّه می‌شود که الآن منطقه‌ی جنگی شده است.

مانند این است که بگویند آیا هنگام جنگ، زیرساخت‌های شهری مانند پارک و بیمارستان و… آسیب نمی‌بینند؟ مسلماً خراب می‌شود، ولی وقتی در میان جنگ هستیم و می‌کشند، من باید شهر را به فضایی برای نبرد با دشمن، برای جلوگیری از دشمن قرار بدهم.

امام متوجّه است با این ایجاد اختلاف روایت، بعداً شیعیان به زحمت فراوانی می‌افتند، ولی باید شیعه‌ای حفظ بشود که بعداً به فکر پیشرفت او باشیم. اگر این تقیّه صورت نمی‌گرفت که حذف تشیّع رخ می‌داد.

عبارت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این است که من آتش‌بس امضاء کردم که هسته‌های اصلی شیعه کشته نشوند.

زمانی ما درباره‌ی فلسفه‌ی آتش‌بس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه توضیح دادیم که این ده سال چه فرصت‌هایی برای ائمه علیهم السلام ایجاد کرد، که وقتی امام حسین علیه السلام قیام کرد، آن خطرات زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را نداشت.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند اگر ما الآن قیام کنیم…

چه کسی این موضوع را تشخیص می‌دهد؟ آن چشم بیدار یعنی عین الله الناظره تشخیص می‌دهد.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: اگر ما الآن قیام کنیم و کشته شویم، حقیقت تمام می‌شود.

یعنی آن کسانی که پرچم حقیقت بدست دارند منقرض می‌شوند.

ولی ده سال بعد در کربلا، مصیبت خیلی سنگین است، جگرمان پاره پاره می‌شود، نوامیس آل الله به اسارت می‌روند، ولی اصلِ حقیقت تمام نمی‌شود.

چه کسی این موضوع را تشخیص می‌دهد؟ امام معصوم.

برای اینکه دل ما محکم بشود به ما فرموده‌اند که بدانید ما هر قدمی برمی‌داریم برحسب امر خداست، در روایت دیگری فرمودند ما هر کاری می‌کنیم ما دستور داریم.

با این ادبیات خواسته‌اند ما را آرام کنند، یعنی اینطور نیست که من برحسب گفته‌ی یک مشاور این کار را انجام می‌دهم، بلکه خدای متعال خواسته است، روایات را ببینید، هر امامی به صحیفه‌ی خودش عمل می‌کند. یعنی اینکه بدانید من به امر خدا عمل می‌کنم.

با این حال شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه ابتدای «تهذیب» می‌فرماید: ائمه این کار را کردند، امامت زمان ائمه‌ی ما و شیعیان حفظ شد. کار به جایی رسید که به مشیّت الهی غیبت صورت گرفت.

موضوع غیبت امام

غیبت اینطور نیست که موضوع فقط حفظ جان امام زمان ارواحنا فداه باشد که اگر اینطور بود یک مسئله‌ی موقتی بود، نه یک مسئله‌ی هزار و چهارصد ساله. این همه‌ی موضوع نیست.

این حرف‌ها شعر است که «آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم»، این‌ها یک مو از یک حقیت است، این‌ها یک جرعه از یک دریاست، همه‌ی ماجرا این نیست.

شاید جلسه‌ی گذشته هم اشاره کردم، هنوز بصورت کلّی وارد بحث نشده‌ام، رهبری عبارتی دارند که خیلی عجیب است، کمتر کسی این را گفته است، و درست هم هست، مطابق روایات هم هست.

رهبری می‌فرماید: اگر سقیفه هم رخ نداده بود، غیبت رخ می‌داد.

غیبت دلایلی دارد، یکی از آن‌ها این است که آن زمان امام برای حفظ جان خود مخفی شده است. اما این شاید بی‌اهمیّت‌ترین دلیلِ غیبت باشد.

اما وقتی امام غایب شد، انگار بلاتشبیه دیگر جنگ با صدام تمام شد، حال باید برگردیم و شهر را به وضعیت عادی برگردانیم.

حال اینجا یک سری روایت داریم که با یکدیگر معارض هستند. اینجا باید متخصصینی زحمت فراوانی بکشند و شروع کنند به کار کردن.

اصلاً شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه کافی را عمدتاً برای رفع معزل اختلاف روایات نوشته است، مقدّمه را ببینید. یعنی دقیقاً دوره‌ی سازندگیِ پس از جنگ است.

شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه «من لا یحضر» را برای حل معزل اختلاف روایات نوشته است.

شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه کتاب را برای رفع معزل اختلاف روایات نوشته است؛ هر سه بزرگوار این موضوع را در مقدّمه نوشته‌اند.

اگر کسی آن قبل را نداند می‌گوید چرا اینطور شده است. اگر روایات را درست فرموده بودند که الآن ما مُرده بودیم و نسل ما منقرض شده بودیم. اینکه الان هستیم و یک جریانی هست و هزار و چهارصد سال پیدا شده است و الان ما دور یکدیگر هستیم، برای این است که آن روز آن کار را کرده بودند.

بعد شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه در «تهذیب» اینطور می‌فرماید: من این کتاب را نوشتم تا اختلاف روایات را تا حدی حل کنم، چون توقع بعضی‌ها این بود که این شیوه درست نیست. بعضی از علمای ما در ذهنشان این بود که امام باید معصوم باشد، این همه اختلاف روایت نشان می‌دهد که امام معصوم نیست.

از جمله‌ی اول که «امام باید معصوم باشد»، نتیجه‌ی غلط گرفته است و آن این است که حال که امام در یک موضوع اینقدر مختلف حرف زده است، پس بلد نبوده است!

خیلی روشن است که این نتیجه ربطی به آن نتیجه ندارد.

اگر ساواک کسی را دستگیر کند، آن شخص هر روز راجع به یک نفر یک چیزی می‌گوید، چون نمی‌خواهد او کشته شود. آنجا نمی‌گویند چرا دروغ می‌گوید، چون می‌خواست یک آدم را حفظ کند، آنجا اگر راست می‌گفت خلاف بود و منجر به کشته شدن یک آدم شده بود.

بعد می‌گوید: حالا که اینقدر متعدد گفته است، پس این مکتب حقیقت ندارد، بعد از مکتب خارج شده است.

اینکه عرض می‌کنم ما باید دقّت کنیم که چه توقعی از امام داریم…

طرف می‌گوید: اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه بود… اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه بود چکار می‌کرد؟ می‌جنگید؟ یعنی با رهبری مخالفت می‌کرد؟ یا او هم دعا می‌کرد؟ یا زیرساخت بود؟ یا پشت پرده بود؟

چرا از طرف امام زمان ارواحنا فداه حرف می‌زنی؟ بعد چه کسی این تکلیف را برای ما تعیین کرده است که ما امروز همینطوری و بی‌اساس اینطور حرف بزنیم؟ آیا این جزو وظایف ماست؟ آیا ما در این زمینه علم داریم؟ این ادبیات ادبیاتِ عوامانه است.

به نظر من برای سطح پایین‌تر از امام زمان ارواحنا فداه، یعنی ولی فقیه، مجری بلاگر نباید بگوید «امروز دیپلماسی کافی نیست، آقای باقری نیویورک چکار می‌کنی؟ این‌ها کافی نیست».

خُب آیا به دست مردم موشک بدهیم؟ آیا تفنگ بدهیم؟ آیا شما گردن می‌گیرید؟ آیا شما کاره‌ای هستید؟

این‌ها فقط داغ‌بازی ایجاد می‌کند، این‌ها تکلیف نیست.

به احتمال زیاد نیّت این شخص شاید خیر است، یعنی خون او از ظلمی که صورت گرفته است به جوش آمده است، دیگر از دو مرحله‌ی بعد پریده است، دو مرحله‌ی بعد «علم» و «تمکّن و قدرت» است.

من الآن از وضع مملکت خودمان خبر ندارم، یعنی مرحله‌ی علم را ندارم. شما فرض کن علم را داشتم، زبانی دارم و حرف می‌زنم. ممکن است من نتوانم حتّی نظم یک ایستگاه اتوبوس را برقرار کنم، از حرف زدن تا تمکّن و توانایی راه بسیار زیاد است.

فهمِ ما از سیره

اگر فرصتی بود می‌توانستیم در مورد همین بحث ببینیم خیلی اوقات وقتی ما سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مطالعه می‌کنیم، عمدتاً سیره را با توقعی که در ذهن و ارتکازمان از امام هست می‌فهمیم.

مثلاً اگر در ذهن ما این بیاید که کارگزاری خلاف کرد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را به اشد مجازات رساند، می‌گوییم این درست است.

حال ممکن است آن خبر خیلی مستند قوی نداشته باشد، مثلاً فلانی را به بازار اهواز برد و بر الاغ سوار کرد و چرخاند… صد مرتبه این موضوع را نقل می‌کنیم و دیگر همه می‌دانند؛ چرا؟ چون هر روز در تریبون‌ها گفته می‌شود. در حالی که سند این روایت که آنقدر مشهور نیست که صد جای مختلف گفته باشد.

مانند اینکه یک کانال ایتا که پنجاه نفر عضو دارد خبری را منتشر کند، بعد تمام خبرگزاری‌ها آن را بازنشر کنند. اصل منبع آنقدر مهم نبوده است، این بازنشر است که این خبر را مشهور می‌کند.

بعد ممکن است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جای دیگری به کسی تخفیفی داده باشد…

برای اینکه دچار شبهه نشوید، حساس‌ها را نمی‌گویم.

بعد از جنگ جمل، اول باید خود عایشه محاکمه می‌شد، اما آمد و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: بخاطر من عبدالله بن زبیر و مروان را ببخش.

اینجا ممکن است که ما بگوییم «باید بررسی کرد». حال اگر موضوع مالی باشد که باید بیشتر بررسی کرد.

وقتی قومِ «مَصقَلَة بن هُبَیره» بر علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیانت کردند، شبه کودتا کردند، حضرت نیرو فرستاد و با این‌ها درگیر شدند و آن‌ها را اسیر کرد.

این‌ها از دین خارج شده بودند، مرتد هم شده بودند، و امثال این‌ها، گزارش‌ها قدری تشویش دارد.

حال این‌ها را چکار کنیم؟ از این‌ها جریمه‌ای بگیر که هر روز کودتا نکنند، تعهد هم بدهند و بروند.

«مَصقَلَة بن هُبَیره» که جزو کارگزاران حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است از آن قبیله بود به «مَعْقِل بن قَیس» گفت: من مجموع جریمه‌ی آن‌ها که پانصد هزار درهم می‌شود را پرداخت می‌کنم.

«مَصقَلَة بن هُبَیره» حدود سیصد هزار درهم را پرداخت کرد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیگیری می‌فرمود که از «مَصقَلَة بن هُبَیره» بپرسید که مابقی جریمه چه شد؟

لازم نبود تو بعهده بگیری! اگر خودشان پرداخت می‌کردند به آن‌ها فشاری نمی‌آمد، ولی جمع آن‌ها زیاد شد.

«مَصقَلَة بن هُبَیره» هم از پیگیری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ناراحت شد و قهر کرد و به سراغ معاویه رفت.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی که دوست او بود را فرستاد تا به او بگوید برگردد، بعد حضرت یک پیغام هم دادند، فرمودند: اگر به من گفته بود الآن ندارم و به من مهلت بده، من به او مهلت می‌دادم. وظیفه‌ی من پیگیری است.

ممکن است اینجا به دلِ کسی خوش نیاید که چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پولِ بیت المال را مهلت می‌داد؟ چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است! ممکن است مسئله زوایایی داشته باشد، لزوماً اینقدر ساده نیست.

منتها به «مَصقَلَة بن هُبَیره» بر خورده بود و نیامد.

«مَعْقِل بن قَیس» به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: شاید این کار «مَصقَلَة بن هُبَیره» توطئه بوده است، این «بنی ناجیه» باید پانصد هزار درهم جرمیه پرداخت می‌کردند، «مَصقَلَة بن هُبَیره» بعهده گرفته است، حال «مَصقَلَة بن هُبَیره» پرداخت نکرده است. ما آن‌ها را آزاد کرده‌ایم، آیا آن‌ها را دستگیر کنم؟ یا بروم از این‌ها پول بگیرم؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: ما عهد بسته‌ایم، می‌توانستیم از «مَصقَلَة بن هُبَیره» نپذیریم، اما تو پذیرفتی، حال که پذیرفتی این‌ها آزاد هستند. نه حق داری از آن‌ها پول بگیری و نه حق داری آن‌ها را دستگیر کنی. «مَصقَلَة بن هُبَیره» مدیون است.

آیا راه دیگری به ذهن ما نمی‌رسد؟ چرا ولی ما امام نیستیم، ما بهتر است همان تکالیف خودمان که تشخیص می‌دهیم را عمل کنیم و مابقی موضوع را رها کنیم.

آیا فلان کار را می‌کردند بهتر نمی‌شد؟

پاسخ این است که این‌ها ظن و گمان است.

چندین تیتر از این بحث ماند، ان شاء الله اگر خدا اجازه داد و شرایط پیش آمد، در جلسات دیگری عرض خواهم کرد.

دعا

اولاً از همه‌ی عزیزان حلالیت می‌طلبم، دوست داشتم نوکر خوبی برای عزاداران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشم و وقت شما کم گرفته شود و حرف حساب بشنوید که روی مبانی باشد، فرمایشات معصومین علیهم السلام باشد، ولی بضاعت ناچیز و ضعف حافظه و سواد نداشته و خستگی و…

به امام حسین علیه السلام عرض می‌کنم: «چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست»… که برای عزاداران شما «خدمتی بسزا برنیامد از دستم».

از همه‌ی عزیزان حلالیت می‌طلبم، امیدوار هستم هر ثانیه‌ای که من از عمر شما معطل کردم، میلیاردها برابر امام زمان ارواحنا فداه… آنچه معرفت و معنویت قرار بود به شما برسد، امام زمان ارواحنا فداه میلیارد برابر آن برای شما جبران کند. ان شاء الله به ازای این لحظاتی که پای شما خواب رفت و خسته شدید، نشستید و گرم بود، ان شاء الله به احترام امام حسین علیه السلام نشسته‌اید و گوش کردید، شاید می‌خواستید در جاهایی بلند شوید و بگویید که این حرف غلط است اما به احترام جلسه تحمّل کردید، ان شاء الله سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام زمان ارواحنا فداه به شما اجر بدهند.

من هم خاضعانه هم عذرخواهی می‌کنم و هم حلالیت می‌طلبم.

ان شاء الله که این موکب الحسین علیه السلام جزو گردان‌های لشکر امام زمان ارواحنا فداه باشد و ما زیر پرچم حضرت دور یکدیگر جمع شویم.

ان شاء الله بزودی در زیارت اربعین سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ما و کس و کارمان و زن و بچه‌مان با هم جمع شویم.

قبل از توسّل چند دعا کنم.

یکی از دوستان ما که به جلسه‌ی عصر می‌آمد پیام داده است که تصادف کردم و بیمارستان هستم، حال من خوب نیست و باید بیمارستان باشم. بعد با حسرتی گفت: من شب و شام عاشورا نیستم.

خدایا! هر کسی که در این عالم دوست داشت در جلسات سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد، به هر دلیلی نتوانست، آن‌ها را در این مجلس ما شریک بفرما.

خدایا! اموات ما، شهدای ما، اموات گم شده در تاریخ که ورثه‌شان هم از بین رفته‌اند، هر کسی که در طول تاریخ یک قدم برداشته است، یک قطره اشک ریخته است، یک درهم خرج کرده است، یک کلمه نوشته است، یک کلمه گفته است، همه‌ی آن‌ها را در مجلس ما شریک بفرما.

خدایا! پدر مادرهای ما را از بدو و نسل و ذریّه‌ی ما را الی یوم القیامة همه را بر سر این سفره میهمان و متنعم و عاقبت به خیر بفرما.

خدایا! باقیات صالحات ما را در فرزندان صالح ما و نسل ما قرار بده.

خدایا! اسرائیل را نابود بفرما.

خدایا! مردم غزّه را پیروز بفرما.

خدایا! فرج امام زمان ارواحنا فداه را در دوره‌ی حیات ما مقدّر بفرما.

خدایا! امشب عرض تسلیت ما را به محضر باعظمت امام زمان ارواحنا فداه ابلاغ بفرما.

خدایا! ما را قدردانِ نعمتِ این رهبرِ حکیمِ مظلوم قرار بده.

خدایا! ما را جزو کسانی که بابصیرت و باحکمت وظایفشان را می‌شناسند و انجام می‌دهند قرار بده.

خدایا! رئیس جمهوری که در راه خدمت از دنیا رفت و خدای متعال جان دادن در راه خدمت را روزی او کرد و به شهادت رسید، با شهدای کربلا محشور بفرما.

خدایا! این دولت جدید، مجلس جدید، قوه قضائیه را در نوکری و خدمت به مردم موفق بدار.

خدایا! ما و آن‌ها را برای پُرکاری و خدمت برای محرومان و تغییر معیشت مردم و تغییر حال و هوای مردم، انس و الفت و پُرکاری و تلاش در جهت انجام دستورات الهی، برای بهتر شدن زندگی مردم، موفق بدار.

خدایا! هرچه باید می‌خواستیم و نخواستیم به برکت امام زمان ارواحنا فداه برای این جمع مقدّر بفرما.

روضه‌ی شام غریبان

اگر ساعت را نگاهی بفرمایید، الآن شرایطی است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در بیابان‌ها به دنبال بچه‌ها می‌گردد…

برای من خیلی سخت است که بعضی از حرف‌ها را بزنم، ولی می‌ترسم روز قیامت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به من بفرماید که کم گذاشتی، روضه‌ی ما را خواندی و مظلومیت ما را گفتی، ولی چرا نگفتی با بچه‌های من چکار کردند؟

چه کسی در این عالم حاضر است یک شب فرزند او بخاطر دیگران در بیابان بخوابد؟

اگر ما تا صبح قیامت سر به سجده بگذاریم که الحمدلله الّذی خَلَقَ الحُسَین، نمی‌توانیم خدا را شکر کنیم…

زمانی میزان غنیمت آنقدر زیاد است که حمله‌کنندگان عجله ندارند و به همه می‌رسد، اما تعداد این بانوان خیلی کم بود، شاید سی یا چهل نفر بودند، تعداد دشمن هزار برابرِ این‌هاست، بیست هزار نفر و سی هزار نفر هستند، برای همین سیّد بن طاووس اینطور نوشته است که «تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ»[5] برای غارتِ خیمه‌ها از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و عجله داشتند… آدمی که عجله دارد صبر نمی‌کند گوشواره را دربیاورند…

یک موتور که دو چرخ دارد و سطح اتکاء ندارد، اگر باسرعت از کنار بانویی رد شود، خدا برای ناموس هیچ کسی این را نخواهد… کیف او را بقاپد، خدا کند آنجا آن خانم ممانعت نکند، اگر ممانعت کند روی زمین کشیده می‌شود…

اینجا چند تفاوت داشت، اولاً با اسب بودند که چهارپا بود و سطح اتکاء زیاد بود، وزن اسب زیاد بود، ثانیاً این‌ها چیزِ بی‌ارزش نمی‌قاپیدند…

شیخ مفید نقل کرده است که راوی گفته است این صحنه جلوی چشم من است که وقتی حمله می‌کردند، اول دست به سمت چادرها می‌بردند…

این‌ها عفیفه بودند، دختران پیغمبر بودند، مقاومت می‌کردند… در بین این‌ها یک تنِ سالم نماند…

یک نقل متأخر است ولی خیلی مرا آتش زده است، اصلاً شام غریبان این تصویر جلوی چشم من می‌آید…

اگر الآن چشم دلمان را به بیابان ببریم، بی‌بی دو عالم، بدون شمع و چراغ در بیابان می‌گردد، می‌خواهد این دخترها را یک به یک پیدا کند…

این نقل قدیمی نیست ولی مرا آتش زده است، می‌گوید ناگهان کسی خبر داد که به این سمت بیایید، دو نفر را کنار یک بوته‌ی خار پیدا کردم، بالای سر آن‌ها آمدند و دیدند این دو دختربچه دست به گردن یکدیگر انداخته‌اند و از ترس جان داده‌اند…

بعضی از بچه‌ها را با شمشیر جلوی خیمه‌ها کشتند، تاریخ ثبت کرده است… در مورد بعضی‌ها هم جزئی نوشته است اما من توانِ گفتن ندارم…

هرچه جگرمان برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بسوزد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که مردِ بلاست، هر بلایی بر سر او آمد، چهره برافروخته‌تر می‌شد، اما آن لحظه‌ای که روی زمین افتاده بود و توان نشستن نداشت، شاید اصلاً برای اینکه ببینند آیا جان دارد یا نه به سمت خیمه‌ها حمله کردند، حضرت با سختی فراوانی خود را نیمه‌نشسته کرد و فرمود: اگر دین ندارید آزاده باشید…

شمر گفت: چه می‌گویی؟

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: تا زمانی که من زنده هستم به خیمه‌ها حمله نکنید…

این‌ها از عجایب است، ان شاء الله برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بمیرم… شمر گفت: راست می‌گوید، برگردید، بعداً می‌رویم…

اما امامِ بعدیف امامی که شروع امامتِ او از وسطِ اسارت است، با بیماریِ جسمی… آنقدر درد به بدنِ امام سجّاد علیه السلام غلبه کرده است که دفاع از امامِ او که امام حسین علیه السلام است از او ساقط شده است…

اگر یک دست من بریده شده باشد و امام زمان من نعوذبالله اینجا در خطر باشد، باید بروم و تن خود را سپر کنم، جهاد چه زمانی از من ساقط است؟ باید درد به قدری غلبه کند که امکان حرکت و تحرّک نباشد…

امام سجّاد علیه السلام در این شدّتِ بیماریِ موقتی امام شد، دست‌ها را بستند، او مظهرِ غیرتِ خداست، او خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که او را بین ناموسِ حضرت نگه داشته‌اند…

دستان امام سجّاد علیه السلام را بسته بودند، می‌گوید «وَالسَیَّدُ السَّجَّادُ مَا بَینَ النِّسَاء» دستان زین العابدین سلام الله علیه را بین زنان بسته بودند، اگر دستان او را باز می‌کردی یکی از این دو کار را می‌کرد، «عَمَّا یَرَی یُغضِی» یا جلوی چشمان خود را می‌گرفت که نبیند، «وَعَمَّا یَسمَعُ» یا جلوی گوش‌های خود را می‌گرفت که حرف‌هایی که به این‌ها می‌زنند را نشنود…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۲، صفحه ۱۲۱ (حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلنَّيْسَابُورِيُّ اَلْعَطَّارُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ بِنَيْسَابُورَ فِي شَعْبَانَ سَنَةَ اِثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلاَثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ اَلنَّيْسَابُورِيُّ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: سَأَلَ اَلْمَأْمُونُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَكْتُبَ لَهُ مَحْضَ اَلْإِسْلاَمِ عَلَى سَبِيلِ اَلْإِيجَازِ وَ اَلاِخْتِصَارِ فَكَتَبَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَهُ أَنَّ مَحْضَ اَلْإِسْلاَمِ شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً فَرْداً صَمَداً قَيُّوماً سَمِيعاً بَصِيراً قَدِيراً قَدِيماً قَائِماً بَاقِياً عَالِماً لاَ يَجْهَلُ قَادِراً لاَ يَعْجِزُ غَنِيّاً لاَ يَحْتَاجُ عَدْلاً لاَ يَجُورُ وَ أَنَّهُ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ  وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ  لاَ شِبْهَ لَهُ وَ لاَ ضِدَّ لَهُ وَ لاَ نِدَّ لَهُ وَ لاَ كُفْءَ لَهُ وَ أَنَّهُ اَلْمَقْصُودُ بِالْعِبَادَةِ وَ اَلدُّعَاءِ وَ اَلرَّغْبَةِ وَ اَلرَّهْبَةِ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِينُهُ وَ صَفِيُّهُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ سَيِّدُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ خَاتَمُ اَلنَّبِيِّينَ وَ أَفْضَلُ اَلْعَالَمِينَ لاَ نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ لاَ تَبْدِيلَ لِمِلَّتِهِ وَ لاَ تَغْيِيرَ لِشَرِيعَتِهِ وَ أَنَّ جَمِيعَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ هُوَ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ وَ اَلتَّصْدِيقُ بِهِ وَ بِجَمِيعِ مَنْ مَضَى قَبْلَهُ مِنْ رُسُلِ اَللَّهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ حُجَجِهِ وَ اَلتَّصْدِيقُ بِكِتَابِهِ اَلصَّادِقِ اَلْعَزِيزِ اَلَّذِي لاٰ يَأْتِيهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ  وَ أَنَّهُ اَلْمُهَيْمِنُ عَلَى اَلْكُتُبِ كُلِّهَا وَ أَنَّهُ حَقٌّ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ نُؤْمِنُ بِمُحْكَمِهِ وَ مُتَشَابِهِهِ وَ خَاصِّهِ وَ عَامِّهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ وَ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ وَ قِصَصِهِ وَ أَخْبَارِهِ لاَ يَقْدِرُ أَحَدٌ مِنَ اَلْمَخْلُوقِينَ أَنْ يَأْتِيَ بِمِثْلِهِ وَ أَنَّ اَلدَّلِيلَ بَعْدَهُ وَ اَلْحُجَّةَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْقَائِمَ بِأَمْرِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلنَّاطِقَ عَنِ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْعَالِمَ بِأَحْكَامِهِ أَخُوهُ وَ خَلِيفَتُهُ وَ وَصِيُّهُ وَ وَلِيُّهُ وَ اَلَّذِي كَانَ مِنْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ أَفْضَلُ اَلْوَصِيِّينَ وَ وَارِثُ عِلْمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلْمُرْسَلِينَ وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِيِّينَ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلصَّادِقُ وَارِثُ عِلْمِ اَلْوَصِيِّينَ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ اَلْكَاظِمُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ اَلْحُجَّةُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَشْهَدُ لَهُمْ بِالْوَصِيَّةِ وَ اَلْإِمَامَةِ وَ أَنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اَللَّهِ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ فِي كُلِّ عَصْرٍ وَ أَوَانٍ وَ أَنَّهُمُ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ أَئِمَّةُ اَلْهُدَى وَ اَلْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْيَا إِلَى أَنْ يَرِثَ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهٰا  وَ أَنَّ كُلَّ مَنْ خَالَفَهُمْ ضَالٌّ مُضِلٌّ بَاطِلٌ تَارِكٌ لِلْحَقِّ وَ اَلْهُدَى وَ أَنَّهُمُ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنِ اَلْقُرْآنِ وَ اَلنَّاطِقُونَ عَنِ اَلرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْبَيَانِ وَ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُمْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلْعِفَّةَ وَ اَلصِّدْقَ وَ اَلصَّلاَحَ وَ اَلاِسْتِقَامَةَ وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ أَدَاءَ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ طُولَ اَلسُّجُودِ وَ صِيَامَ اَلنَّهَارِ وَ قِيَامَ اَللَّيْلِ وَ اِجْتِنَابَ اَلْمَحَارِمِ وَ اِنْتِظَارَ اَلْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنَ اَلْعَزَاءِ وَ كَرَمَ اَلصُّحْبَةِ ثُمَّ اَلْوُضُوءُ كَمَا أَمَرَ اَللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ غَسْلُ اَلْوَجْهِ وَ اَلْيَدَيْنِ مِنَ اَلْمِرْفَقَيْنِ وَ مَسْحُ اَلرَّأْسِ وَ اَلرِّجْلَيْنِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ لاَ يَنْقُضُ اَلْوُضُوءَ إِلاَّ غَائِطٌ أَوْ بَوْلٌ أَوْ رِيحٌ أَوْ نَوْمٌ أَوْ جَنَابَةٌ وَ أَنَّ مَنْ مَسَحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ فَقَدْ خَالَفَ اَللَّهَ تَعَالَى وَ رَسُولَهُ وَ تَرَكَ فريضة [فَرِيضَتَهُ] وَ كِتَابَهُ وَ غُسْلُ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ سُنَّةٌ وَ غُسْلُ اَلْعِيدَيْنِ وَ غُسْلُ دُخُولِ مَكَّةَ وَ اَلْمَدِينَةِ وَ غُسْلُ اَلزِّيَارَةِ وَ غُسْلُ اَلْإِحْرَامِ وَ أَوَّلِ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَيْلَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ لَيْلَةِ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَذِهِ اَلْأَغْسَالُ سُنَّةٌ وَ غُسْلُ اَلْجَنَابَةِ فَرِيضَةٌ وَ غُسْلُ اَلْحَيْضِ مِثْلُهُ وَ اَلصَّلاَةُ اَلْفَرِيضَةُ اَلظُّهْرُ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ وَ اَلْعَصْرُ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ وَ اَلْمَغْرِبُ ثَلاَثُ رَكَعَاتٍ وَ اَلْعِشَاءُ اَلْآخِرَةُ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ وَ اَلْغَدَاةُ رَكْعَتَانِ هَذِهِ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً وَ اَلسُّنَّةُ أَرْبَعٌ وَ ثَلاَثُونَ رَكْعَةً ثَمَانُ رَكَعَاتٍ قَبْلَ فَرِيضَةِ اَلظُّهْرِ وَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ قَبْلَ اَلْعَصْرِ وَ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ بَعْدَ اَلْمَغْرِبِ وَ رَكْعَتَانِ مِنْ جُلُوسٍ بَعْدَ اَلْعَتَمَةِ تُعَدَّانِ بِرَكْعَةٍ وَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ فِي اَلسَّحَرِ وَ اَلشَّفْعُ وَ اَلْوَتْرُ ثَلاَثُ رَكَعَاتٍ يُسَلَّمُ بَعْدَ اَلرَّكْعَتَيْنِ وَ رَكْعَتَا اَلْفَجْرِ وَ اَلصَّلاَةُ فِي أَوَّلِ اَلْوَقْتِ أَفْضَلُ وَ فَضْلُ اَلْجَمَاعَةِ عَلَى اَلْفَرْدِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ وَ لاَ صَلاَةَ خَلْفَ اَلْفَاجِرِ وَ لاَ يُقْتَدَى إِلاَّ بِأَهْلِ اَلْوَلاَيَةِ وَ لاَ يُصَلَّى فِي جُلُودِ اَلْمَيْتَةِ وَ لاَ فِي جُلُودِ اَلسِّبَاعِ وَ لاَ يَجُوزُ أَنْ يَقُولَ فِي اَلتَّشَهُّدِ اَلْأَوَّلِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اَللَّهِ اَلصَّالِحِينَ لِأَنَّ تَحْلِيلَ اَلصَّلاَةِ اَلتَّسْلِيمُ فَإِذَا قُلْتَ هَذَا فَقَدْ سَلَّمْتَ وَ اَلتَّقْصِيرُ فِي ثَمَانِيَةِ فَرَاسِخَ وَ مَا زَادَ وَ إِذَا قَصَّرْتَ أَفْطَرْتَ وَ مَنْ لَمْ يُفْطِرْ لَمْ يُجْزِئْ عَنْهُ صَوْمُهُ فِي اَلسَّفَرِ وَ عَلَيْهِ اَلْقَضَاءُ لِأَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْهِ صَوْمٌ فِي اَلسَّفَرِ وَ اَلْقُنُوتُ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ فِي اَلْغَدَاةِ وَ اَلظُّهْرِ وَ اَلْعَصْرِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ اَلْعِشَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ اَلصَّلاَةُ عَلَى اَلْمَيِّتِ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ فَمَنْ نَقَصَ فَقَدْ خَالَفَ سُنَّةً وَ اَلْمَيِّتُ يُسَلُّ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيْهِ وَ يُرْفَقُ بِهِ إِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ وَ اَلْإِجْهَارُ بِ‍ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ  فِي جَمِيعِ اَلصَّلَوَاتِ سُنَّةٌ وَ اَلزَّكَاةُ اَلْفَرِيضَةُ فِي كُلِّ مِائَتَيْ دِرْهَمٍ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ وَ لاَ يَجِبُ فِيمَا دُونَ ذَلِكَ شَيْءٌ وَ لاَ تَجِبُ اَلزَّكَاةُ عَلَى اَلْمَالِ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ اَلْحَوْلُ وَ لاَ يَجُوزُ أَنْ يُعْطَى اَلزَّكَاةُ غَيْرَ أَهْلِ اَلْوَلاَيَةِ اَلْمَعْرُوفِينَ وَ اَلْعُشْرُ مِنَ اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِيرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِيبِ إِذَا بَلَغَ خَمْسَةَ أَوْسَاقٍ وَ اَلْوَسْقُ سِتُّونَ صَاعاً وَ اَلصَّاعُ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ وَ زَكَاةُ اَلْفِطْرِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ رَأْسٍ صَغِيرٍ أَوْ كَبِيرٍ حُرٍّ أَوْ عَبْدٍ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى مِنَ اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِيرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِيبِ صَاعٌ وَ هُوَ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ وَ لاَ يَجُوزُ دَفْعُهَا إِلاَّ إِلَى أَهْلِ اَلْوَلاَيَةِ وَ أَكْثَرُ اَلْحَيْضِ عَشَرَةُ أَيَّامٍ وَ أَقَلُّهُ ثَلاَثَةُ أَيَّامٍ وَ اَلْمُسْتَحَاضَةُ تَحْتَشِي وَ تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّي وَ اَلْحَائِضُ تَتْرُكُ اَلصَّلاَةَ وَ لاَ تَقْضِي وَ تَتْرُكُ اَلصَّوْمَ وَ تَقْضِي وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَرِيضَةٌ يُصَامُ لِلرُّؤْيَةِ وَ يُفْطَرُ لِلرُّؤْيَةِ وَ لاَ يَجُوزُ أَنْ يُصَلَّى اَلتَّطَوُّعُ فِي جَمَاعَةٍ لِأَنَّ ذَلِكَ بِدْعَةٌ وَ كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ وَ كُلُّ ضَلاَلَةٍ فِي اَلنَّارِ وَ صَوْمُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ سُنَّةٌ فِي كُلِّ عَشَرَةِ أَيَّامٍ يَوْمٌ أَرْبِعَاءُ بَيْنَ خَمِيسَيْنِ وَ صَوْمُ شَعْبَانَ حَسَنٌ لِمَنْ صَامَهُ وَ إِنْ قَضَيْتَ فَوَائِتَ شَهْرِ رَمَضَانَ مُتَفَرِّقَةً أَجْزَأَ وَ حِجُّ اَلْبَيْتِ فَرِيضَةٌ عَلَى مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً  وَ اَلسَّبِيلُ اَلزَّادُ وَ اَلرَّاحِلَةُ مَعَ اَلصِّحَّةِ وَ لاَ يَجُوزُ اَلْحَجُّ إِلاَّ تَمَتُّعاً وَ لاَ يَجُوزُ اَلْقِرَانُ وَ اَلْإِفْرَادُ اَلَّذِي يَسْتَعْمِلُهُ اَلْعَامَّةُ إِلاَّ لِأَهْلِ مَكَّةَ وَ حَاضِرِيهَا وَ لاَ يَجُوزُ اَلْإِحْرَامُ دُونَ اَلْمِيقَاتِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ أَتِمُّوا اَلْحَجَّ وَ اَلْعُمْرَةَ لِلّٰهِ  وَ لاَ يَجُوزُ أَنْ يُضَحَّى بِالْخَصِيِّ لِأَنَّهُ نَاقِصٌ وَ لاَ يَجُوزُ اَلْمَوْجُوءُ وَ اَلْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ اَلْإِمَامِ اَلْعَدْلِ وَ مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ وَ لاَ يَجُوزُ قَتْلُ أَحَدٍ مِنَ اَلْكُفَّارِ وَ اَلنُّصَّابِ فِي دَارِ اَلتَّقِيَّةِ إِلاَّ قَاتِلٍ أَوْ سَاعٍ فِي فَسَادٍ وَ ذَلِكَ إِذَا لَمْ تَخَفْ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَصْحَابِكَ وَ اَلتَّقِيَّةُ فِي دَارِ اَلتَّقِيَّةِ وَاجِبَةٌ وَ لاَ حِنْثَ عَلَى مَنْ حَلَفَ تَقِيَّةً يَدْفَعُ بِهَا ظُلْماً عَنْ نَفْسِهِ وَ اَلطَّلاَقُ لِلسُّنَّةِ عَلَى مَا ذَكَرَهُ اَللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لاَ يَكُونُ طَلاَقٌ لِغَيْرِ سُنَّةٍ وَ كُلُّ طَلاَقٍ يُخَالِفُ اَلْكِتَابَ فَلَيْسَ بِطَلاَقٍ كَمَا أَنَّ كُلَّ نِكَاحٍ يُخَالِفُ اَلْكِتَابَ فَلَيْسَ بِنِكَاحٍ وَ لاَ يَجُوزُ أَنْ يُجْمَعَ بَيْنَ أَكْثَرَ مِنْ أَرْبَعِ حَرَائِرَ وَ إِذَا طُلِّقَتِ اَلْمَرْأَةُ لِلْعِدَّةِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ لَمْ تَحِلَّ لِزَوْجِهَا حَتّٰى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ  وَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِتَّقُوا تَزْوِيجَ اَلْمُطَلَّقَاتِ ثَلاَثاً فِي مَوْضِعٍ وَاحِدٍ فَإِنَّهُنَّ ذَوَاتُ أَزْوَاجٍ وَ اَلصَّلَوَاتُ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَاجِبَةٌ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ وَ عِنْدَ اَلْعُطَاسِ وَ اَلذَّبَائِحِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ حُبُّ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ تَعَالَى وَاجِبٌ وَ كَذَلِكَ بُغْضُ أَعْدَاءِ اَللَّهِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَئِمَّتِهِمْ وَ بِرُّ اَلْوَالِدَيْنِ وَاجِبٌ وَ إِنْ كَانَا مُشْرِكَيْنِ وَ لاَ طَاعَةَ لَهُمَا فِي مَعْصِيَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ لِغَيْرِهِمَا فَإِنَّهُ لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ وَ ذَكَاةُ اَلْجَنِينِ ذَكَاةُ أُمِّهِ إِذَا أَشْعَرَ وَ أَوْبَرَ وَ تَحْلِيلُ اَلْمُتْعَتَيْنِ اَللَّتَيْنِ أَنْزَلَهُمَا اَللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ وَ سَنَّهُمَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتْعَةُ اَلنِّسَاءِ وَ مُتْعَةُ اَلْحَجِّ وَ اَلْفَرَائِضُ عَلَى مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ وَ لاَ عَوْلَ فِيهَا وَ لاَ يَرِثُ مَعَ اَلْوَلَدِ وَ اَلْوَالِدَيْنِ أَحَدٌ إِلاَّ اَلزَّوْجُ وَ اَلْمَرْأَةُ وَ ذُو اَلسَّهْمِ أَحَقُّ مِمَّنْ لاَ سَهْمَ لَهُ وَ لَيْسَتِ اَلْعَصَبَةُ مِنْ دِينِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلْعَقِيقَةُ عَنِ اَلْمَوْلُودِ لِلذَّكَرِ وَ اَلْأُنْثَى وَاجِبَةٌ وَ كَذَلِكَ تَسْمِيَتُهُ وَ حَلْقُ رَأْسِهِ يَوْمَ اَلسَّابِعِ وَ يُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ اَلشَّعْرِ ذَهَباً أَوْ فِضَّةً وَ اَلْخِتَانُ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ لِلرِّجَالِ وَ مَكْرُمَةٌ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لاَ يُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا  وَ أَنَّ أَفْعَالَ اَلْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ لِلَّهِ تَعَالَى خَلْقَ تَقْدِيرٍ لاَ خَلْقَ تَكْوِينٍ وَ اَللَّهُ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ  وَ لاَ نَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ اَلتَّفْوِيضِ وَ لاَ يَأْخُذُ اَللَّهُ اَلْبَرِيءَ بِالسَّقِيمِ وَ لاَ يُعَذِّبُ اَللَّهُ تَعَالَى اَلْأَطْفَالَ بِذُنُوبِ اَلْآبَاءِ وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ  وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعىٰ  وَ لِلَّهِ أَنْ يَعْفُوَ وَ يَتَفَضَّلَ وَ لاَ يَجُورَ وَ لاَ يَظْلِمَ لِأَنَّهُ تَعَالَى مُنَزَّهٌ عَنْ ذَلِكَ وَ لاَ يَفْرِضُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يُضِلُّهُمْ وَ يُغْوِيهِمْ وَ لاَ يَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لاَ يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ يَعْبُدُ اَلشَّيْطَانَ دُونَهُ وَ أَنَّ اَلْإِسْلاَمَ غَيْرُ اَلْإِيمَانِ وَ كُلُّ مُؤْمِنٍ مُسْلِمٌ وَ لَيْسَ كُلُّ مُسْلِمٍ مؤمن [مُؤْمِناً] وَ لاَ يَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يَزْنِي اَلزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ أَصْحَابُ اَلْحُدُودِ مُسْلِمُونَ لاَ مُؤْمِنُونَ وَ لاَ كَافِرُونَ وَ اَللَّهُ تَعَالَى لاَ يُدْخِلُ اَلنَّارَ مُؤْمِناً وَ قَدْ وَعَدَهُ اَلْجَنَّةَ وَ لاَ يُخْرِجُ مِنَ اَلنَّارِ كَافِراً وَ قَدْ أَوْعَدَهُ اَلنَّارَ وَ اَلْخُلُودَ فِيهَا وَ لاٰ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِكَ لِمَنْ يَشٰاءُ  وَ مُذْنِبُو أَهْلِ اَلتَّوْحِيدِ لاَ يَخْلُدُونَ فِي اَلنَّارِ وَ يَخْرُجُونَ مِنْهَا وَ اَلشَّفَاعَةُ جَائِزَةٌ لَهُمْ وَ إِنَّ اَلدَّارَ اَلْيَوْمَ دَارُ تَقِيَّةٍ وَ هِيَ دَارُ اَلْإِسْلاَمِ لاَ دَارُ كُفْرٍ وَ لاَ دَارُ إِيمَانٍ وَ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيُ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَاجِبَانِ إِذَا أَمْكَنَ وَ لَمْ يَكُنْ خِيفَةٌ عَلَى اَلنَّفْسِ وَ اَلْإِيمَانُ هُوَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ وَ اِجْتِنَابُ جَمِيعِ اَلْكَبَائِرِ وَ هُوَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ وَ اَلتَّكْبِيرُ فِي اَلْعِيدَيْنِ وَاجِبٌ فِي اَلْفِطْرِ فِي دُبُرِ خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ يُبْدَأُ بِهِ فِي دُبُرِ صَلاَةِ اَلْمَغْرِبِ لَيْلَةَ اَلْفِطْرِ وَ فِي اَلْأَضْحَى فِي دُبُرِ عَشْرِ صَلَوَاتٍ وَ يُبْدَأُ بِهِ مِنْ صَلاَةِ اَلظُّهْرِ يَوْمَ اَلنَّحْرِ وَ بِمِنًى فِي دُبُرِ خَمْسَ عَشْرَةَ صَلاَةً وَ اَلنُّفَسَاءُ لاَ تَقْعُدُ عَنِ اَلصَّلاَةِ أَكْثَرَ مِنْ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً فَإِنْ طَهُرَتْ قَبْلَ ذَلِكَ صَلَّتْ وَ إِنْ لَمْ تَطْهُرْ حَتَّى تَجَاوَزَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً اِغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ وَ عَمِلَتْ مَا تَعْمَلُ اَلْمُسْتَحَاضَةُ وَ يُؤْمِنُ بِعَذَابِ اَلْقَبْرِ وَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ وَ اَلْبَعْثِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ اَلْمِيزَانِ وَ اَلصِّرَاطِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ وَ سَنُّوا ظُلْمَهُمْ وَ غَيَّرُوا سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ اَلَّذِينَ هَتَكُوا حِجَابَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَكَثُوا بَيْعَةَ إِمَامِهِمْ وَ أَخْرَجُوا اَلْمَرْأَةَ وَ حَارَبُوا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَتَلُوا اَلشِّيعَةَ اَلْمُتَّقِينَ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ وَاجِبَةٌ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِمَّنْ نَفَى اَلْأَخْيَارَ وَ شَرَّدَهُمْ وَ آوَى اَلطُّرَدَاءَ اَللُّعَنَاءَ وَ جَعَلَ اَلْأَمْوَالَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ اِسْتَعْمَلَ اَلسُّفَهَاءَ مِثْلَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرِو بْنِ اَلْعَاصِ لَعِينَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ اَلَّذِينَ حَارَبُوا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَتَلُوا اَلْأَنْصَارَ وَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ أَهْلَ اَلْفَضْلِ وَ اَلصَّلاَحِ مِنَ اَلسَّابِقِينَ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنْ أَهْلِ اَلاِسْتِيثَارِ وَ مِنْ أَبِي مُوسَى اَلْأَشْعَرِيِّ وَ أَهْلِ وَلاَيَتِهِ اَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً `أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا بِآيٰاتِ رَبِّهِمْ  وَ بِوَلاَيَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لِقٰائِهِ  كَفَرُوا بِأَنْ لَقُوا اَللَّهَ بِغَيْرِ إِمَامَتِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فَلاٰ نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ وَزْناً  فَهُمْ كِلاَبُ أَهْلِ اَلنَّارِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلْأَنْصَابِ وَ اَلْأَزْلاَمِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ قَادَةِ اَلْجَوْرِ كُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْبَاهِ عَاقِرِي اَلنَّاقَةِ أَشْقِيَاءِ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ مِمَّنْ يَتَوَلاَّهُمْ وَ اَلْوَلاَيَةُ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلَّذِينَ مَضَوْا عَلَى مِنْهَاجِ نَبِيِّهِمْ عَلَيهِ وَ آلِهِ السَّلامُ وَ لَمْ يُغَيِّرُوا وَ لَمْ يُبَدِّلُوا مِثْلِ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِيِّ وَ أَبِي ذَرٍّ اَلْغِفَارِيِّ وَ اَلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ وَ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةَ اَلْيَمَانِيِّ وَ أَبِي اَلْهَيْثَمِ بْنِ اَلتَّيِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ وَ عُبَادَةَ بْنِ اَلصَّامِتِ وَ أَبِي أَيُّوبَ اَلْأَنْصَارِيِّ وَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِي اَلشَّهَادَتَيْنِ وَ أَبِي سَعِيدٍ اَلْخُدْرِيِّ وَ أَمْثَالِهِمْ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ اَلْوَلاَيَةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ أَشْيَاعِهِمْ وَ اَلْمُهْتَدِينَ بِهُدَاهُمْ وَ اَلسَّالِكِينَ مِنْهَاجَهُمْ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ تَحْرِيمُ اَلْخَمْرِ قَلِيلِهَا وَ كَثِيرِهَا وَ تَحْرِيمُ كُلِّ شَرَابٍ مُسْكِرٍ قَلِيلِهِ وَ كَثِيرِهِ وَ مَا أَسْكَرَ كَثِيرُهُ فَقَلِيلُهُ حَرَامٌ وَ اَلْمُضْطَرُّ لاَ يَشْرَبُ اَلْخَمْرَ لِأَنَّهَا تَقْتُلُهُ وَ تَحْرِيمُ كُلِّ ذِي نَابٍ مِنَ اَلسِّبَاعِ وَ كُلِّ ذِي مِخْلَبٍ مِنَ اَلطَّيْرِ وَ تَحْرِيمُ اَلطِّحَالِ فَإِنَّهُ دَمٌ وَ تَحْرِيمُ اَلْجِرِّيِّ وَ اَلسَّمَكِ اَلطَّافِي وَ اَلْمَارْمَاهِي وَ اَلزِّمِّيرِ وَ كُلِّ سَمَكٍ لاَ يَكُونُ لَهُ فَلْسٌ وَ اِجْتِنَابُ اَلْكَبَائِرِ وَ هِيَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلَّتِي حَرَّمَ اَللّٰهُ  تَعَالَى وَ اَلزِّنَاءُ وَ اَلسَّرِقَةُ وَ شُرْبُ اَلْخَمْرِ وَ عُقُوقُ اَلْوَالِدَيْنِ وَ اَلْفِرَارُ مِنَ اَلزَّحْفِ وَ أَكْلُ مَالِ اَلْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ اَلْمَيْتَةِ وَ اَلدَّمِ وَ لَحْمِ اَلْخِنْزِيرِ وَ مٰا أُهِلَّ لِغَيْرِ اَللّٰهِ بِهِ  مِنْ غَيْرِ ضَرُورَةٍ وَ أَكْلُ اَلرِّبَا بَعْدَ اَلْبَيِّنَةِ وَ اَلسُّحْتُ وَ اَلْمَيْسِرُ وَ اَلْقِمَارُ وَ اَلْبَخْسُ فِي اَلْمِكْيَالِ وَ اَلْمِيزَانِ وَ قَذْفُ اَلْمُحْصَنَاتِ وَ اَللِّوَاطُ وَ شَهَادَةُ اَلزُّورِ وَ اَلْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اَللَّهِ وَ اَلْأَمْنُ مِنْ مَكْرِ اَللَّهِ وَ اَلْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ مَعُونَةُ اَلظَّالِمِينَ وَ اَلرُّكُونُ إِلَيْهِمْ وَ اَلْيَمِينُ اَلْغَمُوسُ وَ حَبْسُ اَلْحُقُوقِ مِنْ غَيْرِ اَلْعُسْرَةِ وَ اَلْكَذِبُ وَ اَلْكِبْرُ وَ اَلْإِسْرَافُ وَ اَلتَّبْذِيرُ وَ اَلْخِيَانَةُ وَ اَلاِسْتِخْفَافُ بِالْحَجِّ وَ اَلْمُحَارَبَةُ لِأَوْلِيَاءِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلاِشْتِغَالُ بِالْمَلاَهِي وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَى اَلذُّنُوبِ . حَدَّثَنِي بِذَلِكَ حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو نَصْرٍ قَنْبَرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِلاَّ أَنَّهُ لَمْ يَذْكُرْ فِي حَدِيثِهِ أَنَّهُ كَتَبَ ذَلِكَ إِلَى اَلْمَأْمُونِ وَ ذَكَرَ فِيهِ اَلْفِطْرَةَ مُدَّيْنِ مِنْ حِنْطَةٍ وَ صَاعاً مِنَ اَلشَّعِيرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِيبِ وَ ذَكَرَ فِيهِ أَنَّ اَلْوُضُوءَ مَرَّةً مَرَّةً فَرِيضَةٌ وَ اِثْنَتَانِ إِسْبَاغٌ وَ ذَكَرَ فِيهِ أَنَّ ذُنُوبَ اَلْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ صَغَائِرُهُمْ مَوْهُوبَةٌ وَ ذَكَرَ فِيهِ أَنَّ اَلزَّكَاةَ عَلَى تِسْعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى اَلْحِنْطَةِ وَ اَلشَّعِيرِ وَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِيبِ وَ اَلْإِبِلِ وَ اَلْبَقَرِ وَ اَلْغَنَمِ وَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ. و حدثنا الحاكم أبو محمد جعفر بن نعيم بن شاذان رضي الله عنه عن عمه أبي عبد الله محمد بن شاذان عن الفضل بن شاذان عن الرضا عليه السّلام : مثل حديث عبد الواحد بن محمد بن عبدوس .)

[5] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۳۱ (وَ جَاءَتْ جَارِيَةٌ مِنْ نَاحِيَةِ خِيَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ يَا أَمَةَ اَللَّهِ إِنَّ سَيِّدَكِ قُتِلَ قَالَتِ اَلْجَارِيَةُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَيِّدَتِي وَ أَنَا أَصِيحُ فَقُمْنَ فِي وَجْهِي وَ صِحْنَ. قَالَ وَ تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا يَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ اَلْمَرْأَةِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ حَرِيمُهُ يَتَسَاعَدْنَ عَلَى اَلْبُكَاءِ وَ يَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ اَلْحُمَاةِ وَ اَلْأَحِبَّاءِ .)