کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ – فصل چهارم؛ قسمت اول

13

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ شانزدهم تیرماه 1403، مصادف با شب اول محرم در “هیئت محترم عبدالله بن الحسن علیهما السلام” به سخنرانی با موضوع “کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین و سیّدالشّهدا علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ارادت به ساخت مقدّس و مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تبیین بحث

سخن گفتن راجع به سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام خیلی مشکل است، یکی از جهات مشکل بودن و صعوبت این امر، سهل ممتنع بودن این امر است. از یک جهت آنقدر عمومی و در دسترس همه در هر سطحی است، که شاید ما هیچ منسک و عبادت و موضوع دینی را نداشته باشیم که این طیف سنّی با آن درگیر باشند، درگیری‌ای که فقط درگیری ذهنی نیست، بلکه وجدانی و یافتنی و چشیدنی است. از یک طرف بالاترین معارف ولایی و توحیدی هم در این امر موجود است.

رعایت انصاف در بحث خیلی سخت است؛ عالی‌ترین معارف… از یک جهت به کَرَمِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، زمینی‌ترین معارف هم شده است. این موضوع کار را خیلی سخت می‌کند.

دو سال قبل ما اینجا بحثی به نام «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» خدمت شما داشتیم که سه فصل از آن موضوع را مطرح کردیم.

اگر زنده باشم یک فصل هم اینجا محضر شما عرض می‌کنم، ان شاء الله این بحث را می‌خواهیم از این زاویه نگاه کنیم که «کربلا بین اسطوره و حقیقت» است.

به نظرم اگر خدا لطف کند و به گوینده‌ی بیچاره‌ی فقیرِ روسیاه اجازه بدهد، مباحث مهمی در این موضوع هست، هم از جهاتی کاربردی است، هم معرفتی است، و می‌تواند کمک کند که بشود ببینیم چطور می‌توانیم این کربلا را در دنیا معرّفی کنیم.

اما بعنوان مقدّمه، ما همیشه شب اول محرم، ورود خودمان است.

در تاریخ گفته شده است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دوم محرّم به کربلا رسید، در عرف تهران هم شب دوم هم روضه‌ی ورودیه‌ی به کربلا را می‌خوانند، ولی ورودیه‌ی ما امشب است، یعنی لحظه‌ای است که سیاه می‌پوشیم یا بعنوان عزادار در مجلس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شرکت می‌کنیم.

شوقِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به نماز

ما شیعیان مکتب خیلی منسجمی هستیم، یعنی شعارهای اعتقادی ما، احساساتی که درگیر می‌شود، و مبانی معرفتی ما، هزار و چهارصد سال است که به فضل الهی کمترین دست‌خوردگی را دارد و جابجایی جدّی نداشته است، این‌ها هم علامتِ حقّانیّتِ یک فکر است.

نمی‌خواهم بگویم ما خیلی خوب هستیم و خطا نداریم و توده‌ی ما خطا ندارد، اما در آن ارکان و معالم اصلی خود، الحمدلله اشکال ما زیاد نیست، و این یک ویژگی مهم است.

برای اینکه من مدام عذرخواهی نکنم، عرض می‌کنم که راجع به خودم حرف می‌زنم که جسارت به مقام شامخ شما که میهمانانِ حضرت حجّت سلام الله علیه هستید صورت نگیرد.

الحمدلله بنده به خیلی چیزها معتقد هستم و باور دارم، نماز را معراج مؤمن می‌دانم، قربان کلّ تقی می‌دانم، یعنی مایه‌ی تقرّب به خداست، معراج است، ضمن اینکه یقین دارم کسی در این جمع منکر این موضوع نیست، اما سطح شما خیلی بالاتر است، من خودم را عرض می‌کنم، تمام آیات قرآن راجع به نماز را قبول دارم، روایات راجع به نماز هم که فرموده‌اند را قبول دارم، «إِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا»[4] را هم قبول دارم، اما همین امشب که من نماز مغرب و عشاء را خوانده‌ام و به جلسه وارد شده‌ام، هرچه فکر می‌کنم آن حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که می‌فرمود «أَرِحْنَا يَا بِلاَل»[5] را در نماز خود پیدا نمی‌کنم.

این موضوع را قبول دارم، ان شاء الله نماز هم اقامه می‌کنم، ان شاء الله خدا مرا جزو مصلین قرار بدهد، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اوقاتی که گرفتاری‌های اجتماعی نداشته است، یا امام سجّاد علیه السلام هزار رکعت نماز مودّع می‌خوانده است، و هر مرتبه انگار که این دو رکعت، دو رکعتِ پایانی است، و در این نماز عشق می‌کرد و می‌سوخت و پرواز می‌کرد… اگر بخواهم خیلی ناشکری نکنم باید بگویم من خیلی کم‌بهره هستم.

اصلاً سر در نمی‌آورم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن زمان که فرمود «أَرِحْنَا يَا بِلاَل» از چه چیزی حرف می‌زدند.

انتظار نماز را می‌فهمم، مثلاً در حرم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یا مسجد الحرام نیم ساعت مانده به اذان در صفوف نمازگزاران نشسته‌ام، من هم این انتظارِ معمول را داشته‌ام، اما آن شوقی که قلبم در حال کنده شدن از جا هست را نداشته‌ام یا کم داشته‌ام؛ لذا تصوری از «أَرِحْنَا يَا بِلاَل» رسول اکرم ندارم.

از اینکه سیّدالسّاجدین علیه السلام در حال نماز خواندن بود و خانه آتش گرفت، برخی آمدند و خانه را آتش کردند، حضرت از نماز فارغ نشد؛ من درکی از این موضوع ندارم.

خدایا! ما به درِ خانه‌ی کریم آمده‌ایم… دیده‌اید وقتی به مراسم ختم می‌روید، هرطور که شده است خودتان را به صاحب عزا می‌رسانید که او شما را ببیند… خدایا! ما نمی‌دانیم که آیا توفیق داریم امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم یا نه، خدایا! در این محرّم زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را روزی این جمع بفرما.

خدایا! می‌دانم مقام شامخ امام زمان ارواحنا فداه أجل است، حکمت تو اقتضاء نمی‌کند که او را ببینم، «فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَسَلَاماً»،[6] از طرف ما یک عرض ادب و ارادت و تسلیتی به محضر آن عظیم الشأن ابلاغ بفرما.

خدایا! صله‌ی امام زمان ارواحنا فداه به ما را چشیدن ذرّه‌ای از آن نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، روزی این جمع بفرما.

اینکه عرض کردم ما متوجّه نیستیم، باید رخ بدهد، چون ما عبد نیستیم هنوز رخ نداده است، اگر عبد بودم باید از «أَرِحْنَا يَا بِلاَل» پیغمبر درکی پیدا می‌کردم. ان شاء الله خدای متعال مقام بندگی را روزی ما کند. سلطانی عالم وجود «بندگی» است.

هزار و چهارصد سال انسجام حس

اما حال نکته‌ای را بگویم که ذرّه‌ای تصوّر دارم، حتماً شما هم از این موضوع تصوّر دارید.

مثلاً در زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام صادق علیه السلام فرموده است که اینطور بگوییم: «وَکَاشِفِ الکَربِ عَن وَجهِ النَّبِی»، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌دید، حال ایشان تغییر پیدا می‌کرد، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌دید گل از گلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌شکفت، دل پیامبر غنج می‌رفت و چشم ایشان برق می‌زد.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال حرف زدن بود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد می‌شد، اول سیر تماشا می‌کرد، بعد مثلاً می‌فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»،[7] «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي تَمَامِهِ وَ كَمَالِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»،[8] اگر می‌خواهید یکپارچه پیامبر را ببینید، این علی را ببینید… یا اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: جلو بیا! جلو بیا!… انگار که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تحمّل نداشت که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دور بنشیند، آنقدر که ران مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ران مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چسبید؛ همانطور که ما در نماز جماعت کنار یکدیگر می‌نشینیم… بعد فرمود: «قَدْ أَقْبَلَتْ إِلَيْكُمُ الرَّحْمَةِ بِإقْبَالِ عَلِیٍ إِلَيْكُم» وقتی علی آمد رحمت نازل شد!… با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خودش «رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»[9] بود!

می‌گوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «وَکَاشِفِ الکَربِ عَن وَجهِ النَّبِی» بود، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را می‌دید غم‌های خود را فراموش می‌کرد.

حال قبل از اینکه روایت بخوانم، شعر «ابن علویه کاتب» را می‌خوانم، او بیش از هزار و صد سال است که از دنیا رفته است، حدود سال 212 تا 310 زنده بوده است، شعرهای او برای هزار و دویست سال قبل است. هزار بیت مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد که حدود کمتر از دویست بین آن باقی مانده است. یک مصرع او اینطور می‌گوید… ببینید آیا شما این موضوع را درک می‌کنید یا نه؟ «وَ تَفَرَّجَت کُرَبُ النُّفُوسُ بِذِکرِهِ» وقتی اسم علی بیاید غم‌ها فراموش می‌شود!

ما در این موضوع تصوّر کمی داریم که چطور حال پیامبر تغییر پیدا می‌کرد یعنی چه. نمی‌گوییم این همان است، اصلاً ما کجا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کجا؟ خاک را که با افلاک قیاس نمی‌کنند، اما اینجا ذرّه‌ای تصوّر هست.

ببینید چه نقطه‌ی شروعی برای ما قرار داده‌اند. من همان کسی هستم که هیچ چیزی از نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌فهمم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرمود «فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِل»،[10] ما می‌بینیم که وقتی نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آید حال جلسه عوض می‌شود.

این موضوع وجدانی است و تئوریک نیست.

ما یک نماز تئوریک داریم که می‌گوییم من معتقد هستم، ایمان دارم، مقیّد هستم و الحمدلله نماز می‌خوانم. اما فاصله‌ی زیادی تا نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد، و هیچ تصوّری هم از آن نماز ملکوتی ندارم. با اینکه اعتقاد دارم و ان شاء الله به آن پایبند هستم.

اینجا من همان آدم هستم، سطح من که تغییر پیدا نکرده است، ولی اینجا یک تصوّری دارم، این تصوّر هم وجدانی است، یعنی همانطور که درد را می‌یابم، گرسنگی را در وجودم می‌یابم، وقتی نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آید درون من غنج می‌رود، این موضوع را می‌یابم.

می‌گوید: «وَ تَفَرَّجَت کُرَبُ النُّفُوسُ بِذِکرِهِ»، وقتی نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آید غم‌ها برطرف می‌شود.

آیا این موضوع فقط برای هزار و دویست سال قبل است؟ نه! هزار و چهارصد سال است که اینطور است، اخیراً شهریار هم اینطور گفته است که «یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی»!

همینطور که می‌بینید این موضوع وجدانی است، این انسجام حسّ ما، هزار و چهارصد سال است که هست!

اثرِ حدیث کساء

دو سال قبل یکی از بستگان ما به رحمت خدا رفت و چند خانم از بستگان نزدیک ما، خیلی با حیاء و بی‌صدا بالای سر متوفی بزرگوار زار می‌زدند، بقیه هر کاری که می‌کردند نمی‌توانستند این‌ها را بلند کنند، این‌ها دل نمی‌کندند. نگران حال آن‌ها شدیم.

گفتم الآن من این‌ها را از سر قبر بلند می‌کنم. فکر کردند من می‌خواهم تذکّر بدهم و آن‌ها هم برای احترام به من بلند شوند.

من هم که نه صدایی دارم و نه سیمایی، نه می‌توانم بخوانم، که بخواهید بگویید به زیبایی‌های دیگری جلب شدند.

کنار این بزرگواران نشستم و حدیث کساء خواندم.

آن بحث‌ها که حدیث کساء، آن نقلی که در مفاتیح است، آیا معتبر است یا نه… برای جلسات متخصصین است، من راجع به اثر این حدیث حرف می‌زنم، «وَ تَفَرَّجَت کُرَبُ النُّفُوسُ بِذِکرِهِ»!

من شروع کردم به خواندن حدیث کساء بدون هیچ صوت خاصی، «اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ»… «وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ»… اگر دل کسی گرفته باشد، وقتی اسم این‌ها بیاید، دل او باز می‌شود، «وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ» هر غمگینی اینجا بیاید، غم او برطرف می‌شود…

وقتی حدیث کساء تمام شد، من گفتم: اگر اجازه بدهید برویم، این‌ها هم بلند شدند!

بقیّه تعجّب کردند، گفتم: این موضوع اثرِ وجدانی دارد. آن کسی که بحث سندی می‌کند، سر جای خود باید بحث کند، من هم این کار را می‌کنم.

زمانی عبدالعزیز دهلوی به پدر میرحامد حسین گفت: دعای صنمی قریش سند ندارد.

او می‌توانست حرف‌های زیادی بزند، اما گفته بود: آقا! اگر زمانی خیلی بیچاره و مضطر و گرفتار شدی، به دکتر مراجعه کردی، به این و آن رو زدی، وقتی کاملاً احساس بیچارگی و اضطرار کردی و دیگر دست هر مدّعی کوتاه شد، یک مرتبه این دعا را بخوان، اگر نتیجه نگرفتی، من هم می‌گویم این دعا جعلی است!

حال الآن کاری به دعای صنمی قریش ندارم، می‌خواهم بگویم این موضوع وجدانی است، و یک مسئله‌ی وجدانیِ هزار و چهارصد ساله است، یعنی اینطور نیست که برای ما پیدا شده باشد.

شاعر مجالس هزار و دویست سال قبل هم همان چیزی را می‌گوید که شهریار و بقیه می‌گویند. این یک ویژگی مهم است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمود: وقتی من فاطمه را می‌بینم غم‌های خود را فراموش می‌کنم.

ما این موضوع را بصورت صد در صدی درک نمی‌کنیم، اما تصوّر اندکی داریم که در موارد قبلی نداشتیم.

اولین گریه کنِ اباعبدالله علیه السلام

اولین نکته این است وقتی می‌گوید «وَ تَفَرَّجَت کُرَبُ النُّفُوسُ بِذِکرِهِ»، نمی‌گوید با صدای فلان مداح! آن‌ها فضل‌های اضافه است. خود این موضوع اثر تکوینی دارد، آن زیبایی‌های دیگر، اضافه بر این است.

این روایت منسوب به حضرت آدم علیه السلام است، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»،[11] آدم شروع کرد به اسم بردن. ظاهر امر در آن روایت منسوب این است که از موضوع خبر ندارد، همینکه پنجمین نام را گفت، خودش گفت «فِي ذِكْرِ اَلْخَامِسِ يَنْكَسِرُ قَلْبِي»،[12] یعنی از موضوع خبر ندارد.

اینکه می‌گوید «وَ تَفَرَّجَت کُرَبُ النُّفُوسُ بِذِکرِهِ»، یعنی حتّی برای کسی که عرب زبان نیست، یعنی حتّی برای کسی که از موضوع خبر ندارد.

آدم گفت: وقتی نام پنجمین نفر را بردم، دلم شکست!

هنوز موضوع را نمی‌دانست، در آن روایت منسوب این است که بعد از آن روایت بیان شد.

توجّه به خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

کسی را داریم که می‌گوید من رفتم تا به شیعیان فحش بدهم و ببینم این‌ها چه بدعت‌هایی می‌کنند…

الآن بنده کتابی همراه خود دارم که کسی برای این مراسم الآن شما هزار و چهارصد صفحه پایان‌نامه نوشته است! این جلسه‌ای که می‌شود به آن هزار و چهارصد صفحه فحش داد، ببینید چقدر حقیقت بهمراه خود دارد و ما همینطور ساده از آن رد می‌شویم…

خود ذکر اثر دارد!

من همان کسی هستم که خیلی لذّت نماز خود را نمی‌چشم!

اینجا اولین اشتباه این است که به دنبال مداحی یا روضه‌ی خاص یا حرف جدید باشم، باب ورود ما به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است! نه روضه‌ی خاص و صدای خاص و بیان خاص و مطلب جدید.

همه باید بروند و تلاش کنند تا وقت مردم را تلف نکنند، این موضوع سر جای خود است، یعنی زمانی است که می‌خواهند به کسانی توصیه کنند که برنامه را اجرا می‌کنند، باید به آن‌ها خیلی توصیه کرد.

من هر سال شب اول محرم از شدّت شرمندگی چند روز نمی‌توانستم بخوابم، امسال حال دیگری دارم، آن هم این است که چون فهمیده‌ام هیچ چیزی نیستم… چون در برخی از ادعیه می‌گوید: خدایا! من چطور از تو قطع امید کنم، در حالی که «أنتَ أنتَ و أنَا أنَا»، امسال در این حال هستم که می‌گویم من که همان بیچاره‌ای هستم که قبلاً بودم، «چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست *** که خدمتی بسزا برنیامد از دستم»… بعد می‌گویم اصلاً من چه کسی بودم که بخواهم خدمتی بسزا از دستم بربیاید؟ تو که مرا می‌شناسی، تو که می‌دانی من هیچ هستم، من که می‌دانم خودِ امام زمان ارواحنا فداه مرا به این جلسه آورده است.

روزی که پرونده‌ی اعمال ما را به ما نشان بدهند، یک مرتبه زندگی خود را می‌بینیم…

من تجربه‌ی این موضوع را داشته‌ام، وقتی بزرگراه صدر را می‌ساختند، فرمان ماشین من قفل کرد، ماشین به سمت گاردریل حرکت می‌کرد، در چند ثانیه‌ای که به سمت گاردریل می‌رفتم و فرمان تکان نمی‌خورد، من همه‌ی زندگی خود را از بدو تولّدم تا آن لحظه، یک مرتبه سریع دیدم!

به دنبال روضه‌ی جدید نباشید

آنجا خواهید دید که این بلایی که بر سر دل ما آورده است که وقتی نامشان می‌آید حال دلمان عوض می‌شود، بلکه فرمود: «أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»،[13] وقتی نام من بیاید دل مؤمن می‌شکند و اشک او جاری می‌شود… بلکه اصلاً تحمّل نمی‌کند هر حرفی را بشنود…

ما بزرگانی داشتیم…

ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله آسید مهدی خرسان را رحمت کند، او تازگی به رحمت خدا رفته است، یک تشییع مهمی هم در نجف داشت، چهل و شش جلد کتاب در یک مجموعه از او به چاپ رسیده است.

شاگرد او می‌گوید: وقتی روز عاشورا می‌شد، وقتی نزدیک روضه می‌شد ایشان مشرف به موت می‌شد، مانند محتضر می‌شد، نه او می‌توانست بگوید و نه ما جرأت می‌کردم جلوی او بگوییم.

وقتی نام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید مؤمن می‌رود…

یکی از بدترین اشتباهات این است که ما درگیر روضه‌ی جدید شویم.

کسی که احساس یتیمی دارد، کیفیت قتل یا مرگ پدر و مادر او که تأثیری در احساس یتیمی او ندارد.

البته واضح است که نمی‌خواهم حکم صادر کنم که بگویم حرام است یا فلان است، الآن موضوع این نیست، موضوع این است که باید حواس من جمع باشد که با چیز دیگری طرف هستم.

خدا در نهاد و جبلّی و طینت و فطرت ما، این حالت را قرار داده است که وقتی نام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌آید ما تکان می‌خوریم، و ما یک حس مشترک، ولو اینکه فاصله‌ی جدّی دارد، با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم.

روز شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینجا عرض کردم که وقتی امام صادق علیه السلام می‌خواست به زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برود، از چند ده متری از اسب پیاده شد و گریه می‌کرد، وقتی به قبر مبارک رسید صیحه‌ای زد که صفان (راوی) می‌گوید فکر کردم حضرت از دنیا رفت!… بعد امام صادق علیه السلام یک مشت خاک از روی قبر برداشت و بویید…

یعنی همان حس خضوع و بیچارگی که ما نسبت به امام داریم، آن بزرگواران عمیق‌تر را دارند، ولی عجیب این است که من بعنوان یک آدم بیچاره که هیچ چیزی ندارد و روسیاه است، ذرّه‌ای از این حس را دارم! این موضوع برای من عجیب است.

عشق امام حسین علیه السلام در دلهاست

من حسی نسبت به آن نماز ندارم که چطور حضرت هزار رکعت نماز می‌خواند، چطور موسی بن جعفر علیه السلام «بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ… حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ» است، یا از اذان صبح تا اذان ظهر… چطور به سجده می‌رفت؟ من اصلاً این حال را نمی‌فهمم.

من چون تاریخ خوانده‌ام این‌ها را حفظ هستم، ولی درک وجدانی از این موضوع ندارم.

اما اینکه امام رضا علیه السلام فرمود: حال پدرم از روز اول محرم تغییر می‌کرد… من هم ذرّه‌ای می‌فهمم… من می‌فهمم که کاروان امام حسین علیه السلام در حال آمدن است، اگر غدیر و مباهله نبود همه از بیست روز قبل جلو جلو به استقبال کاروان می‌رفتند.

به قول طلبه‌ها که می‌گویند نتیجه تابع اخص مقدمتین است، من همان کسی هستم که ضعف دارد… اما این حس را به ما داده‌اند و وجدانی است و در خودمان می‌یابیم، اصلاً مهم نیست که آیا امام این روایت را فرموده است یا نه، من این موضوع را در وجود خودم می‌یابم که «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ»، این روایت زبان حال مرا که از همه بیچاره‌تر هستم را می‌گوید؛ انسان احساس می‌کند که صدای زنگ کاروان امام حسین علیه السلام می‌آید، باز هم با زن و بچه به سمت ما آمده است.

و معلوم است که این نقطه‌ای است که خدای متعال می‌خواسته که ما در این نقطه پرواز کنیم.

روز قیامت خواهیم دید که امام زمان ارواحنا فداه دست ما را گرفته است و آورده است.

زمانی بزرگواری خوابی دیده بود، گفته بود به فلانی سلام برسان و بگو وقتی به فلان جا رفتی و حال تو تغییر کرد، من این کار را کردم، تو را به جلسه آوردم، آماده شدی، من بودم…

«مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»،[14] خدا اینطور است، خلیفه‌ی او هم، ولی مطلق عالم وجود هم همینطور است، ما را به سر این سفره می‌نشاند، می‌خواهد ما را پرواز بدهد.

محرم بیشترین نسبت را با بیچاره‌ها دارد

محرم بیشترین نسبت را با بیچاره‌ها دارد.

زمان‌هایی در سال هست که برای اولیای خداست، اتفاقاً چون برای اولیای خداست من از آن‌ها بی‌خبر هستم. چلّه‌ها می‌آید و می‌رود، عباداتی هست، نمازهایی هست، اذکاری هست… که من از آن‌ها خبر ندارم.

برای ماه رمضان از ماه‌ها قبل کار کرده‌اند و شب قدر خودشان را زمینی کرده‌اند، آن‌ها هم خیلی مهم هستند، اما محرّم میانبر رفته است، دل‌های ما جلوتر از خودمان می‌رود.

شما سرچ گوگل را نگاه کنید، ببینید میزان سرچ مداحی در محرم با بقیه‌ی سال چقدر تفاوت دارد!

مگر عزای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای محرّم است؟ نخیر! محرّم برای همین بیچاره‌هاست، وگرنه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هیچوقت فراموش نمی‌کردند.

تکوینی بودنِ عزای امام حسین علیه السلام

اجازه بدهید چند جمله از این زیارتنامه را بخوانم تا شما ببینید که استاد شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه چه نقل کرده است.

بعد از اینکه دارد «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا قَتِيلَ اللَّهِ وَ ابْنَ قَتِيلِهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ»[15]… هر قتلی سرد می‌شود، جز این قتل…

بگونه‌ای که یکی از عناوینی که ما از حضرت حجّت ارواحنا فداه می‌شناسیم «أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ» است، یعنی خون زنده است. یعنی در جامعه جریان دارد که طالب هم دارد.

وگرنه اگر جد من ششصد سال قبل جد ایشان را کشته باشد، اگر امروز یقه‌ی این شخص را بگیرم، یک نفر در این جمع پیدا نمی‌شود که مرا تأیید کند، می‌گویند سال‌ها قبل این اتفاق افتاده است، رها کن. یعنی همه ملامت می‌کنند.

درست است که آثار و مجازات عبادات و اعمال در قیامت هست، ولی تمام شده است، اما این موضوع تمام نشده است.

بعد به ما می‌گویند اینطور بگویید: «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ» خون تو در این دنیا آرام نشد، در بهشت آرام شد، «وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ‏» عرش خدا لرزید… عرش خدا که به هیچ چیزی منفعل نمی‌شود!

«وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلاَئِقِ» تکویناً عالم وجود بر او گریه کردند…

این‌ها از آن چیزهایی است که قابل فهم نیست و ما نمی‌فهمیم و نمی‌یابیم…

«بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ» زمین‌های هفتگانه و آسمان‌های هفتگانه بر او گریه کردند، «وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَ‏» و آنچه در این‌ها و بین این‌ها بود، «وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا» آنچه در بهشت و دوزخ بود بر او گریه کردند.

انصافاً فکر کنید و ببینید آیا تصوّری دارید؟

ما نسبت به معارف عمدتاً اینطور هستیم، می‌دانیم اما تصوّر نداریم.

محرّم شروع این ماجرا نیست، برای بیچاره‌ها زمانی قرار داده‌اند، وگرنه امام صادق علیه السلام فرمودند که مادر ما عزادار است، و فرمود: وقتی من بچه‌های خودم را می‌بینم نمی‌توانم تحمّل کنم، به یاد جدّ خود می‌افتم.

یعنی زمانی ما خیال می‌کنیم امام سجّاد سلام الله علیه که کربلا بود وقتی طفل می‌دید گریه می‌کرد، آب می‌دید گریه می‌کرد، قربانی می‌دید گریه می‌کرد… اما در کامل الزیارة نقل است که امام صادق علیه السلام به ابوبصیر می‌فرماید: من نمی‌توانم طفل نگاه کنم، به یاد جدّ خود می‌افتم.

یعنی این مسئله تاریخ ندارد، منتها برای آدم‌های ضعیف مانند من زمانی گذاشته است، یک شروع و پایانی برای اصل این موضوع قرار داده است، بعد هم اینجا عجیب است که من این موضوع را می‌چشم.

از کوچک‌ترین بچه‌های جمع با این موضوع خاطره دارند، تا بزرگترین ریش‌سفیدها.

او می‌خواهد دست ما را بگیرد. من همان بی‌اطلاع از…

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در «چهل حدیث» می‌گوید: «ای بی‌اطلاع از عبادت عابدان، ای بی‌خبر از ملکوت سالکان»… هرچه بگوید حق دارد، من خودم می‌پذیرم…

اما وقتی به اینجا برسد، ادّعا نمی‌کنم که من در این موضوع مانند اولیای خدا هستم، اما می‌فهمم که دلم می‌لرزد، و این موضوع وجدانی است، و این در روایات ما هم هست. چه کسی این موضوع را در ما ایجاد کرده است؟ این موضوع علامتِ این است که می‌خواهم شما را نجات دهم.

اگر کسی خوب گوش بدهد، صدای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به گوش می‌رسد، «هَل مِن ذَابٍ عَن یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولُ الله؟»

تفاوت ظلم کربلا با سایر ظلم‌ها

شما بروید و کتب تاریخی را ببینید، قتل عام‌های چهارصد سال قبل را ببینید… خدا شاهد است که اگر گربه‌ای را بکشند انسان ناراحت می‌شود… انسان از قتل عام انسان‌ها منفعل می‌شود، اما اینطور نیست که برای آن‌ها مجلس بگیرد. زنده بودنی در این امر هست که در آن‌ها نیست.

یکی از اشتباهات فاجعه‌بار بعضی از عزیزان ما، از متفکران ما، که زمانی بزرگوارانی فرموده بودند که جنگ‌های صلیبی و وحشیگری‌های…

مگر ما برای وحشیگری گریه می‌کنیم؟

البته هر آدمی به هر موجودی ظلم کند، ما بیزار هستیم، این موضوع سر جای خود.

اینجا از فرصت استفاده می‌کنم، ان شاء الله خدای متعال سقوط اسرائیل را از برکات این محرّم قرار بدهد.

اما هیچ ظلمی مانند این نیست، هیچ خونی مانند این خون نیست. ما برای شدّت فاجعه‌ی جنایت گریه نمی‌کنیم، که شما بگویید در جای دیگری فاجعه بیشتر بوده است، این قیاس خیلی سخافت دارد.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله العظمی سید محسن اعرجی را رحمت کند، وقتی این‌ها وارد جلسه می‌شدند، به روضه خوان می‌گفتند: هیس! دیگر فقط ذکر بگویید، آقا تحمّل ندارد. واقعاً اگر می‌شنیدند می‌مُردند.

«کاشف الغطاء» مقتل نوشته است، وقتی به ظهر عاشورا رسیده است حرف نزده است، قلم او به قتلگاه نرفته است. شاگرد او نوشته است که تحمّل نداشت بخواهد فکر کند چه شد و آن را بنویسد.

یعنی بالوجدان یک زنده بودنی در این امر هست که محسوس است، و این موضوع می‌خواهد برای ما نجات بدهد.

این موضوع را به شما بگویم، همین الآن اگر شما به خیلی از کشورهای اسلامی بروید، خیلی از آدم‌هایی که شاید زحماتی می‌کشند و با فقه خودشان نمازی می‌خوانند و ایمانی دارند، اما از این موضوع بی‌خبر هستند.

اضطرارِ ورود به محرّم

خدا می‌داند، به عظمت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قسم که وقتی محرّم می‌شود و می‌خواهم به جلسه‌ای وارد شوم، خیلی از امام زمان ارواحنا فداه شرمنده هستم که باز هم ما را راه داده است. برای من کَرَمِ امام زمان ارواحنا فداه این است که باز هم مرا راه داده‌ای، چون من که خودم را می‌شناسم، «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»،[16] بهانه که هیچ، دلایل فراوانی داشتی که مرا راه ندهی، مرا راه دادی و دل من می‌لرزد!

معلوم نیست که اگر من نماز شب هم بخوانم، حال من مانند حال روضه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد، با اینکه ایمان دارم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبد خداست، ولی تو به اینجا آمده‌ای و دل ما را شکسته‌ای که ما را نزدیک کنی. این عبادتی که ما اینجا می‌کنیم، برای بیچاره‌هایی مثل من جای دیگری نیست و وجود ندارد. ان شاء الله خدای متعال جاهای دیگر را هم توسعه بدهد، ولی جایی مثل این پیدا نمی‌کنید.

لذا بدا به حال من اگر از محرّم به دنبال بزک‌های آن باشم. این مجالس برای این بوده است که مرا بخرند و آزاد کنند.

من خودم را اینطور می‌بینم که در بازار برده‌فروشان ایستاده‌ام، مولا رد می‌شود، می‌گویم ای کاش که چشم او مرا بگیرد…

امام صادق علیه السلام خادمی داشت که به او عنایت داشت، کسی به خدمت این خادم آمد و گفت: من همه‌ی اموال خود را می‌دهم، تو برو صحبت کن که من بجای تو بیایم.

آن خادم گفت: واقعا؟! آیا خانه‌ی خودت را می‌دهی؟ مرکب خودت را می‌دهی؟ پول‌های خودت را می‌دهی؟

آن شخص گفت: بله!

آن خادم گفت: اجازه بده بروم و مشورت کنم.

به محضر حضرت آمد و عرض کرد: کسی آمده است و چنین درخواستی دارد.

حضرت فرمودند: من حرفی ندارم، بگو او بیاید و تو برو.

این خادم پرسید: نظر شما چیست؟

حضرت فرمود: چون مشورت می‌خواهی، من می‌گویم این کار را نکن.

این خادم برگشت و گفت: من مشورت کردم و قرارداد فسخ است، نمی‌ارزد!

در روایت دیگری دارد که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برده‌ای داشت، این برده در حال غذا خورد بود و از غذای خود به سگ هم می‌داد، وقتی غذا تمام شد گفت: «اللّهُمَّ اغفِر لی، وَاغفِر لِسَیدی، وبارِک لَهُ کما بارَکتَ عَلی أبَوَیهِ»،[17] خدایا! بر سر سفره‌ی امام حسین علیه السلام نشسته‌ام، هرچه از سفره‌ی او خوردم و کم کردم، خدایا! به او برکت بده، مرا از سر سفره‌ی او بلند نکن…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد شد و فرمود: ببخشید که بدون اجازه وارد باغ شما شدم.

آن برده عرض کرد: این از آقایی شماست، من خودم هم متعلّق به شما هستم.

حضرت فرمود: اگر می‌شود امروز از این دوستان من پذیرایی کن، ما به باغ تو آمده‌ایم.

آن برده عرض کرد: این از آقایی شماست، من از فرمایش شما شرمنده هستم.

حضرت فرمود: ما حرف خود را برنمی‌گردانیم.

اینجا اگر کسی نفهمد می‌گوید الحمدلله! باغ برای من شد. اما این برده گفت: آیا می‌خواهی مرا بیرون کنی؟

حضرت فرمود: نه! من باغ را هم به تو بخشیدم، تو را آزاد کردم.

آن برده عرض کرد: اگر اینطور است، من را از در خانه‌ی خودت بیرون نکن، من هم این باغ را وقف محبّین شما می‌کنم.

وقتی محرّم می‌شود ما به یاد این موضوع می‌افتیم که شاید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام زمان ارواحنا فداه ما را هم انتخاب کرده‌اند، شاید به چشمشان آمدیم.

من چطور از تو قطع امید کنم، در حالی که «أنتَ أنتَ و أنَا أنَا»… من می‌دانم هیچ چیزی نیستم و تو همه چیز هستی، اما این شوری که در دلمان وجود دارد که هست. من نه عمل دارم، نه پرونده دارم، اما وقتی اسم شما می‌آید دل من تکان می‌خورد، این هست!

دعای امام صادق علیه السلام برای عشّاق اباعبدالله علیه السلام

امام صادق علیه السلام بعد از نماز واجب خود، در سجده بود و گریه می‌کرد، اینطور عرض می‌کرد: «اللهُمَّ ارحَم زُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ»[18]… ما که از این دعا محروم هستیم، خوشا به سعادت زائران حضرت… اما بعضی از دعاهای حضرت برای ما هم هست، «وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْقُلُوبَ اَلَّتِي جَزِعَتْ وَ اِحْتَرَقَتْ لَنَا» خدایا! دل‌هایی که برای ما سوخت… گاهی دل ما ذرّه‌ای سوخته است… این هست… «وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْخُدُودَ» این صورت‌هایی که در مسیر زیارت و عزاداری باد وزید… به ما هم باد وزید… اگر در همین حد باشد که ما هم هستیم…

بعد امام صادق علیه السلام فرمود: خدایا! این‌ها را ملامت کردند، به این‌ها طعنه زدند، اصلاً برای این‌ها مهم نبود… ما هم ذرّه‌ای اینطور هستیم، ذرّه‌ای محبّت هم داریم… این‌ها را انکار نمی‌کنی…

لذا ورود ما به ماه محرّم می‌تواند پرواز و معراج ما باشد، حقیقت این است که لشکر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تعطیل نشده است.

شهادتِ امام بر اعمالِ ما

روز قیامت امام باید شهادت بدهد، اگر امام شهادت دهد عمل ما را می‌پذیرند، بعضی علمای بزرگ در قم خواب دیده‌اند (ظاهراً آیت الله العظمی اراکی از مرحوم آیت الله العظمی حائری نقل کرده بودند) که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به جلسه‌ای وارد شدند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام فرمود: بنویس که فلانی این کار را کرده است، این را هم بنویس… عرض کرد: این شخص کاری نکرده است، حضرت فرمود: چرا! یک نعلبکی را جابجا کرد.

آنقدر از این موارد زیاد است…

بالاخره می‌خواهد دست ما را بگیرد، این موضوع هم انسان را خیلی نگران می‌کند که نکند دوباره امسال هم تمام شود و من بین این روسفیدهایی که انتخاب کردی، مرا انتخاب نکرده باشی… و من تغییر نکرده باشم و جا مانده باشم…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود من باید شهادت بدهم، اگر دل تو در نهروان و جمل و… با ما بوده است، من شهادت می‌دهم و نام تو را در جمل می‌نویسم.

اینکه امام رضا سلام الله علیه فرمود: یابن شبیب! هر وقتی به یاد این موضوع افتادی که او رفت و زن و بچه‌ی خود را برد، بگو «یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَکُم»… اگر دل تو به او نزدیک شود، او تو را می‌برد.

امام معصوم، شاهدِ روز قیامت است

درست است که «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»،[19] بین انبیاء هم بالا و پایین هست، البته پایینشان هم از بالای همه‌ی ما بالاتر است، ولی بین خودشان رتبه‌بندی هست. قطعاً بین یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا هم رتبه‌بندی هست، همه‌ی آن اصحاب محترم که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام نمی‌شوند، اما طبق روایت آن‌ها می‌خواهند همانطور وارد محشر شوند، شما می‌گویید «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»

اگر امام زمان ارواحنا فداه امشب بپذیرد و اسم ما را بنویسد، قیامت که وارد محشر شویم، غرق به خون وارد محشر می‌شویم. یک نمونه در روایت اینطور است که اگر شب عاشورا در کربلا بیتوته کنید، یعنی بمانید، یعنی مثلاً از غروب تاسوعا کربلا تا اذان ظهر عاشورا باشید، این قدر متیقّن است، فرمود: روز قیامت وقتی یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه غرق به خون وارد محشر می‌شوند، زائر شب عاشورا را هم غرق با خون، با این‌ها وارد محشر می‌کنند. یعنی جزو این‌ها می‌شود، یعنی ملحق می‌شود.

خدایا! ما را جزو گردان امام حسینی‌های حضرت حجّت ارواحنا فداه قرار بده.

خدایا! امشب را شب آشتی ما با امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.

امام زمان ارواحنا فداه خیلی مهربان و غریب است، اگر آشتی و انسی نیست یعنی من خیلی نانجیبی کرده‌ام، مدل آن‌ها اینطور نیست که به این راحتی… بابا به این راحتی از فرزند خود نمی‌بُرَد، باید بچه خیلی نانجیبی کرده باشد، محبّت از جانب آن‌هاست… اگر زمانی دلتان برای امام رضا علیه السلام تنگ می‌شود، به عظمت امام رضا سلام الله علیه قسم، یقین کنید که دل او برای شما تنگ شده است.

برای همین در روایتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هست که اگر بتوانید به کربلا بروید و نروید، جفا کرده‌اید. آن‌ها به ما مهربان‌تر هستند.

لَكَ العُتْبَی یَا بَقیَّةَ الله… حق داری! ما معترف هستیم… زبان عذرخواهی هم ندارم…

روضه و توسّل به حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه

در همه‌ی آقاهای کربلا، آقایی هست که شباهت‌های زیادی به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد، این شباهت‌ها عجیب است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که من عقیل را به دو جهت دوست دارم، یکی بخاطر اینکه ابوطالب او را دوست داشت…

شما بدانید اگر دل آدمی که محبوب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است را بدست بیاورید، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شما را دوست می‌دارند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی عاطفی هستند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إِنِّي لَأُحِبُّكَ يَا عَقِيلُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَكَ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَكَ»،[20] چون ابوطالب عقیل را دوست دارد، من هم او را دوست دارم.

بعد فرمود که چرا خودِ عقیل را دوست دارم، فرمود: «وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ»،[21] او در محبّت پسرت کشته می‌شود.

بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر گریه کرد که لباس‌های روی سینه‌ی مبارک حضرت خیس شد، بعد عرض کرد: خدایا! به تو شکوه می‌کنم که با اهلم چنین کردند… یعنی مسلم را از اهل خود حساب کرد…

کمااینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ اِبْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي»،[22] تکیه‌گاهم از اهلم را می‌فرستم.

مسلم هم چون مورد اعتنا بود، دید اوضاع کوفه درست است، نوشته بود: «إِنَّ اَلرَّائِدَ لاَ يَكْذِبُ أَهْلَهُ»،[23] حسین جان! مرا پیش‌قراول فرستادی، درست می‌نویسم، خلاف نمی‌نویسم، به سمت ما بیا…

کار به جایی رسید که دو طرف کوچه را بستند و درگیر نبرد با او شدند…

اگر یک رزمنده بجنگد و کشته شود که برای او کاری ندارد، اگر به این‌ها هجوم می‌برد، کشته می‌شد و راحت می‌شد.

شاید یک جهت اینکه «وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ» این باشد، اگر شهید می‌شد خیلی آقا و باعزّت کشته می‌شد، با صدها نفر درگیر شده است، تعدادی را کشته است و خودش هم کشته شده است.

اما وقتی دیگر خونی در تن او نمانده بود و رمق نداشت، تشنه بود… در مقتل خوارزمی جمله‌ای دارد که خیلی مردانه است، می‌گوید وقتی از بالای دیوارها به او سنگ زدند… وقتی سنگ اصابت کرد مسلم خندید… الحمدلله سنگی به من اصابت کرد…

جنگید، غرق به خون بود، تشنه بود، دیگر جان نداشت، باید به خط می‌زد که بکشد و کشته شود، اما باید پیامی برساند. لذا به این ذلّت ظاهری تن داد، خدا هم او را اینطور عزیز کرد. بخاطر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مرگ زیبا را رها کرد.

امان‌نامه به درد قبل از جنگ می‌خورد، اگر مسلم را رها می‌کردند هم ساعاتی بعد از دنیا می‌رفت، امان‌نامه برای قبل از جنگ است، اما او زمانی امان‌نامه را قبول کرد که دیگر جانی در بدن نداشت، یعنی کوتاه هم نیامده بود که آن‌ها امان‌نامه دادند.

محمد بن اشعث لعنت الله علیهما امان‌نامه داد، مسلم را کشان کشان و با بی‌ادبی بردند… خوشا به حال آن کسی که هر چیزی داشت در راه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داد، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محبّت او را امضاء کرد…

برای حضرت مسلم سلام الله علیه آب آوردند، اگر آب هم می‌نوشید نوش جان او بود، اگر آب هم می‌نوشید از دنیا می‌رفت…

بعضی اوقات به صفحه‌ی دل مؤمن الهام می‌شود، به دل او می‌افتد، مؤمن هرچه مؤمن‌تر باشد، صفحه‌ی دل صاف‌تر است، وگرنه اینجا لازم نبود این کار را کند، حضرت مسلم صلوات الله علیه خواست آب بنوشد، لب بالا بر اثر شکاف شمشیر افتاده بود، قطره‌ی خونی در آب افتاد، آب را عوض کردند، دوباره این اتفاق رخ داد، نزد خود گفت: مسلم! تو نباید آب بنوشی… به دل او افتاد که باید تشنه جان دهد…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا چند مرتبه در حال حرف زد بود، وسط حرف زدن حضرت کاری کردند که حرف تمام شد…

یک مرتبه زمانی که شیرخوار را سرِ دست گرفت، حرف ناتمام ماند. یک مرتبه وقتی که عبدالله پسر امام حسن علیه السلام روی سینه‌ی او افتاده بود… کاری کردند که حرف را ادامه نداد…

نوشته‌اند که مسلم را بالای دارالحکومه رو به قبله کردند، در حال ذکر گفتن بود…

نوشته‌اند در کربلا هم وقتی صورت حضرت روی خاک بود، در حال ذکر گفتن بود که آن ملعون وارد شد…

هنوز در حال حرف زدن بود…

فقط یک تفاوت این بود که دختر و خواهر مسلم او را نمی‌دیدند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] فلاح السائل، جلد ۱، صفحه ۱۲۷ (وَ رَوَى اِبْنُ بَابَوَيْهِ أَيْضاً فِي كِتَابِ مَنْ لاَ يَحْضُرُهُ اَلْفَقِيهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ اَلْعَبْدُ اَلصَّلاَةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا.)

[5] مفتاح الفلاح في عمل الیوم و اللیلة من الواجبات و المستحبات، جلد ۱، صفحه ۱۸۲ (أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ اَلصَّلاَةِ وَ يَقُولُ أَرِحْنَا يَا بِلاَلُ)

[6] دعای ندبه

[7] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۳ (حَدَّثَنَاهُ اَلْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظُ إِمْلاَءً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ وَارَةَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ ، عَنْ أَبِي رَاشِدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَمْرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِي فَهْمِهِ – وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى يَحْيَى فِي زُهْدِهِ – وَ إِلَى مُوسَى فِي بَطْشِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ .)

[8] المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۸۷ (قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ، قَالَ: وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ ، عَنِ اَلزُّهْرِيِّ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ اَلْمُسَيَّبِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: بَيْنَا اَلنَّبِيُّ فِي مَحْفِلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا إِذْ قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ، وَ إِلَى نُوحٍ فِي فَهْمِهِ، وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خَلَّتِهِ، وَ إِلَى مُوسَى فِي مُنَاجَاتِهِ، وَ إِلَى عِيسَى فِي سُنَّتِهِ، وَ إِلَى مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي تَمَامِهِ وَ كَمَالِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا اَلرَّجُلِ اَلْمُقْبِلِ. فَنَظَرَ اَلنَّاسُ مُتَطَاوِلِينَ فَإِذَا هُمْ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) كَأَنَّمَا يَنْقَلِعُ مِنْ صَبَبٍ، وَ يَنْحَطُّ مِنْ جَبَلٍ .)

[9] سوره مبارکه انبیاء، آیه 107 (وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ)

[10] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۸ (حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُمْرُوسٍ اَلْهَمَدَانِيُّ بِهَمَدَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ اَلْحَسَنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْقَحْطَبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ اَلْحَكَمِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْأَوْزَاعِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ كَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِي اَلْأَرْضِ وَ فِي اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْيَا كَالْقَمَرِ بِاللَّيْلِ فِي اَلْأَرْضِ أَعْطَى اَللَّهُ عَلِيّاً مِنَ اَلْفَضْلِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلْفَهْمِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ شَبَّهْتُ لِينَهُ بِلِينِ لُوطٍ وَ خُلُقَهُ بِخُلُقِ يَحْيَى وَ زُهْدَهُ بِزُهْدِ أَيُّوبَ وَ سَخَاهُ بِسَخَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَهْجَتَهُ بِبَهْجَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ قُوَّتَهُ بِقُوَّةِ دَاوُدَ لَهُ اِسْمٌ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ فِي اَلْجَنَّةِ بَشَّرَنِي بِهِ رَبِّي وَ كَانَتْ لَهُ اَلْبِشَارَةُ عِنْدِي عَلِيٌّ مَحْمُودٌ عِنْدَ اَلْحَقِّ مُزَكًّى عِنْدَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ خَاصَّتِي وَ خَالِصَتِي وَ ظَاهِرَتِي وَ مِصْبَاحِي وَ جَنَّتِي وَ رَفِيقِي آنَسَنِي بِهِ رَبِّي فَسَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لاَ يَقْبِضَهُ قَبْلِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَقْبِضَهُ شَهِيداً بَعْدِي أُدْخِلْتُ اَلْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ حُورَ عَلِيٍّ أَكْثَرَ مِنْ وَرَقِ اَلشَّجَرِ وَ قُصُورَ عَلِيٍّ كَعَدَدِ اَلْبَشَرِ – عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً فَقَدْ تَوَلاَّنِي حُبُّ عَلِيٍّ نِعْمَةٌ وَ اِتِّبَاعُهُ فَضِيلَةٌ دَانَ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ حَفَّتْ بِهِ اَلْجِنُّ اَلصَّالِحُونَ لَمْ يَمْشِ عَلَى اَلْأَرْضِ مَاشٍ بَعْدِي إِلاَّ كَانَ هُوَ أَكْرَمَ مِنْهُ عِزّاً وَ فَخْراً وَ مِنْهَاجاً لَمْ يَكُ فَظّاً عَجُولاً وَ لاَ مُسْتَرْسِلاً لِفَسَادٍ وَ لاَ مُتَعَنِّداً حَمَلَتْهُ اَلْأَرْضُ فَأَكْرَمَتْهُ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَطْنِ أُنْثَى بَعْدِي أَحَدٌ كَانَ أَكْرَمَ خُرُوجاً مِنْهُ وَ لَمْ يَنْزِلْ مَنْزِلاً إِلاَّ كَانَ مَيْمُوناً أَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلْحِكْمَةَ وَ رَدَّاهُ بِالْفَهْمِ تُجَالِسُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ لاَ يَرَاهَا وَ لَوْ أُوحِيَ إِلَى أَحَدٍ بَعْدِي لَأُوحِيَ إِلَيْهِ فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ وَ أَكْرَمَ بِهِ اَلْعَسَاكِرَ وَ أَخْصَبَ بِهِ اَلْبِلاَدَ وَ أَعَزَّ بِهِ اَلْأَجْنَادَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ يُزَارُ وَ لاَ يَزُورُ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلْقَمَرِ إِذَا طَلَعَ أَضَاءَ اَلظُّلْمَةَ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ أَنَارَتْ وَصَفَهُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ مَدَحَهُ بِآيَاتِهِ وَ وَصَفَ فِيهِ آثَارَهُ وَ أَجْرَى مَنَازِلَهُ فَهُوَ اَلْكَرِيمُ حَيّاً وَ اَلشَّهِيدُ مَيِّتاً.)

[11] سوره مبارکه بقره، آیه 37 (فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)

[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۴، صفحه ۲۴۵ (وَ رَوَى صَاحِبُ اَلدُّرِّ اَلثَّمِينِ : فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى – فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ  أَنَّهُ رَأَى سَاقَ اَلْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ اَلنَّبِيِّ وَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِيلُ قُلْ يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ اَلْإِحْسَانُ فَلَمَّا ذَكَرَ اَلْحُسَيْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ اِنْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ يَا أَخِي جَبْرَئِيلُ فِي ذِكْرِ اَلْخَامِسِ يَنْكَسِرُ قَلْبِي وَ تَسِيلُ عَبْرَتِي قَالَ جَبْرَئِيلُ وَلَدُكَ هَذَا يُصَابُ بِمُصِيبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا اَلْمَصَائِبُ فَقَالَ يَا أَخِي وَ مَا هِيَ قَالَ يُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِيباً وَحِيداً فَرِيداً لَيْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لاَ مُعِينٌ وَ لَوْ تَرَاهُ يَا آدَمُ وَ هُوَ يَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى يَحُولَ اَلْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلسَّمَاءِ كَالدُّخَانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ إِلاَّ بِالسُّيُوفِ وَ شُرْبِ اَلْحُتُوفِ فَيُذْبَحُ ذَبْحَ اَلشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ وَ يَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِي اَلْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ اَلنِّسْوَانُ كَذَلِكَ سَبَقَ فِي عِلْمِ اَلْوَاحِدِ اَلْمَنَّانِ فَبَكَى آدَمُ وَ جَبْرَئِيلُ بُكَاءَ اَلثَّكْلَى .)

[13] کامل الزيارات، جلد ۱، صفحه ۱۰۸ (حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُوسَى اَلْخَشَّابِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ.)

[14] سوره مبارکه انعام، آیه 59 (وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ)

[15] زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام

[16] سوره مبارکه قیامت، آیه 14

[17] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۷، صفحه ۱۹۲ (اَلسَّيِّدُ وَلِيُّ اَللَّهِ اَلرَّضَوِيُّ فِي مَجْمَعِ اَلْبَحْرَيْنِ فِي مَنَاقِبِ اَلسِّبْطَيْنِ ، عَنِ اَلْحَسَنِ اَلْبَصْرِيِّ قَالَ: كَانَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سَيِّداً زَاهِداً وَرِعاً صَالِحاً نَاصِحاً حَسَنَ اَلْخُلُقِ فَذَهَبَ ذَاتَ يَوْمٍ مَعَ أَصْحَابِهِ إِلَى بُسْتَانٍ لَهُ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ اَلْبُسْتَانِ غُلاَمٌ يُقَالُ لَهُ صَافِي فَلَمَّا قَرُبَ مِنَ اَلْبُسْتَانِ رَأَى اَلْغُلاَمَ يَرْفَعُ اَلرَّغِيفَ فَيَرْمِي بِنِصْفِهِ إِلَى اَلْكَلْبِ وَ يَأْكُلُ نِصْفَهُ فَتَعَجَّبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ فِعْلِ اَلْغُلاَمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ اَلْأَكْلِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي وَ لِسَيِّدِي وَ بَارِكْ لَهُ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى أَبَوَيْهِ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ فَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نَادَى يَا صَافِي فَقَامَ اَلْغُلاَمُ فَزِعاً وَ قَالَ يَا سَيِّدِي وَ سَيِّدَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ إِنِّي مَا رَأَيْتُكَ فَاعْفُ عَنِّي فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِجْعَلْنِي فِي حِلٍّ يَا صَافِي دَخَلْتُ بُسْتَانَكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ فَقَالَ صَافِي بِفَضْلِكَ وَ كَرَمِكَ وَ سُؤْدُدِكَ تَقُولُ هَذَا فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي رَأَيْتُكَ تَرْمِي بِنِصْفِ اَلرَّغِيفِ إِلَى اَلْكَلْبِ وَ تَأْكُلُ نِصْفَهُ فَمَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ يَا سَيِّدِي إِنَّ اَلْكَلْبَ يَنْظُرُ إِلَيَّ حِينَ آكُلُ فَإِنِّي أَسْتَحْيِي مِنْهُ لِنَظَرِهِ إِلَيَّ وَ هَذَا كَلْبُكَ يَحْرُسُ بُسْتَانَكَ مِنَ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ هَذَا كَلْبُكَ نَأْكُلُ مِنْ رِزْقِكَ مَعاً فَبَكَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ إِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَأَنْتَ عَتِيقٌ لِلَّهِ وَ وَهَبَ لَهُ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ أَعْتَقْتَنِي فَإِنِّي أُرِيدُ اَلْقِيَامَ بِبُسْتَانِكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلْكَرِيمَ إِذَا تَكَلَّمَ بِكَلاَمٍ يَنْبَغِي أَنْ يُصَدِّقَهُ بِالْفِعْلِ اَلْبُسْتَانُ أَيْضاً وَهَبْتُهُ لَكَ وَ إِنِّي لَمَّا دَخَلْتُ اَلْبُسْتَانَ قُلْتُ اِجْعَلْنِي فِي حِلٍّ فَإِنِّي قَدْ دَخَلْتُ بُسْتَانَكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ كُنْتُ قَدْ وَهَبْتُ اَلْبُسْتَانَ بِمَا فِيهِ غَيْرَ أَنَّ هَؤُلاَءِ أَصْحَابِي لِأَكْلِهِمُ اَلثِّمَارَ وَ اَلرُّطَبَ فَاجْعَلْهُمْ أَضْيَافَكَ وَ أَكْرِمْهُمْ لِأَجْلِي أَكْرَمَكَ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ بَارَكَ لَكَ فِي حُسْنِ خُلُقِكَ وَ رَأْيِكَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ وَهَبْتَ لِي بُسْتَانَكَ فَإِنِّي قَدْ سَبَلْتُهُ لِأَصْحَابِكَ .)

[18] مصباح الزائر، جلد ۱، صفحه ۱۹۳ (وَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هُوَ فِي مُصَلاَّهُ، فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلاَتَهُ فَسَمِعْتُهُ يُنَاجِي رَبَّهُ فَيَقُولُ: «يَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ، وَ وَعَدَنَا بِالشَّفَاعَةِ، وَ حَمَّلَنَا اَلرِّسَالَةَ، وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ اَلْأَنْبِيَاءِ، وَ خَتَمَ بِنَا اَلْأُمَمَ اَلسَّالِفَةَ، وَ خَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ، وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ مَا بَقِيَ، وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا، اِغْفِرْ لِي وَ لِإِخْوَانِي وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ ، اَلَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ، وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا، وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا، وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا، وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا. أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ، فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ، وَ اِكْلَأْهُمْ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ، وَ اُخْلُفْ عَلَى أَهَالِيهِمْ وَ أَوْلاَدِهِمُ اَلَّذِينَ خُلِّفُوا أَحْسَنَ اَلْخَلَفِ، وَ اِصْحَبْهُمْ، وَ اِكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، وَ كُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ وَ شَدِيدٍ، وَ شَرَّ شَيَاطِينِ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ، وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِي غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ، وَ مَا آثَرُونَا بِهِ عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِيهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ. اَللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَيْهِمْ خُرُوجَهُمْ، فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ اَلنُّهُوضِ وَ اَلشُّخُوصِ إِلَيْنَا، خِلاَفاً مِنْهُمْ عَلَى مَنْ خَالَفَنَا. فَارْحَمْ تِلْكَ اَلْوُجُوهَ اَلَّتِي غَيَّرَتْهَا اَلشَّمْسُ، وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْخُدُودَ اَلَّتِي تَقَلَّبُ عَلَى قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْأَعْيُنَ اَلَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا، وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْقُلُوبَ اَلَّتِي جَزِعَتْ وَ اِحْتَرَقَتْ لَنَا، وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلصَّرْخَةَ اَلَّتِي كَانَتْ لَنَا. اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ اَلْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ اَلْأَبْدَانَ، حَتَّى تُرَوِّيَهُمْ مِنَ اَلْحَوْضِ يَوْمَ اَلْعَطَشِ» . قَالَ: فَمَا زَالَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ يَدْعُو بِهَذَا اَلدُّعَاءِ وَ هُوَ سَاجِدٌ، فَلَمَّا اِنْصَرَفَ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، لَوْ أَنَّ اَلدُّعَاءَ اَلَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْكَ كَانَ لِمَنْ لاَ يَعْرِفُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَظَنَنْتُ أَنَّ اَلنَّارَ لاَ تَطْعَمُ مِنْهُ شَيْئاً أَبَداً، وَ اَللَّهِ لَقَدْ تَمَنَّيْتُ أَنِّي كُنْتُ زُرْتُهُ وَ لَمْ أَحُجَّ. فَقَالَ: «مَا أَقْرَبَكَ مِنْهُ! فَمَا اَلَّذِي يَمْنَعُكَ مِنْ زِيَارَتِهِ يَا مُعَاوِيَةُ ؟ وَ لِمَ تَدَعُ ذَلِكَ؟». قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، لَمْ أَدْرِ أَنَّ اَلْأَمْرَ يَبْلُغُ هَذَا كُلَّهُ. قَالَ: «يَا مُعَاوِيَةُ وَ مَنْ يَدْعُو لِزُوَّارِهِ فِي اَلسَّمَاءِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَدْعُو لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ؟! لاَ تَدَعْهُ لِخَوْفٍ مِنْ أَحَدٍ، فَمَنْ تَرَكَهُ لِخَوْفٍ رَأَى مِنَ اَلْحَسْرَةِ مَا يَتَمَنَّى أَنَّ قَبْرَهُ نَبَذَهُ. أَمَا تُحِبُّ أَنْ يَرَى اَللَّهُ شَخْصَكَ وَ سَوَادَكَ مِمَّنْ يَدْعُو لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ؟ أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً مِمَّنْ يُصَافِحُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ؟ أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً فِي مَنْ رُئِيَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ يُتْبَعُ بِهِ؟، أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً فِي مَنْ يُصَافِحُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ »؟ .)

[19] سوره مبارکه بقره، آیه 253 (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ)

[20] الخصال، جلد ۱، صفحه ۷۶ (حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي يَحْيَى بْنِ اَلْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ اَلْمَقْدِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ رُسْتُمَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيِّ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ قَالَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ لِعَقِيلٍ : إِنِّي لَأُحِبُّكَ يَا عَقِيلُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَكَ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَكَ .)

[21] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۲۸ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلاً قَالَ إِي وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي .)

[22] روضة الواعظین، جلد ۱، صفحه ۱۷۱

[23] وقعة الطف، جلد ۱، صفحه ۱۱۱ (وَ سَمِعَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ مَجِيءَ عُبَيْدِ اَللَّهِ وَ مَقَالَتَهُ اَلَّتِي قَالَهَا وَ مَا أَخَذَ بِهِ اَلْعُرَفَاءَ وَ اَلنَّاسَ، فَخَرَجَ مِنْ دَارِ اَلْمُخْتَارِ – وَ قَدْ عَلِمَ بِهِ – حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى دَارِ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ اَلْمُرَادِيِّ فَدَخَلَ بَابَهُ وَ أَرْسَلَ إِلَيْهِ أَنْ اُخْرُجْ، فَخَرَجَ إِلَيْهِ هَانِئٌ وَ كَرِهَ مَكَانَهُ حِينَ رَآهُ، فَقَالَ لَهُ مُسْلِمٌ: «أَتَيْتُكَ لِتُجِيرَنِي وَ تُضِيفَنِي» فَقَالَ: «رَحِمَكَ اَللَّهُ! لَقَدْ كَلَّفْتَنِي شَطَطاً! وَ لَوْ لاَ دُخُولُكَ دَارِي، وَ ثِقَتُكَ، لَأَحْبَبْتُ – وَ لَسَأَلْتُكَ – أَنْ تَخْرُجَ عَنِّي! غَيْرَ أَنَّهُ يَأْخُذُنِي مِنْ ذَلِكَ ذِمَامٌ! وَ لَيْسَ مَرْدُودٌ مِثْلِي عَلَى مِثْلِكَ عَنْ جَهْلٍ! اُدْخُلْ» فَآوَاهُ. وَ أَخَذَتِ اَلشِّيعَةُ تَخْتَلِفُ إِلَيْهِ فِي دَارِ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ قَدْ كَانَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ حَيْثُ تَحَوَّلَ إِلَى دَارِ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ بَايَعَهُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ أَلْفاً قَدَّمَ كِتَاباً إِلَى حُسَيْنٍ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] مَعَ عَابِسِ بْنِ أَبِي شَبِيبٍ اَلشَّاكِرِيِّ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلرَّائِدَ لاَ يَكْذِبُ أَهْلَهُ، وَ قَدْ بَايَعَنِي مِنْ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ أَلْفاً، فَعَجِّلِ اَلْإِقْبَالَ حِينَ يَأْتِيكَ كِتَابِي، فَإِنَّ اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ مَعَكَ، لَيْسَ لَهُمْ فِي آلِ مُعَاوِيَةَ رَأْيٌ وَ لاَ هَوًى؛ وَ اَلسَّلاَمُ». وَ كَانَ [ذَلِكَ] قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ لِسَبْعٍ وَ عِشْرِينَ لَيْلَةً .)