«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و حضرت کشّاف الحقایق قرآن بحق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق صلوات الله و سلامه علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تبیین بحث
مجموعهی زحمات حضرت صادق صلوات الله علیه خیلی گسترده است، واقعاً برای یک جلسه اگر بخواهیم فقط عناوین زحمات حضرت را پشت سر هم بگوییم، از یک جلسه بیرون است، و از آنجایی که گفتن از حضرت صادق سلام الله علیه معارف است، ان شاء الله روزی در کشور ما ده شب و بیست شب و بیست و پنج شب به معارف حضرت اختصاص داده شود، البته تقریباً ما در طول سال بر سر سفرهی حضرت هستیم، منتها معمولاً با کم التفاتی و بیتوجّهی.
اگر همین الآن به خودمان مراجعه کنیم و بگوییم در هفتهی اخیر، در ماه اخیر، در دو ماه اخیر، ما چند مرتبه به محضر حضرت صادق سلام الله علیه عرض ادب کردهایم، خجالتزده میشویم، گرچه کسی مانند من اگر لحظه به لحظه هم عرض ادب کند کاری نکرده است، عرض ادب ما بیادبی است…
هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب هنوز بردن نامت کمال بیادبی است
ما اصلاً نمیتوانیم عرض ادب کنیم، اما این توجّه و التفات هم نیست.
اما در روایت هست که امام صادق علیه السلام سحرهایی تا اذان صبح برای ما ضجّه زده است.
وقتی خدای متعال بخواهد به حضرت صادق علیه السلام بشارت بدهد، نجات ما را بشارت میدهد. همیشه همهی دغدغهی پدر و مادر، هدایت و موفقیت فرزندشان است.
از بین کارهایی که حضرت صادق سلام الله علیه کردهاند، میخواهم گوشهای را عرض کنم که شاید چند نکته برای تغییر نگاه و زندگی ما هم داشته باشد، وگرنه همانطور که عرض کردم کارهای حضرت گسترده است، باید فقط یک دهه بگوییم که حضرت درمورد کربلا چکار کرده است، باید یک صده در مورد سرفصلهای کارهایی که حضرت برای ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کار کردهاند را بگوییم.
اگر همینطور حساب کنید بیش از هشتاد درصد روایات شیعه از امام صادق علیه السلام است.
مقدّمهای بگویم که حضرت در چه شرایطی چه کاری برای ما کرده است.
دین در خدمت بنی امیّه!
دورهای که امامت حضرت صادق سلام الله علیه شروع شد، دورهی بنی امیّه و بنی عباس است. در آن روزگار انحراف که فراوان بود، اکثر مردم هم انحراف را درک نمیکردند، یعنی مردم آن انحراف را دین میپنداشتند، و اگر هم قُلت و إن قُلتی به بنی امیّه داشتند برای زمانی بود که گاهی کتک زیادی میخوردند، نه اینکه بگویند بنی امیّه در حال از بین بردن دین هستند. چون محدثان برجستهی آن جریان، رئیس پلیس و رئیس شرطه و قاضی بودند. یعنی آن کسانی که باید نسبت به این انحراف معترض میبودند، خودشان کارمندان دولت بنی امیّه و بنی عباس بودند.
بعنوان مثال «زُهری» رئیس شرطههای بنی امیّه بود، با شلاق روی اسب میتاخت و سربازها هم به دنبال او بودند و مردم را میزدند.
حال این «زُهری» چه اعتراضی میتواند به حکومت کند که بگوید انحراف پیش آمده است؟
کسی که باید انحراف را اعلام میکرد خودش رئیس المنحرفین و در خدمت آن حکومت بود.
از حدّی هم که گذشت دیگر رویشان زیاد شده بود و میگفتند افقه فقهای مدینه «عبدالملک بن مروان» حاکم بنی امیّه شده است!
یعنی دورهی پیش از حضرت صادق سلام الله علیه، آن حدود پنجاه سال منتهی به امامت حضرت صادق صلوات الله علیه، فضا به سمتی است که بنی امیّه با سرعت زیاد در حال حرکت است و دین را هم در خدمت خودش آورده است.
بالاخره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است که اواخر عمر شریف خود وقتی در خواب یا مکاشفهای دید که بنی فلان و بنی فلان و بنی امیّه بر منبر ایشان میجهند، در آن روزهای پایانی تا آخر عمر خود از نگرانی دیگر لبخند نزد.
در این هشتاد سال یا هزار ماه، واقعاً اسلام از بین رفت، بیش از نود و پنج درصدِ آن چیزهایی که شنیدهاید تحریف شد و دین را تحریف کردند و کتابها را تحریف میکنند و احادیث را جابجا میکنند برای همین دوره است، یعنی همان دورهای که دسترسی نبود؛ اما بعداً هرچه جلوتر آمد، دیگر امکان تحریف کمرنگتر شد و بمراتب تضعیف شد.
بنی امیّه اقتدار و زور و پول داشت، آخوندها هم معمولاً در خدمت بنی امیّه بودند، مسجدی نبود الا اینکه همان حرفها را بزند و همان مسیر را برود، خفقان هم بیداد میکرد.
اگر جایی جرمی رخ میداد میگشتند تا ببینند آیا در آن منطقه شیعه هست یا نه. نگاه به سمتِ شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اوجِ تحقیر و بیادبی و جسارت بود.
آشنایی با معارف دین هم در نهایت عدم آشنایی بود.
اولیات احکام که اگر امروز شما در خیابان از بسیاری از مردم معمولی بپرسید میدانند، محدثان برجسته از اصحاب اهل بیت نمیدانستند، نه چون تنبل بودند، بلکه این مطالب جایی بیان نمیشد، اصلاً باید کجا بیان میشد؟ کدام مسجد بود که احکام درست بگوید؟ کدام مسجد بود که نماز درست بخواند؟
نماز و زکات و احکام را هم در خدمت بنی امیّه برده بودند.
اگر کسی میخواست خیلی شجاعت به خرج بدهد و اعتراض کند و کار سیاسی بزرگی کند، در نماز جماعت مسجد محل خود شرکت نمیکرد! اصحاب حدیث در مورد این شخص میگفتند دیگر روایات او را قبول نکنید، چون نماز جماعت را ترک کرده است!
میگفتند باید پشت سر هر حاکمی نماز خواند و به او زکات پرداخت کرد. یعنی درواقع کل دین را در خدمت بنی امیّه برده بودند و مردم هم این عمل را دین میپنداشتند.
حال یک نفر میخواهد این موضوع را اصلاح کند.
در موضوعاتی هم رسماً ورود میکردند و اجازهی بیان نمیدادند. حال اینکه اجازهی بیان از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمیدادند…
دشمنیِ «خالد بن عبداللّه قَسْری» ملعون با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
ان شاء الله خدای متعال «خالد بن عبداللّه قَسْری» را لعنت کند، او در مکه و زمانی هم در کوفه حاکم بود، زُهری و دیگران به او گفتند که آیا اجازه میدهی سیرهی پیغمبر بنویسیم؟ «خالد بن عبداللّه قَسْری» گفت: بنویس ولی قبل از اینکه بقیه ببینند باید من آن کتاب را ببینم.
زُهری گفت: مطالبی هم راجع به علی پیدا کردم، آیا آنها را هم بنویسم؟
«خالد بن عبداللّه قَسْری» گفت: «لاَ، إلاَّ أن تَرَاهُ فِي قَعرِ الجَحِيم»،[4] نه! مگر اینکه چیزی بنویسی که هر کسی که خواند بگوید علی در قعر جهنّم است (نستجیربالله).
یعنی حکومت در این جزئیات دین مستقیم ورود میکرد و این مطالب را بعنوان دین به مردم یاد میدادند.
در آن دورهها دشمنی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سکّهی رایج بود.
یکی از دلایل مخفی بودنِ قبرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در سالهای ابتدایی
اینطور نبود که حضرت سجّاد علیه السلام نداند قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کجاست، اتفاقاً حضرت سجّاد سلام الله علیه زیارت امین الله را اولین مرتبه کنار قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه انشاء فرموده است، بلکه صلاح نبود بیان شود که قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کجاست، چون اگر قبر مبارک حضرت آشکار میشد عدّهای قربةً إلَی الله نبش میکردند و اهانت میکردند.
یعنی فقط حکومت با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بد نبود، مردمی هم دین را همین کار میدیدند، اگر هم به بنی امیّه اعتراض داشتند، میگفتند کتک میزند، پول ما را میخورد، مالیات سنگینی دارد و… در این حد اعتراض داشتند.
اصحابی از اصحاب پیامبر بودند که آنها اینجا بدعت میکردند و برخلاف دین حرکت میکردند، اما بنی امیّه میگفتند حرف نزنید، اختلافافکنی نکنید، وحدت جامعه را درنظر بگیرید.
وقتی بنی امیّه حرف از وحدت بزند، معلوم است منظور او از وحدت چیست، وحدت برای بنی امیّه یعنی سکوت روی خرابکاریهای حکومت بنی امیّه.
سختیِ کارِ امام صادق علیه السلام
حال حضرت صادق علیه السلام میخواهد بیاید و اصلاح کند، أقل این است که باید این انحرافات را بیان کند، اما چطور بیان کند؟ کجا بیان کند؟ مگر حضرت کلاس درس و مسجد و محراب و تریبون دارد؟ نه! آیا اجازه میدهند؟ نه!
بر فرض که اجازه بدهند، آیا حضرت میتواند بیاید و انحرافات را بیان کند؟
هر چیزی را بخواهد بیان کند و اصلاح کند، مردم چون آن بدعتها را خودِ دین میدانستند، فکر میکنند که حضرت نعوذبالله بدعت کرده است، پس نمیپذیرند.
به فرض اینکه فرصت بدهند امام صادق علیه السلام حرف بزند، در فضای جامعه رد شیعیان را میگرفتند و همه را مجازات میکردند. مسلّماً حضرت کاری نمیکنند که شیعیان لو بروند.
اصلاً حضرت نمیخواستند کاری کنند که مردم خیال کنند مسیر امام صادق علیه السلام از مسیر بنی امیّه و بنی عباس متفاوت است. یعنی اگر قرار بود این امر آشکار شود، حضرت را دستگیر میکردند.
پس حضرت باید چطور این مسیر را اصلاح کند؟
اصلاح شخصی و فردی است، حال این اصلاح شخصی و فردی چطور توانسته است جامعه را تکان دهد؟
بعداً کار به جایی رسید که حضرت صادق سلام الله علیه قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را رونمایی کرد، چطور این اتفاق رخ داد؟
حال میخواهیم گوشهای از این موضوع را با شأن معلّمی حضرت عرض کنیم.
هیبتِ حضرت صادق سلام الله علیه
شأن معلّمی حضرت صادق سلام الله علیه متفاوت از همهی معلّمان تاریخ است، کمااینکه آن معلّمی را برای ما هم داشته است، آنقدر عظمت علمی و هیبت داشت که در تاریخ فراوان گزارش هست که اگر کسی میخواست بیاید و با حضرت گفتگوی علمی کند، دست و پای خود را گُم میکرد.
درست است که حکومت اجازهی بیان به حضرت صادق علیه السلام نمیدهد… ان شاء الله من و شما زمانی این موضوع را متوجّه میشویم که خدای متعال روزی ما کند که به محضر امام زمان ارواحنا فداه برسیم، آنوقت میبینیم که دیدنِ امام با دیدنِ بقیه تفاوت دارد، خودِ هیکلِ مبارکِ امام، بیانِ نورانیِ امام…
ما در زیارت جامعه کبیره همینطوری برای سجع و قافیه و ردیف پشت سر هم نمیگوییم که «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر»، ان شاء الله امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم متوجّه میشویم که اصلاً همه چیزِ حضرت با همه تفاوت دارد، کلامِ حضرت مانند کلام بقیّه نیست، نگاه حضرت مانند نگاه بقیّه نیست، عطوفت حضرت مانند عطوفتِ بقیّه نیست.
آنها هم میدیدند، ولو اینکه قبول نداشته باشند.
وقتی حضرت جایی مینشست، چنان هیبت داشت…
سلطان بنی عباس، منصور دوانیقی آدمهای زیادی کشته بود. آدمی که آدم کشته است هیبت دارد…
هیبت دو نوع است، زمانی کسی بخاطر اینکه ولی خداست هیبت دارد، اما زمانی هم کسی مانند چنگیز است و آنقدر آدم کشته است هیبت دارد.
منصور دوانیقی از بس آدم کشته بود هیبت داشت…
میآمدند، اگر حضرت صادق علیه السلام کنار منصور نشسته بود، وقتی عظمت حضرت را میدیدند، بعضی یادشان میرفت که به منصور سلام کنند! اصلاً منصور را نمیدیدند.
این هیبت… که انسان باید اول شأنی از شئون علمی حضرت را بیان کند، که متأسفانه امشب بنده فرصت این امر را ندارم… بخشی از رفتارهای حضرت را هم بیان کند… این موضوع کاملاً در جامعه وجود داشت.
اصلاً آیا ممکن است امام صادق علیه السلام به من فکر کند؟
لازم نبود کسی شیعه باشد…
در کافی شریف روایتی هست که میگوید آدمی به نام «ابن هُبیره» بود که قدرت و مکنت و سلطنتی داشت و با حکومت هم بود.
این «ابن هُبیره» بردهای داشت و به این برده غضب کرد، برده فرار کرد و نزد امام صادق سلام الله علیه آمد و ماجرا را برای حضرت عرض کرد.
حضرت نامهای نوشت و به «ابن هُبیره» سلام رساند و فرمود که از این بردهی خود بگذر.
با اینکه این «ابن هُبیره» دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است!
اگر کسی دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم باشد، عظمتِ امام صادق علیه السلام را میفهمد.
دوستان این غلام به او گفتند اگر نزد «ابن هُبیره» بروی تو را مجازات میکند.
این غلام رفت، همینکه «ابن هبیره» او را دید گفت او را بگیرید.
این غلام گفت: من پیامی دارم، اگر میشود اول این پیام را به شما برسانم و بعد شما مرا بکشید.
«ابن هبیره» اجازه داد. این غلام گفت: نباید کسی اینجا باشد.
چون اگر کسی بود ابن هبیره نمیتوانست خودِ واقعی را نشان دهد، او باید ظاهر خود را حفظ میکرد.
«ابن هبیره» به همه گفت: بیرون بروید. سپس نامه را گرفت.
غلام گفت: این نوشته، نوشتهی جعفر بن محمد است که به تو سلام رسانده است و فرموده است که از این غلام خود بگذر.
«ابن هبیره» گفت: جعفر بن محمد؟!
«ابن هبیره» اصلاً شیعه نیست، اما میفهمد که این آقا کیست!
«ابن هبیره» آمد و جلوی این غلام نشست و گفت: هرچه از من ترسیدی و کتک خوردی، بیا و مرا قصاص کن؛ تو واسطه شدی که جعفر بن محمد به من سلام برساند.
از این موارد فراوان است.
شأن معلّمی امام صادق علیه السلام
این روایت در کافی شریف است، به راوی فرمود: «اِقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ»[5] اگر کسی از شیعیان ما را دیدی که فرمایش امام صادق علیه السلام برای او مهم است «وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ» حرف مرا میگیرد و عمل میکند، «اَلسَّلاَمَ» به او سلام برسان و به آنها بگو حضرت «وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» شما را به تقوا توصیه کرده است، «وَ اَلْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ» ورع داشته باشید، «وَ اَلاِجْتِهَادِ لِلَّهِ» در راه خدا تلاش کنید، «وَ صِدْقِ اَلْحَدِيثِ» راست بگویید، «وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ» امانت را برگردانید، «وَ طُولِ اَلسُّجُودِ» طول سجده داشته باشید، «وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ»، همسایهی شما، رفیق شما، همکار شما، هماتاقی شما، هم محلی شما، از اینکه شما کنار او هستید لذّت ببرد، «فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» پیغمبر اینها را آورده است.
البته توجّه داشته باشید که من نمیخواهم بگویم همهی اصول و فروع دین همینهاست، از امام صادق علیه السلام روایات فراوان دیگری هم رسیده است، ولی اینکه اینها خیلی مهم است و جزو اصلهای رفتاری است، قطعی است. اما دین دستورات دیگری هم دارد، نباید اینطور باشد که انسان یک جا را ببیند و ده جای دیگر را نبیند. بعد اینطور فرمود:
«أَدُّوا اَلْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً» هر کسی به شما امانت داده است، امانت را سالم برگردانید، چه آن آدم خوب بود، چه آن آدم بد بود. به تو چه ربطی دارد که خوب بود یا بد بود؟ تو باید ادای امانت کنی. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: حتّی اگر نخ و سوزن هم میگیرید برگردانید، اینها را کوچک نشمارید.
«صِلُوا عَشَائِرَكُمْ» به اقوام و قبیلهتان سر بزنید، صلهی رحم کنید.
البته اینجا منظور غیرشیعیان است، چون شیعیان در قبایل خیلی کم بودند. یعنی با اینها خوب رفتار کنید. اینکه ما عقایدی داریم، اینکه چیزی حق است و چیزی باطل است سر جای خود، اما شما نباید بدرفتاری کنید.
«وَ اِشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ»، به اینها لطف کنید، مهربانی کنید، هدیه بدهید، اگر فقیر هستند به دادشان برسید، اگر گرفتار هستند دردی از آنها درمان کنید، وقتی کسی از آنها مُرد به تشییع جنازهی آنها بروید، یعنی از شما خیر ببینند.
تشییع جنازه یکی از آن جاهایی است که عزادار این لطف را تا آخر عمر فراموش نمیکند.
«وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ» بیمارهایشان را عیادت کنید، «وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ» اگر حقی به گردن شما هست بپردازید.
برای چه؟ حضرت میتوانستند بفرمایند برای اینکه اینها احکام الهی است و واجب است، یا احکام الهی است و مستحب است… اما شأن معلّمی یعنی این، فرمود:
«فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ» اگر یک نفر از شما در محله و قبیله و عشیرهشان خیلی باتقوا و باورع باشد، «وَ صَدَقَ اَلْحَدِيثَ» میدانند این شخص دروغ نمیگوید، «وَ أَدَّى اَلْأَمَانَةَ» امانت را اداء میکند، «وَ حَسُنَ خُلُقُهُ» با مردم خیلی خوشاخلاق است، مردم همان محل که شیعه نیستند «قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ» میگویند این شخص جعفری است، شما را به من میشناسند، اینطور زمینه برای هدایت آنها هم فراهم میشود.
وگرنه اگر حضرت این تحلیل را نمیفرمودند که انسان باید آن موارد قبلی را انجام بدهد.
مانند آن شخصی که مادرش مسیحی بود، این مادر دید که مدّتی است پسر او خیلی خوشاخلاق شده است و خیلی برای او نوکری میکند. از او پرسید: مدّتی است که خیلی به من رسیدگی میکنی!
فرزند او گفت: این پیغمبری که من به دین او درآمدهام گفته است که اگر میخواهید به خیر و برکت برسید، به مادرتان خدمت کنید.
آن مادر پرسید: خدمت حتّی به من که مسیحی هستم؟
فرزند عرض کرد: بله! حرمت مادر که مسلمان و مسیحی ندارد.
مادر او گفت: پیغمبر تو برای اینکه من به دین او دربیایم چه دستوری داده است؟ بگو که من هم این کار را کنم.
حال الآن روزگاری است که نمیتوانیم خیلی از حرفها را بزنیم، اینکه امر به معروف و نهی از منکر را به کجا کشاندهایم، فقط به خدا پناه میبرم. حداقل این است که این کارها را هم کنید! اجازه بدهید مردم بگویند این شخصی که اینقدر خوشاخلاق و باتقواست و اهل ادای امانت است و راستگو و خوشخلق و کریم است، شیعهی امام صادق علیه السلام است. در جامعه بگویند این شخص هیئتی است، این شخص محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
امام صادق فرمودند این کارها را کنید که بگویند «قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ» این شخص جعفری است «فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ» من هم از شما خوشحال میشوم.
این کار تبلیغ دین است.
«وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ اَلسُّرُورُ»، آیا دوست دارید امام صادق علیه السلام و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خوشحال کنید، این صریح کلامشان است، فرمودند که من اینطور خوشحال میشوم، «وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ» بگویند این ادبِ جعفر است.
اگر این موضوع را بفهمم، مابقی امور درست میشود.
زمانی من در این جلسه عرض کردهام، شیعیان علائمی دارند. متأسفانه در توجّه به یک روایت مبالغه شده است، آن روایت که میفرماید علامات مؤمن پنج مورد است، از جهات و آداب ظاهری فرموده است، البته غیر از آن پنجاه و یک رکعت نافله. جهر به بسم الله دارند، تَخَتُّم به یَمین دارند، سجده بر تربت دارند، زیارت اربعین دارند. این موارد روی سر ما جا دارد.
اما روایاتی هم میفرماید که علامات مؤمن صدق حدیث است.
اگر روایت اول را طوری ببینید که روایات دیگر را نبینید، ظلم شده است؛ وگرنه روایت اول درست است، اما اینها هم هست: صدق حدیث، ادای امانت، عدم بخل، خیرخواهی.
یکی از آنها که تاریخ نوشته است، ابن ابی الحدید که شیعه نیست میگوید: شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، از بس که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوشاخلاق بود، در اقوام ما، در قبایل ما، هر کسی که شیعه است خوشاخلاق است و مثل ما تندخو نیست.
ابن ابی الحدید میگوید: ما تندی داریم، چون برخی از سران خلفا بسیار تندخو و بداخلاق و کذا بودند، ولی شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوشاخلاق و اهل فتوّت هستند.
«جاحظ» که جسارتهایی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد میگوید: فلانی علی رغم اینکه خیلی پُرزور و پُرتوان بود، شیعه بود. یعنی او هیچ وقت شروعکنندهی درگیری نبود، چون شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود!
خود این موضوع تبلیغ بزرگی است.
آن شخص در صفین آمد و به معاویه و عمروعاص گفت: اگر آب را ببندی، علی کسی نیست که اجازه دهد لشکرش تشنه بماند، بعد آنها آب را میبندند.
معاویه و عمروعاص گفتند: نه! خیال ما راحت است! چون اگر علی آب را بگیرد، آب را روی ما نمیبندد.
«وقعة الصفین» را نگاه کنید، جوان قدرقدرتی آنجا بود، گفت: شما میدانید علی اینقدر اهل فتوّت است؟!؟!
این جوان برگشت و به سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیوست.
واضح است که این عمل، دین دیگری را نشان میدهد. چه کسی از این دین بیزار میشود؟
گاهی ما کاری میکنیم که عدّهای که کمتر بهرهمند شدهاند، بعضیها حتّی پدر و مادرهایشان هم در مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نبودهاند، حتّی جدّ و آبادشان هم در این مجالس نبودهاند، همه مانند هم نیستند. اینها نمیدانند، اینها محروم بودهاند، شما اجازه بدهید این شخص یک جرعه از نوشِ دین بنوشد، بعد پای نیش دین هم میایستد. شما مدام به او نیش نشان نده!
خیلی اوقات اگر من و شما را به قبل اروپا ببرند و بگویند اینجا مردم را به دین جذب کن، ما چکار میکنیم؟ میگوییم اینها که خبر ندارند.
خدا میداند بخاطر کمکاری ما، خیلی از این مردم شهر خودمان هم از خیلی چیزها خبر ندارند، لازم نیست مدام به آنها نیش نشان دهیم، اگر ذرّهای پردهی نور و نوش اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را کنار بزنیم، چه کسی از فتوّت و آقایی و کمال و سخاوت بیزار است؟ حال اگر کسی از این موضوع بیزار است که بدبخت و بیچاره است، ان شاء الله خدای متعال همهی ما را هدایت کند.
امام صادق علیه السلام فرمودند که من دوست دارم شما اینطور باشید.
با اینکه در آن روزگار قدرت در اختیار بنی امیّه بود و به ظاهر دینِ همان مردم را تأیید میکرد، و شیعیان در أقلیّت بودند، اما حضرت درواقع پدرِ همه هستند.
حضرت فرمود: «إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ»…
اگر اینطور باشد میگویند این ادب جعفر است، امام صادق علیه السلام این شخص را تربیت کرده است… امام صادق علیه السلام حرفهای اعتقادی هم داشت، اما اگر زمانی خواستی به سراغ مردم بروی، اگر به دنبال این بودی که جمعی را هدایت کنی، لازم نیست روز اول بروی و با طرف بحث شیعه و سنّی کنی، یا بحث ولایت فقیه کنی، یا بحث… یعنی بحثهایی که حاد است و مرز عقاید است را ابتدای امر انجام نده، این بحثها سر جای خود، اما اگر خواستی کسی را هدایت کنی اول باید با او رفیق شوی، او باید در تو مزیتی ببیند، وگرنه چرا باید تغییر مکتب دهد؟ او باید در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مزیّتی ببیند، آن مزیّت هم همینهاست که حضرت صادق علیه السلام فرموده است، اگر اینها را توسعه بدهید درست میشود.
فرمود: «إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاَؤُهُ وَ عَارُهُ» اگر غیر از این رفتار کنید، عار و ننگ و بیآبرویی این امر به من میرسد، میگویند ببینید اینها شیعیان جعفر بن محمد هستند، تو خودت فقط خودت نیستی، اگر بخواهی یا نخواهی به امام خودت ربط داری، «وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»!
تو در بازار با یک قبضه ریش و لباس مشکی محرّم بیانصافی کن و جنس بد به دست مردم بده، میگویند این هم شیعیان امام صادق علیه السلام!
امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم میگویند: «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»!
«فَوَ اَللَّهِ لَحَدَّثَنِي أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ» بخدا قسم پدرم به من فرمود که «أَنَّ اَلرَّجُلَ كَانَ يَكُونُ فِي اَلْقَبِيلَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ» یک نفر از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در قبیلهای هست «فَيَكُونُ زَيْنَهَا» او آدم حسابیِ قبیله است، «آدَاهُمْ لِلْأَمَانَةِ» از همه امانتدارتر است، «أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ» از همه بیشتر تلاش میکند که حق کسی ضایع نشود، «وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِيثِ» از همه راستگوتر است، «إِلَيْهِ وَصَايَاهُمْ» همه به او وصیت میکنند، «وَ وَدَائِعُهُمْ» همه ودایع خود را به او میسپرند، «تُسْأَلُ اَلْعَشِيرَةُ عَنْهُ» اگر بپرسند که به سراغ چه کسی برویم؟ میگویند: فلانی.
حال حضرت برای اینکه این موضوع را یاد بدهد فرمود: شما بخواهید یا نخواهید به من مربوط هستید.
اهمیّت «حبّ» در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
این یعنی اگر خواستید در جایی هیئت بگیرید و سر و صدا دارد، قبل از آن بروید و از یکایک همسایهها عذرخواهی کنید و هدیهای برای آنها ببرید و اجازه بگیرید، صدا را مراعات کنید، حسن معاشرت داشته باشید، مردم آن محل بگویند تا زمانی که اینها هستند اینجا امنیت هست، حواس اینها هست، برای ما خیر دارند، نور دارند، ولو اینکه محتوای جلسه را باور نداشته باشند.
این دین آنقدر ظرفیت دارد که مسیحی و ارمنی هم برای قمر بنی هاشم علیه السلام دیگ بار کند! البته اگر کسی مثل من مانع نشود.
حضرت عباس علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام آنقدر جذابیت دارند که ابناء بشر بیایند و زانو بزنند، البته اگر کسی مثل من مانع نشود و پارازیت نیندازد.
این خیرخواهی باید اول برای خودم باشد، کسی که برای خودش خیرخواه نیست، دروغ میگوید که خیرخواه دیگران است.
باید اول در رفتار با دوستان و پدر و مادر و خواهر و برادر و کس و کار و هم هیئتیهای من نشان داده شود.
امکان ندارد دل کسی برای یک مسیحی خیلی بسوزد، بعد یقهی شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را پاره کند.
طرف هیئتی است و با مادر خود قهر است، خانهی پدرش هیئت است، خانهی خودش هم هیئت است، پانزده سال هم هست که با یکدیگر قهر هستند!
ما آنقدر خوب عمل نکردهایم که اگر کسی به خواستگاری رفت، هیئتی بودنِ هیئتی یک مزیت مهم محسوب شود. البته واضح است که من برای افراد خاص نمیگویم، این موضوع باید به یک تلقّی عمومی تبدیل شود، اینطور که بگویند کسانی که محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند لطف هستند. کسی که برای شیرخوار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه میکند لطیف است، این شخص دختر مرا بدبخت نمیکند، این شخص نمیتواند ظلم کند، چون اینها یک عمر است که بخاطر ظلمی که به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و فرزندان ایشان شده است گریه میکنند.
اگر اینطور نیست لَکَ العُتبَی یا اباعبدالله! حق دارید که بفرمایید نمک به حرامی کردهایم.
امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم در شبانه روز هزار مرتبه برای شیعیان گنهکار دعا میکرد، پدرم فرمود: «إِنِّي لَأَدْعُو اَللَّهَ لِمُذْنِبِي شِيعَتِنَا فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ»![6]
ما معلوم نیست در طی روز ده مرتبه برای خودمان استغفار کنیم، اما امام باقر علیه السلام فرمود که پدر من در شبانه روز هزار مرتبه برای گنهکاران شیعیان دعا میکرد.
این حالتِ لطافتِ امام… مثلاً حضرت صادق علیه السلام به زراره فرمود: مدّتی است که برادرت را ندیدهام، دلم برای او تنگ شده است.
آن عظیم الشأن یکایک شیعیان را خیلی تفقّد میکرد، هوای شیعیان را داشت، مراعات میکرد، به بعضیهایشان که بهتر بودند میفرمود: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ»[7] در مسجد شهرتان گوشهای بنشین و فتوا بده، «فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ» تو را ببینند و بگویند این جزو کسانی است که با جعفر بن محمد ارتباط دارد.
مسلّماً امام صادق علیه السلام که نیازی ندارد، باید بنحوی آن انحراف را جبران کند، اصلاح این مسیر انحرافی، بدون رابطهی حبّی امکانپذیر نیست.
بعد از ائمهی ما پرسیدند که ما خیلی شما را دوست داریم، میخواهیم به شما خدمت کنیم، چکار کنیم؟
چند جواب دادند، فرمودند اگر دست شما به ما نمیرسید، به شیعیان ما خدمت کنید. اگر دل شما برای ما تنگ شده بود، قبور صالحین شیعیان ما را زیارت کنید، به فقرای شیعهی ما خدمت کنید، اینطور به ما خدمت کردهاید.
وقتی آن محبّت تشدید میشد، حضرت اینها را منتقل میکرد و میفرمود به یکدیگر محبّت کنید.
آموزش «زیارت» در بیان امام صادق علیه السلام
یکی از کارهایی که امام صادق علیه السلام اینطور معلّمی کرده است، آموزش زیارت است.
ما از امام سجّاد علیه السلام هم داریم که حضرت با چه آدابی به زیارت میرفتند، امام باقر علیه السلام میفرمودند که امام سجّاد علیه السلام هنگام زیارت قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صورت مبارک خود را به خاک قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میکشید، طوری که وقتی سر مبارک خود را بلند میکرد، غرقِ خاک بود. این کار تذلل است. نکته اینجاست که هم خود حضرت این کار را میکرد و هم کسانی که میدیدند… موضوع امام سجّاد علیه السلام را امام باقر علیه السلام نقل کرده است، در مورد امام صادق علیه السلام هم صفوان و دیگران نقل کردهاند.
میخواستند محل قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کم کم افشاء کنند، اینها را به زیارت میبرد.
راوی میگوید با حضرت رسیدیم، حضرت در فاصلهای از قبر مبارک پیاده شد، قبضهای خاک از زمین برداشت، بویید و شروع کرد به ذکر گفتن و گریه کردن، آرام آرام حرکت کرد، «مَشَى وَ مَشَيْنَا مَعَهُ وَ عَلَيْنَا السَّكِينَةُ وَ الْوَقَارُ»،[8] آرام آرام…
اینکه علمای ما مانند مرحوم مجلسی پدر میگوید من بیست روز است که ورودی حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستادهام و زیارت جامعه میخوانم اما هنوز خجالت میکشم وارد حرم شوم، برای دیدن همین روایات است.
میگوید امام صادق علیه السلام آرام آرام به سمت قبر مبارک رفت، تا اینکه به قبر مبارک رسید، یک قبضه خاک از روی قبر مبارک برداشت و بویید، صیحهای زد که ما خیال کردیم امام صادق علیه السلام از دنیا رفت! افتاد و بعد از مدّتی بلند شد و به قبر مبارک نگاه کرد و با چشم گریان… روایات مختلف است، مثلاً صدا زد «السَّلاَمُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ» سلام بر نام خدا، «وَ وَجْهِهِ الْمُضِيءِ وَ جَنْبِهِ الْعَلِيِّ وَصِرَاطِهِ القَوِی السَّلاَمُ عَلَى أبِی الحَسَنِ عَلِی»، اینها در حال نگاه کردن هستند… میگوید کنار قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بلند بلند گریه میکرد، یعنی صدای گریهی حضرت را تا فاصلهای میشنیدند.
عبارات موجود است که حضرت چه فرمود.
بعد میگوید: حضرت خواست از کنار قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاید، «ثُمَّ رَجَعَ مِنْ عِنْدِهِ الْقَهْقَرَى» دیدم بصورت قهقرا آمد، یعنی روی مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سمت قبر است و عقب عقب آمد.
صدا میزد: «يَا جَدَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا طَيِّبَاهْ يَا طَاهِرَاهْ»… با حال عجیبی…
شما شیعیان را ببینید، همانطور که عرض کردم ما بخواهیم یا نخواهیم بر سرِ سفرهی امام صادق علیه السلام هستیم، ما این کارها را از کجا یاد گرفتهایم؟
امام صادق علیه السلام چند شیعهی خود را به زیارت برده است، اینها هم همهی وجودشان به چشم تبدیل شده است که ببینند، حضرت اینطور به ما یاد داد.
توجّه امام صادق علیه السلام به زیارت کربلا
در مورد کربلا هم همینطور، مثلاً میپرسیدند: آیا به کربلا رفتهای یا نه؟ چه زمانی به کربلا رفتهای؟
توجّه کنید که امام وقت ندارد از این حرفها با کسی بزند، این نگاهِ حضرت برای دستگیری است.
امام صادق علیه السلام به مردم عراق فرمود: اگر پولدار هستید حداقل هر سال چهار مرتبه به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروید، اگر اینطور نیست حداقل هر سال دو مرتبه به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروید.
البته توجّه کنید که فاصلهی عراقیها کمتر بود.
طرف از هیچ جا هیچ چیزی نمیداند و میگوید زیاد به کربلا میروند!
کربلا برای درمان است، باید این نفسِ ناپاک تطهیر شود.
دیدند حضرت صادق سلام الله علیه که خیلی آقا و سخی است، یک کیسهی زرد دارد که خیلی از این کیسه مراقبت میکند.
به حضرت عرض کردند: شما که خسیس نیستید، خاندان شما همه اهل کَرَم هستند، چه چیزی در این کیسه دارید که اینطور از آن مراقبت میکنید؟
حضرت فرمودند: «فِیهَا تُربَةُ الحُسَین»، «السُّجُودُ عَلى تُربَةِ الحُسَینِ علیه السلام یَخرُقُ الحُجُبَ السَّبعْ»… اگر بیچاره و گنهکاری به این تربت سجده کن.
امام صادق علیه السلام به شخص دیگری فرمود: شنیدهام وقتی به کربلا میروید گوشت و شیر و… میبرید و شوخی میکنید! جدّ ما را گرسنه کشتند، جگر او را سوزانده بودند…
هرچه داریم از امام صادق علیه السلام داریم، امام صادق علیه السلام قدم به قدم به ما یاد داد.
ضامنِ بهشت
این روایت، روایت خیلی عجیبی است، این روایت در کافی شریف است، میگوید: همسایهای داشتیم که با حاکم کار میکرد. سلطان هم طاغوت بود. وضع این همسایهی ما خوب شده بود و هر شب مجلس لهو و لعب داشت.
چند مرتبه به او گفتم تو حیف هستی، این کار تو مزاحم زندگی ماست. اما آن شخص بیتوجّهی میکرد. در نهایت روزی گفت: من مبتلا به گناه هستم، نمیتوانم ترک کنم. تو که اینقدر از جعفر بن محمد دَم میزنی، این مرتبه که به حج رفتی به او بگو این همسایهی ما گفته است که من بیچاره هستم و نمیدانم باید چکار کنم.
این شخص میگوید ایام حج شد و من به محضر امام صادق علیه السلام رفتم و عرض کردم: آقا جان! این همسایهی ما خیلی اهل گناه است، ولی درنهایت گفته است که من بدبخت هستم و نمیتوانم آدم شوم، شما چه کاری میتوانید برای من کنید؟
حضرت فرمود: تو به او سلام برسان و بگو تو ترک کن، من قیامت تو را تضمین میکنم.
این شخص از حج برگشت و به این همسایهی خود گفت که حضرت صادق علیه السلام فرمودهاند اگر تو ترک کنی من بخشیده شدن و قیامت و بهشت تو را تضمین میکنم.
چند روز بعد دیدم او برهنه شده است و پارچهای دور خود کشیده است، چون هرچه بود از پول حرام خریده بود، همه را بخشیده بود و خانه خالی شده بود.
به من گفت: به امام صادقتان بگو من روی وعدهی شما حساب کردم.
این شخص چند روز بعد مریض شد، مرا صدا زدند و گفتند این شخص محتضر است، بالای سر او رفتم و دیدم مدام از حال میرود و برمیگردد. یک مرتبه دید من نشستهام، گفت: آقای تو به وعدهی خودش عمل کرد.
این شخص مُرد و او را دفن کردیم، وقتی حج بعدی رفتم، همینکه حضرت را دیدم، حضرت فرمود: فلانی! ما به وعدهی خود نسبت به دوست شما عمل کردیم.
این معلم عادی نیست، این ولایت امام است که اینطور دلها را به هم نزدیک کرده است.
حضرت همان کار را با ما کرده است، فرمود: «يُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»[9] نوهی مرا در خراسان میکشند، کسی که در غربتش برود و او را زیارت کند، میداند او غریبِ شهیدِ امامِ معصوم است، «أَخَذْتُهُ بِيَدِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ اَلْجَنَّةَ» روز قیامت دست او را میگیرم و خودم او را وارد بهشت میکنم.
این موضوع فقط درس نبود، هم درس بود، هم درسِ محبّت بود، هم ولایت بود و پشتیبانی. برای همین هم تغییر گسترده ایجاد کرد.
روضه و توسّل به امام صادق علیه السلام و حضرت علی اصغر سلام الله علیه
روضهی من، روضه برای امام صادق علیه السلام است، روضهی حضرت صادق علیه السلام زیاد گریز دارد، خود حضرت هم زیاد روضه خوانده است، در شنیدنِ روضه هم خیلی کمدل بوده است، هنوز روضه نخوانده بودند که ضجّه میزد، ولی من برحسب حاجتی که دارم این شبها این روضه را میخوانم.
به حضرت عرض میکنم نقل شده است که امام صادق سلام الله علیه تجربههای زیادی داشته است و جسارات زیادی دیده است، اما یکی از آن جاهای تلخی که هست… حضرت به ابوبصیر فرمود: من طفل خودم را هم که میبینم، به یاد شیرخوار کربلا و فرزندان حسین بن علی میافتم، من نمیتوانم تحمّل کنم…
برای امام که حضور و غیاب تفاوتی ندارد، فرمودند وقتی من فرزندان خودم را میبینم به یاد این موضوع میافتم که فرزندان امام حسین علیه السلام را در بیابان چرخاندهاند… نمیتوانم فرزندان خودم را ببینم…
حال من عرض میکنم: آقا جان! نقل شده است که طفل شما را از بلندی انداختند و درهم شکسته شد، وقتی طفل را در آغوش شما گذاشتند، هیچکس ننوشته است که کسی هلهله کرد، همه گریه کردند، حتّی آن کسی که مقصر بود و دستان او را بسته بودند هم گریه میکرد…
من میدانم که شأنیّت ندارم که به نیابت از شما بگویم، ولی ما که هیچ چیزی نداریم، راهی جز این نداریم… من به نیابت از امام صادق علیه السلام این مطلب را عرض میکنم و شما هم به نیابت از امام صادق علیه السلام بشنوید…
لاَ یَوم کَیَومَکَ یَا أبَاعَبدِالله…
نزد ولیّ خدا رفته بودم، فرمودند که مرحوم آیت الله حقشناس برای اینکه موشکباران تهران تمام شود یک چلّهی زیارت عاشورا با آن آدابی که خودش داشت و نوشته شده است را میخواند، روز سی و هشتم شد و تغیّری کرد که اگر نتیجه نگیرم چه میشود، روز سی و نهم هم موشکی زدند، روز چهلم در خواب یا مکاشفه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دیده بود، حضرت فرموده بود: لازم نبود چهل روز خودت را به زحمت بیندازی، به این شیرخوار ما متوسّل میشدی!
من هم خودم باحاجت به جلسه آمدهام، اگر شما هم گرفتاری دارید، اگر حاجت هم ندارید الآن نیّت کنید، لاَ یَوم کَیَومَکَ یَا أبَاعَبدِالله…
وسط میدان بود، به سمت خیمهها رفت، دید مادر از شدّت ادب و ولایت از خیمه بیرون نیامده است. چشمهای بچه رفته بود و سر افتاده بود و رنگ پریده بود، چیزی از این بچّه باقی نمانده بود، ولی مادر به احترام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصلاً جلو نیامده بود، این حضرت زینب کبری سلام الله علیها است که بچّه را دست به دست میکند…
به تحلیل من، آقا دید این مادر اینطور مایه گذاشته است، اقتضای فتوّت امام این است که علیرغم آن مناعت طبع بچه را به آغوش کشید و به میدان رفت…
این خانواده بدهکار کسی نمیشوند…
بچه را سرِ دست گرفت، «يا قَومِ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»…
عزیزان، اگر کسی وسط کلام کسی حرف بزند بیادبی است، چه برسد به اینکه تیر بزنند… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال سخن گفتن بود، دید بچّه تکان خورد و خون پاشید… دیگر کلام را ادامه نداد… به این گلوی پاره نگاه کرد، به آسمان نگاه کرد، دو جمله فرمود، یکی اینکه فرمود «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ»… خدایا! آن چیزی که این داغ را بر من آسان میکند این است که تو دیدی این بچه را چطور زدند…
بعد دیدند چشم از گلوی شیرخوار برنمیدارد، این تسلیت یک مرتبه به حضرت گفته شده است، آن هم اینجاست، خطاب آمد: «دَعهُ يا حُسَينُ» حسین جان! اینقدر نگاه نکن و دل بِکَن… «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الاغانی، جلد 22 ، صفحه 281
[5] الکافی، جلد 2، صفحه 636 (أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اِقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ اَلسَّلاَمَ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ وَ اَلاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ وَ طُولِ اَلسُّجُودِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدُّوا اَلْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ اَلْخَيْطِ وَ اَلْمِخْيَطِ صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اِشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ اَلْحَدِيثَ وَ أَدَّى اَلْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ اَلنَّاسِ قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ اَلسُّرُورُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاَؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ فَوَ اَللَّهِ لَحَدَّثَنِي أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلرَّجُلَ كَانَ يَكُونُ فِي اَلْقَبِيلَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَيَكُونُ زَيْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِيثِ إِلَيْهِ وَصَايَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ اَلْعَشِيرَةُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلاَنٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَةِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِيثِ .)
[6] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۷۲ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ اَلْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي وَهْبُ بْنُ حَفْصٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : كَانَ سَعِيدُ بْنُ اَلْمُسَيَّبِ وَ اَلْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ وَ أَبُو خَالِدٍ اَلْكَابُلِيُّ مِنْ ثِقَاتِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ وَ كَانَتْ أُمِّي مِمَّنْ آمَنَتْ وَ اِتَّقَتْ وَ أَحْسَنَتْ «وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ» قَالَ وَ قَالَتْ أُمِّي قَالَ أَبِي يَا أُمَّ فَرْوَةَ إِنِّي لَأَدْعُو اَللَّهَ لِمُذْنِبِي شِيعَتِنَا فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ لِأَنَّا نَحْنُ فِيمَا يَنُوبُنَا مِنَ اَلرَّزَايَا نَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ مِنَ اَلثَّوَابِ وَ هُمْ يَصْبِرُونَ عَلَى مَا لاَ يَعْلَمُونَ.)
[7] رجال نجاشی، صفحه 10
[8] فرحة الغري في تعيين قبر أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب علیه السلام في النجف، صفحه 95 (وَ قَالَ ابْنُ الْمَشْهَدِيِّ أَيْضاً مَا صُورَتُهُ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِهِمْ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ الْجَمَّالُ قَالَ: لَمَّا وَافَيْتُ مَعَ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ ع الْكُوفَةَ يُرِيدُ أَبَا جَعْفَرٍ الْمَنْصُورَ قَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَنِخِ الرَّاحِلَةَ فَهَذَا قَبْرُ جَدِّي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَنَخْتُهَا ثُمَّ نَزَلَ فَاغْتَسَلَ وَ غَيَّرَ ثَوْبَهُ وَ تَحَفَّى وَ قَالَ لِيَ افْعَلْ مِثْلَ مَا أَفْعَلُهُ ثُمَّ أَخَذَ نَحْوَ الذَّكَوَاتِ وَ قَالَ لِي قَصِّرْ خُطَاكَ وَ أَلْقِ ذَقَنَكَ إِلَى الْأَرْضِ فَإِنَّهُ يُكْتَبُ لَكَ بِكُلِّ خُطْوَةٍ مِائَةُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ يُمْحَى عَنْكَ مِائَةُ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ يُرْفَعُ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ يُقْضَى لَكَ مِائَةُ أَلْفِ حَاجَةٍ وَ يُكْتَبُ لَكَ ثَوَابُ كُلِّ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ مَاتَ أَوْ قُتِلَ ثُمَّ مَشَى وَ مَشَيْنَا مَعَهُ وَ عَلَيْنَا السَّكِينَةُ وَ الْوَقَارُ وَ نُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُهَلِّلُ إِلَى أَنْ بَلَغْنَا الذَّكَوَاتِ فَوَقَفَ ع وَ نَظَرَ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً وَ خَطَّ بِعُكَّازَتِهِ وَ قَالَ لِي اطْلُبْهُ فَطَلَبْتُ فَإِذَا أَثَرُ الْقَبْرِ ثُمَّ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَرُّ التَّقِيُّ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبَأُ الْعَظِيمُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الرَّشِيدُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الزَّكِيُّ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حَبِيبُ حَبِيبِ اللَّهِ وَ خَاصَّةُ اللَّهِ وَ خَالِصَتُهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ خَازِنَ وَحْيِهِ ثُمَّ انْكَبَّ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا حُجَّةَ الْخِصَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا بَابَ الْمَقَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا نُورَ اللَّهِ التَّامَّ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا حُمِّلْتَ وَ وَعَيْتَ مَا اسْتُحْفِظْتَ وَ حَفِظْتَ مَا اسْتُودِعْتَ وَ حَلَّلْتَ حَلَالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اللَّهِ وَ أَقَمْتَ أَحْكَامَ اللَّهِ وَ لَمْ تَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ- ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى عِنْدَ الرَّأْسِ رَكَعَاتٍ وَ قَالَ يَا صَفْوَانُ مَنْ زَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع بِهَذِهِ الزِّيَارَةِ وَ صَلَّى بِهَذِهِ الصَّلَاةِ رَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ مَغْفُوراً ذَنْبُهُ مَشْكُوراً سَعْيُهُ وَ يُكْتَبُ لَهُ ثَوَابُ كُلِّ مَنْ زَارَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قُلْتُ ثَوَابُ كُلِّ مَنْ يَزُورُهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ يَزُورُهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ سَبْعُونَ قبيل [قَبِيلًا] قُلْتُ كَمِ الْقَبِيلُ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ ثُمَّ رَجَعَ مِنْ عِنْدِهِ الْقَهْقَرَى وَ هُوَ يَقُولُ يَا جَدَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا طَيِّبَاهْ يَا طَاهِرَاهْ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ وَ رَزَقَنِي الْعَوْدَ إِلَيْكَ وَ الْمُقَامَ فِي حَرَمِكَ وَ الْكَوْنَ مَعَكَ وَ مَعَ الْأَبْرَارِ مِنْ وُلْدِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي تَأْذَنُ لِي أَنْ أُخْبِرَ أَصْحَابَنَا مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ بِهِ قَالَ نَعَمْ وَ أَعْطَانِي الدَّرَاهِمَ وَ أَصْلَحْتُ الْقَبْرَ. )
[9] من لا يحضره الفقيه، جلد ۲، صفحه ۵۸۴ (وَ رَوَى حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : «يُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِي مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا طُوسُ مَنْ زَارَهُ إِلَيْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِيَدِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ اَلْجَنَّةَ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْكَبَائِرِ» قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّهِ قَالَ «يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ اَلطَّاعَةِ غَرِيبٌ شَهِيدٌ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِينَ شَهِيداً مِمَّنِ اُسْتُشْهِدَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى حَقِيقَةٍ » .)