«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
چون چند شب پایانی جلسه است و ممکن است بعداً غفلت کنم، خدا خادمان جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، هر کسی که قدمی برداشت، یک نعلبکی جابجا کرد، یک استکان شست، به نظم جلسه کمک کرد، به صوت کمک کرد، بالاخره اینهایی که در جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت میکنند، یک ماه زندگی ندارند.
ان شاء الله خدای متعال به هر کسی که از هر جلسهای از جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت کرده است، از آن دربان ورودی که زحمت کشیده است و نظم و امنیت را حفظ کرده است، تا عزیزانی که به هر کاری مشغول بودهاند، در این جلسه و در تمام جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در هر جای دنیا، ان شاء الله خدا لطف امیرالمؤمنین سلام الله علیه را به آنها بچشاند و برای آنها محسوس کند؛ و ان شاء الله خروج ما را از ماه مبارک رمضان با آمرزش و مغفرت و بهرهمندی از این خان پُرنعمت الهی قرار بدهد.
صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
عنوان این بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، بالاخره شیوهای جدید است که نه منبر است و نه درس است، و حوصله و صبر و دقّت عزیزان هم ما را طمعکار کرده است. ان شاء الله هر دقیقهای که عزیزان تحمّل میکنند… بالاخره منبر عادی و ذکر فضیلت شیرینی خاص و حلاوت خاصّی دارد، ولی امیدواریم ان شاء الله اثر اعتقادی این مباحث روی فکر و عمل و نفس و خضوع ما نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اثر مثبت جدّی داشته باشد.
در بحث طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودیم که از آن طرف عدّهای مانع بودند، خواستم این بحث را ادامه ندهم، ولی امشب هم چند دقیقه به آن بحث اختصاص میدهم. چون خود این موضوع یک برهان قاطعی بر حقانیت مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
اینکه معاصرین حرفهای قدما را نزنند، یعنی فهمیدنِ آن کجرویها و غلطها و دفاعهای نابجا.
در بحث طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودیم که بیادبی نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کلمهی کفری گفته بود. چند جلسه از ابعاد مختلف به این موضوع پرداختهایم.
آن کسانی که ما نامشان را در این جلسه بردیم، هیچکدام آدمهای عادی نبودند، همه ارکان و اجلاء و بزرگان تراز اول علمای اینها بودند، ولی بالاخره این هم نقطهی عبرت است که اگر شما بجای آب زلال ماء مَعین، سر در نجاست کنی، مجبور هستی اینطور به دستانداز بیفتی.
دست و پا زدن در رسالهی دکتری دانشگاه الأزهر مصر، برای مخفی کردن حقیقت
یکی از آثاری که جدیداً منتشر شده است و ما خیلی هم تلاش کردیم که کتاب را بدست بیاوریم، چون فکر میکردیم هنری کرده است و حرف حسابی زده است… این روزها وقتی در کتابخانه خسته میشویم، یکی از طنزها این است که بعضی از جملات این کتاب را میخوانیم.
رسالهای در دانشگاه الأزهر مصر نوشته شده است، روی آن هم نوشته است که این یک رسالهی پایاننامهی دکتری است که چهار مجلد دارد، که در رشتهی علوم حدیث دانشگاه الأزهر رتبهی عالی گرفته است، یعنی اساتید الأزهر این پایاننامه را پسندیدهاند، کتاب هم سال 2021 در مصر چاپ شده است.
موضوع این کتاب «پاسخ به نقدهای عالمان شیعه به صحیح بخاری» است، نام کتاب «طعون و شبهات الشیعة الإمامیّه حول صحیح البخاری والرد عليها» به معنای «طعنهها و شبهاتی که شیعیان امامیه دربارهی صحیح بخاری گفتهاند، و رد به آنها» است.
او در فصل دوم خود به ماجرای «رزیه یوم الخمیس» رسیده است و میخواهد جواب ما را بدهد.
اولین قدم میگوید «یَقُولُ الرَّافِضَة کِذبًا وَ إفتِرائًا» روافض بهتان زدهاند!
اولین قدم این است که میگوید اصلاً چه کسی گفته است که عمر این حرف را زده است؟ اصلاً اگر بگویند علی گفته است، همانقدر نمیدانیم که بگویند عمر گفته است!
این حرف یعنی اینکه آن اساتید قدیمی غلط کردهاند که دفاع کردهاند.
میگوید اگر کسی بگوید «وَلَو إدَّعَا أحَدٌ أنَّ قَائِلَ هَاهُوَ عَلِیُ بنُ أبِی طَالِب» علی این حرف را زده است، ممکن است بگوییم دلیلی نداریم، چون نمیدانیم چه کسی این حرف را زده است.
اگر نمیدانید چه کسی گفته است، بگو آن پدرسوختهای که گفته است غلط کرده است! لعنت خدا بر آن کسی که گفته است.
اما میداند چه کسی گفته است و نمیتواند اینطور بگوید، چون هم معلوم است چه کسی گفته است، هم اگر کس دیگری هم آنجا گفته باشد، معلوم است در گروه چه کسانی بوده است، هم اینکه هر کسی که در محضر پیغمبر بوده است، صحابی حساب میشود.
لذا شروع میکند به توجیه کردن، ابتدای کار گردن نمیگیرد، بعد میگوید: اصلاً میدانید چیست؟ پیامبر فرمود چیزی بدهد تا مطلبی بنویسم که بعد از این گمراه نشوید، کسی گفت «أهَجَرَ»، بعضیها گفتهاند «أهَجَرَ» یعنی اینکه…
«فَالمَعنَی أهَجَرَ کِتَابَةَ الکِتَاب»، یعنی پیامبر گفت آیا پیغمبر منصرف شد؟
شما را به خدا قسم میدهم که آیا این جمله معنی دارد: کسی بگوید چیزی بیاورید تا من بنویسم که گمراه نشوید. بلافاصله یک نفر گفت: آیا پیغمبر منصرف شد؟
اگر کسی متن را اینطور معنا کند به او رتبهی ممتاز میدهید؟
بعد اگر معنا همین چیزی است که شما میگویید، چرا به گردن نمیگیرید که چه کسی این حرف را زده است؟
اینکه مدام از جواب اول به جواب دوم، از جواب دوم به جواب سوم فرار میکنند، برای این است که میدانند هیچ جای محکمی نایستادهاند. مجبور است تغییر دهد.
میگوید: محال است کسی بتواند به پیامبر کلامی بگوید که معنای هذیان بدهد.
درست است! محال است «مسلمان» بگوید! ما هم قبول داریم.
همانطور که دیشب «ابن دحیه» گفت ممکن است منافق گفته باشد!
ولی نکته اینجاست که این موضوع رخ داده است، شما فضای متن را هم به هر کسی که میتواند از روی متن عربی بخواند نشان بدهید، معنای آن کلام معلوم است. مخصوصاً اینکه در آنجا صیغههایی مانند خانوادهی حدیث وجود دارد که موضوع را کاملاً نشان میدهد. اصلاً یکی از آنها «یَهجُرُ» است که خیلی واضح است. غیر از اینکه اینجا اصلاً «ترک کردن» معنا ندارد.
نکتهی بعدی هم این است که «ابن عباس» آنقدر گریه کرده است که سنگریزههای مقابل او خیس شده است، و شما به ابن عباس «حِبرُ الاُمَّة» میگویید، یعنی دانشمند امّت است، اولین مفسر قرآن امّت است. آیا یعنی این ابن عباس اینقدر گیج بوده است که بین یک اتفاق ساده و یک مصیبت عظما تشخیص نداده است و گفته است که همهی مصیبت از اینجاست که بین پیامبر و نگارش او مانع شدند؟
در ادامه میگوید بعضیها هم گفتهاند که این استفهام انکاری است، که در جلسات قبلی توضیح دادیم، باید یک نفر به هذیان گفتن باشد که کسی این حرف را زده باشد، و آن کسی که این حرف را زده است، خودش جزو کسانی است که اجازه نمیدهد پیامبر بنویسد. پس معنا ندارد.
بعد میگوید: بنابراین در این کلام «لَیسَ إذًا فِی الکَلاَم مَا یَدُلُّ عَلَی أنَّ الصَّحَابَة أسَاعُ الأدَبِ مَعَ النَّبِی»، از کلام برنمیآید توهینی صورت گرفته باشد!
اگر از کلام برنمیآید توهینی صورت گرفته باشد، چرا ابتدای متن میگویی این کذب و افترای شیعه است؟ چرا «شبلی نُعمانی» میگوید این کار بیادبی است؟ چرا «ابن حزم» میگوید هر کسی از گوینده دفاع کند کافر است؟
خیلی روشن است!
بعد مطلب دیگری میگوید! میگوید: اگر قرار بود پیامبر حرف مهمّی بزند که ترک نمیکرد، همهی احکام بیان شده بود.
اینجا خود گوینده میگوید یعنی خود پیغمبر نعوذبالله اینجا حال مناسبی ندارد که متوجه شود همهی احکام تمام شده است. این حرف تخطئهی پیغمبر است.
بعضی امور بخاطر اهمیّتی که دارند، مدام مورد تأکید قرار میگیرند. قرآن کریم با این اختصاری که دارد، چند مرتبه آیاتی دارد که تأکید کرده است؟
چند مرتبه در سوره مبارکه الرحمن «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» میگوید؟
آیا تأکید ممنوع است؟ آیا خدا و رسول حق تأکید ندارند؟ حرفی که قبلاً زده است، حال بخواهد مکتوب کند، که ابرام و قوّت تأکید باشد اشکال دارد؟
بعد میگوید: پس چرا ننوشت؟
این اتفاقی که رخ داد، اولاً آن مخالفین و منکرین را کاملاً برملا کرد، و ننوشتنِ پیغمبر…
زمانی ما بیش از بیست جلسه بحثی به نام «جنگ روایتها» داشتیم، آنجا عرض کردیم گاهی شما هرچه بگویید تحریف میکنند، خلأ خبر ایجاد میکنی. دیگر هیچ چیزی نمیتوانند بگویند. مانند اینکه نمیدانیم قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کجاست.
دیگر نتوانستهاند با این موضوع کاری کنند.
چون به قول آنها شیعیان قبرپرست هستند، امامزادههای ما هم خلوت نیست، حضرت معصومه سلام الله علیها همیشه شلوغ است. اگر شیعیان احتمال جدّی میدادند که قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کجاست، آنجا شبانهروز ملتجی و پناهنده میشدند.
ممکن است نقلی، جایی را مشخص کرده باشد، اما اگر شیعیان نسبت به محل قبر صدیقه طاهره سلام الله علیها به اندازهی محل قبر حضرت زینب کبری سلام الله علیها در شام، به اندازهی محل قبر حضرت معصومه سلام الله علیها در قم، به اندازهی محل قبر حضرت رضا علیه السلام در مشهد، علمی داشتند، شیعیان مدینه آنجا را رها نمیکردند.
اینجا ایجادِ خلأ خبر در جنگ روایت کمک کننده است.
وقتی شما هرچه بگویید آن را تحریف میکنند، در جایی که چون موضوع مهم است و همه منتظر اصل خبر هستند، با نیامدن خبر معلوم است که خبری در کار هست.
چطور صحابهی پیامبر نفهمیدهاند محل قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کجاست؟
این موضوع هم از همان سنخ است، با نفرمودن پیغمبر، ابن عبّاس ضجّه میزند که بدبخت شدیم، و تاریخ این موضوع را ثبت کرده است، در حالی که اگر میفرمود ممکن بود دو اتفاق رخ دهد، اولاً نمیپذیرفتند. کسی که در چشم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه میکند و کلمهی کفر میگوید، بعد از آن هم میتواند همین حرف را تکرار کند. وقتی از خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خجالت نکشیده است، آیا بعداً میخواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خجالت بکشد؟ پس اولاً آن نامه اثر خود را از دست میداد و نمیتوانست رفع اختلاف کند، چون عدّهای منافق نمیخواستند بپذیرند. ثانیاً اگر بیان کرده بود، مانند خیلی جاهای دیگر که در دورههایی که قدرت دست سلاطین بود و نقلها کم و زیاد میکردند، نقلهای دیگری هم اضافه میکردند، اما در خلأ خبر نمیداند باید چکار کند.
پس نگفتن پیامبر منافعی داشت و نمونه هم دارد، و مجرم از غیرمجرم بازشناسی شده است، و لازم هم نیست حرفی باشد که تابحال نگفته باشد، تأکید است.
میگوید صحابه خیال کردند که این امر مستحب است و واجب نیست.
یک جلسه این موضوع را توضیح دادیم، از بارزترین نقاطی که نشان میدهد اینجا وجوب دارد، قرائنی است که در این روایت هست. پیامبر در احتضار است، یعنی دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نمیبینیم. این دین دینِ خاتم است، این دین از روز اول وقتی فرموده من دین خاتم هستم، «وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»،[4] از همان روز اول هر کسی آمده است گفته است بعد از پیامبر دین با چه کسی است؟ از همان روز اول وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اقوام خود جلسه گذاشته است، فرموده است «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی مِن بَعدِی»، چون قرار است تا پایان دنیا ادامه پیدا کند. کدام پیغمبری بعد از خودش را رها کرده است؟ شما امروز کدام مؤسسهی جهانی را سراغ دارید که برای بقای خودش ساز و کار ندهد؟
پیامبر در حال احتضار است و میگوید میخواهم چیزی بگویم که گمراه نشوید، اگر از این موقعیت وجوب نفهمیدهاند، پس کلاً از چه چیزی وجوب میفهمند؟
گمراه شدن و نشدن، هدایت شدن و نشدن، اصلِ اصل است نه یک فرع جزئی.
بعد حال فرض کنیم که به دروغ از پیامبر وجوب نفهمیدهاند، از کجا احساس تکلیف کردهاند که به پیامبر اهانت کنند؟ از کجا احساس کردهاند که میتوانند جلوی کلام پیامبر را بگیرند؟ این صحابه از کجا چنین غلطی را تشخیص داده بودند؟ نهایت امر این بود که به دروغ به وصیتنامه عمل نکنند و بگویند مستحب است. دیگر جسارت کردن و جلوی حرف را گرفتن و این غلطها را از کجا فهمیدهاند؟
بعد میگوید: قبلاً هم مواردی بوده است که پیامبر دستوری داده است و اینها گوش نکردهاند! پیامبر فرموده بود «لاَ یُصَلِّیَنَّ أحَدٌ العَصر إلاَّ فِی بَنِی قُرَیظَه» تا آنجا نماز عصر را نخوانید، اما عدّهای خواندند!
اگر اینطور باشد عدّهای هم شراب خوردند، عدّهای هم غلط زیادی کردند، عدّهای هم آدم کشتند، عدّهای هم هنگام جنگ پیامبر از کوه بالا میرفتند. این که علامتِ خوبی نیست! یعنی درواقع میگوید اگر یک مرتبه غلط صورت گرفته است، قبلاً هم بوده است.
مسلّم است، ما بیشتر از اینها را خبر داریم، بخاطر همین هم از بعضی صحابه بیزاریم! مگر ما قبلاً گفتهایم معصوم بوده است؟
چون میدانند بیادبی محضر پیامبر حبط عمل دارد، میگویند اصلاً چه کسی گفته است که اینجا بحث شد و صدا بالا رفت؟ در روایت لفظ فریاد نیست.
پاسخ این است که آنقدر سر و صدا شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «لاَ یَنبَقِی عِندِی تَنَازُعٌ» یا «التَنَازُع»، یا قریب به این مضمون.
بعد میگوید: از کجا فهمیدهاند که پیغمبر ناراحت شده است؟
پاسخ این است که هم از متن روشن است، هم اینکه صحابی ابن عباس میگوید «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ».[5]
بعد میگوید: «وَالمُهِم، أنَّهُ تَرَکَ الکِتَاب وَلَم یَکَرِّر طَلَبَهُ بِأحضَارِ الکِتَاب» مهم این است که پیغمبر منصرف شد، پس معلوم است که نمیخواست بنویسد.
پاسخ این است که این شخص با اینکه میخواهد فرار کند، خودش میگوید یعنی پیغمبر یک طلبی کرد که بیخود بود و پشیمان شد.
این از عجایب است که به هر وسیلهای هر طور که شده است چیزی بگوییم که از عمر دفاع کنیم!
در ادامه میگوید: اضافه بر اینکه قرآن در اینباره ساکت است و آیهای دربارهی اینها نازل نشده است.
پاسخ این است که آیا یعنی هر کسی زمان پیغمبر هر غلطی میکرد، باید بلافاصله آیه نازل میشد؟ و اگر آیه نازل نمیشد یعنی عمل او خوب بوده است؟
بعد مگر خودت نمیگویی آیات قرآن کامل شده بود؟
بعد میگوید: دلیلی برای این نداریم که این شخص چه کسی بوده است، اگر هم عمر گفته است درد غلبه کرده است و قرآن هست «هُوَ وَصَفَ لِوَاقِعِ الحَال» حالت پیغمبر را میگفت.
پاسخ این است که این کار چه تفاوتی دارد؟ ما میگوییم توهین است، شما میگویید حالت پیامبر را توصیف میکرد؟ خُب این وصف دروغ است!
بعد عبارتی گفته است که این برای عزیزان و اهل علم از مصادیق بارز چرندیات است، فکر کرده است ما میگوییم پیغمبر اکرم کلاً بیمار نمیشده است، چند صفحه در این باب نوشته است که پیامبر گاهی بیمار میشده نوشته است!
ما نمیگوییم پیامبر بیمار نمیشد یا سردرد نمیگرفت، اینکه وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیانی میفرمایند و شخصی میگوید درد بر او غلبه کرده است و قرآن کافی است، این حرف یعنی الآن کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قابلیت اخذ ندارد، این امر اهانت است.
اصلاً محل نزاع این نیست که پیغمبر مریض میشود یا نه!
تو میخواهی بگویی بیماری باعث شد که نستجیربالله کلام بیرویه بگوید که نعوذبالله نمیشود از او اخذ کرد. این محل بحث است.
میگوید امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرموده که «كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً وَ كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً»[6] اگر کسی سندی از قرآن بیاورد کفایت میکند. فقط عمر نگفته است «حَسبُنَا کِتَابُ الله»، علی بن ابیطالب هم گفته است «كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً».
یاد آن فرمایش علامه امینی رضوان الله تعالی علیه افتادم که فرموده بودند من روز قیامت یقهی شما را میگیرم که بجای اینکه ما فضائلِ حضرت را بیان کنیم، وقت ما را با دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفتید.
مظلوم آن مردمی که پای منبر این افراد مینشینند، آن مردم خبر ندارند و مظلوم هستند.
اینکه یک نفر بگوید اگر کسی از قرآن سند بیاورد… مثلاً شما در موضوعی آیه بیاورید، مسلّماً برای استدلال کافی است.
این موضوع چه ربطی به این دارد که وقتی پیامبر میخواهد حرف بزند، بگویی حرف نزن؟
در نهایت خلاصهبندی کرده است: «إنَّ الحَدِیث لاَ یَتَّهِمُ الصَّحَابَة» الحمدلله حدیث هیچ اتّهامی به صحابه نمیزند، اختلافی که بین صحابه پیش آمد برای این بود که فکر میکردند واجب نیست، نمیدانیم قائلِ کلمهی «هُجر» یا «هَجَرَ» کیست، معنای این کلمه «آیا از دنیا رفت؟» است.
این جدیدترین پاسخی است که به عرایض شیعیان دادهاند!
ورودیه بحث حدیث ثقلین
میخواهیم به حدیث ثقلین وارد شویم.
بخشهایی از حدیث ثقلین را دو سال قبل عرض کردهایم، بخشهایی که راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و آیهی تطهیر است را روزهای گذشته گفتهایم.
این روایت صدری دارد که بسیار مهم است، من هم امروز میخواهم همینجا توقف کنم.
صدر این روایت این است که، این روایت را که منابع مختلف آوردهاند، من هم بعنوان نمونه یک مورد از آنها را میخوانم، همانطور که دیشب عرض کردم متنها مختلف است، «إنِّی تَارِکٌ فِیکُم»… «شَی ءَین»، «خَلِیفَتَین»، «ثَقَلَین»، «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي» من دو چیز گرانبهایی نزد شما میگذارم، مادامی که به آنها تمسّک کنید، گوش بدهید، عمل کنید، بعد از من گمراه نمیشوید. «وأحَدُهُما أكْبَرُ مِنَ الآخَرِ» یکی از دیگری بزرگتر است، «كِتابُ اللّهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأرضِ» کتاب خدا که ریسمان آویخته از آسمان است، دست بگیرید تا به آسمان برسید، «وعِتْرَتي أهلُ بَيْتي» و عترتم اهل بیتم، «ألَا وإنَّهُما لَن يَفْتَرِقا حتّى يَرِدا علَيَّ الحَوضَ» و این دو تا روزی که در حوض کوثر به من برسند از هم جدایی ناپذیر هستند، «كَيفَ تَخلُفُونّي فِيهِمَا» ببینم بعد از من با این دو چکار میکنید.
این روایت که برای آن روایات معارض ساختهاند، یک نقطهی مهمّی دارد که روایات معارض آن، در این موضوع بیچاره است.
چون اگر بنا بر این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فقط مدارک دین را معرّفی میکرد، یعنی فقط مکتوبات مدارک دین؛ اینها محل اختلاف واقع میشد. کسانی که منافق بودند یا کسانی که کجفهم بودند، اختلافشان حل نمیشد. یک نفر میگفت من اینطور میفهمم، دیگری میگفت من آنطور میفهمم، اینطور کار پیش نمیرود.
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک متن قطعی الصدور، یعنی قرآن کریم، و شخص قرار داد، که این شخص قاضی شود و رفع اختلاف کند و خصومت را فصل کند و قاضی باشد.
امّت هم میدانند، حتّی عمر هم گفته است «أَقْضَانَا عَلِيٌّ»، علی از همهی ما در قضاوت برتر است. چون قضاوت هم علم میخواهد، هم تقوا میخواهد، هم تیزهوشی میخواهد.
هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «أَقْضَاكُمْ عَلِيٌّ»[7] قضاوت با علی است. یعنی با شخص.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جامعِ اضداد
از ویژگیهای مهم امام معصوم این است که خود او حق است، آن کسی که خودش حق است، نه از حق کوتاه میآید، نه بخاطر حق ظلم میکند، نه تند میرود، نه کند میرود. اصلاً یک ویژگی دارد که از آن بعنوان «صفات اضداد» تعبیر میشود.
معمولاً کسانی که در جنگها خیلی شجاع هستند و باقدرت آدم میکشند، آدمهای مهربانی نیستند، و آدمهایی که خیلی مهربان هستند و اهل یتیمنوازی و کار خیر هستند، مردم میدان نبرد و شمشیر کشیدن بین دویست هزار رزمنده نیستند.
این نقطه از آن نقاطی است که هم گویندگان و هم شنوندگان، باید خیلی در آن دقّت کنند که نه ابرو را بهم بزنند و نه چشم را کور کنند، خلاصه نه سیخ بسوزد و نه کباب خام بماند.
من چند وصف از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکنم، آن چیزی که ما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میشناسیم اینطور است.
«صفی الدّین حلّی» ذیل قصیدهی معروف خودش مطلبی گفته است، ذیل اینکه «جُمِعَتْ فِي صِفَاتِكَ الْأَضْدَادُ» صفات ضد در تو جمع است، میگوید علی اینطور بود: «خُلُقٌ» اخلاقی که «یُخجِلُ النَّسِیمَ مِنَ اللُّطف» نسیم سحر از لطافت او خجالت میکشد، که به خودش لطیف بگوید، «وَ بَأْسٌ یذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ» ولی در جنگ کوه را آب میکرد. این دو باهم علی است. اگر کسی فقط یکی از اینها را بگوید درواقع خواسته یا ناخواسته کج گفته است، هم لطیف است و هم قدر قدرت است.
جایگاه فقرا نزدِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: خدا به تو یک زینتی داده است که احدی را اینطور نیاراسته است.
گاهی وقتی این حرف را میزنند یعنی یک نفر یک صفت منحصر به فرد دارد، اما گاهی بدین معناست که صفتی را در اوج دارد.
آن صفتی که خدا تو را به آن آراسته است و احدی را به این صفت نیاراسته است، این است که تو مساکین را خیلی دوست داری.
خدا میداند اگر فقیری این موضوع را بشنود، دوست ندارد فقر خود را از دست بدهد. یعنی به او بگویند در این جمع، تو که فقیر هستی، محبوب علی هستی.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از صبح تا شب و از شب تا صبح برای مردم کار میکرد، بار به دوش میکشید، نمیخواست جامعه را فقیر کند، اما فقرا را دوست داشت.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پول خود غذا میداد و پخش میکردند، مردم در مسجد بصورت حلقه حلقه مینشستند، رفقا با هم مینشستند، پولدارها با هم مینشستند، فقرا هم با هم مینشستند.
وقتی به همه غذا میداد… مثلاً در عید غدیری فرمود که امشب همه میهمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستید، مردم بر سر سفره مینشستند، بعد که همه را سر سفره نشانده بود و همه حلقه حلقه نشسته بودند و هر چند نفر یک سینی غذا داشتند، به حلقهی فقرا میرفت و میفرمود: اگر جا دارید من کنار شما بنشینم.
آقایی که غذای همه را داده بود، برای تکریم این فقرا، که این فقرا هم کَرَمی کرده باشند، منیع الطبع عالم وجود از اینها درخواست میکرد که اگر جا دارید من هم کنار شما بیایم. که اینها به حضرت جا داده باشند و احساس کنند کاری کردهاند، در صورتی که همهی سفره برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بازار کوفه میرفت، در بازار کوفه ثروت زیادی بود، حضرت سلطان عالم بود، آن زمان امپراطور جهان بود، بازار کوفه مهمترین بازار جهان یا از مهمترین بازارهای جهان بود، پُر از حجرههای بزرگ و پُر از سرمایه. در بازارهای قدیمی سکّوهایی بود که روی آنها مینشستند، بعضیها هم که پول نداشتند محصولی در سینی میگذاشتند و روی این سکّوها مینشستند و چیزی میفروختند، میثم تمّار خرما میفروخت. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بازار کوفه میآمد و کنار میثم میایستاد…
در حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقرِ هیچ فقیری او را ذلیل نکرد، فقر هیچ فقیری به خرخرهی او فشار نیاورد…
بعضی اوقات میثم کار داشت، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقت داشت جای او خرما میفروخت!
امامِ یار
من این عبارت را در تاریخ برای احدی ندیدهام، حتّی در افسانهها؛ و چون در آن تذکّر خوبی دارد، عرض میکنم.
این عبارت با ماضی استمراری بیان شده است، یعنی هر وقت فرصت داشت این کار را میکرد، نه یک مرتبه، یعنی شیوهی حضرت اینطور بود.
لفظ عربی این روایت «حَمّال» است، یکی از اشتباهات این است که ما خیال کنیم الفاظ اگر در دو زبان استفاده میشوند، یک معنا دارند.
مثلاً «زخرف» در عربی و فارسی یک معنا ندارد، «سلطان» در عربی و فارسی یک معنا ندارد، «خشن» در عربی و فارسی (با جزئیات) یک معنا ندارد، «حمال» در عربی و فارسی یک معنا ندارد.
در عرب «حمال» به معنای باربر است، بدون هیچ اهانتی. اما در فارسی کلمهی «حمال» بار منفی دارد.
باید در کلمات دقّت کرد، ممکن است بعضی کلمات معنای مشابهی داشته باشد، ولی بار منفی و مثبت دارد، یا بعضی از تشبیهات اینطور است که نمیخواهم به این موضوع وارد شوم.
«حمال» در فارسی بیادبی است و باید از کلمهی «باربر» استفاده کنیم.
روایت میگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنار سینی خرمای میثم تمّار ایستاده بود، میدید مثلاً این مغازه باری را جابجا میکند که به جای دیگری ببرد…
گاهی ما اینطور هستیم که اگر کسی بیاید کارهای خودمان را انجام دهد، بلند نمیشویم تا کمک کنیم!
میگوید اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقت داشت نمیتوانست تحمل کند که این باربری که پول گرفته است، این بار را روی دوش خود بگیرد.
عبارت این است: «کَانَ يُعِينُ الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَةِ»،[8] یعنی اگر وقت داشت همیشه اینطور بود که نمیتوانست تحمّل کند باربرها بار را ببرند، میرفت و بار را روی دوش خود میگذاشت و به این باربرها کمک میکرد، با اینکه آنها بابت این کار حقوق گرفته بودند.
«خُلُقٌ یُخجِلُ النَّسِیمَ مِنَ اللُّطف»… نهایت لطافت بود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جامعِ اضداد است
اگر دوست و دشمن میخواستند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقد کنند، راحت نقد میکردند، با اینکه نقدها وارد نبود.
شیعهای که امام را معصوم میداند نمیتواند نقد کند، برای ما نقد معصوم معنا ندارد، یا معصوم نمیدانیم و یا نقد معصوم معنا ندارد.
اگر بنا بر محاکمه بود باید مغیره محاکمه میشد، اما دورهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شرایط محاکمه نبود، میآمد و با حضرت صحبت میکرد، گاهی نقد میکرد و گاهی پیشنهاد میداد، و نمیترسید! با اینکه همینها در جنگها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرار میکردند.
مروان و ولید بن عُقبه که در جنگهای مثل صفین از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرار میکردند، غیر از جنگ میآمدند و با حضرت حرف میزدند!
«خُلُقٌ یُخجِلُ النَّسِیمَ مِنَ اللُّطف»! چه برسد به دوستان حضرت…
زمانی معاویه بعد از شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «زرار» را صدا زد، به آنجا رفت و دید یک مرغابیِ شکمپُر خاصی در سفره است و معاویه در حال خوردن است، «زرار» شروع کرد به گریه کردن، معاویه از او پرسید: چرا گریه میکنی؟ زرار گفت: مرا از پاسخ معاف کن. معاویه گفت: باید بگویی! یاد علی افتادهای! علی با شما چطور بود؟
این است که اگر آدم کم بگوید بیانصافی کرده است، زیاد هم بگوید بیانصافی کرده است.
زرار قریب به این مضمون را گفت: مانند موش در برابر شیر شرزه بودیم، اما از مادر به ما مهربانتر بود. یعنی اقتدار او در اوج بود، و او در اوج مهربانی بود.
اوصاف حضرت اوصاف اضداد است، و انسان بخواهد خیلی دقت کند که نه کم بگوید و نه زیاد بگوید. در اوج عطوفت اقتدار هم داشت.
کسی از دشمنان حضرت، سه نفر از یاران حضرت را در جنگی کشت و بدن آنها را روی یکدیگر انداخت و یک نیزه بر شکم هر سه نفر آنها کرد و روی آن پیکرها ایستاد و گفت: حال علی بیاید تا با او بجنگم. یعنی آنجا اوج خشم است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اول فرمود: تو را به کتاب خدا و سنّت پیغمبر دعوت میکنم.
اگر آن شخص آنجا توبه کرده بود حرّ شده بود.
آن شخص گفت: اینقدر از این حرفها نزن!
عمرو بن عبدود اینقدر اهانت کرد، چقدر مسخره کرد… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او فرمود: سه خواسته دارم، اول اینکه به دین پیامبر روی بیاور و مسلمان شو.
در صورتی که هر کسی نگاه کند میگوید اینجا جای انتقام است، بعد هم وقتی مجبور شود او را میکشد.
در جنگ صفین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را متّهم کردند که تو شک داری آیا میشود یاران معاویه را کشت یا نه، نود روز است که ما را معطل کردهای و جنگ را شروع نمیکنی. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: بخدا من یک روز هم جنگ را عقب نینداختم الا اینکه امید دارم شاید یک نفر از اینها برگردد. «خُلُقٌ یُخجِلُ النَّسِیمَ مِنَ اللُّطف»! در اوج مهربانی. اما اگر لازم بود در شب لیلة الریر بیش از پانصد نفر را هم کشته است.
نه میشود کسی بگوید حضرت اوج اقتدار را ندارد؛ هم همزمان اینقدر لطافت دارد.
گفتن از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی ظرافت میخواهد، و باید انسان اعتراف کند که ما لیاقت گفتن از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداریم، این یک لطف خداست.
والله وقتی من بخدا «یا أکرَمَ الأکرَمین» میگویم، به یاد این موضوع میافتم که به منِ روسیاه هم اجازه داده است که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزنم.
هر کسی میخواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزند… آنهایی که مانند سعدی و ابن ابی الحدید استاد هستند میگویند: «کس را چه زور و زهره که وصف علی کند». چه کسی میتواند از او حرف بزند؟ ابن ابی الحدید میگوید: اینکه میبینید شعر من یک نواخت نیست، «أنَا فِی مَدِیحِكَ ألكَنُ لاَ أهَتِدی» وقتی من میخواهم از تو حرف بزنم اینطور ناهمگون حرف میزنم، «وَأنَا الخَطِیبُ الهِبرِزیُّ المِصقَعُ» من پهلوان سخن هستم، اما نمیدانم راجع به تو چه بگویم.
امام هادی علیه السلام در زیارت غدیریه سی صفحه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مدح میکند، بعد در نهایت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکند: «وَ فِي مَدْحِ اللَّهِ تَعَالَى لَكَ غِنًى عَنْ مَدْحِ الْمَادِحِينَ»، خدا تو را مدح کرده است، من چه بگویم؟
گفتن از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشکل است، و احدی استحقاق این موضوع را ندارد، این منّت خداست…
با تعبیر تسامحی من پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! داغ این به دل من ماند که من بتوانم در جایی حقیقت تو را بیان کنم، اگر بخواهم راجع به حقیقت تو حرف بزنم مردم به اشتباه میافتند.
نمیشود راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخن گفت.
ان شاء الله خدای متعال چشم و گوش و زبان ما را دائماً مشغول به ذکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کند و بین شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وحدت و وفاق و همدلی و دوستی قرار بدهد.
تا زمانی که مطمئن نشدهایم… وقتی تقریباً مطمئن هستیم که قصد گوینده جسارت نبوده است، تا زمانی که مجبور نشدهایم لازم نیست به صورت یکدیگر چنگ بکشیم. حرف درست را بزنیم نه چنگ بکشیم.
اگر کسی خطا میکند آسانترین راه این است که بگوید ما آدم هستیم و ضعیف، ابن ابی الحدید قبل از ما گفته است «أنَا فِی مَدِیحِكَ ألكَنُ لاَ أهَتِدی»، ما نمیتوانیم راجع به تو حرف بزنیم.
آن شاعر میگوید: «يا واِصفَ المُرتَضى قَد صِرتَ فِى التّيه» ای کسی که میخواهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مدح کنی، در بیابان افتادهای، «هَيهات هَيهات ممّا تَمَّنيه إنَّکَ لَرَوّاحٌ عَنِ القَصد» هر چه بروی دورتر میشوی. ما هرچه بخواهیم به او فکر کنیم، بیشتر گُم میشویم. ما چیزی از خودمان نداریم.
روضه و توسّل به اسرای کربلا
روضه جای سختی است.
من که فهمی ندارم، گاهی اوقات انسان در این متنها نگاه میکند و میبیند کسی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالا یا پایین یا کم یا زیاد گفته است، دل انسان میسوزد. آنهایی که حقیقتِ امام را میشناختند، حقیقتِ امام را میدانستند، زین العابدین سلام الله علیه که امام برحق است، امام معصوم است، به صبر او آسمان روی زمین نیامده است، «بِكُم يُمسكُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلى الأرض إلّا باذنِهِ»،[9] به صبر تو قائمهی عرش قائم است، بعد از شهادت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کاری کردند که فرمود: وقتی دیدم اینها به قتلگاه اسب بردند من مشرف به موت شدم… بعد به خیمهها حمله کردند و بچهها به سمت بیابانها فرار کردند…
ما اصلاً نمیتوانیم به این موضوع فکر کنیم، من خودم از جملات فرار میکنم، هیچ چیزی هم نمیفهمم…
موضوع روضه لحظهی خروج ناموس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از کربلاست..
بچههایی که تا چند ساعت قبل از آن تجربهی فرار یا ترس نداشتند، دیشب صورت را در بیابان روی خارها گذاشته بودند… معلوم نیست چند نفر از جمعیتشان ماند…
انسان چشم دل خود را ببرد و ببیند حضرت زینب کبری سلام الله علیها چگونه در این بیابانها گشته است و اینها را یک به یک پیدا کرده است، کدامیک را سالم دیده است، کدامیک را شهیده پیدا کرده است…
شرایط اینها طوری نیست که بشود تسلّی داد…
چون زمانی یک نفر یک داغی میبیند، به او تسلّی میدهند. اما زمانی کسی داغی میبیند که آن داغ ادامه دارد…
صبح که اینها را پیدا کرد، دید اینها از صبح جنازههای نحسشان را دفن میکنند، این بچهها را زنجیرکرده، با لباس نامناسب، با بدنهای آسیبخورده، با شرایطی که… اگر اینها آرزو داشتند، آرزو میکردند خورشید نتابد و شب شود که اینها در معرض قرار نگیرند…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینها را به سختی جمع کرد…
امام سجّاد سلام الله علیه آنقدر درد داشت که دفاع از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از او ساقط شده بود، باید دردی بر او مستولی شده باشد که توان نظامی نداشته باشد… با آن درد شدید، با آن جسم پُر از درد، با آن جگر سوخته، با آن غیرتِ لگدکوب شده، زنجیربسته، با حضرت زینب کبری سلام الله علیها خواستند اینها را حرکت بدهند… اینها نمیدانستند باید با تنهای شهدا چکار کنند…
من همینقدر به شما بگویم، خدا شاهد است اگر من در همسایگی خود یهودی و مسیحی داشته باشم که کسی را از دست داده باشد، انسان میرود و تسلیت میگوید، اینقدر در روایات ما هست که «شَيِّعُوا جِنَازَةَ مَوْتَاكُمْ»،[10] اگر غیرشیعهای همسایهی شماست و پدر او از دنیا میرود، بروید و در تشییع او شرکت کنید، او تا آخر عمر خود این محبّت شما را فراموش نمیکند، و شاید همین محبّت شما باعث شود که او برگردد.
در آن لحظات این اسرا دیدند که دشمنان هر نحسی را دفن کردند، اما بدن شهدا را رها کردند… بلکه چیزهایی نوشتهاند که نمیتوانم بیان کنم… چون همهی سرها جدا نشده بود…
اینها را جمع کردند، وقتی به سمت بدنها رفتند، فقط جسارت کردند، یا غارت کردند، یا سرها را تقسیم کردند… هر قومی چند سر را به نیزه زد… دختران حضرت در حال نگاه کردن بودند…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینها را با سختی فراوانی بر مرکب سوار کرد…
بعضی از علمای ما برای این عبارت «عَلَی الاُکُفِ بِغَیرِ وِطَاء» جان میدادند…
روی مرکبهای بیجهاز، زیر تیغ آفتاب، دختربچههای دستبسته، اینها نمیتوانستند خودشان را روی مرکب کنترل کنند، جگر سوخته، اهانت دیده، در معرض دید قرار گرفته، حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینها را یک به یک سوار کرد، آماده شدند، ناپاکزادگان اینها را از کنار قتلگاه بردند، اینها اگر قبل از این هم به سمت قتلگاه دویده بودند، بعد از آن چون اسب برده بودند، حالات بدن تغییر کرده بود… دوباره از روی شترها، مانند برگ خزان روی زمین ریختند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه توبه، آیه 33 (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)
[5] صحيح مسلم، جلد 3 ، صفحه 1259 (وحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ عَبْدٌ: أَخْبَرَنَا، وقَالَ ابْنُ رَافِعٍ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ»، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ، فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا»، قَالَ عُبَيْدُ اللهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»)
[6] نهج البلاغه، خطبه 83 (فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ وَ أَوْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ وَ تَنَكَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ وَ سَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى وَ رَاحَةِ النُّعْمَى فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ وَ آمَنِ يَوْمِهِ وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِيداً وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَ أَكْمَشَ فِي مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا وَ كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً وَ كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً.)
[7] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، جلد ۱، صفحه ۹۱
[8] عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، النص، ص 308 . «وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَيُّوبَ الْمَخْرَمِيُّ إِمْلَاءً مِنْ كِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْغَفُورِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ الرُّمَّانِيُّ عَنْ زَاذَانَ قَالَ: رَأَيْتُ عَلِيّاً ع يُمْسِكُ الشُّسُوعَ بِيَدِهِ ثُمَّ يَمُرُّ فِي الْأَسْوَاقِ فَيُنَاوِلُ الرَّجُلَ الشِّسْعَ وَ يُرْشِدُ الضَّالَّ وَ يُعِينُ الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَةِ وَ هُوَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ- تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ثُمَّ يَقُولُ هَذِهِ الْآيَةُ أُنْزِلَتْ فِي الْوُلَاةِ وَ ذَوِي الْقُدْرَةِ مِنَ النَّاس»
[9] زیارت جامعه کبیره
[10] الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۱۸۱ (اِعْلَمْ يَرْحَمُكَ اَللَّهُ أَنَّ تَجْهِيزَ اَلْمَيِّتِ فَرْضٌ وَاجِبٌ عَلَى اَلْحَيِّ عُودُوا مَرْضَاكُمْ وَ شَيِّعُوا جِنَازَةَ مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهَا مِنْ خِصَالِ اَلْإِيمَانِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تُؤْجَرُونَ عَلَى ذَلِكَ ثَوَاباً عَظِيماً فَإِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ اَلْمَوْتُ فَاحْضُرُوا عِنْدَهُ بِالْقُرْآنِ وَ ذِكْرِ اَللَّهِ وَ اَلصَّلاَةِ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غُسْلُ اَلْمَيِّتِ مِثْلُ غُسْلِ اَلْحَيِّ مِنَ اَلْجَنَابَةِ إِلاَّ أَنَّ غُسْلَ اَلْحَيِّ مَرَّةٌ وَاحِدَةٌ بِتِلْكَ اَلصِّفَاتِ وَ غُسْلَ اَلْمَيِّتِ ثَلاَثُ مَرَّاتٍ عَلَى تِلْكَ اَلصِّفَاتِ تَبْتَدِئُ بِغَسْلِ اَلْيَدَيْنِ إِلَى نِصْفِ اَلْمِرْفَقَيْنِ ثَلاَثاً ثَلاَثاً ثُمَّ اَلْفَرْجِ ثَلاَثاً ثُمَّ اَلرَّأْسِ ثَلاَثاً ثُمَّ اَلْجَانِبِ اَلْأَيْمَنِ ثَلاَثاً ثُمَّ اَلْجَانِبِ اَلْأَيْسَرِ ثَلاَثاً بِالْمَاءِ وَ اَلسِّدْرِ ثُمَّ تُغَسِّلُهُ مَرَّةً أُخْرَى بِالْمَاءِ وَ اَلْكَافُورِ عَلَى هَذِهِ اَلصِّفَةِ ثُمَّ بِالْمَاءِ اَلْقَرَاحِ مَرَّةً ثَالِثَةً فَيَكُونُ اَلْغُسْلُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ كُلَّ مَرَّةٍ خَمْسَ عَشْرَةَ صَبَّةً وَ لاَ تَقْطَعِ اَلْمَاءَ إِذَا اِبْتَدَأْتَ بِالْجَانِبَيْنِ مِنَ اَلرَّأْسِ إِلَى اَلْقَدَمَيْنِ فَإِنْ كَانَ اَلْإِنَاءُ يَكْبُرُ عَنْ ذَلِكَ وَ كَانَ اَلْمَاءُ قَلِيلاً صَبَبْتَ فِي اَلْأَوَّلِ مَرَّةً وَاحِدَةً عَلَى اَلْيَدَيْنِ وَ مَرَّةً عَلَى اَلْفَرْجِ وَ مَرَّةً عَلَى اَلرَّأْسِ وَ مَرَّةً عَلَى اَلْجَنْبِ اَلْأَيْمَنِ وَ مَرَّةً عَلَى اَلْجَنْبِ اَلْأَيْسَرِ بِإِفَاضَةٍ لاَ يُقْطَعُ اَلْمَاءُ مِنْ أَوَّلِ اَلْجَانِبَيْنِ إِلَى اَلْقَدَمَيْنِ ثُمَّ عَمِلْتَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ اَلْغُسْلِ فَيَكُونُ غَسْلُ كُلٍّ مَرَّةً وَاحِدَةً عَلَى مَا وَصَفْنَاهُ وَ يَكُونُ اَلْغَاسِلُ عَلَى يَدَيْهِ خِرْقَةٌ وَ يُغَسِّلُ اَلْمَيِّتَ مِنْ وَرَاءِ ثَوْبٍ أَوْ يَسْتُرُ عَوْرَتَهُ بِخِرْقَةٍ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ غُسْلِهِ حَنِّطْهُ بِثَلاَثَةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ ثُلُثِ دِرْهَمٍ كَافُوراً تُجْعَلُ فِي اَلْمَفَاصِلِ وَ لاَ تُقَرَّبُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ تُجْعَلُ فِي مَوْضِعِ سُجُودِهِ وَ أَدْنَى مَا يُجْزِيهِ مِنَ اَلْكَافُورِ مِثْقَالٌ وَ نِصْفٌ ثُمَّ يُكَفَّنُ بِثَلاَثِ قِطَعٍ وَ خَمْسٍ وَ سَبْعٍ فَأَمَّا اَلثَّلاَثَةُ مِئْزَرٌ وَ عِمَامَةٌ وَ لِفَافَةٌ وَ اَلْخَمْسُ مِئْزَرٌ وَ قَمِيصٌ وَ عِمَامَةٌ وَ لِفَافَتَانِ وَ رُوِيَ أَنَّهُ لاَ يُقَرَّبُ اَلْمَيِّتُ مِنَ اَلطِّيبِ شَيْئاً وَ لاَ اَلْبَخُورِ إِلاَّ اَلْكَافُورَ فَإِنَّ سَبِيلَهُ سَبِيلُ اَلْمُحْرِمِ وَ رُوِيَ إِطْلاَقُ اَلْمِسْكِ فَوْقَ اَلْكَفَنِ وَ عَلَى اَلْجِنَازَةِ لِأَنَّ فِي ذَلِكَ تَكْرِمَةً لِلْمَلاَئِكَةِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُقْبَضُ رُوحُهُ إِلاَّ تَحْضُرُ عِنْدَهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ رُوِيَ أَنَّ اَلْكَافُورَ يُجْعَلُ فِي فَمِهِ وَ فِي مَسَامِعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ كَذَلِكَ اَلْمِسْكُ وَ عَلَى صَدْرِهِ وَ فَرْجِهِ.)