«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، ما این بحث را آرام آرام و قدم به قدم پی میگیریم که عقاید ما چگونه بوجود آمده است، چون علم اینها نزد حضرت حق بوده است، معصومی میدانستهاند، منتها وقتی میخواسته به ما برسد، قدم به قدم بیان شده است، و موانعی هم در بیان بوده است که به آن موانع خواهد پرداخت.
آخرین بحث این بود که مردم چگونه طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را فهمیدند، به آیهی تطهیر و آیهی مباهله و ماجرای سدّ ابواب و ماجراهای کوچکتری اشاره کردیم. در ادامهی این بحث میتواند حدیث ثقلین و حدیث سفینه و موارد دیگر هم باشد.
از آنجایی که ما در طول این هزار و چهارصد سال دائماً در اقلّیت و مورد بمباران دائمی بودیم، همیشه علمای شیعه تلاش میکردند که هم حقیقت را بگویند، هم کنار اینکه حقایق را میگفتند، مبانی خودشان را از سایر مکاتب هم بیان کنند. این موضوع یک قوّتی برای مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است.
بعنوان مثلا «ذهبی» در حالات شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه مینویسد که او در مناظره بینظیر بود و حرفها مذاهب مختلف را حفظ بود و تمام آثار مذاهب دیگر را خوانده بود و در مباحثات خود از آنها استفاده میکرد، وقتی به بازار میرفت، هزینهی زندگی بچه شیعههایی که کودک کار بودند را پرداخت میکرد که اینها بنشینند و درس بخوانند، او شاگردان زیادی تربیت کرد. بعد میگوید: تألیفات شیخ مفید به دویست مورد میرسد… که متأسفانه امروز حتّی سی مجلد تألیفات شیخ مفید به ما نرسیده است… در نهایت هم ذهبی میگوید: الحمدلله من حتّی یک مورد از آنها را هم ندیدهام!!!
در طول قرون مختلف علمای شیعه اینطور بودند، یک سری مبانی داشتند… شیخ مفید در کتاب «الإفصاح في الإمامة» خود میگوید که من یک کتاب «امامت» دارم که فارغ از سایر مذاهب گفتهام که امامت نزد ما چیست و چگونه است و چه ادلّه و آیات و روایاتی داریم، و کتاب «الإفصاح في الإمامة» را برای این نوشتهام که مبانی خودمان را با سایر مذاهب بیان کنم. این یک ویژگی است که برای مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و دیگران چنین چیزی ندارند.
اهمیّت موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه»
مناظره و گفتگو شیوهی یاران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است، در این زمینه صدها مورد داریم.
منتها از دورهی مشروطه به این طرف که هجمههایی به دین شد و سلطان قاجار هم توان کافی برای ادارهی کشور نداشت، خیلی به دین حمله شد. آنقدر در ابعاد مختلف به دین حمله شد که این موضوع جا افتاد که تاریخ بعضی چیزها گذشته است.
امروز که ما اینجا هستیم، عدّهای هستند… از این جهت که به گرهی ذهنی پاسخ دهم به این امر میپردازم… افرادی هستند که اگر بشنوند در جایی سی شب راجع به عقاید شیعه حرف میزنند، میگویند «آیا اینها هنوز روی این بحثها گیر کردهاند؟ بیایید و به بحثهای روز بپردازید».
اگر ما عقیدهای داریم که این عقیده بوی نا میدهد و کهنه شده است و به درد نمیخورد، نه فقط نباید راجع به آن بحث کرد، بلکه باید آن عقیده را دور انداخت و نباید به آن معتقد بود. چون معتقد بودن مبانی میخواهد.
منتها این سؤال را پاسخ نمیدهند که این حرف را از کجا میآورند که مبانی به درد نمیخورد؟
درد آنجاست که اینها تصمیمگیر و تصمیمساز هستند! برای این تصمیماتشان بودجه خرج میشود.
نستجیربالله اگر به اندازهی خودمان برای ائمه علیهم السلام عقل قائل باشم، البته آن بزرگواران که عقل کل هستند… در جایی که در این زمینهها بیش از هزار مورد فعالیت قطعی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم، به چه دلیل میگویی این کار به درد نمیخورد؟ این حرف اهانت به امام است.
اگر من امروز بگویم امام خمینی در چهار مورد موضعگیری کرده است که هیچکدام به درد نمیخورد، آیا به من بعنوان ضدّانقلاب ایراد نمیگیرند؟ حق دارند! این کار را میکنند. پس تو چطور به خودت جرأت میدهی جایی که امام صادق علیه السلام در موضوعی صحبت کرده است، بگویی این که به درد نمیخورد!
این کار تو که نقد به من نیست، نقد به امام صادق علیه السلام است، این نقد هزار و چهارصد سال مسیر تشیّع است.
ضمن اینکه اصلاً دلیل هم نمیگوید که چرا این به درد نمیخورد.
مثلاً میگوید این دوگانهی شیعه و غیرشیعه تمام شده است… اصلاً فرض میگیرم که غیرشیعهای به حق نزدیکتر است و شیعهای از حق دورتر، سؤال اینجاست که این «حق» چیست که او نزدیکتر است و این دورتر؟ باید آن حق را از کجا فهمید؟
بیایید و جبههی دوگانهی استکبار استضعاف درست کنیم…
بعضی اوقات خود حرفها خیلی بد نیست، یا گاهی درست است، اما استدلال غلط است. بله ما در دوگانهی استکبار و استضعاف، ما در جمع مستضعفین بر علیه مستکبرین هستیم، اما چه کسی گفته است برای اینکه به آن دوگانه بپردازیم، باید بقیهی گانها را حذف کرد؟
این موضوع مثل این است که کسی در دورهی کرونا که همهگیری بود و ما روزانه هفتصد کشته میدادیم، بگوید بخش قلب و عروق و مغز و اعصاب بیمارستان را تعطیل کنیم.
کسی جز یک احمق این حرف را نمیزند.
ما که نگفتیم جبههی مستضعفین را به نفع مستکبرین تضعیف کنید، چرا شما میخواهید یک حقی را برای آن حذف کنید؟ این شبیه همان حرف است که طرف میگوید بجای اطعام شب قدر به فقرا کمک کنید. باید به آن فقرا کمک کرد، باید بهزیستی را تقویت کرد، باید مواسات را تقویت کرد، ولی ایمان مردم و این جلسات هم مقوّم است که بعداً همینها بروند و به مردم کمک کنند. مانند آن دوگانهای که میگفتند بجای کربلا رفتن به فقرا کمک کنید.
چرا این فرض احمقانه است؟ چون یکی را برای دیگری حذف میکند.
تازه من تنزّل میکنم و نمیگویم کدامیک حق بزرگتری است و کدامیک حق کوچکتری است، برای دو حق، اولاً چرا یک حق را برای دیگری حذف میکنی؟ ثانیاً این مطلب را از کجا میآوری که آن مهمتر از این است؟
ما باید آنچه میفهمیم را از ادلّهی دینی بگیریم، تکیهگاه ما دین است، قرآن است، بیان قطعی امام معصوم است، یک آیهای بدون تعارض، یک روایت متقنی با صدور و دلالت روشن و بدون تعارض بیاور، ما همهی این بحثها را کنار میگذاریم!
از آنطرف ما صدها بلکه هزارها دلیل داریم و مدام هم تکرار میکنیم.
اینکه یک جریانی اینقدر خطرناک… این جریان جریانِ ضدّ دین است، مدام دم از سکولار نبودن میزند، ولی کار خودش خطرناکتر است، چون مبانی دین را از دست مردم میگیرد، آن هم با چه خزعبلی؟ اینکه این از آن مهمتر است! چه کسی گفته است که این از آن مهمتر است؟ کجا گفته است؟ معیار چیست؟ آیا معیار قرآن است؟ آیا قرآن به این مباحث نپرداخته است؟
قرآن کریم همزمان با اینکه با اهل کتاب «تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ»،[4] نقد مسیحیت و یهودیت کرده است یا نه؟ گاهی هم با ادبیات تند مانند «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ»،[5] آیا روایات ما قطعاً در این زمینه ورود نکردهاند؟ آیا این لعنی که در روایات ما هست دروغ است و ما درآوردهایم؟
عجیب است که عدّهای اینقدر جرأت دارند که نسبت به مبانی دین میتازند، الآن هم اینطور نیست که ما عصبانی باشیم، بلکه وظیفهی ماست که از مکتب دفاع کنیم، نباید فقط به غیرشیعیان پاسخ داد، گاهی شبهات اینها شدیدتر است.
امام رضا سلام الله علیه فرمود که دجّال آن کسی است که در لباس شیعیان امیرالمؤمنین است و بعد بغض شیعیان امیرالمؤمنین را نسبت به دشمنان خدا کمرنگ میکند.
البته ما به کسی برچسب نمیزنیم، کسی حق ندارد به دیگران برچسب بزند.
این توصیف است، یعنی از این موضوع بترسید که فریب دجّال را بخورید.
هر کسی حرف میزند باید روی مبانی حرف بزند. اینها قاعدتاً در کتاب و سنّت از این حرفها ندارند که بزنند، در کتاب و سنّت از پس ما برنمیآیند، تجربهی گفتگوی قبلی هم این را نشان میدهد که اینها در این زمینه پیاده هستند، شما بیانات رهبری را در یک سال رصد کنید، این بیانات در سایت رهبری موجود است، جز دو مورد در سال، تقریباً هر جا سخنرانی کردهاند، سلام به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و لعن به دشمنان اهل بیت دارد، درست است که لعن عمومی است، ولی لعن دارد. راجع به «اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»[6] بیان دارند، مشخص است، راجع به زیارت غدیریه بیان دارند.
چه لزومی دارد که در آن سطح و در آن تریبون، در روز شهادت امام هادی سلام الله علیه که مردم زیارت جامعه کبیره را از امام هادی علیه السلام میشناسند را رها کنید و زیارت غدیریه را ترویج کنید.
زیارت غدیریه را ورق بزنید و ببینید در آن چه فرموده است.
بنده روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راجع به سقیفه حرف نمیزنم، صوتهای بنده موجود است و معلوم است، ولی ایشان مکرر در روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سخنرانها فرمودهاند که خطبهی فدکیه و خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با زنان انصار را بخوانید و اینطور حرف بزنید.
امشب تا سحر خطبهی فدکیه را ورق بزنید!
شما نمیتوانید بیانات امام و رهبری را چماقی بر سر ما قرار دهید، آنوقت اگر بخواهید این حرف را بزنید، صد مثال نقض دارد.
اول وصیتنامهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه حدیث ثقلین خوانده شده است، هرگز در بیانات ما این نیست که «علمای مذاهب اسلامی حتماً عمداً غلط گفتهاند»، ممکن است در مورد یک فرد خاص و در یک مورد خاص چنین حرفی بزنیم، ولی تابحال بصورت کلّی نگفتهایم. اما امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اول وصیتنامهی خود حدیث ثقلین میخواند و میفرماید این حجّت بر همه است، ممکن است عوام مردم غیرشیعه بعضی از حقایق را نفهمیده باشند، ولی عذری برای علما باقی نمانده است.
«عذری برای علما باقی نمانده است» یعنی چه؟
من نمیخواهم بعضی از حرفها را تصریح کنم، نباید اینجا بعضی از حرفها را تصریح کرد، چون شاید هزینهزا باشد. «آدمی که مقصر است» یک تالی دارد، این یعنی چه؟ علما یعنی چه کسانی؟
صد و پنجاه سال است که این هجمه به دین است.
اتفاقاً ما این مباحث سیر تکوّن را در پاسخ به یک هجمه میگوییم، که حدود هفتاد جلسهی دیگر عرض خواهم کرد که این حرفها پاسخ به چه کتابی بوده است، منتها یک حرف کلّی میزنیم که بیهوده شبهه مطرح نکنیم.
الآن جلسهی هفتاد و پنجم هستیم، هر جلسه حداقل راجع به ده مستند بحث کردهایم، چطور یک نفر بدون اینکه بخواهد بیاید و نقد کند، بگوید اینها حرفهای بیهوده است.
ما حرفی نداریم، شما بگو دلیل اینکه این حرفها به درد نخور است چیست؟ ما هم از فردا حرف به درد بخور را میگوییم. ولی دلیل تو چیست؟ به کجا تکیه میکنی؟ اگر شما عقیدهی مردم را بگیرید…
به من نوشته بود که از شما توقع داشتیم در قضیهی «طوفان الأقصی» یک فعالیت درخوری کنید!
گفتم هنوز لشکری به سمت آنجا راه نینداختهاند، اگر روزی لشکری راه بیندازند ما هم میرویم و میجنگیم، اما فعلاً دعا کردن مردم مظلوم و محکوم کردن و موضعگیری و نفرین کردن اسرائیلیهاست، حتّی در مورد انتقام خون این شهدا هم اگر به میل من بود که دوست داشتم تلآویو را با خاک یکسان کنند، اما این موضوعات تخصص من نیست که بخواهم اظهار نظر کنم، من نمیدانم اوضاع کشور چیست، شرایط امنیتی چیست، اقتضائات ما چیست، داشتههای ما چیست، آیا بزنیم خوب است؟ آیا نزنیم خوب است؟ من هم ورود نمیکنم. من مثل تو نیستم که در هر موضوعی ورود کنم. این مردم هم از من توقع ندارند که هر شب اینجا روزنامه بخوانم و سرخط خبرها از غزّه را برایشان بگویم.
مسلّماً هنگام دعا برای نصرت مردم غزّه دعا میکنیم، برای مظلومانشان گریه میکنیم، اسرائیلیها را نفرین میکنیم، ان شاء الله روز قدس شرکت میکنیم. ما میتوانیم این کارها را کنیم.
کار ما اینهاست، ما مثل شما نیستیم که حقوق جای دیگری را بگیریم و در هر موضوعی اظهار نظر کنیم، بقیه هم توقع ندارند الآن مثلاً من راجع به علّت بالا رفتن قیمت دلار و نقش آن در ترور شهید زاهدی حرف بزنم.
اینکه تو خیال میکنی همه باید آن چیزی که تو دوست داری را بگویند، این موضوع به اینجا میرسد که آدمهای همهچیزدان درست میشوند، آدمهای همهچیزدان معمولاً هیچچیزندان هستند.
ما در همان موضوعی که مشغولیم خیلی ادّعا نمیکنیم که همه چیز را میدانیم.
اگر احتمال میدهی که این مباحثی که میگوییم جزو سرخط جدّی اهتمام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست، من حاضر هستم که نشستی برگزار کنیم و بررسی کنیم، من دوست دارم که فهم من اصلاح شود. فعلاً فهم من از روایات و ادلّه این است اگر امروز امام صادق سلام الله علیه به جمهوری اسلامی میرفت که ساعت 12 شب منبر برود، راجع به ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صحبت میکرد. شما میگویید که راجع به چیز دیگری میفرمود؟ شما باید دلیل بیاورید! ما که هرچه نگاه میکنیم میبینیم راجع به همین موضوعات صحبت میکنند.
اتفاقاً این موضوعات چند اثر اجتماعی دارد، که ما بخشی از آن را در دههی اول بعنوان مقدّمه ذکر میکردیم.
اگر ما میخواهیم در جامعه اختلافات را کم کنیم و مهرورزی را زیاد کنیم و به خدمت به فقرا بپردازیم، راهی نداریم جز اینکه جایگاه ولایت را بیان کنیم، برای اینکه این ولایت از دست ما درنرود، بگوییم این یک شروطی دارد و اینطور نیست که من بگویم من ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول دارم و متمسّک هستم، از کجا معلوم است که من متمسّک هستم؟ از کجا معلوم که ادّعا نیست؟ برای اینکه معلوم شود ادّعا نیست شروطی دارد، دو قسمت آن تولّی و تبرّی است، بخش تولّی یعنی نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه احساس مسئولیت داشته باشیم… اتفاقاً شما به دنبال این هستید که مواسات و همدلی کنیم و جامعه را باهم پیش ببریم، ما راهی جز ولایت برای این امر بلد نیستیم، که ریشه و مبانی هم داشته باشد و حدس و گمان و پراندن هم نباشد.
ما اینطور نیستیم، باید یا آیه ببنیم، یا روایت قطعی ببینیم، وگرنه نمیتوانیم چیزی را به دین نسبت بدهیم.
تازه آنچه ما نگاه میکنیم میبینیم مسیر قدمای ما از زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تابحال همین مسیری است که ما میرویم، یعنی ما راه جدیدی نمیرویم، ما همان راه را میرویم. این شما هستید که حرف جدیدی میزنید و میگویید که این حرفها دیگر مهم نیست!
این حرف یعنی «نه به هزار و چهارصد سال علمای شیعه»! شما این حرف خود را از کجا آوردهاید؟ اصلاً شما از کجا آمدهاید؟ این حرفها را از کجا آوردهای و جرأت میکنی بگویی؟
انگار یک نفر بیاید و بگوید که صحیفهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دیگر به درد نمیخورد، الآن باید حرفهای رهبری را ببینیم!
هر کسی این حرف را بشنود میگوید چرا خزعبل میگویی؟ چرا برای اثبات کسی، دیگری را نفی میکنی؟
میگوید حرفهای تشیّع، حرفهای تاریخ مصرف گذشته است! این حرفها را از کجا میآوری؟ چطور تو اینقدر گستاخ هستی؟
معمولاً در هیچ رشتهی تخصصی اینطور نیست که هر کسی اظهار نظر کند.
مثلاً من بگویم این حرفهایی که پزشکها میزنند چرت و پرت است! میگویند: تو در این زمینه چه علمی داری؟ این حرف را بر حسب چه مبنایی زدی؟ بلکه به حق وزارت بهداشت از من شکایت میکند و میگوید تو در مسیر درمان، ذهن عدّهای را خراب کردهای و اینها تن به پزشک و پروتکل درمانی نمیدهند و ناگهان میمیرند، تو مقصر هستی.
درست هم میگوید.
میگوید تو حق نداری در روند درمان تشکیک ایجاد کنی و بگویی پزشکها حرف بیخودی برای خودشان میزنند.
اگر من چنین حرفی بزنم وزارت بهداشت حق دارد که از من شکایت کند.
جان مردم مهم است، اعتقاد مردم از جانشان مهمتر است.
فقط اجمالاً بدانید که این حرفها مبنا ندارد ولی خریدار دارد و برای آن بودجه تصویب و خرج میشود و به این موضوعات فکر میشود و نشست دارد و کمیسیون دارد.
کار ما چیست؟ ما باید چکار کنیم؟ ما فعلاً نمیخواهد هیچ کار خاصّی کنیم، ما خودمان باید به آنچه معتقد هستیم، هر کسی به اندازهی دایرهی خودش بداند که چرا ما به این چیزها معتقد هستیم.
وگرنه اگر بنا را روی این بگذاریم و بگوییم ما فقط روی دوگانهی استضعاف و استکبار میرویم و شیعه را کنار بگذار، من میگویم در دوگانهی استضعاف و استکبار، توحید و شرک را هم کنار بگذار.
چقدر این حرفها به خزعبل شبیه است، و الحمدلله خوشبختانه خریدار هم دارد.
همین حرف را در قالب تمدّن نوین اسلامی…
تمدّن نوین اسلامی یک مبنا دارد، حرفهای درستی دارد که سر جای خود مطرح است، منظور بنده سوءاستفاده از عناوین است، به اسم تمدّن مبانی اعتقادی را نفی میکند.
آن تمدّنی که منشأ آن مبانی اعتقادی نیست، پس چرا تو برای آن وصف اسلامی قائل هستی؟
باید این را بدانیم آن کسی که میخواهد به ما حمله کند، از الفاظ و مستندات استفاده میکند، تا بتواند هم از عناوین کلام امام و رهبری وام میگیرد.
اتفاقاً ما این مباحث خودمان را کاملاً در راستای تمدّن نوین اسلامی میدانیم.
حاج قاسم سلیمانی رضوان الله تعالی علیه میگوید: بالاخره باید مشکل فلسطین را شیعیان حل کنند!
چرا؟
اگر قرار بود ما راجع به ولایتی با یکدیگر بحث کنیم که به هیچ دردی نخورد، نه به درد دنیای ما بخورد و نه به درد آخرت ما بخورد، که سرِ کار بودیم! اتفاقاً آن ولایت مبنای ما را درست میکند. اتفاقاً آن ولایت ما را ظلمستیز میکند. منتها ما اصل و فرع را قاطی نمیکنیم، بخاطر درست کردن ابرو، چشم را کور نمیکنیم.
کسی که تکبُعدی است نمیفهمد، دین یک پکیج است، هیچ عاقلی نمیگوید بخاطر این قسمت، آن قسمت را بردار. ما بیش از خدا نمیفهمیم، خدا برای ما یک پکیج برای ما فرستاده است که دین نام دارد، هم احکام دارد، هم عقائد دارد، اصل و فرع دارد، اهم و مهم دارد. شما یک دلیل پیدا کن که از رئوس أهم اشیاء در دین «ولایت» نیست، ما هم همه چیز را کنار میگذاریم.
شما هر جایی که میخواهید بجنگید… این شهدای ما را نگاه کنید، هر جایی که بخواهید بجنگید، رؤسای شهدای ما بیبخارهایی هستند که میگویند شیعه به درد نمیخورد؟ یا حاج قاسم است که بیت الزهراء سلام الله علیها داشته است و گریه کن امام حسین علیه السلام بوده است؟ کدامیک از این شهدای ویژه را میشناسید که بیبخار بوده باشد؟
آنجایی هم که تو میخواهی بروی و در راه تمدّن نوین اسلامی با مستکبرین بجنگی، بار روی دوش همین ولاییهاست! اگر کسی اعتقاد نداشته باشد که اصلاً جلوی گلوله نمیایستد.
شما یک شهیدِ بیبخار به من معرفی کنید، یک شهید پیدا کنید که از این چرت و پرتها گفته باشد که ولایت به درد نمیخورد، بعد بار جبههی اسلام هم روی دوش او باشد!
من با یکی از شهدا اخیر قدری صحبت کردم، همهی سلول سلولشان حسین حسین و علی علی میکند. مگر انسان میتواند چهل و دو سال از صبح تا شب، از شب تا صبح، از این شهر به آن شهر برود و بجنگد و خسته هم نشود؟ اینها زن و بچه دارند، اینها زن و بچههای خود را از ما بیشتر دوست دارند و نسبت به زن و بچههای خود مهربانتر هستند، چطور خسته نمیشوند؟ آیا با این خزعبلاتی که اینها میگویند؟
این شهدا به هر مجلسی که بروند، آن مجلس را گرم میکنند، بقیه با گریهی او گریه میکنند، وقتی اسم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیاید تنشان میلرزد.
آن تمدّت نوین و جبههی استضعاف و… که شعار آن را میدهید که با آن تشیّع را بزنید، اتفاقاً همین شهدا بار را به دوش کشیدهاند، وگرنه تو که ایستادهای!
من کسانی را میگویم که میگویند این مبانی را کنار بگذار، نمیخواهم همهی عالم را نقد کنم.
این حرفها برای این نیست که ما یقهی مردم را پاره کنیم و دعوا کنیم، ولی بالاخره باید بدانیم که ما دائماً در فضاهای دانشجویی، در فضاهای روشنفکری، در فضاهای جبههی تمدّن اسلامی، با پارازیتهای متعددی مواجه هستیم که مدّعی اسلام ناب و مبانی امامین انقلاب هستند، در حالی که این حرفها نه از قرآن است، نه از سنّت پیغمبر و روایات است، نه از امامین انقلاب و مبانی انقلاب است، نه از هیچ جا، ریشه ندارد، اگر ریشه دارد اول باید بتواند بیاید و دفاع کند، دوم اینکه بتوانند چند آدم مهم معرّفی کنند که اینها در پانصد سال اخیر قائل به این حرفها هستند، ما هم آنها را بشناسیم.
اگر من بخواهم علمای شیعه را در این مباحث ردیف کنم، میتوانم هزار اسم بگویم، آنها هم بتوانند سه اسم بگویند! اصلاً تا پانصد سال قبل اسم یک نفر را بیاورند، از چهارصد سال قبل تا هشتصد سال قبل یک نفر را بگویند، یعنی بگویند این حرف ما ریشهدار است، چون اینکه بگویند من خودم جدیداً چیزی درست کردهام که فایده ندارد.
دین ما چیزی است که از قبل آمده است، دین ختم شده است، یعنی قرار است ما را نجات دهد.
باید اینجا به مردم چه بگوییم؟ راجع به عقاید مردم حرف بزنیم یا اخبار روز بگویی؟ با همین مسیری که رفتید خیلی از تریبونها را هم خراب کردید که این بندههای خدا تقویم بدست میگیرند، برای اینکه دهان شما را ببندند به گویندهی اخبار و تقویم روز و مناسبتهای هفته تبدیل کردهایم، که شما آنها را نزنید. وگرنه خطبههای جمعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید.
نامهی مهمّی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راجع به سقیفه هست، البته خیلی با مراعات و تقیّه، اما بالاخره اعلان کرده که این حق غصب شده است.
زمانی من چون فکر میکردم این نامه خصوصی است، تعجّب میکردم که چرا در این نامه تقیّه دارد، تا این عبارت را اینجا پیدا کردیم.
یکی از ویژگیهای مهم سیّد بن طاووس سلام الله علیه این بود که بعضی از مطالب مهم بعضی از کتب مهم را که احتمال میداد به دست آیندگان نرسد، با مناسبت و بی مناسبت در آثار خود میآورد، چون آثار سیّد بن طاووس مورد اقبال بود و مردم از روی آن مینوشتند و تکثیر میشد، اینها اینطور از بین نمیرفت. بیش از صد مورد هست که سیّد بن طاووس اینها را نگه داشته است و کتاب اصلی از بین رفته است و در آثار سیّد بن طاووس باقی مانده است.
از جمله در «کشف المهجّه» که وصیتنامهی سیّد بن طاووس به پسر خود است، در وصیتنامهی خود به پسرش نامهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دربارهی سقیفه را از یک منبع خیلی مهم آورده است، آن هم «کتاب الرسائل» شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه.
شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه که «کافی» را نوشته است، آدم بسیار مهمّی است، در تاریخ تشیّع «اوثق النّاس فی الحدیث» است، ایشان کتابی به نام «رسائل» هم دارد که نامههای ائمه علیهم السلام است، متأسفانه این کتاب به دست ما نرسیده است. چند مورد از نقلهای این کتاب بدست ما رسیده است، از جمله این نقل.
آن نامهای که راجع به سقیفه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در «المسترشد» طبری هست، بخشهایی از آن در «الإمامة و السیاسة» ابن قُتیبه غیرشیعه هست، ابن ابی الحدید از او نقل کرده است، در بعضی از منابع هست، در «شرح ابن ابی الحدید» هست، در کتاب «کشف المهجه» بصورت کامل آمده است. اول یکی از مجلدات بحارالأنوار هم هست که از «کشف المهجّه» سیّد بن طاووس گرفته است.
هر کسی هرطور نقل کرده است این قسمت را آورده است که بعد از شهادت محمد بن ابیبکر سلام الله علیه… وقتی محمد در مصر شهید شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی گریه کردند و فرمودند پسرم را کشتند، او از دو سالگی تا قریب بیست و چهار سالگی در خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است، خیلی هم آقاست… وقتی محمد بن ابیبکر سلام الله علیه شهید شده بود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریه میکرد، بعضی از اصحاب که اسم آنها نقل شده است به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و گفتند: این سقیفه چه خبر بوده است؟
حضرت فرمودند: در این شرایطی که مصر از دست رفته است و محمد را کشتهاند؟!
آنها میگویند: بالاخره ما خواهیم مُرد، دوست داریم قبل از مرگمان حقایقی را بدانیم. حضرت متنی مینویسد. در متون مختلف اینطور است که نامه را برای این افراد مینویسد، برای همین عرض میکردم تعجّب میکردم چرا در بعضی از جاهای نامه تقیّه وجود دارد، در نقلی که سیّد بن طاووس سلام الله علیه از شیخ کلینی سلام الله علیه دارد، میگوید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این متن را نوشت، چند نفر از اینها را شاهد گرفت و دستور داد هر جمعه قبل از خطبهی نماز جمعه این متن را در مصلّی بخوانند.
اگر الآن نماز جمعهای باشد که سخنران پیش از خطبه مبانی قیام صدیقه طاهره سلام الله علیها و خطبهی فدکیه بیان کند، هزار و یک فحش به او خواهند داد!
اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستور داد این متن را بخوانند، و چون میخواست بصورت عمومی بخوانند قسمتهایی را نرم فرموده است.
ما قبول داریم و قبلاً هم صد مرتبه گفتهایم که هر سخن جایی دارد، ما با کسی دعوا نداریم… خدا شاهد است که اگر شرایط فراهم بود و متّهم به هزاران تهمت نمیشدیم، این شبها علمای سایر مذاهب را میآوردیم و گفتگو میکردیم، شما میدیدید که یک کلمه بیادبی نمیکنیم، فحش نمیدهیم، با لبخند حرف میزنیم، درنهایت هم یکدیگر را میبوسیم و میرویم، فقط هم گفتگو کردهایم.
منتها کاری که این جریان خطرناک کردهاند این است که راه گفتگو را بستهاند.
مسلّماً به آن شکلی که مناظرات ریاست جمهوری است که مدام جنگ و جدال و فحش و تهمت و بهتان است، معلوم است که اصلاً جدال و مراء و حرام است، این جدال احسن نیست، این اصلاً مطابق تقوا نیست، این شأن طلبگی نیست. تلویزیون هم خوب پخش میکرد، عمومی هم پخش میکرد، همهی مردم هم میدیدند، حرام در حرام هم بود، هر کسی هم از راه میرسید فحشی به نظام میداد، همه یکدیگر را به دزدی متّهم میکردند.
اگر منظور شما از مناظره آن صحنههاست، آن مناظرهها خلاف شرع بود، مگر لحظات مختصری از آن. اصلاً قصد از مناظره، نابود کردن و زدن یکدیگر بود، این گفتگو نیست.
اینطور نیست که چون شما خودت هر وقت گفتگو کردی در نهایت به طرف فحش دادهای، فکر کنی گفتگو اینطور است.
شما برای مبانی فکری راهی بجز گفتگو ندارید، البته واضح است که گفتگو را میگویم، نه دعوا و جدال و یقهکشی و بیادبی و بیاخلاقی و حرف بیخود زدن. شما نمیتوانی راه گفتگو را ببندی، در اینصورت بعداً مجبور هستی که بگویی این خزعبلات قدیمی شده است.
باید مبانی فکری را با گفتگو حل کرد.
دیگر این صهیونیستها باید چه غلطی میکردند؟ چرا جامعهی ما که دچار فضای سیاستزده است، به اندازهای که باید، مردم در مورد مظلومیت مردم غزّه واکنش ندارند؟ چون خفقان فکری هست! چون طرف با من بد است، میگوید من با همه چیزِ کاشانی بد هستم!
عدّهای بر سر موضوعاتی با عدّهای دعوا دارند، اختلاف نظر دارند، بر سر یک سری مشکلات سیاسی با یکدیگر اختلاف دارند، اگر حقیقتاً باب گفتگو را باز میکردیم و روی مبانی حرف میزدیم که مسئلهی غزّه چیست، مسئلهی صهیونیستها چیست، آیا بغض نسبت به صهیونیستها جزو ارکان مسلمان بودن هست یا نه، این موضوع را بحث میکردید، مبانی تولّی و تبرّی را بحث میکردید… این مردمی که وقتی نام دشمنان اهل بیت را میشنوند، ما مجبور هستیم مدام تذکّر بدهیم که چیزی نگویید که ما بتوانیم حرف بزنیم، چرا نسبت به دشمنان اهل بیت بغض دارند؟ اگر کسی ذرّهای شناخت داشته باشد و متوجّه شود کسی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهانت کرده است، معلوم است که حال او از این شخص بهم میخورد. اگر هم میگویند واکنش عمومی نشان ندهید، به این معنا نیست که حرف شما حرف بدی است، هُبَل که هیچوقت محترم نمیشود، منتها ممکن است خدا در جایی بفرماید که اینجا عدّهای بتپرست هستند، به هُبَل اینها فحش ندهید که بیخود دعوا به جای دیگری نرود، میفرماید فحش نده، نه اینکه هُبَل محترم است، هُبَل محترم نیست، هُبَل هیچوقت محترم نیست، هُبَل رجسِ پلیدِ نجسِ کثیفِ خبیث است، اما الآن بخاطر اینکه اشتباهی محور حقیقت در جایی گیر نکند، تو به این هُبَل فحش نده، هُبَل را لعن نکن، نمیگوید در دل خودت نسبت به هُبَل بغض نداشته باشد و با هُبَل عشق کن! هُبَل هُبَل است، شرک است، رجس است، اینها که محترم نیستند. به جهت دیگری میگوید که این احساس خودت را به زبان نیاور که پارازیت نیفتد و بحث را به جای دیگری نبرد، وگرنه اینها که محترم نیستند.
چرا اسم قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، یا توهین کننده به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، یا آن کسی که در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگ درست کرده است بیاید، رگ گردن شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باد میکند؟ به حقیقت هم باد میکند! منتها باید بدانند که در فضاهای عمومی باید زبانشان را کنترل کنند که زمانی در جایی به حَقّی آسیب نخورد، نه اینکه لعن بر قاتل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا دشمن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اشتباه است، نه تنها اشتباه نیست که مستحب است، بلکه اعتقاد به اصل این موضوع واجب است، اما جای بیان این مطلب در همه جا نیست.
حال چرا همین شخصی که وقتی نام کسی که مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستاده است بیاید رگ گردن او باد میکند، نام حَجاج میآید او را لعن میکنند؟ مگر حجاج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیده است؟ همینکه حجاج کمیل و قنبر را کشته است، همینکه اشک یک یتیم شیعه را جاری کرده است، کافی است که حجاج الی الابد لعن شود.
بعد چطور این شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به آن ظالم صهیونیست بیتفاوت باشد و این را امتداد آن نداند؟
من ریشهی همهی پلیدیهای عالم را همان اصل میدانم، اما اگر شیعهای این موضوع را تا صهیونیست امروز نکشاند… چرا این بغض درستی که به حجاج دارد و بغض درستتر را نسبت به آن کسی دارد که حجاج را بر سر کار آورد، آن «اَسَّسَ اَساسَ ذَلِک» است، او زرّادخانهی دشمنی است، حجاج و متوکل و… را هم درست کرده است…
چطور میشود یک شیعه که باید الآن روی صهیونیستها حساس باشد، که خیلی روشن است اینها دشمن اسلام و پیامبر هستند… برای این است که ما بحث نکردهایم، برای اینکه در مورد مبانی تولّی و تبرّی حرف نزدهایم که این شخص را به این سمت بکشاند.
و من به شما عرض میکنم که اگر قرار باشد ریشه را قطع کنیم، آنوقت دیگر این اسرائیل به اندازهی کافی بد نیست که شما بخواهید با آن دشمن باشید. شما باید آن ریشه را بشناسید که بعد بگویید «اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذلِكَ»، باید آن اصل را بشناسی، بعد بگویی هر کسی هم که این مسیر ظلمِ دشمنان اسلام را امتداد داد، ملعون است.
اما وقتی شما میخواهید آن اصل را بزنید، این جنگ چیست؟ دعوای دو گروه با هم! این همه گروههای مختلف با هم دعوا دارند، در کشورهای مختلف هم دو گروه با هم دعوا دارند!
وقتی مبانی را بگیری میگوید به ما چه ربطی دارد؟ مگر قرار است هر دو گروهی با هم دعوا میکنند ما هم به میان بیاییم؟ اصلاً به ما چه ربطی دارد؟
این موضوع برای این است که مبنا ندارد، اگر مبنا را بدانی، چطور در مورد حجاج این حرف را نمیزنی؟ حجاج که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ندیده است. همینکه شما بدانید کسی دشمن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حتّی اگر دویست سال بعد هم باشد، برای شما تفاوتی ندارد و با او دشمن هستید.
اما چون این موضوع روی مبنا نیست، امتداد پیدا نکرده است.
در همین کشور خود ما مدام میگویند «کار خودشان است»! در ماجرای بیمارستان المعمدانی میگفتند این کارِ خودشان است!
من به سفاهت آن جریانِ «کارِ خودشان است» کاری ندارم، چون در مورد بیمارستان المعمدانی میگفتند کار خودشان است، بعد از آن چند بیمارستان را زدند؟ صهیونیستها هم دیگر نگفتند کار خودشان است! میگفتند کار ماست! این جریان هم خفه بودند.
چرا اینها سفیه هستند؟
آدمی که اهل ولایت نباشد سفیه است، منافق سفیه است، بیولایت سفیه است، «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ»،[7] چون ریشه ندارد، چون حرف را از هر کسی میشنود.
اگر کسی ولایتمدار باشد هرگز از خبرگزاری یزید بن معاویه خبری را اعلام و بازنشر نمیکند!
بعضی از این رسانهها در همین چند سال اخیر در نفی وجود تاریخی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشست گذاشتند، یعنی گفتند اصلاً علی بن ابیطالب در تاریخ وجود ندارد و این یک توهّم است! بعد چطور شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آن خبرگزاری استناد میکند؟
این آقایان فکر میکنند اگر این مباحث را حذف کنیم مشکلات حل میشود، اما اگر این مباحث را حذف کنید دیگر مردم نمیفهمند باید با چه کسی دوست و با چه کسی دشمن باشند. چند مشکل در چند مسئول جمهوری اسلامی میبیند، میخواهد با اینها بجنگد… اصلاً فرض کنید جمهوری اسلامی بد است، اما دیگر با اسرائیل که قابل قیاس نیست! وقتی همه چیز را با هم قاطی میکنیم اینطور میشود.
اگر شما میخواهید این موضوع را درست کنید، اگر میخواهید مردم نسبت به ظلم حساس شوند، اول باید ریشهی این موضوع را درست کنید. تا زمانی که مبنا درست نشود اینها درست نمیشود.
لذا ما هر چند وقت یک مرتبه مجبور هستیم یک مرتبه بحث را نگه داریم و بگوییم این بحثهایی که میگوییم، اگر عقاید به درد نخور بود، اصلاً لازم نبود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از چند سال بفرمایند که اگر من قدرت پیدا کنم این انحرافات را برمیگردانم.
با این منطق باید کسی میگفت به حرفهای گذشته چکار دارید؟ مشکلات را حل کنید!
وقتی بخواهید مشکلات را حل کنید باید اول اعتقاد آدمها را درست کنید.
زمانی فکر کنیم و ببینیم چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از روز اول با کفار درگیر نشد؟ مسلمین سیزده سال در مکه کتک خوردند! بعضی از آن سالهای پایانی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روزهای طولانی گرسنه بود، شکنجههای شدید کردند، بعضی از آن شکنجهها را هرگز نمیشود گفت.
روضه و توسّل به اصحاب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
امشب درِ خانهی اصحاب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم.
بزرگی گفته است که یاران ویژهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از این جهت برترین بودند که تنها گروهی هستند که همزمان با امامشان کشته شدهاند. یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین و جمل شهید شدند، سلام خدا بر آنها، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته نشد.
اینها در شرایطی که شهادت امام قطعی بود، یک به یک مقابل پای امام شهید شدند.
این بزرگواران اولیای خدا بودند، عابس و شوذَب دو پهلوان، فقیه، سابقهدار… عابس به شوذب گفت: تو میدانی که من برای تو میمیرم، و میدانم مدّت زیادی زنده نیستم، وقتی به قلب خود نگاه میکنم میبینم محبّت امام حسین علیه السلام را دارم، محبّت تو را هم دارم، دوست دارم تو را فدای او کنم، دوست دارم داغ تو را هم ببینم، دوست دارم لحظاتی در این عالم کسی جز حسین بن علی در قلب من نباشد، بعد بروم و جان بدهم. برای همین دوست دارم تو قبل از من به میدان بروی، من میخواهم تو را هم فدای او کنم.
وقتی شوذب شهید شد و عابس به میدان رفت، مقاتل نویسان نوشتهاند که دویست نفر با عابس میجنگیدند، هیچ کسی جرأت نکرد با او تن به تن بجنگد.
این میزان از قوّت قلب… تا کسی به میدانی نرود که جنگ شمشیر با شمشیر را ببیند متوجّه نمیشود، این میدان میدانِ خیلی رعبآوری است، پهلوانها فرار میکردند… تا زمانی که کسی در آن شرایط قرار نگیرد متوجّه نمیشود که این آقا چه قوّت قلبی دارد…
دویست نفر او را دوره کردند، او هم نمیدانست که بعداً چه اتفاقی رخ میدهد.
گاهی عشق زودتر خبر میدهد…
دویست نفر او را دوره کردند و به او سنگ زدند، خوشا به سعادت او… همینکه سنگ زدند زره را برداشت، گفت: من که از سنگ شما فرار نمیکنم…
ای کاش من هم سگ کوی این آقا باشم و به من هم سنگ بزنند…
این قوّت قلب از کجا میآید؟ این موضوع با تحریک احساسات اتفاق نمیافتد. او میداند در برابر کسی قرار گرفته است که نگاه او نگاه خداست، عین الله است، نزد چشم خدا میجنگد، میارزد آدم برود و تکه تکه شود، که مولا یک لحظه سرِ او را به دامان بگیرد.
ما اگر خیال کنیم قرار است در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یک کار ویژه کنیم، در بسیاری از اوقات درونِ این دعا یک خطای بسیار بزرگ است، اگر قرار باشد ما به چشم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیاییم، برای کار بزرگ نیست! آنها به ما نیاز ندارند. خدا نکند ما با صدق در راه آنها همین توانی که داریم را خرج کنیم. حال هر کسی هر کاری که میتواند انجام دهد. نمیگویم کسی کم بگذارد، ولی ما هرچه هم کم نگذاریم باز هم نمیتوانیم کاری کنیم، آنها ما را بلند میکنند، آنها مظهرِ رَبّ هستند و پرورش میدهند، اگر در راه آنها یک کار کوچک کنی، آن کار را جاودانه میکنند.
به میدان میرفتند و رجز میخواندند…
انسان فکر میکند که ان شاء الله روزی امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند، مثلاً بفرماید که فلانی تو به میدان برو، بعد من بروم و در محضر حضرت رجز بخوانم، قاعدتاً وقتی بخواهم رجز بخوانم میگویم پدر و مادرم را یاد کنم، قوم و عشیرهی خود را یاد کنم، یک قبیله التماسدعاگو پشت سر من هستند…
وقتی این اصحاب به میدان میآمدند، میدانستند فرصت زیاد نیست، چون آنها اجازه نمیدادند اینها زیاد تن به تن بجنگند، سریع حمله میکردند.
هر کسی به میدان میآمد میگفت من اول اسم پدرم و قبیلهام را بگویم که در تاریخ ثبت شود…
الآن نام قبایلی که در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل شهید شدهاند، یا قبایلی که در راه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا شهید شدهاند مشخص است، این افتخار است، مثلاً هنوز هم میگویند حَمدانیها در صفین هشتصد شهید دادهاند. شما آنها را نمیشناسید، اما اگر کسی به شما بگوید از تیرهی بنیحَمدان هستم، شما او را دوست دارید، میگویید اجداد شما هشتصد شهید در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دادهاند!
لذا اینها به میدان میرفتند و مثلاً اینطور رجز میخواندند، «أنا زُهَیرُ وَ أنا ابنُ القَینِ»، در تاریخ بماند که من «زهیر بن قین» هستم، «أنا حَبيبٌ وَ أبِي مُظَاهِر»، پدرم فیض ببرد، دیگری اینطور رجز خواند: «أنَا الخَبِیرُ البَجَلِی، إنِّی عَلَی دِینِ عَلِی»، من از قبیلهی بجیله هستم، ما شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم… «ابوشِعثاء کِندی» اینطور رجز خواند: «انَا یزیدُ وابِی مُهاصر»… «عَمْرو بن قَرَظَة بن کعب انصاری» چون برادرش در سپاه مقابل بود گفت: «دونَ حُسَين مُهْجَتي وَدَارِي» آمدهام خون در رگ و خانه و زندگیام را فدای حسین کنم…
این کسانی که اسمشان را بردم، همه اشراف عرب هستند و قبایل اینها را میشناختند، وقتی غلام امام حسین علیه السلام خواست به میدان برود گفت اگر من الآن نام خود را بگویم و بگویم پسر چه کسی هستم… هر چه فکر کرد دید هیچ افتخاری ندارد، به وسط میدان آمد…
کسی نام او را «أسلَم» و دیگری نام او را «واضِح» گفته است، او یکی از خادمان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است… به وسط میدان آمد و گفت: «أمِیرِی حُسَینٌ وَ نِعمَ الأمِیر»… من هیچ چیزی ندارم، ولی یک آقا دارم، «سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ»…
وقتی در میدان روی زمین افتاد، مانند سایر اصحاب سلام نکرد. «سلام کردن» یعنی آقا را به وسط میدان بکشانی که سر تو را به دامان بگیرد، جنگید و افتاد… لحظهای احساس کرد که زیر سر او نرم شد… اینجا قبل از شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام است… چشمان خود را باز کرد و دید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سرِ او را به دامان گرفته است، آقا در حال گریه کردن است… این غلام نمیتوانست خیلی حرف بزند… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ»، آن صورتی که کفِ پای مادر گذاشت، و بعد به صورت پسرش گذاشت، به صورت این پسرِ خود هم گذاشت، او از سرِ صدق گفت «أمِیرِی حُسَینٌ وَ نِعمَ الأمِیر»… تا دید صورتِ آقا روی صورتِ اوست، گفت: «مَن مِثلِی»… دیدید گفتم «أمِیرِی حُسَینٌ وَ نِعمَ الأمِیر»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 64 (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)
[5] سوره مبارکه مائده، آیه 64 (وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۚ وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ۚ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ)
[6] زیارت عاشورا
[7] سوره مبارکه بقره، آیه 13 (وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِنْ لَا يَعْلَمُونَ)