«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است، البته بحث ما هنوز به عقاید امامیّه نرسیده است، برای همین بایستی فعلاً «سیر تکوّن عقاید شیعه» بگوییم، چون تشیّع امامی و غیرامامی، در این دورهای که ما هستیم، هنوز از هم جدا نشده است و عنوان عامّ تشیّع است، اواخر عمر شریف رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم.
به جهت اینکه راجع به این مباحث گفتگو میشود، البته گاهی مطالب را قدری جلوتر هم میبریم که به بهانهی آن کلمات دیگران را توضیح دهیم یا نقد و رد کنیم، اما اصل بحث در اواخر دورهی عمر مبارک رسول خداست.
در بین موضوعاتی که شیعیان بصورت خاص به آن معتقد هستند، موضوع طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، و در نتیجه طهارت امامی که وصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و بعد از پیامبر اکرم حاکم و امام و وصی است.
مباحث مختصری تقدیم شد، آیهی تطهیر و مباهله را اندکی گفتگو کردیم، به این بحث رسیدیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مردم را از خوابیدن در مسجد، زندگی در مسجد، بصورت شبانهروزی، منع فرمودند.
بعنوان مثال از بین مباحثی که هست، روایاتی را میخوانم که دیگر موارد قبلی را تکرار نکنم و بگویم این نوع روایات خیلی متنوع است. بعنوان مثال «بِیْهَقی» غیرشیعه در «سنن کبری» آورده است، هم از شیعه نقل میکنم و هم از غیرشیعه که بگویم این اتفاقات اینطور رخ داده است، «بِیْهَقی» روایت میکند که حضرت امّ سلمه سلام الله علیها از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل میکند که پیامبر فرمود «إِنَّ مَسْجِدِي حَرَامٌ عَلَى كُلِّ حَائِضٍ مِنَ النِّسَاءِ وَكُلِّ جنب من الرِّجَال»[4] کسی که طهارت ندارد حرام است در مسجد من باشد، «إِلَّا عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ عَلِيٍّ، وَفَاطِمَةَ، وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ».
اگر در یاد داشته باشید عرض میکردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این اهل بیت را در مناسبتهای مختلف و موضوعات مختلف با فضای طهارت، بصورت مفصل بحث کرده است.
یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جای دیگری فرمود: «لاَ يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ اَلنِّسَاءَ إِلاَّ عَلِيٍّ»[5] مرد و زن نمیتوانند در مسجد زندگی کنند، جز علی بن ابیطالب.
در جای دیگری میفرماید: ای علی! آنچه برای من و تو حلال است، برای دیگران حلال نیست.
میخواهم روشن شود که موضوع بحث «سدّ ابواب» چیست، که بعد که خواستیم خطاهای دیگران را ببینیم، متوجّه شویم اینها چقدر بیربط سخن گفتهاند.
در روایاتی داریم که وقتی سدّ ابواب صورت گرفت، ابوبکر و عمر گفتند: اجازه بدهید که ما در دیوار رو به مسجد یک سوراخ داشته باشیم. پیامبر فرمودند به اندازهی یک سر سوزن هم اجازه نمیدهم.
اینجا با اینکه بحث طهارت نبود، پیامبر اجازه نمیداد.
به این موضوعات اعتراض شد…
دو سال قبل بصورت مفصل عرض کردیم که بعضی از اصحاب چه نگاهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشتند…
یکی از تفاوتهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با سایر اصحاب
تاریخ گزارشهای زیادی دربارهی درگیری سعد بن ابیوقاص و معاویه بر سر موضوع سبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد، اگر در خاطرتان باشد در یکی از جلسات اخیر در مورد آیه مباهله گفتیم که در صحیح مسلم نقل است که معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: «أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟»[6] چرا تو به ابوتراب فحش نمیدهی؟ سعد هم سه دلیل آورد، یکی از دلایل او آیهی مباهله بود که پیامبر فرمود اینها اهل من هستند.
این ماجرای درگیری سعد بن ابی وقاص با فحاشی معاویه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در منابع زیادی نقل شده است.
عزیزانی که مباحث ما را دنبال کردهاند این موضوع را در بحث امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دیدهاند که آنجا عرض کردهایم سعد به معاویه پیغام داد که اگر بخواهی به مدینه بیایی و در مسجد پیامبر بصورت عمومی به علی فحش بدهی، من از مدینه میروم و دیگر برنمیگردم، یعنی در بیرون از مدینه تحصن میکنم.
شیعه و سنّی این روایت را فراوان نقل کردهاند، من این روایت را از «أمالی» شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه میخوانم. میخواهم بگویم در مقدّمات فضای شیعی و غیرشیعی مانند هم هست و همهی نقلها هست.
کتاب «أمالی» شیخ طوسی عمدتاً از منابع عامّه اخذ کرده است، شیخ طوسی شیخ الطائفة الإمامیّه است اما کتاب «أمالی» را به جهاتی عمدتاً از مصادر اهل سنّت اخذ کرده است، میخواست بگوید این مطالبی که ما داریم، شما هم دارید.
روزی معاویه، سعد بن ابیوقاص را در یک جلسهی سبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صدا زد، اینجا معاویه هنوز جلسات خود را عمومی نکرده بود، سعد بن ابیوقاص گریه کرد!
معاویه به او گفت: «مَا يُبْكِيكَ يَا سَعْدُ»[7] چرا گریه میکنی؟ «أَ تَبْكِي أَنْ يُشْتَمَ قَاتِلُ أَخِيكَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ» اگر ما به قاتل عثمان فحش بدهیم تو ناراحت میشوی؟
اینجا معاویه میخواهد بگوید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قاتل عثمان است.
سعد بن ابیوقاص گفت: «وَ اَللَّهِ مَا أَمْلِكُ اَلْبُكَاءَ» دست خودم نیست که گریه میکنم.
معاویه علّت را پرسید و او گفت: «خَرَجْنَا مِنْ مَكَّةَ مُهَاجِرِينَ» آن زمانی که شما رئیس کفّار بودید ما از مکّه هجرت کردیم و به مدینه آمدیم، «حَتَّى نزل [نَزَلْنَا] هَذَا اَلْمَسْجِدَ» به مسجد پیامبر آمدیم. «وَ كَانَ فِيهِ مَبِيتُنَا وَ مَقِيلُنَا» اینجا محل استراحت و خواب ما بود (چون خانه و زندگی ما در مدینه مانده بود)، «إِذْ أُخْرِجْنَا مِنْهُ وَ تُرِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِيهِ» پیامبر به ما فرمود از اینجا بیرون روید، علی را نگه داشت، «فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا» خیلی به ما فشار آمد، «وَ هِبْنَا نَبِيَّ اَللَّهِ أَنْ نَذْكُرَ ذَلِكَ لَهُ» گفتیم برویم و از پیغمبر بپرسیم آیا ما غلطی کردهایم یا اتفاقی رخ داده است؟ «فَأَتَيْنَا عَائِشَةَ فَقُلْنَا: يَا أُمَّ اَلْمُؤْمِنِينَ» به سراغ عایشه رفتیم…
توجّه کنید که ماجرای سدّ ابواب برای سالهای ابتدایی هجرت است، یا برای زمان احد است، یا برای بعد از احد است، بعداً به این موضوع نیاز داریم، اینجا هم سعد بن ابیوقاص میگوید ما هنوز خانه و زندگی نداشتیم و در مسجد بودیم.
… رفتیم و به عایشه گفتیم که «إِنَّ لَنَا صُحْبَةً مِثْلَ صُحْبَةِ عَلِيٍّ» ما هم صحابی هستیم و علی هم صحابی است، «وَ هِجْرَةً مِثْلَ هِجْرَتِهِ» علی هجرت کرده است و ما هم هجرت کردهایم، «وَ إِنَّا قَدْ أُخْرِجْنَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ تُرِكَ فِيهِ» پیامبر ما را بیرون کرد و به او کاری نداشت.
در نقل دیگری داریم که پیامبر فرمود: بیرون بروید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بلند شد تا برود، پیامبر فرمود: تو نرو، تو با اینها فرق داری.
«فَلاَ نَدْرِي مِنْ سَخَطٍ مِنَ اَللَّهِ» نمیدانیم آیا خدا از دست ما ناراحت شده است، دچار خشم الهی شدهایم، «أَوْ مِنْ غَضَبٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ» یا خشمی از پیامبر گریبان ما را گرفته است، «فَاذْكُرِي لَهُ ذَلِكَ فَإِنَّا نَهَابُهُ» ما خجالت میکشیم یا از هیبت پیامبر نمیتوانیم خودمان به او بگوییم، تو از پیامبر بپرس که ما چکار کردهایم؟
«فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لِرَسُولِ اَللَّهِ» به پیامبر گفت و «فَقَالَ لَهَا: يَا عَائِشَةُ» پیامبر فرمود: عایشه به آنها پیغام بده «لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَنَا أَخْرَجْتُهُمْ، وَ لاَ أَنَا أَسْكَنْتُهُ» نه من اینها را بیرون کردهام و نه من گفتهام علی بماند، «بَلِ اَللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ» خدا دستور داد اینها بروند و علی بماند.
چرا؟
اگر چیزی حرام است، یعنی قبح دارد، آیا میشود کسی را استثناء کرد؟ یا نه حکم ثابت است و موضوع تغییر میکند؟ حکم برای انسانی است که بعضی اوقات طاهر و پاک است، بعضی اوقات هم طاهر و پاک نیست، عیبی هم ندارد، آدم است، غسل میکند. ولی این شخص نباید در مسجد بماند. و با یک نفر طرف هستیم که او همواره طاهر است و هرگز از طهارت خارج نمیشود.
موضوع او این نیست که آیا میشود ناپاک در مسجد بماند یا نه، او همیشه طاهر است، اگر بقیه هم همیشه طاهر بودند که مشکلی نبود.
درست است که جبرئیل ملک الهی است و احکام بر او بار نیست، ولی ماندن در مسجد که برای جبرئیل ایرادی ندارد، جبرئیل طاهر است.
موضوع عوض شد، حکم عوض نشد.
اینها فهمیدند که خبری هست. برای اینکه بگویم حکم شرعی است و حرام است کسی در مسجد بماند، وقتی حرام است یعنی عذاب در پی دارد، حال یا عذاب اخروی، یا عذاب دنیوی.
یکی از مناشدات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
ابن عباس اینطور نقل کرده است که وقتی پیامبر فرمود همهی درها را بجز در خانهی علی را ببندید، فرمود: «قَبلَ أن یَنزِلَ العَذَاب»، نمیتوانید گناه دستهجمعی کنید، آنها نمیدانستند، احکام قدم قدم صادر شده است، اینها فهمیدند که این حکم شرعی است.
روی این حساب هم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وقتی میخواستند خودشان را معرّفی کنند به این ماجرا افتخار کردهاند، هم دیگران وقتی خواستهاند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را معرّفی کنند به این ماجرا افتخار کردهاند.
مثلاً به «عبدالله بن عمر» گفتهاند که چرا تو علی را لعن نمیکنی؟ گفت: او فضائلی دارد که اگر یکی از آن فضائل را به همهی عالم میدادند، همهی عالم از آن به خود افتخار میکردند. یکی از آنها این است که آنچه فقط بر پیغمبر حلال است برای علی حلال است، یا پیغمبر درِ ورودی خانهی علی را که رو به مسجد بود استثناء کرد.
در مناشدات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست که همان اوایل به ابوبکر فرمودهاند: «أنشُدُكَ الله أنتَ الَّذِي أمَرَكَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ بِفَتحِ بَابِهِ فِي مَسجِدِهِ عِندَمَا أمَرَ بِسَدِّ أبوَابِ جَمِيعِ أهِلِ بَيتِهِ وَأصحَابِهِ»،[8] آیا تو آن کسی هستی که پیامبر دستور داد درِ خانهی همه را ببندند، حتّی درِ خانهی خانوادههای خودش و اصحابش را، «وَأحَلَّ لَكَ فِيهِ مَا أحَلَّ اللهُ لَه» آیا تو آن کسی بودی که آنچه برای پیامبر حلال بود، برای تو هم حلال بود؟ «أم أنَا» یا من؟
ابوبکر گفت: تو!
اگر آن زمان در مسجد این حرف را میزدند، حافظهی سال ده و یازده هجری خیلی روشن بود.
با این حال اینها اعتراض میکردند، گزارشهای فراوان نشان میدهد که اعتراض کلّی و عمومی کردهاند، کم کم میخواستند در باز کنند یا راه باز کنند.
هم در منابع شیعه، هم در منابع اهل سنّت، مسند احمد، علل الشرایع، گفتهاند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مردم فرمود: برای موسی و هارون ویژگیهایی بود، خدا طهارت آنها را برای مسجد حفظ کرده بود، «وَ أنَّ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی»، یعنی این مسئلهی سدّ ابواب از یک جهت ذیل ماجرای منزلت است، و برای احدی نیست.
وقتی نگاه به پیامبر درست نباشد
در «مسند أحمد» هم هست که به مردم فرمود… یعنی به مردم فرمود، نه به یک نفر، یعنی آنقدر اعتراض کردند… در حالی که شما با چه کسی طرف هستید؟ با یک پیغمبر!
این پیغمبری که این میزان مهربان و اهل بخشش و کرامت و سخاوت بوده، چرا اجازه نداده است خانهی شما به طرف مسجد در داشته باشد؟
اینها در ذهنشان اینطور میگذشت که میگفتند او میخواهد اقوام خود را بنحوی ویژه کند.
آیاتی مانند این آیه قرآن که «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ»[9] اینها ایمان ندارند، تا زمانی که یک اختلاف و تفاوت فکر و اختلاف نظر و درگیری بین آنها رخ میدهد، حاکمیت تو را بپذیرند که حکم کنی، «ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ» وقتی حکم و قضاوت کردی دیگر خلجان نباشد.
نگاه اینها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از آن روز اول گیر داشت، که قبلاً بصورت مفصل به این موضوع پرداختهایم.
شعر در ادبیات عرب
شعرای شیعه هم مفصل به این بحث پرداختهاند، و حتّی شعرای غیرشیعه.
شعر چه ویژگیای دارد؟ ویژگی شعر نسبت به یک جمله و نثر این است که احتمال تحریف شعر کمتر است. نمیگویم اصلاً احتمال تحریف شعر وجود ندارد. اما شعر وزن و قافیه دارد و در اذهان حفظ میشود.
شما چند جملهی قرن هشتم و هفتم را حفظ هستید؟ اما «ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم»… این تفاوت شعر است، شعر اثر ماندگار دارد.
لذا همانطور که قبلاً مفصل عرض کردهایم، اصلاً بعضی از مذاهب گفتهاند که شعر وسیلهی جهاد تبیین و جنگ روایت شیعیان است، واقعاً هم هیچ قومی مانند ما به شعر نپرداخته است، لذا الآن یکی از اصلیترین تحقیقات ما برای خرید آثار قدیمی، اشعار عرب است، اشعار قرن 2 و 3 مهمترین مصادر تاریخی قرن 2 و 3 هستند.
بعنوان نمونه الآن در بحث اینکه به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله شده است، «ابن قتیبه» که شیعه هم نیست و متّهم به بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و سال 276 مُرده است، یعنی تقریباً پنجاه سال قبل از شیخ کلینی از دنیا رفته است، در کتاب «الشعر والشعراء» از یک شاعر عصر هارون، یعنی قرن دوم، نقل کرده است که او راجع به هجوم به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این شعر را گفته است. اگر این متن بود، دهان او را میشکستند که این حرف را زده است، ولی بین گزیدههای شعر عربی، یک بیت بین مابقی بیتها مانده است، که میگوید شما دختر پیغمبر را مظلوم گیر آوردید، چرا درِ خانهی او شمشیر کشیدید؟ یعنی مطلبی هم به هجوم اضافه کرده است، چون حرف از شمشیرهای آخته میزند.
درست است شعر است، کتاب «الشعر والشعراء» هم گزیدهی ادب عرب است، نویسنده هم قرن سه مُرده است، از یک شاعر قرن دو گزارش نقل کرده است، این از جهت تاریخی مهم است.
حال عزیزی دیشب پرسید که اگر شعر مهم است، چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شعر نگفته است؟
پیامبر نباید بعضی از کارها را میکرد، قرآن کریم میفرماید «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ»،[10] ما نمیدانیم که آیا اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توان خواندن و نوشتن داشت یا نداشت، بلکه ظنّ ما بیشتر به این است که پیغمبر نمینوشت. پیغمبر نمیخواست به این موضوع متّهم شود که مدرسه رفته و معلّم دارد. «أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى»،[11] کسی که اهلیت این را دارد که از او تبعیّت کنی، اگر شاگرد کسی نباشد بهتر است، یا کسی که خودش به استاد نیاز دارد؟ معلوم است «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت».
ظنّ این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خط نمینوشت، حال اینکه آیا میدانست یا نمیدانست، یک بحث فرعی است.
چون به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اتهام شعر میزدند، چون گاهی خاتمهی آیات موزون است و نوعی از وزن در آیات قرآن کریم هست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از اینکه شعر بخواند حذر میکرد، و مخصوصاً شعر بگوید. که نگویند در حال حراء نشسته است و حال خوشی دست داده است و اینها را گفته است.
لذا بنای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر شعر گفتن نبود، اینها تصوّرات و صور خیال یک انسان نیست، اینها وحی است، «بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ»،[12] «نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ»،[13] لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شعر نمیفرمود.
اما شعرای شیعه از همان قرن یک، وسط جنگها، آن مضامین را در شعر میگفتند.
فضیلت «سدّ ابواب» در آثار شعرا
وقتی میخواهند بگویند چرا به علی فحش نمیدهی، کنار «مَن کُنتُ مَولاه» و حدیث منزلت و حدیث پرچم خیبر و آیه مباهله، سدّ ابواب هم مطرح شده است. سدّ ابواب فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلقّی شده است. از خود شعرها معلوم است که چرا فضیلت است، شعرها را ذیل فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفتهاند.
سیّد حمیری مفصل دارد، یک بیت از عبدی کوفی میخوانم که امام صادق علیه السلام فرمودند «عَلِّمُوا أَوْلاَدَكُمْ شِعْرَ اَلْعَبْدِيِّ»،[14] شعر مانند مختصر عقاید است، در یک بیت موزون که میتوان آن را براحتی حفظ کرد، انسان یک جملهی اعتقادی را یاد میگیرد. یک بیت عبدی کوفی این است که میگوید پیغمبر «سَدَّد أبوابَهُم سِواهُ»[15] جز خانهی او درِ همهی خانهها را بست، «فأكثَرَت مِنهُمُ الشُّرورُ» اینها شروع کردند به شرّ و شور و فتنه.
یعنی به هر دو طرف اشاره میکند.
خطیب خوارزم، فقیه حنفی، از بزرگان حنفیّه میگوید: «إذَا مَا مُقلَتِي رَمَدَت فَكُحلِي»[16] اگر چشمم درد بگیرد داروی چشم من، سرمهی چشم من «تُرَابٌ مَسَّ نَعلَ أبِي تُرَابِ» خاکی است که کف کفش علی است.
برای اینکه بگویم او شیعه نیست، این دو بیت او را هم میخواهنم، مثلاً میگوید «إذَا عُمَرُ تَخَبَّطَ فِي جَوَابٍ» وقتی از عمر سؤال میکردند و بلد نبود جواب بدهد «وَنَبَّهَهُ عَلِيٌ بِالصَّوابِ» علی میآمد و میگفت درست این است، «يَقُولُ بِعَدلِهِ: لَولا عَلِىٌ» او با عدلش (چون خوارزمی سنّی است حرف از عدل عمر میزند) میگفت «هَلَكتُ هَلَكتُ فِي ذَاكَ الجَوَابِ» اگر علی نبود ما هلاک میشدیم.
میخواهم بگویم که فقط شعرای شیعه این فضیلت را نقل نکردهاند.
میگوید: «بَنَي فِي المَسجِدِ المَخصُوصِ بَاباً» یک در برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بنا کرد و بقیهی درها را بستند، «لَهُ إذ سَدَّ أبوَابَ الصَّحَابِ» وقتی درهای خانهی همهی اصحاب را بست.
«كَأنَّ النَّاس كُلُّهُم قُشُورٌ» همهی مردم پوست هستند، «وَمَولانَا عَلِيٌ كَاللُّبَابِ» مولای ما مغز عالم وجود است.
«نظیری نیشابوری» میگوید: «گشایش از درِ دیگر مجو بغیرِ علی *** که بابِ غیر علی را به گِل درآوردند».
«ابن علویه کاتب» حوالی سال 220 به دنیا است و صد سال هم عمر کرده است، یعی چهار امام پایانی را دیده است. هزار بیت در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است که متأسفانه حدود دویست بیت او باقی مانده است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که هشتصد بیت دیگر او هم پیدا شود، چون آدمی که قرن 3 زندگی میکرده است و فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در هزار بیت گفته است. او میگوید: «هَل أرضُ مَسجِدِهِ تَوَطَّأَ مِنهُمُ» آیا به کسی اجازه داد از در دیگری با این حال وارد شود؟ «مِن بَعدِ ذَاکَ سِوَاهُمَا جُنُبَانِ»، آیا مردم غیرطاهر حق دارند وارد مسجد شوند؟ «إذ ذَاکَ أذهَبَ کُلَّ رِجسٍ عَنهُم» چون اینها تطهیر کرده بود، «رَبِّی وَطَهَّرَهُم مِن الأدرَانِ» اینجا او طاهر بود و بقیه طاهر نبودند.
یک مصرع هم دارد که در بین این دویست بیت، انسان میتواند با این یک مصرع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توسّل کند، که اتفاقاً برای همین ایام هم هست.
میگوید: «وَتَفَرَّجَت كُرَبُ النُّفُوسِ بِذِكرِهِ» هر کسی هر غمی دارد، غم او با «یا علی» برطرف میشود…
مقابله با حدیث «سدّ ابواب»
حال آقایان چطور با این موضوع برخورد کردهاند؟
دیدند نمیتوانند کسی را در آیهی مباهله کم و زیاد کنند، اینجا یک ماجرا ساختند، ماجرای سدّ ابواب برای اوایل هجرت است، برای حوالی بدر است.
اینها گفتند پیغمبر روزهای آخر عمر شریف خود فرمود که تمام خوخهها… خوخه یعنی دریچه، پنجرهی کوچک، سوراخ، منفذ… همهی خوخهها را ببندید، مگر خوخهی ابیبکر.
گفتهاند این موضوع برای روزهای پایانی عمر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
این داستان که دروغ است، ولی این داستان چه نتیجهای دارد؟ تا من بعداً از هنرنمایی اینها بگویم که از یک سوراخ چه چیزهایی میشود استخراج کرد.
وقتی میفرماید درها را ببندید، اگر ورود و خروج کسی به مسجد بهم بخورد، برای موضوع طهارت است. سوراخ چکار میکنند؟
هم ابوبکر و هم عمر زمان سدّ ابواب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند که اجازه بدهید که دیوار خانهی ما به سمت مسجد یک سوراخ داشته باشد.
مورد سدّ ابواب برای موضوع طهارت بود، اما کاراییِ این سوراخ چیست؟
طبعاً این سوراخ را نقل کردند، در این داستان گفتند همهی خوخهها را بجز خوخهی ابوبکر را ببندید. اصلاً اگر «خوخة ابیبکر» را در کتب روایی جستجو کنید، این داستان را پیدا میکنید.
آنقدر این سوراخ را جدّی گرفتند که «ابن جوزی» روایت سدّ ابواب جعلی است! چرا؟ چون با خوخهی ابوبکر تعارض دارد.
توجّه کنید که اصل موضوع محل بحث است، منتها تلاش گسترده کردهاند، واقعاً مصداق بارز «الغرِيقُ يتشبَّثُ بكُلّ حَشيش» است.
اولین قدم این است که گفتند بهتر است حالا که حافظهی مسلمین چند قرن فاصله گرفته است…
«ابن جوزی» در «الموضوعات» خودش که به معنای روایات جعلی است، میگوید: «هَذِهِ الأَحَادِيثُ كُلُّهَا مِنْ وضع الرافضة»[17] تمام روایات سدّ ابواب را شیعیان جعل کردهاند، «قابلوا بِهَا الْحَدِيثُ الْمُتَّفَقُ عَلَى صِحَّتِهِ فِي سُدُّوا الأَبْوَابَ إِلا بَابَ أَبِي بَكْرٍ» خواستهاند با آن در یا خوخه یا سوراخ مقابله به مثل کنند!
بعداً به این موضوع خواهم پرداخت.
بعضی دیگر که منصفتر بودند و خواستهاند یک راه میانهای پیدا کنند، مثلاً «ابن کثیر» گفته است: نباید حدیث سدّ ابواب را نفی کرد، آن هم بوده است، این هم بوده است. بقیهی خانهها از بیرون در داشت و خانهی علی فقط همین یک در را داشته است، «لِاحْتِيَاجِ فَاطِمَةَ إِلَى الْمُرُورِ مِنْ بَيْتِهَا إِلَى بَيْتِ أَبِيهَا»،[18] این استثناء برای این بوده است که فاطمه میخواست برود و پدر خود را ببیند!
به این موضوع توجّه نکرده است که اگر این در بسته میشد هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیست متر بیشتر راه میرفت، آیا یعنی خدای متعال حکم شرعی را برای بیست متر پیادهرویِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بهم میزند؟ ولی در موضوع فدک شما قبول نکردید و گفتید هیچ فرقی نمیکند؟
یعنی برای اینکه اگر موضوع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگردد، مسئلهی طهارت است، ابن کثیر میگوید فاطمه میخواست پدرش را ببیند. حال مگر بقیه نمیخواستند پیغمبر را ببینند؟ از در دیگر هم میتوانستند بیایند.
چرا اینطور حرف میزند؟
سعد بن ابیوقاص میگوید من به علی فحش نمیدهم، چون سدّ ابواب برای علی است، یعنی همه این موضوع را فضیلت فهمیدهاند، شعرا این موضوع را فضیلت فهمیدهاند، اما اینجا ابن کثیر میگوید موضوع فاطمه است، برای اینکه زیر بارِ طهارتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نرود!
جلوتر عرض خواهم که این مطلب اصلاً جواب نمیخواهد.
این رسالهای است که جناب سیوطی نوشته است، سیوطی از آن کسانی است که من روز قیامت میترسم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به من بفرمایند که این شخص برای عدّهای اینقدر زحمت کشیده است و تو برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ کاری نکردی. صدها کتاب و چندصد رساله نوشته است، هر سال به هر نمایشگاهی میروی میبینی چند کتاب زخیم از رسائل او چاپ شده است. مجموعهی پنجم از رسائل او را اخیراً پنج جلد و هفت جلد و سیزده جلد و… چاپ کردهاند، او در موضوعات مختلف نظریه دارد.
سیوطی رسالهای به نام «شَدُّ الأثوَاب فِي سَدّ الأبواب» دارد، مسئله چیست؟ میگوید آیا ما حق داریم اگر مسجدی ساختیم، همسایگان مسجد، در یا پنجره به مسجد باز کنند؟ یعنی مسئله فقهی است.
این رساله در جواب به این مسئله است، میگوید چون بعد از پیامبر اکرم هر کسی حاکم میشد دریچهای به مسجد باز میکرد، آیا ما حق داریم این کار را کنیم یا نه؟ اینکه پیغمبر فرموده همهی درها را ببندید جز درِ خانهی علی یا خوخهی ابوبکر، آیا این موضوع به مسجد پیغمبر اختصاص دارد یا برای هر مسجدی است؟ مسئلهی او فقهی است.
روایات خوخه را مطرح میکند، بعد میگوید: اینها روایاتی هم برای علی دارد. سیوطی از کتاب «طبقات کبیر» ابن سعد نقل میکند، میگوید ابن سعد نقل کرده است که «لَمَّا أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ بِالأَبْوَابِ لِتُسَدَّ إِلا بَابَ أَبِي بَكْرٍ»،[19] یا قبل از آن برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، عمر گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ دَعْنِي أَفْتَحُ كَوَّةً أَنْظُرْ إِلَيْكَ» یا رسول الله! اجازه بدهید ما هم حیات مسجد را از سوراخی نگاه کنیم، «حِينَ تَخْرُجُ إِلَى الصَّلاةِ» ببینیم هر وقت شما برای نماز آمدیم، ما هم بیاییم. «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: لا!» پیامبر فرمود: نه.
میگوید برای ابوبکر روایت داریم، برای علی هم روایت داریم.
به عبدالله بن عمر گفتند که علی… گفت: «أُنظُر إلَی مَنزِلِهِ مِن رَسُولِ الله» به جایگاه او نسبت به پیامبر نگاه کنید، «فَإنَّهُ سَدَّ أبوَابَنَا فِی المَسجِد» در خانهی همهی ما را بستند و به درِ خانهی علی دست نزد.
میگوید این روایات هست.
ابن جوزی و ابن تیمیه و… که میگویند اینها جعلی است…
میگوید: «فَهَذِهِ أَكْثَرُ مِنْ عِشْرِينَ حَدِيثًا فِي الْأَمْرِ بِسَدِّ الْأَبْوَابِ»[20] بیش از بیست روایت از آدمهای مختلف داریم که پیغمبر درِ خانهی علی را نبست و درِ خانهی بقیه را بست، «وَبَقِيَتْ أَحَادِيثُ أُخَرُ» احادیث دیگری هم هست، رساله مختصر است، «تَرَكْتُهَا كَرَاهَةَ الْإِطَالَةِ» دیگر نخواستند روایات زیادی در اینجا نقل کنم. «قَالَ الْعُلَمَاءُ» علما میگویند «لا مُعَارَضَةَ بَيْنَ الْأَحَادِيثِ الْمَذْكُورَةِ» معارضه نیست، بین حدیث سدّ ابواب و اینکه در یا خوخه یا… از خانهی ابوبکر باز بگذارید معارضه نیست، چرا؟ «إِنَّهُمَا قِصَّتَانِ» چون این دو قصه است.
البته واضح است که ما بالکل قصهی دوم را قبول نداریم.
«فَقِصَّةُ علي كَانَتْ مُتَقَدِّمَةً» ماجرای علی برای اوایل هجرت بود، «وَهِيَ فِي سَدِّ الْأَبْوَابِ الشَّارِعَةِ» در مورد درهایی بود که مردم از آنجا تردد داشتند، که ناپاک نباید به مسجد وارد شود، «وَقَدْ كَانَ أَذِنَ لعلي أَنْ يَمُرَّ فِي الْمَسْجِدِ وَهُوَ جُنُبٌ» یعنی طهارت علی هرگز آسیب نمیخورد، پس علی همیشه اذن داشت که وارد مسجد شود، «وَقِصَّةُ أبي بكر مُتَأَخِّرَةٌ» قصهی ابوبکر برای اواخر عمر شریف پیامبر است [البته ما اصل قصه را قبول نداریم]، «فِي مَرَضِ الْوَفَاةِ» بیماریای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آن به شهادت رسید، «فِي سَدِّ طَاقَاةٍ كَانُوا يَسْتَقْرِبُونَ الدُّخُولَ مِنْهَا وَهِيَ الْخَوْخُ» این قصه راجع به سوراخ بود نه در!
حال نظر سیوطی در مورد حدیث سدّ ابواب چیست؟
میگوید: «قَدْ ثَبَتَ بِهَذِهِ الْأَحَادِيثِ الصَّحِيحَةِ بَلِ الْمُتَوَاتِرَةِ» قطع در این است که این ماجرای سدّ ابواب صحیح است.
این از عجایب است که این حدیث مانده است!
«مَنَعَ مِنْ فَتْحِ بَابٍ شَارِعٍ إِلَى مَسْجِدٍ» پیغمبر اکرم تمام درهای ورودی از منازل به مسجد را بست، «وَلَمْ يَأْذَنْ فِي ذَلِكَ لِأَحَدٍ» به احدی اجازه نداد، «لَا لِعَمِّهِ العباس وَلَا لأبي بكر» نه برای عباس و نه برای ابوبکر، یعنی نه برای کسی که مدّعی خلافت است و نه برای مابقی اقوام خود، «إِلَّا لِعَلِي».
اما اینجا را نگاه کنید، «لِمَكَانِ ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْهُ» بخاطر جایگاه دخترش!
اگر آدم نخواهد حق را بپذیرد، نمیپذیرد.
ابن جوزی و ابن تیمیه و… که اصلاً میگویند جعل است، دیگران به ابن جوزی و ابن تیمیه و… گفتهاند که شما دیوانهاید، این حدیث متواتر است، یعنی یک خبرِ عام البلوی است که همه میدانند، یعنی موضوع محل اختلاف نیست و قطعی است.
این موضوع را از کجا آوردهاند که این موضوع خاصّ حضرت زهرا سلام الله علیها است؟ بعد دیگر این را نفهمیده است که اگر خاصّ حضرت زهرا سلام الله علیها است، در آن حکم، این دو زن و شوهر هستند و مشترک هستند.
ما که نمیگوییم خاصّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ما میگوییم خاصّ اهل بیت پیغمبر است، نمیشود برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد و برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نباشد.
حال شما چطور میگویید که مختص حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است؟ بعد آیا طهارت صدیقه طاهره سلام الله علیها را به این معنا قبول دارید؟ اگر قبول دارید چرا در ماجرای فدک…
میگوید: این ماجرا برای این است که حضرت فاطمه سلام الله علیها بیاید و پدر خود را ببیند!
شما را به خدا آدمی که صدها هزار روایت دیده است، اینطور حرف میزند؟ مگر بقیه نمیتوانند از در اصلی مسجد بیایند؟ آیا حکم شرعی را برای این بهم میزنند که یک نفر ده متر کمتر حرکت کند؟ این دلیل برای کسی است که نمیخواهد زیر بار معنا برود.
معنای سدّ ابواب طهارت است که برای اینها سخت است به این موضوع اعتراف کنند؟
سوراخ چه ویژگیای دارد؟ جلسات بعد عرض میکنم تا ببینید.
شاید در ذهن شما این موضوع بیاید که شیعیان دلایلی میآورند که معلوم نیست ضعیف است یا قوی است، ما با حدیث منزلت و حدیث غدیر از امامت بحث میکنیم و اینها نمیپذیرند، جلسات بعد خواهید دید که از این سوراخ «خلافت» برداشت کردهاند!
مرحوم میرحامد حسین از تعبیر «سوراخ خلافت» استفاده میکند.
خود این موضوع نشان میدهد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کرده است، میداند بعد از خودش روایات را جعل میکنند و بهم میزنند و پس و پیش میکنند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده است که اینها هر تلاشی که کردند فقط خودشان را رسوا کردهاند، یعنی نخواستهاند بپذیرند.
نکتهی رسالهی سیوطی اینجاست که میگوید یک مرتبه پیامبر فرمود درها را ببندید بجز درِ خانهی علی را، بعد ادّعا میکند و میگوید پیامبر گفته است که سوراخها را ببندید بجز سوراخ ابوبکر را! بعد میگوید بعد از ابوبکر هم هر کسی خلیفه شد سوراخی درست کرد!
پس چرا به حرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گوش نمیدهید؟
اصلاً برای همین رسالهی فقهی نوشته است و میگوید پیامبر از این عمل نهی کرده است.
خود این موضوع نشان میدهد که چقدر هیچ چیزی برای گفتن ندارید، و اگر میشود برای خلافت به سوراخ استناد کرد، آیا نمیشود به حدیث منزلت و آیه تطهیر و «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ»[21] و حدیث ثقلین و حدیث سفینهی نوح و آیهی «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»[22] استناد کرد؟
بخشی از تلاش ما که میخواهیم بحث را از جنبهی تاریخیِ شروع بگوییم، این است که شما ببینید بحث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روشن بوده است، منتها کسی که نخواهد بپذیرد، نمیپذیرد. اول نمیپذیرد و بعد سعی میکنند برای آن دلیلی بتراشند.
در کافی شریف است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود اگر من فرصت پیدا کنم و حکومت من دوام پیدا کند، بعضی از بدعتها را اصلاح میکنم، از جمله اینکه درهایی که باید میبستند و باز کردند، دوباره میبندم (یعنی گوش نکردهاند) و دری را که به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باز بود و اینها بستند را باز میکردم.
درِ خانهی صدیقه طاهره سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بستند، و درِ خانههایشان را باز کردند! علی رغم نهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم!
برای همین هم سیوطی مسئلهی فقهی پیدا کرده است و میگوید بعد از پیامبر دوباره این کار تکرار شد، هم در مسجد پیغمبر و هم در باقی مساجد، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امر کرده است.
مسجد پیامبر که از نظر طهارت با مابقی مساجد تفاوتی ندارد، حکم شرعی که برای کسانی داریم که نیاز به غسل دارند، برای هر مسجدی است.
آیهی نور و خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بود که این در، تیری در چشم منافقین بود. شبها عبادت، روزها آیهی تطهیر، وقتی کسی میآمد به در اشاره میکرد و میفرمود «أنَا حَربٌ لِمَن حَارَبتُم»…
آیه نازل شد «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ * فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّـحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»،[23] خانههایی که اسم خدا در آنجا بالا میرود.
چرا ما اینقدر اسم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را میبریم؟ در زیارت جامعه کبیره چه میگوییم؟ «جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيبا لِخَلْقِنَا»، الحمدلله معلوم است که حلالزاده هستیم، «طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا»، نه اینکه شما تطهیر شدید، بلکه شما مطهِّرِ ما هم هستید، «طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا»، «تَزْكِيَةً لَنَا» ما رشد معنوی پیدا میکنیم، «وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» گناهانمان بخشیده میشود. برای همین هم فرمود اینها «باب حِطّه» هستند، جلوی درِ خانهی اینها خدا را سجده کنید و «وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ»،[24] وقتی گنهکارها میخواستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینها را نگاه کند، به حسنین علیهما السلام و درِ خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متمسّک میشدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم از اینها میگذشت.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آیهی «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ * فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّـحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» را خواند، خانههایی که آنجا ذکر بالا میرود، میتوانی با خدا ارتباط بگیری، حجاب بین بنده و خالق از بین میرود، خدا جواب تو را میدهد، خدا به تو توجّه میکند…
ابوبکر بلند شد و گفت: یا رسول الله! این کدام خانهها هستند؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بعنوان مثال بیوتِ انبیاء اینطور هستند، بیت الشّرف هستند، بیت النّور هستند، به اینها پناه میبرند.
بلافاصله ابوبکر پرسید: خانهی علی و فاطمه چطور؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «نَعَمْ، مِنْ أَفَاضِلِهَا».[25]
«کُلُ قُومٍ تَوسَلَت بِنَبیٍ» هر قومی گدای پیغمبر خود است، «وَ بِهِ قَد تَوَسَّلت انبِیَاء» انبیاء گدای این خانه هستند، «وَ بِهِ الرُسلُ کُلَّ مَاشتَدَّ أمرٌ» وقتی کار به انبیاء سخت میشود «دَعَهُ الله وَاستَجَابَ دُعَاها» به درِ این خانه میآیند و دعا میکنند.
خودِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وقتی در مدینه گرفتار میشدند به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میآمدند، یا فرمودند وقتی ما گرفتار شویم مادرمان را صدا میزنیم.
دیدند حضرت باقر علیه السلام یا حضرت صادق علیه السلام جایی گرفتار و بیمار شدند، رو به قبله نشسته بودند و میگفتند «فَاطِمَةُ بِنتَ مُحَمَّد»، این یعنی «یَا فَاطِمَةُ بِنتَ مُحَمَّد». میفرمودند وقتی ما گرفتار شویم مادرمان را صدا میزنیم.
آن در بابِ نجات است، بیت الشّرفِ عالم وجود است، بیت النّور است، بیت الوحی است، خانهای که «بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام وَ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ علیها السلام»[26] است، خانهای که در آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آرامش پیدا کرده، محل سکونت و تسکین و آرامش و سکینهی عالم وجود است. هر کسی که گرفتار است و هَمّ و غَمّ دارد به این خانه پناه ببرد.
وقتی کافری که دست بسته بود و هنوز هیچ جایی را نمیشناخت به مسجد میآوردند، به پشت درِ این خانه پناه میبرد، ملتجای عالم بود، پناهگاه عالم بود.
منافقین فهمیده بودند و برای همین هم کینه داشتند.
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی میگویند: «أَیُضرمُ النّارُ بِبَابِ دَارِهَا» آیا واقعاً در مدینه عدّهای به نام مسلمان آتش بر درِ آن خانه بردند؟ «وَآیهٌ النُّورُ عَلَی مَنَارِهَا» ندیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آیهی نور را به این خانه تطبیق کرد؟ «وَ بَابُهَا بَابُ نَبیِّ الرَّحمَه * بَل بَابُ أبوَابَ نَجَاةِ الاُمَّه» باب نجات امّت بود…
روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
علی که با شمشیر ابن ملجم زمینگیر نشد، علی را بین در و دیوار کشتند…
این شبها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توان اینکه بلند شود و نماز بخواند نداشت، دائم در بستر افتاده بود، گاهی چشمان مبارک خود را باز میکرد و دوباره میبست. وقتی میخواست پاهای مبارک خود را تکان دهد نمیتوانست.
اگر به من بگویند جوانمردانهترین جملهی تاریخ چیست، به نظر من این جمله است، چقدر دلِ این بابای عالم وجود میسوخت…
اصلاً کسی باور نمیکرد که علی زمینگیر شود، دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اختلاف است حضرت زینب کبری سلام الله علیها است یا حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها، باید برای ابن ملجم ملعون غذا میبردند، وقتی غذا را برد دید که آن ملعون لبخند میزند… اذیت شد…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیتوانست پاهای مبارک خود را تکان دهد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که درِ قلعهی خیبر را کَند، در زانوان حضرت لرزه ندیدند، یک تنه با هر چند تن که جنگید، در او ضعف ندیدند، اما حال وقتی میخواست پاهای مبارک خود را تکان دهد نمیتوانست…
این جمله خیلی جوانمردانه است، آن لحظه فرمود: «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً» مرگ برای شما موعظه است، این علیِ خیبرشکن الآن نمیتواند دست خود را بالا بیاورد، یعنی من را ببینید و درس بگیرید، از من عبرت بگیرید… دیگر احدی گمان نمیکند که زور بازوی علی را داشته باشد، وقتی مرگ نزدیک شود اگر علی هم باشد دیگر نمیتواند دست و پای خود را تکان دهد…
همین موضوع کافی است که معلوم شود این آقای دو عالم اینقدر مهربان است…
روزی با درِ قلعهی خیبر شما را هدایت کردم، حال میخواهم با ناتوانی خود هم شما را هدایت کنم… فرمود: «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»…
وقتی دختران حضرت این حال را میدیدند اذیت میشدند…
برای قاتلِ حضرت غذا میبردند…
آیا میشود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این شبها ما را نبیند؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نمیتوانست دست و پای خود را تکان دهد، نمیتوانست عبادات خود را انجام دهد، با آن چند جملهی محدود خود به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: برای ابن ملجم جای نرم درنظر بگیرید، به او غذای خوب بدهید، نگویید خودمان زاهد هستیم و غذای ما ساده است، به او غذای خوب بدهید، او در دست شما اسیر است و غذای او با شماست…
«كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ أَباً رَحِيماً»…
خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ شبی بستر نرم نداشت، ولی برای قاتل خود فرمود جای نرم درنظر بگیرید، به او غذای خوب بدهید.
بردند تا به او غذایی دهند، آن ملعون ازل و ابد، آن ناپاکزادهی رجس پلید، وقتی دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دید پوزخند زد…
دختر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: چرا پوزخند میزنی؟ گفت: طوری به آن شمشیر سَم زدهام که پدر شما دیگر برنمیگردد…
اینجا دختر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیخواست باور کند، گفت: نه! اینطور نیست، خدا پدر ما را شفاء میدهد، شروع کرد به گریه کرد و ضجّه زدن، نتوانست تحمّل کند…
من میگویم بیبی جان! اینجا نتوانستید یک خبر شهادت را تحمّل کنید، لا یَوم کَیَومکَ یَا أباعَبدالله… آن لحظهای که روی بلندی آمد، دست روی سر خود گذاشت، یا رسول الله! «صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ»… دید دیگر آنجا یک ضربه نیست، هرچه شمشیر هست بالا میرود…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] السنن الكبرى، جلد 7 ، صفحه 104 (أَخْبَرَنَاهُ أَبُو نَصْرٍ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ، أنبأ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجُ، ثنا مُطَيَّنٌ، ثنا يَحْيَى بْنُ حَمْزَةَ التَّمَّارُ قَالَ: سَمِعْتُ عَطَاءَ بْنَ مُسْلِمٍ، يَذْكُرُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أُمَيَّةَ، عَنْ جَسْرَةَ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” أَلَا إِنَّ مَسْجِدِي حَرَامٌ عَلَى كُلِّ حَائِضٍ مِنَ النِّسَاءِ، وَكُلِّ جُنُبٍ مِنَ الرِّجَالِ، إِلَّا عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ عَلِيٍّ، وَفَاطِمَةَ، وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ ” رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ “)
[5] علل الشرایع، جلد ۱، صفحه ۲۰۲ (حَدَّثَنَا اَلْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ اَلْمُظَفَّرِ اَلْعَلَوِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي عَمْرَةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي اَلطُّفَيْلِ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ اَلْغِفَارِيِّ قَالَ: إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ إِنَّ رِجَالاً لاَ يَجِدُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ أَنْ أُسْكِنَ عَلِيّاً فِي اَلْمَسْجِدِ وَ أُخْرِجَهُمْ وَ اَللَّهِ مَا أَخْرَجْتُهُمْ وَ أَسْكَنْتُهُ بَلِ اَللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلىٰ مُوسىٰ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءٰا لِقَوْمِكُمٰا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اِجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا اَلصَّلاٰةَ ثُمَّ أَمَرَ مُوسَى أَنْ لاَ يُسْكِنَ مَسْجِدَهُ وَ لاَ يَنْكِحَ فِيهِ وَ لاَ يَدْخُلَهُ جُنُبٌ إِلاَّ هَارُونُ وَ ذُرِّيَّتُهُ وَ أَنَّ عَلِيّاً مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ هُوَ أَخِي دُونَ أَهْلِي وَ لاَ يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ اَلنِّسَاءَ إِلاَّ عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ فَمَنْ سَاءَهُ فَهَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ اَلشَّامِ .)
[6] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1871 (حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ – وَتَقَارَبَا فِي اللَّفْظِ – قَالَا: حَدَّثَنَا حَاتِمٌ وَهُوَ ابْنُ إِسْمَاعِيلَ – عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: يَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِي مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي» وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِي عَلِيًّا» فَأُتِيَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِي عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ} [آل عمران: 61] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»)
[7] الأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۱۷۰ (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مَالِكٍ اَلنَّحْوِيُّ ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْمُعَدِّلُ بِحَلَبَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ اَلْأَصْفَهَانِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ قَيْسٍ اَلْمَكِّيُّ ، عَنْ عِكْرِمَةَ صَاحِبِ اِبْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ: لَمَّا حَجَّ مُعَاوِيَةُ نَزَلَ اَلْمَدِينَةَ فَاسْتُؤْذِنَ لِسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَلَيْهِ، فَقَالَ لِجُلَسَائِهِ: إِذَا أَذِنْتُ لِسَعْدٍ وَ جَلَسَ فَخُذُوا مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، فَأَذِنَ لَهُ، وَ جَلَسَ مَعَهُ عَلَى اَلسَّرِيرِ. قَالَ: وَ شَتَمَ اَلْقَوْمُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) ، فَانْسَكَبَتْ عَيْنَا سَعْدٍ بِالْبُكَاءِ، فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ : مَا يُبْكِيكَ يَا سَعْدُ أَ تَبْكِي أَنْ يُشْتَمَ قَاتِلُ أَخِيكَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ قَالَ: وَ اَللَّهِ مَا أَمْلِكُ اَلْبُكَاءَ، خَرَجْنَا مِنْ مَكَّةَ مُهَاجِرِينَ حَتَّى نزل [نَزَلْنَا] هَذَا اَلْمَسْجِدَ – يَعْنِي مَسْجِدَ اَلرَّسُولِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) – وَ كَانَ فِيهِ مَبِيتُنَا وَ مَقِيلُنَا، إِذْ أُخْرِجْنَا مِنْهُ وَ تُرِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِيهِ، فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا وَ هِبْنَا نَبِيَّ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَنْ نَذْكُرَ ذَلِكَ لَهُ، فَأَتَيْنَا عَائِشَةَ فَقُلْنَا: يَا أُمَّ اَلْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ لَنَا صُحْبَةً مِثْلَ صُحْبَةِ عَلِيٍّ ، وَ هِجْرَةً مِثْلَ هِجْرَتِهِ، وَ إِنَّا قَدْ أُخْرِجْنَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ تُرِكَ فِيهِ، فَلاَ نَدْرِي مِنْ سَخَطٍ مِنَ اَللَّهِ، أَوْ مِنْ غَضَبٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَاذْكُرِي لَهُ ذَلِكَ فَإِنَّا نَهَابُهُ، فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لِرَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ لَهَا: يَا عَائِشَةُ ، لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَنَا أَخْرَجْتُهُمْ، وَ لاَ أَنَا أَسْكَنْتُهُ، بَلِ اَللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ. وَ غَزَوْنَا خَيْبَرَ فَانْهَزَمَ عَنْهَا مَنِ اِنْهَزَمَ فَقَالَ نَبِيُّ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : لَأُعْطِيَنَّ اَلرَّايَةَ اَلْيَوْمَ رَجُلاً يُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ يُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ ، فَدَعَاهُ وَ هُوَ أَرْمَدُ فَتَفَلَ فِي عَيْنِهِ وَ أَعْطَاهُ اَلرَّايَةَ فَفَتَحَ اَللَّهُ لَهُ. وَ غَزَوْنَا تَبُوكَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَوَدَّعَ عَلِيُّ اَلنَّبِيَّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلَى ثَنِيَّةِ اَلْوَدَاعِ وَ بَكَى، فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِيُّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ: كَيْفَ لاَ أَبْكِي وَ لَمْ أَتَخَلَّفْ عَنْكَ فِي غَزَاةٍ مُنْذُ بَعَثَكَ اَللَّهُ (تَعَالَى)، فَمَا بَالُكَ تُخَلِّفُنِي فِي هَذِهِ اَلْغَزَاةِ فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِيُّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : أَ مَا تَرْضَى يَا عَلِيُّ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) : بَلْ رَضِيتُ .)
[8] الاحتجاج، جلد ١ ، صفحه ١٨٠
[9] سوره مبارکه نساء، آیه 65 (فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا)
[10] سوره مبارکه یس، آیه 69 (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ)
[11] سوره مبارکه یونس، آیه 35 (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)
[12] سوره مبارکه شعراء، آیه 195
[13] سوره مبارکه بقره، آیه 197 (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ)
[14] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۶، صفحه ۲۹۳ (عَنْ نَصْرِ بْنِ صَبَّاحٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَصْرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ اَلْمُسْتَرِقِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : يَا مَعْشَرَ اَلشِّيعَةِ عَلِّمُوا أَوْلاَدَكُمْ شِعْرَ اَلْعَبْدِيِّ فَإِنَّهُ عَلَى دِينِ اَللَّهِ .)
[15] المناقب لابن شهرآشوب (ابن شهرآشوب)، جلد 2 ، صفحه 193
[16] مناقب خوارزمی، صفحات 400 و 401
[17] الموضوعات، جلد 1، صفحه 366
[18] البداية والنهاية، جلد 7 ، صفحه 342 (وَقَدْ رَوَاهُ أَبُو الْأَشْهَبِ عَنْ عَوْفٍ عَنْ مَيْمُونٍ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ فَذَكَرَهُ. وَقَدْ تَقَدَّمَ مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالنَّسَائِيُّ مِنْ حَدِيثِ أَبِي عَوَانَةَ عَنْ أَبِي بَلْجٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ الْحَدِيثُ الطَّوِيلُ وَفِيهِ سَدُّ الْأَبْوَابِ غَيْرَ بَابِ عَلِيٍّ. وَكَذَا رَوَاهُ شُعْبَةُ عَنْ أَبِي بَلْجٍ. ورواه سعد بن أبى وقاص قَالَ أَبُو يَعْلَى ثَنَا مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بن حسان ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَعْفَرٍ الطَّحَّانُ ثنا غسان بن بسر الْكَاهِلِيُّ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ خَيْثَمَةَ عَنْ سَعْدٍ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سد أبواب الْمَسْجِدِ وَفَتَحَ بَابَ عَلِيٍّ فَقَالَ النَّاسُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ: مَا أَنَا فَتَحْتُهُ وَلَكِنَّ اللَّهَ فَتَحَهُ» وَهَذَا لَا يُنَافِي مَا ثَبَتَ فِي صحيح البخاري من أمره عليه السلام في مرض الموت بِسَدِّ الْأَبْوَابِ الشَّارِعَةِ إِلَى الْمَسْجِدِ إِلَّا بَابَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ لِأَنَّ نَفْيَ هَذَا فِي حَقِّ عَلِيٍّ كَانَ فِي حَالِ حَيَاتِهِ لِاحْتِيَاجِ فَاطِمَةَ إِلَى الْمُرُورِ مِنْ بَيْتِهَا إِلَى بَيْتِ أَبِيهَا، فَجَعَلَ هَذَا رِفْقًا بِهَا، وَأَمَّا بَعْدَ وَفَاتِهِ فَزَالَتْ هَذِهِ الْعِلَّةُ فَاحْتِيجَ إِلَى فَتْحِ بَابِ الصِّدِّيقِ لِأَجْلِ خُرُوجِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ لِيُصَلِّيَ بالناس إذا كان الخليفة عليهم بعد موته عليه السلام وَفِيهِ إِشَارَةٌ إِلَى خِلَافَتِهِ. وَقَالَ التِّرْمِذِيُّ: ثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُنْذِرِ ثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ. قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ: «يَا عَلِيُّ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ يُجْنِبُ فِي الْمَسْجِدِ غَيْرِي وَغَيْرُكَ»)
[19] طبقات کبری، جلد 2، صفحه 176 (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ. حَدَّثَنِي الزُّبَيْرُ بْنُ مُوسَى عَنْ أَبِي الْحُوَيْرِثِ قَالَ: لَمَّا أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – بِالأَبْوَابِ لِتُسَدَّ إِلا بَابَ أَبِي بَكْرٍ قَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ دَعْنِي أَفْتَحُ كَوَّةً أَنْظُرْ إِلَيْكَ حِينَ تَخْرُجُ إِلَى الصَّلاةِ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ. ص: لا!)
[20] الحاوي للفتاوي، جلد 2 ، صفحه 19 (وَأَخْرَجَ أحمد مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: «أُعْطِيَ علي ثَلَاثَ خِصَالٍ: زَوَّجَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِابْنَتِهِ وَوَلَدَتْ لَهُ، وَسَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَهُ فِي الْمَسْجِدِ، وَأَعْطَاهُ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ» ، فَهَذِهِ أَكْثَرُ مِنْ عِشْرِينَ حَدِيثًا فِي الْأَمْرِ بِسَدِّ الْأَبْوَابِ وَبَقِيَتْ أَحَادِيثُ أُخَرُ تَرَكْتُهَا كَرَاهَةَ الْإِطَالَةِ. فَصْلٌ: قَالَ الْعُلَمَاءُ: لَا مُعَارَضَةَ بَيْنَ الْأَحَادِيثِ الْمَذْكُورَةِ فِي الْفَصْلِ الْأَوَّلِ مِنْ أَنَّهُ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ أبي بكر، وَبَيْنَ الْمَذْكُورَةِ فِي الْفَصْلِ الثَّانِي مِنْ أَنَّهُ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ علي، فَإِنَّهُمَا قِصَّتَانِ إِحْدَاهُمَا غَيْرُ الْأُخْرَى، فَقِصَّةُ علي كَانَتْ مُتَقَدِّمَةً وَهِيَ فِي سَدِّ الْأَبْوَابِ الشَّارِعَةِ، وَقَدْ كَانَ أَذِنَ لعلي أَنْ يَمُرَّ فِي الْمَسْجِدِ وَهُوَ جُنُبٌ، وَقِصَّةُ أبي بكر مُتَأَخِّرَةٌ فِي مَرَضِ الْوَفَاةِ فِي سَدِّ طَاقَاةٍ كَانُوا يَسْتَقْرِبُونَ الدُّخُولَ مِنْهَا وَهِيَ الْخَوْخُ، كَذَا جَمَعَ القاضي إسماعيل المالكي فِي أَحْكَامِهِ، وَالْكَلَابَاذِيُّ فِي مَعَانِيهِ، وَالطَّحَاوِيُّ فِي مُشْكِلِهِ، وَعِبَارَةُ الْكَلَابَاذِيِّ لَا تُعَارِضُ بَيْنَ قِصَّةِ علي وَقِصَّةِ أبي بكر ; لِأَنَّ بَابَ أبي بكر كَانَ مِنْ جُمْلَةِ خَوْخَاتٍ يَطَّلِعُ مِنْهَا إِلَى الْمَسْجِدِ وَأَبْوَابُ الْبُيُوتِ خَارِجَةٌ مِنَ الْمَسْجِدِ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِسَدِّ تِلْكَ الْخَوْخِ فَلَمْ تَبْقَ تُطَّلَعُ مِنْهَا إِلَى الْمَسْجِدِ وَتُرِكَتْ خَوْخَةُ أبي بكر فَقَطْ. وَأَمَّا بَابُ علي فَكَانَ دَاخِلَ الْمَسْجِدِ يَخْرُجُ مِنْهُ وَيَدْخُلُ مِنْهُ. وَقَالَ الحافظ ابن حجر: قِصَّةُ علي فِي سَدِّ الْأَبْوَابِ، وَأَمَّا سَدُّ الْخَوْخِ فَالْمُرَادُ بِهِ طَاقَاةٌ كَانَتْ فِي الْمَسْجِدِ يَسْتَقْرِبُونَ الدُّخُولَ مِنْهَا، فَأَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي مَرَضِ مَوْتِهِ بِسَدِّهَا إِلَّا خَوْخَةَ أبي بكر، وَفِي ذَلِكَ إِشَارَةٌ إِلَى اسْتِخْلَافِ أبي بكر لِأَنَّهُ يَحْتَاجُ إِلَى الْمَسْجِدِ كَثِيرًا دُونَ غَيْرِهِ. انْتَهَى. قُلْتُ: وَيَدُلُّ عَلَى تَقَدُّمِ قِصَّةِ علي ذِكْرُ حمزة قِصَّتَهُ فَإِنَّ حمزة قُتِلَ يَوْمَ أُحُدٍ.)
[21] المعجم الأوسط، جلد 5 ، صفحه 135
[22] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)
[23] سوره مبارکه نور، آیات 35 و 36
[24] سوره مبارکه بقره، آیه 58 (وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ۚ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ)
[25] البرهان في تفسير القرآن، جلد ۴، صفحه ۷۷ (وَ مِنْ طَرِيقِ اَلْمُخَالِفِينَ: قَالَ اَلثَّعْلَبِيُّ : فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اِسْمُهُ اَلْآيَةَ، يَرْفَعُ اَلْإِسْنَادَ إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ ، قَالَ: قَرَأَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هَذِهِ اَلْآيَةَ، فَقَامَ رَجُلٌ إِلَيْهِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ ، أَيُّ بُيُوتٍ هَذِهِ؟ قَالَ: «بُيُوتُ اَلْأَنْبِيَاءِ، فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ ، هَذَا اَلْبَيْتُ مِنْهَا؟ يَعْنِي بَيْتَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ، قَالَ: «نَعَمْ، مِنْ أَفَاضِلِهَا».)
[26] الكافي، جلد 5 ، صفحه 340 (فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ ص أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ وَ أَخْرِجْ مِنَ الْمَسْجِدِ مَنْ يَرْقُدُ فِيهِ بِاللَّيْلِ وَ مُرْ بِسَدِّ أَبْوَابِ مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ بَابٌ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ ع وَ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ ع وَ لَا يَمُرَّنَّ فِيهِ جُنُبٌ وَ لَا يَرْقُدْ فِيهِ غَرِيبٌ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ ع وَ أَقَرَّ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ ع عَلَى حَالِهِ قَالَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَمَرَ أَنْ يُتَّخَذَ لِلْمُسْلِمِينَ سَقِيفَةٌ فَعُمِلَتْ لَهُمْ وَ هِيَ الصُّفَّةُ ثُمَّ أَمَرَ الْغُرَبَاءَ وَ الْمَسَاكِينَ أَنْ يَظَلُّوا فِيهَا نَهَارَهُمْ وَ لَيْلَهُمْ فَنَزَلُوهَا)