سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه شصت و نهم

22

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ 9 فروردین 1403 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» ‌است، راهِ میانه‌ای را در پیش گرفته‌ایم، بحث‌ها نه صرفاً کلامی و مباحثات کلامی و اعتقادی، نه صرفاً تاریخی. البته رویه و سبک بحث تاریخی است.

عرض می‌کنیم حضرت حق و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه باورها را در ذهن شیعیان قدم به قدم ایجاد کردند، مانند قلم‌زنی که هر ضربه‌ی او روی مس تصویر را واضح‌تر می‌کند و آن تصویر حاصل یک کار نیست، هزاران ضربه‌ی چکش آن تصویر قلم‌کاری را درست می‌کند.

خدای متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم تقریباً به همان شکل قدم به قدم و نقطه به نقطه و ذرّه به ذرّه ذهنیت‌ها را ساخته‌اند، با توجّه به اینکه می‌دانستند دشمن و منافق هستند، و این عقاید برایشان مهم بود، باید این عقاید به ما می‌رسید.

به نام شهدا و بر علیه فکر شهدا!

یکی از بزرگترین انحرافات بعضی از جریان‌ها، که بعضی از آن‌ها فیگور انقلابی دارند و بعضی دیگر فیگور تمدّنی دارند و بعضی دیگر هم فیگورهای دیگر دارند این است که با فهم ناقص خودشان، مباحث اعتقادی اصیل تشیّع را انحراف می‌بینند. این‌ها لطف خداست که مانند لحظه‌ای که می‌خواهد موشکی اصابت کند صدای آژیر خطر پیچیده می‌شود، صدای آژیر گوش‌خراش است اما باعث می‌شود که انسان حواس خود را جمع کند.

این شب‌ها که ما اینجا گفتگو می‌کنیم، اقتضای جلسه‌ی هیئت این نیست که مباحث به سمتِ درسی‌تر شدن برود، و مباحث ما هم رسانه‌ای نیست، پخش زنده هم ندارد، به این جهت که بحث در فضای آرامشی مطرح شود، ولی در فضای مجازی مانند توییتر هر شب ده‌ها حمله به سمت ما رخ می‌دهد که می‌گویند انحراف رخ داده است و خطر امنیت ملّی دارد!

خطر امنیّت ملّی این است که عدّه‌ای فکر کنند بیشتر از ائمه علیهم السلام می‌فهمند.

اینجا که دیگر تریبون عمومی هم نیست، اینکه عدّه‌ای خیال کنند نباید عقاید مطرح شود، این‌ها چه موجودات خطرناکی هستند، گاهی چفیه به گردن هستند، گاهی هم نشخوارکننده‌ی بودجه‌های تمدّنی، یا چیزهای دیگر.

این‌ها قبل از اینکه اشکال به ما باشد، اولاً اشکال به هزار و چهارصد سال علمای شیعه است، و ثانیاً اشکال به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین.

این تأکید و حرف‌های ما یک هزارم تأکیدات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، یا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نعوذبالله به اندازه‌ی این آقایان فهم نداشته‌اند که چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست… ما آنقدر راجع به تعامل با غیرشیعیان و درست نکردن دعوا حرف زده‌ایم، آنقدر راجع به نگاهمان به موضوع وحدت صحبت کرده‌ایم که اگر کتاب شود، کتابی هزار صفحه‌ای می‌شود، دیگر نیازی نیست که آن‌ها را تکرار کنیم.

اما اینکه عدّه‌ای از این موضوع ترس دارند که چند نفر در گوشه‌ای بنشینند و بصورت مستند و متقن هم راجع به این موضوعات حرف بزنند، و معلوم نیست که این فکر را از کجا آورده‌اند، و بعد هم دوستان این‌ها در کشور مسئولین فرهنگی می‌شوند و تصمیم‌گیرنده و تصمیم‌ساز هستند و رسانه اداره می‌کنند، بعد رسانه نمی‌تواند با مردم ارتباط بگیرد، با رقاصی و حرف‌های زرد به دنبال جمع کردن مردم هستند.

اینکه به همین موضوع هم اعتراض می‌کنند که چرا شما در گوشه‌ای نشسته‌اید و این حرف‌ها را می‌زنید، واقعاً از عجایب است، و لطف خدا به ماست، اینکه انسان ببیند که صدایی از جایی درآمد، امیدوار هستیم که ان شاء الله… آن‌ها که گوش نمی‌دهند، چون خیلی اوقات که یک بحث علمی مطرح می‌شود، طرف می‌گوید من می‌خواهم از منظر جامعه‌شناختی بحث کنم، این حرف یعنی من می‌خواهم حرف بی‌پایه و اساس بزنم.

چون در حال حرف زدن راجع به سیر یک تکوّنی هستیم، آن هم با استناد به صدها کتاب، که این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است. شما باید بگویید این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست و این شیخ حرف بی‌اساس می‌زند.

اگر این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است که دیگر نقد به من نیست، اول نقد به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است. اولاً آن موضوع را درست کن و بعد یقه‌ی مرا بگیر.

ما چه حرف جدیدی زده‌ایم که کسی فکر کند من این حرف‌ها را در قرن بیست و یکم از خود درآورده‌ام؟! اصلاً معنای «سیر تکوّن» این است که معتقدات ما حرف‌های قدیمی است، و اتفاقاً آن مقدّماتی که بعنوان نمونه در شب‌های اولیه‌ی بحث داشتیم، و در طول این سالیان هم بعنوان مثال به آن‌ها پرداخته‌ایم، که اتفاقاً همین بحث‌ها هست که اخلاق و زندگی و تعامل بین مسلمین و شیعیان را می‌سازد.

یکی از الطاف خدا این است که اگر ما به این مباحث می‌پردازیم، مواضع ما سر جای خود روشن است، ما از دین یاد گرفته‌ایم که نمی‌شود برای درست کردن ابرو، چشم را کور کرد. چون الآن غزّه مظلوم است نمی‌توانیم مابقی حقایق را حذف کنیم، مخصوصاً آن حقایقی که، با آسیب خوردنِ آن حقایق باعث شده که مواردی مانند غزه پیش آمده است.

همانطور که ما نمی‌گوییم چون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مظلوم است و اول مظلوم عالم هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، پس مظلومیت مردم غزّه را رها کنید.

نه قیاس می‌کنیم و نه حذف می‌کنیم.

خیلی واضح است که مردم غزّه مظلوم هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم اول مظلوم است. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم اجازه نمی‌دادند که این مباحث فراموش شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌خواست این حرف‌ها فراموش شود، قرآن کریم نمی‌خواست این حرف‌ها فراموش شود.

اگر کسی به متون روایی مسلمین و آیات قرآن کریم و مباحث تاریخی سر بزند، شک نمی‌کند که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نمی‌خواستند این حرف‌ها فراموش شود.

آنقدر این حرف‌ها گفته شده است که اگر بخواهم به این موضوع وارد شوم از اصلِ بحث می‌افتم، الآن قصد تکرار آن‌ها را ندارم.

اما اینکه یک جریانی، که الحمدلله تئوری‌هایشان با عملشان بر باد رفته است، این‌ها با همین تئوری رسانه را به اینجا کشانده‌اند… ما که حرف نمی‌زنیم، بنای ما بر این نیست که شکوه کنیم، اما اینکه این‌ها به جلسات صد نفره‌ی یک گوشه هم حمله می‌کنند، نشان می‌دهد که بیماری جای دیگری است و این‌ها باید عقایدشان را اصلاح کنند، این‌ها «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»،[4] اگر جسارت نباشد «عِجل» آقای شریعتی است؛ این‌ها بفهمند یا نفهمند، بخواهند یا نخواهند، آن تفکّر خطرناک در گوشت و پوستشان رسوخ کرده است.

البته خود آقای شریعتی گفته است که کتب مرا اصلاح کنید؛ الآن هم بنده قصد نقد آقای شریعتی را ندارم، او خودش به خودیِ خود افکاری داشته است، قسمت‌هایی از آن افکار بد نبود، قسمت‌هایی هم اشکال داشت.

اما این‌ها بخواهند یا نخواهند، برای ولایتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وقعی نمی‌نهند، بعد خیال می‌کنند که شیخی پیدا شده است و در قرن بیست و یکم این حرف‌ها را می‌زند. اینطور نیست.

ان شاء الله خدای متعال من و آن‌ها را از خواب بیدار کند.

جمله‌ای از حضرت سجّاد علیه السلام عرض کنم و وارد بحث شود، این را بهانه کردم که به این موضوع اشاره کنم، وگرنه در این سالیان ما عادت داشته‌ایم که لب ببندیم، بنای ما بر مستقیم حرف زدن نیست، اگر روزی بنا بر حرف زدن مستقیم داشته باشیم، خیلی‌ها آبرو ندارند، خیلی‌ها به مردم دروغ گفته‌اند، این مسائل را برای این گفتم که ما بیدار باشیم.

الآن در اتاق کنار نشسته بودم، رزمنده‌ی جانباز بزرگواری می‌گفت که شهید موحد دانش در عملیاتی که فقط نُه نفر از گردان مانده بودند و می‌خواست برنگردد، نارنجک زده بودند که این نُه نفر را بکشند، او نارنجک را برداشت که به بیرون پرت کند، این نارنجک در دست او منفجر شد، چون نیرو نبود پانزده روز تکّه‌ی افتاده‌ی دست را در جیب خود نگه داشت و ماند، بعد از پانزده روز که او را به استان آذربایجان بردند و گفتند که دیگر این دست درست نمی‌شود، گفت: پس دست مرا ببندید که خونریزی نداشته باشد که من برگردم. به او گفتند باید بالاتر از آن قسمت را قطع کنیم. دست او را قطع کردند و برگشت و آمد.

ما که از یک سقلمه زدن به ما آنقدر ناراحت نمی‌شویم، او دست خود را برای خدا داده است و مقاومت کرده است، ما که برای اسلام یک سیلی هم نخورده‌ایم.

این حرف‌ها به معنای خستگی و ناراحت بودن نیست، ما به شوق و توهّم اینکه بخاطر دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ما را می‌زنند، می‌رقصیم. خدا کند که بخاطر دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک سیلی هم به ما بزنند. ما به توهّم این موضوع هم افتخار می‌کنیم.

اما باید قدری روشن باشد که بالاخره ما در اطراف خودمان مارِ خوش خط و خال هم داریم، آدم‌هایی که شاید در آینده معلوم شود این‌ها نفوذی یا حتّی جاسوس هستند، جانماز آب بکش هستند، ریش بلند دارند، چفیه به گردن دارند و مدام از شهدا حرف می‌زنند، ولی مرام شهدا را ندارند.

اگر شما ولایت را از جبهه‌ها حذف می‌کردید، چه کسی برای جنگیدن می‌رفت؟ این‌ها پشت لباس‌های خود نوشته بودند «می‌رویم تا انتقام سیلی زهرا [سلام الله علیها] بگیریم». این‌ها اینطور جان داده‌اند. حال می‌خواهید ولایت را از شهید بگیرید، چه چیزی می‌ماند؟ بعد از ولایت را از شهید بگیرید، ولایت فقیه چه می‌شود؟ اگر ولایت را کوچک کنید که هزار هزار برابر ولایت فقیه بی‌مایه می‌شود، ولایت فقیه که مستقل نیست، ولایت فقیه یک نخی از آن عروه‌ی وثقی و یک کورسویی از آن خورشید است. وقتی ولایت را می‌زنی، درواقع در حال زدن ولایت فقیه هم هستی.

بیش از سیصد سال است که در کشور ما جریانی به دنبال حذف مکتب تشیّع است، معلوم است که چون مردم این موضوع را دوست ندارند، در لباسِ داغ‌ترین و حزب‌اللهی‌ترین و بسیجی‌ترین و ولایی‌ترین آدم‌ها ظاهر می‌شوند، باید هم این کار را کنند، حال یا نفوذی هستند و یا نفهم.

برای این، این موضوع را بیان کردم که بگویم باید کار کرد، وگرنه در بین این همه خبر در این کشور، توییت راجع به هیئت ما که در کنجی هستیم طبیعی نیست.

ان شاء الله خدای متعال آخر و عاقبت ما را قتل در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بدهد.

حضرت سجّاد سلام الله علیه در دعای بیست و پنجم صحیفه سجّادیه که دعای فرزندان ایشان است اینطور به خدای متعال عرض می‌نماید: «اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي» خدایا بر من منّت بگذار و فرزندانم را باقی بگذار و به آن‌ها عمر طولانی بده و در زمان حیات من از دنیا نروند، «وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِي» این‌ها را برای من به صلاح و فلاح و رستگاری برسان، «وَ بِإِمْتَاعِي بِهِم» و من از آن‌ها بهره‌مند شوم و بهره‌ی من از فرزندانم کم نباشد، «إِلَهِي امْدُدْ لِي فِي أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ لِي فِي آجَالِهِمْ»… راجع به عمرشان… «وَ رَبِّ لِي صَغِيرَهُمْ» کوچک‌هایشا را پرورش بده، «وَ قَوِّ لِي ضَعِيفَهُمْ» ضعفای این بچه‌ها را تقویت کن و به آن‌ها نیرو بده، «وَ أَصِحَّ لِي أَبْدَانَهُمْ» بخاطر من به این‌ها بدنِ سالم بده، «وَ أَدْيَانَهُمْ» به این‌ها دین سالم بده، «وَ أَخْلَاقَهُمْ» به این‌ها اخلاق سالم بده، «وَ عَافِهِمْ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ فِي جَوَارِحِهِمْ»… تا اینکه «وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِيَاءَ بُصَرَاءَ» آن‌ها را از ابرار و اتقیاء و اهل بصیرت قرار بده «سَامِعِينَ مُطِيعِينَ لَكَ» تا گوش به فرمان تو باشند، «وَ لِأَوْلِيَائِكَ مُحِبِّينَ مُنَاصِحِينَ» این‌ها با دوستان تو محب و دلسوز باشند، «وَ لِجَمِيعِ أَعْدَائِكَ مُعَانِدِينَ وَ مُبْغِضِينَ» این‌ها با دشمنان تو دشمن باشند و از سر جنگ برخورد کنند.

این دعای امام سجّاد علیه السلام است، صحیفه را بدست ما داده‌اند.

در نهایت هم به خدا عرض می‌کند که «اللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِيعَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِكَ» خدایا همه‌ی این دعاها و خواسته‌های مرا به من عطاء کن، «وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ» ما را از عذاب آتش جهنّم نجات بده، «وَ أَعْطِ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ» همه‌ی مسلمین و مسلمات و مؤمنین و مؤمنات… «مِثْلَ الَّذِي سَأَلْتُكَ لِنَفْسِي وَ لِوَلَدِي [لِوُلْدِي] فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الآْخِرَةِ» در دنیا و آخرت به همه‌ی مسلمین و مسلمات و مؤمنین و مؤمنات از عصر خودم تا قیامت می‌خواهم.

یعنی امام سجّاد علیه السلام برای همه‌ی ما دعا می‌کند که محبّ اولیای خدا و مبغض اعداء خدا باشیم.

محبّین خدا و مبغضین خدا، دوستان خدا و دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ محبّت و دشمنی به معرفت است، ما باید بدانیم که با چه کسی طرف هستیم، آن کسی را که دوست داریم، اخلاقش را هم دوست می‌داریم، آن کسی که از او بیزاریم، از اخلاق او هم بیزار هستیم.

حضرت سجّاد علیه السلام برای فرزندان خود که نور چشمان حضرت هستند (که یک نفر از آن‌ها امام باقر علیه السلام است) و همه‌ی ما حبّ و بغض خواسته‌اند. حبّ و بغض نسبت به چه چیزی و چه کسی؟ و چرا؟

اگر ما در جایی نسبت به بدی‌های اسرائیل حرفی بزنیم و کسی اعتراض کند، مردم می‌فهمند که این شخص با آن‌هاست. اگر کسی از امریکا حرف بزند و شخصی اعتراض کند، می‌پرسند چرا تو به خودت گرفته‌ای؟

حال ما که در گوشه‌ای صحبت می‌کنیم، چرا تو ناراحت هستی؟

ان شاء الله خدای متعال همه‌ی ما را بر سر سفره‌ی عقیده‌مان بنشاند، ما قرار است ببینیم که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌خواسته‌اند ما به چه چیزهایی معتقد شویم، چطور بگوییم؟

اگر زمانی زنده ماندم و پیر شدم، عرض خواهم کرد که گاهی با این‌ها نشسته‌ایم و گفته‌ایم که شما یک شیوه بگویید که ما به این عقاید بپردازیم که شما نگران نشوید. و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد می‌کنم که تا به امروز روشی نگفته‌اند.

این کار یعنی ما باید در مورد این چیزها حرف نزنیم.

اگر بنا بر این باشد که ما ریشه‌ی عقایدمان را ندانیم، مرده شور هرچه خبر در دنیاست را ببرد، خبر مهم دیگری در دنیا نیست. اگر قرار بر این بود که اصالت با اسرائیل باشد که… می‌گویند اسرائیل بیست و پنج سال بعد از بین می‌رود و تمام می‌شود.

عقاید ما ریشه‌دار است، امروز این بدبخت‌ها در جبهه‌ی باطل قرار گرفته‌اند، ان شاء الله خودشان بزودی از بین روند، اما باطل از بین نمی‌رود، ان شاء الله حق هم از بین نمی‌رود، باید حق و باطل را فهمید، که اگر هم زمانی جلوی این‌ها ایستادیم قربة الی الله بایستیم، نه کورکورانه.

این‌ها نمی‌فهمند که اگر مردم را از عقاید اصیل‌شان جدا کنی، دیگر این مردم به بید مجنون تبدیل می‌شوند و به هیچ جایی تکیه ندارند، این موضوع خیلی خطرناک است، اینطور آدم‌ها بی‌ریشه می‌شوند. باید ابتدا ریشه‌ی هر کسی محکم باشد بعد ببیند چه کسی به جبهه‌ی باطل کمک می‌کند، تا با او دشمنی کند. ما با باطل دشمن هستیم و با هر کسی هم که با باطل به انحراف کمک می‌کند، دشمن هستیم. باید اول ریشه را بشناسیم.

ادبیات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم در این موارد کاملاً مشخص است.

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همینطور که قلم‌زن روی صفحه‌ی مس ضربه می‌زند و تصویر دقیق ایجاد می‌کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نفس نفس، قدم قدم، لفظ به لفظ، کلمه به کلمه، در حال درست کردن مسلمان است. قدم به قدم در مناسک و عبادات، قدم به قدم در عقاید و افکار.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست مردم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را طُهرِ طاهرِ مطهّر بدانند. یکی از آن جاهایی که شما این موضوع را می‌بینید، در زیارتنامه‌هاست. همینکه کنار ضریح مبارک امام ایستادید بگویید «السَّلَامُ عَلَی الطُّهرِ الطَّاهِرِ المُطَهَّر مِن طُهرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّر»، «أَصْلَابِ الشَّامِخَاتِ وَ الْأَرْحَامِ المُطَهَّرَاتِ»، «لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا». چرا این‌ها را گفته‌اند؟ آیا می‌خواسته‌اند وقت ما را پر کنند؟ نخیر! در حال بیان عقاید است.

این تطهیر و طهارت که بعداً از آن برهان عصمت درست شد، بعضی از متکلمان شیعه از کلام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین «برهان عصمت» را فهمیدن و بیان کردند و به آن صورت استدلال دادند، اما این موضوع قبلاً یک فهم عمومی داشت، با توجه به سوالات دیگران، این‌ها به آن صورت استدلال دادند. کمااینکه قرآن کریم راجع به حضرت حق سخنانی می‌گوید، متکلّمین ما آن‌ها را صورت براهین توحیدی قرار داده‌اند. آن‌ها برای قرن دو است، ما الآن در قرن یک، اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم.

موارد تطهیر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گسترده است، بعنوان نمونه چند شب به آیه تطهیر اشاره کردیم، چند شب هم بصورت مختصر به آیه مباهله اشاره کردیم.

در همان مضمون ده‌ها واقعه‌ی دیگر هم هست، یکی از آن‌ها این واقعه است که در این دو نقل از کتاب کافی می‌خوانم. اگر می‌خواستم روایات این مجموعه را بخوانم، می‌شد ده شب این روایات را خواند.

یک روایت از «کافی» و یک روایت از «مُسنَد بَزّار» می‌خوانم.

حدیث «سدّ ابواب»

در کافی شریف، در بخش فروع کافی… یک از بخش‌های فروع، کتاب نکاح است، به معنای ازدواج. اولین روایت باب بیست و یکم اینطور فرموده است که مردی از اهل یَمامه، که سیه‌چُرده و فقیر بود، از آن دوردست به مدینه آمد، خیلی هم اهل نظافت نبود، بیشتر اوقات لباس زیادی نداشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم لباسی به او پوشاند و او همانجا در مسجد غذا می‌خورد و در مسجد زندگی می‌کرد.

این آدم تنها بود و شب در مسجد می‌خوابید و گاهی محتلم می‌شد، «فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ»،[5] خدا به پیامبر خود فرمود که مسجد را تطهیر کن.

اگر می‌خواهید به فقرا جا بدهید، جا بدهید، ولی نه در مسجد، جایی را درست کنید و در اختیارشان قرار دهید.

برای همین آن اصحاب صُفّه هم که مجاهدینی بودند که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند، بیرون از مسجد زندگی می‌کردند. البته مسجد آن زمان سقف نداشت.

«وَ أَخْرِجْ مِنَ الْمَسْجِدِ مَنْ يَرْقُدُ فِيهِ بِاللَّيْلِ»، کسانی که می‌خواهد شب‌ها بخوابند، در مسجد نخوابند، مسجد محل عبادت است.

«وَ مُرْ بِسَدِّ أَبْوَابِ مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ»… بلاتشبیه اگر اینجا مسجد بود، دور تا دور آن حجرات و اتاق‌ها و خانه‌های کوچکی بود که صاحبان آن‌ها از آنجا به مسجد وارد می‌شدند… دستور بده به سدّ ابواب «مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ بَابٌ» هر کسی به سمت مسجد در دارد ببندد، «إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام وَ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ علیها السلام»، روایت عجیب است، بجز بابِ علی و محلِ آرامشِ فاطمه!

«وَ لَا يَمُرَّنَّ فِيهِ جُنُبٌ» کسانی که جنب هستند به مسجد وارد نشوند، «وَ لَا يَرْقُدْ فِيهِ غَرِيبٌ» اگر کسی هم از شهر دیگری آمده است که احکام ابتدایی اسلام را نمی‌داند، به این‌ها جا بدهید و به آن‌ها احترام بگذارید و به آن‌ها غذا بدهید، این‌ها سر جای خود، اما مسجد جایی است که حرمت خودش را دارد.

«قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام وَ أَقَرَّ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ علیها السلام عَلَى حَالِهِ» تنها خانه‌ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آن دست نزد، آن یک خانه بود.

«قَالَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَمَرَ أَنْ يُتَّخَذَ لِلْمُسْلِمِينَ سَقِيفَةٌ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای مسلمین جایی درست کرد، در این روایت می‌گوید که برای آن سقف هم درست کرد، «فَعُمِلَتْ لَهُمْ وَ هِيَ الصُّفَّةُ» که همان صُفّه باشد، «ثُمَّ أَمَرَ الْغُرَبَاءَ وَ الْمَسَاكِينَ أَنْ يَظَلُّوا فِيهَا نَهَارَهُمْ وَ لَيْلَهُمْ فَنَزَلُوهَا» فرمودند فقرا و جنب شدگان و… اینجا استراحت کنند، که هم زیر تیغ آفتاب و هم در سوز سرما سقفی بالای سرشان باشد.

چرا این اتفاق افتاد؟

مسجد باید پاک باشد، شما حق ندارید به طهارت مسجد آسیب بزنید. این استثناء إخبار است، در حال خبر دادن است که این‌ها مطهّر و پاک هستند، آن مشکلاتی که ممکن است برای شما پیش بیاید، برای این‌ها پیش نمی‌آید، این‌ها تفاوت دارند، این‌ها همان اهل بیت مطهّر هستند.

این موضوع ادامه‌ی همان بحث تطهیر است، وگرنه پارتی‌بازی نداریم، به غیرمستحق که امتیاز ویژه نمی‌دهند. این یعنی این خانه با بقیه‌ی خانه‌ها تفاوت دارد، اینجا محل آرامش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، محل زندگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

محل نماز شب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

حال بعنوان نمونه یک روایت بخوانم که این بحث را قدم به قدم جلو ببریم.

کتابی که در دست دارم، لندن چاپ شده است، «وَفَاءُ الوَفَاء بِأخبَارِ دَارِ المُصطَفَى»، کتاب درباره‌ی مدینه است، «نورالدّین سَمهودی» این کتاب را نوشته است، او آدم مهمّی است. اینجا توضیح می‌دهد که مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور بوده است.

ستون‌های مسجد پیامبر اسم داشت. وقتی مسجد سقف نداشت، این ستون‌ها چه بود؟ درواقع آنجا نخلستان بود، قسمتی از آن را به مسجد تبدیل کرده بودند، به نخل‌هایی که خشک شده است «جِزع» یا اسطوان یا ستون یا عمود یا استوانه می‌گویند.

زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر کدام از این‌ها قصه‌ای داشت، مثلاً «اسطوان الوفود»، وقتی از جای دیگری برای پیامبر میهمان می‌آمد، یا وقتی هیأت نمایندگی از جایی می‌آمد، کنار آن ستون می‌نشستند.

یک استوان «اسطوان التّهَجُّد» نام داشت.

مسجد پیامبر کلاً محل تهجّد بود، در آنجا عبادت می‌کردند.

«سَمهودی» اینجا می‌گوید: «كَانَ رَسُولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم يَخرُجُ حَصِيراً كُلُّ لَيلَةٍ»[6] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر شب با حصیر یا سجّاده‌ای می‌آمد «إذَا انكَفَّتِ النَّاس» وقتی مردم به خواب می‌رفتند، «فَيُطرَح وَرَاءَ بَيتِ عَليٍ» به پشت درِ خانه‌ی علی آن حصیر را می‌انداخت، یعنی نزدیک آن ستون، «ثُمَّ يُصَلِّي صَلاةَ اللَّيل» آنجا نماز شب می‌خواند.

چرا آنجا نماز شب می‌خواند؟ چون آنجا یک ویژگی داشت. این موضوع خیلی روشن است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی کار گسترده کرد.

سدّ ابواب؛ دستورِ الهی

وقتی فرمود همه‌ی درها را ببندید جز این یک در، بعضی‌ها گفتند یا رسول الله! حال که درها را بسته‌ای، حال می‌توانیم فقط یک خَوخه‌ای یا یک سوراخی یا یک منفذی در دیوار داشته باشیم که وقتی شما رد می‌شوید، شما را تماشا کنیم؟

اینکه «درها را ببندید جز یک در» یعنی شما نباید ناپاک وارد مسجد شوید.

آن‌ها گفتند: قبول می‌کنیم، ولی شما اجازه بدهید که در دیوار یک سوراخ بزنیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به اندازه‌ی یک سر سوزن به شما اجازه نمی‌دهم.

به آن‌ها برخورد و ناراحت شدند و اعتراض کردند، لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این روایت را خواندند.

در یاد دارید که سال‌های قبل عرض می‌کردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه این مناقب به یکدیگر مربوط باشد و مردم بفهمند، هر کدام از این فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یک مجموعه‌ای از مضمون بود. مثلاً ماجرای برادری و نفس الرسول و هارون برای موسی، اصلاً اسم حسنین را حسن و حسین گذاشت و فرمود بمعنای اسامی فرزندان هارون باشد، که وقتی مردم حسن و حسین را دیدند به یاد شبر و شبیر هارون بیفتند، چون تو هارون هستی.

یکی از چیزهایی که در مورد هارون هست، در روایات ما هست، این هم آقای «بَزّار» که شیعه نیست و سال 292 مُرده است، می‌گوید که رسول خدا آمدند و فرمودند «إنَّ موسى سَأَلَ رَبَّهُ أن يُطَهِّرَ مَسجِدَهُ بِهارونَ»،[7] حضرت موسی از خدا خواست که خدایا! محل عبادتمان را به برکت هارون تطهیر کن.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وإنّي سَأَلتُ رَبّي أن يُطَهِّرَ مَسجِدي بِكَ وبِذُرِّيَّتِكَ» من هم از خدا خواسته‌ام به برکت تو و همسرت و حسنین مسجد مرا تطهیر کند.

یعنی نه تو طُهرِ طاهرِ مطهّر هستند، یعنی علی جان! اگر تو و فاطمه و حسنین به مسجد بیایید، «يَا مَنْ شُرِّفَتْ بِهِ مَكَّةُ وَ مِنًى»… مسجد من تطهیر می‌شود.

من از خدا خواسته‌ام که به برکتِ تو و همسرت و حسنین مسجد من مطهّر شود!

یعنی همان ماجرای اهل بیت مطهّر.

«ثُمَّ أرسَلَ إلى أبي بَكرٍ أن سُدَّ بابَكَ» بعد به ابوبکر پیغام دارد که تو در را ببند، «فَاستَرجَعَ»، آیه استرجاع را خواند، چون دید بیشتر نمی‌تواند مخالفت کند گفت: «سَمعٌ وطاعَةٌ»، (جلسات بعد خواهیم دید که آیا از این موضوع اطاعت شد یا نه)، «فَسَدَّ بابَهُ» در را بست.

«ثُمَّ أرسَلَ إلى عُمَرَ ، ثُمَّ أرسَلَ إلَى العَبّاسِ بِمِثلِ ذلِكَ» به عمر و عموی خود پیام داد که در‌ها را ببندید.

بعد شروع کردند به اعتراض کردن، چون اعتراض می‌کردند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَكُم وفَتَحتُ بابَ عَلِيٍّ ، ولكِنَّ اللّه َ فَتَحَ بابَ عَلِيٍّ وسَدَّ أبوابَكُم» نه من گفتم که این در را ببندید، نه من گفتم که آن در را باز کنید، خدا خواست آن در باز باشد و این درها بسته باشد، این امر الهی است.

بعداً هم نپذیرفتند.

شما موضوع را اینطور ساده درنظر نگیرید که هنوز چند روز از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگذشته بود که آن‌ها رفتند و به آن در لگد زدند، آن در علامت طهارت مطهّرون و رسوایی دیگران بود. آن همه کینه به آن در دلیل داشت، هر کسی این در را می‌دید می‌گفت پیامبر پشت این در نماز شب خوانده است، این در همان دری است که همه‌ی درها را بستند و فقط این در را نگه داشت، این در علامت این است که گاهی ما ناپاک هستیم و این‌ها همواره پاک هستند، این در تیری در گلو و چشم این‌ها بود، برای همین هم این در را آتش زدند و تحمّل نکردند.

حتّی بعدها هم در دوره‌ی خلفای بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در را برای ورود بستند، نمی‌خواستند آن در علامت بماند، هنوز هم آن در بسته است.

این روایت را خواهم خواند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود اگر روزی فرصت شود و مردم قدری بیدار شوند، من دوباره این در را باز می‌کنم. چون این در را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بسته بودند.

روضه و توسّل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه

در بین اولیای خدا، آن هم شب جمعه، آن کسی که می‌شود به او پناه برد، روشنی چشم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، تا قبل از اینکه او به میدان برود، کسی آثار اضطرار را در چهره‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ندید.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبد است، عبد چیزی از خود ندارد که بخواهد از آن بگذرد، اما همین عبد، اگر یک عبد الهی ببیند، همین ولیّ مطلق اگر یک ولیّ خدا ببیند، که میدان رفتن و اهانت و جسارت به او و به خطر افتادن جان او، برای این ولیّ خدا سخت است.

همانطور که شما نمی‌توانید روضه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تحمّل کنید، حتّی بعد از هزار و چهارصد سال نمی‌توانیم درست روضه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بگوییم، تحمّل گفتن و شنیدن این موضوع نیست.

مگر امام حسین علیه السلام ضرر کرده است؟ نه! ولی ما دلمان نمی‌آید که بگوییم یا بشنویم.

آقایی که ممکن است گاهی ما فراموش کنیم کنار خورشید پر فروغ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به او پناه ببریم، خیلی عظیم الشأن است… کسی به جایی برسد که بین اهل تحقیق، عدّه‌ای بحث کنند آیا او افضل است یا قمر بنی هاشم صلوات الله علیه…

ببینید چقدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مظلوم بوده است که می‌گفتند ببینیم علی افضل است یا بقیه…

اهل تحقیق؛ آن‌هایی که می‌خواهند پناه ببرند و توسّل کنند، بین ایشان و قمر بنی هاشم علیه السلام با یکدیگر بحث می‌کنند.

اگر بعد از کربلا زنده مانده بود احدی در امامت او شک نمی‌کرد، چون این عبارات فقط برای امام گفته شده است. اگر کمتر از این (در ظهور) برای کسی گفته می‌شد، امامت او مسلّم می‌شد.

اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌فرمود او شبیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، وای بحال اینکه می‌فرمود او شبیه به پیغمبر است «خَلْقاً وخُلُقاً ومنطقاً»! عبارت این است که «أشبَهُ النَّاس خَلْقاً وخُلُقاً ومنطِقاً»!

مرحوم مقرّم و دیگران از این جمله عصمت را اثبات کرده‌اند، البته عصمت مراتب دارد و آن چهارده نفر تافته‌ی جدابافته‌ی عالم خلقت هستند.

در خانه‌ی امام حسین علیه السلام که امام حسین و امام حسن هستند می‌گویند وقتی علی اکبر علیه السلام را می‌دیدیم به یاد رسول خدا می‌افتادیم.

از این عجیب‌تر، «إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ» وقتی دلم برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تنگ می‌شد «نَظَرْنَا إِلَيْهِ»… این عبارت خیلی عجیب است!

یعنی کسی که گیج باشد ابتدای کار می‌خواهد بگوید این حدیث جعلی است، مگر می‌شود چنین حرفی راجع به کسی زده شود؟ این حرف خیلی سنگین است.

امام هادی علیه السلام در زیارتی که از ایشان نقل شده است می‌فرماید «جَعَلَنِیَ اللهُ مِن مُرَفِقِیکَ فِی الجَنَّة» خدا مرا جزو رفقای تو در بهشت قرار دهد!

آقا جان! یا اباالحسن! یا علی بن الحسین! ضَیفُکَ بِبَابِک، مِسکِینُکَ بِبَابِک، عُبَیدُکَ بِفِنَائِک… دوستان ما کنار مضجع شریف شما هستند، ما دور افتاده‌ایم…

فرض کنید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست یک تنه به کربلا برود، و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باید می‌ایستاد، چون اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواست به این یک نفر حمله کند که همه‌ی لشکر حمله می‌کرد، مجبور بودند که کمک ندهند، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست در برابر سی هزار نفر به تنهایی میدان رود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه اضطراری پیدا می‌کرد؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنگامی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خندق برای رویارویی با یک لشکر رفت، چه اضطراری پیدا کرد؟…

علی اکبر سلام الله علیه به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، «اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»[8] از پدر اذن بگیرد…

گاهی اوقات ولی خدا می‌بیند اگر بخواهد طول بدهد، دل کندن خیلی سخت می‌شود، «اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ» همینکه اذن گرفت به میدان برود «فَأَذِنَ لَهُ» به او اذن داد و او را بدون خداحافظی به میدان فرستاد، علی اکبر در حال رفتن به میدان بود، هنوز به میدان نرسیده بود، «نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ»، می‌داند قرار است که اتفاقی رخ بدهد، با ناامیدی نگاهی به پشت سر او کرد، اشک حضرت می‌آمد، دیگر اصلاً نتوانست او را ببیند، «أَرْخَى عَيْنَهُ» سر خود را پایین انداخت و به عمر سعد رو کرد و فرمود:‌ خدا رحم تو را قطع کند…

حضرت علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت، یکی از جاهایی که عالم به ما بدهی دارد، صحنه‌ی رجز خواندنِ این آقازاده است، وسط میدان شروع کرد به جنگیدن و «قَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً حَتَّی ضَجّاً أهلِ الکُوفَةِ مِن کِثرَةِ مَن قُتِل»، اما برای آن‌ها این موضوع جگرسوزتر بود که وقتی می‌جنگید، شروع کرد به رجز خواندن، «اَنا عَلِیُّ بنُ الحُسینُ بنُ عَلِیٍّ *** نَحنُ و بیتُ اللهِ اَولی بالنَّبِیِّ» بابای من مولی الأنام است، «تَاللَّهِ لاَ یَحْکُمُ فِینَا اِبْنُ اَلدَّعِیِّ» ناپاکزاده که حقّ حکومت ندارد… بیچاره‌ها کدام طرف ایستاده‌اید؟ جنگید…

حالات سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم اینطور است، یک دست حضرت به محاسن شریف است و یک دست هم رو به آسمان، همینطور اشک مبارک حضرت جاری است، «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ» هر وقت دلم برای جدّم تنگ می‌شد «نَظَرْنَا إِلَيْهِ» به صورت او نگاه می‌کردم…

شاید شدیدترین مقتل را برای حضرت علی اکبر علیه السلام نوشته‌اند، عباراتی نوشته‌اند که گفتنی نیست. حضرت علی اکبر سلام الله علیه را دوره کردند، وقتی ایشان را دوره کردند… یک جوانِ تشنه، که جگرهای آن نواصب کوره‌ی حرارتِ کینه‌ی اوست، او علی است، او را دوره کردند، تیراندازی و سنگ‌اندازی کردند، او سر مبارک خود را پشت سپر برد و قدری ارتفاع خود را کم کرد، ولی از همه طرف می‌زدند، تا اینکه نیزه‌ای به پهلوی مبارک حضرت نشست… نمی‌توانم بیش از این بگویم… اسب مسیر را اشتباه رفت، گفتند راه را باز کنید، اجازه دهید بیاید و به همه برسد… او را دوره کردند…

همینقدر به شما بگویم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک صدای نحیفی شنید «عَلَیْکَ مِنِّ السَّلامُ یَا أبَتَاهُ هَذَا جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ»… پیغمبر کربلاست که پیغام می‌رساند، «يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را مانند باز شکاری بالای سر علی اکبر صلوات الله علیه رساند، «فَإذاً حُسَین قَائِمُ عَلَی رَأسِهِ» همینکه بالای سر او رسید، همینکه به صورت او نگاه کرد، «شَهقَ شَهْقَهً» جلوی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دست و پا زد…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه بقره، آیه 93 (وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)

[5] الكافي، جلد 5 ، صفحه 340 (فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ ص أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ وَ أَخْرِجْ مِنَ الْمَسْجِدِ مَنْ يَرْقُدُ فِيهِ بِاللَّيْلِ وَ مُرْ بِسَدِّ أَبْوَابِ مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ بَابٌ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ ع وَ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ ع وَ لَا يَمُرَّنَّ فِيهِ جُنُبٌ وَ لَا يَرْقُدْ فِيهِ غَرِيبٌ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ ع وَ أَقَرَّ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ ع عَلَى حَالِهِ قَالَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَمَرَ أَنْ يُتَّخَذَ لِلْمُسْلِمِينَ سَقِيفَةٌ فَعُمِلَتْ لَهُمْ وَ هِيَ الصُّفَّةُ ثُمَّ أَمَرَ الْغُرَبَاءَ وَ الْمَسَاكِينَ أَنْ يَظَلُّوا فِيهَا نَهَارَهُمْ وَ لَيْلَهُمْ فَنَزَلُوهَا)

[6] وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، جلد 2 ، صفحه 46 (أسطوان التهجد؛ ومنها: أسطوان التهجد، أسند يحيى عن عيسى بن عبد الله عن أبيه قال: كان رسول الله صلّى الله عليه وسلّم يخرج حصيرا كل ليلة إذا انكفت الناس فيطرح وراء بيت علي، ثم يصلي صلاة الليل)

[7] مسند البزّار، جلد 2، صفحه 144 (أخَذَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بِيَدي فَقالَ : إنَّ موسى سَأَلَ رَبَّهُ أن يُطَهِّرَ مَسجِدَهُ بِهارونَ ، وإنّي سَأَلتُ رَبّي أن يُطَهِّرَ مَسجِدي بِكَ وبِذُرِّيَّتِكَ . ثُمَّ أرسَلَ إلى أبي بَكرٍ أن سُدَّ بابَكَ ، فَاستَرجَعَ ، ثُمَّ قالَ : سَمعٌ وطاعَةٌ ، فَسَدَّ بابَهُ . ثُمَّ أرسَلَ إلى عُمَرَ ، ثُمَّ أرسَلَ إلَى العَبّاسِ بِمِثلِ ذلِكَ ، ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ما أنَا سَدَدتُ أبوابَكُم وفَتَحتُ بابَ عَلِيٍّ ، ولكِنَّ اللّه َ فَتَحَ بابَ عَلِيٍّ وسَدَّ أبوابَكُم !)

[8] لهوف، صفحه 113 (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)