سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه شصت و هفتم

13

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 7 فروردین 1403 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود مبارک حضرت مجتبی علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» ‌است، این عقاید چگونه شکل گرفته است.

سال‌های پایانی عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، البته به جهاتی، گاهی که ممکن است احساس شود بعداً نیاز است، به گفتگوها و مباحثات و آثار و کتب مسلمین در قرون بعدی می‌پردازیم، ولی موضع بحث، سال‌های پایانی عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

آخرین بحث که کم کم نگاه شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را شکل داده است، مسئله‌ی طهارت است که چند جلسه به این موضوع پرداختیم.

امشب کتاب «منهاج» ابن تیمیّه را نگاه می‌کردم، دیدم تقریباً او سؤال مهمّی نکرده باشد که ما به آن نپرداخته باشیم، دیدم دیگر نیاز نیست مطلب او را مطرح کنیم، و اتفاقاً این نوع آیات مانند آیه‌ی تطهیر، اگر بین تفاسیر مسلمین مقارنه شود، معلوم می‌شود که مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چقدر بر سرِ سفره‌ی علم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نشسته‌اند، چون دیگران عمدتاً فرار کرده‌اند، یعنی خواسته‌اند از موضوع رد شوند.

آیه‌ی بعدی که کاملاً به این آیه مربوط است و در سنّت پیغمبر است و کاملاً شبیه هم نازل شده است، در نحوه‌ی اجراء و تعامل این آیه تقریباً اختلافی بین مسلمین نیست، آیه مباهله است.

یک جلسه از صحیح مسلم و شرح ابن هُبَیره خواندیم که وقتی این آیه نازل شد، «دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا»[4] پیامبر این‌ها را صدا زد و «فَقَالَ: اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي» فرمود این‌ها اهلِ من هستند.

آنقدری که بنده نگاه کردم، آنچه شرح در کتب شرح حدیث دیدم، تا امروز آنچه دیدم از روی روایت رد شده‌اند و در این موضع بحث نکرده‌اند.

در حالی که برخلاف ما شیعیان که کتاب شرح حدیث کم داریم، آن‌ها اینطور نیستند و صدها شرح به هریک از آثارشان نوشته‌اند، اما وقتی به این آیه رسیده‌اند از آن عبور کرده‌اند! یعنی نخواسته‌اند مطرح کنند و بحث کنند.

کمااینکه «بُلْقینی» در موضوع افضلیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گوید اصحاب ما وقتی از افضل زنان صحبت می‌کنند، معمولاً به دنبال این هستند که از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حرف نزنند. «بُلْقینی» این موضوع را اعتراف و تعجّب می‌کند.

درنگی بر آیه مباهله

قرآن کریم در آیه 61 سوره مبارکه آل عمران دارد که…

عدّه‌ای نصرانی آمده‌اند با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بحث می‌کنند که آیا شما پیغمبر هستید یا نه؟ معمولاً از پیغمبران مطالبه‌ی دلیل می‌کنند.

اینجا شاید اولین و آخرین مرتبه است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از جانب خدا مأمور شده است و مطالبه کرد.

سال‌های گذشته در موضوع خیبر عرض کرده‌ایم که خیبر پیروزی همزمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر یهود و منافقین است، مباهله همزمان پیروزی اسلام و مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، یعنی فقط به یک طرف جواب نداده است.

آن‌ها شک دارند که اصلاً آیا تو پیغمبر هستی یا نه… معلوم است که مباهله برای دفعه‌ی اول نیست، یعنی اگر کسی به دنبال حقیقت است، زود او را نفرین نمی‌کنند، چه کسی را نفرین می‌کنند و در معرض نفرین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار می‌دهند؟ کسی که معاند و لجباز است و نمی‌خواهد حق را بپذیرد و نمی‌خواهد زیر بار حق برود.

اینجا خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید که «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»[5] حالا که حق روشن شده است و با این‌ها گفتگو و بحث و استدلال کردی و برهان آوردی و این نصرانی‌ها حق را فهمیدند، حال که دیگر علم هست، شما به این‌ها بگو «تَعَالَوْا نَدْعُ» بیایید دعوت کنیم «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» پسرانمان و پسرانتان را، «وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ» دخترانمان و دخترانتان را (جلوتر عرض خواهم کرد که چرا «دختران» معنا شد، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» آن‌هایی که بمنزله‌ی جان ما هستند و آن‌هایی که بمنزله‌ی جان شما هستند، «ثُمَّ نَبْتَهِلْ» بعد شروع کنیم به دعا کردن، (به این آیه آیه‌ی ابتهال هم می‌گویند) «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ». اینجا می‌فرماید «کاذبین» یعنی این‌ها سؤال نداشتند، بلکه حق را فهمیده بودند و مکابره می‌کردند، اینجا نفرین می‌کنیم.

حال چرا ما «وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ» را «دختر» معنا کردیم.

تا جایی برادران غیرشیعه خیلی خوشحال هستند که ما «دختر» معنا کردیم، چون می‌بینند بصورت مسلّم همین پنج نفر در این واقعه حضور داشته‌اند…

در آیه مباهله محور فهم کلمه‌ی «نِساء» است، یعنی ما برای اینکه آیه را بفهمیم، باید «نِساء» را بفهمیم.

در قرآن کریم «نِساء» سه نوع تعبیر دارد.

شما که می‌دانید از همه‌ی امّت فقط همین چهار نفر برای مباهله رفتند، و مفسّرانی هم که نمی‌خواستند حقیقت را بفهمند بیچاره شده‌اند، این از آن مواردی است که معلوم است بعضی‌ها نمی‌خواهند حقیقت را بپذیرند.

این علی و فاطمه و حسن و حسین را چطور ذیل «أبناء و نِساء و أنفُس» بیاوریم؟

از قدیم هم مباهله اینطور بود که وقتی  دو نفر می‌خواستند یکدیگر را نفرین کنند، چون اگر نفرین کسی اجابت شود نفر روبرو به خطر می‌افتد، لذا نزدیکان نَسَبی آن فرد را دعوت می‌کردند و نزدیکان غیر نَسَبی. یعنی اقوام یک نفر و آن کسانی که خیلی برای او مهم است را دعوت می‌کردند که ببینند آیا این آدم راستگوست یا نه؟ آیا خودش را در معرض خطر می‌اندازد یا نه؟

مباهله اینطور بود که نفرین و دعا می‌کردند، ممکن بود عذاب نازل شود.

در زمان امام صادق صلوات الله علیه هست که کسی به منصور دوانیقی گفت که امام صادق در حال خیانت به شماست و در حال فراهم کردن لشکر است که علیه شما کودتا کند. حضرت فرمود: من این کار را نمی‌کنم. آن شخص گفت: این کار را می‌کنی. حضرت فرمود: پس تو باید جمله‌ای بگویی که من مطمئن شوم. آن شخص گفت: قسم به خدا که تو این کار را می‌کنی. حضرت صادق علیه السلام فرمود: اینطور فایده ندارد، اینطور که من می‌گویم بگو، بگو از حول و قوه‌ی خدا بیزار هستم و به حول و قوه‌ی خودم پناه می‌برم اگر غیر از این باشد.

این ابله باید اینجا کار را رها می‌کرد، اما دید اگر این حرف را نزند منصور او را می‌کشد. گفت: از حول و قوه‌ی خدا بیزار هستم و به حول و قوه‌ی خودم پناه می‌برم اگر غیر از این باشد. یعنی من اینقدر یقین دارم.

در مواردی که ما می‌خواهیم پشت سر کسی حرف بزنیم، باید با همین یقین حرف بزنیم، وگرنه نباید حرف بزنیم.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: این را بگو که من در حال فراهم کردن لشکر هستم که کودتا کنم.

طرف این حرف را زد و درجا افتاد و مُرد!

این بنحوی شبه‌مباهله است.

پس در مباهله امر خطرناک است، اگر دعا اجابت شود ممکن است طرف بیفتد.

اگر دقّت بفرمایید کلمه‌ی «نِسَاءَنَا» محورِ فهمِ این آیه است.

اگر ابتدای کار ما نمی‌دانستیم که در این آیه چه اتفاقی رخ داده است، وقتی «نِسَاءَنَا» می‌شنویم، اولین معنایی که از «نِسَاءَنَا» به ذهن ما می‌رسد «همسران ما» است.

اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همسری را با خودش همراه نکرده است، یا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همسری در این شأن نداشته است، یا آیه طور دیگری بیان می‌کند. هر دو ممکن است. اگر همسری آمده بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام بعنوان «أبنَاءَنا» یا همان «فرزندان» آمده بودند، یا به احتمال بیشتر اینطور که عرض می‌کنم، البته در معنا تفاوت ندارد.

عرب «نِسَاء» را سه طور استفاده می‌کند، همیشه بعنوان همسر انسان نیست، گاهی به معنای زن در مقابل مرد است، یعنی منظور از «نِسَاء» زنان است، نه همسران یا دختران. مانند «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»،[6] حضرت مریم سلام الله علیها که اصلاً شوهر نداشت، ای مریم! خدا تو را برگزید و تطهیر کرد و بر زنان جهان برگزید.

ظاهراً این آیه نمی‌خواسته است این را بگوید، چون اگر «نِسَاءَنَا» را بعنوان زنان، نه همسران یا دختران در نظر بگیرید، اولاً باید یک لشکر زن می‌آوردند، شما می‌گویید برترین زن امّت را آورده‌اند که صدیقه طاهره سلام الله علیها است، آنوقت اینجا خدا باید می‌گفت «زنانتان را بیاورید، مردانتان را هم بیاورید»، اما اینجا مردها را صدا نکرده است.

اگر در یاد داشته باشم عرض خواهم کرد که بعضی سعی کرده‌اند که «أنفُسَنَا» را اینطور معنا کنند.

پس «نِسَاءَنَا» گاهی یعنی زن در مقابل مرد، نه زن و شوهر، نه دختر و پسر.

اگر «نِسَاءَنَا» به این معنا بود، یعنی برترین زن امّت زهرای اطهر سلام الله علیها است، یا اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها را جزو «أبنَاءَنَا» ببرید که کمی خلاف ارتکاز است، و اینکه هیچ زنی لایق این موضوع نبوده است که او را صدا کنند.

این آیه کاری کرده است که این‌ها را از هر طرف بسته است، و نمی‌دانند باید چکار کنند.

یا «زنان» اینجا به معنای «همسران» است. یعنی زن در مقابل شوهر، یعنی همسران. اگر به این معنا بود، خدا که می‌فرماید «أبنَاء»، باید «بَنات» را هم صدا می‌زد، و بعد باید قبول می‌کردیم که از بین ازواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن زمان احدی شایسته نبوده است. از طرفی اگر «ازواج» را صدا بزنند، حتماً باید قبل از آن «بَنات» را صدا بزنند.

حال اگر کسی بگوید منظورمان از دختران و پسران همان «أبنَاء» است، بدین معناست که همسران پیامبر شایستگی و اهلیت در این مقام نداشته‌اند.

یا حالت سوم را درنظر بگیریم که از همه بیشتر مناسب آیه است… در قرآن کریم «نِسَاء» سه معنا دارد، زنان مقابل هر مردی، مانند حضرت مریم سلام الله علیها که خواندیم. «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»،[7] و آیاتِ شبیه این، یعنی همسران شما؛ دیدیم که از این موضوع هم چیزی عاید همسران پیامبر نشد.

حالت سوم این است که «نِسَاء» به معنای «دختران» است. از این مثال هم موارد فراوانی در قرآن کریم و جاهای دیگر موجود است.

«يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ»،[8] پسرها را ذبح می‌کند و دختران را برای کنیزی و کارگری نگه می‌دارد.

پس «نِسَاء» برای دختر هم بکار می‌رود.

حال آقای «ابن عاشور» می‌گوید «عرب تابحال نِساء را برای دختر بکار نبرده است»، گیر کرده است!

کلید فهم آیه در نِسَاء است، این‌ها با هیچکدام از این معانی چیزی بدست نمی‌آورند، تا درنهایت بگویم چطور دست و پا می‌زنند.

اولاً که بکار برده است، حداقل به یک آیه اشاره شده است. اگر اینطور بگوییم معنای آیه خیلی روشن می‌شود.

خدا می‌فرماید حال که این نصرانی‌ها قبول نکردند، ای پیغمبر «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» بیایید پسرانمان را صدا بزنیم و پسرانتان را، «نِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ» دخترانمان را صدا بزنیم و دخترانتان را، بعد از باقی امّت چطور؟ نزدیکان نَسَبی آدم که دختران و پسران هستند، مابقی نزدیکان چطور؟ هرکدام از نزدیکان که آنقدر اوج گرفتند که بمنزله‌ی جان انسان شدند «أنفُس» هستند.

می‌گوید از پسرانمان نخبگانشان را می‌آوریم، از دخترانمان نخبگانشان را می‌آوریم، و از آن کسانی که بمنزله‌ی جان ما هستند نخبگانشان را می‌آوریم، «نخبگان» یعنی ویژه‌هایشان. خواهم گفت که از کجای آیه اینطور متوجّه می‌شویم… تا این‌ها بیایند و پیغمبر دعا کند و این‌ها هم حضور داشته باشند، مثلاً آمین بگویند.

آن کسی که نخواهد بفهمد می‌گوید پیامبر آمینِ این‌ها را نیاز ندارد. اگر پیامبر آمینِ این‌ها را نیاز نداشت، به این معنا که آمینِ این‌ها اثر نداشت، حضرت رسول باید وقتی پسرانِ دخترش را صدا می‌زند، دختران دخترش را هم صدا بزند.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها که همواره فدایی ائمه است، خیلی در فهم این آیه کمک کرده است. اگر رسول اکرم زینب کبری را با مادرش می‌آورد، معنا این می‌شد که ما دختران و پسرانمان را آورده‌ایم، اما وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نمی‌آورد، یعنی اینطور نبوده است که من خوب‌ها و ویژه‌ها را بیاورم، من افرادِ استثنائی را که این‌ها اهل بیت به معنای خاص هستند را می‌آورم. وگرنه باید باید حضرت زینب کبری سلام الله علیها را هم می‌آورد. وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نیاورد یعنی فقط افراد ویژه را آورده است. یعنی ممکن بود پسران دیگری هم در این خانه باشند و نیاورند. مثلاً ابراهیم پسر پیغمبر…

ابن تیمیه می‌گوید که حضور بچه‌ها فقط بخاطر این بود که اگر این‌ها به خطر افتادند پیغمبر ریسک کرده باشد. بعد از او می‌پرسند که چرا ابراهیم را نیاورده است؟ می‌گوید: چون سن او کم بود.

مگر قرار بود کاری کند؟

«نَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ» یعنی قرار بوده است که این‌ها باهم دعایی کنند، دعای این‌ها مؤثر بوده است. البته ممکن است در آن ایام ابراهیم پسر پیامبر از دنیا رفته باشد.

پس اینجا «نِساء» یعنی دختران، که مقابلِ آن پسران است.

همسران پیغمبر، سایر نزدیکان پیغمبر، و همه‌ی امّت، نخبگانشان، یعنی آن‌هایی که آنقدر برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مهم هستند که بمنزله‌ی جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، و درضمن در طرف مقابل باید به نصاری که می‌گوید بگوید «دخترانتان و بچه‌هایان و پسرانتان و آن کسانی که بمنزله‌ی جان شما هستند»… که بگوید مگر حال که اینجا نفس الرسول هست، آن طرف هم مثلاً نفس فلان اسقف داریم؟ می‌گوییم نفس که چیز خاصی نیست، یعنی آنقدر به تو نزدیک است که بمنزله‌ی جان تو است. بالاخره مثلاً در درس یک استاد ممکن است شاگردی با بقیه‌ی شاگردهای او برای او تفاوت داشته باشد، اصلاً اگر او نیاید درس را ادامه نمی‌دهد. این‌ها انفُسِ آن فرد هستند.

اگر «نِسَاءَنَا» به معنای دختران باشد، یعنی از همه‌ی امّت، خویشاوندان پیغمبر، همسران پیغمبر، مرد و زن امّت، یک نفر بود که بمنزله‌ی جانِ پیغمبر بود، که او امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، چون او را آورده است.

همینطور که می‌بینید خود آیه طوری بیان می‌کند که شما نمی‌توانید خیلی بازی کنید و بگویید من آیه را صد طور مختلف می‌فهمیم. معنا روشن است. اینطور نیست که یک نفر فقط فرزندان خود را بیاورد، بلکه نخبگان فرزندان خود را از دختر و پسر، و نخبگان از یاران خود را… حال می‌توانند از همسران و یاران و نزدیکان او باشند.

اگر آیه به این معنا باشد که ما عرض کردیم، برای زهرای اطهر و حسنین علیهم السلام، معلوم می‌شود که این‌ها نخبگان از فرزندان پیغمبر هستند، ولی برای آن فرد دیگر که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، یعنی نخبه‌ی انحصاری از همه‌ی امّت است. آنوقت کار تمام است.

«آلوسی» زیر بار آیه‌ی مباهله نمی‌رود

شأن نزول هم مانند روز روشن است، نه بعنوان اینکه این ابناء است و این نساء است و این انفس، ولی این چهار نفر با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده‌اند.

هرچه خواسته‌اند دست و پا بزنند، باید در این محدوده دست و پا می‌زدند.

مثلاً آلوسی می‌گوید که علی هم جزو «أبناءَنا» است، یعنی جزو پسران پیغمبر محسوب می‌شود!

بعد از او می‌پرسند که پس «أنفُسَنَا» کیست؟

اگر یکی از همسرانش را آورده بود می‌گفتیم ممکن است او «أنفُسَنَا» باشد و علی هم جزو «أبنَاءَنا» باشد.

جایی برای حدس‌های آلوسی‌وار نداریم.

حاضر است این را بپذیرد که بگوید امّت هیچ «أنفُسَنَا»یی نداشته است، در حالی که سخت است بپذیریم داماد و پسرعموی پیامبر، پسر اوست. چرا می‌پذیرد؟ چون معنای «أنفُسَنَا» خیلی عجیب است.

همه می‌دانند «أنفُسَنَا» یعنی چه، یعنی خواب و خیال و توهّم اینکه امّت بر اساس برترین، بعد برترین، بعد برترین، بعد برترین، خلیفه تعیین کرد، از بین می‌رود.

لذا آن کسی که دیوانه و گیج است، مانند جناب «ابوبکر بخاری»… ایشان از اساتیدی است که بعدها ابن تیمیه خیلی از او استفاده کرده است.

خزعبلات «ابوبکر بخاری» در مورد آیه مباهله

این کتاب «الروض الأَنیق فِی اثبات امامة ابی بکرٍ الصدیق» در مصر چاپ شده است، من کتابی که در یک کتاب این همه حرف پرت و پلا یکجا گفته باشد، تابحال ندیده‌ام.

سر تا پای کتاب «منهاج السنّة» ابن تیمیه چرندیات است، ‌ولی این «ابوبکر بخاری» در چرندیات خیلی از او جلوتر است.

اول او را معرّفی کنم، اسم خود او «ابوبکر محمد بن حاتم بن زنجویه بخاری» است، نگاه اعتزالی داشته است، در کتاب «طبقات المعتزله» ابن مرتضی می‌گویند «الأبوبکرٍ البُخَاری وَ کَانَ یُلَقَّب بِجَمَلِ عائِشه»، لقب او شتر عایشه بود، «لِتَعَصُّبِهِ لَهَا».

همین موضوع برای ناصبی‌گری یک فرد کافی است، چون در جنگ جمل، بعد از سیصد یا چهارصد سال، هنوز یک نفر خودش را شتر عایشه بداند، یعنی خودش را در آن جنگ مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، جزو ادوات دشمن می‌بیند و ناصبی روشن است.

کتاب در مصر چاپ شده است.

اولاً که باید از این عزیزان مصری پرسید که شما سال 2012 این کتاب را در مصر چاپ کرده‌اید، کتابِ یک ناصبی را چاپ کرده‌اید که افتخار می‌کرد به او «شتر عایشه» بگویند.

فرض می‌کنیم که شما بگویید نگاه ما تراثی است و باید آثار گذشتگان را بعنوان نگاه تاریخی به میراث چاپ کرد، اما ببینید روی کتاب چه چیزی نوشته است، «تألیفُ الإمام أبی‌بکر مُحَمَّدِ بنِ حَاتِمِ بنِ زَنجِوَیه».

به محقق کتاب می‌گویند چرا این کتاب را چاپ کرده‌ای، می‌گوید «لِأنَّنِی أٌحِبُّ إلَهِی وَدِینِی وَنَبِیّی وَکَذَا اُحِبُّ مَن صَحِبُوا رَسُولَ الله» چون من خدا را دوست دارم این کار را کرده‌ام. یعنی «شیخ احمد جلال مصری» هم این کتاب را برای تدیّن چاپ کرده است، نه برای خاطرات و نگاه تراثی.

این مطلب هم قابل توجّه کسانی که می‌گویند ناصبی‌گری تمام شده است.

بعضی از کتب نواصب در پاکستان بصورت زیرزمینی چاپ می‌شود، اما این کتاب چاپ زیرزمینی نیست و «مکتبه فیاض» در نمایشگاه‌های بین المللی شرکت می‌کند و من عمداً این کتاب را از چند نمایشگاه در کشورهای مختلف خریده‌ام.

به محقق می‌گویند: چرا شما این کتاب را چاپ کرده‌اید؟ می‌گوید «أنَّ فِی إخرَاجِ هَذَا الکِتَاب» چاپ این کتاب «ذَبّاً عَنهِ حَمیَ الإسلَام» دفاع از روح اسلام «وَ عَقِیدَةِ السَّلَفِ الصَّالح» و عقیده‌ی سلف صالح ما و گذشتگان صالح ما بوده، «وَ حِمَایَةٍ لِجَانِبِ الإیمَانِ وَالتُّوحِید وَدِفاعاً عَن سُنَّةِ النَّبِی» چون چاپ این کتاب سیره‌ی خلیفه‌ی اول را به ما نشان می‌دهد… و همینطور…

اسم و کنیه‌ی نویسنده چیست؟ «هُوَ الإمَام الفَقِیه»… آیا علمای دیگر هم این «ابوبکر بخاری» را قبول دارند؟ بله! «أجمَعَ العُلَمَاء الَّذِینَ ذَکَرُوا الإمَام مُحَمَّدِ بنِ حَاتمِ بن زَنجِوَیه» اجماع علمایی که راجع به او نوشته‌اند، «عَلَی الثَّناء عَلَیه وَ مَدحِهِ» همه او را مدح کرده‌اند، «وَ وَصَفُوهُ بِأوصَافِ المُختَلِفَه» او را به اوصاف مختلفه‌ای و مکانتِ عالیه‌ای تمجید کرده‌اند، «وَلَم أجِد مِنهُم أحَداً طَعنَ فِیهِ بِحَقٍ أو بِبَاطِل» تمام علمایی که راجع به او مطلب نوشته‌اند، من کسی را نمی‌شناسم که به او پرداخته باشد و به دروغیا راست، طعنه‌ای به او زده باشد، همه به امامت و تقوا و عدالت و علم این «ابوبکر بخاری» مقرّ هستند، «وَهَذَا مِمَّا یَدُلُّ إن شَاءَ الله عَلَی مَا لَهُ مِنَ المَکَانَةِ عِندَالله» ان شاء الله مکانت او عندالله عظیم است، حافظ است و حدیث شناس است و…

حال ببینیم جملِ عایشه ابوبکر بخاری راجع به آیه مباهله چه گفته است.

بعد از اینکه آیه مباهله را می‌آورد می‌گوید اولاً حدیث مسلم هم می‌آورد که پیامبر آن چهار نفر را صدا زد و فرمود این‌ها اهل من هستند، ولی صحیح این است که «أنَّ النَّبِی لَم یَخرُج بِأحَدٍ فِی المُبَاهِلَة» پیامبر هیچ کسی را با خودش نبرد!

از محققین کتاب عجیب است که پاورقی می‌نویسند، اینجا هیچ پاورقی‌ای نزده‌اند!

اینکه پیغمبر علی را بعنوان «أنفُس» آورد یعنی «إنَّمَا أحذَرَ عَلِیاً بِالمَعنَی الَّذِی أحذَرَ لَهُ أبَابَکرٍ وَ عُمَر وَ العَبَّاس وَغَیرِهَا»، علی را آورد مثل این است که همه‌ی این‌ها را آورد.

اهل تفسیر گفته‌اند «أنفُسَنَا» یعنی «أهلُ دِینِنَا»، همه‌ی مسلمان‌ها.

یعنی وقتی می‌خواهند مباهله کنند همه‌ی مسلمین را می‌آورند؟ باید در کدام مکان جمع شوند؟ بعد آیا این چیزی که می‌گویی رخ داد یا نه؟

بعد می‌گوید: اصلاً روایات می‌گوید که «وَ أنفُسَنَا یُرِیدُ عَلِیاً» منظور علی است، ولی «لَجَازَ لِغَیرِهِ» برای غیر هم مجاز است که بگوید ما هم هستیم. یعنی می‌گوید منظور از «أنفُسَنَا» در آیه علی است، ولی بقیه هم می‌توانند بگویند ما هم هستیم! مثلاً عباس هم می‌تواند بگوید ما هم هستیم.

حال سؤال این است که آیا روایتی داریم که بگوید عباس هم آمده‌اند؟ می‌گوید: نه! ولی می‌تواند بگوید.

می‌گوید «نِسَاءَنَا» «یَحتَمِل أنَّهُ أرَادَ کُلِّ النِّسَاء» یا همه‌ی همسران.

وقتی می‌گویی احتمال دارد، ما هم ابتدای بحث عرض کردیم که احتمال دارد، اما بالاخره چه کسی را با خودش برد؟

بعد می‌گوید: تاریخ ثابت کرده است که پیغمبر با علی و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر به مباهله رفته است!

آقا! بالاخره نرفت، یا رفت؟ یا تنها رفت؟ بعد کجا گفته که این چهار نفر را با خودش برد؟ آیا نقل یا سندی برای این حرف داریم؟

انصافاً رتبه‌ی شماره یک پلاس پلاس مزخرفات است.

کتاب برای حفاظت و حمایت از اسلام بصورت رسمی و با ناشر رسمی در مصر چاپ بشود، این نشان می‌دهد که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مظلوم هستند، و اگر چند دهه بعضی از حقایق مطرح نشود… وقتی من این کتاب را دیدم متوجّه شدم که پس می‌شده است که زمانی معاویه بگوید علی نماز نمی‌خواند. چون می‌شود خزعبلی که برخلاف حرف همه است را گفت و هیچ کسی هم با شما کاری نداشته باشد!

کتاب را چاپ کرده‌اند و گالینگور کرده‌اند و زرکوب کرده‌اند و پخش کرده‌اند و در نمایشگاه‌های بین المللی هم شرکت می‌دهند و می‌گویند برای دفاع از اسلام است!

کدام اسلام؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَی‌ التَّأْوِیلِ‌ کَمَا قَاتَلَ مَعِی‌ عَلَی التَّنْزِیل‌»[9] بعد از من منافق‌ها نمی‌گویند ما کافر هستیم، می‌گویند این هم اسلام است، و علی است که بگوید اسلام درست چیست.

این همان اسلام بنی امیّه و جملی‌هاست، اسلام افتخار به جنگ با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

جالب است که وقتی به «ابوبکر بخاری» «شتر عایشه» می‌گفتند، برای طعن نمی‌گفتند، برای تکریم می‌گفتند! چون آنجا کتاب در مدح است. «طبقات معتزله» برای علمای معتزله است و قصد توهین به او را نداشته است.

آیا می‌خواهیم بگوییم هر کسی شیعه نیست ناصبی است؟ نخیر! اما می‌خواهم بگویم ناصبی‌ها وجود دارند، کسی نگوید ناصبی‌ها تمام شده‌اند.

فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را فرستاد که با عمّار بروند و مردم کوفه را دعوت کنند که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیمان ببندند و حضرت را در جمل کمک کنند، یاران عایشه هم یک پنجاه نفر و یک هفتصد نفر را تکه تکه کرده بودند، شهر را گرفته بودند و آماده‌ی نبرد با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، و در شعرشان می‌گفتند می‌خواهیم او را هم مانند فلان نعوذبالله حیوان، اینطور ذبح کنیم.

این‌ها در بصره رجز می‌خواندند که ما آماده هستیم که علی را به مسلخ ببریم، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و عمّار به کوفه تشریف آوردند.

دو جمله‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را می‌گویم که ان شاء الله حضرت به ما نظر کنند.

نبیره شهید ثانی به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض می‌کند: «ثَوباً لَبِستَ مِنَ الإمامَةِ ثانِیاً» تو برای دومین مرتبه لباس امامت را به تن کردی و امام دوم شدی که «عَن فَضلِ حَيدَرَ فِي الأنامِ تُحَدِّثُ» از فضائل حیدر بین مردم بگویی.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی فضیلتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است، هم خیلی دفاع کرده است و هم خیلی بیان دارد.

دو جمله به یکی از آن‌ها اشاره می‌کنم.

این خطبه از آن خطبه‌هایی است که دنیا به ما بدهکار است و انسان دوست دارد ببیند، چون وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه منبر می‌رفت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پشت پرده گریه می‌کرد.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌فرمود که خطبه بخوان، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض می‌کرد که من نمی‌توانم در محضر شما خطبه بخوانم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ظاهر بیمار شده بود و فرمود: تو برو و خطبه بخوان… در جای دیگری هم فرمود که دوست دارم خطبه‌ی تو را بشنوم، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کرد: من نمی‌توانم مقابل شما خطبه بخوانم. حضرت فرمودند: من پشت پرده می‌نشینم، ولی دوست دارم بشنوم.

جمعه‌ای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مریض‌احوال شد و در بستر افتاده بود، به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود که تو خطبه بخوان. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کرد: من نمی‌توانم مقابل شما خطبه بخوانم. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: من پشت پرده می‌نشینم.

بستر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به داخل مسجد، پشت پرده آوردند. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خطبه خواند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریه می‌کرد. در نقل هست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌توانست جلوی گریه‌ی خود را بگیرد.

وقتی خطبه تمام شد و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نماز را خواند و به پشت پرده برگشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همینطور گریه می‌کرد و فرمود: «بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی» پدرم و مادرم فدای تو شوند که اینطور خطبه خواندی.

در نقل دیگری دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با شعف به حضرت امّ سلمه سلام الله علیها فرمود که امشب حتماً به مسجد بیا، حسنم خطبه می‌خواند.

جالب است که خطبه‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شاهکار عالم وجود است، شخص مسیحی می‌گوید دویست مرتبه خوانده‌ام، ابن ابی الحدید می‌گوید این یک خطبه را هزار مرتبه خوانده‌ام.

یکی از اولیای خدا خیلی به نهج البلاغه عشق می‌ورزید و خیلی دعا می‌کرد و می‌گفت که خدایا ما دوست داریم این کلمات را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشنویم؛ دو نفر از شاگردان او، او را در خواب دیدند، از او پرسیدند چکار می‌کنی؟ گفته بود: دعای ما مستجاب شده است و در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم، حضرت به ما نهج البلاغه می‌فرمایند.

من این مطلب را به شما عرض می‌کنم، روز قیامت خدا بهشت و… بالاخره سطح عموم اهل بهشت پایین است، یعنی اگر روزی خدا لطف کند و کنار شما من را هم به بهشت ببرد، من در سطوح پایین بهشت هستم، اما در بهشت خبرهای دیگری هم هست، این‌ها روی تخت‌های مقابل هم مشغول به گفتگو هستند. این برای هر کسی معلوم نیست، ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که اگر ما را به بهشت برد، ما در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بنشینیم و حضرت سخن بفرمایند، ما در این دنیا خطبه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نشنیده‌ایم، و معلوم است که خطبه‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جزو نعمت‌های بهشتی است، یعنی بعضی با شراب بهشتی مدهوش می‌شوند، ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما با کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مست شویم.

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌خواست به مردم کوفه بفرماید که بیایید شما را به سراغ این آقا ببرم، این آقایی که امروز توفیق پیدا کرده‌اید بیایید و او را کمک کنید.

جمله‌ی اول بعد از حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیغمبر فرمود که «أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا جِئْنَاكُمْ نَدْعُوكُمْ إِلَى اَللَّهِ»،[10] می‌خواهم شما را نزد خدا ببرم، یعنی جایی که علی هست خدا هست، سمت خدا سمت علی است، جای دیگر اصلاً از خدا خبری نیست…

نمی‌خواهد بفرماید که علی خداست، می‌فرماید شما را به جایی ببرم که خدا هست، رضایت الهی هست، توحید الهی هست، «إِنَّا جِئْنَاكُمْ نَدْعُوكُمْ إِلَى اَللَّهِ»

عبارات زیادی فرمود، دوست دارم این جمله را عرض کنم و توسّل کنم، من هرچه با خودم فکر کردم دیدم انصافاً اگر این روایت از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نبود من نمی‌توانستم این جمله را بگویم، یعنی تردید می‌کردم که آیا می‌شود این جمله را درباره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت یا نه…

در قرآن کریم آیه‌ای داریم که مسلمین معنای آن را نمی‌فهمیدند، «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ»،[11] خدا در جنگ‌ها برای شما کافی است. مؤمنین این آیه را نمی‌فهمیدند، مخصوصاً وقتی جنگ خندق پیش آمد، گفتند آن‌ها چندهزار نفر هستند، هرچه پول داشتند گلادیاتور و پهلوان و شمشیرزن و تیرانداز استخدام کرده‌اند، پول فراوان، نیروی کارآزموده‌ی حرفه‌ای، رزمنده‌ی مجرّب، شمشیر و نیزه‌ی خوب، جمعیت فراوان، همه‌ی احزاب با هم جمع شده‌اند، سپاه اسلام نمی‌توانست کاری کند، دور مدینه را خندق کندند که این‌ها از همه طرف حمله نکنند و فقط از یک طرف حمله کنند، از آن یک طرف مواظبت می‌کردند.

وقتی «عمرو بن عبدود» وارد شد و شروع کرد به تمسخر مسلمین، کار به جایی رسید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مجبور شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بفرستد، وقتی عمرو بن عبدود بیش از حد بی‌ادبی کرد، پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود: علی جان برو.

زنان مدینه شروع کردند به گریه کردن، یعنی داماد پیامبر جوان بود، فاطمه سنّی ندارد که بیوه شود، کار علی تمام شد. پیامبر هم دست خود را به آسمان گرفته بود و عرض کرد: «اللَّهُمَّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» خدایا مرا تنها نگذار… در جای دیگری عرض کرد: خدایا! علی قبل از من از دنیا نرود، من تحمّل این امر را ندارم…

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به میدان رفت و جنگید، همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شد عمرو بن عبدود ضربه‌ای به سر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زد و خون پاشید و همه گفتند کار تمام شد، تا زمانی که برگردد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در یک نقل دو دست خود را به آسمان گرفته بود، در یک نقل هم این است که یک دست مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به محاسن مبارک ایشان و یک دست دیگر به سمت آسمان گریه می‌کرد، گریه‌ی پیامبر قطع نشد تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشت…

اینجا «ابن مسعود» می‌گوید ما روز خندق فهمید که «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ» یعنی چه.

اگر گرفتار هستی خدا تو را کفایت می‌کند، اگر می‌ترسی خدا تو را کفایت می‌کند، اگر پول نداری خدا تو را کفایت می‌کند، اگر مریض داری خدا تو را کفایت می‌کند، اگر گرفتار هستی خدا تو را کفایت می‌کند، «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ» خدا در جنگ‌ها شما را کفایت می‌کند. ابن مسعود می‌گوید ما این روز فهمیدیم که «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِیِّ بنِ أبِی طَالِب»، ما آن روز دیدیم که خدا به برکتِ علی ما را کفایت می‌کند.

تا اینجا آدم می‌گوید که خدا خواسته است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ما را کفایت کند، خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمود «أنا مَلْجَأُ كلِّ ضعيفٍ ، ومأمَنُ كلِّ خائفٍ»[12] هر کسی ضعیف است من پناهگاه او هستم، هر کسی از هر چیزی می‌ترسد من به او امنیت می‌دهم، «أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى» من پدرِ یتیمان «وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ» هستم، «أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ یَدُ اَللَّهِ عَینُ اَللَّهِ»، تا اینجا عجیب نیست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از طرف خدا ما را کفایت کند، عبارتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این است:‌ بیایید شما را به سوی خدا ببرم، «إِلَى مَنْ كَفَى اَللَّهُ بِهِ رَسُولَهُ»، یعنی شما را به سمت کسی می‌برم که خدا فقط و فقط و فقط به برکت او پیغمبر خود را کفایت کرده است.

اینجاست آنجایی که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ»، خدا آن کسی که با وجود او پیغمبر را از عالم غیر بی‌نیاز کرد، مولای ما قرار داد.

شبیه همین حالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که به خدا عرض کرد «خدایا! من تحمل دوری علی را ندارم، علی قبل از من از دنیا نرود»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راجع به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اینطور گفت.

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در جنگ جمل به میدان رفت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «امْلِكُوا عَنِّي هَذَا الْغُلَامَ»[13] نگذارید این جوان به میدان برود کمر من بشکند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی نبود که از این چیزها بترسد، این عظمتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است.

در روایت هست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «اللَهمَّ احفَظ حَسَناً وَ حُسَیناً» خدایا! فرزندانم را حفظ کن که قبل از من از دنیا نروند و من داغ این‌ها را نبینم.

روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

چون شام ولادت است توسّل خود را در یک جمله مختصر می‌کنم، در یک نقل است که خیلی جانسوز است، وقتی به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حمله کردند، اوضاع حمله‌کنندگان طوری بود، برداشت صدیقه طاهره سلام الله علیها این بود که می‌خواهند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بکشند، همه فکر کردند قرار است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته شود، نحوه‌ی هجوم به خانه، آن جمعیت مسلح با شمشیرِ‌آخته، برداشت این بود که می‌خواهند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بکشند، و یکی از جهاتی هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست به مقابله و مبارزه‌ی تمام‌جانبه نزد حفظ جان حسنین علیهما السلام بود.

در روایت هست که وقتی به خانه حمله کردند، دستان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بسته بودند و بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها… اول پارچه‌ی کمرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را گرفته بود… وارد یک درگیری و کش و قوس شدند، طبعاً بچه‌ها همان اطراف بودند، وقتی قنفذ دست حضرت را کوتاه کرد، در یک روایت دیدم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد «اللَهمَّ احفَظ حَسَناً وَ حُسَیناً» خدایا! حسنینم را نجات بده…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1871 (حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ – وَتَقَارَبَا فِي اللَّفْظِ – قَالَا: حَدَّثَنَا حَاتِمٌ وَهُوَ ابْنُ إِسْمَاعِيلَ – عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: يَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِي مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي» وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِي عَلِيًّا» فَأُتِيَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِي عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ} [آل عمران: 61] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»)

[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 61 (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ)

[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 42 (وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ)

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 223 (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ ۖ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ)

[8] سوره مبارکه بقره، آیه 49 (وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ)

[9] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ۱، صفحه ۱۲۳ (وَ رَوَى إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْعَمِّيُّ عَنْ نَائِلِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اِنْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَدَفَعَهَا إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُصْلِحُهَا ثُمَّ مَشَى فِي نَعْلٍ وَاحِدَةٍ غَلْوَةً أَوْ نَحْوَهَا وَ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى اَلتَّأْوِيلِ كَمَا قَاتَلَ مَعِي عَلَى اَلتَّنْزِيلِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ لاَ فَقَالَ عُمَرُ فَأَنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ لاَ فَأَمْسَكَ اَلْقَوْمُ وَ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَكِنَّهُ خَاصِفُ اَلنَّعْلِ وَ أَوْمَأَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ إِنَّهُ اَلْمُقَاتِلُ عَلَى اَلتَّأْوِيلِ إِذَا تُرِكَتْ سُنَّتِي وَ نُبِذَتْ وَ حُرِّفَ كِتَابُ اَللَّهِ وَ تَكَلَّمَ فِي اَلدِّينِ مَنْ لَيْسَ لَهُ ذَلِكَ فَيُقَاتِلُهُمْ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى إِحْيَاءِ دِينِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .)

[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۲، صفحه ۸۶ (وَ رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ : أَنَّ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ لَمَّا قَدِمَ اَلْكُوفَةَ دَعَا أَبَا مُوسَى فَقَالَ اِتَّبِعْ مَا كَتَبَ بِهِ إِلَيْكَ فَأَبَى ذَلِكَ فَبَعَثَ إِلَى هَاشِمٍ يَتَوَعَّدُهُ فَكَتَبَ إِلَى عَلِيٍّ بِامْتِنَاعِهِ وَ أَنَّهُ شَاقٌّ بَعِيدُ اَلْوُدِّ ظَاهِرُ اَلْغِلِّ وَ اَلشَّنَآنِ وَ أَنَّهُ هَدَّدَهُ بِالسِّجْنِ وَ اَلْقَتْلِ فَلَمَّا وَرَدَ كِتَابُهُ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ أَتَاهُ بِهِ اَلْمُحِلُّ بْنُ خَلِيفَةَ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَدَّى اَلْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ وَ وَضَعَهُ مَوْضِعَهُ فَكَرِهَ ذَلِكَ قَوْمٌ وَ قَدْ وَ اَللَّهِ كَرِهُوا نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ بَارَزُوهُ وَ جَاهَدُوهُ فَرَدَّ اَللَّهُ كَيْدَهُمْ فِي نُحُورِهِمْ وَ جَعَلَ دَائِرَةَ اَلسَّوْءِ عَلَيْهِمْ وَ اَللَّهِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَنُجَاهِدَنَّهُمْ مَعَكَ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ حِفْظاً لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ إِذْ صَارُوا أَعْدَاءً لَهُمْ بَعْدَهُ فَرَحَّبَ بِهِ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ لَهُ خَيْراً ثُمَّ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ وَ قَرَأَ كِتَابَ هَاشِمٍ وَ سَأَلَهُ عَنِ اَلنَّاسِ وَ عَنْ أَبِي مُوسَى فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا أَثِقُ بِهِ وَ لاَ آمَنُهُ عَلَى خِلاَفِكَ إِنْ وَجَدَ مَنْ يُسَاعِدُهُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَللَّهِ مَا كَانَ عِنْدِي بِمُؤْتَمَنٍ وَ لاَ نَاصِحٍ وَ لَقَدْ أَرَدْتُ عَزْلَهُ فَأَتَانِي اَلْأَشْتَرُ فَسَأَلَنِي أَنْ أُقِرَّهُ وَ ذَكَرَ أَنَّ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ بِهِ رَاضُونَ فَأَقْرَرْتُهُ. وَ رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ قَالَ وَ بَعَثَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلرَّبَذَةِ بَعْدَ وُصُولِ اَلْمُحِلِّ بْنِ خَلِيفَةَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ إِلَى أَبِي مُوسَى وَ كَتَبَ مَعَهُمَا مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ أَمَّا بَعْدُ يَا اِبْنَ اَلْحَائِكِ يَا عَاضَّ أَيْرِ أَبِيهِ فَوَ اَللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَأَرَى أَنَّ بَعْدَكَ مِنْ هَذَا اَلْأَمْرِ اَلَّذِي لَمْ يَجْعَلْكَ اَللَّهُ لَهُ أَهْلاً وَ لاَ جَعَلَ لَكَ فِيهِ نَصِيباً سَيَمْنَعُكَ مِنْ رَدِّ أَمْرِي وَ اَلاِفْتِرَاءِ عَلَيَّ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ اِبْنَ عَبَّاسٍ وَ اِبْنَ أَبِي بَكْرٍ فَخَلِّهِمَا وَ اَلْمِصْرَ وَ أَهْلَهُ وَ اِعْتَزِلْ عَمَلَنَا مَذْؤُماً مَدْحُوراً  فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلاَّ فَإِنِّي قَدْ أَمَرْتُهُمَا أَنْ يُنَابِذَاكَ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اَللَّهَ لاٰ يَهْدِي كَيْدَ اَلْخٰائِنِينَ  فَإِذَا ظَهَرَا عَلَيْكَ قَطَعَاكَ إِرْباً إِرْباً وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَنْ شَكَرَ اَلنِّعْمَةَ وَ وَفَى بِالْبَيْعَةِ وَ عَمِلَ بِرَجَاءِ اَلْعَافِيَةِ قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ فَلَمَّا أَبْطَأَ اِبْنُ عَبَّاسٍ وَ اِبْنُ أَبِي بَكْرٍ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لَمْ يَدْرِ مَا صَنَعَا رَحَلَ عَنِ اَلرَّبَذَةِ إِلَى ذِي قَارٍ فَنَزَلَهَا قَالَ فَلَمَّا نَزَلَ ذَا قَارٍ بَعَثَ إِلَى اَلْكُوفَةِ اَلْحَسَنَ اِبْنَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ زَيْدَ بْنَ صُوحَانَ وَ قَيْسَ بْنَ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ وَ مَعَهُمْ كِتَابٌ إِلَى أَهْلِ اَلْكُوفَةِ فَأَقْبَلُوا حَتَّى كَانُوا بِالْقَادِسِيَّةِ فَتَلَقَّاهُمُ اَلنَّاسُ فَلَمَّا دَخَلُوا اَلْكُوفَةَ قَرَءُوا كِتَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ بِالْكُوفَةِ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مَخْرَجِي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيَّ فَأَنْشُدُ اَللَّهَ رَجُلاً بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا إِلاَّ نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مَظْلُوماً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ ظَالِماً اِسْتَعْتَبَنِي وَ اَلسَّلاَمُ قَالَ فَلَمَّا دَخَلَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَمَّارٌ اَلْكُوفَةَ اِجْتَمَعَ إِلَيْهِمَا اَلنَّاسُ فَقَامَ اَلْحَسَنُ فَاسْتَقَرَّ فَاسْتَنْفَرَ اَلنَّاسَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا جِئْنَاكُمْ نَدْعُوكُمْ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَى كِتَابِهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ إِلَى أَفْقَهِ مَنْ تَفَقَّهَ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ أَعْدَلِ مَنْ تُعَدِّلُونَ وَ أَفْضَلِ مَنْ تُفَضِّلُونَ وَ أَوْفَى مَنْ تُبَايِعُونَ مَنْ لَمْ يُعْيِهِ اَلْقُرْآنُ وَ لَمْ تُجَهِّلْهُ اَلسُّنَّةُ وَ لَمْ تَقْعُدْ بِهِ اَلسَّابِقَةُ إِلَى مَنْ قَرَّبَهُ اَللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ قَرَابَتَيْنِ قَرَابَةَ اَلدِّينِ وَ قَرَابَةَ اَلرَّحِمِ إِلَى مَنْ سَبَقَ اَلنَّاسَ إِلَى كُلِّ مَأْثُرَةٍ إِلَى مَنْ كَفَى اَللَّهُ بِهِ رَسُولَهُ وَ اَلنَّاسُ مُتَخَاذِلُونَ فَقَرُبَ مِنْهُ وَ هُمْ مُتَبَاعِدُونَ وَ صَلَّى مَعَهُ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ وَ قَاتَلَ مَعَهُ وَ هُمْ مُنْهَزِمُونَ وَ بَارَزَ مَعَهُ وَ هُمْ مجمحون [مُحْجِمُونَ] وَ صَدَّقَهُ وَ هُمْ مُكَذِّبُونَ إِلَى مَنْ لَمْ تُرَدَّ لَهُ رَايَةٌ وَ لاَ تُكَافِئْ لَهُ سَابِقَةٌ وَ هُوَ يَسْأَلُكُمُ اَلنَّصْرَ وَ يَدْعُوكُمْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ يَسْأَلُكُمْ بِالْمَسِيرِ إِلَيْهِ لِتُوَازِرُوهُ وَ تَنْصُرُوهُ عَلَى قَوْمٍ نَكَثُوا بَيْعَتَهُ وَ قَتَلُوا أَهْلَ اَلصَّلاَحِ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ مَثَّلُوا بِعُمَّالِهِ وَ اِنْتَهَبُوا بَيْتَ مَالِهِ فَاشْخَصُوا إِلَيْهِ رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اُحْضُرُوا بِمَا يَحْضُرُ بِهِ اَلصَّالِحُونَ – قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ وَ حَدَّثَنِي جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ تَمِيمِ بْنِ حِذْيَمٍ قَالَ: قَدِمَ عَلَيْنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ يَسْتَنْفِرَانِ اَلنَّاسَ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَعَهُمَا كِتَابُهُ فَلَمَّا فَرَغَا مِنْ كِتَابِهِ قَامَ اَلْحَسَنُ وَ هُوَ فَتًى حَدَثٌ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَرْثِي لَهُ مِنْ حَدَاثَةَ سِنِّهِ وَ صُعُوبَةِ مَقَامِهِ فَرَمَاهُ اَلنَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ وَ هُمْ يَقُولُونَ اَللَّهُمَّ سَدِّدْ مَنْطِقَ اِبْنِ بِنْتِ نَبِيِّنَا فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى عَمُودٍ يَتَسَانَدُ إِلَيْهِ وَ كَانَ عَلِيلاً مِنْ شَكْوَى بِهِ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْعَزِيزِ اَلْجَبَّارِ اَلْوَاحِدِ اَلْقَهَّارِ اَلْكَبِيرِ اَلْمُتَعَالِ سَوٰاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سٰارِبٌ بِالنَّهٰارِ  أَحْمَدُهُ عَلَى حُسْنِ اَلْبَلاَءِ وَ تَظَاهُرِ اَلنَّعْمَاءِ وَ عَلَى مَا أَحْبَبْنَا وَ كَرِهْنَا مِنْ شِدَّةٍ وَ رَخَاءٍ وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اِمْتَنَّ عَلَيْنَا بِنُبُوَّتِهِ وَ اِخْتَصَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ وَحْيَهُ وَ اِصْطَفَاهُ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ حِينَ عُبِدَتِ اَلْأَوْثَانُ وَ أُطِيعَ اَلشَّيْطَانُ وَ جُحِدَ اَلرَّحْمَنُ فَصَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَزَاهُ أَفْضَلَ مَا جَزَى اَلْمُرْسَلِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لاَ أَقُولُ لَكُمْ إِلاَّ مَا تَعْرِفُونَ إِنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَرْشَدَ اَللَّهُ أَمْرَهُ وَ أَعَزَّ نَصْرَهُ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ يَدْعُوكُمْ إِلَى اَلصَّوَابِ وَ إِلَى اَلْعَمَلِ بِالْكِتَابِ وَ اَلْجِهَادِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَ فِي عَاجِلِ ذَاكَ مَا تَكْرَهُونَ فَإِنَّ فِي آجِلِهِ مَا تُحِبُّونَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ عَلِيّاً صَلَّى مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَحْدَهُ وَ أَنَّهُ يَوْمَ صَدَّقَ بِهِ لَفِي عَاشِرَةٍ مِنْ سِنِّهِ ثُمَّ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ جَمِيعَ مَشَاهِدِهِ وَ كَانَ مِنِ اِجْتِهَادِهِ فِي مَرْضَاةِ اَللَّهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ آثَارِهِ اَلْحَسَنَةِ فِي اَلْإِسْلاَمِ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ وَ لَمْ يَزَلْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَاضِياً عَنْهُ حَتَّى غَمَّضَهُ بِيَدِهِ وَ غَسَّلَهُ وَحْدَهُ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ أَعْوَانُهُ وَ اَلْفَضْلُ اِبْنُ عَمِّهِ يَنْقُلُ إِلَيْهِ اَلْمَاءَ ثُمَّ أَدْخَلَهُ حُفْرَتَهُ وَ أَوْصَاهُ بِقَضَاءِ دَيْنِهِ وَ عِدَاتِهِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِنْ مَنِّ اَللَّهِ عَلَيْهِ ثُمَّ وَ اَللَّهِ مَا دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ لَقَدْ تَدَاكَّ اَلنَّاسُ عَلَيْهِ تَدَاكَّ اَلْإِبِلِ اَلْهِيمِ عِنْدَ وُرُودِهَا فَبَايَعُوهُ طَائِعِينَ ثُمَّ نَكَثَ مِنْهُمْ نَاكِثُونَ بِلاَ حَدَثٍ أَحْدَثَهُ وَ لاَ خِلاَفٍ أَتَاهُ حَسَداً لَهُ وَ بَغْياً عَلَيْهِ فَعَلَيْكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ اَلْجِدِّ وَ اَلصَّبْرِ وَ اَلاِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَ اَلْخُفُوفِ إِلَى مَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَصَمَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِمَا عَصَمَ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَهْلَ طَاعَتِهِ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمْ تَقْوَاهُ وَ أَعَانَنَا وَ إِيَّاكُمْ عَلَى جِهَادِ أَعْدَائِهِ وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ اَلْعَظِيمَ لِي وَ لَكُمْ ثُمَّ مَضَى إِلَى اَلرَّحْبَةِ فَهَيَّأَ مَنْزِلاً لِأَبِيهِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِتَمِيمٍ كَيْفَ أَطَاقَ هَذَا اَلْغُلاَمُ مَا قَدْ قَصَصْتَهُ مِنْ كَلاَمِهِ فَقَالَ وَ مَا سَقَطَ عَنِّي مِنْ قَوْلِهِ أَكْثَرُ وَ لَقَدْ حَفِظْتُ بَعْضَ مَا سَمِعْتُ قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ وَ لَمَّا فَرَغَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ خُطْبَتِهِ قَامَ عَمَّارٌ وَ خَطَبَ اَلنَّاسَ وَ اِسْتَنْفَرَهُمْ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو مُوسَى خُطْبَتَهُمَا صَعِدَ اَلْمِنْبَرَ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ فَجَمَعَنَا بَعْدَ اَلْفُرْقَةِ وَ جَعَلَنَا إِخْوَاناً مُتَحَابِّينَ بَعْدَ اَلْعَدَاوَةِ وَ حَرَّمَ عَلَيْنَا دِمَاءَنَا وَ أَمْوَالَنَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لاٰ تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ  وَ قَالَ تَعَالَى: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ  فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ وَ ضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ كُفُّوا عَنْ قِتَالِ إِخْوَانِكُمْ إِلَى آخِرَ خُطْبَتِهِ اَلْمَلْعُونَةِ اَلَّتِي تَرْكُهَا أَوْلَى مِنْ ذِكْرِهَا وَ تُنَادِي بِكُفْرِ صَاحِبِهَا وَ نِفَاقِهِ قَالَ فَلَمَّا أَتَتِ اَلْأَخْبَارُ عَلِيّاً بِاخْتِلاَفِ اَلنَّاسِ بِالْكُوفَةِ بَعَثَ اَلْأَشْتَرَ إِلَيْهَا فَأَخْرَجَهُ مِنْهَا صَاغِراً قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ وَ لَمَّا نَزَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ذَا قَارٍ كَتَبَتْ عَائِشَةُ إِلَى حَفْصَةَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكِ أَنَّ عَلِيّاً قَدْ نَزَلَ ذَا قَارٍ وَ أَقَامَ بِهَا مَرْعُوباً خَائِفاً لِمَا بَلَغَهُ مِنْ عِدَّتِنَا وَ جَمَاعَتِنَا فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ اَلْأَشْقَرِ إِنْ تَقَدَّمَ عُقِرَ وَ إِنْ تَأَخَّرَ نُحِرَ فَدَعَتْ حَفْصَةُ جَوَارِيَ لَهَا يَتَغَنَّيْنَ وَ يَضْرِبْنَ بِالدُّفُوفِ فَأَمَرَتْهُنَّ أَنْ يَقُلْنَ فِي غِنَائِهِنَّ مَا اَلْخَبَرُ مَا اَلْخَبَرُ عَلِيٌّ فِي اَلسَّفَرِ كَالْفَرَسِ اَلْأَشْقَرِ إِنْ تَقَدَّمَ عُقِرَ وَ إِنْ تَأَخَّرَ نُحِرَ – وَ جَعَلَتْ بَنَاتُ اَلطُّلَقَاءِ يَدْخُلْنَ عَلَى حَفْصَةَ وَ يَجْتَمِعْنَ لِسَمَاعِ ذَلِكَ اَلْغِنَاءِ فَبَلَغَ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ذَلِكَ فَلَبِسَتْ جَلاَبِيبَهَا وَ دَخَلَتْ عَلَيْهِنَّ فِي نِسْوَةٍ مُتَنَكِّرَاتٍ ثُمَّ أَسْفَرَتْ عَنْ وَجْهِهَا فَلَمَّا عَرَفَتْهَا حَفْصَةُ خَجِلَتْ وَ اِسْتَرْجَعَتْ فَقَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لَئِنْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَيْهِ اَلْيَوْمَ لَقَدْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ فِيكُمَا مَا أَنْزَلَ فَقَالَتْ حَفْصَةُ كُفِّي رَحِمَكِ اَللَّهُ وَ أَمَرَتْ بِالْكِتَابِ فَمُزِّقَ وَ اِسْتَغْفَرَتِ اَللَّهَ – فَقَالَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ فِي ذَلِكَ عَذَرْنَا اَلرِّجَالَ بِحَرْبِ اَلرِّجَالِ فَمَا لِلنِّسَاءِ وَ مَا لِلسِّبَابِ أَ مَا حَسْبُنَا مَا أَتَيْنَا بِهِ لَكَ اَلْخَيْرُ مِنْ هَتْكِ ذَاكَ اَلْحِجَابِ وَ مَخْرَجُهَا اَلْيَوْمَ مِنْ بَيْتِهَا يُعَرِّفُهَا اَلذَّنْبَ نَبْحُ اَلْكِلاَبِ إِلَى أَنْ أَتَاهَا كِتَابٌ لَهَا مَشُومٌ فَيَا قُبْحَ ذَاكَ اَلْكِتَابِ)

[11] سوره مبارکه احزاب، آیه 25 (وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا ۚ وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا)

[12] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۷ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَتِهِ : أَنَا اَلْهَادِي أَنَا اَلْمُهْتَدِي وَ أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اَللَّهِ اَلتَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اَللَّهِ وَ لِسَانُهُ اَلصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ اَلَّذِي يَقُولُ – أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ  وَ أَنَا يَدُ اَللَّهِ اَلْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةَ مَنْ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ حَقِّي فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّي وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ لاَ يُنْكِرُ هَذَا إِلاَّ رَادٌّ عَلَى اَللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ .)

[13] نهج البلاغه، خطبه 207 (و من كلام له (علیه السلام) في بعض أيام صفين و قد رأى الحسنَ ابنَه (علیه السلام) يتسرّع إلى الحرب: امْلِكُوا عَنِّي هَذَا الْغُلَامَ لَا يَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهَذَيْنِ -يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (علیهما السلام)- عَلَى الْمَوْتِ، لِئَلَّا يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله).)