«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است، یعنی چگونه مردم افکاری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میخواستند به آنها منتقل شود را کم کم متوجّه شدند و شنیدند و پذیرفتند، چه چیزهایی برای آنها اصل شد و چه چیزهایی برای آنها فرع شد، به چه چیزهایی اهتمام داشتند، به چه چیزهایی کم اهمیّت بودند، چه نکاتی، چه آیاتی، چه اصولی مورد توجّه واقع شد.
از نظر تاریخی در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، اما از نظر بحث، گاهی بخاطر اینکه آن موضوع عامالبلوی است و محل گفتگوست، ممکن است گاهی بحث را جابجا کنیم.
آخرین بحثهایی که اینجا مطرح بود، ماجرای وصایت بود و طهارت. که ما به مناسبت گاهی ممکن است تا معاصرین هم گفتگویی کنیم، ولی موضع بحث همان موضع قبلی است، بجهت توضیح و حال که الآن به آیهی تطهیر از خانوادهی طهارت… جلسهی گذشته هم عرض کردیم که طهارت یک خانواده در مجموع رفتارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، خانوادهای از اقدامات و بیانات و آیات و روایات باعث شد که مردم اهل بیت را مطهّرون بدانند، بعدها قاعدهی عصمت را از روی همین مطهّرون تأسیس کردند. تأسیس قاعدهی عصمت برای قرن دو است، ولی فهم لبّ و کلیات و معنای اصلی و روح اصلی آن برای همان اوایلی است که نازل شد، استدلال و کیفیت استدلال و اینکه آیا ارادهی تکوینی است یا ارادهی تشریعی، برای بعد است، اما فهم آن از همان ابتدا رخ داد.
محوریترین آیه در بین آیاتی که به طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میپردازد، آیهی تطهیر است، که ما از زوایای مختلف به این آیه پرداختهایم و سعی کردیم بصورت منظم و باببندیشده نپردازیم که جلسه شبیه کلاس درس نشود، تقریباً هر شب بحث را از گوشهی دیگری ادامه دادیم که کمی تنوّع بماند که بتوانیم بحث آیهی تطهیر را مطرح کنیم.
این موضوع یک سختی دارد، آن هم این است که گاهی انسان باید هزار مطلب را ببیند ولی شاید نتواند حتّی یک مورد را هم بگوید، اما اگر شبیه درس باشد اینطور نیست و هر مطلبی که باشد میگوید. اینطور آسانتر بود که ما إنقُلتهای دیگران در مورد آیهی تطهیر را بگوییم و پاسخ دهیم، ولی فایدهی این سبک کم میشد، اگر کسی بخواهد به این حرفها بپردازد باید به سراغ مکتوب برود.
فهم آیه تطهیر در بیان «ابوجفعر طحاوی»
اما از آنجایی که همین بحثی که راجع به «چه کسی اهل بیت هست؟»، که ما این شبها مباحث مکرر و فراوانی مطرح کردیم، عالم بسیار بسیار بسیار تراز اول و مهم از ارکان حنفیها و کسی که امروز وهابیت هم به او علاقهی بسیار دارند، اسم او «ابوجعفر طحاوی» است، که یک رسالهی اعتقادی دارد که «العقیدة التحاویّه» نام دارد، که بزرگان وهابیت و پدرجدهای وهابیت یا اهل حدیث افراطی مانند طیف دوستانِ ابن تیمیه و… عمدتاً این «عقیدهی طحاویه» را شرح کردهاند و این کتاب بعنوان کتاب درسی بین وهابیت منتشر میشود.
البته «ابوجعفر طحاوی» ربطی به وهابیت ندارد، چون وهابیت بعد از سال 1200 بوجود آمدهاند و ایشان سال 321 از دنیا رفته است، یعنی حدود هزار و صد و سی سال قبل. به آن معنا به اهل حدیث هم مربوط نیست، هم حدود چهارصد سال قبل از ابن تیمیه است، هم به اهل حدیث متقدّم مانند احمد حنبل کار ندارد، برای اینکه این جزو پیروان برجستهی ابوحنیفه است. اهل این موضوع میدانند که ابوحنیفه با اهل حدیث مانند احمد حنبل و طیف فکریشان دعوای جدّی دارند. اما خلاصه خواستهاند از او استفاده کنند، او آدم بسیار مهمّی است.
او چند کتاب مهم دارد، یکی از آنها «شرحُ مُشکِلِ الآثار» است، «مُشکِلِ الآثار» تفاوتی با «غریبُ الحَدیث» دارد، «غریبُ الحدیث» یعنی روایاتی که لفظ مشکل دارد، نمیفهمند لفظ آن یعنی چه، معنای یک لغت را نمیدانند. «غریبُ الحدیث» شاخهای از علم حدیث است. اگر شنیده باشید «النهایة فی غَریبُ الحَدیث» برای «ابن اثیر»، کتابی است که خیلی به آن ارجاع میدهند. «غریب» به این معنا که لغتِ آن سخت است، نمیدانیم این یک لغت یعنی چه.
اما گاهی روایت مشکل است، نه یک لغتِ آن. عبارتی در روایتی سخت است، یعنی یا سطح موضوع سخت است و یا تعارض دارد. این شاخهی دیگری از علم حدیث است که «مشکل الحدیث» نام دارد.
از قدما کتب زیادی در این زمینه دارند، مثل «ابن قُتیبه».
در بین شیعیان یک کتاب خواندنی در «مشکل الحدیث» داریم که سرآمد کتب «مشکل الحدیث» شیعه است و آن «مصابیح الأنوار» مرحوم مجتهد بزرگ سیّد عبدالله شُبَّر است که این کتاب به درد طلاب میخورد. آنجا روایاتی که مشکل است و فهم آن دردسر دارد را بحث کرده است.
مانند «عُلَماءُ اُمَّتی أفضَلُ مِن أنبِیاءِ بَنی إسرائیل»، که آیا اصلاً روایت هست یا نه، اگر هست چه معنایی دارد؟ یا «لَوْ عَلِمَ ابوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ» یعنی چه که اگر ابوذر میفهمید در قلب سلمان چه میگذرد او را میکشت؟ اصلاً فاعل این «لَقَتَلَهُ» ابوذر است یا آن علم است؟ یا آن علم ابوذر را میکشت و نمیتوانست تحمّل کند؟ مرحوم شبَّر یک کتاب دو مجلّدی دارد که چاپ شده است و از کتابهای خواندنیِ اهل مطالعه است که به زبان عربی نوشته شده است.
این کتاب «شرحُ مُشکِلِ الآثار» است، کتاب خیلی مهمّی است.
کلاً «مشکل الحدیث» نوشتن برای فقیهِ خبره است و کار هر کسی نیست.
مجلد دوم «شرحُ مُشکِلِ الآثار» یک بابی دارد که بحث همین شبهای ماست.
اگر کسی انصاف داشته باشد، چون اینجا طحاوی به ضرر عقیدهی خودش اعتراف کرده است، میبیند در این موضوع راهی جز آن مسیری که مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رفتهاند ندارد. این آقا از پدرجدهای مذهب حنفیّه است، و از جهتی او را مقوّم اصلی و ستون فقرات مذهب ابوحنیفه میدانند. توضیح این امر طولانی است که ایشان مشکلات حدیثی این مکتب را حل کرده است، «جامع مسانید ابوحنیفه» را قبل از خوارزمی و دیگران… ایشان سعی کرده است که ابوحنیفه را از آن اتهامِ مخالفت با حدیث پیغمبر نجات دهد. آدم خیلی مهمّی است. انگار بگویند علامه حلّی یا شیخ مفید در مکتب امامیّه. باید گفت که بخاطر «ابوجعفر طحاوی» مکتب حنفیه سرپا مانده است.
«ابوجعفر طحاوی» در باب 113 این کتاب «شرح مشکل الآثار» میگوید:…
عرض کرده بودیم که یکی از جاهایی که دردسر است، تعارض روایات است، حل این موضوع سخت است، عنوان باب این است: «بَابُ بَيَانِ مُشْكِلِ» [4]باب بیان این مشکل «مَا رُوِيَ عَنْهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ» از پیامبر روایت شده است «فِي الْمُرَادِ بِقَوْلِ اللهِ تَعَالَى» مراد خدا از این قولش که «إنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[5] «مَنْ هُمْ؟» چه کسانی هستند؟
میگوید: روایات در این باب که این آیه راجع به چه کسانی نازل شده است زیاد است، (من به چند مورد اشاره میکنم)، روایاتی را میآورد، «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ» وقتی آیه تطهیر نازل شد «دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا، وَفَاطِمَةَ، وَحَسَنًا، وَحُسَيْنًا عَلَيْهِمُ السْلَامَ» پیغمبر اکرم این چهار نفر را صدا زد و «فَقَالَ: اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي» گفت: خدایا! فقط اینها هستند که اهل من هستند.
بعد میگوید: «فَفِي هَذَا الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُرَادِينَ بِمَا فِي هَذِهِ الْآيَةِ» مراد از اهل البیتِ آیه چه کسانی شدند؟ «هُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَعَلِيٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَحَسَنٌ، وَحُسَيْنٌ».
بعد میگوید از امّ سلمه نقل شده است که وقتی این آیه نازل شد، پیغمبر این چهار نفر را صدا زد و این آیه را در مورد آنها خواند.
بعد ماجرای حدیث کساء را نقل میکند، بعد دست خود را رو به آسمان بلند کرد و عرض کرد «رَبِّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي» اینها اهل من هستند.
بعد در روایاتی آمده است که امّ سلمه سلام الله علیها خواست بیاید «فَجَبَذَهُ رَسُولُ اللهِ» پیامبر دامان عبا را کشید و فرمود: «إنَّكِ عَلَى خَيْرٍ» تو خوب هستی، تو جایگاه خودت را داری و خوب هستی ولی اهل این ماجرا نیستی.
بعد میگوید: ما روایات دیگری هم داریم… همانطور که عرض کرده بودیم که مافیا بازی را هم میزنند، اینجا هم محدّثین روایت اضافه کردهاند که موضوع مبهم شود، اصلاً اگر شما عمدهی تفاسیر برادران غیرشیعه را نگاه کنید، بیشتر به شما شک اضافه میشود تا علم! چون مدام میگوید شاید این، میگویند این و… بعد هم به سراغ آیهی بعدی میرود.
بعد ممکن است شما بگویید چرا خدا مبهم حرف زده است؟ درواقع خدا مبهم حرف نزده است، اینها کلام خدا را مبهم کردهاند.
بعد میگوید: ما روایت داریم که پیغمبر به امّ سلمه فرموده: «أَنْتِ مِنْ أَهْلِي»!
پس بالاخره هست یا نه؟ وقتی امّ سلمه هست یعنی آیا زنان دیگر هم هستند یا نه؟
یا میگوید در ماجرای بهتان به یکی از همسران پیغمبر، که نزد شیعه میگویند راجع به عایشه هست، شیعیان هم چیزهای دیگری میگویند، آنجا هم پیغمبر فرمود: «مَنْ يَعْذِرُنِي مِنْ رَجُلٍ قَدْ بَلَغَ أَذَاهُ فِي أَهْلِي؟» یه نفر به اهل من اهانت کرده است و او را اذیت کرده است و به او بهتان زده است.
میگوید اینجا همسری از همسران پیغمبر «اهل» حساب شده است.
عمدهی روایات اینطور است که وقتی امّ سلمه خواست به آن کساء وارد شود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه نداد، «فَجَبَذَهُ رَسُولُ اللهِ»، حتّی میگوید من روی کساء نشسته بودم و پیامبر کساء را کشید، یعنی انگار خط تعیین کرد.
برای برادران غیرشیعه هم همسران پیغمبر همگی محترم هستند. لغت و استعمال هم به نفع است، میگوید «اهل بیت» میتوانند زن و بچهی انسان باشند. اگر در یاد داشته باشید که ما چند معنا کردیم و گفتیم که معنای لغت، زن و بچهی آدم، اقوام آدم، پسرعمو و پسرخالهی آدم، عمو و دایی آدم هم اهل آدم هستند، ممکن است هر عرفی هم چیزهایی را کم و زیاد کند. از یک معنا کسی است که واجب النفقه است، حتّی گفتیم گربهی خانگی هم شامل میشود، میهمان بعد از روز سوم هم شامل میشود. از یک جهت «اهل» هستند به معنای کسانی که مانند مقلدین یک مرجع تقلید هستند، حلقهی درس یک استاد، به اینها هم اهل فلانی میگویند، به پیروان یک مکتب فکری هم اهل میگویند، مثلاً میگویند اینها اهل عرفان آیت الله قاضی هستند. عدّهای اهل یک پیغمبر هستند، اینها پیروان آن پیغمبر هستند.
لذا خدا که به حضرت نوح فرموده بود اهل تو را نجات میدهم و حضرت نوح هم به خدا عرض کرد این پسرِ من است، خدای متعال فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ»،[6] نخواست نَسَبِ او را انکار کند، فرمود او مشرک است، «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ».
یک اهل هم یک اهلِ خاص است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای چند نفر قرار داده است که از آن تطهیر و طهارت و علم و عصمت و… فهم میشود.
بعد از اینکه این حرفها را میآورد… آخرین روایت او را بخوانم، بعد جمعبندی میکنیم.
«عَمْره همْدانیّه» که بانویی است میگوید: «أَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ» نزد امّ سلمه رفتم، عرض سلام کردم و به من فرمود: مادر! تو چه کسی هستی و از کجا میآیی؟ گفتم: «عَمْره همْدانیّه» هستم…
«هَمْدانیها» عمدتاً طرفداران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، تیرهای از طوایف یمنی هستند که در صفین هشتصد شهید دادهاند، با این حال طرف گیر کرده است!
میگوید رفتم و به حضرت امّ سلمه سلام الله علیها گفتم: «يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرِينِي عَنْ هَذَا الرَّجُلِ الَّذِي قُتِلَ بَيْنَ أَظْهُرِنَا فَمُحِبٌّ وَمُبْغِضٌ» این علی از دنیا رفت، شهید شد یا کشته شد، عدّهای خیلی او را دوست دارند و عدّهای با او دشمن هستند.
امّ سلمه سلام الله علیها به او فرمود که «تُرِيدُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ» منظور تو علی است؟ «أَتُحِبِّينَهُ أَمْ تُبْغِضِينَهُ؟» تو او را دوست داری یا از او بیزاری؟ گفت: «مَا أُحِبُّهُ وَلَا أُبْغِضُهُ» نه او را دوست دارم و نه از او بیزارم. امّ سلمه گفت: «أنْزَلَ اللهُ هَذِهِ الْآيَةَ: {إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا} وَمَا فِي الْبَيْتِ إلَّا جِبْرِيلُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَعَلِيٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَحَسَنٌ، وَحُسَيْنٌ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ» وقتی آیه نازل شد من از رسول خدا پرسیدم «أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ؟» آیا من هم جزو این گروه هستم؟ «إنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ خَيْرًا» تو اجر زحماتت را میبینی، «فَوَدِدْتُ أَنَّهُ قَالَ: نَعَمْ» من آرزو کردم که آنجا پیغمبر بفرماید بله، ولی نفرمود. «فَكَانَ أَحَبَّ إلَيَّ مِمَّا تَطْلُعُ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَتَغْرُبُ» برای من از همهی عالم ارزشمندتر بود که پیامبر بفرماید بله.
یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از اهل بیت است و تو میگویی او را دوست ندارم؟
و روایتی که گفته فلان کس از اهل من است، یا «سَلمانٌ مِن أهلِی»، حال ما چکار کنیم؟
آقای ابوجعفر طحاوی جواب میدهد:
میگوید: «دَلَّ مَا رَوَيْنَا فِي هَذِهِ الْآثَارِ مِمَّا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إلَى أُمِّ سَلَمَةَ» از این روایاتی که نقل شده است برمیآید «لَمْ يُرِدْ بِهِ أَنَّهَا كَانَتْ مِمَّنْ أُرِيدَ بِهِ مِمَّا فِي الْآيَةِ الْمَتْلُوَّةِ فِي هَذَا الْبَابِ» این آیهی تطهیر معنایی از اهل بیت میگوید که امّ سلمه جزو آن نیست، «وَأَنَّ الْمُرَادِينَ» افراد مراد «بِمَا فِيهَا» در این آیه «هُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَعَلِيٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَحَسَنٌ، وَحُسَيْنٌ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ دُونَ مَنْ سِوَاهُمْ»، غیر از این پنج نفر هیچ کس دیگری نیست.
بعد میگوید چطور حل کنیم و مابقی را چکار کنیم؟ میگوید آن جاهای دیگری که گفته است که مثلاً امّ سلمه تو از اهل من هستی، ما باید برای پیامبر عقل قائل باشیم، وقتی همه را جدا کرد، حتّی امّ سلمه را جدا کرد، معلوم است که این آیهی تطهیر برای اهل بیت پنجگانه است، آن «اهلِ من»های دیگر «لِاتِّبَاعِكَ إيَّايَ، وَإِيمَانِكَ بِي فَدَخَلْتَ بِذَلِكَ فِي جُمْلَتِي» چون تو اهل تبعیّت هستی، تو بخاطر تبعیّتت از پیغمبر اهلیتِ در گروه خاص مؤمنین را داری، اهل پیغمبر شدی، اما این با آن معنای اصطلاحی خاص متفاوت است، چون پیغمبر حصر ایجاد کرده است.
آن «اهل» که به امّ سلمه و ابوذر و سلمان و مقداد و… فرموده است، به همان معناست که خدا به نوح فرمود: «پسر تو اهل تو نیست»، یعنی نه نَسَبی است و نه آن معنای خاص.
ابوجعفر طحاوی ابتدای باب گفته بود «بَابُ بَيَانِ مُشْكِلِ مَا رُوِيَ عَنْهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الْمُرَادِ بِقَوْلِ اللهِ تَعَالَى إنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا مَنْ هُمْ؟» من میخواهم بحث کنم که اهل بیت آیهی تطهیر چه کسانی هستند؟
بعد میگوید ما روایت داریم که «أَبُو الْحَمْرَاء» میگوید «صَحِبْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ» نُه ماه با پیغمبر همراه بودم، «كَانَ إذَا أَصْبَحَ» وقتی برای نماز صبح از خانه بیرون میآمد «أَتَى بَابَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ» به درِ خانهی فاطمه علیها السلام میرفت و «فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
آقای طحاوی جمعبندی میکند و میگوید: «وَفِي هَذَا أَيْضًا دَلِيلٌ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ مَنْ هُمْ»، خود پیامبر با این رفتاری که مدّت طولانی انجام میداد و به درِ یک خانه میرفت و آیهی تطهیر میخواند و یک مورد نداریم که این آیه را در جای دیگری برای کس دیگری خوانده باشد، میفهمیم پیغمبر میخواسته است که معنای مستقلی برای افراد خاصی بیان کند. «وَبِاللهِ التَّوْفِيقُ».
من از خدا میخواهم که ابوجعفر طحاوی امشب به برکت این انصاف و حقگویی که کرده است مورد عنایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واقع شود و خدا گناهان و لغزشهای او و ما را ببخشد.
خطبهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در شام شهادتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
در نیمهی دوم بحث چند روایت از امام حسن مجتبی علیه الصلاة و السلام بخوانم، یکی در مورد «وصی» که عرض میکردیم برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مهم بود.
این روایت را زیاد شنیدهاید، شیعه و سنّی هم مکرر و مفصل، حتّی به سند معتبر نقل کردهاند، این روایت سر جای خود از روایات بسیار مهم است، چون یکی از مباحث خیلی مهمی که ما سالهای قبل اشارتاً ورود کردیم و به جهاتی وارد بحث آن نشدیم، چون اگر زنده بودیم و این بحث ادامه پیدا کرد، الآن اواخر عمر شریف پیامبر و هنگام نزول هستیم، اگر زمانی به قرن دوم رسیدیم، آنجا جای بحث مفصل دارد که افضل بعد از پیغمبر از نگاه مسملین چه کسانی بودند، گروههای مختلف دربارهی اینکه چه کسی افضل است نظرات مختلف دارند، اهل بیت پیغمبر قائل به افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، و از عجایب است… قبلاً این موضوع را مفصل عرض کردهایم و ادلّه را آوردهایم که یکی از انحرافات جریانهای غیرشیعی این است که نه تنها کلام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را حجّت نمیدانند، که اجماع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را هم حجّت نمیدانند!
ندانند، مهم نیست! قومی که به جایی برسند که بین کلمات سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، و عمروعاص، ترجیح ندهند، آدمی که بین آب گوارای زلال و نجاست تفاوت قائل نشود، مجبور است که به وادی هلاکت گرفتار شود.
درست است که محبّت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ادّعا میشود، اما از موارد محبّت این است که… اگر من متوجّه شوم که کسی قول عمروعاص را به قول پدر من ترجیح داده است، از او ناراحت میشوم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شد، ابن ملجم هم حضرت را ترور کرده بود، در جامعهی اسلامی بحران فراهم شده بود که چه کسی خلیفه میشود، قبل از آن هم با معاویه جنگ داشتند، حضرت آماده بود که با معاویه وارد نبرد شود، لشکر سی هزار نفره در نُخَیله آماده شده بود، ده هزار نفر با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، ده هزار نفر با قیس بن سعد بن عُباده، ده هزار نفر با ابوایوّب انصاری، بعد ناگهان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترور شد و شهید شد، اوضاع کشور بحرانی است، معاویه آمادهی نبرد است، اما ببینید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چه میفرمایند.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با جامهی مشکی به سخنرانی آمد، فرمود: «أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ قَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ رَجُلٌ»[7] امشب کسی از بین ما رفت که «مَا سَبَقَهُ اَلْأَوَّلُونَ» احدی از پیشینیان به گرد پای او نرسید، «وَ لاَ يُدْرِكُهُ اَلْآخِرُونَ» دیگر هم علی به این دنیا نخواهد آمد، «إِنَّهُ كَانَ لَصَاحِبَ رَايَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ يَمِينِهِ جَبْرَئِيلُ وَ عَنْ يَسَارِهِ مِيكَائِيلُ» وقتی او کنار پیامبر میجنگید، دو کمککار او، دو بازوی او، دو خادم او، دو نوکر او جبرئیل و میکائیل بودند، «لاَ يَنْثَنِي حَتَّى يَفْتَحَ اَللَّهُ لَهُ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را به هیچ کاری نفرستاد، او خَم نشد و سر باز نزد و دریغ نکرد و عقب ننشست، مگر اینکه خدا بدست او فتح رقم زد، «وَ اَللَّهِ مَا تَرَكَ بَيْضَاءَ وَ لاَ حَمْرَاءَ»… سلطان زمین و آسمان با درآمدِ چهل هزار مثقال طلا از موقوفههای شخصی خودش، چیزی از طلا و نقره باقی نگذاشت، مگر هفتصد درهم، که میخواست برای یکی از همسران خود خادمی تهیّه کند که به او کمک کند… «وَ اَللَّهِ لَقَدْ قُبِضَ فِي اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي فِيهَا قُبِضَ» امشب که علی از دنیا رفت، شبی است که «وَصِيُّ مُوسَى يُوشَعُ بْنُ نُونٍ» وصی موسی از دنیا رفت، یعنی او وصی پیغمبر خاتم بود، وصی حضرت موسی هم زمان خودش در این شب از دنیا رفت، «وَ اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي عُرِجَ فِيهَا بِعِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ» شبی که عیسی به آسمان عروج کرد همین شب است، «وَ اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي نُزِّلَ فِيهَا اَلْقُرْآنُ» شبی که قرآن نازل شد هم همین شب است.
امام حسین علیه السلام در محضر امام حسن علیه السلام
این روایت در منابع عامّه هست، در منابع قدیمی ما هم هست، در کتاب کافی با این ادبیات آمده است.
«إِنَّ اَلْحُسَيْنَ كَانَ إِذَا حَضَرَ اَلْحَسَنُ»[8] وقتی امام حسین علیه السلام در محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حاضر میشد، «لَمْ يَنْطِقْ فِي ذَلِكَ اَلْمَجْلِسِ» در آن مجلس کلمهای سخن نمیگفت.
اگر امام جایی حضور داشته باشد، اینطور نیست که او یک ویژگی بیش از ما دارد. تا زمانی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از مجلس بیرون نمیرفت، امام حسین علیه السلام هرگز لب باز نمیکرد.
این روایتی که میخواهم در محضر شما بخوانم، شیوهی مدح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دربارهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، شاید من در دو سال اخیر بیش از پنجاه جلسه در مورد این موضوع حرف زدهام، ولی بین خودم و خدا شهادت میدهم که اگر به من بگویند مشتاقِ شنیدن یا گفتن چه چیزی هستی؟ میگویم همان مطلبی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خواسته است از مظلومیتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کند، چه عباراتی فرموده است، ان شاء الله جلسهی بعد این مطلب را عرض میکنم.
شاعری که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امید داشت
شاعری آمد و مدح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفت…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما در زندگی خود قدمی برداریم که او بپسندد، یا او بپذیرد که ما خواستهایم به او عرض ادب کنیم، یا او بپذیرد ما خواستهایم بگوییم که شما را دوست داریم، ان شاء الله خدای متعال در ما صدقی قرار بدهد.
شاعرها شعر میگفتند و پول میگرفتند، گاهی برای همه شعر میگفتند، برای هر کسی که پول خوبی میداد شعر میگفتند، گاهی برای دشمن طرف هم شعر میگفتند.
شاعری امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را مدح کرد، «فَأَعْطَاهُ عَشْرَهَ آلافِ دِرْهَمٍ»[9] حضرت به او ده هزار درهم داد.
همه تعجّب کردند و گفتند: ده هزار درهم؟
حضرت فرمود: باید پول را سرِ جای خود خرج کرد.
بعد فرمود: فکر نکنید که من از مدح او خیلی خوشحال شدهام، «وَاللَّهِ مَا أَخَافُ أَنْ یَقُولَ: لَسْتَ بِابْنِ رَسُولِ اللَّهِ وَلا ابْنِ عَلِیٍّ وَلا ابْنِ فَاطِمَهَ»، اصلاً من نمیترسیدم که بگوید تو پسرِ رسول خدا و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهم السلام نیستی، «وَلَکِنِّی أَخَافُ أَنْ یَقُولَ» میترسیدم که بگوید «إِنَّکَ لا تُشْبِهُ رَسُولَ اللَّهِ وَلا عَلِیًّا وَلا فَاطِمَهَ» تو شبیه پیغمبر و علی و فاطمه علیهم السلام نیستی، شیوه و رفتار تو شبیه اینها نیست، این برایم سختتر بود.
در نقل دیگری دارد چرا اینقدر زیاد به او پرداخت کردید؟ حضرت فرمود: این شخص با امید زد من آمده بود، من هم به اندازهی امید او به او دادم.
ما هم عرض میکنیم «ضَيْفُكَ بِبابِكَ»، امشب ما هم با امید به در خانهی شما آمدهایم…
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: «إنَّ الرَّجُل أَمَلَنِی وَرَجَانِی» با آرزو و امیدی آمده بود…
ما هم که خودمان را نگاه میکنیم، وقتی امشب لباس میپوشیدیم گفتیم که امشب میخواهیم به مجلسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برویم.
دیدهاید گداهای ختم و عزا و دفن حال صاحب عزا را خراب میکنند و گاهی هم مجلسشان را بهم میزنند، اما گدای عروسی اینطور نیست، میپرسد صاحب مجلس کیست؟ مبارک باشد! به پای هم پیر شوند…
خلاصه ما امشب نمیدانیم که به پیامبر بشارت دهیم و عرض ادب کنیم، یا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یا به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا به حبیبِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یعنی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، به حضرت زینب کبری سلام الله علیها یا به نوادگان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یعنی حضرت باقر و حضرت صادق و ائمه علیهم السلام عرض ادب کنیم، قربان جدّ شما شویم… به حضرت حجّت ارواحنا فداه عرض ادب کنیم.
خلاصه اینکه شما امشب به هر سمتِ جلسه رو کنید، کریم ایستاده است، «ضَيْفُكُم بِبابِكُم»، میهمان به درِ خانهی شما آمده است، «عُبَیدُکُم بِفِنَائِکُم»… ما امشب باامید آمدهایم، یقین هم داریم که ما را با دست خالی رد نمیکنید.
دوست داشتم دعایی از امام سجّاد علیه الصلاة و السلام از صحیفه بخوانم که اگر زنده باشم فردا خواهم خواند.
من یقین دارم که همهی این بزرگواران کریم و ابن کریم و کریمه هستند، ولی من رو به مادر ایشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توسّل میکنم، بالاخره بیبی جان! شما شهادت بدهید که وقتی نام پسر شما میآید ما ذوق میکنیم و به محبّت پسر شما مفتخر هستیم، وقتی از مظلومیت و تلخیهای روزگار ایشان گفته میشود جگر ما میسوزد.
من یقین دارم که روز قیامت وقتی میخواهند اعمال ما را حساب و کتاب کنند، روز قیامت اثرِ این صحنه را خواهیم دید، خدا را شکر که تا زنده هستیم میتوانیم نام شما را بِبَریم، الحمدلله…
لذا توسّلی که همهی شما میدانید را میخوانم که با هم این ذکر را بخوانیم و تا زمانی که اینجا زبان داریم اسم را ببریم، در و دیوار این مسجد، اسامی این شهدا، ان شاء الله اینها را نگه دارند، لحظهی غربتِ ما در قیامت، نعوذبالله لحظهی عریانی ما در قیامت، لحظهی به زانو درآمدنِ ما در قیامت، لحظهای که دهان ما را در قیامت بستهاند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه لبّیک بگوید، چون اینجا میگوییم تو که آبرو داری آنجا نگذار که با دشمنان شما… ما عمری گریه کردهایم…
«يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبى، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ».
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] شرح مشكل الآثار، جلد 2 ، صفحه 235
[5] سوره مبارکه احزاب، آیه 33
[6] سوره مبارکه هود، آیه 46 (قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ)
[7] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۵۷ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَامَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي مَسْجِدِ اَلْكُوفَةِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ قَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ رَجُلٌ مَا سَبَقَهُ اَلْأَوَّلُونَ وَ لاَ يُدْرِكُهُ اَلْآخِرُونَ إِنَّهُ كَانَ لَصَاحِبَ رَايَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ يَمِينِهِ جَبْرَئِيلُ وَ عَنْ يَسَارِهِ مِيكَائِيلُ لاَ يَنْثَنِي حَتَّى يَفْتَحَ اَللَّهُ لَهُ وَ اَللَّهِ مَا تَرَكَ بَيْضَاءَ وَ لاَ حَمْرَاءَ إِلاَّ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ عَنْ عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ يَشْتَرِيَ بِهَا خَادِماً لِأَهْلِهِ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قُبِضَ فِي اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي فِيهَا قُبِضَ وَصِيُّ مُوسَى يُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي عُرِجَ فِيهَا بِعِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ وَ اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي نُزِّلَ فِيهَا اَلْقُرْآنُ .)
[8] الکافي، جلد ۱، صفحه ۲۹۰ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: فَرَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى اَلْعِبَادِ خَمْساً أَخَذُوا أَرْبَعاً وَ تَرَكُوا وَاحِداً قُلْتُ أَ تُسَمِّيهِنَّ لِي جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ اَلصَّلاَةُ وَ كَانَ اَلنَّاسُ لاَ يَدْرُونَ كَيْفَ يُصَلُّونَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ بِمَوَاقِيتِ صَلاَتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ اَلزَّكَاةُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ مِنْ زَكَاتِهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلاَتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَ اَلصَّوْمُ فَكَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ بَعَثَ إِلَى مَا حَوْلَهُ مِنَ اَلْقُرَى فَصَامُوا ذَلِكَ اَلْيَوْمَ فَنَزَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ بَيْنَ شَعْبَانَ وَ شَوَّالٍ ثُمَّ نَزَلَ اَلْحَجُّ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ أَخْبِرْهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلاَتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ اَلْوَلاَيَةُ وَ إِنَّمَا أَتَاهُ ذَلِكَ فِي يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» وَ كَانَ كَمَالُ اَلدِّينِ بِوَلاَيَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ عِنْدَ ذَلِكَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ وَ مَتَى أَخْبَرْتُهُمْ بِهَذَا فِي اِبْنِ عَمِّي يَقُولُ قَائِلٌ وَ يَقُولُ قَائِلٌ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْطِقَ بِهِ لِسَانِي فَأَتَتْنِي عَزِيمَةٌ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَتْلَةً أَوْعَدَنِي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ أَنْ يُعَذِّبَنِي فَنَزَلَتْ «يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنّٰاسِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلْكٰافِرِينَ » فَأَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ مِنَ اَلْأَنْبِيَاءِ مِمَّنْ كَانَ قَبْلِي إِلاَّ وَ قَدْ عَمَّرَهُ اَللَّهُ ثُمَّ دَعَاهُ فَأَجَابَهُ فَأَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ أَنَا مَسْئُولٌ وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا ذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ أَدَّيْتَ مَا عَلَيْكَ فَجَزَاكَ اَللَّهُ أَفْضَلَ جَزَاءِ اَلْمُرْسَلِينَ فَقَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ اَلْمُسْلِمِينَ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي فَلْيُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ مِنْكُمُ اَلْغَائِبَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ وَ اَللَّهِ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَمِينَ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ اَلَّذِي اِرْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَضَرَهُ اَلَّذِي حَضَرَ فَدَعَا عَلِيّاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَئْتَمِنَكَ عَلَى مَا اِئْتَمَنَنِيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دِينِهِ اَلَّذِي اِرْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَلَمْ يُشْرِكْ وَ اَللَّهِ فِيهَا يَا زِيَادُ أَحَداً مِنَ اَلْخَلْقِ ثُمَّ إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَضَرَهُ اَلَّذِي حَضَرَهُ فَدَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اِثْنَيْ عَشَرَ ذَكَراً فَقَالَ لَهُمْ يَا بَنِيَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَى إِلاَّ أَنْ يَجْعَلَ فِيَّ سُنَّةً مِنْ يَعْقُوبَ وَ إِنَّ يَعْقُوبَ دَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اِثْنَيْ عَشَرَ ذَكَراً فَأَخْبَرَهُمْ بِصَاحِبِهِمْ أَلاَ وَ إِنِّي أُخْبِرُكُمْ بِصَاحِبِكُمْ أَلاَ إِنَّ هَذَيْنِ اِبْنَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ فَاسْمَعُوا لَهُمَا وَ أَطِيعُوا وَ وَازِرُوهُمَا فَإِنِّي قَدِ اِئْتَمَنْتُهُمَا عَلَى مَا اِئْتَمَنَنِي عَلَيْهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّا اِئْتَمَنَهُ اَللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ غَيْبِهِ وَ مِنْ دِينِهِ اَلَّذِي اِرْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَأَوْجَبَ اَللَّهُ لَهُمَا مِنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا أَوْجَبَ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْهُمَا فَضْلٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلاَّ بِكِبَرِهِ وَ إِنَّ اَلْحُسَيْنَ كَانَ إِذَا حَضَرَ اَلْحَسَنُ لَمْ يَنْطِقْ فِي ذَلِكَ اَلْمَجْلِسِ حَتَّى يَقُومَ ثُمَّ إِنَّ اَلْحَسَنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَضَرَهُ اَلَّذِي حَضَرَهُ فَسَلَّمَ ذَلِكَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ إِنَّ حُسَيْناً حَضَرَهُ اَلَّذِي حَضَرَهُ فَدَعَا اِبْنَتَهُ اَلْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ مَبْطُوناً لاَ يَرَوْنَ إِلاَّ أَنَّهُ لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ اَلْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ وَ اَللَّهِ ذَلِكَ اَلْكِتَابُ إِلَيْنَا . اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : مِثْلَهُ .)
[9] أنساب الأشراف، جلد ۳، صفحه ۲۴ (حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْمُغِیرَهَ الأَثْرَمُ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَهَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ: مَدَحَ شَاعِرٌ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَأَعْطَاهُ عَشْرَهَ آلافِ دِرْهَمٍ!!! فَقِیلَ: أَتُعْطِیهِ عَشْرَهَ آلافِ دِرْهَمٍ؟ قال: [إن خیر المال ما وقی (به) الْعِرْضَ، وَاکْتُسِبَ بِهِ حُسْنُ الأُحْدُوثَهِ، وَاللَّهِ مَا أَخَافُ أَنْ یَقُولَ: لَسْتَ بِابْنِ رَسُولِ اللَّهِ وَلا ابْنِ عَلِیٍّ وَلا ابْنِ فَاطِمَهَ، وَلَکِنِّی أَخَافُ أَنْ یَقُولَ: إِنَّکَ لا تُشْبِهُ رَسُولَ اللَّهِ، وَلا عَلِیًّا وَلا فَاطِمَهَ، وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لخیر منی، وأخرى إن الرجل أملنی ورجانی)