سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه شصت و چهارم

27

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ 4 فروردین 1403 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» ‌است، چگونه ما به این عقایدی که الآن داریم، قدم به قدم آموختیم و پایبند شدیم؟

شصت و سه جلسه مباحثی گذشته است، دیگر خیلی بیان «آنچه گذشت» ندارد، منتها با یک نگاه تاریخی و گاهی اندکی کلامی قدم به قدم حرکت می‌کنیم که بگوییم ما چگونه به این عقاید رسیده‌ایم.

امسال که بحث را شروع کردیم، بحث از اینجا شروع شد که یکی از ویژگی‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که امامت حضرت را ثابت و قطعی و منصوص می‌کرد «وصی» بودنِ حضرت بود. چند جلسه به این موضوع پرداختیم.

مرحله‌ی دوم عرض کردیم از آن دلایلِ امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قطعی بنظر می‌رسید، طهارتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود، که الآن در این بحثِ طهارت هستیم.

از بین تمام مسلمین هم تقریباً فقط ما هستیم که قائل به نص هستیم، یعنی بیانِ روشنِ واضحِ خدشه‌ناپذیر. بقیه در این نص یک گیر دارند، یا اصل آن را انکار می‌کنند، یا نص را توصیفی می‌بینند، که خودِ مردم بروند و بگردند و پیدا کنند.

هیچ کسی به اینطور نصّی که ما قائل هستیم قائل نیست، علّت این امر هم این است که اصلاً برای دیگران چنین مطالبی نبوده است.

به بحث طهارتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رسیدیم.

اگر طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مطرح شود و تبیین شود، دیگر اصلاً جایی برای غیرطاهری وجود ندارد.

تکیه به کذّاب

شما تفسیر طبری را که از قدیمی‌ترین تفاسیر مورد اعتناست و وهابی‌ها و ابن تیمیه و… خیلی این کتاب را قبول دارند، ذیل همین آیه تطهیر حدود شش صفحه بحث می‌کند و در هر صفحه چند روایت می‌آورد که بحث کند در این آیه‌ی تطهیر منظور از «اهل بیت» کیست؟

نظر بعدی گفته است که روایات دال بر اینکه آیه تطهیر راجع به همسران پیغمبر است گفته است «إکرِمه» می‌گفت من حاضر هستم مباهله کنم که راجع به همسرانِ پیغمبر است.

بیش از بیست روایت را می‌آورد که همه قائل به پنج تن هستند، یک نقل هم از «إکرِمه» نقل می‌کند که می‌گویند همسران پیامبر است!

اگر جای دیگر بود اصلاً آیا این دو مقابل یکدیگر قرار می‌گرفتند؟

عمده‌ی آن بیست روایت از پیغمبر است، اینطرف هم یک «إکرِمِه» است که اگر از این «إکرِمِه» در صحیح بخاری روایتی نبود، دیگر هیچ چیزی نداشت. پسر ابن عباس این «إکرِمِه» را در سرویس بهداشتی حیاط خانه حبس کرده بود و او را کتک می‌زد و می‌گفت اینقدر به بابای من دروغ نبند.

«سعید بن مُسَیّب» که سیّدالتّابعین است و از اعاظم است و می‌گویند برجسته‌ترین فرد بعد از اصحاب پیغمبر است، می‌گفت «إکرِمِه» کذاب است. «مالک بن أنس» که امام مالکی‌هاست می‌گفت روایت کردن از «إکرِمِه» حرام است.

بعد این «إکرِمِه» را در مقابل بیش از بیست روایت پیامبر قرار داده است!

جز اینجا کجای دنیا قول چنین شخصی را جلوی سی روایت قرار می‌دهند؟ چون بنا بر این باشد که اهل بیت این پنج تن می‌بودند، این جریان نمی‌پسندیدند.

حال من در این زمینه چند اشاره کنم.

علمای ما مانند ابن شهرآشوب، مانند کراجکی و قدمای ما، هزار سال قبل اشکالی به این آقایان کرده‌اند و گفته‌اند شما ادّعای محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دارید اما هر کسی با اهل بیت دشمن‌تر است را بیشتر دوست دارید، چرا اینطور است؟

چه کسی خال المؤمنین است؟

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت غیر از حضرت خدیجه سلام الله علیها نُه همسر داشت، نام بعضی از آن‌ها بیشتر برای شما آشناست، چه خوب هستند و چه بد، مانند حضرت امّ سلمه سلام الله علیها، مانند عایشه و حفصه، چند نفر می‌دانند امّ حبیبه کیست؟ او خواهر معاویه است. ناگهان چه شد که در این میان برادر امّ حبیبه که معاویه است خال المؤمنین شد؟ همه‌ی این‌ها برادر داشتند. برادر عایشه محمد بن ابی‌بکر است که از ارکان است، چرا محمد بن ابی‌بکر خال المؤمنین نشد و معاویه یک خال المؤمنین را به بدترین شکل کشت؟ می‌گویند چون فتنه کرده است! یعنی چکار کرده است؟ می‌گویند این شخص در فتنه‌ی خون عثمان بوده است.

خُب در صفین هم عددهای بیست و پنج هزار و چهل و پنج هزار و شصت هزار نفر بیان شده است که توسط معاویه کشته شد، همه هم شک ندارند که حق با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود. پس چطور معاویه فتنه نکرده است؟ چون محمد بن ابی‌بکر در خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود به او تهمتِ فتنه می‌زنید؟ هنوز هم هر جایی که بتوانند به او جسارتی می‌کنند.

چطور شد که در بین این همه آدم معاویه را انتخاب کردند؟

ابن العربی مالکی که امشب یک هنر او را می‌گویم که ببینید چقدر بدبخت است می‌گوید: بالای درِ مساجد بغداد اسامی خلفا را بدون لقب نوشته بود، برای معاویه «خال المؤمنین» نوشته بود!

چرا اینطور شده است؟

نمادِ فتنه

در بین همسران هم همینطور، مثلاً حضرت امّ سلمه سلام الله علیها در چه کاری دخالت کرده است؟ همسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم هست، چرا برجسته نشده است؟ کسی برجسته شد…

من فقط یک جمله از آیت الله جوادی می‌خوانم، ایشان می‌فرمایند گفتید اهل بیت به آیه‌ی تطهیر افتخار می‌کردند، و اگر قرار بود که اقوام پیغمبر مخاطب آیه تطهیر باشند، دیگر معنا نداشت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این موضوع تفاخر کنند. ایشان می‌فرمایند: ‌همسنگ و همردیف کردنِ اصحاب کساء با دست‌بریده‌ای همچون ابولهب و شترسواری همچون عایشه و جسوری همچون منصور چه امتیاز و افتخاری دارد؟

چرا اینجا از «شترسوار» استفاده کرده‌اند؟ چون در جنگی که رسماً دو گروه مسلمان مقابل یکدیگر قرار گرفتند هزاران هزار آدم کشته شد.

اگر زمانی بخواهیم «فتنه» را توضیح دهیم، گل سرسبد همه‌ی فتنه‌ها جمل است.

پس چطور شد که ایشان اینطور اینقدر مورد توجّه قرار گرفت؟

برای چه این مقدّمه را عرض می‌کنم؟ بحث‌ها خیلی روشن بوده است، چون اگر جریانی بخواهد باتعصّب نفهمد، بحث را هم می‌زند.

امروزه که مد شده است می‌گویند از کجا مافیا را تشخیص می‌دهند؟ مافیا بازی را هم می‌زند!

من به آن بازی کار ندارم، ولی اینجا همینطور است، اگر آن جریان نفاق را مافیا درنظر بگیرید، به دنبال هم زدن است، برای اینکه اگر حق روشن شود این‌ها تابلو می‌شوند.

این کتاب «بَلاغاتُ النّساء» برای «ابن طِیفور» است، او سال 280 مُرده است، می‌گوید: از دختر خلیفه اول نقل شده است که گفت:‌ «أنَّ يَومَ الجَمَل مُعتَرِضُ فِي حَلقِي»[4] جمل مانند یک استخوان شکسته در حلق من است، «لَيتَنِي مِتُّ قَبلَهُ» ای کاش من قبل از جمل مرده بودم و چنین فاجعه‌ای به بار نمی‌آمد، «أو كُنتُ نَسِياً مَنسِياً» اصلاً ای کاش من فراموش می‌شدم و کسی نام مرا نمی‌دانست که یادِ این فاجعه‌ی رسوا نیفتند.

این چیزی نیست که کسی بخواهد انکارش کند، اگر بگویند «فتنه»، این فتنه است! امروز بین مسلمین هم هیچ اختلافی در روشن بودنِ حق و باطلِ این فتنه نیست.

هیچ کسی نمی‌تواند مجوز دهد که یک نفر برود و لشکری درست کند و مقابل لشکر حاکم مشروع قرار بگیرد، اگر بخواهی چنین مجوزی دهی دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

نه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نستجیربالله عایشه بود و نه یزید نستجیربالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، آنجا می‌گویند نباید در برابر حاکم قیام کرد!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کتب قدیمی

الآن هر کتابی که در کشورهای مختلف چاپ می‌شود، وقتی اسم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاید، قدیمی‌های غیرشیعیان وقتی نام امیرالمؤمنین می‌آمد «علیه السلام» می‌گفتند، طبری در «صریح السنّة»‌ اسامی خلفای پیغمبر را می‌آورد، همه را با نام ذکر می‌کند، وقتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌رسد می‌گوید «امیرالمؤمنین و امام المتقین علی بن ابیطالب».

نود درصدِ آن صفحه را در کتاب «صریح السنّة»‌، پاورقی زده‌اند که این کار بدعت است، چرا به بقیه امیرالمؤمنین نمی‌گوید؟ چرا به او علیه السلام می‌گویید؟

الآن می‌گویند این‌ها الفاظِ مَنهیّه است، نباید این حرف‌ها را بزنید!

نویسنده‌ای به نام «ابوبکر بخاری» وجود دارد که بخاطر تعصبی که به عایشه داشت به او «جمل عایشه» می‌گفتند. کتابی به نام «الروض الأنیق» است.

کسی که بخواهد با تعصّب وسط روز بگوید شب است، اصلاً نمی‌شود با او حرف زد.

نام این کتاب «سراج المریدین» است، کتابی در اسماء و صفات و ادب و قرآن است، این چاپ در مراکش امروز چاپ شده است، ما این کتاب را از یک نمایشگاه بین المللی تهیّه کردیم.

می‌گوید در سوره مبارکه واقعه دارد که «خافضَةٌ رافِعَةٌ»،[5] روز قیامت انگار که انقلابی شود، پایین به بالا می‌رود و بالا به پایین می‌آید، انگار عالم را می‌چرخانند.

به عقل جن نمی‌رسد که کسی بخواهد اینجا از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انتقام بگیرد!

می‌گوید: بحث شده است که چرا به اینجا «خافضَةٌ رافِعَةٌ» می‌گویند، گفته شده است که متّقین بالا می‌روند و گنهکاران پایین، گفته شده است است که پیامبر بالا می‌رود و منافقین پایین، ابرار بالا می‌روند و گنهکاران پایین، شفاعت پیامبر بالا می‌رود و بیچاره‌ها پایین می‌آیند، اهل عدل بالا می‌روند و ظالمین پایین می‌آیند، یک احتمال هم این است که عایشه بالا می‌رود و فاطمه پایین می‌آید![6]

این موضوع به کجای آیه ربط دارد؟

من نمی‌خواهم به موارد قبلی تأکید کنم، کسانی که پایین می‌آیند چه کسانی بودند؟

دریغ از یک پاورقی!

من دو چاپ از این کتاب «سراج المنیرین» دارم، یک چاپ برای دارالحدیث است و یک چاپ هم برای دارالأمان. بگو آیا یک جمله اعتراضی…

در اهل سنّت «عبدالعزیز غُماری» رساله‌ای در ردّ این بی‌ادبی نوشته است.

نمی‌خواهم بگویم همه اینطور هستند ولی این کتاب چاپ شده است، بدونِ کوچکترین اعتراضی!

حال شما بگو «علی امیرالمؤمنین» یا «علی علیه السلام».

دو صفحه حرف می‌زند که چرا فقط به او «علیه السلام» گفته‌اید؟

یعنی اگر قرار باشد شما با این آدم طرف باشید، این آدم همان کسی است که می‌گوید حدیث غدیر ضعیف است. معلوم است که وقتی به اینجا برسد می‌گوید بحث‌ها مبهم است.

اگر بنا بر نفهمیدن باشد باید گفت که قرآن واضح حرف نزده است، ولی قرآن واضح حرف زده است.

مروری بر موضوع آیه‌ی تطهیر

جلسات قبل عرض کردیم «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ»[7] نمی‌تواند این باشد که خدا خواسته است به شما بگوید کارهای خوب کنید و نماز بخوانید، شما هم نماز بخوانید و بالا بروید. چون این موضوع برای همه‌ی آدم‌هاست.

عرض کردیم که این اراده، اراده‌ی تکوینی است، یعنی خدا اراده کرده است که این اتفاق رخ دهد، و اراده‌ی خدا بلافاصله محقق می‌شود.

بعد عرض کردیم حضرت سجّاد سلام الله علیه در صحیفه سجّادیه همین فهم را دارد، چون به خدا عرض می‌کند «خدایا! به اهل بیت پیامبر صلوات بفرست که پاک هستند که «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِكَ»،[8] درواقع امام سجّاد علیه السلام می‌فرماید که تو این کار را کردی.

آیه 6 سوره مائده که خدا به همه‌ی ما می‌فرماید وضو بگیرید و غسل کنید و تیمم کنید و نماز بخوانید، نمی‌خواهم به شما سخت بگیرم، «وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ»،[9] از آن جمله‌ی خدا که برنمی‌آید من پاک هستم، من آخر عمر خود که بمیرم معلوم می‌شود که در این بازه‌ی زندگی بالاخره پاک شدم یا نه. اما در موضوع اراده‌ی تکوینی می‌گوید پاک شدید، این‌ها را پاک کردی.

اصلاً وقتی شأن نزول آیه تطهیر را نگاه می‌کنید اینطور است که وقتی پیامبر این‌ها را زیر آن کساء برد، به خدا عرض کرد: «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى» خدایا! این‌ها اهل بیت من هستند، «اَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً» خدایا! رجس را از این‌ها ببر و این‌ها را تطهیر کن.

خدا هم فرمود این کار را کردم.

این موضوع خیلی روشن بود، برای همین هم به آیه تطهیر افتخار می‌کردند.

چرا نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در قرآن کریم نیست؟

باب 64 «کتاب الحجّه» کتاب «کافی» شریف دارد که ابوبصیر می‌گوید به محضر امام صادق سلام الله علیه رفتم و عرض کردم که «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[10]… حضرت فرمود:‌ «نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ»[11] وقتی آیه نازل شد این‌ها حاضر بودند.

ابوبصیر می‌گوید عرض کردم: مردم می‌گویند «فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فِي كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» چرا خدا نام این‌ها را در کتاب خودش تصریح نکرده است؟

من الآن نمی‌خواهم این بحث را مطرح کنم، چون ربطی به بحث ما ندارد، آن کسی که می‌گوید چرا نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در قرآن کریم تصریح نشده است، آیا این منظور را دارد که من مطمئن شوم که خدا فرموده است، یا می‌گوید من دوست دارم در قرآن اسم صریح بیاید. اگر منظور این است که من مطمئن شوم که خدا گفته است، پیغمبر به ما فرموده است که این‌ها آیه است، به همین اطمینان (اگر پُررنگ‌تر نباشد) یقین داریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ».

یعنی اگر «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» آیه‌ی قرآن بود که مثلاً «یَا أیُّهَا الرَّسُول قُل لِلمُؤمِنِین مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، آیا مسئله حل می‌شد؟

امروز اصلاً در این موضوع شک نیست که این جمله کلامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، و ده‌ها مورد دیگر.

حضرت هارون که از آن ابتدا با حضرت موسی علیه السلام با هم مبعوث شدند، افعال قرآن کریم هم دو نفری است، وقتی ساحران هم ایمان آوردند گفتند:‌ «قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ * رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ»،[12] همه فهمیدند. وقتی حضرت موسی علیه السلام رفت که الواح را بیاورد و چهل روز غیبت کرد، او عرض کرد:‌ «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي».[13]

اگر نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در قرآن بود چه اتفاقی رخ می‌داد؟

اگر کسی گوید اسنادِ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» از اسنادِ آیاتِ قرآن کریم بیشتر است، حرفِ بی‌راهی نزده است. یعنی یقین داریم که این کلامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. پس در این موضوع شکّی نیست.

حال اگر نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در قرآن کریم بود چه اتفاقی رخ می‌داد؟

آیه داریم که دو همسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیانت کردند، چه شد؟ باز هم در تفسیر آیه «خافضَةٌ رافِعَةٌ» خواسته‌اید از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انتقام بگیرید، باز هم هیچ اعتراضی نشد و او را از دایره‌ی اسلام خارج نکردند، اهانتِ صریح به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم توبیخ نکردند. هیچکدام از این دو کتاب هم چیزی در پاورقی نگفته‌اند و کتاب را هم چاپ کرده‌اند!

خودِ عایشه می‌گوید ای کاش اصلاً من به دنیا نیامده بودم و جمل استخوانی در گلوی من است، «لَيتَنِي مِتُّ قَبلَهُ أو كُنتُ نَسِياً مَنسِياً» اصلاً ای کاش من فراموش می‌شدم و کسی نام مرا نمی‌دانست که یادِ این فاجعه‌ی رسوا نیفتند. خودش می‌گوید مرا کنار پیامبر دفن نکنید، من بدعت کرده‌ام، مرا در بقیع دفن کنید.

چه اتفاقی افتاد؟

شک نیست که سوره تحریم سوره‌ی قرآن است، شک نیست که آیات این سوره هم در مورد چه کسانی است، چه اتفاقی رخ داده است؟ یک مرتبه خداوند تندترین تعابیر را درمورد فتنه‌گر جمل گفته است، به او وعده‌ی عذاب داده است و فرموده است در جامعه از شما مؤمن‌تر هست، خدا برای شما مثال می‌زند که به سمتِ دو زنِ خوب یعنی آسیه و مریم بروید، نبینید کسانی همسر پیامبر هستند، مانند همسر نوح و همسر لوط که در نبوّت خیانت کردند. این از شدیدترین آیات و سوره‌های قرآن کریم است. چه اتفاقی رخ داد؟ باز هم با پول دزدی سی هزار نفر را به بصره بردند و فتنه شد و جنگ درست شد، خود عایشه هم می‌گوید این فتنه مانند استخوان شکسته در حلق من گیر کرده است. باز هم آن شخص می‌گوید «خافضَةٌ رافِعَةٌ» یعنی عایشه رفت بالا و فاطمه پایین آمد!

لذا همه چیز روشن بود.

عایشه به پیغمبر می‌گفت که من می‌دانم وقتی بمیرم، حتّی یک روز هم نگذشته است تو همسر اختیار می‌کنی! این حرف را به پیغمبرِ «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»[14] می‌گوید!

سعد بن ابی وقاص از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گوید

اگر شما تفاسیر را نگاه کنید، آنجایی که در فهم آیه‌ی تطهیر گیر کرده‌اند می‌گویند چون شیعه از این موضوع برای امامت استدلال می‌کند!

ابوبصیر می‌گوید مردم می‌گویند اسم علی در قرآن نیست، حضرت صادق سلام الله علیه می‌فرمایند که این همه کلّیات هست که تفاصیل و جزئیات آن نیست…

اصلاً بنای قرآن زیاد بر اسم بردن نیست، همانطور که دیده‌اید مدام از «الذین» و «الذی» استفاده کرده است. همانطور که شما چهار رکعت بودنِ نماز ظهر را ضروریِ دین می‌دانید و در مورد منکرِ چهار رکعت بودنِ نماز ظهر می‌گویید که پیغمبر را تکذیب کرده است، اینجا هم باید همان کار را کرد.

اما می‌فرماید پیامبر در مورد اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کاری کرد که دیگر جایی برای توجیه نباشد، آنقدر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را معرّفی کرد…

روایتی در صحیح مسلم هست، همه‌ی شارحین صحیح مسلم از روی این روایت رد شده‌اند و هیچ چیزی نگفته‌اند، یعنی نخواسته‌اند وارد بحث شوند، چون همه چیز روشن است.

اول روایت را بخوانم، روایت صحیح مسلم در باب فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که «عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا»[15] معاویه به سعد بن ابی وقاص دستور داد «مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟» چرا به علی فحش نمی‌دهی؟ «قَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ» گفت: من خودم بوده‌ام که پیامبر سه چیز را به علی گفته است و نمی‌توانم به علی فحش بدهم، من فحش به علی را فحش به پیغمبر می‌دانم، «لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ» اگر دنیا را به من می‌دادند اینقدر برای من نمی‌ارزید که پیامبر یکی از این سه مورد را به من می‌گفت. پیامبر علی را در بعضی از جنگ‌ها خلیفه‌ی خودش قرار داد و فرمود که «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي»، یعنی حدیث منزلت؛ مورد دوم این است که خودم در خیبر بودم که همه فرار کرده بودند، پیامبر آنجا فرمود:‌ «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» فردا پرچم را به آن مردی می‌دهم که خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست دارد… (قبل و بعد روایت را هم حذف کرده است که پیامبر فرمودند این‌ها فرّار بودند و او کرّار است)… فردای آن روز «ادْعُوا لِي عَلِيًّا» علی را صدا کرد، چشم او مریض بود، پیامبر به برکت دعا و آب دهان مبارک خود باذن الهی علی را شفاء داد و رفت و «دَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ» پرچم را بدست علی داد و «فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ» خیبر بدستِ علی شکسته شد.

سومین مورد این است که «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ}» آن روزی که قرار شد فرزندان پیامبر و نَفسِ پیامبر، به آن دعا بروند و شرکت کنند، «دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا» پیامبر این‌ها را صدا زد و «فَقَالَ: اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي» فرمود این‌ها اهلِ من هستند.

حال من چطور به علی فحش بدهم؟

این روایت بود و این کتاب‌ها هم شرح صحیح مسلم هستند.

شروح «قُرطُبی»، «فتح المُلهِم»، «نَوَوی» و… وقتی به اینجا رسیده‌اند، هیچ توضیحی در این قسمت نداده‌اند.

این امر یا یعنی مانند روز روشن است، یا به تأسی از ائمه‌ی مکرّمه‌ی فراری، این‌ها هم فرار کردند. تقریباً هر شرح صحیح مسلم را که نگاه می‌کنید، وقتی به اینجا می‌رسد سکوت می‌کند.

ولی «ابن هَبیره» حرف زده است، حال شما ببینید که آیا حرف زدن بهتر است یا حرف نزدن؟

می‌گوید «فَإنَّ هَذَا یَدُلُّ عَلَی أنَّ المُبَاهَلَه أنَّمَا استُعمِلَت فِی الأَعَزّ»[16] وقتی در مباهله می‌خواهند دو نفر نفرین کنند، عزیزترین عزیزانشان را می‌آورند!

دیگر ما به این موضوع کاری نداریم که چرا حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نبرد…

فاطمه که دختر اوست، علی هم داماد اوست…

طرف می‌پرسد: پس در این میان همسران را چکار کنیم؟

می‌گوید: آن روزی که می‌خواستند «فَلَم یَکُن هُنَاکَ أهلَ بَیتٍ لِرَسُولِ اللهِ إذَا بُوهِلَ فِیهِم» این نُه همسر پیامبر نبودند!

مشکل اینجاست که چرا شما نمی‌خواهید حق را بپذیرید؟ روشن است!            پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حدیث کساء می‌فرماید: «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى» خدایا! این‌ها اهل بیت من هستند. طرف می‌خواهد متوجّه نشود، مسئله مانند روز روشن است.

همین امروز در کتابخانه می‌دیدیم شیخ طوسی، سیّد مرتضی و… هزار سال قبل حرف زده‌اند، شما با مفسّرین دیگر مقایسه کنید.

البته بگویم اینکه شما بخواهید در برابرِ بعضی‌ها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کنید، هنر نیست. دفاع از آن‌هاست که خیلی سخت است.

برای چه امشب این مقدّمه را گفتم؟ برای اینکه فکر نکنید باید مسیر خیلی طولانی طی کنید تا مسیر حقیقت برسید، نه! وقتی طرف نمی‌خواهد متوجّه شود… وقتی قرار باشد نپذیرد، مسلّماً نمی‌پذیرد، این بدین معنا نیست که بگویید چرا خدا مبهم حرف زده است.

اگر می‌بینید که مجبوریم بعضی مسیرها را برویم، به این دلیل است که طرف خواسته است که نپذیرد، ما هم مدام مجبور می‌شویم که اشتباه‌های واضح و دروغ‌های آشکار را بیان کنیم. چون می‌داند اگر بخواهد این مسیر را بپذیرد باید بطلان حرف‌های قبلی را امضاء کند.

لحظاتِ خصوصیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

در کتاب کافی شریف نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده‌اند که قبل از نبوّتِ پیامبر، نورِ نبوّت را در چهره‌ی رسول خدا می‌دیدم، من عطر رسالت را از او استشمام می‌کردم، وقتی وحی شد من نعره‌ی شیطان را شنیدم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌توانست کلاس عمومی برگزار کند، اصلاً کسی تحمّل این حرف‌ها را نداشت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر روز صبح و شام دو مرتبه خصوصی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بصورت مفصل صحبت می‌کرد، اتفاقاً عایشه هم خیلی اعتراض می‌کرد. وقتی هم به این جمع نزدیک می‌شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمایش خود را قطع می‌کردند. سوره مبارکه تحریم هم می‌فرماید که او فالگوش می‌ایستاد و خبرها را می‌برد.

حال عبارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید، «كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَ كُلَّ لَيْلَةٍ دَخْلَةً»[17] ما یک مرتبه روز و یک مرتبه شب با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدار خصوصی داشتیم، «فَيُخْلِينِي فِيهَا» پیامبر با من تنهایی خلوت می‌کرد، «أَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ» هرجا که بود من بودم، «وَ قَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ بِأَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ غَيْرِي» پیامبر با هیچ کسی هم غیر از من اینطور نبود، «فَرُبَّمَا كَانَ فِي بَيْتِي يَأْتِينِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَكْثَرُ ذَلِكَ فِي بَيْتِي وَ كُنْتُ إِذَا دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْضَ مَنَازِلِهِ» گاهی پیامبر به منزل ما می‌رفت و گاهی من به منزل پیامبر می‌رفتم، «أَخْلاَنِي» با من خلوت می‌کرد، «وَ أَقَامَ عَنِّي نِسَاءَهُ» همسران خود را به کار خودشان می‌سپرد، «فَلاَ يَبْقَى عِنْدَهُ غَيْرِي» اجازه نمی‌داد هیچ کسی جز من بماند، «وَ إِذَا أَتَانِي لِلْخَلْوَةِ مَعِي فِي مَنْزِلِي» وقتی به منزل ما می‌آمد، «لَمْ تَقُمْ عَنِّي فَاطِمَةُ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَنِيَّ» می‌فرمود فاطمه و حسنین [علیهم السلام] هم باشند.

اینجا دو موضوع است، یکی اینکه این‌ها را محرم می‌دانست، یکی اینکه این سطح معارف را برای حسنینِ چهار ساله، بزرگ نمی‌دانست!

«لَمْ تَقُمْ عَنِّي فَاطِمَةُ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَنِيَّ» نمی‌فرمود فاطمه و دو پسر من بلند شود، بلکه می‌فرمود بنشینید، «وَ كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُهُ أَجَابَنِي وَ إِذَا سَكَتُّ عَنْهُ وَ فَنِيَتْ مَسَائِلِي اِبْتَدَأَنِي» تا من می‌پرسیدم جواب می‌داد، من سکوت می‌کردم پیامبر اکرم می‌فرمود. «فَمَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آيَةٌ مِنَ اَلْقُرْآنِ» آیه‌ای نازل نشد «إِلاَّ أَقْرَأَنِيهَا» الا اینکه خودش کلمه به کلمه ظاهر و باطنِ آیه را توضیح داد، «وَ أَمْلاَهَا عَلَيَّ» و خودش شخصی… «فَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي» من یک مرتبه قرآن را با کلمه به کلمه گفتنِ پیامبر نوشته‌ام، «وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا» راجع به کلمه به کلمه‌ی این‌ها باهم مفصل صحبت می‌کردیم، «وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا»

درواقع حضرت می‌خواهند بفرمایند آن کسی که حقیقتِ کلامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را متوجّه می‌شود فقط من هستم، «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا»! یا به قولِ آن شاعر «اسرارِ نبوّت از علی پرس *** این شهر درِ دگر ندارد»… و وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت، این قرآن با توضیحاتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول نکردند. خودِ همین موضوع نشان می‌دهد که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه نمی‌داد بعضی‌ها حضور داشته باشند.

اینجا مسئله‌ی «اهل بیت» که فقط صرفاً فامیلی نیست، وگرنه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم پسرعمو زیاد داشت، هم نوه‌های دیگر داشت، بزرگوار هم هستند، ولی موضوع چیز دیگری است.

روضه و توسّل به حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

بچه‌ی این خانواده مانندِ پیرِ آزموده است، امشب هم بر سرِ سفره‌ی پسرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستیم، وقتی علی اکبر به میدان رفت، از شدّت حزن انگار آسمان روی سر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خراب شد، این عبارت خیلی سنگین است، دو مرتبه با دو تعبیر فرموده است، یک مرتبه بالای سر علی اکبر فرمود «عَلَی الدُّنیَا بَعدَکَ العَفَا» خاک بر سرِ دنیا، دیگر دنیا بعد از تو، زندگی‌کردنی نیست، یک مرتبه هم وقتی نصر نازل شد و ملک آمد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نپذیرفت و فرمود: ما عهدی با خدا بسته‌ایم. در نقلی فرمود: «بَعدَ فَقدِ الأحِبَّه»… دیگر کسانی که دوست داشتم از دنیا رفتند…

آقا بعد از اینکه آن اتفاقات افتاد و جوانان بنی هاشم به آن شکل بدن مطهّر حضرت علی اکبر علیه السلام را به خیمه‌ی دارالحرب آوردند، پشت به خیمه‌های خود و رو به دشمن ایستاد و شمشیر خود را در زمین فرو کرده بود و دست خود را به آن تکیه کرده بود و غم به همه‌ی وجود حضرت حمله کرده بود.

این‌ها می‌گفتند ما با یک تیر دو نشان زدیم و حسین را کنار بدنِ علی اکبر کشتیم… خبرنگار دشمن می‌گوید من نگاه می‌کردم که دیدم «قَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ» نوجوانی به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نزدیک شد، آقا غرقِ غمِ علی اکبر بود، وقتی برگشت و او را نگاه کرد، شروع کرد به گریه کردن… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امام حسن علیه السلام را سیزده ساله دید… حسن جان! چقدر جای تو اینجا خالیست…

راوی دشمن می‌گوید: «كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ»[18] مانندِ تکّه‌ی ما می‌درخشید، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به او نگاه کرد و شروع کرد به گریه کردن. خودش را کنترل کرد…

بعضی چیزها عزم می‌خواهد…

همه‌ی وجود این آقازاده اولوالعزم شده است، وقتی دید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کرد، دیگر عقب نرفت و جلو آمد، اجازه خواست که به میدان برود، حضرت قبول نکرد، خَم شد تا دستِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ببوسد، حضرت مقاومت کرد.

او کار خود را بلد بود، می‌داند امام حسین علیه السلام خیلی قوی است ولی یک نقطه‌ی ضعف دارد…

در زیارت ناحیه می‌گوییم «کُنتَ رَبیعَ الاَیتامِ» تو بهارِ یتیمانی…

«جَعَلَ یُقَبِّلُ یَدَیهِ وَ رِجلَیه» روی پای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افتاد، مقاومتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شکست، قاسم را از روی پاهای خودش بلند کرد، «إعتَنَقَهُ» او را در آغوش کشید، «جَعَلَا یَبکِیَان حَتَّی غُشِیَ عَلَیهِمَا» آنقدر گریه کردند که خبرنگار دشمن می‌گوید من فکر کردم غش کردند…

دیگر حضرت قاسم سلام الله علیه راهیِ میدان شد، دیدنِ آن تصویر عجیب بود، وقتی از آغوشِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیرون آمد روی صورت او از اشک خیس بود، «خَرَجَ وَ دُمُوعَهُ تَسِيلَ عَلَى خَدَّيه» اشک او از صورت او می‌چکید و به سمتِ میدان می‌دوید…

وقتی جایی به انسان خیلی فشار می‌آید و در تنگنا قرار می‌گیرد… حضرت قاسم صلوات الله علیه دید خیلی جای امام حسن علیه السلام خالی است…

آنچه در روایات هست این است که تا زمانی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود نمی‌گذاشت امام حسین صلوات الله علیه کاری کند، همیشه خود را سپر می‌کرد…

«خَرَجَ وَ دُمُوعَهُ تَسِيلَ عَلَى خَدَّيه» اشک او از صورت او می‌چکید و به سمتِ میدان می‌رفت، صدای او بلند شد، گفت از صبح تا حالا کسی اسم پدر مرا نبرده است، «إِن تُنكِرُونِي‏ فَأَنَا ابنُ الحَسَن *** سِبطُ النَّبِيِّ المُصطَفَى وَ المُؤتَمَن‏» پدرانتان از اسم پدر من خاطره دارند، جملی‌های شما از اسم پدر من خاطره دارند، «هَذَا حُسَينٌ كَالأسِيرِ المُرتَهَن» ای نامردها! این حسین است که اینطور او را دوره کردید…

به سمت میدان رفت و جنگید، آقا نگران منتظر ایستاده بود، تا اینکه صدای نحیفی از زیر دست و پا بلند شد «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا عَمَّاه»… تا این صدا آمد، حضرت مانند باز شکاری خودش را رساند… همینکه آقا بالای سرِ حضرت قاسم صلوات الله علیه رسید، اینطور نوشته است:‌ «فَرَأَيْتُ الْحُسَيْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ» همینکه آقا بالای سرِ حضرت قاسم سلام الله علیه رسید «وَهُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ» لحظاتِ آخرِ او بود که پا روی زمین می‌کشید…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] بلاغات النساء، صفحه 12 (رجلاً متماوتاً فقالت ما هذا فقالوا زاهد قالت قد كان عمر بن الخطاب زاهداً وكان إذا قال اسمع وإذا مشى أسرع وإذا ضرب في ذات الله أوجع وقال الزبير عن أبيه أن عائشة لما احتضرت جزعت فقيل لها أتجزعين يا أم المؤمنين وأنت زوجة رسول الله صلى الله عليه وسلم أم المؤمنين وابنة ويروى بنت أبي بكر الصديق فقالت أن يوم الجمل معترض في حلقي ليتني مت قبله أو كنت نسياً منسياً.)

[5] سوره مبارکه واقعه، آیه 3

[6] سراج المریدین، جلد ض، صفحه 362 («تَرْفَعُ “عائِشَةَ” علی “فاطمة” وهي الرُتْبَةُ الثانِيةُ عَشَرَ؛ فَإنَّ عائِشَةَ مَعَ النَّبِيّ صَلّی اللهُ عَلَيْه {وَآلِه} وَ سَلَّمَ وَ فاطِمَةَ مَعَ عَلِيٍّ رِضْوانُ اللهِ عَلَيْه.)

[7] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)

[8] صحیفه سجّادیه، دعای 47

[9] سوره مبارکه مائده، آیه 6 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)

[10] سوره مبارکه نساء، آیه 59 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا)

[11] الکافي، جلد ۱، صفحه ۲۸۶ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ »  فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ اَلنَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فِي كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَزَلَتْ عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اَللَّهُ لَهُمْ ثَلاَثاً وَ لاَ أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هُوَ اَلَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ اَلزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هُوَ اَلَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ اَلْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هُوَ اَلَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»  وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اَللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلاَلَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لاَدَّعَاهَا آلُ فُلاَنٍ وَ آلُ فُلاَنٍ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »  فَكَانَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَحْتَ اَلْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلاً وَ ثَقَلاً وَ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلاَءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لاَ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لاَ وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا اَلرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ »  فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ اَلْحُسَيْنُ أَمَرَ اَللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنِّي اَلرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا اَلْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلاَ ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ اَلْآيَةِ: «وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ »  ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ اَلْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ اَلرِّجْسُ هُوَ اَلشَّكُّ وَ اَللَّهِ لاَ نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً .)

[12] سوره مبارکه اعراف، آیات 121 و 122

[13] سوره مبارکه اعراف، آیه 150 (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

[14] سوره مبارکه قلم، آیه 4

[15] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1871 (حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ – وَتَقَارَبَا فِي اللَّفْظِ – قَالَا: حَدَّثَنَا حَاتِمٌ وَهُوَ ابْنُ إِسْمَاعِيلَ – عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: يَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِي مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي» وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِي عَلِيًّا» فَأُتِيَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِي عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ} [آل عمران: 61] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»)

[16] الافصاح فی معانی الصحاح، جلد 1، صفحه 390

[17] الکافی، جلد 1، صفحه 162 (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ اَلْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ اَلْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ اَلْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ اَلْقُرْآنِ وَ مِنَ اَلْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَى اَلنَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ اَلْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ اَلْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ اَلْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ إِنَّمَا أَتَاكُمُ اَلْحَدِيثُ مِنْ أَرْبَعَةٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٍ مُنَافِقٍ يُظْهِرُ اَلْإِيمَانَ مُتَصَنِّعٍ بِالْإِسْلاَمِ لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ يَتَحَرَّجُ أَنْ يَكْذِبَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ اَلنَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا هَذَا قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَخَذُوا عَنْهُ وَ هُمْ لاَ يَعْرِفُونَ حَالَهُ وَ قَدْ أَخْبَرَهُ اَللَّهُ عَنِ اَلْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَهُ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذٰا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسٰامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ »  ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ بِالزُّورِ وَ اَلْكَذِبِ وَ اَلْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ اَلْأَعْمَالَ وَ حَمَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ اَلنَّاسِ وَ أَكَلُوا بِهِمُ اَلدُّنْيَا وَ إِنَّمَا اَلنَّاسُ مَعَ اَلْمُلُوكِ وَ اَلدُّنْيَا إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اَللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ اَلْأَرْبَعَةِ وَ رَجُلٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ وَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدِهِ يَقُولُ بِهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَرْوِيهِ فَيَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهَمٌ لَمْ يَقْبَلُوهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ وَهَمٌ لَرَفَضَهُ وَ رَجُلٍ ثَالِثٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شَيْئاً أَمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ فَحَفِظَ مَنْسُوخَهُ وَ لَمْ يَحْفَظِ اَلنَّاسِخَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرَ رَابِعٍ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُبْغِضٍ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمْ يَنْسَهُ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ كَمَا سَمِعَ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ وَ عَلِمَ اَلنَّاسِخَ مِنَ اَلْمَنْسُوخِ فَعَمِلَ بِالنَّاسِخِ وَ رَفَضَ اَلْمَنْسُوخَ فَإِنَّ أَمْرَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِثْلُ اَلْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصُّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْكَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ كَلاَمٌ عَامٌّ وَ كَلاَمٌ خَاصُّ مِثْلُ اَلْقُرْآنِ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ: «مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا »  فَيَشْتَبِهُ عَلَى مَنْ لَمْ يَعْرِفْ وَ لَمْ يَدْرِ مَا عَنَى اَللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَسْأَلُهُ عَنِ اَلشَّيْءِ فَيَفْهَمُ وَ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْأَلُهُ وَ لاَ يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ اَلْأَعْرَابِيُّ وَ اَلطَّارِئُ فَيَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى يَسْمَعُوا وَ قَدْ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَ كُلَّ لَيْلَةٍ دَخْلَةً فَيُخْلِينِي فِيهَا أَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ وَ قَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ بِأَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ غَيْرِي فَرُبَّمَا كَانَ فِي بَيْتِي يَأْتِينِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَكْثَرُ ذَلِكَ فِي بَيْتِي وَ كُنْتُ إِذَا دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْضَ مَنَازِلِهِ أَخْلاَنِي وَ أَقَامَ عَنِّي نِسَاءَهُ فَلاَ يَبْقَى عِنْدَهُ غَيْرِي وَ إِذَا أَتَانِي لِلْخَلْوَةِ مَعِي فِي مَنْزِلِي لَمْ تَقُمْ عَنِّي فَاطِمَةُ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَنِيَّ وَ كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُهُ أَجَابَنِي وَ إِذَا سَكَتُّ عَنْهُ وَ فَنِيَتْ مَسَائِلِي اِبْتَدَأَنِي فَمَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آيَةٌ مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ أَقْرَأَنِيهَا وَ أَمْلاَهَا عَلَيَّ فَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا وَ دَعَا اَللَّهَ أَنْ يُعْطِيَنِي فَهْمَهَا وَ حِفْظَهَا فَمَا نَسِيتُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ وَ لاَ عِلْماً أَمْلاَهُ عَلَيَّ وَ كَتَبْتُهُ مُنْذُ دَعَا اَللَّهَ لِي بِمَا دَعَا وَ مَا تَرَكَ شَيْئاً عَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ حَلاَلٍ وَ لاَ حَرَامٍ وَ لاَ أَمْرٍ وَ لاَ نَهْيٍ كَانَ أَوْ يَكُونُ وَ لاَ كِتَابٍ مُنْزَلٍ عَلَى أَحَدٍ قَبْلَهُ مِنْ طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ عَلَّمَنِيهِ وَ حَفِظْتُهُ فَلَمْ أَنْسَ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِي وَ دَعَا اَللَّهَ لِي أَنْ يَمْلَأَ قَلْبِي عِلْماً وَ فَهْماً وَ حُكْماً وَ نُوراً فَقُلْتُ يَا نَبِيَّ اَللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مُنْذُ دَعَوْتَ اَللَّهَ لِي بِمَا دَعَوْتَ لَمْ أَنْسَ شَيْئاً وَ لَمْ يَفُتْنِي شَيْءٌ لَمْ أَكْتُبْهُ أَ فَتَتَخَوَّفُ عَلَيَّ اَلنِّسْيَانَ فِيمَا بَعْدُ فَقَالَ لاَ لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكَ اَلنِّسْيَانَ وَ اَلْجَهْلَ .)

[18] لهوف، صفحه 115