«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، ما کاری به سایر مذاهب نداریم و فقط ممکن است به جهت روشن شدن مطلب در این جلسات به آنها بپردازیم.
موضوع این است که این عقاید ما چگونه شکل گرفته است، چطور بیان شده است، مسلمین چه فهمیدهاند، ائمه دربارهی آن چه فرمودهاند، از مهمترین ارکانِ فکرِ امامیّه مسئلهی طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یا به تعبیری عصمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است. چون تعبیر قرآنیِ این موضوع «طهارت» است و قرآن کریم بارها به این موضوع اشاره کرده است، ما هم با همان لفظِ طهارت مطرح میکنیم.
آیات متعددی به این بحث مربوط است، آیات ابتدایی سوره توبه به این بحث مربوط است، آیه مباهله به این بحث مربوط است، آیه امامت حضرت ابراهیم علیه السلام یعنی آیه 124 سوره بقره به این بحث مربوط است و همچنین آیات دیگری.
آیهی محوری آیه 33 سوره احزاب است. درنظر داشته باشید که شمارهگذاری همهی آیات دلیلِ نبوی ندارد، لذا ممکن است در همین متن، بین ابتدا و انتهای آیه اختلاف باشد، و مباحثی که شبهای گذشته هم عرض کردهام که نمیخواهم به آن وارد شوم.
آیه تطهیر از جهات مختلف اهمیّت دارد، بخشی از آن را مطرح کردهایم، بعد از اینکه چند آیه راجع به همسرانِ پیامبر اکرم است، و اتفاقاً شأن نزول آن آیات هم دربارهی حفصه و عایشه است، بخاطر اینکه اینها با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درگیر بودند و اختلاف نظر داشتند، و آیه هم آمد که اگر به دنبال دنیا هستید مهرتان را بگیرید و بروید.
بعد خطاب آیه از همسران برمیگردد و خدا میفرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[4] ای اهل بیت! خدا اینطور اراده کرده است که فقط و فقط رجس را از شما ببرد و شما را بصورت خاص تطهیر کند.
توضیح دادیم که ارادهی خدا دو حالت است، ارادهی خدا یا تشریعی است و یا تکوینی، این مفهومی است که وجود داشته است ولی این تفکیک برای بعدهاست، یعنی کلاسیک شدنِ آن برای روزهای اول نیست اما مردم این دو نوع اراده را میفهمیدند.
یک نوع اراده ارادهای است که میشود از آن تخلّف کرد، خدا میفرماید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»،[5] خدا خواسته است که شما روزه بگیرید. الحمدلله شما موفق هستید و روزه میگیرید، خدای نکرده ممکن است یک نفر هم روزه نگیرد، یا بخاطر عذری که دارد، مثلاً مسافر است یا بیمار است، یا بخاطر نعوذبالله تمرّد روزه نگیرد. آیا ممکن است تخلّف پیدا کند؟ بله! حساب و کتاب این شخص برای قیامت است.
اگر در آیه ارادهی تشریعی داشت اصلاً جای افتخار نداشت، چون خدا برای هر انسانی خواسته است که او را تطهیر کند، ششمین آیه سوره مائده برای همهی انسانهاست، «وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ»،[6] خدا میخواهد انسانها را دائماً تطهیر کند، کافر و بتپرست و مسلمان و یهودی و نصرانی و بودائی هم ندارد، خدا میخواهد همه را تطهیر کند، وگرنه مکلّف نبودند، هر کسی که مکلّف است خدا میخواهد او را تطهیر کند. همهی انسانهایی که عقل دارد مکلّف هستند. چون این آیه برای همهی انسانهاست، جای تفاخر برای یک نفر ندارد.
بیشتر برادران غیرشیعه آیه را ارادهی تشریعی گرفتهاند، میگویند خدا یک سری احکام و دستوراتی به همسران پیغمبر داده است و بعد فرموده است که من میخواهم شما را تطهیر کنم.
توضیح دادیم که این موضوع نمیتواند فقط راجع به همسران پیغمبر باشد، چون اولاً «فقط» دارد، ثانیاً ائمهی ما به این آیه افتخار میکردند و جایی نداریم که کسی بیاید و در مقابل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به این آیه افتخار کرده باشد.
«ابن کثیر» در تفسیر خود از قولِ «ابن ابی حاتم رازی» میگوید: امام حسن میخواست مردم را دعوت کند که به جمل بروند و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمک کنند، فرمود ما اهل بیتی هستیم که «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
«ابن کثیر» میگوید وقتی به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حمله کردند و به ران مبارک حضرت خنجر زدند، آنجا هم در سخنرانی خود فرمود که ما خاندانی هستیم که خدا دربارهی ما فرموده است «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
مجلد پنجم تفسیر آیت الله جوادی راجع به زیارت جامعه را نگاه کنید، چند گزارش مکرر برای همین افتخار کردنهای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آورده است. برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سجّاد علیه السلام چند جا نقل شده است.
پس اولاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نسبت به این آیه «افتخار» فهمیدهاند.
صحیح مسلم در فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، و امثال اینها، آیهی مباهله را آورده است. هر جایی که آیهی تطهیر را راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آوردهاند، ذیلِ فضائل آوردهاند. «صَواعِق مُحرِقِه» ابن حجر مکّی در باب یازدهم که «فی فضائل اهل البیت النّبوی» است، فصل اول «فی الآیاة واردة فیهم» یعنی در آیاتی که دربارهی فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است نقل کرده است. اولین آیه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» را آورده است.
یعنی همه این آیه را فضیلت فهمیدهاند، پس این آیه نمیتواند ارادهی تشریعی باشد.
اگر در یاد داشته باشید در بحث وصی عرض میکردم اینها گاهی اوقات نمیخواهند اصل موضوع را انکار کنند، برای همین چیز دیگری میگویند. از قول «میرزا ابوالفضل تهرانی» که شرح زیارت عاشورای او را خواندیم، و «عبدالعزیز دهلوی» گفتیم که اینها میگویند اصلاً این دنیا در شأن اهل بیت نیست و…
«ابن حجر مکّی» از آیهی تطهیر میگوید
حال یک نمونه در موضوع آیه تطهیر ببینید، «ابن حجر مکّی» میگوید: اولین آیهای که در فضائل اهل بیت نازل شده است «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» است، بعد میگوید: «أکثَرُ المُفَسِّرِین» [7]اکثر مفسران گفتهاند «عَلَی أنَّهَا نَزَلَت» این آیه نازل شده است «فِی عَلیٍ وَ فَاطِمَة وَالحَسَنِ وَالحُسَین».
بعد جلوتر میگوید «ثُمَّ هَذِهِ الآیَة»[8] این آیه «مَنبَعُ فَضَائِلِ اهلِ البَیتِ النَّبَوِی» مصدرِ فضائلِ اهل بیت پیامبر است، «لإشتِمَالِهَا» برای اینکه این آیه شامل میشود «عَلَی غُرَرٍ مِن مَآثِرِهِم» به بالاترین ویژگیهای این اهل بیت، «وَالاِعتِنَاءِ بِشَأنِهِم» و توجّه همه به این شأن بالای اهل بیت پیغمبر جلب شده است، چرا؟ «حَيْثُ ابتُدِئَت بِإنَّمَا» چون با «إنَّمَا» شروع شده است، «المُفِيدَةِ لِحَصرِ إِرَادَته تَعَالَى» در آن انحصار خدا برای شماست. یعنی منبع همهی فضائلِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همین آیه است. «عَلَى إذهَابِ الرِّجس» میخواسته رجس را از شما ببرد.
بعد توضیحی راجع به رجس داده است، «الَّذِي هُوَ الْإِثْم» که یا گناه است، «أَوِ الشَّك» یا شک است. یعنی هم جوارحی و هم جوانحی، یعنی خدا شما را از هر دو پاک کرده است، «فِيمَا يجب الْإِيمَان بِهِ عَنهُ وتَطهِيرِهِم مِن سَائِر الْأَخْلَاق وَالْأَحْوَالِ المَذمُومَة» و تطهیر آنها از تمام اخلاق و احوال مذموم، هیچ کار بدی نمیکنند، هیچ فکر بدی ندارند، هیچ گناهی نمیکنند. «وَسَيَأْتِي فِي بَعضِ الطُّرُق تَحرِيمِهِم عَلَى النَّار» بزودی روایاتی را میآورم که بگویم آتش بر اینها حرام است، «وَهُوَ فَائِدَة ذَلِك التَّطْهِير وَغَايَتُهُ» این فایدهی تطهیر خداست، غایت این موضوع این است که اینها بهشتی هستند. «إِذْ مِنْهُ إلهام الْإِنَابَة إِلَى الله تَعَالَى» چون اینها دائم با خدا در ارتباط هستند، «وإدامة الْأَعْمَال الصَّالِحَة» دائم کار خیر میکنند.
حال نگاه کنید چه میگوید: «وَمن ثمَّ لما ذهبت عَنْهُم الْخلَافَة الظَّاهِرَة» برای همین بود که وقتی خلافت ظاهری (حکومت) از دست اینها گرفته شد «لكَونهَا صَارَت مُلكاً» به پادشاهی تبدیل شد، «وَلذَا لَم تَتِمَّ لِلْحَسَنِ» دورهی امام حسن تمام نشد، «عُوِّضُوا عَنْهَا بِالخِلافَةِ الْبَاطِنَة» بخاطر این مقام و عظمتشان خدا خلافت باطنی را به اینها داد.
یعنی شما خلفا را مانند مسئول درنظر بگیرید، مانند بایدن و نتانیاهو، اما هدایت و امور معنوی و ملکوتی مربوط به اهل بیت است که خدا آنها را تطهیر کرده است، «حَتَّى ذَهَبَ قَومٌ إِلَى أنَّ قُطبُ الْأَوْلِيَاء فِي كُلُّ زَمَنَ لَا يَكُونُ إِلَّا مِنْهُم» قطب الأولیاء حتماً باید از اینها باشد، باید رأسِ ائمهی طریقت و معنویت و هدایت و باطن و رشدِ معنوی اینها باشند.
برای همین هم همهی گروههای صوفیه خودشان را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وصل میکنند و هر دورهای درِ خانهی فرزندی از فرزندان او میروند. بعد هم میگوید بزرگان ائمهی صوفیه چنین گفتهاند.
نکته اینجاست که اگر تو قبول داری برای هدایت و معنویت و دین باید به درِ خانهی اینها رفت، چرا قبول کردهای که حکومت و نوامیس مردم و بیت المال مسلمین را به آنها بدهی؟ چون مجبور است، یعنی معنا را میفهمد اما نمیتواند آنها را رد کند و بپذیرد، بخاطر همین هم میگوید کثافات دنیا را برای کثافات بگذار و معنویت را هم بدست اینها بسپار.
جوابها روشن است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کثافات دنیا را به کثافات نداد، بلکه کثافات دنیا و سیاست را درست کرد و خودش حاکم مسلمین شد. لازم نیست آدم حتماً به کثافاتِ دنیا بپردازد، میتواند آن را تغییر دهد.
فهمِ علمای ما از آیه تطهیر
حال علمای ما چه فهمیدهاند؟
علمای ما فهمیدهاند که اراده دو حالت است، یک اراده تشریعی است و یک اراده تکوینی. تکوینی یعنی اگر خدا به کاری اراده کند، دیگر واسطه در کار نیست، «إنَّمَا أمرُهُ» امر او اینگونه است «إذَا أرَادَ» اگر اراده کند «شَیءً» چیزی را، مثلاً «أن یَقُولَ لَهُ کُن»… لازم نیست خدا حتماً «کُن» بگوید، این «کُن» یعنی خدا اراده کند که چیزی بشود، مانند اینکه شما اراده میکنید دست خود را بلند کنید.
شبیهترین نحو اراده و ولایت خدا بر اشیاء، همین نفس من و شما به بدنمان است. چطور اگر نفس اراده کند دست را بالا و پایین میکند؟ چطور اگر نفس اراده کند شما الآن در ذهن خودتان یک کوهستان اراده میکنید؟ به محض اینکه اراده کنید ایجاد میشود.
یکی از معانی «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»[9] این است، میگوید اگر میخواهی ربوبیت خدا را درک کنی، ببین احاطهی نفس تو چگونه است.
«إنَّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَیءً أن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»، همینکه خدا اراده کند چیزی باشد، میشود.
اینجا دیگر این نیست که بگوید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»، طرف بگوید سیگار ایرادی ندارد. چون قرار است بعداً رسیدگی کند، این موضوع تشریعی است.
وقتی موضوع تکوینی باشد دیگر تخلّفبردار نیست و امکان تخلّف وجود ندارد. چه کسی میتواند جلوی ارادهی خدا را بگیرد؟ هیچ کس!
رزق تکویناً در دست خداست، هر کسی بدود و بخواهد رزق دیگری را ببندد، اگر خدا اراده نکرده باشد نمیشود. اگر همهی عالم بخواهد جیب کسی را پُر کنند، اگر خدا نخواهد نمیشود.
رزق ارادهی تکوینی است، وجود ما ارادهی تکوینی است.
خدای متعال خواسته است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «پیغمبر» باشد، اصلاً کسی نمیتواند کاری کند، کسی راهی ندارد.
وقتی تکوینی است یعنی «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»، همزمان که میخواهد بگوید خدا چه ارادهای داشته است، محقق هم میشود.
درست است که فعل آیه مضارع است، ولی همزمان خبر میدهد که این کار را کردهام. «ارادهی تکوینی» مححق شده است.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» اینطور نیست، ممکن است شما به یک دِه بروید و حتّی یک نفر هم روزه نگیرد، چون موضوع تشریعی است و خدای متعال زمان داده است. اما وقتی میفرماید «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»، یعنی شما دیگر در اینها رجس پیدا نمیکنید، «وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
تکوینی بودن آیهی تطهیر در بیان امام سجّاد علیه السلام
الان جای فضیلت است، چون آیهی تطهیر یعنی تحققِ طهارت.
یک نمونه بخوانم.
حضرت سجّاد سلام الله علیه در صحیفه سجّادیه اینطور آیه را فهمیده است.
بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است، ما اصولاً اصلاً با برادران اهل سنّت کاری نداریم، گاهی برای فهم مطلب با آنها هم گفتگو میکنیم. موضوع ما خودمان است.
در دعای مبارکه چهل و هفتم صحیفه سجّادیه که دعای عرفهی حضرت سجّاد علیه السلام است، و این دعا از دعای عرفهی امام حسین علیه السلام معتبرتر است. آن دعا هرچقدر مهم است، این دعا به مراتب مهمتر است، چون این دعا در صحیفه سجّادیه آمده است.
در ثلث پایانی دعای عرفه حضرت سجّاد علیه السلام اینطور آمده است: «رَبِّ صَلِّ عَلَی أَطَایبِ أَهْلِ بَیتِهِ» خدایا! بر پاکانِ اهل بیت پیغمبر درود فرست، «الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِكَ» چون اینها را برای امر خودت انتخاب کردی، «وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ» اینها را خازنان و گنجینهداران علم خودت قرار دادی، «وَ حَفَظَةَ دِینِكَ» اینها را حافظان و پاسبانان و نگهبانان دین خودت قرار دادی، «وَ خُلَفَاءَكَ فِی أَرْضِكَ» اینها را خلیفههای خودت روی زمین قرار دادی، «وَ حُجَجَكَ عَلَی عِبَادِكَ» اگر مردم بخواهند به کاری احتجاج کنند به اینها احتجاج میکنند، «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ» اینها را از رجس تطهیر کردی، «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِكَ» با ارادهی خودت رجس و دَنَس را از اینها تطهیر کردی.
وقتی شما به ارادهی خودت اینها را تطهیر کردی، یعنی اراده ارادهی تکوینی بود.
شأنِ شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
نه تنها این آیه فضیلت برای ائمه علیهم السلام است، برای ما هم فضیلت است.
مثلاً دو تیم با هم بازی میکنند، برای مربی یک تیم هزار تومان دادهاند که سه فصل بازی کند، برای مربی تیم مقابل دویست میلیون دلار دادهاند که سه بازی در اختیار تیم باشد، آیا تماشاچیها افتخار میکنند یا نه؟ آیا بازیکنان آن تیم افتخار میکنند یا نه؟
حال در روزگاری که شترسوار امام بر کسی است و معاویه امام بر دیگری است، بنی عباس امام بر کسی است، ابوحنیفه امام بر دیگری، ناپاکزادگان رسمی و واضح… یعنی اهل مذهب او هم میدانند، وقتی میخواهند کتاب او را چاپ کنند، در مقدّمهی کتاب میگویند این امام ما… مانند جناب مالک بن انس.
حال در این ایام که امام کسی رسماً ناپاکزاده است، خدا طُهرِ طاهرِ مطهّر را امامِ ما قرار داده است.
این هم فهم از فرمایش امام سجّاد علیه السلام است.
امام سجّاد سلام الله علیه در دعای شریف عرفهی خودش به خدا عرض میکند: «اللهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی أَوْلِیائِهِمُ» خدایا! بر یاران اینها هم درود فرست.
یعنی درواقع امام سجّاد علیه السلام میفرماید چنان اهل بیت را تطهیر کردهای که متعلقات اینها هم که شیعیان هستند، اینها را هم به اندازهی خودشان بمراتب پاک کردی. مسلّم است که مانند ائمه نمیشوند ولی شأن آنها تفاوت پیدا کرد.
«اللهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی أَوْلِیائِهِمُ الْمُعْتَرِفِینَ بِمَقَامِهِمُ» خدایا! بر هر کسی که علیشناس است صلوات بفرست که اینها کسانی هستند که به مقام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معترف هستند، «الْمُتَّبِعِینَ مَنْهَجَهُمُ» کسانی که به مسیر و راه و منهج آنها تبعیّت میکنند، «الْمُقْتَفِینَ آثَارَهُمُ» کسانی که نمیگذارند آثار اینها گُم شود، پی آثار اینها را میگیرند و به بقیه هم خبر میدهند، «الْمُسْتَمْسِكِینَ بِعُرْوَتِهِمُ» کسانی که اینجا دست از دامانِ اینها برنمیدارند، «الْمُتَمَسِّكِینَ بِوِلَایتِهِمُ»…
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المَعصُومِین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
«الْمُؤْتَمِّینَ بِإِمَامَتِهِمُ» کسانی که به امامتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اقرار دارند، «الْمُسَلِّمِینَ لِأَمْرِهِمُ» نسبت به امر آنها تسلیم هستند، «الْمُجْتَهِدِینَ فِی طَاعَتِهِمُ» همهی تلاش خود را میکند که از آنها پیروی و اطاعت کند، «الْمُنْتَظِرِینَ أَیامَهُمُ» کسانی که منتظرین دوران ائمّه هستند، «الْمَادِّینَ إِلَیهِمْ أَعْینَهُمُ» خدایا! چشم اینها مدام به دنبال اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، به کسی چشم نمیدوزند، به کسی توجّه ندارند، چشم امیدی به کسی ندوختهاند، میدانند که از دست کسی کاری ساخته نیست، خودشان را خرج فلان مسئول و فلان حاکم و فلان پولدار و… نمیکنند.
چطور صلواتی؟ «الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَكَاتِ الزَّاكِیاتِ النَّامِیاتِ الْغَادِیاتِ الرَّائِحَاتِ» پُربرکت و پاک و فزاینده و صبحگاهان و شامگاهان.
یعنی کسی که قائل به امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ملائکه که هیچ، خدا هم صبح و شام دائماً بر او صلوات میفرستد. این شأنِ شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
پاسخ به شبهاتی پیرامون مسئلهی عصمت
پس اراده تکوینی شد.
ممکن است کسی بگوید همهی اینها را گفتی، پس این که فضیلت نیست، خدا اراده کرده است و اهل بیت هم پاک هستند.
پاسخ این است که اولاً کسی که یک فضیلتی را دارد، دارد.
کسی از هر جا پول آورده باشد، اگر پول او حلال باشد و در حساب او صد میلیارد تومان پول حلال باشد، خدا داده است. اولاً این پول را دارد.
ثانیاً اگر انسان بخواهد نفهمد، نمیفهمد.
اینها خیال کردهاند که خدا اراده کرده است اینها پاک شوند، یعنی اینطور است که شیطان میآید تا وسوسه کند، امام هم میخواهد به سمت شیطان برود، خدا نمیگذارد. بعد میگوید این چه فایدهای دارد؟
عصمت از جنسِ معرفت است، ملکهی نفسانیِ علمی است، یعنی گاهی انسان علم دارد ولی به علم خود عمل نمیکند. اگر ملکه شود انسان عمل میکند.
یک نفر سجیّهی کرم دارد، یعنی سخاوت دارد، این شخص تا در محیطی قرار بگیرد که ببیند آیا سخاوت دارد یا نه، این شخص اهل سخاوت است، چون ملکهی نفسانی است.
من شبها خواب میمانم، اما او همیشه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار است، دیگر مناجات سحر برای او ملکه شده است. کثرت اشتغال ملکه درست میکند، علمی هم هست.
خدای متعال در قرآن کریم برای حضرت یوسف علیه السلام یک نحو کوچک را فرموده است، گفته وقتی ماجرای با آن زن پیش آمد، گفت: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ»[10] او همّت کرد، «وَهَمَّ بِهَا» یوسف هم همّت میکرد و میخواست «لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ» اگر برهانِ خدا را ندیده بود، پای او هم میلغزید. برهان خدا چیست؟ همان نحوی از عصمت است.
عصمت اینطور است که خدا اراده کرده است تا چشم اینها را به حقیقت باز کند، اما اینها خودشان تصمیم میگیرند، همانطور که شما بین خوب و بد تصمیم میگیرید. ولی میبیند.
یعنی اینطور نیست که خدا جلوی اینها را بگیرد، اینها برهانِ رَبّ دارند، اینها وقتی نگاه میکنند حقیقت را میبینند، چون حقیقت را میبینند به سمتِ پلیدی نمیروند!
آدم یا خودش «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»،[11] یا خودش خودش را فریب میدهد و میگوید این حق من است، چرا در کشوری که همه دزد هستند من دزد نباشم؟ یعنی وقتی میخواهد دزدی کند، خودش خودش را فریب میدهد؛ یا شیطان تزئین میکند و وسوسه میکند. کم پیدا میشود که کسی پیدا شود بگوید من چه پلیدی هستم که من میخواهم الآن این کثافت را بخورم.
آدمی که خطا میکند، خطا را خطا نمیبیند، اگر خطا ببیند که خطا را انجام نمیدهد، حتّی اگر خطا ببیند مانند آن کسی که آمد و گوشواره را از گوشِ دخترِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باز کند که گریه میکرد، ابتدای کار متوجّه بود که این کار خیلی کثافت است، ولی حبّ او به آن طلا بیشتر از این کثافت بود، درمجموع باز هم این موضوع را به نفع دنیای خود میدید، اگر شرّ میدید دست نمیزد.
هر آدمی که گناه میکند، یا نفسِ او، یا شیطان، او را وسوسه میکند، این شخص هم فریب میخورد. حال اگر کسی همهی باطنِ پلیدی را ببیند با انتخاب خود به سمتِ پلیدی نمیرود، چون علم دارد.
ممکن است کسی بگوید گاهی اوقات ما هم علم داریم، پاسخ این است که علم ما ملکه نیست، علم ما برهانِ رَبّ نیست، برای همین هم گاهی برخلاف علم خود عمل میکنیم.
انسان برخلافِ ملکهی نفسانی و برهان رَبّ عمل نمیکند.
عصمت از جنسِ ملکهی نفسانی است که روح آن علمی است.
ممکن است کسی سؤال کند که چرا عصمت را به آن بزرگواران دادهاند و به ما ندادهاند؟ آن یک بحث دیگری است. دیگر این سؤال کلّی است، مانند اینکه بگوییم چرا حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام پیغمبر شد و قارون نشد؟ آن بحث دیگری است که شاید فرصت شد و راجع به آن صحبت کردیم.
اما این عصمت و پاکی ربطی به مجبور شدن ندارد.
پنج خواستهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از خدای عزّ و جلّ
این همه تلاشِ ائمه برای اینکه دست ما به آنها برسد، برای این بود که آن کسی که اینطور نور دارد… ده نفر میخواهند به کوهنوردی بروند، اگر یک نفر یک چراغقوهی خوب داشته باشد، بقیه هم به دنبال او راه میافتند.
برای همین فرمود علی «نُورُ مَن جَمِیعِ مَن عَطَائَنِی» است، همه با نورِ علی حرکت میکنند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی ما را دوست داشته است که برای ما اینطور درخواست کرده است.
در «خصال» شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل است که امام رضا علیه السلام و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام این موضوع را به ما بشارت دادهاند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود که «يَا عَلِيُّ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ فَأَعْطَانِي»[12] من دربارهی تو پنج چیز از خدای عزّ و جلّ خواستهام، خدا هم به من لطف کرده و اعطاء کرده است.
درواقع این پنج چیز یک بشارتِ بزرگ به ماست.
«أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ تَنْشَقَّ اَلْأَرْضُ عَنِّي فَأَنْفُضَ اَلتُّرَابَ عَنْ رَأْسِي وَ أَنْتَ مَعِي» اولین آنها این بود که از خدا خواستهام اولین کسی که لحظهی قیامت سر از قبر بردارد و خاک را از سر من بزداید، علی با من باشد، «فَأَعْطَانِي» خدا قبول کرده و این دعای مرا مستجاب کرده است.
«وَ أَمَّا اَلثَّانِيَةُ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ يَقِفَنِي عِنْدَ كِفَّةِ اَلْمِيزَانِ وَ أَنْتَ مَعِي فَأَعْطَانِي» دومین چیزی که از خدا خواستم آن لحظهای که خدا میخواهد اعمال انسانها را روی کفّهی میزان قرار دهد که بسنجد، از خدا خواستم که تو هم با من باشد، خدا هم قبول کرد.
آن لحظه لحظهی شفاعت کبری است، خواستم آن لحظهای که میخواهند اعمال شیعیانمان را وزن کنند، تو هم کمک من باشی که اینها را نجات دهی.
«وَ أَمَّا اَلثَّالِثَةُ فَسَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَجْعَلَكَ حَامِلَ لِوَائِي وَ هُوَ لِوَاءُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ اَلْمُفْلِحُونَ اَلْفَائِزُونَ بِالْجَنَّةِ فَأَعْطَانِي» سومین چیزی که از خدا خواستم این بود که روز قیامت تو صاحب پرچم من باشی و شیعیان تو زیر پرچم باشند، خدا هم پذیرفت.
«وَ أَمَّا اَلرَّابِعَةُ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ يَسْقِيَ أُمَّتِي مِنْ حَوْضِي بِيَدِكَ فَأَعْطَانِي» چهارمین چیزی که از خدا خواستم این بود که خدا امّت مرا با دست تو از حوضم سیراب کند، خدا هم پذیرفت.
«وَ أَمَّا اَلْخَامِسَةُ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ يَجْعَلَكَ قَائِدَ أُمَّتِي إِلَى اَلْجَنَّةِ فَأَعْطَانِي» پنجمین چیزی که از خدا خواستم این بود که روز قیامت که روز وحشت و ترس و به زانو درآمدن و بیچارگی است، روزی است که زبان انسانها از شدّتِ حول بسته میشود، خدا تو را قائد و امام و راهبرِ امّتم به سمت بهشت قرار دهد، خدا هم پذیرفت.
بعد انگار خیال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راحت شد که در دنیا ما را با «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سپرد و روز قیامت هم زلف ما را به دست او سپرد، فرمود: «وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي مَنَّ عَلَيَّ بِهِ» خدا را شاکرم که منّت گذاشت و خیال مرا برای شیعیانم راحت کرد.
روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
امشب عزیزان ما به آن آقایی متوسّل هستند که وقتی جوانها به میدان میرفتند، وقتی در میدان گیر میکردند میگفتند «أغِثنِی یَا عَبَّاس»!
الحمدلله که تو را داریم، ان شاء الله خدای متعال عطش روز قیامت ما را به دست تو سیراب کند و روز قیامت ما ساقی بودنِ شما را بچشیم.
ان شاء الله خدای متعال به همان آرامشی که تا تو بودی فرزندان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتند، حول و تکانِ لحظهی قبر و قیامت و حشر ما را به برکت تو برطرف کند.
تا او بود اصلاً حول و تکان معنا نداشت، هر وقت دامان خیمه را بالا میزدند میدیدند این آقای رشیدِ عظیم الشأن در حال پاسداری است… تا تو بودی خیمهها آرام بود… کسی تجربهی ترس نداشت…
چند مرتبه با نیروهایی رفت و آب آورد، کنارِ خیمهها بود، این بچهها هم «نه» نشنیده بودند… فرزندان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میآمدند و مشک خالی را به او نشان میدادند که یعنی آب تمام شده است.
از صبح مدام به وسط معرکه رفت و شهدا را آورد.
برای یک فرمانده سخت است که نیروهای او یک به یک پرپر شوند. صدای العطش بچهها هم او را ویران کرده بود، میدید شیرخوار را دست به دست میکنند.
این مطلب را جایی ننوشته است اما وقتی اینطور به او امید داشتهاند، لابد آن لحظهای هم که شیرخوار را دست به دست میکردند، همه او را نگاه میکردند.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام محافظِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم بود، تا او زنده بود اهل حرم اینقدر نگرانِ جانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نبودند. اصلاً خبرِ شهادتِ حضرت عبّاس بیچاره کرد، چون همه برگشتند و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دیدند و نگران جان حضرت شدند و حالتشان تغییر کرد.
برادران خود را به میدان فرستاد، در مقابل سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تکه تکه شدند، منتظر است که حضرت او را به میدان بفرستد.
امام صادق علیه السلام به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام میفرماید: «فَجَزاكَ اللّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ… أَكْثَرَ الْجَزاءِ، وَ أَوْفَرَ الْجَزاءِ، وَأَوْفى جَزاءِ» بیشترین جزاء و پُرترین جزاء و کاملترین جزاء «بِمَا صَبَرْتَ»… چه صبری کردی!
تا اینکه سربازان و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یک به یک به میدان رفتند حرف نزد، دید خودش مانده است و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه. اینها میدانند که اگر بنا بر این باشد که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به میدان برود، چه اتفاقی برای خیمهها رخ میدهد، دیگر نفرِ آخر است… از آنطرف تشنگی و بیتابیِ بچهها را دید… دیگر دنیا به کامِ او زهر شد، به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، سر خود را هم بلند نمیکرد…
عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ اَلْحَيَاةِ» دیگر از این دنیا بیزارم، سینهام تنگ شده است، اجازه دهید که من بروم و خود را فدای شما کنم…
هنوز اتفاقی رخ نداده، هنوز به میدان نرفته است که «فَبَكَى الحُسَينُ عَلَيهِ السَّلامُ بُكَاءً شَدِيداً»، آنطور که بالای سرِ علی اکبر سلام الله علیه گریه کرد، برایِ اذنِ حضرت عبّاس علیه السلام گریه کرد، «فَبَكَى الحُسَينُ عَلَيهِ السَّلامُ بُكَاءً شَدِيداً»، بعد فرمود: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي»، تا تو هستی بچهها میان و ارتفاع پرچم تو را میبینند و امیدی دارند، اگر این پرچم بیفتد چیزهای زیادی به ذهن این بچهها خطور میکند، «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي» لشکر میپاشد و امنیت خیمهها به خطر میافتد…
هیچ چیزی نگفت و سر او پایین بود، خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به صورت او نگاه کرد و دید دیگر پاهای او روی زمین نیست، هیچ چیزی نمیگوید، همین موضوع هم سابقه نداشت که بیاید و حرف بزند… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دوباره گریه کرد، ولی این مرتبه دیگر غریبانه… فرمود: اگر میخواهی بروی «اطْلُبْ لِهَؤُلاَءِ اَلْأَطْفَالِ قَلِيلاً مِنَ اَلْمَاءِ»… دیگر بعد از تو بچهها خیلی دردسر دارند، برو و قدری آب بیاور…
اصلاً اهل بگو مگو نبود، راه افتاد، رجز خواند و شمشیر زد و به میدان رفت، منتها فرمود: «إنِّي أنَا العَبَّاس أغدُو بِالسَّقَا»، من برای سقایی آمدهام و بنای من بر جنگ مفصّل نیست… لذا به سمت شریعه رفت، نه به سمت دشمن، به سمت شریعه رفت و مشک را پُر از آب کرد و بیرون آمد، از یاد او نرفته است که دستور این است که آب بیاور. اگر میخواست خودش را حفظ کند باید طوری حرکت میکرد که نتوانند مسیرِ آمدنِ او را حدس بزنند، اما دستور این است که آب بیاور، وضع شیرخوار هم وخیم بود، لذا مستقیم به سمت خیمهها آمد، اگر طور دیگر هم میآمد طول میکشید، چه بسا تیر هم میخورد، ولی خود را حفظ کرده بود. اما برای او مهم نبود، چیزی که نمیدید خودش بود.
آن آقا که چشم عالم است، میگوییم «یَا نَافِذَ البَصِیرَة»، او آن کسی است که چشم را به خودش بست، خودش را ندید، مولا فرموده است «اطْلُبْ لِهَؤُلاَءِ اَلْأَطْفَالِ قَلِيلاً مِنَ اَلْمَاءِ»…
مشک را آبروی خود و حضرت امّ البنین سلام الله علیها دید، حمایل کرد و حرکت کرد. هیکل مبارک حضرت تنومند بود، وقتی مستقیم آمد، به آماجِ همهی تیرها تبدیل شد.
اتفاقاتی رخ داد که نگفتنی است، تا آن عبارتی که «ابن شهرآشوب رضوان الله تعالی علیه» دارد که چه کسی آمد و… نمیگوید «ضَرَبَهُ»، نمیگوید با عمود زد، میگوید «قَتَلَهُ»…
ولی دشمن که شرافت نداشت، از هرکه کینه داشتند با حضرت عبّاس علیه السلام تسویه کردند، کار تمام شد، بدن پخش شد، برخلاف همیشه که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانند باز شکاری میرفت، اینجا آرام آرام میرفت، اصلاً نمیخواست آن صحنه را ببیند، همانطور که میرفت فکر میکرد که باید چه چیزی به این بچهها بگویم؟!… حضرت عبّاس صلوات الله علیه اصلاً وداع نکرده بود، بچهها فکر نمیکردند او برنمیگردد…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آرام آرام و دست به کمر میرفت، بالای سرِ حضرت عبّاس سلام الله علیه ایستاد، دیدند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اشکهای خود را با آستین خود پاک میکند…
نگاهی به آن تنِ از هم پاشیده کرد… اولیای خدا معمولاً خسته هستند… چه شبها که از خیمهها پاسداری کردی…
داغ آنجاست که با نبودنِ او خیلی از مصیبتها بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مکشوف شد، فرمود: «الیَوم نَامَت أَعیُنُ بِکَ لَم تَنَم» امشب آن کسانی که از ترس تو نمیخوابیدند راحت سر به بالین میگذارند، اما زینبِ من «وَ تَسَهَّدَت أُخری فَعَزَّ مَنَامُهَا» امشب خواب به چشمِ خواهرِ من نخواهد رفت…
دیگر دید نمیتواند آن بدن را برگرداند، هم یک نفری نمیشد، هم روحیهی بچهها از بین میرفت، برگشت… رفتنِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مظلومیتِ عجیبی است، برگشتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمتِ خیمهها، مظلومیتِ خیلی عجیبی است…
برای حبیب بن مظاهر سلام الله علیه گفتهاند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «بَانَ الاِنْکِسَار فِی وَجهِ الْحُسَیْن»… آثار شکست در صورت حضرت دیده شد…
وقتی از پیکر قمر بنی هاشم سلام الله علیه برمیگشت دیدند که حضرت دست به کمر گرفته است… معلوم بود چه اتفاقی رخ داده است، ولی کسی هم نمیفهمید، او هم با کسی حرف نزد، همینطور آرام آرام میآمد، بچهها مات و مبهوت بودند، از حالاتِ پدر هم معلوم بود… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به حضرت زینب کبری سلام الله علیها نزدیک شد و سرِ مبارک خود را به گوش او نزدیک کرد و فرمود: خواهرم! به این دخترها بگو معجرها را محکم گره بزنند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
[5] سوره مبارکه بقره، آیه 183 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)
[6] سوره مبارکه مائده، آیه 6 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
[7] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، جلد 2، صفحه 421
[8] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، جلد 2، صفحه 425
[9] مصباح الشريعة، جلد ۱، صفحه ۱۳ (قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْعِلْمُ أَصْلُ كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مُنْتَهَى كُلِّ مَنْزِلَةٍ رَفِيعَةٍ وَ لِذَلِكَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ أَيْ عِلْمِ اَلتَّقْوَى وَ اَلْيَقِينِ وَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ اَلنَّفْسِ وَ فِيهِ مَعْرِفَةُ اَلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَيْكَ مِنَ اَلْعِلْمِ بِمَا لاَ يَصِحُّ اَلْعَمَلُ إِلاَّ بِهِ وَ هُوَ اَلْإِخْلاَصُ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ وَ هُوَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِي يُضَادُّ اَلْعَمَلَ بِالْإِخْلاَصِ وَ اِعْلَمْ أَنَّ قَلِيلَ اَلْعِلْمِ يَحْتَاجُ إِلَى كَثِيرِ اَلْعَمَلِ لِأَنَّ عِلْمَ سَاعَةٍ يُلْزِمُ صَاحِبَهُ اِسْتِعْمَالَهُ طُولَ دَهْرِهِ قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَأَيْتُ حَجَراً عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ اِقْلِبْنِي فَقَلَبْتُهُ فَإِذَا عَلَى بَاطِنِهِ مَكْتُوبٌ مَنْ لاَ يَعْمَلُ بِمَا يَعْلَمُ مَشْئُومٌ عَلَيْهِ طَلَبُ مَا لاَ يَعْلَمُ وَ مَرْدُودٌ عَلَيْهِ مَا عَلِمَ أَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَيْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ عُقُوبَةً بَاطِنَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلاَوَةَ ذِكْرِي وَ لَيْسَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ طَرِيقٌ يُسْلَكُ إِلاَّ بِعِلْمٍ وَ اَلْعِلْمُ زَيْنُ اَلْمَرْءِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ سَائِقُهُ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ بِهِ يَصِلُ إِلَى رِضْوَانِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلْعَالِمُ حَقّاً هُوَ اَلَّذِي يَنْطِقُ عَنْهُ أَعْمَالُهُ اَلصَّالِحَةُ وَ أَوْرَادُهُ اَلزَّاكِيَةُ وَ صِدْقُهُ وَ تَقْوَاهُ لاَ لِسَانُهُ وَ مُنَاظَرَتُهُ وَ مُعَادَلَتُهُ وَ تَصَاوُلُهُ وَ دَعْوَاهُ وَ لَقَدْ كَانَ يَطْلُبُ هَذَا اَلْعِلْمَ فِي غَيْرِ هَذَا اَلزَّمَانِ مَنْ كَانَ فِيهِ عَقْلٌ وَ نُسُكٌ وَ حِكْمَةٌ وَ حَيَاءٌ وَ خَشْيَةٌ وَ إِنَّا نَرَى طَالِبَهُ اَلْيَوْمَ مَنْ لَيْسَ فِيهِ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ وَ اَلْعَالِمُ يَحْتَاجُ إِلَى عَقْلٍ وَ رِفْقٍ وَ شَفَقَةٍ وَ نُصْحٍ وَ حِلْمٍ وَ صَبْرٍ وَ قَنَاعَةٍ وَ بَذْلٍ وَ اَلْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ .)
[10] سوره مبارکه یوسف، آیه 24 (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ)
[11] سوره مبارکه یوسف، آیه 83 (قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ)
[12] الخصال، جلد ۱، صفحه ۳۱۴ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ نَاتَانَةَ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ اَلْمُكَتِّبُ وَ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْهَمَذَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْوَرَّاقُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَاسِرٍ اَلْخَادِمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَا عَلِيُّ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ فَأَعْطَانِي أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ تَنْشَقَّ اَلْأَرْضُ عَنِّي فَأَنْفُضَ اَلتُّرَابَ عَنْ رَأْسِي وَ أَنْتَ مَعِي فَأَعْطَانِي وَ أَمَّا اَلثَّانِيَةُ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ يَقِفَنِي عِنْدَ كِفَّةِ اَلْمِيزَانِ وَ أَنْتَ مَعِي فَأَعْطَانِي وَ أَمَّا اَلثَّالِثَةُ فَسَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَجْعَلَكَ حَامِلَ لِوَائِي وَ هُوَ لِوَاءُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ اَلْمُفْلِحُونَ اَلْفَائِزُونَ بِالْجَنَّةِ فَأَعْطَانِي وَ أَمَّا اَلرَّابِعَةُ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ يَسْقِيَ أُمَّتِي مِنْ حَوْضِي بِيَدِكَ فَأَعْطَانِي وَ أَمَّا اَلْخَامِسَةُ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ أَنْ يَجْعَلَكَ قَائِدَ أُمَّتِي إِلَى اَلْجَنَّةِ فَأَعْطَانِي وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي مَنَّ عَلَيَّ بِهِ .)