«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است، این فکری که ما طی این هزار و چهارصد سال آرام آرام از علما و اساتید به ما رسیده است چگونه شکل گرفته است و چگونه به مردم منتقل شده است؟
این بحث تابحال فصول مختلفی طی کرده است، از سیر نگاه نخستین به خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، توجّه به خصائص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، نگاه به افضلیت حضرت، اینها چیزهایی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست به ما منتقل کند. ما هم از نظر تاریخی اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، اما با توجه به اینکه گاهی گفتگوها و ردّ و بدلهایی شده است، مجبور میشویم قدری جلوتر را هم ببینیم و دوباره برگردیم.
آخرین بحث سال گذشته یک شمای کلّی از نحوهی معرّفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و مسئلهی امامت در قرآن کریم بود، که آن بحث میتوانست صدها جلسه ادامه پیدا کند، خیلی هم مهم بود، ولی چون بنای ما بر این نیست که کلاس درس تشکیل دهیم و میخواهیم از فضای منبر خیلی فاصله نگیریم، آن را در حد هفت یا هشت جلسهای که مطرح کردیم، تقریباً منظور ما روشن شد و دیگر آنجا صبر نکردیم.
امسال بحث را با موضوع وصایت شروع کردیم که از مهمترین کارهایی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در معرّفی اوصاف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشتند، که در این باب روایاتی از فضیلت حضرت هست که سر جای خود عرض خواهم کرد.
بعد موضوع بعد از وصیت، موضوع طهارت بود. «عصمت» نمیگوییم، چون عصمت یک عنوان کلامی است که احتمالاً در قرن 2 محل گفتگو شده است. اما طهارت که اصل روح مسئلهی عصمت است برای قرن اول است و با آیهی تطهیر و مباهله و امامت و امثال اینها گره خورده است.
چون آیهی مهمّی است و از مهمترین ادلّهی امامتِ ائمه علیهم السلام است و محل گفتگوست، فعلاً اندکی روی آیه توقّف کردهایم.
میشود از آیه 28 سوره مبارکه احزاب تا دو آیه بعد از آیهی تطهیر را نگاه کرد که راجع به همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
برادران غیرشیعهی ما، چون قبل و بعد این آیات راجع به همسران پیغمبر است، و چون میدانستند که شیعه از روز اول به این آیه استناد کرده است، خودشان را خیلی محکم گرفتهاند.
یعنی هر کتاب تفسیری را که ملاحظه بفرمایید وقتی به این آیات رسیده است، مدام سعی کردهاند به سؤال ما جواب بدهند، لذا به آیه توجّه نکردهاند.
گفتهاند سیاق آیات، از آیه 28 تا 35 راجع به همسران پیامبر است، پس این آیه هم راجع به همسران پیغمبر است.
بعد که به اینها گفته شده است که اینجا «عَنْكُمُ الرِّجْسَ»[4] است، گفتهاند پس پیغمبر جزو آنهاست. دیگر دقّت نکردهاند که اگر آیه راجع به همسران پیغمبر است، اگر شما پیغمبر را در آن اضافه کنید، پس سیاق را از بین بردهاید! پس معلوم میشود که این فقره راجع به همسران نیست.
اصلاً شیعه و سنّی میگویند وقتی آیه تطهیر نازل شد، با «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ» نازل شده است، حال یا آیه دو قسم نازل شده است، یعنی اول «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» تا «وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» نازل شده است، «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ» جدا نازل شده است، یا این دو آیه بوده است و در شمارهگذاری این دو آیه را یک آیه درنظر گرفتهاند. میدانید که دربارهی شمارهی آیات لزوماً دلیلی نداریم که پیامبر تک تکِ اینها را شمارهگذاری کرده باشند. جزئیات دیگری هم هست که جلسهی گذشته عرض کردم نمیخواهم آنها را عرض کنم.
همین موضوع کافی است که شما آیه تطهیر را مستقل ببینید، هر جا راجع به نزول آیه تطهیر صحبت شده است اینطور است. ما در شأن نزولها کم اینطور شأن نزول قطعی داریم، که دوست و دشمن و موافق و مخالف، همه دربارهی شأن نزول آیه تطهیر تقریباً حرفی ندارند.
آیا میشود آیه تطهیر را تشریعی دید؟
چرا برادران اهل سنّت مجبور هستند آیه را ارادهی تشریعی ببینند، به همان دلیل که مجبور هستند که بگویند پیغمبر نصّی ندارد، به همان دلیل که مجبور شدند بگویند پیغمبر وصیّت نکرده است، به همان دلیل که مجبور شدند بگویند هدایت امّت بعد از پیغمبر منقطع شده است، به همان دلیل که مجبور هستند بگویند پیغمبر فرموده است که بعد از من دوازده امام هست اما ما نمیدانیم چه کسانی هستند!
شما همین یک مورد را نگاه کنید، پس دانستن این عدد دوازده چه سودی دارد؟ مثلاً «ابن جوزی» میگوید: من عمر خود را خرج کردهام اما هنوز نتوانستهام این معمّا را حل کنم!
مگر پیغمبر مسئول تولید معمّا بوده است؟ «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»،[5] «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»،[6] اصلاً وظیفهی ذاتیِ پیغمبر «بیان روشن» است!
اینکه مثلاً کسی بگوید «خطری تهران را تهدید میکند، اگر حواس خودتان را جمع نکنید این شهر نابود میشود» چه سودی دارد؟
تازه این مثال آسانتر از تعیینِ امام است!
با آن نگاه مجبور شدند که بگویند «امام یعنی حاکم»، حاکم یعنی کسی که زور او به همه میرسد، با شمشیر، با زور، با پول، با هر چیزی، قدرت مطلقه پیدا میکند.
در آن روزهای اول گیر کردند و بعضی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را جزو این دوازده نفر ندانستند و یزید را دانستند!
وقتی شما میخواهید ببینید به سخافت کشیدنِ یک دین الهی چطور است، اینطور است که امامانِ دین را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای بعد از خودش معرّفی کرده است… باید کار به جایی بکشد که کسانی مانند معاویه و یزید و… امام شوند!
چرا مبهم است؟ چون اگر بنا بر این بود که این ابهام برطرف بشود، دیگر نوبت به اینها نمیرسید. لذا جاهایی از دین مبهم شد و در آن ماندند.
وقتی اتفاق حدیث کساء رخ داد و آیه تطهیر روی آن نازل شد، انقدر اشخاص مختلف این موضوع را نقل کردند… که بعضی از جملاتشان را میخوانم… که کجسلیقهترین آدمها، طرفداران نواصب، به این موضوع اعتراف کردهاند که حدیث کساء معتبر است!
یعنی ابن تیمیه که حدیث غدیر را قبول نمیکند و میگوید حدیث غدیر معتبر نیست، میگوید حدیث کساء معتبر است!
اینجا آدم میفهمد که «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»، پیغمبر این کار را کرده است. منتها اگر بنا بر این باشد که پیامبر تنصیص کرده باشد، یعنی بیانِ روشنِ واضح فرموده باشد یا وصیّت کرده باشد، آن وصی کیست؟
دیدند نمیتوانند وصی درست و حسابی پیدا کنند، البته تلاشهای مذبوحانهای کردند که چیزی برای بعضیها بتراشند، اصلاً لازم نیست ما ورود کنیم، مورد پذیرش قاطبهی غیرشیعه واقع نشده است، یعنی آنقدر واضح است که اجازه ندادند شیعیان جواب دهند، خودشان با هم به نتیجه نرسیدند!
لذا مجبور شدند که آیه را ارادهی تشریعی بگیرند، ارادهی تشریعی یعنی خدا خواسته است که شما را تطهیر کند، همانطور که در آیه 6 سوره مبارکه مائده خدا خواسته است همهی آدمها را تطهیر کند، همهی مسلمانان و کفار مکلّف هستند، «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»،[7] «ایهاالناس» یعنی مسلمان و کافر، منتها ارادهی تشریعی این است که من این دنیا را فاصله گذاشتهام، اجازه داری عمل کنی و اطاعت کنی و ایمان بیاوری یا ایمان نیاوری و کفر و شرک و نفاق بورزی، اینجا فرصت داری. یعنی ممکن است ارادهی تشریعی رخ ندهد، اجازه داده است که دیگران تصمیم بگیرند.
وقتی اینطور میگویی یعنی اینکه آیهی تطهیر میشود: ای همسران پیامبر! تشریف بیاورید و دختران خوبی باشید.
مانند بقیهی جاها، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»،[8] این آیه یعنی چه؟ آیا همهی مؤمنین روزه میگیرند؟ نه! بعضیها هم ایمان آوردهاند ولی تخلّف میکنند. آیا امکان تخلّف ندارد؟
وقتی اراده را تشریعی درنظر بگیرید، دیگر آیهی تطهیر فضیلت نیست. میگوید من آیه 6 سوره مبارکه مائده به همه گفتم که دوست دارم همهی شما طاهر شوید، حال عدّهای مسلمان شدند و ایمان آوردند و باتقوا شدند، عدّهای هم این کار را نکردند. دیگر فضیلتی برای کسی نیست. این آیه هم همینطور است.
اینجا چند مانع جدّی داشتند، یکی اینکه مهمترین شخصی که روی آن حساس بودند، امکانِ عصمت و تطهیر کامل برایش وجود نداشت. برای همین آیه را تشریعی درنظر گرفتند.
اشکال ما هم چند چیز است، اول اینکه آیه میگوید «فقط خدا اراده کرده است که از شما اذهابِ رجس کند» در حالی که ارادهی تشریعی برای نوع بشر است، حتّی برای مسلمان نیست.
اگر فرموده بود «یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ الرِّجسَ عَنکُم» و ما یک روایات قطعی برای نزول این آیه نداشتیم، میشد این آیه را تشریعی معنا کرد.
در حالی که خدا فرموده است: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»، یعنی این اذهابِ رجس به شما اختصاص دارد.
اینجا اصلاً نمیتواند منظور آیه ارادهی تشریعی باشد، چون پارتیبازی است. احکام تشریعی برای همه است، کلمات هم اجازه نمیدهند که ما اینطور تشریعی معنا کنیم، شأن نزول هم قطعی است. این شأن نزول اصلاً محل شک نیست.
خروج از اصطلاح «اهل بیت»
دیشب عرض کردم کسانی که خواستهاند در اینجا مخالفت کنند گفتهاند «اهل بیت» در معنای لغت این است، حال این حادثه هم رخ داده است، اینها هم هستند، پس جمع کنیم!
این موضوع مانند این میماند که وقتی میفرماید که «أَقِمِ الصَّلَاةَ»،[9] شما بگویید معنای لغتِ «صلاة» دعا کردن است، معنای خاصّی که پیامبر قرار داد این نمازی است که خوانده میشود، پس «أَقِمِ الصَّلَاةَ» یعنی هم نماز بخوانید و هم دعا کنید!
آیا تابحال کسی اینطور برداشت کرده است؟ این همان قاطی کردن مسائل با یکدیگر و دست و پا زدن است. ما که حرفی نداریم معنای لغت شاملِ کس و کار آدم هم میشود، اما جمع کردنِ این دو موضوع با یکدیگر از کجا میآید.
معنای لغوی «حج» چه بوده است؟ حرکت کردن به سوی خدا، آهنگ اقدام به کاری. اما معنای اصطلاحی حج چیست؟ همین عملی که در ماه ذی الحجّه انجام میدهیم.
چرا شما در جاهای دیگر از اصطلاح خروج نمیکنید؟ چرا در مورد حج و صلاة و صیام از اصطلاح خروج نمیکنید؟ پس چرا در موضوع «اهل بیت» اینطور عمل میکنید؟ این دست و پا زدن است.
نکتهی بعد این است که میگویند چون معلوم بود همسران پیامبر اهل بیت پیامبر هستند و فرزندان پیامبر معلوم نبود، پیامبر خواست آنها را بصورت خاص برجسته کند.
در این جمله هم حداقل دو غلط واضح وجود دارد.
اولاً چه کسی گفته است که مشکوک است فرزندان آدم اهل بیت او باشند؟ اتفاقاً فرد مشکوک همسر است که محل اختلاف است.
صحیح مسلم را نگاه کنید، به «زید بن أرقم» میگویند: «مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ؟ نِسَاؤُهُ؟ قَالَ: لَا»[10] اهل بیت پیامبر کسانی هستند که صدقه بر آنها حرام است، بعد نظر خودش میگوید که آل عقیل و آل جعفر و…
پس اینکه شما بگویید همسران قطعی هستند، اینطور نیست، اتفاقاً فرزند قطعی است. همسر اگر طلاق بگیرد از اهل آن خانه خارج میشود، اما بچه همیشه هست.
پس اینکه بگویید «روشن بود همسران جزو اهل بیت هستند» هم حرف بیخودی است.
ثانیاً اگر پیغمبر میخواستد فرزندان خود را در حدیث کساء ملحق کند، لازم نبود به امّ سلمه بگوید تو داخل نیا! اتفاقاً اگر امّ سلمه سلام الله علیها میآمد معنای الحاق بهتر بود، ولی حضرت امّ سلمه سلام الله علیها را زیر آن عبا راه نداد.
اینها خیلی روشن است، طرف گیر کرده است و تلاش مذبوحانه میکند.
نه میشود معنای آیه را تشریعی پذیرفت، نه بگوید اینکه شما میگویید… آیا پیامبر میداند یا نمیداند؟ چون وقتی پیامبر ماجرای حدیث کساء را انجام داد به خدا عرض کرد: «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى» فقط اینها هستند که اهل من هستند. پیامبر لغت میداند، در حال ایجاد اصطلاح است، مانند اصطلاح حج و…
قبل از اسلام هم حج بوده است، اما آیا با همین احکامی که ما داریم؟ «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً»،[11] آنجا کف و صوت هم میزدند.
پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصطلاح درست کرده است. تأسیس کرده است، کمااینکه نماز با این شکلی که ما داریم… دعا و عبادت بوده است، اما اینطور نبوده است.
اینجا هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک اهلی را تأسیس کرده است.
در قرآن کریم هم برای این چیزی قرار داده است، آن هم پسرِ حضرت نوح است، که بگوید «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ».[12]
آیهی بعد از آیهی تطهیر این است که «وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ»،[13] بعد خودشان میگویند پس چرا اینجا نگفته است «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ عِندَ البُیُوت»؟
بعضی مفسرانشان گفتهاند چون اینجا منظور اهل بیت پیغمبر است نه اهل بیت آن خانهها.
پس یعنی اینجا موضوع را از معنای لغت خارج میکنی!
این اهل بیت نبوّت است.
«ابن حجر عسقلانی» در «فتح الباری» میگوید: آنچه از این اهل بیت و حدیث کساء میفهمیم این است که اهل بیت پیغمبر، اطرافیان خدیجه هستند. یعنی فاطمه که دخترِ خدیجه است، حسنین که نوههای خدیجه هستند، علی که از جهتی پسر و از جهتی داماد خدیجه است.
معنا روشن است.
تفاخر به آیهی تطهیر
آیهی تطهیر به آن شکلی که آقایان ادّعا میکنند که تشریعی است، اصلاً افتخار نیست. خدا به همهی ما فرموده است خوب شوید و از خدا اطاعت کنید و نماز بخوانید.
اگر کسی بخواهد افتخار کند برای کسی است که پیامبر از او تعریف کند، یعنی عمل به ارادهی تشریعی افتخار است، نه اصلِ امر.
شما میگویید آنجا خدا به همسران پیامبر گفته است که دوست دارم شما تطهیر شوید، که بعضیهایشان هم گوش نکردند و بیست هزار نفر را کشتند، این که دیگر جای افتخار نیست.
دشمنِ خدا نفهمیده در فهمِ آیه مؤثر است، اگر بعضیهایشان خودشان را نگه داشته بودند و نفاق خودشان را لو نداده بودند، فهمِ آیه سخت میشد.
در طول تاریخ تنها گروهی که به آیه تطهیر به خودشان افتخار کردهاند، همین پنجتن و فرزندانشان هستند، هیچ همسرِ پیغمبری به آیه تطهیر افتخار نکرده است، چرا؟ برای اینکه جای افتخار نیست.
مگر من و شما به آیه 6 سوره مبارکه مائده که خدا فرموده است «وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ» افتخار میکنیم؟
میگوییم ان شاء الله که ما بتوانیم به این ارادهی الهی برای تطهیر برسیم.
این کتاب تفسیر منسوب به «ابومنصور ماتریدی» است که قسمی از اشاعره هستند، فکر اعتقادی عمدهی حنفیها ماتریدی است، همعصرِ شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه است.
ذیل آیه تطهیر توضیح میدهد «وَعَنِ الحَسَنِ بنِ عَلي أنَّهُ خَطَبَ النَّاس بِالكُوفَة»[14] حسن بن علی در کوفه در حال سخنرانی بود که مردم را دعوت کند در جمل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بپیوندند… در جنگی که یک طرف همسر پیامبر است و یک طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آیهی تطهیر خواند.
اگر آن طرف هم مصداقِ آیهی تطهیر بود که میگفتند چه تفاوتی هست؟ آن طرف نخواند و اصلاً ادّعایی نداشت، «وَعَنِ الحَسَنِ بنِ عَلي أنَّهُ خَطَبَ النَّاس بِالكُوفَة وَهُوَ يَقُول: يَا أهلَ الكُوفَة، إتَّقُوا الله فِينَا» تقوا را رعایت کنید، خدا دربارهی ما به شما دستور داده است، «فَإنَّا أُمَرَاؤُكُم» ما بر شما امیر هستیم و اطاعت ما واجب است، «وَإنَّا ضَيفَانُكُم» ما میهمان هستیم و شما وظیفهی پذیرایی دارید، «وَنَحنُ أهلُ البَيتَ الَّذِي قَالَ اللَّه تَعَالَى إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ».
اهل بیت همه جا ادّعا کردهاند که ما اهل بیت هستیم، هیچ جا هم یک نفر پیدا شده است که بگویند منظور از «اهل بیت» همسران پیامبر است. بالاخره آیا آنها یک آخوندِ باسواد نداشتند؟ روشن است که راجع به همسران پیامبر نبود.
«آلوسی» که دشمن شیعه است از «اهل بیت» میگوید
«آلوسی» قبل و بعد از این روایت فحشهای زیادی به ما داده است، فقط بعنوان اعتراف از او نقل میکنم.
اگر روزی حوصله بود من آثار «آلوسی» در ردّ شیعه را میآوردم و همهی آنها را بدونِ دفاع میخواندم، به فضل الهی آنقدر در ردّ ما خزعبل گفته است که این موضوع نشان میدهد جوابی ندارد. چند کتاب در ردّ شیعه نوشته است که هر یک از دیگری خزعبلتر است.
زمانی ما این موضوع را در فاطمیه عرض کردیم که آدمهای باسواد، عالم، ادیب مفسّر فقیه، ناگهان وقتی به جایی میرسد خزعبل میگوید. این موضوع درسی به ماست که نشان میدهد اگر کسی برائت نداشته باشد و بخواهد بین ایمان و شرک جمع کند، مجبور است که بت را هم تطهیر کند.
«آلوسی» میگوید: «أخبَارُ إدخَالِهِ عَلیاً وَ فَاطِمَة وَابنَیهِمَا تَحتَ الکِسَاء وَ قَولِهِ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَِلام اللَّهُمَّ هَؤلاءِ أهلِ بَيتِي وَدُعَائَهُ لَهُم وَعَدَم إدخَالِ أمَّ سَلَمَة أكثَرُ مِن أن تُحصَى»[15] این روایات که میگوید پیامبر علی و فاطمه و دو پسر خود را تحت کساء برد و فرمود اینها اهل بیت من هستند و برایشان دعا کرد و امّ سلمه را به آن کساء راه نداد آنقدر زیاد است که قابل شمارش نیست، «وَهِيَ مُخَصِصَةٌ لِعُمُومِ أهلِ البَيت» لغتِ «اهل بیت» مخصص است. یعنی میگوید اینجا در این موضوع خاص، «اهل بیت» فقط همینها هستند، «فَالمُرَادُ بِهِم مَن شَمَلَهُمُ الكِسَاء وَلا يَدخُل فِيهِم أزوَاجُهُ» همسران پیامبر نمیتوانند وارد این کساء شوند.
آیه مباهله اصطلاح «اهل بیت» را روشن میکند
جلوتر عرض خواهیم کرد که آیهی مباهله از آنطرف زده است، چون در آیهی مباهله لفظِ «اهل بیت» نیست، درست است که کلمهی نساء معانی مختلفی دارد، ولی معنای اولیِ بدو امر، اولین معنایی که به ذهن میرسد «همسران» است، که در آیهی مباهله همسران تشریف نبردند.
میفرماید ما نسائمان را میآوریم و شما هم نسائتان را بیاورید، بعد همسران خود را نمیبرد.
اگر کسی گفت چرا از معنای لغت به سراغ اصطلاح میروید؟ میگوییم چون شک نیست که پیغمبر در آیهی مباهله همسران خود را نبرده است و همین «اهل بیت» را برده است. و از اینکه پیامبر در آیه مباهله همسران خود را نبرده است، فهمیدیم که در آنجا منظور از «نساء» دختران است، عرب گاهی بجای دختر هم «نساء» میگوید، ولی آن معنای اولیه که به ذهن میرسد همسر است، ولی پیامبر همسری را با خود نبرده است.
اینها یک بیانصافی کردهاند، که بگویند اینطور نیست و همه چیز بهم ریخته است. این بهم ریختنِ معنای آیات، اهانت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این حرف یعنی نعوذبالله پیامبر درست تبلیغ نکرده است، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به وظیفهی خود عمل کرده است، «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روز غدیر چند مرتبه فرمود که من از طرف خدا آمدهام، منتها آنها خواستند موضوع را مبهم کنند.
اگر زنده باشیم فردا عرض میکنیم که ما معنای آیه را ارادهی تکوینی میفهمیم، توضیح میدهیم، بعد ببینید با آن شأن نزول قطعی که محل اختلاف نیست هماهنگ است یا نه.
یک طرف هم معنایی کرده است که با هیچ جای دیگری هماهنگ نیست.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
شب جمعه است، منتها عزیزان ما دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امشب میزبان همهی زوّار است، خواستند برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روضهی مادرشان را بخوانند، محل توسّل هم شام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، همان شبی که با همان یک شب محاسنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سپید شد، همان شبی که…
تاریخ هیچ جای دیگری به خودش ندیده است که أصبرالصابرین ابراز کند که گویی غمی که بر من وارد شده است از میزان صبر من بیشتر است…
آن شاعر میگوید وقتی چراغها خاموش شد و نماز خوانده شد و باقی رفتند، دیگر نمیتوانست حرف بزند، آنقدر مصیبت سنگین بود که «أمیرُالأحزَانِ یَبکِی بِصَمتٍ» بیصدا گریه میکرد… «عَظُمَ الخَطبُ أن یَقُولَ کَلَاماً» نمیتوانست حرف بزند…
گاهی مصیبت آنقدر سنگین است که انسان نمیداند باید چه بگوید…
بچهها رفتند و شش نفر را صدا کردند، آنها آمدند، به زهرای اطهر سلام الله علیها نماز خواندند. برداشتِ من این است که رفتند، البته ممکن است که زمانی بر ما روشن شود که در مابقی تشییع هم حضور داشتهاند، من در این موضوع مطمئن نیستم…
من معمولاً خواب تعریف نمیکنم، اما این موضوع متناسب با حقیقت است، یکی از دوستان ما میگفت که من بیبی دو عالم را در خواب دیدم، پرسیدم چه شد؟ ایشان به من فرمود که اگر سقیفه نشده بود و حق علی را نخورده بودند و فقط همین کاری که با من کردند با علی میکردند، او اول مظلوم میشد…
اینکه آن آقای دو عالم که به نوع بانوان حساس بود، هر زن شناختهشده و غیرشناختهشدهای… کار به جایی برسد که در مقابل چشم او بعضی اتفاقات رخ دهد، «أمیرُالأحزَانِ یَبکِی بِصَمتٍ» بیصدا گریه میکرد… «عَظُمَ الخَطبُ أن یَقُولَ کَلَاماً» نمیتوانست حرف بزند…
نمیدانم آیا باقی بودند یا نبودند، حضرت قبر کند… حضرت خود را حفظ کرده بود… بعد از اینکه تجهیز کرد… وقتی قبر را صاف کرد و آماده شد، باید آن بدنِ سبک را داخل قبر بگذارد، جلوی چشم بچهها داخل قبر رفت، بدنِ فاطمهاش را داخل قبر گذاشت، بعد از مدّتها روی فاطمهاش را باز کرد، کارهای خود را انجام داد… خود را نگه داشته بود… از قبر بیرون آمد و لحد چید، آرام آرام خاکها را روی لحد ریخت، تا اینکه روی قبر را کاملاً پوشاند…
«فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»[16] وقتی دست خود را از خاک قبر برداشت، ارتباط مادّی قطع شد، «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» غم به او حمله کرد، از دو چشم مبارک حضرت اشک جاری شد…
امین الله اول به پیامبر پناه برد، «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ»… تابحال هر وقت میآمدیم با فاطمه سلام میکردیم، حال دیگر فاطمه نمیتواند سلام کند، من از طرف او میگویم، «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ» از طرفِ خودم و فاطمه به شما سلام عرض میکنم…
آنجا عباراتی عرض کرد…
یکی اینکه اول حال خود را بیان کرد، «قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» میزان صبرم در برابرِ غمِ فاطمه کم است، یعنی من بیتابی را درونِ خودم حس میکنم… «وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي» دیگر نمیتوانم روی پای خود بایستم…
بعد به اینجا رسید که میخواهد امانت را تحویل دهد، «لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ» من امانت را اینطور پس نیاوردهام، ودیعه پس گرفته شد، «وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ» یا رسول الله… زهرای مرا از من گرفتند… همینطور که میبینید ودیعهی شما برگشته است، ولی همینطور که میبینید دیگر این فاطمه آن فاطمه نیست…
برای بدنی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میدید برای هر نفس کشیدن زیر و رو میشد، حال بدن را داخل تابوت بگذارد و بعد داخل قبر قرار دهد، بدن را بین سنگ و خاک قرار بدهد، آن بدنی که وقتی پیامبر دید در حالِ گرداندنِ دستاس میگرداند تحمّل نکرد و گریه کرد، صدیقه طاهره سلام الله علیها مظهرِ لطافت بود، حال چطور بدنِ تو را زیرِ خروارها خاک ببرم؟
به قول سیّد عبّاس مدرّسی که گفت: «وَيا نَعشُ رِفقاً بِالعَزيزَةِ إنّها» ای سنگها و خاکها با عزیز من مدارا کنید، «مُجَرَّحَةٌ لا تَخدِشِ الجُرحَ ثانِيا» تن او به اندازهی کافی مجروح است…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
[5] سوره مبارکه مائده، آیه 99 (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ)
[6] سوره مبارکه نحل، آیه 35 (وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ ۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)
[7] سوره مبارکه بقره، آیه 21 (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)
[8] سوره مبارکه بقره، آیه 183 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)
[9] سوره مبارکه اسراء، آیه 78 (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا)
[10] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1874 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكَّارِ بْنِ الرَّيَّانِ، حَدَّثَنَا حَسَّانُ يَعْنِي ابْنَ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ سَعِيدٍ وَهُوَ ابْنُ مَسْرُوقٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ حَيَّانَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا لَهُ: لَقَدْ رَأَيْتَ خَيْرًا، لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ، وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ أَبِي حَيَّانَ، غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ: ” أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ: أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، هُوَ حَبْلُ اللهِ، مَنِ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَى الْهُدَى، وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَى ضَلَالَةٍ ” وَفِيهِ فَقُلْنَا: مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ؟ نِسَاؤُهُ؟ قَالَ: لَا، وَايْمُ اللهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنَ الدَّهْرِ، ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ، وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ)
[11] سوره مبارکه انفال، آیه 35 (وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ)
[12] سوره مبارکه هود، آیه 46 (قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ)
[13] سوره مبارکه احزاب، آیه 34 (وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا)
[14] تفسير الماتريدي، جلد 8 ، صفحه 382 (ما روي عن أم سلمة زوج النبي – صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ – أنها قالت: عنى بذلك عليًّا وفاطمة والحسن والحسين، وقالت: لما نزلت هذه الآية، أخذ النبي ثوبًا، فجعله على هَؤُلَاءِ، ثم تلا الآية: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ) فقالت أم سلمة من جانب البيت: يا رسول اللَّه، ألست من أهل البيت؟ قال: ” بلى إن شاء اللَّه “. وعن الحسن بن علي أنه خطب الناس بالكوفة وهو يقول: يا أهل الكوفة، اتقوا الله فينا فإنا أمراؤكم، وإنا ضيفانكم، ونحن أهل البيت الذي قال اللَّه – تعالى -: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ). ويقولون -أيضًا-: إن الآية الأولى ذكرها بالتأنيث حيث قال: (وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ) وهذه ذكرها بالتذكير دل أنها مقطوعة عن الأولى. ويقولون -أيضًا-: إنه وعد أن يذهب عنهم الرجس ويطهرهم تطهيرًا وعدًا مطلقًا غير مقيد، وذلك الرجس الذي ذكر مما يحتمل أزواجه ممكن ذلك فيهن غير ممكن في أهل بيته ومن ذكره. ويقولون -أيضًا- ما روي عنه أنه قال: ” تركت فيكم بعدي الثقلين: كتاب الله وعترتي أهل بيتي، ما إن تمسكتم بهما ليردان بكم الحوض ” أو كلام نحو هذا، ففسر العترة بأهل البيت، ونحو ذلك من الوجوه. وأما عندنا فهي غير مقطوعة من الأولى: إما أن يكون على الاشتراك بينهن وبين من ذكروا من أولاده؛ إذ اسم أهل البيت مما يجمع ذلك كله في العرف. أو تكون الآية لهن على الانفراد، فأمَّا أن يخرج أزواجه عن أهل بيته والبيت يجمعهم، فلا يحتمل ذلك. وأما قولهم: إنه ذكر هذه الآية بالتذكير والأولى بالتأنيث فعند الاختلاط كذلك يذكر باسم التذكير. وأمَّا قولهم: إن وعده لهم منه خرج مطلقًا غير مقيد، فكذلك كن أزواج رسول اللَّه لم يأت منهن ما يجوز أن ينسبن إلى الرجس والقذر إلا فيما غلبن على رأيهن وتدبيرهن بالحيل، فأخرجن فيما أخرجن. وأما قولهم في الثقلين اللذين تركهما فينا بعده: الكتاب والعترة، فعترته: سنته؛ على ما قيل، وقوله: ” أهل بيتي ” كأنه قال: تركت الثقلين كتاب اللَّه وسنتي بأهل بيتي، وذلك جائز في اللغة. وأما ما روي عن أم سلمة فإنه في الخبر بيان على أن أزواجه دخلن حيث قالت له أم سلمة: ألست من أهل البيت؟ قال: ” بلى إن شاء اللَّه “.)
[15] تفسير روح المعاني، جلد 22 ، صفحه 14
[16] الأمالي (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لاَ يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلاً وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ – وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي- إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّي – فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ – لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو – وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ فَإِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .)