سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه شصت و یکم

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ اول فروردین 1403 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال در دنیا و آخرت ما را در کنفِ حمایتِ مادرانه‌ی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها قرار بدهد، صلوات دیگری به محضر آن عظیم الشأن هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

ما هر شب دو بحث را پیگیری می‌کنیم، یک جهت این است که عزیزانی که در مباحث سال‌های گذشته حضور نداشتند، در حال و هوای آن بحث قرار بگیرند. جهت دوم هم این است که نیمه‌ی دوم بحث خیلی حالتِ درسی پیدا نکند و زمان آن طولانی نشود، یعنی به جهاتی بحث را آرام آرام پیش می‌بریم.

این شب‌ها بخشی از فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بعنوان مقدّمه ذکر می‌کنیم که در آن می‌خواهیم توجّه ما در ارتباطمان با دیگران و شیعیان، و سلیقه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در اینکه ما باید چطور سبکی در زندگی‌مان داشته باشیم را برداشت کنیم.

امشب چون شب وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها است، این مقدّمه را اینجا قرار می‌دهم که هم بحث را ادامه بدهیم و هم راجع به حضرت خدیجه سلام الله علیها صحبت کرده باشیم.

کمالِ حضرت خدیجه سلام الله علیها

حضرت خدیجه سلام الله علیها عجایبی دارد و اگر انسان روایاتِ راجع به ایشان را نگاه کند تعجّب می‌کند.

پیغمبری که مقام ملکوتی او آنقدر رفیع است که اگر انبیاء بخواهند سر بلند کنند و مقام او را ببینند، کلاه از سرشان می‌افتد، طوری شیدای حضرت خدیجه سلام الله علیها است که واقعاً فهم این موضوع برای ما مشکل است. همینقدر می‌فهمیم که این بانوی عظیم الشأن خیلی عظمت داشته است.

از طرفی چون هر جا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از ایشان دَم زده است، از ایمان و وفا و صدق و تصدیق و کمک او صحبت کرده است. ما که می‌دانیم محبّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ایشان محبّت دینی است، ولی نباید این موضوع را در قالب محبّت زن و شوهری دید.

اینطور نیست که اگر فقط یک طرف زندگی خوب باشد، زندگی شیرین شود. برای چند امام ما این سابقه نشان داده است که اینطور نمی‌شود. وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه، وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه، در تاریخ زندگی‌شان همسری دارند که طلاق داده‌اند. حال یا ناصبی بوده است یا هر چیز دیگری، اما بالاخره آن زندگی زندگی نشده است، با اینکه یک طرف امام معصوم است. حضرت مجتبی و حضرت جواد و حضرت رضا علیهم السلام سابقه‌ی ازدواج با فرزندان کسانی را دارند که گیر دارند.

این موضوع را برای این عرض کردم که بالاخره ممکن است کسی خیال کند چون حضرت خدیجه سلام الله علیها با پیغمبر بوده‌اند اینطور بوده‌اند. این زندگی را حضرت خدیجه سلام الله علیها و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درست کرده‌اند، وگرنه یک نفری نمی‌شود. برخلاف تقوا و عظمت و ایمان پیغمبر، آن زندگی مشترک یک طرفه شیرین نمی‌شود.

در قالب موارد هم که در جاهای دیگر زن و مرد با هم مشکل دارند، ممکن است دو طرف کاستی‌هایی داشته باشند. منتها اگر یک طرف همه‌ی سهم خود را هم انجام دهد ممکن است آن زندگی زندگی نشود.

کسانی مکرر گزارش کرده‌اند که از درِ خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رد می‌شدند، وقتی پیغمبر در خانه‌ی بعضی از همسران خود بود، صدای جیغ و داد آن خانم بلند بود.

اینطور نیست که هر کسی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ازدواج کرده باشد، آن زندگی زندگیِ ویژه‌ای شود.

حال اینکه ازدواج‌های صدر اسلام چگونه بوده است، زمانی که ما فرصت بدست آورده بودیم، سال‌های گذشته هشت جلسه راجع به این موضوع صحبت کرده‌ایم، کم پیش می‌آید که انسان دوباره فرصت کند که دوباره بگوید. چون باید آن معنای ازدواج‌های صدر اسلام درک شود تا بشود بعضی از حرف‌ها را زد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به هر دلیلی که تعدد ازواج داشت، که اگر آن مباحث مطرح شود بعضی از این موضوعات خیلی روشن می‌شود، تا قریب به پنجاه و چند سالگی، فقط یک مرتبه ازدواج کرده بودند. یعنی جوانی خود را با یک همسر گذرانده است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. در مورد سایر ائمه هم مورد سومی بیاد ندارم.

عباراتی برای حضرت خدیجه سلام الله علیها هست که عبارات خیلی عجیبی است، «سَیِّدَةُ النِسَاءِ عَصرِهَا»، «سَیِّدَةُ النِّساءِ عَالَمِهَا».

این روایت را شیعه و سنّی نقل کرده‌اند، ‌در مصادر درجه اول عامّه هم یک تعبیر دیگر هست که شاید از این عجیبتر است، دارد که «كَمَلَ مِنَ اَلرِّجَالِ كَثِيرٌ»[4] از مردها جمع زیادی به مقام انسان کامل رسیدند، مانند انبیاء علیهم السلام،‌ «وَ لَمْ يَكْمُلْ مِنَ اَلنِّسَاءِ إِلاَّ أَرْبَعٌ» و از زنان چهار نفر به این کمال ویژه رسیده‌اند، از اقوام گذشته مریم و آسیه سلام الله علیهما، تا زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدیجه و فاطمه سلام الله علیهما.

این موضوع یعنی بخاطر مقام همسریِ پیغمبر نیست. از آیات سوره مبارکه تحریم معلوم می‌شود که اگر کسی همسر پیغمبر باشد لزوماً افضلِ زنان عصر خودش هم نیست.

حضرت خدیجه سلام الله علیها به کمال و طهارت و بری شدن از نقائص رسیده است.

عبارات دیگری هم راجع به حضرت خدیجه سلام الله علیها هست که به جهاتی نمی‌خواهم الآن مطرح کنم.

حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت به حضرت خدیجه سلام الله علیها

حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به ایشان عجیب است، اسم حضرت خدیجه سلام الله علیها قفل دل پیامبر بود، اگر کسی می‌خواست پیامبر به او نظر کند، حضرت خدیجه سلام الله علیها را یاد می‌کرد. وقتی اسم حضرت خدیجه می‌آمد پیامبر هرچه داشت می‌بخشید. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست قربانی کند، باخبر می‌شد کسی از بستگان و دوستان او هست، ‌می‌فرمود که اول سهمی را برای آن‌ها ببرید. حضرت خدیجه سلام الله علیها خیلی سخاوتمند بود، این‌ها از سخاوت خدیجه بهره‌مند می‌شدند، اگر در این شهر باشند و ما قربانی کنیم، باید آن‌ها خیری ببرند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عنایتِ خیلی عجیبی به حضرت خدیجه سلام الله علیها داشت.

وقتی عایشه با ادبیاتِ بسیار بی‌ادبانه‌ای اعتراض می‌کرد که چرا اینقدر نام او را می‌بری… یک مرتبه رسول خدا فرمود: «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»[5] حبّ خدیجه روزیِ من است!

فعل مجهول است، نفرمود او را دوست دارم، فرمود: «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا» من چکار کنم که خدا اینقدر خدیجه را در دل من محبوب کرده است؟

سعه‌ی وجودیِ حضرت خدیجه سلام الله علیها

عظمت این بانو عجیب است. یک جهت هست که خدا می‌خواست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در دامان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رشد دهد، وگرنه اگر مسئله مالی بود که کاری نداشت، پیامبر اکرم می‌فرمود که خرج یکی از فرزندان شما را می‌دهم.

کجای دنیا وقتی در یک شهر، در یک محل، در یک کوچه، به فرض که کسی مشکل مالی دارد، فرزند او را از او جدا می‌کنند و در خانه‌ی دیگری می‌برند که خرج او را بدهند؟

این موضوع خیلی روشن است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دامان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رشد کند، وگرنه این کار معنا ندارد.

حضرت خدیجه سلام الله علیها طوری با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتار کرده است که جامعه خیال می‌کرد آن کسی که دوست دارد علی به این خانه بیاید، بیش از اینکه پیغمبر باشد، حضرت خدیجه سلام الله علیها است!

مهربانیِ زهرای اطهر سلام الله علیها که برای عالم وجود مادری کرده است، از دامانِ این مادر است.

این روایت در یکی از آثار بسیار قدیمی شیعه، قبل از شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه نوشته شده است، در «کتاب الاوصیاء» شَلمَغانی است، البته متأسفانه بعدها خودِ شلمغانی سقوط کرده است، ولی آثار او همیشه مورد توجّه بوده است.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه رد می‌شد و می‌خواستند ایشان را معرّفی کنند می‌گفتند «هَذَا أخُو مُحَمَّد»[6] این شخص برادر پیامبر است، جا داشت که بگویند او پسرِ پیامبر است… این برادری یعنی از همان روز اول امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پیامبر، با یک تناسبی مشغول کارهایی بوده است، وگرنه نسبتشان از نظر سنّی، پدر و پسری است. گفتند: «هَذَا أخُو مُحَمَّد وَاَحَبُّ الخَلقِ إلَيه» پیغمبر هیچ کسی را مانند او دوست ندارد، «وَقُرَّةُ عَينِ خَدِيجَة»، اصلاً او چشم‌روشنیِ خدیجه است، او مایه‌ی آرامشِ خدیجه است.

اصلاً خود همین موضوع ایمانِ حضرت خدیجه سلام الله علیها را نشان می‌دهد.

ممکن است شما بگویید اگر ما هم آن زمان بودیم اینطور بودیم، البته این برای این است که من و شما حجاب معاصرت را درک نمی‌کنیم.

لذا «عبدالمسیح انطاکی»‌ مسیحی که تاریخ را مطالعه کرده است می‌گوید: ‌وقتی پیامبر می‌خواست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به خانه بیاورد به حضرت خدیجه سلام الله علیها اینطور گفت: «هُوَ العَليُّ بِهِ وَافَى خَدِيجَتَهُ»[7] خدیجه این علی که آمد با آن‌ها زندگی کند را هدیه‌ی خدا و رسول خدا می‌دانست، «هَديَّةً قَالَ بُشرَى جِئتُ أُهدِيهَا» پیامبر به خدیجه گفت و بشارت داد که ببین چه هدیه‌ای برایت آورده‌ام!

این موضوع برای ایمانِ حضرت خدیجه سلام الله علیها است، حضرت خدیجه سلام الله علیها کسی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه نخواست، کسی است که قبل از اینکه بقیه بفهمند پیامبر پیغمبر است، آمد و گفت که اجازه بده تا من خادم تو باشم.

حضرت خدیجه سلام الله علیها شب خواستگاری گفت که مهریه با خودم هست، چون من و آنچه که دارم متعلّق به او هستیم، «العبدُ و ما فی یده کانَ لِمولاه» بنده و آن چیزی که دارد برای صاحبش هست، من مهریه نمی‌خواهم، آن چیزی هم که هست برای اوست.

سختیِ فراغِ حضرت خدیجه سلام الله علیها برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

این روایت از روایات عجیب در مورد حضرت خدیجه سلام الله علیها است. برادران غیرشیعه‌ی ما بخاطر محدثان کذّاب از بعضی چیزها محروم هستند و خبر ندارند، یکی از آن‌ها این است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هر چیزی که تفوّق و علوّ و فضیلت روشن و افضلیت بارز و خصیصه‌ی ممیّزه‌ی روشنی نسبت به بعضی از خانم‌ها داشتند باشند، سعی کرده‌اند که انکار کنند.

در آثار غیرشیعه در مورد تاریخ ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ده‌ها نظر هست، سرجمع هرچه جستجو می‌کنید قولی که بگوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از نبوّت پیامبر به دنیا آمده است نیست. علّت این است که تلاش کرده‌اند ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تاریخی قبل از بعثت معرّفی کنند، برای اینکه ولادت زهرای اطهر سلام الله علیها قبل از بعثتِ پیغمبر باشد، روایاتِ معراجیّه و نوع ولادت صدیقه طاهره سلام الله علیها محلی از اعراب ندارد.

جالب است آن‌ها هم که کتاب می‌نویسند می‌گویند شیعیان ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخاطر اثبات روایات معراج بعد از نبوّت پیغمبر قرار دادند، یعنی خودشان ملتفت هستند که چرا این تاریخ ولادت را قبول ندارند.

چرا این کار را می‌کنند؟ بالاخره بانویی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگیده است و بیش از بیست هزار نفر را هم به کشتن داده‌اند و هنوز هم عدّه‌ای دوست دارند ایشان را نفر اول نگه دارند.

اگر بگویی این شخص برتر از حضرت خدیجه سلام الله علیها و برتر از حضرت امّ سلمه سلام الله علیها است، واقعاً سخت است.

اهل تاریخ تجربه‌هایی دارند، یکی از آن‌ها دیدنِ کسانی است که تلاش مذبوحانه می‌کنند، لذا حساس هستند.

حال این روایت را در این زمینه ببیند:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفت، جبرئیل به محضر پیامبر آمد و یک سیب به پیامبر داد و گفت: «يَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ أَهْدَاهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكَ»[8] این هدیه‌ی خدا به توست.

وقتی کسی هدیه می‌دهد، باید چیزی بدهد که آن فرد نداشته باشد، وگرنه هدیه هدیه‌ی فرحبخشی نیست.

بعد هم گفت: «كُلْهَا» این سیب را میل بفرمایید.

وقتی پیامبر سیب را باز کرد، فرمود نوری ساطع شد «فَفَزِعْتُ».

اگر کسی بخواهد این را خیلی مؤدّبانه تعریف کند، یعنی جا خوردم، بلکه فزع بالاتر از این است. این نور مقدّمه‌ی نور صدیقه طاهره سلام الله علیها است. اهل ایمان صدیقه‌‌ی طاهره سلام الله علیها را از نور می‌شناسند، آسمانیان نور سجده‌ی زهرای اطهر سلام الله علیها را می‌دیدند، اگر زمین را روشن می‌دیدند به برکتِ سجده‌ی او بود. امام عسکری علیه السلام فرمود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌درخشید.

شاعری فرزند آیت الله العظمی جمال الدّین گلپایگانی است بیتی گفته است که خدا می‌داند می‌ارزد انسان یک کتابخانه‌ی صد هزار جلدی بدهد و این یک بیت را بگیرد. می‌گوید این نوری که پیغمبر از آن جا خورد که نور فاطمه نبود، مقدّمه‌ی نور فاطمه بود. بعد فرمود که چهل روز کناره‌گیری کن.

به این شاعر «رئیس البکّائین قرن اخیر» می‌گویند، انسان عجیب و غریبی است، اولیای خدا و مراجع به محضر ایشان می‌رفتند و التماس دعا می‌گفتند. تصویر ورود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به عالم را اینطور گفته است:

می‌گوید عالم تاریک بود، برقی زد، «شَعَّتْ فلا الشَّمسُ تَحكيها» خورشید که عالم را روشن می‌کند نمی‌تواند از آن خبر دهد، نور خورشید نمی‌تواند بگوید با آن جرقه‌ی ورودی چه خبر شد، «شَعَّتْ فلا الشَّمسُ تَحكيها ولا القمَرُ» نه خورشید می‌تواند بگوید آن چه نوری بود و نه ماه، «زَهراءُ من نورِها الأكوانُ تزدهِرُ» وقتی که فاطمه به این دنیا آمد عالَمِ کوْن را روشن کرد.

برای همین هم شب دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاه کرد همه جا تاریک و زشت شده است.

به پیغمبر خطاب شد که چهل روز عبادت کن، ای پیغمبرِ طُهرِ طاهرِ مطهّر! باید چهل روز عبادت کنی تا بتوانند به تو «ابوفاطمه»‌ بگویند!

پیغمبر که مرد عبادت است، ‌اصلا بقیه عبادت را از این‌ها یاد گرفته‌اند، از دنیا گذشتن که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری ندارد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قهرمانِ زهد است، اما محبّت او به حضرت خدیجه سلام الله علیها طوری بود که «فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى اَلنَّبِيِّ» برای پیغمبر سخت شد!

ببینید مانند امشبی که حضرت خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفت، پیغمبر چه شد!

اصلاً ما با چه کسی طرف هستیم؟ نمی‌دانم چرا ما به او توسّل نمی‌کنیم.

پیامبر اکرم چهل روز رفت و روزها روزه بود و شب‌ها مشغول عبادت، تا اینکه روز آخر شد. پیامبر تحمّل نداشت که حضرت خدیجه سلام الله علیها را بی‌خبر بگذارد، عمّار را به سراغ حضرت خدیجه سلام الله علیها فرستاد که به او خبر بدهند. عبارت را ببینید:

«بَعَثَ إِلَى خَدِيجَةَ بِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ قَالَ قُلْ لَهَا يَا خَدِيجَةُ لاَ تَظُنِّي»[9] ای خدیجه! خیال نکنی «أَنَّ اِنْقِطَاعِي عَنْكِ هِجْرَةٌ» من خواسته‌ام از تو فاصله بگیرم «وَ لاَ قِلًى» و یا از تو ناراحت بودم، «وَ لَكِنْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي بِذَلِكَ أَمْرَهُ» این امر خدا بوده است، «فَلاَ تَظُنِّي يَا خَدِيجَةُ إِلاَّ خَيْراً» در مورد من چیزی جز خیر و نیکی نباشد که دل تو بشکند و بگویی چهل روز ما را رها کردی، «فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبَاهِي بِكِ كِرَامَ مَلاَئِكَتِهِ كُلَّ يَوْمٍ مِرَاراً» خدا هر روز بارها با اولیای ملائکه راجع به تو صحبت می‌کند و به تو مباهات می‌کند!

اصلاً حضرت خدیجه سلام الله علیها یک شخصیت بی‌نظیری است.

رفتارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با گدایِ حضرت خدیجه سلام الله علیها

این روایت، روایت خیلی عجیبی است، اگر به من بگویند یک روایت راجع به حضرت خدیجه سلام الله علیها بگو، از بین همه‌ی روایاتی که گفتم این روایت را می‌گویم.

هر کسی فامیل حضرت خدیجه سلام الله علیها بود و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌آمد، پیامبر با او رفتار بسیار کریمانه‌ای داشت. حالت حضرت تغییر پیدا می‌کرد و به جنب و جوش می‌افتاد و پذیرایی می‌کرد و عبای خود را زیر پای او می‌گذاشت، مردم می‌گفتند مثلاً این شخص از قوم و خویش حضرت خدیجه سلام الله علیها است.

روزی پیرزنی آمد، وضع خیلی خوبی هم نداشت، دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی او را تکریم کرد، تا جلوی در با او رفت و به او هدیه داد. بقیه او را نشناختند، وقتی رفت از پیامبر پرسیدند که او چه کسی بود؟ حضرت فرمود: این گدای کوی خدیجه است، خدیجه به او کمک می‌کرد.

اگر کسی در این حد به حضرت خدیجه سلام الله علیها انتساب داشته باشد من او را تکریم می‌کنم.

احترام به اطرافیان همسر

این موضوع را در زندگی‌هایمان امتحان کنیم، اگر شما همسرتان را دوست دارید، باید متعلّقات او را دوست بدارید، اگر همسرتان را دوست دارید باید رفیق و فامیل و پدر و مادر همسرتان را در نهایتِ اکرام تکریم کنید، آنوقت ببینید آیا زندگی‌ها شیرین می‌شود یا نه.

طرف می‌گوید من خیلی همسرم را دوست دارم ولی برادر و پدر او فلان هستند، این موضوع برای این است که شما همسرتان را دوست ندارید! وقتی انسان کسی را دوست دارد باید متعلقات او را دوست بدارد و ندید بگیرد، آنوقت زندگی‌ها زندگی می‌شود. این همان کاری است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اطرافیان حضرت خدیجه سلام الله علیها می‌کرده است.

نگفته‌اند اطرافیان حضرت خدیجه سلام الله علیها اولیای خدا یا اهل تقوا بوده‌اند، البته شاید هم بوده‌اند، اما پیامبر که به این کارها کار نداشت، همینکه به حضرت خدیجه سلام الله علیها منتسب بودند آن‌ها را دوست داشت.

در این موضوعات شخصی جا ندارد که انسان بخواهد با کس و کار همسر خود بگومگو کند و وارد اصطکاک شود.

خیلی از مشکلات ما برای این است که کس و کار همسرمان را تکریم نمی‌کنیم، این موضوع زمینه‌ی خیلی از دعواهاست. این موضوع نشان می‌دهد که محبّت ما خالصانه نیست.

محبّت جهات مختلفی دارد ولی یکی از آن‌ها این است که فرض می‌کنیم طرف هیچ جایی برای محبّت ندارد، پدر یا برادر یا رفیق یا اطرافیان همسر من است.

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است، و ما در این شصت و یک جلسه هنوز از زمان پیامبر جلوتر نرفته‌ایم، گاهی به مناسبت برای توضیح جلو رفته‌ایم و دوباره برگشته‌ایم.

چگونه شیعه «شیعه» شد؟ شیعه قدم به قدم با عقایدی شیعه شد.

بعد از بحث وصایت که آخرین بحث بود، عرض کردیم شیعیان از همان زمان پیغمبر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در جمیع ابعاد طهارت، طاهر و طُهر و پاک می‌دانستند.

«عصمت» نمی‌گویم، چون ممکن است عنوان و مباحث کلامی و مبادی و استدلالات عصمت در قرن دوم و زمان حضرت صادق علیه السلام تبلور و توسعه پیدا کرده باشد، اما اصل موضوع با آیاتی زمان خود پیامبر رخ داد. مانند آیه مباهله، مانند آیه 124 سوره مبارکه بقره که وقتی خدای متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام می‌فرماید «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» و او عرض کرد «قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي»، خدا فرمود «قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» عهد ما به ظالم نمی‌رسد.

ظالم کسی است که در جهتی ناپاکی دارد، و طاهر کسی است که در هیچ جهتی ناپاکی و تیرگی ندارد، ظالم یعنی تیره، سیاهی، و طهارت نور است.

جلسه‌ی گذشته عرض کردم که وقتی پیامبر می‌خواست امیرالمؤمنین را معرّفی کند، چون انسان با نور می‌بیند فرمود: «نُورُ جَمِیعِ مَنْ أَطَاعَنِي»[10] علی نور تمام کسانی است که قرار است پیرو من باشند. یعنی همه بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تکیه دارند و همه با علی می‌بینند و همه با علی می‌روند و همه با علی می‌نشینند.

همانطور که شما می‌گویید «بسم الله أقومُ»، اوجِ اسم الله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یعنی «بِعَلیٍ أقُومُ وَ بِعَلیٍ أقعُدُ وَ بِعَلیٍ أقرَءٌ وَ بِعَلیٍ أسجُدُ» یعنی به برکتِ معیّت با او این اتفاقات برای من می‌افتد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «نُورُ جَمِیعِ مَنْ أَطَاعَنِي»؛ نور خودش از اوصاف پاکی است، نور در مقابل ظلم است که تاریکی است.

یکی هم همین آیه تطهیر است که محل بحث ماست.

جلسه‌ی گذشته عرض شد، عرض کردیم وقتی آیات در مورد همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان می‌کرد، یعنی از آیه 28 سوره مبارکه احزاب، فرمود: ای همسران پیامبر اگر به دنبال دنیا هستید چه می‌شود و شما مانند باقی مردم نیستید و در خانه‌هایتان بمانید، بعد فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»، خدا فقط خواسته است از شما که اهل بیت پیغمبر هستید رجس را ببرد.

اینجا عرض کردیم اگر می‌خواست این موضوع راجع به همسران پیامبر باشد، موانعی پیدا می‌شد، چون این اراده درباره‌ی همسران پیامبر، اراده‌ی تشریعی است.

اراده‌ی تشریعی چیست؟

خدا می‌خواهد انسان‌ها خوب شوند، منتها با اراده‌ی تشریعی. یعنی شریعت و مسیر و راهی برای هدایت قرار می‌دهد، عَلَمی مانند پیامبر بالای سر آن راه قرار می‌دهد، قرآنی می‌فرستد، احکامی می‌آورد، معارفی بیان می‌کند، «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»،[11] این راه هست، می‌خواهی شاکر باش و قدر بدان و راه بیا، اگر می‌خواهی پشت کن و کفران نعمت کن و به سراغ کفر برود.

آیا می‌شود از اراده‌ی تشریعی الهی تخلّف کرد؟ بله! این همه آدم که گناه می‌کنند از اراده‌ی تشریعی خدا تخلّف کرده‌اند؛ و این اراده برای هر انسانی است، خدا نخواسته است بعضی از انسان‌ها را مکلّف کند که بیایید و از خدا و رسول اطاعت کنید، بعد کاری کند که این‌ها نتوانند خدا و رسول را اطاعت کنند، چون این کار که معنا ندارد. هر کسی را که مکلّف است یعنی خدا خواسته است او را تطهیر کند و او را رشد دهد.

اواخر آیه 6 سوره مبارکه مائده هم فرمود که خدا نمی‌خواهد به شما حرج و سختی وارد کند، «وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ» می‌خواهد شما را پاک کند، یعنی نماز بخوانید و زکات بدهید و… که پاک شوید. همه‌ی این احکام برای پاک شدنِ ماست، همه‌ی این معارف برای پاک شدنِ ماست. پاکی هم مقول به تشکیک است، یعنی مرتبه دارد. خدا خواسته است که همه پاک شوند.

اگر فرض بگیریم که اینجا منظور از «اهل بیت» همسران پیغمبر بوده‌اند، گفته است که فقط می‌خواهم شما چون اهل بیت هستید پاک شوید. پس حال ما در این میان چه‌کاره هستیم؟ آیا پیامبر برای ما نیست؟ آیا خدا پیامبر را برای هدایتِ ما نفرستاده است؟ پس پیامبر با ما چکار دارد؟ پس آیا می‌خواهی که ما هم تطهیر شویم؟ پس چرا می‌گویی فقط می‌خواهم آن‌ها تطهیر شوند؟

در بین مسلمین هیچ کسی هم، از نواصب و اهل حدیثِ حَشویه گرفته تا متکلّمین و اهل تفکّر، هیچ کسی برای همسران پیامبر عصمت قائل نشده است. زحمت این کار را هم جناب عایشه کشیده است، در سوره مبارکه تحریم اتفاقاتی بصورت رسمی ثبت شده است که کسی به عصمت این‌ها فکر نمی‌کند، دیگر اجازه دهید که با کشتنِ بیست هزار نفر به عصمت فکر نکنیم!

اگر بگوییم منظور اراده‌ی تشریعی است هم باید پاسخ دهیم که این «فقط» یعنی چه؟ بعد آن کارِ پیامبر یعنی چه؟ آیا پیامبر لغت عرب می‌داند یا نه؟

توضیحاتی راجع به اصطلاح «اهل بیت»

ماجرای حدیث کساء یک ماجرای واقعاً حیرت‌انگیز است که جلسه‌ی گذشته اندکی توضیح دادیم، که چون در خانه‌ی یکی از همسران پیغمبر بود، برای اینکه دیگر همسران نگویند که ما هم جزو اهل بیت هستیم، پیامبر یک اصطلاح درست کرد و آن هم این است که در خانه‌ی حضرت امّ سلمه سلام الله علیها یک عبای سیاهی انداخت و بغیر از خودش چهار نفر را جمع کرد و این عبا را روی سر خود کشید و به خدا عرض کرد «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى»،[12] یعنی این‌ها اهل بیت من هستند.

آقایی که می‌گویی «این شیعیان چه می‌گویند؟»، تو در ابتدا در حال وارد کردن اشکال به پیغمبر هستی، چون این ماجرای حدیث کساء حرف قطعی است، متواتر است و کسی روی آن شک ندارد.

«اهل بیت» به معنای لغوی شامل زن و بچه‌ی انسان هم می‌شود، به معنای لغوی بار خاصّی ندارد، زن و بچه‌ی انسان که ویژگی خاصّی ندارند، مثلاً به آن‌ها ارث می‌رسد.

این «اهل بیت» که ما اینجا داریم، یک اصطلاح خاص است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ساخته است، غیر از خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فقط چهار نفر هستند، یعنی درواقع این اهل بیت فقط پنج نفر هستند.

اگر پیامبر و ائمه‌ی ما مانند امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام برای «اهل بیت» عضو اضافه درست نمی‌کردند، مانند امامانِ بعد از حضرت سجاد علیه السلام، ما پنج تن را بیش از پنج تن قبول نداشتیم. یعنی برای امام سجّاد علیه السلام به بعد دلیل لازم داریم که به این پنج نفر اضافه شده است، وگرنه اهل بیت در این اصطلاح خاص، زمان حیات پیامبر همین پنج نفر هستند.

در این زمینه آنقدر روایت هست که کسی شک ندارد.

اینجا مسائل را با هم قاطی کرده‌اند، گفته‌اند وقتی می‌گوید «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»، «اهل بیت» به معنای لغوی، زن و بچه هستند، این کاری هم که فرموده است این‌ها اهل بیت هستند، خواسته است بگوید آن‌ها و این‌ها با هم!

این موضوع را نفهمیده‌اند که کلام پیامبر اجازه به توسعه نمی‌دهد، مگر از جنس دلیلِ خودش، که فرمود «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى» این‌ها اهل بیت من هستند، نمی‌توانی شخص دیگری را به آن اضافه کنی، مگر با دلیلی از همین جنس.

آیا روز بعد پیامبر می‌تواند شخص دیگری را اضافه کند؟ بله!

لذا مفسّرانی مانند «طَحاوی» که حنفی است و هم علمای ما راجع به حضرت سلمان و مقداد و امثال این‌ها که «مِنّا أهل البَیت» دارند، بحث کرده‌اند و گفته‌اند به معنای «اهل بیت نبوّت» نیست، تکریم حضرت سلمان هست ولی این اهل بیت خاص نیست.

چون شک نیست که سلمان عدل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، کلام سلمان عدل کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، حجیّت قول سلمان عدل حجیّتِ قولِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست؛ اما حجیّتِ قول امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تفاوتی با قول امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ندارد.

پیامبر چنین اصطلاحی را درست کرده است.

ما که منکرِ معانی لغت نیستیم، اما اینجا منظور یک گروه خاص است.

فردا از صحیح مسلم خواهم خواند که حدیث کساء و اهل بیت را ذیل آیه تطهیر معنا می‌کنند و می‌گویند وقتی پیامبر دعا کرد «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى»، آیه نازل شد «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ».

نکته‌ای هم عرض کنم.

اینکه شروع این آیه با «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّه» است یا قبل را هم دارد، مباحثی در علوم قرآنی هست که الآن نمی‌خواهم بگویم، چون اگر الآن آن بحث‌ها را مطرح کنم مورد انتقاد واقع می‌شوم، لذا آن‌ها را اینجا مطرح نمی‌کنم. آقایان بحث کرده‌اند، هر کسی که خواست می‌رود و می‌بیند.

در صحیح مسلم اینطور است که وقتی این ماجرا پیدا شد و پیغمبر اهل بیت خود را معرّفی کرد، این‌ها در آیه مباهله دیده شدند. یعنی پیامبر در آیه مباهله اهل بیت خود را برد، منتها اهل بیت را به سه عنوان معرّفی کرد، دخترانم و پسرانم و نَفسَم. که ان شاء الله به این بحث خواهیم رسید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این تقسیم‌بندی را کرده است، آیا شکی در این موضوع وجود دارد؟ نه!

یکی از ممیزات شیعیان امامیّه

شیعه و سنّی در صدق ماجرای حدیث کساء شک ندارند، در یاد ندارم که احدی حدیث کساء را بحث کرده باشد و رد کرده باشد.

ابن تیمیه می‌گوید شک نیست که علی سیّد اهل بیت است.

یعنی این آدمی که راضی نمی‌شود در جنگ صفین بگوید حق با علی بود و با معاویه نبود، بجای آن می‌گوید علی به حق نزدیکتر بود ولی معاویه هم حق داشت، و علی اشتباه کرد که جنگ را شروع کرد… آدمی که اینقدر پلید است می‌گوید علی سیّد اهل بیت است.

بحث حدیث کساء از آن نقاطِ بسیار روشنِ تاریخ است، و این اشکال به شیعه نیست، اشکال به پیغمبر است. آیا پیامبر نمی‌دانست؟ مسلّماً می‌دانست و یک اصطلاح جدید درست کرد، این اصطلاح جدید طهارت از هر رجسی است که جلسات بعد بحث خواهیم کرد.

اصلاً تفاوت اصلی ما با تمام مسلمین در همین نقطه است. هیچ قومی بجز ما کلام امام خود را حجّت مطلق ندیده است، آن هم بخاطر این معنای طهارت. هیچ قومی حجیّت کلام امام خود را عین حجیّت کلام پیامبر ندیده است، جز ما از همان روز اول.

«ابن ابی لیلا» نزد امام صادق علیه السلام آمد و نظری داد، حضرت فرمودند: اگر بفهمی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خلاف این را فرموده است چکار می‌کنی؟ عرض کرد: اگر بررسی کنم به نظر خودم نظر می‌دهم. حضرت فرمودند: «إذاً خَالَفتَ قَولَ رَسُولِ الله» درنتیجه تو با کلام پیامبر مخالف هستی. یعنی فعل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علامتِ قولِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. ما از رفتارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قولِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فهمیم. یعنی قول و فعل علی همان است. یکی از معانی نفس همین است، حجیّت مطلقه دارد. هیچ قومی این را نمی‌گوید. این از ممیزات ما با همه‌ی اقوام مسلمین است، حتّی با اکثر شیعیان از غیر امامیّه.

روضه و توسّل به حضرت خدیجه سلام الله علیها

نقل شده است که وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفت، غم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مشهود بود، دیگر لبخند به لب مبارک ایشان نمی‌آمد، از خانه بیرون نمی‌آمد، به آن سال «عام الحزن» گفتند، گویی کمرِ پیامبر شکست، و تا زمانی که پیامبر زنده بود وقتی نام حضرت خدیجه سلام الله علیها می‌آمد گریه می‌کرد.

من به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض می‌کنم که آقا جان! برادرتان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفت چند روز از خانه بیرون نمی‌آمد…

نیّت می‌کنم و این روضه را برای حضرت خدیجه سلام الله علیها می‌خوانم…

بی‌بی جان! این پسر شما بعد از شهادتِ دخترتان از خانه بیرون نمی‌آمد، وقتی از خانه بیرون می‌آمد آشفته‌حال بین قبور بقیع راه می‌رفت و دل ایشان تنگ می‌شد… یک تفاوت این بود که پیامبر با خیالِ راحت به مزار شما می‌آمد، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب‌ها می‌آمد ولی روزها هم دلش تنگ می‌شد، بی‌تاب می‌شد، بین قبور حرکت می‌کرد… «مَرَرتُ عَلى القُبورِ مُسَلِّماً» بین قبرها راه می‌روم و صدا می‌زنم و با تو صحبت می‌کنم، با چه کسی؟ «قَبرَ الحَبيبِ فَلَم يَرُدَّ جَوابي»… آیا می‌دانی چند روز است که صدای تو را نشنیده‌ام؟ دلم برای صدای تو تنگ شده است…

حال یک گله از طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کنم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیست و پنج سالگی ازدواج کرد و تا حدود پنجاه سالگی، یعنی بیست و پنج سال با حضرت خدیجه سلام الله علیها زندگی کرد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تقریباً نُه سال زندگی کرد، روزی که او را دفن کرده بود و بالای سر او نشسته بود، گفتگوهایی کرد، با هم صحبت کردند، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: دیگر نمی‌توانم روی پای خود بایستم، بعد آنجا گله‌ای کرد، به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کرد و فرمود: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا»[13] خیلی زود تو را از من گرفتند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] تفسير نور الثقلين، جلد ۵، صفحه ۳۷۷ (وَ عَنْ أَبِي مُوسَى عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: كَمَلَ مِنَ اَلرِّجَالِ كَثِيرٌ وَ لَمْ يَكْمُلْ مِنَ اَلنِّسَاءِ إِلاَّ أَرْبَعٌ: آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ ، وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ ، وَ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .)

[5] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1888، حدیث 2435 (حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عُثْمَانَ، حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: مَا غِرْتُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، إِلَّا عَلَى خَدِيجَةَ وَإِنِّي لَمْ أُدْرِكْهَا، قَالَتْ: وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا ذَبَحَ الشَّاةَ، فَيَقُولُ: «أَرْسِلُوا بِهَا إِلَى أَصْدِقَاءِ خَدِيجَةَ» قَالَتْ: فَأَغْضَبْتُهُ يَوْمًا، فَقُلْتُ: خَدِيجَةَ فَقَالَ: رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»)

[6] کنز الفوائد للکراجکی، صفحه 117 (فلما تزوج النبي صلى الله عليه واله خديجة عليه السلام اخبرها بوجده بعلي ومحبته فكانت تستزيده فتزينه وتحليه وتلبسه وترسله مع ولائدها ويحمله خدمها فيقول الناس هذا اخو محمد واحب الخلق إليه وقرة عين خديجة ومن اشتملت السعادة عليه وكانت الطاف خديجة تطرق منزل أبي طالب ليلا ونهارا وصباحا ومساء)

[7] عبد المسيح انطاكي، صفحه ٥٥

[8] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۹۶ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيُّ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ عَنْ سَدِيرٍ اَلصَّيْرَفِيِّ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ اَلْأَرْضُ وَ اَلسَّمَاءُ فَقَالَ بَعْضُ اَلنَّاسِ يَا نَبِيَّ اَللَّهِ فَلَيْسَتْ هِيَ إِنْسِيَّةً فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ قَالَ يَا نَبِيَّ اَللَّهِ وَ كَيْفَ هِيَ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ قَالَ خَلَقَهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ إِذْ كَانَتِ اَلْأَرْوَاحُ فَلَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَى آدَمَ قِيلَ يَا نَبِيَّ اَللَّهِ وَ أَيْنَ كَانَتْ فَاطِمَةُ قَالَ كَانَتْ فِي حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ اَلْعَرْشِ قَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ فَمَا كَانَ طَعَامُهَا قَالَ اَلتَّسْبِيحُ وَ اَلتَّهْلِيلُ وَ اَلتَّحْمِيدُ فَلَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ وَ أَخْرَجَنِي مِنْ صُلْبِهِ أَحَبَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُخْرِجَهَا مِنْ صُلْبِي جَعَلَهَا تُفَّاحَةً فِي اَلْجَنَّةِ وَ أَتَانِي بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لِي اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَا مُحَمَّدُ قُلْتُ وَ عَلَيْكَ اَلسَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اَللَّهُ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ قُلْتُ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ يَعُودُ اَلسَّلاَمُ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ أَهْدَاهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكَ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَأَخَذْتُهَا وَ ضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِي قَالَ يَا مُحَمَّدُ يَقُولُ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ كُلْهَا فَفَلَقْتُهَا فَرَأَيْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَا لَكَ لاَ تَأْكُلُ، كُلْهَا وَ لاَ تَخَفْ فَإِنَّ ذَلِكَ اَلنُّورَ اَلْمَنْصُورَةُ فِي اَلسَّمَاءِ وَ هِيَ فِي اَلْأَرْضِ فَاطِمَةُ قُلْتُ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ وَ لِمَ سُمِّيَتْ فِي اَلسَّمَاءِ اَلْمَنْصُورَةَ وَ فِي اَلْأَرْضِ فَاطِمَةَ قَالَ سُمِّيَتْ فِي اَلْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِيعَتَهَا مِنَ اَلنَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا وَ هِيَ فِي اَلسَّمَاءِ اَلْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ – يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ اَلْمُؤْمِنُونَ. `بِنَصْرِ اَللّٰهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشٰاءُ  يَعْنِي نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّيهَا .)

[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۶، صفحه ۷۸ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا وُلِدَتْ خَمْسَ سِنِينَ قَبْلَ ظُهُورِ اَلرِّسَالَةِ وَ نُزُولِ اَلْوَحْيِ وَ قِيلَ بَيْنَا اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَالِسٌ بِالْأَبْطَحِ وَ مَعَهُ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ اَلْمُنْذِرُ بْنُ اَلضَّحْضَاحِ وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ إِذْ هَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي صُورَتِهِ اَلْعُظْمَى قَدْ نَشَرَ أَجْنِحَتَهُ حَتَّى أَخَذَتْ مِنَ اَلْمَشْرِقِ إِلَى اَلْمَغْرِبِ فَنَادَاهُ يَا مُحَمَّدُ اَلْعَلِيُّ اَلْأَعْلَى يَقْرَأُ عَلَيْكَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنْ خَدِيجَةَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَانَ لَهَا مُحِبّاً وَ بِهَا وَامِقاً قَالَ فَأَقَامَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً يَصُومُ اَلنَّهَارَ وَ يَقُومُ اَللَّيْلَ حَتَّى إِذَا كَانَ فِي آخِرِ أَيَّامِهِ تِلْكَ بَعَثَ إِلَى خَدِيجَةَ بِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ قَالَ قُلْ لَهَا يَا خَدِيجَةُ لاَ تَظُنِّي أَنَّ اِنْقِطَاعِي عَنْكِ [هِجْرَةٌ] وَ لاَ قِلًى وَ لَكِنْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي بِذَلِكَ لتنفذ [لِيُنْفِذَ] أَمْرَهُ فَلاَ تَظُنِّي يَا خَدِيجَةُ إِلاَّ خَيْراً فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبَاهِي بِكِ كِرَامَ مَلاَئِكَتِهِ كُلَّ يَوْمٍ مِرَاراً فَإِذَا جَنَّكِ اَللَّيْلُ فَأَجِيفِي اَلْبَابَ وَ خُذِي مَضْجَعَكِ مِنْ فِرَاشِكِ فَإِنِّي فِي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَجَعَلَتْ خَدِيجَةُ تَحْزَنُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِرَاراً لِفَقْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي كَمَالِ اَلْأَرْبَعِينَ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ اَلْعَلِيُّ اَلْأَعْلَى يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَتَأَهَّبَ لِتَحِيَّتِهِ وَ تُحْفَتِهِ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا تُحْفَةُ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ وَ مَا تَحِيَّتُهُ قَالَ لاَ عِلْمَ لِي قَالَ فَبَيْنَا اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَذَلِكَ إِذْ هَبَطَ مِيكَائِيلُ وَ مَعَهُ طَبَقٌ مُغَطًّى بِمِنْدِيلِ سُنْدُسٍ أَوْ قَالَ إِسْتَبْرَقٍ فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَقْبَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ يَأْمُرُكَ رَبُّكَ أَنْ تَجْعَلَ اَللَّيْلَةَ إِفْطَارَكَ عَلَى هَذَا اَلطَّعَامِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا أَرَادَ أَنْ يُفْطِرَ أَمَرَنِي أَنْ أَفْتَحَ اَلْبَابَ لِمَنْ يَرِدُ إِلَى اَلْإِفْطَارِ فَلَمَّا كَانَ فِي تِلْكَ اَللَّيْلَةِ أَقْعَدَنِي اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى بَابِ اَلْمَنْزِلِ وَ قَالَ يَا اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ إِنَّهُ طَعَامٌ مُحَرَّمٌ إِلاَّ عَلَيَّ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَلَسْتُ عَلَى اَلْبَابِ وَ خَلاَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالطَّعَامِ وَ كَشَفَ اَلطَّبَقَ فَإِذَا عِذْقٌ مِنْ رُطَبٍ وَ عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ فَأَكَلَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْهُ شِبَعاً وَ شَرِبَ مِنَ اَلْمَاءِ رِيّاً وَ مَدَّ يَدَهُ لِلْغَسْلِ فَأَفَاضَ اَلْمَاءَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَ غَسَلَ يَدَهُ مِيكَائِيلُ وَ تَمَنْدَلَهُ إِسْرَافِيلُ وَ اِرْتَفَعَ فَاضِلُ اَلطَّعَامِ مَعَ اَلْإِنَاءِ إِلَى اَلسَّمَاءِ ثُمَّ قَامَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِيُصَلِّيَ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ اَلصَّلاَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَيْكَ فِي وَقْتِكَ حَتَّى تَأْتِيَ إِلَى مَنْزِلِ خَدِيجَةَ فَتُوَاقِعَهَا فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آلَى عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَخْلُقَ مِنْ صُلْبِكَ فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً فَوَثَبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَنْزِلِ خَدِيجَةَ قَالَتْ خَدِيجَةُ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهَا وَ كُنْتُ قَدْ أَلِفْتُ اَلْوَحْدَةَ فَكَانَ إِذَا جَنَّتْنِي اَللَّيْلُ غَطَّيْتُ رَأْسِي وَ أَسْجَفْتُ سِتْرِي وَ غَلَّقْتُ بَابِي وَ صَلَّيْتُ وِرْدِي وَ أَطْفَأْتُ مِصْبَاحِي وَ أَوَيْتُ إِلَى فِرَاشِي فَلَمَّا كَانَ فِي تِلْكَ اَللَّيْلَةِ لَمْ أَكُنْ بِالنَّائِمَةِ وَ لاَ بِالْمُنْتَبِهَةِ إِذْ جَاءَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَرَعَ اَلْبَابَ فَنَادَيْتُ مَنْ هَذَا اَلَّذِي يَقْرَعُ حَلْقَةً لاَ يَقْرَعُهَا إِلاَّ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ خَدِيجَةُ فَنَادَى اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِعُذُوبَةِ كَلاَمِهِ وَ حَلاَوَةِ مَنْطِقِهِ اِفْتَحِي يَا خَدِيجَةُ فَإِنِّي مُحَمَّدٌ قَالَتْ خَدِيجَةُ فَقُمْتُ فَرِحَةً مُسْتَبْشِرَةً بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ فَتَحْتُ اَلْبَابَ وَ دَخَلَ اَلنَّبِيُّ اَلْمَنْزِلَ وَ كَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا دَخَلَ اَلْمَنْزِلَ دَعَا بِالْإِنَاءِ فَتَطَهَّرَ لِلصَّلاَةِ ثُمَّ يَقُومُ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ يُوجِزُ فِيهِمَا ثُمَّ يَأْوِي إِلَى فِرَاشِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي تِلْكَ اَللَّيْلَةِ لَمْ يَدْعُ بِالْإِنَاءِ وَ لَمْ يَتَأَهَّبْ بِالصَّلاَةِ غَيْرَ أَنَّهُ أَخَذَ بِعَضُدِي وَ أَقْعَدَنِي عَلَى فِرَاشِهِ وَ دَاعَبَنِي وَ مَازَحَنِي وَ كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ مَا يَكُونُ بَيْنَ اَلْمَرْأَةِ وَ بَعْلِهَا فَلاَ وَ اَلَّذِي سَمَكَ اَلسَّمَاءَ وَ أَنْبَعَ اَلْمَاءَ مَا تَبَاعَدَ عَنِّي اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى حَسِسْتُ بِثِقْلِ فَاطِمَةَ فِي بَطْنِي .)

[10] کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۳۰ (وَ مِنْ كِتَابِ كِفَايَةِ اَلطَّالِبِ لِلْحَافِظِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلشَّافِعِيِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي بُرْدَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ عَهِدَ إِلَيَّ عَهْداً فِي عَلِيٍّ فَقُلْتُ يَا رَبِّ بَيِّنْهُ لِي فَقَالَ اِسْمَعْ فَقُلْتُ سَمِعْتُ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً رَايَةُ اَلْهُدَى وَ إِمَامُ اَلْأَوْلِيَاءِ وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ اَلْكَلِمَةُ اَلَّتِي أَلْزَمْتُهَا اَلْمُتَّقِينَ مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ أَبْغَضَنِي فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ فَجَاءَ عَلِيٌّ فَبَشَّرْتُهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَنَا عَبْدُ اَللَّهِ وَ فِي قَبْضَتِهِ فَإِنْ يُعَذِّبْنِي فَبِذُنُوبِي وَ إِنْ يُتِمَّ اَلَّذِي بَشَّرْتَنِي بِهِ فَاللَّهُ أَوْلَى بِي قَالَ فَقُلْتُ اَللَّهُمَّ اُجْلُ قَلْبَهُ وَ اِجْعَلْ رَبِيعَهُ اَلْإِيمَانَ فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ فَعَلْتُ بِهِ ذَلِكَ ثُمَّ إِنَّهُ رَفَعَ إِلَيَّ أَنَّهُ سَيَخُصُّهُ مِنَ اَلْبَلاَءِ بِشَيْءٍ لَمْ يَخُصَّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ أَخِي وَ صَاحِبِي فَقَالَ إِنَّ هَذَا شَيْءٌ قَدْ سَبَقَ أَنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ .)

[11] سوره مبارکه انسان، آیه 3

[12] حدیث شریف کساء

[13] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۵۸ (أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ اَلشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي اَلْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ دَفَنَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ عَنِ اِبْنَتِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ اَللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي إِلاَّ أَنَّ لِي فِي اَلتَّأَسِّي بِسُنَّتِكَ فِي فُرْقَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ نَفْسُكَ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي بَلَى وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ لِي أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»  قَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لاَ يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو وَ سَتُنْبِئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ «وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ»  سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَاهَ وَاهاً وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ وَ اَللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ يَتَبَاعَدِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ اَلذِّكْرُ وَ إِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسَنُ اَلْعَزَاءِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ اَلرِّضْوَانُ .)