سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه پنجاه و سوم

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 22 اسفندماه 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تبیین بحث

چند سال هست که به فضل الهی بحثی را شروع کرده‌ایم که از جهات مختلف اهمیّت دارد.

قبل از اینکه وارد آن بحث شوم و مقدّمات و آنچه گذشت مختصری بگویم و بخواهم یک ورودیه به مباحث چند روز آینده عرض کنم، دو روایت به محضر شما می‌خوانم که شأن نزول ما در این جلسات هم معلوم باشد.

یاد کردن از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، نزدیکترین راه برای یاد خدا کردن

روایاتی دارم، چند روایت است که دو روایت آن در کتاب شریف کافی است، سند در نهایتِ اتقان است، فقها نسبت به آن فتوا می‌دهند، و راجع به مثلِ این جلساتِ ما هم هست. ما استادی داشتیم که در ایام کرونا به رحمت خدا رفت، بزرگواری از اعاظم حوزه که در شهادت ثالثه دچار توقّف و احتیاط بود، که باید در اذان ذکرالله گفته شود، و احتیاط داشت که آیا می‌شود این را بیان کرد یا نه، آن زمان می‌فرمود که با همین روایت به محضر آن استاد رسیدم و همین استدلال مختصر را گفتم.

می‌خواهم بگویم فقط یک روایت نیست که در یک کتاب آمده باشد، بلکه بزرگان به آن احتجاج می‌کنند.

آنجا در کافی شریف دو روایت از حضرت صادق سلام الله علیه است، در اواسط یکی از آن روایات حضرت صادق علیه السلام به پدر شریف خود استناد می‌کند.

حضرت صادق سلام الله علیه می‌فرماید که «شِيعَتُنَا اَلرُّحَمَاءُ بَيْنَهُمُ»[4] شیعیان ما خیلی با هم مهربان هستند.

خود این موضوع وضع ما را معلوم می‌کند که اگر ما فضای جامعه را به سمت مهر و محبّت و عطوفت و همیاری و همکاری و دلسوزی برای هم پیش بردیم، نشانه‌ای از نشانه‌ها و علامتی از علامات تشیّع داریم، وگرنه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ما را بعنوان شیعه نمی‌شناسند، «شِيعَتُنَا اَلرُّحَمَاءُ بَيْنَهُمُ» شیعیان ما خیلی با هم مهربان هستند، نسبت به یکدیگر دلسوز هستند، دلشان برای یکدیگر می‌تپد، اتفاقاً چون دلشان برای یکدیگر می‌تپد، از مصادیق مهربانی شیعیان ما باهم این است که «اَلَّذِينَ إِذَا خَلَوْا» همینکه دور یکدیگر جمع می‌شوند «ذَكَرُوا اَللَّهَ» خدا را یاد می‌کنند و از خدا می‌گویند، اوصاف خدا را می‌گویند.

قرآن کریم در اوایل سوره مبارکه بقره می‌فرماید: «إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»،[5] وقتی منافقین دور یکدیگر جمع می‌شوند توطئه می‌کنند.

اما شیعیان اینطور هستند که «اَلَّذِينَ إِذَا خَلَوْا ذَكَرُوا اَللَّهَ» همینکه دور یکدیگر جمع می‌شوند یاد خدا می‌کنند.

«خدا را یاد می‌کنند» یعنی چه؟

پاسخ یک خطی این است که کسی راهی به شناخت ذات باری تعالی ندارد، این راه برای همه بسته است، دستان خاتم انبیاء هم بالاست و به خدای متعال عرض می‌کند: «سُبْحَانَكَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ».[6]

پس ما باید چطور خدا را بشناسیم و یاد کنیم؟ ما خدا را اندکی با اسماء و صفات او می‌شناسیم، اینکه رحیم است، اینکه وفی است، اینکه غفور است.

باز این هم به اندازه‌ی فهم اندک ما از این اسامی است، این اسامی علامتِ شناسایی است.

الآن وقتی اسم بنده را می‌برند، وقتی شما این نام را می‌شنوید تصویر بنده در ذهن شما نقش می‌بندد، آن اسم یا وصف، این علامتی است که شما را به آن حقیقت منتقل می‌کند. گاهی هم لازم نیست لفظی به کار ببرند، شما وقتی لوگوی یک مؤسسه‌ای را که می‌شناسید می‌بینید، به یاد آن حقیقت می‌افتید.

کارِ اسماء و صفات اشاره به سمت حقیقت است.

کدام اسم، کدام وصف، کدام شخص، کدام اشاره ذهن ما را پُررنگ‌تر و بیشتر ما را به سمتِ خدا منصرف می‌کند؟ مسلّماً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، برای همین هم اسم اعظم هستند، برای همین هم فرموده‌اند «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ الله اَلْحُسْنَى»،[7] وقتی به دنبال خدا می‌گردید اسم ما را ببرید.

در آن روایت هم از حضرت عیسی بن مریم سلام الله علیهما دیده‌اید که پرسیدند با چه کسی نشست و برخواست کنیم؟ فرمود: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ»،[8] کسی که همینکه او را می‌بینید به یادِ خدا می‌افتید.

کسی که وقتی او را می‌بینید یاد خدا می‌افتید، او اسم الله است، ولیّ خدا اسم الله است.

حال چه کسی را ببینیم که بیش از بقیه و پُررنگ‌تر از بقیه ما را به یاد خدا بیندازد؟ آن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند.

این توضیح خیلی روشن است، اما نگاه کنید روایت چکار کرده است، فرمود: «شِيعَتُنَا اَلرُّحَمَاءُ بَيْنَهُمُ اَلَّذِينَ إِذَا خَلَوْا ذَكَرُوا اَللَّهَ» همینکه دور یکدیگر جمع می‌شوند ذکرالله می‌گویند و خدا را یاد می‌کنند.

بعد اجازه نداد که کس دیگری به میان بیاید و تفسیر کند، فرمود: «إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ»، یعنی از ما می‌گویند، وقتی از ما بگویند از خدا گفته‌اند.

من این توضیح را دادم که کسی نگوید این‌ها امامشان را خدا می‌دانند. ما امام را اسم الله می‌دانیم. در زیارتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گوییم «السَّلامُ عَلَى اسْمِ اللّهِ الرَّضِيِّ، وَوَجْهِهِ الْمُضِيءِ، وَجَنْبِهِ الْعَلِيِّ… السَّلامُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيٍّ»،[9] اسم الله است.

فرمود: «إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ»، این‌ها ما را ذکر می‌کنند، همینکه دور هم جمع می‌شوند ذکرالله می‌گویند، یعنی کدام اسم خدا را می‌گویند؟ فرمود: از ما می‌گویند.

بعد فرمود: «إِنَّا إِذَا ذُكِرْنَا ذُكِرَ اَللَّهُ» همینکه ما را ذکر کنند، خدا را یاد کرده‌اند. چون هیچ چیزی مانند ذکر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به حقیقتِ خدا نزدیک نمی‌کند.

با این توضیح یعنی درواقع وقتی علی علی بگویند، الله الله گفته‌اند.

«إِنَّا إِذَا ذُكِرْنَا ذُكِرَ اَللَّهُ وَ إِذَا ذُكِرَ عَدُوُّنَا ذُكِرَ اَلشَّيْطَانُ». همانطور که «لا اله» داریم، این شیعیان ما وقتی دور یکدیگر جمع شوند از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گویند که ذکر الله است، از دشمن اهل بیت می‌گویند که ذکر طواغیت و ابلیس و شیطان و بت‌هاست.

جمعی که روز قیامت حسرت می‌خورند

یک روایت دیگری از حضرت صادق سلام الله علیه است که فرمود… این روایت موضوع را خیلی واضح‌تر می‌کند که موضوعات زیادی را می‌توانیم انتخاب کنیم، چرا وارد این بحث شدیم؟ در این رابطه می‌شود خیلی حرف زد، مقدّمه‌ی بعدی را هم می‌خواهم به این موضوع اختصاص بدهم، اما می‌خواهم عرض کنم که خیلی ساده و روشن است.

روایت دیگری در کافی شریف داریم که حضرت صادق علیه السلام به ابوبصیر می‌فرماید: «مَا اِجْتَمَعَ فِي مَجْلِسٍ قَوْمٌ»[10] هیچ قومی در جلسه‌ای دور یکدیگر جمع نمی‌شوند، «لَمْ يَذْكُرُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» که خدا را یاد نمی‌کنند، «وَ لَمْ يَذْكُرُونَا» و ما را یاد نمی‌کنند، «إِلاَّ كَانَ ذَلِكَ اَلْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ».

خلاصه هر لحظه‌ای را که ما با غیرِ شما سپری کردیم، در همه عمر از آن پشیمانیم.

فرمود: این موضوع برایشان حسرت است، روز قیامت حسرت می‌خورند که چرا به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین توجّه نکردیم، که درواقع این توجّه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، توجّه به الله است.

بعد امام صادق سلام الله علیه اینطور فرمود که پدرم اینطور می‌فرمود، فرمود: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ»، همان عبارت را تکرار کرد، ذکر ما بگویند ذکر خدا کرده‌اند.

آقای مجالس

از حضرت صادق علیه السلام رسیده است که فرمود: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ سَيِّداً»[11] هر چیزی آقایی دارد، «وَ سَيِّدُ اَلْمَجَالِسِ مَجَالِسُ اَلشِّيعَةِ» آقای مجالس مجالسِ شیعه است.

چرا؟ چون از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گویند.

این موضوع محسوس است، قابل احساس است. وقتی نامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آید حال مجالس تغییر پیدا می‌کند، فرمود: «فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ»،[12] وقتی نام او را ببریم جلسه رنگ و بو پیدا می‌کند.

خواستم عرض کنم اینطور که ما اینجا دور یکدیگر جمع شده‌ایم، تمهیدِ هزار و چهارصد سال است، خون‌ها ریخته شده است، سرها بریده شده است، زبان‌ها از حلقوم‌ها بیرون کشیده شده است، کتاب‌ها نوشته شده است، کتاب‌ها را دفن کرده‌اند که کسی پیدا نکند، حقایق را در سینه‌ها نگه داشته‌اند تا اینکه وقتی شما برمی‌گردید و روایات را نگاه می‌کنید، می‌بینید که امام صادق صلوات الله علیه امروز مجلس تشکیل داده است، و ما را به این مجلس آورده‌اند، چطور ما از زهرای اطهر سلام الله علیها و امام صادق سلام الله علیه تشکّر کنیم.

آدابِ خروج از خانه

حضرت به کمیل یک دستورالعمل داد که در «تحف العقول» نقل شده است، فرمود: کمیل! «سَمِّ كُلَّ يَوْمٍ بِاسْمِ اَللَّهِ» هر روز که از خانه بیرون می‌روی «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» بگو، «وَ قُلْ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»… این الفاظ موضوع بحث ما نیست، ان شاء الله خدای متعال باور بدهد، و بگو که «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»، یعنی باور کن هیچ کسی در این عالم هیچ چیزی نیست، هر چیزی که هست اوست. مؤمن تشویش پیدا نمی‌کند، حال مؤمن همیشه خوب است، مؤمن چون باور دارد که أرحم الرّاحمین او را راهبری می‌کند گله ندارد.

فرمود: «يَا كُمَيْلُ سَمِّ كُلَّ يَوْمٍ بِاسْمِ اَللَّهِ وَ قُلْ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»، صبح که می‌خواهیم از خانه بیرون برویم باتوجّه باشیم، «وَ تَوَكَّلْ عَلَى اَللَّهِ» و با توکّل به خدا، بعد که می‌خواهی از خانه بیرون روی، در نهایت «وَ اُذْكُرْنَا وَ سَمِّ بِأَسْمَائِنَا»، یعنی صبح که می‌خواهی از خانه بیرون روی بگو «یا علی و یا فاطمة و یا حسین و»… ما را یاد کن و نام ما را ببر، «وَ اُذْكُرْنَا وَ سَمِّ بِأَسْمَائِنَا وَ صَلِّ عَلَيْنَا» بر ما صلوات بفرستید.

امام عسکری علیه السلام صلوات بر حجج طاهره دارد که در مفاتیح الجنان بعد از زیارت جامعه کبیره آمده است، اگر هر روز دو عنوان را بخوانید، عظمت زیادی هم دارد.

کمیل این موضوع را یاد گرفت و هر روز تمرین می‌کرد.

عادتِ زیبای کمیل

ذهبی از علمای بزرگ اهل سنّت نقل کرده است که روزی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شده بود، یعنی سی سال بعد، حجاج گفت امروز کاری برای خدا کنیم و یک گردنی قطع کنیم، چه کسی در این منطقه شیعه‌ی علی است؟ گفتند: کمیل اینجاست.

به دنبال کمیل گشتند، کمیل فرار کرده بود، زن و بچه یا قوم و خویش او را گروگان گرفته بودند، کمیل جوانمردانه آمد و خودش را تسلیم کرد.

از حجاج پرسیدند: آیا کمیل را بکشیم؟ گفت: نه! اول به علی فحش بدهید که او اذیت شود.

می‌گوید: همینکه کمیل را با دستان بسته جلوی حجاج آوردند، قبل از اینکه بخواهند گردن او را بزنند، حجاج گفت اول چند توهین به علی کنم که کمیل آتش بگیرد. همینکه حجاج نام علی را برد که توهین کند، کمیل گفت: «صلوات الله علیه»، و گردنِ کمیل را زدند.

این جلساتی که ما دور یکدیگر جمع شده‌ایم، میراثِ هزار و چهارصد ساله است، گریه‌ی بچه‌های یتیم شده است، خونِ پاکِ شیعیانِ مظلوم است.

چرا «سیر تکوّن عقاید شیعه»؟

حال چرا ما بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» می‌گوییم؟

واقعیت این است که اولاً مباحثی وجود دارد که اگر بخواهیم به آن بحث‌ها وارد شویم، گفتن و پاسخ دادن و توضیح دادن آن‌ها در جلسه‌ی عمومی قدری سخت است، ثانیاً این شیوه‌ای که ما مدام گوشه‌ی رینگ بایستیم و از ما سؤال کنند و ما هم مانند متّهمین جواب بدهیم، شیوه‌ی خوبی نیست. اگر به صد سؤال جواب دهیم، سوال صد و یکم را می‌پرسند و خلاصه اینکه همیشه طلبکار هستند.

اگر ما زمینه‌ی مباحث را بدانیم، آنوقت ضمن آن‌ها سؤالات حل می‌شود.

چرا به شکل کلامی بحث نمی‌کنیم؟ علّت این است که اولاً اینجا کلاس درس نیست، ثانیاً می‌خواهیم زمینه‌ی مباحث را بگوییم، می‌خواهیم پیش‌نیاز را بگوییم، می‌خواهیم سنگ بنا را مطرح کنیم، می‌خواهیم آن پیِ زیر ساختمان را مطرح کنیم، می‌گوییم که چگونه این جامعه‌ی شیعه که امروز دور هم جمع شده است، در چه ماجراهایی به این فکری که امروز رسیده، رسیده است؟ این‌ها را از کجا آورده است؟

مرور جلسات گذشته

شروع مباحثی که قبلاً گذشته است این بود که اصلاً شیعیان روز اول برای اینکه بفهمند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسی است، شیعه‌ی علی شدند. سال‌های گذشته بصورت مفصل این موضوع را عرض کرده‌ایم، چون می‌دیدند مردم راجع به پیغمبر چند دسته هستند، یعنی هر دسته‌ای نظری در مورد پیغمبر دارند، شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی بود که می‌گفت ما پیغمبر را آن شکلی قبول داریم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است.

بعد عرض کردیم که بعد از این واقعه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برای اینکه بعد از خودش کسی باشد… باید هر دوره‌ای کسی باشد که قرآن و حقایق را تبیین کند، قرآن کریم هم در این زمینه فراوان فرموده است که به آن‌ها پرداخته‌ام و نمی‌خواهم به آن‌ها برگردم، مثلاً می‌فرماید چطور شما کافر می‌شوید در حالی که قرآن بر شما خوانده می‌شود و رسول بین شما هست؟

مسلّماً باید بعد از پیغمبر کسی باشد که جای رسول باشد، وگرنه بعدی‌ها می‌گویند که حجّت بر ما تمام نشده است.

بعد عرض کردیم درست است که توحید اشرفِ معارف است، ولی فهمِ توحید از راهِ ولایت می‌گذرد، یعنی مسلمین چون بر سرِ حجّت خدا مختلف شدند، در نگاه‌های توحیدی هم مختلف شدند. اولین اختلافی که بر سر اسماء و صفات خدا بین امّت رخ داد برای دویست سال بعد از ظهور اسلام است، آن اختلاف اولی که بوجود آمد بر سرِ خودِ پیغمبر بود، یعنی بر سرِ آن کسی که رابطه‌ی ما با معارف ملأ اعلی است، یعنی پیغمبری آمده است که می‌گوید خدا به من وحی کرده است، بعد از آن هم باید کسی جای او قرار بگیرد و این‌ها را بیان کند. بر سرِ این موضوع اختلاف پیش آمد.

پنجاه و دو جلسه مباحثی گفته شده است که پیغمبر اکرم چگونه امیرالمؤمنین را معرّفی می‌کرد، چگونه دشمنان او را معرّفی می‌کرد، آیا حجّت‌های دیگری بود یا نه؟ قرآن چطور بیان می‌کرد؟

اگر عزیزان مباحث گذشته را ببینند، به این موضوعات در آن جلسات پرداخته شده است.

ما از نظر تاریخی اواخر دوره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودیم، یعنی حدود سه یا چهار سال آخرِ عمرِ شریفِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.

انسجام فکری شیعیان

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه این جامعه را بعد از خودش منسجم می‌کرد؟

برای اینکه این موضوع معلوم شود، ما اسنادی از صد سال بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داریم که شیعیان یک انسجام فکری پیدا کرده‌اند، یک مورد را بعنوان نمونه می‌خوانم، می‌خواهم بگویم این انسجام فکری برای این دوره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، مباحثات شیعیان در قرن دوم، زمان ائمه علیهم صلوات الله، روی آن مباحثی بود که پیغمبر می‌فرمود. چند جا این موضوع را بحث کرده‌ام و قبلاً هم اشاراتی داشته‌ایم.

خدا را شکر از فرقه‌نگاران ضد ما رسیده است، حتّی ما را لعن کرده‌اند، که شیعیان قرن دوم وقتی خواستند مباحثشان را منظّم و باب‌بندی کنند، چطور استدلال می‌کنند. این دوره دوران ائمه علیهم السلام است، و این اتفاقات برای قبل از آن است، یعنی اتفاقاتی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رخ داده است و الآن شیعیان بر حسب آن استدلال می‌کنند.

در این زمینه چند کتاب هست، یکی از خوارج به نام «ابوعبدالله فَزاری» دوره‌ی امام کاظم سلام الله علیه گزارش کرده است که شیعیان چه چیزهایی می‌گویند، «ضِرار بن عَمرو مُعتزلی» هم تقریباً در همان دوره گزارش کرده است که ما چه می‌گوییم. از معتزله کسانی مانند «ابوهاشم جُبّائی» هم گفته است، گزارش‌هایی نقل شده است که نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمده‌اند و عرض کرده‌اند: شما هیچ چیزی نمی‌گویید، این شیعیان به دشمنان شما و قاتل حضرت زهرا دشنام می‌دهند، و وقتی می‌گوییم علی دشنام نمی‌دهد، می‌گویند علی تقیّه می‌کند، چون او در تیررس است، اما ما در تیررس نیستیم.

یعنی مدام گفته‌اند که شیعیان از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطلب می‌گیرند.

مثلاً فرض بفرمایید جبهه‌بندی کوفه‌ی عصر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، تا صد سال بعد چه شکلی است؟

شخصی هم به نام «مَلَطی» که قرن چهارم زندگی می‌کند نمونه‌ای از قول «هشام» نقل کرده است، مطلب او را می‌خوانم تا شما ببینید که چه چیزهایی شیعه‌ی نخستین را درست کرده است، و البته در این شیعه نخستین اسماعیلی و زیدی و… مشترک است. چون ما هنوز در نیمه‌ی اول قرن اول هستیم و جلو نیامده‌ایم.

«مَلَطی» در این کتاب خودش که «التنبيه والرد على أهل الأهواء والبدع» نام دارد می‌گوید: «فَزعم هِشَام»[13] نستجیربالله می‌گوید «لعنه الله»، یعنی در نهایت بغض می‌گوید، می‌گوید هشام گفته است که «أَن النَّبِي عَلَيْهِ الصَّلَاة وَالسَّلَام نَص على إِمَامَة على إِمَامَة على فِي حَيَاته» پیغمبر اکرم بعد از خودش امام تعیین کرد.

بعد حال می‌خواهد ادلّه را بگوید که هشام به چه ادلّه‌ای این حرف را می‌زده است.

اولین دلیل «بقوله من كنت مَوْلَاهُ فعلى مَوْلَاهُ»!

ما یک ویژگی داریم که بعداً که این بحث مثلاً هفتاد جلسه‌ی دیگر پیش برود متوجّه خواهید شد، هیچ فرقه‌ای از فرق اسلامی انسجام درونی ندارد، هر پنجاه سال و صد سال دچارِ چالش شده است. یک روزی گفته‌اند پیغمبر خلیفه تعیین نکرد، گیر کردند و گفتند خلیفه تعیین کرد! روزی گفتند پیامبر وصیت نکرد، گیر کردند و گفتند وصیت کرد. روزی گفتند خلافت مهم است و برای همین بدن مبارک پیامبر را روی زمین گذاشتند و به سقیفه رفتند، روز دیگری گفتند اصلاً آنقدر مهم نیست که لازم نیست راجع به آن حرف بزنیم!

شیعه با اینکه در فشار بود، استدلال‌های هزار و سیصد سال قبل، همان ترتیبِ استدلال‌های امروز بوده است!

اولین دلیل «من كنت مَوْلَاهُ فعلى مَوْلَاهُ»، در ادامه «وَبِقَوْلِهِ لعلى أَنْت منى بِمَنْزِلَة هَارُون من مُوسَى إِلَّا أَنه لَا نَبِي بعدِي»، یعنی حدیث منزلت، «وَبِقَوْلِهِ أَنا مَدِينَة الْعلم وعَلى بَابهَا»، یعنی علمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، «وَبِقَوْلِهِ لعلى تقَاتل على تَأْوِيل الْقُرْآن كَمَا قَاتَلت على تَنْزِيله»، تو می‌گویی اصلاً تفسیر این‌ها از دین تفسیر نیست، همانطور که پیغمبر بین کفر و ایمان، مرز قائل شد، تو هم بین فهم درست از قرآن و فهم غلط از قرآن مرز قرار می‌دهی. عبارت بعدی: «وَأَنه وصّى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وخليفته فِي ذُريَّته وَهُوَ خَليفَة الله فِي أمته وَأَنه أفضل الْأمة وأعلمهم وَأَنه لَا يجوز عَلَيْهِ السَّهْو» جایز نیست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهلِ سهو باشد و اشتباه کند و حواس او پرت شود، «وَلَا الْغَفْلَة وَلَا الْجَهْل وَلَا الْعَجز وَأَنه مَعْصُوم وَأَن الله عز وَجل نَصبه لِلْخلقِ إِمَامًا»، و همینطور عقاید شیعه را بیان کرده است، «وَأَن أَبَا بكر الصّديق رَضِي الله عَنهُ وَعمر وَعُثْمَان وَطَلْحَة وَالزُّبَيْر وَعَائِشَة رَضِي الله عَنْهُم أَجْمَعِينَ عِنْدهم من شَرّ الْأمة وأكفرها يلعنوهم ويتبرؤن مِنْهُم»، می‌گوید این جزو عقاید شیعیان است. برای همین هم در ابتدا روایت لعن کرده است.

استدلال به مسئله‌ی وصایت

یکی از آن چیزهایی که جزو ادلّه‌ی شیعیان برای امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، مسئله‌ی وصایت است، مسئله‌ی وصایت از آن مباحثی است که دلالت آن خیلی در معنا روشن است.

اولین قدمی که برداشتند سعی کردند که اول حذف کنند.

این وصایت در میان انبیاء… اولاً می‌دانید که قرآن کریم دارد… اگر شما پنج میلیون تومان پول دارید، یک نعمتی است، وقتی در حال رفتن از دنیا بودید، وصیت کنید. پیغمبری که به همه‌ی عالم فرموده است که اگر چیزی داشتید وصیّت کنید.

بالاتر از پول، حقایق دین است!

وصیتنامه‌ی مرحوم امام را نگاه کنید، در آن که مسئله‌ی پول نیست، در ابتدا با حدیث ثقلین شروع شده است. دارایی پیامبر دارایی ما هم هست، فهم او برای ما هم هست.

هر آدمی که می‌خواهد از دنیا برود باید برای فرزندان خود وصیت کند.

حال اینجا یک اختلال دارند، می‌پرسیم پیامبر چطور وصیت کرده است؟ می‌گویند: وصیت نکرده است!

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»![14]

چرا پیغمبر که می‌فرماید اگر پول دارید وصیت کنید، خودش وصیت نکرده است؟ آیا وصیت نکرده است؟ اگر وصیت می‌کرد چکار می‌کرد؟

آن روزی که آن روز گفت نعوذبالله الآن درد به او غلبه کرده است و هذیان می‌گوید، مسلّماً می‌خواست جلوی وصیت را بگیرد.

این مسئله‌ی وصیت، یک مسئله‌ی قدیمی بود.

از طرف دیگر وصی هر آدمی، هم‌سنخ اوست. آن‌هایی که در ادبیات مرجعیت و تقلید هستند می‌دانند، می‌گویند وصی این مرجع فلانی است. معنای این حرف خیلی روشن است. یعنی قاطبه‌ی مقلّدان این مرجع، بعد از این مرجع به سراغِ وصی او می‌روند.

از طرف دیگر هرچه موضوع حساس‌تر… برای چه در روایات می‌گوید تا خودتان زنده هستید هر کاری که می‌توانید انجام دهید؟ چون اگر من بدهی داشته باشم و وصی من وظایف خود را انجام ندهد، به گردن من هست. مگر اینکه یک نفر یک وصی پیدا کند که مانند خودش باشد، ذمّه‌ی او را بری کند، در این زمینه روایات فراوانی داریم.

می‌فرمود که یا علی «أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي»،[15] اگر من بدهکار شوم، خیال من راحت است که تو دینِ مرا پرداخت می‌کنی، «وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي»

می‌دانید مهم‌ترین وصفِ یک نبی این است که وقتی وعده می‌دهد، وعده‌ی او حق و صدق باشد، بدترین مجازات هم، یعنی آن لفظی که دلالت آن برای سبّ نبی آشکار است، این است که نعوذبالله کسی پیامبری را تکذیب کند.

فرمود: «یَا عَلِی! أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي» من وعده می‌دهم و تو عمل می‌کنی، و من یقین دارم که تو بعد از من وعده‌ی مرا عمل می‌کنی که نبوّت من اشکال پیدا نکند.

در یاد دارم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جای دیگری فرمود: تو ذمّه‌ی مرا بری می‌کنی، تو دین مرا اداء می‌کنی.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زمان حیات خود هم وقتی می‌خواست از مکّه به مدینه بیاید، خیلی خطرناک بود، می‌شد طوری فرار کنند که جان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خطر نیفتد. اما امانت‌هایی دستِ پیامبر بود!

می‌شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امانت‌ها را به کسی بسپارد، اما باید به چه کسی می‌سپرد؟ پیامبرِ معصوم باید یقین کند که این دین اداء می‌شود.

امانت‌ها را به دست چه کسی بدهم که خیال من راحت باشد؟ نمی‌تواند کسی را پیدا کند! از این جهت هم لیلة المبیت برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختصاص دارد. فرمود: باید تو این امانت‌ها را بدهی و بیایی.

بلکه اینجا هنوز ازدواج صورت نگرفته است، تو دختر مرا به مدینه بیاور!

مسلّماً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بالاترین داراییِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

آن روزی هم که دور هم جمع شده بودند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنوز اسلام را خیلی علنی تبلیغ نکرده بود، اقوام خود را جمع کرد… باید معنای این موضوع خوب روشن شود، فرمود: «أَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى أَمْرِى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَلِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ»،[16] اینجا کسی طمع نکرد، همه یکدیگر را طمع کردند، همه‌ی اقوام هم بودند، اما اینجا خبری از پول و امکانات نبود، احتمالِ کشته شدن بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سه مرتبه تکرار کرد که چه کسی زیر بار می‌آید؟ کسی جواب نداد.

بعد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستاد، آنجا خیلی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم غربت است، چون آنجا سنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حدود ده سال است.

یک جهتِ تمسخرشان این بود که تو می‌خواهی به جنگ یک لشکر بروی، آن هم با یک پسربچه؟

آن روز نمی‌دانستند، بعدها این ادبیات در شیعه آمد که این‌ها کم‌سن‌شان هم مانند مردِ جاافتاده است. یدالله که یدِ ده ساله و سی ساله و چهل ساله نیست، اگر به این بود که آن لحظه‌ای که درِ خیبر را کَند، با دست و بازوی سی چهل ساله هم نمی‌شد این کار را کرد. و اگر بنا بر این باشد که کسی یدالله باشد، پنج سال و پنجاه سال ندارد.

«أَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى أَمْرِى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَلِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ»، هیچ کسی جرأت نکرد جواب دهد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: «يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَا أَكُونُ وَزِيرَكَ عَلَى أَمْرِكَ».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَلِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ».

بعد دارد که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد می‌شد، پیغمبر او را به آغوش می‌کشید، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همه‌ی حیثیتِ دینِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، ضامنِ بقای دین بود، بار روی دوش او بود.

از آن روز مسئله‌ی وصایت مطرح شد.

اصلاً شخص دیگری نمی‌توانست وصی پیامبر باشد، وصی آن کسی است که بتواند مسیر را سالم تا مقصود ببرد. از آن روز اول وصی مطرح شد، و اینطور هم نبود که کسی جرأت کند این موضوع را بپذیرد. از آنجا مسئله‌ی وصایت مطرح شد.

مسئله‌ی وصایت هم طوری مطرح شد که اصلاً اسم خاص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد، که ان شاء الله جلسه‌ی بعدی توضیح می‌دهم.

اصلاً گاهی اوقات وقتی می‌خواستند بگویند «قالَ امیرالمؤمنین»، می‌گفتند: «قالَ الوَصی»! یعنی اسمِ خاصِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد.

مثلاً وقتی ابوتمام میخواهد شعر بگوید می‌گوید:

رَبِّیَ اللهُ وَالأمِینُ نَبِیِّی         صَفوَةُاللهِ وَالوَصِیُّ إمَامِی

دیگر نمی‌گوید منظور او از «وصی» کیست، چون منظور از «وصی» فقط یک نفر است. اصلاً حضرت وصی، جناب وصی، قالَ الوصی، اسمِ خاصّی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد.

بگونه‌ای که یک عالم بزرگی در قرن هشت و نُه که زیدی است، کتابی به نام «البُرُوج فِی أسماء أمیرالمؤمنین» دارد، کتابی است که خیلی خواندنی است، بایستی زمانی اول مقدّمه‌ی این کتاب را برای شما بخوانم.

می‌گوید: «هَذَا الإسم» یعنی «وصی» «أخوذٌ لَهُ مِن کَلامِ رَسُول الله» از کلامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفته شده است، چون پیامبر این نام را بارها فرموده است، «وَ ذَلِکَ مَعروفٌ عِندَ المُؤالِفِ وَالمُخَالِف» دوست و دشمن همه این موضوع را گفته‌اند.

برای همین بعضی‌ها نقل کرده‌اند که «امّت گفته‌اند اگر «وصی» گفتی منظور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است».

برای همین هم هست در زیارت عاشورا می‌گوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ»، یا می‌گوییم «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیرَ الْوَصِیّینَ»، یا «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَاتِمَ الْأوصِیَاء»، «وصی» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که به این موضوع می‌پردازم.

همینقدر به خدمت شما عرض کنم که از الفاظی که اگر در کتابی یا در روایتی بیاید، امروز محدثان سایر مذاهب درجا می‌گویند جعلی است، لفظ «وصی» است. یعنی اینقدر معنا روشن است.

«محمد عَجاج خطیب» در کتاب خودش «السنة قبل التدوين» می‌گوید: هر روایتی، ولو با سند معتبر، بگوید علی بن ابیطالب وصی است، من می‌گویم جعلی است!

چرا؟ چون لفظ وصی روشن است.

برای همین استراتژی روز اول جریان مخالفین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که در صحیح بخاری از عایشه نقل کردند که گفت: پیغمبر در خانه‌ی ما از دنیا رفت، به چه کسی وصیت کرد؟

البته اشکال این حدیث معلوم است، اگر بر فرض پیغمبر روز آخر در خانه‌ی شما بود، مگر مثلاً فقط یک روز وقت داشت که وصی خود را اعلام کند؟

با این ترتیب شما باید هر آیه‌ای که در منزلتان نازل نشده است را تکذیب کنید!

آن روز استراتژی به این سمت رفت که اصلاً وصیت صورت نگرفته است، بلافاصله در حکومت خلیفه اول دچار اشکال شد، چون مجبور به وصیت شد.

در صحیح بخاری درباره خلیفه دوم هست که گفت: من نمی‌دانم چکار کنم، اگر وصیت کنم که کسی بعد از من جانشین شود، «فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي»[17] کسی بهتر از من (یعنی خلیفه اول) این کار را کرده است، «وَإِنْ أَتْرُكْ» اگر این کار را نکنم، «فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي، رَسُولُ اللَّهِ» پیغمبر این کار را نکرده است (یعنی ادّعا این است)، حال من چکار کنم؟

یعنی از روز اول این موضوع وصایت مسئله بوده است که ان شاء الله بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.

روضه و توسّل به امام سجّاد علیه السلام

روز اول ماه مبارک رمضان است و شب دوم ماه مبارک.

ما هنگام افطار با خاطراتی که شنیده‌ایم، دل‌های مانند من سنگ هم شیشه‌ای می‌شود و زود می‌شکند، چه برسد به دل‌های نرم.

امشب بر سرِ سفره‌ی باب الحوائج، امامِ مظلوم، که آن شاعر می‌گفت که «هیچ پهلوانی را ندیدم که میدان برود، با لشکری از اسرا»، رفت و شام را…

اینکه من اینجا مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم، هنوز کامل نگفته‌ام که شما بَه‌بَه می‌گویید، با این موضوع فرق دارد که امام سجّاد علیه السلام در مجلسی مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت که هر جمله‌ای که می‌گفت آن ملعون با چوب‌دستی می‌زد، ولی کاخِ آن ملعون را به دارالولایه و دارالذکر تبدیل کرد.

بعد از کربلا، با آن همه فجایعی که رخ داد، که نمی‌توانم بیان کنم… خدا شاهد است که بعضی از عباراتی که بعضی از مقاتل نوشته‌اند، وقتی انسان به یادشان می‌افتد اذیت می‌شود، چه برسد که بخواهد به زبان بیاورد… آن چیزی که ما در بعضی از کتب، آن هم بعد از هزار و چهارصد سال خوانده‌ایم، دهان انسان نمی‌گردد که بگوید چه شد، بالاخره سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به شمر اعتراض کرد و فرمود: تا زمانی که من زنده هستم حمله نکن…

او که شیرخوارش را هم به میدان برد چنین فرمود!

امام سجّاد علیه السلام، امام مظلومِ ما، خیلی اهانت دید، خیلی بی‌ادبی شنید و دید. به قولِ آن شاعر که می‌گوید: اگر می‌توانست آرزو کند، آرزو می‌کرد جلوی گوش‌ها و چشم‌های خود را بگیرد…

بعد هم به جامعه آمد و سی و چهار سال امامت کرد، هر روز در خانه‌ی حضرت به همان فقرایِ بی‌خیالِ مدینه غذا می‌دادند، و شب‌ها هم به درِ خانه‌ی فقرای بی‌خیال مدینه بارِ غذا می‌برد.

من از سیره‌ی قطعیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام زین العابدین و امام مجتبی و سیّدالشّهداء و امام صادق و امام باقر و امام کاظم و امام رضا صلوات الله علیهم یقین دارم آن‌ها که شب‌ها به درِ خانه‌ی فقرای بی‌خیال و غیرشیعه غذا می‌بردند، به عظمت الله قسم امام زمان ارواحنا فداه سحرها ما را دعا می‌کند، آن‌ها که از اینکه یک لقمه نان گلوی یک بچه‌ی غیرشیعه پایین نرود اذیت می‌شدند، مگر می‌شود امام زمان سحرها دلش برای هدایت ما نلرزد؟ هم برای گرسنگی شیعیان تلاش می‌کند و گریه می‌کند، هم بالاتر اینکه برای گرسنگی روز قیامت ما تلاش می‌کند.

وقتی بعضی از علمای ما می‌خواستند این واقعه را تعریف کنند، گفته‌اند این‌ها مانند میراث، پسر از پدر گرفته است، و ما باید روز قیامت این حالِ زین العابدین سلام الله علیه را ببینیم…

کار حضرت به جایی می‌رسید که بعضی از این غلام‌ها… «غلام‌ها» یعنی کافرِ حربی، یعنی کسی که او را از میان جنگ آورده‌اند و تقسیم کرده‌اند، حضرت هم این‌ها را می‌خرید و اولین عید آزاد می‌کرد. این‌ها هم نمی‌دانستند اوضاع از چه قرار است، حتّی شاید از بعضی مسلمین کینه داشتند، بعضی از این‌ها می‌آمدند و می‌گفتند: آقا! تا کی گریه می‌کنید؟ چقدر گریه می‌کنید؟ چرا اشک چشم شما تمام نمی‌شود؟

حضرت می‌فرمود: یعقوب یک پسرِ خود را که می‌دانست سالم است…

خلاصه اینکه حالِ حضرت عجیب بود، به خادمِ حضرت گفتند که بگو آقا چطور بود؟

فرمود: مفصل بگویم یا مختصر؟

گفتند: مختصر بگو.

در این موضوع هم بی‌عنایتی است، ای کاش گفته بود مفصل بگو…

گفت: هیچ شبی برای او بسترِ خواب پهن نکردم، یا بار به دوش به خانه‌ی فقرا می‌رفت، یا به نماز می‌ایستاد…

عالم به ما بدهکار است، در روایت هست که روز قیامت می‌گویند «أینَ زَینُ العَابِدِین؟»، و امیدواریم که آن روز حضرت ما را زیر بال و پر خود بگیرد…

ما به یادِ گریه‌ی شما آتش گرفتیم…

گفت: هیچ شبی برای او بسترِ خواب پهن نکردم، و هیچ روزی سفره‌ی طعام برای او پهن نکردم، روز غذا نمی‌خورد، صبر می‌کرد تا عصر بگذرد… کربلا عصر است دیگر…

وقتی هنگام غروب می‌شد، وقتی سفره را پهن می‌کردیم، ظرف غذا را نگاه می‌کرد و گریه می‌کرد… گاهی قطره‌ی اشکی از چشم ایشان در غذا می‌چکید، می‌فرمود: پدر مرا بین دو نهرِ آب با لبِ تشنه…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافي، جلد ۲، صفحه ۱۸۶ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: شِيعَتُنَا اَلرُّحَمَاءُ بَيْنَهُمُ اَلَّذِينَ إِذَا خَلَوْا ذَكَرُوا اَللَّهَ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُكِرْنَا ذُكِرَ اَللَّهُ وَ إِذَا ذُكِرَ عَدُوُّنَا ذُكِرَ اَلشَّيْطَانُ)

[5] سوره مبارکه بقره، آیه 14 (وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ)

[6] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، جلد ۴، صفحه ۱۳۲

[7] الکافي، جلد ۱، صفحه ۱۴۳ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ فَادْعُوهُ بِهٰا»  قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِي لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا .)

[8] الکافي، جلد ۱، صفحه ۳۹ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِيِّ عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَى يَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ .)

[9] زیارت مطلقه ششم امام علی علیه السلام

[10] الکافي، جلد ۲، صفحه ۴۹۶ (حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَا اِجْتَمَعَ فِي مَجْلِسٍ قَوْمٌ لَمْ يَذْكُرُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَذْكُرُونَا إِلاَّ كَانَ ذَلِكَ اَلْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ثُمَّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ وَ ذِكْرِ عَدُوِّنَا مِنْ ذِكْرِ اَلشَّيْطَانِ .)

[11] الکافي، جلد ۸، صفحه ۲۱۲ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: خَرَجْتُ أَنَا وَ أَبِي حَتَّى إِذَا كُنَّا بَيْنَ اَلْقَبْرِ وَ اَلْمِنْبَرِ إِذَا هُوَ بِأُنَاسٍ مِنَ اَلشِّيعَةِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنِّي وَ اَللَّهِ لَأُحِبُّ رِيَاحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ فَأَعِينُونِي عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ وَلاَيَتَنَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ مَنِ اِئْتَمَّ مِنْكُمْ بِعَبْدٍ فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِهِ أَنْتُمْ شِيعَةُ اَللَّهِ وَ أَنْتُمْ أَنْصَارُ اَللَّهِ وَ أَنْتُمُ «اَلسّٰابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ»  وَ اَلسَّابِقُونَ اَلْآخِرُونَ وَ اَلسَّابِقُونَ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلسَّابِقُونَ فِي اَلْآخِرَةِ إِلَى اَلْجَنَّةِ قَدْ ضَمِنَّا لَكُمُ اَلْجَنَّةَ بِضَمَانِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ضَمَانِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَللَّهِ مَا عَلَى دَرَجَةِ اَلْجَنَّةِ أَكْثَرُ أَرْوَاحاً مِنْكُمْ فَتَنَافَسُوا فِي فَضَائِلِ اَلدَّرَجَاتِ أَنْتُمُ اَلطَّيِّبُونَ وَ نِسَاؤُكُمُ اَلطَّيِّبَاتُ كُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْرَاءُ عَيْنَاءُ وَ كُلُّ مُؤْمِنٍ صِدِّيقٌ وَ لَقَدْ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِقَنْبَرٍ يَا قَنْبَرُ أَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اِسْتَبْشِرْ فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ عَلَى أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلاَّ اَلشِّيعَةَ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ عِزّاً وَ عِزُّ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ دِعَامَةً وَ دِعَامَةُ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ ذِرْوَةً وَ ذِرْوَةُ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ سَيِّداً وَ سَيِّدُ اَلْمَجَالِسِ مَجَالِسُ اَلشِّيعَةِ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ إِمَاماً وَ إِمَامُ اَلْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْكُنُهَا اَلشِّيعَةُ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ مَا فِي اَلْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا رَأَيْتَ بِعَيْنٍ عُشْباً أَبَداً وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ مَا فِي اَلْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَى أَهْلِ خِلاَفِكُمْ وَ لاَ أَصَابُوا اَلطَّيِّبَاتِ مَا لَهُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ لاَ لَهُمْ «فِي اَلْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ»  كُلُّ نَاصِبٍ وَ إِنْ تَعَبَّدَ وَ اِجْتَهَدَ مَنْسُوبٌ إِلَى هَذِهِ اَلْآيَةِ «عٰامِلَةٌ نٰاصِبَةٌ `تَصْلىٰ نٰاراً حٰامِيَةً »  فَكُلُّ نَاصِبٍ مُجْتَهِدٍ فَعَمَلُهُ هَبَاءٌ شِيعَتُنَا يَنْطِقُونَ بِنُورِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يُخَالِفُهُمْ يَنْطِقُونَ بِتَفَلُّتٍ وَ اَللَّهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَنَامُ إِلاَّ أَصْعَدَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رُوحَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَيُبَارِكُ عَلَيْهَا فَإِنْ كَانَ قَدْ أَتَى عَلَيْهَا أَجَلُهَا جَعَلَهَا فِي كُنُوزِ رَحْمَتِهِ وَ فِي رِيَاضِ جَنَّةٍ وَ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ وَ إِنْ كَانَ أَجَلُهَا مُتَأَخِّراً بَعَثَ بِهَا مَعَ أَمَنَتِهِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ لِيَرُدُّوهَا إِلَى اَلْجَسَدِ اَلَّذِي خَرَجَتْ مِنْهُ لِتَسْكُنَ فِيهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ حَاجَّكُمْ وَ عُمَّارَكُمْ لَخَاصَّةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ فُقَرَاءَكُمْ لَأَهْلُ اَلْغِنَى وَ إِنَّ أَغْنِيَاءَكُمْ لَأَهْلُ اَلْقَنَاعَةِ وَ إِنَّكُمْ كُلَّكُمْ لَأَهْلُ دَعْوَتِهِ وَ أَهْلُ إِجَابَتِهِ .)

[12] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۸ (حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُمْرُوسٍ اَلْهَمَدَانِيُّ بِهَمَدَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ اَلْحَسَنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْقَحْطَبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ اَلْحَكَمِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْأَوْزَاعِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ كَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِي اَلْأَرْضِ وَ فِي اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْيَا كَالْقَمَرِ بِاللَّيْلِ فِي اَلْأَرْضِ أَعْطَى اَللَّهُ عَلِيّاً مِنَ اَلْفَضْلِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلْفَهْمِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ شَبَّهْتُ لِينَهُ بِلِينِ لُوطٍ وَ خُلُقَهُ بِخُلُقِ يَحْيَى وَ زُهْدَهُ بِزُهْدِ أَيُّوبَ وَ سَخَاهُ بِسَخَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَهْجَتَهُ بِبَهْجَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ قُوَّتَهُ بِقُوَّةِ دَاوُدَ لَهُ اِسْمٌ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ فِي اَلْجَنَّةِ بَشَّرَنِي بِهِ رَبِّي وَ كَانَتْ لَهُ اَلْبِشَارَةُ عِنْدِي عَلِيٌّ مَحْمُودٌ عِنْدَ اَلْحَقِّ مُزَكًّى عِنْدَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ خَاصَّتِي وَ خَالِصَتِي وَ ظَاهِرَتِي وَ مِصْبَاحِي وَ جَنَّتِي وَ رَفِيقِي آنَسَنِي بِهِ رَبِّي فَسَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لاَ يَقْبِضَهُ قَبْلِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَقْبِضَهُ شَهِيداً بَعْدِي أُدْخِلْتُ اَلْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ حُورَ عَلِيٍّ أَكْثَرَ مِنْ وَرَقِ اَلشَّجَرِ وَ قُصُورَ عَلِيٍّ كَعَدَدِ اَلْبَشَرِ – عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً فَقَدْ تَوَلاَّنِي حُبُّ عَلِيٍّ نِعْمَةٌ وَ اِتِّبَاعُهُ فَضِيلَةٌ دَانَ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ حَفَّتْ بِهِ اَلْجِنُّ اَلصَّالِحُونَ لَمْ يَمْشِ عَلَى اَلْأَرْضِ مَاشٍ بَعْدِي إِلاَّ كَانَ هُوَ أَكْرَمَ مِنْهُ عِزّاً وَ فَخْراً وَ مِنْهَاجاً لَمْ يَكُ فَظّاً عَجُولاً وَ لاَ مُسْتَرْسِلاً لِفَسَادٍ وَ لاَ مُتَعَنِّداً حَمَلَتْهُ اَلْأَرْضُ فَأَكْرَمَتْهُ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَطْنِ أُنْثَى بَعْدِي أَحَدٌ كَانَ أَكْرَمَ خُرُوجاً مِنْهُ وَ لَمْ يَنْزِلْ مَنْزِلاً إِلاَّ كَانَ مَيْمُوناً أَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلْحِكْمَةَ وَ رَدَّاهُ بِالْفَهْمِ تُجَالِسُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ لاَ يَرَاهَا وَ لَوْ أُوحِيَ إِلَى أَحَدٍ بَعْدِي لَأُوحِيَ إِلَيْهِ فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ وَ أَكْرَمَ بِهِ اَلْعَسَاكِرَ وَ أَخْصَبَ بِهِ اَلْبِلاَدَ وَ أَعَزَّ بِهِ اَلْأَجْنَادَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ يُزَارُ وَ لاَ يَزُورُ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلْقَمَرِ إِذَا طَلَعَ أَضَاءَ اَلظُّلْمَةَ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ أَنَارَتْ وَصَفَهُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ مَدَحَهُ بِآيَاتِهِ وَ وَصَفَ فِيهِ آثَارَهُ وَ أَجْرَى مَنَازِلَهُ فَهُوَ اَلْكَرِيمُ حَيّاً وَ اَلشَّهِيدُ مَيِّتاً.)

[13] التنبيه والرد على أهل الأهواء والبدع، صفحه 25 (فَزعم هِشَام لَعنه الله أَن النَّبِي عَلَيْهِ الصَّلَاة وَالسَّلَام نَص على إِمَامَة على إِمَامَة على فِي حَيَاته بقوله من كنت مَوْلَاهُ فعلى مَوْلَاهُ وَبِقَوْلِهِ لعلى أَنْت منى بِمَنْزِلَة هَارُون من مُوسَى إِلَّا أَنه لَا نَبِي بعدِي وَبِقَوْلِهِ أَنا مَدِينَة الْعلم وعَلى بَابهَا وَبِقَوْلِهِ لعلى تقَاتل على تَأْوِيل الْقُرْآن كَمَا قَاتَلت على تَنْزِيله وَأَنه وصّى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وخليفته فِي ذُريَّته وَهُوَ خَليفَة الله فِي أمته وَأَنه أفضل الْأمة وأعلمهم وَأَنه لَا يجوز عَلَيْهِ السَّهْو وَلَا الْغَفْلَة وَلَا الْجَهْل وَلَا الْعَجز وَأَنه مَعْصُوم وَأَن الله عز وَجل نَصبه لِلْخلقِ إِمَامًا لكى لَا يهملهم وَأَن الْمَنْصُوص على إِمَامَته كالمنصوص على الْقبْلَة وَسَائِر الْفَرَائِض وَأَن الْأمة بأسرها من الطَّبَقَة الأولى بَايعُوا أَبَا بكر الصّديق رضى الله عَنهُ فَكَفرُوا وَارْتَدوا وزاغوا عَن الدّين وَأَن الْقُرْآن نسخ وَصعد بِهِ إِلَى السَّمَاء لردتهم وَأَن السّنة لَا تثبت بنقلهم إِذْ هم كفار وَأَن الْقُرْآن الَّذِي فِي أَيدي النَّاس قد انْتقل وَوضع أَيَّام عُثْمَان وأحرق الْمَصَاحِف الَّتِي كَانَت قبل وَأَن الْأمة قد داهنت وغيرت وبدلت وَنَافَقَتْ لأحقاد كَانَت لعلى فيهم من قَتله آبَاءَهُم وعشيرتهم مَعَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فِي غَزَوَاته وَأَن أَبَا بكر الصّديق رَضِي الله عَنهُ وَعمر وَعُثْمَان وَطَلْحَة وَالزُّبَيْر وَعَائِشَة رَضِي الله عَنْهُم أَجْمَعِينَ عِنْدهم من شَرّ الْأمة وأكفرها يلعنوهم ويتبرؤن مِنْهُم وَأَنه مَا بَقِي مَعَ على على الْإِسْلَام إِلَّا أَرْبَعَة سلمَان وعمار وَأَبُو ذَر والمقداد بن الْأسود وَأَن أَبَا بكر مر بفاطمة عَلَيْهَا السَّلَام فرفس فِي بَطنهَا فَأسْقطت)

[14] سوره مبارکه صف، آیه 2

[15] کتاب سُليم بن قيس الهلالي، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۹ (قَالَ سُلَيْمٌ وَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا وَ يَقُولُ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلاَ لَهُ اَلطَّرِيقُ اِعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِياً وَ قَالَ بِأَبِي اَلْوَحِيدُ اَلشَّهِيدُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ يُبْدُونَهَا لَكَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِي أَحْقَادُ بَدْرٍ وَ تِرَاتُ أُحُدٍ قُلْتُ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دَيْنِي قَالَ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دِينِكَ فَأَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ حَيَاتَكَ وَ مَوْتَكَ مَعِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَنْتَ صَفِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ اَلْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي عَنِّي وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُؤَدِّي أَمَانَتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي اَلنَّاكِثِينَ مِنْ أُمَّتِي وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اِسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ إِنَّ مُوسَى أَمَرَ هَارُونَ حِينَ اِسْتَخْلَفَهُ عَلَيْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ يُجَاهِدَهُمْ بِهِمْ وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ يَكُفَّ يَدَهُ وَ يَحْقِنَ دَمَهُ وَ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اَللَّهُ رَسُولاً إِلاَّ وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ كَرْهاً فَسَلَّطَ اَللَّهُ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا كَرْهاً عَلَى اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا طَوْعاً فَقَتَلُوهُمْ لِيَكُونَ أَعْظَمَ لِأُجُورِهِمْ يَا عَلِيُّ وَ إِنَّهُ مَا اِخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِيِّهَا إِلاَّ ظَهَرَ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ قَضَى اَلْفُرْقَةَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى اَلْهُدىٰ  حَتَّى لاَ يَخْتَلِفَ اِثْنَانِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَ يُتَنَازَعَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لاَ يَجْحَدَ اَلْمَفْضُولُ ذَا اَلْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ عَجَّلَ اَلنَّقِمَةَ فَكَانَ مِنْهُ اَلتَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ اَلظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ اَلْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنْ جَعَلَ اَلدُّنْيَا دَارَ اَلْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ اَلْآخِرَةَ دَارَ اَلْقَرَارِ- لِيَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا بِمٰا عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى  فَقُلْتُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلاَئِهِ وَ تَسْلِيماً وَ رِضًى بِقَضَائِهِ .)

[16] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، جلد ۱، صفحه ۱۰۶ (وَ ذَكَرَهُ أَصْحَابُ اَلتَّفْسِيرِ مِنَ اَلْعَوَامِّ وَ أَصْحَابُ اَلسِّيَرِ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَنْزَلَ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اَلْأَقْرَبِينَ»  أَمَرَ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْ يَدْعُوَ إِلَيْهِ بَنِي عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ قَدْ صَنَعَ لَهُمْ طَعَاماً بِرِجْلِ شَاةٍ (أَيْ بِرُبْعِهَا) وَ صَاعٍ مِنْ بُرٍّ وَ أَتَاهُمْ بِعُسٍّ مِنْ لَبَنٍ، وَ أَتَاهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِهِمْ وَ هُمْ أَرْبَعُونَ رَجُلاً، إِنْ كَانَ اَلْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَيَأْكُلُ ذَلِكَ اَلطَّعَامَ وَحْدَهُ، وَ أَدْخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدَهُ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: كُلُوا بِسْمِ اَللَّهِ، فَأَكَلُوا حَتَّى صَدَرُوا عَنْهُ ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اِسْقِهِمْ، فَجَاءَهُمْ بِعُسِّ اَللَّبَنِ، فَشَرِبُوا مِنْهُ عَنْ آخِرِهِمْ حَتَّى اِرْتَوَوْا، ثُمَّ أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْكَلاَمَ، فَبَدَرَهُ أَبُو لَهَبٍ ، فَقَالَ اَلْقَوْمُ: لَوْ لَمْ تَسْتَدِلُّوا عَلَى سِحْرِ صَاحِبِكُمْ إِلاَّ بِمَا رَأَيْتُمُوهُ صَنَعَ فِي هَذَا اَلطَّعَامِ وَ اَللَّبَنِ لَكَفَاكُمْ!. ثُمَّ قَامَ وَ قَامُوا، فَافْتَرَقُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يَذْكُرَ لَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا أَرَادَ ذِكْرَهُ، فَصَنَعَ لَهُمْ مِنْ غَدٍ مِثْلَ ذَلِكَ وَ جَمَعَهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمَّا أَكَلُوا وَ شَرِبُوا، قَالَ لَهُمْ: يَا بَنِي عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ إِنِّي وَ اَللَّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِي اَلْعَرَبِ جَاءَ قَوْمُهُ بِمِثْلِ مَا جِئْتُكُمْ بِهِ، لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ لَقَدْ أَمَرَنِي اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أَدْعُوَكُمْ إِلَيْهِ فَأَطِيعُونِي تَنْجُوا مِنَ اَلنَّارِ وَ تَكُونُوا مُلُوكَ اَلْأَرْضِ، فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى أَمْرِى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَلِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ، فَأَحْجَمَ اَلْقَوْمُ عَنْ جَوَابِهِ. فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ – وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ أَحْدَثُهُمْ سِنّاً -، قَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَا أَكُونُ وَزِيرَكَ عَلَى أَمْرِكَ، فَأَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِهِ، وَ قَالَ: هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَلِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا. فَانْصَرَفُوا يَضْحَكُونَ وَ يَقُولُونَ لِأَبِي طَالِبٍ : قَدْ أَمَرَكَ اِبْنُ أَخِيكَ أَنْ تَسْمَعَ وَ تُطِيعَ لاِبْنِكَ.)

[17] صحیح بخاری، جلد 9، صفحه 81 (7218 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، أَخْبَرَنَا سُفْيَانُ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قِيلَ لِعُمَرَ أَلاَ تَسْتَخْلِفُ؟ قَالَ: «إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ، وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي، رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» فَأَثْنَوْا عَلَيْهِ فَقَالَ: «رَاغِبٌ رَاهِبٌ، وَدِدْتُ أَنِّي نَجَوْتُ مِنْهَا كَفَافًا، لاَ لِي وَلاَ عَلَيَّ، لاَ أَتَحَمَّلُهَا حَيًّا وَلاَ مَيِّتًا»)