«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمیمرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه و فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
عرض کردیم که غافل نه نابیناست و نه نادان است و نه دیوانه و… منتها جایی را میبیند و جای دیگر را نمیبیند، و همین موضوع هم برای سقوط انسان کافی است. مباحثی گذشت.
عرض کردیم که «ذکر» در مقابلِ «غفلت» است، ذکر یعنی یاد، آدمِ متذکّر آدمی است که حواس او به همه جا هست.
هند جگرخوار به دنبال این بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بکشد، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم دامادِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برادر و چند نفر از اقوام هند را در جنگ بدر کشته بود؛ منتها گفت اگر نشد، حمزه را بکش. به نقلی حضرت حمزه سلام الله علیه پدر یا عموی هند را کشته بود.
وقتی وحشی را به میدان فرستادند، در ابتدا به سراغ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفت، گفت: هرچه خواستم نقطهای گیر بیاورم که از پشت به او نیزه پرتاب کنم، دیدم او برگشت و مرا نگاه کرد. اسدالله، عین الله، یدالله… برای همین نمیشد کاری کند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سربازان را نمیزد و مشغولِ سرداران بود، برای همین هم با وحشی کار نداشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرچمدار و سرداران سپاه کفر را میزد. وحشی از این موضوع ترسید که اگر کمی تحرّک خود را بیشتر کند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را به درک واصل کند.
وحشی گفت: به سراغ حمزه رفتم، حمزه خیلی شجاع بود ولی وقتی در مقابل خود با چند نفر میجنگید، نسبت به پشت سر خود کمتوجّه بود.
قاعدتاً هم در جنگ اینطور نیست که یک نفر را قرار بدهند که فقط یک نفر را بزند.
«ذکر» در مقابلِ «غفلت» است، یعنی یک جا را نمیبیند که یک جا را نبیند، یک چیزی را نمیشنود که یک چیزی را طوری بشنود که غافل شود، و این امر باعث حواسپرتی و خطای او شود.
یکی از آن جاهایی که باید از غفلت فرار کرد…
اگر انسان سقوط نکرده باشد میفهمد که وحشیِ معنویت میخواهد از پشت سر انسان را به تیر غیب گرفتار کند.
خدای متعال در آیه 200 سوره مبارکه اعراف میفرماید: اگر دیدی شیطان در حال کار کردن است «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»،[4] به خدا پناه ببر.
بعد میفرماید متّقین چه کسانی هستند؟ «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ»،[5] اگر یک گروهی از شیطان، یک کسی از شیطانیان به سراغ او آمد، یعنی در گوش او خواند یا القائی کرد یا اشارهای کرد یا خطوراتی آمد، این لحظه، وقتی این اتفاق رخ داد، «تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»، اینها در این لحظه اهلِ تذکّر هستند، اینها بینا هستند، اینها میبینند، اینطور نیستند که یک جا را ببینند و یک جا را نبینند.
از کجا میفهمد «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ»؟ آیا شیطان را درک میکنند؟ نه! وسوسهی شیطان را درک میکنند.
وسوسهی شیطان چیست؟
من چند هفتهی قبل اینجا عرض کردم، گفتم آن رفیق شما که بخواهد زندگی شما را بهم بزند، بخواهد احترام پدر و مادر شما را بهم بزند، بخواهد رابطهی شما را با همسرتان خراب کند، یا شما را به گناهی دعوت میکند، یا یک گناهی را نزد شما ساده و کماهمیّت جلوه میدهد، او خودِ ابلیس است.
چون ابلیس که یک فرد نیست، یک رأس دارد و یک طیف، «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ».[6]
آن رفیقی که بجای اینکه پدر و مادرِ انسان را نزد انسان تکریم و تعظیم کند، تحقیر کند، رفیق نیست. حال من نمیخواهم بگویم پدر و مادرهای ما لزوماً معصوم هستند، ممکن است مرتکب اشتباهاتی هم شوند، ولی اگر او اشتباه میکند، وظیفهی فرزند نیست که اشتباه کند!
گاهی اوقات میپرسند «برای چه این کار را کردی؟»، میگوید: چون همه این کار را میکنند!
این حرف که مجوز نیست!
آن چیزی که واضح است خطاست، آن همان لحظهی «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ» است. اهلِ تذکّر، متذکّر میشوند، چون متذکّر میشوند «إِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»، خدای متعال میفرماید میبینند!
مگر بقیه نابینا هستند؟ نه! ولی طوری اینطرف را گرفته است که آنطرف را نمیبیند، ولی اینها میبینند.
حال آن جاهایی که ممکن است «مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ» بشود کجاست که انسان باید اهلِ تذکّر باشد؟
زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که فضای مجازی و فجازی نبود، به فضاهای حقیقی اشاره کردهاند، ولی اگر روح معنا معلوم شود، فجازی هم معلوم میشود.
اهمیّت مجالسه
ما چقدر روایت در مورد «مجالسه» داریم! با چه کسی بنشین و با چه کسی ننشین.
میگوید با کسی که اهلِ یک گناه است و به آن گناه مفتخر است ننشین.
طرف میگوید: من قوی هستم! من با همه مینشینم!
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که نعوذبالله ضعیف نبودند، زمانی کسی در مقامِ مربّی و معلّم و هدایت است، آن هم معلوم است چه کسی است، او به سراغ این امر میرود، اما بقیه… این توهّم است.
آیا طمع میکنی با آن کسی که قهرمان دو سرعت المپیک است مسابقه بدهی؟ آیا با کسی که هر دورهی المپیک مدال شنا کسب میکند، مسابقهی شنا میدهی؟
یک ابلیس است که تا روز قیامت هست!
خوب نیست که انسان این اندازه اعتماد به نفس هم داشته باشد!
معصوم ما را از اینکه با هر کسی بنشینیم نهی کرده است، یا در هر جایی بنشینیم.
آیا انسان طمع میکند که از بالای برج میلاد به پایین بپرد؟
طرف میگوید: من با همه نوع آدمی مینشینم!
من به مدرسهی دولتی میرفتم، یک همکلاسی داشتم که چند سال از من بزرگتر بود، او میگفت من با همه نوع آدمی مینشینم و هیچ آسیبی هم نمیبینم.
هفتهی بعد از آن روز، ما نزدیک مدرسه در حال فوتبال بازی کردن بودیم، که دیدیم متأسفانه درگیر مشروبات الکلی شده است!
بعد از مدّتی خبر رسید که فلانی اعدام شد! ما در آن مدرسه دو اعدامی داشتیم.
جایی ننشین که امام تو را تحقیر میکنند
معصوم میفرماید با هر کسی ننشینید!
بعضی موارد را فرمودهاند، مانند اینکه جایی ننشین که امام تو را تحقیر میکنند، اگر هستی و گفتند و با طرف برخورد کن، یا از جهت گفتاری طرف را بیچاره کن، یا ازالهی فتنه کن؛ اگر اینطور نیست آنجا ننشین.
گزارههایی در تاریخ وجود دارد که اگر من روی منبر بگویم خیلی جذاب است، مثلاً بگویم بعضی از خلفا چه خرابکاریهایی کردهاند، ولی در آنها اهانت به معصوم هست، برای همین هم نمیگویم. برای اینکه نباید حرمت و ابهت معصوم در ذهن شما شکسته شود.
سلام خدا به «عَبدُالله بْن عَفیف اَزْدی»، او یک چشم خود را در جمل از دست داد و چشم دیگر خود را در صفین، نابینا شد و نتوانست به کربلا برود.
اگر ما راست بگوییم، امام حسین علیه السلام کربلا را به درِ خانهی ما میآورد.
«عَبدُالله بْن عَفیف اَزْدی» چون نابینا بود نتوانست به کربلا برود. وقتی میخواستند اسرای کربلا را به کوفه بیاورند، سرها قبل از آنها آمده بود، عبیدالله زیاد لعنت الله علیه در مسجد کوفه به منبر رفت.
من چند شب قبل حرم امام رضا سلام الله علیه بودم، هر کاری که کردم نتوانستم بگویم عبیدالله زیاد ملعون چه گفته است، اصلاً انگار که دهان مرا بسته بودند… چون میخواستم بگویم این حرفها را زد و چند ده هزار نفر از اصحاب پیامبر و امیرالمؤمنین و قدما و صفینیان و جملیها و کسانی که در نهروان در رکاب امیرالمؤمنین بودند در مسجد نشسته بودند و لال شده بودند!
وقتی عبیدالله زیاد ملعون جملهی اول را گفت، «عَبدُالله بْن عَفیف اَزْدی» بلند شد و گفت: خدا دهان تو را بشکند، دشمن خدا تو هستی و پدر تو و مادر پدرت و…
«عَبدُالله بْن عَفیف اَزْدی» سلام الله علیه جلسه را بهم ریخت، او را به شهادت رساندند.
امروز کتابی را میدیدیم که از جهاتی مهم است، یک محدث بزرگ قرن ششم که شیعه هم نیست میگوید: وقتی میخواستند کاروان اسرا را به کوفه بیاورند، عبیدالله خطبهای خوانده است که حرام است من بخواهم به زبان بیاورم، به امیرالمؤمنین اهانت کرده است.
این خطبه اینقدر قبیح است! اما ناگهان همه خفه شده بودند.
در جلسهای که به امام جسارت میکنند… جلسه یعنی چه؟ وقتی شما شبکهای را میبینید که راجع به امام اهانت میکند، شما درواقع در آن جلسه نشستهاید.
مثلاً الآن خواهران این جلسه یا تصویر مرا میبینند و یا صوت مرا میشنوند، اما مسلماً آنجا هم جلسه هست.
طرف مدام در این جلسات حضور دارد و میگوید: من کنجکاو هستم!
اگر تو کنجکاو هستی کتاب بخوان! اگر کنجکاو هستی کمی کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بخوان، کمی حرف حساب بخوان.
اولیای خدا کتابهایی که در آنها توهین به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وجود داشت، در کتابخانهی جلوی درِ بیرون از خانهی خود قرار میدادند! میگفتند: ما اینجا نفس میکشیم، جای ذکرِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، جای لعنِ دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، این کتاب تاریکی میآورد!
چرا این کار را میکردند؟ میگفتند چون بمرور حساسیت مرا از بین میبرد! «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ»[7]… خلاصه اینکه این سیبل شیطان را در کتابخانه قرار نمیدهم!
حال طرف مدام این کانالها را جابجا میکند، یا در گوشی همراه خود چیزی دارد که اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه بیاید خجالت میکشد.
این دیدن و شنیدن هر چیزی، چه موضوعات اخلاقی و چه موضوعات اعتقادی، یک اثر دارد، همراه بودن آن هم یک اثر دارد، همانطور که اگر حرز یا تربت یا قرآن بهمراه داشته باشید اثر دارد.
میگوید من کنجکاو هستم! اگر واقعاً کنجکاو هستی، هزار کتابِ نخوانده هست، این کتب را بخوان. بعد وقتی آماده شدی، گفتگو کن. ولی باید اول چیزی داشته باشی! همینطور بدون سپر و شمشیر به خط میزند!
چه کسانی که سیاست اسلام، چه کسانی که معنویت اسلام، چه کسانی که عظمت ائمه علیهم السلام… نمیشود انسان همینطور بیحساب و کتاب حرف بزند و بگوید من کنجکاو هستم و میخواهم ببینم اینها چه میگویند. این کار آسیب میزند.
بنده که محضر شما میگویم این کار را نکنید که آسیب میزند، بیش از بیست هزار کتابِ ضاله خواندهام. شما نمیتوانید همینطور بروید و یک کتاب را باز کنید و بخوانید، یا پای حرف هر کسی بنشینید، یا هر چیزی ببینید. «نمیتوانی» به این معنا نیست که کسی به شما اجازه نمیدهد، «نمیتوانی» یعنی عقل میگوید نباید این کار را کنی.
فرمود: شما در مجلسی ننشین که امام را تنقیص میکنند، بعد فرمود: یا اینکه به یک مؤمنی جسارت میکنند.
شما ببینید چقدر از این جلسات هست!
وگرنه اگر انسان سالم باشد… پس برای چه میگوید: اگر دیدی شیطان به سراغ تو آمد که تو را فریب بدهد به خدا پناه ببر؟
باید از کجا بفهمی؟ مسلّماً حسّی نیست، شیطان که هیکلِ حسّی ندارد، آن لحظهای که غلطی را به شما القاء میکند که میدانید غلط است، و میگوید «حالا عیب ندارد، یک مرتبه عیب ندارد»، مخصوصاً آن جاهایی که انسان نعوذبالله برای یک خطایی از قبل برنامهریزی میکند…
«إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ»، مؤمنینِ متّقین اینطور هستند که «تَذَكَّرُوا»، به خدا پناه میبرند و گریه میکنند…
در چه مجلسی ننشینیم؟
عمدهی این جلسات خسارت است، روز قیامت ما از نود و نه درصد جلساتمان خجالت میکشیم و حسرت میخوریم، چون حداقل این است که دور یکدیگر مینشینند و پشت سر یک نفر حرف میزنند.
یکی از بیچارگیهای ما که من خیلی میترسم این است که بعضی از مسئولین زندگی مردم را بهم ریختهاند… زمانی است که شما مردِ میدان هستید و انتقادِ درست و حسابی میکنید و جلوی خطایی را هم میگیرید، در اینصورت که بسم الله! ان شاء الله خیلی هم اجر دارد؛ اما زمانی بخاطر اینکه طرف اشتباهی کرده است، شما با خیال راحت او را مسخره میکنید… او بالاخره مسلمان است، مگر اینکه غیر از این اثبات شود… اگر انسان روز قیامت ببیند که این شخص از او شکایت کرده است، خیلی میسوزد! البته واضح است که او باید پاسخگوی رفتار مسئولیت خود باشد.
زمانی شما میخواهید به جایی بروید و از حقّی دفاع کنید، در اینصورت حرفی نیست، شما حق دارید که در دفاع از حق، به حق عمل کنید، اصلاً بعضی جاها باید این کار را کنید. منظور بنده اینها نیست، آن چیزی را عرض میکنم که محفل را به پُر کردن اوقات فراغت تبدیل میکنیم را میگویم.
لذا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ما را از نشستن در خیلی مجالس منع کردهاند.
با اهل معصیت ننشین. یعنی با آن کسی که به معصیت خود مفتخر است، آن کسی که متجاهر به معصیت خود است، افتخار میکند، ابراز میکند، قبح معصیت را برای انسان میشکند، حواس انسان را پرت میکند، تاریکی دل بهمراه دارد.
روایات زیادی داریم که میگوید با یکدیگر بنشینید، مثلاً امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِر فَلاَ يَجْلِسُ مَجْلِساً يُنْتَقَصُ فِيهِ إِمَامٌ أَوْ يُعَابُ فِيهِ مُؤْمِنٌ»[8] کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایی که به امامی اهانت میشود یا به مؤمنی جسارت میشود ننشیند.
شما نگاه کنید که آیا در مجالس ما به مؤمنی جسارت میشود یا نه! توجّه بفرمایید که حضرت نفرموده است که «مؤمنِ معصوم»!
من میدانم گفتنِ این حرف برای من هزینه دارد، مؤمن یعنی شما یا فلان شهردار یا فلان مسئول.
اگر کسی خطایی کرده است و شما میخواهید بروید و جلوی خطای او را بگیرید را نمیگویم، اگر انسان غیر از آن خطا حرف بزند، اگر چیزی فارغ از مسئولیت او به او بگوید… من از این جهت این جملات را بیان میکنم که ما اینها را گناه نمیدانیم، مثلاً دانشآموزان حرف زدن پشت سر معلّم را گناه نمیدانند، اینها خطرناک است، آن گناهانی که گناه نمیدانیم خطرناک است! گاهی زن و شوهرها اینطور هستند که حرف زدن پشت دیگری را گناه نمیدانند! در حالی که مؤثرترین آبرویزی را مرد در مورد زن خود و زن در مورد شوهر خود میتواند انجام دهد، چون از همه چیز او آگاه است.
این همان «أَوْ يُعَابُ فِيهِ مُؤْمِنٌ» است، ممکن است آن مؤمن نسبت به من ظالم هم باشد، او مؤمن است و ایمان دارد اما به من ظلم کرده است. اگر شما سعی کنید در موردی که به شما ظلم کرده است جلوی او را بگیرید حرفی نیست، اما اینکه با همسایه در مورد او حرف بزنیم و چیزهای دیگر هم اضافه کنیم، معصیت است، و دیگر نمیشود این موضوع را جبران کرد.
آقای مجالس
حضرت صادق علیه السلام در جای دیگری فرمودند: «اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ كُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً»،[9] برادر باشید، با هم به بِرّ و نیکی رفتار کنید، «مُتَحَابِّينَ فِي اَللَّهِ» به یکدیگر محبّت کنید، «مُتَوَاصِلِينَ» اهل ارتباط با هم باشید، اهل صله رحم باشید، «مُتَرَاحِمِينَ» به یکدیگر رحم کنید، «تَزَاوَرُوا» به دیدن یکدیگر بروید، «تَلاَقَوْا» با یکدیگر ملاقات کنید، «تَذَاكَرُوا»… حال موضوع گفتگو چه چیزی باشد؟ بخشی از گفتگو «تَذَاكَرُوا أَمْرَنَا»… مثلاً میگوید من اخیراً کتابی در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواندهام که فلان روایت را میگوید! عیبی هم ندارد این گفتگو در کافه هم باشد! «وَ أَحْيُوهُ» امر ما را زنده کنید!
به مجلسی بروید که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوست دارند.
فرمود: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ سَيِّداً»،[10] هر چیزی آقایی دارد، «وَ سَيِّدُ اَلْمَجَالِسِ مَجَالِسُ اَلشِّيعَةِ»، چرا؟…
امام صادق علیه السلام در جای دیگری فرمودند: «فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِعَلِیٍ اَلْمَحَافِلَ»،[11] وقتی اینها بنشینند نامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میبرند، «فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ» خدا به برکت او مجالس را تزئین کرده است.
زمانی من توفیق داشتم، یک عالم ربّانی در تهران، زمانی که جسم ایشان اجازه میداد، دائماً اهل صله رحم بود، اقوام را در خانهی خود جمع میکرد، یا گاهی اوقات اقوام او را دعوت میکردند و ایشان هم شرکت میکرد، گاهی به بنده میگفتند… چون بنده هم دوست داشتم جزو دوستان او باشم، اگر میتوانستم میرفتم. یک میهمانی بود، مثلاً نوروز بود و میخواستند نهار بدهند، مثلاً میگفتند ده دقیقه دو روایتِ مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخوانید، بعد شیرینی پخش کنید، بعد هم حرفهای دیگرتان را بزنید.
نمیگوید حرفهای دیگرتان را نزنید، میگوید اینکه بنشینید و بلند شوید و یک جملهی به درد بخور در مکالمهی شما نباشد، عادت میکنید، بعد دیگر وقتی «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ» رخ بدهد، اصلاً نمیفهمد!
آدمی که در معرض غفلت قرار بگیرد، راههای تشخیص او خراب میشود، «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا»، اگر نه…
این روایات خیلی زیباست، امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ سَيِّداً وَ سَيِّدُ اَلْمَجَالِسِ مَجَالِسُ اَلشِّيعَةِ»، اما بعد برای این یک شرط گذاشت…
قیمتِ کسبِ ولایتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
اول که رفتند حضرت را ببینند، گفتند: آقا! اینها شیعیان شما هستند. حضرت فرمود: «إِنِّي وَ اَللَّهِ لَأُحِبُّ رِيَاحَكُمْ» من بوی شما را دوست دارم، «وَ أَرْوَاحَكُمْ» اصلاً من دوست دارم با شما نشست و برخواست کنم و باهم باشیم، «فَأَعِينُونِي عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ» ولی باید اهلِ ورع و تلاش باشید…
«ورع» یعنی خودت را در معرض خطا قرار ندهی، میدانی اگر به فلان جا بروی، او میخواهد غیبت فلانی را کند، پس نرو! یعنی خودت را در معرض قرار نده.
بعد فرمود: من خیلی شما را دوست دارم اما «أَنَّ وَلاَيَتَنَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ» ولایت ما به آن کسی که اهل ورع و تلاش نیست نمیرسد.
در یکی از همین جلسات عرض کردیم، بعضی از آن کسانی که در سپاه کوفه، مقابلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفتند، درست است که اینها شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند، اما روزی در صفین حضور داشتند، و اگر در صفین کشته شده بودند، امروز جزو شهدای صفین بودند، یعنی شهدای محضرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه!
اولین قدم در پاسخ به شبهات
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سمت صفین میرفت یا از صفین برمیگشت، از کربلا گذشته است، وقتی از کربلا گذر کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیاده شد، ماجرا طولانی است، حضرت فرمودند: اینجا عشاق خدا روی زمین میافتند، اینجا خیمههایشان را برپا میکنند، بارهایشان را اینجا روی زمین میگذارند، نگاهی کرد و شروع کرد به گریه کردن، فرمود: خونشان را اینجا میریزند.
اسم این شخص «هَرثَمِه» است، او با اینکه در سپاه حضرت بود، مانند همسرش به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعتقاد نداشت، به همسر خود گفت: این امام شما غیبگو هم شده است!
همسر او گفت: علی بن ابیطالب سلام الله علیه حرف گزاف نمیزند.
وقتی همین «هرثمه» با کاروان کوفه به کربلا آمد، ناگهان همان تصویر را دید.
علم کافی نیست! بعضی اوقات دیگر علم جواب نمیدهد. این را بدانید که اگر کسی خیلی شبهات دارد، آخرین مرحله این است که شبههی او را علمی جواب بدهید، اول باید دید که آیا اهلِ گناه خاصّی هست یا نه.
اولین آیهای که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مقابل یزید خواند این بود که «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ»،[12] وقتی گناه را از حد به در بردند، دیگر آیات خدا را هم کتمان کردند، بلکه تکذیب کردند.
آنجا چه آیهای را تکذیب کردند؟ سر مطهّر را که قرآن میخواند و آن ملعون چوب میزد، این بالاترین تکذیب است.
«هرثمه» نگاه کرد و دید همینجا بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود اینجا خونشان را میریزند.
هنوز جنگ شروع نشده بود، «هرثمه» نزد امام حسین علیه السلام رفت و عرض کرد: آقا! شما به حق هستید.
علم به دردِ انسان غافل نمیخورد، چون جاهل نیست!
«هرثمه» نزد امام حسین علیه السلام رفت و عرض کرد: آقا! شما به حق هستید. «هرثمه» آن خاطره را تعریف کرد، حضرت فرمودند: آیا تو نزد ما میمانی؟ عرض کرد: نه!
«وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا»![13]
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دربارهی معاویه عبارتی فرموده است که ما هم به خدا پناه میبریم که مشمول این عبارت نشویم، حضرت فرمودند: «دَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ»،[14] باید کسی که تیر دنیا به او اصابت کرده است رها کرد.
اگر تیر به جایی اصابت کند که باعثِ مرگ است، دیگر نمیشود کاری کرد!
درست است که معاویه مشکلات فراوانی داشت، مشکلات اعتقادی و غیراعتقادی، ژنتیکی و غیرژنتیکی، ولی یکی از موارد هم این بود، آنقدر مهم بود که حضرت این مشکل را فرمودند!
«محمد بن ابیبکر» سلام الله علیه
کسانی بودهاند که از فرزندان بدترین طواغیت هستند، ولی به سمت حق برگشتهاند، اگر قرار بود نتوانند برگردند که روز قیامت اعتراض میکردند.
خدای متعال تابلویی بدست گرفته است، محمد بن ابیبکر!
آمد تا با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت کند، گفت: «اُبایِعُکَ»… وقتی شهید شده بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریه میکردند و میفرمودند که پسرم را کشتند!
«يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»،[15] شما با امام باش… امامی که ولایتِ باطنی دارد، میتواند مس را طلا کند، میتواند زباله را جواهر کند، میتواند آدم را هم درست کند، به شرطی که آن آدم بخواهد!
از فرزند این آدم، از نسل او، امام صادق علیه السلام است! «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ».
مجالست یعنی این، وقتی پدر محمد بن ابیبکر از دنیا رفت، مادر او با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ازدواج کرد، محمد بن ابیبکر بیش از بیست و سه سال از بیست و چند سال عمر خود را در خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذراند، اگر کسی انصاف داشته باشد باید بگوید «محمد بن امیرالمؤمنین»! خود حضرت هم فرمود: پسرم بود…
وقتی محمد بن ابیبکر آمد تا با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت کند، با اینکه حضرت شرط نکرده بود، عرض کرد: «اُبَایِعُکَ عَلَی وِلاَیَتِک وَالبَرَائَةَ عَن أبِی»، با تو بیعت میکنم که تا جان دارم آن را برای تو خرج کنم، و از پدرم بیزارم!
شعری هم به پدر خود گفت، گفت: «یَا أبَانَا قَد وَجَدنَا مَاصَلَح» بابا! خدا را شکر که ما راهِ درست را انتخاب کردیم، اما هرجا ما بین شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتیم، بخاطر تو مفتضح شدیم و خجالت کشیدیم، «خَابَ مَن أنتَ أبُوهُ وَافتَضَح» بیچاره آن کسی که تو پدرش هستی!
هر وقت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را دیدم خجالت کشیدم، با اینها چکار کردی؟…
مجالست میتواند اینقدر انسان را تکان بدهد! از آن طرف هم میتواند انسان را آنقدر بیچاره کند.
بهترین صراطِ مستقیم
«زَمَخشَری» خیلی انسان نابغهای است، هم مفسّرِ مشهور است، کتاب «کَشّاف» برای اوست، این کتاب ترجمه هم شده است، البته توصیه نمیکنم که این کتاب را بخوانید، «زَمَخشَری» از بزرگان معتزله است، هم در ادبیات عرب حیرتانگیز است، کتب ادبی زیادی هم دارد، در مجموع شخصیت خیلی مهمّی است. هزار سال است که او مُرده است اما کتب او محل گفتگو و بحث است.
اواخر عمر خود چند بیت شعر گفته است که خیلی زیباست، میگوید فلان گروه که اینطور شدند، گروه دیگر که اینطور شدند، فلان مذهب چه کردند، فلان مذهب چه کردند، بعد میگوید: «کَثُرَ الشَّکُ وَ الخَلافُ وَ کُلٌّ یَدَّعِی إنَّهُ الصِّرَاطَ السَّوِی»، اوضاع خیلی درهم است، هر کسی که از راه میرسد میگوید که صراط مستقیم با ماست، ما هم سر در گُم ماندهایم؛ بعد میگوید: «فَاعتِصَامِي بِلا إلَهَ سِوَاهُ» من به توحید چنگ میزنم، «ثُمَّ حُبِّي لِأحمَدَ وَعَلِي»، من میگویم: خدایا! من پیغمبرت را دوست دارم و از بین بقیه هم علی را! «فَازَ کَلبٌ بِحُبِّ أصحَابِ الکَهفٍ» یک سگی بود که از این اصحاب کهف خوشش آمد، خدا در این قرآن که مختصر است، میگوید: «وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ»،[16] «کَیفَ أشقَی بِحُبِّ آلِ النَّبِی»، مگر میشود؟…
ان شاء الله خدای متعال نشست و برخواست ما را در سیّدالمجالس قرار بدهد.
اگر اینطور نگاه کنیم که این جلساتی که ما در آن شرکت میکنیم… منظور بنده این لزوماً جلسه نیست، هر جایی که به اسم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، چون جلسهای که به نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، بالاخره یک جمله از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گفته میشود، اینها جلساتِ زندگی و حیات و حیاتبخش است.
خدایا! ما بیعُرضه هستیم، نشست و برخواست ما را با خوبانِ خودت قرار بده.
خدایا! یک مرتبه در عمر ما، نشست و برخواست ما را با امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.
خدایا! در این ماه رجب که کَرَمَت را سرازیر کردی، فضائل را سرازیر کردی، سیل فضائل و کرامت تو بر ماست، دست ما را در دستِ امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.
روضه و توسّل
من نمیدانم چرا اینطور بود که پانزدهم رجب امسال وقتی میخواستم روضه بخوانم، ذهن من به اینجا رفت…
دیدهاید در ماجرای کربلا میگویند که امام سجّاد علیه السلام آب میدید گریه میکرد، میدید حیوانی را میخواهند قربانی کنند گریه میکرد، طفل میدید گریه میکرد…
من میخواهم بگویم اگر این بزرگواران آدمهای عادی هم بودند که نبودند، نیازی نبود به خیابان بروند تا طفل ببینند، در خودِ خانه هم چیزهایی بود که ببینند و گریه کنند؛ به یکی از آنها اشاره میکنم…
وقتی «عَمرو بن عَبدود» در آن ماجرای مفصل مسلمین را تحقیر کرد و با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درگیر شد و… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با او جنگید و او را انداخت. وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برمیگشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گریه کرد.
گفتند: یا رسول الله! شما که دست به آسمان برده بودید و دعا میکردید، حال علی زنده برگشته است!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: او از صبح گرسنه بود…
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از صبح گرسنه است یعنی صدیقه طاهره سلام الله علیها هم در خانه گرسنه است…
همهی آدم فدای یک نفسِ زهرای مرضیه سلام الله علیها…
یک نفر گفت: تو که جنگ تن به تن کردیف غنیمت برای تو بود! همین زرهی رویی عمرو بن عبدود هزار سکّه ارزش داشت!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به کسی جواب نمیداد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! برای چه این زره را برنداشتی؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: وقتی عمرو بن عبدود زمین افتاد، قبل از مرگش به من گفت که من همهی اعتبار سپاه خود هستم، مرا برهنه نکن!
آقا جان! اگر این زرهی رویی را برمیداشتید که برهنه نمیشد… اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او دست نزد…
دوستان را کجا کنی محروم؟…
این خانواده که به کسی «نه» نمیگویند، اگر دشمن خدا هم چیزی بخواهد… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: گفت دوست ندارم برهنه شوم…
کافرِ هتّاک گفت دوست ندارم برهنه شوم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این هتّاکِ به پیغمبر…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان ایستاده بود، مدام میرفت و با نوامیس آل الله صحبت میکرد و به میدان برمیگشت، میخواست اینها را آماده کند…
اینها هم میدانستند که این مرتبهی آخر نیست، مرتبهی آخر رمز دارد…
تا اینکه وقتی مرتبهی آخر به سراغ اینها رفت، دیگر خون از بدن مبارک حضرت سرازیر بود، نگاهی به نوامیس آل الله کرد و فرمود: ای دختران پیامبر! برای بلا آماده باشید، خدا نگهدار شما باشد…
اینجا رو کرد به حضرت زینب کبری سلام الله علیها و فرمود: «اِيتيني بِثَوْبٍ عَتيقٍ لا يَرْغَبُ اَحَدٌ فيهِ مِنَ القَوْمِ اَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيابي»، لباسی به من بده که کسی به این لباس طمع نکند، «لِئَلاَّ اُجَرَّدَ مِنْهُ بَعْدَ قَتلي» دوست ندارم مرا بعد از شهادت برهنه کنند…
من جلوتر نمیروم، میخواهم بگویم حضرت زینب کبری سلام الله علیها اگر در خانه هم بود، وقتی لباس هم میدیدند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه اعراف، آیه 200 (وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۚ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
[5] سوره مبارکه اعراف، آیه 201 (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ)
[6] سوره مبارکه ناس، آیه 6
[7] سوره مبارکه اعراف، آیه 201 (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ)
[8] الکافي، جلد ۲، صفحه ۳۷۷
[9] الکافي، جلد ۲، صفحه ۱۷۵ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شُعَيْبٍ اَلْعَقَرْقُوفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ: اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ كُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّينَ فِي اَللَّهِ مُتَوَاصِلِينَ مُتَرَاحِمِينَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاكَرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْيُوهُ .)
[10] الکافي، جلد ۸، صفحه ۲۱۲ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: خَرَجْتُ أَنَا وَ أَبِي حَتَّى إِذَا كُنَّا بَيْنَ اَلْقَبْرِ وَ اَلْمِنْبَرِ إِذَا هُوَ بِأُنَاسٍ مِنَ اَلشِّيعَةِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنِّي وَ اَللَّهِ لَأُحِبُّ رِيَاحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ فَأَعِينُونِي عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ وَلاَيَتَنَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ مَنِ اِئْتَمَّ مِنْكُمْ بِعَبْدٍ فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِهِ أَنْتُمْ شِيعَةُ اَللَّهِ وَ أَنْتُمْ أَنْصَارُ اَللَّهِ وَ أَنْتُمُ «اَلسّٰابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ» وَ اَلسَّابِقُونَ اَلْآخِرُونَ وَ اَلسَّابِقُونَ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلسَّابِقُونَ فِي اَلْآخِرَةِ إِلَى اَلْجَنَّةِ قَدْ ضَمِنَّا لَكُمُ اَلْجَنَّةَ بِضَمَانِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ضَمَانِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَللَّهِ مَا عَلَى دَرَجَةِ اَلْجَنَّةِ أَكْثَرُ أَرْوَاحاً مِنْكُمْ فَتَنَافَسُوا فِي فَضَائِلِ اَلدَّرَجَاتِ أَنْتُمُ اَلطَّيِّبُونَ وَ نِسَاؤُكُمُ اَلطَّيِّبَاتُ كُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْرَاءُ عَيْنَاءُ وَ كُلُّ مُؤْمِنٍ صِدِّيقٌ وَ لَقَدْ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِقَنْبَرٍ يَا قَنْبَرُ أَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اِسْتَبْشِرْ فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ عَلَى أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلاَّ اَلشِّيعَةَ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ عِزّاً وَ عِزُّ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ دِعَامَةً وَ دِعَامَةُ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ ذِرْوَةً وَ ذِرْوَةُ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ اَلْإِسْلاَمِ اَلشِّيعَةُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ سَيِّداً وَ سَيِّدُ اَلْمَجَالِسِ مَجَالِسُ اَلشِّيعَةِ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ إِمَاماً وَ إِمَامُ اَلْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْكُنُهَا اَلشِّيعَةُ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ مَا فِي اَلْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا رَأَيْتَ بِعَيْنٍ عُشْباً أَبَداً وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ مَا فِي اَلْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَى أَهْلِ خِلاَفِكُمْ وَ لاَ أَصَابُوا اَلطَّيِّبَاتِ مَا لَهُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ لاَ لَهُمْ «فِي اَلْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ» كُلُّ نَاصِبٍ وَ إِنْ تَعَبَّدَ وَ اِجْتَهَدَ مَنْسُوبٌ إِلَى هَذِهِ اَلْآيَةِ «عٰامِلَةٌ نٰاصِبَةٌ `تَصْلىٰ نٰاراً حٰامِيَةً » فَكُلُّ نَاصِبٍ مُجْتَهِدٍ فَعَمَلُهُ هَبَاءٌ شِيعَتُنَا يَنْطِقُونَ بِنُورِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يُخَالِفُهُمْ يَنْطِقُونَ بِتَفَلُّتٍ وَ اَللَّهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَنَامُ إِلاَّ أَصْعَدَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رُوحَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَيُبَارِكُ عَلَيْهَا فَإِنْ كَانَ قَدْ أَتَى عَلَيْهَا أَجَلُهَا جَعَلَهَا فِي كُنُوزِ رَحْمَتِهِ وَ فِي رِيَاضِ جَنَّةٍ وَ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ وَ إِنْ كَانَ أَجَلُهَا مُتَأَخِّراً بَعَثَ بِهَا مَعَ أَمَنَتِهِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ لِيَرُدُّوهَا إِلَى اَلْجَسَدِ اَلَّذِي خَرَجَتْ مِنْهُ لِتَسْكُنَ فِيهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ حَاجَّكُمْ وَ عُمَّارَكُمْ لَخَاصَّةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ فُقَرَاءَكُمْ لَأَهْلُ اَلْغِنَى وَ إِنَّ أَغْنِيَاءَكُمْ لَأَهْلُ اَلْقَنَاعَةِ وَ إِنَّكُمْ كُلَّكُمْ لَأَهْلُ دَعْوَتِهِ وَ أَهْلُ إِجَابَتِهِ .)
[11] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱ ، صفحه ۸ (حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُمْرُوسٍ اَلْهَمَدَانِيُّ بِهَمَدَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ اَلْحَسَنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْقَحْطَبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ اَلْحَكَمِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْأَوْزَاعِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ كَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِي اَلْأَرْضِ وَ فِي اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْيَا كَالْقَمَرِ بِاللَّيْلِ فِي اَلْأَرْضِ أَعْطَى اَللَّهُ عَلِيّاً مِنَ اَلْفَضْلِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلْفَهْمِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ شَبَّهْتُ لِينَهُ بِلِينِ لُوطٍ وَ خُلُقَهُ بِخُلُقِ يَحْيَى وَ زُهْدَهُ بِزُهْدِ أَيُّوبَ وَ سَخَاهُ بِسَخَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَهْجَتَهُ بِبَهْجَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ قُوَّتَهُ بِقُوَّةِ دَاوُدَ لَهُ اِسْمٌ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ فِي اَلْجَنَّةِ بَشَّرَنِي بِهِ رَبِّي وَ كَانَتْ لَهُ اَلْبِشَارَةُ عِنْدِي عَلِيٌّ مَحْمُودٌ عِنْدَ اَلْحَقِّ مُزَكًّى عِنْدَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ خَاصَّتِي وَ خَالِصَتِي وَ ظَاهِرَتِي وَ مِصْبَاحِي وَ جَنَّتِي وَ رَفِيقِي آنَسَنِي بِهِ رَبِّي فَسَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لاَ يَقْبِضَهُ قَبْلِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَقْبِضَهُ شَهِيداً بَعْدِي أُدْخِلْتُ اَلْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ حُورَ عَلِيٍّ أَكْثَرَ مِنْ وَرَقِ اَلشَّجَرِ وَ قُصُورَ عَلِيٍّ كَعَدَدِ اَلْبَشَرِ – عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً فَقَدْ تَوَلاَّنِي حُبُّ عَلِيٍّ نِعْمَةٌ وَ اِتِّبَاعُهُ فَضِيلَةٌ دَانَ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ حَفَّتْ بِهِ اَلْجِنُّ اَلصَّالِحُونَ لَمْ يَمْشِ عَلَى اَلْأَرْضِ مَاشٍ بَعْدِي إِلاَّ كَانَ هُوَ أَكْرَمَ مِنْهُ عِزّاً وَ فَخْراً وَ مِنْهَاجاً لَمْ يَكُ فَظّاً عَجُولاً وَ لاَ مُسْتَرْسِلاً لِفَسَادٍ وَ لاَ مُتَعَنِّداً حَمَلَتْهُ اَلْأَرْضُ فَأَكْرَمَتْهُ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَطْنِ أُنْثَى بَعْدِي أَحَدٌ كَانَ أَكْرَمَ خُرُوجاً مِنْهُ وَ لَمْ يَنْزِلْ مَنْزِلاً إِلاَّ كَانَ مَيْمُوناً أَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلْحِكْمَةَ وَ رَدَّاهُ بِالْفَهْمِ تُجَالِسُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ لاَ يَرَاهَا وَ لَوْ أُوحِيَ إِلَى أَحَدٍ بَعْدِي لَأُوحِيَ إِلَيْهِ فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ وَ أَكْرَمَ بِهِ اَلْعَسَاكِرَ وَ أَخْصَبَ بِهِ اَلْبِلاَدَ وَ أَعَزَّ بِهِ اَلْأَجْنَادَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ يُزَارُ وَ لاَ يَزُورُ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلْقَمَرِ إِذَا طَلَعَ أَضَاءَ اَلظُّلْمَةَ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ أَنَارَتْ وَصَفَهُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ مَدَحَهُ بِآيَاتِهِ وَ وَصَفَ فِيهِ آثَارَهُ وَ أَجْرَى مَنَازِلَهُ فَهُوَ اَلْكَرِيمُ حَيّاً وَ اَلشَّهِيدُ مَيِّتاً.)
[12] سوره مبارکه روم، آیه 10
[13] زیارت اربعین
[14] نهج البلاغه، نامه 28 (أَ لَا تَرَى -غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ. أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ؛ وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِينَ؛ فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ؛ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا.)
[15] سوره مبارکه روم، آیه 19 (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ)
[16] سوره مبارکه کهف، آیه 18 (وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا)