«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمیمرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه و فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
بحثی که سهشنبهها خدمت شما عرض میکردیم بحث «خطر غفلت» بود.
سعی میکنم گوشهای از بحث که به صدیقه طاهره سلام الله علیها بیشتر مربوط است را عرض کنم.
یکی از موضوعاتی که ظاهر خیلی سادهای دارد ولی خیلی پیچیده است، مؤثر است، تغییر دهنده است، سرنوشتساز است، موضوع «غفلت» است.
غفلت چیست؟
عرض کردیم که سادهشدهی موضوع غفلت، این کاری است که این دوربینها انجام میدهند، منتها این دوربینها این کار را با برنامهریزی اینجام میدهند، وقتی جایی را زوم میکند که با دقّت ضبط کند، جاهایی را نمیبیند و ضبط نمیکند. دوربین برای این کار طراحی شده است، این عمل برای دوربین یک نقص محسوب نمیشود. کجا نقص است؟ آنجایی که من یک اصل و حقیقتی را نبینم، یک غیر اصل را ببینم، یا یک اصلی را ببینم اما اصلهایی را نبینم.
آخرین هفتهای که این بحث را مطرح کردیم که قبل از فاطمیه بود، این مثال را عرض کردیم که مثلاً میبینم یک نفر یک حرفی زده است که برداشت من این است که او خلاف گفته است و درست نگفته است، شاید هم من درست برداشت میکنم و درست میگویم، بعد آنقدر این موضوع را ببینم که به خودم اجازه بدهم که شخصیت او را لِه کنم و به او اهانت کنم. یعنی دیدنِ یک چیزی، حتّی مهم، باعث شود که انسان از چیزهای مهمِ دیگری غافل شود.
اینکه من از صبح تا شب عمر خود را در کجا صرف میکنم، به این موضوع ربط دارد. غفلت زیرپوستی است و خیلی راحت اتفاق میافتد، غافل نه کَر است و نه کور است و نه دیوانه است و نه نادان است، ممکن است هیچکدام از اینها نباشد، نه لزوماً کافر است، ممکن است ایمان هم داشته باشد و چشم او هم ببیند و گوش او هم بشنود و سواد هم داشته باشد و عقل هم داشته باشد، ولی آنقدر توجّه او به چیزی جلب شده است که چیزهای دیگری را نمیبیند.
کارِ رسانهها زوم کردن روی موضوعاتی است، درشت کردنِ بعضی از موضوعات است، داغ کردنِ بعضی مسائل است. اصلاً رسانهها ما را با این موضوع اداره میکنند.
مثلاً ایام المپیک است، در جایی هم جنگی هست، میتواند همهی توجّه را روی آن جنگ ببرد و المپیک را در سایه ببرد، میتواند آنقدر بازیهای المپیک را در توجّه ببرد که آن قتلعام را در سایه ببرد. این رسانه است که انتخاب میکند. آن کسی که حواسش نیست و در دامان این موضوعات میافتد، دنبالهرو حرکت میکند.
کاسبها با غفلتِ مردم پول درمیآورند، سیاستمداران با غفلتِ مردم حکومت میکنند، رسانهایها با غفلتِ مردم نشریه و رسانه و پُستِ خود را گرم میکنند و پول درمیآورند، بیچاره هم آن کسی است که بخاطرِ دنیای دیگران، آخرتِ خود را به باد میدهد.
از قبل تصمیم میگیرد که چیزی را داغ کند، رگِ خوابِ ما را هم میداند، روی رگِ خواب ما چیزی میگوید و ما داغ میشویم، عکس العمل نشان میدهیم، بعد چیزهای دیگری…
گاهی با عنصرِ دین و موضوعات دینی این کار را با ما میکنند، این موضوع خیلی زیاد اتفاق میافتد.
مباحثی در این زمینه گذشت.
فقط خداست که مدبّر است
یکی از نقاطِ غفلت که خیلی مهم است و میخواهم چند جملهای به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ربط بدهم، آن جایی است که من توهّمِ این را دارم که مدبّرِ عالم هستم یا عقلِ من میرسد، خودم میخواهم برای خودم برنامهریزی کنم.
اولین اتفاقی که اینجا رخ میدهد، طرف با خدا دعوا میکند. چون خدا رَبِّ ماست، بخواهی یا نخواهی، ذاتیِ خدای متعال ربوبیت است، هر جایی که ببیند نقطهی توقف و عدم رشد من است و به خودم توجّه پیدا کردهام، این را میشکند. هر تصمیمی میگیرم، آن تصمیم را بهم میزند. چرا؟ چون من فکر میکنم که من مدبّر هستم.
ما به این دنیا آمدهایم که بنده شویم. اگر همین الآن به شما بگویند که یک نقشهی ساختمان دارید که بهترین نقشه است و یک نقشهی دیگر که یک صدمِ آن هم نیست، شما کدامیک را انتخاب میکنید؟ مسلّماً نقشهی بهتر را انتخاب میکنید. اگر به کسی بگویند کسی بیمار است و بهترین پزشک دنیا هم یک پروتکلِ درمانی داده است، آیا من به خودم اجازه میدهم که بگویم که من طورِ دیگری فکر میکنم؟
اما ما در زندگی خودمان طوری رفتار میکنیم که گویی تدابیر خدا نعوذبالله درست نیست، یا نعوذبالله خدا مدبّر نیست. خدا هم غیور است، کبیرِ متعال است، متکبّر است، مدام برنامهی ما را بهم میریزد. این هم از لطفِ خداست، برنامهی ما را بهم میریزد که حواسِ ما جمع شود.
یکی از آن نقاطی که ما بشدّت در آن بیچاره هستیم این است که مدام سعی میکنیم خودمان چیزی را درست کنیم، جالب است که در موضوعاتِ کوچکتر این کار را نمیکنیم!
مثلاً اگر الآن به من بگویند که یک نگین میدهیم تا انگشتر درست کنید، من هیچوقت نمیگویم بگذار خودم به کارگاه بروم تا ببینم میتوانم این نگین را درست کنم یا نه! میفهمم که باید این نگین را به یک انگشترساز بدهم، ولی در امور زندگیمان که با یک انگشتر تفاوت دارد، اینطور عمل نمیکنیم! امورِ زندگی که سرنوشت من است!
در روایت میگوید هم باید از صبح تا شب تلاش کنی، هم کاری میکنم که از همه ناامید شوی و بفهمی که تدبیرِ شما درست نیست. تو را از همه ناامید میکنم که امیدِ تو واقعی شود.
خدا به دنبال این نیست که ما را ناامید کند، منتها امید به چه کسی؟
اگر کسی بیمار داشته باشد، بعنوان واسطه و وسیله به یک پزشکِ حاذق امید دارد، نه به من!
یکی از آن غفلتهای رایج ما که خدا میخواهد ما را از آن توهّم بیرون بیاورد، یک متناقضنمایی است، یعنی هم باید از صبح تا شب تلاش کنی، هم تو کارهای نیستی!
یعنی چه؟ یعنی آن کسی که این عالم را طراحی کرده است، میگوید تو بررسیها و تلاش خودت را کن، اما اگر بخواهم اثر را در تلاش تو قرار میدهم نه در طرحِ شما.
زمانی من در این موضوع که «آیا ما در ظهور امام زمان ارواحنا فداه مؤثر هستیم یا نه»، مرحوم آقای مصباح فرمایشی فرموده بودند و دعوا شد، بنده عرض کردم که تلاشِ ما مذبوحانه است، تلاش ما در همه چیز مذبوحانه است، منتها آن زمان نخواستم نام آقای مصباح را خرج کنم، آن هم در دعوایی که بعضیها خیال میکردند که مثلاً ما میتوانیم با انتخابات ظهور را نزدیک کنیم، یا ما میتوانیم با فلان راهپیمایی ظهور را نزدیک کنیم، یا ما میتوانیم با تأسیس یک خیریه ظهور را نزدیک کنیم.
حال این بحث که «ظهور چیست؟» را برای زمان دیگری رها میکنم، خودِ این موضوع به سلسله جلساتی نیاز دارد که بگوییم ظهور چیست و غیبت چیست، روایات در این زمینه چه چیزی میگویند.
من در آنجا عرض کردم که تلاشِ ما مذبوحانه است.
«تلاشِ ما مذبوحانه است» یعنی چه؟ وقتی میخواهند مرغ را قربانی کنند، وقتی برای ذبح آماده میشود، دست و پا میزند. دست و پا بزند یا نزند تفاوتی ندارد، ولی دست و پا را میزند.
مؤمن باید تلاشِ مذبوحانه کند، یعنی چه؟ یعنی باید بگوید من وظیفه دارم که تلاش کنم، اما آیا اثر و ثمر دارد؟ این موضوع به من مربوط نیست و من نمیدانم که آیا ثمر دارد یا نه، من برای عملِ خود ثمر قائل نیستم، قیامت به اثرِ عملِ من کار ندارند، به عملِ من کار دارند.
میگوید تو تدبیر نکن، تدبیر من هستم، مدبّر من هستم، تو کارهای نیستی.
مثل اینکه یک نفر اینجا را ساخته است، حال یک شب هم مرا برای منبر دعوت کردهاند، حال بگویم آن آجرها را پایین بیاورید! میگویند تو نیم ساعت حرف بزن، این آجرها به تو ربطی ندارد.
خدای متعال همهی این دنیا را درست کرده است، آن هم خدایی که أرحم الرّاحمین و أقدر القادرین و أعلم العالمین است و در همه چیز هم تک است، بعد من میگویم: خدایا! این موضوع را اینطور کن!
چون خدای متعال مرا دوست دارد کار میکند که من بفهمم که کارهای نیستم.
قبول کردنِ مسئولیت خیلی مشکل است
حال شما نگاه کنید، اینکه میگویم متناقضنماست این است که ما در جاهایی تصمیمی میگیریم که زندگی بقیه بهم میخورد، مسئولین یک تصمیم میگیرند و معیشتِ مردم تکان میخورد. اینجا جای حساسی است، تو چقدر تلاش کردهای؟ چقدر حساب و کتاب کردهای؟ جای خیلی حساسی است!
برای همین هم روایات نسبت به کسانی که خودشان را در معرضِ مسئولیت قرار میدهند حرفهای خیلی عجیبی زدهاند. میگوید من نمیگویم که هیچ کسی وظیفهی خود را انجام ندهد، اما تو ناگهان چه چیزی در خودت احساس کردی که بیایی و راجع به زندگی مردم حرف بزنی؟ آیا مردم التماس کردند که تو مسئول شوی؟
الآن اگر یک پرستار کسی را جراحی کند، غیر از اینکه شغل او را از او میگیرند، او را دادگاهی میکنند. اما اگر کسی در عملیات وسط جنگ تیر بخورد و پزشک نباشد و آن مجروح هم مشرف به شهادت باشد و فقط یک پرستار باشد و جراحی نکند، او را مؤاخذه میکنند.
میگوید تو بفهم که مدبّر نیستی، اگر مردم از تو درخواست کردند، در اینصورت اگر جایی تلاش کردم و قسمتی از کار خراب شد، میگویم من که گفتم من نمیتوانم، شما هم میبینید که از صبح تا شب میدوم! مردم هم قبول میکنند و میگویند خودمان به این شخص فشار آوردیم.
بفهمیم که ما «هیچ» هستیم
اگر بنده بخواهد بنده باشد باید بفهمد که خدا بهتر از نظر او را دارد.
اجازه بدهید مثال بزنم تا موضوع عینی شود.
طرف تلاش خود را میکند که عرفاً با آن میزان تلاش میشود هر ماه چهل میلیون تومان درآمد داشت، اما این شخص چنین درآمدی ندارد. یا عرفاً باید ده میلیون تومان درآمد داشته باشد اما حال چهل میلیون تومان درآمد دارد. یعنی این شخص گاهی بیشتر کار میکند و درآمد کمتری دارد، گاهی کمتر کار میکند و درآمد بیشتری دارد.
آن کسی که خودش را مدبّر میداند، اولین قدم این است که با خدا دعوا میکند! مثلاً میگوید من که نماز میخوانم و اهل عبادت هستم چرا روزی خوبی ندارم؟ یعنی من میخواهم تدبیر کنم.
خدای متعال هم میخواهد من تدبیر نکنم، میگوید تو کارِ خودت را کن. تو خدا داری! یک نوکرِ نفهم که نداری! خدای متعال که نعوذبالله یک نفهمِ ناتوانِ لجبازِ بیرحم نیست! میگوید اگر تو هر ماه چهل میلیون تومان درآمد داشته باشی، الآن برای تو خوب نیست.
یکی از مراتبِ غفلت این است که من خیال کنم من مدبّر هستم. خدای متعال هم چون مهربان است در این موضوعات خیلی حساس است، اگر کسی ادّعای تدبیر کند، او را ضایع میکند. میگوید باید بفهمی که هیچ چیزی نیستی، تو فقر هستی، تو جهل هستی، تو ضعف هستی، تو هیچ چیزی نیستی.
تو بدان جهل هستی، من به تو یاد میدهم.
چون آدمی که نمیداند جهل است… توجّه کنید که نمیگویم «جاهل»، میگویم «جهل»، چون ما جاهلتر از جاهل هستیم، ما جهل هستیم، ما ضعیفتر از ضعیف هستیم، ما ضعف هستیم، ما هیچ چیزی نیستیم. اگر بنده این موضوع را بفهمد، آدمی که بفهمد ضعف است، تمایل او به سمتِ قوی است، مانند گل آفتابگردون که مدام به سمتِ خورشید برمیگردد. تو بفهم ضعف هستی، به سمتِ قویِ عزیز برمیگردی. حال آن قوّت، قوّتِ توست.
هرچه بیشتر بدانی که هیچ چیزی نیستی، هرچه بیشتر بندهتر باشی، من دست تو میشوم و تو «یدالله» میشوی، چشم تو میشوم و تو «عَین الله» میشوی.
تو بفهم نمیبینی، من چشم تو میشوم و آنوقت تو عالم را میبینی، تو بدان ضعف هستی، من قویِ عزیز هستم، تو بدان جهل هستی، من علیمِ خَبیر هستم. آدمی که بداند گرسنه است، به سمتِ غذا میرود، آدمِ تشنه به سمتِ آب میرود. اگر بدانم جهل دارم به سمتِ علم میروم.
نجاستِ سقیفه
نجاستِ سقیفه در همین تدبیر بود، میگفت من دنیای خوبی میخواهم و این علی نمیگذارد دنیای من خوب باشد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: نه تنها همه چیز را خراب کردید، دنیای خودتان را هم به باد دادید، امنیتِ شما هم فناء شد، همه چیز را از دست خواهید داد، آخرت که هیچ، دنیایتان هم خراب شد.
آن فردی که جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشست، میخواست دنیای بهتری داشته باشد، وگرنه به آخرت که باور نداشت. ای بدبخت! برای چند سال؟ دو سال؟ هزار و چهارصد و چهل و سه سال است که در حال عذاب هستی! اگر تو میفهمیدی که نباید این کار را میکردی! تو حتّی خیرخواه خودت هم نبودی. هیچ آدمی اینقدر به خودش بد نکرده است که او به خودش بد کرده است. بعد ادّعای تدبیر هم کرده است و میخواهد بقیه را هم بدبخت کند.
بعد اصلاً چکار کردی؟ برای اینکه جا بیفتد که میتوانی جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بنشینی، بعضی از بریز و بپاشهای دنیا را هم نتوانستی انجام دهی! چون میخواستی شبیهسازیِ زهد کنی!
حریصترین انسانِ عالم برای اینکه بتواند جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بنشیند، ظاهرِ زهد به خود گرفت!
دنیا که رفت، دو سال…
سفیهانهترین رفتار ممکن را کسی کرد که مقابلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر کشید! چون دنیای خود را باخته است و در آخرت هم منبعِ تغذیهی جهنّم شده است! تو از همه بیچارهتر هستی.
کدام دزد و حریص و ظالمی میتواند اینقدر به خود ظلم کند؟ چرا این کار را کرد؟ اگر انتهای موضوع را ببینید، خواهید دید که میخواست دنیای بهتری داشته باشد، چون او که به آخرت ایمان نداشت.
روحِ سقیفه یک تلاش برای تدبیر است، آن هم در نهایتِ ضعف.
ایمانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به تدبیرِ الهی
شما اینطرف را نگاه کنید، قویترین انسانی که تاریخ به خودش دیده است، قویترین بازویی که تابحال شمشیر بدست خود گرفته است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او میفرماید: علی جان! وقتی به خانهی تو حمله کردند، این مرتبه دست به شمشیر نبر.
این موضوع بر خلافِ تدبیرِ ظاهریِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، تدبیری که به ذهن ما میرسد «دفاع» است، عمل بر خلاف این موضوع هم خیلی سخت است، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: علی جان! باید صبر کنی، هدایتِ بقیهی مردم به این موضوع وابسته است.
هیچ کسی مانندِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خودش را در برابرِ خدا «هیچ» نمیداند، برای همین هم اینقدر بالاست.
لیوانی که فکر میکند پُر است، پُر نمیشود، آدمی که خیال میکند میداند، یاد نمیگیرد. آن کسی که از همه خالیتر بودنِ خودش را باور دارد، بیشتر خودش را در معرض قرار میدهد. آن کسی که از همه عبدتر است، از همه ثروتمندتر است. آن کسی که خیال میکند چیزی دارد… چون چه کسی در برابرِ خدا چیزی دارد؟ پس آن کسی که خیال میکند چیزی دارد، توهّمِ بیشتری دارد.
منبعِ حسادت
کجا حسادت بوجود میآید؟ اگر نگاه کنید، ریشهی همهی اینها در توحید و مسئلهی غفلت است. چرا حسادت پیدا میکند؟ همانطور که میدانید به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم حسادت کردند، میگفتند چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تحویل میگیرد؟
خدای متعال در این یک بخش به ما لطف کرده است، البته خدا کند که ما نسبت به شیعیان هم اینطور باشیم، ببین و تماشا کن و لذّت ببر، الحمدلله ما پیروانِ ابوذر هستیم، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به ابوذر میگفت، عرض میکرد: یا رسول الله! دلِ مرا جلا دادید، یک فضیلتِ دیگر هم بفرمایید.
در حالی که فرمود: دشمنانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی فضایلِ او را میشنوند، انگار دانهی انارِ ترش میخورد، صورتشان هم بهم میریزد! ای بدبخت! تو که کارهای نیستی! حداقل بشنو و لذّت ببر.
ما الحمدلله میدانیم کارهای نیستیم، وقتی نامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میآید لذّت میبریم.
چرا حسودی میکند؟ میگوید چرا من ندارم؟
خاک بر سرِ آن خدای خسیسِ پلیدِ نفهمِ نادانِ ناتوانی که برای تو مفید است فلان چیز را داشته باشی یا فلان حالت را داشته باشی، ولی به تو نمیدهد، من به آن خدا کافر هستم، آن که خدا نیست.
آن خدایی که کریم است، أرحم الرّاحمین است، مگر میشود چیزی به نفعِ من باشد و از آن دریغ کند؟ اگر قرار است من تشخیص بدهیم که من خدا هستم و او هم یکی از نوکران من است، اگر او خداست که حسادت یعنی چه؟ مگر میشود چیزی برای من خوب باشد و او به من ندهد؟
اگر در یاد داشته باشید در بخش غفلت عرض کردیم که پایان کار هر موضوعی، پایان هر امری، روز قیامت معلوم میشود، روز قیامت معلوم میشود که چه چیزی به دردِ من خورد و چه چیزی به دردِ من نخورد.
اگر ریشهی این اوصاف اخلاقی که به ما گفتهاند را نگاه کنید، همهشان به توحید برمیگردد.
اگر من باور کنم که این عالم أرحم الرّاحمینی دارد خیال من راحت میشود. اگر یک مادرِ مهربان در یک خانه باشد، بچهها به تقسیمِ او راضی هستند، هیچوقت بچه به مادری که به مهربانی او باور دارد نمیگوید چرا حق مرا به دیگری دادی؟ شأن مادر أجلّ است که بخواهد حق مرا ضایع کند.
اینکه ما در این موضوعات با یکدیگر رقابت میکنیم و یکدیگر را تخریب میکنیم یعنی خدا را به اندازهی یک مادرِ مهربان قبول نداریم. در حالی که مادر یا پدرِ مهربان دارد، خیالش راحت است.
کسی که خدای أرحم الرّاحمین دارد، قَدَر قدرت است و قوی شوکت است و أرحم الرّاحمین است، باید آرامش داشته باشد.
نمیگویم پرت بودند ولی اولیای خدا اخبار را مانند بورس بصورت لحظه به لحظه دنبال نمیکردند، به دهر هر خبری هست زیر پرچم اوست، اتفاقی رخ نمیدهد، ما در آغوش خدا هستیم، مهربان است، ما خدای مهربان داریم، برای اینکه دستِ ما را بگیرد چهارده مهربان را هم فرستاده است که هوای ما را داشته باشند، وقتی پای من سُر میخورد یکی از آنها دست به دعا بلند میکند، وقتی گرفتار میشوم یکی از آنها دعا میکند. کسی که بداند این همه حامی دارد… بندهای که خدا دارد، بندهای که میداند خدای متعال اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را برای او فرستاده است، خیالش راحت است، نه اینکه چون خودش قدرت دارد، بلکه میداند صاحبِ قدرتِ عالم پشت سرِ اوست، و اگر کسی به دنبال تدبیر برود، اولین قدمِ مشکلِ روحی و روانی او میشود، چون به خودش متّکی است و خودِ او هم هیچ چیزی نیست، خودش جهل و ضعف است، خودش هیچ چیزی نیست.
اگر من بدانم همسایهای هر روز یک ساعت میایستد تا برای من جای پارک خودرو نگه دارد، همینکه مرا میبیند هم به خانهی خود میرود؛ اگر این موضوع را بفهمیم که همسایهای سی مرتبه ایستاده است که برای من جای پارک نگه داشته است، وقتی من نزدیک شدم هم طوری رفته است که من متوجه نشوم، اگر بفهمیم چقدر نسبت به او خضوع پیدا میکنیم؟
ما خدایی داریم که نفس کشیدن ما، لحظه له لحظهی زندگی ما، تمام سکانسهای این دورهای که در دنیا نقش بازی میکنیم را یک به یک طراحی کرده است، بهترین حالتِ ممکنی که اگر من خودم را به تدبیرِ او بسپارم، مرا به اعلی علیّین ببرد، مرا نزدِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ببرد… اگر انسان این موضوع را باور کند، به اندازهی همان همسایهای که نسبت به او خاضع میشود… بخش زیادی از خوف از خدا، خوف از عظمتِ مهربانیِ خداست، میگوید من کلاً امروز به تو یک مرتبه هم فکر نکردهام، تو همهی لحظات مرا طوری طراحی کردی که من به سمتِ برکات و خیرات بروم، اشک انسان جاری میشود، شوقِ عبادت پیدا میشود.
اینکه خوبها بیشتر از بدها عبادت میکنند برای چیست؟ پیامبرِ معصوم مدام استغفار میکرد، چون میدانست که خدا هوای او را دارد، میگوید: «سُبْحَانَكَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»،[4] ما که قدرِ تو را ندانستیم، «سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ»،[5] ما که عبادت نکردیم، نتوانستیم برای تو کاری کنیم، تو برای همین کارهای ما هم دوباره اجر میدهی!
بنده وقتی بنده است که بفهمد مدبّر نیست و از این خوابِ غفلت بیرون بیاید، اگر بنده بفهمد مدبّر نیست خودش را به دستِ مدبّر میسپارد.
ما خودمان را به دستِ خدا نسپردهایم، میگویم ببین فلانی فلان چیز را دارد و من ندارم، این یعنی من میفهمم این به دردِ من میخورد اما تو هنوز این موضوع را نمیفهمی.
تو با خدا حرف نزدهای، با نوکرِ جاهلِ خودت حرف زدی، اگر خدا بود که باید به او عرض میکردم که الحمدلله که از شدّتِ محبّتت مرا به فلان چیز مبتلا نکردهای.
همهی اینها ابتلاء است، سوره مبارکه فجر را در قرآن کریم ببینید، «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ»،[6] وقتی انسان را مبتلا میکنیم و به او نعمت میدهیم میگوید خدا خیلی مرا دوست دارد، «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ»، وقتی رزق او را کم میکنیم اعتراض میکند و میگوید خدا به من اهانت کرد!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ثروتِ خمس را به بعضی از پولدارهای مکّه داد و به اصحاب صُفّه چیزی نداد، فرمود: اینها ایمان دارند. این شخص میداند باید از خدا بخواهد، این شخص باید الآن قدری صعه وجودی پیدا کند… این شخص باید بفهمد که وقتی میخواهد از خانه بیرون برود به کارتِ بانکیِ جیب خود اکتفاء نکند، باید اعتماد او به خدا باشد.
آدمی که بداند رازق خداست، دزدی نمیکند. درواقع دزد به خدا توهین میکند، میگوید تو یک بُتِ خسیس هستی، نمیگوید تو یک رَبِّ کریمِ جوادِ مطلق هستی، چون اگر اینطور بگوید که ربا نمیخورد، رشوه نمیگیرد، دزدی نمیکند، زد و بند نمیکند که به یک پست برسد.
یکی از جهاتی که فرمود «هر بلایی در این عالم بیاید بر گردنِ اهل سقیفه است» این است که آن روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواست ما را به سرِ سفرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببرد، اینها ادّعای تدبیر کردند و عالم را خراب کردند، حسودی کردند، «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ».[7]
حال بروید و زندگیِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید.
تجلّیِ اسماء و صفات خدا در اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
اگر ما باشیم خیال میکنیم که باید همهی ثروتهای مادی را به درِ خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببریم، ولی مادرِ عالمِ وجود خیلی از روزها از گرسنگی میلرزید، یک جهتِ این امر این بود که اگر زمانی من گیر کردم نگویم خدا از من بیزار است، میگوید آن کسی که عالم میدانند خدا او را دوست دارد که زهرای اطهر است، گاهی از گرسنگی میلرزید، درحالی که مستجاب الدعوه بوده است، اگر دست بالا کرده بود که عالم را به طلا تبدیل میکرد.
اما ربّ قدیرِ مدبّر دارند و امور را به دست او سپردهاند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه وارد میشوند و میبینند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از گرسنگی میلرزند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وظیفهی خود را انجام میدهند، شمشیر یا زره یا لباس خود را در بازار میفروشد، وقتی در حال برگشتن است میبیند خدای مدبّر مقدادِ گرسنه را بر سرِ راه او گذاشته است، میگوید تو رازق هستی. تو دوست داری من چیزی که دارم را به بندهی گرسنهی تو مقداد بدهم، خدای فاطمه خدای فاطمه است، خدای فاطمه یعنی خدایی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میشناسد، این خدا با خدایی که کاشانی میشناسد تفاوت دارد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرماید من این کار را انجام میدهم، خدای فاطمه هم خیرالرازقین است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن را به مقداد داد، حساب هم نکرد که مثلاً آن را نصف کند.
خدای متعال سختترین شرایط را برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رقم زده است، هزار مرتبه میتوانستند نعوذبالله خطا کنند و به سمتِ تدبیر خودشان بروند، اما آنها از همه عبدتر هستند و در دستِ خدا از همه نرمتر هستند، برای همین هم از همه ثروتمندتر هستند.
با تمثیل عرض میکنم، یک خمیرِ سفت را درنظر بگیرید که شکل نمیگیرد، من نعوذبالله سنگ هستم و شکل نمیگیرم، او در دستِ خدا نرم است، خدای متعال هرطور که بخواهد او را شکل میدهد، لذا شما فقط آثارِ خدایی و تصویر خدایی و اسماء و صفات خدا را میبینید، «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى»،[8] «نَحْنُ كَلِمَاتُ اللهُ التَّامَّاتِ»، «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ اَلتَّوْحِيدُ»،[9] فهم شما از توحید از ماست، چرا؟ چون تدبیر ما بدست خداست، خدای متعال ما را شکل داده است، شما جز خدا نمیبینید، خدا نیستند ولی اسماء و صفات خدا را در آنها میبینید، چون اصلاً خودشان نیستند، ناخالصی ندارند، هر چیزی که میبینید اوصاف خداست که میبینید.
برای همین کسی که این موضوع را باور دارد…
شما فروشنده باشید، یک مشتری بیاید که جنس شما را صد میلیارد برابر بالای قیمت بخرد، آیا جنس را در صندوق یا پستو پنهان میکنید؟
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان، مدام به میدان میرود و یک به یک میبرد، چون با خیرالرازقین طرف است، برمیگردد و میبیند که هنوز یک شیرخوار مانده است، نمیگذارد چیزی در پستو بماند. برای همین رفتارشان با رفتارِ ما فرق میکند، در بخشش خودش را میکشد، چون با ما طرف نیست، با خدا طرف است.
هر مادری بیچارهی بچهی خود است، زهرای مرضیه سلام الله علیها بچهی در رحم خود را سپرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میکند، همهی زندگیشان با ما فرق میکند.
دعا
خدایا! رنگی از مادریِ زهرای مرضیه سلام الله علیها، رنگی از بندگیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ما هم بزن.
خدایا! این جمع ما را جزو لشکرهای نصرتِ امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.
خدایا! نشست و برخواست ما را مورد رضایت حضرت حجّت ارواحنا فداه قرار بده.
خدایا! سلام و عرض ادب ما را به محضر پُر خیر و برکتِ حضرت بقیّة الله برسان.
خدایا! به روح پُرفتوحِ امام و شهدا و شهید سلیمانی و شهید سید رضی موسوی و اموات این جمع، هر کسی در طول تاریخ قطرهی اشکی ریخته و قدمی برداشته و قلمی زده و درهمی خرج کرده است، پدر و مادرهای ما، اجداد ما، گمشدههای در طول تاریخ از محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر سرِ سفرهی صدیقه طاهره سلام الله علیها میهمان و متنعّم بفرما.
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، جلد ۴، صفحه ۱۳۲
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳
[6] سوره مبارکه فجر، آیه 15
[7] سوره مبارکه نساء، آیه 54 (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا)
[8] الکافي، جلد ۱، صفحه ۱۴۳ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِي لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا .)
[9] الکافي، جلد ۸ ، صفحه ۲۴۲ (عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ اَلْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ اَلرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ اَلْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي اَلْحُدُودِ اَلَّتِي أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا .)