نقش حضرت زهرا سلام الله علیها در استمرار رسالت الهی؛ جلسه اول

22

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 21 آذر 1402 در هیئت محترم حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی با موضوع “نقش حضرت زهرا سلام الله علیها در استمرار رسالت الهی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمی‌مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه و فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

طرح بحث

یکی از موضوعاتی که هم از جهات مختلف به فاطمیه کاملاً مربوط است، هم به شیوه و زیستِ دینی امروز ما مربوط است، هم می‌تواند نگاهِ اجتماعی دینی ما را مورد مداقه قرار بدهد، این بحث است که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مسیری که می‌خواستند جامعه را هدایت کنند، موفق بودند یا نه؟ آیا به ذهن ما نمی‌رسد که می‌توانستند کارهایی انجام بدهند و انجام ندادند؟

اگر این بحث درست تبیین شود، ما چند قدم پیش می‌رویم.

یک: اینکه آنچه در ذهن ما هست، چقدر با عملکردِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تطابق دارد؟

دو: کدامیک از این‌ها درست است؟

اگر آنچه در ذهن ما هست درست نیست، ما خیلی از رفتارهای دینی خودمان را بر اساس این ذهنیت‌مان انجام می‌دهیم. کنش‌ها، واکنش‌ها و… بر این اساس است. غیر از اینکه یک کلمه‌ای و یک خطیِ موضوع این است که مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین الآن موجود است و از بین نرفته است، با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری بر خلاف آن چیزی که در ذهن ماست انجام داده است.

حال چند مثال عرض کنم، جلوتر عرض خواهم کرد که یک شاخه‌ی این بحث چیست، که ما احتمالاً روی آن یک شاخه بمانیم.

سیره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در برخورد با منافقان

بعنوان نمونه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافقان فراوانی بودند، قرآن کریم آیات زیادی را به آن‌ها اختصاص داده است. اصلاً مردم به سوره‌ای «سوره‌ی منافقان» می‌گویند، اوایل سوره مبارکه بقره آیات فراوانی در این زمینه هست، سوره مبارکه توبه، در روایت سوره‌ی مفضحه‌ی منافقین است، در مورد منافقان صدها آیه وجود دارد.

آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانست یا نمی‌دانست؟ آیا این‌ها را می‌شناخت یا نه؟ اگر می‌شناخت آیا نمی‌توانست بشیوه‌ی حکمرانان امروزیِ عالم، این‌ها را از کار بیندازد؟

مثلاً اگر می‌خواهد در جایی فتنه‌ای رخ بدهد…

لطفا خوب دقّت بفرمایید که چه مطلبی عرض می‌کنم، تا معلوم بشود چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در اینطور موارد متفاوت از رفتار آدم‌های معمولی عمل کرده است…

اگر ما در جایی باشیم و بدانیم که قرار است یک فتنه‌ای رخ بدهد و این فتنه هزار و چهارصد سال (یعنی تا امروز) ضربه زده است، آیا مجوزِ پیش‌دستی نمی‌دهیم؟ آیا نمی‌شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعنوان مثال یک نیمه‌ی شب به درِ خانه‌ی چند نفر برود و آن‌ها را بعنوان کسانی که می‌خواهند به نبوّت خیانت کنند، دستگیر کند؟ که اینقدر هزینه هم ندهیم! چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این شیوه استفاده نکرد؟

کمااینکه بعداً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم از این شیوه استفاده نکرده است.

در رفتارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حداقل برخورد کردن و دستگیر کردن بی‌سندِ قطعی نداریم، در صورتی که امروز این رفتار عقلایی محسوب می‌شود، چه در جامعه‌ی ما که وصف آن «اسلامی» است، و چه در جوامع دیگر اگر احساس کنند که جریانی می‌خواهد کودتا کند، علی الحساب برداشت بنده این است که سقیفه هم کودتا بوده است… اگر الآن بخواهد در کشوری کودتا رخ دهد و مسئول حکومتِ آن کشور بفهمد، چکار می‌کند؟ آیا به خودش مجوز نمی‌دهد، یا دیگران هم به او اجازه نمی‌دهند که پیش‌دستی کند و جلوی این کودتا را بگیرد؟ بلکه اگر جلوی این کودتا را نگیرد آیا دیگران او را توبیخ نمی‌کنند؟

کسانی که می‌خواهند قدرت را حفظ کنند، حتماً این کار را می‌کنند.

اما خیلی روشن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کار را نکرد.

اگر کسی بگوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که همه‌ی منافقان را نمی‌شناخت؛ کاری به این موضوع ندارم که آیا من این حرف را قبول دارم یا نه، اما بجای اینکه وارد یک بحث کلامی شوم که بگویم آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافقان را می‌شناخت یا نه، اینطور عرض می‌کنم: می‌گویم با مواردی که شناخت هم برخورد نکرد، «عبدالله بن اُبَیّ» که از رؤسای منافقین بود لو رفت، آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را مجازات کرد؟ خیر! «عبدالله بن ابی سرح» برادر رضاعی عثمان بود که از رؤسای منافقین بود، او خیانت کرد و بعد تهمت زد و گفت من با پیغمبر بصورت مشارکتی قرآن را نوشتیم، بعد عثمان در فتح مکه واسطه شد و… آدمی که چنین اتهامی هم زده بود و معلوم شده بود که این شخص کیست و منافق است، دوباره بصورت ظاهری اسلام آورد، همین شخص یکی از عوامل سقوط عثمان هم شد! چون آنقدر در مصر به مردم فشار آورد که مصری‌ها به مدینه آمدند و آن اتفاقات رخ داد و عثمان کشته شد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با افرادی که لو رفته بودند که برخوردِ آنچنانی نکرد.

اسرارِ خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فاش می‌شد. اگر در خانه‌ی رأسِ حکومتِ ما اسرارِ خانه فاش شود، اگر موضوع فردی و شخصی باشد معمولاً سر و صدا نمی‌کنند. وقتی قرآن می‌آید و آیاتی را به این موضوع اختصاص می‌دهد و اعلام و اعلانِ رسمی می‌کند که در خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جاسوس هست، و امروز هم کسی شک ندارد که چه کسی جاسوس بوده است، اما آیا برخوردی صورت گرفت؟

اگر کسی بی‌احتیاط باشد می‌تواند بگوید که نعوذبالله پیامبر حکومت‌داری نمی‌دانست؛ مسلماً این جمله را کسانی می‌گویند که می‌خواهند زود به نتیجه برسند. اما خیلی روشن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اهل این شیوه نبوده است.

آن کسانی که مانند معاویه پدرجدّ این شیوه بودند، امروز هیچ چیزی از آن‌ها باقی نمانده است. ما امروز نتیجه‌ی شکستِ تفکّرِ مقابلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌بینیم.

می‌دانید که معاویه اصلاً استادِ تفتیشِ عقیده بود، می‌گفت بگردید و ببینید چه کسی متّهم به حبّ علی است! هر کسی که متّهم به حبّ علی بود، او را مجازات کنید!

امروز چه چیزی از معاویه باقی مانده است؟ آن شیوه‌ای که معهودِ ذهنیِ ماست، متوقّع است، و ما هم می‌گوییم بد نیست اینطور باشد؛ برای آن نمونه‌ی پایدارِ هزار ساله سراغ نداریم.

یعنی آن شیوه‌ای که مردم را با قدرت و شمشیر و اسلحه‌ی روی شقیقه و قوّتِ نیروی امنیتی اداره کرده است، آیا هزار سال دوام داشته است یا نه؟

زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دشمن بوفور بود، حداقل آیات فراوانی راجع به منافقان هست و کسی نمی‌تواند این موضوع را انکار کند، خدای متعال هم دستور داده است که «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[4] با این‌ها باشدّت برخورد کن.

این موضوع روشن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با کفّار برخورد کرده است، اما من در یاد ندارم که بصورتِ پیش‌دستانه و قبل از خیانتِ منافقان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لشکر برده باشد، اما بدر و احد و خندق و خیبر و… برخوردی نظامیِ دفاعی در برابرِ کفّار است.

خدای متعال فرموده است «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «جَاهِدِ الْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» کجاست؟ معلوم است که با شمشیر نیست.

از سیّد مرتضی و عمّار پرسیدند قسمتِ «منافقین» «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» کجاست؟ می‌گوید: جمل و صفین و نهروان.

می‌شود برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت، اما شما برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگویید. مسلّماً آیه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم هست دیگر!

آیا «جهاد با منافقین» منحصر به شمشیر است؟

ما که اینجا جمع شده‌ایم اصلاً شک نداریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رأس و اسوه‌ی عمل‌کنندگان به فرامین الهی است، ما باید دقّت کنیم و ببینیم این «جهاد با منافقین» و «غلظت با منافقین» چطور رخ داده است؟ مسلّماً ما شبهه نداریم که پیامبر عمل نکرده است، پس باید ببینیم این موضوع چطور رخ داده است؟

«پیش بردنِ یک جریان فکری» در سیره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

به نظر می‌رسد این شیوه‌ای که بخواهند یک جریان فکری را صرفاً با قدرت و نیروی نظامی پیش ببرند، شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبوده است. موارد برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بسیار اندک است. خیلی روشن است که بگیر و ببندِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این امور مانندِ خلفای قبل از ایشان نبوده است.

پس یک بحث است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این مسیری که می‌خواست برود، آیا موفق شده است؟

یک جواب نهایی می‌بینیم که هر کسی که تاریخ را بررسی کند، از این موضوع که الآن اسلام هست، تعجّب می‌کند، چون بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی آمدند و مسیر را به سمتی بردند که واقعاً برگرداندنِ آن به ریل، کارِ خیلی مشکلی بود، تعبیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی روی کار آمدند که «خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ»[5] عمداً با دستورات و سیره پیغمبر مخالفت کردند…. برای همین موضوع است که عرض می‌کنم انسان از باقی ماندنِ اسلام تعجّب می‌کند… «نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» هر عهدی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بسته بود، این‌ها نقض می‌کردند، «مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ» سنّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تغییر می‌دادند.

فخر رازی هم این موضوع را حداقل در مورد بنی امیّه تأیید می‌کند. فخر رازی در ابتدای تفسیر خودش بحثی دارد که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جهر بگوییم یا اخفات؛ می‌گوید چون بنی امیّه هر کاری را که علی بن ابیطالب می‌کرد، عمداً برخلاف آن عمل می‌کرد…

و علی بن ابیطالب که بود؟ حافظ سنّت پیغمبر بود، یعنی مشکل با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، درواقع مشکل با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود…

… و پیغمبر فرمود که حق را علی است و علی با حق است، من به نظر علی بن ابیطالب عمل می‌کنم.

آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راجع به خلفای قبل از خودش می‌فرماید که «خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ»، فخر رازی هم اعتراف می‌کند که حداقل بنی امیّه اینطور بودند.

برای همین تعجّب‌آور است که چطور اسلام مانده است.

اما شیوه‌ی این اسلام چطور بود؟

اگر این موضوع روشن بشود، ما هم در سطحِ حکمرانی، هم در سطحِ تشکّل‌های اجتماعی، هم در سطحِ تشکّل‌های مردم‌نهاد، هیئات، مسجدداری، تا رفتار فردی ما، تغییر ایجاد می‌شود.

من می‌خواستم در ابتدا این سؤال ایجاد بشود که انصافاً اگر ما بودیم آیا برای از بین بردنِ فتنه‌ی هزار و چهارصد ساله پیش‌دستی می‌کردیم یا نه؟ قطعاً این کار را می‌کردیم.

یعنی اگر الآن حکومت ما یک اشتباه فاحشِ امنیتی را نبیند، بعد ناگهان اتفاق بدی رخ دهد، عنوان «بی‌عرضه» را خطاب می‌کنیم و نقد می‌کنیم، پس توقّع داریم.

حال آن کاری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست انجام بدهد، حکومت در خدمتِ حقیقت بود.

کمااینکه در نهج البلاغه و کتاب «معیار و موازنه‌ی اسکافی» هم هست، این جمله را «تحف العقول» به امام حسین علیه السلام هم به اشتباه نسبت داده است، این جمله برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که «خدایا! آنچه از ما سر زد، بخاطر قدرت نبود، ما به دنبال قدرت نیستیم، خواستیم معالیم دین تو را ارائه کنیم»، یعنی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حکومت مرکبِ ارائه و تقویت دین‌داری شد.

اگر اینطور است، حکومت‌داری از نظر آن بزرگواران آدابی دارد که می‌خواهم به این موضوع بپردازم، آنوقت من می‌توانم هیئت و مسجد و تشکّل‌های فرهنگی حکومتی و اجتماعی مردم‌نهاد و فردی را ملاحظه کنم و ببینم آیا ما به آن شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل می‌کنیم یا نه.

آنوقت در داخل بحث کاملاً روشن می‌شود که این موضوع چه ربطی به فاطمیه دارد، چون مهم‌ترین بزنگاه این موضوع در آن روز اول، فاطمیه بوده است.

دو راه برای رشد مردم

مقدّمه‌ای که این کار لازم دارد این است که اگر ما بخواهیم مردم به آن مسیری که دوست داریم حرکت کنند، اگر آدم‌های خوبی هستیم، اگر عاقل هستیم، اگر دین‌شناس هستیم، اگر به دنبال رشد مردم هستیم، اگر به دنبال هدایت مردم هستیم، اگر به دنبال رو به کمال رفتنِ مردم هستیم، باید چکار کنیم؟

یک شیوه شیوه‌ی دستگاه خلافت بود، که ادّعای او این بود که من برای رشد و کمال مردم این کار را می‌کنم.

این موضوع را به خدمت شما عرض کنم که این روش چیزی بود که ما امروز می‌پسندیم. در بسیاری از امور آن روش مورد پسند امروز جامعه است و ارتکاز ذهنی ما همان روشی است که خلفا انجام می‌دادند، نه آن کاری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین انجام می‌دادند.

یک جهت این موضوع این است که ذهن ما هم آسیب خورده است.

دستگاه خلافت یک آسیب اجتماعی می‌دید، مثلاً می‌دید که مردها مهریه‌ی زن‌های خود را خیلی بالا برده‌اند، و این کار برای نهاد خانواده آسیب‌زننده است.

ممکن است امروز هم خیلی‌ها به این نتیجه رسیده باشند که مهریه‌ی بسیاربالا خوب نیست.

برای این موضوع چه رفتاری انتخاب کنیم؟ یک رفتار این است که شروع کنیم تا مردم را شیرفهم کنیم که درست تصمیم بگیرند، یک رفتار این است که دهان مردم را بشکنیم تا دیگر از این کارها نکنند!

شیوه‌ی انتخاب خلیفه دوم این قسمت دوم بود.

خلیفه دوم روی منبر آمد و گفت: اگر از فردا بفهمم که کسی مهریه‌ی همسر خود را بیش از مهریه‌ی همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انجام داده است، (ممکن است پرداخت هم نکرده باشد)، من ما به التفاوت این مهریه را می‌گیرم و به بیت المال واریز می‌کنم! یعنی من حقِ تصرّف در مالِ شما را دارم!

در حالی که می‌دانید هیچ کسی حق تصرّف در مال شخص دیگر را ندارد.

اگر از او می‌پرسیدند که چرا این کار را می‌کنی؟ می‌گفت: مشکل نهاد خانواده است، ازدواج آسان درست است!

یعنی شعار شعارِ خوبی بود، اما تصمیم چکّشی بود. یعنی همان روشی که خیلی‌ها می‌پسندند!

مردم شب‌ها دیر می‌خوابیدند. مسلّم است که دیر خوابیدن خیلی بد است، از نظر فیزیولوژیکی بد است، برای جسم بد است، برای اجتماع بد است، انسان صبح بی‌حال می‌شود، شغل انسان خراب می‌شود، از نظر راندمان اقتصادی هم طرف بی‌حال است. این حرف که «مردم زود بخوابند» حرفِ خوبی است.

آمد و گفت: از فردا شب وقتی اذان عشاء را گفتند و نماز خواندید، وقتی شام را خوردید، بلافاصله می‌خوابید. از هر پنجره‌ای کورسوی نوری بیاید، مأموران به داخل خانه هجوم می‌برند و آن افراد را دستگیر می‌کنند. این کار را هم انجام دادند!

یعنی شعار این نبود که «این کار را برای ظلم و دشمنی انجام می‌دهیم» یا «چون می‌خواهیم دیکتاتور باشیم این کار را می‌کنیم»، می‌گفت: شما باید شب زود بخوابید، شما مجاهدان فی سبیل الله هستید و نباید نماز صبح شما قضاء شود!

راهکار هم این بود که در کوچه‌ها گشت می‌زدند که ببینند از کدام خانه صدا یا نوری می‌آید، به خانه هجوم می‌بردند!

مردم باید کار کنند، زمان پیامبر جنگ زیاد بود، باید رشد اقتصادی پیدا کنند. گفت: اگر از فردا ببینم بعد از نماز عصر دو رکعت نماز مستحبی پیامبر را می‌خوانید، شما را با شلاق می‌زنم!

مشکل اینجا بود که به این موضوع فکر نمی‌کردند آیا نمی‌شود مردم را رشد داد؟ آیا باید مدام چماق روی سر مردم باشد؟

اگر حواس کسی پرت بود می‌گفت: عجب دینداری‌ای! در حالی که اگر حواس کسی جمع بود می‌گفت: عجب نفاقی! بهتر از این نمی‌شود حال مردم را از دین بهم زد!

اگر قرار بر این بود که خودِ آن کسی که می‌خواهد «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا» که شانس آورده‌اید، «وَإِمَّا كَفُورًا» همینجا شما را مجازات می‌کنم؛ که دیگر «اختیار» معنا نداشت، دیگر نیازی به قیامت نبود و همینجا اعمال قانون می‌کرد.

به مسجد آمد و حرف زد و گفت: وضع اقتصاد اینطور است، مرزهای ما هم به نیرو نیاز دارد، ماه رجب روزه می‌گیرید و حال شما کم می‌شود. دیگر کسی حق ندارد ماه رجب روزه بگیرد.

یعنی بجای مردم، که بفهمند و بشناسند، او تصمیم می‌گرفت.

گفت: این جوان‌ها مجرد هستند، نمی‌شود خانم و آقای دیگری هم کنار هم باشند، از فردا هر کسی را ببینیم با هم در خیابان است، او را مجازات می‌کنیم!

ظواهر تمام این نمونه‌ها که می‌توانم بیش از چهل مورد دیگر هم مثال بزنم، برای بهینه‌سازی و بهسازی بود، اما معلوم است که این شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود، شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگیر و ببند نبود، در شیوه‌ای که بگیر و ببند نکنی، باید خیلی خونِ دل بخوری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرمودند که هیچ پیامبری به اندازه‌ی من اذیت نشده است.

کارِ پیامبر بلاتشبیه کارِ مربّی فوتبال است، مربّی فوتبال پنالتی نمی‌زند، مربّی باید راه را بگوید، این دفاع است که باید بفهمد و خط آفساید را رعایت کند.

«وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»،[6] وظیفه‌ی پیامبر، آن مربّی است که رفتار درست را بیان می‌کند، طوری بیان می‌کند که همه بفهمند، وظیفه‌ای بیش از این ندارد.

یعنی کارِ پیغمبر این نیست که بگیر و ببند راه بیندازد، می‌گوید من حقیقت را بیان می‌کنم، شما اگر خواستید به وظیفه‌ی خودتان عمل کنید، اگر نخواستید هم خودتان می‌دانید!

حال یک مثال بگویم.

اگر دین راجع به حقایقی حرف می‌زند که ارزش داد، کسی که دیندار است باید پاسدارِ این حقایق باشد.

من به سوپرمارکت می‌روم که شیر بخرم، اصلاً شخص فروشنده را نمی‌شناسم، فروشنده می‌گوید این شیر فاسد است، آن شیر دیگر را بردارید.

مسلّماً من نمی‌گویم: وثاقت شما که برای من ثابت نشده است!

چون جان من برایم مهم است از او تشکّر می‌کنم.

اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبال هدایت ماست و به دنبال این است که ما را به حقیقت برساند، باید به اندازه‌ی این فروشنده به حرف او گوش بدهیم.

مسیر هدایت مسیر اجبار نیست.

چون ممکن است چیزی در اذهان بیاید عرض می‌کنم، آیا منظور من این است که قوه قضائیه نداشته باشیم؟

ابداً منظور این نیست، اگر جرائمی رخ داد، بر حسب قوانینی که درست نوشته شده بود، برای حفظ نظم اجتماع لازم است. زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم حدّ و تعزیر بود، ولی حدّ و تعزیر اینقدر حداکثری نبود. دیگر نمی‌گفتند اگر مهریه بالا باشد جزو قوانین جزائی است، حدود که خیلی محدود هستند، تعزیرات زمان دوره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خیلی روشن هستند. دخالت کردن بیش از حد در زندگی مردم و محدود کردنِ آزادی مردم، مجوز شرعی می‌خواهد.

آیا یعنی نمی‌شود؟

عرض کردم که مجوز شرعی می‌خواهد، یعنی حساب و کتاب دارد، من نمی‌توانم همینطوری چیزی را اضافه کنم.

هم در اجرای حکومت، هم در تشکیلات مردم‌نهاد، هم در رفتار اجتماعی و فردی.

اگر شما بخواهید کاری کنید که یک نفر صبح زود از خواب بیدار شود، یک راه راهِ خلیفه دوم است که شلاق می‌زند! براحتی موفقیتِ بیش از هشتاد درصدی هم دارد.

فرض کنید صبح به صبح نیروی انتظامی زنگ در را بزند و به داخل خانه بیاید و خانه را بررسی کند، بعد بگویند آمار سحرخیزی مردم خیلی بالا رفته است!

بالاخره این یک شیوه است و زود هم جواب می‌دهد.

اما اینکه آیا مستمراً هم جواب می‌دهد؟ من عرض خواهم کرد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند بعداً در جامعه چه مشکلاتی ایجاد خواهد کرد… آیا تربیت هم رخ می‌دهد؟ یا اگر روزی اعلام کنند که فردا نیروی انتظامی نمی‌آید چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آیا فردا صبح باز هم مردم سحرخیز هستند؟

من مثال خواب را زدم، یعنی هر رفتار خوبی که گروهی تصمیم می‌گیرند که این رفتار خوب را به معروف اجتماعی تبدیل کنند، یا یک منکری را از اجتماع برطرف کند.

آسانترین روش، روشِ خلیفه دوم است، روش شلاق و چماق است. این یک شیوه در قالبِ دلسوزی بود.

من هم الآن به این موضوع ورود نمی‌کنم که آیا این روش دلسوزی بود یا خیانت بود. این یک شیوه بود و من کاری به باطن امر ندارم، ظاهر امر دلسوزی بود، ظاهر این بود که من می‌خواهم شما بیشتر کار کنید و خواب نمانید.

مثلاً وقتی خلیفه دوم به مردم کوفه نامه نوشته است که می‌خواهیم در اینجا شهر بسازیم، گفت در ابتدا سقف نزنید، پارچه بزنید. چون اگر جای شما خیلی گرم و نرم باشد برای جهاد نمی‌روید. صاعقه‌ای زد و رعد و برق رخ داد و عده‌ای در کوفه کشته شدند، نامه زدند و اجازه گرفتند که سقف بزنند!

خلیفه دوم گفته بود که خانه‌ی دو طبقه نسازید، تعداد اتاق‌ها زیاد نشود، اگر رفاه‌زده شوید نمی‌توانید به جنگ بروید!

این حرف درست است که «اگر رفاه‌زده شوید نمی‌توانید به جنگ بروید»، اما من باید این موضوع را بفهمم یا آن شخص دیگر تصمیم بگیرد و بگوید اگر بخواهی رفاه‌زده بشوی تو را مجازات می‌کنم؟ یعنی او بجای من قانون را اعمال می‌کند!

این یک شیوه است، در ذهن اکثر ما هم این شیوه پسندیده می‌شود. خیلی هم راحت و زود جواب می‌دهد.

اما شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این نبود، کمااینکه شیوه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم این نبود.

همینجا هم عرض می‌کنم که اولاً پایداری دین که الآن موجود است، علائمی از موفقیت روشِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، بعداً به این موضوع برمی‌گردم؛ ثانیاً جواب ندادنِ آن روش دیگران مثل روز روشن است.

روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور بود؟

روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «آگاهی‌بخشی» بود و برای این امر کارهایی می‌کردند.

اگر مردم حقیقت را بفهمند، دیگر باید خودشان درست عمل کنند، و اگر بد عمل کردند، خدای متعال روز قیامت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بازخواست نمی‌کند، «إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ».[7]

آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ولایت تکوینی داشت یا نه؟ داشت! اگر اراده می‌کرد همه‌ی ذهن‌ها را منصرف می‌کرد، اما نمی‌خواست این کار را کند. بنای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر این امر نبود.

آیا اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اراده می‌کرد، با ولایت تکوینی پیامبر همه ساعت 4 صبح بیدار نمی‌شدند؟ بله! همه‌ی عالم تکوین بیدار بودند. اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌خواست این کار را کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبی بر ربات‌ها نبود، نبی انسان‌ها بود!

برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هدایت انسان، یک انسان، یک انسانِ ناپاکزاده از یک خانواده‌ی کافر و بت‌پرست، از همه‌ی آنچه خدا خلق کرده است، بیشتر ارزش داشت.

اگر کسی به این موضوع توجّه نکند، چرا هزینه فایده‌ی رفتار پیامبر اینطور بود؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیست و سه سال، یا حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السلام نهصد و پنجاه سال عمر خود را برای چند نفر خرج کرده است؟

اگر کسی گیج باشد و بخواهد به شیوه‌ی خلیفه نگاه کند، مانند آن شخص باید بگوید که نعوذبالله مدیریت حضرت نوح خوب نبود! چون این شخص کمّی و تعدادی و دسته‌ای و گلّه‌ای نگاه می‌کند. مثل اینکه بگوید هیئت موفق هیئتِ ده هزار نفری است، و وقتی موفق است که سال بعد بیست هزار نفر جمعیت داشته باشد! چند نفر هدایت شدند؟ چند نفر لا اله الا الله می‌گویند؟ چند میلیون نفر…

طرف می‌گوید اگر بخواهید هیئت را صد هزار نفری کنید، کارهایی دارد، مثلاً همسایه‌ها نابود می‌شوند، هیئت بیست هزار نفری را باید به جایی ببرید که امکان رفت و آمد و پارکینگ وجود داشته باشد… طرف می‌گوید مهم نیست…

در رفتارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حقِ یک نفر، مانند حقِ همه‌ی عالم معتبر است، هدایت یک نفر مانند قیمتِ هدایتِ همه‌ی عالم است، همه‌ی گنج‌های عالم را…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: یا علی! «لَأَنْ يَهْدِيَ اَللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً إِلَى اَلْإِسْلاَمِ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ»،[8] قیمت هدایت یک نفر از همه‌ی گنج‌های عالم بیشتر است.

حال اگر اینطور باشد، شما دیگر نمی‌گویید سخت است.

«هدایت» یعنی آن فرد بفهمد، ببیند که این فاسد است و دیگری سالم است، من سالم را انتخاب کنم، «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»! کسی را هم فوری مجازات نمی‌کنند، گاهی ممکن است به کسی پنجاه سال هم مهلت بدهند. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»!

این برای نگاه به انسان است، بنده مکتب و تفکّری را به یاد نمی‌آورم که برای یک انسان اینقدر ارزش قائل شده باشد.

علّتِ اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خودشان را خرجِ هدایتِ مردم کرده‌اند، همین است، وگرنه این رفتار عاقلانه نبود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در موضوع هدایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را خرجِ هدایتِ مردم کرده است! معاذالله از اینکه ما خزعبل بگوییم، این رفتار نشان می‌دهد که هدایت خیلی قیمت داشته است.

اگر کسی حرف‌های امشب مرا باور کند، زندگی برای او سخت می‌شود. چون برای اینکه فرزند من درست عمل کند داد نمی‌زنم، سعی می‌کنم حقیقت را به او معرّفی کنم تا او درست انتخاب کند، اگر معلّم باشم سعی می‌کنم که حقیقت را منتقل کنم تا روزِ باشکوهِ انتخابِ درست رخ بدهد.

لحظه‌ی باشکوهِ انتخاب

بهترین خاطره‌ی عمر من از دوران معلّمی من این است که یک دانش آموز من در موضوعی که… زمانی عرض کرده بودم که ممکن است شما به مسیر خطا بیفتید، اصلاً ما خیلی از اوقات شکست‌خورده هستیم، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کمک کنند، انسان لحظه‌ی انتخاب غلط بفهمد که دو طرف در حالِ کشیدنِ ما هستند، آنجا بفهمیم و درست انتخاب کنیم.

این دانش‌آموز من در واقعه‌ای در خیابان، در موقعیتی به سمتی رفت که انتخاب خطا کند، و چیزی هم گرفته بود. چند قدم رفته بود و برگشته بود و گفته بود که نمی‌خواهم!

روزی پیش من آمد و گفت: من به یاد این جمله افتادم…

شاید از آن روز تابحال پانزده سال گذشته است، من به حال خودم تأسف می‌خورم که آیا این موضوع یک مرتبه برای خودم رخ داده است یا نه؟!

گفت وقتی من این را گرفتم و رفتم، در راه گفتم که «من هم شکست خوردم»، نیروهای خیر و جنود عقل من در مقابل نیروهای شرّ قرار نگرفتند و شکست خوردند. من هم انتخاب کردم و راه افتادم. برگشتم و پس دادم!

انتخاب کردم!

دین مدام شما را به سراغ «انتخاب عقلانی» می‌برد.

جلوتر عرض می‌کنم که دین گاهی از فضای جَو استفاده می‌کند، اما شما را با جَوزدگی پیش نمی‌برد، می‌گوید هر چیزی که مانعِ تصمیمِ دقیقِ عاقلانه است را کنار بگذار؛ لحظه‌ی باشکوه انتخاب است.

لذا بروید و تاریخ را نگاه کنید؛ چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشست تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را برای دفن آماده کند؟ چون این مهم‌ترین کار بود.

چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سقیفه نرفت تا شمشیر بکشد؟ پاسخ این است که آیا کسی در سقیفه بود که نداند این مسیر حق است و آن مسیر باطل است؟

چکار کنیم که الآن عدّه‌ای خواسته‌اند وقتی یقین هم دارند طاغوت را انتخاب کنند؟

بدن مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی زمین بود و باید دفن می‌شد، باید قرآن جمع‌آوری می‌شد.

مگر مردم جایی گیر کرده بودند که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمک بخواهند؟ مردم علم داشتند و راه درست را می‌دانستند.

این شیوه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صدمه‌خوردن دارد.

روضه و توسّل

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هیچ پیامبری به اندازه‌ی من اذیت نشده است.

فرمود «طَفِقْتُ اَرْتَئِی بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ»[9] دیدم با دست شکسته و بی‌یار و یاور به خط بزنم، «اَوْ اَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ» یا در این ظلمتی که قرار است برای اینکه شاید مردم بیدار بشوند، جگر من در این تاریکی آتش بگیرد.

«طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ» یعنی چه؟ چه ظلمتی؟ قرار است چه بلایی بر سر من بیاید؟

فرمود: «یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ» اگر بزرگترها بشنوند کمرشان می‌شکند…

خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اثرِ روضه‌ی فاطمیه را فرموده است…

فرمود اگر بتوانید روضه‌ی مرا برای پیرمردها تصویر کنید، استخوان‌هایشان خرد می‌شود…

«یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ» موهای بچه‌ها سفید می‌شود، مانند دو پسرِ خودم، زود پیر می‌شوند… «یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ» مؤمن… فاطمیه اول و دوم و وسط و دهه اول و دوم ندارد، جگر مؤمن پاره شده و آتش گرفته است، «حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ» تا زمانی که زنده است فراموش نمی‌کند، مگر اینکه بمیرد…

فاطمیه برای مؤمن در دل او، هر روز است…

حال چکار کنم؟

«طَفِقْتُ اَرْتَئِی» حساب و کتاب کردم، بی‌یار بجنگم یا صبر کنم اینطور شود، فرزندانم پیر شوند… «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا اَحْجَی» دیدم باید صبر کنم…

چون وقتی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: یا رسول الله! آیا نمی‌شود من قبل از شما از دنیا بروم؟

این امتحان خیلی سختی است که بازوی خیبرشکن داشته باشی و در مقابل چشم تو به همسرت لگد بزنند…

آیا نمی‌شود من قبل از شما از دنیا بروم؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هدایت امّت به این صبر تو وابسته است…

«فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا اَحْجَی» دیدم باید صبر کنم، «فَصَبَرْتُ» صبر کردم، «وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی» تیر در چشم من بود، «وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا» استخوان شکسته در گلوی من بود، «اَرَی تُرَاثِی نَهْباً» دیدم دار و ندار مرا می‌برند… ولی صبر کردم…

وقتی روز آخر بالای سرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها آمد، فرمود: «هَذِهِ وَ اَللَّهِ مُصِيبَةٌ لاَ عَزَاءَ عَنْهَا»،[10] این داغی است که هیچ چیزی نمی‌تواند جای آن را پُر کند، ولی من برای هدایتِ امّت صبر کردم…

دست او را زورِ آن منافق نبست، صبر برای هدایت مردم بود که دستِ او را بست… امیدِ حضرت به اینکه روزی من و امثال من هم مسیر درست را انتخاب کنیم دست او را بست… هزینه‌ای که او برای هدایت ما داده است، قابل قیاس با قدمی که ما بخواهیم برای او برداریم نیست… او برای هدایتِ ما سرمایه‌گذاری کرد…

«شیخ محسن ابوالحب» می‌گوید آن لحظه‌ای که طناب به گردن و دست و پای او بسته بودند و او را روی زمین می‌کشیدند… برگشت و فاطمه را زیر دست و پا دید… اینطور گفت:…

امام هادی سلام الله علیه در زیارت غدیریه به همین موضوع اشاره کرده است…

می‌گوید در حال کشیدن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، برگشت و نگاه کرد و دید که فاطمه زیر دست و پاست… «فَوَّضتَ أمرَكَ لِلإلَهِ وَأمرَهَا»[11] کار خودت و فاطمه‌ات را به خدا سپردی، گفتی خدایا! فاطمه را به تو سپردم…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه توبه، آیه 73 (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)

[5] الکافي، جلد ۸، صفحه ۵۸ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌوَ لاَ حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اَللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالاً أَلاَ إِنَّ اَلْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلاَنِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي اَلشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا اَلْكَبِيرُ يَجْرِي اَلنَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ اَلسُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى اَلنَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ اَلْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى اَلذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ اَلْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ اَلرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ اَلْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ اَلدُّنْيَا بِأَعْمَالِ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ اَلْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اِسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ اَلْحُكْمَ فِي اَلْفُرُوجِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ اَلْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ اَلْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ اَلْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ اَلرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ اَلْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ اَلْمَسْحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى اَلنَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلاَلِ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ اَلنَّاسَ اَلْجَهْرَ بِ‍ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ »  وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ عَلَى اَلطَّلاَقِ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ اَلصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ اَلْوُضُوءَ وَ اَلْغُسْلَ وَ اَلصَّلاَةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ اَلْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ اَلنَّاسَ أَنْ لاَ يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اِجْتِمَاعَهُمْ فِي اَلنَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ اَلْإِسْلاَمِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ »  فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ عَنَى بِذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَرَنَنَا اَللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ تَعَالَى «فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ»  فِينَا خَاصَّةً: «كَيْ لاٰ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيٰاءِ مِنْكُمْ وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ»  فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ : «إِنَّ اَللّٰهَ شَدِيدُ اَلْعِقٰابِ »  لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اَللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ اَلصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ اَلنَّاسِ فَكَذَّبُوا اَللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اَللَّهِ اَلنَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اَللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ»  عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)

[6] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 18 (وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

[7] سوره مبارکه غاشیه، آیات 21 و 22

[8] إقبال الأعمال، جلد ۱، صفحه ۳۳۱ (وَ وَرَدَ اَلْحَدِيثُ اَلْمَقْبُولُ عَنِ اَلرَّسُولِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: لَأَنْ يَهْدِيَ اَللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً إِلَى اَلْإِسْلاَمِ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ.)

[9] خطبه ششقیه

[10] روضة الواعظین، جلد ۱، صفحه ۱۵۰ (رُوِيَ: أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ لاَ زَالَتْ بَعْدَ اَلنَّبِيِّ مُعَصَّبَةَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَةَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ اَلرُّكْنِ مِنَ اَلْمُصِيبَةِ بِمَوْتِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هِيَ مَهْمُومَةٌ مَغْمُومَةٌ مَحْزُونَةٌ مَكْرُوبَةٌ كَئِيبَةٌ حَزِينَةٌ بَاكِيَةُ اَلْعَيْنِ مُحْتَرِقَةُ اَلْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَ حِينَ تَذْكُرُهُ وَ تَذْكُرُ اَلسَّاعَاتِ اَلَّتِي كَانَ يَدْخُلُ فِيهَا عَلَيْهَا فَيَعْظُمُ حُزْنُهَا وَ تَنْظُرُ مَرَّةً إِلَى اَلْحَسَنِ وَ مَرَّةً إِلَى اَلْحُسَيْنِ وَ هُمَا بَيْنَ يَدَيْهَا عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَتَقُولُ أَيْنَ أَبُوكُمْا اَلَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَ يَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا اَلَّذِي كَانَ أَشَدَّ اَلنَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلاَ يَدَعُكُمَا تَمْشِيَان عَلَى اَلْأَرْضِ فَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  فُقِدَ وَ اَللَّهِ جَدُّكُمَا وَ حَبِيبُ قَلْبِي وَ لاَ أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا اَلْبَابَ أَبَداً وَ لاَ يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً وَ مَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً فِي مَرَضِهَا إِلَى أَنْ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِيٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا اِبْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنَّنِي لَأَرَى مَا بِي لاَ أَشُكُّ إِلاَّ أَنَّنِي لاَحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي قَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي اَلْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا اِبْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لاَ خَائِنَةً وَ لاَ خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَعَاذَ اَللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَكِ غَداً بِمُخَالَفَتِي فَقَدْ عَزَّ عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ وَ بِفَقْدِكِ إِلاَّ أَنَّهُ أَمْرٌ لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ اَللَّهُ جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ وَ فَقْدُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اَللَّهِ مُصِيبَةٌ لاَ عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِيَّةٌ لاَ خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلِيٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تَجِدِينِي وَفِيّاً أُمْضِي كُلَّ مَا أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكَ اَللَّهُ عَنِّي خَيْرَ اَلْجَزَاءِ يَا اِبْنَ عَمِّ أُوصِيكَ أَوَّلاً أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِي بِابْنَةِ أُمَامَةَ فَإِنَّهَا تَكُونُ لِوُلْدِي مِثْلِي فَإِنَّ اَلرِّجَالَ لاَ بُدَّ لَهُمْ مِنَ اَلنِّسَاءِ قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْبَعَةٌ لَيْسَ إِلَى فِرَاقِهِنَّ سَبِيلٌ بِنْتُ أُمَامَةَ أَوْصَتْنِي بِهَا فَاطِمَةُ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ يَا اِبْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ اَلْمَلاَئِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ إِلَيَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِي وَجْهِ اَلْأَرْضِ ذَلِكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لاَ عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لاَ يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْ لاَ يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لاَ مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ اِدْفِنِّي فِي اَللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ اَلْعُيُونُ وَ نَامَتِ اَلْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ صَيْحَةً وَاحِدَةً وَ اِجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِي هَاشِمٍ فِي دَارِهَا فَصَرَخْنَ صَرْخَةً وَاحِدَةً كَادَتِ اَلْمَدِينَةُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ يَقُلْنَ يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ أَقْبَلَ اَلنَّاسُ مِثْلَ عُرْفِ اَلْفَرَسِ إِلَى عَلِيٍّ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَيْنَ يَدَيْهِ يَبْكِيَانِ فَبَكَى اَلنَّاسُ لِبُكَائِهِمَا وَ خَرَجَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ عَلَيْهَا بُرْقُعَةٌ وَ تَجُرُّ ذَيْلَهَا مُتَجَلِّلَةً بِرِدَاءٍ عَلَيْهَا تَسْحَبُهَا وَ هِيَ تَقُولُ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاكَ فَقْدًا لاَ لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ يَرْجُونَ وَ يَنْظُرُونَ أَنْ تُخْرَجَ اَلْجِنَازَةُ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ اِنْصَرِفُوا فَإِنَّ اِبْنَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِي هَذِهِ اَلْعَشِيَّةِ فَقَامَ اَلنَّاسُ وَ اِنْصَرَفُوا فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ اَلْعُيُونُ وَ مَضَى مِنَ اَللَّيْلِ أَخْرَجَهَا عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ عَمَّارٌ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ عَقِيلٌ وَ اَلزُّبَيْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَيْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَيْهَا وَ دَفَنُوهَا فِي جَوْفِ اَللَّيْلِ وَ سَوَّى عَلِيٌّ حَوَالَيْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لاَ يُعْرَفَ قَبْرُهَا .)

[11] ديوان الشيخ محسن أبو الحبّ ( الكبير )،  صفحه 71