«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین، صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات قبل
چند جلسهای راجع به «غفلت» با یکدیگر صحبت میکردیم.
هرچه از بدیِ غفلت گفتیم، یعنی اشتباهاتی که منجر بشود انسان بعضی چیزها را نبیند، نه اینکه عمداً نبیند. مثلاً غرقِ دنیا بشود که آخرت را نبیند، غرقِ یک چیزی بشود که چیزهای دیگر را نبیند. این موضوع خیلی گسترده است. اولویتی برای انسان درست بشود که اولویتهای دیگر را نبیند.
وقتی خدای متعال خواسته است که یک عیب روی مردمِ عصرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و جاهلیت عربستان بگذارد، فرموده است که اینها غافل هستند و انذار نمیشوند، یعنی «إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ»،[4] اینها از ذکر تبعیّت نمیکنند.
عرض کردیم که ذکر در مقابلِ غفلت است.
به دوربین مثال میزدیم و میگفتیم که وقتی این دوربینها در حال ضبط کردن هستند، کار تخصصی این دوربینها این است که یک جا را دقیق ضبط کنند، اما طبعاً وقتی جایی را دقیق ضبط میکند، جای دیگری را ضبط نمیکند. البته این کارِ درستِ دوربین است. اما غفلت یعنی همین، به همین سادگی رخ میدهد، و به نحوی غفلت امّ الخبائث هم هست، اگر آیات قرآن کریم را نگاه کنید میبینید که غفلت انسانها را جهنّمی میکند.
میدانید وقتی میگوییم «کسی جهنّمی میشود» یعنی درواقع او از رحمت خدا دور میشود، وقتی از رحمت خدا دور میشود یعنی انسان را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دور میکند. متعفّنترین چیز آن چیزی است که انسان را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دور کند.
ما که در رفتار با پدر و مادرمان دچارِ غفلت هستیم، چون یک چیزهای بیارزشی را، حتّی بعضاً ارزشی هم دارد، آنقدر جدّی گرفتهایم که اینطور است، مانند بعضی از رفاقتهایمان. اگر کسی میخواهد ببیند که آیا این رفیقِ او خیلی بامرام است یا نه، باید ببیند این دوست او چقدر اهتمام دارد که من به پدر و مادرِ خود رسیدگی کنم. کسی که آنقدر نمک به حرام است که با آمدنِ او ارتباط من با پدر و مادرم آسیب ببیند…
صلواتی برای شهدا، بویژه شهدای سال اخیر و شهید علیوردی مرحمت بفرمایید، دیدم که پدر ایشان در جلسه تشریف دارند.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
ان شاء الله خدای متعال به شما سلامتی بدهد و شهید شما هم شفیع ما باشد.
نشانهی دوست و همسرِ خوب
اگر من بخواهم ببینم دوست من رفیقِ بامرام است، باید ببینم چقدر به این موضوع اهتمام دارد که ارتباط من با پدر و مادر و همسرم بهم نخورد، وگرنه بیمرام و نامرد و لاابالی است و به دردِ هیچ چیزی نمیخورد. این یک علامت است.
اگر بخواهم ببینم آیا همسرِ من همسرِ خوبی هست یا نه، باید نگاه کنم و ببینم که چقدر من را تشویق میکند که به پدر و مادر خود رسیدگی کنم.
شیطان وحی میکند، القاء میکند، درِ گوش حرف میزند، بعضی از شیاطین از انس هستند. هر کسی که ما را به سمتِ غفلت میکشاند، در آن لحظه خودِ ابلیس است، و چه ابلیسِ کارآمدی در نقشِ همسر یا رفیق، گاردِ انسان برای او باز است. اگر من بخواهم برای همسر خود نقشِ ابلیس را بازی کنم، گاردِ او در برابرِ من باز است، خیلی هم مؤثر است.
ای کاش ابلیس آن چیزی بود که در بعضی از فیلمها نشان میدهد و همه میفهمند، درواقع او ابلیس نیست و یک متذکّر است! چون همه میفهمند که او ابلیس و شیطان است، این که اصلاً خطر ندارد!
اتفاقاً «قَاسَمَهُمَا»،[5] آدم و حوا را قسم داده است که من خیرخواهِ شما هستم!
رفیقِ من که خیلی با من دوست است، اگر کاری کند و حرفی بزند که من حبّ و عشق و اطاعت و احترام به پدر و مادرم کمرنگ بشود، ابلیس است.
غفلت خیلی به ما نزدیک است و ما چوبِ غفلت را میخوریم، چرا؟ چون وقتی میمیریم میگوییم ای داد! اجازه بده برگردم.
یعنی درواقع میگوید چیزی نبود که بگویی نمیدانم.
اگر در یاد داشته باشید عرض کردم که غافل نه کر است و نه کور است و نه دیوانه است، چشم و گوشِ غافل کار میکند، یک جا کار میکند و جای دیگر را نمیبیند، برای همین وقتی میمیرد میگوید اجازه بدهید که برگردم، چون میدانسته است، اما چیز و کار دیگری برای او اولویت شده است.
غفلت نسبت به عمر خود
غفلت خیلی راحت رخ میدهد، بزرگترین غفلت به داشتهی عمر است، وقتی انسان سرِ خود را میچرخاند…
من بعضی اوقات شناسنامهی خود را نگاه میکنم و میبینم چقدر پیر شدهام! از نوجوانی تا الآن خیلی نگذشته است، من بیست و پنج سال قبل آزمون کنکور دادهام، انگار که شش ماه قبل بود! عمر مانندِ باد میگذرد، بزرگترین سرمایه هم همین است. چه چیزی بدست میآوریم؟
پناه بر خدا، اگر خودم مبتلا نبودم، این حرفِ من خیلی روی شما مؤثر واقع میشد.
به نمایشگاه کتابی رفته بودم، دیدم سیزده هزار جلد از مجموعهی پنجم رسائلِ از یک نویسندهای که این نویسنده برای پانصد سال قبل بود چاپ شده است!
نوشتنِ رسالهی علمی از نوشتنِ کتاب سختتر است، چون مختصر و مفید و داخلِ بحث است.
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه تقریباً شصت سال عمر کرده است، میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه هم تقریباً شصت سال عمر کرده است، وقتی میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه همسنِ من بود، همهی کارهای مهمِ علمیِ خود را کرده بود، بیست سالِ پایانِ عمرِ خود تلاش میکرد که آنها را چاپ کند؛ هشت هزار صفحه راجع به غدیر مطلب نوشته بود، بعد هم اینطور نبود که مطلب را از این طرف و آن طرف جمعآوری کرده باشد، ایشان تحریر کرده است!
یکی از بزرگترین غفلتها راجع به عمر است.
اگر من آدمِ عاقل میشدم و بجای دانشآموزان و دانشجویان بودم… بزرگترین سیر و سلوک، این دورانِ تحصیلِ شماست، اگر تکلیف شما این نیست که درس بخوانید، این کار را کنار بگذار و به دنبال تکلیف دیگری برو که میارزد عمر خودت را برای آن خرج کنی، اگر نه…
آیا به دنبال سیر و سلوک و رشد میگردی؟ در آن فضایی که هستی وقتی خودت را هدر نده و استفاده کن.
چون عمر برای ما بیارزش شده است الآن برای یک کاغذ شانزده سال درس میخوانیم، شیوهی آموزش و پرورش و دانشگاه ما بر اساسِ غفلت است. طرف میگوید کاغذ را گرفتم، اما نمیگوید چه چیزی را برای این کاغذ صرف کرده است. عمر که دیگر برنمیگردد، عمر توبه هم ندارد…
گناه توبه دارد اما عمر توبه ندارد! من اگر همین الآن هم توبه کنم، بیش از چهل سال از عمر من رفته است، اگر عمری باقی مانده باشد میتوانم کاری کنم، وگرنه عمری که گذشت، رفته است و جای جبران ندارد و آن عمر برنمیگردد.
تمام آدمهایی هم که به جایی رسیدهاند، بالای نود و نه درصد، در سنِ شما که از من جوانتر هستید، رسیدهاند.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اکثرِ کتب خود را در همان دوران جوانی خود نوشته است، به هر جایی که رسیده است، در همان ایام رسیده است.
وقتی من همسنِ شما بودم، بعضی از اساتید من میگفتند از آن روزی که ناتوان میشوی بترس، من نمیفهمیدم.
بزرگی منبر میرفت و میگفت که بعد از منبر با من حرف نزنید که من نفس ندارم، من فکر میکردم شاید ایشان کمی نحیف است.
من طی یک ماه از شب تا صبح نمیخوابیدم، هر روز دو ساعت، مثلاً از ساعت 16 تا 18 میخوابیدم، اصلاً هم برای من سخت نبود، اگر روی سنگ میخوابیدم یا روی تخت، برای من تفاوتی نداشت. الآن اینطور نیست، وقتی یک منبر میروم انگار که کوه کَندهام.
آن روزی که آنقدر انرژی داشتم، رفت. عمر میرود.
ان شاء الله خدای متعال این تمدّن غرب را لعنت کند که برای اینکه دنیا را زینت کند که ما عمر خود را ببازیم، چقدر تلاش میکند.
روزگاری در زمان کودکی من، وقتی کسی میخواست یک فیلم وی اچ اس ببیند، با مشکلات فراوانی میتوانست دو ساعت فیلم ببیند، اما الآن اینطور نیست، الآن اگر کسی در این موضوع بلغزد، اگر شبانهروز هم وقت بگذارد کم است، با رنگ و لعاب و کیفیت بیشتر. در این ساعات چه چیزی را صرف میکنی؟
اگر کسی برای یک حلقه فیلم پنجاه میلیون تومان بپردازد خیال میکند که خیلی هزینه کرده است، اما عمر خودت را صرف میکنی! میخواهی چه قیمتی برای این عمر بگذاری؟
اساس این امر هم بر غفلت است، اینکه ما فراموش کنیم، آنقدر به این رسانه رنگ و لعاب میدهد، آنقدر رسانه را داغ میکند… شما برای اینکه متوجّه شوید چقدر این موضوع را داغ میکند، نگاه کنید کنار اینکه مردم را به طرز وحشیانهای میکشند، ناگهان ورزشی در همان حد داغ است.
اگر الآن کسی بیاید و راجع به غزه خبر بدهد و بگوید «در غزه ناخنگیر دو سنت ارزان شد»، شما میگویید مسئول خبر را باید توبیخ کرد، چون این خبر که ارزشِ خبری ندارد.
در جایی آدمهایی در حال کشته شدن هستند، در جای دیگری هم یک توپ به یک توری میخورد… من منکر اینکه این موضوع جذابیت دارد نیستم، اما اینکه این موضوع خبری در کنار آن خبر میشود، یعنی آنقدر به این موضوع میپردازند که ذهن من هم درگیر میشود.
ورودیهای ذهن خود را کنترل کنیم
من این موضوع را انکار نمیکنم که باید همه چیز سرِ جای خود باشد، بعضی اوقات هم ممکن است که شما نیاز داشته باشید مغزتان از موضوعات حساس و جدی فراغت پیدا کند، مثلاً من میتوانم به استخر بروم یا یک چیزی ببینم و بشنوم.
این دیدنیها و شنیدنیهای امروز ما، شبیه این است که شما در یک روز پنجاه وعده غذا میل کنید.
چرا قدیمها روضهی سنّتی میخواندند؟ چون وقتی امسال محرم میشنید، تا سال بعد نمیشنید، وقتی سال بعد میشنید هم لذّت میبرد.
طرف آنقدر از صبح تا شب اینها را میشنود که این مداحهای بیچاره به زحمت میافتند، قدیم باید برای محرم و صفر شعر میگفتند، الآن باید برای هفتگی هم شعر جدید بگویند، از بس که در طی هفته شعر تکراری شنیده شده است!
زمانی صدا و سیما در ماه مبارک رمضان چند سریال منتشر میکرد، با کسی مصاحبه کردند و از او پرسیدند: آیا اوضاع خوب است؟ گفت: بله! من از افطار تا ساعت دوازده شب فیلم میبینم!
وقتی این غفلت پیش میرود، طلبهی نوپا هم در حجره بصورت پنهانی بازی موبایلی انجام میدهد، چون او هم برای همین جامعه است. درواقع عمر است که میرود، بعد وقتی به خودمان میآییم میبینیم چهل سال عمر کردیم و آن فرصتها گذشته است و دیگر حالِ بعضی از کارها را هم نداریم.
خیلی از چیزهایی که شما الآن حالِ آن را دارید، من دوست دارم ولی حالِ آن را ندارم، فقط قبطهاش میماند، آن هم اگر بماند! وگرنه وقتی لحد را روی سرِ انسان بگذارند، انسان تازه متوجّه میشود، وقتی میمیرد بیدار میشود.
غفلتِ خوب
ما یک غفلتِ خوب هم داریم، متأسفانه این موضوع در جامعه هم خیلی کم است. آن غفلتِ بد چیست؟ این است که خودت را نبینی، اینکه از عاقبتِ خودت غافل شوی، اینکه از اولویتهای خودت غافل شوی. یک چیزی در جامعه خیلی کم است و بشدّت نیاز است و اثر تربیتی زیادی هم دارد، ای کاش ما بجای غفلت، این صفت را داشتیم، و آن هم «تغافل» است، این خیلی خوب است.
تغافل یعنی من آن چیزی از شما که ممکن است آبروی شما را به خطر بیندازد را ندید بگیرم.
مثلاً پشت سرِ من حرف زدهای، وقتی جایی شما را میبینم، نشنیده بگیرم. این موضوع خیلی اثرِ تربیتی دارد.
آدمی که اهلِ تغافل است، خیلی شرمندهی خدا میشود. میگوید من یک چیزی از یک نفر میدانم…
الآن این موضوع چیزِ خیلی عجیبی است، فضایی که جامعهی فضول به دنبال این است که آبروی یک نفر را ببرد. این موضوع از زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بوده است، حرفِ زشتی به یکی از نوامیسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دادند، همهی جمعهای مدینه راجع به آن موضوع حرف میزدند، تا اینکه آیه نازل شد. کسی بر دهانِ طرف نزد و نگفت «خفه شو»، راجع به ناموسِ پیغمبر که هیچ، راجع به یک زنِ مسلمان نباید حرف بزنی. اگر هم بود حق نداری حرف بزنی، اما حتّی نمیدانی بوده یا نبوده است.
الآن شما نگاه کنید، ردهی یکِ پُربینندههای این فضاهای مجازی غافلکننده «افشاءگری» است، آبروبری است. در حالی که مؤمن اهلِ تغافل است، مؤمن میگوید خدایا! تو که میدانی من خیلی بیآبرو هستم…
در این جمع هر کسی به خودش فکر کند، ببیند اگر نزد کسی برود که همهی باطن او را میداند، آیا برای شما سخت است یا نه؟
چرا اگر الآن بگویند امام زمان ارواحنا فداه میخواهند تشریف بیاورند، ما دست و پای خودمان را گُم میکنیم؟ مگر ما امام زمان ارواحنا فداه را دوست نداریم؟ مگر کسی برتر از امام زمان ارواحنا فداه هست؟ مگر کسی کاملتر از امام زمان ارواحنا فداه هست؟ مگر کسی مهربانتر از امام زمان ارواحنا فداه هست؟ قطعاً نیست. اما آیا اگر الآن بگویند حضرت میخواهند تشریف بیاورند، شما قبض روح نمیشوید؟ چرا؟ چون این خودمان را دوست نداریم، میگویم ای کاش فردا میشد که من توبهای میکردم.
آدمی که خودش صد نوع ابتلا و بدبختی دارد…
میگوید خدایا! اشتباهی از مؤمنی سر زده است، حتّی ممکن است آن مؤمن یک مسئول باشد، مسئولین حکومت هم شهادتین گفتهاند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول دارند، ولو اینکه خطا کنند… اگر زمانی نقدِ شما نقدِ اجتماعی است، مثلاً میفرمایید وزیرِ کذا! این تصمیمی که گرفتهای این آسیب را به مردم میزند؛ بگو، من در آنجا حرفی ندارم، داد هم بزن، بگو ای مجلس! این قانونی که تو تصویب کردی این اشکال را در جامعه ایجاد میکند؛ بگو. نمیخواهم بگوین نقد نکن.
اما فرض کن که یک اشتباه شخصی از این آدم سر زده است، مرد آن کسی است که وقتی در این فضاها فیلمی منتشر شد نبیند.
خدایا! تو میدانی، من هر کدام از این افشاءگریها که منتشر میشود، میگویم خدایا! اگر پردهی من را کنار بزنی، آبروی من از همهی اینها بیشتر میرود.
انسان باید بجای غفلت، تغافل کند.
اصلاً جذابیتی ندارد که آبروی یک آدم برود، چه جذابیتی دارد؟ مگر من چه کسی هستم؟ من چقدر سفید هستم؟ من چقدر بیعیب هستم؟
اگر روزی خطوراتِ ذهنیِ من را پرینت کنند، میخواهم از شدّت خجالت در زمین فرو بروم. من چه کسی هستم؟
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که همهی حقیقتشان پاکی و تمیزی و زیبایی و بیخطایی بود… منافق نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میآمد که توبه کند، مسلّم است که منافق کافر است، یعنی در نقش نفوذی آمده است که به اسلام ضربه بزند، اما در این میان ناگهان کسی توبه میکرد، میگفت: یا رسول الله! بگویم شب گذشته با چه کسانی بودیم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمود: نه!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که میدانند، الآن عرض میکنم که شیوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه بود، چقدر این عزیزان بزرگوار هستند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند: فرصتِ توبهی او را از دست او نگیر، شاید او هم خواست فردا بیاید و توبه کند. وقتی طرف را لو میدهی باید او را دستگیر کنیم.
پس من نمیگویم به مسئولینِ جمهوری اسلامی انتقاد نکنید، انتقاد کنید، اما انصافاً انتقاد یک بحث است و بردنِ آبرو یک بحثِ دیگری است. ما هم که در این موضوعات اینقدر یقین نداریم. یقین یعنی من بگویم اگر این نبود زنِ من طلاق است، یعنی نسبت به او نامحرم میشوم، بگویم اگر اینطور نبود من از حول و قوهی الهی بیزار میشوم و به حول و قوهی خودم پناه میبرم. ما که اینطور اطمینان نداریم!
بیش از نود و نه درصد این دعواهای سیاسی، دعواهای جناحی است. یک نفر را میزنند که طرف را از قدرتی بیندازند. ما باید حقایق و عقاید کلّی را محکم بگیریم.
باز هم عرض میکنم که هرچقدر که خواستید نقدِ کارشناسی کنید، بگویید اصلاً این کار شما عملاً ظلم است، به این دلیل و با این اشتباه. اما اینکه این طرف در فلان باغ با فلانی بوده است و…
من چقدر مصون هستم که جرأت کنم…
زمانی چیزی راجع به یک شخص معروفی منتشر شده بود، من در یاد دارم که در دورهی دانشجویی من بود، جلوی دانشگاه تهران داد میزدند و سی دی او را میفروختند! این کار یعنی خریدار دارد.
متأسفانه بعضی اوقات در این زمینه دینداران بدتر از بقیه هستند، راحت حکم صادر میکنند.
ائمه علیهم السلام علم داشتند، این یک نمونه را ببینید…
اگر ما نزد یک عالم ربّانی برویم، برایمان سخت میشود. امام معصوم همه چیز را میدانست، اما یک گزارش نداریم که یک نفر به محضر امام معصوم رفته باشد و بعد بگوید «برای من خیلی سخت بود، چون آقا باطنِ من را میدانست». این امر یعنی چه؟ یعنی طوری عمل میکرد که گویی نمیداند.
کسی نزد امام سجّاد و امام باقر علیهما السلام شرفیاب میشد، حضرات هم او را تحویل میگرفتند، او جزو اصحابِ شناختهشده است. این شخص اهلِ گناهی بود، وقتی نزد حضرت میرفت، حضرت هم چیزهایی به او یاد میدادند، سؤال میکرد و حضرت جواب میداد.
اگر بنا به لیاقت بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید فقط امامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میشد! اما امامِ ما هم هست.
یک نفر از افشاءگران نزد امام رفت و عرض کرد: این شخصی که بعضی اوقات نزد شما شرفیاب میشود، فلان چیز را مینوشد.
امام میتوانست آبروی همین فرد را ببرد و حداقل به خود او بگوید که او چه کارهایی انجام داده است، اما این کار را نکرد.
خدای متعال خیلی نسبت به بندگان خود غیور است، و کسی که آبروی مؤمن را ببرد، خدای متعال در همین دنیا او را بدبخت میکند.
چقدر خدای متعال را قبول دارید؟ اگر مادر شما متوجه شود که کسی در حال بردنِ آبروی شماست، نسبت به آن فرد چه نفرتی پیدا میکند؟ آن را میلیارد در میلیارد ضرب کنید، چون مهربانیِ خدای متعال نسبت به بندگان خود با مادرِ ما قابل قیاس نیست، خدای متعال خیلی نسبت به بندگان خود غیور است.
اگر خدای متعال میخواست ما را مبتلا میکرد، یک مانیتور بالای سر ما ثبت و ضبط میکرد، که هر کسی که خواست بتواند ببیند. اما خدای متعال نخواسته است که در این دنیا این کار را کند.
در دعای کمیل میخوانید «وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِکَ اخْفَیْتَهُ»، گاهی جلوی چشم فرشتههایی که میخواهند بنویسند را هم میگیرد، دوست ندارد آبروی کسی برود.
بعد بندهی خدا که خودش از سر تا پا اشکال است میگوید: شنیدهای فلانی…
به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد میکنم کسی که اینطور میگوید خودِ خودِ شیطان است.
اگر انسان بداند که خدای متعال دائماً با ما تغافل میکند…
امام سجّاد علیه السلام به خدای متعال عرض میکند: خدایا! باید مرا با اولین اشتباه ساقط میکردی و تحمّل نمیکردی.
بیست سال فراموشی!
مؤمن باید اهلِ تغافل باشد.
دوست من که طلبهی درسخوانی هم بود میگفت پدرم مریض شد، من گیر کردم که آیا بروم و کار کنم و خرجِ درمانِ پدرم را دربیاورم، یا درس بخوانم. احساس میکردم سرباز امام زمان ارواحنا فداه هستم و درس خواندنِ من تکلیف است، نجات پدرم هم تکلیف بود.
انسان عاقل از یک عالم ربّانی میپرسد.
میگوید نزد یک عالم ربّانی رفتم، از او سؤال کردم که من چکار کنم؟ فرمود: چقدر خرجِ پدرِ توست؟ مثلاً من عرض کردم یک میلیون تومان، ایشان فرمود: شما سهشنبه به دفتر بیا و من پرداخت میکنم، تو درسِ خودت را بخوان.
میگوید عرض کردم: من میروم و کار میکنم.
ایشان فرمود: اینجا جای مناعت طبع نیست، تو اگر کار کنی از درس خودت جا میمانی.
میگوید عرض کردم: من میروم، بالاخره خدا میرساند.
ایشان فرمود: شاید خدا از این طریق رسانده است. تو برای سؤال آمده بودی نه برای گرفتنِ پول. سه شنبه به دفتر من بیا.
میگوید من هروقت میخواستم نزد این آقا بروم، مسئول دفتر او راحت مرا راه میداد، اما وقتی خواستم سهشنبه بروم گفت: آقا جلسه دارند!
گفتم: پس بعداً میآیم.
گفت: نه! یک امانتی به من دادهاند که به شما تقدیم کنم. (نمیدانست چیست)
من رفتم و دیدم پول را داخل بسته گذاشته است.
میگفت من بیست سال هر هفته درسِ اخلاقِ این عالم را شرکت میکردم، حداقل هر هفته یک مرتبه او را میدیدم، کسی که تا قبل از این دائماً… ما یکدیگر را کامل میشناختیم، من شاگردِ او بودم، او کامل مرا میشناخت. در این بیست سال وقتی سلام میکردم طوری به من جواب سلام میداد که انگار مرا نمیشناخت.
من فکر کردم ایشان با چنین حافظهای که دارند، چطور مرا بیاد نمیآورند؟
وقتی به خود آمدم دیدم این بزرگوار دید که من مناعت طبع دارم، نمیخواست هر وقت مرا میبیند، من بیاد بیاورم که او پولی به من داده است، طوری با من رفتار کرد که انگار من را نمیشناسد.
چه شد که ایشان این موضوع را به من فرمود؟
جلسهای بود و آن آقا برای سخنرانی به تهران آمده بودند، من و این دوستم برای استقبال ایشان رفتیم. این دوست من سالها شاگرد او بود، من دیدم طوری سلام و علیک کردند که محترمانه بود ولی انگار که با غریبهای سلام و علیک میکردند.
از این دوست خود پرسیدم: آیا شما را نشناخت؟
فرمود: ایشان بیست سال است که دیگر مرا نمیشناسد.
روزهای اول که این اتفاق رخ داده بود، برای من سخت بود که به درس اخلاق ایشان بروم. اما او دیگر مرا نشناخت. تغافل یعنی این.
آدمی که اهل تغافل است، مرد است. و کسانی که مرد هستند شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.
روضه و توسّل
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در یک مدینهای زندگی میکرد که بعد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید بخاطرِ مصالحِ مسلمین، ندید میگرفت.
مسجد میرفت و میآمد، مغیره را میدید، قنفذ را میدید… اینجا شاید برای هدایتِ آنها نبود، ولی برای هدایتِ بقیه باید ندید میگرفت. حتّی وقتی روزی خلیفه دوم حضرت را صدا زد و از حضرت مشورت خواست، حضرت فرمود: این کار را نکن که کشته نشوی، که لشکرِ مسلمین در این جنگ شکست نخورند. (ولو اینکه تو طاغوتِ اکبر هستی) الآن نباید لشکر مسلمین شکست بخورند.
این کار خیلی مردانگی میخواهد!
آنقدر ندید گرفت… این دیگر بالاتر از تغافل است… که مغیره به خودش اجازه داد که وقتی حضرت به حکومت رسید، آمد و به حضرت پیشنهاد داد! و خواست خودش را به حضرت نزدیک کند.
انسان به یاد این جمله میافتد که «صَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً وفِی الحَلقِ شَجاً»،[6] هر وقت میدید به یادِ آن دستی که بالا رفت میافتاد… ولی الآن بخاطر هدایت مسلمین باید نبیند…
هر وقت کسی خواست از چیزی تغافل کند، همسرِ شما غلط میرود، ولی جایی سُر خورد و رفت و با بانویی موقت ازدواج کرد و جدا شد و… ممکن است به آن بانوی ظلم شده باشد، و ظلم به بانو، در قیامت که هیچ، در دنیا هم پای انسان را میگیرد؛ اما افشاءگری و بردنِ آبرو هم انسان را از عاقبت میاندازد… گاهی خدای متعال برای ما فرصت فراهم میکند که من از همسرِ خود عیبی ببینم، عیبی که یک مرتبه است، ببینم آیا من تغافل میکنم یا نه. این امر با بیغیرتی فرق میکند، ممکن است که نعوذبالله چشم انسان یک لحظه چپ بشود و ناموسی را ببیند، و ناگهان در آن لحظه هم کسی ببیند… هر وقت کسی در خواست عیب کسی را در لحظهای بپوشاند، بگوید خدایا! من یک عیب از این شخص فهمیدم و میپوشانم، من از سر تا پا عیب هستم…
روز قیامت ممکن است خدای متعال منّت بگذارد و من را از شما بپوشاند، اما امام زمان ارواحنا فداه را چکار کنم؟ پروندهای که بدست حضرت میرسد… پروندهی ما دائم بدست حضرت میرسد…
هر وقت تغافل برای انسان سخت شد… اصلاً باید نهضتی راه بیفتد و اگر چیزی از این افشاءگریها منتشر شد، هیئتیها آنقدر دیدنِ این را قبیح بدانند که کسی جرأت نکند آن را منتشر کند.
والله هر وقت میخواهند آبروی کسی را اینطور ببرند، من بیادِ بیآبرویی خودم میافتم، میگویم «خدایا! زمانی نوبتِ من نشود»… تو که میدانی من چه کسی هستم، ولی من دوست ندارم اینها بدانند.
این به آن جایی رسید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای مصالح اجتماعی از مغیره تغافل میکرد، وگرنه فکر نکنید که از یاد برده بودند، جای روضه جایی است که نمیتوانم صبر کنم و موضوع را پرورش بدهم، هر وقت مغیره را میدید… ولی تغافل میکرد…
این جمله را از کجا میگویم؟ از آنجایی که وقتی مغیره در جلسهای با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفتگو کرد، حضرت فرمود: تو حرف نزن، «أَنْتَ اَلَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى أَدْمَيْتَهَا»[7]… فکر کردی آن لحظهای که زدی و خون پاشید…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه یس، آیه 11 (إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ ۖ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ)
[5] سوره مبارکه اعراف، آیه 21 (وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ)
[6] نهج البلاغه، خطبه شقشقیه
[7] الاحتجاج، جلد ۱، صفحه ۲۶۹