«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین، صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مروی بر جلسات گذشته
چند جلسهی گذشته اندکی راجع به یکی از مهمترین خطراتی که ما را تهدید میکند، یعنی «غفلت» با یکدیگر گفتگو کردیم، از بهترین ابزارهایی که شیطان بوسیلهی آن ما را گیر میاندازد و از ما برای اهداف خودش استفاده میکند. ضعف در معنویات و ندیدنِ بواطن هم به این موضوع کمک میکند، نقد ندیدنِ بعضی از امورِ دینی و مجازاتها یا ثوابها هم به این موضوع کمک میکند، من چون نقد نمیبینم و نمیبینم دیگر فراموش میکنم، احساس میکنم ثواب و عقابِ آن نسیهای است، در حالی که اگر کسی اهل ذکر را ببیند، کسانی که غافل نیستند، کسانی که دچارِ خودفراموشی نشدهاند، میبیند که اینها وقتی به یک گناه و یک خطا برسند چقدر از آن وحشت دارند، علّت این امر هم فقط این نیست که از قیامت میترسند، علّت این امر این است که تاریکی را حس میکنند. اگر بد برداشت نمیشد بنده موضوع بحث خود را به این سمت میبردم و عرض میکردم که حتّی آدمهای معمولی هم بعضی از ابتلائات را حس میکنند، ممکن است حتّی ضعفای کورباطنی مانند من هم بعضی از ابتلائات را حس کنند، اما نمیخواهم وارد این موضوع بشوم.
اگر اینطور بود خیلی از مشکلاتِ ما حل میشد. یعنی اینکه ظلم کردن فقط روز قیامت یقهی مرا نمیگیرد، اگر در جاده میرویم یک نفر شیشهی جلو را رنگ کند، دیگر نمیگوییم بعداً چه میشود، چون انسان همین الآن نمیبیند، و انسان همان لحظه مضطر و مضطرب میشود. اگر کسی روغنی روی زمین بریزد و ماشین لیز بخورد، انسان همان لحظه مضطرب میشود که فرمان تحت کنترل او نیست، نه بعداً.
شیطان و نوکران شیطان از این ضعف معنویت ما کمک میگیرند و ما را به سمت غفلت میبرند، چون ما ثواب و عقاب را یک امرِ نسیهایِ وقتدارِ باتأخیر میپنداریم.
قرآن کریم فرموده است کسانی که مال یتیم میخورند، الآن در شکم خود آتش دارند، ولی این آتشی است که دو ویژگی دارد، آتش جهنّم نور ندارد و تاریک است، این یکی از عجایبِ آتشِ جهنّم است، عدمی است و وجودی نیست، نور ندارد و تاریک است، از درون میسوزاند، حبسِ درونی است؛ دوم اینکه با ابزارِ مادّیِ دنیایی هم به این راحتی قابل حس نیست، چون براحتی قابل حس نیست طرف…
عرض میکردیم همهی ارزیابیهای ما در دورهی غفلت بیهوده است، بعداً میفهمیم که آیا موفقیت بوده است یا ناموفقیت، آنها به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکردند: ببین معاویه چطور عمل میکند و موفق است!
این خطا برای این است که فقط به ظاهر توجّه میکردند، اگر کمی فاصله میگرفت میدید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با معاویه قابل قیاس نیست، حتّی در آن موضوع!
مانند این میماند که یک نفر از یک فوتبالِ نود دقیقهای، دو دقیقه که گل زده شده است را ببیند، این دو دقیقه چه ربطی به نود دقیقه دارد؟ شاید قبل یا بعد از این دو دقیقه، تیم مقابل شش گل زده است.
اگر در یاد داشته باشید عرض کرده بودیم که غفلت یعنی زوم کردن روی یک موضوع و منصرف شدن از بقیهی عرصهها.
نکتهای در مورد مسئلهی دین و مذهبِ مردمِ غزّه
اصلاً فضای سیاسی چطور ما را مدیریت میکند؟ با همین ایجادِ غفلت. یک چیزِ تقطیعشدهی راست یا دروغ میگوید، شما را از چیزهای دیگری منصرف میکند.
الآن در غزّه درگیر است، میگوید اینها شیعه نیستند!
بله شیعه نیستند، ولی این موضوع چه ربطی دارد؟ اگر اینها بتپرست بودند هم، دل شما باید برای این اطفالی که کشته میشود بسوزد.
چرا میگوید «شیعه نیستند»؟ چون میخواهد بگوید نسبت به این ظلم حرف نزن.
وگرنه مگر زمانی نبود که بعضیها میگفتند «نه غزّه، نه لبنان»؟ آنها که شیعه بودند! اصلاً مسئله شیعه و سنّی نیست. الآن اگر در غرب یا شرق کشور عدّهای بتپرست زندگی میکردند و دشمنی به ما حمله میکرد؛ الان علی الحساب این بُتپرست در مرز مقابلِ آنهاست، اینجا راجع به توحید هم نباید حرف زد، میگویند اول اجازه بده دشمن را دفع کنیم، شاید بعداً فرصتِ گفتگو پیش آمد.
اگر الآن بگوید «اینها بتپرست هستند» یعنی چه؟ یعنی اجازه بده دشمن حمله کند، یعنی اجازه بده دشمن تجاوز کند.
زمان امام خمینی رضوان الله تعالی علیه کارتر پیغام داده بود و گفته بود این کارهایی که شما میکنید برای اسلام خوب نیست و در شأن اسلام نیست؛ فیلم این موضوع هست، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرمودند: آقای کارتر الآن اسلامشناس شده است!
این حرف برای ایجادِ غفلت است، یعنی ذهنِ شما را درگیر جایی کند که شما جای دیگری را نبینید، به جایی توجّه کنی یا به جایی توجّه نکنی.
وقتی رسانهها ما را مدیریت میکنند
تمام این بازیهای سیاسی و رسانهای و دروغهای خبرگزاریهایی که دروغ میگویند و آبروی افراد را میبرند اینطور است، حواس را به یک جا پرت میکنند که جای دیگری را نبینند. مطلبی راجع به یک نفر میگوید که اذهان به این سمت برود و کسی نگوید حق نداری آبروی او را ببری.
یک جریان با کسی مشکل دارد، ناگهان چیزی از پشتپردهی او آشکار میکند، اولاً شما حق نداشتید این را بگویید، ثانیاً شاید مشکلی هم نبود.
نمونهی بارز این امر این است که ناگهان میگوید به فلان فوتبالیست مجوز واردات ماشین دادهاند و او هم یک ماشین فلان تومانی وارد کرده است. من نه به آن فوتبالیست کار دارم و نه… فقط من میدانم که یک زورِ یک فوتبالیست نمیرسد که مجوز واردات ماشین را بگیرد، حداقل در سطح دولت باید تصمیم بگیرند، و اگر بد است کارِ آن دولت بد است، و اگر خوب است کارِ آن دولت خوب است، وگرنه این بدبخت چکار کند؟ من هم بدهی زیادی دارم، اگر به من هم مجوز واردات خودرو میدادند، من هم خودرو وارد میکردم که مشکل من حل شود.
رانت بد است، اما اگر مثلاً میگفتند هر کسی که چپدست است و یک ساعت هم به دست چپ خود دارد و جوراب او هم یک سوراخ دارد مجوز واردات میدهیم، مثلاً من هم اینطور بودم، دیگر مشکل از من نبود.
چرا یقهی او را میگیرید؟ در این میان او چکاره است؟ مگر خود او میتواند بگوید من میخواهم یک ماشین وارد کنم.
اصلاً باید ببینیم آن کسی که این موضوع را مطرح میکند میخواسته است که ذهن ما را از چه موضوعی منصرف کند؟ وگرنه به آن فوتبالیست ربط ندارد.
به هر کدام از آنها مقداری پول میدهند، به شما چه ربطی دارد؟ شخص دیگری این کار را کرده است.
وقتی یک خبری اینطور پخش میشود، اگر حواس کسی باشد باید بگوید میخواستند چه خبری را کاور کنند که این خبر را پخش کردهاند؟ وقتی وضع مردم خراب است و گرفتار هستند، ناگهان یک نفر بگوید من یک ماشینِ صد میلیارد تومانی دارم، قابلیتِ پخش شدن دارد.
اگر بنده امشب با یک ماشین لامبورگینی میآمدم، قابلیتِ پخش شدن داشت، این موضوع خیلی روشن است.
میگوید این خبر قابلیتِ پخش شدن دارد، این خبر را نگه میدارم، زمانی که میخواستم حواسها را از «الف» پرت کنم، به «ب» معطوف میکنم. یعنی از همین ابزارِ غفلت استفاده میکند.
بالاترین مصداقِ غفلت
وقتی در فوتبال دریبل میزنند، درواقع از غفلت استفاده میکنند، وقتی سمت راست را نشان میدهند و به سمت چپ میروند، استفاده از غفلت است.
هر چیزی که ذهن شما را به یک سمت ببرد که از چیز دیگری منصرف کند «غفلت» است.
بالاترین مصداق این است که برای من دنیا را قدری زیبا جلوه بدهد که من آخرت را نبینم. آن هم اینطور است که من عرصهی قیامت را ندیدهام و عرصهی دنیا را دیدهام.
رشوه هم همین است، یک کیف دلار به طرف میدهد، این کیف را میبیند که جای دیگری را نبیند، این موضوع خیلی پُرتکرار است. انسانهای باهوش، انسانهایی که عقل دارند، انسانهایی که بینا هستند، ولی ممکن است غافل باشند.
یک راهکار را بگویم، یک راهکار «دیدنِ عالمِ ربّانی» است.
شفیعِ حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها
اگر در یاد داشته باشید عرض کردم که یک راهکار «یادِ مرگ» است، یادِ مرگ غفلتزداست. متأسفانه آنقدر از غسالخانه فیلم گرفتند که غسالخانه را بستند، رفتن به غسالخانه غفلتزدا بود.
طرف تبختر داشت، سلطان آسمان و زمین بود، این غسّال او را چپ و راست میکند. میبیند که انتهای کار اینجاست، انسان در انتهای کار لختِ عور میشود.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که روز قیامت همه برهنه هستند مادرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حالِ غش کردن بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من شفیعِ تو هستم.
این بزرگوار از آنطرف ضدّغفلت دارد، درصورتی که میتوانست بگوید من؟ پیامبر از هشت سالگی در آغوشِ من بزرگ شده است، آن زمانی که هیچ کسی پیامبر را نمیشناخت و کاری با او نداشت، من برای او مادری کردهام.
اگر نعوذبالله اینطور میگفت غفلت بود، یعنی به چیزی تبختر پیدا میکرد، بگوید من مادرِ علی بن ابیطالب هستم، روز قیامت همه بر سرِ سفرهی علی بن ابیطالب هستند، من هم مادرِ او هستم.
ولی از خوفِ برهنگی قیامت در حال غش کردن بود.
در خیلی از روایاتِ ما هست که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواست مادرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دفن کند، اولاً که مدام میفرمود «مَاتَت اُمِّی»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر بدهد که مادرم از دنیا رفت، انگار برادری به برادرِ خود خبر داد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «مَاتَت اُمِّی»، مادرِ من هم بود.
فرمود: آن زمانی که فقیر بودند و چیزی نداشتند، غذا را جدا میکرد، یک وعده غذای درست و حسابی برای من تهیه میکرد، در صورتی که فرزندان او گرسنه بودند. فرزندانِ او لباس نداشتند ولی اجازه نمیداد که لباسهای من کهنه شود. اینطور مادری کرده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جای او خوابید، عبای خود را داد و فرمود دورِ او بپیچید، بعد خودِ پیامبر روی قبر را بست.
خیلی از اوقات یک تلقین اصلی را فراموش میکنند، آن هم این است که وقتی روی قبر را میبندند یک تلقین دارد، میگوید انگشت خودت را در خاک فرو کن و آن تلقین را بخوان.
مرگ موقفِ خیلی سختی است، میّت را اینقدر زود رها نکنید، ان شاء الله خدای متعال ما را تنها نگذارد و در لحظهی مرگ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و امام زمان ارواحنا فداه را به فریاد ما برساند، ان شاء الله انسِ ما با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سرِ مبارکِ خود را نزدیکِ قبرِ حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها کرده بود، بعد فرمود: «إبنُکِ، إبنُکِ»، پسرت است.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: چه میفرمایید؟
فرمودند: از او سؤال میکنند، گفتند «مَن إمَامُک؟»، من هم خواستم به او کمک کنم تا قوّت قلب بگیرد، گفتم: «إبنُکِ، إبنُکِ»، پسرت است.
«یادِ مرگ» غفلتزداست
مرگ غفلتزداست، یقینیترین غفلتزدا هم هست، من میدانم میمیرم، من هرچه آرزوی دراز داشته باشم میدانم میمیرم، هرچه در توهّم باشم میدانم دویست ساله نخواهم بود، هر کسی هرچه بلندپرواز باشد میداند که بزودی میمیرد.
اگر انسان بداند میمیرد، اخلاقیات او عوض میشود.
به یک نفر که با کسی قهر است میگویند تا سه روز دیگر میمیری، سریع آشتی میکند. میبیند دیگر ارزش ندارد، مگر دعوا بر سرِ چه بود؟
طرف با پدر و مادرِ خود قهر است، پناه بر خدا، نستجیربالله، به او میگویند تا چند روز دیگر خواهی مُرد، یا طرف خسیس است، به او میگویند تا چند روز دیگر خواهی مُرد، اگر باور کند میگوید باید بروم و قدری از مال خود را خرج کنم، خسیس با یادِ مرگ سخی میشود، چون غفلت از بین میرود، با یادِ مرگ کدورت از بین میرود، چون غفلت از بین میرود، «اُذكُروا هادِمَ اللَّذّاتِ ، ومُنَغِّصَ الشَّهَواتِ»،[4] لذّات را از بین میبرد، یعنی اجازه نمیدهد انسان در لذّتها غرق شود و روی آنها حسابِ مستقل باز کند.
یاد مرگ غفلتزداست.
خیلی میشود راجع به این موضوع حرف زد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای درمانِ جامعه راجع به مرگ صحبت میکرد. ما باید در طول هفته حداقل یک مرتبه یا دو مرتبه راجع به مرگ حرف بزنیم و فکر کنیم.
«زیارت» غفلتزاست
دومین غفلتزدا «زیارت» است. چون وقتی انسان کنارِ ضریح قرار میگیرد حضورِ امام را حس میکند. اگر عقلِ من میرسید الآن هم حضورِ امام رضا علیه السلام را حس میکردم، ولی چون گیج هستم کنارِ ضریح حضورِ امام را حس میکنم، وقتی در حال وارد شدن هستم میگویم «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشْهَدُ مَقَامِي»، مدام به خودم تذکّر میدهم که از این دور هم میبیند.
اگر شما دقّت کرده باشید، آدمهایی که مانند من هستند و گیج هستند، وقتی به ضریح نزدیک میشوند رفتارشان و ادبشان تغییر پیدا میکند.
آیا اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه به جلسه وارد شوند، نشستنِ ما تغییر پیدا نمیکند؟ مسلّماً اشرافِ حضرت با حضورِ حضرت یکی است، ولی همه در یک سطح نیستند. زیارت هم همینطور است.
هم زیارت قبرِ اموات، بالاتر از آن رفتنِ به زیارتِ امام.
«ارتباط با عالِمِ ربّانی» غفلتزاست
یکی دیگر از آن چیزهایی که خیلی خیلی مهم است و خیلی به درد ما میخورد و جلوی غفلت را میگیرد، عالم ربّانی است. یعنی آن کسی که غافل نیست، مرگ جلوی چشم اوست.
در طول هفته، پنج ساعت گذشته، دو روزِ گذشته، چه آرزوهایی داشتی؟ چه دغدغههایی داشتی؟ یا داشتم، به چه چیزهایی فکر کردهای؟ من به دنبال محل اجاره برای کتابخانه هستم، ذهن هر کسی در جایی است.
ناگهان به آن عالم ربّانی رجوع میکنید که مشکلات او ده برابرِ شماست، وقتی شما را میبیند میگوید «مبشّرات چه داری؟»، یعنی او در جای دیگری است، این شخص در همین دنیا زندگی میکند، مشکلِ مالی دارد، بچهی او مریض است، خودش گرفتاری دارد، اینطور نیست که یک فردِ بیغم باشد، اما دغدغهی او چیزِ دیگری است.
وقتی انسان او را نگاه میکند، اصلاً حضور او…
اینکه شنیدهاید از حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام پرسیدند که با چه کسی نشست و برخواست کنم؟ فرمود: با آن کسی که شما را به یاد خدا میاندازد. یعنی ذکر دارد، «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهُ رُؤْيَتُهُ»،[5] رؤیتِ او مُذَکِّر است.
در یاد دارید که عرض میکردیم ذکر و یاد در مقابلِ غفلت است.
عالمِ ربّانی مانند آبی است که روی آتش ریخته میشود، هر وقت او را میبینی… من به خودم عرض میکنم، شما که خوب هستیم، من به خودم میگویم خاک بر سرِ تو، این شخص آدم است یا تو؟ کجا هستی؟ به دنبال چه چیزی میگردی؟ درگیریِ تو چند میلیارد است؟ این شخص در جای دیگری است.
بعد من به شما عرض میکنم که در همین تهران آدمهایی هستند که شکار داشتهاند، که مولای خود را دیدهاند. اصلاً شما احتمال بدهید که در تهران یک نفر هست که حضرت را دیده است، چه اتفاقی برای شما رخ میدهد؟ او چکار میکند؟ او چطور زندگی میکند؟
بعد اصلاً دغدغههای انسان تغییر پیدا میکند، ما از صبح تا شب راجع به چه چیزهایی حرف میزنیم؟ عدّهای از حکومتها بدگویی میکنند، ممکن است در بین حرفشان حق هم باشد، اما اگر افسردگی و ناامیدی و غیبت بهمراه داشته باشد و کار خیری در آن انجام نشود و انسان را شُلتر کند و فکر کنیم همه بد هستند و بد بودن من هم خیلی مهم نیست…
خیلی از اوقات بدگوییها برای این است که من به خودم بگویم «تو راحت باش، مانند تو زیاد است»، خیلی از اوقات بدگوییها برای این است که معلوم نشود خودم بیچاره هستم.
عالم ربّانی در جای دیگری است، با اینکه او هم مشکلات ما را دارد، زندگی او هم گرفتاری دارد، ولی اصلاً به چیزهایی فکر نمیکند، چون چیزهای مهمتری را میبیند. اصلاً شما نمیتوانید مقابل او حرف از قیمت دلار بزنید…
اشتباه نشود، نمیخواهم بگویم شما به معاش و اقتصاد کار نداشته باشید، ولی اینطور هم نیست که همهی کسانی که به دنبال قیمت دلار هستند، کاسبِ خیابانِ فردوسی باشند. من کاری به شخصی که شغل او مرتبط است ندارم.
اگر شما جلوی آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه مینشستید میتوانستید قیمت دلار را از ایشان بپرسید؟
همانطور که میگوید موسیقیِ مطرب بد است، چون جلسهی لهو و لعب جلسهای است که در آن ذکر جا ندارد، برای همین حرام است، یعنی آنجا دیگر مکانِ غفلت است.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که روزی در محضر امام زمان ارواحنا فداه بنشینید…
از آنطرف اگر شما محضر یک ربّانی بنشینید نمیتوانید قیمت دلار را بپرسید، یا بگویید میگویند برادرِ فلانی هم دزد است، مگر اصلاً در آنجا میتوانید حرف بزنید؟
یکی از گرفتاریهای ما این است که به دنبال یک ربّانی بگردیم، آیا یک ربّانی پیدا نمیشود؟ از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بخواهیم که کسی را در سرِ راهِ ما قرار بدهند که بفهمیم خبرهای دیگری هم در دنیا هست.
عمدهی اخباری که خبرگزاریها از صبح تا شب منتشر میکنند غفلتزاست، کسی راجع به خبرِ بزرگ حرف نمیزند.
یک خبر در افکار عمومی چقدر داغ است؟ یک روز، دو روز… بعد خبرِ بعدی جای این خبر را میگیرد، خبرها زود کهنه میشوند. بزرگترین خبرِ این عالم چیست؟ اگر نزد عالم ربّانی بروید با شما راجع به خبرِ بزرگ حرف میزند.
روزی یک عالم ربّانی به من فرمود: این دعا را ببین، آیا به این اسمِ خدا دقّت کرده بودی؟
همانطور که در مجلس لهو و لعب «ذکر خدا» جا ندارد، در مجلسِ ذکر «خبر غفلت» احمقانه است.
زمانی من در مجلسِ چند ربّانی لطیفهای تعریف کردم، لطیفه هم علمایی بود، دیدم همه چپ چپ نگاه میکنند. چرا؟ چون وقتی در آن مجلس مطلبی پایینتر از آن سطح بگویی خودت را ضایع کردهای.
اگر خدای متعال روزی ما کند محضرِ ربّانیّین را درک کنیم، اولین نکته این است که انسان میگوید «خدایا! ای کاش امام زمان ارواحنا فداه را میدیدیم».
چون یک ویژگی که امام زمان ارواحنا فداه و ائمه داشتند این است که، ائمه علیهم السلام با آن همه بالایی که داشتند، هیچ کسی نزد آنها معذّب نبود.
اگر شما نزد عالم ربّانی بروید معذّب هستید، هرچه او لطیف باشد شما معذّب هستید.
ائمه علیهم السلام طوری رفتار میکردند که یارانشان این احساسِ سختی را نداشتند، هرچه خوب است که انسان با عالم ربّانی ارتباط بگیرد، آن یک چیزِ دیگری است.
بزرگترین خبرِ دنیا
آنوقت یاد میگیرد خبر بزرگ چیست، آن خبری که هزار سال خبر است چیست؟
در ادبیاتِ دینی ما، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود که «وَاللهِ مَا لِلَّهِ آیَهًٌْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی» بخدا در این عالَم خدا آیتی بزرگتر از من ندارد، «وَاللهِ مَا لِلَّهِ نَبأٌ أعظَمٌ مِنِّی»، آن خبری که کهنه نمیشود این است که من صاحب شما هستم، دنیا و آخرتِ شما با من است.
اگر شما به یک مجلسِ شاهانه بروید که بدانید برای هر یک نفر به اندازهی پنجاه نفر غذا سفارش دادهاند، آیا حرص میزنید؟ یا به صاحبخانه امید دارید؟
میگوید من صاحب شما هستم، چرا ولع دارید؟ چرا احساسِ بیپناهی میکنید؟ چرا مانند کسی که هیچ کسی را ندارد و باید خودش مشکلاتش را حل کند میدوید؟ در دنیا من هستم، لحظهی مرگ من میآیم، روز قیامت هم که احساسِ بیپناهی کردی، آنجا اصلاً کسی فامیلی شما را نمیداند، آنجا اعتبارِ شما من هستم، میگویند «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»،[6] ما را به نامِ او میدانند، ما به نام او بسته شدهایم، ما را پای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نوشتهاند…
بعد میگوید تو به دنبالِ چه چیزی بودی؟
به ما یک خبر بدهند، بستگی به معرفتِ هر کسی دارد، به کسی بگویند یک میلیاد دلار به حساب شما واریز شد، یا اینکه بگویند مولای شما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و حضرت کفالتِ شما را برعهده گرفته است.
فرمود «وَاللهِ مَا لِلَّهِ نَبأٌ أعظَمٌ مِنِّی»، خودم کفالتِ همهی شما را بعهده گرفتهام.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است! امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: «أَوْفَى مَنْ تُبَايِعُونَ»،[7] مانند اینها نیست که بیعت خود را بشکنند، او کسی است که تا زمانی که تو را به آنجایی که باید برسی نرساند، رها نمیکند، او باوفاست.
نشستنِ محضرِ عالمِ ربّانی، چون مدام اشاره دارد، صاحب دارد، توکّل دارد، تفویض دارد، تسلیم دارد، برای همه احترام قائل است ولی روی کسی حساب باز نمیکند، از این جهت که هیچ کسی نمیتواند هیچ کاری کند.
اگر بردهای در خانهی مولای کریمی باشد که در آنجا همه نوع غذا هست، برود و درِ خانهی همسایه را بزند و گدایی کند، وقتی برگشت و با مولای خود چشم در چشم شد…
ما صاحب داریم ولی چشم من هرجایی شده است، دلم بدتر…
میبینم کسی پول یا عنوان یا قدرت یا چیز دیگری دارد، ممکن است رفتارِ من تغییر کند.
بزرگترین جسارت این است که نمکنشناسی و نمکبهحرامی نسبت به آن صاحبی است که «أَوْفَى مَنْ تُبَايِعُونَ»، برای ما کم نمیگذارد، اگر کم میگذارد که به درد نمیخورد.
ممکن است مبتلا کند که مرا رشد بدهد، خدا و امیرالمؤمنینی که برای ما کم میگذارند، من نه آن خدا را خدا میدانم، و نه آن امیرالمومنین را امام؛ این ابتلا است که ممکن است. ممکن است به شما بگویند این لیوان را به آشپزخانه ببر تا به تو صد میلیارد تومان بدهند، ممکن است این کار زحمت اندکی داشته باشد ولی اجری که میدهند با این زحمت قابل قیاس نیست.
اتفاقاً اینجا چون خیلی قیمتی است، ناز هم دارد، اما اگر فکر کنم کم میگذارد، این توهین به خدا و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. مرگ بر آن خدایی که برای بندهاش کم میگذارد و خسیس است، من آن خدا را بندگی نمیکنم.
خدایی ربّ الأرباب است که… اگر ما مدیر مدرسه بودیم، چه کسی را معلم بچههای مردم قرار میدادیم؟
انصافاً اگر خدای متعال برای هدایتِ ما جناب سلمان را میفرستاد، زیاد هم بود، اگر شما میخواهید بدانید خدای متعال چقدر جواد و کریم است، ببینید برای هدایتِ کاشانی هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرستاده است، این خدا که کم نمیگذارد، خدای متعال خیلی ما را آدم حساب کرده است، منتها من فراموش میکنم، چون همانطور که ابتدای جلسه عرض کردم ضعف دارم، چون حس ندارم، چون نمیبینم، چون نسیه میپندارم، فکر میکنم بعداً به خدمت من میرسند یا اجر میدهند.
اگر کسی در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قدمی برای شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خالصاً و مخلصاً و لله و للمولا بردارد، در همین دنیا چیزهایی به او میدهند.
وقتی به زیارت حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میرود، وقتی این ضریح را میبیند طوری دلِ او قنج میرود که نمیشود برای آن قیمت گذاشت، اجر اخروی هم دارد.
اجر اخروی که تولیدِ بعداً نیست، پردهبردای آن برای بعداً است، مانند اینکه در حال درست کردن غذا هستند، اینطرف میهمانها نشستهاند، اما در آنطرف مشغول درست کردنِ غذا هستند، هنگامی که زمان غذا فرا برسد میهمان را دعوت میکنند، یعنی غذا هست ولی پرده کشیدهاند.
ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما به خبرهای مهم دنیا بپردازیم.
ان شاء الله خدای متعال ما را از خبرهای کوچک به سمت خبرهای بزرگ هدایت کند.
ان شاء الله خدای متعال این جمع ما را جزو لشگرهای نصرت امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد.
ان شاء الله خدای متعال طوری رقم بزند که با نابودی این صهیونیستها من در بیت المقدس فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم و شما هم لذّت ببرید، و ما را جزو حضّارِ آن بیت المقدسِ مجلسِ فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بدهد.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود که خدای متعال با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیامبرش را در دنیا کفایت کرده است. یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با وجودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این دنیا چیز دیگری لازم ندارد، ببینید خدای متعال چه کَرَمی کرده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صاحبِ ما هم هست.
ان شاء الله خدای متعال ما را جز درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گدا و ملتجی و چشمرانِ درِ خانهی دیگری قرار ندهد.
روضه و توسّل به غلامانِ کربلا
اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شب عاشورا در کربلا فرمود که یارانی بهتر از شما ندیدهام، هر کسی میخواهد برود، میتواند برود؛ برای این است که اینها بفهمند فکر نکنی الآن که پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تنها شده است کاری میکنی، تو هیچ وقت نمیتوانی کاری انجام بدهی، آنجایی هم که او تنها شده است، بارِ ما روی دوشِ اوست.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «اتّخذ اللیل جملاً»، من به شما نیازی ندارم، اینها هم با شما کاری ندارند.
آن کسی که در زمانِ سه امام، بیش از سی سال ساکت بود، زمانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که کلاً حرف نزد، در دورهی امام حسین علیه السلام هم ده سال ساکت بود. اولین کسی که در اینجا بلند شد و عرض کرد «ما به کجا برویم؟» حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود. نگفت خدا را شکر که تکلیف ساقط شد. عرض کرد: چرا میخواهی ما را بیرون کنید؟ تو که بارِ ما روی دوش تو بوده است، این آخر هم ما را ببر. ما به کجا برویم؟ مگر زندگی بی تو معنا دارد؟
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما بفهمیم زندگی بدونِ امام زمان ارواحنا فداه معنا ندارد، ان شاء الله خدای متعال به ما این احساسِ دلتنگی نسبت به امام زمان ارواحنا فداه را عطا کند و چشم به راهِ حضرت باشیم.
بعد اصحاب یک به یک تشجیع شدند و حرف زدند.
برای همین اگر شما به روز عاشورا نگاه کنید میبینید اینطور نبود که بگویند ما میخواهیم برویم و از پسرِ پیغمبر دفاع کنیم، انگار که در میان میدان به رقص درآمده بودند، من؟ من آن کسی هستم که یک تیر بجای اینکه به او اصابت کند، بر تنِ من مینشیند، منّتِ او را کشیدهام که اجازه بدهد یک تیر هم بر تنِ من بنشیند.
من از طرف خودم به حضرت حجّت ارواحنا فداه عرض میکنم وقتی من حالاتِ یارانِ تو را نگاه میکنم، اصلاً رویم نمیشود که بگویم من جزو آنها باشم، اما میتوانم بجای کیسهی شِنهای سنگر باشم که تیر به آنها اصابت نکند، همینکه ما اینطرف باشیم و بین شما باشیم برایمان کافی است…
اولین قدم که انسان ملتفت باشد که آب سربالا نمیرود، یکطرفه از او به ما رسیده است، ما نمیتوانیم برای او کاری کنیم، همهی کار را خودش انجام میدهد، ممکن است از جانب ما زحمت و اذیت برسد اما خیری از جانب ما به او نمیرسد.
به میدان میرفتند و رجز میخواندند.
شما خودتان تصوّر کنید، یک لحظه بگویند الان کربلاست و تو هم برو؛ اولین قدم این است که انسان میگوید مادرم را یاد کنم، انسان عزیزان و از دست رفتهها را یاد میکند، من برای فلان محله هستم، من از فلان قبیله هستم.
لذا به میدان میرفتند و پدرانشان را یاد میکردند، «أَنَا حَبیبٌ وَأبی مُظَّهَرْ»، من برای قبیلهی بنیاسد هستم، در صفین کشتهها دادند تا اینکه من در اینجا ایستادم، «أنَا یزیدُ وابِی مُهاصر»، من ابوشعثای کندی هستم، پدرم فلان است، «انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ»، یک ایل و تباری کار کرده است که من در اینجا، در این صحنهی جاودانی قرار بگیرم.
فرزندانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم همینطور بودند، شاید هیچ کسی مانند حضرت قاسم علیه السلام جای خالی پدر خود را حس نکرد؛ اگر الآن پدرم اینجا بود… گفت: «إن تُنکِرونی فَأَنَا بنُ الحَسَن»، بابا کجایی ببینی که «سِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفی وَالمُؤتَمَن» عمو را غریب گیر آوردهاند…
بعضیها هم رسماً به قبیلهی خود اشاره کردند، مانند «نافع بن هلال بَجَلی»، «أَنَا الْشُّجَاعُ الْبَجَلِيّ *** إنِّی عَلَى دينِ عَلِىّ»، بگذار نام قبیلهی ما معلوم باشد که ما شیعه هستیم.
من این ماجرا را تلفیق میکنم، چون میخواهم به هر سه بزرگوار توسّل کنم، برای سه نفر است.
همهی این کسانی که نام بردم، همه بزرگانِ قبایل بودند، رجز خواندن در برابرِ هزاران نفر کار بسیار سختی است، از آنهایی که سابقهی جنگ در دفاع مقدّس دارند بپرسید، میگویند وقتی طبلِ جنگ را میزدند عدّهای لال میشدند و روی زمین میخوابیدند.
وقتی این غلام خواست به میدان برود، دید سن و سالی هم از او گذشته است، چیزی هم ندارد، اول به حضرت عرض کرد: آقا جان! اجازه بدهید که من هم بروم. حضرت فرمودند: ما میخواستیم تو در شادیها با ما باشی، با تو کاری ندارند، سن و سالی از تو گذشته است. گفت: «أَنَا فِي الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَكُمْ وَفِي الشِّدَّةِ أخْذُلُكُمْ؟»، من در شادیها کاسهلیسِ شما بودم، حال بخواهم شما را رها کنم؟ حداقل یک تیر به من میخورد، همان یک تیر دیگر به سمت تو نمیآید.
حضرت اجازهی میدان دادند.
این رجز برای غلامِ دیگری است، وقتی به وسط میدان رفت… دیگران رئیس قبیله بودند و همه پدرانشان را میشناختند، مثلاً پولدارِ قبیله بود و همه پدرِ او را میشناختند، مثلاً «نافع بن هلال» معلمِ تیراندازیِ قبیله بود و همه او را میشناختند، این غلام گفت وقتی من به وسط میدان رفتم بگویم من چه کسی هستم؟ دارایی من چیست؟ گفت: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ»، من صاحب دارم، «سُرُورُ فُؤادِ الْبَشيرِ النَّذيرِ».
خیلی نجنگیده بود که افتاد…
گفت شأن حضرت این نیست که من آقا را صدا بزنم و حضرت خود را بخاطر من به سختی بیندازد و به وسط میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد و در تیررس قرار بگیرد، افتاد و چشمها را بست…
این را برای «أسلَم» یا «واضِح» گفتهاند…
دید زیرِ سرِ او نرم شد، وقتی چشمان خود را باز کرد، دید حضرت هم گریه میکند، هم «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ»…
اگر عقل کسی برسد میداند این هم یک پسرِ حضرت است، خدا میداند که هم روایت است، هم عقیده است، هم واقع است، جایی که دلِ ما را بشکنند، دلِ مبارکِ امام زمان ارواحنا فداه ده برابر بیشتر برای ما میشکند، جایی که ما مظلوم بشویم و اشک ما بیاید، او مانند ابر بهار برای ما گریه میکند، ای کاش ما باور کنیم… اگر انسان بداند چنین مهربانی اینقدر دلسوزِ آدم است، حال انسان خیلی تفاوت پیدا میکند…
این غلام چشمان خود را باز کرد و دید حضرت در حالِ گریه کردن هستند و صورتِ خود را به صورتِ او چسبانده است، لبخندی زد و گفت: «مَن مِثلِی؟!»… چه کسی مثلِ من است؟
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
این ایام ایامی است که مادرِ امام حسین علیه السلام در بسترِ بیماری است، ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به ما نگاه کند، ما در این مشکلاتِ شبانهروزی خود که درگیر هستیم، بعضی اوقات هم ما دلمان برای امام زمان ارواحنا فداه بسوزد، بیشتر هم از طرفِ خودمان…
به ما یاد دادهاند، وقتی خطا میکنیم میگوییم «يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ»،[8] تو مدام مراقبِ ما بودی، تو همه جا با ما بودی، دستی که تو مرا گرفته بودی را رها کردهام و اشتباهی کردم…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند با این جملهی صدیقه طاهره سلام الله علیها، ما قدری به امام خودمان فکری کنیم.
طوری به درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم آوردند که اگر میخواست برای دردهای خود آه و ناله کند، باید شبانه روز این کار را میکرد.
اگر قفسهی سینه آسیب ببیند دیگر نمیشود نفس کشید، این دندهها در هر دَم و بازدَم جابجا میشود…
کاری با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند که صدای بیبی در چنین ایامی دیگر جوهره نداشت…
اگر این شرایط رخ بدهد، نمیشود از این پهلو به آن پهلو شود، هر یک نفس کشیدن مانندِ خنجر خوردن است، میخواست از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مخفی کند…
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمد و بستر را نگاه کرد و دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیصدا گریه میکند، آسمان روی سرِ حضرت خراب شد، خدا نیاورد که مردی بانویش از او حفاظت کند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دوید و سرِ او را به دامان گرفت…
او به همهی شیعیانِ عالَم درسِ شیعهبودن داد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او عرض کرد: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»،[9] ای سرور و سیّدهی من! چرا گریه میکنی؟…
یعنی آیا دستِ تو درد میکند؟ آیا قفسهی سینه درد میکند؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بلافاصله با همان صدای بیجوهر فرمود: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» برای غربتِ تو گریه میکنم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] إرشاد القلوب، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۱ (وَ قَالَ رَسولُ الله صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَلاَ فَاذْكُرُوا هَادِمَ اَللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ اَلشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ اَلْأُمْنِيَّاتِ عِنْدَ اَلْمُشَاوَرَةِ لِلْأَعْمَالِ اَلْقَبِيحَةِ وَ اِسْتَعِينُوا بِاللَّهِ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ وَ مَا لاَ يُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسَانِهِ.)
[5] أعلام الدین في صفات المؤمنین، جلد ۱ ، صفحه ۲۷۲ (وَ قَالَ اَلْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِمَنْ نُجَالِسُ فَقَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ وَ يَزِيدُ فِي مَنْطِقِكُمْ عِلْمُهُ وَ قَالَ لَهُمْ تَقَرَّبُوا إِلَى اَللَّهِ بِالْبُعْدِ مِنْ أَهْلِ اَلْمَعَاصِي وَ تَحَبَّبُوا إِلَيْهِ بِبُغْضِهِمْ وَ اِلْتَمِسُوا رِضَاهُ بِسَخَطِهِمْ .)
[6] سوره مبارکه اسراء، آیه 71 (يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا)
[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۲ ، صفحه ۸۶ (وَ رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ : أَنَّ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ لَمَّا قَدِمَ اَلْكُوفَةَ دَعَا أَبَا مُوسَى فَقَالَ اِتَّبِعْ مَا كَتَبَ بِهِ إِلَيْكَ فَأَبَى ذَلِكَ فَبَعَثَ إِلَى هَاشِمٍ يَتَوَعَّدُهُ فَكَتَبَ إِلَى عَلِيٍّ بِامْتِنَاعِهِ وَ أَنَّهُ شَاقٌّ بَعِيدُ اَلْوُدِّ ظَاهِرُ اَلْغِلِّ وَ اَلشَّنَآنِ وَ أَنَّهُ هَدَّدَهُ بِالسِّجْنِ وَ اَلْقَتْلِ فَلَمَّا وَرَدَ كِتَابُهُ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ أَتَاهُ بِهِ اَلْمُحِلُّ بْنُ خَلِيفَةَ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَدَّى اَلْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ وَ وَضَعَهُ مَوْضِعَهُ فَكَرِهَ ذَلِكَ قَوْمٌ وَ قَدْ وَ اَللَّهِ كَرِهُوا نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ بَارَزُوهُ وَ جَاهَدُوهُ فَرَدَّ اَللَّهُ كَيْدَهُمْ فِي نُحُورِهِمْ وَ جَعَلَ دَائِرَةَ اَلسَّوْءِ عَلَيْهِمْ وَ اَللَّهِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَنُجَاهِدَنَّهُمْ مَعَكَ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ حِفْظاً لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ إِذْ صَارُوا أَعْدَاءً لَهُمْ بَعْدَهُ فَرَحَّبَ بِهِ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ لَهُ خَيْراً ثُمَّ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ وَ قَرَأَ كِتَابَ هَاشِمٍ وَ سَأَلَهُ عَنِ اَلنَّاسِ وَ عَنْ أَبِي مُوسَى فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا أَثِقُ بِهِ وَ لاَ آمَنُهُ عَلَى خِلاَفِكَ إِنْ وَجَدَ مَنْ يُسَاعِدُهُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَللَّهِ مَا كَانَ عِنْدِي بِمُؤْتَمَنٍ وَ لاَ نَاصِحٍ وَ لَقَدْ أَرَدْتُ عَزْلَهُ فَأَتَانِي اَلْأَشْتَرُ فَسَأَلَنِي أَنْ أُقِرَّهُ وَ ذَكَرَ أَنَّ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ بِهِ رَاضُونَ فَأَقْرَرْتُهُ. وَ رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ قَالَ وَ بَعَثَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلرَّبَذَةِ بَعْدَ وُصُولِ اَلْمُحِلِّ بْنِ خَلِيفَةَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ إِلَى أَبِي مُوسَى وَ كَتَبَ مَعَهُمَا مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ أَمَّا بَعْدُ يَا اِبْنَ اَلْحَائِكِ يَا عَاضَّ أَيْرِ أَبِيهِ فَوَ اَللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَأَرَى أَنَّ بَعْدَكَ مِنْ هَذَا اَلْأَمْرِ اَلَّذِي لَمْ يَجْعَلْكَ اَللَّهُ لَهُ أَهْلاً وَ لاَ جَعَلَ لَكَ فِيهِ نَصِيباً سَيَمْنَعُكَ مِنْ رَدِّ أَمْرِي وَ اَلاِفْتِرَاءِ عَلَيَّ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ اِبْنَ عَبَّاسٍ وَ اِبْنَ أَبِي بَكْرٍ فَخَلِّهِمَا وَ اَلْمِصْرَ وَ أَهْلَهُ وَ اِعْتَزِلْ عَمَلَنَا مَذْؤُماً مَدْحُوراً فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلاَّ فَإِنِّي قَدْ أَمَرْتُهُمَا أَنْ يُنَابِذَاكَ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اَللَّهَ لاٰ يَهْدِي كَيْدَ اَلْخٰائِنِينَ فَإِذَا ظَهَرَا عَلَيْكَ قَطَعَاكَ إِرْباً إِرْباً وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَنْ شَكَرَ اَلنِّعْمَةَ وَ وَفَى بِالْبَيْعَةِ وَ عَمِلَ بِرَجَاءِ اَلْعَافِيَةِ قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ فَلَمَّا أَبْطَأَ اِبْنُ عَبَّاسٍ وَ اِبْنُ أَبِي بَكْرٍ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لَمْ يَدْرِ مَا صَنَعَا رَحَلَ عَنِ اَلرَّبَذَةِ إِلَى ذِي قَارٍ فَنَزَلَهَا قَالَ فَلَمَّا نَزَلَ ذَا قَارٍ بَعَثَ إِلَى اَلْكُوفَةِ اَلْحَسَنَ اِبْنَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ زَيْدَ بْنَ صُوحَانَ وَ قَيْسَ بْنَ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ وَ مَعَهُمْ كِتَابٌ إِلَى أَهْلِ اَلْكُوفَةِ فَأَقْبَلُوا حَتَّى كَانُوا بِالْقَادِسِيَّةِ فَتَلَقَّاهُمُ اَلنَّاسُ فَلَمَّا دَخَلُوا اَلْكُوفَةَ قَرَءُوا كِتَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ بِالْكُوفَةِ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مَخْرَجِي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيَّ فَأَنْشُدُ اَللَّهَ رَجُلاً بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا إِلاَّ نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مَظْلُوماً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ ظَالِماً اِسْتَعْتَبَنِي وَ اَلسَّلاَمُ قَالَ فَلَمَّا دَخَلَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَمَّارٌ اَلْكُوفَةَ اِجْتَمَعَ إِلَيْهِمَا اَلنَّاسُ فَقَامَ اَلْحَسَنُ فَاسْتَقَرَّ فَاسْتَنْفَرَ اَلنَّاسَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا جِئْنَاكُمْ نَدْعُوكُمْ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَى كِتَابِهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ إِلَى أَفْقَهِ مَنْ تَفَقَّهَ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ أَعْدَلِ مَنْ تُعَدِّلُونَ وَ أَفْضَلِ مَنْ تُفَضِّلُونَ وَ أَوْفَى مَنْ تُبَايِعُونَ مَنْ لَمْ يُعْيِهِ اَلْقُرْآنُ وَ لَمْ تُجَهِّلْهُ اَلسُّنَّةُ وَ لَمْ تَقْعُدْ بِهِ اَلسَّابِقَةُ إِلَى مَنْ قَرَّبَهُ اَللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ قَرَابَتَيْنِ قَرَابَةَ اَلدِّينِ وَ قَرَابَةَ اَلرَّحِمِ إِلَى مَنْ سَبَقَ اَلنَّاسَ إِلَى كُلِّ مَأْثُرَةٍ إِلَى مَنْ كَفَى اَللَّهُ بِهِ رَسُولَهُ وَ اَلنَّاسُ مُتَخَاذِلُونَ فَقَرُبَ مِنْهُ وَ هُمْ مُتَبَاعِدُونَ وَ صَلَّى مَعَهُ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ وَ قَاتَلَ مَعَهُ وَ هُمْ مُنْهَزِمُونَ وَ بَارَزَ مَعَهُ وَ هُمْ مجمحون [مُحْجِمُونَ] وَ صَدَّقَهُ وَ هُمْ مُكَذِّبُونَ إِلَى مَنْ لَمْ تُرَدَّ لَهُ رَايَةٌ وَ لاَ تُكَافِئْ لَهُ سَابِقَةٌ وَ هُوَ يَسْأَلُكُمُ اَلنَّصْرَ وَ يَدْعُوكُمْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ يَسْأَلُكُمْ بِالْمَسِيرِ إِلَيْهِ لِتُوَازِرُوهُ وَ تَنْصُرُوهُ عَلَى قَوْمٍ نَكَثُوا بَيْعَتَهُ وَ قَتَلُوا أَهْلَ اَلصَّلاَحِ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ مَثَّلُوا بِعُمَّالِهِ وَ اِنْتَهَبُوا بَيْتَ مَالِهِ فَاشْخَصُوا إِلَيْهِ رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اُحْضُرُوا بِمَا يَحْضُرُ بِهِ اَلصَّالِحُونَ – قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ وَ حَدَّثَنِي جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ تَمِيمِ بْنِ حِذْيَمٍ قَالَ: قَدِمَ عَلَيْنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ يَسْتَنْفِرَانِ اَلنَّاسَ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَعَهُمَا كِتَابُهُ فَلَمَّا فَرَغَا مِنْ كِتَابِهِ قَامَ اَلْحَسَنُ وَ هُوَ فَتًى حَدَثٌ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَرْثِي لَهُ مِنْ حَدَاثَةَ سِنِّهِ وَ صُعُوبَةِ مَقَامِهِ فَرَمَاهُ اَلنَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ وَ هُمْ يَقُولُونَ اَللَّهُمَّ سَدِّدْ مَنْطِقَ اِبْنِ بِنْتِ نَبِيِّنَا فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى عَمُودٍ يَتَسَانَدُ إِلَيْهِ وَ كَانَ عَلِيلاً مِنْ شَكْوَى بِهِ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْعَزِيزِ اَلْجَبَّارِ اَلْوَاحِدِ اَلْقَهَّارِ اَلْكَبِيرِ اَلْمُتَعَالِ سَوٰاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سٰارِبٌ بِالنَّهٰارِ أَحْمَدُهُ عَلَى حُسْنِ اَلْبَلاَءِ وَ تَظَاهُرِ اَلنَّعْمَاءِ وَ عَلَى مَا أَحْبَبْنَا وَ كَرِهْنَا مِنْ شِدَّةٍ وَ رَخَاءٍ وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اِمْتَنَّ عَلَيْنَا بِنُبُوَّتِهِ وَ اِخْتَصَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ وَحْيَهُ وَ اِصْطَفَاهُ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ حِينَ عُبِدَتِ اَلْأَوْثَانُ وَ أُطِيعَ اَلشَّيْطَانُ وَ جُحِدَ اَلرَّحْمَنُ فَصَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَزَاهُ أَفْضَلَ مَا جَزَى اَلْمُرْسَلِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لاَ أَقُولُ لَكُمْ إِلاَّ مَا تَعْرِفُونَ إِنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَرْشَدَ اَللَّهُ أَمْرَهُ وَ أَعَزَّ نَصْرَهُ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ يَدْعُوكُمْ إِلَى اَلصَّوَابِ وَ إِلَى اَلْعَمَلِ بِالْكِتَابِ وَ اَلْجِهَادِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَ فِي عَاجِلِ ذَاكَ مَا تَكْرَهُونَ فَإِنَّ فِي آجِلِهِ مَا تُحِبُّونَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ عَلِيّاً صَلَّى مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَحْدَهُ وَ أَنَّهُ يَوْمَ صَدَّقَ بِهِ لَفِي عَاشِرَةٍ مِنْ سِنِّهِ ثُمَّ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ جَمِيعَ مَشَاهِدِهِ وَ كَانَ مِنِ اِجْتِهَادِهِ فِي مَرْضَاةِ اَللَّهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ آثَارِهِ اَلْحَسَنَةِ فِي اَلْإِسْلاَمِ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ وَ لَمْ يَزَلْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَاضِياً عَنْهُ حَتَّى غَمَّضَهُ بِيَدِهِ وَ غَسَّلَهُ وَحْدَهُ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ أَعْوَانُهُ وَ اَلْفَضْلُ اِبْنُ عَمِّهِ يَنْقُلُ إِلَيْهِ اَلْمَاءَ ثُمَّ أَدْخَلَهُ حُفْرَتَهُ وَ أَوْصَاهُ بِقَضَاءِ دَيْنِهِ وَ عِدَاتِهِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِنْ مَنِّ اَللَّهِ عَلَيْهِ ثُمَّ وَ اَللَّهِ مَا دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ لَقَدْ تَدَاكَّ اَلنَّاسُ عَلَيْهِ تَدَاكَّ اَلْإِبِلِ اَلْهِيمِ عِنْدَ وُرُودِهَا فَبَايَعُوهُ طَائِعِينَ ثُمَّ نَكَثَ مِنْهُمْ نَاكِثُونَ بِلاَ حَدَثٍ أَحْدَثَهُ وَ لاَ خِلاَفٍ أَتَاهُ حَسَداً لَهُ وَ بَغْياً عَلَيْهِ فَعَلَيْكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ اَلْجِدِّ وَ اَلصَّبْرِ وَ اَلاِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَ اَلْخُفُوفِ إِلَى مَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَصَمَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِمَا عَصَمَ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَهْلَ طَاعَتِهِ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمْ تَقْوَاهُ وَ أَعَانَنَا وَ إِيَّاكُمْ عَلَى جِهَادِ أَعْدَائِهِ وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ اَلْعَظِيمَ لِي وَ لَكُمْ ثُمَّ مَضَى إِلَى اَلرَّحْبَةِ فَهَيَّأَ مَنْزِلاً لِأَبِيهِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِتَمِيمٍ كَيْفَ أَطَاقَ هَذَا اَلْغُلاَمُ مَا قَدْ قَصَصْتَهُ مِنْ كَلاَمِهِ فَقَالَ وَ مَا سَقَطَ عَنِّي مِنْ قَوْلِهِ أَكْثَرُ وَ لَقَدْ حَفِظْتُ بَعْضَ مَا سَمِعْتُ قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ وَ لَمَّا فَرَغَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ خُطْبَتِهِ قَامَ عَمَّارٌ وَ خَطَبَ اَلنَّاسَ وَ اِسْتَنْفَرَهُمْ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو مُوسَى خُطْبَتَهُمَا صَعِدَ اَلْمِنْبَرَ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ فَجَمَعَنَا بَعْدَ اَلْفُرْقَةِ وَ جَعَلَنَا إِخْوَاناً مُتَحَابِّينَ بَعْدَ اَلْعَدَاوَةِ وَ حَرَّمَ عَلَيْنَا دِمَاءَنَا وَ أَمْوَالَنَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لاٰ تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ وَ قَالَ تَعَالَى: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ وَ ضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ كُفُّوا عَنْ قِتَالِ إِخْوَانِكُمْ إِلَى آخِرَ خُطْبَتِهِ اَلْمَلْعُونَةِ اَلَّتِي تَرْكُهَا أَوْلَى مِنْ ذِكْرِهَا وَ تُنَادِي بِكُفْرِ صَاحِبِهَا وَ نِفَاقِهِ قَالَ فَلَمَّا أَتَتِ اَلْأَخْبَارُ عَلِيّاً بِاخْتِلاَفِ اَلنَّاسِ بِالْكُوفَةِ بَعَثَ اَلْأَشْتَرَ إِلَيْهَا فَأَخْرَجَهُ مِنْهَا صَاغِراً قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ وَ لَمَّا نَزَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ذَا قَارٍ كَتَبَتْ عَائِشَةُ إِلَى حَفْصَةَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكِ أَنَّ عَلِيّاً قَدْ نَزَلَ ذَا قَارٍ وَ أَقَامَ بِهَا مَرْعُوباً خَائِفاً لِمَا بَلَغَهُ مِنْ عِدَّتِنَا وَ جَمَاعَتِنَا فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ اَلْأَشْقَرِ إِنْ تَقَدَّمَ عُقِرَ وَ إِنْ تَأَخَّرَ نُحِرَ فَدَعَتْ حَفْصَةُ جَوَارِيَ لَهَا يَتَغَنَّيْنَ وَ يَضْرِبْنَ بِالدُّفُوفِ فَأَمَرَتْهُنَّ أَنْ يَقُلْنَ فِي غِنَائِهِنَّ مَا اَلْخَبَرُ مَا اَلْخَبَرُ عَلِيٌّ فِي اَلسَّفَرِ كَالْفَرَسِ اَلْأَشْقَرِ إِنْ تَقَدَّمَ عُقِرَ وَ إِنْ تَأَخَّرَ نُحِرَ – وَ جَعَلَتْ بَنَاتُ اَلطُّلَقَاءِ يَدْخُلْنَ عَلَى حَفْصَةَ وَ يَجْتَمِعْنَ لِسَمَاعِ ذَلِكَ اَلْغِنَاءِ فَبَلَغَ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ذَلِكَ فَلَبِسَتْ جَلاَبِيبَهَا وَ دَخَلَتْ عَلَيْهِنَّ فِي نِسْوَةٍ مُتَنَكِّرَاتٍ ثُمَّ أَسْفَرَتْ عَنْ وَجْهِهَا فَلَمَّا عَرَفَتْهَا حَفْصَةُ خَجِلَتْ وَ اِسْتَرْجَعَتْ فَقَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لَئِنْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَيْهِ اَلْيَوْمَ لَقَدْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ فِيكُمَا مَا أَنْزَلَ فَقَالَتْ حَفْصَةُ كُفِّي رَحِمَكِ اَللَّهُ وَ أَمَرَتْ بِالْكِتَابِ فَمُزِّقَ وَ اِسْتَغْفَرَتِ اَللَّهَ)
[8] زیارت جامعه کبیره
[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ)