دین داری فردی، لازمه نقش آفرینی اجتماعی – جلسه سوم

21

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 9 آبان ماه 1402 در هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق علیه السلام به ادامه سخنرانی با موضوع “دین داری فردی، لازمه نقش آفرینی اجتماعی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین، صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

بحثی را با یکدیگر شروع کردیم که در ابتدای آن بحث هستیم.

عرض کردیم که بینِ یک افراط و تفریطی بسر می‌بریم، بخاطرِ ابتلای جامعه باید بیشتر راجع به تفریط صحبت کرد، ولی با توجّه به این مکان و مخاطبین آن، ما به افراط می‌پردازیم.

تفریط این است که دین را به ابعاد فردیِ داخلِ منزلِ یک دیندار محدود کرد، بی‌توجّه به بقیه‌ی جاها. این موضوع آسیب‌های زیادی دارد، مبتلا به هم هستم، بخشی از بدنه‌ی دیندارِ جامعه هم به جهاتی به این باور هستند، جهاتِ آن یا روی بعضی از روایاتی است که به نوعی استنباط شده است، یا عملکردِ مسئولان، یا چیزهای دیگری که می‌توان آن‌ها را آسیب‌شناسی کرد، در اینجا عدّه‌ای تفریطی شده‌اند و دین را فقط در ابعادِ فردیِ داخلِ منزل و عبادات فردی و امثال این‌ها خلاصه کرده‌اند.

اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم حرف زیاد است و اتفاقاً در بیشتر جاها باید به این موضوع پرداخت، چون مبتلا به است و ابتلای آن هم جدّی است.

از آنطرف یک افراط هم داریم، آن هم این است که دین هنوز برای فرد پخته نشده است، آنقدر نگاه سیاسی اجتماعی دین را پُررنگ می‌کند که این شخص دیگر بدونِ محتواست و خیلی از اوقات کنش‌های او برخلافِ اسلام است، دین را فقط سیاسی اجتماعی می‌بیند، این هم آسیب‌های فراوانی دارد، که ما به این بخش دوم می‌پردازیم.

اگر بخواهیم عنوان مطرح کنیم، که البته در این ایامِ ناراحت‌کننده و از جهاتی بشارت‌دهنده‌ی ماجرای غزّه، امروز می‌خواهم قدری از زاویه‌ی این رخداد به این بحث بپردازم.

دینداری ملاک‌هایی دارد، خطرِ بسیاربزرگ این است که هر کسی با اجتهادِ فردیِ خودش، که عملاً اجتهاد هم نیست، چون اجتهاد فردی برای مجتهد است، نه برای عوام؛ تشخیصِ یک درمان و تجویزِ دارو برای پزشکِ متخصص است نه برای عوام.

از آن چیزی استخراج می‌شود که نه دینداریِ سیاسی اجتماعی است و نه دینداری است.

یکی از پُررنگ‌ترین نقاطِ ضعفِ کسانی که می‌خواهند کنشِ اجتماعی داشته باشند

یکی از پُررنگ‌ترین نقاطِ ضعفِ افراطِ در این زمینه این است که افرادی که می‌خواهند کنشِ اجتماعی داشته باشند، اولیاتِ دینداری برای شخص خودشان، در سرِ جای خود محکم نیست.

آن امامی که سال 57 پیروز شد و سال 42 قیام کرد، بیست سال و سی سال قبل از آن، کتاب چهل حدیث و کتاب کشف اسرار و کتاب مصباح الخلافة و…. دارد. وقتی مطرح شده است، نیامده است روی دین حرف بزند، اول یک فردِ دیندارِ مشخص با نوآوری‌هاست، بلکه مجتهدِ مسلّم است، بعد آن قوّه را در موضوعات اجتماعی هم خرج کرده است.

اگر عمّار «عمّار» است، اول عمّار است، بعد نمادِ بصیرت می‌شود، اول نمادِ بصیرت نیست که بعد دیندار بشود، عمّار که نمادِ بصیرت است، رئیسِ قرّاء کوفه است، و در صفین هم صاحبِ لواء گردانِ قرّاء در لشگرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. اگر عمّار زنده بود شاید اصلاً حکمیت به این شکل رخ نمی‌داد.

یک عمّاری هست، بعد این عمّار می‌آید و در عرصه‌های سیاسی اجتماعی هم حرفی برای بیان دارد.

الآن وقتی ما می‌خواهیم یک جوان را در عرصه‌های سیاسی اجتماعی بیاوریم، اگر خیلی هنر کنند می‌گویند مبانیِ امامین انقلاب را یاد بگیر!

آن دو بزرگواری که کشور اداره می‌کنند که نمی‌توانند از صفر تا صدِ مباحثِ دین را مطرح کنند، شما باید بروید و از متفکرین دینداری، مانند شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه، مانند مرحوم آقای مصباح رضوان الله تعالی علیه، و امثال این بزرگواران… اگر بنده بخواهم فقط یک اسم را بگویم، مرحوم آقای مصباح رضوان الله تعالی علیه را می‌گویم که الحمدلله تأیید گرفته است، قبلاً نمی‌شد از ایشان براحتی نام برد.

این‌ها باید بروند و روی دینداری‌شان کار کنند، بعد باید بیایند در کانالِ این دو بزرگواری که مسئولیتِ اجتماعی داشتند، آن‌ها را در این کانال بیاورند تا حل کنند، حتماً به این نکات توجّه کنند؛ اما قاعدتاً در عرصه‌ی حکومتداری که نمی‌شد آن همه حرف زد، کمااینکه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نمی‌شد کتاب چهل حدیث را در دوره‌ی رهبری خود بنویسد، حتّی سخنرانی‌های رهبری درباره‌ی سیره‌ی معصومان… تازه آن هم در دوران مبارزه بوده است، آن هم اینطور نبوده است که یک محقق در گوشه‌ای بنشیند و کار کند و تتبع کند، آن هم در حال مبارزه و فرار و دستگیر شدن و… بوده است، یعنی زمانی که تمرکز نداشته است، تازه در آن زمان «طرح کلّی اندیشه اسلامی» را فرموده است، بالاخره تمرکزی بوده است، با اینکه آن زمان هم در مبارزه بوده است، یعنی اگر فردی در این سطح و استعداد گوشه‌ی حوزه نشسته بود و در نگرانیِ بگیر و ببند و مسائلِ اجتماعی هم نبود، باز هم متفاوت می‌شد.

دینداری باید از مسیرِ خودش حرکت کند.

من در جلسه‌ی گذشته نکته‌ای عرض کردم، نمی‌خواهم روی آن صبر کنم، آن هم این است که مسیرِ انتقالِ دین، مسیرِ تربیتِ دینی، آنقدری که من می‌فهمم، جذبه‌ی الهی را کنار می‌گذارم، چون این‌ها نادر است، آن مسیری را عرض می‌کنم که شما بتوانید روی آن برنامه‌ریزی کنید منحصراً ارتباط با عالمِ ربّانی و مجتهدِ مسلّم است، این موضوع از زمانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تابحال بوده است؛ و اگر کسی بخواهد بیاید و در مسائل سیاسی اجتماعی هم رشد کند، این شخص بخاطرِ این مسئولیت خودش باید ارتباط خود را توسعه بدهد.

ان شاء الله خدای متعال حاج آقا مجتبی رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، اگر کسی درس ایشان یا بعضی از جلسات ایشان را شرکت می‌کرد، بعضی از مسئولان را می‌دید که مثلاً سی سال ارتباط داشتند، که چون آن بزرگواران الحمدلله زنده هستند من دوست ندارم نامشان را عرض کنم، که آن آدمی که سی سال با یک مجتهدِ مسلّم کار کرده است، اتفاقاً عملکرد متفاوتی هم دارد، ان شاء الله خدای متعال او را حفظ کند، آن فرد اصلاً از خیلی جهات بی‌نظیر است.

علّت این است که آن شخص صرفاً یک مسئول یا صرفاً یک سپاهی نبوده است، او تحتِ تعلیمِ یک دین‌شناس بوده است، اتفاقاً در مسائل اجتماعی هم خیلی فعال است، چهل سال است که مجاهدِ فی سبیل الله است. این شخص در جایی خودش را تقویت کرده است.

نکاتی درباره‌ی اعتقاداتِ مردمِ غزّه و فلسطین

من از همین زاویه اشاره‌ای به ماجرای غزّه کنم.

ما نسبت به ماجرای غزّه خیلی کم‌کاری داریم، که خودِ این موضوع یک جلسه‌ی گسترده‌ای لازم دارد. ما راهپیماییِ فلسطین را دولتی برگزار می‌کنیم، در نهایتِ کم‌اهمیّتی. دلخوش به بازتاب در اخبارِ شبکه‌های خودمان، بدونِ برنامه‌ریزی، بدونِ نوآوری، طوری که وقتی در ایام کرونا این راهپیمایی را تعطیل می‌کنیم کسی اعتراض نمی‌کند، می‌گویند الحمدلله تکلیف نیست، مهم نیست، برای خیلی از مسئولین ما مسئله‌ی فلسطین عملاً مهم نیست – البته واضح است که در سطوح عرض می‌کنم – اگر بود که باید در برنامه‌ریزی خود از قبل حساب و کتاب و فکر می‌کرد، تبیین ندارد.

یک مرتبه در همین دانشگاه شما عرض کردم که یک خطیِ شما در ماجرای فلسطین چیست؟ عرض کردم که جایزه‌ای هم برای پاسخ به این سؤال می‌دهم. حتّی یک نفر هم یک جمله برای من نفرستاده است!

یک خطیِ شما در ماجرای فلسطین چیست؟ چند جلسه مباحثه کردید که ماجرای فلسطین چیست؟ این همه دشمن، چرا اسرائیل؟ آیا گیر داده‌ایم؟ چه مسئله‌ی مهمّی است؟ نگویید موضوع فقط دفاع از مظلوم است، دفاع از مظلوم هست ولی مظلوم که فقط در یک منطقه نیست.

باید یک بازتعریفی بشود، ولو اینکه دفاع از مظلوم است، باید طوری بازتعریف بشود که معلوم شود چرا این مهم‌ترین جا هست؟

آیا موضوع فلسطین خیلی مهم است؟ چند سریال و فیلم در این موضوع ساخته‌ایم؟ جای این موضوع در کتب درسی ما کجاست؟ ما چه تصویری القاء می‌کنیم؟

حال جلوتر بیاییم، این بحث مطرح بشود که «مردمی که در آن ناحیه هستند ناصبی هستند»؛ شما بخواهید یا نخواهید بخشِ قابل اعتنایی از دینداران دچارِ این اشتباه هستند، بنده هم نمی‌توانم برخلاف مباحث علمی حرف بزنم و بعضی از حقایق را نگویم، اما الآن نمی‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم؛ می‌خواهم بگویم این منطق و این شیوه‌ی ورودِ جامعه، برای اشکالِ ما بوده است.

واضح است که اکثریت مردم فلسطین شیعه نیستند، وقتی «شیعه نیستند» یعنی تفکّراتی دارند. اگر روزی بنشینیم و بخواهیم مباحثات دینی کنیم، آن هم در فضایی که ان شاء الله خدای متعال کمک کرد و مردم فلسطین و غزّه بر اسرائیلی‌ها پیروز شدند… ان شاء الله خدای متعال دست ما را هم در این پیروزی شریک کند، ان شاء الله من در بیت المقدس فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم و شما بشنوید، اگر شرایطی پیش آمد، شاید روزی بشود مباحثه‌ی اعتقادی هم کنیم.

الآن خیلی روشن است که گفتنِ این حرف اشکال دارد، اگر در مرز غرب یا شرق کشور ما بت‌پرست حضور داشت و یک کشورِ متخاصمی حمله کرده بود و این بت‌پرستان در حال دفاع کردن بودند، ما نباید در آنجا راجع به توحید یا بُت حرف می‌زنیم، باید فعلاً مرز را نجات داد تا فرصتی باشد که بشود حرف زد.

آن مردمی که آنجا هستند با ما تفاوتِ نگاهِ دینی دارند، مانندِ خیلی از کشورهای دیگر. اما اینکه آیا ناصبی هستند، یعنی متدیّن به بغض نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند؟ این موضوع قطعاً بهتان است. البته برای «ناصبی‌گری» حداقل سه معنا هست، عمده‌ی معنای فقهی آن که علما روی آن بحث دارند «تدیّن به بغض» است، یعنی کسی قربة الی الله با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشمن باشد، مانند خوارج. آیا مردمِ فلسطین اینطور هستند؟ خیلی روشن است که ممکن است در هر جایی افرادی باشند، در همین کشور ما گاهی جنایاتی رخ می‌دهد که انسان باور نمی‌کند، در هر کشوری ممکن است یک جانی هم پیدا بشود، اما قطعاً بدنه‌ی این‌ها اینطور نیستند، این موضوع خیلی روشن است.

ما باید با این‌ها چکار کنیم؟

زمانی ما یک بحثی داشتیم و عدّه‌ای هم بخواستند بزور بد بفهمند، آن هم این است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با مخالفینِ فکریِ خودشان، اگر این‌ها استقرارِ فکر نداشتند و دچارِ شبهه بودند، سعی می‌کردند شبهه را با روی خوش برطرف کنند.

طرف می‌آمد و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یا امام کاظم صلوات الله علیه فحش می‌داد، و حضرت او را به خانه‌ی خود میهمان می‌کرد!

من در آنجا (فلسطین) جمعیت قابل ملاحظه‌ای که متدیّن به بغض به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند را نمی‌شناسم.

اگر تعریف خاصّی مطرح بشود، یعنی بگویند کسانی که شیعه نیستند ناصبی هستند، باید بگوییم بقیه‌ی جاها هم همینطور است و به این کشور خاص مربوط نیست. می‌شود بحث کرد که این موضوع چقدر نظرِ علماست.

آن چیزی که نظرِ اصلی است که تدیّن به بغض را، عنوانِ اصلیِ ناصبی‌گری که مباحث فقهی دارد… آنجا ظاهراً اینطور نیست.

در آنجا آدم‌های مجاهدی هستند، اتفاقاً می‌خواهم از همین حیث هم به موضوع بپردازم، اما آدم‌هایی که آنجا هستند، تصویرشان (اکثریت‌شان) از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آن تصویری که شما دارید نیست، و مقصّر این امر هم بیش از دو بخش نیست، یک بخش جریانِ بنی‌امیّه و دیگرانی که در طول تاریخ تخریبی در تصویرِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ایجاد کرده است، و یک بخش هم ما!

تو که گنج را پیدا کرده‌ای باید مرام می‌گذاشتی و می‌رفتی و صحبت می‌کردی، اتفاقاً بهترین وسیله برای وحدت جهان اسلام هم بود، نه لازم بود شیعه سنّی بشود و نه لازم بود سنّی شیعه بشود، چون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صحابیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اهل بیت پیغمبر است، سبطِ پیغمبر است، پاره‌ی تنِ پیغمبر است، و اصلاً شیعه و سنّی در اینکه امام حسین علیه السلام را دوست بدارند و الگو بدانند، مشکلی ندارند. مانند بعضی چیزهای دیگر نیست که باید یک سنّی از عقیده‌ی خود دست بکشد و سخت باشد، یا اینکه یک شیعه بخواهد کوتاه بیاید و برای او سخت باشد. حبّ به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و تمسّک یافتن به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طوری نیست که نیاز باشد کسی مذهب خود را تغییر بدهد و سخت است و کار دارد، اما این ما هستیم که باید آن الگوی نجات‌بخش و تصویرِ جامع را تبلیغ کنیم و الگوسازی کنیم، ما هم این کار را نکرده‌ایم، ما هرچه فریاد داریم باید بر سرِ خودمان بزنیم که ما کم‌کار هستیم و این موضوع هم جزوِ کم‌کاری‌های ماست.

با این حال که آن تصویرِ نجات‌بخشِ جامعِ برجسته را ندارند، این‌ها ویژگی‌هایی دارند که نشان می‌دهد به آن چیزی که از دین اعتقاد دارند، محکم اعتقاد دارند، و اثرِ همین دینداریِ فردی را نشان می‌دهد.

اتفاقاً در بحث ما مثالِ بهتری هستند، تا حزب الله لبنان.

بحث ما این است که ما می‌گوییم در دینداری، هر فرد مسلمان باید ویژگی‌هایی داشته باشد، اگر به این‌ها توجّه کند و تحت تربیت قرار بگیرد و خودش را به قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بسپارد، آنوقت تغییر می‌کند، سلوک او عوض می‌شود، از رفتارِ او معلوم می‌شود که مسلمان است، نه از لباسِ او! وسطِ جنگ معلوم می‌شود که مسلمان است، نه از لباس و شعار او. در لحظه‌ی ترس معلوم می‌شود مسلمان است، در لحظه‌ی قدرت معلوم می‌شود مسلمان است، نه با ادّعا.

اتفاقاً مثالِ بهتری از حزب الله لبنان هستند، چون آن‌ها شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.

اینکه شما نگاه می‌کنید و می‌بینید در حملاتِ بشدّت وحشیانه‌ای، این‌ها اینطور نزدیکان و عزیزان خود را از دست می‌دهند، بعد به جانبازی که روی تخت بیمارستان است خبر می‌دهند که چند نفر از نزدیکان تو شهید شده‌اند، به یاد این آیه می‌افتد که بگوید «قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا»،[4] معلوم است که این شخص این آیه را قبلاً خوانده است و به این فکر کرده است که هیچ چیزی در این عالم نمی‌تواند آسیبی به کارگردانیِ خدا بزند.

نوجوانِ ده دوازده ساله بالای سرِ خواهر یا برادرِ خود می‌رود و می‌بیند که وضعِ او وخیم است، کلمه‌ی مبارکه‌ی «لا اله الا الله» را به او تلقین می‌کند.

از نظرِ من تازه آن دینداری، دینداریِ کمال‌یافته نیست، ولی شما ببینید که چقدر راقی و بلند است.

حال من نگاه کنم اگر در خیابان، یا اگر با صاحبخانه دعوا کردم، اگر مسئول بودم و خواستند به من رشوه بدهند، آیا من هم به یادِ «لا اله الا الله» هستم؟ آیا من هم به یادِ «قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا» هستم؟

این شخص جملاتی که خوانده است، در تنِ او رسوب کرده است. تا زمانی که این اتفاق رخ نداده باشد اصلاً شما نمی‌توانید به مرحله‌ی بعدی بروید.

لذا امروز مردمِ غزّه در این مقاومتی که می‌کنند، به همه‌ی مردم مسلمان می‌گویند که زورِ دین زیاد است، هیچ پشت و پناهی و هیچ حمایتِ روانی مانندِ اعتقاد نیست. تازه نسبت به غیر، احساسِ بی‌پشت و پناهی هم می‌کنند! بالاخره جهان اسلام… ان شاء الله بیدار بشوند، ولی عملاً کار چندانی به این‌ها ندارند، در حدِ یک ربانِ کجِ سیاه گوشه‌‌ی تلویزیون و نصبِ پرچمِ فلسطین روی ساختمانی در شهرشان است، هنوز اتفاقی رخ نداده است.

حمله‌ی زمینی به غزّه هم علامتِ این است که اسرائیل جهان اسلام را بی‌بخار تلقّی کرده است، وگرنه قطعاً این کار را نمی‌کرد.

اتفاقاً کسی که در این زمان قطع امید نمی‌کند باید نسبت به همان جملاتی که فهمیده است خیلی معتقد باشد. دیدنِ بعضی از رشادت‌هایی که در غزّه می‌بینیم، خلاصه‌ی این سه جلسه‌ی ماست.

باید من برای تدیّن خود برنامه‌ریزی و مراقبه داشته باشم، باید با یک ربّانی ارتباط داشته باشم، باید از رفتارِ سقیفه‌ای دوری کنم، یعنی خوددرمان و خودمجتهدی نکنم.

اگر ما با فقه آشنا بشویم و عمل به فقه را لازم بدانیم، آنوقت این اتفاقاتی که در جامع می‌افتد رخ نمی‌دهد.

برخی از ویژگی‌های مؤمن، در بیانِ امام صادق صلوات الله علیه

چند روایت می‌خوانم و بحث را در اینجا نگه می‌دارم.

شما این روایاتِ اخلاقِ فردی را از همین منظرِ اجتماعی ببینید، تا زمانی که کسی اینطور فکر نکند نمی‌تواند کنشگرِ اجتماعیِ موفقی باشد.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وقتی می‌خواهند شیعه‌ی خود را معرّفی کنند چه می‌فرمایند؟ این موضوع اصلاً بدون مراجعه به متخصص رخ نمی‌دهد.

شاید بیش از هزار روایت در این بخش داریم، ابوابی در کافی شریف هست، بعد از «کتاب الحجّه»، «کتاب زندگی» است، در آنجا ابوابی هست، مانند «خصال مؤمن»، مانند «حق مؤمن بر مؤمن».

روایتِ اولِ بابِ ویژگی‌های مؤمن این است، حضرت صادق صلوات الله علیه می‌فرماید: «يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانِي خِصَالٍ»[5] مؤمن باید هشت ویژگی داشته باشد. این بدین معنا نیست که مؤمن باید هشت ویژگی داشته باشد، بلکه می‌فرماید می‌خواهم هشت ویژگی را بگویم، یا هشت ویژگی اهمیّت دارد، «وَقُوراً عِنْدَ اَلْهَزَاهِزِ» وقار مؤمن در فتنه‌ها و سختی‌ها و مشکلات از دست نمی‌رود، «صَبُوراً عِنْدَ اَلْبَلاَءِ»

تا زمانی که تمرین نکرده باشد نمی‌تواند در ابتلائات بزرگتر وارد شود، خدای متعال اول بلا به حضرت ابراهیم علیه السلام نازل می‌کند، چه بلاهایی! دچارِ عسرتِ ناموسی می‌شود و خدا او را حفظ می‌کند، او را به آتش می‌اندازند و خدا او را حفظ می‌کند، عسرتِ دوری از فرزند، عسرتِ دوری از همسر، درگیری با اقوام و ملل مختلف، بعد «إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»،[6] آنوقت «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، اول باید معلوم باشد که تکلیف تو با خودت چیست، تا بعد بخواهی و بیایی و نقشِ اجتماعی بپذیری، البته آن بالاترین نقش است که امامت بر مردم است، ولی مسیر همینطور است.

بعد از ابتلائات و موفق شدن… کسی که اختیار دل و زبان خود را ندارد، در زندگی عادی خودش نمی‌تواند به همسر خود بهتان نزند، نمی‌تواند پشت سرِ همسایه حرف نزند، اگر این فرد را مسئول اجتماعی کنند و حرفی بزند، میلیونی دیده می‌شود، ضریب پیدا می‌کند. این شخص اول باید خودش را درست کرده باشد.

«صَبُوراً عِنْدَ اَلْبَلاَءِ شَكُوراً عِنْدَ اَلرَّخَاءِ»، این شخص وقتی یک داغ می‌بیند چطور است؟ این شخص وقتی دچار فقر می‌شود چطور است؟ این شخص نمی‌تواند یک مغازه را اداره کند، بعداً یک امضای طلایی به او می‌دهند که هزار میلیارد تومان ارزش دارد، این شخص هنوز…

از نزدیکان ما (با فاصله‌ای) شهیدی هست که مثلاً در رعایت حقوق مردم عجیب بود، مثلاً زمانی بقالی داشت، جنس را می‌خرید و پاک می‌کرد و بعد می‌فروخت. می‌گفت چون ممکن است در این یک کیلو بیشتر سنگ‌ریزه برود و در آن یک کیلو کمتر، اما من به یک قیمت می‌فروشم. می‌گردم و خیال خودم را راحت می‌کنم.

یعنی این شخص اگر وسواس دارد هم در حقِ مردم وسواس دارد. یعنی شاید دین اینقدر از او نخواهد… مسلّماً این شخص می‌تواند برود و شهید بشود.

«قَانِعاً بِمَا رَزَقَهُ اَللَّهُ»، یعنی می‌گوید مؤمن اول باید بصورت فردی تربیت بشود، تا بعداً که به او مسئولیت داده شد، قناعت داشته باشد که نسبت به اموال مردم طمع نداشته باشد.

«لاَ يَظْلِمُ اَلْأَعْدَاءَ» به دشمنان خود ستم نمی‌کند.

یکی از دردهای من در این سال‌ها اخیر این است که ولو گروهی از دوستان ما حق دارند، با مخالفین خود به قصدِ تشفّی برخورد می‌کنند، در صحنه‌های اجتماعی انتقام‌گیری می‌کنند، آبروی این‌ها را به اندازه‌ی آبروی حیوان حساب نمی‌کنند، دلیلشان هم این است که می‌گویند چون با من مخالف هستند و در جبهه‌ی ما نیست! «لاَ يَظْلِمُ اَلْأَعْدَاءَ» به دشمنان خود ستم نمی‌کند.

«لاَ يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ» بخاطرِ دوستانش با کسی دشمنی نمی‌کند. شما وضعیتِ رسانه‌ای ما را نگاه کنید… بخاطرِ اینکه این شخص رفیق و هم‌حزبی اوست، با کسی دشمنی نمی‌کند، نگاه می‌کند که «حق» چیست.

فکر نکنید که این‌ها در عرصه‌های سیاسی اجتماعی است، ما در دوران کودکی خود فوتبال بازی می‌کردیم، یک نفر از بچه‌ها اینطور بود که اگر با کسی دعوا می‌کرد می‌گفت همه باید با او قهر کنند و هیچ کسی او را بازی ندهد! این موضوع اول در عرصه‌های فردی رخ می‌دهد، اگر این درمان بشود شاید…

در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی همه چیز ضریب پیدا می‌کند، غیبتِ یک نفر نزدِ دیگری وقتی جنبه‌ی رسانه‌ای پیدا کند، قابل قیاس نیست، بهتان، حفظِ آبروی مؤمن و نبردنِ آبروی مؤمن… که ما چقدر در این موضوعات فاصله داریم، در این زمینه‌ها اصلاً به جامعه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ربطی نداریم.

این موضوعات را در مسائلِ فردی اینقدر نهی کرده‌اند، ببینید در این زمینه چقدر روایت داریم که مثلاً شما حق ندارید آبروی کسی را ببرید. ولی ما اگر طرف عضوِ حزبِ ما نباشد براحتی برچسب می‌زنیم. جامعه هم ضررِ این امر را می‌بیند.

چون دشمن دروغ می‌بندد، متأسفانه گاهی ما هم در زمین دشمن بازی می‌کنیم و به مخالف خودمان دروغ می‌بندیم و به همان شیوه‌ی او عمل می‌کنیم. این‌ها برای این است که دینداری فردی ایراد دارد. اینکه من با یک عالم ربّانی در ارتباط نیستم که مرا تحذیر کند و مرا بترساند.

من قبح خوداجتهادی در عبادت فردی را می‌فهمم، بعد نسبت به کسی شبه تکفیر بهتان می‌زنم و آبروی او را می‌برم و اصلاً احساس نمی‌کنم که در اینجا هم لازم بود با کسی مشورت کنم تا اینطور حرف نزنم.

نتیجه این می‌شود آن کسانی که دینداری‌شان عمیق نیست، پدر و مادر یا جدّ و آبادِ خیلی عمیقی ندارند، پناه بر خدا از اینکه دینداریِ ما برای آن‌ها ملاک باشد، نسبت به اصلِ دین دچارِ تردید می‌شوند.

هر کسی امروز به مظلومیتِ مردم غزّه مقرّ نباشد باید خودش را به دکتر نشان بدهد، اما این را بدانید که بخشی از این‌هایی که بیمار شده‌اند، ما عاملِ بیماری‌شان هستیم، ما هم باید خودمان را به عالم ربّانی عرضه کنیم و بپرسیم که چطور توبه کنیم. ما کارهایی کردیم که طرف بخاطر اینکه فکر می‌کند ما در یک طرفِ این حقِ مسلّم هستیم، گیج می‌زند. ایرادِ کسی که گیج می‌زند مسلّم است، هر کسی به گردنِ خودش… اما ما هم طرف را به این سمت برده‌ایم. در صداقتِ ما حرف دارد، حداقل باید بررسی کنیم و ببینیم که آیا ما اشتباه نکرده‌ایم؟

اگر او اشتباه می‌کند که مسلّماً اشتباه است، اما آیا ما در اینکه او این اشتباه را انجام بدهد مقصّر نبوده‌ایم؟

تعاملِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با مردمِ روزگارِ خودشان مانندِ تعاملِ ما بوده است؟ تعاملِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با مردمِ روزگارِ خودشان، تعاملِ منفعت‌طلبانه بوده است؟ یا بشدّت از مردم بی‌نیاز بودند؟ آیا وقتی ائمه‌ی ما در مدینه زندگی می‌کردند، مدام با مردم دعوا داشتند؟ یا عمده‌ی بخشش‌های این‌ها با همین مخالفین‌شان بوده است؟ کجا دیده‌ایم که وقتی قدرتی پیدا کردند به سمتِ تشفّی و جبران و انتقام رفته‌اند؟

آیتِ اصلی و واضح این امر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل است، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل گردنِ تمامِ اسرا را می‌زد، به سیره‌ی عمر عمل کرده بود و از نظر همان مردم هیچ مشکلی نبود، چون در ذهن آن‌ها به سیره‌ی خلفای راشدین عمل کرده بود، یعنی این معهود بود.

پسرِ طلحه می‌گوید من منتظر بودم که گردنِ مرا بزنند، و وقتی مرا صدا کردند، همه با من خداحافظی کردند.

ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عفو کرد و این امر را مدام بر سرِ این‌ها نزد. تازه آنجا جنایت صورت گرفت، قتل صورت گرفت.

دعا

ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما بصیرت بدهد و ما را جزو کسانی قرار بدهد که زینتِ دین هستیم، ان شاء الله خدای متعال ما را از اینکه نعوذبالله برای دین شین و ننگ و عار باشیم حفظ کند.

خدایا! جمع ما را جزو گردان‌های نصرتِ حضرت حجّت ارواحنا فداه قرار بده.

ما تابع هستیم، فعلاً دستوری برای نبرد برای ما (بعنوان عمل در جنگ) صادر نشده است، خدایا! دست و پا و فکر و زبان ما را هم در شکستِ صهیونیست‌ها شریک بفرما.

ان شاء الله این هیئت میثاق با شهدا یک جلسه‌ی بیان فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیت المقدس اداره کند و آنجا از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوییم و با برادرانِ غزّه‌ای با یکدیگر بنشینیم و از اینکه اسلام چنین سرداری داشته است، ما را در آن جلسه حاضر بفرما.


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه توبه، آیه 51 (قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)

[5] الکافي، جلد ۲ ، صفحه ۴۷ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانِي خِصَالٍ وَقُوراً عِنْدَ اَلْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ اَلْبَلاَءِ شَكُوراً عِنْدَ اَلرَّخَاءِ قَانِعاً بِمَا رَزَقَهُ اَللَّهُ لاَ يَظْلِمُ اَلْأَعْدَاءَ وَ لاَ يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ بَدَنُهُ مِنْهُ فِي تَعَبٍ وَ اَلنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ إِنَّ اَلْعِلْمَ خَلِيلُ اَلْمُؤْمِنِ وَ اَلْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ اَلْعَقْلَ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ اَلرِّفْقَ أَخُوهُ وَ اَلْبِرَّ وَالِدُهُ .)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 124 (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)