تحلیلی از شخصیت حضرت معصومه سلام الله علیها

22

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ 4 آبان ماه 1402 در حسینیه آیت الله حق شناس به سخنرانی با موضوع “عظمت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

مسیرِ تربیت در سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و نگاه آن بزرگواران قدری با فضای فکری کوتاهِ ما متفاوت است.

ما راجع به حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، شخصیت ایشان، اخلاق ایشان، رفتار ایشان، کلمات ایشان، چیزی نمی‌دانیم. می‌خواهم نداستنِ این موضوع را تحلیل کنم.

به شکلِ خودآگاه و انتخابی اینطور است که ما چیزی ندانیم، وگرنه می‌شد که بدانیم؛ کمااینکه بعد از وفاتشان جملاتی راجع به حضرتشان مطرح شده است.

یک سؤال مهمی که باید سرِ جای خود بصورت مفصل به آن پرداخت و به این بحث ما هم ربط دارد این است که چرا ائمه‌ی ما کتاب نمی‌نوشتند و بنای بر نگارشِ کتاب نداشتند. این بحث خیلی مفصل است و خود این موضوع مجلس دیگری نیاز دارد که شیوه‌ی آموزش و تربیتِ دوره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را عرض کنیم.

نفحه‌ای از آن شیوه‌ی تربیتیِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در رفتار علمای ربّانی ما هم بوده است که مدام بمرور کمرنگ شده است، یعنی جامعه‌ی مدرن حواس ما را به سمتِ آموزشِ مدرن پرت می‌کند، که مثلاً ما به مدرسه و دانشگاهی می‌رویم، در نود و نُه درصد اوقات آموزش برای دانش‌آموز و دانشجو مهم نیست، بلکه برای او گذراندنِ درس مهم است، اگر بگویند به صورت قانونی به شما نمره‌ی بیست می‌دهیم، دیگر انگیزه‌ای برای درس خواندن ندارند، یعنی موضوع بر اساسِ گذراندنِ واحدهاست، نه اینکه این تحصیل و این معارف باید منتقل بشود. لذا وقتی آن معارف هم منتقل می‌شود، مثلاً اگر بگویند شما می‌توانید در ترم تابستان بصورت ارتقائی بخوانید، این کار را انجام می‌دهند.

مسیرِ تربیت در مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

مسیرِ تربیت در سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینطور نیست، پای درسِ یک ربّانی می‌رفتند، بیشتر از اینکه بخواهند از او کلمات و جملات و گزاره‌هایی حفظ کنند و در آزمونی پاسخ بدهند، سلوک و شیوه‌ی زندگی و ذی طلبگی از او می‌آموختند، این سلوک و ذی طلبگی گزاره‌هایی نبود که استاد بگوید و شاگرد حفظ کند.

مثلاً بزرگی می‌فرمود که من بیش از ده سال محضر علامه شعرانی رضوان الله تعالی علیه می‌رفتم، چون نمی‌خواستم از نماز صبح تا نزدیک نماز ظهر که در محضر استاد بودم به سرویس بهداشتی نیاز پیدا کنم، در این بیش از ده سال شام میل نکردم. از این شاگردی چیزی استخراج می‌شود، از آنکه در زمان زنگ تفریح معلم و استاد وسیله‌ی پُر کردنِ اوقات فراغت باشد و در ساعت درسی هم چیزی بگوید که نمره‌ای بگیریم، از این آموزش هم چیز دیگری خارج می‌شود.

در سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تربیت از طریقِ عالمِ ربّانی است، آن هم بی‌واسطه، زانو زدن… اگر ده سال با بزرگواری شبیه علامه شعرانی رضوان الله تعالی علیه زندگی کرده است، مسلّماً دیده است که وقتی مصیبت می‌دید چطور عمل می‌کرد، وقتی خبر خوش می‌دید چطور عمل می‌کرد، وقتی با همسر خود بحث می‌کرد چطور بود، وقتی با فرزندان خود مشکل داشت چطور بود، وقتی صاحبخانه به او رجوع می‌کرد چکار می‌کرد، وقتی طلبکار می‌آمد چکار می‌کرد، وقتی بدهکار را می‌دید چکار می‌کرد، وقتی به او ظلم می‌شد چه می‌گفت، وقتی زور او می‌رسید که به کسی ظلم کند چکار می‌کرد.

آن نشست و برخواست بیشتر از آن محفوظات در او اثر می‌گذاشت.

این اساتید باید چکار می‌کردند؟

اگر شما در قم مقدّسه به درس اساتید مشرّف بشوید، آن کسانی که اهل هستند… در حوزه دروس طوری است که اقتضای تکبّر دارد، چون راجع به چیزهایی حرف می‌زنند که عموم مردم اطلاعی از آن ندارند، البته در جاهای دیگر هم همینطور است، یکی از آفت‌های علم «تکبّر» است، اما شما نگاه می‌کنید و می‌بینید که ما هر مشربی را در قم دیده‌ایم، از عالمانِ اصولی تا اخباری، فیلسوف تا متکلّم، از هر مشربی… این‌ها روزانه به محضر حضرت معصومه سلام الله علیها می‌رسند، طوری که برده به محضرِ سلطان رسیده است.

آن استاد هم باید خرجی خود را در جای دیگری بدست بیاورد که بتواند چیزی به کس دیگری برساند، و این از عجایبِ آثارِ حضرت معصومه سلام الله علیها است. تا زمانی که کسی این موضوع را رصد نکرده باشد به این اعجاب نمی‌رسد. هیچ نقطه‌ای در عالم، در این ده‌ها سالِ اخیر، اینطور منشأ علم نبوده است. حال اگر کسی بخواهد نسبت به بعضی از رفتارهای اشتباه کسانی مانند من هم آسیب‌شناسی کند، می‌تواند چیزهایی بگوید، اما هیچ دوره‌ای مانند این چند ده سال، بارِ همه‌ی جهان اسلام، جهان تشیّع، از لحاظِ معرفتی، به جایی است که تکیه بر حضرت معصومه سلام الله علیها دارد.

این موضوع از جهات مختلف درس دارد. حال می‌خواهم قدری راجع به همین موضوع توضیح بدهم.

امروزه گاهی دیده می‌شود که بعضی از طلبه‌های غیرپخته که مانند من هستند و خوب درس نخوانده‌اند و زانو نزده‌اند و آدم ندیده‌اند، شبیه بعضی از مردمِ غافل شروع می‌کنند به جلوه‌فروشی، حتّی در فضای مجازی حرکاتِ عجیب و غریب هم انجام می‌دهند. غیرپخته‌ها سر و صدا دارند، آن کسی که دستش پُر باشد ولی دَم فرو ببندد، گوهرِ خیلی کمیابی است، خودِ این موضوع یک کفّ نفسی می‌خواهد، وگرنه متأسفانه حبّ ذات باعث می‌شود که انسان هم مدام از خودش تعریف کند و هم انسان دوست داشته باشد که دیگران مدام از او تعریف کنند.

عظمتِ همسرِ شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه

مراسم چهلم همسرِ شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه بود، بنده سخنران بودم. آنجا عرض کردم با اینکه همه محترم هستند ولی من بخاطر فرزندان و دامادها و… به این مجلس نیامده‌ام، بخاطرِ خودِ ایشان آمده‌ام. چرا؟ چون یک نفر چهل سال فرصت داشت که به نامِ شهید مطهری جلوه‌فروشی کند، درحالی که هیچ کسی تصویری از این بانو ندید. لازم نبود چیزی داشته باشد، همینکه همسرِ شهید مطهری بود می‌توانست از صبح تا شب در شبکه‌های مختلف تلویزیونی و جلسات مختلف حضور داشته باشد. اینکه انسان کفّ نفس داشته باشد و خودش را رایگان خرج نکند، یعنی او چیزی دارد. بهره‌ای داشته است که فهمیده است نباید الآن که یک فرصتِ ظاهری فراهم شده است… چون این فرصت غلط است، چون شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه شهید شده است مدام ایشان را مطرح کنند، ضمن اینکه ایشان خیلی امکانات داشت، چون هم فرزندان و هم دامادهای ایشان مسئولیت‌های سیاسی دارند، او براحتی می‌توانست به یک چهره‌ی مشهور تبدیل بشود، ولی اصلاً هیچ کسی او را ندید، بجز همان نزدیکان؛ تا اینکه او به رحمت خدا رفت!

این موضوع خیلی جذاب است که یک نفر بیش از چهل سال کفّ نفس دارد، معلوم است که این شخص چیزی دارد که امکانِ جلوه‌گری داشته است ولی به خفا می‌رود.

حال خاک بر فرق من و تمثیلِ من؛ بعضی از فرزندان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی امکانِ جلوه‌گری داشتند…

ما می‌گوییم همسرِ شهید مطهری می‌توانست آفاق را پُر کند و هر روز در صحنه‌ای خودنمایی کند، اما به نظر ما عظمت ایشان بیش از بعضی از فضائلی که در آن جلسه از او نقل می‌کردند این بود که اتفاقاً در ملأ نبود، بعضی بانوان دیگر هم اینطور هستند. با اینکه در کشور ما زیاد آدرسِ غلط داده می‌شود، همایش زنانِ موفق یا جلساتِ بانوان موفق که برگزار می‌شود، معمولاً بانوان رسانه‌ای هستند، بخاطر شغلشان تکریم می‌شوند، اما مادری که فرزند تربیت کرده است، درواقع انسان تربیت کرده است. متأسفانه این شخص خیلی مورد تجلیل نیست، حتّی در بزرگترین مجالسِ همایشیِ ما هم، همایشِ مادرانی که در خانه نشسته‌اند و جلوه‌گری نداشته‌اند، ولو اینکه جلوه‌فروشی نباشد، یعنی چهار بچه تربیت کرده است که دو فرزندِ او موفق هستند… این موضوع که با تولیدِ فلان محصول قابل قیاس نیست، ضمن اینکه در جامعه‌ی ما این غربت هم هست. اگر باز هم جستجو کنیم کسانی را می‌یابیم که اینطور خدمت می‌کنند و کفّ نفس دارند.

عظمتِ بیانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

موضوع در بین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین متفاوت است، شما یک بررسی می‌فرمایید و می‌بینید که بجز آن مواردِ اسثنائی که مجبور شدند و اضطراری در کار است، نوامیس اهل بیت بروز اجتماعی ندارند. بالاخره این موضوع باید در رویکردی ما اثر بگذارد.

کسی شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه می‌شود و مدام در بروز است، شهید همّت مدام در بروز است، عالم ربّانی در بروز است، اینکه طرف ربّانی و باعظمت باشد ولی به چشم نیاید، خیلی فهم می‌خواهد.

خیلی اوقات طرف آدمِ مهمّی است و کارِ مهمّی می‌کند ولی چون به چشم دیگران نمی‌آید افسردگی می‌گیرد. من کسی را می‌شناسم که وقتی مدّتی به او مسئولیت نداده بودند دچارِ افسردگی شد، بعد دوباره پستی گرفت و نشاط پیدا کرد.

اینکه یک نفر خودش را مجاهد فی سبیل الله بداند و در راه خدا قیام کند و تلاش کند ولی به چشم کسی نیاید، خود او هم تلاش نکند که به چشم کسی بیاید، جنسِ او از باقی تفاوت دارد.

اگر صدیقه طاهره سلام الله علیها قبل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا می‌رفت، ببینید چقدر اطلاعات ما از او کم بود، با اینکه پناهگاهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود! یعنی وقتی به اضطرار رسید به وسطِ میدان آمد و سخنرانی هم کرد، وقتی وسطِ میدان هم سخنرانی کرد، طوری سخنرانی کرد که انگار که او را به یک اردوگاه نظامی برده بودند و به او آموزش داده بودند، با شجاعتِ تمام سخنرانی کرد، گویی که او رئیسِ همه‌ی فصحای عالم بود، با فصاحت تمام سخنرانی فرمود. بنحوی که بعضی از ادبای غیرشیعه در قرون سه و چهار می‌گویند که امکان ندارد این خطبه‌ی فدکیّه برای یک زنِ خانه‌دار باشد!

مسلّماً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نه به کلاس نظامی، نه به کلاس شجاعت، نه به کلاس ادبیات برده‌اند، ولی انگار به او وحی می‌شد، آنقدر که این خطبه جلیل است، مضمون این خطبه یا آیه‌ی قرآن است یا مفاهیم قرآن را در قالب کلمات خود بیان فرموده است.

وقتی مجبور شده است اعجاز کرده است ولی قبل از آن چطور؟ قبل از آن حسنین علیهما السلام را تربیت می‌کرد؛ و اگر ماجرای فدک پیش نمی‌آمد که صدیقه طاهره سلام الله علیها بخواهد خطبه‌ی فدکیّه بخواند، ما متوجّه نمی‌شدیم که صدیقه طاهره سلام الله علیها چنین توانی دارند.

البته واضح است که ما چیزی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی‌شناسیم، همین اندازه را عرض می‌کنم که می‌شناسیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به جهاتی فضائلی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیان نموده است، که آن هم اضطراری بود، چون برای دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

کفّ نفسِ عظیمِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها

اگر به حضرت زینب کبری سلام الله علیها برسید، اصلاً تا کربلا هیچ مطلب شاخصی پیدا نمی‌کنید، یعنی اگر این عرصه بوجود نیامده بود که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کربلا و بعد هم در مسیر اسارت سخن بفرماید، فرض کنید که حضرت زینب کبری سلام الله علیها سالِ قبل از عاشورا از دنیا می‌رفت، شما هیچ چیزی از ایشان نمی‌دانستید.

آن حقیقتی که سال 61 آن خطبه‌ها را خوانده است و شام را دگرگون کرده است که ناگهان به آن جایگاه نرسیده است، سال قبل هم همان بوده است، عرصه نبود که معلوم شود، وگرنه اینجا که عرصه بود معلوم شد. این فرد سال قبل هم همان عظمت را داشته است ولی به چشم نمی‌آمد، چون نمی‌خواست که به چشم بیاید.

خدا شاهد است که این کفّ نفس از آن بروز عظیم‌تر است. اصلاً این دارایی با او بوده است، وگرنه اسیرِ در حالِ اسارت که… آنقدر عظیم صحبت کرد که یزید ملعون را منکوب کرد، که یزید گفت من مانند تو فرصت نداشتم که بروم و سَجع کار کنم که کلماتِ من آراسته بشود!

حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: من در جایگاهی نیستم که بخواهم به چینشِ کلمات خود فکر کنم. این همین سخن گفتنِ فکرنکرده‌ی من است که اینطور است!

اگر روزی بخواهد بنشیند و فکر کند و بنویسد، ببین چکار می‌کند!

«ابن دحیّه کلبی» که یک محدّث برجسته‌ی ادیب است می‌گوید خطبه‌ی عظیمی از حضرت زینب کبری سلام الله علیها وجود دارد!

اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها سال قبل از دنیا رفته بود اصلاً کسی فکر نمی‌کرد او کیست، الآن هم کسی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نمی‌شناسد، ولی می‌بینیم که ما با این خطبه هم خیلی فاصله داریم، اینجا فقط زمینه‌ی بروز فراهم شده است.

بروز هر کسی که به درد اسلام خورد، قبل از آن کفّ نفسِ او به دردِ اسلام خورده است، وگرنه به اینجا نمی‌رسید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیست و سه سال در محضرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در احد و خندق و احزاب و حنین شهید شده بود، هیچ کسی در این عالم نمی‌دانست که نابغه‌ی بی‌نظیرِ سخنوریِ عالم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخن گفت که همه فهمیدند سخنانِ او حیرت‌انگیز است، بیست و سه سال هیچ کسی این استعداد حضرت را نفهمیده است، واضح است که این استعداد بوده است و ناگهان بوجود نیامده است، ولی تا زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند که لازم نبود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن هنگام عمل می‌کرد، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت ناگهان معلوم شد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کیست، آن کفّ نفس از آن سخن گفتن سخت‌تر است.

اینکه انسان جواب سوالی را بداند و وقتی در جمع پرسیدند سرِ خود را پایین بیندازد و حرف نزند و جلوه‌گری نکند، خیلی سخت‌تر است، خودداری خیلی سخت‌تر از ابراز است، سعه‌ی وجودی آن کسی که خودداری می‌کند… بلاتشبیه مانند موقعیتی که طرف روبرو فحش می‌دهد، این شخص بخواهد جواب بدهد می‌تواند، اما هیچ چیزی نمی‌گوید، مسلّماً هیچ چیز نگفتن سخت‌تر است.

قَتّالِ مهربان

حال نکته‌ای راجع به جنگ کردنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم، اگر ما تا روز قیامت سر به سجده بگذاریم که در خانه‌ای به دنیا آمده‌ایم که حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آن موج می‌زند، کم است.

امیرالمؤمنینی که در جنگ صفّین، در شب لیلة الهریر 523 نفر از رجال معاویه را به زمین زده است… ما در کجا قَتّالِ مهربان دیده‌ایم؟

شما این اسرائیلی‌ها را نگاه کنید، اهل قتل وحشی هستند، چون بخاطر هوای نفس می‌کشند و وحشیگری می‌کنند، طفل می‌کشند.

مورخان نوشته‌اند که علی رجالِ عرب را می‌زد، یعنی فرمانده‌ها را می‌زند نه سربازها را.

کسی که اینطور بود که وقتی وارد جنگ می‌شد همه از او فرار می‌کردند، طرف مقابل او هم دشمنان خدا بودند… امام هادی علیه السلام به او عرض می‌کند: «لَعْنَةُ اللهِ وَ لَعْنَةُ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ أَجْمَعِینَ وَ عَلَى مَنْ سَلَّ سَیْفَهُ عَلَیْکَ وَ سَلَلْتَ سَیْفَکَ عَلَیْهِ»[4] لعنت خدا و ملائکه و پیامبران بر کسی که بر تو شمشیر کشید، و لعنت خدا و ملائکه و پیامبران بر کسی که تو بر او شمشیر کشیده‌ای. چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با دشمنِ خدا جنگید، با وحشی و طاغوت و مستکبر جنگیده است.

در «علل الشرایع» هست که امام صادق سلام الله علیه فرمودند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دو شاخص داشت، اول اینکه هیچ وقت شروع نمی‌کرد، تا زمانی که طرف حمله نمی‌کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حمله نمی‌کرد. دوم اینکه وقتی صبح می‌شد او لشگر را معطل می‌کرد تا اذان ظهر بگویند، می‌فرمود الآن ساعات توبه است، ساعات نصر الهی است. می‌خواست ساعتِ نبرد در روز کوتاه بشود. چون وقتی نماز ظهر بگذرد، فاصله‌ی زیادی تا غروب نیست. حضرت می‌فرمود می‌خواهم زیاد کشته نشوند.

مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با چه کسانی می‌جنگید؟ با دشمنانِ عالم! با وحشی‌ترین انسان‌های روی زمین، پلیدترین و وقیح‌ترین و ظالم‌ترین افراد، کسانی که در مقابلِ حضرت قرار گرفته بودند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای خدا می‌جنگد ولی به دنبال این است که دشمن کمتر کشته بدهد، این کفّ نفس از آن شمشیر زدن عظیم‌تر است.

تاریخ به خودش قَتّالِ مهربان ندیده است.

لذا اگر بخواهیم شجاعانه‌ترین صحنه‌ی زندگیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بگوییم، باید بگوییم آن لحظه‌ای است که می‌دید در مقابل چشمان او چکار می‌کنند.

کفّ نفس بشدّت سخت‌تر از اقدام کردن است.

کفّ نفسِ حیرت‌انگیزِ حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

بعضی از ائمه علیهم السلام زمینه‌ی بروز داشتند، مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زمینه‌ی بروزِ خطبه نداشت، چون به احترامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ساکت بود، اما بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زمینه پیدا شد و همه‌ی عالم فهمیدند. در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از نظر شجاعت عرصه فراهم شد و معلوم شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه کسی است.

اما عرصه‌ای برای زین العابدین صلوات الله علیه فراهم نشد که شما شجاعت ایشان را ببینید، برای امام باقر سلام الله علیه عرصه فراهم نشد که شما شجاعت حضرت را ببینید، این بدین معنا نیست که نعوذبالله حضرت شجاعت نداشت، همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم می‌توانست خطبه بخواند اما عرصه نبود، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرصه فراهم شد. برای امام صادق علیه السلام عرصه فراهم شد که همه علمِ حضرت را بفهمند، برای امام عسکری علیه السلام و امام سجّاد علیه السلام آن میزان عرصه فراهم نشد، اما مسلّماً علم‌شان کمتر نبود، برای امام عسکری سلام الله علیه عرصه‌ی نبرد فراهم نشد که شما ببینید او یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که در سامرّاست.

راجع به حضرت معصومه سلام الله علیها هیچ گزارشی از زندگی‌شان نیست، اصلاً به چشم نیامده است، نخواسته‌اند که به چشم بیاید. امروز هم که ما دور یکدیگر جمع هستیم برای این است که دوست داشتیم روزی را به او پناه ببریم.

آن دسته از علمای قم که اهل هستند، اگر مشکلی پیش نیاید، روزی از پناه بردن به حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها غفلت نمی‌کنند.

برای این بانو عرصه‌ی سخن گفتن و اقدام فراهم نشد، همه‌ی این بزرگواران هم اهلِ کفّ نفس هستند و تا زمانی که مضطرّ نشوند بروزی ندارند… تا اینکه از دنیا رفت.

در منابع قدیمی معتبر هیچ چیزی از این بانو نیست، همانطور که امام صادق علیه السلام کفّ نفسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لو داده است و فرموده است که جدّمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور بود. امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام حضرت معصومه سلام الله علیها را لو دادند، وگرنه اگر راجع به حضرت معصومه سلام الله علیها حرفی نمی‌زدند که کسی نمی‌دانست چه گوهر بی‌بدیلی به این عالم آمد و رفت. این کفّ نفس عجیب است.

بعد که حضرت معصومه سلام الله علیها از دنیا رفت امام رضا سلام الله علیه فرمود که «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».[5]

شما با کسی همسایه هستید و از او خبری ندارید و تصوّر می‌کنید که او یک انسانِ عادی است، بعد ناگهان او از دنیا برود و بگویند از دفتر مقام معظم رهبری مقابل خانه‌ی او اطلاعیه زده‌اند، از دفتر آیت الله وحید اطلاعیه زده‌اند، از دفتر آیت الله سیستانی اطلاعیه زده‌اند، تعجّب می‌کنید.

حضرت معصومه سلام الله علیها تا زمانی که زنده بود هیچ بروزی نداشت، اگر بروزی داشت حتماً ثبت می‌شد.

یعنی همان شیوه‌ی مادر ایشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و عمّه‌ی ایشان حضرت زینب کبری سلام الله علیها. برای ایشان عرصه‌ای مانند کربلا فراهم نشد که مثلاً خطبه خواندنِ ایشان را ببینیم.

البته روایتی از ایشان نقل شده است که آن روایت را تیمناً عرض می‌کنم که حضرت به ما نظر کنند. معمولِ ائمه این است که «فاطمه» دارند. از فاطمه دخترِ علی بن موسی الرضا علیه السلام «قَالَت حَدَّثَتنِی عَمَّتِی فَاطِمَة بِنتَ مُوسَی بنِ جَعفَر»،[6] ایشان از عمّه‌ی خود فاطمه بنت جعفر بن محمّد، ایشان از عمّه‌ی خود فاطمه بنت محمد بن علی، ایشان از عمّه‌ی خود فاطمه بنت علی بن الحسین، ایشان از عمّه‌ی خود فاطمه بنت الحسین، ایشان از حضرت زینب کبری سلام الله علیها از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل می‌کنند، به این حدیث «حدیث فواطم» می‌گویند، چون همه «فاطمه» هستند، می‌گویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین مردم رفتند و فرمودند: «أنَسِیتُم قَولَ رَسُول الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یَومَ غَدِیر خُم»، فرمود من قبول ندارم که کسی عذری داشته باشد، مگر کسی بعد از غدیر عذر دارد؟ «أنَسِیتُم قَولَ رَسُول الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یَومَ غَدِیر خُم» که فرمود «مَن کُنتُ مَولاه فَعَلِیٌ مَولاه».

غیر از این حدیث و چند چیز مشابهِ این، هیچ چیزی از حضرت معصومه سلام الله علیها نیست، و اگر ایشان از دنیا رفت و ایشان را فاش نکرده بودند، ما هم محروم بودیم.

منتها می‌خوانید که «مَنَاراً فِی بِلَادِهِ»،[7] اگر این «مَنَاراً فِی بِلَادِهِ» یک مصداق داشته باشد حضرت معصومه سلام الله علیها است، البته مصادیق بیشتری دارد. فرمود «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».

نقلِ دیگری هست که مانند آن نیست ولی در آن می‌فرماید «مَن زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا»؛ وقتی او بروزی نداشته است این «عَارِفاً بِحَقِّهَا» یعنی چه؟ از کجا بفهمیم؟ می‌شود از همین روایت فهمید، «مَن زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ».

من دو توضیح برای این روایت عرض می‌کنم.

توضیح اول اینکه شما به این دنیا آمده‌اید که بندگی کنید، ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم، ان شاء الله خدای متعال مقدّمه‌ی ظهورِ حضرت، دستِ ما را هم شریکِ شکستِ اسرائیلی‌ها قرار بدهد. فرض کنید که ان شاء الله خدای متعال روزی کند و برویم جهاد کنیم و دشمنان خدا را شکست بدهیم و عبادت کنیم و توبه کنیم و ترک گناه کنیم و دستِ ما به دامانِ امام زمان ارواحنا فداه برسد، بعد هدایت رخ می‌دهد. نتیجه‌ی این هدایت «فَلَهُ الْجَنَّةُ» است، آنجا دستِ شما در دستِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار می‌گیرد.

این مسیر مسیرِ خیلی سختی است، امام رضا و امام جواد سلام الله علیهما می‌خواهند بفرمایند که اقتضای حرمِ حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها این است که «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».

البته ممکن است که انسان فرصتِ خود را بسوزاند.

کسی از ربّانیینِ علما بوده است، یا از شاگردان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است، بعد گناهی کرده است، او را لعن کرده‌اند، او را از خود جدا کردند، او را از خود دور کردند و او سقوط کرده است. هر کسی به زیارت حضرت برود ممکن است روز قیامت این زیارت را بهمراه خود نداشته باشد، اما اقتضای آن حرم اینطور است که اگر کسی به زیارتِ او برود، اقتضای این زیارت این است که بهشت بر او واجب می‌شود، یعنی تطهیر می‌شود، چون بهشت که جای ناپاکان نیست.

آن مسیری که بخواهد ما را به تکامل و هدایت برساند و ما را پاک و پاکیزه کند که اهلیتِ ورود به زندگی در کنار اولیای خدا پیدا کنیم…

بهشت جایی است که ما بدانیم صدیقه طاهره سلام الله علیها در نزدیکی ما نفس می‌کشد، البته این مطلب را هم با بلندپروازی می‌گویم، ان شاء الله خدای متعال ما را محروم نکند که در بهشت، کنارِ آن بزرگواران نباشیم.

بانوی جوانی از دنیا می‌رود و هیچ کسی هم چیزی از او نمی‌داند، ناگهان امام رضا علیه السلام او را به جامعه معرّفی می‌کند و می‌فرماید «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».

یعنی اگر به دنبال این هستند که به آنجایی که باید برسید، به آنجا بروید. آدرس داده‌اند، در آن فعلِ امر هست.

طرف می‌گوید من به دو میلیارد تومان پول نیاز دارم، به او می‌گویند پلاک 12 این پول را می‌دهند. این جمله یعنی چه؟ یعنی به آنجا برو!

آیا به دنبال هدایت هستی؟ آیا به دنبالِ محشور شدن با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستی؟ آیا به دنبال این هستی که تو را پاک کنند؟ «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ». آدرسی واضح‌تر از این نمی‌شود، هم حضرت جواد علیه السلام و هم حضرت رضا علیه السلام این آدرس را فرموده‌اند.

این موضوع هم خیلی عجیب است که مزار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در جاهای مختلفی هست، مرکزِ علمِ عالم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اما اراده کرده‌اند آن بانویی که اینقدر کفّ نفس داشت که دیده نشود…

کسانی که به دنبالِ جلوه‌گری هم هستند، اگر عقل داشته باشند باید بدانند آن کسی که کفّ نفس کند را جلوه می‌دهند!

در این عالم عدّه‌ای مانند عمروعاص جلوه‌گری کردند، اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها را به اسارت برده‌اند و ایشان در آنجا خطبه خوانده است، هزار و چهارصد سال است که این خطبه در اوج است. آن بدبختی که سعی می‌کرد جلوه‌گری کند گم شده است!

اگر کسی به دنبالِ دیده شدن هم هست باید کفّ نفس کند، آن کسی که با کفّ نفس از این دنیا رفت و هیچ چیزی از او نمی‌دانستند، امام رضا و امام جواد صلوات الله علیهما کاری کردند که امروز حرمِ او از حرمِ بیشترِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شلوغ‌تر است، مرکز علم تشیّع در عالم است، حتّی نسبت به نجف اشرف. این عجیب است.

آن مقدّمات را به این جهت عرض کردم، استادی که استادی می‌کند، وقتی نگاه می‌کنید می‌بینید که قبل از درس یا بعد از درس، یا هر دو زمان، به این موضوع مقیّد است که به این بی‌بی دو عالم پناه ببرد، اینطور نیست که یک مکانی به محل کسب علم تبدیل شده باشد. قم اگر قم شده است برای حرمِ او شده است. رونق و رواج قم قطعاً بخاطر ایشان بوده است، الآن هم دورِ حرمِ ایشان جمع می‌شوند، اینطور نیست که صرفاً یک مکانی به محل علم تبدیل شده باشد.

آقایی امام رضا علیه السلام بود که خواست به ما نشانی بدهد که فرمود خواهرِ دردانه‌ای هم در اینجا دارم که می‌توانید به او پناه ببرید. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینطور هستند، فرمود «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».

روضه و توسّل

حال من می‌خواهم برای امام رضا علیه السلام روضه بخوانم. عرض می‌کنم برادر خیلی به خواهر خود حساس است، یکی از ابتلائات یک برادر این است که خواهر او دچارِ عسرت بشود یا مشکلی پیدا کند، برادر اگر برادر باشد نمی‌تواند گریه و سختیِ خواهر را تحمّل کند.

حال این موضوع را هم احساسی عرض می‌کنم که شما هم خواستید دست ما را به دامانِ پُرخیر و برکتِ حضرت معصومه سلام الله علیها برسانید، هم نخواستید خواهر شما غریب بماند، فرمودید «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ».

در این قم عدّه‌ای هر روز به پدر و مادر خود سر نمی‌زنند ولی هر روز مانند یک گدای برده به درِ خانه‌ی حضرت معصومه سلام الله علیها می‌روند.

انسان هرچه به خواهر خود حساس باشد، حساسیت انسان به همسرِ خود طورِ دیگری است.

اجازه بدهید اینطور عرض کنم و با همین مطلب روضه بخوانم، شیخ صدوق در دو کتاب خود آورده است، می‌گوید بعضی از امامزاده‌ها بر خلاف نظرِ امام رضا علیه الصلاة و السلام قیام می‌کردند و واکنش‌هایی داشتند، هارون خسته شد و یک وحشیِ بی‌تربیت به نامِ «عیسی جلّودی» را به مدینه فرستاد و گفت برای اینکه هیمنه‌ی این‌ها را بشکنی و آبروی این‌ها را ببری و این‌ها را ضایع کنی، به خانه‌های مردانِ بنی‌هاشم می‌روی و لباس‌های همسران این‌ها را می‌آوری؛ و این عیسی جلّودیِ ناپاکزاده این کار را کرد، تا اینکه به درِ خانه‌ی امام رضا علیه السلام رسید.

حضرت رضا علیه السلام جلویِ درِ ورودی ایستاده بود، عیسی جلّودی خواست داخل شود که حضرت فرمود: برگرد.

او انسان وقیحی بود، خواست دوباره بیاید که حضرت مانع شد.

اینطور که نقل شده است و ان شاء الله اصلاً دروغ است، حضرت فرمود خودم این لباس‌ها را می‌آورم…

این عیسی جلّودی خجالت کشید و قبول کرد.

گذشت، وقتی امام رضا علیه السلام ولیعهد شده بود، روزی وارد کاخ مأمون می‌شد که دید سفره‌ی چرمی پهن کرده‌اند و این عیسی جلّودی هم نشانده‌اند و جلّاد منتظرِ فرمان است که گردنِ او را قطع کند.

عیسی جلّودی برگشت و امام رضا علیه السلام را دید، به جلّاد گفت: هرچه او گفت گوش نده!

چون الآن وقتِ انتقام بود و این عیسی جلّودی نسبت به نوامیس بنی هاشم بی‌ادبی کرده بود.

امام رضا علیه السلام به مأمون فرمود: اگر حرمتی برای من قائل هستی از این عیسی جلّودی بگذر.

مأمون عرض کرد: آقا! آیا می‌دانید این شخص کیست؟ این شخص همان کسی است که آمد و لباس زن‌های بنی‌هاشم را برای هارون آورد.

حضرت فرمود: بله! ولی روی ما را زمین نینداخت.

من عرض می‌کنم: آقا جان! عیسی جلّودی با آن ناپاکزادگی که داشت روی شما را زمین نینداخت، اما برای جدّ شما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور نشد…

عدّه‌ای را درِ خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرستادند، صدیقه طاهره سلام الله علیها پشت در آمد و فرمود: ما عزادار هستیم…

این‌ها گریه‌کنان برگشتند… آدم‌های پلیدِ بی‌شرافت هم بالاخره هر کدام حد و مرزی دارند…

متوکّل با آن پلیدی که داشت، امام هادی علیه السلام را به سفره‌ی شراب دعوت کرد، با بعضی از جملاتِ حضرت چند لحظه‌ای گریه کرد و آن لحظه منصرف شد، با اینکه انسانِ پلیدی هم بود.

عسرتِ جدّ شما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متفاوت بود…

وقتی گروه اول برگشتند، گروه دیگری را فرستادند، این‌ها ناسزاگو بودند، پشت در آمدند، دیگر صدیقه طاهره سلام الله علیها اصلاً به این‌ها فرمایشی نفرمود و به قبرِ پدر رو کرد و عرض کرد: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»[8]… این حرف‌ها را راجع به دخترِ شما می‌زنند، این سخنان را درباره‌ی دخترِ شما می‌گویند…

این‌ها هم گریه کردند و برگشتند…

هر رذلی نمی‌توانست این میزان رذالت داشته باشد، تا اینکه خودِ او آمد، «و فی یدِهِ قَبِسَ مِنَ النّار»،[9] آتش بدست…

حدسِ ما همین است که زمانِ این عمل هم تقریباً همین ایام است…

وقتی می‌آمد، وقتی قیافه‌ی او را دیدند که مشعل بدست داشت، می‌دانستند که عزم او بر آتش زدن است، لذا غلامِ خودش به او گفت: «إنَّ فِیهَا فَاطِمَة»[10]… فاطمه در خانه است، اینطور با مشعل می‌روی!

وقتی دو طرف در را آتش زدند، قدری صبر کرد، می‌گوید قدری در را تکان دادم که ببینم آیا در به اندازه‌ی کافی سست شده است که حمله کنیم یا نه، «ألصَقَت أحشَاءُهَا إلَی البَاب»،[11] دیدم تنِ خود را به در چسبانده است که حفاظت کند…

بالاخره کینه‌هایی بود…

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نگاه می‌کرد گریه می‌کرد و می‌فرمود «ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ أَقْوامٍ لَا یُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِی»،[12] بعد از من کینه‌ها را برملا می‌کنند…

اگر کینه نبود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌کشتند، می‌خواستند کاری کنند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر روز هزار مرتبه بمیرد و زنده شود…

می‌گوید در را تکان دادم و دیدم «ألصَقَت أحشَاءُهَا إلَی البَاب»، دیدم تنِ خود را به در چسبانده است، نفس نفس می‌زند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] زیارت غدیریه

[5] کامل الزیارات، صفحه 536

[6] نزهة الحفاظ، صفحه 101

[7] زیارت جامعه کبیره

[8] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱ ، صفحه ۵۹۹

[9] الشیعة هم أهل السنّة، جلد 1، صفحه 47

[10] الإمامة والسیاسة – ت الشیری، جلد 1، صفحه 30. (إِنَّ أَبَا بَکرٍ أُخْبِرَ بِقَوْمٍ تَخَلَّفُوا عَنْ بَیعَتِهِ عِنْدَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فَبَعَثَ إِلَیهِمْ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ فَجَاءَ فَنَادَاهُمْ وَ هُمْ فِی دَارِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فَأَبَوْا أَنْ یخْرُجُوا فَدَعَا عُمَرُ بِالْحَطَبِ فَقَالَ وَ اَلَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیدِهِ لَتَخْرُجُنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهَا عَلَیکمْ عَلَی مَنْ فِیهَا فَقِیلَ لَهُ یا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فیها فَاطِمَةَ فَقَالَ وَ إِنْ)

[11] بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد 30، صفحات 293 و 294. (فقلت: إن لم یخرج جئت بالحطب الجزل وأضرمتها نارا علی أهل هذا البیت وأحرق من فیه، أو یقاد علی إلی البیعة، وأخذت سوط قنفذ فضربت وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالنا هلموا فی جمع الحطب، فقلت: إنی مضرمها. فقالت: یا عدو الله وعدو رسوله وعدو أمیر المؤمنین، فضربت فاطمة یدی‌ها من الباب تمنعنی من فتحه فرمته فتصعب علی فضربت کفی‌ها بالسوط فألمها، فسمعت لها زفیرا وبکاء، فکدت أن ألین وأنقلب عن الباب فذکرت أحقاد علی وولوعه فی دماء صنادید العرب، وکید محمد وسحره، فرکلت الباب وقد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه، وسمعتها وقد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت أعلی المدینة أسفلها، وقالت: یا أبتاه! یا رسول الله! هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک، آه یا فضة! إلیک فخذینی فقد والله قتل ما فی أحشائی من حمل، وسمعتها تمخض وهی مستندة إلی الجدار، فدفعت الباب ودخلت فأقبلت إلی بوجه أغشی بصری، فصفقت صفقة علی خدیها من ظاهر الخمار فانقطع قرطها وتناثرت إلی الأرض، وخرج علی، فلما أحسست به أسرعت إلی خارج الدار وقلت لخالد وقنفذ ومن معهما: نجوت من أمر عظیم.)

[12] کتاب سُليم بن قيس الهلالي، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۹ (قَالَ سُلَيْمٌ وَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا وَ يَقُولُ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلاَ لَهُ اَلطَّرِيقُ اِعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِياً وَ قَالَ بِأَبِي اَلْوَحِيدُ اَلشَّهِيدُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ يُبْدُونَهَا لَكَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِي أَحْقَادُ بَدْرٍ وَ تِرَاتُ أُحُدٍ قُلْتُ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دَيْنِي قَالَ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دِينِكَ فَأَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ حَيَاتَكَ وَ مَوْتَكَ مَعِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَنْتَ صَفِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ اَلْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي عَنِّي وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُؤَدِّي أَمَانَتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي اَلنَّاكِثِينَ مِنْ أُمَّتِي وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اِسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ إِنَّ مُوسَى أَمَرَ هَارُونَ حِينَ اِسْتَخْلَفَهُ عَلَيْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ يُجَاهِدَهُمْ بِهِمْ وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ يَكُفَّ يَدَهُ وَ يَحْقِنَ دَمَهُ وَ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اَللَّهُ رَسُولاً إِلاَّ وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ كَرْهاً فَسَلَّطَ اَللَّهُ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا كَرْهاً عَلَى اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا طَوْعاً فَقَتَلُوهُمْ لِيَكُونَ أَعْظَمَ لِأُجُورِهِمْ يَا عَلِيُّ وَ إِنَّهُ مَا اِخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِيِّهَا إِلاَّ ظَهَرَ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ قَضَى اَلْفُرْقَةَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى اَلْهُدىٰ  حَتَّى لاَ يَخْتَلِفَ اِثْنَانِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَ يُتَنَازَعَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لاَ يَجْحَدَ اَلْمَفْضُولُ ذَا اَلْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ عَجَّلَ اَلنَّقِمَةَ فَكَانَ مِنْهُ اَلتَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ اَلظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ اَلْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنْ جَعَلَ اَلدُّنْيَا دَارَ اَلْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ اَلْآخِرَةَ دَارَ اَلْقَرَارِ- لِيَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا بِمٰا عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى  فَقُلْتُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلاَئِهِ وَ تَسْلِيماً وَ رِضًى بِقَضَائِهِ .)