«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص پدرِ عظیم الشّأن امام زمان ارواحنا فداه، حضرت امام حسن عسکری سلام الله علیهم أجمعین صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تبیین بحث
دورهی حیاتِ پُربرکتِ امام عسکری صلوات الله علیه، خیلی کوتاه است ولی پُربرکت و سخت است، مشکل و پیچیده است.
بعد از اینکه دستگاه سقیفه سعی کرد که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از منسهی ظهور بیندازد و حذف کند و عادات غلط و سبک غلط و سیرهی غلط را رواج داد، قتل عام و کشتار را رواج داد؛ کار به جایی رسید که امام سجّاد و امام باقر و امام صادق علیهم صلوات الله با خون دل، بصورت پنهانی به بعضی از افراد خاص، بصورت تک تک حرفهایی زدند و مباحث و معارفی را بیاند کردند، آدمها را یک به یک تربیت کردند. اینجا چون ارتباط سخت بود بیشتر از اینکه با بدنهی شیعه ارتباط داشته باشند، بیشتر روی افراد خاص سرمایهگذاری شد؛ البته نه اینکه بگویم این ائمهی عظیم الشأن با مردم کاری نداشتند، ولی با توجه به بگیر و ببند و سختی و اینکه قرار نبود فعلاً ارتباطات لو برود، عمدهی کار برای عالمان بود، علمایی که چهل سال از محضر امام استفاده میکردند.
توصیه برای شیعیان، رفتارهای عمومی بود، که الآن چون اهمیّت دارد اشاره خواهم کرد.
از کجا معلوم که درست عمل میکنیم؟
مردمی که امروز در دنیا میخواهند ببینند آیا دینداری بهتر از بیدینی است یا نه… کسی که دیندار است را عرض نمیکنم، کسی که را عرض میکنم که مردد است یا دیندار نیست اگر بخواهد ببیند آیا دینداری بهتر است یا بیدینی، میآید و دینداران را نگاه میکند، تئوری ما را نگاه نمیکند. کمااینکه وقتی شما میخواهید ببینید آیا یک کارخانه موفق است یا نه، اول محصولاتِ آن کارخانه را نگاه میکنید.
امام صادق علیه السلام خیلی روی این موضوع تأکید داشتند.
اگر میخواهید ببینید آیا حوزه موفق است یا نه، باید محصولات حوزه را ببینید. اگر میخواهید ببینید آیا دانشگاه موفق است یا نه، باید محصولاتِ دانشگاه را ببینید. اگر میخواهید ببینید آیا هیئت موفق است یا نه، باید محصولاتِ هیئت را ببینید.
بعد از چند ماه عزاداری، جامعه به ما نگاه میکند که ما چقدر فرق کردهایم. آیا فرقی کردهایم یا نه؟ آیا روابط ما اصلاح شده است یا نه؟ آیا اخلاق ما تغییر کرده است یا نه؟ آیا صداقت و امانتداری ما تغییر کرده است یا نه؟
اینها همان چیزهایی است که امام صادق علیه الصلاة و السلام دوست داشت، جامعهی شیعی به این عنوان شناخته بشود.
این یک دروغ بزرگ و یک بیانصافی زیادی است که ما معیارهای اصلی دین را جابجا کنیم.
از کجا معلوم که این هیئتهای ما مسیر را درست عمل میکند یا نه؟ از آنجایی که هیئتیها راستگو و امانتدار بشوند، اهل قرآن بشوند و اهل مسجد. این یعنی هیئت تراز است.
اگر غیر از این بود، نه اینکه بخواهم جسارت کنم و بگویم خوب نیست، نه اینکه ثواب نداشته است، ولی یعنی بایستی اصلاح بشود. هیئت باید ما را با قرآن و اهل بیت گره بزند، هیئت باید ما را با خانه خدا گره بزند. اگر اینطور هست، اگر روابط هم اصلاح شده است و زن و شوهرها با یکدیگر رفیق هستند و بخاطر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به یکدیگر عشق میورزند، کانون پرورش فرزندانِ اهل بیتی است، آن هیئت کار خود را درست انجام میدهد، اگر اینطور نیست یعنی آن هیئت کار خود را درست انجام نمیدهد و خلأ زیاد است.
امام صادق صلوات الله علیه هم این جاها میفرمودند که من دوست دارم، آنجایی که فکر میکنی به نفع تو است که دروغ بگویی، راست بگویی، که مردم تعجّب کنند. آنجایی که میتوانی در امانت خیانت کنی و زور کسی به تو نمیرسد، امانتداری کنی، تا مردم تعجّب کنند و بگویند این شخص چرا اینطور است؟ بگویند: «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»،[4] بگویند این تربیتِ جعفر بن محمد [صلوات الله علیه] است.
من خودم از این موضوع میترسم که روز قیامت بگویند که تو یک عمر آمدی و آبروی جعفر بن محمد صلوات الله علیه را هم نخریدی، وقتی تو را دیدند نسبت به امام تو محبّت پیدا نکردند.
سرمایهگذاری امام چهارم تا امام ششم روی خواص
در بین این افراد کسانی بودند که امام صادق علیه السلام به آنها میفرمود که تو برو و در مسجد کوفه بنشین و فتوا بده تا علم تو را ببینند و حیرتزده شوند، بپرسند این شخص کجا درس خوانده است؟ بگویند این شخص شاگردِ جعفر بن محمد [سلام الله علیه] است.
چون امکان تبلیغ برای امام نبود.
امام هم نمیخواهد خودش را تبلیغ کند، امام میخواهد دستِ بقیه را بگیرد. وقتی جامعهای دچار انحراف است، آن کسی که منجی است مجبور است که خود را معرّفی کند. مسلّماً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از اینکه از او تعریف کنند لذّت نمیبرد، اما بارها خودِ حضرت از خود تعریف کردند، و فضایل عجیبی هم برای خود بیان کرده است، نه اینکه انتهای خود را فرموده باشد، ولی خیلیها تعجّب میکردند. حتّی عدّهای میگفتند که چقدر از خودت حرف میزنی!
مسلّماً حضرت که از این موضوع لذّت نمیبردند، ولی چکار کنند؟ در جامعهای که مردم به سراغ یک فریبکارِ خناّس رفتهاند، آن کسی که میخواهد نجات دهد چکار کند؟
شما فرض بفرمایید که در روستایی مردم به دورِ یک رمّال جمع شدهاند، یک پزشک حاذق چطور باید بگوید که من پزشک هستم؟ مجبور است که خود را معرّفی کند.
امام صادق علیه السلام میفرمودند: «اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ اَلْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ اَلنَّاسَ»[5] در مسجد شهر بنشین و فتوا بده، «إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ».
تا اینجا بحث من این است که کاری که ائمه علیهم السلام میکردند، سرمایهگذاری روی خواص بود. چون حکومت اجازه نمیداد که امام درس بگوید، ولی از این شاگردی که با بقیه متفاوت است… اینکه امام جلوی پای «هِشام بن حَکَم» میایستاد…
«هِشام بن حَکَم» رفت و با «عَمرو بن عُبَید» که عالم تراز یک عصر خودش بود مناظره کرد و بدون بیادبی او را شکست سنگینی داد. وقتی «هِشام بن حَکَم» آمد امام صادق علیه السلام فرمود که شنیدهام به بصره رفتی و با «عمرو بن عبید» بحث کردهای.
«هِشام بن حَکَم» سرِ خود را پایین انداخت و عرض کرد: من خجالت میکشم که توضیح بدهم.
حضرت فرمودند: بگو.
امام که جهل نداشت، امام میخواست شاگرد پروری کند.
او هم تعریف کرد که او چه گفت و من چه گفتم.
حضرت فرمودند: این مطالب را از کجا یاد گرفتهای؟
عرض کرد: اصول این مطالب را شما فرمودهاید، من اینها را با هم تألیف کردم. یعنی معارف را از شما دریافت کردهام و پروراندهام و توسعه دادهام.
این بدین معنا نیست که حرفِ امام را توسعه دادهام، بلکه یعنی میشود با یک جملهی شما اینقدر کار کرد که جلو رفت. همین الآن هم در حوزه علمیه با یک جملهی امام صادق سلام الله علیه که «لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ»[6] است، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه یک جلد کتاب نوشته است. روح این کتاب همین «لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ» است. کلام معصوم است، «کَلَامُکُمْ نُور».[7]
سرمایهگذاری امام چهارم تا امام ششم روی خواص بود.
خواص هم قدر میدانند، روایاتی را بیان میکردند و میفرمودند «صُنْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ» این روایت را به هر کسی نگو، این روایت را فقط به اهلِ آن بگو.
بمرور علمای شیعه بالندگی پیدا کردند و رشد کردند و به چشم میآمدند. بگونهای که در زمان حیات زراره و در دورههای بعد از زراره، تا صد سال بعد، دهها کتاب و مقاله و رساله بر علیه آنها نوشتهاند. یعنی به چشم آمدهاند و ویژه بودهاند.
نمونهای از کار تشکیلاتیِ ائمه علیهم السلام
مرحلهی بعدی، جامعهی شیعه که انسجامی پیدا کرد و خمس دادن سر و شکل گرفت، پولی پیدا شد و آن پول را خرجِ دین و معارف و فقرا کردند، دیگر منصور دوانیقی و هارون فهمیدند که این امامهایی که ظاهراً به جلسات ما میآیند و ابراز امامت نمیکنند…
من این موضوع را قبلاً مفصل توضیح دادهام که اگر دست و پای ائمهی ما را هم ببندند، بصورت زیرزمینی تشکیلات درست میکنند و آدم تربیت میکنند، بیکار نمیشوند.
به یک معنا برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خانهنشینی نداریم، منظور ما از خانهنشینی این است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از حکومت کنار زدند و بازنشاندند. اما اینطور نبود که حضرت کنار بنشینند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حتّی یک ثانیهی بیکار هم نداشتند.
نمیگویم ائمه علیهم السلام شغلِ درآمدی داشتند، بعضیها خیال کردهاند که همهی آدمها باید برای درآمد از صبح تا شب بدوند.
مثلاً آدمی ده هزار میلیارد تومان پول دارد و نیازی ندارد که از صبح تا شب برای معاش خود بدود، ولی اینکه کلاً هیچ کاری نکند هم بد است، این شخص هم باید فعالیتِ مفید داشته باشد. فعالیتِ مفید داشتن و استقلالِ مالِ نسبی داشتن ترجیح دارد، نه اینکه حتماً برای پول کار کنند. اگر کسی پول دارد و به کار نیازی ندارد هم نباید بیکار باشد، باید پول خود را در مسیری مانند خیریه یا آموزش یا تربیت یا… ببرد.
ائمهی ما علیهم صلوات الله زیاد برای درآمد کار نمیکردند. اکثر ائمهی ما شغل به معنای کسب درآمد نداشتند، اما از صبح تا شب و از شب تا صبح درگیرِ کار بودند، یا آن ائمهای که شغل داشتند درصدِ اندکی از درآمدشان از آن شغل بود، معمولاً آن را هم به دیگری واگذار میکردند، مثلاً مباشری داشتند، خودشان از صبح تا شب به دنبالِ کارهای مهمتری بودند، استقلال مالی داشتند اما لزوماً شغل نداشتند.
منصور دوانیقی و هارون دیدند که عجب رودستی خوردند که شیعه شبکه درست کرد و هزاران شاگرد و…
شما حساب کنید، از همه جهت بلاتشبیه، یک حوزه یا یک دانشگاه زیرزمینی تشکیل بشود، بعد مسئولین حوزه علمیه و دانشگاههای مطرح کشور حیرتزده شوند. مسلّماً میگویند پس این درسهای رسمی کارآمد نیست؟ قاعده این است که این دروس رسمی نباید ناکارآمد باشد.
این همه بیت الحکمه و پول خرج کردن برای علم، ناگهان نگاه کردند و دیدند شاگردان برجستهی امام صادق علیه السلام، مثلاً شاگرد نوجوان میرود و «عَمرو بن عُبید» را در برابر جمع مغلوب میکند، این کار را بدون هیچ بیادبی انجام داد و در کمال ادب بود.
«عمرو بن عُبید» به او گفت: تو «هشام بن حکم» هستی!
«هشام بن حکم» گفت: نه!
«عمرو بن عُبید» به او گفت: اهل کجا هستی؟
«هشام بن حکم» گفت: اهل کوفه.
«عمرو بن عُبید» به او گفت: تو «هشام بن حکم» هستی!
یعنی آوازهی او به شهر دیگری پانصد کیلومتر آنطرفتر رسیده بود، آن زمان هم که فضای مجازی هم نبود.
بعد اینها شروع میکردند به تبلیغ، رفت و با «ابوالهُذیل عَلّاف» که از رؤسای معتزله است بحث کرد، با یکدیگر قراری شبه مباهله گذاشتند.
«ابوالهُذیل عَلّاف» گفت: بحث میکنیم، اگر من کم آوردم شیعه میشوم، اگر تو هم کم آوردی معتزلی شو.
«هشام بن حکم» گفت: نه! منصفانه نیست.
«ابوالهُذیل عَلّاف» گفت: چرا؟
«هشام بن حکم» گفت: تو بزرگترین فردِ فرقهی خودت هستی، آیا کسی را بزرگتر از خودت را میشناسی که اگر ندانستی به او مراجعه کنی؟
«ابوالهُذیل عَلّاف» گفت: نه! من رئیس هستم.
«هشام بن حکم» گفت: ولی من خاک پای امام صادق علیه السلام هستم، من اگر ندانم از امام خود میپرسم. من که ادّعا ندارم امامِ مذهب خود هستم، که اگر جواب تو را ندانستم… میروم و از امام خود سؤال میپرسم. اما اگر تو نمیدانستی باید شیعه بشوی، چون تو بزرگ فرقهی خودتان هستی، ولی من که بزرگترین فرد مکتب خود نیستم. من یک طلبه هستم.
چرا ائمهی پایانی جوان به شهادت رسیدند؟
این خبرها به گوش ظالمان میرسید، لذا نیمهی دوم امام صادق علیه السلام در سختی بیشتری سپری شد، بگونهای که بگیر و ببند شدید شد، حضرت فرمودند: وقتی مرا در خیابان دیدید، با من سلام نکنید.
شما تصوّر کنید که امام زمان ارواحنا فداه در خیابان باشند و یکدیگر را ببینید و بشناسید، مجبور باشید که رد شوید و بروید. ببینید چقدر جگرتان میسوزد. این کار هم از ترسِ حفاظت از جان امام و حفظِ شبکهی شیعه باشد. چون اگر یک نفر لو میرفت یک شبکه و یک شهر و یک منطقه و یک استان لو میرفت.
دورهی حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه شبکه زیرزمینیتر شد، فشار هارون بیشتر شد. در نهایت هم دید این پولی که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام خرج میکند، یعنی جمعیت زیادی پیرو حضرت هستند، و وقتی یک جمعیت زیادی به یک نفر پول میدهند، چون پول از جان سختتر داده میشود، پس این شخص احتمال خطر دارد. اگر این شخص روزی قیام کند…
با اینکه خودِ هارون میگفت که آفتاب هر جایی که بتابد در سرزمین من است…
امروز هارون جزو اسطورههای برادران غیرشیعه است، پایاننامههای زیادی در دفاع از او نوشتهاند.
مجبور شدند که تند برخورد کنند، منتها نگفتند که ما کشتیم، بلکه امام موسی کاظم علیه السلام را به زندان انداختند. هارون کنار مضجع شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: یا رسول الله! عذرخواهی میکنم، این پسرِ شما فتنهگری و وحدتشکنی کرده است و مجبور هستم برای حفظ امّت تو او را به زندان بیندازم. اما کاری هم با او نداریم.
خیلی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را اذیت کردند، ولی هارون نمیخواست شهادتِ حضرت را به گردن بگیرد.
راه دیگری به مأمون رسید، گفت که این خانواده عمری دَم از زُهد زدند، علی بن موسی الرضا را به کاخ میبرم و کنیزهای زیبا در خانهی او قرار میدهم و قصری در اختیار او قرار میدهم و او را ولیعهد خود میکنم، اینطور کار او تمام میشود و این امور به قول امروزیها نرمالایز یا عادیسازی میشود.
مأمون خیلی خوب حساب و کتاب کرد، گفت علی بن موسی الرضا را به آنجا میبرم و زهدِ این خانواده از بین میرود… منتها امام رضا علیه السلام او را بیچاره کرد، منتها زمان نیست که راجع به امام رضا علیه السلام صحبت کنیم.
امام رضا علیه السلام وقتی دیدند که نمیتواند ولیعهدی را نپذیرد، ولایت و برائت را جهانی کرد. صد و نود سال بعد از غدیرِ اصلی، برای مرتبهی دوم، حدیث سلسلة الذهب را علنی بیان کرد، در اولین عید غدیر هم جشن گرفت، عیدی و شیرینی داد و در خانهی خود میهمانی برگزار کرد!
مأمون هم نمیتوانست کاری کند.
مأمون برای اینکه فعلاً لو نرود، در مناظرات زیادی شرکت کرد، در دفاع از امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ابطالِ اهل سقیفه مناظره و سخنرانی کرده است، حتّی علمایی در شیعه گفتهاند که مأمون از علمای شیعه است و قاتلِ امام رضا علیه السلام نیست! مأمون هم همین را میخواست.
عدّهای ادّعای علم داشتند، شبکهی امپراطوری رسانهای هم به دنبالِ کتمانِ امام بود، ولی وقتی مناظرههایی در یک حکومت شکل بگیرد… شما حساب کنید در جایی… البته مأمون طاغوت بود، من از حق مثال میزنم که موضوع درست تبیین شود. فرض بفرمایید که بیت رهبری مناظراتی در همین حسینیه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تشکیل بدهد، مثلاً یک مسیحی یا یک یهودی با یک شیعه بحث کنند، مسلّماً دنیا این خبر را منتشر میکند. وقتی موضوع حکومتی بشود هم اولاً در آنجا به یکدیگر فحش نمیدهند، چون در محضر حاکم است…
امام رضا سلام الله علیه در رسمیترین تریبون از توحید و نبوّت دفاع کرد، و همه علمِ امام را فهمیدند، چون امام رضا علیه السلام که محصولِ حوزه و دانشگاهِ رسمیِ آن زمان نبود، هیچ کسی هم از پسِ حضرت برنمیآمد.
یهودی و سابعی و مسیحی کم آوردند، مأمون به غیرشیعیان پیغام داد که شما یک خودی نشان بدهید! آنها آمدند و حضرت ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را اثبات کرد، ولایتِ ادّعاییِ دیگری را هم ابطال کرد.
این خبر در جهان اسلام منتشر شد، دیگر کسی هم جرأت بحث کردن نداشت.
وقتی اینطوری از شخصیت امامت پردهبرداری شد، دیگر سلاطینِ بنی عباس که بعد از مأمون تضعیف هم شده بودند، تصمیم گرفتند که ائمه علیهم السلام را زودتر بکشند. برای همین ائمه علیهم السلام جوان کشته شدهاند.
عظمتِ امام عسکری علیه السلام در نگاهِ دشمنانِ حضرت
همهی اینها را برای یک جمله عرض کردم، اگر شما بشنوید یک مرجع تقلید… این در نمونهی خوب… یا مفتی اعظم عربستان یا شیخ أزهر دربارهی یک پسرِ پانزده ساله کتاب بنویسد بگوید: باید به علم و شخصیت او افتخار کرد.
این شخص باید چه کسی باشد؟
از یک طرف حکومت سعی میکند که همه را در آن خفقان خفه کند و پرده بکشد و ساکت کند و اصلاً بگوید چه کسی گفته است که اینها عالم هستند؟
محیط کارِ عالم کجاست؟ جایی مانند مدرسه. عالم باید شاگرد داشته باشد و کتاب بنویسد.
حال عالِمی را به زندان بیندازند که نه شاگردی داشته باشد و نه کتابی بنویسد، حال از کجا معلوم میشود که او عالم است؟ وقتی هم از دنیا برود میگوید او اثر علمی نداشته است.
امام عسکری صلوات الله علیه بیست و هشت سال داشتند که شهید شدند، فقط دو نمونه عرض میکنم.
«جاحِظ» از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، او رسائلِ مفصّلی دارد، بنده در هر نمایشگاه کتابی در هر جای دنیا شرکت کنم، یکی از اهداف بنده این است که اگر رسالهای از جاحظ پیدا شده است خریداری کنم. او سال 255 مُرده است. امام حسن عسکری علیه السلام سال 260 شهید شدهاند، یعنی جاحظ همعصرِ امام عسکری علیه السلام است، منتها سنِ جاحظ بالا است.
جاحظ رسالهای به نام «رسالةُ فضلِ هاشمٍ عَلَی عَبدِ شَمس»، او این رساله را اواخر عمر خود ننوشته است، اواخرِ عمرِ او امام حسن عسکری علیه السلام بیست و سه سال سن داشتند، ظاهراً جاحظ این رساله را حدود ده یا پانزده سال قبل نوشته است، یعنی امام حسن عسکری علیه السلام حدود پانزده سال سن داشتهاند. جاحظ میگوید: بنی هاشمیان به بنی عبدالشمسیان تفاخرهایی دارند، بنی عبداشمسیان هم به بنی هاشمیان تفاخرهایی دارند. بنی هاشمیان میگویند بعد از پیغمبر ما علی بن ابیطالب صلوات الله علیه داریم و ده پسرِ او که در علم و زهد و تقوا و عظمت با احدی قابل قیاس نیستند، که آخرین آنها الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی است.
وقتی جاحظ این رساله را نوشته است، حضرت عسکری علیه السلام پانزده سال دارند! حکومت هم همهی تلاش خود را کرده است که حضرت را تبعید کند که حضرت درس و بحث نداشته باشند. یک خورشید باید چقدر نور داشته باشد که روی آن این همه پرده بکشی و قفس بزنی، در نهایت در کتابی بگویند «به عظمتِ او تفاخر میشود»!
اگر قابل تفاخر نبود که طرف مقابل باید اشکال میکرد!
دفاعِ امام حسن عسکری علیه السلام از قرآن کریم
فیلسوفی میخواست کتابی در ردّ قرآن بنویسد، امام عسکری صلوات الله علیه یک إنقُلتی را با یک واسطهای برای او فرستادند، وقتی نتوانست إنقُلتِ حضرت عسکری علیه السلام را جواب بدهد، دستور داد کتابی که نوشته بود را آتش زدند.
آن کتابِ جاحظ در ردّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، هزار و دویست سال است که چاپ میشود، آخرین چاپ آن برای حدود هفت سال قبل را «ابوالفضل قونَوی» تصحیح کرده است.
کتاب آن فیلسوف هم میتوانست هزار و دویست سال منتشر شود. البته واضح است که گردی بر دامان کبریایی قرآن نمینشیند، این کار خاک پاشیدن به آفتاب است، ولی بالاخره معرکهگیران معرکه بگیرند و همایش و بزرگداشت و کتاب سال و کتاب فصل و… چقدر میتوانستند بر علیه قرآن کار کنند، اما با یک فرمایشِ امام عسکری علیه السلام از تبعیدگاه، جلوی این فتنه گرفته شد. توجّه بفرمایید که امام عسکری علیه السلام امامی است که از کودکی در تبعیدگاه است، ظاهراً امام عسکری علیه السلام نتوانست به حج برود، گرچه آغوشِ کعبه برای امام باز است، درواقع خانهی خدا از دیدارِ امام عسکری علیه السلام محروم شد. امام به زمان و مکان نیازی ندارد، امام حاکم بر عالَم است. باز هم وقتی مردم به حج بروند، بخواهند یا نخواند، به زیارتِ امام میروند، اما به ظاهر حج شرکت نکردند.
حضرت عسکری علیه السلام در شرایطِ تنگنا جلوی کتابی که میتوانست هزار و دویست سال فتنهگری کند را با یک جمله گرفت.
بیش از صد راوی و محدّث برجسته هم از شاگردان امام عسکری علیه السلام شناخته شده است.
آدمی که در تبعیدگاه است، تریبون ندارد، کار خیلی سخت بود.
امام هادی علیه السلام و مسئلهی زیارتنامهها
یکی از کارهایی که امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام کردند و ما عوام به یک نحوهای به آن عزیزان مدیونتر هستیم.
همانطور که عرض کردم علمایی شاگردِ امام صادق علیه السلام بودند، ولی حدیث کارِ عالِم است، عالم کتاب میخواند و مثلاً دو هزار کیلومتر سفر میکند که ببیند یک حدیث چطور نقل شده است، از چه کسی به چه کسی نقل شده است، چه کسی از کجا آورده است، آیا عینِ همان چیزی است که از استادِ خود گرفته است یا یک فرعی اضافه دارد؟ این عالم است که سختی را به جان میخرد و باید عمری زحمت بکشد.
امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام نگفتند که عوام مهم نیستند و بجای عوام، علما هستند. بلکه آن درسی را که به شاگردان خود داده بودند و خون دلهای زراره و محمد بن مسلم و ابن أبی عُمیر و مؤمن طاق و هشامین و أبان بن تَغلِب و…
این جمله را عرض میکنم که ان شاء الله امروز دلِ شما بخواهد، البته به این جمله تبصرهای خواهم زد، حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ»،[8] جگرِ من از مرگِ أبان بن تَغلِب آتش گرفته است!
ای کاش امروز که ما بخاطرِ پدرِ امام زمان ارواحنا فداه جمع شدهایم، بود و نبودِ ما برای امام زمان ارواحنا فداه مهم باشد. البته من از طرف خودم عرض میکنم که دوست ندارم آقا با نبودنِ من ناراحت بشود، «بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت *** سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی»، فدای سرِ حضرت، فدای سرِ سربازانِ حضرت. اما دوست دارم بودنِ من برای حضرت مهم باشد. یعنی امروز بفرماید که این هم آمد!
گاهی آمدن و نیامدنِ کسی مانند من ارزشی ندارد…
حضرت صادق علیه السلام برای أبان فرمود که جگرِ من آتش گرفت.
این علما بودند، امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام دیدند عدّهای از شیعیان هستند که اینها از آن علمِ الهی، از آن گنج عظیم بهرهی زیادی ندارند، اهل کتاب خواندن و تحقیق هم نیستند، شرایط ندارند، موضوع کارشان هم چیز دیگری است.
شروع کردند به روشهایی برای ارتباط علمی پیدا کردن با بدنهی شیعه. دو روش را عرض میکنم. یکی از آنها زیارتنامه است، دیگری هم صلوات و توسّل.
وقتی شما سرِ کلاسِ درس هستید دوست دارید استاد یک ربع استراحت بدهد، ولی وقتی به حرم امام رضا علیه السلام مشرّف میشوید، جلوی ضریح نمیگویید خدا کند یک ربع استراحت بدهند! در آنجا ذهن شما درگیر است، دلتان هم رفته است، انکسار هم دارید، اشکتان هم جاری است، میخواهید ضریح را نگاه کنید و به انکسار و بیچارگی خودتان فکر کنید و عظمتِ او، نمیدانیم باید چه بگوییم.
امام هادی علیه السلام چند زیارتنامهی مهم دارند، همهی ماجرای امامت، عامّه و خاصّه، یعنی کلیّات و جزئیات را در زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه و زیارت جامعه صغیره و چند زیارت دیگر از امام هادی علیه السلام به ما رسیده است، که بجای اینکه بروید و معارف را مانند کتاب دینی مدرسه حفظ کنید، اینجا که ضریح امام رضا علیه السلام را نگاه میکنید، عقایدتان را هم تمرین میکند و به قربان و صدقهی امام هم میروید، میگویید: «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر، وَ عَادَتِکُم الاِحسان وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم»، بگو «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ غَيْرِكُمْ»، «آمَنةُ بِکُم»، همهی اینها عقاید است که شما بیان میکنید، «تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِما تَوَلَّيْتُ بِهِ أوَّلَكُمْ»، من آخرینِ شما را مانند اولینِ شما قبول دارم، شما یک حقیقت هستید، «بِكُمْ يُنَزِّلُ الغَيْثَ» اگر باران میبارد ما بر سرِ سفرهی شما هستیم، «بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماء أنْ تَقَعَ عَلى الاَرْضِ إِلاّ بِإذْنِهِ»، زیارتنامه میخوانی ولی درواقع عقاید خودتان را تمرین میکنید، اگر آسمان روی زمین نیامده است، اگر سقف روی سرِ ما نیامده است، اگر امنیت داریم، به برکتِ شماست، «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا» خدای متعال حبّ شما را در دل ما انداخت که ما اصلِ دین را فهمیدیم.
دین را به مردم یاد دادند، این عباراتی که من عرض کردم به گوشِ همهی شما آشنا بود، ولی اگر من صد روایت بخوانم هیچکدام به گوش شما آشنا نباشد، مگر اهل علم. حدیث برای اهل علم است، همان معارف را…
هنر اینجاست، قرآن کریم هم برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امام زمان ارواحنا فداه است و هم برای کاشانی! هیچ کتابی اینطور نیست، کتابها ردهبندی دارند. این کَرَم و هنرِ الهی است، این کتابی که برای پیامبر است و به پیامبر میفرماید «لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»[9] پشتگرمیای بجز قرآن نداری، به کاشانی هم میفرماید که تو هم همین کتاب را بخوان!
امام هادی علیه السلام کاری کردند که آن روایاتی که برای همه بود، به گوش من و شما هم آشناست، هر وقت دلتان گرفت و دلتان تنگ شد و نتوانستید بروید و ضریح را نگاه کنید، از دور بگویید.
زیارت عاشورا یاد دادند، بعد پرسیدند: اگر نتوانستم بروم چطور؟ فرمود: از دور بگو!
بخشی از زیارت، ابراز ارادت و ارتباط قلبی با امام است، بخشی دیگر هم تمرینِ معارف است، آن هم جایی که دلِ انسان درگیر است! بمرور وقتی اسمشان میآید، دلها میلرزد. امام هادی علیه السلام این کار را کرده است.
امام عسکری سلام الله علیه هم این کارها را کردند.
گنجینهای از امام عسکری صلوات الله علیه
یکی از گنجینههای امام عسکری صلوات الله علیه یک صلوات چهاردهگانه است که اگر همهی آنها را بخوانید یک ربع هم نمیشود.
ان شاء الله خدای متعال حاج آقای فاطمینیا و حاج آقای مصطفوی را رحمت کند، ان شاء الله خدای متعال علمای ما را رحمت کند، ان شاء الله خدای متعال اموات شما را بیامرزد، ان شاء الله هر کسی که برای امام حسین علیه السلام قطرهی اشکی ریخته است امروز از مجلس امام عسکری علیه السلام بهرهمند باشد.
شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه هزار سال قبل در «مِصباحُ المُتِهَجِّد» صلواتی از امام عسکری علیه السلام نقل کرده است.
صلوات برای چیست؟ وقتی خواستیم توسّل کنیم چه بگوییم؟ این سلام و درود مقدّمه است، عرض ادب ما به محضر امام است، بعد هم سه خط است، بعد هم بگوییم ما بیچاره هستیم.
امروز ما به امام زمان ارواحنا فداه عرض میکنیم «إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»،[10] من نمیگویم چه میخواهید، شما هر چیزی به من بدهید، من نیاز دارم. این کار مقدّمه میخواهد.
شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه هزار سال قبل نقل کرده است که امام عسکری علیه السلام صلواتی به ما آموزش دادند.
«زنده» شیخ طوسی است نه کاشانی! معلوم نیست پنجاه سال بعد کسی حتّی نام کاشانی را هم بشناسد، شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه تقریباً نهصد و هشتاد و پنج سال قبل از دنیا رفته است، من کسانی را میشناسم که هر روز یکی از آثار شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه را میخوانند. این نقلِ زیارت عاشورایی که شما میخوانید و در آن این لعن آخر را دارد که میگوید «اللهمُّ خُصَّ أنتَ…»، برای شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه است، او این زیارتنامه را برای ما نگه داشته است. این نقلِ کامل زیارت عاشورا برای شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه است، شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه این صلوات بر حجج طاهره که امام عسکری علیه السلام فرمودهاند را برای ما نگه داشته است، در جاهای دیگر از بین رفته است. شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه کارهای زیادی کرده است، شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه جزو زندهترین علمای ماست که نهصد و هشتاد و پنج سال است که از دنیا رفته است. ان شاء الله خدای متعال به شما روزی کند که برای نهصد سال آیندهی خودتان فکری کنید. عمرِ ما کوتاه است، قیامتِ ما هم بزرگ است. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که باقیات صالحاتی از ما بماند، فرزندی، نوادگانی، نسلی که سربازان حضرت باشند، علمی، بنایی، هر چیزی، هر کسی هر کاری که از دستش برمیآید.
امام عسکری سلام الله علیه در این صلوات، همزمان که سلام و درود و عرض ادب به ائمه علیهم السلام را به ما یاد میدهد، عموم اینطور یاد میگیرند، در سه خط راجع به یک امام حرف زده است و دو سه کلید فرموده است. من به دو مورد اشاره میکنم.
دل کسی را شکستهای و نرم نمیشود و نمیدانی باید چطور از او عذرخواهی کنی. مثلاً خدای نکرده زن و شوهر با یکدیگر قهر هستند و کار به جاهای باریک کشیده است، میخواهد دلِ او را نرم کند. امروز میخواهیم دلِ امام زمان ارواحنا فداه با ما نرم بشود، امام عسکری علیه السلام کلید دادهاند.
این مطلب در مفاتیح الجنان هست که مرحوم شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه از مصباح شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است. در کتاب مفاتیح بعد از زیارت جامعه کبیره، قصهی سیّد رشتی است که راجع به زیارت جامعه است، بعد از آن «صلوات بر حجج طاهره» است.
حضرت عسکری علیه السلام وقتی به خود رسیدند صبر کردند و هیچ چیزی نفرمود، ان شاء الله خدای متعال پدرِ راوی را بیامرزد، عرض کرد: آقا! چیزی هم راجع به خودتان به ما یاد بدهید. حضرت عسکری علیه السلام هم مختصری در مورد خودشان فرمودند. مختصرترین صلوات برای خودِ امام عسکری علیه السلام است. بعد یک صلوات هم برای امام زمان ارواحنا فداه فرموده است.
خدای متعال شاهد است که این گنج است.
آقای فاطمینیا میفرمود که اگر کسی طهارتِ باطنی داشته باشد خیرات خیلی زیادی از این صلوات به او میرسد.
در بخش امام رضا علیه السلام میگوید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ» خدایا! سلام و صلوات و درود خودت را بر علی بن موسی بفرست که او را پسندیدی. یعنی در همهی این عالم تو علی بن موسی الرّضا را انتخاب کردی. «وَرَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ» در این عالم بخواهی هر کسی را راضی کنی، او را با امام رضا علیه السلام راضی میکنی. یعنی دلها به دستِ امام رضا علیه السلام است.
امروز ما به امام رضا علیه السلام پناه ببریم و بگوییم: آقا! این نوادهی شما، یعنی امام زمان ارواحنا فداه، خیلی از ما بد دیده است، خاطرهی بد زیادی از ما دارد، عهد بستهام و شکستهام، بیش از دو ماه عزاداری کردهام ولی عقبگرد کردهام، دلِ امام زمان ارواحنا فداه از من شکسته است، پروندهی من زیرِ دستِ امام زمان ارواحنا فداه است، خیلی زیاد برای من استغفار کرده است، اما من دوباره بد کردهام، مدام او پروندهی من را سفید کرده است و من پروندهی خود را سیاه کردهام، بگو اشتباهات ما را ندید بگیرد.
در دعای ندبه میگویید: «صِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وُصْلَهً» خدایا! بین ما و او راه ارتباطی قرار بده.
یا امام رضا! ما نمیتوانیم، اما این کار از دست شما برمیآید، امروز سفارشِ ما را به پسرِ خود کنید، امروز عزادارِ پدرِ خود است و ان شاء الله دلِ ایشان با ما نرم است، ما گداها هم به عزای پدرِ امام زمان ارواحنا فداه آمدهایم. دلِ امام زمان ارواحنا فداه را با ما نرم کن که ما را ببخشد.
این جمله برای امام عسکری علیه السلام است که به ما رسیده است.
یک جمله هم برای امام حسن علیه السلام بگویم که روز آخر این عزاداریهاست، بالاخره غریق به همه جا متوسّل میشود، منتها غریق به هر خَس و خاشاکی متوسّل میشود، خدا به ما لطف کرده است که ما به کسانی متوسّل میشویم که هر کدام از دیگری بهتر است.
وقتی امام عسکری علیه السلام خواستهاند که صلوات را برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیان کنند، یک جمله گفتهاند که به اندازهی یک کتاب روضه است. امام عسکری علیه السلام بعد از اینکه بر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه صلوات میفرستد…
همانطور که میدانید، امام حسن عسکری علیه السلام نوهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، از امام باقر علیه السلام که نوهی دختریِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، امامان بعدی همگی نوادگان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم هستند، درواقع امام عسکری علیه السلام برای جدّ خود میفرمایند.
معمولاً برای ائمه علیهم السلام میگویند «عِشْتَ سَعِیداً، وَمَضَيْتَ شَهِيداً» یعنی نیکبخت و باسعادت زندگی کردی و بعد شهید شدی، امام عسکری صلوات الله علیه در مورد جدّ خود امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض میکند: «عِشْتَ مَظْلُوماً، وَمَضَيْتَ شَهِيداً» یعنی مظلوم زندگی کردی و بعد هم شهید شدی.
امام عسکری علیه السلام خلاصهی زندگی چهارده معصوم را در چهارده عبارتِ کوتاهِ حدودِ سه خطی بیان فرموده است.
امام عسکری علیه السلام صلواتی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارند که اصلاً بینظیر است، انسان هر روز یک مرتبه از طرف امام زمان ارواحنا فداه برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخواند، به هر حرمی که میخواهید بروید… انسان دوست دارد به هر کجا که میرود با دست خالی نرود، ما هم چیزی نداریم که به محضرِ امام ببریم، ما حکایتِ آن کنیز را داریم که گلی از باغ امام حسین علیه السلام چید و به امام حسین علیه السلام داد و عرض کرد: هم خودم برای شما هستم و هم این گل، فقط خواستم بگویم که دوست داشتم کاری کنم.
وقتی میخواهیم به حرم امام رضا علیه السلام، حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، حرمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشرّف بشوید، قبل از اینکه وارد حرم بشوید، از طرف آن امام این صلواتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخوانید. وقتی نامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید، کلید گنج بهمراه دارد.
شاید صلوات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از همهی صلواتهایی که حضرت عسکری علیه السلام فرمودند عجیبتر است، حیرتانگیز است، مجرّب است، وقتی کارِ سخت داشتید با این صلوات به صدیقهی طاهره سلام الله علیها پناه ببرید.
ما خیلی زیاد از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دل شکستهایم، امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبر را اذیت نکنید. عرض کردند: ما که پیامبر را دوست داریم. حضرت فرمودند: شما گناه میکنید، پیامبر پروندهی شما را میبیند و اذیت میشود و گریه میکند.
کلید گنج در این صلوات است، امام عسکری علیه السلام لو میدهد که دلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور نرم میشود.
وقتی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات میفرستد که اوصافی دارد و هر جملهی آن مهم است و نمیخواهم عرض کنم، در نهایت عرض میکنیم: خدایا! «فَصَلِّ عَلَيْها» بر صدیقهی طاهره صلوات و درودی بفرست، «وَعَلَى أُمِّها» و مادرش خدیجه غَرّاء… معلوم است که دلِ پیامبر اینطور نرم میشود.
چطور صلوات بفرست؟ «فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَى أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ» طوری بر فاطمه زهرا و خدیجه غراء درود و سلام بفرست که چهرهی پیامبر در بهشت باز بشود.
در بهشتی که خودش سرمنشأ نعمات است، صدیقه طاهره سلام الله علیها چه توانی دارد که پیامبری که در بهشت، مایهی نعمتِ بقیه است، چهرهاش باز میشود!
معلوم است که اگر کسی میخواهد به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برود باید با صدیقه طاهره سلام الله علیها و حضرت خدیجه غرّاء سلام الله علیها برود.
«وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها» با این صلوات و درودی که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرستی چشم فرزندانش را روشن کن، بعد که این کار را کردیم «وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ» در این لحظه از طرف ما سلام برسان.
در این سخت و تنگنا اینها از امام عسکری علیه السلام رسیده است.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بعد از اینکه میخواهی از زیارت امام رضا علیه السلام بیرون بیایی، میگوییم «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ سَلَامَ مُوَدِّعٍ» باید وداع کنم و بروم، کار و زندگی دارم، من بیچاره هستم، دوست داشتم اینجا میبودم و اینجا میمُردم، «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ» خسته و دلزده نشدهام، فکر نکن میخواهم به سفرِ دیگری بروم، در پیِ خوشگذرانی نیستم، مجبور و بیچاره هستم، «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ» خسته و دلزده نشدهام، مجبور هستم.
بعد به ما یاد دادهاند بگو: آقا! من را که میشناسی، من از آن کسانی نیستم که بشود مرا لحظهای به خودم سپرد، اگر مرا رها کنید من سقوط میکنم، «اجْعَلُونِي مِنْ هَمِّكُمْ»، مرا رها نکنید، مرا مدّنظر قرار بدهید، من جزو دغدغههای شما باشم، من جزو آن کسانی هستم که اگر مرا لحظهای رها کنید با صورت به زمین میخورم، «اجْعَلُونِي مِنْ هَمِّكُمْ»، مرا رها نکنید، فاصله زیاد نشود، «صَيِّرُونِي فِي حِزْبِكُمْ» میدانم من به درد نمیخورم، ولی مرا هم جزو حزب خودتان حساب کنید، من را هم جزو خودتان حساب کنید.
نقلی از امام حسن عسکری علیه السلام هست، نمیخواهم بگویم قطعاً درست است، ولی نقل قدیمی است و ممکن است درست باشد، مقدّمهی کوتاهی دارد.
ائمهی ما خیلی به همسران و بانوان و نوامیس خود غیرت دارند، و جز آنجایی که انحصاراً مجبور هستند که بار سنگینی روی دوش آنها بگذارند، اینها را برملا نمیکنند. لذا شما مادران ائمه علیهم السلام را نمیشناسید، چون نخواستهاند که اینها را مطرح کنند.
صدیقه طاهره و حضرت زینب کبری سلام الله علیهما استثنائی هستند، باری روی دوششان بود که باید آنها این بار را برمیداشتند، بقیه اینطور نبودند. این را عرض کردم که کسی نسبت به مادرِ امام زمان ارواحنا فداه ترک مسئولیت حساب نکند، او آن وظیفهای که این دو بزرگوار داشتند را نداشت.
نقلی دارم که دارد امام عسکری علیه السلام به مادرِ امام زمان ارواحنا فداه فرمود: بعد از من به خانه هجوم میآورند و زنان را تفتیش میکنند، بانوان و خدمه را به زندان میاندازند، اینها را معاینه میکنند تا ببینند آیا باردار هستند یا نه، اموال امام زمان ارواحنا فداه را تقسیم میکنند.
وقتی مادرِ امام زمان ارواحنا فداه اینها را شنید، در این نقل میگوید که از امام عسکری علیه السلام خواست که اگر میشود دعا کنید که من قبل از شما از دنیا بروم…
در این نقل هست که امام عسکری علیه السلام دعا کرد و امام زمان ارواحنا فداه مادرِ خود را قبل از پدرِ خود از دست داد…
من به امام عسکری علیه السلام عرض میکنم که پدرتان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شرایطی داشت که نمیتوانست چنین دعایی کند… اتفاقاً برای خودش به پیامبر عرض کرد: آیا نمیشود من قبل از شما از دنیا بروم؟ پیامبر فرمود: هدایتِ امّت به صبرِ تو وابسته است… برای همین خودش فرمود: آن لحظهای که او را میزدند و من را میبردند، «فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً» خار در چشم من بود و «وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا» استخوان در گلوی من بود «اری تُراثی نَهبا» دیدم دار و ندارم را میبرند…
وقتی بالای سرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها هم نشسته بود به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ»[11] یا رسول الله! زهرا را از چنگِ من درآوردند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آرام بود، بالای سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشسته بود، بدن را دفن کرد، خودش را نگه داشته بود، تا اینکه خاک را ریخت و صاف کرد و ارتباط بدنی قطع شد، دستهای مبارک خود را بهم زد، «فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ» وقتی دستِ خود را از روی خاک برداشت، «هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ» غم به او حمله کرد، اشک از دو چشم مبارک حضرت جاری بود، اول به پیغمبر پناه برد، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ» از طرفِ خودم و این دخترت به تو سلام عرض میکنم، «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» میخواهم صبر کنم، ولی انگار صبر من نسبت به قبل کم است، «وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي»… فارسیِ ساده یعنی یا رسول الله! دیگر نمیتوانم روی پای خود بایستم… بعد نگاهی به قبرِ فاطمهاش کرد و فرمود: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» به تو بگویم، دیگر این جگر خنک نخواهد شد، «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» هیچ شبی نیست که تو را فراموش کنم، دیگر نمیتوانم بخوابم، به یادِ امشب هستم که با دستان خودم چه کسی را در خاک گذاشتم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیتوانست بنشیند، باید تا صبح چهل صورتِ قبر درست میکرد، بعد نگاهی به قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرد و فرمود: «السَّلَامُ عَلَيْكِ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ»… دلزده نشدهام، مجبور هستم، «لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا» اگر اینها به ما مستولی نشده بودند و مجبور نبودم و خودت نفرموده بودی که قبر را پنهان کن، «لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً» آنقدر سرم را روی قبرت میگذاشتم و گریه میکردم تا به تو ملحق بشوم، اما مجبور هستم و باید بروم…
سپس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گلهای کرد، نگاهی به قبرِ همسرِ جوانِ خود کرد و فرمود: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا» خیلی زود تو را از من گرفتند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافي، جلد ۲، صفحه ۶۳۶ (أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اِقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ اَلسَّلاَمَ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ وَ اَلاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ وَ طُولِ اَلسُّجُودِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدُّوا اَلْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ اَلْخَيْطِ وَ اَلْمِخْيَطِ صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اِشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ اَلْحَدِيثَ وَ أَدَّى اَلْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ اَلنَّاسِ قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ اَلسُّرُورُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاَؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ فَوَ اَللَّهِ لَحَدَّثَنِي أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلرَّجُلَ كَانَ يَكُونُ فِي اَلْقَبِيلَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَيَكُونُ زَيْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِيثِ إِلَيْهِ وَصَايَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ اَلْعَشِيرَةُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلاَنٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَةِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِيثِ)
[5] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۳۱۵ (قَالَ: وَ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ اَلْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ اَلنَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ)
[6] الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، جلد ۱ ، صفحه ۶۲۸ (مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ حَرِيزٍ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثِ اَلشَّكِّ بَيْنَ اَلثَّلاَثِ وَ اَلْأَرْبَعِ قَالَ: لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ، وَ لاَ يُدْخِلُ اَلشَّكَّ فِي اَلْيَقِينِ، وَ لاَ يَخْلِطُ أَحَدَهُمَا بِالْآخَرِ، وَ لَكِنَّهُ يَنْقُضُ اَلشَّكَّ بِالْيَقِينِ وَ يَتِمُّ عَلَى اَلْيَقِينِ، فَيَبْنِي عَلَيْهِ وَ لاَ يَعْتَدُّ بِالشَّكِّ فِي حَالَةٍ مِنَ اَلْحَالاَتِ.)
[7] زیارت جامعه کبیره
[8] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، جلد ۱ ، صفحه ۳۳۰ (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ ، قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّيُّ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ ، عَنْ جَمِيلٍ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) قَالَ: ذَكَرْنَا أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) ، فَقَالَ: رَحِمَهُ اَللَّهُ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ .)
[9] سوره مبارکه کهف، آیه 27 (وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا)
[10] سوره مبارکه قصص، آیه 24 (فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ)
[11] امالی شیخ مفید، صفحات 281 تا 283 (فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي لِفِرَاقِكَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي، وَ غَمَضْتُكَ بِيَدِي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي، نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، لَا يَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي فِيهَا أَنْتَ مُقِيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ. سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ، الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ، فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى، وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.)