جلسه سوم “سخنرانی ایام اربعین، بین راه نجف به کربلا”

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 12 شهریور 1402 در موکبی بین مشایه به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه آقای ما سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس و مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلواة المصلّین صلواتی محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

یادِ مرگ

دینداری ما برای این است که ما را به کمالِ انسانی‌مان برساند.

یک نفر خسیس است، این شخص باید سخاوتمند بشود. یک نفر ترسو است، این شخص باید شجاع بشود. یک نفر غافل است، این شخص باید متذکّر و دائماً در تذکّر باشد.

چکار کنیم که این اتفاق بیفتد؟

اولین موضوع یاد مرگ است.

انسان‌ها با یکدیگر دعوا دارند و قهر هستند، هر کار می‌کنی با یکدیگر آشتی نمی‌کنند، بعد می‌فهمد که دو ماه بیشتر زنده نیست. بعد با کسانی که قهر بوده، آشتی می‌کند. بدهی خود به کسی که بدهکار بوده است را پرداخت می‌کند، کسی که مدّتی بود به مادر خود سرنمی‌زد، می‌رود و به مادر خود سر می‌زند.

یاد مرگ ما را به سمت کمال انسانی‌مان می‌برد. یاد مرگ ما را آدم می‌کند. یاد مرگ باعث می‌شود که انسان به موضوعات کوچک نپردازد و موضوعات کوچک را رها کند، یاد مرگ انسان را به سراغ اولویت‌ها و مهم‌ترین‌ها می‌برد، یاد مرگ انسان را خوش‌اخلاق می‌کند. اگر انسان احساس کند می‌خواهد بمیرد، دیگر برای هر چیزی با کسی دعوا نمی‌کند. یاد مرگ انسان را مهربان می‌کند.

حال زمانی کسی باخبر می‌شود که مدت زیادی زنده نیست، زمانی کسی وقتی مرگ دیگران را می‌بیند به یاد مرگ می‌افتد.

گنده‌لاتی بود که در محل خود همه را زده بود، برادر او جوانمرگ شد، وقتی برادر او به رحمت خدا رفت، انگار که این شخص مرگ را باور کرد. گاهی این ایجاد یاد مرگ، لطف خداست. دیگر این شخص با کسی دعوا نمی‌کرد، می‌گفت برادرم بیست سال داشت که به رحمت خدا رفت و من هم بزودی به او می‌پیوندم.

یکی از خیرات و برکاتِ این زیارت‌های چند سال اخیر این تصاویر شهدایی است که روی ستون‌ها زده‌اند. دو طرفِ هر ستون تصویرِ شهیدی را نصب کرده‌اند. یادِ شهید، یادِ مرگ است، ولی با آرامش. انسان می‌بیند او مسیر را زود رفته است. ان شاء الله وقتی به ستون 841 رسیدید، می‌بینید که تصویر حاج قاسم روی آن است.

یاد مرگ ما را به سمت آن انسانی می‌برد که خدای متعال ما را برای آن خلق کرده است، انسانِ مهربان، انسانِ سخاوتمند، انسانِ شجاع.

حال بخاطر موضوعی که عرض خواهم کرد، چند جمله راجع به مرگ عرض خواهم کرد.

شما در این سفر، بخشی از قدم‌ها را به یاد لحظه‌ی مرگتان بردارید. مرگ تعارف‌بردار نیست، مرگ برای همه‌ی ما هست، بزودی هم رخ می‌دهد، در جمع ما هیچ کسی دویست سال عمر نمی‌کند، بلکه صد سال هم عمر نمی‌کند، یعنی هیچکدام از ما سال 1502 شمسی را نخواهیم دید.

«مرگ» در بیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه فرمود: عدّه‌ای بودند که دائم در یاد مرگ بودند…

هر جا جامعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دچارِ گیر می‌شد، برای حضرت یکی از مهم‌ترین داروهای جامعه، یادِ مرگ بود. گفتند: لشگرِ شما فرار کردند، فلان جا را رها کردند و به بانوان جسارت شده است، حضرت آمدند و خطبه خواندند و راجع به مرگ صحبت کردند، فرمودند: «أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اَللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصِ اَلشَّهَوَاتِ»،[4] یاد کنید چیزی که لذّت‌ها را منهدم می‌کند، امیال را تیره می‌کند، انسان را برمی‌گرداند، ذکر ایجاد می‌کند، انسان را از غفلت فراری می‌دهد.

حضرت فرمود: عدّه‌ای بودند که دائم در یاد مرگ بودند، دائم حواسشان به حساب و کتابشان بود، نسبت به کسی بدهی نداشتند، شب‌ها عبادت می‌کردند، به یاد مرگ خودشان بودند. این‌ها لحظه‌ی مرگ چیزی دیدند که «أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا»،[5] آن چیزی که می‌دیدند با آن چیزی که از آن می‌ترسیدند، قابل قیاس نبود. وحشتناک‌تر از آن چیزی بود که فکرش را می‌کردند.

بزودی ما با این موقف طرف خواهیم شد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک خطبه‌ی بی‌«الف» دارد، بیشترِ محتوای آن خطبه مانندِ نمایشنامه‌ی مرگ است، قریب به این مضمون می‌فرماید: غریب‌ترین لحظه آن لحظه‌ای است که محتضر می‌خواهد جان بدهد، انسان‌هایی که اطراف او نشسته‌اند به فکر این هستند که برای مراسمات او چکار کنند، یعنی همه‌ی حواس‌ها پرت است. محتضر غریب است، چشم‌های محتضر دو دو می‌زند، می‌بیند کسانی که بالای سر او هستند نمی‌توانند کاری کنند، این در عرصه‌ی دیگری است و می‌خواهند او را قبض روح کنند، کسانی که بالای سر او نشسته‌اند به فکر کارهای دیگر هستند.

غریب‌ترین و تنهاترین لحظه‌ی ما، لحظه‌ی مرگ ماست که هیچ کسی نمی‌تواند به فکر ما باشد، اصلاً ما را درک نمی‌کنند.

حضرت می‌فرمایند: چشم‌های او دو دو می‌زند و می‌خواهد با همه‌ی سلول‌های خود بگوید که مرا کمک کنید، اما کسی نمی‌تواند به او کمک کند.

می‌فرماید: تنهاترین لحظه‌ی آدم‌ها آن لحظه‌ای است که می‌خواهند بمیرند. چون دیگران نمی‌توانند برای او کاری کنند، کاری از دست کسی برنمی‌آید.

شرح «نامه‌ی اعمال» در قرآن کریم

می‌فرماید: نامه‌ی اعمال به دست او می‌دهند…

قرآن کریم عباراتی فرموده است که خواب را از چشم انسان می‌گیرد، می‌فرماید: «وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ»[6] نامه‌ی اعمال هر کسی را به گردن او می‌اندازند…

نامه‌ی اعمال مانند کارنامه‌ی مدرسه و کنکور نیست که درِ آن بسته باشد، «وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»،[7] وقتی این نامه را محشور می‌کنیم، «كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا» یک کتابِ باز است.

کتابِ باز یعنی چه؟ انگار که بالای سرِ من یک نمایشگرِ بزرگی بگذارند، من راجع به مرگ صحبت می‌کنم، شما می‌بینید که من در فلان جا چه کرده‌ام و چه گفته‌ام و…

«وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» نامه‌ی اعمال هر کسی را به گردن او وصل می‌کنند، مانند یک نمایشگر، حقیقتِ عملِ او معلوم است، نه نوشته باشند. هر کسی رد شود و نگاه کند، انگار همه‌ی اعمالِ او را می‌بینند.

«وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا»، خدای متعال اینجا می‌فرماید به او می‌گویند: «اقْرَأْ كِتَابَكَ»[8] خودت            بخوان، «كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» خودت بگو با تو چکار کنیم؟

یعنی آنقدر روشن است که دیگر جای دفاع ندارد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: این لحظه بغض گلوی طرف را گرفته است و زبان او قفل شده است.

اینکه در مورد قیامت داریم: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»[9] آن روز دهان‌ها را می‌بندند؛ شاید دهان‌ها را نبندند، بلکه آنقدر خوف و هول زیاد است و رسوایی شدید است، دهان بند می‌آید. نمی‌دانیم آیا دهان بند می‌آید یا خدا دهان‌ها را می‌بندد.

آن لحظه‌ای که به او می‌گویند «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» خودت بگو با تو چکار کنیم؟

در بعضی از روایات دیدم که می‌گوید: بعضی‌ها که از رسوایی خجالت می‌کشند، خودشان سرشان را پایین می‌اندازند و به سمت جهنّم می‌روند. یعنی نمی‌توانند بی‌آبرویی را تحمّل کنند.

بزودی به همه‌ی ما می‌گویند: «اقْرَأْ كِتَابَكَ» خودت بخوان، «كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» خودت بگو با تو چکار کنیم؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «فی مَوْقِفٍ مَهُولٍ عَظیمٍ»[10] آن لحظه در یک جایگاه وحشتناک «وَ مَشْهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ» و بالاتر است، طوری که همه او را نگاه می‌کنند، «بَیْنَ یَدَیْ مَلِکٍ کَریمٍ» در محضر ربّ الأرباب که «بِکُلِّ صَغیرَهٍ وَ کَبیرَهٍ عَلیمٍ» همه چیز را می‌داند…

اینجا زبان بند می‌آید، «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»، دوست دارد یک «یا زهرا» بگوید، اما دیگر به دهان اجازه نمی‌دهند، دهان او بسته است، می‌خواهد یک «یا امام رضا» بگوید، اما دهان بسته است.

یکی از سخت‌ترین جاهای قیامت لحظه‌ی ارائه‌ی نامه‌ی اعمال است که آبروی ما میرود، من چقدر در این دنیا خودم را پشت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و… مخفی کردم، آنجا دیگر خبری از این کارها نیست، «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»،[11] روزی است که پرده‌ها کنار می‌رود، روز رسوایی است، روز مفتضح شدن است.

امام رضا علیه الصلاة و السلام فرمودند که من سه جا به زیارتِ زائرِ خود می‌آیم… یا امام رضا! این مطلب را در راه مشایه عرض کردم، ما آمدنمان را مدیون شما هستیم، ما بر سرِ سفره‌ی شما هستیم، ما زیر قبّه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم خودمان را در آغوش شما حساب می‌کنیم… فرمود: من سه جا به دیدنِ زائر خود می‌آیم، یکی از آن‌ها «إِذَا تَطَايَرَتِ اَلْكُتُبُ»،[12] آن لحظه‌ای که دهان‌ها بسته است و نمی‌توانند «یا امام رضا» بگویند، فرمود من می‌آیم و روی اعمال شما پرده می‌اندازم. امام رضا علیه السلام امامِ بی‌آبروهاست، می‌آید و آبروداری می‌کند.

زائرِ امام رضا علیه آلاف التحیّة و الثاء در روز قیامت

در این چند روز دیدم که نام امام رضا علیه السلام را نبردیم، ما بر سرِ سفره‌ی حضرت نشسته‌ایم. یا امام رضا! دنیا و آخرت ما با شماست…

در مسیرِ نجف به کربلا هم آن چیزی که به ما آرامش می‌دهد این است که ما سفارش‌شده‌ی شما هستیم، این شما هستید که حواله را به دست ما داده‌اید.

وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باخبر بشوند که دست کسی به امام رضا علیه السلام رسیده است، خیالشان از او راحت می‌شود.

این مطلب را هم عرض کنم که همینجا آرزو کنید که بزودی زیارت امام رضا علیه السلام هم نصیب شما بشود. امام صادق علیه السلام فرمود: «يُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»[13] نوه‌ی مرا در خراسان می‌کشند، «مَنْ زَارَهُ إِلَيْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ» کسی که او را بشناسد… عرض خواهم کرد که شناخت یعنی چه… خدا گناهان او را می‌بخشد.

پرسیدند: آقا جان! «بشناسد» یعنی چه؟

فرمودند: یعنی اینکه بداند غریبِ شهید است.

نه اینکه به حقیقتِ حضرت بشناسد، ما که نمی‌توانیم حقیقتِ امام رضا علیه السلام را بشناسیم.

امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر کسی به زیارت امام رضا علیه السلام برود «أَخَذْتُهُ بِيَدِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ اَلْجَنَّةَ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْكَبَائِرِ» من روز قیامت دست او را می‌گیرم و او را وارد بهشت می‌کنم.

می‌دانید که امام صادق علیه السلام یک گنهکارِ بیچاره و ناپاک را به بهشت ببرند، این یعنی اینکه زیارت امام رضا علیه السلام زمینه‌ی هدایت و شفاعت است.

قسمت اول عرض خود را با این جمله به اتمام می‌رسانم که یاد مرگ ما را به سمتِ حقیقتِ انسانی‌مان پیش می‌برد. این بهانه را هم پیدا کردم که نام امام رضا علیه السلام را هم ببرم.

اهمیّتِ حسِّ حضور

چیز دیگری که ما را به حقیقتِ انسانی‌مان نزدیک می‌کند، حسِ حضور است، که این موضوع خیلی به زائر بودنِ ما ربط دارد.

من اینجا در محضر شما هر کاری نمی‌کنم، هر حرفی نمی‌زنم، خودم را کنترل می‌کنم. ممکن است شما خیال کنید که من آدمِ خوش‌اخلاقی هستم و من نعوذبالله بواقع اینطور نباشم، اما جلوی شما بداخلاقی نمی‌کنم، جلوی شما چشم‌چرانی نمی‌کنم، جلوی شما تهمت نمی‌زنم، غیبت نمی‌کنم. این بخاطر حضور است. وقتی در حضور شما هستم محترم هستم.

اگر اشتباه دزدی را بیاورند و بالای جلسه بنشانند و همه به او عرض ادب کنند، او خودش را حفظ می‌کند. اگر آدم بی‌ادب هم در جایی در حضور قرار بگیرد، محترم می‌شود.

وقتی دزدی به مغازه‌ای برود که دوربین مداربسته دارد… دوربین یعنی حضور، یعنی شما را نگاه می‌کنند، یعنی شما را رصد می‌کنند… آن دزد در آنجا دزدی نمی‌کند. عصمت بوجود می‌آورد، البته منظور بنده معنای لغویِ عصمت است، یعنی حفاظی می‌آورد که آن حفاظ باعث می‌شود که دزد هم دزدی نمی‌کند. برای اینکه در حال دیده شدن است.

زائر که قدم به قدم حرکت می‌کند، حس می‌کند که در حال دیده شدن است.

اجازه بدهید مثالی عرض کنم.

وقتی به حرم امام رضا علیه السلام مشرّف می‌شوید، شما در مشهد مقدّس یکطور هستید، وقتی گنبد را می‌بیند قدری مؤدّب‌تر می‌شود، وقتی انسان وارد صحن‌ها می‌شود کمتر با دیگران حرف می‌زند، وقتی وارد منطقه‌ی حرم می‌شود کمتر حرف می‌زند. آن لحظه‌ای که چشم انسان به ضریح می‌افتد، دیگر دست به سینه می‌ایستد، مؤدّب و سر به زیر و متواضع می‌ایستد. از همان ورودی حرم گفته است که «أشهَدُ أنَّکَ تَشهَدُ مَقَامی» من می‌دانم که تو مرا می‌بینی «وَ تَرُدُّ سَلامِی» و سلام من را جواب می‌دهی «وَ تَسمَعُ کَلَامِی» و کلام من را می‌شنوی؛ اما هرچه به ضریح نزدیک‌تر می‌شود، آدم‌هایی که مانند من تازه‌کار هستند بیشتر احساسِ حضور می‌کنند. هرچه احساسِ حضور بیشتر بشود، ادبِ انسان بالاتر می‌رود.

حال اگر خدای متعال به کسی عنایت کند و او به این باوری که همه‌ی ما داریم توجّه کند، که اشراف امام رضا علیه السلام کنارِ ضریح مقدّس خود با صحن و حیاط و آن جایی که می‌گردند و مشهد و اینجایی که من و شما نشسته‌ایم تفاوتی ندارد، یعنی الآن هم «أشهَدُ أنَّکَ تَشهَدُ مَقَامی»، الآن هم من را می‌بینی، الان هم ما با دعای شما تا اینجا آمده‌ایم، با براتی که شما نوشته‌اید تا اینجا آمده‌ایم.

زائر کم کم تمرین می‌کند، در مسیرِ نجف به کربلا خودش را در محضرِ امام می‌بیند، وقتی خودش را در محضر امام می‌بیند، لحظاتی دوست ندارد با دیگران حرف بزند.

وقتی انسان در برابرِ بزرگی قرار می‌گیرد، با دوست خود حرف نمی‌زند. اگر دوست او هم بخواهد حرف بزند، می‌گوید فعلاً حرف نزن.

ان شاء الله هر زائری لحظاتی در روز این توفیق را پیدا می‌کند که به این موضوع توجّه کند که در محضر است. وقتی انسان در محضر است، عصمت پیدا می‌کند.

واضح است که در اینجا منظور است «عصمت» آن عصمتی نیست که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داشتند، آن بالاترین حالاتِ عصمت است، عصمت به این معنا عرض می‌کنم که برای انسان حفاظ ایجاد می‌شود.

من الآن اینجا نشسته‌ام، الآن که برگشتم دیدم که ایشان تشریف آورده‌اند و من ایشان را ندیده‌ام، می‌گویم «ببخشید! من متوجهِ حضور شما نشدم». یعنی اگر ما سهواً متوجّه حضور کسی نشویم، از او عذرخواهی می‌کنیم.

یکی از ویژگی‌های مهم این زیارت که می‌تواند ما را با امام زمان ارواحنا فداه پیوند بدهد… ما در مورد امام زمان ارواحنا فداه چه می‌گوییم؟ می‌گوییم: خدایا! «جَعَلْتَهُ لَنَا عِصْمَةً» امام زمان ارواحنا فداه را عصمت ما قرار دادی. این یعنی چه؟ یعنی اینکه زائر وقتی کم کم توجّه می‌کند که امام رضا صلوات الله علیه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به او اشراف دارند، لازم نیست که حتماً کنارِ ضریح باشد.

ما با شوق می‌رویم، ولی اشراف سیّدالشّهداء صلوات الله علیه الآن نسبت به ما، تفاوتی با زمانی که در کربلا هستیم تفاوتی ندارد.

این موضوع باعث می‌شود که کم کم تمرین کند که امام زمان ارواحنا فداه هم همینطور ما را ملاحظه و رصد می‌کنند.

ما امام زمان ارواحنا فداه را ندید گرفته‌ایم…

امام زمان ارواحنا فداه فرمودند که من بر سرِ بازارهای شما می‌آیم و شما را نگاه می‌کنم، آن زمانی که کاسبی می‌کنی، حرف می‌زنی، خدای نکرده خلاف واقع می‌گویی… من شما را نگاه می‌کنم، شما مرا نمی‌بینید، اما من می‌بینم، من به نزدیک شما می‌آیم.

ما عمری امام زمان ارواحنا فداه را ندید گرفته‌ایم، ما عمری حضورِ امام زمان ارواحنا فداه را متوجّه نشده‌ایم، به امام زمان ارواحنا فداه توجّه نکرده‌ایم.

این مسیر یک کمک و توجّهی به ماست که ما را می‌بینند، هر قدمی که برمی‌داریم به برکتِ آن‌هاست.

جگر من همیشه خیلی از این موضوع می‌سوزد که می‌گویند فلان بزرگ یا فلان عارف یا فلان مرجع تقلید گفته است که امام زمان ارواحنا فداه را دعا کنید، این موضوع را خیلی بی‌ادبی می‌دانم؛ البته نه به این معنا که وقتی آن بزرگوار فرموده است که «امام زمان ارواحنا فداه را دعا کنید» بد است، اینکه ما امام زمان ارواحنا فداه را برای این موضوع دعا کنیم که بزرگی گفته است بد است.

مگر می‌شود که بگوییم «بزرگی گفته است که وقتی تشنه شدید آب بنوشید»؟ شما هم بخاطرِ آن بزرگ آب می‌نوشید؟ نخیر! وقتی تشنه می‌شوید آب می‌نوشید. حال اگر آن بزرگ هم توصیه کرده است، فقط یک توصیه است، اما شما بخاطر توصیه‌ی او آب نمی‌نوشید، بلکه چون تشنه هستید آب می‌نوشید.

ما تشنه‌ی امام زمان ارواحنا فداه نیستیم که به ما می‌گویند فلان بزرگ گفته است که امام زمان ارواحنا فداه را دعا کنید.

اگر ملتفت بودیم که او آب گواراست، اگر ملتفت بودیم که با هر قدمی که ما برمی‌داریم مورد رصد او هستیم، هر جا به زمین افتادیم او به ما توجّه کرده است، وقتی سرِ ما درد بگیرد سرِ او درد می‌گیرد، اگر ما گناه کنیم او گریه می‌کند…

زمانی امام صادق علیه السلام فرمودند: اینقدر جدّ ما رسول خدا را اذیت نکنید.

یک نفر از شیعیان عرض کرد: ما غلط می‌کنیم که این کار را کنیم! ما عاشقِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم.

حضرت فرمودند: وقتی شما گناه می‌کنید، جدّ ما اذیت می‌شود، چقدر برای شما ضجّه بزند؟

باید در این سفر به ما بگویند به یاد امام زمان ارواحنا فداه هم باش! ولی به عظمت امام زمان ارواحنا فداه قسم یاد می‌کنم که آقا ما را فراموش نمی‌کنند. اگر او هم در این سفر آمده باشد برای ما دعا می‌کند، به یاد ما هست، هر خیری به ما می‌رسد، از او می‌رسد. هر مرتبه که کسی به شما یک آب یا یک وعده غذا داده است، درواقع امام زمان ارواحنا فداه به شما عطا کرده است.

اگر کسی ده مرتبه برای ما غذا بیاورد و بعد ما بفهمیم که او فلان همسایه‌ی ما بوده است، حتماً می‌رویم و از او تشکّر می‌کنیم. ما یک عمر بر سرِ سفره‌ی امام زمان ارواحنا فداه نشسته‌ایم و احساسِ حضور نکرده‌ایم، بلکه او را ندید گرفته‌ایم.

این سفر کمکی به این موضوع است که وقتی قدم برمی‌داریم، اگر انسان به خودش فکر کند باید بگوید چه چیزی در من دیده‌ای که بین خوبان و یاران خود اجازه داده‌ای که من هم راه بروم. این همه فرصت‌ها سوخت و من ارزشِ آن فرصت‌ها را نداشتم.

به عظمت امام زمان ارواحنا فداه قسم یاد می‌کنم که وقتی من خودم این مسیر را می‌بینم و مردم را می‌بینم، می‌گویم آقا جان! کَرَمِ شما کَرَمِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود که ما را هم راه دادید، وگرنه باید مرا جدا می‌کردید و به من اجازه نمی‌دادید.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ازای چیزی کَرَم نمی‌کنند، اگر قرار بود به ازای چیزی کَرَم کنند نباید مرا راه می‌دادند. مانند پدرِ مهربان و مادرِ مهربانی که دائم رصد می‌کند و منتظر است.

خیلی ما را حساب کرده‌اند…

الآن که خیلی‌ها تلفن همراه بدست دارند، یک حسّی بین ما هست که ما دوست داریم دیده بشویم، زمانی من کاری برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرده بودم که دوست داشتم بدانم آیا استاد من متوجّه شده است یا نه، اینکه انسان احساس کند یک بزرگی، یک آدم مهمّی، یک شخصیتی آن کار را دیده است یا نه لذّتی دارد.

در این استوری‌هایی که شما منتشر می‌کنید خاصیّتی وجود دارد که شما می‌توانید ببینید چه کسانی این استوری‌ها را دیده‌اند. ان شاء الله خدای متعال شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، فرض کنید وقتی زنده بود متوجّه می‌شدید که او هم استوری شما را نگاه کرده است، دیده‌اید که بعضی‌ها دوباره این را هم استوری می‌کنند و می‌گویند فلان کس هم دیده است.

حال ما می‌توانیم چکار کنیم که خوبانِ عالم ما را ببینند؟

امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ»،[14] هیچ شرطی هم نگذاشته‌اند، فرمودند «مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ» هیچ کسی برای حسینِ ما گریه نمی‌کند، «إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ» مگر اینکه خبرِ آن به مادرِ ما می‌رسد… یعنی مادرِ ما شما را رصد می‌کند، «إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ» چشمی تر نمی‌شود مگر اینکه خبرِ آن به مادر ما می‌رسد، یا بالاتر، انگار که به او هدیه‌ای داده‌اند، «وَ أَسْعَدَهَا» گویی او را کمک کرده‌اند.

این سفر که می‌آییم، خیلی ما را حساب کرده‌اند، خیلی ما را نگاه کرده‌اند، خیلی ما را بزرگ حساب کرده‌اند.

اگر یک مرجع تقلید از دنیا برود، اگر کاشانی در مجلس ختم او شرکت کند یا نکند، خیلی تسلّی نیست، مرا حساب نمی‌کنند. اما در این مسیر آنقدر با ما با کرامت رفتار کرده‌اند، که فرمود «مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ»، یعنی هر کسی، یعنی حتّی من، هیچ کسی نیست که گریه کند «إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ»، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک قطره اشک ما را می‌بیند، مگر می‌شود تاولِ پا را نبیند؟ مگر می‌شود یک قطره عرق را نبیند؟ مگر می‌شود این محبّت را نبیند؟

اگر ما هر کاری می‌کردیم، اینطور به چشم کسی نمی‌آمدیم.

ان شاء الله خدای متعال به ما روزی کند که از این سفر با این عظمت، کم نخواهیم، حواس ما به چیزهای بیخود پرت نشود، حرف‌ها و گفتگوهای ما به سمت مسائلی که گفتن و نگفتنِ آن تفاوتی ندارد نرود.

دعا

خدایا! در این سفر، بزرگانی این مسیر را رفته‌اند… می‌دانید که مسیر پیاده‌روی، فقط مسیرِ رفت نیست، روایات را نگاه کنید، هم رفت است و هم برگشت است. اولین زائرانِ برگشتِ مضجعِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، کاروانِ اسراست که از کربلا به سمتِ کوفه رفتند… خدایا! هر کسی در این مسیر قدم زده است، آنچه خیر و برکت، اخلاص، یقین، توحید، عاقبت به خیری، نسلِ پاک، ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بیزاری از دشمنانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، رفاقت و محبّت با دوستانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، خدایا! هرچه خیر و برکت به اولیای خاصّ خودت در این مسیرها و گام‌ها عطا کردی، به این جمع ما هم عطا بفرما.

خدایا! هر کسی که دلِ او با ماست ولی اینجا نیست، هر کسی دلش شکسته است و در هر جای عالم است، به حق آن آقایی که امام صادق علیه السلام فرمودند وقتی جدّ ما را کشتند، دلِ او شکسته بود، جگرِ او را سوزانده بودند… خدایا! تو را به حقِ جگرسوخته‌ی عالم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، هر کسی در هر جای عالم هست و دلِ او با ماست، او را جزو زوّارِ اربعینِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قلمداد بفرما.

خدایا! این زیارتِ ما را مایه‌ی رضایتِ امام زمان ارواحنا فداه، عرض ادبِ ما به محضر امام زمان ارواحنا فداه و زمینه‌ی نصرتِ حضرت قرار بده.

خدایا! ما و نسل و ذریّه‌ی ما را جزو نوکران و خدّام و شهدای راه حضرت بگردان.

روضه و توسّل

امشب من از اول سخنرانی بهجت خاصّی داشتم، چون توسّل امشب به جایی است که کسی را رد نمی‌کنند.

در ایام فاطمیّه پنج شب نزد استادی منبر می‌رفتم، با اینکه ایام فاطمیّه بود هر شب می‌فرمود که من گرفتار هستم، روضه‌ی شیرخوار را بخوان.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سند حقّانیت زیاد دارد، ولی یک سندِ حقّانیتِ واضحی دارد که گبر و بت‌پرست و ناصبی هم نمی‌توانند انکار کنند.

اگر کسی در مسیر حضرت برود، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین او را رشد می‌دهند.

بعضی‌ها خیلی تیر انداختند، این سربازِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فقط یک تیر خورد! ولی شاید هیچ کسی مانند او نتوانست مظلومیتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به عالم نشان بدهد. گاهی انسان یک تیر می‌زند و کاری می‌کند، این سربازِ آخرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک تیر خورد و همه کاری کرد.

تقریباً برای من مسجّل است که صدیقه طاهره سلام الله علیها با این جملاتی که عرض می‌کنم گریه می‌کنند، من اهل این حرف‌ها نیستم، می‌ترسم که هر حرفی را روی منبر بزنم، اما این جملاتی است که می‌خواهم برای صدیقه طاهره سلام الله علیها روضه بخوانم، شما هم برای صدیقه طاهره سلام الله علیها گریه کنید.

وقتی همه‌ی یاران شهید شدند، قمر بنی هاشم سلام الله علیه را کنار علقمه رها کرد و با کمرِ شکسته به وسط میدان آمد، تنهای تنها شده بود. حضرت یک دغدغه داشت، آخرین نفرِ میدان بود، اگر شهید می‌شد ناموسِ خدا تنها بود.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کسی نبود که بخواهد به کسی رو بزند، اما هر کسی که باشد خود را خرجِ ناموسِ پیامبر می‌کند. به وسط میدان رفت، سمت راست و چپ لشگر را نگاه کرد و دید همه مانند برگ خزان روی زمین افتاده‌اند، صدای حضرت بلند شد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»[15] آیا کسی هست که از ناموسِ پیامبر دفاع کند؟ این‌ها دخترانِ آفتاب مهتاب ندیده‌ی پیامبر هستند…

دشمن شروع کرد به هلهله کردن، گفتند بالاخره حسین نگرانِ چیزی شد که نشان بدهد…

بانوان حرم که دیدند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در آخرین لحظات عمر شریف خود نگرانِ این‌هاست، خیلی دلشان سوخت، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ» صدای گریه‌ی بانوان بلند شد، بانوان بلند بلند گریه کردند، مظهرِ غیرتِ عالم برگشت و به سمت خیمه‌ها آمد که بانوان را ساکت کند، دید شیرخواری در دستشان هست، این شیرخوار را از این دست به آن دست می‌کنند و نمی‌دانند باید چکار کنند…

کار از کار گذشته بود، رنگ شیرخوار پریده بود، چشم‌ها رفته بود، دهان را باز و بست می‌کرد ولی دیگر صدای گریه نداشت.

وقتی حضرت فرمودند که بچّه را بدهید که با او وداع کنم، وقتی به صورت این طفل نگاه کرد دید که او بزودی از دنیا می‌رود.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از فتوّتی که داشت، که دید این بچه از دست می‌رود…

اگر شما هم در این مسیر ببینید که خدای نکرده ماشینی به طفلی زد، وضع طفل وخیم شده است، اگر طفل را نشناسید هم می‌روید و جلوی ماشین‌ها را می‌گیرید و به همه رو می‌زنید که این طفل را به بیمارستان برسانید، این فتوّت است، چون برای خودتان رو نمی‌زنید.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید که وضع بچّه وخیم است، بچّه را زیر عبا گرفت و به وسط میدان آمد، فرمود: «يا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»[16] اگر به من رحم نمی‌کنید، من هم از شما چیزی نمی‌خواهم، به این شیرخوار رحم کنید…

چند مرتبه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا مشغول صحبت کردن بودند که کاری کردند حضرت فرمایش خود را ادامه نداد…

وسطِ حرفِ یک بزرگ حرف زدن زشت است، چه برسد به تیر انداختن…

حضرت در حال صحبت کردن بودند که خون به صورتِ حضرت پاشید… دیگر فرمایش خود را ادامه نداد… برگشت و به شیرخوار نگاه کرد و دید که کارِ شیرخوار تمام است…

دست زیر گلوی شیرخوار گرفت و مُشت کرد و به آسمان پاشید…

اینجا دو سه اتفاق افتاده است که من در جای دیگری ندیده‌ام؛ آسمان را نگاه کرد و عرض کرد: خدایا! اگر نصر نازل نمی‌کنی، به ما صبر عطا کن… معلوم است که خیلی جگرِ حضرت سوخته است… چشم از گلو و لبِ تشنه‌ی شیرخوار برنمی‌داشت… شاید به امام صادق علیه السلام منسوب است که هاتفی از غیب صدا زد: «دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ»… حسین جان دل بِکَن، الآن او را در بهشت سیراب می‌کنند… معلوم است که جگرِ حضرت بیشتر از اینکه برای گلوی پاره سوخته باشد، برای لبِ تشنه‌ی شیرخوار سوخته است… آقا برگشت…

اینکه قدیمی‌های ما می‌گفتند آقا در اینجا شرمنده شد و نمی‌دانست که باید به کدام طرف برود، من در منابع ندیده‌ام؛ ولی چیزی دیدم که نشان می‌دهد حرفِ آن قدیمی‌ها هم بیراه نیست.

قاعدتاً بچّه‌ای که شهید شده است را باید به مادرش تحویل بدهند، ولی نه مادر از خیمه بیرون آمد، نه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمتِ خیمه‌ی مادر رفت، نتوانست به سمتِ خیمه‌ی مادر برود، می‌داند بزودی پایکوبیِ اسب‌ها کنارِ خیمه‌ها رخ می‌دهد، بچه را به پشت خیمه برد که دفن کند…

استادِ مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف در اینجا یک بیتی گفته است که عرض می‌کنم:

می‌گوید مادرِ شیرخوار خیلی نسبت به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مؤدّب بود، از خیمه بیرون نیامد؛ هم در تحویل دادنِ طفل و هم در تحویل گرفتنِ طفل، ادب کرد و دلِ او برای حضرت سوخت، جلو نیامد و گریه و سر و صدا هم نکرد که حضرت اذیت نشود…

ایشان زبان حال گفته است، می‌گوید از شکاف خیمه نگاه می‌کرد…

کسانی که بچّه‌ی کوچک دارند می‌دانند، مادرها جلوترها می‌بینند، مثلاً می‌گویند ان شاء الله بزرگ بشود به مدرسه می‌رود، ان شاء الله می‌خواهم فلان غذا را به او بدهم، ان شاء الله می‌خواهم فلان لباس را به تنِ او کنم… یکی از دغدغه‌های مادرها این است که چطور بچّه را از شیر بگیرند…

می‌گوید: وقتی از شکافِ خیمه نگاه می‌کرد، دید آقای مظلوم ما بچّه را در وسط میدان بلند کرد و تیر به طفل خورد، گفت: «مَا خِلتُ أنَّ السَّهمَ لِلفِطَامِ»… فکر می‌‌کردم بچّه را با هر چیزی از شیر بگیرم، اما فکر نمی‌کردم بچّه‌ی من را با تیر از شیر بگیرند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سلوة الحزين (الدعوات) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۳۸ (وَ قَالَ: لَيْسَ بَعْدَ اَلْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اَللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصِ اَلشَّهَوَاتِ)

[5] نهج البلاغه، خطبه 221 (أُولَئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ، الَّذِينَ كَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ وَ حَلَبَاتُ الْفَخْرِ، مُلُوكاً وَ سُوَقاً، سَلَكُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِيلًا سُلِّطَتِ الْأَرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَأَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ، فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا يَنْمُونَ وَ ضِمَاراً لَا يُوجَدُونَ. لَا يُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ وَ لَا يَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الْأَحْوَالِ وَ لَا يَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ وَ لَا يَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ، غُيَّباً لَا يُنْتَظَرُونَ وَ شُهُوداً لَا يَحْضُرُونَ، وَ إِنَّمَا كَانُوا جَمِيعاً فَتَشَتَّتُوا وَ [أُلَّافاً] آلَافاً فَافْتَرَقُوا؛ وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ وَ لَا بُعْدِ مَحَلِّهِمْ عَمِيَتْ أَخْبَارُهُمْ وَ صَمَّتْ دِيَارُهُمْ، وَ لَكِنَّهُمْ سُقُوا كَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً وَ بِالْحَرَكَاتِ سُكُوناً، فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَى سُبَاتٍ، جِيرَانٌ لَا يَتَأَنَّسُونَ وَ أَحِبَّاءُ لَا يَتَزَاوَرُونَ. بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ، فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَ هُمْ جَمِيعٌ وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلَّاءُ لَا يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحاً وَ لَا لِنَهَارٍ مَسَاءً أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً؛ شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا وَ رَأَوْا مِنْ آيَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا. [فَكِلَا] فَكِلْتَا الْغَايَتَيْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَةٍ فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ، فَلَوْ كَانُوا يَنْطِقُونَ بِهَا لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَايَنُوا.)

[6] سوره مبارکه اسراء، آیه 13 (وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا)

[7] سوره مبارکه طه، آیه 124 (وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ)

[8] سوره مبارکه اسراء، آیه 14 (اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا)

[9] سوره مبارکه یس، آیه 65 (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)

[10] خطبه بدون الف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

[11] سوره مبارکه طارق، آیه 9

[12] الخصال ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۷  (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْكُوفِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ حَمْدَانَ اَلدِّيوَانِيِّ قَالَ قَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فِي ثَلاَثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ اَلْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالاً وَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ وَ عِنْدَ اَلْمِيزَانِ .)

[13] من لا يحضره الفقيه، جلد ۲ ، صفحه ۵۸۴ (وَ رَوَى حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : «يُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِي مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا طُوسُ مَنْ زَارَهُ إِلَيْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِيَدِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ اَلْجَنَّةَ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْكَبَائِرِ» قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّهِ قَالَ «يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ اَلطَّاعَةِ غَرِيبٌ شَهِيدٌ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِينَ شَهِيداً مِمَّنِ اُسْتُشْهِدَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى حَقِيقَةٍ » .)

[14] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۰ ، صفحه ۳۱۳ (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا زُرَارَةُ إِنَّ اَلسَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ اَلْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ اَلشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ اَلْحُمْرَةِ وَ إِنَّ اَلْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ اِنْتَثَرَتْ وَ إِنَّ اَلْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا اِخْتَضَبَتْ مِنَّا اِمْرَأَةٌ وَ لاَ اِدَّهَنَتْ وَ لاَ اِكْتَحَلَتْ وَ لاَ رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ مَا زِلْنَا فِي عَبْرَةٍ مِنْ بَعْدِهِ وَ كَانَ جَدِّي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ وَ حَتَّى يَبْكِيَ لِبُكَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ اَلَّذِينَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَيَبْكُونَ فَيَبْكِي لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي اَلْهَوَاءِ وَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ إِلَى أَنْ ذَكَرَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ غَيْظَ جَهَنَّمَ عَلَى قَاتِلِيهِ وَ قَالَ وَ إِنَّهَا لَتَبْكِيهِ وَ تَنْدُبُهُ وَ إِنَّهَا لَتَتَلَظَّى عَلَى قَاتِلِهِ وَ لَوْ لاَ مَنْ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنْ حُجَجِ اَللَّهِ لَنَقَضَتِ اَلْأَرْضُ وَ أَكْفَأَتْ مَا عَلَيْهَا وَ مَا تَكْثُرُ اَلزَّلاَزِلُ إِلاَّ عِنْدَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ مَا عَيْنٌ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ وَ لاَ عَبْرَةٌ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَدَّى حَقَّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلاَّ وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ إِلاَّ اَلْبَاكِينَ عَلَى جَدِّيَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ وَ اَلْبِشَارَةُ تِلْقَاهُ وَ اَلسُّرُورُ بَيِّنٌ عَلَى وَجْهِهِ وَ اَلْخَلْقُ فِي اَلْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ وَ اَلْخَلْقُ يُعْرَضُونَ وَ هُمْ حُدَّاثُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَحْتَ اَلْعَرْشِ وَ فِي ظِلِّ اَلْعَرْشِ لاَ يَخَافُونَ سُوءَ يَوْمِ اَلْحِسَابِ يُقَالُ لَهُمُ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ فَيَأْبَوْنَ وَ يَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِيثَهُ وَ إِنَّ اَلْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَيْهِمْ إِنَّا قَدِ اِشْتَقْنَاكُمْ مَعَ اَلْوِلْدَانِ اَلْمُخَلَّدِينَ فَمَا يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَيْهِمْ لِمَا يَرَوْنَ فِي مَجْلِسِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلسُّرُورِ وَ اَلْكَرَامَةِ اَلْخَبَرَ .)

[15] لهوف، صفحه 122

[16] تذكرة الخواص، صفحه ٢٥٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟!… فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.)