زینب کبری سلام علیها؛ تربیت‌یافته‌ی مکتب قرآن – جلسه اول از سه جلسه

56

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 27 مردادماه 1402 در هیئت بضعة الرسول سلام الله علیها به سخنرانی با موضوع «زینب کبری سلام علیها؛ تربیت‌یافته‌ی مکتب قرآن» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، بویژه سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال به اضطرارِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها اضطرارِ همه‌ی مؤمنین را برطرف کند و همه را معطوف به التجاء برای اتمام غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بدهد، ان شاء الله خدای متعال همه‌ی بیماران را شفاء عنایت کند، بویژه امام جماعت محترم این مسجد که اهل کَرَم و بزرگواری است و در بستر بیماری است، همینطور آقازاده‌ی ایشان که ایشان هم طلبه‌ی بافضیلتی است که در بستر بیماری است، ان شاء الله خدای متعال همه‌ی بیماران، بویژه این دو عزیز را به حرمت جگرِ سوخته‌ی سیّدالسّاجدین سلام الله علیه شفاء عنایت کند، صلوات دیگری مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

تبیینِ بحث

قرآن کریم برای همه‌ی قرون و اعصار کتابِ حیات و زندگی است، تاریخ مصرف ندارد، قصه‌های بوی نا گرفته و کهنه ندارد، یکی از جهاتِ اینکه قرآن کریم قصه‌های خود را نصفه نقل می‌کند، چون قصه معبری برای رسیدن به حقایقی است، لذا در آن حدی که بهانه پیدا کند حقیقتی را بیان کند مثال می‌زند و مصداق تعیین می‌کند.

قبلاً در ماه مبارک رمضان راجع به این موضوع نکاتی عرض کرده‌ام که نمی‌خواهم آن‌ها را تکرار کنم.

یکی از جهات اینکه ما انس زیادی با قرآن کریم نداریم این است که فکر می‌کنیم در حال خواندنِ ماوقعِ اتفاقات گذشته هستیم، در حالی که اگر بنا بود خدای متعال این قرآن را برای هدایتِ منِ تنها هم بفرستند، همین کتاب را می‌فرستاد، منتها نمی‌شد همین را بفرستد، چون گیرنده‌ای نبود که این را دریافت کند. به برکتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این حقایق گرفته شده است، وگرنه حقایق الهی که هست، هر قبلی توان ندارد که بر آن نازل شود، بر قلب مبارک و منوّر ختمی مرتبت نازل شد، اما اگر هیچ کسی بجز من یا یک نفر دیگری به دنبال این کتاب نبود، خدای متعال باز هم همین کتاب را می‌فرستاد، همین مختصر را، که همین مختصر، کتابِ حیات است، الگوی منش و روش و زندگی است، اگر خدای متعال بخواهد از امام زمان ارواحنا فداه هم دست‌گیری کند همین کتاب را می‌فرستد.

یکی از ویژگی‌های قرآن کریم این است که استثنائاً تنها کتابی است که برای بالاترین استعدادها بیان کرده است، برای ضعیف‌ترین آدم‌ها هم همان را فرستاده است. در صورتیکه در همه جای دنیا سطح‌بندی هست، کسی که کلاس اول است با کسی که کلاس دوم است فرق دارد، اما قرآن کریم برای همه است، هر چه هم شما پیشرفت کنید، که کسی به خاک پای امام زمان ارواحنا فداه هم نمی‌رسد، بلکه برای خودِ وجودِ مبارکِ حضرت حجّت ارواحنا فداه و وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم می‌فرماید که «لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»،[4] پشتیبانی بهتر از این ندارید.

کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر به قرآن کریم سفارش می‌کنند.

ما درست به سراغِ قرآن کریم نمی‌رویم، که بیشتر متأسفانه اگر هم برویم برای این است که ثواب کنیم، این کار جسارت زیادی به قرآن کریم است، این کار بی‌ادبی به محضر قرآن کریم است.

شما حساب کنید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مسجدی منبر بروند، آدم بجای اینکه برود به فرمایشات نورانیِ حضرت گوش بدهد که بخواهد عمل کند، برود و بگوید حضرت را تماشا می‌کنم که تماشا کردنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عبادت است. بله که نظر به وجهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عبادت است ولی کلام حضرت هم نور است، امر حضرت هم رشد است، وصیّت حضرت تقواست، فعل حضرت خیر است. اگر کسی فقط به ثواب اکتفا کند چقدر بد است؟ الآن ما با قرآن کریم حداکثر ثوابی برخورد می‌کنیم. یعنی چند آیه بخوانیم که بگوییم امروز چند آیه خوانده‌ام. پناه بر خدا.

من بعضی اوقات خیلی تعجّب می‌کنم و از گیج بودنِ خودم تأسّف می‌خورم، که اگر الآن به من می‌گفتند آقای بهجت سلام الله علیه به خواب کسی آمده است و پیغامی برای من فرستاده است، مشتاق بودم ببینم که آقای بهجت چه فرموده است، در حالی که این قرآن خواب نیست و وحی است، ظن نیست و یقینِ تامّ است، اینجا گوینده حضرت حق است و گیرنده هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و من مشتاق نیستم که ببینم به من چه فرموده است. پناه بر خدا.

ان شاء الله خدای متعال بین ما و قرآن کریم انس ایجاد کند.

اگر با این نگاه نگاه کنید، تمام آیات برای همه‌ی ماست، همیشگی است، به دنبال حقایق است.

حال بنده می‌خواهم چند آیه را به مناسبت ایام بخوانم که بهانه‌ی ورود من به مناسبت‌های این ایام هم باشد.

جایگاه زن در قرآن کریم

خدای متعال در صفحه 561 قرآن کریم، که آیات پایانی سوره مبارکه تحریم است می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ»،[5] برای کفار دو زنِ پیغمبر را مثال می‌زند که فعلاً موضوع بحث من نیست، بعد می‌فرماید: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»،[6] اگر بخواهم برای شما ضرب المثل و الگو و مثال عالی بگویم، همسرِ فرعون، «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ»، یکی همسرِ فرعون، دیگری هم «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ»،[7] و مریم دخترِ عمران، مادرِ حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام، «الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» کسی که عفّت مطلقه به خرج داد. این‌ها «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا»، نه برای زنان امّت، این‌ها ضرب المثل‌های ایمان برای مؤمنانِ این امّت هستند، برای مؤمنانِ این امّت الگو هستند.

قبلاً عرض کرده‌ایم که خدای متعال در قرآن کریم مفاهیمی را که مطرح می‌کند، مفاهیم به تناسبِ به مصادیق، مصداق می‌تواند بالا و پایین بشود. ممکن است من هم که هیچ چیزی نیستم مصداقِ ایمان باشم، ممکن است بالاتر که شما هستید باشید، ممکن است بالاتر آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف و علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف باشند، ممکن است بالاتر اصحاب برجسته‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشند، بالاتر مثالِ اعلی… در زیارت جامعه کبیره می‌گوییم مَثَلِ اعلی، یعنی خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم باشد. این‌ها نسبت به یکدیگر رده‌بندی دارند.

اینکه خدای متعال دو زن را ضرب المثلِ اهل ایمان قرار داده است، چرا یک زن و یک مرد نفرموده است که تناسب رعایت بشود؟ چرا دو زن؟

بخشی از موضوع این است که شأن نزول سوره مبارکه تحریم راجع به دو زنِ خائنِ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، فلذا دو زنِ ضرب المثلِ کفّار هم، دو زنِ همسرِ پیغمبر هستند، از آن طرف هم که می‌خواهد مثالِ خوب بزند، دو زنِ ویژه مثال می‌زند، البته غیر از همسرِ پیغمبر هستند. این به نسبتِ شأن نزول هست؛ اما چون نگاه به آن دو زنِ خائنِ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تحذیری و تنبیهی و توبیخی بود، توبیخِ دو زنی که نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیانت کردند با «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ» کفایت می‌کرد، اما دومی برای همه‌ی مؤمنین است، «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا»، برای همه‌ی مؤمنین است، خواهر و برادر، زن و مرد، دو مثالِ زن می‌زند.

نگاه اشتباه ما و مسئله‌ی تربیتِ مقایسه‌ای

یک جهتِ این موضوع توجّه به این است که چون ما در نگاه تربیتی‌مان مقایسه‌ای هستیم، ما پیشرفت و رشد را محدود می‌بینیم، یعنی اگر به ما بگویند موفقیت در پانزده سالگی چیست، بیش از چند کار به ذهن ما نمی‌رسد که موفق بدانیم، و جامعه هم برای همین چند محدود است که بهره‌وری پایینی دارد، درس‌هایی که مطالب بیهوده‌ی زیادی هم دارد را برای نمره می‌خوانند و فراموش می‌کنند و دست و پا می‌زنند و استعدادهای زیادی می‌سوزد، چندین نفر برای کنکور می‌روند، دو درصد از آن‌ها درس می‌خوانند و نود و هشت درصد علاف هستند و فقط مدرک را می‌گیرند، چرا؟ چون جامعه، جامعه‌ی مقایسه‌ای است. موفقیت یعنی اینکه باید بروی و فلان کار را انجام بدهی، اگر به دانشگاه بروی موفق هستی. نمی‌گوید اگر به دانشگاه رفتی و مورد علاقه و استعداد تو بود و خوب درس خواندی و توانستی باری از روی دوش جامعه برداری موفق هستی، می‌گوید باید به دانشگاه بروی که این مدرک را دریافت کنی تا موفق باشی!

نتوانستیم دانشگاه را درست کنیم، حوزه را هم شبیه دانشگاه کردند! آنجا هم می‌گویند کسی که مدرک فلان سطح را دارد موفق است!

نمی‌گوید چه چیزی را چقدر می‌دانی، چقدر علاقه داری، چقدر عشق داری.

نگاه ما مدام مقایسه‌ای است، می‌پرسند آیا فلانی موفق است؟ می‌گوید: بله! شاگرد دوم است. یعنی در قیاس با دیگران است. در صورتی که موفق آن کسی است که با تناسبِ استعداد و علاقه‌ی خود به توانی رسیده باشد. آدمی که دست ندارد و با پاهای خود نقاشی می‌کشد، مسلماً استاد فرشچیان نیست، ولی موفق است. موفقیت هر آدمی به تناسبِ شرایط خود معلوم می‌شود.

بدترین کارِ تربیتی این است که پدر و مادر، بچه را با دیگران، و بچه، پدر و مادر خود را با دیگران قیاس کنند، که مدام این کار را می‌کنند. بچه می‌گوید پدر مردم فلان است، پدر هم می‌گوید پسرِ همسایه فلان است. اصلاً مدل ما قیاسی است، و خودِ این موضوع افسردگی و خستگی و دل‌زدگی و بازیگری بهمراه دارد، دوست داریم شبیه دیگری باشیم تا موفق باشیم، تقلیدِ کورکورانه بهمراه دارد، ادا را زیاد می‌کند.

در حالی که خدای متعال ما را با کسی قیاس نمی‌کند، اگر خدای متعال می‌خواست ما را با کسی قیاس کند که کارِ ما تمام بود! اگر قرار بود ما را با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قیاس کنند که ما بیچاره بودیم. بلکه آن‌ها را نقطه‌های آرمانی قرار داده است تا ما به آن‌ها نگاه کنیم و به سمت آن‌ها حرکت کنیم. چه کسی موفق‌تر است و حسرت کمتری دارد؟ آن کسی که با تناسب امکانات و اقتضائاتی که داشته است، بیشتر قدم برداشته است. این موضوع روز قیامت معلوم می‌شود.

موفقیت در نگاه حضرت حق به ما، بدون قیاس ما با دیگران است، مرا با خودم و شرایط من می‌سنجد، برای همین دادگاه عدل الهی «عدل» است، در دادگاه‌های دنیا که امکان عدل نیست، چون یک قانون برای همه است. کسی در ناز و نعمت است، دیگری اصلاً از سه سالگی کارتن‌خواب بوده است، این‌ها که یک شرایط ندارد که یک قانون داشته باشند. اصلاً دنیا جای عدلِ کامل نیست، حداقل تا ظهور حضرت حجّت ارواحنا فداه و چند سال اول که حضرت جاهایی را اصلاح بفرمایند، امکانِ عدلِ کلّی و عدلِ مطلق نیست، برای همین هم ما باید قیامت داشته باشیم، وگرنه افسرده می‌شویم.

چون نگاه مقایسه‌ای است، الآن مثلاً وقتی در جمهوری اسلامی هم بخواهند بگویند زن پیشرفت کرده است، که شاید خیلی پیشرفت‌ها هم صورت گرفته باشد، اما ملاک این نیست که ما بگوییم الآن فلان درصد زنِ شاغل داریم، این برای قیاس است، چون مرد را ملاکِ موفقیت درنظر می‌گیرد، وقتی زن برود و کارِ مرد را انجام بدهد، می‌گوید چهل درصد از کارمندان ما زن هستند! انگار که زن یک جنس درجه‌ی دو است و درجه‌ی مرد یک است، حال ما توانستیم این بدبخت بیچاره‌های وازده‌ی درجه‌ی دو را منشی و کارپرداز بانک و… (با حفظ احترام برای همه‌ی مشاغل) قرار دهیم، حال موفق شدیم!

این دقیقاً مانند این موضوع می‌ماند که ما یک پزشک متخصص را کارپرداز بانک کنیم و بعداً هم به آن افتخار کنیم!

وقتی موضوع را قیاسی کنیم و به چند چیز محدود کنیم، اینطور می‌شود. در حالی که زن جایگاهی دارد که «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا»، برای مردانِ مؤمن هم می‌تواند الگو باشد، نه اینکه این زن شبیه مردان بشود.

بدترین کار ممکن این است که ما برای بانوان گداییِ اعتبار کنیم، بعنوانِ یک جنسِ بدبخت به آن‌ها امتیاز بدهیم و بگوییم که این‌ها شبیه مردان بشوند.

شأن خدای متعال از این موضوع أجل است که جنس درجه‌ی دو تولید کند.

عجیب‌تر این است که اگر ما کارتن خالی تولید کنیم، این کار را شغل حساب می‌کنیم، اما اگر یک زن بتواند یک انسان تربیت کند، این شخص را زنِ خانه‌داری حساب می‌کنیم که بی‌کار است! چون همه چیزِ ما قیاسی است.

آن زن هم حق دارد برای اینکه جامعه به او درست نگاه کند، چون جامعه به او کج نگاه می‌کند، او هم به اشتباه… حق می‌دهم یعنی همدردی می‌کنم، که او هم به اشتباه خیال کند موفقیت این است که برود و بعضی از کارهای مردانه را انجام بدهد.

اگر ضرب المثل فقط مرد بود، نبی به اندازه‌ی کافی بود و لازم نبود خدای متعال بفرماید که «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»، می‌گفت نبی هست و به الگوی دیگری نیاز نداریم.

متأسفانه حتّی بعضی از اندیشمندانِ جهان اسلام جنس زن را دو و سه دیده‌اند، حتّی به وقاحت افتاده‌اند و حرف‌های شنیع زده‌اند که دون شأن مجلس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است که بخواهم بعضی از کلمات آن‌ها را بگویم، شاید شخصاً آدم‌های بدی نبودند اما مزخرف گفته‌اند، خلافِ قطعیِ آیات گفته‌اند، با بی‌ادبی نسبت به ساحت مخلوق خدا کفران نعمت کرده‌اند.

جایگاه زن در نگاه تربیت دینی

در نگاه تربیت دینی زن وظایفی به دوش دارد که مرد نمی‌تواند آن وظایف را بعهده بگیرد، خیلی از کارهایی که ما با یکدیگر انجام می‌دهیم، اگر من نباشم شما می‌توانید انجام بدهید، اگر من و شما هم نباشیم کس دیگری انجام می‌دهد، اما تربیت انسان در خانواده، از عهده‌ی کسی برنمی‌آید، از عهده‌ی مرد هم برنمی‌آید.

اگر می‌خواهید ببینید چقدر فاصله است اینطور می‌گویم، شهریار می‌گوید:

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب         که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را

ولی خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این را قبول ندارد، به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌فرماید: «أمّا أخوكَ الحُسَينُ فَهُوَ ابنُ اُمِّكَ».[8]

بگو:

بجز از زهرا که آرد پسری ابوالعجائب         که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را

«أَمَّا أَخُوكَ اَلْحُسَيْنُ فَهُوَ اِبْنُ أُمِّكَ وَ لاَ أَزِيدُ اَلْوَصَاةَ بِذَلِكَ»، وقتی نام حسین [علیه السلام] می‌آید و می‌گویم پسرِ فاطمه [سلام الله علیها] است، نباید چیز دیگری به آن اضافه کنم. هرچه دارد از این مادر دارد.

در نگاه دین اگر زن بالاتر از مرد نباشد، نسبت به مرد هیچ کم ندارد، بلکه نقش‌هایی دارد که هیچ مردی نمی‌تواند جای او را بگیرد، بی‌بدیل است، استثنائی است، اتفاقاً انحصاری است.

متأسفانه مرد در دیدنِ این موضوع ضعیف باشد و زن هم در ندیدنِ این نقش سرخورده بشود و برود تا کارِ دیگری کند، وگرنه «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ». خدای متعال حکیم است، وگرنه این همه نبی، این همه آدم درجه‌ی یک، چرا وقتی می‌خواهی ضرب المثل بزنی و الگو معرّفی کنی و مثال عالی بیان کنی و شاخص مطرح کنی و نقطه‌ی آرمانی مشخص کنی که آنجا را ببینند، چرا دو زن را معرّفی می‌کنی؟ یک زن و یک مرد معرّفی می‌کردی!

بله ممکن است که از این ضرب المثل‌ها اعلی هم باشد، مثلاً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این دو زنی که قرآن کریم مثال زده است بالاتر است، ما هم قبلاً عرض کرده‌ایم که امکان دارد برای مفاهیم قرآنی مصداق‌های بالاتر یا مصداق‌های پایین‌تری وجود داشته باشد.

اما گاهی یک زن می‌تواند در جایی کاری کند که مردی نتواند آن کار را کند.

ضربه‌ای که همسرِ فرعون به تفرعونِ فرعون زد، هیچ کسی نمی‌توانست بزند، حضرت موسی علیه السلام هم نمی‌توانست این کار را کند. حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام خصم فرعون بود و فرعون ادّعا می‌کرد که او رقیب من در حکومت است، اما اینکه همسر فرعون مؤمنِ به حضرت موسی علیه السلام است، در این مثال تمامِ هیمنه‌ی او را شکست.

در آن مثال دیگر هم که «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا»، آنجا هم می‌گوید یک بانویی عفّتِ مطلقه‌ای به خرج داد، شرایط فراهم شد تا عیسی به این دنیا بیاید. بدونِ این مریم نمی‌شد که آن عیسی به این دنیا بیاید. همین را برای حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هم داریم، «فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ»،[9] اگر «فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ»، نتیجه‌ی آن احصان کامل و عفّت تامّه است.

نقش‌های انحصاری بانوان

در این عالم نقش‌هایی وجود دارد که بصورت انحصاری برای بانوان است، چند مثال عرض می‌کنم و بحث را برای فردا نگه می‌دارم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه‌ای بود که امیرالبیان، امیرالتوحید، امیرالکلام، سیّد العرب و العجم، بطل الابطال، فارس الحجاز، اما آن کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه‌ی فدکیه کرد را نمی‌توانست انجام بدهد، اگر می‌توانست که معنا نداشت زهرای مرضیه سلام الله علیها که هیچ وقت نقش مردانه نمی‌گرفت و خیلی در جامعه ظاهر نمی‌شد، چون باید کسانی را تربیت می‌کرد که علم کند به عالم شهدای کربلا را، اما در جایی کسی بجز ایشان نمی‌توانست این نقش را ایفا کند.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست برود و خطبه بخواند، بخاطر مرد بودن ایشان، نه این میزان تحریک عواطف رخ می‌داد، نه این میزان به وجدان‌ها ضربه زده می‌شد. صدیقه طاهره سلام الله علیها به وجدان‌ها سیلی زد؛ نه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌توانست اینطور از خود تعریف کند، چون اینطور اثر نمی‌گذاشت.

این دختر پیامبر است که باید بیاید و بگوید: ای بی‌انصاف‌ها! اینقدر علی زحمتِ شما را کشیده است.

وگرنه خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نمی‌تواند اینطور بفرماید.

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مرد بود و ممکن بود جنگ تلقّی بشود و بگویند او یک مرد نظامی است و می‌خواهد امنیت کشور را بهم بزند، و با ایشان درگیر نظامی بشوند، ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک بانوی باردار بود.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه خواندند، آنقدر این خطبه عمیق است که انگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از آیات قرآن کریم خطبه می‌خواند، از بس که به آیات تسلط دارد. مانند من نیست که حفظ کرده باشد، این آیات در سلول سلولِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه خواندند، این خطبه آنقدر فصیح و بلیغ است که ادیب عربی حدود سیصد سال بعد می‌گوید من نمی‌توانم باور کنم که یک زن خانه‌دار بتواند اینطور صحبت کند.

درست است که انکار کرده است، اما به عظمت خطبه اعتراف کرده است.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم در کربلا همینطور عمل کردند. من مقدّمه را عرض می‌کنم، اگر زنده باشم بعداً به خطبه خواهم پرداخت.

اگر نگران وضع جامعه هستیم

اگر در جامعه‌ای نگران وضع زنان هستید، اول نگران نگاه مردان باشید، منظورم از «نگاه مردان» صرفاً چشم‌چرانی مردان نیست، نگاه سخیف مردان به مقام زن.

دینداران نگران هستند که زنان جامعه طغیان کنند، نگران این نیستند که خودشان بی‌دینی رفتار می‌کنند و نگاهشان به زنان، نگاه درجه‌ی دو است، خودت کاری می‌کنی که او آن چیزهایی را که دوست داری را جلوه بدهد تا آدم حساب بشود.

اگر مردان جامعه عفّت و انسانیت و کمال و رشد و مهم‌ترین نقش‌های یک زن را بزرگ می‌دانستند، زنان بیچاره‌ای مجبور نمی‌شدند به اشتباه بیایند و جلوه‌ی دیگری از خودشان نشان بدهند. جامعه‌ای که زنان آن بیچاره‌ی جلوه‌گری هستند، مردان آن جامعه بیچاره‌تر از آن زنان هستند، این‌ها این کار را کرده‌اند، قدرت در دست مردان بوده است، نگاه سخیف از مردها بوده است. تمامیت‌خواهی و فرصت‌اندوزی و… مردان بیش از بانوان باید توبه کنند، برای اینکه به مقام مخلوق خدا اهانت کرده‌اند و او را ندیده‌اند.

مرد به خانه می‌آید و می‌گوید از صبح تا شب در حال تلاش هستم!

این وظیفه‌ی تو است! وقتی شوهر شده‌ای خدای متعال تو را نوکرِ خانه قرار داده است. بقیه باید شاکرِ این نعمت باشند ولی از کی تا بحال نوکر ادّعا می‌کند؟ از صبح تلاش کرده‌ای که تلاش کرده‌ای، باید تلاش می‌کردی! رازق هم خدای متعال است، وگرنه تو کاره‌ای نبوده‌ای.

این حرف یعنی اینکه من بیرون کار می‌کنم کار است، تو که آدم تربیت می‌کنی کاری نمی‌کنی، من کار می‌کنم! پناه بر خدا.

خودمان این کار را کرده‌ایم، بعد بر سرِ دیگری می‌زنیم.

روزی وضع جامعه به سمت اصلاح می‌رود که هر کسی سهم خطای خود را بپذیرد و سعی کند که اصلاح کند، و از ما شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اصلاً پذیرفته نیست… چون بقیه الگو نداشته‌اند، بقیه پیغمبر را پیغمبر می‌دانستند و دیگری جمل درست کرده بود و قابل قیاس نبود، ولی در مکتب اهل بیت اگر پیغمبر هست، یک صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها هست که روح بین دو پهلوی پیغمبر است، نور چشم پیغمبر است، میوه‌ی دل پیغمبر است، چیزی از پیغمبر کم ندارد، پیغمبر نماز شب خود را پشتِ درِ خانه‌ی او می‌خواند که خدا به او نگاه کند.

ما مانند آن‌ها نیستیم که بگوییم یک مرد ویژه هست و زن ویژه‌ای نداریم، ما صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها را داریم که شرفِ ائمه‌ی ماست، حجت خدا بر ائمه‌ی ماست. از ما به هیچ وجه پذیرفته نیست که نگاهِ زنانه و مردانه داشته باشیم. واضح است که منظور ما این نیست که همه یکی هستند، ولی نقش هریک باید بزرگ پنداشته شود.

اثرِ خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا چقدر خطبه و رجز خواند؟ نه اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ضعف داشت، اما شرایط مردانه‌ی او، شمشیر بدست بودنِ او، وسطِ نبرد بودنِ او چقدر اثر گذاشت؟ نهایتاً چند نفر به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیوستند. کاری به این موضوع ندارم که همه‌ی این عالم در دستِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، ولی در همین مسیر خطبه‌های سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنقدر اثر نداشت، اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها وقتی خطبه خواند… آن هم کجا؟ خطبه‌ای که خواند از خطبه‌ی مادرش سخت‌تر بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجد، پشت پرده خطبه خواند.

بالاخره همه‌ی کسانی که در مسجد مدینه بودند و خطبه را می‌شنیدند، یک ابوذر و مقداد و سلمان هم بینشان بود، اینجا عدّه‌ای حرامیِ ناپاکزاده‌ی بدچشم… حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینجا خطبه خواند.

وقتی خطبه به پایان رسید یزید چند مدل نشان داد که شکست خورده است، حتّی به زبان اعتراف کرد و قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به گردن نگرفت. یزید آنقدر خاک بر سر شده بود که جرأت نکرد کاری که کرده است را به گردن بگیرد! مگر آن‌ها نمی‌گفتند که قربة الی الله این کار را کردند؟ مگر تکبیر نمی‌گفتند؟

حضرت زینب کبری سلام الله علیها کاری کردند که یزید جرأت نکرد به گردن بگیرد، گفت من نمی‌خواستم این کار را کند و این کار بدون هماهنگی با من رخ داده است!

البته روشن بود، وگرنه چرا آن چوب را بدست داشت؟ اما گردن نگرفت.

هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه خواند و خلیفه‌ی اول قباله‌ی فدک را برگرداند، البته به این موضوع کاری ندارم که ناپاکزاده‌ای بعد از آن رذلی کرد، اما در مجلس کم آورد. هم وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخنرانی کرد یزید گفت که من نمی‌خواستم این کار را کنم.

این اثرِ کلامِ آن کسی بود که تا آن زمان کار به ظاهر مردانه هم نکرده بود.

زن اگر زن باشد لازم نیست مشق شمشیر کند، شمشیرِ او کلمات زبان او می‌شود، به لسان الله ناطق تبدیل می‌شود، با کلمات خود تیر می‌زند.

می‌گویند قمر بنی هاشم علیه السلام به دل علقمه زد، اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها با دست بسته و لباس دون شأن به خط زد. شما کجا در او کسری نسبت به شجاعت و ضعفی نسبت به صلابت و صولت دیدید؟

ان شاء الله خدای متعال مرحوم اردوبادی را رحمت کند، می‌گوید وقتی صحبت می‌کرد این چه بود؟ رعد بود؟ برق بود؟ طوفان بود؟ «أو أنَّ فِي غَابِ الإمَامَةِ لَبوَةً» یا شیری از بیشه‌ی امامت بود که «لِزَئيِرِهَا عَنَتِ الوُجُوهُ تَهَيُّبَا» وقتی نعره زد سلطان‌ها و سلاطین و رزمنده‌ها مانند موش فرار کردند، بلکه اصلاً گردن نگرفتند و اصل موضوع را انکار کردند.

اینجا کار خیلی سخت‌تر بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه لحظه‌ی آخر عمر شریف خود نتوانست هجوم را تحمّل کند، الآن حضرت زینب کبری سلام الله علیها بیست و یک روز است که در این هجوم است، ولی شکسته نشد… لازم نیست کارِ مردانه کند، زن اگر وظایف خود را انجام بدهد، به اندازه‌ی کافی شجاعت پیدا می‌کند، چون تیر و شمشیرِ او از جنسِ تیر و شمشیرِ مردان نیست، صاعقه‌ی او کلماتِ رعدآسای حکیمانه‌ی اوست که بر سرِ کفّار نازل می‌شود، قوّت هم دارد، بلکه وقتی می‌شنیدند می‌گفتند گویا حیدر صحبت می‌کند…

روضه و توسّل

روضه‌ی این روزها خیلی سخت است، روضه‌ی این روزها برای ما روضه‌ی خجالت است، چون در این مسیر، باری که امّت به دوش نگرفت را ناموسِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دوش گرفت…

حسین جان! شامی‌ها ناپاکزادگی کردند، ولی ما شرمنده‌ی شما هستیم… تو برای هدایت ما اینقدر هزینه کردی، ما برای هدایتِ خودمان اینقدر کمک نکردیم، نسبت به دیگران که هیچ…

قبلاً هم عرض کرده‌ام، من خیال می‌کردم خیلی مراعات می‌کنم که خیلی چیزها را نمی‌گویم، و خدای متعال هم شاهد است که برای آن چیزهایی که نمی‌گویم امید ندارم، ولی برای آن جملاتی که آتش می‌گیرم و نمی‌گویم امید دارم، چون دیگر نمی‌گویم که بخواهم ریا کنم… فکر می‌کردم خیلی مراعات می‌کنم…

انسان هم باید حقیقت را بیان کند که مظلومیتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معلوم بشود، زحماتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معلوم بشود، هم اینکه مجلس صاحب دارد.

وقتی اُحُد شد، حمزه سیّدالشّهداء را مُثله کرده بودند، عمه‌ی پیغمبر و خواهرِ حمزه سیّدالشّهداء خود را به منطقه‌ی اُحُد رساند، وقتی خواست بدنِ حضرت حمزه سلام الله علیه را ببیند، جوانان مدینه دو ردیف صف بستند که عمّه‌ی پیغمبر بدنِ پاره پاره‌ی برادر خود را نبیند…

وقتی مادرِ شهیدی بیاید می‌گویند که نحوه‌ی شهادتِ پسرش را برای او تعریف نکنید، اگر انسان محبّتی داشته باشد نمی‌تواند تحمّل کند…

برای قسمتی از روضه‌ی روز اول صفر است که مرحوم آیت الله کلباسی می‌گوید: من این روضه را با احتیاط خواندم، مختصر هم خواندم، شب خواب دیدم که در مجلسی هستم که دوست من در حال روضه خواندن است، او هم روضه‌ای خواند که هر کدام از شما صد مرتبه آن روضه را شنیده‌اید، همینکه آن جمله از دهان او خارج شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افتاد… امیرالمؤمنینِ خیبرشکن… من رفتم و این دوست روضه‌خوان خود را ساکت کردم و گفتم: بس کن! ببین آقا اذیت شد…

وقتی که حال حضرت بهتر شد به من فرمود: روضه‌ای که تو عصر خواندی، من اینطور شدم… این روضه همان چیزی بود که من خیال می‌کردم مراعات می‌کردم و می‌خواندم، ببینید آن مطالبی که نمی‌گفتم چه بوده است…

لذا من هم با اشاره رد می‌شوم…

بیست روز است که دخترهای جگرسوخته را از این شهر به آن شهر می‌برند، در این بیست روز حدودِ هجده روز است که اقوامِ شهدای انصار پول داده‌اند و دخترانشان را آزاد کرده‌اند، حدود هجده روز است که فقط دختران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و خواهران حضرت اسیر هستند، فقط نوامیسِ پیامبر… در این چند روز چند مرتبه این بزرگواران را در معرض قرار دادند… چند مرتبه در مقابل این بزرگواران مانور پیروزی رفتند… چقدر جگر سوزاندند… تازه امروز به ورودی شام رسیدند…

ورودی شام برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی دردناک بود، مقرّ دشنام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود… مردمانشان هم پست‌تر از همه جا بودند، چون از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیزار بودند… دوست داشتند کینه‌شان نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نشان بدهند… مردمان شام که مسلمان‌شده به دست معاویه بودند، وقتی نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آمد نعوذبالله به یاد منافقین و دشمنان خدا می‌افتادند، کینه داشتند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقط در یک شبانه‌روز پانصد نفر از رجال این‌ها را زده است، اگر هر قبیله‌ای مثلاً چهار پهلوان داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دو یا سه نفر از آن‌ها را در صفین زده بود، کینه‌ها در قلب‌ها می‌جوشید، خبر دادند ناموسِ آن کسی که همه‌ی شما را داغدار کرده است را آورده‌اند…

کاری نبود که از دستشان بر بیاد و انجام ندهند، اگر در روضه‌ی قتلگاه می‌گویند هر کسی هر چیزی داشت می‌زد، اینجا هم هر کسی هر کاری که توانست کرد…

به خدا پناه می‌برم از آن لحظه‌ای که به منطقه‌ی یهودیان رفتند و گفتند: ای آوارگان خیبر! دخترانِ آن کسی که هیمنه‌ی شما را شکست را برای انتقام آورده‌ایم… یزید هم امروز شما را آزاد گذاشته است…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 27 (وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا)

[5] سوره مبارکه تحریم، آیه 10 (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)

[6] سوره مبارکه تحریم، آیه 11 (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

[7] سوره مبارکه تحریم، آیه 12 (وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ)

[8] الأمالي (للمفید)، جلد ۱ ، صفحه ۲۲۰ (حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلْجَلِيلُ اَلْمُفِيدُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ أَيَّدَ اَللَّهُ تَمْكِينَهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلصَّيْرَفِيِّ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلزَّيَّاتِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ اَلْإِسْكَافِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلاَمَةَ اَلْغَنَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْعَامِرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنِ اَلْفُجَيْعِ اَلْعُقَيْلِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبِيَ اَلْوَفَاةُ أَقْبَلَ يُوصِي فَقَالَ – هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخُو مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اِبْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ صَاحِبُهُ وَ أَوَّلُ وَصِيَّتِي أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ وَ خِيَرَتُهُ – اِخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاهُ لِخِيَرَتِهِ وَ أَنَّ اَللَّهَ بَاعِثُ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ  وَ سَائِلُ اَلنَّاسِ عَنْ أَعْمَالِهِمْ وَ عَالِمٌ بِمَا فِي اَلصُّدُورِ – ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ يَا حَسَنُ وَ كَفَى بِكَ وَصِيّاً بِمَا أَوْصَانِي بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ يَا بُنَيَّ فَالْزَمْ بَيْتَكَ وَ اِبْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ لاَ تَكُنِ اَلدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّكَ وَ أُوصِيكَ يَا بُنَيَّ بِالصَّلاَةِ عِنْدَ وَقْتِهَا وَ اَلزَّكَاةِ فِي أَهْلِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا وَ اَلصَّمْتِ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ وَ اَلاِقْتِصَادِ فِي اَلْعَمَلِ وَ اَلْعَدْلِ فِي اَلرِّضَا وَ اَلْغَضَبِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ وَ إِكْرَامِ اَلضَّيْفِ وَ رَحْمَةِ اَلْمَجْهُودِ وَ أَصْحَابِ اَلْبَلاَءِ – وَ صِلَةِ اَلرَّحِمِ وَ حُبِّ اَلْمَسَاكِينِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ وَ اَلتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَفْضَلِ اَلْعِبَادَةِ – وَ قَصْرِ اَلْأَمَلِ وَ ذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ اَلزُّهْدِ فِي اَلدُّنْيَا فَإِنَّكَ رَهْنُ مَوْتٍ وَ غَرَضُ بَلاَءٍ وَ طَرِيحُ سُقْمٍ- وَ أُوصِيكَ بِخَشْيَةِ اَللَّهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلاَنِيَتِهِ وَ أَنْهَاكَ عَنِ اَلتَّسَرُّعِ بِالْقَوْلِ وَ اَلْفِعْلِ وَ إِذَا عَرَضَ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ فَابْدَأْ بِهِ وَ إِذَا عَرَضَ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْيَا فَتَأَنَّهُ حَتَّى تُصِيبَ رُشْدَكَ فِيهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَوَاطِنَ اَلتُّهَمَةِ – وَ اَلْمَجْلِسَ اَلْمَظْنُونَ بِهِ اَلسُّوءُ فَإِنَّ قَرِينَ اَلسَّوْءِ يُغَيِّرُ جَلِيسَهُ وَ كُنْ لِلَّهِ يَا بُنَيَّ عَامِلاً وَ عَنِ اَلْخَنَى زَجُوراً وَ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ نَاهِياً وَ وَاخِ اَلْإِخْوَانَ فِي اَللَّهِ وَ أَحِبَّ اَلصَّالِحَ لِصَلاَحِهِ وَ دَارِ اَلْفَاسِقَ عَنْ دِينِكَ وَ أَبْغِضْهُ بِقَلْبِكَ وَ زَايِلْهُ بِأَعْمَالِكَ لِئَلاَّ تَكُونَ مِثْلَهُ – وَ إِيَّاكَ وَ اَلْجُلُوسَ فِي اَلطُّرُقَاتِ وَ دَعِ اَلْمُمَارَاةَ وَ مُجَارَاةَ مَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ وَ لاَ عِلْمَ وَ اِقْتَصِدْ يَا بُنَيَّ فِي مَعِيشَتِكَ وَ اِقْتَصِدْ فِي عِبَادَتِكَ وَ عَلَيْكَ فِيهَا بِالْأَمْرِ اَلدَّائِمِ اَلَّذِي تُطِيقُهُ وَ اِلْزَمِ اَلصَّمْتَ تَسْلَمْ وَ قَدِّمْ لِنَفْسِكَ تَغْنَمْ وَ تَعَلَّمِ اَلْخَيْرَ تَعْلَمْ وَ كُنْ لِلَّهِ ذَاكِراً عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ اِرْحَمْ مِنْ أَهْلِكَ اَلصَّغِيرَ وَ وَقِّرِ مِنْهُمُ اَلْكَبِيرَ وَ لاَ تَأْكُلَنَّ طَعَاماً حَتَّى تَصَدَّقَ مِنْهُ قَبْلَ أَكْلِهِ – وَ عَلَيْكَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ زَكَاةُ اَلْبَدَنِ وَ جُنَّةٌ لِأَهْلِهِ وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ – وَ اِحْذَرْ جَلِيسَكَ وَ اِجْتَنِبْ عَدُوَّكَ وَ عَلَيْكَ بِمَجَالِسِ اَلذِّكْرِ وَ أَكْثِرْ مِنَ اَلدُّعَاءِ – فَإِنِّي لَمْ آلُكَ يَا بُنَيَّ نُصْحاً وَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ  – وَ أُوصِيكَ بِأَخِيكَ مُحَمَّدٍ خَيْراً فَإِنَّهُ شَقِيقُكَ وَ اِبْنُ أَبِيكَ وَ قَدْ تَعْلَمُ حُبِّي لَهُ وَ أَمَّا أَخُوكَ اَلْحُسَيْنُ فَهُوَ اِبْنُ أُمِّكَ وَ لاَ أَزِيدُ اَلْوَصَاةَ بِذَلِكَ وَ اَللَّهُ اَلْخَلِيفَةُ عَلَيْكُمْ وَ إِيَّاهُ أَسْأَلُ أَنْ يُصْلِحَكُمْ وَ أَنْ يَكُفَّ اَلطُّغَاةَ اَلْبُغَاةَ عَنْكُمْ – وَ اَلصَّبْرَ اَلصَّبْرَ حَتَّى يَتَوَلَّى اَللَّهُ اَلْأَمْرَ وَ لاٰ قُوَّةَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ  اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ.)

[9] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲ ، صفحه ۱۴۴ (وَ مِنْهَا مَا رَوَى اَلْحُسَيْنُ بْنُ رَاشِدٍ قَالَ: ذَكَرْتُ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ فَتَنَقَّصَتْهُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ رَحِمَ اَللَّهُ عَمِّي زَيْداً فَإِنَّهُ أَتَى أَبِيَ اَلْبَاقِرَ فَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ اَلْخُرُوجَ عَلَى هَذَا اَلطَّاغِيَةِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ يَا زَيْدُ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ تَكُونَ اَلْمَقْتُولَ اَلْمَصْلُوبَ بِظَهْرِ اَلْكُوفَةِ أَ مَا عَلِمْتَ يَا زَيْدُ أَنَّهُ لاَ يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَى أَحَدٍ مِنَ اَلسَّلاَطِينِ قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْيَانِيِّ إِلاَّ قُتِلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا حُسَيْنُ إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ وَ فِيهِمْ نَزَلَ ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْكِتٰابَ اَلَّذِينَ اِصْطَفَيْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَيْرٰاتِ  فَالظَّالِمُ لِنَفْسِهِ اَلَّذِي لاَ يَعْرِفُ اَلْإِمَامُ وَ اَلْمُقْتَصِدُ اَلْعَارِفُ بِحَقِّ اَلْإِمَامِ وَ اَلسَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ هُوَ اَلْإِمَامُ ثُمَّ قَالَ يَا حُسَيْنُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لاَ نَخْرُجُ مِنَ اَلدُّنْيَا حَتَّى نُقِرَّ لِكُلِّ ذِي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ)