«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، بویژه سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله الاعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
عنوان بحث ما فصل سوم از مجموعه «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» است، سعی میکنم بحث را فارغ از مباحث گذشته ادامه بدهم که عزیزانی که از قبل مطلع نیستند، این بحث بصورت مستقل معنا داشته باشد، برای همین جلسات اول را با مقدمه و آهسته جلو میروم که بحث نامأنوس نباشد.
«کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» یعنی چه؟ مگر ما بیش از یک امام حسین علیه السلام داریم؟ نخیر! بیش از یک امام حسین علیه السلام نداریم ولی هر کدام از ما و مردم دنیا روایتی از کربلا و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارند، که بسته به اینکه چقدر این روایت مطابق با آن حقیقتِ واقعه است، معرفتهای ذهنی ما نسبت به یکدیگر تفاوت دارد.
بر حسب اینکه بعضی از عزیزان سؤال میکردند که تو هدایت باطنی را چه میکند؟ هم در فصل قبل و هم جلسهی گذشته به این موضوع پرداختیم که ما که منکر هدایت باطنی نیستیم، ما که منکر شگفتیهای عجیب عاشورا و کربلا نیستیم، ما که منکر عظمت اشک نیستیم که اصلاً نمیدانیم چرا اینقدر اجر دارد، اما چه بخواهیم و چه نخواهیم هر کدام از ما روایتی از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داریم، روایتِ ما از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، از یک جهت باید واکاوی بشود که از کجا بدست آمده است، اولاً باید اعتبارسنجی شود، ثانیاً بدانیم اینطور نیست که سلایق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما روی نگاه ما به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و بالعکس اثر نگذارد. کاری به این موضوع ندارم که آن سلیقهی سیاسی اجتماعی چیست یا از نظر من خوب است یا خوب نیست، اما مستقیم روی نگاه ما به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اثر میگذارد، آنها هم از نگاه ما به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اثر میگیرند.
موضوع خیلی مهم است، این موضوع آنقدر مهم بوده است که بنده حدود شصت جلسه به این موضوع اختصاص بدهم و فکر نکنم موضوع تمام شده است، اتفاقاً جامعه ما بشدّت مبتلا به گرفتاریهایی در این موضوع است که اگر با یکدیگر درست گفتگو کنیم، صد جای دیگر میتوانیم از روی این الگو درست زندگی کنیم.
این موضوع را هم میدانیم که تصویر ذهنی ما از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قابل قیاس با حقیقتِ حضرت نیست، ملاک این است که مطابق باشد، وگرنه واضح و مشخص است که نمیتواند عینِ او باشد، اصلاً من چه کسی هستم که بخواهم حقیقتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بفهمم، اما بالاخره همان کورسویی که چیزی از حضرت میدانم که وقتی نام حضرت میآید اشک من جاری میشود یا وقتی گرفتار میشوم به او پناه میبرم یا به او تأسّی میکنم یا به او توجّه میکنم، بالاخره یک تصویر کوچکی در ذهن من هست. این تصویر کوچک خیلی مهم است. باید بدانیم که اولاً این تصویر ذهنی ما از کجا میآید، تصویر ذهنی ما از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، ورودیهای دینی ما کجاست؟ یک سری کتب درسی دوره دبیرستان است، مدرسه است، یا دانشگاه است؛ اندکی رسانه است، بخش جدّی این موضوع برای دینداران، از منبر و روضه است. آن کسانی هم که از پدر و مادرشان اخذ کردهاند، آنها هم از منبر و روضهای استفاده میکنند که پدر و مادرشان استفاده کردهاند. لذا روضه و شعر و مداحی و منبر را نباید ساده گرفت، چون اینها روی نگاه ما اثر میگذارند و نگاه ما را نسبت به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میسازند، پس خیلی حساس هستند.
یک جهتِ اینکه بندهی حقیر خیلی از روضهی دروغ بیزار هستم این است که تصویر ذهنی مخاطب را بهم میریزد. در ارتباطگیریِ مخاطب با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خلل ایجاد میکند.
در حالت عادی باید وقتی نام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میآید دل بلرزد.
وقتی آدم بخاطر یک فاجعه که شدّتِ خشونت دارد گریه میکند، عملاً از حضرت دور میشود.
ما اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نکشته بودند و فقط حضرت را یک مرتبه مقابل زن و بچهی ایشان تمسخر کرده بودند، اگر تا هنگام مرگ گریه میکردیم هم کم بود.
روضهی دروغ ذهن مخاطب را از حضرت دور میکند و آدرس غلط میدهد، یا روضهای که نعوذبالله ذلیلانه است… مظلومیت یک بحث است، اما مظلومیت ذلّت نیست. این مسائل خیلی مهم است، اینها عوامل تصویر حضرت در ذهن ماست.
ما در فصول گذشته اول در مورد جنگ روایت بحث کردهایم که جنگ روایت چیست، چگونه میتوان در یک مسئله آنقدر نقل ایجاد کرد که متوجه نشوی حق چیست و باطل چیست. در فصل یک گفتیم که چطور به کربلا آمدند و حضرت را مهدورالدم حساب کردند. در فصل دوم عرض کردیم که چگونه در جهان اسلام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک پرچمِ برافراشتهی قابل افتخار برای خیلیها نیست.
تصویر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در میانِ غیرشیعیان
خیلیها دوست دارند به دروغ بگویند که همهی جهان اسلام به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افتخار میکنند. اما این دروغی بیش نیست. نه اینکه جهان اسلام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دوست ندارند، دوست دارند، ولی ما در اصلاح تصویر ذهنی آنها کمکاری کردهایم و کسانی تصویر ذهنی آنها را تخریب کردهاند. کاری کردهاند که نمیشود سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای آنها الگو باشد. اگر هم حرفی از «الگو» بزنند اکثریت با اجمال میگویند، البته بنده کاری به استثنائات ندارم.
بلکه وقتی میگویند «سیّدالشّهداء الگوی ماست»، منظورشان این نیست که حضرت با یزید جنگیده است، منظورشان این نیست که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با منطق دستگاه خلافت جنگیده است، منظورشان این است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با عبیدالله جنگیده است، یعنی میگویند عبیدالله زور گفته است و حضرت قبول نکرده است! یعنی مسئله را تقلیل دادهاند.
عموم جهان اسلام (بجز موارد استثنائی) نسبت به امام حسین علیه السلام بیخیال هستند. فی الجمله حضرت را دوست دارند…
اما دوست داشتن اینطور است که شما معلم خود را اندازهای دوست دارید، پدرتان را اندازهی دیگری دوست دارید، امام حسین علیه السلام را اندازهی دیگری دوست دارید.
«دوست دارند» که محل بحث من نیست، طرف آنقدر گیج است که همینکه من این حرف را میزنم یک کلیپ میفرستد که فلان کس در فلان کشور گفته است که من امام حسین را دوست دارم! انگار من گفتهام که امام حسین را دوست ندارند!
به یک نفر از آنها گفتم: آیا تو این شخص را میشناسی؟ من کتابهای او را هم خواندهام!
من که نگفتم این شخص میگوید من امام حسین را دوست ندارم، اما در چه حد دوست دارد؟ ایام شهادت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای او مانند بقیهی ایام سال است، و تقصیری هم ندارد، چون چیزی نمیداند.
اگر عدهای از ابتدای کودکی شما چیز دیگری به شما گفته بودند، اگر پدر و مادر ما، ما را به خیمهی امام حسین علیه السلام نیاورده بودند و به جای دیگری برده بودند، ما هم مانند خیلیهای دیگری میشدیم.
اینها مظلوم هستند، مردم جهان اسلام در اوج مظلومیت هستند و ما به نظر بنده جزو ظالمها هستیم، چون وقتی کسی چیزی را نمیداند، شما باید درست روایت کنید تا بداند.
شما یک حقیقتی از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میدانید که حضرت اینقدر برای شما بزرگ است که فقط همین امسال یک ماه است که به جلسهی حضرت میآیید.
فرض کنید که شما برادری دارید که در فقر و فلاکت است، شما هم یک کاسبی آسانی بدست میآورید که نان حلال دارد و پُربرکت است. برادر شما میبینید شما خانه و ماشین خریدهاید و میتوانستید او را هم با خود همراه کنید. آیا به شما نمیگوید تو خیلی نامرد هستی؟
ما که بر سرِ سفرهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشستهایم، باید بقیهی جهان اسلام را هم بر سرِ این سفره بیاوریم. اگر اینها برادر ما هستند که به نظر من هستند، باید رسم برادری را بجا بیاوریم و اینها را بر سرِ سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیاوریم، اگر هیچ چیزی نگوییم که او چیزی متوجّه نمیشود. آیا این رسم برادری است که تنهاخوری کنیم؟
البته نباید طوری گفت که اعصاب طرف بهم بریزد و دیگر هیچ وقت نیاید.
بجای اینکه بگوییم «درست میگویند»، بهتر است طوری که اعصابشان بهم نریزد و ناراحت نشوند، زیباییها و حقایق سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به آنها بگوییم، او هم که حضرت را فی الجمله دوست دارد، زیر خیمهی حضرت بیاید.
ان شاء الله روزی همهی جهان اسلام، روز عاشورا یکپارچه عزای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را برگزار کنند.
اگر ما فکر میکنیم عاشق سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم، دوست داریم عالَم بر سرِ سفرهی حضرت بیاید، بلکه ان شاء الله کار به جایی برسد که مسیحیان و یهودیها هم دستهی سینهزنی داشته باشند. اتفاقاً این زمینهی هدایت است.
مگر وقتی ارامنه روز تاسوعا عزاداری میکنند، ما ناراحت میشویم؟ نه! ما افتخار میکنیم.
کمکاری از جانب ما بوده است که نتوانستهایم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به جهان معرّفی کنیم، دیگر زیباتر از این بزرگواران چیست؟
غربیها چند قهرمانِ لمپنِ مجازیِ فجازی موهوم دارند که به خوردِ فرزندانِ ما میدهند، ما پهلوانانِ بینظیر داریم، بعد میگویند هیچ چیزی نگویید و همه خوب هستند!
مسلّماً در اینصورت دیگر پهلوانان را نمیشناسند.
اکثریت در جهان اسلام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در بهترین حالت یک قهرمانِ خطاکار میدانند که درست تدبیر نکرد، وگرنه باید از اول با یزید بیعت میکرد، نه اینکه او را در کربلا پشیمان کنند و بخواهد نعوذبالله التماس کند.
منتها به حکم اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است او را دوست دارند. وقتی هم میگویند ما به او اقتدا میکنیم، یعنی اگر کسی مانند عبیدالله به ما بگوید که یا ذلیل شو یا کشته شو، به احترام امام حسین ما هم میگوییم کشته میشویم!
اما در درگیری سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با یزید و عدم بیعت و رفض فلسفه سیاسیِ زمان خودِ حضرت اینطور نمیگویند که الگو میگیریم، چون نمیتوانند اینطور بگویند، چون بر اساس آن زندگی میکنند و نمیدانند!
نکته اینجاست که از نظر بنده نود و هشت درصد مسلمانان، خیلی از حقایق را نمیدانند.
من با کسی که نمیداند دعوا ندارم، من با ناصبیای که چیزی نمیداند هم دعوا ندارم، من با آن ناصبی دعوا دارم که حقیقتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را میداند و دشمن است.
وگرنه طرف به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دشنام میداد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میدید که معاویه او را پُر کرده است، او را در خانهی خود میهمان میکرد و آن شخص درست میشد.
یعنی آن کسی که با شبهه دشمنِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است – که اکثریت جهان اسلام دشمنِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستند- من با این هم مشکل ندارم.
تصویرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در میانِ شیعیان
حال به جهان تشیّع میآییم، ما در جهان تشیّع امام حسینهای فراوانی داریم، یعنی امام حسینهایی که با هم متفاوت هستند. همه شیعه هستند و عصمت را قبول دارند ولی وقتی مطلبی راجع به امام حسین علیه السلام مینویسند، ردهها و سطوح متفاوتی دارد.
من در این قسمت بحث، دهه اول هم تحذیر کردم، الآن هم دوباره تحذیر میکنم، عزیزان! کارِ من این است! اصلاح طلب و اصولگرا، وقتی کتابی راجع به امام حسین علیه السلام مینویسند، امام حسینهایشان با یکدیگر تفاوت دارد. من نمیگویم کدامیک درست است، بلکه ان شاء الله من دل به هیچکدام نبستهام، نه میگویم درست است و نه میگویم غلط است، الآن هیچ اظهار نظری ندارم، اما بروید و کتابها و سخنرانیهایشان راجع به امام حسین علیه السلام را بخوانید. نگاه شما انقلابی یا ضدانقلاب یا هر چیز دیگری باشد، اینکه کدام خوب است و کدام بد است، من برای خودم سلیقهای دارم و از آن هم دفاع میکنم، من انقلابی هستم، اما هر کسی هر فکری دارد… در جلسات قبلی عرض کردم، شما به حجّت خودتان عمل کنید.
اگر شما به حجّت خودتان عمل کنید و من هم به حجّت خودم عمل کنم. ما هر اختلافی هم با یکدیگر داشته باشیم مشکلی نیست، من به این حجّت رسیدهام و شما به آن حجّت. هر وقت من به حقیقتِ دیگری رسیدم تغییر میکنم، شما هم هر وقت به حقیقتِ دیگری رسیدید تغییر کنید. الآن فکر میکنم نباید با یکدیگر دعوا کنیم، ما بر سرِ اصول مشترک هستیم، امام حسین علیه السلام را معصوم و مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را قبول داریم. امام حسین علیه السلام هر کاری که کرد درست عمل کرد. اما بروید و ببینید، اختلاف نظرهای سیاسی و اجتماعی… آن خانمی که مسئولیت سیاسی اجتماعی در حوزهی زنان دارد و ممکن است تنهی او قدری به تنهی فمنیست بخورد، اگر کربلا را تفسیر کند، با تفسیر شما تفاوت دارد. پست و مسئولیت و نگاه سیاسی و نگاه اجتماعی ما در اینکه کدام امام حسین در ذهن ماست، اثر دارد.
صد سال قبل وقتی میخواستند راجع به امام حسین علیه السلام حرف بزنند، خیلی با الآن تفاوت داشت، کدامیک دقیقتر است؟ قاعدتاً من نگاهی دارم، ولی میگویم بروید و بررسی کنید.
این انقلابی که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه داشت، که از نظر من حق حیات بر گردنِ جهان دارد، نگاهِ شیعیان را به مسئلهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تغییر داده است. من مسئله را تاریخی عرض میکنم، وقتی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آمد نگاه ما را نسبت به امام حسین علیه السلام عوض کرد. حال آیا درست است یا غلط است؟ من عرض میکنم بروید و بررسی کنید، به هر حجّتی که رسیدید عمل کنید.
راه حلِ اختلاف نظرها
اشتباه محض این است که ما در دوران غیبت بخواهیم به زور همفکر بشویم، زمانی خوب است همفکر شویم که من استدلال کنم و شما قبول کنید، یا شما اشکال کنید و من اشکال را بپذیرم. اینطور ممکن است همفکر شویم، اما غیر از این نمیشود. نمیشود در دوران غیبت شابلون بگذاریم و همه را از این اشکال هندسی رد کنیم تا همه یکشکل شوند.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم نمیخواستند ما یکشکل بشویم، میدانستند نمیشود. چون ما در دوران غیبت به یقین دسترسی نداریم. تفاوت نگاه داریم. در اکثر امور تفاوت نگاه داریم.
در یک خانه از آبی و قرمز تفاوت نگاه هست تا در مورد رأی دادن، چه کسی گفته است که ما باید از صبح تا شب یقهی یکدیگر را بکشیم؟ ما باید یاد بگیریم که با یکدیگر گفتگو کنیم، بگوییم من با این دلایل اینطور میفهمم، شما هم نظرتان را میگویید. اگر بیانصافی کنم هم باید روز قیامت جواب پس بدهم. اما شما در باطن من نیستید و من هم در باطن شما نیستم که بگویم فهمید و معاند است.
عباراتی از این دست، مانند معاند است، نیّتخوانی است. ما دستگاهِ نیّتخوانی نداریم.
هر کسی هم که در دوران تشتتِ شیعیان امام زمان ارواحنا فداه از نظر فکری، تفرّق عملی بین ما ایجاد کند، او قطعاً دشمن ما و از طرفداران ابلیس است.
شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ممکن است متشتت فکر کنند، چون حجّتها و نظراتشان تفاوت دارد، اما همدل هستند، شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نباید با یکدیگر دعوا کنند، نباید چون من طرفدار یک جریان فکری هستم و شما مخالف آن جریان فکری هستید، با یکدیگر یقهکشی کنیم. این کار اشتباه است. اگر حوصله داشتیم میتوانیم مباحثه کنیم اما حقِ دعوا کردن نداریم.
حال شما نگاه کنید، آقایی میگوید از نظر من امروز روز شهادت این امام عزیز هست، دیگری میگوید که از نظر من این زمان نیست؛ اما متأسفانه نسبت به یکدیگر توهین میکنند.
ما باید در اصول دقّت کنیم، اصول تشیّع معلوم است، توحید، نبوّت، امامت، عصمت، علم امام و… است، اما در مابقی امور ما حق نداریم به این راحتی به نیّت یکدیگر ورود کنیم.
حال مدام بگو وقتی شما زیارت عاشورا میخوانید که «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»، آیا انصافاً الآن در جامعهی ما اینطور است؟ یعنی آیا ملاک دوستی یا دشمنیِ ما امام حسین علیه السلام است؟ متأسفانه نه! با یکدیگر دعوا میکنیم.
آیا کربلا الگوست؟
حدود پنجاه شصت سال قبل که مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه با پهلوی درگیر شد، یک جریان فکری گفت که آیا ما الگویی برای این امر داریم یا نه.
توجّه کنید که من نمیخواهم بگویم که آیا این درست است یا نه، ولو اینکه من طرفدار باشم یا نه؛ البته بعداً نظر خود را خواهم گفت.
بنده به دنبال این هستم که روی منبر منطقِ بحث را مطرح کنم، و آرزو میکنم وقتی از اینجا بیرون رفتیم بیست نظر بیرون برود ولی همه قربة الی الله متوجّه شده باشند. اگر در این جزئیات صد درصد هم بر خلاف من باشد، من اصلاً ناراحت نمیشوم.
دوستانی که طلبه هستند و سن کمی دارند، وقتی میپرسند چکار کنیم، من تابحال به یک نفر هم نگفتهام که برو تاریخ بخوان. میگویم: نسبت به چه چیزی علاقه و استعداد داری؟
اینطور نیست که چون من تاریخ و کلام خواندهام و بیشتر روی امامت کار کردهام، بگویم همه به اینجا بیایند و اینجا خیلی مهم است. اینجا مهم است، فلسفه هم مهم است، فقه هم مهم است، عرفان هم مهم است، تفسیر هم مهم است، حدیث هم مهم است، تو ببین استعداد و علاقهات در چه چیزی است.
اینطور نیست که همه باید به سمت من بیایند، بلکه همه باید به سمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروند.
باید از هر کسی که به خودش دعوت میکند فرار کرد!
او امام باقر علیه السلام است که او هم به خودش دعوت نمیکند، درواقع به خدا دعوت میکند، فرمود: فلانی! فلانی! «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»[4] بروید و شرق و غرب عالم را جستجو کنید و بیایید، «فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلاَّ شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ» میبینید که علم صحیحی بجز نزد ما اهل بیت نیست.
امام باقر علیه السلام در این حدیث هم همینطور نفرمودند بیا، بلکه فرمودند برو و جستجو کن و بعد بیا.
برای همین ما تعصّب نداریم و مانند بعضی از برادران دیگر که بعضی از اصحاب پیغمبر فجایعی آفریدند، بگویند همه را با هم قبول میکنیم.
ما اینطور نیستیم.
ما هر کسی که لزوماً شاگرد امام صادق علیه السلام باشد را دوست نداریم، ما همه را زراره نمیدانیم. زراره معصوم نیست ولی میدانیم که خیلی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت کرده است. آیا همه اینطور هستند؟ نه! بعضی از یارانی که به درِ خانهی امام صادق علیه السلام میآمدند ملعون هم بودند، نفوذی هم بودند. ما همینطور نمیگوییم همه خوب هستند، همه خوب نیستند. ما دین خود را از هر کسی که از راه برسد نمیگیریم، ما در هیئت به همه احترام میگذاریم ولی دین را از هر کسی نمیگیریم. من در خیمهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نوکر همه شما هستم ولی دین خود را از شما نمیگیرم. شما هم دینتان را از من نگیرید. یا از مرجعتان بگیرید، یا از منطقِ من (اگر منطق داشتم و درست گفتم و استدلال را پذیرفتید).
حدود پنجاه شصت سال قبل که انقلاب کم کم در حال راه افتادن بود، عدّهای گفتند که آیا الگویی برای مبارزه با طاغوت در دین داریم یا نه؟ یعنی نیازی پیدا شد.
حوالی سال 42 و 43 که میخواستند امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را تبعید کنند، عدّهای نشستند و فکر کردند که آیا ما الگو داریم یا نه؟
از آن طرف هم عدّهای موافقِ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نبودند، آنها هم شیعه بودند.
اینها هم فکر کردند که ببینند آیا این کار درست است یا درست نیست.
یکی از آن جاهایی که به نظر میرسد خیلی معرکهی آراء میآید، این کربلا بود. بحث بر سر این موضوع پیش آمد که کربلا چیست؟ حرکت است؟ نهضت است؟ خروج است؟ قیام است؟ فرار است؟ عملیات استشهادی است؟ چیست؟
هر کسی نسبت به هر نگاهی که داشت، چیزی گفت که جلوتر عرض خواهم کرد.
یک نفر گفت که امام حسین علیه السلام رفت که اصلاً حکومت تشکیل بدهد، یک نفر گفت امام حسین علیه السلام میخواست فرار کند و اگر کاری به حضرت نداشتند که حضرت کاری به اینها نداشت، یک نفر گفت امام حسین علیه السلام رفت کشته شود تا یک سیلی به گوش تاریخ بزند تا تاریخ را بیدار کند، یک نفر گفت امام حسین علیه السلام رفت کشته شود تا گناه شیعیان را ببخشند، ده نوع دیگر هم گفتند.
حال تا جلسهی بعد به این موضوع فکر کنید که امام حسین سلام الله علیه برای چه به سمت کربلا رفتند؟
یک نفر گفت ما اصلاً کلاً نمیفهمیم و نمیدانیم حضرت چکار کرده است، یک نفر گفت که یک تکلیف خاص برای امام حسین علیه السلام بوده است و به ما مربوط نیست.
ما در اینجا باید ببینیم که امام حسین علیه السلام میخواستند چکار کنند؟
همینطور که میبینید بحث خیلی مهمّی است، هم خودِ این موضوع یک بحث مهم است، هم یک الگو برای فهمِ بقیهی جاهای تاریخ است، اگر با همین الگو کنکاش کنیم، بعداً میتوانیم کارهای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را تحلیل کنیم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند چکار کنند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواستند چکار کنند…
با همین الگو میتوانیم بفهمیم که امروز چه خبر است، چه کسانی ذهن ما را مدیریت میکنند؟ چرا عدّهای دوست دارند ما را با جَو اداره کنند و دوست ندارند ما فکر کنیم؟
چون دستِ مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین پُر است، ترس ندارد. میگوید برو جستجو کن و بعد بیا تا بحث کنیم.
آن کسی که آلودگی دارد دوست ندارد کسی راجع به این موضوعات حرف بزند.
زمان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صد آخوند مهم بودهاند، یک نفر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند و بقیه هم نظرات دیگری داشتند. اگر واقعاً نتوانیم از حضرت دفاع کنیم، برای چه اینجا هستیم؟
روضه وداع سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
شب جمعه است، در چند روایت داریم، من این روایات را کنار هم میگذارم، ما امشب چند میزبان داریم، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه… آن برادرِ بزرگی که هر وقت هر دردسری بود به جان خرید، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تا زمانی که زنده بود، شبهای جمعه بر سرِ مزارِ برادر خود میرفت.
در روایت هست که امام حسن مجتبی علیه الصلاة و السلام میزبان زائران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است…
حسین جان! ما هم گرچه دوریم، به یاد تو سخن میگوییم…
امام زین العابدین صلوات الله علیه، امام صادق علیه الصلاة و السلام… هر سه هم دور مادرشان زهرای اطهار سلام الله علیها…
ان شاء الله خدای متعال امشب بخاطر این آرزوی ما که امشب دوست داشتیم زائرِ صحن و سرای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشیم، در پروندهی ما یک زیارتِ قبول در محضرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها بنویسند و به ازای این دلِ سوخته که ما آنجا نیستیم، خدای متعال ما را با امام زمان ارواحنا فداه، در سفری در معیّت حضرت به صحن و سرای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ببرد.
هر کاری کردند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا نگران نمیشد، اما وقتی تنهای تنها شد و دیگر یار و یاوری نبود، یک وظیفه داشت و آن هم به خودِ حضرت ربط نداشت، آن هم ناموسِ پیغمبر بود، نسبت به آنها حساس بود…
وقتی به وسط میدان رفت، «نَظَرَ یَمیناً وَ شِمالاً»، وقتی چپ و راست را نگاه کرد، دید همه افتادهاند. در یک نقل متأخری دارد که آنها را صدا کرد، «يا مُسْلِمَ بْنَ عَقيل، وَ يا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا يَحْيَى بْنَ كَثير، وَ يا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ يا إِبْراهِيمَ بْنَ الحَصيْنِ، وَ يا عُمَيْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ يا أَسَدُ الْكَلْبِىُّ، وَ يا عَبْدَاللّهِ بْنَ عَقيل، وَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ يا داوُدَ بْنَ الطِّرِمّاحِ، وَ يا حُرُّ الرِّياحِىُّ، وَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، وَ يا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ، مالي أُناديكُمْ فَلا تُجيبُوني»، چرا جواب نمیدید؟…
سپس چون لشگر دشمن ادعای مسلمانی داشتند، صدای حضرت بلند شد: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟» آیا کسی هست که از ناموس پیغمبر دفاع کند؟
دشمن گفت: بالاخره توانستیم حسین را به سمتی ببریم که ابرازِ نگرانی کند، برای همین هلهله کردند…
بانوان حرم دیدند که لحظات آخر عمر شریف سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، آقا هم در لحظهی معراجِ خود، نگرانِ آنهاست… خیلی دلشان سوخت… «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ وَالبُکَاء» صدای گریهشان بلند شد…
آقا برگشتند…
خانمها میدانستند که دیدارِ آخرِ حضرت یک نشانی دارد، آن لحظه این لحظه بود، وقتی حضرت آمد خانمها و خواهران و فرزندان خود را یک به یک نگاه کرد، دخترِ سهساله را نگاه کرد و تا شام رفت، خواهر را نگاه کرد و تا کاخِ عبیدالله معلون و یزید ملعون را دید، یک به یک…
بعد فرمود: «یَا بَنَاتَ رَسُولِ اللَّهِ اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ» ای دخترانِ پیامبر! برای بلا آماده باشید، «اَنَّاللّه حاميكُمْ وَحافِظُكُمْ» خدا نگهدارِ شما باشد…
بعد به خواهر فرمود که خواهرم! «اِیتینی بِثَوْبٍ عَتیقٍ لا یرْغَبُ اَحَدٌ فیهِ مِنَ القَوْمِ اَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیابی لِئَلاَّ اُجَرَّدَ مِنْهُ بَعْدَ قَتلی» لباس کهنهای که کسی به آن طمع نکند بده تا من زیر لباسهای خود بپوشم، نمیخواهم مرا برهنه کنند…
سیّد بن طاووس میگوید این لباس را هم…
منسوب به حضرت حجّت ارواحنا فداه است که «أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ» سلام بر آن بدنِ غارتشده…
همینکه حضرت فرمود «اِیتینی بِثَوْبٍ عَتیقٍ…» خانمها به نگرانی شدید افتادند و متوجّه شدند که این آخرین دیدار است…
عزیزدردانهی حضرت، دخترِ اوست که با پدر رودربایسی کمتری دارد، جلو آمد و عرض کرد: «یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟» بابا! خودت را برای مرگ آماده کردهای؟
دید که حضرت سر مبارک خود را پایین انداخت و اشک حضرت میآمد، اشک حضرت میآمد و جواب نداد… دختر حضرت عرض کرد: ما را بین اینها تنها نگذار…
دید حضرت سر مبارک خود را بلند نکرد… سابقه نداشت چیزی از بابا بخواهد و حضرت جواب ندهد، وقتی دید سرِ مبارکِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پایین است و اشک میریزد، دختر هم شروع کرد بلند بلند گریه کردن… حضرت بچّه را به همان سینهی خونین چسباند، فرمود: «لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی» تا زمانی که من زنده هستم اینطور مانند ایتام در برابر من ضجّه نزن… بعد وصیّتی کرد و فرمود: «وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِی تَأْتِینَهُ یَا خَیْرَهَ النِّسْوَان» وقتی دیدی من از دنیا رفتم، توقع دارم عمّه را در قتلگاه تنها نگذاری…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۳۹۹ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ اَلْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلاَّ شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ .)