کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ – فصل سوم؛ قسمت دوم

7

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ هجدهم مردادماه ۱۴۰۲، در “خیمة الحسین علیه السلام” میدان هفت تیر تهران، به ادامه سخنرانی  با موضوع “کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، بویژه سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله الاعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تبیین بحث

عنوان بحث ما فصل سوم از مجموعه «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» است که از جلسه گذشته شروع کرده‌ایم.

این بحث یک بحث مقدّماتی به نام «جنگ روایت‌ها» داشته است که در https://www.hkashani.com/?cat=5364 موجود است، فصل اول و دوم این موضوع هم سی جلسه است که در https://www.hkashani.com/?cat=5559 موجود است.

سعی می‌کنم بحث را طوری پیش ببرم که عزیزانی که از بحث‌های قبلی مطلع نیستند، این بحث بصورت مستقل دارای معنا باشد، گرچه اگر کسی علاقه‌مند باشد آن مباحث به این مطالب ربط دارد.

«کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا» یعنی چه؟ مگر ما چند امام حسین داریم؟

ما فقط یک امام حسین علیه السلام داریم و یک کربلا.

این موضوع را هم قبول داریم که ممکن است حتّی گبر هم با هدایت باطنی حضرت زیر و رو بشود و تغییر کند و هدایت شود. اما آن چیزی که مسلّم است این است که ما بصورت مستقیم با خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طرف نبوده‌ایم، کمااینکه با بقیه ائمه علیهم السلام بصورت مستقیم طرف نبوده‌ایم. حتّی با خیلی از اتفاقاتی که در روزگار ما رخ داده است، ما بصورت مستقیم طرف نبوده‌ایم. مثلاً در این موضوع که آیا نازی‌ها یهودی‌ها را کشته‌اند یا نه، ما نبوده‌ایم.

ما نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بصورت مستقیم طرف نیستیم، نگاه ما به حضرت آن چیزی که تصویر ذهنی ماست، همان چیزی که وقتی گیر می‌کنیم به او پناه می‌بریم و به او متوسّل می‌شویم و وقتی نام او می‌آید اشک ما جاری می‌شود، که ممکن است بخشی از این عنایت حضرت است یا هدایت باطنی است، اما یک تصویری هم در ذهن ما هست. این تصویری که از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در ذهن ما هست، با تصویر ذهنی یک فرانسوی تفاوت دارد، او یا جهل دارد یا یک تصویری دارد که ممکن است با تصویر ذهنی شما متفاوت باشد.

این تصویر از کجا در ذهن ما نشسته است؟ آن حاصل روایتی است که ما قبول کرده‌ایم.

در اینجا منظور از روایت «حدیث» نیست، ما تصویری در ذهن خود داریم که آن تصویر ذهنی ما حاصلِ یک روایت است.

یعنی ممکن است شما صد حدیث خوانده‌اید و دویست قصه شنیده‌اید و پانصد ساعت منبر شنیده‌اید و چند سریال دیده‌اید و روزنامه خوانده‌اید و تعزیه دیده‌اید، مجموعه‌ی این‌ها یک تصویر ذهنی برای شما ایجاد کرده است، وقتی نام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید آن تصویر در ذهن شما تداعی می‌شود، و شما یک روایت راجع به امام حسین علیه السلام دارید که اگر از شما بپرسند «امام حسین علیه السلام کیست؟»، شما شروع می‌کنید به حرف زدن، شما او را می‌شناسید و برای شما غریبه نیست.

این روایتی که تصویری در ذهن شما ایجاد کرده است از کجا آمده است؟ این موضوع خیلی مهم است که اصیل باشد.

ما که با یک امر موهوم یا با یک چیز خیالی یا با یک افسانه طرف نیستیم، ما که با یک سریال تخیّلی یا یک قهرمان پوشالی طرف نیستیم، ما با یک حقیقت طرف هستیم.

ما انکار نمی‌کنیم که آنچه در ذهن ماست نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هیچ است.

من جستجو کرده‌ام و برای این موضوع یک مثال پیدا کرده‌ام، فرض کنید کنگره بزرگداشت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه است، تمبر علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه چاپ می‌کنند، وقتی شما آن تمبر را می‌بینید می‌گویید علامه طباطبایی است، مثلاً نمی‌گویید علامه امینی است. ولی این تصویر کوچک نسبت به حقیقتِ علامه طباطبایی چیست؟ این هم علامه طباطبایی هست و هم علامه طباطبایی نیست.

آن امام حسینِ ذهنِ ما امام حسین هست، ولی امام حسین نیست. هم اصالت دارد، هم اصلاً قابل قیاس نیست. ما نمی‌خواهیم ادّعا کنیم که ما امام حسین شناس هستیم، اما امید ما این است که این تصویر کوچکی که داریم، ولو اینکه بخاطر این تصویر کوچک…

فکر نکنیم یعنی می‌گویم چون کسی تازه رسیده است این تصویر کوچک را دارد، بلکه اگر صد هزار کتاب خوانده باشی و صد هزار ساعت فکر کرده باشی، باز هم ظرف ما برای فهم او کوچک است، غیر از اینکه چیزهایی دارد که ما واقعاً نمی‌دانیم چیست.

بحث ما در این شب‌ها نمی‌خواهد بگوید که همه‌ی حقیقت است.

گاهی عزیزی تماس می‌گیرد و چون همه‌ی موضوع را ندیده است می‌گوید شما عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به یک تصویر ذهنی تبدیل کرده‌اید! می‌گویم: اینطور نیست، شک نیست که این تصویر ذهنی ما از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حکایت می‌کند، با هم تفاوت دارد، نگاه‌های سیاسی اجتماعیِ ما روی امام حسینِ باورِ ما تأثیر دارد. این موضوع یک نگرانی در ما ایجاد می‌کند که کدام حسین علیه السلام؟ چون ما به دنبالِ آن امام حسین سلام الله علیه حقیقی هستیم، ما با یک حقیقت طرف هستیم و آن عظیم است و برای ما مهم است. ما از بین جمع‌بندی‌ها، به دنبالِ آن جمع‌بندیِ حقیقی هستیم.

ما به دنبال این نیستیم که چیزی در ذهن ما باشد و ما نام او را «امام حسین» بگذاریم و هیچ ربطی به امام حسین نداشته باشد!

دغدغه‌ی ما این است که اصیل باشد، معترف هم هستیم که هرچه اصیل باشد باز هم به نسبتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هیچ چیزی نیست، ما مطمئن هستیم که اگر برزخ او را ببینیم مبهوتِ او می‌شویم، این‌ها نیست که در ذهن ماست، ما یقین داریم که شناخت ما از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با شناخت کسی مانند آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فاصله دارد، چه برسد به شناختِ قمرِ بنی هاشم سلام الله علیه از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، چه برسد به شناختِ زهرای اطهار سلام الله علیها از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه.

درواقع به اندازه‌ی توان اندک خود از حضرت سخن می‌گوییم، می‌خواهیم راجع به حضرت حرف بزنیم، ادّعایی هم نداریم که ما او را شناخته‌ایم، دغدغه‌ی ما این است که فقط در همین تصویرک کوچک تطابق داشته باشد، ولو اینکه کم است. برای همین اصالتِ این موضوع برای ما مهم است، برای همین برای ما مهم است که چه چیزی تصویر ذهنی ما را درست می‌کند.

وقتی بنده جوان‌تر بودم و فکر می‌کردم باید با بعضی چیزها مبارزه کنم، کمی تند و تیز راجع به روضه دروغ موضع‌گیری می‌کردم، الآن دیگر حوصله‌ی این موضوع را ندارم، اما دغدغه‌ی من همین بود که شما تصویر ذهنیِ آن کسی که امام حسین علیه السلام را کلاً از چند روضه می‌شناسد را خراب می‌کنید، امام حسینِ واقعی چیزی کم ندارد که لازم داشته باشد به او دروغ ببندیم، مثلاً چیزی بگوییم که بقیه گریه کنند!

همه‌ی زیبایی عالم، همه‌ی محبّت عالم، همه‌ی مظلومیتِ عالم در آنجاست، اصلاً لازم ندارد که ما بخواهیم کم و زیاد کنیم. این کار ناخواسته جسارت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که ما بخواهیم چیزی را اضافه کنیم که مردم گریه کنند! بلکه مردم باید رشد کنند که وقتی نام حضرت می‌آید گریه کنند، یعنی تفاوت آن کسی که بیست سال است به هیئت می‌رود با آن کسی که تازه به هیئت آمده است باید در این موضوع باشد که وقتی نام حضرت می‌آید گریه می‌کند، نه اینکه آنقدر سنگدل شده باشد که حتماً باید طورِ خاصّی خوانده بشود، «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استَعبَر».[4]

یعنی من باید بعضی اوقات برگردم و با خودم خلوت کنم که ببینم آیا وقتی نام حضرت می‌آید تکان می‌خورم یا نه، بعد بروم و روی ایمان خود شک کنم، بگویم چه اتفاقی رخ داده است که وقتی نام حضرت را بردند من نلرزیدم.

این‌ها هم مطالبی نیست که ما بخواهیم در این دهه بحث کنیم، این‌ها کاری به تصویر ذهنی ندارد، این‌ها اثرِ وجودیِ خودِ حضرت است. داغ بودنِ حرارتِ حضرت، فقط برای تصویر ذهنی ما نیست، این برای اثرِ وجودیِ خودِ حضرت است، یک حقیقتِ زنده است. خیلی‌ها این موضوع را تجربه کرده‌اند که روز عاشورا صبح یک حالی دارند، وقتی به ظهر می‌رسد اضطراب دارند، هنگام عصر حالی دارند، شام غریبان همه بیچاره شده‌اند.

حدود هزار و چهارصد سال از آن حادثه گذشته است ولی حقیقتِ زنده است. برای من که تجربه‌ی روضه خواندن دارم، هیچ روضه‌ای سخت‌تر از روضه‌ی خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نیست، من که اصلاً با روضه خواندنِ از سایرِ شهدای کربلا، از روضه‌ی خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرار می‌کنم، روضه‌ی خودِ حضرت کمرشکن است.

این‌ها چیزهایی نیست که با تصویر ذهنی اتفاق بیفتد، باید این‌ها را تماشا کرد، این‌ها حقایقِ وصف‌ناشدنی است. اگر کسی خیال کند می‌تواند بحر را در کوزه کند، درواقع سرِ کار بوده است. امام حسین علیه السلام را نمی‌شود به قالبِ سخن درآورد. نه چون منبری ضعیف است (که ضعیف است)، اما پیامبر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: علی جان! من هم که رسولِ ختمی‌مرتب هستم، با این الفاظ ادبیات عرب که اشرف زبان‌هاست، نمی‌توانم تو را به قالب الفاظ بیاورم.

اینجا عجز برای پیامبر نیست، عجز برای قالب است، وگرنه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حقیقتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمی‌شناسد، ولی نمی‌داند باید چطور بگوید. لفظ مانند ظرف است و کشش ندارد که علی را در آن وصف کرد.

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه برای قمر بنی هاشم صلوات الله علیه می‌گوید: خلاصه‌ی پدرش است و پدرش خلاصه‌ی خدا!

سِرُّ أبِيهِ وَ هُوَ سِرُّ البَارِي                مَلِيكُ عَرشٍ عَالِمُ الاَسرَارِ

ما در جلسات بعد می‌خواهیم راجع به تصویرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و اینکه کجا تصویر خطاست و کجا تصویر درست است، با یکدیگر گفتگو و گفتمان و فکر کنیم، اما این تذکر لازم است که اگر ما صد هزار ساعت هم حرف بزنیم، ما چیزی از حقیقتِ او نمی‌دانیم، در نهایت باید بدانیم که عاجز هستیم.

ما در نهایت نمی‌دانیم که چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینقدر به این جلسات عنایت دارند، نمی‌دانیم که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این دنیا رفته است و در نعمات الهی غرق است، یعنی چه که ضجّه می‌زنند؟

ممکن است من الفاظی را که شنیده‌ام را بگویم و شما هم همراهی کنید، ولی قابل درک نیست. نمی‌فهمین که اهل بهشت بر او گریه می‌کنند یعنی چه!

آن خوش توفیق این را از روی روایت گفته است که «در بارگاه قدس که جای ملال نیست».

ما فقط می‌فهمیم که این روضه تکراری نمی‌شود و بلکه حرارت پیدا می‌کند، شبیه همان نعمات بهشتی است که هر مرتبه به آن‌ها می‌رسد، نعمتِ تازه است. می‌گویند شبیه قبلی است، ولی تکراری نمی‌شود! «لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا»،[5] این‌ها آن چیزهایی نیست که ما بتوانیم بفهمیم.

تذکّر این امر لازم است که اگر بحث را به جاهای اندیشه‌ای بردیم، درواقع در ساحل بحث هستیم، ما که به حقیقتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دسترسی نداریم، حقیقتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالاتر از آن است که امثال من بفهمند.

جایگاه اشک

چه سِرّی در این موضوع هست که فرمود «مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا»[6] هیچ کسی گریه نمی‌کند مگر اینکه به مادر ما می‌رسد. یا خبر این امر به زهرای اطهر سلام الله علیها می‌رسد، یا انگار هدیه‌ای به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داده‌اند، به هر معنا باشد عجیب است، در ادامه می‌گوید انگار به حضرت کمک کرده‌اند!

اصلاً این روایت که چند روایت است و اوتاد شیعه هم نقل کرده‌اند، هم زراره و هم ابوبصیر نقل کرده‌اند، چیست؟

اینجا آدم می‌فهمد که نباید این گریه را کوچک درنظر گرفت.

حکیمِ علی الاطلاق که کارِ بیهوده نمی‌کند، اگر کسی عقل داشته باشد می‌فهمد که گنج و نجاتبخشی عالم، آن چیزی که خیال مادرِ حقیقیِ عالم وجود را راحت می‌کند، حتماً چیزی در آن هست! خدا می‌داند که چیست.

این اشک چیز خیلی عجیبی است.

بلکه در روایت هست که اگر کسی به حالِ یک شیعه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که مظلوم است گریه کند هم همینطور است، این هنرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که توسعه داده است.

وإنَّ الرّاحِلَ إلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ

یکی از دردهای شدید ما این است که آن خیمه‌ای که حبیب و حرّ را کنار هم می‌نشاند، وقتی به ما می‌رسد، ما بر سرِ آن دعوا می‌کنیم! پناه بر خدا از گیج بودن!

نه اینکه بعضی از حرف‌ها غلط نیست، یا بعضی از نقدها وارد نیست، اما ما حقِ شقاق و نزاع و مراء نداریم.

زیارتی که امام هادی صلوات الله علیه برای یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کرده است و در «اقبال» سیّد بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف است و به امام هادی علیه السلام منسوب است را نگاه کنید، کلمات را که همینطوری کنار هم نمی‌نویسند. قدیمی‌ترین صحابی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حبیب است، جدیدترین صحابی هم حرّ است، امام هادی علیه السلام این دو صحابی را کنار هم قرار داده است، «اَلسَّلَامُ عَلَی حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِی، اَلسَّلَامُ عَلَی الْحُرِّ بْنِ یزِیدَ الرِّیاحِی»، اگر کسی دقّت کند می‌فهمد «وإنَّ الرّاحِلَ إلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ»، تو یک قدم بیا…

چند زیارت اصحاب داریم که در همه‌ی آن‌ها نام حرّ و حبیب در کنار یکدیگر است.

ما نمی‌خواهیم بگوییم همه‌ی اصحاب یک درجه دارند، بلکه همه‌ی پیامبران هم یک درجه ندارند، «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»،[7] همه انبیاء از یک حدّی بالاتر هستند، ولی بین خودشان رده‌بندی هست، حتماً بین اصحاب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم رده‌بندی هست، در این موضوع شکّی نیست، اما وقتی این دو نفر را کنار هم می‌گذارد، درواقع می‌گوید اگر تو بیایی، من باقی مسیر را می‌بَرَم.

من گیج هستم و بجای اینکه به این موضوع توجّه کنیم که باید ما را دور این خیمه جمع کند، مدام به تفرّق می‌اندیشیم! پناه بر خدا.

این گریه خیلی عجیب است، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ما را رصد می‌کردند که آیا ما گریه می‌کنیم یا نه، من این موضوع را اینطور می‌فهمم که آن‌ها به دنبال نجات ما بودند، می‌بیند اگر بخواهد من را نجات بدهد باید یک بسته‌ی بزرگ معرفتی داشته باشد، البته آن موضوع هم سر جای خود ضروری است، باید کنار هریک از ما یک مربّی هم قرار دهند، اگر کسی این مربّی را پیدا کند ضروری است و خوب است، اما یک راهی هست که اگر کسی بخواهد مسیر درستی داشته باشد – البته شروطی دارد  این است که در خط قرار بگیرد، آن هم اشک است. بشرطی که آدم این را خراب نکند و از بین نبرد. ما نمی‌فهمیم این گریه چیست، ولی همه محسوس تجربه کرده‌اند که هر کسی در خیمه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کرده است، این گریه با آن گریه‌ای که بیرون برای دنیا می‌کنند و طرف بعد از آن افسردگی می‌گیرد تفاوت دارد، بهجت‌آور است، فرح‌بخش است، محسوس هم هست، هر کسی این موضوع را تجربه کرده است می‌داند. این رزق از آسمان است و شکر لازم دارد، اقل شکر این است که ما بر خلاف مسیرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکت نکنیم.

إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ

«إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»، خدا کند که ما این جمله را راست بگوییم: ما با هر کسی که با شما در دوستی است، در سلم هستیم.

البته متأسفانه ما خیلی اوقات اینطور نیستیم و در زیارت عاشورا دروغ می‌گوییم، «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»، هر کسی با شما در دشمنی باشد من با او در دشمنی هستم.

شما جبهه‌گیری‌های جامعه را نگاه کنید، آیا واقعاً اینطور است؟ نیست!

چند ماه دیگر انتخابات مجلس است و خواهید دید که خیلی‌ها یکدیگر را می‌درند! عدّه‌ای عدّه‌ی دیگری را به بهانه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌درند، عدّه‌ای عدّه‌ی دیگری را به بهانه‌ی مجلس می‌درند، عدّه‌ای عدّه‌ی دیگری را به بهانه‌ی نگاه‌های سیاسی و اجتماعی می‌درند، ما کجا «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» هستیم؟

از خودگذشتگیِ حضرت زهرا سلام الله علیها برای ما

این قدرناشناسی است، برداشت من این است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ابتدای امر نپذیرفت که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به این دنیا بیاید و اینطور با این هتک حرمت شهید بشود. روایات زیادی در این زمینه داریم، فرمود: «لاَ حَاجَةَ لِي»،[8] حسینِ من حیف است!

اما چون مادر است… پیامبر فرمود که هدایت امّت به صبرِ تو وابسته است!

جگر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوری سوخته است که الآن که در نعمت غرق است، برای او ضجّه می‌زند.

ان شاء الله خدای متعال ما را شرمنده‌ی مادران شهدا نکند، مادران شهدا تا زمانی که در این دنیا هستند جگرشان برای پسرشان سوخته است، اگر سر به زمین بگذارند دیگر غرق نعمت و کنار پسرشان هستند، در اوج خوشی هستند و دیگر غم نیست. چون غمِ او از جنسِ غمِ از دست دادنِ فرزند نیست… هم او می‌داند که حسین بن علی کیست، هم او همه‌ی وجودش آتش می‌گیرد که سی هزار نفر حسین بن علی علیه السلام را مسخره کردند یعنی چه. هم او می‌داند که این خون ریخته شده است که آدم‌ها را هدایت کند، و مادامی که یک فرزندِ دیگر او خدای نکرده در مسیر قرار نگرفته است، او دوست دارد که این خون هدایت کند.

پیامبر فرمود: هدایتِ امّت به صبرِ تو وابسته است، «اَلْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِهِ»،[9] اینطور نیست که امام زمان ارواحنا فداه بتواند همینطور به این دنیا بیاید، این امر که آسان نیست، سلسله مراتب دارد، همینطور که نمی‌شود امام زمان ارواحنا فداه به دنیا بیاید، مقدّمات دارد. همینطور که امام حسین علیه السلام نمی‌تواند به این دنیا بیاید، اول باید یک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید، باید در معراج مقدّمه‌سازی بشود… او رضایت داده است.

اگر کسی ضجّه زدنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در همین الآن را تخیّل و توهّم نداند باید به این موضوع فکر کند که موضوع چیست.

روایتی از ابوبصیر هست که نزد امام صادق علیه الصلاة و السلام مشرّف شدم، آقا قدری درهم بودند و انگار به فکر فرو رفته بودند…

ما فکر می‌کنیم فقط امام سجّاد علیه السلام هرچه می‌دیدند گریه می‌کردند…

امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمودند: ابوبصیر! من نمی‌توانم پسران خودم را ببینم، به یاد جدّ خود می‌افتم، به یادِ آوارگی فرزندان امام حسین علیه السلام می‌افتم، وقتی اول محرّم می‌شود مادر ما در عرش صیحه می‌زند و ما هم با او گریه می‌کنیم…

این‌ها چیزهایی نیست که من بخواهم در جلسات آینده به آن بپردازم، بحث جلسات ما یک سطح خیلی خیلی تنزل یافته‌ای است، این یک حقیقتِ عجیبی است که نمی‌دانیم چیست، نعمتِ عظمایی است که نمی‌دانیم چیست.

ما در چه کاری می‌توانیم با صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها شریک بشویم؟ در گریه بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌توانیم با او همراه بشویم.

یکی از دوستان ما که برادر شهید است خاطره‌ای تعریف می‌کرد و می‌گفت: روزی که برای برادرم ختم برگزار کردیم، دوستان او از جبهه آمده بودند و خیلی کمک می‌کردند، روضه‌ی امام حسین علیه السلام خواندند، این‌ها هم گریه می‌کردند، جلسه‌ی ختمِ برادرِ من را گرم کردند، مادرم به من فرمود: به دوستان برادرِ شهیدت بگو که صبر کنند، من با آن‌ها کار دارم.

من هم دوستانِ برادر شهیدم را جمع کردم و عرض کردم که مادرِ شهید شما را کار دارد. مادرم آمد و فرمود: شما که مجلسِ ختمِ پسرِ مرا گرم کردید، من دوست دارم جان خود را فدای شما کنم. ببینید وقتی شما به مجلسِ پسرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌روید می‌خواهد برای شما چکار کند…

ما را خیلی راحت به اینجا آورده‌اند، وقتی من به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم از صبح تابحال صد بهانه برای راه ندادنِ من وجود داشته است، اگر بنای آن‌ها بر این بود که به اکرام و فضیلت و کمال و شایستگی نگاه کند، به عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قسم یاد می‌کنم که حداقل نباید مرا راه می‌داد.

ولی آن مادری که در رزق مادّی بارها لقمه را از حسن و حسینِ خود می‌گیرد و به یک پسرِ دیگرِ خود که مسکین و یتیم و اسیر است می‌دهد و به حسنین علیهما السلام می‌فرماید که شما می‌توانید تحمّل کنید اما این‌ها نمی‌توانند تحمّل کنند، در رزق معنوی هم اینطور است و ندید می‌گیرد.

این یک فرصت است، بیش از بیست شب از محرّم گذشته است، پناه بر خدا از اینکه این دهه و دهه‌ی بعد جمع بشود و حواس ما به مطالب حاشیه‌ای پرت باشد، ان شاء الله این رفت و آمد ما، نهایتاً ما را پابند کند، یعنی ما بعد از ماه صفر دوباره به سمت کارهای خود نرویم، ما را اینجا نگه دارد، خیلی‌ها را نگه داشته است.

پناهگاهِ مردم

این محبّتی که خدای متعال از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در دلِ ما قرار داده است، باید ما را زیر و رو کند، اگر این کار را نمی‌کند باید به فکر خودمان باشیم.

یک جهت این امر این است که ما «خالی» به جلسات نمی‌آییم، می‌آییم ببینیم که چه می‌گویند و چه می‌خوانند! پناه بر خدا! خدا کند ما یک مرتبه به جلسه بیاییم و بگوییم برای عرض تسلیت به صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها می‌رویم.

وقتی شما به جلسه‌ی ختم کسی می‌روید، آیا مگر به سخنران و مداح کار دارید؟ سعی می‌کنید خودتان را به صاحب عزا برسانید.

آن هم صاحب عزایی که مادر ماست، صاحب عزایی که به پای اصلاحِ ما هزینه کرده است.

خیمه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، بدون اینکه شما دوره دیده باشید، می‌تواند شما را شجاع و وارسته و معتقد کند، به شرطی که من واقعاً به جلسه آمده باشم، نیامده باشم که ببینم چه خبر است. متأسفانه خیلی از اوقات ما تماشاچی هستیم، دور از محضر شما من فضول هستم، چه کسی آمد، چه گفت، چه دادند، چه شد و… آقا! اصل را نگاه کن! زرنگ کسی است که صاحب جلسه را نگاه کند. ما به جلسه‌ای آمده‌ایم که امید داریم صاحب ما آمده باشد. چون حواس ما نیست خیلی از اوقات با دست خالی برمی‌گردیم.

متوکّل ملعون بزم شبانه داشت و بعضی اوقات به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می‌کردند، متوکّل خیلی ناپاکزاده بود. گاهی اوقات هم نوبتی می‌رقصیدند.

نوبت زنی بود، زنی که در بزم شبانه‌ی متوکّل را با خواندن و رقصیدن گرم می‌کند، کیست؟

مهم نیست که چه کسی هستی، اگر به سمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برویم… ان شاء الله خدای متعال به ما باور بدهد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کهف هستند، کهف به معنای پناهگاه است، در زیارت جامعه کبیره «کَهفِ الوَرَی» می‌گوییم، یعنی پناهگاهِ مردم، نه پناهگاه قشر خاصی از مردم.

امام رضا علیه الصلاة و السلام در خراسان بودند، مأمون هم آنقدر اذیّت می‌کرد، «فضل بن سَهل» که وزیر ایرانیِ مأمون بود مُرد، ایرانی‌ها خیال کردند مأمون او را کشته است، به دارالحکومه‌ی مأمون در مرو هجوم بردند و می‌خواستند او را بکشند. مأمون آمد و به امام رضا علیه السلام پناهنده شد.

ائمه علیهم السلام اینطور نیستند که اگر یک فردِ نانجیب، حتّی بدون توبه، پناه ببرد… اگر واقعی پناه ببرد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین پناه می‌دهند.

ما فکر می‌کنیم که حرّ یک استثناء است، تازه حرّ که آمده بود توبه کند! حرّ که خواست جبران کند! من راجع به کسانی که جبران نمی‌کنند عرض می‌کنم، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کهف هستند، اگر کسی راست بگوید و در موضوعی پناه ببرد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به او پناه می‌دهند.

مأمون آمد و به امام رضا علیه السلام عرض کرد: شما صحبت کنید تا خشم این‌ها فروکش کند.

حضرت نفرمود که الآن زمان خوبی برای جبران است، حضرت با مردم صحبت کردند و آن‌ها را آرام کردند.

متوکّل ملعون مریض شد، مادرِ او به امام هادی علیه السلام نامه نوشت و عرض کرد بجز اینکه شما ذکری به ما یاد بدهید، ما پناه دیگری نداریم. امام هادی علیه السلام ذکری آموزش دادند و فرمودند این ذکر را بگویید، فرزندتان خوب می‌شود.

پناهگاه مردم هستند.

یک آخوندِ نانجیبِ بنی‌عباس آنقدر پشت سر امام هادی علیه السلام حرف زده بود و تهمت زده بود که متوکّل را ترساند و متوکّل دستور داد امام هادی علیه السلام را به سامرا تبعید کنند.

به حضرت هادی علیه السلام عرض کردند: سه روز وقت دارید، وگرنه شما را خواهیم کشت!

سه روز بعد آمدند و دیدند که امام هادی علیه السلام وسایل خود را جمع کرده‌اند. این شیخ بنی عباس که خیلی تهمت زده بود، بدون اینکه پشیمان باشد، آمد و عرض کرد: می‌دانی که هرچه بدگویی است از طریق من بوده است، ولی تو یک ویژگی داری و می‌ترسم اگر نزد متوکل بروی، ناگهان متوکل هم بیچاره‌ی تو بشود. اگر نزد متوکل عزیز شدی بدگویی مرا نمی‌کنی، وگرنه اینجا به نوامیس بنی هاشم جسارت می‌کنم و زمین‌های شما را خراب می‌کنم و… یعنی تهدید کرد.

حضرت با صلابت فرمود: من دیشب با خدا صحبت کردم، کاری به خلق خدا ندارم!

این آخوند بنی عباس به حضرت ایمان نیاورد، اما ناگهان از جمله‌ی مستحکم حضرت ترسید و از پشت افتاد، یعنی فهمید که حضرت او را نفرین کرده است. نگفت من دیگر تکرار نمی‌کنم، گفت: حالا مرا نفرین نکن. حضرت فرمود: گذشتم!

با اینکه حضرت می‌داند انتهای این سفر شهادت است، اما امام کهف و پناهگاه است.

رقاصه‌ی بزم شبانه‌ی متوکّل بود، شبی که نوبت او بود نیامد.

این کار او خیلی خطرناک است، آن هم در برابر آن آدمِ وحشیِ رذل!

وقتی بعد از مدّتی آمد او را دستگیر کردند و نزد متوکّل بردند.

ما در اسلام یک حج داریم و یک عمره، عمره همان زیارتی است که مستحبّ است و می‌شود در تمام ایام سال انجام داد، حج فقط برای ماه ذی الحجّه است و با شرایط خود یک مرتبه بر همه واجب است.

متوکّل از او پرسید: کجا بودی؟ چرا مجلس ما را بهم زدی؟

آن زن گفت: به حج رفته بودم.

متوکّل گفت: مرا مسخره می‌کنی؟ در ماه شعبان می‌شود به حج رفت؟

آن زن گفت: «حَجَجْةُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ» دورِ قبرِ حسین طواف کردم…

چه کسی تو را اینطور شجاع کرد؟ تو می‌دانی اگر این جمله را بگویی تو را به قتل می‌رساند!

من از آن روز که در بند توام آزادم…

مسیر هدایت اینطور است، فرعون به این ساحرها گفت که اگر اقرار کنید، دست و پای شما را بصورت چپ و راست قطع می‌کنم، گفتند: «لَا ضَيْرَ»[10] دیگر مهم نیست، «اِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ».

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این موضوع را نشان داد، این بالاتر از معجزه است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فقط در زمان حیات خود «حرّ» درست نکرده است.

حال حسین جان! من خودم را عرض می‌کنم، اضطراب دارم به خیمه‌ی تو بیایم و برگردم، محرّم و صفر تمام بشود و من سرِ جای خود باشم، پناه بر خدا…

روضه و توسّل به حضرت حرّ سلام الله علیه

امشب می‌خواهم روضه‌ی شرمنده بخوانم، مناسب‌ترین روضه به حال خودِ من، این روضه است.

آمد و جلوی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را گرفت، حضرت فرمود: با ما هستی یا علیه ما؟ عرض کرد: بخدا بر علیه شما هستم، دستورِ امیر را بادقّت اطاعت و اجراء می‌کنم.

امیر نگفته است که تو را دستگیر کنم، اجازه نمی‌دهم برگردی، چون امیر عبیدالله منع کرده است، نمی‌گذارم در جای خوش آب و هوا صبر کنی، چون امیر گفته است که به تو سخت بگیرم تا پشیمان شوی، اجازه نمی‌دهم در جایی که آب گوارا هست بایستی، اما فعلاً دستوری مبنی بر دستگیر کردن شما نداده است.

حضرت حرکت کرد، بعضی جاها که می‌خواست این کاروان استراحت کند، حرّ اجازه نمی‌داد و با هزار نفر جلوی خانواده‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شمشیر می‌کشیدند.

کاروان امام هم بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام آنقدر کم جمعیت شد که خانم‌ها بیشتر از آقایان بودند، کاروان خیلی خلوت بود.

امام ما را سیر می‌کند تا ببیند با چه بهانه‌ای می‌تواند دست ما را بگیرد، ان شاء الله ما هم در این نشست و برخواست بتوانیم بهانه‌ای به حضرت بدهیم…

حضرت هرچه نگاه کرد دید که هیچ چیزی در پرونده‌ی حرّ نیست، امینِ عبیدالله زیاد است، آنقدر که چشم عبیدالله است، چون اگر حضرت را فراری می‌داد که کار تمام بود؛ حضرت هرچه پرونده‌ی او را سیر کرد دید که چیز مثبتی در پرونده‌ی او نیست.

یک مرتبه که سپاه حضرت خواستند به منطقه‌ی بهتری برود که قدری این بچه‌ها نفس بکشند، دوباره این حرّ با لشگرِ شمشیرکشیده آمد، حضرت زمینه‌ای فراهم کرد و فرمود: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ! مَا الَّذی تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ؟» مادرت به عزای تو بنشید…

این حرف فحش نیست، اما یعنی مادری که تو را درست تربیت نکرده است، باید بر سرِ قبر تو بیاید و ضجّه بزند تا بفهمد که تو را خوب تربیت نکرده است. اما این حرفی نیست که کسی از این حرف خشنود شود، آن هم فرمانده‌ی لشگر در مقابل هزار نیروی زیردست خود!

وقتی خواست جواب بدهد سرِ خود را پایین انداخت، گفت: اگر کس دیگری این حرف را زده بود، من جواب داشتم که بدهم، ولی مادرِ تو حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است…

در کارنامه‌ی حرّ نوشتند «حفظِ احترامِ صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها»…

حال بهانه هست که دست او را بگیرند… حرّ محاصره را ادامه داد، ولی دیگر بهانه پیدا شد.

جلوتر رفتند، کار به جایی رسید که حرّ گفت به ما دستور رسیده است که باید همینجا توقف کنیم، اینجا روز دوم محرّم بود و صحرای کربلا. آهسته آهسته لشگرهای دیگر آمدند و مسئولیت حرّ کمتر شد. او فکر می‌کرد که در نهایت موضوع حل و فصل می‌شود، اما هرچه گذشت دید که موضوع جدّی‌تر می‌شود. شب هفتم و روز هفتم رسید و دید که آب را بستند.

حرّ می‌دانست که او بانیِ این کار است، روز نهم رسید، «یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ علیه السلام وَ اَصحابُهُ بِکربلاء»… دیگر از روز تاسوعا امیدِ اینکه یاری به حضرت اضافه شود قطع شد.

دیگر صدای «العطش» بلند شد، حرّ بیچاره شد…

شب عاشورا شد، دید این‌ها می‌خواهند حمله کنند و حضرت وقت گرفت. حرّ تا صبح نتوانست بخوابد…

دوست او به او گفت: تو فرمانده هستی! چرا می‌لرزی؟ گفت: خودم را بین بهشت و جهنّم می‌بینم…

این آقا پرده‌ای از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رو کرده است که حبیب نمی‌توانست این پرده را رو کند، انصافاً اگر او این کار را نکرده بود، وقتی کسی جنایت می‌کرد رویش نمی‌شد که به درِ خانه‌ی خدا برود، می‌گفت که دیگر کار از سرِ من گذاشته است… خدا نیاورد که انسان کاری کند که دیگر نتواند عذرخواهی کند و راه جبران نباشد؛ اینجا عذرخواهی خیلی شرمناک است.

این طرف ظاهراً همه چیز بود، آنطرف یک دریا خجالت بود…

اما بالاخره غیر از این احترامی که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذاشت، یک حُسنِ‌ظن هم به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشت. به محضر حضرت رفت…

وقتی در حال رفتن بود آسمان را نگاه می‌کرد و گفت: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَحِبَّائِکَ» خدایا! من دلِ فرزندان امام حسین علیه السلام را لرزانده‌ام… الآن چه بگویم؟ اصلاً دیگر راه جبران ندارد… بگویم چه چیزی را ببخشند؟

اما بالاخره می‌داند که این بزرگواران چه کسانی هستند…

ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله فاطمی نیا را رحمت کند، ایشان می‌گفت بعضی اوقات میهمان سرزده است، اما زمانی میهمانی را از قبل دعوت کرده‌ای و منتظر هستی، وقتی بعد از مدّتی انتظار میهمان را می‌بینی، عرب به او می‌گوید «إنزِل»، یعنی خیلی وقت است که منتظر تو بودم…

به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، سر به زیر عرض کرد: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَاعَبدِالله، هَل لِیَ مِن تَوبَه؟» آیا توبه برای کسی مانند من هم هست؟…

حضرت فرمود: «نَعَم، یَتُوبُ اللهُ عَلَیک» بله! خدا بخشید، «اِنزِل، إرفَع رَأسَکَ یَا شیخ!» خیلی وقت است که منتظر تو بودم، شیخ! سر خود را بلند کن… اینجا دیگر جای سر به زیری نیست…

هر کسی می‌خواست به میدان برود باید ضجّه می‌زد، آقا اجازه نمی‌داد کسی به این راحتی میدان برود، حضرت علی اکبر علیه السلام و جناب حرّ سلام الله علیه را زود به میدان فرستاد، دید اگر حرّ کنار خیمه‌ها بایستد، صدای «العطش» او را بیچاره می‌کند، برای همین فرمود که تو برو…

حرّ به میدان رفت و جنگید…

کسی مانند حبیب و مسلم بن عوسجه که مثلاً شصت سال نوکرِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودند، دوست داشتند لحظه‌ی شهادت سر به دامانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشته باشند، حضرت با وجود خطرات زیاد میدان، مانند باز شکاری خود را به اصحاب می‌رساند؛ تنها کسی که دیگر کسی سرِ او را به دامان نگرفته است، خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است…

وقتی حرّ به زمین افتاد، شاید در ذهن او این موضوع آمد که من که جزو یاران او نیستم، اما حضرت خود را رساند… سر او را به دامان گرفت، وقتی به بدنِ غرقِ تیرِ حرّ نگاه کرد، شروع کرد به گریه کردن… نتوانست تحمّل کند… برای او مداحی کرد…

تنها شهیدی که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای او مداحی کرده است…

چون هر کدام از این شهدا که به زمین می‌افتادند، بقیه برای او عزاداری می‌کردند، اما حرّ غریبه بود و خیلی‌ها هم از او ناراحت بودند، حضرت بالای سر او برای او مداحی کرد، وقتی به تنِ او نگاه کرد، اول قبل از اینکه حرّ از این دنیا برود مطلبی به او فرمود، بالاخره تو در دل خودت از من کمی ناراحت بود، گفتی آن روز در مقابل هزار نفر چیزی به مادر من فرمودید… وقتی حضرت سرِ او را به دامان گرفت… فدای لطافت شما یا اباعبدالله… فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ وَ أنْتَ الْحُرُّ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ»، مادرِ تو نامِ تو را درست «آزادمرد» کرد… اگر آن حرف را هم زدم خواستم تو را شکار کنم…

بعد برای او مداحی کرد و فرمود:

لَنِعْمَ الْحُرُّ حُرُّ بَني رِياحِ                 وَحُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ

بهترین آزادمرد این عالم آزادمردِ بنی‌ریاح است، حرّ مرا غرقِ تیر کرده‌اند…

حضرت نتوانست تحمّل کند و بدن را به داخل خیمه‌ی دارالحرب آورد، وقتی از بالای سر حرّ بلند شد، به او نگاه کرد و فرمود: «قَتلَا مِثلَ قَتلِ النَّبِیّین»… به این موضوع کاری ندارم که چطور آمدی، ولی مانند انبیاء رفتی…

«یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات»

من قبل از جمله‌ی پایانی خود عرض می‌کنم: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا بَقِیَّةَ الله، هَل لِیَ مِن تَوبَه؟» آیا توبه برای کسی مانند من هم هست؟…

حال به جناب حرّ سلام الله علیه عرض می‌کنم: ای حرّ! تو با غربت و دلِ شکسته آمدی، شاید بقیه هم قدری از تو ناراحت بودند، اما حضرت سرِ تو را به دامان گرفت، لا یَوم کَیَومکَ یَا أباعَبدالله…

آن زمانی که حضرت زینب کبری سلام الله علیها آمد…

اگر کسی را بکشند، اطراف مقداری خونی می‌شود، ولی حضرت زینب کبری سلام الله علیها برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گفت: «یَا رَسُول الله! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ»… یا رسول الله! ملائکه بر تو درود بفرستند، این ریگ‌های بیابان، همه اثر از… 


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] کامل الزيارات ، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۸ (حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُوسَى اَلْخَشَّابِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ)

[5] سوره مبارکه کهف، آیه 108 (خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا)

[6] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد ۱۰ ، صفحه ۳۱۳ (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا زُرَارَةُ إِنَّ اَلسَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ اَلْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ اَلشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ اَلْحُمْرَةِ وَ إِنَّ اَلْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ اِنْتَثَرَتْ وَ إِنَّ اَلْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا اِخْتَضَبَتْ مِنَّا اِمْرَأَةٌ وَ لاَ اِدَّهَنَتْ وَ لاَ اِكْتَحَلَتْ وَ لاَ رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ مَا زِلْنَا فِي عَبْرَةٍ مِنْ بَعْدِهِ وَ كَانَ جَدِّي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ وَ حَتَّى يَبْكِيَ لِبُكَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ اَلَّذِينَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَيَبْكُونَ فَيَبْكِي لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي اَلْهَوَاءِ وَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ إِلَى أَنْ ذَكَرَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ غَيْظَ جَهَنَّمَ عَلَى قَاتِلِيهِ وَ قَالَ وَ إِنَّهَا لَتَبْكِيهِ وَ تَنْدُبُهُ وَ إِنَّهَا لَتَتَلَظَّى عَلَى قَاتِلِهِ وَ لَوْ لاَ مَنْ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنْ حُجَجِ اَللَّهِ لَنَقَضَتِ اَلْأَرْضُ وَ أَكْفَأَتْ مَا عَلَيْهَا وَ مَا تَكْثُرُ اَلزَّلاَزِلُ إِلاَّ عِنْدَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ مَا عَيْنٌ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ وَ لاَ عَبْرَةٌ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَدَّى حَقَّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلاَّ وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ إِلاَّ اَلْبَاكِينَ عَلَى جَدِّيَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ وَ اَلْبِشَارَةُ تِلْقَاهُ وَ اَلسُّرُورُ بَيِّنٌ عَلَى وَجْهِهِ وَ اَلْخَلْقُ فِي اَلْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ وَ اَلْخَلْقُ يُعْرَضُونَ وَ هُمْ حُدَّاثُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَحْتَ اَلْعَرْشِ وَ فِي ظِلِّ اَلْعَرْشِ لاَ يَخَافُونَ سُوءَ يَوْمِ اَلْحِسَابِ يُقَالُ لَهُمُ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ فَيَأْبَوْنَ وَ يَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِيثَهُ وَ إِنَّ اَلْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَيْهِمْ إِنَّا قَدِ اِشْتَقْنَاكُمْ مَعَ اَلْوِلْدَانِ اَلْمُخَلَّدِينَ فَمَا يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَيْهِمْ لِمَا يَرَوْنَ فِي مَجْلِسِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلسُّرُورِ وَ اَلْكَرَامَةِ اَلْخَبَرَ .)

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 253 (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ)

[8] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، جلد ۲ ، صفحه ۲۳۳ (وَ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ: أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَرَّفَ فَاطِمَةَ أَنَّ اَللَّهَ وَهَبَ لَهَا وَلَداً تَقْتُلُهُ اَلْأُمَّةُ، فَقَالَتْ: لاَ حَاجَةَ لِي فِيهِ فَاسْأَلِ اَللَّهَ أَنْ يُعْفِيَنِي مِنْ ذَلِكَ، فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ يُعَرِّفَهَا أَنَّ اَللَّهَ قَدْ عَوَّضَ اَلْحُسَيْنَ مِنَ اَلْقَتْلِ أَنْ يَجْعَلَ لَهُ اَلْإِمَامَةَ؛ وَ مَوَارِيثَ اَلنُّبُوَّةِ لِوُلْدِهِ وَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ، فَرَضِيَتْ .)

[9] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، جلد ۵ ، صفحه ۱۹۹ (وَ رَوَى صَاحِبُ كِتَابِ مَنَاقِبِ فَاطِمَةَ وَ وُلْدِهَا بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَيْفَةَ عَنْ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِي حَدِيثٍ قَالَ: اَلْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِهِ يَعْنِي اَلْحُسَيْنِ، وَجْهُهُ كَالْكَوْكَبِ اَلدُّرِّيِّ، يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً .)

[10] سوره مبارکه شعراء، آیه 50 (قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ)