کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ – فصل سوم؛ قسمت اول

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ هفدهم مردادماه ۱۴۰۲، در “خیمة الحسین علیه السلام” میدان هفت تیر تهران، به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، بویژه سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

قدرتِ شخصیت امام حسین علیه السلام

در سیره‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اتفاقات عجیب و غریب زیادی رخ داده است، خیلی عظمت‌های حیرت‌انگیز، حماسه‌های شگفت؛ هر کسی از راه رسیده است امام حسین علیه السلام را به سمت خود کشیده است، چون امام حسین علیه السلام یک قدرت عظیم است، چون امام حسین علیه السلام یک توانِ گفتمان جدّی است، یزید ملعون هم امام حسین علیه السلام را به سمت خود کشید.

وقتی نتوانست جلوی خطبه‌ی سیّدالسّاجدین علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها کم آورد، گفت این عبیداللهِ ناپاکزاده این کارها را کرده است و من نمی‌خواستم، عزاداری کنید، ما که پسرعمو هستیم و با یکدیگر مشکلی نداشتیم!

یعنی حتّی یزید ملعون هم نتوانست در مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بایستد. البته آخوندهای فاسدی مانند عبدالله بن عمر ایستادند.

حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ویژگی‌هایی دارد که بزرگی و عظمت آن، آدم‌ها را بیچاره می‌کند، در نتیجه هر کسی یا عمداً یا از روی عشق خود، ولو با فهم ناقص خود، یا به هر دلیل دیگری او را طوری تفسیر و تأویل و تعبیر می‌کند که با بقیه‌ی کارهای خود هماهنگ کند.

نسخه‌ی کاریکاتوری این موضوع این است که آن کسی که می‌خواهد بجنگد از امام حسین علیه السلام الگو می‌گیرد، آن کسی هم که می‌خواهد مذاکره کند از امام حسین علیه السلام الگو می‌گیرد!

درواقع خیلی‌ها از امام حسین علیه السلام الگو نمی‌گیرند، بلکه امام حسین علیه السلام را خرج فکر خود می‌کنند.

قبل از اینکه بخواهیم به اصل بحث ورود کنیم، اول باید معلوم بشود این موضوع چقدر بزرگ است که چرا کسی خیلی به خود اجازه نمی‌دهد که با او طرف بشود، بلکه مخالفان او هم می‌گویند که ما طرفدار او هستیم و او الگوی ماست. چون امروز اگر کسی مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تلقّی بشود، جهان اسلام او را مانند یک دستمال کثیف بیرون می‌اندازند، پس همه به دنبال این هستند که بگویند ما امام حسینی هستیم، منتها امام حسین این شکلی است که ما می‌گوییم.

این موضوع خیلی برای ما تکلیف درست می‌کند، این درواقع چهارمین فصلِ بحث من از این سلسله بحث است. سال گذشته هم پنج جلسه در همین جلسه به این موضوع پرداخته‌ام. این بحث یک مقدمه به نام «جنگ روایت‌ها» داشته است، نام فصل اول و دوم این بحث هم «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» است، این هم فصل سوم آن مجموعه است.

این یک بحثِ دانشگاهی است، اما یکی از کاربردی‌ترین مباحث روز هم هست، البته من به مباحث روز اشاره نمی‌کنم. من مبانی را می‌گویم که خیلی مهم است.

هر گروهی برای اینکه عقب نماند، یا چون نیّت خیلی خالصی دارد، من اصلاً ارزش‌گذاری نمی‌کنم، یا چون رند است، یا چون عاشقِ امام حسین علیه السلام است، دوست دارد بین ما شیعیان پرچمِ امام حسین علیه السلام را برافراشته کند.

نقش روایتگران در روایت

فعلاً هم کاری به غیرشیعیان ندارم.

همه از امام حسین علیه السلام دَم می‌زنند، اما امام حسین‌هایشان از زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت دارد، گاهی امام حسین یک نفر تا امام حسینِ دیگری، فاصله‌ای از عبدالله بن عمر تا امام حسین علیه السلام است، ولی هر دو می‌گویند امام حسین علیه السلام.

بلاتشبیه همه‌ی عالم از آزادی حرف می‌زنند، دیتاتورها هم از آزادی حرف می‌زنند، وحشی‌ها هم از آزادی حرف می‌زنند، وحشی‌ترین وحشی‌های رسانه‌ای دنیا از آزادی حرف می‌زنند که نمی‌توانید نام حاج قاسم را در نرم‌افزارهایشان ببرید.

همه از امام حسین علیه السلام دَم می‌زنند، اما کدام امام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟

ان شاء الله حضرت حجّت ارواحنا فداه تشریف بیاورند و ما هم در رکاب حضرت باشیم، خواهیم دید که امام حسین علیه السلام یکی است. اما ارتباط ما با امام حسین علیه السلام که ارتباط مستقیم نیست، ما کلاً با موضوعات تاریخی بصورت مستقیم ارتباط نداریم، ارتباط ما از چه طریقی است؟

مثلاً می‌گویند چرا جنگ تحمیلی بعد از خرمشهر ادامه پیدا کرد یا ادامه پیدا نکرد؟

ما در آنجا نبوده‌ایم و دیگران برای ما روایت می‌کنند. منظور ما از «روایت» هم حدیث نیست، یعنی یک نفر واقعه را تعریف می‌کند. شما که در آن واقعه نبوده‌اید باید بروید و روایات این‌ها از موضوع را اعتبارسنجی کنید و ببینید کدامیک درست و بهتر است.

صد نوع روایت از امام حسین علیه السلام هست، صد نوع روایت از امام حسن مجتبی علیه السلام است، از امام حسنی که نستجیربالله حکومت را به معاویه فروخت، تا امام حسنی که تمام دارایی‌های خودش را هم سه مرتبه به فقرا داد.

فقط هم «کدام حسین علیه السلام؟» نیست، کدام فاطمه زهرا سلام الله علیها؟ کدام سقیفه؟ کدام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؟ کدام غدیر؟ کدام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه؟ کدام آتش‌بس با معاویه؟ و… منتها الآن ایامی است که سرِ سفره‌ی امام حسین علیه السلام نشسته‌ایم.

ارتباط ما با حقایق تاریخی

ارتباط ما با حقایق تاریخی که مهم هستند از طریق «روایت» است، خیلی مهم است که چه کسی این روایت را چطور و با چه انگیزه‌ای به ما می‌گوید. ساده‌انگاری است که خیال کنیم عده‌ای آدمِ پاکِ پاکیزه‌ی پیغمبرزاده تمام تلاش خود را کرده‌اند که دقیق نقل کنند. حتّی اگر بخواهند دقیق نقل کنند هم ممکن است اشتباه کنند؛ حال آنکه در موضوعات مهم، انگیزه‌های مختلف وجود دارد.

مثلاً وقتی قتلی صورت بگیرد، قاتل حرفه‌ای طوری صحنه‌سازی و روایت‌سازی می‌کند که حتّی به ذهن بازپرس حرفه‌ای هم صد احتمال خطور کند، برای اینکه روایت درست معلوم نشود.

آیا خطر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای مستکبران، برای ظالمان، برای تمامیت‌خواهان، برای نامردان، بیشتر از یک قتل نیست؟ قطعاً بیشتر از این حرف‌هاست.

پس همه به دنبال این هستند که امام حسین علیه السلام را یا با نیّت خالص، یا با نیّت شرّ، روایت کنند. آدم آن امام حسینی را روایت می‌کند که دوست دارد روایت کند.

حبّ و بغضِ ما در روایتِ ما مؤثر است. این موضوع در روایتِ یک بازی فوتبال توسط طرفداران دو تیم کاملاً مشخص است.

انگیزه برای تحریف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

هزار و چهارصد سال از موضوع حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گذشته است اما ما هنوز نسبت به آن حرارت داریم، پس معلوم می‌شود که قدرت دارد، پس انگیزه برای روایتِ نادرست خیلی زیاد است، اگر می‌توانستند حذف می‌کردند. بنی امیّه تمام تلاش خود را کرد که روز عاشورا را به روز جشن تبدیل کند، اتفاقاً تا حدودی موفق هم شده است، امروز در بسیاری از نقاط جهان اسلام روز عاشورا اصلاً روز غم نیست.

طرف کتاب نوشته است، کتاب با یک مثال تفاوت دارد، انسان کتاب را در حالت آرامش می‌نویسد و دعوا ندارد و سند و مدرک می‌بیند. ابن جوزی که روضه‌خوان است سرِ فرصت اینطور نوشته است که… او کتابی با عنوان «الرد علي المتعصب العنيد المانع من ذم يزيد» نوشته است، یعنی ردّ بر متعصّب معاندی که اجازه نمی‌دهد یزید را لعنت کنیم. یعنی کتابی در دفاع از لعنِ یزید نوشته است.

ابن جوزه که در غیرشیعه یک واعظ اسطوره‌ای است کتابی به نام «بسطان الواعظین» دارد، در روز اول ماه صفر روضه‌ای نوشته است که خدا شاهد است اگر من آن روضه را بخوانم شما باید خودتان را در اینجا بکشید. ولی در مورد روز دهم محرّم نوشته است: جگر ما از کشته شدن حسین بن علی پاره است اما روزی که مثلاً بیست پیغمبر بر دشمنان خود غلبه کرده‌اند «یوم الله» است و با کشته شدنِ یک نفر، روز غم نمی‌شود.

برای اینکه موضوع روشن شود مثالی می‌زنم، والده‌ی بنده روز ولادت امام رضا علیه السلام از دنیا رفته است، آیا شما باید روز ولادت امام رضا علیه السلام عزاداری کنید؟ آیا این دو با یکدیگر قابل قیاس است؟

ابن جوزی می‌خواهد این موضوع را بگوید که روز عاشورایی که آتش بر ابراهیم سرد شد… البته کاری به این موضوع ندارم که آیا درست است یا نه، بلکه تصویر ذهنی او این است… یونس از شکم ماهی بیرون آمد، کشتی نوح بر کوه جودی نشست، موسی دریا را شکافت، حالا یک حسین هم کشته شد! آیا مگر روز غم می‌شود؟

این تصویر حاصل تلاش بنی امیّه است، ائمه‌ی ما کشف سِرّ کرده‌اند، گفته‌اند: آنقدر این مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آتش‌بار است که دو حکومت تلاش کرده‌اند که اجازه ندهند این اتفاق رخ بدهد.

در کافی و تهذیب نقل شده است که طرف نزد امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا می‌شود روز عاشورا بعنوان عید روزه بگیریم؟

مثلاً روز عید غدیر و روز نیمه شعبان و بیست و هفتم رجب روزه دارد…

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: «عَنْ صَوْمِ اِبْنِ مَرْجَانَةَ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَسْأَلُنِي»؟[4] از روزه‌ی پسر مرجانه (یعنی عبیدالله بن زیاد) سؤال می‌کنی؟

بعد فرمود: «مَا أُصِيبَ آلُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ فِي يَوْمِ اَلْإِثْنَيْنِ» ما هر مصیبتی دیدیم از روز دوشنبه دیدیم. یعنی حضرت آدرس هم دادند که موضوع از کجا شروع شده است و ریشه‌ی انحراف کجاست.

امام حسین سلام الله علیه جهان اسلام را تکان داده است، طرف هم دیده است اگر قرار باشد راجع به… هر جایی نام امام حسین علیه السلام بیاید ناخودآگاه حال مردم از ظلم بهم می‌خورد. اگر پرچمِ امام حسین علیه السلام سرِ دست باشد، ظالم باید فرار کند. اگر پرچمِ امام حسین علیه السلام سرِ دست باشد، فتوّت برجسته می‌شود، جوانمردی و آقایی و کرامت و ندید گرفتن و بزرگی کردن و پذیرفتنِ سرشکسته‌ها برجسته می‌شود.

رسماً به مروان ملعون گفت: این علی از دنیا رفته است، چرا تو او را لعن می‌کنی؟ گفت: «لاَ يَسْتَقِيمُ لَنَا الاَْمْرُ إِلاَّ بِذلِکَ»،[5] ما باید علی را لعن کنیم که علی مبغوضِ این جامعه باشد، وگرنه اگر علی را دوست بدارند، در کنارِ آن عدل را دوست دارند، انصاف را دوست دارند، سخاوت را دوست دارند، شجاعت را دوست دارند، غیرت را دوست دارند، مرام را دوست دارند، برابری را دوست دارند، اینطور هم بنی امیّه نمی‌توانند حکومت کنند! مجبور هستیم او را تخریب کنیم که الگو نشود.

امام حسین علیه السلام هم پسرِ همان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، درواقع زبان حالشان نسبت به امام حسین علیه السلام هم «لاَ يَسْتَقِيمُ لَنَا الاَْمْرُ إِلاَّ بِذلِکَ» است، یعنی می‌گویند باید حسین را تحریف کرد، وگرنه حسین بن علی با آن ویژگی‌هایی که دارد، با این کربلایی که درست کرده است، با این اثر عجیبی که دارد…

یا زور آن طاغوت می‌رسد و به دنبال این است که اصل موضوع را بزند، که این کار را کردند، مثلاً گفتند روز عاشورا روز جشن و شادی است، تا حدودی هم موفق شدند، امروز در خیلی از سرزمین‌های اسلامی روز عاشورا حداقل روز غم نیست، من با موارد استثنایی با بعضی از جغرافیای کوچک کاری ندارم.

دیگران امام حسین علیه السلام را طوری روایت می‌کنند که با افعال خودشان منطبق باشد، یعنی امام حسین علیه السلام را مطابق میل خودشان روایت می‌کنند.

ما در جلسات گذشته توضیح دادیم که نگاه سیاسی هر کسی قطعاً روی نگاه او بر امام حسین علیه السلام اثر می‌گذارد؛ نمونه‌هایی هم عرض کردیم.

پس باید در نگاه سیاسی خود حجّت داشته باشیم، اگر رأی می‌دهی باید حجّت داشته باشی، اگر رأی نمی‌دهی هم باید حجّت داشته باشی. حجّت یعنی در قیامت جواب داشته باشی. این حجّت همان چیزی است که اگر بر اساس آن عمر کنید، چه رأی بدهید و چه رأی ندهید، من می‌گویم «خدا قبول کند». خدای متعال چیزی بالاتر از حجّت از شما نمی‌خواهد.

زندگیِ حجّت‌محور

حجّت همان چیزی است که ما درک می‌کنیم، من می‌گویم مرجع من گفته است که امروز روز آخر ماه مبارک رمضان است و باید روزه بگیرم، مرجع ایشان گفته است که امروز روز اول ماه شوال است و عید فطر است. ایشان باید میل کنند و من باید روزه بگیرم. هر دو هم به یکدیگر «التماس دعا» می‌گوییم، چون به حجّت خود عمل کرده‌ایم.

زندگی حداقل در دوره‌ی غیبت باید بر اساس حجّت باشد، نه جَو. نباید، لزومی ندارد که من و شما همفکر باشیم، من و شما، هر دو باید به حجّت خود عمل کنیم، اگر اینطور باشد با یکدیگر همدل هستیم، می‌گوییم هم این شخص دین دارد و هم من، ولی حجّت‌هایمان تفاوت دارد.

این فشاری که دوست داریم یا دوست دارند همه را یک‌شکل کنند، این فرار از حجّت است.

زندگی دوران غیبت، زندگیِ حجّت‌محور است.

حجّت یعنی اگر ما را به دادگاهی بردند بتوانیم جواب محکمه‌پسند بدهیم.

ما باید بر اساسِ حجّت عمل کنیم، اگر هم راجع به «کدام حسین علیه السلام؟» صحبت می‌کنیم، با یکدیگر گفتگو می‌کنیم، نه اینکه من شما را همفکر خود کنم.

خدای متعال شاهد است که من سعی می‌کنم فکر خود را توضیح بدهم، شما یا منطقِ این فکر را می‌پسندید و قبول می‌کنید، یا با یک دلیلی که حجّت دارید رد می‌کنید. در هر دو صورت آجرک الله، اجر خود را برده‌اید.

در این جامعه‌ی دوران غیبت که اینقدر متکثّر است، ما نمی‌گردیم که بگوییم چرا این شخص مانند من نیست، ما مثل یکدیگر هستیم، چون هر دو بر مبنای حجّت عمل می‌کنیم. دیگر اصلاً مشکلی نیست که ما مانندِ یکدیگر فکر نکنیم، مانند لباس می‌شود.

آیا می‌خواهم بگویم ده دین است؟ نه! مگر امروز بحث من و شما این است که کدام دین؟

در اینصورت پاسخ این است که دین اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام، عصمت ائمه علیهم السلام قطعی است، پس اختلافِ ما بر سرِ اصول نیست، اختلاف بر سرِ جزئیات است. به دنبال این موضوع نمی‌گردیم که بگوییم فلانی چطور فکر می‌کند، مهم نیست که چطور فکر می‌کند، مهم این است که بر اساس حجّت فکر می‌کند. هر کسی بر اساس حجّت فکر کند، در حالِ اطاعتِ خداست، اجر هم می‌برد، نه چون حتماً درست عمل می‌کند، اما عقوبت ندارد.

در اینصورت ناخودآگاه می‌توانیم یکدیگر را تحمّل کنیم، دیگر موضوع سلیقه است. اصول سرِ جای خود است و در غیرِاصول اینقدر یقه‌ی یکدیگر را پاره نمی‌کنیم.

عزیزان! ما آنقدر در غیرِاصول یقه‌ی یکدیگر را پاره کرده‌ایم که وقتی به قرآن هم اهانت می‌کنند دیگر حال نداریم چیزی بگوییم، چون ما به هر چیزی گیر داده‌ایم و با یکدیگر بحث کرده‌ایم.

اینکه می‌گوییم «کدام حسین علیه السلام؟»… و من قاعدتاً در این شب‌ها تفکراتی را نقد می‌کنم، نه می‌خواهم در نیّت کسی ورود کنم، نه اینکه می‌خواهم بگویم حتماً من درست می‌گویم، بلکه من استدلال خود را بیان می‌کنم و حرف طرف مقابل را هم می‌گویم، شما هم فکر می‌کنیم؛ شاید در موضوعی هم بگویید اینطور نیست و شاید کاشانی منصف نیست، خودم مطالعه می‌کنم تا ببینم چه کسی درست می‌گوید.

اصلاً ما به دنبال این موضوع هستیم، ما به دنبال این موضوع هستیم که با جَو به جایی نرویم.

فضای رسانه‌ای ما… ان شاء الله خدای متعال دشمنان بیرونی ما را لعنت کند که آنقدر این کار را انجام داده‌اند که بعضی از عزیزان داخلی هم فکر کرده‌اند که این روشِ خوبی است، اداره‌ی جامعه با جَوزدگی است، ناگهان مطلبی را داغ می‌کنند و همه فکر می‌کنند باید راجع به این موضوع موضع بگیرند، بعد به سراغ بقیه می‌روند که چرا تو راجع به فلان موضوع موضع نداری؟

مگر تو پدر من هستی؟ مگر تو خرج مرا می‌دهی؟ مگر مرجع من هستی؟ مگر آیه داریم که من باید در فلان موضوع موضع‌گیری کنم؟ چرا باید موضع بگیرم؟

ما را جَوزده می‌کنند.

در حالی که اگر به سراغ حجّت برویم، اینطور عمل نمی‌کنم. اگر در جایی حرفی زده شد، می‌روم و کلّیاتِ بحثِ «آبروی مؤمن» را نگاه می‌کنم، اینجا الآن من باید در چه صورتی ورود کنم؟ آیا من قاضی هستم که راجع به آبروی طرف حرف بزنم؟ آیا من مرجع تقلید هستم که حکم صادر کنم؟ در این میان چه کسی مرا معیار حق قرار داده است؟

دورانِ غیبت است! نمی‌شود به این راحتی حقِ محض را پیدا کرد، باید بر سرِ اصول توافق کرد، در مابقی امور هم نهایتاً با یکدیگر گفتگو کنیم.

ما الآن گروه‌های مختلف شیعی داریم، تفاوت‌هایی دارند، بعضی از آن‌ها عناوینی دارند.

آیا ما در مواردی با یکدیگر مشترک هستیم یا نه؟ شیعه‌ی امام حسین علیه السلام هستیم و باور همه ما این است که امام حسین علیه السلام معصوم است و درست عمل کرده است؛ روی همینقدر توافق داشته باش، اگر توانستیم هم با بقیه گفتگو می‌کنیم، اگر دلیل من بهتر بود او می‌پذیرد، یا نمی‌پذیرد و خود او می‌داند. اگر دلیل او بهتر بود من می‌پذیرم، اگر نپذیرم هم باید در قیامت بابت این بی‌انصافی پاسخ بدهم، دعوا نداریم!

نباید براحتی وارد دعوا شد.

در این روزگار امروز ما که جامعه آماده‌ی متفرق شدن است…

در این ایام که نسبت به من خیلی زیاد احساس تکلیف می‌کنند و مثلاً می‌گویند اگر دین داری نظر تو راجع به فلان موضوع چیست؟

پاسخ من این است که به شما ربطی ندارد! تو چه کسی هستی که من بخواهم به تو حساب پس بدهم؟ تو می‌توانی من را با دلسوزی روشن کنی و بگویی فلان جا فلان اشتباه را کرده‌ای، به این دلایل. اگر من دیدم دلایل درست است و من هم فلان اشتباه را کرده‌ام، می‌توانی بگویی اگر این کارها را کنی به این دلایل بهتر است.

دیگر اینکه آیا من منصف هستم یا منصف نیستم، کسی در باطن من نیست و فقط خدا می‌داند، من باید روز قیامت حساب پس بدهم.

شما یک مورد پیدا کنید…

شیوه‌ی مناظره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با زنادیق!

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین استادِ مناظره هستند، اولاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مانند بعضی‌ها نیستند که نعوذبالله دله‌ی مناظره باشند، ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد گرفته‌ایم…

بنده ارتباط فراوانی با غیرشیعیان دارم، تا زمانی که التماس نکنند واردِ گفتگو نمی‌شوم، مگر وقت خود را از سرِ راه آورده‌ام؟ مگر به خودم شک دارم؟ مگر بی‌کار هستم؟

تا زمانی که مطمئن نشوم که طرف به دنبالِ شنیدنِ حقیقت است، با او بحث نمی‌کنم، چرا باید بحث کنم؟ بیمار نیستیم که مدام بحث کنیم.

دیگر وای بحالِ مباحثِ درون شیعی!

در این روزگاری که اینقدر چندپارگی وجود دارد… عزیزانِ من! بروید و شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید، کدامیک از ائمه‌ی ما حتّی وقتی با زندیق بحث می‌کرد شبیه این کامنت‌های ما در فضای مجازی است؟ کجا اخلاق را کنار می‌گذاشتند؟ کدام امام اینطور بوده است؟ ما شیعه‌ی چه کسی هستیم؟ چه کسی به ما مجوز داده است که بخاطر اختلاف نظر به یکدیگر توهین کنیم؟

مناظرات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنید، اصلاً طرف می‌گفت «برو! تو هیچ چیزی نیستی»… طرف گفت: وقتی من به امام صادق شما خیلی بدتر از این را گفتم هیچ چیزی به من نگفت و باادب با من صحبت کرد، چرا تو بی‌ادب هستی؟ معلوم است که شاگرد خوبی نیستی.

ما شاگردهای خیلی بدی هستیم، این فضای توییتر، این فضای کامنت‌ها، قربة الی الله… ما شیعه‌ی چه کسی هستیم؟ بددهنی شیوه‌ی چه کسی است؟ شیوه‌ی فلان خلیفه است یا شیوه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؟

ان شاء الله فدای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشوم، وقتی می‌خواست صحبت کند خوارج آیه قرآن می‌خواندند، حضرت سکوت می‌کرد.

فدای آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشوم که بخاطر اینکه در مناظره‌ای پیروز بشود، حرمتِ آیه‌ی قرآن را نمی‌شکست و سکوت می‌کرد.

آن خوارج دوباره حرف می‌زد، همینکه حضرت می‌خواست جواب بدهد، یکی از آن‌ها قرآن می‌خواند و حضرت ساکت می‌شد.

پیروزی به چه قیمت؟

تقریباً قطع داریم که امام حسین علیه السلام می‌توانست در مکه حکومت تشکیل بدهد، ولی فرمود: اگر من در مکه حکومت تشکیل بدهم، خون مرا می‌ریزند و حرمتِ خانه‌ی خدا ریخته می‌شود. نمی‌خواهم.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چارچوب‌هایی داشتند، اگر آن‌ها را می‌کشتند به چارچوب‌های خود دست نمی‌زدند.

گاهی جَو می‌افتاد و گروه‌هایی از شیعه یا گروه‌هایی از غیرشیعه می‌خواستند انقلاب کنند، درگیر می‌شدند، در ذهن خودشان این بود که این موضوع اولویت است… زمانی قیام امام حسین علیه السلام انقلابی است، زمانی کس دیگری این کار را می‌کرد، تا کتک زدنِ امام پیش می‌رفتند که باید ابراز نظر کنی! اما امام موضع‌گیری نمی‌کرد.

در این روزگار که ما می‌بینیم جامعه یقه‌ی یکدیگر را می‌کشند، باید خیلی دقّت کنیم که وظیفه‌ی قطعی ما چیست.

واقعاً دل انسان می‌سوزد، کمتر کسی از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که به گوش او نخورده باشد که «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»؛ بعد برای اختلاف نظری که حداقل محل مباحثه است، ممکن است از نظر من کسی درست‌تر بگوید، اما محل مباحثه است، هر چیزی به یکدیگر می‌گوییم.

آیا این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟

مناظره‌های امام صادق علیه السلام با زنادیق را ببینید، ببینید آیا حضرت برچسب می‌زند؟ حضرت برچسب نمی‌زنند، حضرت حرف‌هایی می‌فرمایند که اگر این فرد منصف باشد، به فکر فرو برود و هدایت بشود.

اما حضرت مناظرات فراوانی دارد که نتیجه‌ی ظاهری ندارد، یعنی حضرت بزور به طرف نمی‌فهماند، بلکه حق را می‌گوید و می‌رود.

مدل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در مناظره این نیست که طرف را در گوشه‌ای گیر بیندازند و او را تخریب کنند، بلکه وقتی طرف گیر افتاد، وقتی آرام معلوم شد که طرف خلع سلاح است، رها می‌کنند.

بگذار طرف نفس بکشد، باید انتخاب کند که حق چیست، باید بپسندد و بفهمد و انتخاب کند.

مدل ما اینطور است که می‌گوییم اگر شبیه من نشدی پس برای فلان‌جا هستی! فلان چیز خوردی و فلان توهین و…

امروز جامعه‌ی ما را دقیقاً با ایجاد جَو و درگیری اداره می‌کنند و ما را از حقایق دور می‌کنند. آن چیزی که برای من مهم است این است که امروز ابلیس دین ما را هدف گرفته است، ابلیس برای دعوا درست کردن بین ما… ابلیس به دنبال این است که بین ما بَغضاء درست کند، این صریحِ قرآن کریم است. امروز هر کسی بین شیعیان بَغضاء درست می‌کند، یعنی درگیری و دعوا و نقار و شقاق ایجاد می‌کند…

خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام می‌فرماید: وقتی می‌خواهی با فرعون بحث کنی، در مرتبه‌ی اول «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا»[6] نرم حرف بزن!

ما هنوز حرف نزده، طرف را بدتر از فرعون می‌بینیم و او را می‌زنیم. شیطان می‌خواهد بین ما نقار ایجاد کند، عداوت و بغضاء ایجاد کند.

شما نگاه کنید که کدام خبرگزاری‌ها به دنبال این هستند که بین شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقار و شقاق ایجاد کنند؟ این‌ها چه بخواهند و چه نخواهند سربازِ ابلیس هستند، ممکن است ندانند و نیّت خیر داشته باشند، ولی در حال ایجاد نقار بین شیعیان است، نباید این کار را کرد… جز آنجاهایی که یک منافق و جاسوسی است و انحرافِ بَیِّنی است که اجماع مراجع است و حکم ولی فقیه است… مثلاً ولی فقیه در مورد نهضت آزادی حکم کرده است، اما راجع به بقیه که حکم نکرده است که تو ملحق کنی.

برای مسائل کوچکتر مرجع داریم، برای اینجایی که آبروی مؤمن در میان است، خودمان حکم صادر می‌کنیم!

ان شاء الله خدای متعال ما را زیر پرچم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جمع و همدل کند و هم‌هدف بشویم که پرچم حضرت حجّت ارواحنا فداه را برافراشته کنیم.

خدایا! این جمع ما را جزو لشگرهای امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.

خدایا! بغض شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از دل ما بیرون کن.

خدایا! بغض دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در دل ما شعله‌ور کن.

خدایا! حبّ شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در دل ما شعله‌ور کن.

خدایا! حبّ دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از دل ما بیرون کن.

این ملاک است.

روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه

بنده استادی داشتم که ایام فاطمیه، چند روز در منزل ایشان منبر می‌رفتم، هر روز می‌فرمود که روضه‌ی حضرت علی اصغر صلوات الله علیه بخوان.

دیگر ناصبی‌ترین ناصبی‌ها، حرامی‌ترین حرامیان هم نمی‌توانند قتلِ شیرخوار را توجیه کنند. در کربلا مظلومیت زیاد است، ولی در مورد این موضوع نمی‌توانند هیچ کاری کنند، هیچ نسخه‌ای ندارند که از زیر از وحشی‌بازی فرار کنند، آن هم برای جایی است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنهای تنها بود و دیگر کسی از مردها نبود که بیاید و تسلیت بگوید، آقا غریبِ غریب بود.

مقدّمه‌ای عرض کنم که این مقدّمه مهم است، زمانی یک عزیز عالم ربّانی فرموده بود که آب خواستنِ امام حسین علیه السلام برای شیرخوار را نگویید، این کار خلافِ شأن است.

ایشان نیّت خوبی داشت و آدم خوبی هم بود و سلام الله علیه، من خاک پای او هم نیستم، ولی به نظر من این جمله به این دلایلی که عرض می‌کنم درست نیست.

اولاً آب خواستن با غذا خواستن تفاوت دارد، غذا خواستن علامتِ فقر است، نه آب خواستن. بویژه اگر آدم آب را برای غیر از خودش بخواهد. اتفاقاً اگر آدم چیزی برای غیر از خودش بخواهد فتوّت است.

خدای نکرده ماشینی با طفلی تصادف می‌کند و فرار می‌کند، اینجا جوانمردی این است که این بچه را به آغوش بگیری و جلوی هر ماشینی را بگیری و این طفل را نجات بدهی. اینجا رو زدن جوانمردی است.

مثالی بزنم تا موضوع روشن شود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در طول زندگی مشترک به من رو نمی‌زد. اما همین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چند شب به درِ خانه‌ی انصار و مهاجر رفت و برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو زد. کسی نمی‌گوید این کار دون شأن است، چون برای مولای خود رو زده است. اتفاقاً اینجا جوانمردی این است که بروی و رو بزنی.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دو مرتبه در کربلا رو زده است، یک مرتبه وقتی همه شهید شدند، وقتی تنهای تنها شد و هیچ کسی نبود، «نَظَرَ یمیناً و شمالاً» چپ و راست را نگاه کرد و دید همه‌ی اصحاب شهید شده‌اند، برگشت و دید اهل حرم مانده‌اند و سی هزار وحشیِ بی‌ادب…

اینجا رو زد و فرمود: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ» آیا کسی هست که از ناموسِ پیامبر دفاع کند؟…

همینکه حضرت این جمله را فرمود، دشمن شروع کرد به هلهله کردن…

بانوان حرم خیلی غیور بودند، دیدند لحظات آخر عمر حضرت است و حضرت نگران این‌هاست، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ» صدای بانوان بلند شد، آقا به سمت خیمه‌ها برگشت تا بانوان را آرام کند، دید بچه‌ای را دست به دست می‌کنند و نمی‌دانند باید چکار کنند، فرمود: «نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ» بچه را بدهید تا با او وداع کنم…

همینکه بچه را در آغوش گرفت دید سر افتاده است، رنگ پریده است، لب باز و بسته می‌شود ولی دیگر صدا ندارد، دیگر کارِ این بچه تمام است…

جوانمردِ عالم بچه را زیر عبا گرفت و به وسط میدان آورد و فرمود: «يا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» اگر به من رحم نمی‌کنید نکنید، به این شیرخوار رحم کنید…

حسین جان! برای شما بمیرم…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چند مرتبه در کربلا مطلبی را می‌فرمودند، وسط کلام، دیگر ادامه را نفرمود، دیگر اصلاً موضوع برطرف شد…

خون به صورت حضرت پاشید، برگشت و دید که بچه دست و پا می‌زند…

شاعری برای سیصد سال قبل است، می‌گوید: وقتی تیر به شیرخوار اصابت کرد، ناخودآگاه دست او بالا رفت، اینطور تشبیه کرده است:

«رَفَعَ الیَدَینِ إلَی أبِیهِ مُوَدَّعً»… هم با پدر وداع کرد و هم تسلیت گفت…

آقا به صورت او نگاه کرد، دست زیر گلو گرفت و به آسمان پاشید…

دو اتفاق را در هیچ جای دیگری در کربلا نداریم، یکی اینکه حضرت آسمان را نگاه کرد و عرض کرد: خدایا! اگر نصر نازل نمی‌کنی، به ما صبر عطاء کن. یکی دیگر هم این است که هاتفی به حضرت تسلیت گفت، هیچ جای کربلا چنین اتفاقی رخ نداد، حتّی کنار علقمه و کنار حضرت علی اکبر علیه السلام… نمی‌دانم چطور جگرِ حضرت را سوزاندند که هاتفی از غیب صدا زد: «دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ» حسین جان دل بِکَن! همین الآن سیراب شد…

در منابع قدیمی ننوشته‌اند که امام حسین شرمنده شد، اما کاری کرد که انگار شرمنده شد…

قاعدتاً آنقدر مادرِ این شیرخوار مؤدّب بود، او شیعه‌ی امام حسین علیه السلام بود، وقتی حال حضرت را دید اصلاً جلو نیامد که حضرت اذیت نشود… قاعدتاً باید بچه را به مادر برگرداند، ولی بچه را به پشت خیمه‌ها برد، مادر هم ادب کرد و نیامد…

مادرِ باادبی که ذهبی نوشته است «مَاتَتْ کَمْداً»، یعنی آنقدر پژمرده شد تا از دنیا رفت… تا آخر عمر خود نام فرزند را به زبان نمی‌آورد… این زبان حال از من است، می‌گفت: حسین جان! بمیرم که شرمنده شدی…

بلکه وقتی از حضرت رباب سلام الله علیها پرسیدند که چرا اینقدر زیر آفتاب می‌نشینید؟ فرمود: «إنَّ الَّذي كانَ نوراً يُستَضاءُ بِهِ» آن کسی که نور زندگی من بود، نور عالم‌تاب بود، بدن او سه روز «بِكَربَلاءَ قَتيلٌ غَيرُ مَدفونِ»

آقا بچّه را پشت خیمه‌ها آورد… این هم نکته دارد، حضرت هیچ شهیدی را دفن نکرد، ولی می‌داند که به سمت خیمه‌ها اسب می‌تازانند… خواست بچّه را دفن کند، فقط حضرت زینب کبری سلام الله علیها آمده بود، بچه را به حضرت زینب کبری سلام الله علیها داد، اول با خونِ گلوی شیرخوار به سر و صورت خود کشید، مستحب است که شهید معرکه را با سر و صورت خونین بدرقه کنند، بعد قبر کوچکی کَند، همینکه بچه را در قبر گذاشت، «رَمَّلَهُ بِدَمِه» قبر از خون پُر شد…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] تهذيب الأحکام ، جلد ۴ ، صفحه ۳۰۱ (وَ عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْهَاشِمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى أَخِي قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ مَا يَقُولُ اَلنَّاسُ فِيهِ فَقَالَ «عَنْ صَوْمِ اِبْنِ مَرْجَانَةَ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَسْأَلُنِي ذَلِكَ يَوْمٌ مَا صَامَهُ إِلاَّ اَلْأَدْعِيَاءُ مِنْ آلِ زِيَادٍ بِقَتْلِ اَلْحُسَيْنِ صَلَوَاتُُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَوْمٌ تَشَاءَمَ بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ وَ يَتَشَاءَمُ بِهِ أَهْلُ اَلْإِسْلاَمِ وَ اَلْيَوْمُ اَلْمُتَشَائِمُ بِهِ اَلْإِسْلاَمُ وَ أَهْلُهُ لاَ يُصَامُ وَ لاَ يُتَبَرَّكُ بِهِ وَ يَوْمُ اَلْإِثْنَيْنِ يَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اَللَّهُ فِيهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا أُصِيبَ آلُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ فِي يَوْمِ اَلْإِثْنَيْنِ فَتَشَاءَمْنَا بِهِ وَ تَبَرَّكَ بِهِ أَعْدَاؤُنَا وَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ تَبَرَّكَ بِهِ اِبْنُ مَرْجَانَةَ وَ تَشَاءَمَ بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَمَنْ صَامَهُمَا وَ تَبَرَّكَ بِهِمَا لَقِيَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَمْسُوحَ اَلْقَلْبِ وَ كَانَ مَحْشَرُهُ مَعَ اَلَّذِينَ سَنُّوا صَوْمَهُمَا وَ تَبَرَّكُوا بِهِمَا» .)

[5] انساب الاشراف، جلد 1، صفحه 184

[6] سوره مبارکه طه، آیه 44 (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى)