مورخ 08 / 08 / 1394 (مصادف با شب هفتم امام حسین علیه السلام) حجت الاسلام کاشانی در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
علّت هجمه به قیام امام حسین (علیه السّلام)
یکی از موضوعات مهمّی که بایستی به آن توجّه بشود این است که به دلایلی قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دائماً مورد هجمه است. علّت هجمه چیست؟ علّت هجمه این است که کسانی که دنبال هدم اسلام هستند دیدند اتّفاقی رخ میدهد که قابل پیش بینی است و آن هم بیش از 80 درصد مثلاً کشور ما درگیر مسئلهی سیّد الشّهداء هستند. شما هیچ مسئلهی اجتماعی دیگری پیدا نمیکنید که به این شکل باشد.
من هم مثال مثبت بیان میکنم و هم مثالی که نه مثبت است و نه منفی. وقتی در سال 75 شهید بزرگوار آمدند جمعیت عظیمی برای تشییع او آمدند ولی اگر برای سالگرد آنها جلسه بگیرند دیگر آن جمعیت نمیآیند. گرچه آمدن آنها عقلانی و از سر دین بود ولی آن شور برای سالگرد آنها نیست، اگر باشد قطعاً برای ده سال آیندهی آنها نیست.
خدا همهی اموات را غریق رحمت کند، یک خواننده هم فوت کرد، برای تشییع او هم جمعیت زیادی آمدند. اگر برای او هم سالگرد و دو سالگرد و ده سالگرد بگیرند خبری نیست. یعنی آن کسی که بعد دینی و عقلانی دارد یا آن کسی که فقط بعد عاطفی دارد، یک عدّه طرفدار یک نفر هستند، شوری وجود دارد این شور فتور هم دارد، بالایی پایین هم دارد. ولی قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) پس از 1400 سال مانند شمعی است که در دل شیعیان است و هنوز خاموش نشده است و همین الآن شما میتوانید پیشبینی کنید، اصلاً پیش بینی نمیخواهد که عاشورای سال آینده هم به همین شلوغی خواهد بود، ده سال بعد هم همینطور خواهد بود، میبینید که قابل پیش بینی است. لذا میخواهند این شور را از بین ببرند. چه کار کنند؟
موج بلاهت در مقابل قیام سیّد الشّهداء
یک جریان کمرنگ مقابل سیّد الشّهداء میایستد؟ عالم تکوین نمیتواند دشمنی با سیّد الشّهداء را تحمّل کند. یک جریان مقابل سیّد الشّهداء میایستد که این جریان یک جریان ابلهانه است. این جریان سعی میکند همیشه با سیّد الشّهداء مستقیم بجنگند. اینها از بین خواهند رفت. مثلاً فرض کنید میگویند اگر آقا تشنه بودند شیر شتر میخوردند، چاه میکندند. این جریان یک جریان ابلهانه است. وقتی این همه جمعیت به یک نفر ارادت دارد بهتر است به آن فرد بیادبی نکند. مثلاً خیال کرده شتر نر که شیر ندارد. شیر شتر بخورند باید یک تعداد شتر مادّهی تازه وضع حمل کرده باشد که بشود از آنها شیر خورد.
یا اینکه چاه بکنند؛ اگر این فرد اهل تاریخ بود میدانست منطقهای که کربلا در آن شکل گرفته اصلاً چرا کنار رود فرات مسنّات درست میکنند؟ مثل اسکله است. برای اینکه خاک آنجا مثل رس است، بستر رودخانه رس است. دور رودخانه مثل باتلاق است، اگر شما چاه بکنید آنقدر چنین خاکی داخل آن وجود دارد مثل آب گل است و قابل شرب نیست. لذا میبینید که فقط بعضی از نقاطی که حضرت در آنجا حضور دارد مسنّات است، یعنی جایی که میشود بروند و آب بیاورند که آن چند نقطه هم در تیررس دشمن است. الآن نمیخواستم کامل به شبهه پاسخ بدهم، میخواهم عرض کنم جریانی که خیلی کمرنگ است خطر ندارند چون آنها شمشیر را از رو میبندند و ما هم با آنها بحث میکنیم.
جریان خطرناکتری که متأسّفانه امروزه در کشور ما همین اخیراً پنج، شش مورد اتّفاق افتاده جریانی است که وقتی نمیشود آن را با یک حق مواجه کرد، نمیشود مقابلهی سیلی ایستاد عرض کردیم، این گروه اوّل که گفتند چرا آقا شیر نخوردند یکی نیست بگوید این ماجرای قطع آب نه برای روز عاشورا است، قبل و بعد از آن هم بوده است. اگر قطع آب امکان نداشت برای چه آب را قطع میکردند؟ یعنی چرا دسترسی به آب رودخانه را قطع میکردند؟ اگر نه میتوانستند یک متر بکنند و چاه بزنند و آب هم داشته باشد و قابل شرب هم باشد. مسئلهی بستن آب که فقط برای کربلا نیست، فقط منابع شیعی آن را نقل نکردهاند.
این جریان خطرناک نیستند؛ چرا؟ چون رو بازی میکنند و صراحتاً با ما دشمنی میکنند و ما هم پاسخ میدهیم. خطر، آن جریانی است که مثل اینها بیتجربه نیستند که مقابل سیل بایستند و له بشوند.
مخالفان هوشیار و سر سخت سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
این جریان چه میکنند؟ قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) یک حقیقتی است. ما در دانشگاه که توفیق داریم این بحث را مطرح کنیم همیشه از 32 جلسه که برای سیرهی معصومین در نظر میگیریم بیش از ده جلسه به قیام سیّد الشّهداء میپردازیم. به همین دلیل است، چون سیّد الشّهداء ناموس عقاید شیعه است. چرا قیام کرد؟ چرا به سمت کوفه رفت؟ بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت مسلم چرا راه کوفه را ادامه داد؟ باید دربارهی این مسائل بحث بشود.
ایجاد شبهه توسط اهل تسنّن
این چند سال اخیر برای اینکه قیام سیّد الشّهداء را از بین ببرند و عظمت آن را بشکنند شروع به ارائهی تفسیرهای مختلف کردند. این راهی است که برادران اهل سنّت بر سر ما آوردند! مثلاً آیهی چه کسی در رکوع انگشتری داد؟ شما میگویید امیر المؤمنین (علیه السّلام) چون در منابع شیعه فقط امیر المؤمنین (علیه السّلام) چنین کاری انجام داد. وقتی به منابع غیر شیعه رجوع میشود اینها دیدند به جای اینکه حذف کنند چند روایت در مورد عبدالله بن سلام و خلیفهی اوّل و عبد الرّحمن بن عوف و… ساختند. شما میگویید چه کسی در رکوع انگشتر خود را زکات داد؟ میگویند: 16 نقل وجود دارد. به ضرر چه کسی است؟ به ضرر صاحب حق. یک روایت 16 روایت شد و درصد امیر المؤمنین یک شانزدهم شد. یعنی یکی از روشهای کاربردی از بین بردن حق این است که شما مدام تفسیر غلط ارائه کنید، مثلاً 99 روایت غلط ارائه میکنید و با یک روایت اصلی میشود صد روایت و آن وقت روایت حق میشود یکی از صد روایت! میگوید مسئله اختلافی است.
علّت حضور اهل بیت امام حسین (علیهم السّلام)
اگر شما میبینید زینب کبری (سلام الله علیها) در کربلا حاضر است یکی از دلایل آن قطعاً تبیین مسئلهی عاشورا است؛ یعنی اوّلین منبری عاشورا زینب کبری و حضرت سجّاد (علیهما السّلام) هستند. چرا باید به آن شکل زجر بکشند؟ برای اینکه نباید اهداف عاشورا تحریف بشود. امروز در جامعهی ما چهار، پنج بار در کمتر از یک سال و نیم اخیر تفسیر غلط از عاشورا ارائه شده است. لازم است به اینها پرداخته شود و مفتضح بودن آن هم روشن شود و جامعه باید حسّاس باشد، نباید به هیچ وجه اجازه دهیم امام ما وجه المصالحهی مسائل حزبی و باندی بشود. امام ما ناموس عقاید ما است، کسی که به زینب کبری (سلام الله علیها) ارادت دارد نباید بگذارد زحمات آن بزرگوار به هدر برود؛ عدّهای دارند تحریف گسترده میکنند.
میخواهم از سندی از شخصی بخوانم که بگویم سابقهی آن طولانی است. چند سال است که او از دنیا رفته و امسال فیلم او را منتشر کردند، چرا؟ چون حرف نامربوطی گفته است. چرا این حرفها را بیان میکنند؟ من این را عرض کنم و بعد وارد بحث بشوم. إنشاءالله خدا به همهی ما غیرت دینی، فهم صحیح دین، پایمردی پای دین عطا کند.
سنّتشکنی معاویه
وقتی معاویه در مکّه، در حج آمد و نماز خواند… این کتاب مسند احمد حنبل است و روایت هم نزد آقایان صحیحه است. جاهای دیگر هم آمده ولی من میخواستم یک کتاب را بیاورم. پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) وقتی در سفر نماز میخواند نماز را شکسته میخواند. خلیفهی اوّل و دوم هم ایضاً، خلیفهی سوم هم تا شش سال اوّل همین کار را انجام میداد امّا وقتی سال ششم شد یک دفعه تصمیم گرفت نماز را در منا تمام بخواند. میگفت انرژی من زیاد است بیشتر میخوانم. کما اینکه وقتی معاویه هم میخواست حجر را استلام کند چهار رکن خانهی خدا را استلام کرد. بیمبنایی است، باید طبق دستور عمل کرد.
من میخواهم شمارهی موبایل شما را بگیرم میگویم بگو 0912 میگویم 0980 که بیشتر است. نمیگیرد، باید عدد را درست وارد کنی، باید طبق دستور عمل کنی، همه جا که بیشتر بودن فایده ندارد. طبق دستور عمل کردن موضوعیت دارد. معاویه چیزی از پیغمبر یاد نگرفته بود چون تازه در فتح مکّه ظاهراً و نفاقاً اسلام آورد و بعد هم در مکّه ساکن بود، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه ساکن بود شاید هم چند بار همدیگر را دیده بودند امّا عمدهی رفت و آمد آنها در حج بود. لذا این را دیده بود که پیغمبر نماز را در سفر شکسته میخواند، این یک مورد را بلد بود. نماز ظهر را شکسته خواند، سر و صدا بلند شد.
عین جمله را میخوانم تا بگویم امروز هم وقتی عدّهای برای پاکت سنگین –نستجیر بالله العظیم- یا برای منافع باندی امام حسین (علیه السّلام) را فدا میکنند که تعلّقات حزبی و باندی و قبیلهای که دارند مشکل پیدا نکند. قرآن به ما فرموده است: «لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً»[4] آیات من را «ثَمَناً قَليلاً» نفروشید. آیا ارزش دارد برای اینکه مثلاً شخص در منزل یک شخص پولدار آن طرفی منبر برود و به خاطر آن هر حرفی بزند؟ پناه بر خدا.
بریده باد زبانی که بی علی باز است، بریده باد زبانی که به غیر مسیر اهل بیت میخواهد حرف بزند، خدا آن روز را نیاورد که ما به خاطر مردم حرف بزنیم. خدا به این گوینده هم مهلت ندهد که برای غیر خدا حرف بزند، آن لحظه که میخواهد برای مردم حرف بزند مرگ ما را قرار بدهد که کمتر حرف بزنیم.
معاویه نماز را شکسته خواند، آمدند جلوی او را گرفتند. گفتند: تو از بنی امیّه هستی، عثمان هم از بنی امیّه است، او این نماز را شکسته نمیخواند، تمام میخواند، او با این کاری که تو انجام دادی ضایع شد. گفت این خیلی… همه دیدند پیغمبر نماز را شکسته خواند. این خیلی زشت است من این نماز را به شکل دیگری بخوانم، زمان خلیفهی اوّل و دوم هم همینطور بود. گفتند «فَإنَّ ابنَ عَمِّکَ قَد کَانَ أتَمَّهَا» گفتند ولی در هر صورت عثمان پسر عموی تو –منظور هم قبیلهای تو است، پسر عموی او نیست- نماز را تمام خوانده است. «وَ إنَّ خَلَافَکَ إیَّاهُ لَهُ عَیبٌ» بد است که تو با او مخالفت کنی. یعنی عیب ندارد، با پیغمبر که مدام به راحتی مخالفت میکنیم، با عثمان نباید مخالفت کنیم؛ عجب!
«فَخَرَجَ مُعَاوِيَةَ إلَى العَصر» بلند شد نماز عصر را بخواند «فَصَلَّاهَا بِنَا أربَعاً» نماز را در سفر تمام خواند. یعنی منافع معاویه باعث شد که نماز را آنطور که رسول خدا میفرماید نخواند. احسنت به نیّت آن نماز!
جریانهای سرسخت مخالف با سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
چند جریان است که نمیتوانند جریان سیّد الشّهداء را حل کنند و چون نفاق دارند هم نمیتوانند مثل آن گروهی که گفتند امام شیر شتر بخورد، شمشیر را از رو ببندند. یکی از آنها سکولارها هستند. سکولارها که در بدنهی جامعهی ما پر رنگ هستند قائل هستند و چنین ادّعایی دارند که شما نباید به هیچ وجه آزادیهای مردم را محدود کنید و امر به معروف و نهی از منکر آنها را محدود میکند و میگوید شما حق ندارید در سطح جامعه گناه کنید.
تفسیری از امر به معروف و نهی از منکر
خدا به سایر مؤمنین ولایت میدهد که به شما تذکّر بدهند. اگر به یک مؤمن بگویی به تو چه ربطی دارد طبق نظر بزرگان از جمله حضرت آیت الله جوادی میگویند: کسی که گناه کرده و به امر به معروف یا نهی از منکر توجّه نمیکند دو گناه انجام داده است. چون خدا به او گفته، خدا این حق را به او داده است. وقتی شما میگویید به تو ربطی ندارد یعنی خدا بیخود چنین حقّی به تو داده است! هم به این جهت که گناه را انجام داده تنبیه میشود و هم به خاطر اینکه به آن مؤمن گفته به تو چه ربطی دارد.
این آزادیهای فردی را محدود میکند و یک فرد سکولار نمیتواند چنین چیزی را بپذیرد. لذا مجبور است قیام سیّد الشّهداء را تفسیر به چیز دیگری کند. به همین دلیل است که شما میبینید شخص سه سال است که مرده است و امروز فیلم او را در ایّام محرّم پخش میکنند که داد میزند –این هم هنری است- فریاد میزند، اشک میریزد و میگوید تو را به خدا نگذارید جریان امام حسین را تحریف کنند.
دستگیری هانی
آدم به یاد عمرو بن حجّاج زبیدی میافتد. او فامیل هانی بود، وقتی که هانی را دستگیر کردند این بسته بود به حکومت که بنی مذحج که رئیس قبیلهی آنها هانی بود را آرام کند لذا به محض اینکه هانی را دستگیر کردند او شروع به فریاد زدن کرد تا دهان او کف کرد. همه گفتند الحمدلله، برادر همسر هانی است. الحمدلله از فامیلهای او دارند سر و صدا میکنند و حقّ او را میگیرد. مردم آمدند با عمرو بن حجّاج جلوی در دار الحکومه آمدند و گفتند خانه را روی سر شما خراب میکنیم، عبیدالله را بیرون میکنیم، باید هانی را آزاد کنید. گفتند هانی کاری انجام نداده، آنها دارند با هم گفتگو میکنند. شما چه کسی را قبول دارید که شهادت بدهد که هانی سالم است؟ عمرو گفت: شریح، ناصبی معروف! شریح آمد وقتی چهرهی هانی را دید فهمید او زنده نمیماند. چون عبیدالله به حدّی با انتهای عصای خود به صورت هانی زده بود که استخوانهای صورت هانی آشکار شده بود و گوشت صورت او از بین رفته بود، معلوم بود لحظات پایانی زندگی او است.
آمد از بالای ایوان گفت: او سالم است، مشکلی نیست. آنها هم گفتند عجب، سالم است؟ پس ما رفتیم او را بفرستید بیاید!! به این شکل شورش مردم را از بین برد. آنها هم گفتند فامیل او، برادر همسر او وقتی میگوید سالم است و آنها دارند گفتگو میکنند و خواهد آمد پس ما هم برویم. به این ترتیب خشم مردم را کنترل کرد.
حرکت امام حسین (علیه السّلام) فرار بود یا قیام؟
آقا دارد فریاد میزند که تو را به خدا امام حسین (علیه السّلام) را تحریف نکنید. امام حسین قیام نکرد، فرار کرد!! خود او دارد داد میزند که تحریف نکنید امّا میگوید امام حسین (علیه السّلام) فرار کرد. امام حسین فرار کرد؟ بلا تشبیه، چه کسی وقتی پلیس در تعقیب او است به سمت کلانتری فرار میکند؟ آیا اگر سیّد الشّهداء میخواست فرار کند به سمت کوفه میرفت؟ امام حسین (علیه السّلام) را معصوم نمیدانید؟ عیبی ندارد. اعقل عقلا هم نمیدانید؟ اشکالی ندارد. در حدّ من عقل داشت؟ معاذ الله، این را که نمیشود انکار کرد. وقتی خبر شهادت مسلم را به او دادند یعنی نمایندهی شما در کوفه را کشتند، یعنی اوضاع کوفه خوب نیست، چرا باز هم به سمت کوفه رفت؟ آیا این فرار است؟ بعد هم فریاد میزند و به شدّت هم عصبی است و میگوید امام حسین فرار کرد. این آدم سه سال پیش مرده، به چه دلیلی این فیلم را در دههی محرّم منتشر میکنید؟ شما یک جریان سیاسی هستید، در انتخاباتها شرکت میکنید، به امام حسین ما چه کار دارید که فرار کرد قیام نکرد!
تحریف دیگری در مورد امام حسین (علیه السّلام)
مورد دیگر میگوید امام حسین (سلام الله علیه) –خدا شاهد است توان گفتن آن را ندارم- رفت با عمر سعد دست داد. یک نفر کاری انجام داده است، اگر غلط بوده بگویید آدم خوبی بود امّا یک بار کار غلطی انجام داد، یک بار اشتباه کرد، چرا او را به امام حسین (علیه السّلام) نسبت میدهید؟ یعنی این دوستی اینقدر ارزش دارد؟
شأن علما و نقش آنها در جامعه
من در این مورد بحث میکنم شما ببینید که… از امام (رحمة الله علیه) نقل است که اگر روحانی آدم نشود جامعه درست نمیشود «إذَا فَسَدَ العَالِم فَسَدَ العَالَم» در محضر عالم ربّانی هستیم، در محضر اهل فضل هستیم، إنشاءالله خداوند سایهی علمای راستین را از سر ما کم نکند. برای سلامتی عالم برجستهی حاضر که من خیلی نگران شما اهل کن هستم که شأن ایشان را نفهمید و خدای نکرده خداوند بعداً تنبیه کند. ما به همینقدر که گاهی خدمت ایشان میرسم نگران هستم که آیا روز قیامت میتوانم جواب بدهم یا نه؟ بیش از این اگر بگویم ناراحت میشوند.
پاسخ به شبههی دست دادن امام حسین (علیه السّلام) و عمر سعد
من این بحث را مطرح میکنم، این بحث از چند جهت مهم است. بحث خود را قرآنی شروع میکنم. دقّت کنید که این شبههای که آن فرد انجام داده خوب روشن شود. گفته است امام حسین (علیه السّلام) با عمر سعد دست داد. بعد که عدّهای سؤال و اشکال مطرح کردند گفت: در فلان کتاب شیخ مفید چیزی نوشته شده است.
منافق برای ادّعای خود دلیل شرعی ندارد
1- قسم خوردن
چند نکتهی کوتاه عرض میکنم: 1- روش منافق این است که بدون سند سخن بگوید، چرا؟ چون آیهای به نفع منافق نیست که به محض اینکه به او اعتراض کنند بگوید فلان آیه، فلان روایت متواتر، فلان صحیحه… هیچ سندی ندارد، منافق دلیل شرعی ندارد. در سورهی توبه شش بار فرموده: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ»[5] مدام قسم میخورد. قسم میخورد یعنی چه؟ من میگویم جایی که من الآن در آن سخنرانی میکنم پارکینگ خانهی من است. صاحبخانه میگوید: سند جایی که گفتی برای من متعلّق به من است شما دلیل دارید؟ من میگویم والله متعلّق به من است. میگوید: سند ثبتی دارد. اگر تو تا صبح هم قسم والله بخوری هیچ ارزشی ندارد، قسم نمیخورند، امّا منافقین مدام قسم میخورند. قسم میخورند یعنی چه؟ یعنی میخواهند به نوعی حرف بیدلیل خود را به خورد مردم بدهند. قسم منافقین در سورهی توبه شش بار آمده است. خدا در سورهی منافقون میفرماید: «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً»[6] مدام قسم میخورند که سپر بشود تا معلوم نشود آنها چه حرفهای نادرستی میزنند.
2- حرف بیسند
یکی از کارهایی که منافقان انجام میدهند قسم خوردن است و کار دیگری که انجام میدهند بیان حرفهای بیسند است. مثل این است که من بگویم این خانه متعلّق به من است. میگویند چه کسی میداند؟ بگویم: پدر شما به من گفته است. میگویند: کجا؟ من خاطرهای بگویم که هیچ کسی در آن جمع در آن خاطره نبوده است! من و پدر صاحبخانه بود و خانه را به من داده است. میگویند: کسی شاهد است؟ میگویم: خیر. خاطرهی بیپایه و اساس بگویم.
نفاق معاویه
معاویه این کار را انجام میداد –خاطرهی بیپایه و اساس نقل میکرد- معاویه از پیامبر روایت نقل کرده بود که با تیغ و قیچی موهای خود را کوتاه نکنید با سر تیغ مشقص کوتاه کنید. میگفتند وقتی تو این مطلب را از پیغمبر شنیدی چه کسی بود؟ میگفت هیچ کسی نبود. حالا چرا معاویه چنین مسئلهی غیر مهمّی را بیان میکرد؟ -در این کتاب مسند هم وجود دارد- برای اینکه میخواست ذهن جامعه را از مسائل مهم دور کند. ولایت امیر المؤمنین را بر باد دادی، دشنام دادی، با امام حسن (علیه السّلام) آنطور برخورد کردی، سیّد الشّهداء را خانهنشین کردی بعد بر سر اینکه موهای خود را با قیچی کوتاه کنید یا با مشقص مسئله مطرح میکنی؟! این مسئلهی مهمّی است؟ خاطرهای میگویی که هیچ جا نیست. کاری که منافق انجام میدهد این است که به جای اینکه دلیل شرعی بیاورد یک خاطره میگوید که هیچ کسی آن را نشنیده است، من و او بودیم و هیچ کسی هم نبود. یا قسم میخورد، حرف بیسند میزند.
مقابله با حرفهای بدون سند
اگر فرض کنید این حرفی که این بندهی خدا بیان کرده است در کتاب شیخ مفید وجود داشته باشد، این مسئله یک مسئلهی شرعی است، ارشاد شیخ مفید منبع فقه است؟ این حرف بسیار تعجّبآور است. در کتاب ارشاد شیخ مفید که سند صحیح فقهی وجود ندارد. نقل تاریخ است، منبع فقه نیست. مثل این است که من الآن بگویم در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عبّاس قمی دیدم بهتر است uf6 را به uf8 تبدیل کنیم؛ امکان دارد! آن مسئلهی دیگری است. این مسئله مربوط به علوم تجربی است به مرحوم شیخ عبّاس چه ربطی دارد؟ ارشاد شیخ مفید منبع فقه است؟
ثانیاً همان چیزی هم که آنجا آمده صحیح السّند آمده، ما میتوانیم در فقه صحیح السّند فتوا بدهیم؟ ثالثاً فرض کنید آمده، اینقدر که میگویند خوب درس بخوان به چه دلیل به طلبهها اصول فقه یاد میدهند؟ برای اینکه میگوید وقتی روایت حجّت است که سند آن صحیح باشد و معارض نداشته باشد. یعنی اگر دهها دلیل خلاف آن است این روایت حجّیت ندارد. من آیاتی که خلاف آن هستند را میخوانم تا ببینید. این یک مجموعه نکته بود.
ادلّه بر ردّ قیاس در احکام فقهی
مجموعهی دوم از نکات مقابله با تحریفات میتوان گفت در فقه شیعه فقیه در درجات بسیار پایین هم پیدا نمیکنید که قیاس کند؛ یعنی بگوید این مسئله شبیه فلان مسئله است پس حکم آن هم شبیه آن است. قیاس را برادران اهل سنّت مانند ابو حنیفه و مالک، آنها قیاس میکنند. میگوید این شبیه آن است پس حکم آن هم شبیه آن است. در حالی که در فقه شیعه با تشبیه حکم شرعی صادر نمیکنند. اگر در بین فقها کسی قیاس میکرد علما او را از شهر بیرون میکردند.
عمر سعد کافر است، یعنی روز عاشورا نماز نخواند یا منافق است، تظاهر به اسلام کرده است، کدام یک؟ منافق است. آنچه که شما میخواهید بگویید، آن دست دادن با یک منافق بوده یا با یک کافر حربی بوده؟ با یک کافر بوده. شما کافر را به منافق قیاس میکنید؟ این هم یک قیاس است. اگر زمان احمد بن محمّد بن عیسی اشعری بود کسی که این کار را انجام میداد او را از شهر بیرون میکرد. این هم یک اشکال است.
شیوهی برخورد با کافران غیر محارب
اشکال بعدی ارتباط مسلمان با کافر چند نوع است –آیات آن را عرض میکنم-. یک وقت یک کافری در یک بیابان در یک دیر عبادت میکند و به هیچ کسی هم کاری ندارد که این حکومت برود، آن حکومت بیاید.
بَحیراء که به بُحیراء معروف است. اسلام نگفته است که به او کاری داشته باشید. از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل است که در جنگها دیر آنها را خراب کردند. او اصلاً کاری ندارد، او در دیری در بیابان دارد عبادت میکند. میگوید به اینها کاری نداشته باشید. اسلام نمیگوید مدام با مردم درگیر شوید، میگوید با این گروه کفّار کاری نداشته باشید. یک کافری است که در بیابان زندگی نمیکند، برای خود کشور دارد ولی به ما کاری ندارد، دنبال زدن ستونهای کشور ما نیست. زلاندنو -کافر که میگوییم یعنی نامسلمان- بورکینا فاسو، بعضی از کشورهای اروپایی، اینها به ما کاری ندارند. صریح سورهی ممتحنه، آیه 8 است: «لا يَنْهاكُمُ» خدا شما را نهی نمیکند از اینکه با کسانی که با شما بر سر مسائل دینی درگیری و ستیز ندارند… –من آیه را رد میکنم- «أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» با اینها با بر و احسان رفتار کنید. اشکالی ندارد. اسلام نگفته است با کسی که در زلاندنو است درگیر شو، او که با ما کاری ندارد.
آیا میشود معاملهی اقتصادی انجام داد؟ بله، منتها قانون را رعایت کن. مسلمان به دلیل آیهی نفی سبیل حق ندارد تحت ولایت یا سلطهی کافر قرار بگیرد امّا عیبی ندارد. اتّفاقاً آخر آیه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» عدالت داشته باش.
مثلاً خدا نفرموده با مردم ماداگاسکار درگیر شو، اگر معامله کردی با عدالت با آنها رفتار کن، حقّ آنها را بپرداز؛ این هم یک گروه است.
چگونگی دعوت کفّار به اسلام
گروه بعدی دشمن و کافر هستند ولی شما میخواهید او را به دین هدایت کنید نه اینکه دو حکومت با همدیگر رابطه داشته باشند. شما میخواهید یک نفر را به دین دعوت کنید نمیتوانید به او ناسزا بگویید که و او را به اسلام دعوت کنید. اینجا باید چگونه رفتار کنید؟ مؤدّبانه «قُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً»[7] با فرعون هم مؤدّبانه برخورد کن چون میخواهی او را دعوت کنی، نمیخواهی با او معامله کنی. میخواهی او را به دین دعوت کنی با او نرم صحبت کن.
مثلاً حضرت امام (رحمة الله علیه)، آیت الله جوادی را به سمت گورباچف فرستادند و نامهی هدایت نوشتند. نامهی ایشان سیاسی نبود که مثلاً فرض کنید بگوید بر سر سهمیهی ما از نفت خزر با هم معامله کنیم. خیر، او را دعوت کرد و گفت: شما کمونیست هستید، دارید مضمحل میشوید، صدای شکستن استخوانهای کمونیست را میشنوم، به دامن اسلام برگردید. این بسیار مؤدّبانه است. اینجا هم اشکالی ندارد.
وقتی خواستم سیّد الشّهداء را با اسناد تاریخی توضیح بدهم شما خواهید دید که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) در کربلا با بخشی از فرماندههای طرف مقابل از این سنخ برخورد داشته است. پس اگر شما میخواهید کافر حربی را هم هدایت کنید، یعنی اگر طرف با زبان مؤدّبانه و بیزبانی بگویید شما گمراه هستید و من میخواهم شما را هدایت کنم. اینجا هم با او مؤدّبانه برخورد کنید اشکال ندارد
شیوهی برخورد با کافران حربی
امّا اگر کافر، کافر حربی باشد و میگوید ما به دشمنی با ایرانیها افتخار میکنم. اصلاً چنین چیز را گفته است. اصلاً دنبال این است که دین تو را نابود کند. در آیه 9، سورهی ممتحنه میفرماید: «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ» خدا با «أنَّمَا» نهی کرده است. حق نداری با این آدم ارتباط محبّتآمیز برقرار کنی. برای اینکه من کاملاً متوجّه بشوم خدا مدام آیات را تبیین میکند، در آخر سورهی مبارکهی ممتحنه میفرماید: «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[8] تو چه موحّدی هستی که میخواهی به کسی که خدا به او خشم کرده لبخند بزنی؟ این آیهی آخر سورهی ممتحنه است.
خدا برای تبیین بهتر در آیه 73، سورهی توبه میفرماید: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ» یعنی وقتی که با شمشیر میزنی تا او را از بین ببری «وَ اغْلُظْ» باید اخم هایت در هم باشد. یعنی نباید به او ابراز محبّت کنی، با چه کسی؟ با کافری که با شما در دین ستیز دارد و نمیخواهی او را به اسلام دعوت کنی. حکومت با حکومت است. باز ممکن است یک نفر به من بگوید او پیغمبر است. در اواخر سورهی ممتحنه –طبق قرآن با خطّ عثمان طه، آیهی اوّل صفحهی آخر سورهی توبه- میگوید: «وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً»[9] آن موقع به پیغمبر گفتم حالا به شما میگویم، او باید از شما خشونت ببیند و بترسد. کما اینکه در جای دیگر فرمود: اسلحههای خود را طوری جمع کنید که «تُرْهِبُونَ بِهِ»[10] از شما بترسند چون اگر نترسند شما را نابود میکنند. باز میگوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[11] اگر میخواهی در کشور خودت هم ارتباط برقرار کنی باید کاری انجام دهی که اینها خودشان بیایند و با کمال میل جزیه بدهند و «عَنْ يَدٍ» با دست خودشان جزیه بیاورند «وَ هُمْ صاغِرُونَ» نسبت شما با کافر حربی و حتّی کافری که در جامعهی اسلامی نباید اجازه بدهی عزّتش تفوّق پیدا کند، آنها از نظر خدا صاغر هستند. صاغر یعنی خوار و حقیر است. این دستهبندی انواع ارتباط بود.
سیاست سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در برخورد با دشمنان
سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه و آله) به دو جنبه دقّت میکردند: یکی از آن حیث که فرماندهی کلّ قوای قشونش بود، به عنوان فرماندهی نظامی باید کاری انجام میداد، یکی به عنوان امام مسلمین که امام مُلک و ملکوت بود و در واقع تجلّی رحمت عالمیان بود، تجلّی رحمت خدا بود. ببینید از هر دو حیث چه کرد؟
از آن حیث که رحمة الله الواسعة است، امام همهی مُلک و ملکوت است، برای سیّد الشّهداء توبهی شمر و حر با هم فرقی ندارد. لذا میبینید به عمر سعد، به شمر، به عبیدالله حرّ جعفی دعوت به ملحق شدن میکند. در روز عاشورا مدام سخنرانی میکند و آنها هلهله میکنند امّا ایشان صحبت میکنند، چرا؟ چون بیست و چند نفر برگشتند، چند صد نفر هم فرار کردند. آن کسانی که برگشتند «يَا لَيْتَنَا كُنَّا مَعَهُم»، آن کسانی که دور شدند و از صحنه بیرون رفتند حدّاقل مقابل پسر پیغمبر شمشیر نکشیدند. درست است بیچاره هستند ولی این خطر اینکه یک نفر رسماً با پسر پیغمبر بجنگد بسیار متفاوت است. از آن جهت که حضرت رحمة الله الواسعة است مدام صحبت میکند ولو او را تمسخر کنند که یا برگردد، یا منصرف شود و برود. به این معامله میگویند یا همان جنبهی هدایتی که عرض کردم؟ این چه تشبیهی است، مبنای این تشبیه چیست؟!
مدیریّت استراتژیک سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) در مقابل دشمن
امّا از آن جهت که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) فرمانده کلّ قوا است، تقریباً در همهی منابع قدیمی وجود دارد –من به یک یا دو مورد اشاره خواهم کرد- عمر سعد را دعوت میکند، میگوید چقدر گرفتی که در برابر من بایستی و بیچاره بشوی؟ من بیشتر از آن به تو میپردازم. این یعنی تهاجم فرهنگی. از نظر سیاسی یک مدیر استراتژیک میخواهد فرمانده جناح مقابل را سست کند. مثل این است که شما در مذاکرات به جان کری بگویی چقدر میگیری که علیه آمریکا حرف بزنی؟ اگر شما چنین کاری انجام دهید که ما دست تو را میبوسیم! اینکه هجوم است، اینکه صدور انقلاب است، اینکه تهاجم است. میگوید چه چیزی به تو وعده دادهاند که مقابل من بایستی و عاقبت خود را نابود کنی من دو برابر میدهم. این معامله است؟ سیّد الشّهداء دارد فرمانده جبههی مقابل را سست میکند.
به حبیب فرمود: تو بین بنی اسد محبوب هستی، شبانه برو به آنها بگو چقدر میگیرید که از مبارزه با من منصرف شوید؟ حبیب رفت و شروع به صحبت کرد. امام اینجا تلاش میکند از جنبهی رحمة الله الواسعة عدّهای کمتر عاقبت خود را نابود کنند. از نظر نظامی به جبههی مقابل نفوذ کند و آنها را برای اقدام سست کند. به این معامله میگویند یا هجوم؟ این هجوم فرهنگی امام است. خیلی بیانصافی است که انسان به خاطر مبلغ کم یا چند روز این طرف و آن طرف شدن یا چهار سال نماینده شدن به پسر پیغمبر نسبت ناروا و دروغ بدهد.
نامهی عبیدالله به امام حسین (علیه السّلام)
عبیدالله برای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) نامه نوشت. نامه را به حضرت دادند. متن نامه این بود: «أَوْ أُلْحِقَكَ بِاللَّطِيفِ الْخَبِيرِ»[12] -ابن اعثم و دیگران هم این را گفتهاند- یا تو را میکشم، یا میآیی و به حکم من تن میدهی –یا تو را میکشم یا تسلیم میشوی- نوشته «أخَذَ الکِتَابَ» امام نامه را گرفت «فَرَمَا بِهِ» آن را پرت کرد. آن کسی که نامه آورده بود، قاصد بود گفت: «جَوَابُ الْكِتَابِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» جواب نامه، فرمود: «مَا لَهُ عِنْدِي جَوَابٌ» جواب ندارد. این معامله است؟ این سازش است؟
در برخورد با کفّار مطابق دین برخورد کنید
مشکل ما حرف زدن است؟ خدا هم با شیطان حرف زد. حرف زدن که مهم نیست نامهنگاری هم مهم نیست، لحن و محتوا مهم است. شما هم حرف بزنید ولی از سر عزّت حرف بزنید عیبی ندارد. محتوای سخن مطابق دین باشد اشکالی ندارد. کسی راجع به اصل حرف زدن بحثی ندارد که شما بگویید سیّد الشّهداء و عمر سعد با هم گفتگو کردند. شما هم گفتگو کنید امّا نگو مؤدّب یافتم. این «وَ اغْلُظْ» است؟ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» است؟ این هم مهم نیست هر کاری میخواهی انجام بده تو میخواهی به خدا جواب بدهی امّا آن را به امام حسین (علیه السّلام) نسبت نده، این کار خیلی باعث ناراحتی انسان میشود.
تاریخ را بررسی کنید. عبدالله بن عمر نمیخواست، میگفت بالاخره پدر من هم خلیفهی دوم است من به جای یزید. به او گفتند تو فقط سکوت کن، ابراز دشمنی نکن، هرچه بخواهی به تو میدهیم. آنقدر عزیز شد.
بده و بستانهای سیاسی
میگویند فلان کشور فلان شخص را خیلی تحویل میگیرند. ببین چه چیزی داده است که او را تحویل میگیرند؟ چرا عبیدالله و شمر عبدالله بن عمر را تحویل میگیرند؟ چون پول گرفت سکوت کند. اگر یک نفر 80 هزار نفر از یک حکومت را به قتل برساند آن 80 هزار نفر برای آنها چه میشود؟ مختار 80 نفر از بنی امیّه را کشت، دو بار به زندان افتاد و هر دو بار نامهی عبدالله او را بیرون آورد. این از عزّت عبدالله بود؟ خیر، آنها با هم بده و بستان داشتند، اینکه عزّت نیست. سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) فقط سکوت میکرد یعنی ابراز دشمنی نمیکرد آنها حاضر بودند مکّه و مدینه را به حضرت بدهند به این قیمت که شما علیه ما حرف نزنید. گفت: یا تحت فرمان ما باش و بپذیر که یزید حاکم است یا تو را میکشیم. حضرت نامه را پرت کرد. این سازش است؟
لزوم بررسی بیشتر در مورد قیام امام حسین (علیه السّلام)
هر کسی هر کاری میخواهد انجام بدهد خودش میداند و خدا ولی خیلی بیانصافی است که در مملکت شیعه با سیصد هزار شهید، سیّد الشّهداء را وجه المصالحهی اهداف خود قرار دهیم. این جریان ادامه دارد و حتّی گفتند ائمّهی بعد از امام حسین (علیه السّلام) عاقلانه رفتار کردند و دیگر قیام نکردند. این نشان میدهد که جوانها باید روی فلسفهی قیام سیّد الشّهداء کار کنند. آیا امام حسین (علیه السّلام) غیر عاقلانه رفتار کرد؟! –معاذ الله-
دیگری میگوید: امام حسین (علیه السّلام) کشته شد ما سیل خون راه نیندازیم، سیل اشک راه بیندازیم تا امام زمان (علیه السّلام) بیاید و سیل خون راه بیندازد. آن موقع که خودتان حکومت را به دست داشتید هر کاری خواستید انجام دادید حالا انجمنی شدید؟! این حرف تو چه مبنایی دارد که امام حسین (علیه السّلام) کشته شد تا ما سیل اشک راه بیندازیم و بعد سیل خون؟ سند حرف تو چیست؟ عرض کردیم منافق حرف بیسند میزند. آیا این حرف را دین گفته؟ آیه دارد؟ روایت معتبر دارد؟
عامل نفهمی حرامخواری است
دیگری میگوید ما مدل امام حسین (علیه السّلام) قیام کردیم چون امام حسین میخواست مظلومنمایی کند به کربلا رفت. امام حسین برای مظلومنمایی به کربلا رفت؟ یعنی اگر در جای دیگر کشته میشد مظلومنمایی نمیشد؟ همه کارشناس تاریخ اسلام شدند! از این به بعد ما میخواهیم یک کمپین در مورد انرژی هستهای راه بیندازیم و اظهار نظر کنیم، آیا این کار خوبی است؟ بالاخره تاریخ اسلام هم برای خود تخصّصی است. هر کسی بدون تخصّص آنطور که خودش میخواهد تاریخ قیام امام حسین (علیه السّلام) را تحلیل میکند. با کسی که این کار را انجام میدهد حرفی نیست، عامل نفهمی حرامخواری است. «إنخَزَلَت عَطَيّاتُكُم مِنَ الحَرَام»[13] فهم کسی که حرام بخورد خراب میشود، مقابل پسر پیغمبر میایستد و به شیرخوار او هم تیر میزند و الله اکبر هم میگوید.
وظیفهی ما در قبال تحریفکنندگان قیام امام حسین (علیه السّلام)
ولی چاقوی غیرت ما که اهل هیئت هستیم نباید کند بشود. نباید اجازه بدهیم که هیچ شخص از هیچ جناحی –نه اینکه بخواهم بگویم گروه یا آن گروه- هیچ گروهی نباید جرأت پیدا کند وقتی میخواهد به یک منفعت حزبی برسد از امام حسین (علیه السّلام) مایه بگذارد.
نقل کردند که مثل امروزی رئوس مطهّر شهدا را قاصد به شام فرستاد. چند روز نیست که کاروان اسرا را وارد کوفه کردهاند. جسارتی به نوامیس الهی روا داشتند که نمیتوانم به خود اجازه دهم که آن را بیان کنم، فقط اشاره میکنم.
چون این ملعونها منافق بودند و نمیخواستند بگویند ما پسر پیغمبر را کشتیم، میخواستند بگویند معاذ الله پسر پیغمبر مهدور الدّم است لذا گفتند خارجی است، خروج کرده. این به این معنی است که آنها از زمان خلیفهی دوم حکم شرعی به ارث بردند. البتّه شرعی که عرض میکنم آنها میپنداشتند شرعی است. اگر کسی علیه ظلم حکومت قیام میکرد او را مهدور الدّم اعلام میکردند. او را میکشتند، بدن او را دفن نمیکردند، او را نامسلمان حساب میکردند. ناموس او را هم به عنوان برده حساب میکردند –معاذ الله-.
بررسی کوتاهی در مورد واژهی سبی
لفظ سبی یا سبایا به معنای اسیر بعداً به معنای اسیر بعداً انصراف به معنای اسیر پیدا کرده است. اگر ریشهی این لغت را نگاه کنید در جنگ با کفّار وقتی برده و کفّار میگرفتند –معاذ الله- از این لفظ استفاده میکردند، لفظ سبی یا سبایا. و این هم احکامی داشت از جمله اینکه حجاب را برای کنیز حرام میدانستند.
شکوهی حضرت زینب (سلام الله علیها) به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
لحظهای که زینب کبری (سلام الله علیها) به گودی قتلگاه وارد شد که من نمیدانم آنجا پیغمبر را حاضر دید یا رو به مدینه کرد و دست بر سر خود گذاشت «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا جَدَّاهُ»، «هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ»[14]. یک روز پیغمبر به خانهی زهرای مرضیه (سلام الله علیها) آمد و دید ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) گریه میکند. با زبانی شبیه عتاب به زهرای مرضیه (سلام الله علیها) فرمود: «أ لَم تَعلَمینی بُکَائَهُ یؤذینی؟» آیا نمیدانی گریهی حسین من را اذیت میکند؟ یا رسول الله آیا به یاد میآوری حسین ما را روی دوش خود میگرفتی و افتخار میکردی؟ «هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ» اینطور او را در بیابان رها کردند «مُرَمَّلٌ» یا رسول الله میبینی این ریگها غرق خون است؟ این خون پسر تو است. جملهی آخر را در حیا و در پرده فرمود: «وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا» دیگر نمیگویم با ما چه کردند یا رسول الله. حضرت سجّاد گاهی ضجّه میزدند و میفرمودند: با بنات پیغمبر کالسّبایا برخورد کردند.
این منصوبی که به حضرت حجّت (سلام الله علیه) است فرمود: «سُبِيَ أَهْلُكَ كَالعَبِيدِ»[15] به گردن دختر بچّهها آهن بستند «صُفِّدُوا فِي الْحَدِيدِ»، «يُطَافُ بِهِمْ فِي الْأَسْوَاقِ» ناموس پردهنشین حیدر را به بازار بردند و گرداندند.
ورود با عزّت اهل بیت امام حسین (علیه السّلام) در مجلس یزید و عبیدالله
نوشتهاند: «دَخَلَت زَینَبُ عَلَی ابن زِیَادٍ» زینب (سلام الله علیها) به مجلس آن ملعون وارد شد «فِی أَرْذَلُ ثِيَابِهَا» در لباسی که دون شأن او بود. یک با غیرت آنجا نبود. در شام دور ناموس یزید را هم پرده زده بودند و هم سربازها قامت بسته بودند که کسی آنها را نبیند. زینب وارد مجلس شراب شد. جز زنان آل الله غیوری نبود. آنها میدانستند زینب دختر فاطمه است، حرمت او با بقیه فرق دارد. لذا قامت بستند، همه دور زینب کبری ایستادند که او را نبینند.
صدای عبیدالله ملعون بلند شد «مَن هَذِهِ المُتِنَکِّرَة؟» آن کسی که میخواهند او را بپوشانند چه کسی است؟ گفتند: «هَذِهِ زَینَبُ بِنتُ عَلیٍّ»[16] او زینب است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ» الحمدلله که خدا شما را خوار کرد. زینب فرمود: ما با ایمان به خدا رفتیم و با ایمان به خدا برگشتیم.
گفت: نظر تو راجع به اینکه خدا برادر تو را کشت چه بود؟ من نمیفهمم فقط به قصد اینکه میخواهم در سلام خود به زهرای مرضیه متوسّل بشوم میخواهم فضائل دختر او را بگویم. من نمیفهمم او چه گفت؟ گفت: دیدی خدا چگونه برادر تو را کشت؟ فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[17] ما از خدا اطاعت کردیم و به ما خوش گذشت. در کاخ یزید هم همین کار را انجام داد. وقتی آن ملعون شروع به دشنام دادن کرد… اگر زینب علی اهل سازش است صدای او بلند شد و به یزید فرمود: «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ»[18] تو خوارتر و کوچکتر از آن هستی که بتوانی به ناموس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جسارت کنی. وقتی عبیدالله دید او اینطور محکم صحبت میکند ترسید در کاخ او شورش ایجاد شود. فکر کرد چه کاری میتواند انجام دهد تا زینب را متزلزل کند خیزران را به دست گرفت.
شب جمعه است، ائمّهی ما وعده دادهاند زهرای مرضیه (سلام الله علیها) برای زوّار امام حسین (علیه السّلام) «زُوَّارُ لَتَحضُرُ عِندَ زُوَّارَ أبی عَبدِاللهِ الحُسَین» زهرای مرضیه شب جمعه حاضر است، به استقبال زائرها میآید، استغفار میکند، دعا میکند.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– صحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– سورهی بقره، آیه 41.
[5]– سورهی توبه، آیه 42.
[6]– سورهی منافقون، آیه 2.
[7]– سورهی طه، آیه 44.
[8]– سورهی ممتحنه، آیه 13.
[9]– سورهی توبه، آیه 123.
[10]– سورهی انفال، آیه 60.
[11]– سورهی محمّد، آیه 29.
[12]– بحار الأنوار، ج 44، ص 383.
[13]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 11، ص 624.
[14]– مثير الأحزان، ص 84.
[15]– بحار الأنوار، ج 98، ص 241.
[16]– همان، ج 45، ص 115.
[17]– همان، ص 116.
[18]– همان، ص 134.