مورخ 03 / 03 / 1394 حجت الاسلام کاشانی در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی درباره ی امام موسی کاظم علیه السلام علیه السلام پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
اهمیّت مجلس حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام)
نمیدانیم چطور از وجود حضرت حجّت (صلوات الله علیه) و حضرت رضا (علیه السّلام) تشکّر کنیم که در مجلس موسی بن جعفر (علیه السّلام) ما را راه دادند. من خودم با امید آمدم مجلس موسی بن جعفر هیچ شکّی ندارد، کسی دست خالی بر نمیگردد. حیف است کسی در مجلس موسی بن جعفر (سلام الله علیه) فقط به کیسههای زر او بسنده کند.
در تاریخ امامت ائمّه هر امامی ویژگیهایی دارد. کیسههای حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) ضرب المثل است «كَانَ مِثلُ صُرَرُ مُوسَى بنِ جَعفَر إذا جَاءَتِ الإنسان الصُّرَّة فَقَد استَغنَى» این را بیش از 30 کتاب شیعه و سنّی نوشتهاند. تنها یک «قیل» نیست که در یک جا اینطور گفته شده است. هر کس به عطای موسی بن جعفر میرسید بینیاز میشد. بعضی میگفتند تعجّب است از کسی که کیسهی موسی بن جعفر به او رسیده باشد و بعد تا آخر عمرش ببینند آثار ضعف مالی در او وجود دارد. عدد آن را هم گفتهاند که کمتر از دویست دینار نبود. معمولاً کیسهها حدّاقل بین دویست تا سیصد دینار بود. دویست تا سیصد دینار یعنی دویست تا سیصد مثقال طلا. حیف است از موسی بن جعفر (سلام الله علیه) که کم از او بهره ببریم، خاصّه اینکه پدر حضرت رضا است.
خدا مرحوم آیت الله مجتبی تهران را رحمت کند. بحث را جع به حضرت موسی بن جعفر زیاد است. اگر بخواهیم تحلیل کنیم به یک جلسه هم ختم نمیشود ولی نمیدانم چرا میخواهم این حرفها را بگویم. بعضی از شبها را نباید از دست داد.
موسی بن جعفر (سلام الله علیه) کریم اهل بیت
اقدامات موسی بن جعفر (سلام الله علیه) در حفظ شیعه بینظیر است منتها من نمیخواهم بیشتر به آن موضوعات بپردازم. این بزرگوار دو صفت دارد که صفات عجیبی است که معصوم به آن نداده است؛ یعنی اگر در روایات بررسی کنید مثل کریم اهل بیت که معصوم به او نگفته است یعنی از معصومین نرسیده است که امام کاظم کریم اهل بیت است. آنقدر به مخالفین و دشمنان خود کرامت کرد که میگفتند کریم اهل بیت است. در اصطلاح علمی میگویند به وضع تعیّنی به او کریم اهل بیت گفتهاند، معصوم نگفته است. در مورد حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) روایت نداریم که او کریم اهل بیت است. آنقدر کرامت کرد که بین مردم مشهور به کریم اهل بیت شد، این خیلی عجیب است!
تلاش امام صادق و امام کاظم (علیهما السّلام) در ترویج فرهنگ مهدوی
در شرایطی که بعد از حضرت صادق (علیه السّلام) منصور دوانیقی به مدینه فرستاد و گفت: ببینید جعفر بن محمّد الصّادق به چه کسی وصیّت کرده، گردن او را بزنید، در این شرایط. در شرایطی که آنقدر حضرت صادق (سلام الله علیه) در ولایت ائمّه مطلب فرموده بود که هم فکر میکردند مهدی آل محمّد است و هم در مورد فرزند او حضرت موسی بن جعفر این برداشت شد.
ببینید امام صادق (علیه السّلام) چه کار کرده بود که مردم تا موعود و مهدی موعود پیش رفته بودند و تا آثار و روایاتی که از حضرت صادق شنیده بودند با موسی بن جعفر تطبیق میکردند تصوّر میکردند موسی بن جعفر مهدی موعود است. آنقدر این باب داغ شده بود که منصور دوانیقی اسم پسر خود را محمّد مهدی گذاشت.
بعد از شهادت موسی بن جعفر بعضی از شیعیان گفتند او شهید نشده، رفته که بعداً ظهور کند. در این شرایطی که حرفهای گذشتهی ما را باید به این ضمیمه کرد که این فضیلت ملموستر شود. آن هم این است که اهل بیت خود را به عنوان امام معرفی نمیکردند چون کشته میشدند. اوج مخفیکاری است.
فضیلت حضرت سجّاد (علیه السّلام)
امشب قصد بیان بحث تاریخی ندارم و فقط میخواهم توسّل داشته باشم. این ماجرا را شیخ طوسی در امالی آورده است. عمّهی حضرت سجّاد (علیه السّلام)، دختر امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیش جابر بن عبدالله انصاری رفت تا شکایت کند. گفت: علیّ بن الحسین، زین العابدین طوری عبادت میکند که میترسیم جان خود را از دست بدهد. تو او را نصیحت کن، تو از صحابهی پیغمبر هستی. جابر بزرگ و سرشناس بود. او صاحب حدیث لوح است، از صاحبان سرّ اهل بیت است. گفت: برو او را نصیحت کن شاید حضرت مراعات کند، من برای برادرزادهام نگران هستم.
سلام پیامبر به حضرت باقر (علیه السّلام)
جابر میخواست حضرت سجّاد را ببیند. وقتی وارد منزل شد –قدیم خانهها یک بیرونی داشت یک اندرونی- در بیرونی دید یک سری از بچّهها هستند. ناگهان چهرهی یک نفر جابر را تکان داد. گفت: این آقا چه کسی است؟ «هَذَا أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ». جابر پیامبر را دیده بود. گفت: مثل اینکه خود پیغمبر است! جلو بیا تا تو را ببینم. گفت: بوی پیامبر میآید. تو چه کسی هستی؟ گفت: من محمّد بن علی هستم. گفت: «أَنْتَ الْبَاقِرُ»[1] پس تو آن باقر هستی؟! گفت: جلو بیا، جدّ تو به من دستور داده است گونهی راستم را روی سینهی تو بگذارم، از طرف جدّت به تو سلام کنم. حالا چه سرّی داشت؟ میخواهم شرایط خوف را ببینید اینکه فضیلت حضرت باقر است.
دلها به این سمت میرود که ببیند حضرت علی اکبر چه کسی بود که «أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ» بود؟ چون اینجا جابر از «أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ» بودن. بعدها گفتند امام باقر امام است چون «أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ» است. گفت: اگر میشود پدرت را صدا کن. من به طور خلاصه بحث را مطرح میکنم. پیش حضرت سجّاد (علیه السّلام) آمد. ایشان شخصیتی است که وقتی دارد عبادت میکند فرزندش داخل چاه میافتد ظاهراً التفات نمیکند، مثل امیر المؤمنین (علیه السّلام) که تیر را از پای او در آوردند. بچّه داخل چاه میافتد. مار حضرت را در حال عبادت نیش میزند. یعنی اینطور غرق عبادت است –میخواهم شرایط خوفی را ببینید- گفت: پدر جان شخصی آمده و میگوید من جابر هستم. در بین جمع به این شکل سلام کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَاقِرَ».
خوف امام سجّاد (علیه السّلام) بر جان امام باقر (علیه السّلام)
حضرت سجّاد که فرزندش داخل چاه میافتاد حین عبادت متوجّه نمیشد «وَثَبَ علیُّ بنُ الحُسَین» حضرت از جا پرید. گفت: بین بقیه با تو اینطور رفتار کرد؟! بقیه چه کسانی هستند؟ بقیه خواهران و برادران حضرت باقر یا اقوام هستند. خانهی امام سجّاد (علیه السّلام) که کاروانسرا نبود که همه به آنجا بیایند. عبارت هم این است که بین اهل تو؟ که مثلاً نوادگان امام حسن، بقیهی بچّهها، نوادگان، اهل بیت نه مردم عادی. گفت: بله. علّت این وثب یعنی جهیدن حضرت سجّاد (علیه السّلام) چه بود؟ خوفی که برای جان امام باقر (علیه السّلام) داشت. بعد فرمود: جابر مرد خوبی است، قصد سوئی نداشت ولی «وَ لَکِن شَاقَ بِدَمِکَ» تو را تا نزدیک تیغ برد. اینقدر شرایط فرق داشت، اصلاً امام را بروز نمیدادند، یعنی اصلاً امام نباید بروز میکرد. اگر امام بروز میکرد او را میکشتند. این شرایط برای ما ناشناخت است.
از خودگذشتگیها علی (علیه السّلام) و شأن والای او
چیزی که من را خیلی متأثّر کرد این بود که ابن ابیالحدید میگوید من به استادم گفتم: چطور اینها علیّ بن ابی طالب را نکشتند؟ -این مطالب مقدّمهی بیان فضائل حضرت موسی بن جعفر است- علی در زمان معاویه، خلفا اینها میدانستند علی چه کسی است، بارها هم قصد ترور داشتند امّا چه شد که علی را نکشتند؟ استاد او میگوید: علی آنقدر خود را در جامعه کوچک کرد که دیده نشود، آنقدر علی را پایین آوردند و علی کوتاه آمد تا دیده نشود. به گونهای که عثمان به او گفت: مروان از تو برتر است از علی هیچ صدایی در نیامد. آنقدر علی خود را کوچک کرد. چرا؟ علی میترسید؟ قبل از این ماجرا حیدر کرّار است، بعد از این ماجرا هم در آن سه جنگ حیدر کرّار است. خیر، مرحوم آقای بهجت میگفتند: بهترین فضیلت امیر المؤمنین کدام است؟ ما منتظر هستیم بگویند نفس الرّسول است، خدا با لحن علی با پیامبر خود حرف زده است، پیامبر به معراج رفت و علی در معراج حاضر بود. میخواهی چنین مطالبی را بگویی؟ فرمود: خیر، صبر علیّ بن ابی طالب. صبر کند که به خانهی او حمله کنند، به خاطر اسلام صبر کند، این صبر سخت است.
مقام صبر در امامت
اصلاً امامت اینطور است «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[2] یک عدّه میگویند امام، چه موقع امام میشوند؟ «لَمَّا صَبَرُوا» وقتی صبر میکنند. در چه جهتی صبر میکنند؟ در چه موضوعی صبر میکنند؟ به قول علما اطلاق دارد. «لَمَّا صَبَرُوا» کلّاً صبر میکنند، یعنی در همه جهت، در هر مرتبه. هم عرضی در همه جهت صبر میکنند و هم طولی، در همهی مراتب، اینها امام میشوند. حضرت ابراهیم امام میشود.
حضرت علی (علیه السّلام) اسوهی صبر
آن وقت که حضرت سجّاد (علیه السّلام) در واقعهی شام سخنرانی میکند، وقتی به امیر المؤمنین میرسد میفرماید: «أصبَرُ الصَّابِرینَ». هر کسی که صبر کرده باید از علی صبر را یاد بگیرد.
غرض من که حلقهی واسط عرایض است، چیست؟ چه شد که علی کشته نشد، ترور نشد؟ گفت: آنقدر خود را پایین آورد و صبر کرد تا این بحرانها بگذرد و امامت ائمّه از بین نرود. اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) به سیف قیام میکرد قطعاً حسنین کشته میشدند. هدف هدایت ما بوده.
علّت هدایت افراد به سمت مجالس منتسب به اهل بیت
امشب امام زمان (علیه السّلام) ما را با هدف و با نیّت به این مجالس آورده؛ نه این مجالس خاص، مجالسی که منتسب به اهل بیت (علیهم السّلام) است. والله با امید به اینجا آمدهایم و مولای ما، ما را با امید به اینجا آورده، به اینجا فرستاده است. اگر غرض او هدایت نبود وقت ما را تلف نمیکرد. امام حکیم است. اگر احتمال هدایت ما در این مجالس نبود ما را به اینجا نمیآورد.
شهرت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) در بین اهل سنّت
این مطلب را به چه دلیل گفتم؟ به دلیل اینکه حضرت موسی بن جعفر نباید بروز کند، کشته میشود. این خیلی عجیب است. در بین سنّیها «یُدعَا بِبَابِ قَضَاءِ حَوائِجِ أهلِ السُّنَّة» معروف شد. در بین اهل سنّت، کسانی که به امامت او اعتقاد نداشتند. این امام بزرگوار هم نباید خود رابروز میداد. «یُدعَا» خوانده میشد به باب الحوائج. شیعهها به او باب الحوائج نگفتند، اهل سنّت به او باب الحوائج میگفتند. ابن طلحهی شافعی قرن ششم زندگی میکند. میگوید من در بغداد رفتم، موسی بن جعفر را نمیشناختم. گفتم باب الحوائج، گفتند: «هَذَا قَبرُ بابُ الحَوائِج» اهل سنّت. هنوز هم بغداد پر از سنّی است و بیشتر اهل سنّت هستند. ابن طلحهی شافعی، شافعی و سنّی است. او میگوید: مردم بغداد به او باب الحوائج میگویند. آقایی که قرار نبود بروز کند.
چقدر این باب الحوائج سختی کشید. اگر مفاتیح کامل به من بدهید چند عبارت از صلوات حضرت موسی بن جعفر را در اواخر جلسه برای شما میخوانم. سیّد انشاء کرده، فکر میکنم در منتخبها نباشد. اوّل زیارت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) که حیف است، این کلام سیّد است، باید آن را خواند. عبارات سیّد مهم است. اتّفاقاً مطابق تاریخ است. این یک فضیلت حضرت است که دشمنان او به او باب الحوائج میگفتند.
کرامت خدا در جذب بندگان
خدا لعنت کند کسانی که میخواهند چهرهی شیعه را زشت کنند. خدا در قرآن به موسی و هارون (علی نبیّنا و آله و علیهما السّلام) میفرماید: «قُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً»[3] با فرعون نرم صحبت کنید «لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»، شاید او هم جذب شود. چقدر خدا کریم است. فرعون تکبّر میورزد، میگوید: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»[4]. خدا نمیگوید بروید او را مجازات کنید، میگوید: بروید با او مؤدّبانه حرف بزنید شاید فرعون هم جذب شود. خدا دنبال جذب فرعون است و دنبال جذب ما که امشب به مجلس موسی بن جعفر (علیه السّلام) هستیم نیست؟ معاذ الله. حضرت موسی بن جعفر باب الحوائج اهل سنّت است. چه موقع آنها به مخالفین دشنام میدادند؟
شهرت ائمّه علیرغم تخریب وجههی آنان توسط دشمنان
نکتهی دوم که واقعاً عجیب است و خیلی بررسی کردم ببینم آیا اهل بیت فرمودند موسی بن جعفر (علیه السّلام)… از صفتهای دیگر موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) که بسیار شگفتانگیز است و در روایت نیست. یک وقت میگویید روایت است اگر بگویید روایت است میگویند بین شیعیان او بوده. امّا این را مخالفین او گفتهاند.
صفت دوم ایشان این است که گفتهاند او کاظم است، یعنی چه؟ آنقدر تخریب علیه اهل بیت فراوان شده بود. من قبلاً بارها عرض کردم از شخصی وسیلهای سرقت شد. دوید و به مسجد آمد و گفت: اینجا معمولاً دزد چه کسی است؟ اگر چیزی گم بشود از چه کسی میگیرید؟ بیادبها اشاره کردند: «بِهَذَا المُصَلِّی» اشاره کردند به امام صادق (علیه السّلام) –معاذ الله- تخریب در زمان بنی امیّه و بنی العبّاس عجیب است.
اقدامات فرهنگی بنی امیّه جهت بالا بردن اقتدار
زمانی که میگوید: «لَغُبَارٌ فِی أنفِ فَرَسِ مُعَاویة» نه خلیفهی اوّل و دوم و سوم که بگوییم مهاجر هستند و پدر زن پیغمبر هستند و…، معاویه. مطلبی که میگویم از عبدالله بن مبارک، احمد حنبل است که متعلّق به همین دوران امام کاظم است. فضای مسموم بود، غباری که داخل بینی اسب معاویه، نه خود معاویه «لَغُبَارٌ فِی أنفِ فَرَسِ مُعَاویة أفضَل مِن سِتّةِ مِعَة» از ششصد نفر از فلان شخص و فلان شخص برتر است.
یعنی وقتی یک نفر را اسوهی تقوا قرار میدهند و خودشان به عمر بن عبدالعزیز اینطور میگویند، پیش عبدالله بن المبارک میروند، پیش احمد بن حنبل میروند میگویند: این را میبینی که اینقدر عادل است و… همانطور که خودشان میگویند این بهتر است یا معاویه؟ تبلیغات اینطور است، اوج اقتدار فرهنگی بنی امیّه! میگوید: غباری که داخل بینی اسب معاویه است از ششصد نفر مثل این بهتر است.
در آن دوران آدمهایی را استخدام میکردند که به اهل بیت ناسزا بگویند. کما اینکه میگوید: موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) را با بیادبی کشیدند و به مجلس هارون آوردند «فَشَمَتَهُ» شروع کرد به دشنام دادن به او. این کار رایجی بود. بین عموم مردم میترسیدند رسماً و به طور صریح به اهل بیت (علیهم السّلام) توهین کنند ولی اگر به طور خصوصی با آنها مواجه میشدند به شدّت این کار را انجام میدادند.
کظم غیظ حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)
راجع به زندان حضرت عرض میکنم. در آن دورانی که یک عدّه نفوذی گذاشته بودند که به اهل بیت ناسزا میگفتند. اگر حضرت جواب میداد چهرهی اسلام را زشت میکردند، اگر پاسخ نمیداد تخریب میشدند. در دورانی که –عبارات وجود دارد که به حضرت چه حرفهایی زدند- آنقدر پاسخ نمیداد گفتند: «أنتَ کَاظِم» تو کظم غیظ میکنی. کظم غیظ نه اینکه مثلاً حضرت در خانه عصبانی میشد و بعد کظم غیظ میکرد. ما اصلاً کرامت اهل بیت را نمیشناسیم. حیف که بیچارهای مثل من دارد حرف میزند. این دو، سه جملهای که الآن میخواهم حرف بزنم شما فرض کنید یک تابلوی خاکی کثیف کج که فلش آن درست است حساب کنید. اهل این بیان نیستم ولی چیزی که میخواهم بیان کنم درست است. شیوهی اهل بیت اینطور بود. إنشاءالله حضرت امشب اراده کند، سیرهی موسوی در ما راسخ بشود، سیرهی اهل بیت.
چگونگی کظم غیظ اهل بیت (علیهم السّلام)
کظم غیظ اهل بیت (علیهم السّلام) چگونه است؟ یکی از نوکران حضرت سجّاد –شباهتهای عجیبی بین امام سجّاد و حضرت موسی بن جعفر (علیهما السّلام) وجود دارد. سیرهی اهل بیت اینطور است. یکی از غلامها کاری انجام داد که باید عقوبت میشد. یا از حضرت دزدی کرده بود، بیادبی کرده بود، کارشکنی کرده بود، آن غلامها چه کسانی بودند؟ کفّاری بودند که آنها را به بردگی گرفته بودند. آنها مؤمن که نبودند. اگر هم آنها را تربیتنشده رها میکردند دشمنان اسلام بودند و جنگ میکردند، نمیشد اینها را رها کرد. از طرفی سیرهی اهل بیت این نیست که آنها را خوار و خفیف کنند.
رفتار خدا و ائمّه به یک گونه است
امام صد الی دویست نفر از چنین غلامانی دارد اگر یکی از آنها که خطا کردهاند تنبیه نشوند بین بقیه هم توسعه پیدا میکند. مثلاً در مدرسه وقتی یک نفر خطایی انجام میدهد حدّاقل «تأدیباً لِلعمُوم» او را تنبیه میکنند. این غلام هم کاری انجام داد یا دزدی یا کار دیگری انجام داد، حضرت باید او را شلّاق میزد. وقتی شلّاق را به دست گرفت… سیرهی اهل بیت را ببینید! شما در زیارت ماه رجب میخوانید که «لَا فَرقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ» خدایا بین این اهل بیت و تو فرقی نیست الّا اینکه آنها بندههای تو هستند.
بعضی از بزرگان از این عبارت وحشتزده شدند. ظاهراً به این معنا است که در صفات فعل… چون هر کسی به صفات ذات خداوند دسترسی ندارد، مثل علم الهی، قدرت الهی. امّا در صفات فعل اهل بیت مثل خدا هستند. هرچه دارند از خدا دارند ولی شیوهی عمل آنها مثل شیوهی خدا است. خدا در قرآن چه میگوید؟ به آدم سجده کنید، سجده میکنند. ابلیس سجده نمیکند. اگر ما باشیم میگوییم الآن به شدّت تو را مجازات میکنم.
خداوند میفرماید: «ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»[5] به چه دلیل وقتی دستور دادم سجده نکردی؟ «أَسْتَكْبَرْتَ» خودش اعتذار میکند؛ یعنی خودش فرصت میدهد که شیطان بگوید ببخشید. آیا استکبار کردی؟ «أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالين» یا از عالین هستی؟ که شیطان بگوید بله، من از عالین هستم تا بگوید خیر، از عالین نیستی سجده کن؛ فرصت نمیکنی.
اینجا حضرت سجّاد (علیه السّلام) هم همین کار را انجام میدهد. شیوهی اهل بیت (علیهم السّلام) همینطور است. شلّاق که به دست میگیرد… مجبور است، اگر او را ادب نکند، دویست، سیصد غلام دیگر هم هستند، آنها هم کار خلاف انجام میدهند. خیلی از آنها مسلمان نشدند. باید شلّاق به دست بگیرد. وقتی شلّاق را به دست بگیرد شروع میکند به خواندن آیه: مؤمنین کسانی هستند که اگر از آنها عذرخواهی بشود، امید دارند، میبخشند. یعنی چه؟ یعنی عذرخواهی کن. شلّاق به دست میگیرد برای اینکه مجبور است تربیت کند، بقیه دارند میبینند ولی همان موقع اعتذار میکند. کظم غیظ اهل بیت اینطور است. این غلام هم باهوش است، نمیگوید من به بخشش شما امید دارم، میگوید: امید من از شما بیش از این است. حضرت میفرماید: برو آزاد هستی. الآن باید شلّاق میخورد.
رنگ اهل بیت (علیهم السّلام) در زندگی
ما در برابر این امامان قرار گرفتیم. خیلی برای ما زشت است که زندگی فردی و خانوادگی و جمعی ما رنگی از سیرهی اهل بیت نداشته باشد، آنها با دشمنان خود اینطور برخورد میکردند.
کرامت اهل بیت (علیهم السّلام)
شخصی به امام صادق (علیه السّلام) گفت: چقدر به این سنّیها پول میدهید! فرمود: اگر همعقیدهی ما بودند در نمک آشمان هم با آنها مواسات میکردیم.
علیّ بن اسماعیل را صدا کرد. یکی از دلایل اصلی شهادت امام و اسارت بار آخر حضرت این است که علی بن اسماعیل پیش هارون رفت و گفت: عجیب است، تا حالا ندیده بودم روی زمین به دو نفر بگویند «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ». هارون به طرز عجیبی خشن بود. گفت: به چه کسی؟ گفت: به عموی من موسی بن جعفر.
نحوهی برخورد امام سجّاد (یا امام کاظم) (علیه السّلام) با دشمنان
قبل از اینکه این کار را انجام بدهد و حضرت سجّاد دستگیر بشود، آمد خداحافظی کند. ظاهر را حفظ میکرد. گفت: عمو جان دارم به جایی میروم، کار دارم، برای کسب کار به جایی میروم، گرفتار هستم، من را دعا کن، به من وصیتی کن. حضرت فرمود: چقدر بدهکار هستی؟ مثلاً گفت: صد سکّه. امام صد سکّه داد، فرمود: «أُوصِيكَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي دَمِي»[6] به تو وصیت میکنم که در خون من شراکت نکنی. آمد به دست و پای امام افتاد و بوسید و گفت: خدا نکند! حضرت به حسابدار خود فرمود: صد سکّهی دیگر به او بپردازید. گفت: آقا دارم میروم نصیحتی بفرمایید. فرمود: «أُوصِيكَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي دَمِي» تقوا داشته باش، در خون من شراکت نکن. گفت: پناه بر خدا عمو جان، التماس دعا. حضرت فرمود: صد سکهی دیگر به او بدهید. میخواست تکرار بشود شاید روی او اثر بگذارد «أُوصِيكَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي دَمِي» داشت میرفت که فرمود: برگرد. فرمود: صد سکّهی طلا هم به او بدهید. وقتی رفت فرمود: دارد میرود بغداد من را لو بدهد. گفتند: این همه پول برای چه؟ فرمود: نمیخواهم قطع رحم کنم پسر برادر من است. میخواهم در قیامت بگویم من آن کاری که میتوانستم انجام دادم. این رفتار موسی بن جعفر (در ابتدای ماجرا نام امام سجّاد ذکر شد) (علیه السّلام) با دشمنان ایشان است.
تبعیّت شیعیان از رفتار ائمّه
محبّتی که در بین ما در جامعه وجود دارد باید با رفتار ائمّهی ما سنخیت داشته باشد. خدا نکند اسم ما شیعهی موسی بن جعفر باشد امّا رفتار ما رفتار هارون الرّشیدی باشد. حضرت در دوران بسیار عجیبی زندگی کرده است. شما در زیارتنامهی آنها میخوانید «جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ». در این شرایط اوج خفقان.
اوج خفقان در زمان امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)
ابن سکّیت و شخص دیگری داشتند یک جا حرف میزدند، بحث ادبیاتی میکردند. برداشت من این است که آنها به آنجا آمده بودند تا از حال و احوال امام با خبر بشوند. چون ابن سکّیت شیعه است. یک نفر گفت به جای این حرفها دعا کنید خدا امام شما را نجات بدهد. گفتند: منظور تو چه کسی است؟ آنها وانمود کردند متوجّه منظور او نمیشوند. گفت: همین موسی زندانی را میگویم. به همین دیواری که تکیه داده بودند خانهی سندی بن شاهک بود که امام آنجا در زندان بود و چه زندانی! عرض میکنم. وقتی آنها شنیدند از جا پریدند و دویدند؛ یعنی به محض اینکه اسم امام و نسبت او با شیعیان او میآمد چنین خوفی وجود داشت.
شخصیتتراشی مخالفان ائمّه
در این شرایط حضرت برای اینکه حق پنهان نباشد… من چند دقیقه این بحث را ادامه میدهم ولی میل ندارم بحث را از حالت توسّل به حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) خارج کنم. حرف زیاد است.
در آن شرایطی که وقتی میخواهند بحث کنند به گونهای بحث میکنند که بنی امیّه اشرف مؤمنین میشوند. شما ابن تیمیه را ببینید، میخواهد یزید را با تقوا نشان بدهد و معاذ الله سیّد الشّهداء را بیتقوا چه میگوید؟! ابن تیمیه در قرن هشتم زندگی میکرد و تفالهی بحث بنی امیّه به او رسیده است. آن موقع که خود بنی امیّه حاکم و حاضر بودند… شما تصوّر نکنید بنی عبّاس و بنی امیّه مرد، تفکّر آنها نمرد. کما اینکه هنوز تفکّر بنی امیّه نمرده است، تفکّر سلفیها اموی است. تفالهی آن قرن هشتم رسید این است. ابن تیمیه وقتی میخواهد راجع به اسلام معاویه و اینکه حق با علی بود یا معاویه بحث کند، میگوید: «أهلُ بَدرٍ مَغفورٌ لَهُم» اهل بدر ضمانتشده هستند. چون امیر المؤمنین است، عیب ندارد. آنها برای اینکه یک نفر را جلوی امیر المؤمنین (علیه السّلام) قرار دهند باید یک جایگاه درست کنند بگویند این هم در این جایگاه قرار دارد، هر کسی در این جایگاه قرار دارد بهشتی است. آن کسی بهشتی است که تقوا دارد، انسانیت دارد، رفتار درستی دارد نه اینکه چنین جایگاهی دارد. یک لحظه در این جایگاه قرار گرفت تمام است!
ضربات منافقین به پیامبر
حالا در بین اهل بدر که البتّه بیشتر اهل بدر از سربازان امیر المؤمنین در جمل و صفّین هستند ولی در همین اهل بدر حاطب بن فلان است که نامه مینوشت و خبر پیامبر را به مشرکین میداد. این شخصیت چطور «مَغفورٌ لَهُم» است؟! این شخص کافر است. جنگ بدر که راپورت دادند پیامبر محاصره شد، احد، همهی این کارها را این شخص انجام داده بود؛ چه اهل بدری؟!
بزرگنمایی ناحقّ معاویه در برابر شخصیت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
بعد دیدند کار دارد تا معاویه! معاویه ظاهراً در چه زمانی اسلام آورد؟ زمان فتح مکّه. بعد گفتند: «أهلُ بَدرٍ وَ خَیبَرٍ مَغفُورٌ لَهُم» جلو آمدند، گفتند بدریها و خیبریها بهشتی هستند. بعد یک قدم جلوتر آمدند. امّا علیّ بن ابی طالب چه کسی است؟ فارِس حجاز در بدر و خیبر است، پهلوان بدر و خیبر است. گفتند هر کسی قبل از فتح مکّه اسلام آورده است «مَغفُورٌ لَهُم» و کاملاً بهشتی و بخشیده شده است. بعد میگویند: گفته شده معاویه قبل از فتح مکّه اسلام آورده است. یک قیل میزند که یعنی معاویه هم جزء اینها است. سپس میگوید کسانی که در فتح مکّه اسلام آوردند به رهبری پیامبر در جنگ حنین و تبوک شرکت کردند. پس اینها هم ملحق هستند. معاویه را به نوعی…
شخصیتبخشی به یزید با جعل حدیث
حالا با یزید چه کار کنیم؟ این مطلب را در مجموع الفتاوا، جلد 4، صفحه 450 تا 500 میگوید. میگوید: پیامبر روایتی گفته است که «أوَّلُ جیشٍ فَتَحَ قُسطَنطَنیّة» آن سپاهی که رفت و قسطنطنیه را فتح کرده هم بهشتی هستند. طبق تحقیق یزید هم جزء آنها است. ببینید از کجا به کجا میرود! بعد میگوید برای اینکه مطمئن بشوید قرینهی آن را هم میگوید که فرموده است: «خَیرُ القُرون قَرنی» برای اینکه مطمئن بشویم مردم قرن اوّل همه بهشتی هستند! مبنا را ببینید!
وارونه جلوه دادن حقیقت
بعد بر میگردد، میگوید: خدا به علی دستور نداده بود با کسی بجنگد. کما اینکه عثمان با مسلمین نجنگید. اوّلاً که خدا حدقل سه بار به علی دستور داده بود، «أمَرَنی رَسولُ الله بِقتالِ النَّاکِثین، قاسطین، مارقین». «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، كَمَا قَاتَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَنْزِيلِه»[7] علی برای تفسیر صحیح خواهد جنگید. ولی «وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَة»[8] عمّار را میکشند که عمّار آنها را به بهشت دعوت میکند و آنها عمّار را به جهنّم. میگوید عثمان با مسلمانان نجنگید چون دستور نداشت. علی هم دستور نداشت، نمیدانم چرا با معاویه جنگید. حالا انگار معاویه دستور داشت که بغی کند و مقابل خلیفهی مسلمین بایستد.
میگوید: حسن هم دستور نداشت لذا بعد از شش ماه صلح کرد. مثل اینکه قرار بودن معاویه با همهی خلفا… او اشکال ندارد امّا علی که خلیفهی بر حق است اگر دفاع کند… منظور از بیان این حرفها چیست؟ میخواهم بگویم این فضای رایج در بین مردم آن موقع بود. خیلی کار سخت است. شرایطی که معاویه و یزید را اینطور تجلیل میکنند شما ببینید خلفا را چطور تجلیل میکنند!
سپس میگوید: حسین بن علی که اصلاً دستور نداشت با یزید بجنگد. شما میدانید این یعنی چه؟ یعنی اینکه حسین بن علی (علیه السّلام) که کشته شد –معاذ الله- به ناحق کشته شد. این کار تطهیر یزید است. وای به حال خلفای اوّل و دوم و سوم که آنها را عدل پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدانند! بحث اختلافی را باید در جایگاه خود مطرح کرد، سنّی برادر ما است، این بیچاره مستضعف فکری است، نباید با او دشمنی کرد.
دفاع موسی بن جعفر (علیه السّلام) از دین
در این شرایط سخت، هر کسی که میتواند به حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) ناسزا میگوید. عرض کردیم که میگویند او کاظم است، بخشش میکند. در این شرایط باید از این حق هم دفاع کند. یزید بر حق است؟ این در جامعه تبلیغ میشد. چند بار این کار را انجام داد؟ یک مورد اینجا است. یک بار قبل از هارون شروع کرد و همین کار را در زمان هارون هم انجام داد. قبل از هارون مهدی عبّاسی، پسر منصور دوانیقی حاکم شده است. منصور آدم بسیار ظالم و عجیبی است. وقتی مرد 80 هزار بچّه سیّد علوی، یا محبّین اینها در زندانهای او اسیر بودند. بیش از 120 هزار نفر را هم کشت به گونهای که موسی بن جعفر (علیه السّلام) میفرمود باید کاری کرد نسل ابی طالب قطع نشود. یکی از اسرار زیاد بودن فرزندان موسی بن جعفر همین است، صراحت دارد. فرمود: آنقدر اینها از سادات کشتهاند که نسل ما در حال انقراض است.
برکت در نسل سادات
البتّه الآن به فضل الهی بیش از شش میلیون سیّد داریم. در کشور مغرب عربی با جمعیت 30 میلیون شش میلیون سادات داریم، بیش از 50 میلیون سیّد ثبت شده در جهان داریم. این همه هم کشتهاند و در همان اوّل کار، در نقطهی آغاز افتراق شیعه در یک ثلث محسن بن علی را هم کشتهاند. این همه هم کشتهاند، از فرزندان حضرت سیّد الشّهداء، حضرت سجّاد (علیه السّلام)، از فرزندان امام حسن (علیه السّلام) فقط حسن بن حسن، همه را کشتهاند؛ یعنی از هر امام تا توانستهاند چیدهاند. امّا این همه سیّد در دنیا وجود دارد.
خفقان در دوران عبّاسی و تلاش موسی بن جعفر (علیه السّلام) در افشای حق
مهدی عبّاسی برای اینکه فضای سیاسی جامعه را درست کند گفت: هر کسی پدر ما به او ظلم کرده است برای اینکه شادی روح بشود بر میگردانیم. حالا در این شرایط، در اوج خفقان که اگر حضرت بروز بدهد او را میکشند به مجلس آمد. به اهل بیت (علیهم السّلام) احترام میگذاشتند. ما از دیدار مهدی فاطمه (علیهما السّلام) محروم هستیم. عرض کردم که وقتی حضرت باقر (علیه السّلام) را دید گفت: او «أشبَهُ النَّاس بِرَسولِ الله» است. همه خود را جمع کردند و مهدی عبّاسی هم از ترس اینکه مبادا موضوعی پیش بیاید گفت: آقا بفرمایید. فرمود: نمیدانم چگونه است فقط حقّ فرزندان پیغمبر و اهل بیت را نمیدهند. گفت: حقّ شما چیست آن را میدهیم. فرمود: داستان دارد، بگویم؟ در اوج حالتی که همه جمع شدهاند که بگویند دولت اشتباه کرده 45 تومان پرداخت کرده، قرار بوده 85 هزار تومان بپردازد، هر کسی که نگرفته بیاید بگیرد، همه میآیند. وقتی مهدی عبّاسی میگوید بیایید حقّ خود را بگیرید یا باجی میپردازد یعنی ریز و درشت به آنجا آمدند، یک رسانه از تو پیدا کرده است، یک فرصت پیدا کرده. این یک حمله است که باور کنید به کربلا این حمله میارزید. در آن شرایطی که عرض کردم یزید و معاویه اینطور تجلیل میشوند.
تحریف ماجرای فدک توسط بخاری
داستان دارد که اگر بخواهید تعریف کنم. وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شهادت رسید، مادر ما فاطمهی زهرا باغی داشت. کارگرهای آن باغ را از آنجا بیرون کرد. یعنی حضرت دنبال خود فدک نیست، او هم میگفت بده، میگفت بگیر برو و حرف نزن. من باید داستان آن را بگویم. این قسمت اوّل را بخاری و دیگران حذف کردهاند چون کفر خلیفه در آن وجود دارد. انکار زهرای مرضیه (سلام الله علیها) کفر است. آنها میگویند ماجرای دعوا از ارث شروع شده است. حضرت فرمود: زهرای مرضیه (سلام الله علیها) آمد تقاضا کرد مال من را پس بدهید، این باغ متعلّق به من بوده. خلیفه گفت: شاهد هم داری؟ شاهد خواستن از زهرای مرضیه (سلام الله علیها) کفر است، چرا؟ برای اینکه انکار آیهی تطهیر است. انکار «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»[9] است، «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ» است، انکار سیّدة نساء اهل الجنّة است.
علّت تحریف جریان فدک توسط بخاری
فکر کردید چرا بخاری در کتاب خود -او که همه چیز را حذف میکند- ماجرای فدک را به عنوان میراث مطرح کند؟ به عنوان میراث مطرح کند که بگوید میراث شهود نبود چون اگر قضیه شهود بود کفر ثابت میشود. اگر قضیهی شهود مطرح بشود یعنی شهادت زهرا (سلام الله علیها) را نپذیرفت. شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نپذیرفت یعنی شهادت خدا به طهارت زهرا (سلام الله علیها) را نپذیرفت. خدا به طهارت او شهادت داده است آن وقت او برای یک قطعه باغ دروغ میگوید؟! لذا بخاری و مسلم برای اینکه از این اتّهام سنگین خلیفه را نجات بدهند… این اشخاص کسانی نیستند که چنین حرفهایی در کتاب خود مطرح کنند، اهل تحقیق میدانند. اگر یک دهم چنین بحثی در جایی مطرح بشود آن را حذف میکنند. چرا بخاری و مسلم این روایت را آوردهاند؟ «أرسَلَت فَاطِمَةُ إلَی أبی بَکرٍ تَسئَلُ میراثَهَا» یعنی ماجرا ارث بود. برای اینکه اگر بحث هبه و شهود مطرح بشود کفر آنها ثابت میشود. برای اینکه این موضوع را رد کنند مجبور شدند چنین ماجرایی را مطرح کنند. یک قدم اعتراف کنند و این را انکار کنند. حضرت فرمود: از مادر ما که آیهی تطهیر در مورد او نازل شده بود شاهد خواستند؛ علی و حسنین (علیهم السّلام) و امّ أیمن آمدند ولی شهادت آنها پذیرفته نشد!
استراتژی پشت پردهی باغ فدک
مهدی عبّاسی وقتی متوجّه وخامت اوضاع شد گفت: فدک خدمت شما! این فدک باغ نبود. البتّه فدک باغ بزرگی بود «فيهَا عَينٌ فَوَّارَة وَ نَخيلٌ كَثيرَةٌ» ولی باغ فدک مهم نبود. الآن من فرصت دارم، ولو کشته بشوم اعتقاد… کما اینکه یکی از دلایل کشته شدن حضرت ادامهی همین ماجرا است. باید حقیقت بیان شود. فدک را که مهدی عبّاسی داد، فدک را نداد. طبق این داستان یعنی او اشتباه کرد که شهادت را نپذیرفت، یعنی واگذاری اقرار به خطا است لذا وقتی هارون به حکومت رسید فدک را پس گرفت یعنی من قبول ندارم.
حضرت موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) 35 سال بود که امام بود. در آن شرایط، این ماجرا به قدری اثر گذاشت که همه جا بحث میشد که موسی بن جعفر رفت و با مهدی عبّاسی چنین مذاکرهای داشت و او هم فدک را داد حالا به چه دلیل هارون آن را پس گرفته است، چه کسی دروغ میگوید؟ آنقدر جرأت ندارند که از هارون بپرسند ولی کار خود را انجام داد و این ماجرا در بین مردم ولولهای ایجاد کرد به حدّی که هارون خسته شد. تاریخ را نگاه کنید، ابن شهر آشوب و دیگران نقل کردهاند.
هارون الرّشید و ماجرای فدک
یک روز موسی بن جعفر (علیه السّلام) را صدا کرد. آنها ابله بودند که در میان جمع حرف میزدند. گاهی از اختیار آنها خارج میشد. گفت: این ماجرای فدک چیست که ما را بیچاره کرده؟! بیا فدک را به شما بدهم. این دفعه حضرت دوباره داستان را تکرار نمیکند و از وجههی دیگری داستان را پیش میبرد. میفرماید: تو نمیتوانی فدک را بدهی. میگوید: چرا میدهم. فدک کجا است؟ قدیمیها نگاه کنید، شیخ فضل الله نوری استاد این کار بود. حد و حدود زمین را مشخص میکردند و امضا میکردند و سند میزدند. کجا است؟ مثلاً این سر آن زمین حاج فلانی است و آن طرف آن…
فدک، نماد ولایت ائمّه (علیهم السّلام)
گفت: بگو کجا است من همین الآن آن را به تو میدهم. یک بار داستان را مطرح کرده، این بار وجههی دوم آن را میفرماید. یکی غصب فدک کفر او بود، یکی اینکه فدک نماد ولایت بود، نمیتوانی بدهی. میگوید: چرا نمیتوانم، همین الآن میدهم. میگوید: خیر، نمیتوانی بدهی. یعنی آنجا که راضی شد فدک را از مهدی عبّاسی بگیرد وقتی بود که آن حرف را زده بود. اینجا میگوید: میدهم. میگوید: یک جهت آن سمرقند است، یک جهت آن ارمنیه یعنی ارمنستان و خزر است، یک جهت آن خلیج یمن و عدن است و جهت دیگر آن افریقا است! اینکه همهی حکومت ما است. مگر این همه غصب شده بود؟! بله، ولایت غصب شده بود. حتّی طرفداران هارون گفتهاند این از مواردی بود که غیر قابل اغماض بود و موسی بن جعفر (علیه السّلام) وارد جنگ با ما شده است.
شما میدانید که موسی بن جعفر (علیه السّلام) روایت صحیحه دارد: «إِنَّ فَاطِمَةَ صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ»[10]. این از این جهت و از جهت دیگر زحمات عجیبی است که حضرت متحمّل شده است. من چند جمله را میخوانم که صلوات بر موسی بن جعفر (علیه السّلام) است. من نیّت میکنم از طرف امام رضا (علیه السّلام)، إنشاءالله مشهد که رفتید میگوییم یا امام رضا، ما شب شهادت پدر شما به یاد شما بودیم و از طرف شما به پدرتان درود فرستادیم. بعضی از جملهها را عرض میکنم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» خدایا درود خود را بر موسی بن جعفر (علیه السّلام) بفرست. یا موسی بن جعفر به شما هیچ چیزی ندادند شما سرّه عطا میکردید و آنها بینیاز میشدند. ما معنوی، مادّی گدای در خانهی تو هستیم، تازه ما بیچارهها میخواهیم از بیچارگی خود چیزی هم هدیه کنیم. «وَصِيِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْيَارِ وَ عَيْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِكَمِ وَ الْآثَارِ» در ابتدای زیارت امام کاظم (علیه السّلام) یک صلوات آمده است، ظاهراً صلوات انشای خود سیّد است ولی جمله به جملهی آن مطابق با روایت است.
وضعیت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) در زندان
«يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ» آمد گفت: آنجا را ببینم. هارون را روی پشت بام آوردند و بعضی از نقلهای اهل سنّت این است که حضرت را در خانه زندانی کردند، بعضی از نقلها این است که او را در سیاهچال زندانی کردند. من تحقیقات زیادی انجام دادم ببینم چه میشود. بین روایات دیدم خود حضرت اشاره کرده است. اگر حضرت در خانه زندانی شده بود خانهها حیاط داشت، آفتاب میدید، آفتاب که میدید… ما دیدیم اساتیدمان که نگاه میکنم غروب را که نگاه میکنند وقت نماز را متوجّه میشوند امّا اگر کسی جایی باشد که راهی به آفتاب نداشته باشد به صورت ظاهری باید کسی به او خبر بدهد که وضع آفتاب چطور است؟ «قَدْ وَكَّلَ غُلَامٍ» غلامی را موکّل کرده بود، از شیعیان موسی بن جعفر (علیه السّلام) پول داده بودند، این غلام نزدیک خانه میآمد، هر موقع وقت نماز غلام فریاد میزد: الصّلاة، الصّلاة، موقع اذان ظهر، اذان مغرب، اذان صبح. این یعنی چه؟ یعنی در زندانی به سر میبرد که در حدود 11 سال بیشتر حضرت آفتابی نمیدید. در سیاهچاله، در آب انبار خانه او را زندانی کرده بودند.
یک روز هارون الرّشید بالای بام رفت، به فضل بن ربیع گفت: ببینم «مَا ذَاكَ الثَّوْبُ الَّذِي أَرَاهُ»[11] آن لباس چیست؟ من هر وقت میآیم آنجا یک پارچه روی زمین افتاده است. این عبارت فقط برای دو نفر در تاریخ آمده است. دو عبارت را در شیعه برای دو معصوم داریم؛ یکی برای زهرای مرضیه (سلام الله علیها) و دیگری برای موسی بن جعفر (علیه السّلام).
در مورد زهرای مرضیه (سلام الله علیها) هم داریم که وقتی روی بدن او پارچه کشیده بودند هر کسی وارد خانه میشد میگفت: این پارچه که روی زمین است چیست؟ اینجا عجیب این است، فضل بن ربیع میگوید: گفتم با دقّت نگاه کن. میگوید وقتی با دقّت نگاه کرد گفت: بله کسی در حال سجده است. کسی که در حال سجده است برآمدگی دارد. اینکه میگوید یک لباس روی زمین است ببینید بدن حضرت چه وضعی پیدا کرده بود! در حال سجده بود میگوید مثل اینکه یک لباس روی زمین افتاده بود. میگوید: از اذان صبح، صبح که نماز میخواند به سجده میرفت، من تصوّر میکردم بعضی اوقات به خواب رفته است. تا زمانی که اذان ظهر این غلام صدا میزد. بلند میشد، نماز میخواند، اگر خواب بود باید تجدید وضو میکرد. بعد از اذان ظهر… غذا نمیدادند. بعد از اذان ظهر به سجده میرفت «سَجدةً وَاحِدَة» یک سجده، از اذان ظهر تا اذان عصر. موقع فضیلت اذان عصر نماز میخواند، تا اذان مغرب به سجده میرفت. از اذان صبح تا اذان مغرب اینجا میگوید: «يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ» از صبح تا شب، از شب تا صبح. «بِمُوَاصَلَةِ الِاسْتِغْفَارِ حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ» همنشین سجدههای طولانی بود. «وَ الدُّمُوعِ الْغَزِيرَةِ» گریه میکرد «وَ الْمُنَاجَاةِ الْكَثِيرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ».
عرض کردیم مهمترین فضیلت امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) صبر بود. اینقدر حضرت را اذیت کردند. سیّد به درستی نوشته است «مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ» هرچه بلا در عالم بود با صبر یک جا جمع شده بود، بلا بر سر او نازل میشد و او صبر میکرد. کما اینکه مشهور است که در زندان هارون الرّشید گفت: خدایا چگونه تو را شکر کنم، فرصتی فراهم آوردی تا تو را عبادت کنم و این عبارت دوم بعد از «الثَّوْبُ» در مورد زهرای مرضیه (سلام الله علیها) است و در مورد موسی بن جعفر (علیه السّلام) «الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ» کسی که تحت فشار قرار گرفته «الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ» او را در ته سیاهچاله دفن کردند، «الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ» آنقدر زنجیر به حضرت بسته بودند مرضوض یعنی کوبیده شده، دیگر از استخوانها چیزی باقی نمانده بود. از حضرت میترسیدند.
نحوهی شهادت مظلومانهی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)
یک نقل اینطور است که سم میآوردند به حضرت بدهند ولی حضرت قبول نمیکرد ولی در آخر گفتند آنقدر به حضرت غذا نمیدهیم تا مجبور شود بخورد. در یک نقل بعد از چهار روز گرسنگی آمدند سم بدهند. گفت: خدایا تو شاهد هستی من وظیفه دارم برای سدّ جوع غذا بخورم. یعنی معلوم است… سم را به حضرت دادند. سندی بن شاهک دو کار بیادبانه انجام داد. به گونهای که چنان آبروی هارون رفت که عین همان کاری که یزید ملعون در مورد عبیدالله انجام داد. گفت: خدا سندی بن شاهد را لعنت کند، من نمیخواستم چنین کاری انجام دهم، همانطور که او در مورد عبیدالله بن زیاد گفت. وقتی حضرت به شهادت رسید…
پس از شهادت مظلومانهی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)
آن زمان رافضه یعنی مشرک، خبیث. این آقا در بغداد بود، همه سنّی بودند، شیعهی حضرت نبودند، پسر او امام رضا (علیه السّلام) نبود. «الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ» یعنی به قصد ذلیل کردند سه غلام سیاه آمدند این بدن مطهّر را برداشتند و بردند و سندی بن شاهک فریاد زد: «هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ»[12] (معاذ الله) یعنی این امام خبیثها و نجسها است. سه روز هم بین راه نگه داشتند که هر کسی میآید شهادت بدهد موسی بن جعفر (علیه السّلام) به مرض عادی از دنیا رفته و هارون او را نکشته است. وقتی این بدن را بلند کردند -همان سنّیهایی که حضرت به آنها احترام کرده بود- گفتند اینها با این امام الرّفضة گفتن، با این «هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ» گفتن او را خوار و خفیف کنیم، هیبت او را بشکنیم. از این راه که او را برداشتند و از منطقهی حفاظتشدهی حکومتی که خارج شدند مردم ریختند. آنقدر گل بر بدن موسی بن جعفر پرتاب شد، آنقدر گل ریختند، همین سنّیها، یک نفر فریاد زد: «الطَّيِّبَ بْنَ الطَّيِّبِ»[13] او پاک و فرزند پاک است، این همان آقایی است که همهی ما از عطایای او بهرهمند شدیم. مردم آمدند و شروع به گلباران بدن مطهّر موسی بن جعفر (علیه السّلام) کردند به گونهای که به آن چهار راه سوق الرّیاحین میگفتند، بازار گلها یا گلفروشها. آنجا که بدن مبارک امام را روی زمین گذاشتند تا نماز بخوانند یک سکّویی زدند، یک وقت اسبسواری یا کسی با کفش روی جایی که قبلاً تابوت بدن حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) گذاشته شده پا نگذارند.
«لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[14]. وقتی یک نفر گفت: یا موسی بن جعفر من هیچ چیز ندارم جز این سه بیت شعری که در مورد حسین بن علی گفتهام. سه بیت شعر در مورد شهادت حضرت ابا عبدالله گفت. حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) گفت: هرچه دارید به او بدهید. حالا آقایی که یک کیسهی او یک نفر را بینیاز میکند گفت: هرچه دارید به او بدهید.
[1]– علل الشرائع، ج 1، ص 234.
[2]– سورهی سجده، آیه 24.
[3]- سورهی طه، آیه 44.
[4]- سورهی نازعات، آیه 24.
[5]- سورهی ص، آیه 75.
[6]– الکافی، ج 1، ص 485.
[7]– الأمالي (للطوسي)، النص، ص 254.
[8]– بحار الأنوار، ج 33، ص 22.
[9]- الأمالي (للصدوق)، النص، ص 113.
[10]– الکافی، ج 1، ص 458.
[11]– بحار الأنوار، ج 48، ص 220.
[12]– بحار الأنوار، ج 48، ص 227.
[13]– همان.
[14]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص 116.