«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت علیهم السلام، خاصّه امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تبیینِ بحث
یکی از دغدغههای بعضی از دوستداران اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین و دینداران این است که در روزگاری که دینگریزی زیاد میشود – البته بنده نمیگویم دینگریزی در حال زیاد شدن است؛ بلکه صرفاً بعنوان یک دغدغه عرض میکنم- در میان سیره اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، ما باید کدامیک را انجام دهیم و الان وقت کدام کار است؟ در این روزگاران به کدام امام باید تمسک کنیم؟
این دو سؤال یعنی در این روزگاری که خیلی افراد خیال میکنند دوره دینگریزی است، باید چکار کرد؟ و اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روزگاری که قدرت به دست ایشان بوده است – که در آن دوره هم مثل همه دورهها، محدودیتها فراوان بوده است – چه چیزهایی برایشان مهم بوده است و چه چیزهایی برایشان اهمّ؟ چه کارهایی برایشان اولویت بوده است؟ شیوه و سبک ایشان چگونه بوده است؟ باید چه چیزی را مطالبه کرد و چه اموری را میتوان فعلاً ندید گرفت؟ یعنی مهم یا اهم نیستند، اینها مسائلی است که این شبها راجع به آنها بحث خواهیم کرد.
سخنی راجع به کتاب نهجالبلاغه
«نهجالبلاغه» کتاب بسیار باعظمتی است اما مانند دیگر کتب روایی ماست، یعنی یک غیرمعصوم آن را جمعآوری کرده است. غیرمعصوم هم امکان خطا دارد، لذا تمام چیزهایی که علما در اعتبارسنجی روایات به کار میگیرند تا ببینند روایتی حجت است یا نه، در مورد این کتاب نیز باید صورت بگیرد. خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نهجالبلاغه را از اول تا آخر ننوشته است، بلکه عالمانی روایات را نوشتهاند و «سیدرضی رحمة الله علیه و سلام الله علیه» اینها را جمعآوری کرده است. سیدرضی هم که نهجالبلاغه را جمعآوری کرده است، درصدد این نبوده است که محتوای منبر ما را فراهم کند و یا درصدد نبوده است تا کتابی در مورد حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا کتاب اخلاقی و یا کتاب اعتقادی بنویسد، بلکه درصدد این بوده است تا کتابی برای عموم مردم بنویسد که نشان دهد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از نظر هنر بیان، قابل مقایسه با احدی نیست.
لذا ملاک سیدرضی رحمة الله علیه عمدتاً هنر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در سخن گفتن است و گزینش او از این جهت است.
سیدرضی در صدد نبوده است که خُطَب توحیدی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را جمعآوری کند، در صدد این نبوده است که سخنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راجع به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را جمع کند، در صدد این نبوده است که نامههای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به کارگزارانش را جمع کند؛ از همه این مباحث در نهجالبلاغه مطالبی وجود دارد ولی محور مشترک نهجالبلاغه «هنر ادبیات» است، ادبیاتی بینظیر که هم بیان فاخر است و هم محتوا.
نحوه مواجهه با کتاب نهجالبلاغه
این مطلب را از این جهت بیان میکنم که جزو مقدمات ضروری این بحث است، چرا که بعنوان مثال در کتاب ادبیات مدرسه محور اصلی و مشترک این نبوده است که اشعار اساتید حوزه علمیه و یا مراجع عظام تقلید را در آن جمعآوری کنند، بلکه ممکن است اشعار علامه طباطبایی و مرحوم امام خمینی بود، اشعار یک صوفی وازده هم بود، اشعار یک عارف بالله هم بود، اشعار یک ادیب نامسلمان هم بود، یعنی محور ادبیات بود و نه اساتید حوزه علمیه.
لذا بر خلاف کتاب معارف که در آن آیات و روایات و کلمات علمای شیعه را میآورند، در کتاب ادبیات ممکن است از هر کسی و با هر مذهبی و دینی و حتی افراد بیدین مطلب ادیبانهای آورده شود، چرا که محور ادبیات است.
لذا اگر کسی بداند که نهجالبلاغه بر اساس هنر سخنوری حضرت جمعآوری شده است، از این کتاب آمار نمیگیرد، یعنی ببیند در این کتاب به چه موضوعاتی و هر کدام به چه میزان پرداخته شده است و یا به چه موضوعاتی پرداخته نشده است، چراکه جمعآوریکننده درصدد این کار نبوده است. حتی گاهی روایتی را به دو سه نحو دیده است و هر سه را از نظر ادبی زیبا دیده و پسندیده است – زیرا سیدرضی یک ادیب برجسته است – و هر سه را آورده است؛ و بررسی نکرده است که کدامیک از حضرت است.
پس اگر بخواهیم حکمی را در مورد موضوعی صادر کنیم باید ملاکهای اعتبار روایت را بررسی کنیم و صرف اینکه در نهجالبلاغه آمده است، کفایت نمیکند.
مثلاً هنوز برخی از خطب و نامههای نهجالبلاغه در منابع شیعه یافت نشده است و در نتیجه نمیدانیم که سید رضی رضوان الله تعالی علیه آنها را از منابع شیعه اخذ کرده است و یا از یک کتاب غیر شیعی – مانند مطلبی زیبا که از یک کشکول ادبی گرفته میشود -؛ لذا کتاب نهجالبلاغه به متخصص نیاز دارد.
اما همین کتاب نهجالبلاغه با هنری که سید رضی داشته است و برای حوزه علمیه ننوشته است، بلکه برای عموم نوشته است – گرچه استفاده از آن نیاز به متخصص دارد – نماینده فکر و سبک و شیوه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بویژه در حکومتداری حضرت شده است.
به تعبیر دیگر در نهجالبلاغه معارف مختلفی وجود دارد، از نظر اخلاقی، معارفی در این کتاب است که طبق فرمایش «آیتالله جوادی آملی» برخی از آنها را باید کسی حدود 10 سال در حوزه درس خوانده باشد تا متوجه شود. معارف توحیدیای در نهجالبلاغه وجود دارد که شاید طلبهای که 20 سال درس خوانده و مطالب فلاسفه و عرفاً را دیده است، تا قدری متوجّه شود که حضرت چه فرموده است.
بخشی از نهج البلاغه هم سیری تاریخی است – البته کشکولوار و نه به ترتیب زمانی – لذا وقتی اولین خطبه نهجالبلاغه را نگاه میکنیم اینطور است که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ … فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ: أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُه»، شما در خطبه سوم که «خطبه شقشقیه» است میبینید که ناگهان بحث تاریخی است.
پس موضوعات به صورت کشکولی، مرتب عوض میشوند، چرا که سید رضی رضوان الله تعالی علیه به دنبال این نبوده است که یک موضوع خاص را القا کند، زیرا اگر سید رضی میخواست به صورت واضح راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخن بگوید، این کتاب بجز خانههای شیعیان به جای دیگری راه پیدا نمیکرد.
لذا بسیاری از خُطبی که در نهجالبلاغه وجود دارد – مانند اولین خطبه حضرت بعد از حکومت – توسط سید تلخیص شدهاند؛ مخصوصاً جاهایی که سخنان حساس دارد و نقد به خلفا و… لذا از هر ده مورد نُه مورد را حذف میکند. چرا؟ برای اینکه میخواسته این کتاب بین سایر مذاهب هم راه پیدا کند، و راه هم پیدا کرده است.
موفقترین کتاب شیعه در طول تاریخ، که مذاهب مختلف و بلکه ادیان مختلف آن را مطالعه کردهاند، نهجالبلاغه است.
سید رضی قصد نداشته کتابی صرفاً برای شیعیان بنویسد، لذا خطب مهمی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در «کافی» آمده است را در نهجالبلاغه نیاورده است و به نظر ایشان آنها را اهلش میخوانند، ولی من کتابی میخواهم برای عموم مسلمین و بلکه غیر مسلمین.
با توجه به این مطالب، کتاب نهجالبلاغه نمیتواند به تنهایی محور داوری قرار بگیرد، گرچه کتاب بسیار مهمی است.
به همین دلیل کتابی که الان به دست دارم کافی است و نه نهجالبلاغه، چرا که بخشهای بسیار مهمی از آن خطبهای که میخواهم بخوانم را سید حذف کرده است تا این کتاب بتواند به جشنواره ادبیات برسد و دیگران هم بتوانند آن را بخوانند. تازه همین کتاب نهجالبلاغهای که سید این همه مراقبت کرده تا سخنان حساس در آن نباشد، به دلیل وجود چند مورد از این مطالب، سبب بروز برخی اختلافات و دعواها شده و حتی برخی گفتهاند نهجالبلاغه را سید رضی و یا برادر ایشان یعنی سید مرتضی جعل کردهاند. البته علمای شیعه اینگونه جواب دادهاند که قبل از اینکه سیدرضی و سید مرتضی به دنیا بیایند، این خُطَبی که معتقدند جعل کردهاند، در کتابها بوده است. این مقدمهای بسیار مختصر بود راجع به یکی از منابع اصلی و محوری ما در این ده شب که کتاب شریف نهجالبلاغه است.
سخنی از «بولس سلامه» راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و نهجالبلاغه
یک شاعر مسیحی تجربهای دارد که مجرب است و بنده خودم در دوران کودکی و جوانی تا هم اکنون آن را با تمام وجودم حس کردهام.
«بولس سلامه» میگوید: یک ویژگی عجیبی که علی بن ابیطالب دارد این است که ترسوها اگر خاطرات رزمآوری او را بخوانند، تهوّر و شجاعت پیدا میکنند. کسانی که زبان الکن دارند و ادبیاتشان خوب نیست، اگر خُطَب علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بخوانند، زبانشان به کلام باز میشود، یعنی اثر وجودی دارد.
اگر کسی با نهجالبلاغه انس داشته باشد، این کتاب کتابی است که حرارت دارد. بنده حداقل سی یا چهل هزار کتاب را تورق کردهام و کتابی که مثل نهجالبلاغه داغ باشد، نمیشناسم، نهجالبلاغه آتش میزند دل را، و این اثر وجودی هست که میتوانید آن را امتحان کنید.
اگر شما روزانه یک یا دو ساعت برای نهجالبلاغه وقت بگذارید، اگر خیلی طول بکشد طی یک ماه آن را یک دور خواندهاید. اگر این کار را سه ماه انجام دهید داغی و حرارت کتاب را حس میکنید. درست است که کتاب را یک غیرمعصوم نوشته است – البته سیدرضی امامزاده است و جد هفتم ایشان موسی بن جعفر علیهماالسلام است – ولی این کتاب بسیار حرارت دارد.
ویژگی دیگر کتاب نهجالبلاغه
یکی دیگر از ویژگیهای خیلی مهم این کتاب این است که مانیفست قبل از انتخابات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی که وسط و در حین قدرت است اینگونه عمل کرده است، نه اینکه اگر من بیایم چکار میکنم و وقتی سرکار آمد، دیگران بیایند از او مطالبهگری کنند که فلان وعده چه شد و فلان وعید چه شد و بخواهند سخنان قبل از قدرت را با بعد از قدرت بسنجند و تناقضها را پیدا کنند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به اینها عمل کرده است، آن هم در روزگاری که بهمراتب سختتر از روزگار ما بوده است.
مقایسه دوران حاضر با دوران معصومین سلام الله علیهم أجمعین
بسیار مانده است تا بتوانیم سختی دوران ائمه سلام الله علیهم اجمعین را بچشیم – البته نه به این معنا که الان وضع خوب است و مسئولین راحت باشند و هر کاری دلشان خواست بکنند – سختیهایی که در زمان حضرت و سایر ائمه سلام الله علیهم اجمعین بوده است، قابل قیاس با امروز نیست.
به ما از قبل گفتهاند که چه اتفاقاتی خواهد افتاد، به ما گفتهاند جهان مکانی پر از دوربینهای مداربسته است، روایات هم گفتهاند که هرچقدر زمان بگذرد اتفاقاتی برای شما خواهد افتاد: «یَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ…»[4] زمانی میآید که چنین چنان میشود، خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرچمدار این فرمایشات هستند.
طوری به ما گفتهاند که اگر با اموری مواجه شدیم مبهوت نشویم، حتی در روایات ما هست – البته بحث ما مهدویت نیست و قصد ندارم به آن وارد بشوم – مؤمن به دلیل اعتماد و اطمینانی که به خدا دارد، یک لحظه هم از خدا و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ناامید نیست، اما باید از همهی غیر از خدا و اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین ناامید شود، وقتی ناامید نشود روزگار کاری میکند که ناامید بشود. باید امید داشته باشد؛ ولی نه به غیر خدا و اهلبیت سلام الله علیهم أجمعین و اگر دل از آنها نمیکَنَد، آنها دل را جدا و ازاله میکنند.
اصلاً یکی از جهات غیبت این مطلب است که هرکسی که ادعا میکند میتواند منجی باشد (بیاید و روشن شود که نمیتواند منجی باشد)، بین کسی که قیام برای نهی از منکر قیام میکند با کسی که ادعای نجات و منجی دارد تفاوت دارد، مانند کسی که نماز صبح را میخواند و به وظیفهاش عمل میکند، کسی هم نهی از منکر میکند، اینکه کسی هم میگوید تا آنجایی که میتوانم میخواهم بخشی از زمین را از زیر بار شرک رها کنم، اما اگر کسی خیال کند که میخواهد نجات دهد و خودش نجاتبخش است، روایات میفرماید اتفاقاتی میافتد تا مردم از اغیار دل بِبُرند.
پس از قبل، بسیاری چیزها را گفتهاند و لو دادهاند، در واقع مؤمن نباید هیچوقت جا بخورد.
حال به کتاب برگردم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شرایط سختی امامت کردند.
روایت مشابهی از وجود مقدس امام صادق علیه الصلاة والسلام هست – از آنجا که همهی ما بر سر سفره حضرت هستیم و ایشان بشدّت نگران شیعیان هستند، این روایت را از باب تیمن آن میخوانم – تا اوضاع را درک کنیم که زمان ائمه سلام الله علیهم أجمعین با امروز قابلقیاس نیست.
حضرت میفرمایند که «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَحْدَتِي وَ تَقَلْقُلِي بَیْنَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ»[5] آنقدر بین اهل مدینه تنهایی کشیدهام، نه اینکه شیعهی ما نیستند، بلکه محب ما هم نیستند و کاری با ما ندارند…
مثل اینکه در محله شما یک بینظیر و نابغه ربانی باشد که انبیا آرزو داشتند لحظهای او را درک کنند و ملائکه التماس میکنند به خداوند تا لحظهای محضر او را دریابند و همسایه ما باشد و ما کاری با او نداشته باشیم.
حضرت میفرماید: «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ» من شکایت میکنم به خدا…
ما یک مهدی عجلالله تعالی فرجه الشریف بیا میگوییم، گویی او رفته و ما را هم فراموش کرده و ما مهربانتر هستیم و به او میگوییم بیا.
حضرت میفرماید به خدا شکایت میکنم از تنهایی و غربتم بین بین اهل مدینه «حَتَّى تَقْدَمُوا وَ أَرَاكُمْ وَ آنَسَ بِکُم» تا اینکه مثلاً زمان حج یا… برسد و شما بیایید و شما را ببینم و انس بگیرم با شما. دلم برای این موضوع تنگ شده است که با چند نفر از محبّانم در گوشهای بنشینیم و هم صحبت کنیم… «فَلَيْتَ هَذِهِ الطَّاغِيَةَ أَذِنَ لِی فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِی الطَّائِفِ» ای کاش این طاغوت زمان – که احتمالاً «منصور دوانیقی» است – اجازه میداد و یک باغ یا ساختمانی در طائف و بیرون مکه و مدینه درست میکردم «فَسَكَنْتُهُ وَ أَسْكَنْتُكُمْ مَعِيَ» و شما را نزد خودم میبردم و چند روز پیش من میماندید «وَ أَضْمَنَ لَهُ أَنْ لَا یَجِيءَ مِنْ نَاحِيَتِنَا مَکْرُوهٌ أَبَداً» تضمین هم میدادم که هیچ کار سیاسی علیه او نمیکنیم، فقط اجازه بده ما چند نفر دور هم جمع بشویم و نفس بکشیم و با هم حرف بزنیم.
نه اینکه از چند روز قبل اطلاعیه و اعلامیه بزنیم که جلسه است و شیعیان دور هم میخواهیم بنشینیم و دعا بخوانیم و راجع به دین با هم گفتگو کنیم. اصلاً چنین فرصت و اجازهای به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داده نمیشد.
تازه این موضوع برای زمان امام صادق علیه السلام است از نظر آزادی نسبی بهتر از زمان سایر ائمه سلام الله علیهم أجمعین است.
نمونههایی برای مقایسه زمان حاضر با گذشته
ما به دلیل آنکه سابقه خودمان و اینکه دین چگونه به دست ما رسیده است و با چه خوندلی به دست ما رسیده است را نمیدانیم…
ان شاء الله خدای متعال شهدا را رحمت کند، این شهدای چهل سال اخیر قدری برای ما تذکر هستند که ما ببینیم پای دین چه خونهایی ریخته شده است، خونها که فقط در حد همین چند صد هزار شهید سی چهل سال اخیر نیست، مرحوم «ابن شهرآشوب» کتابی دارد به اسم «مثالب النواصب» که در آنجا نقل میکند که ساختمانی را خراب کردند، پشت دیوار و کاهگل و گچی که گرفته بودند بجای آجر، سر روی سر بنا شده بود! هزاران هزاران مرد و زن را برهنه و نیمهبرهنه در سیاهچال کنار هم انداختهاند. چه کشیدهاند تا جملهای به ما برسد.
لذا اگر جلسهای بود که مسئولی میخواست پاسخگو باشد، شما حق داشتید یقه او را پاره کنید که فلان مشکل هست و حقوق کسانی را دیر دادید و… و آن مطلب سر جای خودش (درست است) اما ما نباید خودمان موضوع را گم کنیم. آن مسئول وظایفی دارد که فعلاً به بحث ما مرتبط نیست، اما اگر به فرض مسئولی بد بود و حتی فرض کنید مسئولی منصور دوانیقی است، نهایت امر این است که میشود زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، که نمیشود.
ما باید چکار کنیم و چگونه زندگی کنیم؟
در روزگاری که فکر میکنیم دینگریزی جدی است – بنده اینگونه میگویم؛ چرا که فکر نمیکنیم دینگریزی جدی باشد، چون اگر نگاه تاریخی داشته باشید و این دویست سیصد سال اخیر را ببینید، همیشه عدهای بودهاند که پای کار دین بودهاند و عدهای هم به دین جسارت کردهاند و توهین کردهاند؛ تازه در دوران ما اگر ابلهی پیدا شود و به قرآن جسارت کند، 40 سال باید در یک سوراخ موش زندگی کند، در نهایت هم چشم او را درمیآورند. ولی اگر دوره قاجار را ببینید و مکتوبات کمال الدوله و… را ببینید توهینها به کتب آسمانی و اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین شده و صدای کسی هم درنیامده است و جرأت هم نکردند و حتّی خیلی از حکومتهای خودی هم حمایت میکردند.
دینگریزی یا لجبازی با دینداران؟
نمیخواهم بگویم الآن اوضاع خوب است اما اینطور ساده هم نیست که بگوییم الآن دینگریزی زیاد شده است.
الآن دینگریزی زیاد نشده است، بلکه الآن دینداران قدرت دارند و منتقدان و مخالفان – که عدهای هم دشمن و مخالف هستند و الان کاری با آنها نداریم – عدهای هم کسانی هستند که از ما گله دارند و کاری را میکنند که ما بدمان میآید، بعد شما میگویید که دینگریزی زیاد شده است.
آنها اگر بدانند که شما مثلاً از خانم چادری و مرد چشمپاک بدتان میآید، دستور میدهند همه خانمها چادری شوند و همه مردان چشمپاک.
خیلی از اوقات لجبازی است، موضوع هم فقط حجاب نیست، بلکه میتواند روزه باشد یا احترام به کتب آسمانی و یا احترام به شعائر حسینی، احترام و یا عدم احترام.
معیشت و سبک زندگی و نوع رفتارشان وابسته به ماست، حال اگر با ما خوب نیستند – یا دشمن و منافقاند و یا رفتار ما را نمیپسندند و یا ما اشتباهاتی داریم – برای اینکه صدایشان به اعتراض بلند شود کاری میکنند که ما بفهمیم.
لذا من این را دینگریزی نمیدانم، ممکن است کاشانیگریزی باشد، ولی دینگریزی به این راحتی نیست، به آن معنایی که در طول تاریخ (وجود داشته است).
نمونههایی از سختی دوران اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین
در دوران اهلبیت علیهم صلوات الله، امام صادق علیه السلام روایتی دارند که من هیچگاه نمیتوانم بگویم که روی منابر بصورت علنی چه سخنانی به صدیقه طاهره نسبت میدادند.
نه اینکه بخواهم بگویم شما غیرت نداشته باشید و اگر کسی در پیامرسانی و یا توییتر غلطی کرد، بیبخار باشید، اما اینکه خیال کنیم این امور تنها امروزه اتفاق افتاده است، اینگونه نیست. (این مسائل) بوده و چه بسا بیشتر هم بوده است – نه اینکه بخواهم بگویم الان کمتر است یا بیشتر – بلکه باید دقت کرد نوع ورود و خروج در این بحث مهم است.
تا زمانی که ما ندانیم در چه شرایطی هستیم، نمیتوانیم بگوییم امروز دینداران باید چکار بکنند.
قطعاً در هیچ دورهای از تاریخ این تعداد جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در طول سال وجود نداشته است. نهایتاً یک عاشورایی برای عدهای مطرح بوده است و یا اگر خیلی حزباللهی بودند غدیری هم داشتند. مابقی آن هم چند مناسبت بوده که «مسار الشیعه» شیخ مفید را ببینید، که آنها هم فردی است که مثلاً امروز را روزه بگیرید یا روز دیگری شیرینی پخش میکنند یا اگر میخواسته برای زن و بچهاش لباس نو و تازه بگیرد، مثلاً در 9 ربیع میخریده است.
اینکه خیال کنیم در طول تاریخ مدام اجتماعات شیعه داشتهام، خیر! اصلاً از این خبرها نبوده است.
یکی از دلایلی که به امام رضا علیه السلام «غریب میگفتند» – که چند دلیل است – به این دلیل بوده است که حرم مبارک ایشان خلوت بوده است.
هیچ دورهای در تاریخ حرم حضرت رضا علیه السلام به شلوغی امروزه نبوده است (در حالی که) معروف هم بوده است، مثلاً در قرن هفتم «ذهبی» میگوید: «قبرُه مشهورٌ یُزار»[6] قبر او مشهور است و زائر میرود، یا «ابنحبان» در قرن چهارم میگوید: «قد زُرتُه مِراراً»[7] بارها به زیارت او رفتهام و بارها حاجت گرفتهام؛ اما این خبرها نبوده است…
آیا الان وضعمان خوب است؟
این حرف یعنی چه؟ آیا یعنی الآن وضع ما خوب است؟
من الآن نمیخواهم بگویم وضعمان خوب است، ولی وضعمان لزوماً بدتر هم نیست.
امروزه بدلیل وجود این وسایل ارتباطجمعی، شاید خیلی از حرفها زودتر به گوشمان میرسد و قدری باطن آدمها کمی فاشتر است، وگرنه اینگونه نبوده است…
50 یا 60 سال قبل آن فروشگاههایی که در تهران فلان چیزها را میفروختند، چه کسانی آن چیزها را میخوردند؟ بعضی از اهل همین شهر میخورند و پدربزرگهای برخی از ما بودند.
اینکه خیال کنیم همه چیز گل و بلبل بوده است و حالا خراب شده است (درست نیست) نه اینکه بخواهم بگویم الان خوب است، اصلاً اینکه آیا خوب است یا بد است و اینکه اصلاً شاخص دینداری چیست؟ اینها بحثهایی جدیای هستند که نمیتوان یک خطی جواب داد و یا (یک) شب دور هم بنشینیم و (بگوییم) در جایی به یک آخوند توهین کردند و در نتیجه بد شده است و یا یک نفر را خیلی تکریم کردند پس اوضاع خیلی خوب شده است… نه خیلی بد شده است و نه خیلی خوب.
به نظر بنده که بافاصله اوضاع از قبل بهتر است؛ اما همینکه ما خیال نکنیم الآن اوضاع بدتر از قبل است کفایت میکند.
برای اینکه بدانیم از کجا الگو بگیریم…
میگوید من شما را دیدم و آمدم فلانجا هم به شما اقتدا کردم دو تا یک ساعت هم عمر عزیزم را گذاشتم پای حرفهای شما و… بعد آن جایی که منفعت خودت بود کار دیگری کردی و من را بازی دادی و سرِ کار گذاشتی، وقتی پای قدرت رسید وعده دادی ولی بعد از آن چیز دیگری گفتی… وقتی خودیهایتان به قدرت رسیدند خفه شدید، ولی دیگران که بودند به مردم گفتید خودتان رأی دادید و… همینطور در بقیه کارها ضرب کنید.
چراکه یک یا دو موضوع مدنظر من نیست، هم اجتماعی است و هم سیاسی است و هم فردی.
نحوه برخورد اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین با فقرای مخالفین
روزگاری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در آن بودند هیچ توجّه جدیای از مردم نداشتند، عمده شیعیان اهل بیت در کوفه هستند و ائمه سلام الله علیهم أجمعین عمدتاً در مدینه هستند،یعنی کلاً حجاز با امام کاری ندارد، و تمامِ ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین که روایت شده است شب به شب گونی به دوش خود میگذاشتند و میرفتند فقرا میرساندند، به خانهی فقرای مخالفین میرفتند.
ما الان خیلی هنر کنیم، یک هیئتی یک بسته معیشتی را تهیه کند و به چند فقیر بدهد، فکر میکنیم کار خیلی بزرگی کردهایم، ما که دربِ خانهی دشمنان و مخالفان خود کاری نمیکنیم، وگرنه نسبت به شیعیان که اصلاً وظیفه ماست.
وظیفه امروز ما چیست؟
ان شاء الله خدای متعال «سید بحرالعلوم» را رحمت کند را به شاگردش «سید جواد آملی» فرموده بود: چند شب است که همسایه شما گرسنه خوابیده است، او گفته بود: آقا! به خدا نمیدانستم.
(سید) فرموده بود: اگر میدانستی که از یهود بدتر بودی! چرا نمیدانستی؟
تمام این گونی به دوش کشیدنها برای زندگی فقرای غیرشیعه است.
روایت داریم که پشت امیرالمؤمنین و امام حسین و زینالعابدین و امام باقر و امام صادق سلام الله علیهم اجمعین از بس که بار کشیده بودند و به خانهی فقرا برده بودند زخم شده بود.
فقرای مکه و مدینه که محب اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین نبودند!… اصلاً روایت را برای همین خواندم.
از خدا میخواهیم که این ماه مبارک رمضان فتوحاتی باشد برای اینکه رنگی و نفحهای از عطر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و فرزندان ایشان به ما هم بنشیند.
مردم که ما را میبینند بگویند: وقتی این شخص اینگونه است، برویم و ببینیم صاحب او کیست؟
امام صادق علیه السلام از ما این توقع را دارند. امام صادق علیه السلام فرمود: دوست دارم وقتی به جایی میروید اینگونه عمل کنید و… صدق داشته باشید و امانتدار باشید – که جزء علامتهای تشیع بوده است در قبل. قبلاً علامت تشیع هیئت رفتن نبوده است، صدق بوده است و کثرت صلات و امانتداری و… – بقیه که میگویند این چرا اینگونه است؟ بگویند: «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»[8] این ادب جعفر بن محمد است.
شب اول ماه مبارک خدمت حضرت حجت عجلالله تعالی فرجه الشریف عرض میکنم که: «لَکَ العُتبی»… حق داری از ما گله کنی، حق داری از ما شکوه کنی. باز هم دم کَرَم شما گرم که دست ما را گرفتید و آوردید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که شب اگر فقیری به درِ خانه شما آمد، حتی اگر ظن به این داشتید که دروغ میگوید، او را با دست خالی برنگردانید، چراکه فقر بدنبال خواهد داشت.
عادت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این نیست که اگر شب کسی به درِ خانهشان برود، او را رد کنند، حتی اگر گمانشان این باشد که او خلاف میگوید.
ما هم الان شب و نیمهشب است که آمدهایم… «عَبدُکَ بِبابِک» فقیر به درِ خانهتان آمده است، «عُبَیدُک بِفِنائِک» بنده روسیاه به درگاهتان آمده است، «یا مُحسِنُ قَد آتاک المُسیءُ» روسیاه به خانهات آمده است.
من میفهمم که امسال هم که ما را راه دادهای، یعنی هنوز از ما ناامید نشدهای؛ از حکیم به دور است که نیمهشب اذن دهد… ما نمیتوانیم هیچ کاری را بدون اجازه و اذن امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف انجام دهیم… مرا از درِ خانه به اینجا آوردی و نشاندی، اگر قرار بود مرا رد کنی…
در ماه شعبان میگفتید: «لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي» اگر میخواستی مرا زمین بزنی «لَمْ تَهْدِنِي» مرا هدایت نمیکردی… مرا به این جلسات هدایت نمیکردی… مرا با حسین آشنا نمیکردی… «لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي» اگر بنای تو بر این بود که مرا به زمین بزنی، مرا رد میکردی…
پس معلوم است که هنوز از من ناامید نشدهای، هنوز پرده را از روی من کنار نزدهای، مردم ما را ببینند میگویند اینها سحر میروند و عبادت میکنند…
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
شب اول جلسه است، دوست دارم که به زهرای اطهر سلام الله علیها توسّل کنم.
ما در ماه رمضان ذکری داریم که «سُبْحَانَ مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[9] بجای سبحان الله – پاک و منزه است خدا – بجای «الله» یک وصف گذاشته است، «سُبحَانَ» پاک و منزه است «مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ» به حرمت فاطمهاش آزاد میکند «مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»… آزادی ما دست بیبی است… بیبی جان! آنگونه که ما دیدهایم، مادرهای ما اگر بچهی ناخلف داشته باشد، بیشتر نگران او هستند، برای بچهی بیتربیت بیشتر نگران او هستند و برای او بیشتر دعا میکنند.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همهی تلاش خود را کرد، کاری هم به این موضوع نداشت که بعد از پیامبر هر کسی چه وظایفی داشت و انجام ندادند و مدعیان چه کردند، حساب و کتاب نکرد که باتوجه به جایگاهی که من دارم، که به هر جای مدینه بروم به من احترام میکنند، اولاً وقتی دید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غریب شده است، و ثانیاً چون مادر است و خود ایشان فرمود من میبینم که بعدها چه سرها بریده میشود و چه روزیها تنگ میشود و میبینم چه خونها ریخته میشود و میبینم چه انحرافاتی میآید و میبینم چه کسانی قرار بود عرشی بشوند و در لجن دنیا میمانند و… دلم میخواهد نجات دهم، چرا که مادر است…
وارد میدان شد و هر کاری از دستش برآمد انجام داد…
آن مادری که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمود در طول زندگی مشترک به من رو نزد و مناعت طبع او عجیب بود – روایات رو تلخیص میکنم – برای او حتّی سخت بود که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چیزی بخواهد، از بس مناعت طبع داشت… در روز خواستن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که جان او بود و دوست داشت جانش را فدایش کند، بیبی دوعالم مناعت طبع داشت و ابا میکرد…
همان بیبی شبانه و سرزده – غیر سرزده نمیشد برود، چراکه حکومت میفهمید – به درِ خانهی کسانی میرفت که ایشان را تحویل هم نمیگرفتند…
شیخ عباس رضوان الله تعالی علیه در «بیت الاحزان» میگوید: در میزدند و وارد خانه میشدند، اگر در کوچه صحبت میکردند حکومت میفهمید، و کسی که سرزده وارد خانه کسی شود منفعل است، روایات هم نهی میکنند که انسان بیجهت سرزده جایی بروید، منتها بیبی مجبور بود و برای دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیتوانست در کوچه حرف بزند، پس شبها به درِ خانهی انصار و مهاجر میرفتند و در میزدند و سرزده وارد میشدند…
بعضی نقلهای متأخر میگوید: با حضرت بر میگشتند – تعبیر از من است که فحوای روایت میگوید – انگار که رویشان نمیشد در صورت هم نگاه کنند، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمود علی جان! فردا هم میرویم…
ان شاء الله ان شاء الله آقای سازگار را حفظ کند که این بیت حافظ را اینجا درست خرج کرده است. میگوید بیبی دوعالم کسی است که کلاس او بالاتر از آن است که با ملائک نشست و برخاست کند:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میخرم از برای تو
دستم اگر شکسته شد در ره یاریات چه غم
آن به آن و دم به دم محسن و من فدای تو
هر کار از دست ایشان برآمد انجام داد…
ترسیدند مدینه را بشوراند، جلسات مخفی زیاد شد، دور همنشینی شد، چه کنیم؟ دختر پیغمبر میگوید دین از دست رفت…
زمانی که گذشت فدک را غصب کردند و صدیقه طاهره سلام الله علیها به مسجد رفت و آبروی دنیا و آخرت آنها را برای همیشه بُرد…
«ظَهَرَ فیکُم حَسیکَه النِّفاقِ»[10] سرِ گیاه نفاق از زمین دل شما رویید و هر چیزی که داخل خاک مخفی کرده بودید (ظاهر شد) – بذری که مخفی میکنند وقتی میخواهد سبز شود، وقتی آن سبزی از زمین بیرون میآید آشکار میشود و این موضوع برای قبل است، چرا که اگر الان گیاهی را بکارید، همین الان در نمیآید، باید بذر این نفاق قبلاً کاشته شده باشد که الان سبز شود و آشکار شود، «ظَهَرَ فیکُم حَسیکَه النِّفاقِ»، آن خار و خاشاک و بذر نفاقی که کاشتید بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آشکار شد…
آبروی اینها را برد و آنها هم واکنش نشان دادند و در کوچه بیادبی صورت گرفت، ولی از پا ننشست، با زنان انصار صحبت کرد و دوباره آنجا فرمود… گفتند بیبی جان! شب تا صبح چکار میکنی؟ «کَیفَ اصبَحتِ یا بِنتَ رَسولِاللهِ؟»[11] فرمود: «اصبَحتُ واللهِ عائفهً لِدُنیاکُم» بخدا قسم صبح که بیدار میشوم از دنیای شما بیزارم… مرگ بر آن دنیایی که شما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چنگ زدید و به او پشت کردید… آبروی اینها برد…
اینها دیدند اوضاع به سمتی میرود که ممکن است هر لحظه گروهی اوضاع را به هم بزند، حکومت به جایی رسید که ترسید حفظش به خطر بیفتد.
مردمی را که به جنگ با یکی از این مدعیان نبوت فرستاده بود، شهر که خلوتتر بود – شاید حدوداً 30 یا 40 روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم – برآورد کردند که دیگر نمیشود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تحمل کرد و اوضاع خطرناک است.
او به کنار قبر حمزه سیدالشهدا سلام الله علیه میرود و ضجّه میزند، مردم میپرسند که چه خبر است و چه اتفاقی رخ داده است؟ او با هرکسی مینشیند حرف میزند…
تصمیم گرفتند تا کار را یکسره کنند، گروهی را به درِ خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرستادند که بیایید و بیعت کنید تا کار تمام شود.
کدام خانه؟ خانهای که برخی روایات میگوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صدها بار درب این خانه به ادب ایستاد و اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین را صدا زد و بی اذن وارد نشد، در برخی روایات داریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز شب خود را در محراب مسجد مدینه نمیخواند، بلکه پشت درب خانه فاطمه سلام الله علیها میخواند، «باب النجاة» است…
استاد آقای بهجت، آن مرجع عظیم الشان حق دارد که بیت را سؤالی مطرح کند: «أ یُضرمُ النّارُ بِبابِ دارِها» واقعاً آتش به درِ آن خانه بردند؟ «و آیهُ النورِ عَلی مَنارِها» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این آیه نور را که میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[12] تا آنجا که میفرماید: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه»[13]… ابوبکر بلند شد و گفت: این خانهها کدام است؟ چه خانههایی اینگونه است که خدا اجازه میدهد اسمش بالا رود؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خانههای انبیاء اینگونه است و برای همین است که (به آنجا) ملتجیء میشویم و پناه میبریم. (ابوبکر) میفهمید که اینطور گفت: خانه علی و فاطمه هم اینگونه است؟
چون دیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز شب را پشت درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواند، نه در محراب…
از امام صادق علیه السلام پرسیدند ثواب نماز در روضه نبوی – آنجایی که مسجد اصلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است و آنجا نماز میخوانده است – بیشتر است یا در خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: در خانه مادر ما…
دیده بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم – شاید برای اینکه دیگران ببینند و یا مزاحم خواب فرزندان نشوند – پشت در این خانه نماز شب میخواند…
آنچه این عالم از معنویت گرفته است، همه گدای نماز شبِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند…
قرآن فرموده: «إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلا»[14] تو در روز خیلی باید به این و آن ببخشی، تو گنجینهی معنویت میخواهی و به همین دلیل «قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلا»[15]…
مردم دیده بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روزیِ سحر خود را از پشت در خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگرفت…
ابوبکر گفت: آیا خانهی فاطمه هم جزء بیوت انبیاء است؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نَعَم مِن أفاضِلِها»[16] بله! بلکه خانههای انبیا دلشان میخواهند رنگی از خانهی فاطمه بگیرند…
برای همین است که آن شاعر که عالم و مرجع تقلید است میگوید: «أ یُضرمُ النّارُ بِبابِ دارِها» آتش بردند در آن خانه «و آیهُ النورِ عَلی مَنارِها» شنیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آیه نور را به این خانه تطبیق کرد «و بابُها بابُ نَبی الرَّحمَه» هرکس بیچاره بود و میخواست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را نگاه کند به این خانه پناه میبرد، هرکسی فقیر و اسیر و کافر حربی بود و گرسنه بود و حاجت معنوی و حاجت مادی داشت به این خانه پناه میبردند «و بابُها بابُ نَبی الرَّحمَه *** بَل بابُ أبوابِ نَجاهِ الأُمَّه»…
گروه اول رفتند و صدیقه اطهر سلام الله علیها پشت در آمد، گروه اول کمتر جسارت کردند و صدیقه طاهره سلام الله علیها هم با آنها سخن گفت و فرمود: ما عزاداریم، زمان زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نگذشته است و ما کاری با شما نداریم و شمشیری نکشیدهایم.
این گروه از حرمت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریهکنان برگشتند، رذل بودند ولی میفهمیدند چه غلطی کردند و کجا رفتند و سروصدا کردند.
گروه دیگری را فرستادند، این گروه دوم جسارت هم کردند، هنگامی که صدیقه طاهره سلام الله علیها پشت رفت، دیگر به اینها جواب نداد و به قبر پدر رو کرد و عرض کرد: «يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَاللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِك»[17] این حرفها را راجع به دختر شما میزنند…
اینها هم گریهکنان برگشتند…
دیدند اگر اینطور پیش برود، فردا همین رذلهایی که شبانه آوردند تا خانه فاطمه سلام الله علیها را باز کنند، جزو سربازهای او میشوند…
لذا خودش آمد، حقیقت رجس و حقیقت آلودگی و استاد ابلیس، «و فی یَدِه قَبَسٌ مِن النّار» مشعل به دست… در حال آمدن به سمت خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، کسی به او گفت فلانی! «إنّ فیها فاطمه»…
با اینکه حسنین علیهما السلام ظاهراً کودک بودند و نوهها و نورچشمیهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند ولی نگفت حسن و حسین علیهما السلام در خانهاند، بلکه گفت: «انّ فیها فاطمه»… مخصوصاً اینکه بیبی شرایطی داشت که اگر لاتهای سر کوچه هم اگر بدانند بانویی در چنین شرایطی است مراعات میکنند…
آمد و «بِیَدِه قَبَسٌ مِن النّار» مشعل به دست…
وقتی پشت درب قرار گرفت، هنگامی که دو طرف درب را سوزاندند، میخواست ببیند که درب شل شده است یا نه، درب را تکانی داد، منسوب به خود آن ملعون است و ان شاء الله که دروغ است و من هم نمیتوانم همهی موضوع را بگویم…
میگوید وقتی درب را تکان دادم تا ببینم پشت درب چیزی گذاشتهاند یا میشود درب را باز کرد، «وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ» دیدم تن مطهرش را به در چسبانده و نفسنفس میزند…
من هم کینههایی که از علی داشتیم در ذهنم گذشت…
با من حساب داشت عدو از غدیر خم
از من تو را گرفت و دگر بیحساب شد
میگوید یاد این افتادم که ما با علی حساب داریم، «فَرَکلتُ البابَ»…
«رَکَلَ» یعنی طوری لگد زدم که درب کامل باز شد…
میگوید وقتی لگد زدم طوری نالهی او بلند شد که احساس کردم تمام اهل مدینه شنیدند، هنگامی که وارد شدم دیدم پشت درب، روی زمین افتاده است…
برگشتم او را ببینم، «فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي» نور صورت او به چشم من خورد و من هم دست بلند کردم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۸۱۳ (يَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ لاَ يَبْقَى مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ وَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ اِسْمُهُ مَسَاجِدُهُمْ يَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ اَلْبِنَاءِ خَالِيَةٌ مِنَ اَلْهُدَى .)
[5] الکافي، جلد ۸، صفحه ۲۱۵ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: أَشْكُو إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَتِي وَ تَقَلْقُلِي بَيْنَ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ حَتَّى تَقْدَمُوا وَ أَرَاكُمْ وَ آنَسَ بِكُمْ فَلَيْتَ هَذِهِ اَلطَّاغِيَةَ أَذِنَ لِي فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِي اَلطَّائِفِ فَسَكَنْتُهُ وَ أَسْكَنْتُكُمْ مَعِيَ وَ أَضْمَنَ لَهُ أَنْ لاَ يَجِيءَ مِنْ نَاحِيَتِنَا مَكْرُوهٌ أَبَداً .)
[6] تاريخ الإسلام – ت بشار، جلد 12 ، صفحه 493
[7] الثقات، جلد 8 ، صفحه 457 (عَليّ بن مُوسَى الرِّضَا وَهُوَ عَليّ بن مُوسَى بن جَعْفَر بن مُحَمَّد بن عَليّ بن الْحُسَيْن بن عَليّ بن أبي طَالب أَبُو الْحسن من سَادَات أهل الْبَيْت وعقلائهم وَجلة الهاشميين ونبلائهم يجب أَن يعْتَبر حَدِيثه إِذا روى عَنهُ غير أَوْلَاده وشيعته وأبى الصَّلْت خَاصَّة فَإِن الْأَخْبَار الَّتِي رويت عَنهُ وَتبين بَوَاطِيلُ إِنَّمَا الذَّنب فِيهَا لأبى الصَّلْت ولأولاده وشيعته لِأَنَّهُ فِي نَفسه كَانَ أجل من أَن يكذب وَمَات عَليّ بن مُوسَى الرِّضَا بطوس من شربة سقَاهُ إِيَّاهَا الْمَأْمُون فَمَاتَ من سَاعَته وَذَلِكَ فِي يَوْم السبت آخر يَوْم سنة ثَلَاث وَمِائَتَيْنِ وقبره بسنا باذ خَارج النوقان مَشْهُور يزار بِجنب قبر الرشيد قد زرته مرَارًا كَثِيرَة وَمَا حلت بِي شدَّة فِي وَقت مقَامي بطوس فزرت قبر عَليّ بن مُوسَى الرِّضَا صلوَات الله على جده وَعَلِيهِ ودعوت الله إِزَالَتهَا عَنى إِلَّا أستجيب لي وزالت عَنى تِلْكَ الشدَّة وَهَذَا شَيْء جربته مرَارًا فَوَجَدته كَذَلِك أماتنا الله على محبَّة المصطفي وَأهل بَيته صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الله عَلَيْهِ وَعَلَيْهِم أَجْمَعِينَ)
[8] الکافي، جلد ۲، صفحه ۶۳۶ (أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اِقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ اَلسَّلاَمَ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ وَ اَلاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ وَ طُولِ اَلسُّجُودِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدُّوا اَلْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ اَلْخَيْطِ وَ اَلْمِخْيَطِ صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اِشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ اَلْحَدِيثَ وَ أَدَّى اَلْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ اَلنَّاسِ قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ اَلسُّرُورُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاَؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ فَوَ اَللَّهِ لَحَدَّثَنِي أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلرَّجُلَ كَانَ يَكُونُ فِي اَلْقَبِيلَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَيَكُونُ زَيْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِيثِ إِلَيْهِ وَصَايَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ اَلْعَشِيرَةُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلاَنٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَةِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِيثِ .)
[9] إقبال الأعمال، جلد ۱، صفحه ۱۸۰ (ثُمَّ تُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ تَقُولُ مَا رُوِيَ عَنْهُمْ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ اَلدُّعَاءَ اَلْمُتَقَدِّمَ: اَللَّهُمَّ إِنَّكَ حَفِظْتَ اَلْغُلاَمَيْنِ لِصَلاَحِ أَبَوَيْهِمَا وَ دَعَاكَ اَلْمُؤْمِنُونَ فَقَالُوا رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ بِرَحْمَتِكَ وَ أَنْشُدُكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ اَلرَّحْمَةِ وَ أَنْشُدُكَ بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ أَنْشُدُكَ بِحَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ أَنْشُدُكَ بِأَسْمَائِكَ وَ أَرْكَانِكَ كُلِّهَا وَ أَنْشُدُكَ بِالاِسْمِ اَلْأَعْظَمِ اَلْأَعْظَمِ اَلْأَعْظَمِ اَلْعَظِيمِ اَلَّذِي إِذَا دُعِيتَ بِهِ لَمْ تَرُدَّ مَا كَانَ أَقْرَبَ إِلَى [مِنْ] طَاعَتِكَ وَ أَبْعَدَ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ أَوْفَى بِعَهْدِكَ وَ أَقْضَى لِحَقِّكَ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُنَشِّطَنِي لَهُ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي لَكَ عَبْداً شَاكِراً تَجِدُ مِنْ خَلْقِكَ مَنْ تُعَذِّبُهُ غَيْرِي وَ لاَ أَجِدُ مَنْ يَغْفِرُ لِي إِلاَّ أَنْتَ أَنْتَ عَنْ عَذَابِي غَنِيٌّ وَ أَنَا إِلَى رَحْمَتِكَ فَقِيرٌ أَنْتَ مَوْضِعُ كُلِّ شَكْوَى وَ شَاهِدُ كُلِّ نَجْوَى وَ مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ وَ مُنَجٍّ مِنْ كُلِّ عَثْرَةٍ وَ غَوْثُ كُلِّ مُسْتَغِيثٍ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَعْصِمَنِي بِطَاعَتِكَ مِنْ [عَنْ] مَعْصِيَتِكَ وَ بِمَا أَحْبَبْتَ عَمَّا كَرِهْتَ وَ بِالْإِيمَانِ عَنِ اَلْكُفْرِ وَ بِالْهُدَى عَنِ اَلضَّلاَلَةِ وَ بِالْيَقِينِ عَنِ اَلرِّيبَةِ وَ بِالْأَمَانَةِ عَنِ اَلْخِيَانَةِ وَ بِالصِّدْقِ عَنِ اَلْكَذِبِ وَ بِالْحَقِّ عَنِ اَلْبَاطِلِ وَ بِالتَّقْوَى عَنِ اَلْإِثْمِ وَ بِالْمَعْرُوفِ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ بِالذُّكْرِ عَنِ اَلنِّسْيَانِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَافِنِي مَا أَحْيَيْتَنِي وَ أَلْهِمْنِي اَلشُّكْرَ عَلَى مَا أَعْطَيْتَنِي وَ كُنْ بِي رَحِيماً وَ عَلَيَّ عَطُوفاً يَا كَرِيمُ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنَ اَلدُّعَاءِ فَاسْجُدْ وَ قُلْ فِي سُجُودِكَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُعْفُ عَنْ ظُلْمِي وَ جُرْمِي بِحِلْمِكَ وَ جُودِكَ يَا رَبِّ يَا كَرِيمُ يَا مَنْ لاَ يَخِيبُ سَائِلُهُ وَ لاَ يَنْفَدُ نَائِلُهُ يَا مَنْ عَلاَ فَلاَ شَيْءَ فَوْقَهُ وَ يَا مَنْ دَنَا فَلاَ شَيْءَ دُونَهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُدْعُ بِمَا أَحْبَبْتَ ثُمَّ تُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ تَقُولُ يَا عِمَادَ مَنْ لاَ عِمَادَ لَهُ وَ يَا ذُخْرَ مَنْ لاَ ذُخْرَ لَهُ وَ يَا سَنَدَ مَنْ لاَ سَنَدَ لَهُ وَ يَا غِيَاثَ مَنْ لاَ غِيَاثَ لَهُ وَ يَا حِرْزَ مَنْ لاَ حِرْزَ لَهُ يَا كَرِيمَ اَلْعَفْوِ يَا حَسَنَ اَلْبَلاَءِ يَا عَظِيمَ اَلرَّجَاءِ يَا عَوْنَ اَلضُّعَفَاءِ يَا مُنْقِذَ اَلْغَرْقَى يَا مُنْجِيَ اَلْهَلْكَى يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ أَنْتَ اَلَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوَادُ اَللَّيْلِ وَ نُورُ اَلنَّهَارِ وَ ضَوْءُ اَلْقَمَرِ وَ شُعَاعُ [ضِيَاءُ] اَلشَّمْسُ وَ حَزِيرُ اَلْمَاءِ وَ دَوِيُّ اَلرِّيَاحِ وَ حَفِيفُ اَلشَّجَرِ يَا اَللَّهُ يَا اَللَّهُ لَكَ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى لاَ شَرِيكَ لَكَ يَا رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ نَجِّنَا مِنَ اَلنَّارِ بِعَفْوِكَ وَ أَدْخِلْنَا اَلْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَ زَوِّجْنَا مِنَ اَلْحُورِ اَلْعِينِ بِجُودِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِفْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ اُدْعُ بِمَا أَحْبَبْتَ ثُمَّ تُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ تَقُولُ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَسْمَائِكَ اَلْحَمِيدَةِ اَلْكَرِيمَةِ اَلَّتِي إِذَا وُضِعَتْ عَلَى اَلْأَشْيَاءِ ذَلَّتْ لَهَا وَ إِذَا طُلِبَتْ بِهَا اَلْحَسَنَاتُ أُدْرِكَتْ وَ إِذَا أُرِيدَ بِهَا صَرْفُ اَلسَّيِّئَاتِ صُرِفَتْ وَ أَسْأَلُكَ بِكَلِمَاتِكَ اَلتَّامَّاتِ اَلَّتِي لَوْ أَنَّ مٰا فِي اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ كَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا كَرِيمُ يَا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ يَا أَبْصَرَ اَلْمُبْصِرِينَ [اَلنَّاظِرِينَ] وَ يَا أَسْمَعَ اَلسَّامِعِينَ وَ يَا أَسْرَعَ اَلْحَاسِبِينَ وَ يَا أَحْكَمَ اَلْحَاكِمِينَ وَ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ أَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَ أَسْأَلُكَ بِقُدْرَتِكَ عَلَى مَا تَشَاءُ وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ شَيْءٍ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ حَرْفٍ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابٍ مِنْ كُتُبِكَ وَ بِكُلِّ اِسْمٍ دَعَاكَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ مَلاَئِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُدْعُ بِمَا بَدَا لَكَ ثُمَّ تُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ تَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ أَكْرَمَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سُبْحَانَ مَنِ اِنْتَجَبَ مُحَمَّداً سُبْحَانَ مَنِ اِنْتَجَبَ عَلِيّاً سُبْحَانَ مَنْ خَصَّ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ سُبْحَانَ مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ اَلنَّارِ سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِإِذْنِهِ سُبْحَانَ مَنِ اِسْتَعْبَدَ أَهْلَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ بِوَلاَيَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ اَلْجَنَّةَ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ سُبْحَانَ مَنْ يُورِثُهَا مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ شِيعَتَهُمْ [نَوَّرَهَا بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شِيعَتِهِمْ ] سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ اَلنَّارَ مِنْ أَجْلِ [لِأَجْلِ] أَعْدَاءِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ سُبْحَانَ مَنْ يُمَلِّكُهَا مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ شِيعَتَهُمْ سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةَ وَ مٰا سَكَنَ فِي اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ اَللَّهُ أَكْبَرُ كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ وَ سُبْحَانَ اَللَّهِ كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ كَمَا يَنْبَغِي لِلَّهِ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ اَلْمُرْسَلِينَ حَتَّى يَرْضَى اَللَّهُ اَللَّهُمَّ مِنْ أَيَادِيكَ وَ هِيَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى وَ مِنْ نِعَمِكَ وَ هِيَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ تُغَادَرَ أَنْ يَكُونَ عَدُوِّي عَدُوَّكَ وَ لاَ صَبْرَ لِي عَلَى أَنَاتِكَ فَعَجِّلْ هَلاَكَهُمْ وَ بَوَارَهُمْ وَ دَمَارَهُمْ ثُمَّ تُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ تَقُولُ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ اَللّٰهُمَّ فٰاطِرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ عٰالِمَ اَلْغَيْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ اَلرَّحْمَنَ اَلرَّحِيمَ إِنِّي أَعْهَدُ إِلَيْكَ فِي دَارِ اَلدُّنْيَا أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ أَنَّ اَلدِّينَ كَمَا شَرَعْتَ وَ اَلْإِسْلاَمَ كَمَا وَصَفْتَ وَ اَلْكِتَابَ كَمَا أَنْزَلْتَ وَ اَلْقَوْلَ كَمَا حَدَّثْتَ وَ أَنَّكَ أَنْتَ أَنْتَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ جَزَى اَللَّهُ مُحَمَّداً خَيْرَ اَلْجَزَاءِ وَ حَيَّا اَللَّهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ بِالسَّلاَمِ .)
[10] خطبه فدکیه
[11] خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در جمع زنان انصار
[12] سوره مبارکه نور، آیه 35 (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)
[13] سوره مبارکه نور، آیه 36 (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)
[14] سوره مبارکه مزمل، آیه 7
[15] سوره مبارکه مزمل، آیه 2
[16] البرهان في تفسير القرآن، جلد ۴، صفحه ۷۷ (وَ مِنْ طَرِيقِ اَلْمُخَالِفِينَ: قَالَ اَلثَّعْلَبِيُّ : فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اِسْمُهُ اَلْآيَةَ، يَرْفَعُ اَلْإِسْنَادَ إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ ، قَالَ: قَرَأَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هَذِهِ اَلْآيَةَ، فَقَامَ رَجُلٌ إِلَيْهِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ ، أَيُّ بُيُوتٍ هَذِهِ؟ قَالَ: «بُيُوتُ اَلْأَنْبِيَاءِ، فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ ، هَذَا اَلْبَيْتُ مِنْهَا؟ يَعْنِي بَيْتَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ، قَالَ: «نَعَمْ، مِنْ أَفَاضِلِهَا».)
[17] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷