سخنرانی درباره ی امام هادی علیه السلام – 2

نویسنده

ادمین سایت

مورخ 12 / 02 / 1393 حجت الاسلام کاشانی در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی درباره ی امام هادی علیه السلام پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

نبودن شرایط خوف و تقیّه در زمان حاضر

برای این‌که روشن بشود حضرت هادی چه کرده است، فضای آن دوران را بشناسیم. چون یک وقت دیگر هم توفیق شده است در این مجلس شریف با بی‌لیاقتی عرض ادب کردیم برای این‌که آن حرف‌ها را هم تکرار نکنیم، از جهت دیگری به صورت خلاصه عرض می‌کنم تا فضای روایات به دست ما بیاید. ما معمولاً در مورد روایات مربوط به سیره‌ی اهل بیت با ذهن امروز خود با مواجه می‌شویم، لذا بعضی از مباحث در بدو امر به دست ما نمی‌آید. مثلاً برای ما روشن است که امام بعد از امام جواد چه کسی است؛ خیال می‌کنیم برای مردم آن زمان هم روشن بوده است. روشن است که امام بعد از امام کاظم چه کسی است. فکر می‌کنیم زمان امام رضا هم این‌طور بوده است. شرایط خوف و تقیّه دست ما نیست.

نرسیدن امامت اهل بیت به دست مردم بعد از واقعه‌ی کربلا

 آن چیزی که مسلّم است بعد از واقعه‌ی کربلا -قبل از آن هم بعد از امیر المؤمنین در واقع این‌طور است- امامت اهل بیت (علیهم السّلام) به نصّ متواتر دست مردم نرسیده است. یعنی چه؟ یعنی جز اندکی تک و توک شیعه‌ی خاصّ، بقیه نمی‌دانند امام بعد از مثلاً امام کاظم کیست، امام بعد از امام رضا کیست و این یک بحران عظیمی است. چون اگر می‌دانستند که این طاغی‌ها امام معصوم بعدی را از بین می‌بردند و این‌که نمی‌دانستند. دورانی مثل دوران مثلاً حضرت هادی (سلام الله علیه) که کسانی که دشمن امیر المؤمنین بودند، جایزه می‌گرفتند. قبر سیّد الشّهداء هدم شده است، چطور باید تبلیغ بشود؟ چطور باید هم تبلیغ بشود، مردم، شیعه‌ها امام خود را بشناسند، هم این طغاة نیایند ائمّه را بکشند؟ وقتی انسان نصوص را بررسی بکند، می‌بیند که زحمت طاقت‌فرسایی کشیدند.

قیام سیّد الشّهداء، قیام تبلیغی

یک اتّفاقی زمان حضرت رضا به بعد افتاده است، کار را بر ائمّه‌ی بعدی سخت‌تر کرده است. شما اگر نگاه بکنید نصوصی در کتاب کافی داریم، حتّی امام حسن می‌آید پیش امیر المؤمنین می‌گوید: امام بعدی چه کسی است؟ می‌گوید: بعداً معلوم می‌شود. حضرت می‌فرماید: بعداً معلوم می‌شود. یعنی امامت امام حسن (علیه السّلام) روشن نیست. تقریباً همه‌ی ائمّه‌ی ما به همین شکل هستند. همه‌ی یک هدف کلّی دارند، یک هدف مشترک دارند آن هم دو بخش اصلی است؛ از سیّد الشّهداء که جنگید اگر تحلیل بشود هدف عملی از قیام ایشان این است، قیام سیّد الشّهداء قیام تبلیغی است، قیام نظامی نیست. یک وقتی باید بحث بشود. اگر کسی قیام سیّد الشّهداء را قیام نظامی حساب بکند، با صدها نقص تاریخی مواجه می‌شود. این همان مسئله‌ای است که اوّل انقلاب و قبل از انقلاب یک دعوایی بین آن کسانی که در مورد فلسفه‌ی قیام سیّد الشّهداء بحث می‌کردند ایجاد کرد، حتّی منجر به قتل هم شد.

دو هدف اهل بیت از زمان سیّد الشّهداء تا زمان امام رضا

 از سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) تا حضرت رضا (علیهم السّلام) همه‌ی هدف اهل بیت دو قسمت دارد؛ یکی این است که آن کسی که ادّعای امامت می‌کند دروغ می‌گوید و یکی این است که اهل البیت مرجع هستند. هیچ اشاره هم به شخص امام نمی‌شود تا امام رضا. جز جوامع خصوصی، مجامع خیلی کم جمعیت… بله امام صادق بین شاگردان خاصّ خود یک چیزهایی می‌فرماید ولی عمومی نه، بارها محضر شما عرض کردیم بر منصور دوانقی و امثال او که وارد بشوند، خطاب امیر المؤمنین می‌کند.

لزوم توجّه به زمانه

آن چیزی که امروز در جامعه‌ی شیعه نیاز است، توجّه به زمانه است. از این طریق دشمن وارد شده است. طرف می‌گوید: از کتمان خسته شدیم، دوست داریم عقاید خود را اظهار بکنیم. خوب این چه ولایت مداری ای است؟ خسته شدیم یعنی چه؟ وظیفه این است، این. وظیفه آن است، آن. خسته شدیم یعنی چه؟

اضافه شدن بر منابع دین در زمان خلفا

همه‌ی تلاش اهل بیت در دو جهت است؛ اهل البیت کیست، مرجع کیست. درست‌تر آن مرَجِع کیست، فکر را چه کسی باید بدهد، از چه کسی تبعیّت بکنیم و آن کسی که ادّعای امامت می‌کند دروغ می‌گوید. من خیلی خلاصه عرض بکنم. دو بخش دارد؛ شما نگاه می‌کنید وقتی خلافت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خلافت غصب می‌شود، 12 سال که می‌گذرد، 12 سال بعد بین او و عثمان یک کاندیداتوری رخ داد. گفتند: اگر می‌خواهی حاکم بشوی، دو تا شرط دیگر نیست، سه تا است. کتاب و سنّت و سیره‌ی آن دو نفر. حضرت نپذیرفت. پایان حکومت عثمان، اوائل حکومت امیر المؤمنین منابع دین از دو تا که سه تا شده بود، چهار تا شد. شد: کتاب و سنّت وسیره‌ی شیخین و عمل اصحاب.

بیان مباحث به صورت قابل فهم

ما الآن می‌رویم گاهی بحث می‌کنیم، خیال می‌کنیم علّامه‌ی امینی الغدیر را نوشت کار تمام شد، نخیر دشمن که نخوابیده است. اگر قرار بود الغدیر امروز کافی باشد، الغدیر شاهکار است. امّا نگاه بکنید شما بلاتشبیه مثال می‌زنم. طرفدار سیب زمینی که زیاد است، چون قبلاً می‌گفتند در نمایشگاه کتاب این سیب زمینی فروش‌ها بیشتر از کتاب فروش‌ها می‌فروشند همین‌طور که سیب زمینی را نمی‌دهند طرف بخورد، پوست می‌کنند، می‌شویند. یک مدّتی آن را می‌پزند، تا آماده بشود و انسان آن را هضم بکند. یک‌جا که انسان نمی‌خورد. مباحث را باید طوری بیان کرد که طرف مقابل بتواند آن را هضم بکند، یک طور باید بیان بشود که او بفهمد.

لزوم بحث کردن بر روی منابع اهل سنّت

 پایان حکومت عثمان چهار منبع درست شده بود: کتاب، سنّت، سیره‌ی شیخین، اصحاب. لذا امروز شما بپرسید مشروعیّت حکومت خلیفه‌ی اوّل به چیست؟ می‌گویند: عمل اصحاب. خیلی هم درست است و جزء منابع هم حسای می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید با او بحث بکنید، فایده ندارد. اوّل باید روی منابع او بحث بکنی. یعنی اوّل باید منابع دین را بحث بکنیم. او می‌گوید: درست است دیگر. اصلاً مالکی‌ها مشهور هستند که امام مالک، این مالک بن انس معروف که شاگرد امام صادق (صلوات الله علیهم) بوده است، نه تنها اصحاب، اصحاب کجا جمع شده بودند؟ شهر مدینه. می‌گوید: اجماع مردم شهر مدینه هم حکم شرعی است، چه برسد به اصحاب. صد سال بعد از اصحاب. چون این‌ها در مدینه‌ای بودند که اصحاب آن‌جا جمع بودند، اگر این‌ها اجماع بکنند،کاشف از عمل اصحاب است، عمل اصحاب حجّةٌ. پس عمل مردم مدینه هم حجّةٌ. یعنی منابع دین را توسعه دادند.

تلاش اهل بیت برای حذف کردن منابع زاید

همه‌ی تلاش اهل بیت از سیّد الشّهداء تا حضرت رضا -و بعد هم این‌طور است منتها با یک تغییراتی- دو چیز است؛ هدف عملی آن‌ها، استراتژی آن‌ها، راهبرد آن‌ها. تخریب آن کسی است که ادّعا می‌کند. یعنی منابع زاید را می‌زنند و بعد اهل البیت مرجع افکار هستند. همه‌ی تلاش آن‌ها این است. شما صحیفه‌ی حضرت سجّاد را ببینید. حضرت برای امام زمان دعا می‌کند. یعنی هر کسی می‌خوانده است فکر نمی‌کرده است که امام سجّاد (صلوات الله علیه) امام است، حضرت در مجامع عمومی نمی‌توانسته است این‌طور بیان بکند ولی می‌گوید: خدایا این امامی که معصوم است، طاعت او واجب است، او از اهل بیت پیامبر است ولی نمی‌فرماید: آن امام من هستم. موقعیت مناسب نبوده است. بله خاصّ الخواص یک چیزهایی می‌دانستند. بارها عرض کردیم سعید بن جُبَیر پشت سر امام سجّاد نماز جماعت خواند، اعدام شد. حالا حضرت بیاید بگوید من امام هستیم، ببینید چه می‌شود. همه‌ی تلاش این است که این منبع‌‌های اضافی را از بین ببرند. کتاب، سنّت، سیره‌ی آن دو نفر، عمل اصحاب.

از بین بردن منابع زاید دین به دست اهل بیت

حکومت معاویه که در سال 60 تمام شد، تاریخ را بروید ببینید. مشروعیّت قتل سیّد الشّهداء چه بود؟ هم از شمر رسیده است، هم از مسلم بن عقبه (علیهما لعنة الله) گفتند: منابع دین پنج مورد است. کتاب، سنّت سیره‌ی شیخین، عمل صحابه، حکم حاکم. وقتی بعداً یزید به درک واصل شد و بنی مروان هم آمدند و رفتند و بنی عبّاس که امدند، بنی عبّاس به شام رفتند. بنی امیّه در آن‌جا طرفدار زیاد داشتند. می‌خواستند محاکمه بکنند، 40 نفر پیر مرد آمدند شهادت دادند. 40 نفر پیرمرد شهادت دادند والله تا به امروز ما خیال می‌کردیم «ما الخلیفة حسابٌ و لا کتاب» خلیفه‌ی اصلاً فرّه ایزدی دارد. خیلفه اصلاً یک گارانتی دارد. life time  است. او هیچ چیزی نمی‌شود. منابع دین پنج مورد است: کتاب و سنّت و سیره‌ی آن دو نفر، عمل صحابه، کلام خلیفه. همه‌ی تلاش این است که این سه منبع اضافی را از بین ببرند و به آن دو منبع اصلی رهنمون بکنند. همه‌ی تلاش این بود.

مخفی کردن امامت ائمّه تا زمان امام رضا

 منتها از آن‌جا، از آن تریبونی که من خودم امام نیستم. حضرت نمی‌فرماید: من امام نیستم،  در جمع نمی‌فرمود: من امام هستم. از امام سجّاد به بعد هرگز شما عمومی یک چنین چیزی نمی‌شنوید. یعنی وقتی به امام صادق می‌آید می‌گوید: آقا منصور دوانقی- شنیدم تبلیغ امامت می‌کنید؟ حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی که گفته باشد من این حرف را زده باشم. هرگز حضرت در جمع چنین حرفی را نمی‌زد. تا دوران حضرت رضا. یعنی شما می‌روید می‌بینید، یک شیعه‌ی داغِ عالم جناب هشام بن حکم…

لزوم بحث نکردن در بقیع

گاهی با ما بازی می‌کنند. ما را در یک مسیری قرار می‌دهند، ما داغ می‌شویم بحث می‌کنیم. مثلاً ما وقتی به مدینه می‌رویم، خود من بار اوّل که رفتم این اشتباه را کردم. آن که ضبط صوتی گذاشتند و دارد در بقیع حرف می‌زند، آن ضبط صوت است، قرار نیست بشنود. وقتی شما حرف بزنید، نتواند پاسخ بدهد، شرطه‌ها می‌آیند شما را می‌برند. قرار است گوش بدهی، نباید حرف بزنی. آن را گذاشتند اعصاب تو را خرد بکنند، نتوانی زیارت بکنی. لذا حتّی الامکان نباید بحث کرد.

فریب هشام و آشکار شدن امام

هشام بن حکم بازی خورد. حکومت دنبال اطمینان بود که آیا موسی بن جعفر رفت و آمد به عنوان امام دارد یا نه؟ دو گروه امام کاظم را به شهادت دادند. یکی غیر عمدی، یکی عمدی. هشام غیر عمدی بود. بحث کرد که ما این را می‌گوییم، شما آن را می‌گویید. ما عمل صحابه داریم، عمل شیخین داریم، چه داریم. هشام شروع به بحث کردن کرد. او گفت: امام ما این‌طور است. هشام در پاسخ گفت: امام ما، موسی بن جعفر این‌طور است. خبر دادند که برای امامت موسی بن جعفر دارند تبلیغ می‌کنند. تازه در جمع خصوصی. حضرت را به زندان انداختند و به شهادت رسید.

شراکت نوادگان امام صادق در شهادت موسی بن جعفر

 البتّه نوه‌ی امام صادق هم در این زمینه شراکت داشت. دو تا پسر اسماعیل. پیش امام کاظم آمد گفت: می‌خواهم به بغداد بروم، وضع مالی من خراب است. حضرت فرمود: چقدر پول می‌خواهی؟ نرو. گفت: نه، بدهکار هستم، سیصد دینار پول می‌خواهم. حضرت فرمود: چهارصد دینار به او بدهید. گرفت، بیرون رفت -متأسّفانه اسم این دو نفر محمّد و علی است- حضرت برگشت و گفت: به خدا دارد به سمت بغداد می‌رود. وقتی به بغداد رفتند، به هارون گفتند: ما ندیده بودیم در یک مملکت به دو نفر به امارت سلام بکنند، السّلام علیک یا امیر المؤمنین بگویند. هارون گفت: چه کسی؟ هارون طاغی عجیبی است. 20 رساله‌ی دکتری امروز در عربستان امروز من پیدا کردم -چقدر است نمی‌دانم- در دانشگاه‌های خود در مدح هارون نوشتند. به هارون گفتند: برای موسی بن جعفر هم دارند امامت تبلیغ می‌کنند. این قرائن را پیش هم گذاشت. این زندانی شدن آخر حضرت منجر به شهادت حضرت شد.

تبیین جایگاه اهل البیت در زمان امام رضا

 وقتی امام رضا (صلوات الله علیه) به نیشابور تشریف بردند، خوب مأمون از چه چیزی می‌ترسید؟ از این‌که می‌دیدید در یک تلاشی که ائمّه کردند، امامت اهل البیت جا افتاد. اهل البیت مرجع فکری هستند، امامان مقدّس هستند. منتها فکر عموم مردم این بود که مثلاً چند مرجع تقلید داریم، این مرجع تقلید به واسطه‌ی انتساب به پیامبر و این‌که نزدیک خاندان وحی هستند، بهتر از آن‌ها هستند. فهم عموم مردم این نبود که این ائمّه، ائمّه‌ی انحصاری هستند، بقیه ائمّه‌ی «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» هستند، این‌ها فقط امام هستند.

علّت حضور امام رضا در خراسان

قیام‌های زیادی در شیعه به اسم اهل بیت رخ می‌داد. بازار اهل بیت داغ شد. وقتی شما یک حقیقتی را تبلیغ می‌کنید، قلابی آن هم می‌آید. قلابی طلا می‌آید. قلابی دمپایی پلاستیکی که نمی‌آید. قلابی برند می‌آید. اهل البیت که در جامعه جا افتاد. حالا عرض می‌کنم در زمان امام هادی یک عدّه می‌گفتند: ما از اهل بیت هستیم. یک عدّه از اهل بیت بودند یا نبودند قیام می‌کردند، ما امام هستیم. مأمون را خسته کرده بودند، مدام باید با این‌ها می‌جنگید. گفت: من علیّ بن موسی الرّضا را به مشهد به طوس می‌آورم، این‌ها چه خیال می‌کنند؟ بزرگ آن‌ها، سیّد آن‌ها به این‌جا آمده است و با ما هم فکر است، ولیعهد شده است. حضرت را که آوردند 80 هزار نفر آدم؛ این تلاشی بود که ائمّه از زمان حضرت ابا عبدالله الحسین داشتند.

تبلیغ اهل بیت توسّط امام سجّاد

شما ببینید شعار ابا عبدالله الحسین چیست؟ «إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ … وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ»[1] مثل من، مثل من یعنی چه؟ یعنی ما از اهل بیت هستیم. امام سجّاد که سکوت کرد تا شام. برای این‌که به چشم نیاید، کشته نشود. در شام سخنرانی کرد، چه گفت: الّا این‌که من پسر سیّد انبیاء هستم، پسر «قَاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ‏»[2] هستم، پسر آن کسی هستم که ریگ‌های بیابان از خون او آغشته شد و مردم شروع به گریه کردن کردند. یعنی اهل البیت را تبلیغ کردند. امام باقر «شَرِّقَا و غَرِّبَا، فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[3] یعنی حضرت الّا من عندی را نمی‌گوید، عنوان را می‌سازند. اهل بیت بیش از 150 سال کار کردند برای این‌که سه منبع کنار قرآن و سنّت خلق شده بود. از دوران حضرت صادق بیاید و به جلو بروید.

نحوه‌ی تخمین زدن افراد در صدر اسلام

 مأمون گفت: امام رضا را به این‌جا می‌آورم. محبّین، اهل بیت می‌گویند: با او است دیگر، دیگر وقتی بزرگ آن‌ها این‌جا با ما باشد، کار ندارند. حضرت وقتی آمد 80 هزار نفر قلم به دست آمدند، ببینند رجل من اهل البیت چه می‌گوید. امام رضا را که امام نمی‌دانستند. این‌ها جمع شدند، 80 هزار نفر. حالا شما بگویید عدد کثرت است. ده هزار نفر که بود. تشخیص می‌دادند. وقتی به سفر می‌رفتند… در جنگ احد است حضرت گفت: چند نفر هستند؟ گفت: آقا ده تا شتر کشتند، نه تا و نصف آن را نفوذی آمد به سیّد انبیاء گفت- کشتند و نیمی از آن را برای شام  نگه داشتند. گفتند: شتر را صد نفر می‌خورند، پس این‌ها حدودی 950 نفر هستند. یعنی شما  الآن برای مهمان‌های خود در هیئات شام درست می‌کنید، گتوه‌ای که حرف نمی‌زنید، حالا 20 تا، 30 تا، 50 تا، ده درصد بالا و پایین. ولی وقتی می‌گویند: 80 هزار تا. دیگر پانصد نفر نیست. حالا ما می‌گوییم ده هزار نفر که بودند. این‌ها قلم به دست آمدند، ببیند رجل من اهل البیت چه می‌گوید، این‌جا حضرت رو دست زد. بعد از 150 سال.

کار رسانه‌ای اهل بیت و داستان مرغ بریان

بعد هم اهل بیت کار نمادین می‌کنند، کار رسانه‌ای می‌کنند. چون رسانه که در دست آن‌ها نبوده است. امروز رسانه در دست ما است، خدا می‌داند که چه بلایی به سر ما می‌آورند بعداً که استفاده نمی‌کنیم. شما نگاه بکنید رسول خدا می‌داند نقل حدیث ممنوع می‌شود. یک مرغ بریان از آسمان می‌آید حالا هم علیّ بن ابی‌طالب ازهد النّاس است هم رسول خدا. این‌ها نان جو نمی‌خوردند. چه کار به مرغ بریان دارند؟ چون برای عرب مرغ بریان بسیار خوشمزه است. خبر در شهر پیچید که یک مرغ بریان از آسمان آمده است. مثلاً آشپز جبرئیل است. همه گفتند: این چه مزه‌ای است؟ فرمود: هم غذای من «أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ‏» می‌شود. محبوب‌ترین فرد نزد خدا. همه حسرت آن را بخورند که وقتی معلوم شد چه کسی با رسول خدا هم غذا شد، 130 سال نقل عمومی حدیث ممنوع شد. بعد از آن هم جلوی آن را می‌گرفتند، به آن شدّت نبود.

ممنوع بودن نقل حدیث توسّط محبّین اهل بیت

 این‌که می‌گوییم نقل عمومی حدیث، نه این‌که هیچ کسی روایت نقل نکرد. حکومتی‌ها می‌توانستند روایاتی را که می‌خواستند نقل بکنند. اسناد موجود است امّا محبّین نمی‌توانستند. ابن مسعود که خیلی محب نبود، یک سال به زندان افتاد. حقوق امّ سلمه به خاطر نقل یک روایت یک سال قطع شد. ابوذر تبعید شد. ولی حدیث طیر مشوی امروز وجود دارد. قرن سه و چهار و پنج از کثرت طرق آن تعجّب می‌کنند. چون یک خاطره‌ای بوده است که در ذهن مردم است. عجب یک مرغ بریان از آسمان آمد. یعنیکار رسانه‌ای می‌کنند.

رسانه‌ای عمل کردن اهل بیت

این که می‌بینید سیّد انبیا غدیر درست می‌کند، روی جهاز می‌رود، عمامه‌ی سیاه خود را که سحاب است روی سر امیر المؤمنین می‌گذارد. یعنی یک چیزهایی است که در ذهن مردم بماند، فقط یک جمله نمی‌گوید. آقا بعد ازشما چه کسی عالم به تأویل است؟ «خَاصِفُ النَّعْلِ»[4] خوب می‌فهمید علیّ بن ابی‌طالب است. که این‌ها بگردند «خَاصِفُ النَّعْلِ» چه کسی است که دارد وصله می‌کند. یک جستجویی بکنند، ببینند علیّ بن ابی‌طالب در مقابل در دارد کفش پیامبر، نعلین پیامبر را وصله می‌کند. در ذهن بماند. خود این منبر می‌خواهد، اهل بیت رسانه‌ای عمل می‌کردند. یعنی کاری می‌کردند در ذهن مخاطب ماندگاری پیدا بکند.

امامت شرط توحید در روایت امام رضا

این‌جا هم همین‌طور است حضرت «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏»[5] را گفت و پرده را انداخت. این‌ها همین‌طور ماندند، دوباره پرده را کنار زد. همه منتظر هستند این جمله چیز است که نیازمند شد، دوباره می‌خواهد تشریف ببرید فرمود: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» شرط توحید من هستم. این شرط توحید من هستم، زلزله ایجاد کرد. خبر که به مأمون رسید، دید رودست خورده است. چون تا به حال اگر امام یک‌جایی، در مدینه این حرف را می‌زد، یک گوشه‌ای در میان طرفداران خود این را شایعه می‌کردند، الآن دیگر جمع عمومی، یک جمعیت زیادی از مدینه راه افتادند و آمدند. 80 هزار نفر عدد کمی نیست. از این‌جا پرده برداری شد.

معرّفی رسمی امام شیعه توسّط امام رضا

 یعنی امام شیعه رسماً آمد فرمود: من امام هستم. وقتی ماجرای عید غدیر شد که مأمون می‌خواست امام رضا را بفرستد که حضرت عبا را برداشت و عمامه را کنار گذاشت، پا برهنه راه افتاد، کاسب، بازاری، بقال، پلیس همه این لباس‌ها را درآوردند، پا برهنه راه افتادند؛ به مأمون خبر رسید، گفت: این‌جا اگر جمله‌ی بعدی را بگوید، کار تمام است. یک «بِشُرُوطِهَا» آن‌جا گفته است، نگذاشت. حضرت را برگرداند. حضرت که به شهادت رسید، امامت حضرت جواد از کودکی علنی بود. یعنی مخالفین می‌دانستند این کودک هفت ساله امام شیعه است و اگر از امام جواد هم می‌پرسیدند می‌گفت: بله من امام شیعه هستم. چرا نمی‌کشند؟ چون 150 سال روی امر اهل البیت تبلیغ شده است، حالا اهل البیت جایگاه حقوقی دارد.

 شرط تقوا در زمان صدر اسلام

یک وقتی عرض کردیم قبلاً وقتی (معاذالله) می‌خواستند یک آدم با تقوا بگویند می‌گفتند: عبد الله بن مسعود با تقوا است، چون یک سال با او هم‌نشین بودیم، به خاطر تقوای خود از پیامبر روایت نقل کرد. عبدالله بن عمر خیلی با تقوا است، سه سال با او بودم به خاطر تقوای خود از پیغمبر روایت نقل کرد.

تخریب پیامبر در اهل سنّت

وقتی رسول خدا معاویه را لعن می‌کند، ذهبی می‌گوید: «لِعَلَّ هَذِه مَنقَبَة» منقبت او است. چرا؟ چون پیامبر (معاذ الله) همین‌طور هر چه از دهان او خارج می‌شود می‌گفته است. حالا که لعن کرده است، در روایات است که (معاذ الله) من همین‌طور لعن می‌کنم، فحش می‌دهم، (معاذ الله) نمی‌توانم جلوی خود را بگیرم. ببینید چقدر پیامبر را تخریب کردند. حالا اگر من به کسی فحش دادم، تو او را به خود نزدیک بکن. لذا ذهبی آدم عادی نیست، یک طلبه‌ی عادی نیست. می‌گوید: این منقبت معاویه است. ابن کثیر همین‌طور. می‌گوید: معاویه در دنیا و آخرت بهره برد از این‌که پیامبر او را لعن کرد. در دنیا که مدام می‌خورد، در قیامت هم که به قرب الهی می‌رسد. 150 سال اهل البیت جایگاه حقوقی پیدا کرد. شما برگردید ببینید از ابا عبدالله الحسین ده مورد مسئله‌ی فقهی نپرسیدند. من که دارم در محضر علما صحبت می‌کند روزی 50 مورد سؤال از من می‌شود. ابا عبد الله الحسین ده سال امام بود. یعنی اهل البیت در جامعه از بین رفت. نه اهل البیت که رسول خدا ور افتاد. در واقعه‌ی حرّه اسب‌ها را آوردند کنار قبر پیامبر فضولات بکنند (معاذالله). «رَأَيْتُ الْخَيْلَ حَوْلَ الْقَبْرِ»[6] ابن شهر آشوب می‌گوید. یعنی این‌ها کوتاه نمی‌آیند. ما با کسی کوتاه نمی‌آییم، این‌که پیغمبر وضع این است. دقّت داشته باشید. یعنی بلایی را آوردند که کسی جرأت نکند.

به محاق رفتن کتاب و سنّت

 یعنی این پنج منبعی که عرض کردیم کتاب و سنّت به محاق رفت. کسی در مورد خلیفه‌ی دوم تفسیر می‌پرسید، او را تبعید می‌کردند، تاریخ را ببینید. کسی که سؤال تفسیری کرد، از گرسنگی مرد، چون ممنوع بود با کسی معامله بکند. قرآن و ثقلین را کنار گذاشتند و سه چیز دیگر در کنار آن درست کردند. اهل بیت 150 سال تلاش کردند که بگویند اهل البیت. لذا بی‌جهت نیست که وقتی حضرت رضا می‌آید، می‌آیند ببیند مرد اهل بیت چه می‌گوید. حالا که جایگاه پیدا کردند دیگر لازم نیست مخفی بکنند. حضرت جواد در هفت سالگی به امامت رسید، فرمود: بله من امام هستم. نمی‌توانند این را بکشند، باید چه کار بکنند؟ بله باید امّ فضل را به او بدهند، معلّم هم برای او بگیرند که حالا خود ما بیاییم امام شیعه را  تربیت بکنیم.

نظر عالم ناصبی نسبت به امام هادی

شش تا هشت سالگی امام هادی به امامت می‌رسد. جنیدی ناصبی را می‌گذارند که امام را تربیت بکند (معاذ الله). طرف می‌آید می‌گوید: چه خبر از این بچّه؟ از صبی چه خبر؟ می‌گوید: «لِمَ تَقُولُ الصّبَیُ وَ لَا تَقول الشَّیخ. هَذا الشَّیخُ العَظیم» ناصبی است. جستجو کردند گفتند چه کسی روی او اثر نمی‌گذارد. چه کسی، ظاهراً بچّه‌ی شش ساله. دفعه‌ی بعد که آمد گفت، چه خبر؟ گفت: «خَیرُ اهلِ الأرضِ هَذا» این خیر اهل الارض است. در این شرایط که امام هادی به امامت رسید، یک فرق با قبل داشت. لذا دشمنی‌ها علنی‌تر شد.

دشمنی متوکّل با اهل بیت

 امام هادی که به امامت رسید رسماً اعلام می‌فرمود: من امام هستم. یعنی مثل قبل نبود. این مورد تقیّه برداشته بود، کار شده بود. دیگر حالا خلیفه جرأت نداشت… خلیفه چه کسی است؟ متوکّل که یک سالی به علیّ بن جهم جایزه داد، تو بهترین مدل امیر المؤمنین را (معاذ الله) مسخره کردی. این جایزه سالانه داشت، جلسه می‌گذاشت و امیر المؤمنین را مسخره می‌کردند. کربلا را هدم کرد.

احترام متوکّل نسبت به امام هادی

 وقتی نگاه بکنید نامه‌ای که امام هادی نوشته است وقتی می‌خواهد حضرت را به سامرا بیاورد، می‌گوید: «أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مُشْتَاقٌ إِلَيْكَ»[7] می‌خواهیم از فیوضات شما بهره‌مند بشویم. تاریخ را ببینید. بزرگان اهل سنّت را به بند می‌کشیدند، مثل حیوان به مجلس متوکّل می‌آوردند. اگر کسی مخالف او فکر می‌کرد. هیچ ابا از بی‌ادبی با هیچ کسی نداشت. ماجرای محنت خلق قرآن او معروف است دیگر وقت نیست که وارد آن بشویم. مثل حیوان علمای شهر و مکّه و مدینه و کوفه را به محضر او می‌آورند ولی می‌خواهد حرف بزند، می‌گوید: امیر مؤمنان مشتاق زیارت شما است، می‌خواهیم از فیوضات شما بهره‌مند بشویم.

علّت گسترش غلو در زمان امام هادی

در این شرایط امام هادی اقداماتی انجام داد. یکی از آن‌ها این است که در این شرایط که امامت علنی می‌شود و دشمن هم علنی وارد می‌شود. عدّه‌ای پیدا شدند اهل البیت وقتی معروف شد در جامعه، زمان امام باقر، زمان امام صادق (علیهم السّلام) غلو بود، غلو زمان امام هادی گسترش پیدا کرد. چرا گسترش پیدا کرد؟ طبیعی است. چون عنوان اهل البیت دیگر حالا روی مناره‌ها فریاد زده می‌شود. لذا یک عدّه آمدند ما هستیم، ما باب هستیم، باب امام هستیم، بلکه امام هستیم، سیّد هستیم، امامزاده هستیم. اگر شیعیان حضرت هم بررسی بشود می‌بینید که از مصر حضرت شیعه دارد در رواة حضرت است- از مصر، از خراسان، خراسان بزرگ که می‌گویند، خراسان ما بخشی از آن است. مثلاً بخارا، سرخس. آذربایجان، ترک و دیلم. تشییع جنازه‌ی حضرت را در تاریخ ببینید معلوم است که چقدر آدم آمدند. نمی‌توانستند دیگر بگویند بله ما بودیم که کشتیم. کسی جرأت این کار را نداشت.

بیان دو مورد جنگیدن با شیعه از حضرت رضا

حضرت رضا فرمود: برای این‌که با حکومت شیعه، با شیعه بجنگند، دو تا کار انجام دادند؛ امروز این دو تا کار دارد انجام می‌شود. وقتی ولایت شیعه روی پرچم بیاید و برافراشته بشود، همان دو تا کار را دوباره می‌کنند و امروز هم دارند می‌کنند. حضرت رضا فرمود: 1-‌ دشمنان ما و دشمنان خدا را علناً تبری می‌کنند. برای چه؟ برای این‌که دشمنی طرفداران آن‌ها نسبت به ما راسخ‌تر بشود. دشمنان ما محکم‌تر بشوند. 2-‌ چیزهایی به ما نسبت می‌دهد که مؤمنین از ما فراری بشوند. الآن من محضر شما بیایم بگویم: بسم الله الرّحمن الرّحیمن در ضمن دوستان بنده با آقا امام زمان (صلوات الله علیه) هفته‌ای سه جلسه ارتباط دارم. اگر احتمال نمی‌دادید که من شوخی می‌کنم، همین‌جا من را طرد می‌کردید، یعنی این باعث ریزش شدید محبوبیّت بین مؤمنین می‌شود. وقتی چیزهایی را به اهل بیت نسبت می‌دادند که مثلاً او خالق مستقل است (معاذ الله) که بگویم خیلی از چیزهایی که ما فکر می‌کنیم غلواست، غلو نیست. برای حضرت عبّاس دون شأن است، چه برسد به امام ولی آن چیزهایی که وجود دارد، مثلاً بگویید: امام هادی (معاذ الله) خالق مستقل است.

قائل بودن تعجّب برای خدا توسّط وهابیّیت

 الآن شما می‌خواهید به شما بگویند وهابی‌ها چه هستند؟ به شما می‌گویند وهابی‌ها می‌گویند خدا تعجّب می‌کند. همین الآن قائل هستند بن عثیمین در شرح العقیده الواسطیه، بن غنیمان در الجلسات الطلّابیه و دیگران می‌گویند: خدا تعجّب می‌کند، خدا می‌خندد. خوب هر کسی یک مقدر علم داشته باشد می‌داند تعجّب فرع جهل است. شما این‌جا نشستید، توقّع ندارید اتّفاقی بیفتد. یک دفعه یک اتّفاقی می‌افتد که برای شما عجیب است. در برنامه‌ریزی شما نبود، غیر منتظره است، یک دفعه تعجّب می‌کنید ولی خدایی که «أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً»[8] این چه تعجّبی می‌کند، از چه چیز تعجّب بکند؟ تعجّب فرع جهل است. اگر یک روز بخواهم وهابیت را پیش شما خوار بکنم، یک چیزی را می‌گویم که پیش شما قبیح است، می‌گویم: این‌ها می‌گویند خدا تعجّب می‌کند و شما نگاه بکنید وقتی می‌خواهند حضرت امام را خوار بکنند، آن‌ها هم همین کار را می‌کنند.

تفاوت صیغه‌ی شهادت به ولایت امیر المؤمنین در اذان

دکتر ناصر قفاری می‌گوید: این شیعیان «أدخَلُ الخُميني إسمَهُ فِي أذانِ الصَّلوات» در اذان نمازهای خود می‌آورند، چه می‌گویند: این‌ها وقتی می‌خواهند شعار بدهند، قبل از اسم پیامبر می‌گویند: الله اکبر الله اکبر، خمینی رهبر. بعد می‌گوید: أی القائد. دیگر نفهمیده است این در اذان نمی‌گوییم، ما می‌خواهیم ولایت امیر المؤمنین بیان می‌کنیم، صیغه‌ی آن را طوری می‌گوییم که معلوم بشود، مثل بقیه نیست. ببینید می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» دومی را مثل اولی نمی‌گوییم که مثل بقیه فقرات اذان بشود. می‌گوییم: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً حُجَّةُ اللَّهِ» بعضی‌ها احتیاط می‌کنند، ما هم جزء آن‌ها هستیم می‌گوییم. «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً حُجَّةُ اللَّهِ».

استفاده از تخریب در مورد تشیّع

 یک اشهد هم کم می‌کنیم می‌گوییم: قطعاً ولایت او حق است ولی جزء اذان نیست. جزء اذان وارد زمان پیامبر نیست. آن‌ها برای این‌که ذهن را تخریب بکنند، می‌گویند: علی که هیچ چیزی اسم ولیّ فقیه خود را هم آوردند برای چه؟ برای این‌که تخریب بکنند. کما این‌که یاسر الحبیب (علیهما علیه) می‌گوید: اصول دین حزب الله شش تا است، توحید و عدل و نبوّت و امامت و ولایت فقیه و معاد. برای چه؟ برای این‌که شیعیانی که نسبت به جمهوری اسلامی، نسبت به انقلابی‌های عالم هنوز موضع‌گیری نکرده است، بگوید: عجب آدم‌های اهل غلوی هستند نگاه بکنید ببینید خود را آوردند و اصول دین کردند. این مسیر مستمر تاریخی است. می‌گفتند ما امام هستیم، ما باب الامام هستیم، ما خالق هستیم.

علّت دستور ترور فارس بن حاتم توسّط امام هادی

 شما نگاه بکنید یکی از بزرگترین مشکلات حضرت هادی در آن روزگار تخریب این‌ها است. لذا حضرت دستور ترور امثال فارس بن حاتم قزوینی را می‌دهد. می‌فرماید: هر کسی او را بکشد من پول آن را می‌دهم و جایزه هم می‌دهم. ترور گفتم، برای این‌که از لفظ آن نترسید، مهدور الدّم را در واقع اعدام کردند. چون امام ولی است، حاکمیّت که حاکمیّت نیست. فارس بن حاتم قزوینی با این دستور امام به درک رفت و کشته شد.

حرام بودن گوشت اهل بیت بر درندگان

طرف آمد گفت: من زینب بنت فاطمه‌ی زهرا هستم. چرا این اتّفاق‌ها می‌افتد؟ این‌ها بُرد اهل بیت است. اهل بیت به دنبال چه چیز بودند؟ مرجع فکری به جامعه برگردد، این شد. طرف آمد متوکّل گفت: تو که سنی نداری. گفت: بله فاطمه‌ی زهرا دستی به صورت من کشیده است، من تا آخر عمر خود پیر نمی‌شوم. حضرت هادی از این فرصت استفاده فرمود. وقتی جمع شدند، گفتند: آقا بیایید عمه‌ی خود را زیارت بکن. زینب بنت فاطمه‌ی زهرا است. حضرت فرمود: چند چیز به فرزندان فاطمه حرام است. یکی گوشت آن‌ها بر درندگان حرام است. شما که شیر دارید، چون متوکّل شیر داشت، شیرها را بیاورید ببینیم چه کسی جرأت می‌کند وارد قفس شیرها بشود. بعد فرمود: ساداتی هم که ادّعا می‌کنند با ما بیایند. چرا؟ چون بسیاری از کسانی که منسوب به اهل بیت بودند، این‌ها هم گاهی متأسّفانه هوای نفس باعث می‌شد که ادّعای امامت بکنند. همه انصراف دادند، گفتند: اگر راست است، خود شما برو. حضرت فرمود: بله می‌رویم. 12 تا شیر بودند و حضرت رفت با این‌ها نشست و بعد بیرون آمد.

سخت بودن بیان فضیلت در زمان امام هادی

 در این شرایط خیلی بیان فضیلت مشکل است. چرا؟ چون دشمن دست گذاشته است، وقتی شما فضایل را بگویید، می‌گویند: دیدید این‌ها به دنبال ترویج خود هستند، دید این‌ها می‌خواهند از اسلام فرار بکنند. دشمن دیدید دیدید می‌کند. از آن طرف حقایق را بگوییم یا نگوییم. ولایت 150 سال تبلیغ شده است، الآن باید هدف اصلی را پیدا بکند، الآن باید سطح بعدی را بگویند. زمان امامت جواد صفوان بن یحیی گفت: آقا من صفوان را می‌گویم در محضر اهل علم هستیم. این‌ها افقه فقهای شاگردان اهل بیت هستند- تا امام جواد بزرگ بشود، تکلیف بشود به چه کسی رجوع بکنیم؟ یونس بن عبدالرّحمن سلمان زمان امام رضا احتیاطاً از امام جواد روایت نقل نکرد. باز کردن آن خیلی… در این شرایط حضرت می‌خواهد فضایل را بیان بکند. خیلی فرق دارد با یک دورانی که شما متّهم نیستید.

مشترک بودن اهل غلو با دشمنان اهل بیت

دورانی که اهل غلو فراوان هستند و عرض کردم یک وقتی در دانشگاه امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم همان گروه اهل غلو با همان گروه فریاد برائت‌زن علنی هر دو از یک‌جا بودند. یک وقتی عرض کردیم آن کسی که مشهورترین شخص در اهل غلو در زمان امام باقر و امام صادق مغیرة بن سعید او غلام خالد بن عبدالله قسری مهمترین دشمن اهل بیت است. صاحب او مهمترین دشمن اهل بیت در زمان خود است، رسماً هر چیزی از دهان او درمی‌آمد به اهل بیت می‌گفت. غلام او می‌آمد می‌گفت: امام صادق خدا است. از یک‌جا هستند برای این‌که مردم را منزجر بکنند، مثل همین مثالی که عرض کردیم. چیزهایی که امروز به شیعیانی که پیروی ولی فقیه هستند نسبت می‌دهند. می‌گویند: ولایت مطلقه، ولایت امام زمان. کدام فقیه قائل شده است که من ولایت تکوینی دارم.

معنای ولایت مطلقه

 این مطلقه معنی آن چیست؟ پلیس سر چهار راه چراغ سبز یا قرمز می‌شود، پلیس بر آن ولایت مطلقه دارد؛ ممکن است تشخیص بدهد چراغ سبز است می‌گوید: صبر کن. بین قانون مکتوب و بین آن چراغ بی‌زبان و این آقای پلیس، آقای پلیس ولایت دارد. ولایت مطلقه یعنی اگر یک وقتی معضلی در جامعه پیدا شد بین قانون اساسی و ولی فقیه باید یک کسی تشخیص بدهد، چه کسی حاکم است؟ ولی فقیه حاکم است. الآن در همه‌ی دنیا می‌گویند: فرمان پلیس به چراغ مقدّم است. هیچ کسی نمی‌گوید: ای اهل غلو. بالاخره وقتی که گرفتار شدید، باید یک نفر مشکل را حل بکند، فصل الخطاب. ولایت مطلقه به این معنا است. یعنی 99 درصد موارد از قانون عدول نمی‌کند، تا تزاحم پیش نیاید، از قانون عدول نمی‌کند؛ تا مجبور نشود از قانون عدول نمی‌کند. آن‌جا که باب تزاحم است، باید آن را حل بکند چه کسی گفته است ولایت فقیه، کدام فقیهی پیدا شده است، داغ‌ترین ولی فقیهی چه کسی است که بگوید ولایت فقیه مطلقه یعنی ولایت امام زمان (سلام الله علیه) به اکمل ولایت تکوینی. اصلاً چه کسی جرأت دارد یک چنین حرفی را بزند. منتها وقتی می‌خواهند بروند تبلیغ بکنند، بروید ببینید در ماهواره‌ی خود می‌گویند: این‌ها قائل به ولایت مطلقه هستند، یعنی همان امام زمان. این‌ها خود را مثل امام زمان می‌دانند (معاذ الله). این تهمت است.

علّت نام‌گذاری امام هادی به خطیب شیعه بودن

همین شرایط در زمان امام هادی (سلام الله علیه) است. امام صادق (علیه السّلام) خیلی راجع به ولایت بحث کرده است ولی فرق دارد. فرق آن را از کجا متوجّه می‌شویم؟ از آن‌جایی که بیش از 80 درصد روایات شیعه را امام صادق فرموده است ولی در روایت گفته است خطیب شیعة امام هادی است. این همه روایت خطیب شیعه امام هادی است. چرا؟ چون از موضع من امام معصوم هستم، فرموده است. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ … التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ … لرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ … آتَاكُمْ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ» چون جایگاه تغییر کرده است، ظاهراً او خطیب شیعه شده است. «آتَاكُمْ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ» امام صادق از آن‌جا که من یکی از اهل بیت هستم می‌فرمود، امام هادی از آن‌جایی که من امام معصوم شیعه هستم. با بیان این حرف، می‌فرمود که خداوند به شما چیزی داده است، به احدی نداده است، به انبیاء هم نداده است. «آتَاكُمْ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ» چیزهایی داده است فرموده است این‌جا از جایگاه من هستم، امام معصوم. تا قبل از امام رضا از این روایات از این ناحیه نیست. «وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ … وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ» قیامت شما هم با اهل بیت است، «وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ» حساب و کتاب هم با اهل بیت است. خیلی بیان این حرف‌ها سخت است در آن دورانی که عرض کردیم غلات هم هستند یک عدّه هم می‌گویند: ما امام هستیم. لذا او خطیب شیعه شد. خیلی کارها انجام داد که وقت گذشت، إن‌شاءالله یک وقتی دیگر شد باید عرض کردم.

توسّل امام هادی به حضرت سیّد الشّهداء

یکی از کارهایی که انجام داد و من وارد روضه بشوم خود او با این بیانات امام مستجاب الدّعوه است. اوّلاً که با این بیانات حرف‌های سطح عالی را وارد در بحث زیارت کرد که زیارت عمومی بود. یعنی حضرت بحث را از زراره و ابو بصیر آورد، برای همه‌ی شیعه عمومی کرد. شیعه‌ها یک کلاس بالا بیایند و بعد حضرت بیمار می‌شد، گرفتار می‌شد یا کسی می‌آمد می‌گفت: گرفتار هستم. حضرت پول می‌داد می‌گفت: به کربلا برو زیارت بکن، گرفتاری تو حل می‌شود.

علّت توسّل و دعوت امام هادی به زیارت سیّد الشّهداء

 خود او مستجاب الدّعوه بود ولی راه را نباید گم بکنی. راه نباید گم بشود. بارها در روایات است که حضرت کسانی را می‌فرستاد برای این‌که آن قبر منهدم شده خالی نباشد. همه‌ی مسیر زندگی اهل بیت این است که علامت‌ها را گم نکنید «وَ مَنَاراً فِي بِلَادِهِ» گم نکنید علامت کجا است، جهت کدام طرف است. و این آقای مظلوم وقتی به شهادت رسید، این‌قدر مخفیانه است.

مخفیانه بودن علّت شهادت امام هادی

چون این عظیم القدر است کسی جرأت ندارد بیاید بگوید تو را می‌کشم. بله سه بار تاریخ نقل کرده است حضرت را زنجیر کشیدند بردند، گاهی دیگر متوکّل خسته می‌شد و دیگران آن‌ها؛ برای ما قابل فهم نیست خدا نیاورد آن روز را که یک ببینیم یک فقیه عظیم الشّان در خیابان دارند او را می‌کشند و می‌برند تا چه برسد به امام معصوم. آن‌قدر مخفی کاری کردند که شیخ مفید می‌گوید: من نمی‌دانم امام هادی چطور به شهادت رسیده است. شیخ مفید افقه ما.

(روضه خوانی)

پایان

[1]– بحار الأنوار، ج ‏44، ص 325.

[2]– همان، ج 45، ص 48.

[3]– الكافي، ج ‏1، ص 399.

[4]– الكافي، ج ‏5 ، ص 12.

[5]– الأمالي (للصدوق)، ص 235.

[6]– مناقب آل أبي طالب، ج ‏4، ص143.

[7]– الكافي، ج ‏1، ص 501.

[8]– سوره‌ی طلاق، آیه 12.