«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، گوشهای از عقاید بعنوان «حجّت» را با یکدیگر بحث میکنیم. سال گذشته بیشتر تمرکز روز حجیّتِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود که باید اول این مسئله تبیین میشد، و امسال تمرکز تقریباً روی حجیّتِ بعد از پیامبر است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم باید حجّت بعد از خود را با اوصاف معرّفی میکرد که ملاک هم بدهد، نص هم بود که مشخصاً کسی باشد که قابل اجتهاد نباشد که نفهمد و بگوید ما بد فهمیدیم، بلکه بیشتر بیانات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگونهای بود که از دیگران و مدّعیان و رقبا سلب میکرد و رسواکنندهی اهل نفاق هم بود. البته ما هنوز بصورت گسترده وارد بحث نفاق نشدهایم.
نمونههایی مانند ماجرای خیبر و ازدواج و سدّابواب را عرض کردیم.
بعد در همین بخش وارد فاز دیگری شدیم، آن هم آنجایی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با معارف قرآن کریم هم جامعه را هدایت میکند، یعنی بیانات خودش و بیانات کتاب خدا.
ذیل همین موضوع وارد یک بحث قرآنی شدیم، بصورت مختصر عرض کردیم که قرآن کتاب زندگی است برای همهی اعصار تا قیامت، قرآن تا روز قیامت کتاب هدایت است، عمدهی ماجراهای قرآن کریم، بیانات، آیات، فضائل، مناقب، مثالب، عبرتها، موعظههابرای همیشه قابل استفاده است.
معمولاً اینگونه است که وحدت مفهوم است، میخواهد مفهومی را بیان کند، این را در قابل مثال یا شأن نزول یا مصداق، آن مفهوم را بیان میکند. گاهی مثال و مصداقی که میزند جزو بالاترین مصادیق است، مانند امامت حضرت ابراهیم علیه السلام، البته از آن بالاتر هم وجود دارد، گاهی مصداقی که میگوید جزو بالاترینها نیست و جزو خوبهاست، مانند اصحاب کهف. اصحاب کهف که نبی نیستند، موضوع اصحاب کهف هجرت است، عدّهای برای زندگی موحدانه ذیل ربوبیت حضرت حق هجرت کردهاند، بخاطر خدا از زندگی افتادهاند؛ اما میشد مصداق بالاتری را هم گفت. مفهومی را در قالب یک مصداق توضیح میدهد.
شاید جهت اینکه همهی مصادیق عالی و اعلی نیست این باشد که همه بتوانند از قرآن کریم استفاده کنند.
قرآن کریم یک مفهوم را در قالب یک مثال میگوید، و آن مفهوم قابل تطبیق بر مصادیق مختلف است، یکی از آنها مَثَلِ اعلی میشود که بالاترین مصداق است، یکی از آنها مَثَلِ عالی است، دیگری مَثَلِ متوسّط است، دیگری مَثَلِ پایین است.
وقتی قرآن کریم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» میگوید، من هم میتوانم خطاب قرار بگیرم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خطاب هست. اینطور نیست که غریبه باشم و بگویم وقتی قرآن کریم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» میگوید با ما کار ندارد. منتها چون «ایمان» طیف دارد و دارای شدّت و ضعف است…ما واقعاً ایمان داریم ولی قابل قیاس با ایمانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست… این موضوع برای این است که ما هم بتوانیم از قرآن کریم استفاده کنیم.
آیات امامت حضرت ابراهیم علیه السلام را که این منحصر در حضرت ابراهیم علیه السلام نیست، قابل تکثیر است را بحث کردیم، شرایط امامت در قرآن کریم را بحث کردیم، بعد دیدیم میشود آن را به کجاها تطبیق داد، چه کسانی هستند، چه کسانی نیستند، این قبا مناسب تن چه کسی هست و مناسب تن چه کسی نیست.
حضرت هادی علیه السلام این تشبیه به حضرت ابراهیم علیه السلام را در زیارت غدیریه بیان فرموده بود، ما هم عرض کردیم.
بعد وارد ماجرای حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام شدیم، چند آیه از بین صدها آیه را خواندیم و فضا را توضیح دادیم، مجدداً دیدیم که این مفهومِ یاریِ یک رسولی که نَفسِ آن رسول باشد، زیر بار برود، با این حال در لحظهی تنهایی او را تا مرگ و قتل هم بردند، بررسی کردیم که آیا این موضوع در امّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مصداق دارد یا نه، اتّفاقاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صریح فرموده بودند که «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی»، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از همان فهم کلّی استفاده کرده بود.
اینجا عرض کردیم در مواردی که مثال خیلی عالی است «نص» لازم دارد که کسی شک و تردید نداشته باشد.
در همان فضا هستیم، حال میخواهیم یک دستهی آیات دیگری را با یکدیگر ببینیم.
یعنی وقتی شما قرآن کریم را اینطور نگاه میکنید متوجّه میشوید که تاریخ انبیاء و ابتلائات را بیان میکند ولی میخواهد ما را هم هدایت کند و ما فقط قصه نبینیم، باید ما خودمان را جای انسانهای مثبت و منفیِ ماجرا ببینیم، برای رشد و کمال تلاش کنیم و کاملها و ساقطها را هم تشخیص بدهیم، معیار کمال را ببینیم، معیار سقوط را هم ببینیم.
به گروهی از آیات میرسیم، درگیریِ حضرت آدم علیه السلام و ابلیس، ببینیم که آیا این موضوع به بحث ما ربط دارد یا نه.
آدم خلیفهی خداست
خدای متعال در آیه 30 سوره مبارکه بقره میفرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ»[4] آن زمانی که پروردگار تو به فرشتگان فرمود «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» من میخواهم خلیفه روی زمین نصب کنم…
توجّه بفرمایید که خلیفهی روی زمین منصوب از جانب خدای متعال است…
ملائکه سؤالاتی کردند، مثلاً گفتند اگر این انسانها روی زمین بیایند آدم میکشند… چون بحث ملائکه خیلی طولانی است و الآن نمیخواهم وارد آن بخش شوم، اینجا سوالات جالبی دارد، ملائکه سؤال کردند، ملائکه آنچه در دلشان بود را از خدا مخفی کردند…
بعد خدای متعال برای آن خلیفهای که میخواهد تعیین کند یک ویژگیِ بارز ذکر میکند، «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[5] همهی اسماء را به آدم یاد داد.
این «اسماء» اسامی نیست، اولاً تمام معرفت عالم ذیل اسماء و صفات خدای متعال است، ما به ذات حضرت حق راه نداریم، ما یا با رحمان کار داریم یا با جبّار یا با قدیر یا با رئوف یا عفوّ یا شکور، ما با اسماء خدا کار داریم، ما در همین اسماء گیج هستیم که میگوییم «سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ»، وگرنه ذات که امتناع دارد و هیچ کسی از ذات خبر ندارد.
اینجا بحث مفصل است و قصد ورود به این بحثها را ندارم، وگرنه بحثهای قرآن کریم عمیق است و کاشانی بیچاره است.
خدای متعال اینجا میفرماید: من به این کسی که میخواهم او را خلیفه کنم اسماء یاد دادم، «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا».
این «اسماء» حقایقی است، همینقدر به شما عرض کنم که اگر این اسماء الفاظ بودند که جمع مکسّر است باید میفرمود «ثُمَّ عَرَضَهَا عَلَی المَلائِکَة»، عرب اینطور میگوید، برای جمع مکسّر، آن هم در جایی که غیرعاقل است که اسماء است، ضمیر را مفرد مؤنّث بکار میبرد.
این اسماء چه بود؟ آیا حقیقتِ اسماء بود؟ آیا با مسمّی بود؟ آیا حقایق وجودیه بود؟ اینها را به آدم یاد دادم و بعد به ملائکه گفتم: «أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ» آیا شما از این چیزها میدانید؟
چون ملائکه به خدای متعال گفته بودند که چرا میخواهی آدم را به دنیا بیاوری؟ ما هستیم و عبادت میکنیم.
خدای متعال فرمود: آیا شما میدانید؟ «قَالُوا سُبْحَانَكَ»[6] گفتند: غلط کردیم، «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا» تا زمانی که تو یاد ندهی که ما نمیدانیم، «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ».
«قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ»[7] بگو.
چرا خودِ خدای متعال نفرمود؟ چون ملائکه تحت ولایت آدم هستند!
خدای متعال فرمود: آدم! تو یاد بده. یعنی آدم معلّمِ اینها شد.
«أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ» بر سرِ سفرهی حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السلام نشستند. حضرت آدم واسطهی فیض است، یعنی آن خلیفه واسطهی فیض برای ملائکه هم است.
خدای متعال میتوانست همانطور که «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»، به ملائکه آموزش دهد، ولی فرمود: «يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ»! یعنی تو بگو که اینها بر سرِ سفرهی تو بنشینند، تو بگو که تو واسطهی فیض اینها باشی.
ما جلساتی راجع به معنای حجّت بحث کردهایم که در https://www.hkashani.com/?cat=5714 منتشر شده است، آنجا توضیح دادهایم که یکی از معنای «حجّت»، واسطهی فیض بودن است.
اینجا حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السلام حجّت خدا بر ملائکه هم هست، چون واسطهی فیضشان است. از مهمترین اقسام فیض هم «علم» است، علم از اشرف اقسام فیض است.
اگر به ما بگویند این انگشتر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حاضریم برای آن چقدر پول بدهیم؟ بالاتر از انگشتر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، این کلام در خانههای ماست، بالاتر از کلامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلام خداست که در خانههای ما هست.
مردم خودشان را میکشتند که لباسی که به پوست بدن مبارک امام رضا علیه السلام چسبیده است را بگیرند که در قبر خود بگذارند، واقعاً هم تبرّک و شفاء است، اما کلام امام رضا علیه السلام چطور؟ حقیقتِ شفاء که آن اثرِ علمِ وجودیِ حضرت است. ان شاء الله خدای متعال به ما روزی کند که حقیقتِ قرآن و کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را قدر بدانیم.
وقتی به اینها آموزش داد فرمود: «أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» مگر نگفتم بیهوده حرف نزنید، «وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» ای ملائکه! من آنچه را که شما به زبان آوردید و آنچه را که از من کتمان کردید و در دلتان بود را میدانم.
تئوری اهل سنّت در ماجرای خلافت، شکست خورده است!
آیا این خلیفه تکرار میشود یا نه؟ هم روشن است که بعد از مرگ آن خلیفه که حضرت آدم علیه السلام بود باید این موضوع تکرار شود، وگرنه خدای متعال که برای ثبت یادگاری نفرموده است. حتّی دعوای بین فرزندان حضرت آدم که قرآن کریم ذکر میکند هم در همین فضاست، شهید اول این ماجرا هابیل سلام الله علیه است، او شهید اول راه خلافت است.
وقتی قرآن کریم در حال بیان است هم میگوید حقایق و معارف را یاد بگیر، هم این موضوع قابل تطبیق با زمان خودتان هم هست.
«يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ»،[8] صریح میگوید که خلافت قابل تکرار است، قاعدتاً هم بایستی تکرار میشد. هر عصری به خلیفه نیاز دارد. الآن خلیفه کیست؟ الآن که دیگر برادران عزیز مستضعف ما از غیرشیعیان، امروز دیگر هیچ ادعایی ندارند. اگر حرفی دارند که زمانی خلیفهای داشتند، الآن هشتصد سال است که چنین ادعایی هم ندارند!
الآن چه کسی خلیفه است؟ الآن چه کسی معلّم است؟ الآن چه کسی منصوب است؟
روزگاری بعضیها توهّم کردند و خیال کردند که خلیفه هستند، امروز چطور؟ امروز چه کسی خلیفه است؟ امروز دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارند! تقریباً هشتصد سال است که این عزیزان مستضعف هیچ جوابی ندارند. هر از گاهی شخص گیجی مانند قذافی و صدام میگویند من امیرالمومنین هستم!
مقام خلافت که اینطور نیست به شخصی مانند قذافی و صدام برسد!
الآن چه کسی خلیفه است؟ در آنطرف اصلاً مدّعی ندارد! این نشان میدهد که فکر شما غلط و بر باطل بوده است. همین موضوع نشان میدهد که تئوری شما در ماجرای سقیفه باطل است! چون امروز به بنبست رسیده است، حداقل باید میتوانستید آن فکر را بازتولید کنید و بگویید که الآن هم فلانی خلیفهی چهل و هشتم است. الآن دیگر مدّعی در حد صدام و قذافی و ابوبکر بغدادی هم نیست!
این نشان میدهد که آن فکر شما نابود بوده است، این فکر تخیّل بوده است، این فکر توهّم بوده است، این فکر غلط اندر غلط بوده است.
قرآن کریم مقام خلافت دارد، قاعدتاً باید برای همیشه باشد، وگرنه چرا یک عصری خلیفه دارد و عصر دیگری خلیفه نداشته باشد؟
توجّه داشته باشید که بنده «حاکم» نمیگویم، حکومت یکی از شئون خلافت الهی است، خدای متعال هم اینجا نفرمود که خلیفه میخواهم و به او قدرت دادهام، بلکه اول فرمود به او علم دادم.
با این موضوع خیلی روشن است که کسانی مانند یزید و معاویه و قبل و بعد او حتّی ادّعای علم هم نداشتند!
امّ الخبائث
خدای متعال برای اینکه مفهوم مهم امّ الفساد را معرّفی کند، مقام خلافت را بیان میکند، بعد میفرماید: ای ملائکه! باید بر سرِ سفرهی آدم بنشینید. ملائکه هم بر سرِ سفرهی آدم نشستند… این آیه سی و چهارم سوره مبارکه بقره است، در ادامه میفرماید: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[9] برای آدم سجده کنید.
اینجا مفسران حرفهایی زدهاند، یعنی به امر خدا به آدم سجده کنید، یا برای عظمت آدم سجده کنید، یا بخاطر آدم سجده کنید…
«فَسَجَدُوا» ملائکه به سجده افتادند…
خودِ سجدهی ملائکه از آن موارد پیچیده است، چون ملائکه شبیه ما نیستند که… روح سجده خضوع در برابر مسجود است، یعنی باید خاک باشید.
«فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ» ابلیس سجده نکرد، «أَبَى وَاسْتَكْبَرَ» ابا کرد و استنکاف کرد و استکبار ورزید و «وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» کفر ورزید.
خدای متعال خیلی زیبا مفهوم کفر را بیان کرده است، مفهوم کفر، درگیری با کفار، برای کسانی که خدا را نمیشناسند و از این رو خدا را عبادت نمیکنند نیست، امید به نجاتِ هر کسی که خدا را نشناسد هست، البته ما نمیدانیم که چه کسانی فهمیدهاند و نپذیرفتهاند، یا نفهمیدهاند و نپذیرفتهاند، محاکمه و قضاوت کردنِ آنها با ما نیست.
آن کفر خطرناک این است که میداند و قبول نمیکند، یعنی استکبار میورزد. این امّ الخبائث است، این آن گناهی است که توبه ندارد، گناهی است که توجیه ندارد.
اگر کسی این موضوع را در خودش درمان کند، اگر مدارس ما در دوازده سال مدرسه چند صفت را به دانشآموز آموزش بدهند که ملکه بشود، این دانشآموز دویست سال سیر و سلوک جلو است. یکی اینکه کفر نورزد، یعنی اینکه حقی را که فهمید قبول کند، دومین موضوع راستگویی است.
قرآن کریم میفرماید شیطان با آن عبادات طولانی که داشت «أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ».
در سوره مبارکه اسراء میفرماید: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[10] به ملائکه گفتیم سجده کنید، «فَسَجَدُوا» سجده کردند، «إِلَّا إِبْلِيسَ» ابلیس سجده نکرد.
خدای متعال در آیه دیگیری میفرماید به شیطان گفتم که چرا سجده نکردی؟ «أَسْتَكْبَرْتَ»[11] آیا استکبار کردی؟ «أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ» یا آیا تو جزو کسانی هستی که از سجده کردن معاف هستند؟ یعنی کسانی که عالی هستند.
یعنی حرف در دهان او گذاشتم که برگردد. اما ابلیس گفت: «أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا» آیا به کسی سجده کنم که از گِل درست شده است؟
اینها دیگر حرف چرند است.
آدمی که بخواهد استکبار بورزد چرند میگوید، نفهمی عمدی دارد.
مگر خدا گفت به انسان سجده کن چون از طین نیست؟ که تو میگویی او از طین است؟ آیا خدای متعال میفهمد یا نعوذبالله نمیفهمد؟ آیا خدای متعال میداند یا نعوذبالله نمیداند؟ آیا خدای متعال دانای کُل هست یا نه؟ آیا خدای متعال نعوذبالله اشتباه میکند؟ آیا خدای متعال حکیم نیست؟ حال این خدا به تو میگوید سجده کن!
اول الکلام این است که اصلاً چه کسی گفته است که آتش از خاک برتر است؟ ثانیاً اینکه حقیقتِ انسان به روح انسان است یا به جسم انسان؟
چرا شیطان چرند گفت؟ چون نمیخواست گوش بدهد!
«قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ»،[12] آیا میخواهی این کسی که اینقدر تحویل گرفتی را «لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»… ببینید که شیطان میفهمد خدا کیست، میفهمد موت و حیات او هم بدست خدای متعال است، میگوید: اگر تا روز قیامت به من فرصت بدهی و مرگ مرا تا روز قیامت به تأخیر بیندازی، این انسانها را گمراه میکنم تا ببینی که بیهوده گفتی بر او سجده کنم!… «لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا» بجز چند نفر از اینها، همهشان را گمراه میکنم تا ببینی اشتباه گفتی بر او سجده کنم!
با اینکه میداند خدای متعال خداست، به خدای متعال جهل ندارد، به حکم هم جهل ندارد.
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ»[13] همه بجز ابلیس سجده کردند، «كَانَ مِنَ الْجِنِّ»، «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» از امر پروردگارش استنکاف کرد، «أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» بعد من حرف میزنم و شما حرفِ شیطان را گوش میدهید؟ «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا».
مرحلهی اول اینکه حق را فهمید، استکبار ورزید، کفر ورزید، یعنی زیر بار نرفت.
مقابل کیست؟ مقابل یک خلیفه است، خلیفهای است که واسطهی فیض است، مهمترین واسطهی فیض، فیضِ علم است.
خدای متعال در قرآن کریم سه مرتبه این مفهوم را فرموده است، وقتی خدای متعال… «قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ»[14] ای ابلیس! چرا سجده نکردی؟ «قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»[15] به من میگویی بر کسی سجده کنم که با گِل درست شده است؟ یعنی میدانم چه گفتی ولی اشتباه گفتی!
پناه بر خدا از اینکه انسان هشتاد سال عبادت کند و به یک ثانیهی عبادتِ خودش امید داشته باشد.
«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ»،[16] خدای متعال او را اخراج کرد، از رحمت من دور شدی، برو بیرون!
«وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ»[17] تا روز قیامت از رحمت من دور شدی و ملعون هستی.
«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»[18] خدای من! تا روز قیامت به من وقت بده و جان من را نگیر.
ابلیس اگر قبول نداشت موت و حیات به دست خدای متعال است که چنین نمیگفت، پس میدانست.
پاسخ آمد «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ»[19] تو از مهلتیافتگانی.
خدا را ببینید! اگر شیطان هم تقاضا کند ممکن است پاسخ بدهد. البته اینجا کیدِ رحمانیِ حضرت حق برای مؤمنان است، و بیچارهکننده برای ابلیس که بیشتر خطا کند. ابلیس هم با این پُرروبازی و کفری که داشت به این وادی افتاد که مدام ما را مبتلا کند.
کارگردان خدای متعال است، کارگردانها بازیگرانی را میبرند که صد مرتبه با آنها تمرین کردهاند. خدای متعال کارگردانی است که به ابلیس هم میفرماید به میان برو، هر کاری کنی این صفحهی من من به سمت هدایت، درست عمل میکند. بندهی مرا مبتلا میکنی ولی بندهی من رشد میکند.
ابلیس میداند این خدای متعال است که باید عمر بدهد، خدای متعال هم میفرماید تا روز قیامت به تو عمر میدهم.
بعد گفت: «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي»[20] حالا که من را اینطور گمراه کردی، شش هزار سال عبادت مرا ندید گرفتی که من اینطور عمل کنم، «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» طوری زینت میدهم که بندگان تو را فریب بدهم.
امّ الخبائث آن جایی است که افراد حقیقت را بدانند و انکار کنند.
اگر یک داعشی پانصد نفر را زنده زنده سر بریده باشد… این خیلی بعید است اما فرض کنید که او تلاش خودش را کرده باشد و حقیقت به او نرسیده باشد و به قطع رسیده باشد که مسیر او درست است، امیدِ نجاتِ او هست.
شخص دیگری هیچ کسی را نکشته است، در شهری زندگی میکند که حقیقت را فهمیده است و استکبار ورزیده است، امید نجات او در قیامت نیست.
موضوع بر سرِ فهمیدن است، اگر ما خبث و آلودگی کفر را بفهمیم، اگر در خانه با همسرمان به اختلاف برخوردیم و فهمیدیم که در اینجا حق با اوست، از ترس هم که شده صد مرتبه عذرخواهی میکنیم. وادی کفر، ولو به اندازهی یک ارزن هم خطرناک است، یعنی آن لحظهای که من حق را بفهمم ولی زیر بار نروم. تا زمانی که من حق را نفهمیدهام یا اشتباه فهمیدهام امیدِ نجات هست.
آیه 32 سوره مبارکه محمد میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا»[21] کسانی که کافر شدند «وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» و جلوی مسیر خدا را بستند «وَشَاقُّوا الرَّسُولَ» و با پیغمبر هم درگیر شدند… کجا مسیرِ سقوط است؟ این سه مورد نیست!…
طرف آمده است و نعوذبالله به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فحش داده است، اینها چند مدل بودند، برخی نمیدانستند، برخی از آنها را معاویه فریب داده بود. یکی از آنها نقل کرده است که من به مدینه رفتم، به دنبال این بودم که فرزندان علی را پیدا کنم تا به آنها فحش بدهم! دیدم جایی شلوغ است، پرسیدم او کیست که اطرافش شلوغ است؟ گفتند: حسن بن علی است! جلو رفتم و پرسیدم: آیا تو حسن بن ابیطالب هستی؟ فرمود: پدرم پسرِ ابیطالب است.
راوی میگوید که به ایشان فحاشی کردم، اما امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: تو غریبه هستی، معلوم است که از سفر آمدهای، تا زمانی که در این شهر هستی میهمان خودم هستی.
راوی میگوید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چنان به من محبّت کرد که وقتی میرفتیم به خودم رجوع کردم دیدم که محبوبتر از حسن بن علی علیه السلام در دل من نیست!
اما توجّه کنید که در این روایت، این شخص نمیدانسته است. تا زمانی که نمیدانست آن خطر بزرگ نیست.
آن ملعون عزل و ابد، این موضوع را هم به سنان نسبت دادهاند و هم به شمر، لحظهای که روی سینهی حضرت نشست گفت: تو را میکشم، در حالی که میدانم هم پدرت بهترین مرد عالم است و هم مادرت بهترین زن عالم است… این کفر است، نه امامکشی.
اگر خدای نکرده کسی به شخص دیگری یک سیلی آرام هم بزند، در حالی که میداند او حق است، این عمل استکبار است، دیگر کار این شخص تمام است، مگر اینکه تا زمانی که وقت دارد در این دنیا توبه کند، وگرنه آنطرف دیگر شفاعت هم شامل حال او نمیشود و جای او وسطِ جهنّم است.
آن چیزی که ما درگیر آن هستیم، کفری است که از سرِ علم است.
خدای متعال در آیه 32 سوره محمّد سه صفت فرمود، «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا» کسانی که کافر شدند، یعنی حق را پوشاندند، «وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» و جلوی راه خدا را بستند «وَشَاقُّوا الرَّسُولَ» و با پیغمبر هم درگیر شدند، «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» وقتی که هدایت روشن شد…
اگر تبیّن اتفاق نیفتاده بود، هر اتفاقی که افتاده بود امیدِ توبه بود، اما وقتی هدایت مانند آفتاب وسط روز آشکار شد، ولی اینها «كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ»، فرمود: «لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا» اینها که نمیتوانند به خدای متعال ضرری بزنند، «وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ» اعمالشان از بین میرود.
آیهی دیگری هم بخوانم که ببینید فضای بحث ما کجاست.
خدای متعال میفرماید حضرت موسی علیه السلام را با دو آیت فرستادیم، یکی عصا و دیگری هم یدِ بیضاء. بعد میفرماید: «أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ»،[22] با این دو ابزار در آنجا به فرعون و قوم او نُه آیت الهی نشان داد، «إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ» اینها فاسق بودند، اهل هوای نفس بودند.
آیات 13 و 14 سوره مبارکه نمل میفرماید: «فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ» وقتی آیات ما روشن به اینها رسید و به چشم خودشان دیدند و حق روشن شد و فهمیدند، گفتند: اینها سحر است!
اینطور خزعبل گفتند، اما خدای متعال میفرماید که باطنشان این نبود، اگر واقعاً فکر میکردند حضرت موسی علیه السلام نعوذبالله ساحر است، حجّت تمام نشده بود و هنوز وقت داشتند.
خدای متعال میفرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا» انکار کردند، «وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» با اینکه یقین داشتند.
دیگر کار اینها تمام است، اگر شانس داشته باشند عذاب نازل میشود، اگر نه که گناه روی گناهشان اضافه میشود.
معلّمانِ فرعون!
خدای متعال ماجرای خلافت را فرمود، ماجرای واسط فیض بودنِ خلیفة الله را فرمود، فرمود سجده کنید، یعنی فرمود منقاد و مطیع محض باشید، عدّهای حقیقت را فهمیدند و قبول نکردند، مانند ابلیس، مانند فرعون.
حال به صدر اسلام برویم، به سراغ روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برویم، در روایات نسبت به بعضی از افراد خاص، بصورت رمز گفته شده است که فلانی هم ابلیس بود، فلانی هم فرعون بود، فلانی هم قارون بود، فلانی هامان بود، این فرعون بود و او هامان بود، یعنی یک فرعون داشتیم که حقیقت را فهمید و زیر بار نرفت، هر متکبّر دیگری هم که حقیقت را بفهمد و زیر بار نرود، یک فرعون است، حال یا فرعونتر از آن فرعون، یا کوچکتر.
یعنی وحدت مفهوم و تعدد مصداق، یا بالاتر، یا پایینتر.
انصافاً کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار گرفتند، معلّمان فرعون هستند!
نگاه امام رضا علیه السلام به موضوع غدیر
مرحوم سیّد بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف سلام الله علیه که انسان خیلی بزرگی است و خیلی زحمت کشیده است، کتاب در دعا به نام «اقبال» دارد، این کتاب کتابِ خیلی مهمّی است، ان شاء الله خدای متعال انسِ با کتاب اقبال سیّد بن طاووس را روزی ما کند. به سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه متوسّل شوید که شما را دعا کند. این کتاب مناسبتی است، ماه به ماه است، در ماه ذی الحجّه، روز هجدهم که غدیر است، فصولی دارد. یک فصل آن راجع به روزهی روز غدیر است، میگوید این را از کتابی به نام «النَّشر وَالطَيّ» نقل میکنم.
این کتاب به دست ما نرسیده است، اگر سیّد بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف نقل نمیکرد، این مفاهیم از بین میرفت.
من چند مورد را بگویم تا شما ببینید که یک انسان چقدر میتواند خوشروزی باشد که باقیات الصالحات داشته باشد.
اینکه امام رضا علیه الصلاة و السلام فرمودند روز عید غدیر روزی است که باید از لباس عزا خارج شد، روز بشارت است، روز عید اکبر است، روز استجابت دعاست؛ اینها کلمات امام رضا علیه السلام است که سید بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف باعث شده است که بماند.
این روایت که فرمود اگر روز عید غدیر به یک نفر غذا بدهی… چون در فصل روزه است، روایت افطار را آورده است، «مَنْ فَطَّرَ صَائمًا» اگر کسی روز عید غدیر به یک روزهدار افطاری بدهد، انگار به یک میلیون نفر غذا داده است. این سیّد بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف است که این روایت را از امام رضا علیه السلام برای ما نگه داشته است.
یک روایت آخر این فصل آورده است که دقیقاً بحث ماست، میگوید: امام رضا علیه السلام فرمودند که «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ»[23] مثالِ مؤمنان که در روز عید غدیر ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول کردند «كَمَثَلِ الْمَلَائِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لِآدَمَ» مانند ملائکه است، «وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ» مثال کسانی که روز عید غدیر را دیدند و ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نپذیرفتند «مَثَلُ إِبْلِيسَ وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ»؛ بعد فرمودند که در آن روز «أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، یعنی کسانی که روز عید غدیر فهمیدند و عمل نکردند، درواقع آیات کفر هستند، ابلیس هستند، عدوّ مبین هستند، «كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ».[24]
بعد امام رضا علیه السلام فرمودند که روز عید غدیر این آیه نازل شد که «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»،[25] بعد فرمودند: «وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً» خدای متعال هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد، الا اینکه روز بعثت او مانند روز غدیر است.
یعنی ماجرای آیاتی که خواندیم مدام تکرار شده است، هر وقت حق آشکار شد باید قبول کنند.
گاهی اوقات ما در موضوعاتی، بخاطر منافع سیاسی و اجتماعی و قبیلهای و باندی و خانوادگی، نعوذبالله حق را نمیپذیریم. ممکن است یک عمر هم اهل لعن دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشیم و به ظاهر هیئتی هم باشیم، ولی ابلیسی و نعوذبالله شبیه قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عمل کنیم، در اینصورت با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سنخیّت پیدا نمیکنیم. این هم بحث روز است، هم بحث اسلام است، هم امتداد آن بحث است.
اینطور نیست که خدای متعال آیاتی را نازل کند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بیان کنند و ربطی به زندگی ما نداشته باشد.
قصهی حضرت آدم علیه السلام، قصهی هر روز عالم است، مفهوم خلیفة الله و استکبارِ کفرِ دشمنِ خلیفة الله؛ مصداق هم عالی بود، آدم ابوالبشر. آیا مصداق بالاتر دارد؟ بله! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و انبیاء علیهم السلام. آیا مصداق پایینتر هم دارد؟ بله!
کسی که میگوید مرجع تقلید من آقای الف است، علم هم ندارد، بعد میگوید من به فلان حکم عمل نمیکنم! چون این حکم را قبول ندارم!
خدایا! تو را به برکت امام زمان ارواحنا فداه قسم میدهیم به ما توفیق تطهیر از شرک و کفر عطاء بفرما.
توسّل به وجود مبارک حضرت حجّت صلوات الله علیه
توسّل امشب به وجود مبارک حضرت حجّت صلوات الله علیه است.
یک جهتِ اینکه منِ بدبخت نمیتوانم با امام زمان ارواحنا فداه حرف بزنم، عظمتِ زیادِ حضرت و بیچارگیِ زیادِ من است.
یک مشکل ما این است که خیلی اوقات به یک روضه توسّل میکنیم، البته نمیخواهم بگویم که این موضوع بد است، دلِ ما برای یک مصیبتی میسوزد. اگر امام زمان ارواحنا فداه قدری نور معنویت را به دلِ من بتابانند، اول و آخر برای بیچارگیِ خودم گریه میکنم.
از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است که من برای غربت خودم در قبرم گریه میکنم!
شأن امام زمان ارواحنا فداه آنقدر أجلّ است که یا من لیاقت ندارم، اگر ملتفت باشم به من بگویند که اولویت در اسم بردن از ائمه علیهم السلام و حجج الهی با کیست، قطعاً حجّتِ حیّ است. به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد میکنم که اگر امام رضا صلوات الله علیه بخواهد به شما کَرَم کند، بواسطهی امام زمان ارواحنا فداه است. اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخواهند به ما نظر کنند، به برکتِ امام زمان ارواحنا فداه است. همهی عالم در اختیار امام زمان ارواحنا فداه است و منِ بیچاره درِ خانهی این و آن را میزنم!
امام زمان ارواحنا فداه از همه به مراتب غریبتر هستند، چون الحمدلله شهید نشدهاند که من بخواهم روضهای بخوانم، من هم که فراموشکار هستم…
اگر مادری فرزند خود را گُم کند، به هر جلسهای برود فراموش نمیکند که فرزندِ مرا بردهاند، اگر او را بر سرِ سفرهی غذای لذیذی بنشانید، او میگوید بچهی من الآن چکار میکند و کجاست؟ وقتی شب برسد و این مادر بخواهد بخوابد، میگوید: خدایا! فرزند من الآن کجاست؟
این مادران شهید که میدانند فرزندشان شهید شده است، عاقبت به خیر شده است، لحظهی آخر در آغوش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است؛ وقتی شهیدِ او گمنام است و قبر او معلوم نیست، مادر میگوید معلوم نیست که فرزندم الآن وسط بیابان است یا کجاست، من میخواهم اینجا بخوابم…
پناه بر خدا از این غفلت که من یک میلیاردُمِ محبّت او به خودم را ندارم، که او الآن کجاست؟ در چه حالی است؟ حالِ او که از پروندهی من خبر دارد چطور است؟
در دعای ندبه آموزشی میبینیم، میگوییم: خدایا! میبینی که من بیچاره هستم، «خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَ مَلاذاً» تو محافظی گذاشته بودی که من خطا نکنم، دست من به او نرسیده است، اگر میبینی من بیچاره هستم برای این است، «أَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَ مَعاذاً» قوام و تکیهگاه ما بوده است…
بعد مطلبی میگوید که خیلی ترسناک است و من خیلی میترسم، حق هم همین است، اگر او بیاید و به من بگوید که دور شو که تو هیچ نسبی با من نداری، من که حرفی ندارم…
در ادامه میگوییم: «جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنَّا إِماماً» برای مؤمنهای ما امام بود… بعد با بیچارگی عرض میکنیم: «فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَسَلاماً» سلامی از طرف ما بیچارهها به حضرت برسان…
من هر وقت این روایت را میبینم بیچاره میشوم، وقتی غلامسیاهِ باغِ امام حسین علیه السلام لقمهی غذا را خورد گفت: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي وَ لِسَيِّدِي وَ بَارِكْ لَهُ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى أَبَوَيْهِ»[26] خدایا! من لقمهی نانی از امام حسین علیه السلام خوردم، به او برکت بده که او به من هم نان میدهد…
ما بر سرِ سفره هستیم، از همه تشکّر میکنیم… ان شاء الله خدای متعال به ما اضطرارِ واقعی بدهد، «اللَّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَی وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوَی» خدایا! از دست خودم به تو شکایت میکنم، وقتی به خودم مراجعه میکنم، از بیچارگیِ خودم بیچاره میشوم و خجالت میکشم، «فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلَی» خدایا! به فریادِ این بندهی مبتلا برس، «وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی» آقای او را به او نشان بده، «وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی وَ الْجَوَی» خدایا! غم را از دل او برطرف کن، هرچه از جانب ما پرونده رفته است و او بخاطر ما گریه کرده است، هرچه از دست ما ناراضی است، «اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِيدُكَ التَّائِقُونَ إِلَى وَلِيِّكَ الْمُذَكِّرِ بِكَ» خدایا! دل ما برای او تنگ شده است و مشتاقیم…
بعد به ما آموزش داده است که از غفلت فرار کنیم، بعد از اینکه برای فرج امام زمان ارواحنا فداه دعا میکنیم میگوییم: «وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَةً» این نمازهای ناقابل ما را به نماز او از ما قبول کن، «وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً» گناهان ما را به اشک چشم او بر ما ببخش، «وَدُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً» دعای ما را با آمینِ او مستجاب کن، «وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً» خدایا! روزی ما را به حرمت او مبسوط و واسع کن که ما بفهمیم نباید به جای دیگری برویم، «وَهُمُومَنا بِهِ مَكْفِيَّةً» همّ و غم ما را به حرمت او برطرف کن، «وَحَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِيَّةً»… آدرس میدهد و میگوید هر کسی هر کاری دارد باید به اینجا بیاید.
من هم به ذیل عنایت امام زمان ارواحنا فداه توسّل میکنم، خدای متعال شاهد است که به عظمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد میکنم یقین دارم که انبیاء علیهم السلام دوست داشتند الآن به دنیا بیایند و این جملات را به امام زمان ارواحنا فداه عرض کنند.
در روایت میگوید افضلِ فرزندانِ حسین بن علی علیه السلام، یعنی افضل از امام رضا علیه السلام… اصلاً ما نمیفهمیم این حرفها یعنی چه!
فرمود: من بر سر بازارها و جلسات میآیم و شما را نگاه میکنم، شما نمیبینید، شما فراموش میکنید…
يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا حُجَّةَ بْنَ الْحَسَنْ، أیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِی، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلَى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ الله…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
[5] سوره مبارکه بقره، آیه 31 (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 32 (قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ)
[7] سوره مبارکه بقره، آیه 33 (قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ)
[8] سوره مبارکه ص، آیه 26 (يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ)
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 34 (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ)
[10] سوره مبارکه اسراء، آیه 61
[11] سوره مبارکه ص، آیه 75 (قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ۖ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)
[12] سوره مبارکه اسراء، آیه 62 (قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَٰذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا)
[13] سوره مبارکه کهف، آیه 50 (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا)
[14] سوره مبارکه حجر، آیه 32
[15] سوره مبارکه حجر، آیه 33
[16] سوره مبارکه حجر، آیه 34
[17] سوره مبارکه حجر، آیه 35
[18] سوره مبارکه حجر، آیه 36
[19] سوره مبارکه حجر، آیه 37
[20] سوره مبارکه حجر، آیه 39 (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)
[21] إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَىٰ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ
[22] سوره مبارکه نمل، آیه 12 (وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ)
[23] إقبال الأعمال – ط القديمة ، جلد 1 ، صفحه 465 (مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ كَمَثَلِ الْمَلَائِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لِآدَمَ وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ مَثَلُ إِبْلِيسَ وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ كَانَ يَوْمُ بَعْثِهِ مِثْلَ يَوْمِ الْغَدِيرِ عِنْدَهُ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ إِذْ نَصَبَ لِأُمَّتِهِ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً مِنْ بَعْدِهِ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ.)
[24] سوره مبارکه انعام، آیه 112 (وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ)
[25] سوره مبارکه مائده، آیه 3 (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِاللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ)
[26] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد ۷ ، صفحه ۱۹۲ (اَلسَّيِّدُ وَلِيُّ اَللَّهِ اَلرَّضَوِيُّ فِي مَجْمَعِ اَلْبَحْرَيْنِ فِي مَنَاقِبِ اَلسِّبْطَيْنِ ، عَنِ اَلْحَسَنِ اَلْبَصْرِيِّ قَالَ: كَانَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سَيِّداً زَاهِداً وَرِعاً صَالِحاً نَاصِحاً حَسَنَ اَلْخُلُقِ فَذَهَبَ ذَاتَ يَوْمٍ مَعَ أَصْحَابِهِ إِلَى بُسْتَانٍ لَهُ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ اَلْبُسْتَانِ غُلاَمٌ يُقَالُ لَهُ صَافِي فَلَمَّا قَرُبَ مِنَ اَلْبُسْتَانِ رَأَى اَلْغُلاَمَ يَرْفَعُ اَلرَّغِيفَ فَيَرْمِي بِنِصْفِهِ إِلَى اَلْكَلْبِ وَ يَأْكُلُ نِصْفَهُ فَتَعَجَّبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ فِعْلِ اَلْغُلاَمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ اَلْأَكْلِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي وَ لِسَيِّدِي وَ بَارِكْ لَهُ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى أَبَوَيْهِ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ فَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نَادَى يَا صَافِي فَقَامَ اَلْغُلاَمُ فَزِعاً وَ قَالَ يَا سَيِّدِي وَ سَيِّدَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ إِنِّي مَا رَأَيْتُكَ فَاعْفُ عَنِّي فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِجْعَلْنِي فِي حِلٍّ يَا صَافِي دَخَلْتُ بُسْتَانَكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ فَقَالَ صَافِي بِفَضْلِكَ وَ كَرَمِكَ وَ سُؤْدُدِكَ تَقُولُ هَذَا فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي رَأَيْتُكَ تَرْمِي بِنِصْفِ اَلرَّغِيفِ إِلَى اَلْكَلْبِ وَ تَأْكُلُ نِصْفَهُ فَمَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ يَا سَيِّدِي إِنَّ اَلْكَلْبَ يَنْظُرُ إِلَيَّ حِينَ آكُلُ فَإِنِّي أَسْتَحْيِي مِنْهُ لِنَظَرِهِ إِلَيَّ وَ هَذَا كَلْبُكَ يَحْرُسُ بُسْتَانَكَ مِنَ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ هَذَا كَلْبُكَ نَأْكُلُ مِنْ رِزْقِكَ مَعاً فَبَكَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ إِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَأَنْتَ عَتِيقٌ لِلَّهِ وَ وَهَبَ لَهُ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ أَعْتَقْتَنِي فَإِنِّي أُرِيدُ اَلْقِيَامَ بِبُسْتَانِكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلْكَرِيمَ إِذَا تَكَلَّمَ بِكَلاَمٍ يَنْبَغِي أَنْ يُصَدِّقَهُ بِالْفِعْلِ اَلْبُسْتَانُ أَيْضاً وَهَبْتُهُ لَكَ وَ إِنِّي لَمَّا دَخَلْتُ اَلْبُسْتَانَ قُلْتُ اِجْعَلْنِي فِي حِلٍّ فَإِنِّي قَدْ دَخَلْتُ بُسْتَانَكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ كُنْتُ قَدْ وَهَبْتُ اَلْبُسْتَانَ بِمَا فِيهِ غَيْرَ أَنَّ هَؤُلاَءِ أَصْحَابِي لِأَكْلِهِمُ اَلثِّمَارَ وَ اَلرُّطَبَ فَاجْعَلْهُمْ أَضْيَافَكَ وَ أَكْرِمْهُمْ لِأَجْلِي أَكْرَمَكَ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ بَارَكَ لَكَ فِي حُسْنِ خُلُقِكَ وَ رَأْيِكَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ وَهَبْتَ لِي بُسْتَانَكَ فَإِنِّي قَدْ سَبَلْتُهُ لِأَصْحَابِكَ .)