«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه و تسلیت به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
اولین مسئلهای که در تاریخ مسلمین در زمان حیات رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم محل اختلاف شد، نوع نگاه به خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، یعنی اینکه حجّت کیست و چه ویژگیهایی دارد، اصلاً دعوای اصلی بر سرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
اتّفاقاً مهمترین موضوع هم همین است، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست بعد از خودش دین را به کسی بسپارد، حال دین را به هر کسی بسپارد، از توحید و نبوّت و معاد تا باقی امور، تحت تأثیر اوست، امور اخلاقی، امور فرهنگی، شیوهی حکمرانی و…
قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اگر قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم نبود، در اینکه ما از نظر فکری با او اختلاف نظر جدّی داریم شکّی نیست. شیوهی حکمرانیِ او، نوع تفکّر او، نوع تقریر او، مدل انتخاب کارگزاران او، جنگ او، صلح او، تقسیم غنیمت او، ادارهی اقتصادی کشور او، همه چیز او با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تفاوت دارد، اصلاً اینجا کار ندارم که آیا او خوب بود یا بد بود، اصلاً فرض کنید او بهترین آدمِ عادی عالم بود، شیوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این نبود، هر کاری که کنید میگوییم آن یک شیوهی دیگری است، او نگاه دیگری دارد، او سبک دیگری دارد، تفاوت دارد.
ریشهی همهی این تفاوت هم در مسئلهی حجّت است.
هنرِ بینظیرِ مرحوم شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه که بسیار هنرمند است، یعنی شأن او أجل است، من دیدهام که بعضی از علمای شیعه یا مذاهب دیگر کتبی نوشتهاند و مثلاً کتاب کافی و کتاب صحیح بخاری را مقایسه کردهاند، اینها اصلاً در ساختار و نص قابل قیاس نیستند، کتاب صحیح بخاری فجایع دارد.
قصد ورود به این مباحث را ندارم، اتفاقاً اینها بحثهایی است که بنده احتیاج به مطالعه ندارم و میتوانستم تا آخر ماه مبارک کتاب صحیح بخاری را بدست بگیرم و هر جلسه مطالبی در نقد این کتاب بگویم، ولی موضوع بحث ما این نیست.
شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه خیلی زحمت کشیدهاند، در اینکه چگونه این روایات را تبویب کند، یعنی چگونه این روایات را باببندی کند.
اجازه بدهید در ابتدا مثالی از هنر شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه بگویم و سپس وارد بحث شوم.
روایتی از امام صادق سلام الله علیها داریم که این روایت نزد خیلی از بزرگان معتبر است، «رَدُّ جَوَابِ اَلْكِتَابِ وَاجِبٌ كَوُجُوبِ رَدِّ اَلسَّلاَمِ»،[4] پاسخ نامه مانند وجوب پاسخ سلام واجب است.
حال اگر کسی بخواهد از این حدیث استفادهی فقهی کند، توجّه کنید که نمیخواهم حکم بدهم، عرض میکنم ببینید چقدر مسئله بوجود میآورد، پاسخ نامه واجب است…
فرد بیسواد در حال روضه خواندن میگوید: حسین جان! جواب سلام واجب است!
در این جمله دو بیادبی وجود دارد، اول اینکه نزد امام حسین علیه السلام اینطور حرف میزنید؟ همین مانده بود که ما به امام حسین علیه السلام حکم شرعی یادآوری کنیم، ثانیاً اینکه احکام شرعی برای دنیاست. کسی که به شهادت از دین دنیا سفر کرده است، احکام بر او بار نیست.
اصلاً همینکه امام حسین علیه السلام اجازه دادهاند که با ایشان حرف بزنیم به ما منّت گذاشتهاند، اگر او اراده نمیکرد که ما نمیتوانستیم نام او را ببریم، اصلاً مگر ما میتوانیم طوری نام امام حسین علیه السلام را ببریم که در آن اهانت نباشد؟ کدام دهانی پاک است که نام او را ببرد؟ او منّت گذاشته است که ما بتوانیم او را خطاب کنیم.
به عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قسم یاد میکنم، آنجایی که حضرت زینب کبری سلام الله علیها به یزید ملعون میفرمایند: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّواهِي مُخاطَبَتَكَ»[5] روزگار کاری کرد که من باید با تو همکلام بشوم؛ من اول به یاد خودم میافتم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی آقایی کرده است که اجازه داده است من هم با حضرت حرف بزنم. کدام زبانی میتواند با حسین بن علی علیه السلام حرف بزند؟ بعد در کمال بیادبی میگوییم جواب سلام هم واجب است!
کجای فقه میگوید این پاسخ واجب است؟ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که الآن زنده نیستند، الآن شهید هستند و در آن دنیا هستند، اگر حیّ و زنده هم هستند در دار دیگری هستند و احکام فقهی ندارند که حکم صادر کنیم.
حال از عظمت شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه بگویم تا به بحث حجّت برسیم.
عبارت متن روایت این است که جواب نامه مانند وجوب جواب سلام واجب است.
حال کسی هم میتواند توسعه بدهد، بگوید فقط نامهی کاغذی؟ یا تلگرافهای قدیم هم شامل این موضوع میشود؟ آیا پیامک هم شامل این موضوع میشود؟ آیا سامانههای پیامرسان هم شامل این موضوع میشود؟
میبینید چقدر جای توسعه دارد؟
ولی خود مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه از این روایت استفادهی فقهی نکردهاند.
این روایت آخرین روایتِ بخشِ اصولِ کافی است. کافی سه بخش کلّی دارد، اصول که عقاید و اخلاق است، فروع که احکام است، روضه که موضوع ندارد. این اواخرِ روایات اصول کافی است، در حالی که اگر شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه میخواست از این روایت استفادهی فقهی کنند، باید این روایت را در فروع کافی و ذیلِ پاسخِ سلام میفرمود، یا یک باب جدیدی ذیل آن باز میکرد.
از همین باببندی متوجّه میشویم که خودِ مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه این روایت را بعنوان فقهی ندیدهاند.
بعضی از علمای شیعه که خیلی کم هستند این روایت را بعنوان فقهی دیدهاند و مابقی علما این روایت را بعنوان فقهی ندیدهاند، یعنی برخی از علما بر مبنای این روایت حکم صادر کردهاند و اکثر علما این کار را نکردهاند.
خیلی از این روایات حکم شرعی نیست.
اگر فقاهت به این آسانی بود که هر بچهای مانند من بخواهد حرف بزند که لازم نبود مرجع تقلید هفتاد یا هشتاد سال سن داشته باشد، واقعاً زودتر از سی چهل سال درس خواندن بعید است که کسی به اینجا برسد.
شهید صدر رضوان الله تعالی علیه را مثال نزنید، آن نابغهی دوران که حوالی چهل و پنج سالگی مرجع تقلید بود، او در هشت سالگی کتاب مینوشته است، اولاً یعنی او هم حوالی چهل سال کار کرده است، ثانیاً اینکه ایشان یک نابغهی بینظیر هستند، او هم که نابغهی بینظیر است چهل سال کار کرده است، یعنی گستردگی و پیچیدگیهای مطلب، آنقدر ساده نیست که هر کسی از راه رسید اظهار نظر کند.
شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه در باببندی منحصر به فرد است، باببندیِ کتاب بخش اصول اینطور است، نام هر فصل را هم «کتاب» گذاشته است، «کتاب عقل و جهل»، اول راجع به عقل است، مقابل آن هم جهل است، چون عقل، مقابلهای مختلفی دارد. بعد کتاب «فضل علم» است، راجع به اهمیّت علم است. بعد اشرف معارف الهیه است که توحید است. چهارمین فصل را نبوّت یا امامت یا ولایت نگفته است، «کتاب الحجّة» نام گذاشته است.
حجّت یعنی نبی، ولی، وصی، امام. همهی اینها حجّت است، اگر در این جلسات با ما همراه شده باشید من از کلمهی «حجّت» استفاده میکردم، در این موضوع هم وامدارِ شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه هستیم.
شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب الحجّة، اول بحث نبوّت را آورده است، بعد بحث امامت را آورده است.
فضیلتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و نفیِ دیگران
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبال این هستند که امام بعد از خود را معرّفی کنند.
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخواهند امام بعد از خود را معرّفی کنند، جامعه که در یک شرایطِ عادیِ سادهی آزمایشگاهی نبوده است که عدّهای ربّانیین و سلمان و ابوذر علیهم السلام باشند و اطاعت محض داشته باشند.
در امّت هم آدمهایی بودند که سست بودند و منافع خود را میدیدند…
خیلی از ما منافق نیستیم ولی اگر پای دین برسد ملعوم نیست خودم را خرج کنم و حاضر باشم که فرزندم کشته شود یا پول خرج کنم یا وقت صرف کنم. منافق نیستیم ولی نفس داریم. آدمی که نفس دارد، آدمی که میل دارد، کار این شخص با علم پیش نمیرود.
در این جمع چند نفر میدانند که نماز شب از افضل قربات است؟ همه! چند نفر موفق هستند؟ نمیدانم.
علم لزوماً منجر به عمل نمیشود، حتّی برای انسانهای خوب! اگر علم بخواهد منجر به عمل شود، سختی دارد، زجر کشیدن دارد، استاد دیدن دارد، انسان باید آدمِ ربّانی ببیند.
حال اگر کسی در این میان غیر از اینکه امیالی دارد، مثلاً دنیا را هم دوست دارد و میخواهد کارهایی هم کند و دنیا هم در چشم او زیباست و…
حال فرض کنید در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عدّهای هم بودند که اینها دشمن هم بودند، نفوذی بودند، جاسوس بودند، در اینجا دیگر کار برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سختتر است.
حال اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخواهند با اینها درگیر شوند… ما در این بحث سیر تکوّن عقاید شیعه هنوز بصورت مفصّل وارد بحثِ منافقین نشدهایم، اجالتاً عرض کردیم که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواستند با اینها درگیر شوند، جنگ داخلی رخ میداد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانستند که منافق هست، حال که منافق هست، باید طوری حجّتِ بعد از خود را معرّفی میکردند که هم راه برای ادّعای منافقین نباشد، اگر جایی امکان بود هم آبروی منافقین را ببرد. اگر در یاد داشته باشید خیبر اینگونه بود.
در عمدهی فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، تخریب منافقین هم هست.
دغدغهی منافق چیست؟ دغدغهی منافق این است که عادی پنداشته شود. کار منافق هم این است که رأسِ خیمهی دین را بزند.
اگر خدای نکرده در این جلسه یک عامل انتحاری داعش نشسته باشد، همهی دغدغهی او این است که معلوم نشود با شما تفاوت دارد، چون اگر معلوم بشود او را دستگیر میکنند. چون او میخواهد سرِ بزنگاه عمل کند و دوست ندارد زودتر فاش بشود.
«يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ»،[6] منافق میترسد که افشاء بشود، برای همین نمیخواهد افشاء شود. مادامی که مجبور نشود نمیخواهد افشاء شود.
پس بنابراین منافق دوست ندارد لو برود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم سعی میکنند طوری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی کنند که اینها نتوانند بگویند ما مثلِ علی هستیم، این منافقین حداکثر بگویند ما مثل مردم هستیم. چون اگر به اینجا میرسیدند که بگویند ما مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم، دیگر هزار ماهِ بنی امیّه به صد میلیون سال تبدیل میشد!
بنی امیّه با قدرتِ حکومت، بدونِ هیچ داشتهای، با مادرهای بیتربیت و پدرهای منافق، بیعلم، بیدانش، بیسابقه، هزار ماه حکومت کردند، مسلمین را فریب دادند، هنوز هم آثار عملشان باقی است. اگر مردم خیال میکردند که این بنی امیّه فضیلتی هم دارند، دیگر این بنی امیّه ما را یک میلیون سال بیچاره میکردند!
من بارها عرض کردهام که اگر معاویه ملعون سوادِ مأمونِ ملعون را داشت، شاید کارِ اسلام تمام بود.
شاید معاویه کتابت میدانست، اما دانش دینی نداشت، سابقه هم نداشت.
اینها هم لطف خدای متعال بود.
اگر چیزی به بُت تبدیل شود
این شیوهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است که هر وقت با اینها صحبت میفرمودند، یک خاطرهای از مادرِ معاویه و عمروعاص میگفتند! برای اینکه اینها در یک جایگاه غلطی قرار گرفته بودند، وگرنه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که اینطور نیستند کسی را ضایع کنند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کسانی نیستند که یک نفر را در جمع ضایع کنند، اما آن کسی که جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشسته است و میگوید من امیرِ مؤمنان هستم، باید او را نفی کرد. چون او بُت است.
چرا حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام گوسالهی سامری را آتش زد؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل فرمودند باید شترِ عایشه را آتش بزنید، همانطور که حضرت موسی علیه السلام گوسالهی سامری را آتش زد؛ چون انحراف در دین ایجاد میکرد.
وگرنه ائمهی ما کسانی هستند که… ان شاء الله فدای امام زین العابدین صلوات الله علیه بشوم، امام سجّاد علیه السلام شتری که با آن بیست سفر حج رفته بودند را دفن کردند، با اینکه دفن کردن شتر کارِ خیلی سختی است. حضرت فرمودند: نمیخواهم گرگها این شتر را بخورند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نسبت به حیوانات خیلی مهربان بودند.
باید بُت را از جامعه حذف کرد که مردم بدبخت نشوند. اگر بجای شترِ عایشه یک ساختمان هم بود حضرت میفرمودند ساختمان را آتش بزنید و خراب کنید، اگر یک درخت هم بود میفرمودند این درخت را آتش بزنید، چون این شرک است، این انحراف ایجاد میکند، برای این آدم میکشند، الآن این جرثومهی فساد است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که به شتر بودنِ آن شتر کار نداشتند، هر چیزی را نماد شرک میکردند، حضرت میفرمودند آن را از بین ببرید.
خصائص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روایات فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را طوری بیان میکردند که هم معلوم بشود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حجّت است، برای اینکه معلوم بشود حجّت است، معلوم بشود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل است، با کسی قابل قیاس نیست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتر است، وقتی برتر است یعنی دیگر کسی مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست. خیلی از موارد هم انحصار دارد، که به آنها «خصائص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» میگویند، یعنی ویژگیای که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
الآن در این جمع معلوم نیست که کسی از ما خصیصه داشته باشد، یعنی فضیلت و داشتهای که بقیهی جمع آن را نداشته باشند. مثلاً اگر من حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارم، بقیهی شما هم دارید. به چیزی که دیگران نداشته باشند «خصیصه» میگویند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «خصائص النبوّة» دارند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «خصائص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» دارند. اینها را یک به یک ذکر میکنیم، در خیلی از اینها نفیِ غیر است.
ما در روزگاری هستیم که وقتی میخواهیم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوییم بعضی از جاهای رسانهای دو مانع برای ما قائل میشوند، اول اینکه میگویند سلبی نگو، دوم اینکه میگویند افضلیت نگو.
میگویم این چیزی که تو میگویی دقیقاً مسیرِ منافقین است! منافق میخواهد علی بن ابیطالب را طوری وصف کند که فردِ خوبی در جامعه، مانند بقیه باشد.
همهی تلاشِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این است که اصلاً علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] مانندِ بقیّه نیست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تلاش نمیکنند که بفرمایند مثلاً «صعصعة بن صوحان» مانند بقیه نیست، یا اینکه بفرمایند «زید بن صوحان» مانند بقیه نیست، یا اینکه سلمان مانند بقیه نیست، گرچه عظیم الشأن هستند. همهی تلاش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اوست که حجّت است.
وقتی تو میگویی یک امیرالمؤمنینی بگو افضلیت نداشته باشد و دیگران در آن فضیلت نفی نشوند، مانند این است که شما بخواهید یزید و معاویه را در جامعه ترویج کنید، چون تفاوت در همین دو مورد است. متن را خواهم خواند و شما میبینید که میگویند معاویه هم صحابی است و علی هم صحابی است!
لسانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لسانِ نفس است، سلب است. حتّی برای این امر هزینه میدهند، همانطور که در موضوع خیبر عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: برو کشته بدهیم، پرچم دین هم به زمین بخورد، تا اینکه معلوم بشود تو اینکاره نیستی!
ماجرای سَدّ أبواب
بعد به بحث ازدواج رسیدیم.
به این جهت که صوت جلسهی چهلم فعلاً از بین رفته است، بحث ازدواج را ادامه نمیدهم، چون اگر بعداً کسی بشنود ممکن است متوجّه نشود.
عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در فضایی که ازدواج یک مسئلهی عرفی بود، فضای جامعه اینطور بود که اگر هم میخواستند خیلی مایه بگذارند میگفتند ما عرب هستیم و همسر ما باید عرب باشد… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راحت ازدواج میکردند، از اقوام مختلف، از افراد مختلف، یک ازدواج استثنائی بود که قدری به آن ازدواج پرداختیم، که اصلاً به آن ازدواج افتخار میشد، عدّهای غبطهی آن ازدواج را خوردند، عدّهای بیان کردند، عدّهای حسودی کردند.
از این موارد فراوان است، اینها استثنائات است.
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صاف و پوست کنده میفرمودند که امامِ بعد از من امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اینها راحت میتوانند در پیچ و خَمهای تاریخنگاری از بین ببرند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم استادِ تاریخیِ جنگ روایت هستند، میدانند آنقدر دروغ خواهند ساخت که هیچ چیزی باقی نماند.
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بیان میکنند، هم عمل میکنند، هم حادثه درست میکنند، همه قصه میسازند، در انواع و اقسام مختلف بیان میکنند.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواهند بفرمایند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را یاری کنید، هم به عناوین مختلف میفرمایند که یاری کنید و هم میفرمایند ببینید عمّار کجاست! ببینید عمّار سرباز کیست.
یکی از نمونهها ماجرای «سدّ ابواب» است، این از نمونههایی است که حرص منافقین را درمیآورد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خانههایی دور مسجد داشتند، خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم داخل مسجد بود، اصحاب هم اطراف مسجد خانههایی داشتند که دو در بود، یک در واردِ مسجد میشد و یک در هم بیرون بود.
همانطور که میدانید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند همهی درهای رو به مسجد را ببندید، بجز یک در را.
از این به بعد هر کسی خواست به مسجد بیاید باید از خانه بیرون میآمد و از درِ مسجد داخل میشد، دیگر کسی نمیتوانست مستقیم به مسجد بیاید.
مسجد رفتن آدابی دارد، اگر لازم باشد باید غسلکرده وارد مسجد شد، باید طاهر وارد مسجد شد.
بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که یک نفر این آداب را لازم ندارد، طُهرِ طاهرِ مطهّر است. خودِ همین موضوع هم سلب است، یعنی بقیه اینطور نیستند.
زمانی یک جاسوس خود را کاسب یک محل جا میزند، اثر او کم است، اما زمانی جاسوس خودش را سرلشگر ستاد مشترک نیروهای مسلّح جا میزند، زمانی بنیصدر خودش را در سطح رئیس جمهور و فرماندهی کل قوا در زمان جنگ جا میزند، کدامیک خطرناکتر است.
منافقهای سطح پایین در سطح شهر بودند، اما آن کسانی که میخواستند بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خود را حجّت جا بزنند، متوجه میشود که جنس این فضیلت تفاوت دارد. پس باید مقابله کند.
حتّی سعد بن ابی وقاص هم از سدّ ابواب میگوید
قصه را ببینید، ابن عباس میگوید وقتی معاویه به حج رفت، به مدینه رفت، «فَاسْتُؤْذِنَ لِسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَلَيْهِ»[7] گفت سعد بن ابیوقاص را خبر کنید و به او اجازه بدهید کنار خودم بنشیند، «فَخُذُوا مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» وقتی او آمد به علی بن ابیطالب اهانت کنید. چون میخواهید سعد را هم با خود همراه کنیم.
به او گفتند سعد بن ابی وقاص میخواهد وارد شود، «وَ جَلَسَ مَعَهُ عَلَى اَلسَّرِيرِ» او را روی تخت خودش نشاند، «وَ شَتَمَ اَلْقَوْمُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ)».
حال واضح نیست که آیا این دورهای است که شتمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله علنی شده بود یا هنوز در جلسات خصوصی، چون همانطور که قبلاً توضیح دادیم معاویه مدّتی جلسات خصوصی را راه انداخت را جرأت کنند بصورت علنی این غلط را کنند.
وقتی شروع کردند به دشنام دادن به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، شما بچههای ناپاکزاده را حساب کنید که برای جسارت به طُهرِ طاهرِ مطهّر از یکدیگر سبقت میگیرند، این مسئلهی خیلی عجیبی است.
حوالی بیست یا سی سال بعد از این واقعه، روزی ابوحمزه نزد امام سجّاد علیه السلام آمد و عرض کرد: «کَیْفَ أصْبَحْتَ یَابْنَ رَسُولُ الله؟»، یعنی الآن دغدغهی شما چیست؟ یعنی از شب تا صبح خودتان را چطور گذراندید؟ یعنی الآن به چه چیزی فکر میکنید؟
حضرت فرمودند: از تو شیخ کوفه عجیب است که از من میپرسی «کَیْفَ أصْبَحْتَ یَابْنَ رَسُولُ الله؟»،[8] یعنی آیا نمیدانی که «شَيْخُنَا عَلِيّ بْنِ أبِي طَالِب يُسَبّ وَ يُشْتَمْ» شیخ ما و آقای ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سبّ و دشنام میکنند؟
وقتی این اتفاق رخ میدهد که خبر دیگری نیست، ناپاکیِ این کار جلویِ هدایتِ انسانهای زیادی را میگیرد، مانند این است که یک نفر آب شرب شهر را مسموم کند، دودِ این ظلمت آنقدر غلیظ است که همه را کور میکند، جلوی هدایت را میگیرد، برکت را از بین میبرد، قتل زیاد میشود، ظلم زیاد میشود، فسق و فجور زیاد میشود، تعداد ناپاکزادهها زیاد میشود، این فقط بیحرمتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، هم آن است و هم برکت از بین میرود.
وقتی شروع کردند به بیادبی، «فَانْسَكَبَتْ عَيْنَا سَعْدٍ بِالْبُكَاءِ» اشکهای سعد جاری شد.
گاهی جنایت آنقدر بزرگ است، مثلاً زمانی میگویند اشکهای ابوذر جاری شد، اما این جنایت آنقدر بزرگ است که حتّی اشکهای سعد هم جاری شد. اینها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیده بودند که یاران پیامبر جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ناسزا به خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانستند، این امر برایشان خیلی تلخ و سنگین بود.
دیدند اشکهای سعد جاری شد، معاویه ملعون گفت: «مَا يُبْكِيكَ يَا سَعْدُ أَ تَبْكِي أَنْ يُشْتَمَ قَاتِلُ أَخِيكَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ» چرا گریه میکنی؟ آیا برای قاتل خلیفه گریه میکنی؟ اینها به قاتل خلیفه دشنام میدهند.
سعد گفت: «وَ اَللَّهِ مَا أَمْلِكُ اَلْبُكَاءَ» نمیتوانم جلوی اشکهایم را بگیرم، «خَرَجْنَا مِنْ مَكَّةَ مُهَاجِرِينَ» ما از مکّه مهاجرت کردیم، «حَتَّى نزل [نَزَلْنَا] هَذَا اَلْمَسْجِدَ – يَعْنِي مَسْجِدَ اَلرَّسُولِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)» تا اینکه به همین مسجدی که تو در آن به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت میکنی رسیدیم، «وَ كَانَ فِيهِ مَبِيتُنَا وَ مَقِيلُنَا» ما در این مسجد میخوابیدیم و بیدار میشدیم و مینشستیم و حرف میزدیم، «إِذْ أُخْرِجْنَا مِنْهُ وَ تُرِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِيهِ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که جای این کارها در مسجد نیست، فقط علی را از این کار منع کردند، «فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا»…
اگر کسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پیامبر بداند، به فرامین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل میکند.
سعد میگوید: «فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا» خیلی به آنها برخورد، برایشان سنگین آمد، «وَ هِبْنَا نَبِيَّ اَللَّهِ» نزد پیامبر رفتیم، پیامبر را دیدیم و رویمان نشد، «فَأَتَيْنَا عَائِشَةَ» گفتیم نزد همسر او میرویم و از او میپرسیم، گفتیم: «يَا أُمَّ اَلْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ لَنَا صُحْبَةً مِثْلَ صُحْبَةِ عَلِيٍّ» او صحابی است و ما هم صحابی هستیم، «وَ هِجْرَةً مِثْلَ هِجْرَتِهِ» او هم مهاجر است و ما هم مهاجر هستیم، «وَ إِنَّا قَدْ أُخْرِجْنَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ تُرِكَ فِيهِ» چرا ما را بیرون کرد و او را نگه داشت؟
همینطور که میبینید نگاه اخذ نیست، نگاه اعتراض است.
«فَلاَ نَدْرِي مِنْ سَخَطٍ مِنَ اَللَّهِ أَوْ مِنْ غَضَبٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ» نمیدانیم خدا با ما قهر کرده است یا پیامبر از دست ما ناراحت است، «فَاذْكُرِي لَهُ ذَلِكَ فَإِنَّا نَهَابُهُ» شما از او بپرسید، ما از او خجالت میکشیم. یعنی هیبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه نمیداد که بپرسند.
چرا کسانی مانند اینها اعتراض میکنند؟ چون در حجّیت گیر دارند، فهم خودشان را خیلی پایینتر از پیامبر نمیدانند.
روایت میگوید رفت و از پیامبر پرسید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او فرمود: «يَا عَائِشَةُ ، لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَنَا أَخْرَجْتُهُمْ، وَ لاَ أَنَا أَسْكَنْتُهُ» نه من آنها را بیرون کردم و نه من گفتم که علی [صلوات الله علیه] بماند، «بَلِ اَللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ» خدا فرموده است که اینها بروند و علی [صلوات الله علیه] بماند.
اوضاع برای آنها بدتر شد، چون این امرِ الهی است، اگر بخواهند اعتراض کنند بدتر میشود، لذا یک گرهی دیگر در دل خود میزند.
جناب ابوذر سلام الله علیه ذوبِ در امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
در روایت دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ای ابوذر! «يُؤْتَى بِجَاحِدِ حَقِّ عَلِيٍّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَعْمَى أَبْكَمَ»،[9] روز قیامت وقتی منکر علی [سلام الله علیه] را میبرند هم کور است و هم کر است و هم لال است، عاجز است، «يُكَبْكِبُ فِي اَلظُّلُمَاتِ يُنَادِي يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّهِ» چون نمیبیند و نمیشنود، همانطور که در تاریکیِ مطلق میرود، مدام با صورت به زمین میخورد، آنجا میفهمد آن آیهای که میگفت «يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ»[10] اینجاست، میفهمد هر جا در تاریکی با صورت به زمین میخورد، گیرِ او در مورد جَنبِ الله است، گیرِ او در موردِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. مدام با صورت به زمین میخورد و میگوید حسرت میخورم که در مورد جَنب الله کمکاری کردم، «وَ فِي عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ نَارٍ» آتش به دنبال اوست، همانطور که آتش گرفته است او را میکشند تا به جهنّم ببرند.
الآن آیا باید انسانها بترسند یا نه؟ این فضیلت چه کسی بود؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه!
آیا ابوذر در این زمینه کمکاری دارد؟ نه! لذا بجای ترسیدن گفت: «فِدَاکَ أبِی وَ اُمِّی یَا رَسُول الله» یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما، دلم را شاد کردی.
عقل میگوید جای خودت را بشناس، عالم فدای تو بشود، من براحتی به ابوذر «فِدَاکَ أبِی وَ اُمِّی» میگویم، چون او توهّم نداشت که جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بنشیند، لذا اگر روایت تهدیدی هم باشد خوشحال میشود.
خدای متعال در مورد این مؤمنین میفرماید: «مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا».[11]
آیه 72 سوره مبارکه حج میفرماید: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا».[12]
هرچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را وصف میکرد، ابوذرها میخواستند پرواز کنند، ان شاء الله خدای متعال حبّ ابوذر سلام الله علیه را به همهی ما روزی کند.
از آن طرف کسی که دشمن است گره روی گره، بغض روی بغض.
روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شدند، هر جایی از جلسه که خواستند بنشینند، منافقین پهنتر مینشستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نتوانستند این موضوع را تحمّل کنند، فرمودند: من زنده هستم و اینطور به علی [صلوات الله علیه] جسارت و بیادبی میکنید؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لحظات آخر محتضر شده بودند، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: علی جان! «ضَغَائِنَ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ» وقتی اینها تو را میبینند، دلهای اینها مانندِ زغال، از آتش برافروخته است…
وقتی آدم از کسی کینه داشته باشد چکار میکند؟
مثلاً افسر ویژهی قتل را به یک صحنهی قتل میبرند، میگوید قاتل یک ضربهی چاقو زده است، یعنی قصد کشتن داشته ولی کینه نداشته است، اما اگر ببیند مثلاً شصت ضربه زده است، میگوید: این قاتل کینه داشته است. وقتی کسی از کسی کینه دارد او را فجیع میکشد، اگر کینه بیشتر باشد کاری میکند که صد مرتبه بمیرد و زنده شود، او را زجرکش میکند.
در کربلا اینطور شد، من جرأت بیان ندارم، کاری که با حضرت علی اکبر علیه السلام کردند این بود که عقب بایستید که آب شدنِ او را نگاه کنیم…
امام صادق علیه السلام فرمودند: علی جان! پدر تو تا زمانی که از دنیا رفت، تمام وجودش از داغ تو میسوخت…
این یک میزان کینه است، اما بالاخره حضرت علی اکبر روحی فداه به میدان رفتند و جنگ نمایانی کردند و تعداد زیادی را به درک وارد کردند… اما انتقام را از دختران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گرفتند…
میگویند چه چیزی برای او مهم است؟ به چه چیزی علاقه دارد؟ به چه چیزی حساس است؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی هستند که وقتی بانویی که ترسیده بود آمد و گفت که شوهرم مرا از خانه بیرون کرده است، حضرت شمشیر کشیدند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی هستند که وقتی دیدند کنیز مطبخی کنار خیابان در حال گریه کردن است علّت را از او پرسید، او عرض کرد: پول خود را گُم کردهام، صاحبم مرا دعوا خواهد کرد. حضرت فرمودند: این پول را بگیر. آن کنیز عرض کرد: دیگر دیر شده است، حضرت فرمودند: بیا تا من تو را ببرم و شفاعت تو را کنم…
ثقفی میگوید وقتی آنقدر جلو آمدند و از پای یهودی خلخال باز کردند، چون او در پناه دولت حضرت بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر به صورت خود زدند و غصه خوردند نتوانستند خطبه بخوانند، خطبه را نوشتند و کس دیگری آن خطبه را خواند.
حال معاذالله از این قیاس…
امر الهی… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! بعد از من کینهها را آشکار میکنند…
با تو کاری میکنند تا زمانی که زنده هستند فراموش نکنی…
دو مصرع از «شیخ محسن کبیر» را عرض میکنم…
از یک طرف امر الهی است، اگر تو درگیر شوی و تو را بکشند هدایت مختل میشود، قرار است هزار سال بعد هم آدمهایی بیایند… ما چقدر پای کارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستادهایم؟
میگوید آن زمانی که تو را با طناب روی زمین میکشید…
قَادُوکَ مَا قَادُوک قَادَکَ حُکمُ مَن سَوّاک لولا حکمه لَم تُنقَد
آن کسی که تو را میکشید، درواقع تو را نمیکشید، این حکم خدا بود که تو اجازه دادی تو را اینطور روی زمین بکشند، وقتی تو را میکشیدند صحنهای را میدیدی…
فَوَّضتَ أمرَکَ للإله و أمرها حقا لأنک غیرَه لَم تَعبُد
میگفتی «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافي ، جلد ۲ ، صفحه ۶۷۰ (اِبْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: رَدُّ جَوَابِ اَلْكِتَابِ وَاجِبٌ كَوُجُوبِ رَدِّ اَلسَّلاَمِ وَ اَلْبَادِي بِالسَّلاَمِ أَوْلَى بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ)
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۳۲ (مُنْتَحِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ تَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِكَ وَ كَيْفَ لاَ تَقُولُ ذَلِكَ وَ قَدْ نَكَأْتَ اَلْقَرْحَةَ وَ اِسْتَأْصَلْتَ اَلشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دِمَاءَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نُجُومِ اَلْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ تَهْتِفُ بِأَشْيَاخِكَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنَادِيهِمْ فَلَتَرِدَنَّ وَشِيكاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَ بَكِمْتَ وَ لَمْ يَكُنْ قُلْتَ مَا قُلْتَ وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ اَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ اِنْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا فَوَ اَللَّهِ مَا فَرَيْتَ إِلاَّ جِلْدَكَ وَ لاَ جَزَزْتَ إِلاَّ لَحْمَكَ وَ لَتَرِدَنَّ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِمَاءِ ذُرِّيَّتِهِ وَ اِنْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِي عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَيْثُ يَجْمَعُ اَللَّهُ شَمْلَهُمْ وَ يَلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ يَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ حَسْبُكَ بِاللَّهِ حَاكِماً وَ بِمُحَمَّدٍ خَصِيماً وَ بِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً وَ سَيَعْلَمُ مَنْ سَوَّى لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ اَلْمُسْلِمِينَ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً وَ أَيُّكُمْ شَرٌّ مَكٰاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ وَ أَسْتَكْبِرُ تَوْبِيخَكَ لَكِنَّ اَلْعُيُونَ عَبْرَى وَ اَلصُّدُورَ حَرَّى أَلاَ فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اَللَّهِ اَلنُّجَبَاءِ بِحِزْبِ اَلشَّيْطَانِ اَلطُّلَقَاءِ فَهَذِهِ اَلْأَيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ اَلْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا وَ تِلْكَ اَلْجُثَثُ اَلطَّوَاهِرُ اَلزَّوَاكِي تَنْتَابُهَا اَلْعَوَاسِلُ وَ تَعْفُوهَا أُمَّهَاتُ اَلْفَرَاعِلِ وَ لَئِنِ اِتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَجِدُنَا وَشِيكاً مَغْرَماً حِينَ لاَ تَجِدُ إِلاَّ مَا قَدَّمْتَ وَ مٰا رَبُّكَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ فَإِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ عَلَيْهِ اَلْمُعَوَّلُ فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اِسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اَللَّهِ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لاَ تُمِيتُ وَحْيَنَا وَ لاَ تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لاَ تَرْحَضُ عَنْكَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلاَّ فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلاَّ عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلاَّ بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِ اَلْمُنَادِ أَلاٰ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي خَتَمَ لِأَوَّلِنَا بِالسَّعَادَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ نَسْأَلُ اَللَّهَ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ اَلثَّوَابَ وَ يُوجِبَ لَهُمُ اَلْمَزِيدَ وَ يُحْسِنَ عَلَيْنَا اَلْخِلاَفَةَ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ وَ حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ)
[6] سوره مبارکه توبه، آیه 64 (يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ ۚ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ)
[7] الأمالي (للطوسی) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۰ (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مَالِكٍ اَلنَّحْوِيُّ ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْمُعَدِّلُ بِحَلَبَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ اَلْأَصْفَهَانِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ قَيْسٍ اَلْمَكِّيُّ ، عَنْ عِكْرِمَةَ صَاحِبِ اِبْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ: لَمَّا حَجَّ مُعَاوِيَةُ نَزَلَ اَلْمَدِينَةَ فَاسْتُؤْذِنَ لِسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَلَيْهِ، فَقَالَ لِجُلَسَائِهِ: إِذَا أَذِنْتُ لِسَعْدٍ وَ جَلَسَ فَخُذُوا مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، فَأَذِنَ لَهُ، وَ جَلَسَ مَعَهُ عَلَى اَلسَّرِيرِ. قَالَ: وَ شَتَمَ اَلْقَوْمُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ) ، فَانْسَكَبَتْ عَيْنَا سَعْدٍ بِالْبُكَاءِ، فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ : مَا يُبْكِيكَ يَا سَعْدُ أَ تَبْكِي أَنْ يُشْتَمَ قَاتِلُ أَخِيكَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ قَالَ: وَ اَللَّهِ مَا أَمْلِكُ اَلْبُكَاءَ، خَرَجْنَا مِنْ مَكَّةَ مُهَاجِرِينَ حَتَّى نزل [نَزَلْنَا] هَذَا اَلْمَسْجِدَ – يَعْنِي مَسْجِدَ اَلرَّسُولِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) – وَ كَانَ فِيهِ مَبِيتُنَا وَ مَقِيلُنَا، إِذْ أُخْرِجْنَا مِنْهُ وَ تُرِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِيهِ، فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا وَ هِبْنَا نَبِيَّ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَنْ نَذْكُرَ ذَلِكَ لَهُ، فَأَتَيْنَا عَائِشَةَ فَقُلْنَا: يَا أُمَّ اَلْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ لَنَا صُحْبَةً مِثْلَ صُحْبَةِ عَلِيٍّ ، وَ هِجْرَةً مِثْلَ هِجْرَتِهِ، وَ إِنَّا قَدْ أُخْرِجْنَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ تُرِكَ فِيهِ، فَلاَ نَدْرِي مِنْ سَخَطٍ مِنَ اَللَّهِ، أَوْ مِنْ غَضَبٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَاذْكُرِي لَهُ ذَلِكَ فَإِنَّا نَهَابُهُ، فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لِرَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ لَهَا: يَا عَائِشَةُ ، لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَنَا أَخْرَجْتُهُمْ، وَ لاَ أَنَا أَسْكَنْتُهُ، بَلِ اَللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ. وَ غَزَوْنَا خَيْبَرَ فَانْهَزَمَ عَنْهَا مَنِ اِنْهَزَمَ فَقَالَ نَبِيُّ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : لَأُعْطِيَنَّ اَلرَّايَةَ اَلْيَوْمَ رَجُلاً يُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ يُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ ، فَدَعَاهُ وَ هُوَ أَرْمَدُ فَتَفَلَ فِي عَيْنِهِ وَ أَعْطَاهُ اَلرَّايَةَ فَفَتَحَ اَللَّهُ لَهُ. وَ غَزَوْنَا تَبُوكَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَوَدَّعَ عَلِيُّ اَلنَّبِيَّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلَى ثَنِيَّةِ اَلْوَدَاعِ وَ بَكَى، فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِيُّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ: كَيْفَ لاَ أَبْكِي وَ لَمْ أَتَخَلَّفْ عَنْكَ فِي غَزَاةٍ مُنْذُ بَعَثَكَ اَللَّهُ (تَعَالَى)، فَمَا بَالُكَ تُخَلِّفُنِي فِي هَذِهِ اَلْغَزَاةِ فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِيُّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : أَ مَا تَرْضَى يَا عَلِيُّ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) : بَلْ رَضِيتُ .)
[8] مناقب الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۱۰۸ (محمد بن سليمان قال: حدثنا حمدان بن عبيد النواء، قال: حدثنا أبو غسّان مالك بن إسماعيل النهدي قال: حدثنا سهل بن شعيب: عن المنهال بن عمرو قال: دخلت على عليّ بن الحسين فقلت: كيف أصبحت جعلت فداك؟ قال: فرفع راسه إليّ فقال: ما كنت أرى أنّ شيخا مثلك من أهل المصر لا يدري كيف أصبحت؟!! فإن كنت لا تدري فاجلس حتّى أخبرك، اصبحنا بمنزلة بني إسرائيل من آل فرعون إذ كانوا يقتّلون أبناءهم و يستحيون نساءهم!!! و أصبح سيّدنا و شيخنا عليّ بن أبي طالب يسبّ و يشتم على المنابر!!! و أصبحت قريش تعدّ أنّ لها الفضل على العرب لأنّ محمدا و أصبحت العرب مقرّة لهم بذلك. و أصبحت العرب تعدّ أنّ لها الفضل على العجم لأنّ محمدا منها و أصبحت العجم مقرّة لهم بذلك. فإن كانت قريش صدقت أنّ لها الفضل على العرب لأنّ محمدا منها و صدّقت العرب أنّ لها الفضل على العجم لأنّ محمدا منها فإنّ لنا أهل هذا البيت الفضل على جميع هؤلاء و جميع الناس هكذا أصبحنا إن كنت لا تدري. قال المنهال: و كان البيت مملوءا [من الناس] فظننت أنّه أراد أن يسمع من في البيت.)
[9] الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم ، جلد ۳ ، صفحه ۵۸ (أَبُو ذَرٍّ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يُؤْتَى بِجَاحِدِ حَقِّ عَلِيٍّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَعْمَى أَبْكَمَ يُكَبْكِبُ فِي اَلظُّلُمَاتِ يُنَادِي يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ وَ فِي عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ نَارٍ لَهُ ثَلاَثُمِائَةِ شُعْبَةٍ عَلَى كُلِّ شُعْبَةٍ شَيْطَانٌ يَتْفُلُ فِي وَجْهِهِ.)
[10] سوره مبارکه زمر، آیه 56 (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ)
[11] سوره مبارکه احزاب، آیه 22 (وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ۚ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا)
[12] سوره مبارکه حج، آیه 72 (وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ ۖ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا ۗ قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَٰلِكُمُ ۗ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)