«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» هستیم.
گاهی به مناسبت برای توضیح و تکمیل و بررسی واکنشها و تخریبها قدری جلوتر آمدهایم، ولی مجدد به روزگار نبوی برگشتهایم.
به محضر شما عرض کردیم چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافقان را میشناختند و شرایط افشاء نبود؛ از طرفی هم بنای این عالم بر این است که همه فرصت داشته باشند به اندازهای که میتوانند، کاری که میخواهند را انجام دهند.
ادلّه محکم است اما اگر کسی بخواهد منکر میشود
ادلّه محکم و مستحکم است، ولی نه آنطور که اگر کسی خلاف بگوید سنگ شود، «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ»[4] اگر میخواستیم طوری آیت میآوردیم که همهی گردنها خاضع شود، مثلا بگویند اگر کسی چشمچرانی کرد، درجا چشم او بیرون بیفتد، اگر کسی حقیقت را انکار کرد، رگ گردن او درجا خشک شود، آنوقت دیگر کسی خلاف نمیکرد.
این حرف درست است اما آن حرفی که بعضی از آقایان میزنند که «پیامبر حتّی غدیر را هم مبهم گذاشت که راه توجیه باز باشد»، این هم جسارت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، هم توهین به علمای شیعه است. علمای شیعه برای روشن شدنِ حق برهان آوردهاند…
وَیَوْمَ الْغَدِیرِ إسْتَوْضَحَ الْحَقَُّ أهْلُهُ بضحیَاء لَا فِیهَا حِجَابٌ وَلَا سَتْرُ[5]
اینکه دلیل حقانیّت آنقدر نیست که درجا عذاب بر طرف نازل شود، حرف درستی است. خدای متعال این موضوع را نمیخواهد.
حق روشن شد اما جا برای انکار هست. اما اینطور نیست که حق روشن نشده باشد، اگر حق روشن نشده باشد که کسی عقوبت نمیشود، چون اشکال بر معلّم است که خوب درس نداده است، «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».[6] لذا این جسارت به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
ما گاهی میخواهیم ابروی سیاست را درست کنیم، چشم حقیقت و نبوّت را کور میکنیم، این هم از گرفتاریهاست. معمولاً همه از دین استفادهی ابزاری میکنند، الا قلیلی از هر طرفی.
اصلاً ما میخواهیم در این سیر تکوّن بگوییم که غدیر که موضع بیان نبود، غدیر موضعِ عمل بود، بیان که بارها اتفاق افتاده بود، روز غدیر روز تنفیذ بود، روز بیعت بود، نه فقط روز بیان. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر بیان کرده بودند که جز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی به ذهن نمیرسید. روشن بود.
اگر منظور این است که جای حاشا کردنِ بیانصاف باز است، بله همینطور است. اگر بیانصاف بخواهد آفتاب میان روز را هم حاشا کند، میتواند؛ اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حقیقت را مبهم نگذاشتند.
بعد عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخاطر روشن شدن حقیقت مجبور بودند (علی رغم اینکه در حقیقت اگر مانعی نبود این کار جسارت بود) امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با دیگران قیاس کنند،
قیاسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، توهین به حضرت است اما…
قیاس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با دیگران، ولو اینکه بگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتر است، جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. همانطور که اگر به شما بگویند که فهم شما از قورباغه بیشتر است، این موضوع جسارت به شماست. فاصلهی شما از قورباغه، به مراتب کمتر است، تا فاصلهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و کسانی که خیال میکردند قرینِ حضرت هستند. این توهینِ صریح است که بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از کاشانی باسوادتر است، همیشه هم میگویم که شأن من از دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه أجل است.
منتها الآن کار به جایی رسیده است که مجبور هستیم قیاس کنیم.
حال اینجا که مجبور هستیم قیاس کنیم، اوصاف سلبی است.
اینکه اوصاف سلبی است، آیا یعنی باید فحش بدهیم؟ مسلّماً نه! یعنی برای اینکه مفهوم داشته باشد، اثباتِ حقیقت و نفیِ باطل میکند.
با اینکه بگوییم «این خوب است»، کافی نیست. چون ممکن است اذهان بیماری بگویند دیگری هم خوب است. لذا این را اثبات میکنند و آن را نفی.
فضیلتِ استثنائیِ ازدواجِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
مواردی گذشت و امشب به بحث ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسیدیم.
اگر زمانی فرصت باشد که انسان این بحث را تشریح کند، این فضیلت جزوِ غررِ فضیلتهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. این یک عتیّهی غیرقیاسی هم هست. اصلاً اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رقیبِ ادّعایی هم نداشت، این یک فضیلت ویژه است و درحقیقت یک فضیلتِ قیاسی نیست.
اگر الآن به ما بگویند حوزهی علمیّهای وجود دارد که شاگرد یکی از استادان آن حوزه، آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه است. مسلّماً آن استادِ حوزه دیدنی است.
اگر کسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به همان اندازهی اندکی که میدانیم بشناسد، بعد بگویند او تحت ولایت یک نفر بوده است… این اصلاً فضیلتی عجیب است.
این مسئله فراتر از یک ازدواج است.
بنده هیچ موفقیتی کسب نکردهام، ولی اگر موفقیتی کسب کرده باشم حتماً همسر بنده بیش از خودم در آن نقش داشته است، بنده خیلی هم زود ازدواج کردهام. اما الآن روی منبر نمیگویم من کسی هستم که شوهر فلانی هستم. چون همسران ما، ولو خوبهایشان، که هرچه خیر به من رسیده است، بیشتر از ناحیهی ایشان بوده است، آن وجودِ استثنائی نیستند.
تفاخرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ازدواج با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
این مطلب در کتاب «بشارة المصطفی(ص) لشیعة المرتضی(ع)» است، میگوید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از نهروان به کوفه برگشتند، شنیدند معاویه جلساتی در کاخ شام برگزار میکند و در آن جلسات معاذالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دشنام میدهند.
سبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کم کم اذهان را به این سمت میبرد که باور کنند، من خیلی از شبهات راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بیان نمیکنم که بعد آن را رد کنم، چون اصلاً گفتنِ آن و اینکه جملهی زشتی به ذهن شما خطور کند و بعد من آن را نفی کنم، دوست ندارم. انسان باید نسبت به بعضی چیزها فقط بمیرد و بسوزد. الآن کتابی از معاصرین چاپ شده است که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیادبی کرده است، نمیشود در جایی بیان کرد، اینها با فحش و داد و استدلال و… پاک نمیشود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شنیدند که در شام به حضرت توهین میکنند، حضرت سخنرانی فرمودند، من چند جملهی حضرت را میخوانم تا شما ببینید که تفاخرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تفاخرِ واقعی است. حضرت وسط سخنرانی فرمودند: «أنَا أخُو رَسُولِ الله وَابْنُ عَمّهِ وَسَيْفُ نِقْمَتِهِ»[7] هر جایی که اسلام به کسی شدّت نشان داد، با تیزیِ شمشیر من بوده است، «وَعِمَادُ نُصْرَتِهِ وَبَأْسِهِ وَشِدَّتِهِ» من ستون نصرت و قوّت و شدّت اسلام بودم، من بودم که دختران و پسران مشرکین را یتیم کردم، «وَقَابِضُ الْأرْوَاحْ» من بودم که اینها را به تیغ مرگ سپردم، (معنای دیگر هم این است که قابض الأرواح هم جزوِ خدمهی ماست، که برای این موضوع روایت داریم)، «وَبَأسُ اللهِ الَّذِي لَا يَرُدُّهُ عَنْ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِين» آن غضب الهی که باید مجرمین از آن فرار کنند و کسی بجز خدا نمیتواند این سایهی مرگ را از سرِ مجرمین کم کند، من هستم، «أنَا مُجَدِّلُ الْأبْطَال» پهلوانهای دشمنان که به خون غلتیدهاند به دست من بوده است، «وَقَاتِلُ الْفُرْسَان» من پهلوانکُش هستم… توجّه کنید که فضا در اوج اقتدار است، چون بعد از نهروان است و با معاویه و صد هزار نفر لشگرِ معاویه حرف میزنند… «وَمُبِيدُ مَنْ كَفَرَ بِالرَّحْمَنْ» کس که کافران به خدای رحمان را درهم کوبیده است، من هستم، «وَصِهْرُ خَيْرُ الْأنَامْ» دامادِ پیامبر، «أنَا سَيّدُ الْأوْصِيَاءْ وَوَصِيُّ خَيْرِ الْأنْبِيَاءْ، أنَا بَابُ مَدِينَةِ الْعِلْم وَخَازِنُ عِلْمِ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ وَوَارِثُه»، «وَأنَا زَوْجِ الْبَتُولِ سَيّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِين، فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّكِيَّةِ الْبَرَّةِ الْمَهْدِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِ الله وَخَيْرُ بَنَاتِهِ وَسُلَالَتِهِ وَرَيْحَانَةِ رَسُولِ الله»!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مبتهج هستند!
«وَأنَا زَوْجِ الْبَتُولِ سَيّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِين، فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّكِيَّةِ الْبَرَّةِ الْمَهْدِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِ الله وَخَيْرُ بَنَاتِهِ وَسُلَالَتِهِ وَرَيْحَانَةِ رَسُولِ الله»این دیگر تشریفات نیست.
بعد هم فرمودند که این عهدی است که خدای متعال با من بسته است و کسی بجز منافق از من بیزار نیست و کسی بجز مؤمن مرا دوست نمیدارد، «أنَا صَاحِبُ لِوَاءِ رَسُولِ اللهِ فِي الدُّنْيَا وَالْآخّرَة، وَرَسُولُ اللهِ فَرَطِي»،[8] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مقابلِ من میرود، «وَأنَا فَرَطُ شِيعَتِي» من هم جلوی شیعیان حرکت میکنم، «وَاللهِ لَا عَطَشَ مُحِبّي وَلَا خَافَ وَاللهِ مَوَالِيّ» بخدا سوگند که شیعیان من در آن روز عطش، تشنه نخواهد شد، شیعیان من در آن روز ترسناک خوفی ندارند…
ابوتمام میگوید:
أخُوهُ إذَا عُدَّ الْفَخَارُ وَصِهْرُهُ فَلَا مِثْلُهُ أخٌّ وَلَا مِثْلُهُ صِهْرُ
اگر قرار باشد کسی افتخار کند، او برادر و داماد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، دیگر هیچ برادر و دامادی اینچنین به دنیا نیامده است.
موضوع ازدواجِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، دو طرفه است
اینکه یک ازدواجی صورت گرفته است، ابعاد مختلف دارد، بحثهای مختلف دارد.
اولاً من در یاد ندارم که مؤمنان باادب به خواستگاری رفته باشند، معلوم است که چه کسانی به خواستگاری رفتهاند، ثانیاً در روایات، نفی دیگران و پذیرشِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کنایه به آنها فهمیدهاند.
این کتاب «الموضوعات» ابن جوزی است، میگوید اینها روایاتِ جعلی است. البته ابن جوزی از آن افرادی است که باید راجع به او حرف زد و خندید.
روایتی را نقل میکند، که این روایت طُرُقِ مختلفی هم دارد، بعد به جهتی میگوید این روایت جعلی است. میگوید: «حَجَرَ بْنَ عَنْبَس» گفت: «خَطَبَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فَاطِمَةَ»[9] ابوبکر و عمر به خواستگاری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که سنِ فاطمه کم است، بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را پذیرفت. حتّی در جایی میگوید که بر خلاف رسمِ پیامبر، از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اذن هم نگرفتند.
این روایتی که ابن جوزی نقل کرده است میگوید که ابوبکر و عمر آمدند خواستگاری کردند، «فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: هِيَ لَكَ يَا عَلِيُّ» این همسرِ توست، «لَسْتَ بِدَجَّالٍ» چون تو دجّال نیستی، شیطان نیستی، فریبکار نیستی!
همینطور که میبینید موضوع ازدواج است، ولی «لَسْتَ بِدَجَّالٍ» دارد!
ابن جوزی میگوید که این روایت جعلی است، چون «قَدْ غَمَضَ فِي هَذِهِ الْمَدِيحَةَ لِعَلِى أَبَا بَكْر وَعُمَرْ» در این مدحِ علی، کنایه به ابوبکر و عمر است!
موضوع ازدواج است، ولی دو طرف است، یک طرف اثبات فضیلت است و یک طرف هم ردّ دیگران.
روشِ مدحِ «عَبدی» در موضوع ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
شعرای قدیمیِ شیعه، در همین فضا شعر دارند. مثلاً «عبدی» که در جلسات قبل از او استفاده کردیم، میگوید:
وَزَوَّجَهُ بِفَاطَمَ ذُو الْمَعَالِي عَلَى الْأرْغَامِ مِنْ أهْلِ النِّفَاقِ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که صاحب علوّ بود را به همسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درآورد، برای اینکه بینیِ منافقان را بسوزاند!
یک طرف اثباتِ فضیلت است، یک طرف هم به خاک مالیده شدنِ بینیِ منافقین. همینطور که میبینید فقط یک فضیلت نیست.
عبدی که امام صادق علیه السلام در مورد او فرمودند: «عَلِّمُوا أَوْلاَدَكُمْ شِعْرَ اَلْعَبْدِيِّ».[10]
ما میگوییم هم اینطور بوده است و هم اینکه اگر دیگران بخواهند راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حرف بزنند، این شیوه است.
مثلاً عبدی کوفه در جای دیگری به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکند:
مَا أنْتَ إلّا أخُو الْهَادِي وَنَاصِرُهُ ومَظْهرُ الْحَقِّ وَالْمَنْعُوتُ فِي الُكُتُب
تو چه کسی هستی؟ تو برادرِ پیامبر هستی؟ برادری که از یک مادر نیستند؟ یعنی که تو نفْسِ هستی، تو عینِ او هستی، شدّت شباهت در رفتار و گفتار و ظاهر و باطن داری، وگرنه مؤمنین که همه با هم برادر هستند.
تو چه کسی هستی؟ برادر و ناصر پیامبر، کسی که قرآن و تورات و انجیل، همه او را مدح کردهاند.
امام هادی صلوات الله علیه در زیارت غدیریه دارند که «فِي مَدْحِ اللَّهِ تَعَالَى لَكَ غِنًى عَنْ مَدْحِ الْمَادِحِينَ وَ تَقْرِيظِ الْوَاصِفِينَ» خدا تو را مدح کرده است، تو نیازی به مدح دیگران نداری.
وَزَوْجُ بَضْعَتِهِ الزَّهْرَاءِ يَكْنُفُهَا دُونَ الْوَرَى وْأبُو أبْنَائِهِ الْنُّجَب
همسر بضعهی پیامبر هستی، همسرِ پارهی تنِ پیامبر هستی، این فضیلت برای بقیّه نیست…
مِنْ كُلِّ مُجْتَهِدٍ فِي اللهِ مُعْتَضِدٍ بِاللهِ مُعْتَقِدٍ للهِ مُحْتَسِبِ
هرچه تلاش مجتهدانه کنی، این نیستی. البته که بقیه اینها را ندارند…
تفاخرِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
یک جهتِ بحث، تفاخرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و تفاخرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و تفاخرِ امام حسین صلوات الله علیه است، این آخرین رجزِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در روز عاشوراست:
فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ
امام سجّاد علیه السلام با دست بسته در دربار شام فرمودند…
از آن طرف اصحابِ بیادبی، یا غبطه خوردهاند و یا اعتراف کردهاند. از برخی پرسیدند که چرا تو به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشنام نمیدهی یا چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینقدر بزرگ است؟ میگفتند: چون ویژگیهایی دارد که احدی ندارد، یکی از آنها این است که همسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
این همان چیزی است که وقتی میخواهند به خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حمله کنند، نمیگویند علی در خانه است، میگویند فاطمه در خانه است.
شما کلمهی «مخصوص» را در زیارات جستجو کنید، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکنیم: «السَّلاَمُ عَلَى الْمَخْصُوصِ بِالطَّاهِرَةِ التَّقِيَّةِ»[11] سلام به کسی که تو مخصوصِ طاهرهی تقیّه هستی.
«لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ اَلْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ».[12]
تا زمانی که بنده مقدّمهی ازدواج را عرض نکنم، شما درست این استثناء بودن را تشخیص نمیدهید.
در این جلسه فقط خواستم چند جمله عرض کرده باشم.
سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه از جایگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگوید
خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این ازدواج افتخار کردهاند، اصحابی مانند عبدالله بن عمر و خود عمر و ابوسعید خُدری و سعد بن ابیوقاص و دیگران هم گفتهاند که این از برجستهترین فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
وقتی شیعیان هم میخواستند در این زمینه چیزی بگویند، همین را میگفتند.
سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در کتاب «الشافی» وقتی میخواهد کلامی در افضلیّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و نصّ ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوید، اینطور میگوید: «الَّذِي نَذْهَبُ إليهِ أنَّ النَّبِي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ»[13] مسیری که ما میرویم این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «نَصَّ عَلَى أمِيرالمُؤْمِنِين عَلَيْهِ السَّلام بِالْإمَامَةِ بَعْدهُ» نصّ بر امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرده است، «نصّ بر امامت» یعنی طوری بیان کرد یا طوری عمل کرد، یا هر دو، که جای تردید باقی نیست، «وَدَلَّ عَلَى وُجُوبِ فَرْضَ طَاعَتِهِ» مردم را متوجّه کرد که اطاعت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واجب است، «وَلُزُومِهَا لِكُلِّ مُكَلَّف» بر هر مکلّفی واجب است که پیروی کند.
بعد میگوید: نزد ما «يَنْقَسِمُ النَّصُ عِنْدَنَا فِي الأصْل إلَى قِسْمَيْن» نص دو حالت دارد، «أَحَدُهُمَا يَرْجُعْ إلَى الْفِعْل وَيَدْخُلُ فِيهِ الْقَوْل، وَالْآخَرُ إلَى الْقَوْلِ دُونَ الْفِعْل» بعضیها بیان است، مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جایی فرموده باشند که «أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»، «یَا عَلِی! أنْتَ خَلِیفَتِی»، أنْتَ وَلِیُّ کُلّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی»، بعضیها فعل است.
بعد میگوید:
«فَأمَّا النَّصُ بِالْفِعْلِ وَالْقَوْل» آنجاهایی که هم فعل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و هم قولِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم…
مانندِ چه چیزی که اجلال و عظمت و اختصاص و ویژگی و انحصارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به همه بفهماند، «كَمُوآخَاتِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِنَفْسِهِ» آن روزی که فرمودند تو برادر من در دنیا و آخرت هستی؛ در این موضوع هم فعل است و هم قول. دوم: «وَإنْكَاحِهِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِين» است! دختر خود را به ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درآورد.
تا زمانی که کسی مقام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را متوجّه نشود، نمیفهمد که این نصّ بر امامت است.
یک شخص گیجی داریم که هفت جلد حرف مفت در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زده است، «ابراهیم بن عبدالله المُدَیهِش»!
میگوید این موضوع اصلاً مهم نیست، چون دخترِ پیامبر بود مهم بود!
جواب این است که مگر شما نمیگویید که دختران دیگر پیامبر هم برای پیامبر بودند و شوهر یکی از آنها عثمان بود، من گفتم حتّی شما هم روایت دارید که سه نفر گفتند ای کاش ما بجای علی بودیم. پس چرا کسی نگفت که ای کاش ما بجای عثمان بودیم؟
علّت اینکه این حرف را میزند این است که میخواهد اختصاص را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگیرد.
اگر تو ادّعا میکنی که این موضوع فقط بخاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، و بعد هم میگویی که پیامبر دختران دیگری هم داشت، چرا کسی برای دیگریها غبطه نخورده است؟
گیر کردهاند!
لذا همین آدم در اواخر جلد دوم همین کتاب میگوید: هر روایتی که بگوید خدا دستورِ این ازدواج را صادر کرده است، جعلی است!
این حرف کلّی نشان میدهد که نسبت به چه موضوعی حسادت میکنند، چون روایات را باید یک به یک بررسی کرد، نه کلّی!
حُذَیفه سلام الله علیه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوید
وقتی اصحاب هم میخواستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی کنند، اینطور معرّفی میکردند.
«حُذَیفه» خیلی آقاست، «حُذَیفه» شاهدِ تشییع یا نماز بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، یارِ سِرّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، منافقان را میشناخت.
حذیفه پیرمرد شده بود و مریضاحوال بود، باور کنید که این جسم را کشید و کشید و کشید تا به دوران خلافت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسد، چهل روز بعد هم از دنیا رفت.
حذیفه در مدائن یا کوفه بود که خبر رسید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خلیفه شده است، «کانَ حُذَیفَهُ عَلیلاً بِالکوفَهِ فی سَنَهِ سِتٍّ وثَلاثینَ ، فَبَلَغَهُ قَتلُ عُثمانَ وبَیعَهُ النّاسِ لِعَلِیٍّ علیه السلام»،[14] گفت «أخرِجونی وَادعوا : الصَّلاهَ جامِعَهً»، ندای صلاة جامعه آمد، وقتی اذان بیوقت میگفتند به معنای خبر مهم بود، او هم حاکم مدائن بود و مردم را خبر کرد، «فَوُضِعَ عَلَی المِنبَرِ» او بیمار بود و او را به سختی روی منبر نشاندند، «فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ وعَلی آلِهِ، ثُمَّ قالَ:» حمد و ثنای خدا کرد و بر پیامبر و اهل بیت پیامبر صلوات فرستاد و گفت: «أیُّهَا النّاسُ! إنَّ النّاسَ قَد بایَعوا عَلِیّا علیه السلام» ای مردم! شنیدهایم مردم مدینه با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت کردهاند، «فَعَلَیکُم بِتَقوَی اللّهِ» تقوا داشته باشید، «وَانصُروا عَلِیّا علیه السلام ووازِروهُ» خودتان را فدای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنید، «فَوَاللّهِ إنَّهُ لَعَلَی الحَقِّ آخِرا وأوَّلاً» از اول حق با علی بود، «وإنَّهُ لَخَیرُ مَن مَضی بَعدَ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله» بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسی مثل او را نداشتیم، «ومَن بَقِیَ إلی یَومِ القِیامَهِ» از بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، کسی تا قیامت مانند او نیست، «ثُمَّ أطبَقَ یَمینَهُ عَلی یَسارِهِ» دست راست خود را روی دست چپ خود گذاشت (به نشانهی بیعت) «ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد أنّی قَد بایَعتُ عَلِیّا علیه السلام!» سپس گفت: من با علی بیعت کردم، «وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أبقانی إلی هذَا الیَومِ» بعد گفت: خدا را شکر ماندم تا در دورانِ حقیقت و خلافتِ علی بیعت کنم و بمیرم، دوست نداشتم که در دوران طاغوت بمیرم، خدا را شکر که مرا تا امروز نگه داشت.
بعد فرزندان خود را جمع کرد و گفت: مرا ببرید. مردم هم آمدند و شروع کردند به بیعت کردن. بعد دوباره گفت: شهادت بگیرید.
به دو پسر خود گفت: «اِحمِلانی ، وکونا مَعَهُ» مرا روی دوش بگیرید و با علی باشید، «فَسَتَکونُ لَهُ حُروبٌ کَثیرَهٌ» با علی جنگهای زیادی رخ خواهد داد، «فَیَهلِکُ فیها خَلقٌ مِنَ النّاسِ» جمعیتی میمیرند و هلاک میشوند، «فَاجتَهِدا أن تَستَشهِدا مَعَهُ» تلاش کنید که با علی باشید و با علی شهید شوید، «فَإِنَّهُ وَاللّهِ عَلَی الحَقِّ ، ومَن خالَفَهُ عَلَی الباطِلِ».
کسانی که یارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، حقایق را میدانستند.
«وماتَ حُذَیفَهُ بَعدَ هذَا الیَومِ بِسَبعَهِ أیّامٍ» حذیفه هم هفت روز بعد از دنیا رفت.
روایت بعدی که به بحث ما ربط دارد این روایت است، این روایت در «ارشاد القلوب» است، ما هم روایات قرون میانی را کمتر میخوانیم، اما روایات فراوانی مانند این روایتی که خواندم، و مانند «أمالی» شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه و دیگران، مفهوم این روایت را تأیید میکند.
«لَمَّا وَصَلَ عَهدَ أمِيرَالمُؤمِنيِن عَلَيهِ السَّلَام إلَى حُذَيفَة»[15] وقتی خبر امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حذیفه رسید، او مردم را جمع کرد، نماز خواند، کتاب را آورد و فرمود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیغام دادهاند، بعد به منبر رفت، در ابتدا حمد و ثنای خدای متعال را خواند، بعد گفت: «أيُّهَا النَّاس! إنَّمَا وَلِيُّكُمُ وَالله أمِيرَ المُؤمِنِينَ حَقّاً حَقّاً» آن کسی که امیرالمؤمنینِ به حق است، «وَخَيرَ مَن نَعلَمُهُ بَعدَ نَبِيّنَا عَليهِ وَآلِهِ السَّلام» آن کسی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برترینِ امّت است، «أولَى النَّاسَ بِالنَّاس» آن کسی که اولای به مردم است، «أحَقَّهُم بِالأمر، وَأقرَبَهُم إلَى الصِّدق» نزدیکترین مردم به صدق، «أرشَدُهُم إلَى العَدل» عادلِ مردم، «أهدَاهُم سَبِيلاً» آن کسی که هدایت کند، هدایت به سمت خداست، «أدنَاهُم إلَى اللهِ وَسِيلَةً» نزدیکترین راه به خدای متعال است، «أقرَبِهِم بِرَسُول اللهِ صَلّى اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ رَحِماً»، «أنِيبُوا إلَى طَاعَةِ أوّلَ النَّاسَ سِلماً» اولین مسلمان، «وَأكَثَرِهِم عِلماً، وَأقصَدِهِم طَريقاً، وَأسبَقِهِم اِيمَاناً، وَأحسَنِهِم يَقِيناً، وَأكثَرِهِم مَعرُوفاً» اوست که همهی کارهای خیر را انجام داده است، «أقدَمِهِم جَهَاداً، وَأعِزّهِم مَقَاماً، أخِي رَسُول الله وَابنَ عَمِّهِ، وَأبي الحَسَنِ وَالحُسَين، وَزَوجَ الزَّهرَاءِ البَتُول سَيّدةِ نِسَاءِ العَالَمِين».
اگر بخواهند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی کنند، او در اوج کرامت، زوج الزهراء سلام الله علیها است.
ان شاء الله به این ازدواج برمیگردیم.
«فَقُومُوا أيّهَّا النَّاس فَبَايِعُوا عَلَى كِتَابِ الله وَسُنَّةِ نَبِيِّه، فَإنَّ لله فِي ذَلِكَ رَضِى، وَلَكُم مُقنِع وَصَلاح، وَالسَّلام» بیعت کنید که خدای متعال به این بیعت راضی است.
مردم بلند شدند و بیعت کردند، وقتی بیعت در حال تمام شدن بود، جوانی که سن و زیادی نداشت، بلند شد و گفت: ای امیر!…
حذیفه امیرِ مدائن بود، این شخص هم ایرانی الأصل بود، مدائن شهر ایرانیها بود، بنحوی حذیفه را (در دورهی قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه) به مدائن تبعید کرده بودند.
گفت: «إنَّا سَمِعنَاك تَقُولُ فِي أوّل كَلَامِك: إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُه وَ أمِيرَالمُؤمِنِينَ حَقّاً حَقّاً» شنیدیم که در ابتدای کلام خودتان گفتید «إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُه وَ أمِيرَالمُؤمِنِينَ حَقّاً حَقّاً»، «تَعَرُّضً لِمَن كَانَ قَبلَهُ مِنَ الخُلَفَاء إنَّهُم لَم يَكُونُوا اُمَرَاء المُؤمِنِين حَقّاً» ظاهراً میخواستید تعریض بزنید که خلفای قبلی امراء و امیرالمؤمنین حقاً نبودند، «فَعَرِّفنَا ذَلِكَ أيّهَا الأمِير رَحِمَكَ اللهُ وَلَا تَكتُمنَا» ما تازه رسیدهایم، ما زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبودهایم، ما بعد از فتح ایران آمدهایم، ماجرا چه بوده است؟
حذیفه فرمود: حال که سؤال کردی جواب خود را بگیرد، اگر به آنها «امیرالمؤمنین» میگویند، مردم هستند که به آنها میگویند، مردم هم از باطن امور خبر ندارند، «أمَّا عَلِيّ بنِ أبِي طَالِب فَإنَّ جَبرَئيلَ عَلَيهِ السَّلَام سَمَّاهُ بِهَذَا الإسم عَنِ الله تَعَالَى»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که این دستور خداست، «شَهِدَ لَهُ رَسُول الله صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ عَن سَلَام جبرئِيلَ لَهُ» وقتی وارد شد، عرض کرد: «السَّلامُ عَلَیکَ یَا أمِیرَالمُؤمِنِین»، «وَكَانَ أصحَابَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ يَدعُونَهُ فِي حَيَاةِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ بِإمرَةِ المُؤمِنِين»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در غدیر فرمودند که از این به بعد به علی «السَّلامُ عَلَیکَ یَا أمِیرَالمُؤمِنِین» بگویید، این هم برای زمانِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، لذا او حق است.
این بحث ازدواج مقدّمهای دارد، تا زمانی که مقدّمهی ازدواج معلوم نشود، بحثها خیلی خوب روشن نمیشود.
روضه و توسّل به جناب حرّ سلام الله علیه
توسّلِ امشب به جناب حرّ سلام الله علیه است، قبل از اینکه من بخواهم به جناب حرّ توسّل کنم، بیشتر مقدّمه بگویم، بعد هم چند جمله عرض خواهم کرد.
آن چیزی که حرّ را تبدیل به حرّ کرد، فقط عنایتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نبود، که البته همه چیز همین است، اما انسانهای دیگری هم در کربلا بودند.
بدانید که این موضوع گنجِ فردا شب است، اگر انسان در محضر ربّ الأرباب با واقف بودن به اینکه «من غلط کردهام» وارد شود، خدای متعال است که عزّت میدهد، این خدای متعال است که سرِ او را بلند میکند که سر به زیر نباشد.
لذا برای اینکه این بحث درست تبیین شود، من این روایت را برای شما بخوانم.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زبیر را صدا زد و ماجراهایی را به او فرمود، زبیر فهمید که غلط رفته است و اشتباه کرده است، اگر زبیر همان لحظه برگشته بود و در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته شده بود، امروز به او میگفتیم «بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی»، هر کدام از ما همینقدر به سعادت و شقاوت نزدیک هستیم.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را به یاد کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آورد و او حق را فهمید، این ابیات را گفت:
أَتَی عَلِیٌّ بِأمرٍ کُنتُ أعرِفُهُ قَد کَانَ – عَمرُ أبِیکَ – الخِبرُ مُذ حِینِ
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اسنادی را فرمود که من هم از قبل میدانستم، از آن زمانی که این حرف صادر شده بود.
فَقُلتُ: حَسبُکَ مِن عَذلِی – أبَا حَسَنٍ – بَعضُ الَّذِی قُلتَ مِنهُ الیَومَ یَکفِینِی
گفتم: یا ابالحسن! کافی است. شما بعضیها را فرمودید اما حق معلوم شد.
حال چکار کردم؟
کسی که توبه کند، بیآبرو نمیشود، ولی چون زبیر توبه نکرد و فقط میخواست از لشگر بیرون بیاید، اینجا زمین خورد. گفت:
فَاختَرتُ عَاراً عَلَی نَارٍ مُضَرَّمَةٍ مَا إن یَقُومُ لَهَا خَلقٌ مِنَ الطِّینِ
من برای اینکه به آتش جهنّم نروم، الان خودم را بیآبرو میکنم…
در صورتی که اگر توبه کرده بود آبرودار میشد.
یَبِیتُ طَلحَةُ وَسطَ القَومِ مُنجَدِلاً! مَأوَی الضَّعِیفِ وَ مَأوَی کُلِّ مِسکِینِ
طلحه که کشته شده است، اینکه خیلی بخشنده بود روی زمین افتاد و مرد
قَد کُنتُ أنصُرُهُ حَیّاً، وَ یَنصُرِنِی فِی النَّائِبَاتِ، وَ یَرمِی مَن یُرَامِینِی
ما با هم رفیق بودیم و به یکدیگر کمک میکردیم، تا اینکه مبتلا شدیم…
مبتلا شدی یعنی چه؟ وقتی حق را به تو گفتند…
اینجاست! گاهی ما در خانه حق را میفهمیم ولی بخاطر اینکه کم نیاوریم کوتاه نمیآییم و از خودمان زبیر بازی درمیآوریم!
این همان کفر است، این همان پوشاندنِ حق است.
زبیر نزد عایشه رفت و گفت: «یَا أُمَّه، وَاللهِ مَا لِی فِی هَذِهِ الأمرِ بَصِیرَةٌ، وَ أنَا مُنصَرِفٌ»،[16] دیگر من میروم.
اولین چیزی که به ذهن هر کسی میرسید این بود، گفت: «فَرَرتَ مِن سُیِوفِ ابنِ أبِی طَالِب؟» از شمشیر علی فرار میکنی؟
زبیر گفت: «إنَّهَا وَاللهِ طِوَالٌ حِدَادٌ، تَحمِلُهَا فِئَةٌ أَنجَادٌ» بخدا قسم یک لشگر هم نمیتواند در مقابل شمشیر علی بایستد، نه یک نفر! اما الآن من میخواهم بروم.
پسر زبیر آمد گفت: پیرمرد! آیا ترسیدهای؟ «تَفضَحُنَا فِی قُرَیشٍ؟» آیا میخواهی ما را در مقابل عرب بیآبرو کنی؟ «لَا وَاللهِ، مَا نَغسِلُ رُؤُوسَنَا مِنهَا أبَدَاً» دیگر این ننگ تا ابد پاک نمیشود، «أ جُبناً کُلُّ مَا أَرَی، یَا أَبَتَاه؟!» آیا میترسی؟
به خادم خود گفت: «یَا مَیسَرَةُ، أَسرِج لِی الفَرَسَ» زین روی اسب من بگذار. زبیر به سمت سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حمله کرد و مبارز طلبید…
اگر اینجا ما بودیم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکردیم که زبیر وقتی حقیقت را فهمید هم نمک به حرامی کرد، شما هم به وسط میدان برو و او را مانند مرحَب شکست بده.
اما با اینکه این موضوع برای یک سپاه بد بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: هیچ کسی جوابِ زبیر را ندهد، او فقط آمده است که بگوید من نترسیدهام. نمیخواهم کسی که روزی بخاطر من زحمت کشیده است، امروز با شمشیر من از دنیا برود. چون فرماندهی لشگر باید برود و فرماندهی لشگر را بزند. اجازه بدهید فکر کند که کسی با او نمیجنگد و برگردد.
این بزرگواران حتّی نسبت به دشمن هم معدن وفا هستند…
زبیر برگشت و رفت و مُرد.
این یک نوع واکنش است.
ان شاء الله خدای متعال شیخ حسین نجف را رحمت کند، این هم یک واکنش است…
شیخ حسین نجف رضوان الله تعالی علیه برای فردا درس داده است، اینکه ما عرض میکنیم «الهی اِنْ كانَ قَدْ دَنا اَجَلي» خدایا! اگر مرگ من نزدیک است «وَلَمْ يُدْنِنِي مِنْكَ عَمَلِي» و هیچ عملی از من به تو نرسیده است، «فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي» امشب آمدهام و میگویم که من قبول دارم بد کردهام، من غلط کردم. همین کافی است… شیخ حسین نجف رضوان الله تعالی علیه میگوید:
قَسَتِ القُلُوبُ فَلَم تَلِنْ لِهِدَايَةٍ أَو یَهتَدِی مَن جَاءَ یَتقُلُ هَادِی؟!
در کربلا دلها سخت و تیره شد، دیگر کسی آمادهی هدایت نبود…
هِیَ کَالحِجَارَةٍ بَالأشَدُّ قَسَاوَةً
دلها مانند سنگ شد، بلکه از سنگ هم سنگتر شد…
هِیَ کَالحِجَارَةٍ بَالأشَدُّ قَسَاوَةً تَبّاً لِهَاتِيكَ القُلُوبُ القَاسِيَه
بریده باد بند دلهایی که اینقدر سنگین هستند…
چون در کربلا این طرف دختران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند و آنها هم آن طرف تهدید میکردند، درواقع آنها را میگوید…
إلّا الَّذِی سَمَّتهُ حُراً أُمُّهُ فَلَقَد نَجَا مِن بَینِ تِلکَ الطّاغِیَة
مگر آن کسی که مادرش نام او را «حُرّ» گذاشت، یک نفر از بین لشگر طاغوت نجات پیدا کرد…
چه زمانی؟ «إذ بَعدَ حِینٍ تَابَ مِمَّا قَد جَنَی»…
شما خیال نکنید که قرار است شما درست کنید، مگر حرّ چیزی را درست کرد؟ مگر توانست امام را نجات بدهد؟
«توبه» یعنی آن لحظهای که انسان بفهمد که من طغیانگر نیستم، غلط کردهام و میخواهم برگردم، تو باید مرا برگردانی، اصلاً میگوییم تو برگرد و رو کن، اصلاً تا زمانی که او نگوید ما نمیتوانیم برگردیم.
إذ بَعدَ حِینٍ تَابَ مِمَّا قَد جَنَی وَ نَجَا مِنَ الفِئَةِ الغُوَاةِ البَاغِیَة
وقتی از جنایت خود توبه کرد، وقتی از آنها جدا شد.
وَ تَدَارَکَتهُ سَعَادَةٌ وَ شَهَادَةٌ لَم تُبقِ مِمَّا کَانَ مِنهُ بَاقِیَه
چقدر آدم پنجاه سال در کوفه ضجّه زدند و به کربلا نرسیدند، وقتی حرّ توبه کرد… «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ»… حرّ شهید شد…
وَمَحَت شَهَادَتُهُ جَمِیعَ ذُنُوبِهِ فَکَأَنَّ مَا قَد کَانِ لَم یَکُ جَانِیَه
شهادت او همهی گناهان او را محو کرد، طوری شد که انگار هیچ گناهی نکرده است.
قَد کَانِ فِی قَعرِ الجِحِیمِ مَقَرُّهُ فَرَقَی إلَی جَنَّاتِ عَدنٍ عَالِیَه
جای او وسطِ جهنّم بود…
لَو لَم یَتُب مِمَّا جَنَاهُ وَجَدتَهُ کَیَزِیدَ أو کَزِیَادٍ أو کَمُعَاوِیَه
اگر توبه نکرده بود او را بین یزید و زیاد و معاویه میدیدی…
ما با کسانی طرف هستیم که میتوانند… آنجا اگر خود شمر هم آمده بود و بعد از ظهر عاشورا «غلط کردم» گفته بود، او میپذیرفت، او اصلاً آمده بود که ولو یک نفر را نجات بدهد…
ما به خودمان نگاه میکنیم، امام آن صیّادی است که ساعتها و روزها به کمین مینشیند که یک دل را شکار کند، امام آدمها را آدم حساب میکند، لذا نمیشمارد که اینجا چند نفر هستند، اگر سی هزار نفر جانی باشند که یک نفر هم نیستند، اما یک حرّ یک انسان است، یک جهان است، یک عالم است.
اگر ما همین را باور کنیم که والله العظیم، به همین شبهای مقدّس، به خون مظلومانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، به خدای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد میکنم که از ما برای نجات ما تشنهتر هستند، منّتمان را هم میکشند.
اگر کسی بتواند یک جنس را صد در صدی بفروشد که تخفیف نمیگذارد، او هم هیچ نیاز ندارد، ولی مدام فرصت میتراشد. شب نوزدهم، اگر جا ماندی، شب بیست و یکم، به اندازهی همهی ماه رمضان، شب عید فطر آزاد میکند. مانند کسی که مال او روی دستش مانده است، در حالی که خدا غنیِ بالذّات است، یا أرحم الرّاحمین، یا أکرم الأکرمین، به شب قدر نزدیک شدهایم و ما باز هم مانند سال قبل هستیم…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی با خود آب آورده بودند، وقتی به لشگر حرّ رسیدند، هزار نفر آدم و چندصد مرکب که آب خوردنشان با انسان تفاوت دارد را آب دادند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میدانست که این آب دادن باعث میشود نقطهی ضعفِ سپاهِ حضرت بشود و بعداً دشمن با همین موضوع اذیّت کند. اما امام حسین علیه السلام امام حسین است!
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنقدر آب آورده بودند که به هزار نفر و مرکبِ این هزار نفر آب دادند، و ملاحظهی این موضوع را نکردند که بعداً پسرم برای دو جرعه آب بال بال خواهد زد. برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میارزد که فرزند من اینطور تشنه بشود و بال بال بزند ولی من یک نفر را نجات بدهم.
حسین جان! ماه رمضان نگذرد و ما باز هم مانده باشیم…
وقتی روز عاشورا شد و تیراندازی را شروع کردند، بیشترِ لشگرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در تیراندازی اول و دوم شهید شدند.
حرّ دید سه روز است آب را بستهاند، بچهها الان تشنه هستند، واقعاً جنگ شروع شد، تیراندازی کردند و به بعضی از مخدّرات حرم تیر اصابت کرد، حدود بیست نفر جنگ تن به تن کردند، بقیه را همان ابتدا از دور تیرباران کردند.
دیدند حالِ حرّ بهم خورده است، به او گفتند: آیا ترسیدهای؟ گفت: خودم را بین بهشت و جهنّم میبینم…
خدا نیاورد که انسان غلطی کند که روی عذرخواهی هم نداشته باشد، اما حرّ جرأت کرد، گفت: من میروم و رو میزنم…
متأخّرین نوشتهاند که کفشهای خود را به گردن انداخت، خواست بگوید غلط کردم… همینطور که میآمد گفت: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَحِبَّائِکَ» خدایا! من دلِ دختران امام حسین علیه السلام را لرزاندهام…
اگر در این موقعیت به درِ خانهی هر کسی برود او را سنگباران میکنند و میگوید تو این غلط را کردهای، غلط کردهای که آمدهای…
یَا رَحمَةَ اللهِ الوَاسِعَه وَ یَا بَابَ نَجَاةِ الاُمَّة…
به محضر حضرت آمد…
حاج آقای فاطمینیا رضوان الله تعالی علیه این روضه را میخواندند، من او را یاد میکنم، ان شاء الله او هم ما را یاد کند، میگفتند وقتی عرب میهمان دارد، عرب چند نوع میهمان دارد، میهمانِ سرزده دارد، میهمانِ دعوتی دارد، میهمانی دارد که خیلی وقت است که منتظر اوست، وقتی که میآید و او را میبینید به او «إنزِل» میگوید، یعنی بفرما، خوش آمدی، منتظر تو بودیم…
جناب حرّ سلام الله علیه با سرِ پایین آمد و عرض کرد: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَاعَبدِالله، هَل لِیَ مِن تَوبَه؟» آیا توبه برای کسی مانند من هم هست؟….
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «نَعَم، یَتُوبُ اللهُ عَلَیک» خدا که گذشت، «إنزِل» خوش آمدی… «إرفَع رَأسَکَ یَا شیخ!» شیخ! خوش آمدی، میهمان ما هستی…
هر کسی میخواست به میدان برود، تا زمانی که ضجّه نمیزد حضرت اجازه نمیداد به میدان برود، کسانی که حضرت آنها را زود راهی میدان کردند معدود هستند، اما صدای العطش ویرانگر بود، جناب حرّ سلام الله علیه عرض کرد: آقا جان! اجازه میدهید؟
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند حرّ خجل است، فرمودند: تو برو.
جناب حرّ سلام الله علیه رفتند و جنگ عظیمی هم کردند، وقتی به زمین افتادند، به نقلی وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را رساندند جناب حرّ سلام الله علیه زنده بود، اما به نقل دیگری زنده نبود. وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سرِ جناب حرّ سلام الله علیه نشستند، با ادبیات ما فرمودند: بمیرم! چقدر به او آسیب زدهاند… حضرت فرمودند:
«أَنْتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ وَ أنْتَ الْحُرُّ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ»، مادرِ تو نامِ تو را درست انتخاب کرد…
لَنِعْمَ الْحُرُّ حُرُّ بَني رِياحِ وَحُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ
آزاده فقط آزادهی بنیریاح است، چقدر به تو تیر زدهاند…
بعد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیکر جناب حرّ سلام الله علیه را برداشتند و به خیمهی دارالحرب بردند، نگاهی به او کردند و فرمودند: «قَتْلَا مِثْلُ قَتْلَ النَّبِیّین»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه شعراء، آیه 4
[5] ابوتمام طائی
[6] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 18 (وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)
[7] بشارة المصطفى(ص) لشيعة المرتضى(ع) ، جلد 1 ، صفحه 33 (وأثنى عليه وصلّى على رسول الله صلىاللهعليهوآله وذكر ما أنعم الله على نبيه وعليه ، ثمّ قال : لولا آية في كتاب الله ما ذكرت ما أنا ذاكره في مقامي هذا ، يقول الله عزّ وجلّ : ( وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ) اللّهمّ لك الحمد على نعمك التي لا تحصى ، وفضلك الّذي لا ينسى ، [ يا ] أيّها النّاس أنّه بلغني ما بلغني وانّي أراني قد أقترب أجلي ، وكأنّي بكم وقد جهلتم أمري ، وانّي تارك فيكم ما تركه رسول الله : كتاب الله وعترتي ، وهي عترة الهادي إلى النّجاة ، خاتم الأنبياء وسيّد النجباء والنبيّ المصطفى. يا أيّها النّاس لعلّكم لا تسمعون قائلاً يقول مثل قولي بعدي إلاّ مفتر ، أنا أخو رسول الله وابن عمّه وسيف نقمته ، وعماد نصرته وبأسه وشدّته ، أنا رحى جهنّم الدائرة وأضراسها الطاحنة ، أنا مؤتم البنين والبنات ، وقابض الأرواح ، وبأس الله الّذي لا يردّه عن القوم المجرمين ، أنا مجدّل الأبطال وقاتل الفرسان ومبيد من كفر بالرحمن ، وصهر خير الأنام ، أنا سيّد الأوصياء ووصيّ خير الأنبياء ، أنا باب مدينة العلم وخازن علم رسول الله ووارثه ، وأنا زوج البتول سيّدة نساء العالمين ، فاطمة التقيّة النقيّة ، الزكيّة البرّة المهدية ، حبيبة حبيب الله وخير بناته وسلالته وريحانة رسول الله ، سبطاه خير الأسباط وولدي خير الأولاد ، هل ينكر أحد ما أقول ، أين مسلمو أهل الكتاب ؟)
[8] بشارة المصطفى(ص) لشيعة المرتضى(ع) ، جلد 1 ، صفحه 35 (هذا عهد النبي الاُمّي إلي ، أنّه لا يحبّك يا علي إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلاّ منافق ، وأنا صاحب لواء رسول الله في الدنيا والآخرة ، ورسول الله فرطي وأنا فرط شيعتي ، والله لا عطش محبّي ولا خاف والله مواليّ ، أنا ولي المؤمنين والله وليّي ، يحب محبّي أن يحبّوا من أحب الله ويحبّ مبغضي أن يبغضوا من أحبّ الله ، إلاّ وانّه قد بلغني أنّ معاوية سبني ولعنني ، اللّهم اشدد وطأتك عليه وإنزل اللعنة على المستحق آمين ربّ العالمين ، رب إسماعيل وباعث إبراهيم إنك حميد مجيد ، ثمّ نزل عليهالسلام عن أعواده ، فما عاد إليها حتى قتله ابن ملجم لعنه الله »)
[9] الموضوعات ، جلد 1 ، صفحه 382 (الحَدِيث الثَّالِث وَالثَّلَاثُونَ فِي أَنه غير دجال: أَنْبَأَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ الْحَافِظُ قَالَ أَنْبَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ قَالَ أَنْبَأَنَا الْعَتِيقِيُّ قَالَ أَنْبَأَنَا يُوسُفُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا الْعُقَيْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ قَيْسٍ الْحَضْرَمِيُّ قَالَ سَمِعْتُ حَجَرَ بْنَ عَنْبَسَ قَالَ: ” خَطَبَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فَاطِمَةَ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: هِيَ لَكَ يَا عَلِيُّ لَسْتَ بِدَجَّالٍ “. هَذَا حَدِيث مَوْضُوع وضعة مُوسَى بن قيس وَكَانَ من غلاة الروافض ويلقب عُصْفُور الْجنَّة، وَهُوَ إِن شَاءَ الله من حمير النَّار، وَقد غمض فِي هَذِه المديحة لعلى أَبَا بكر وَعمر. قَالَ الْعقيلِيّ: وَهُوَ يحدث بِأَحَادِيث ردية بَوَاطِيلُ.)
[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۶ ، صفحه ۲۹۳ (عَنْ نَصْرِ بْنِ صَبَّاحٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَصْرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ اَلْمُسْتَرِقِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : يَا مَعْشَرَ اَلشِّيعَةِ عَلِّمُوا أَوْلاَدَكُمْ شِعْرَ اَلْعَبْدِيِّ فَإِنَّهُ عَلَى دِينِ اَللَّهِ .)
[11] زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روز هفده ربیع الاول
[12] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶۱ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنِ اَلْخَيْبَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ اَلْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ .)
[13] الشافي في الإمامة ، جلد 2 ، صفحه 65 (الذي نذهب إليه أن النبي صلى الله عليه وآله نص على أمير المؤمنين عليه السلام بالإمامة بعده، ودل على وجوب فرض طاعته ولزومها لكل مكلف، وينقسم النص عندنا في الأصل إلى قسمين أحدهما يرجع إلى الفعل ويدخل فيه القول، والآخر إلى القول دون الفعل. فأما النص بالفعل والقول، فهو ما دلت عليه أفعاله صلى الله عليه وآله وأقواله المبينة لأمير المؤمنين عليه السلام من جميع الأمة، الدالة على استحقاقه من التعظيم والاجلال والاختصاص بما لم يكن حاصلا لغيره كموآخاته صلى الله عليه وآله بنفسه وإنكاحه سيدة نساء العالمين [1] ابنته عليها السلام، وأنه لم يول عليه أحدا من الصحابة، ولا ندبه لأمر أو بعثه في جيش إلا كان هو الوالي عليه المقدم فيه وأنه لم ينقم عليه من طول الصحبة وتراخي المدة شيئا، ولا أنكر منه فعلا، ولا استبطاه في صغير من الأمور ولا كبير مع كثرة ما توجه منه صلى الله عليه وآله إلى جماعة من أصحابه من العتب، إما تصريحا أو تلويحا.))
[14] مروج الذهب، جلد 2 ، صفحه 394 .( کانَ حُذَیفَهُ عَلیلاً بِالکوفَهِ فی سَنَهِ سِتٍّ وثَلاثینَ ، فَبَلَغَهُ قَتلُ عُثمانَ وبَیعَهُ النّاسِ لِعَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَ : أخرِجونی وَادعوا : الصَّلاهَ جامِعَهً ، فَوُضِعَ عَلَی المِنبَرِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ وعَلی آلِهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ النّاسَ قَد بایَعوا عَلِیّا علیه السلام ، فَعَلَیکُم بِتَقوَی اللّهِ ، وَانصُروا عَلِیّا علیه السلام ووازِروهُ ؛ فَوَاللّهِ إنَّهُ لَعَلَی الحَقِّ آخِرا وأوَّلاً ، وإنَّهُ لَخَیرُ مَن مَضی بَعدَ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله ومَن بَقِیَ إلی یَومِ القِیامَهِ . ثُمَّ أطبَقَ یَمینَهُ عَلی یَسارِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد أنّی قَد بایَعتُ عَلِیّا علیه السلام ! وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أبقانی إلی هذَا الیَومِ . وقالَ لِابنَیهِ صَفوانَ وسَعدٍ : اِحمِلانی ، وکونا مَعَهُ ؛ فَسَتَکونُ لَهُ حُروبٌ کَثیرَهٌ فَیَهلِکُ فیها خَلقٌ مِنَ النّاسِ ، فَاجتَهِدا أن تَستَشهِدا مَعَهُ ؛ فَإِنَّهُ وَاللّهِ عَلَی الحَقِّ ، ومَن خالَفَهُ عَلَی الباطِلِ . وماتَ حُذَیفَهُ بَعدَ هذَا الیَومِ بِسَبعَهِ أیّامٍ)
[15] إرشاد القلوب ، جلد 2 صفحات 184 تا 187 (فلمّا وصل عهد أمير المؤمنين عليه السلام إلى حذيفة جمع الناس فصلّى بهم، ثمّ أمر بالكتاب فقرئ عليهم وهو: “بسم الله الرحمن الرحيم، من عبد الله عليّ أمير المؤمنين إلى من بلغه كتابي هذا من المسلمين، سلام عليكم، فإنّي أحمد إليكم الله الذي لا إله إلاّ هو، وأسأله أن يصلّي على محمد وآله، فأمّا بعد فإنّ الله تعالى اختار الإسلام ديناً لنفسه وملائكته ورُسله إحكاماً لصنعه، وحسن تدبيره، ونظر الله لعباده، وخصّ به من أحبّ من خلقه، فبعث إليهم محمداً صلّى الله عليه وآله فعلّمهم الكتاب والحكمة اكراماً وتفضيلا لهذه الاُمّة، وأدّبهم لكي يهتدوا، وجمعهم لئلاّ يتفرّقوا، وفقّههم لئلاّ يجوروا. فلمّا قضى ما كان عليه من ذلك مضى إلى رحمة الله حميداً محموداً، ثمّ انّ بعض المسلمين أقاموا بعده رجلين رضوا بهداهما وسيرتهما، فأقاما ما شاء الله ثمّ توفّاهما الله عزوجل، ثمّ ولّوا بعدهما الثالث، فأحدث أحداثاً، ووجدت الاُمّة عليه فعالا، فاتّفقوا عليه ثمّ نقموا منه فغيّروا، ثمّ جاؤوني كتتابع الخيل فبايعوني، فإنّي أستهدي الله بهداه وأستعينه على التقوى. ألا وانّ لكم علينا العمل بكتاب الله وسنّة نبيّه، والقيام عليكم بحقّه، واحياء سنّته، والنصح لكم بالمغيب والمشهد، وبالله نستعين على ذلك وهو حسبنا ونعم الوكيل، وقد ولّيت اُموركم حذيفة بن اليمان، وهو ممّن ارتضى بهداه وأرجو صلاحه، وقد أمرته بالاحسان إلى محسنكم، والشدّة على مريبكم، والرفق بجميعكم، أسأل الله لنا ولكم حسن الخيرة والاحسان ورحمته الواسعة في الدنيا والآخرة، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته”. ثمّ انّ حذيفة صعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه وصلّى على النبي وآله ثمّ قال: الحمد لله الذي أحيى الحق، وأمات الباطل، وجاء بالعدل، ودحض الجور، وكبت الظالمين، أيّها الناس! إنّما وليّكم والله أمير المؤمنين حقّاً حقّاً، وخير من نعلمه بعد نبيّنا عليه وآله السلام، وأولى الناس بالناس، وأحقّهم بالأمر، وأقربهم إلى الصدق، وأرشدهم إلى العدل، وأهداهم سبيلا، وأدناهم إلى الله وسيلة، وأمسّهم برسول الله صلّى الله عليه وآله رحماً. أنيبوا إلى طاعة أوّل الناس سلماً، وأكثرهم علماً، وأقصدهم طريقاً، وأسبقهم ايماناً، وأحسنهم يقيناً، وأكثرهم معروفاً، وأقدمهم جهاداً، وأعزّهم مقاماً، أخي رسول الله وابن عمّه، وأبي الحسن والحسين، وزوج الزهراء البتول سيّدة نساء العالمين، فقوموا أيّها الناس فبايعوا على كتاب الله وسنّة نبيّه، فإنّ لله في ذلك رضى، ولكم مقنع وصلاح، والسلام. فقام الناس [بأجمعهم] فبايعوا أمير المؤمنين عليه السلام أحسن بيعة وأجمعها، فلمّا استتمّت البيعة قام إليه فتى من أبناء العجم وولاة الأنصار لمحمد بن عمارة بن التيهان أخو أبي الهيثم بن التيهان، يقال له: “مسلم” متقلّداً سيفاً، فناداه من أقصى الناس: أيّها الأمير! إنّا سمعناك تقول [في أوّل كلامك: إنّما] وليّكم الله [ورسوله و] أمير المؤمنين حقّاً حقّاً، تعرض لمن كان قبله من الخلفاء إنّهم لم يكونوا اُمراء المؤمنين حقّاً، فعرّفنا ذلك أيّها الأمير رحمك الله ولا تكتمنا، فإنّك ممّن شهد وعاين، ونحن مقلّدون ذلك أعناقكم، والله شاهد عليكم فيما تأتون به من النصيحة لاُمّتكم، وصدق الخبر عن نبيّكم صلّى الله عليه وآله. فقال حذيفة: أيّها الرجل أمّا إذا سألت وفحصت هكذا، فاسمع وافهم ما اخبر به، أمّا من تقدّم من الخلفاء قبل عليّ بن أبي طالب ممّن تسمّى بأمير المؤمنين، فإنّهم تسمّوا بذلك وسمّاهم الناس به، وأمّا عليّ بن أبي طالب فإنّ جبرئيل عليه السلام سمّاه بهذا الاسم عن الله تعالى، وشهد له رسول الله صلّى الله عليه وآله عن سلام جبرئيل له بإمرة المؤمنين، وكان أصحاب رسول الله صلّى الله عليه وآله يدعونه في حياة رسول الله صلّى الله عليه وآله بإمرة المؤمنين.)
[16] شرح القصیدة المذهبیه فی مدح أمیرالمؤمنین علیه السلام والقصیدة للسیّد الحمیری، صفحه 199 (سید مرتضی از کتاب الجمل نصر بن مزاحم نقل کرده کتاب نصر بن مزاحم به دست ما نرسیده متوفای ۲۱۲ ق هست سید مرتضی نقل کرده که متوفای ۴۳۶ ق است)