سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه سی و ششم

7

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی سحر روز جمعه مورخ 18 فروردین 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و سبط اکبر حضرت مجتبی صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

عنوان بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است. سیر تکوّن نه به این معنا که عقاید بمرور تولید شده باشد، بلکه منظور ما چگونگی نضج گرفتنِ این موضوع در اذهان جامعه است، چگونگیِ سیرِ تبلیغِ این موضوع است، نه اینکه این‌ها تولید شده باشد. ما در موضوع عقاید نمی‌گوییم تطوّر رخ داده است، اما در سطح شیعیان تطوّر رخ داده است.

شاید هر جلسه این موضوع را عرض کرده‌ایم و امید داریم که عزیزان نقایص و کاستی‌ها و پیشنهادات و سؤالات و انتقادات خود را مکتوب هدیه کنند که به بحث کمک کند.

اگر قرار بر این بود که مباحث اعتقادی را بصورت کلاسیکِ کلامی مطرح کنیم، اشرف معارف «توحید» است و بعد هم «اسماء و صفات حضرت حق»، اما سیر تکوّن این موضوع را از خیلی از مطالب متأخّر می‌کند، بسیاری از مباحث کلامی اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم در جامعه جریان پیدا کرده است و مسئله‌ی حجّت بوده است که اولین مسئله‌ی بین مسلمین بوده است، اول حجّتِ خودِ پیامبر و بعد هم حجّتِ بعدی.

لذا فرقه‌های مسلمین بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، روی اختلافات توحیدی خودشان منشعب نشدند، اما بعدها شدند.

مباحثی که ما انتخاب می‌کنیم هم سیر تاریخیِ دقیق نیست، هر جلسه یا هر چند جلسه یکی از عوامل مختلف را انتخاب می‌کنیم، چون جلسه نه منبر است و نه درس است و چیزی این مابین است و ملاحظه‌ی ساعت را هم داریم، لذا شاید قدری تسامح هم داریم.

تبیین بحث

با توجّه به اینکه شام ولادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، قدری از سیر کلّی فاصله می‌گیرم ولی در همان همان فضایی که در این جلسات داشتیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی حجّت بعدی خود خیلی تأکید داشت، از همین منظر قدری به صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌پردازیم که مناسبت ایّام را هم رعایت کرده باشم، البته از اصل محتوای بحث خیلی دور نمی‌شود.

جهت دوّم هم این است که متأسفانه پسماند فکر بنی امیّه در جامعه‌ی ما هم باعث شده است که آتش‌بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شناخته نشود و بلکه مورد تاخت و تاز است، روزی اصلاح‌طلب‌ها و روزی انقلابی‌های عزیز!

این بحثی که الآن به محضر شما تقدیم خواهم کرد را چند مرتبه عرض کرده‌ام، ولی چون به نظر بنده می‌آید که در جامعه کم‌کاری شده است، بحثِ آتش‌بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را مطرح می‌کنم.

اینکه چرا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش‌بس کرد، بعضی از آقایان جوابی می‌دهند، بعضی از آن بزرگواران هم خیلی آقا و بزرگ هستند، قصدشان هم تحریف نیست، اما به نظر بنده، اگر جسارت و گستاخی نباشد، این همان «نمی‌دانم گفتن» به زبان دیگر است، آن هم این است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش‌بس کرد که معلوم بشود معاویه بی‌ادب است!

این دقیقاً همان چیزی بود که کسی می‌گفت ما برجام را امضاء کردیم که معلوم بشود ترامپ و امریکا بی‌ادب هستند!

مسلّماً کسی هم قبول نمی‌کرد، این عبارتِ اُخری «خسارت محض» است.

وقتی نتوانستند آتش‌بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را تحلیل کنند، گفتند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌خواست معاویه را افشاء کند!

معاویه افشاء بود، معاویه قابل شناخت بود، جهلی نسبت به معاویه نبود، دعوای قدرت بود، منطق حاکم نبود، معاویه که در برابر خط فکریِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خط فکری نداشت.

نقش «قیس بن سعد عباده» در لشگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نجنگید که وقتی تضعیف شد و در حال شکست خوردن بود آتش‌بس امضاء کند، حتّی مانند حضرت مسلم علیه السلام نبود که حضرت مسلم سلام الله علیه با بیست هزار نفر جلوی دارالحکومه رفتند، بعد هنگامی که شب شد و نماز را خواندند، دیگر هیچ کسی نبود. این اتّفاق برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نیفتاد.

پیش‌غراول سپاه که رفته بود درگیر بشود، یعنی «عبیدالله بن عباس» خیانت کرد، نفر دوم «قیس بن سعد بن عُباده» بود که خیانت نکرد، «قیس بن سعد بن عباده» همان کسی بود که فرماندار مصر بود و بعد فرماندار آذربایجان شد، او از یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، مورد وثوق حضرت است، آخرین روزهایی هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شد، «قیس بن سعد بن عباده» ده هزار نیرو جمع کرده بود و آماده‌ی نبرد بود، بجز جمل که در مصر بود و مأموریت داشت، در جنگ‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاضر بود، فرمانده است، قوی است، صادق است، اتفاقاً بعضی از محققین ما از جهتی او را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشبیه کرده‌اند.

صلح حُدَیبیه اینطور بود که دشمن گفت ما رسول الله تو را قبول نداریم، نام او را خط بزن. اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این کار را نکرد و فرمود که من نمی‌توانم نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خط بزنم، یا رسول الله! خود شما روی آن را قلم بگیرید، غیرت من قبول نمی‌کند که روی نام شما خط بکشم.

«قیس بن سعد عُباده» گفت: اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به جهتی با این طغیانگر آتش‌بس امضاء کرده است، من وظیفه‌ی دوست شدن با او را ندارم و کوتاه نمی‌آیم، و تا زمانی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وساطت نکردند قیس کوتاه نیامد.

نمی‌خواهم منکر بشوم که در لشگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فشل نبود و بعضی‌ها نمی‌خواستند سر مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به معاویه بفروشند یا خود حضرت را به معاویه بفروشند، نمی‌خواهم بگویم این‌ها نبود، اما هنوز جنگی نشد، هنوز لشگر نپاشیده بود، قبل از این حرف‌ها بود.

آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش‌بس کردند که بعداً بگویند معاویه بی‌ادب است و به تعهدات خود پایبند نیست؟

تعابیر روایات شیعه از صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

از طرفی هم روایات ما دو تعبیر برای صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دارد، یک: این مانند صلح حدیبیه است.

منطق قرآن کریم این است که صلح حدیبیه «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»،[4] اما برای فتح مکه این را نمی‌گوید، «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا» برای صلح حدیبیه نازل شده است.

صلح حدیبیه یعنی تمهیدیّه و مقدّمه‌ی فتح مکّه.

در روایات ما می‌فرمایند که صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مانند صلح حدیبیه است، هم از جهت تهمیدیّه بودن و هم از این جهت که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کوتاه نیامده‌اند، نعوذبالله مداهنه نکرده‌اند، همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حدیبیه با کفّار و بت‌پرست‌ها مداهنه کردند، اینجا هم کسانی که در مقابل امام معصوم بایستند، از نظر ایمانی «کافر» هستند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با این‌ها رفیق نشدند.

دوم این که هم از خود امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و هم از ائمه‌ی دیگر نقل شده است که فرمودند: کار من در صلح حدیبیّه مانند آن عبد صالحی است (که اگر نام او حضرت خضر علیه السلام باشد) که آن کشتی را سوراخ کرد.

برای چه آن کشتی را سوراخ کرد؟ برای اینکه سلطان آن زمان، این کشتی را غصب نکند، این کار باعث شد که کشتی آسیب ببیند، اما از غصبِ بزرگتر جلوگیری کرد.

خط رسانه‌ای بنی امیّه از صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از این صلح به دنبال چه چیزی بودند؟

دستگاه بنی امیّه یک تلاش جدّی دارد که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را فریب‌خورده معرّفی کند، اگر در گزارش‌ها نگاه کنید هست که به امام حسین علیه السلام می‌گویند به کوفه نرو، به عراق نرو، همانطور که برادر و پدرت را فریب زدند، تو را هم می‌فریبند!

یعنی معاذالله فریب‌خوردگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که اصلِ موضوع است، احتیاط کن که تو را هم فریب ندهند!

چطور می‌شود این‌ها را راحت فریب داد؟ چون این‌ها نعوذبالله طمع حکومت دارند، آدمی هم که طمع چیزی را داشته باشد دوراندیشی و احتیاطات خود را کنار می‌گذارد.

اگر فرصت بشود که متن را بخوانم، صریحِ کلامِ معاویه ملعون به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این است که دل تو به دنبال حکومت است، برای همین فریب می‌خوری.

این خطِ رسانه‌های بنی امیّه است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه فریب‌خورده هستند، همینکه چند نفر را در اطراف خود دیدند فریب خوردند که کاری کنند، چون طمع حکومت دارند. این خط دستگاه سیاه بنی امیّه است.

چون معارف تاریخی بدست بنی امیّه خراب شده است، شیعیان هم در این میان موانع و کم‌کاری‌ها دارند، تقریباً با حفظ عصمت امام، در همان چارچوب و فضای فکری و پارادایم بنی امیّه فکر می‌کنند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در جایی که برآوردشان این بود که شکست می‌خورند، ولی هنوز وارد میدان نشده بودند و راه زیادی تا شکست بود، (ما مورد دیگری را نداریم که اینقدر زود این اتفاق رخ بدهد)، با معاویه آتش‌بس امضاء کردند.

آن دستگاه‌های بنی امیّه به دنبال این هستند که بگویند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی طمع مالی داشت، لذا مدام خراج می‌خواست، در جاهایی هم می‌گویند که معاویه همه را پذیرفت و بعد انجام نداد، بدین ترتیب هم حسن بن علی فریب خورد!

اصلاً فضایی که نقل می‌کنند، فضای فریب خوردگی است.

شهوت عبرت از تاریخ

ان شاء الله خدای متعال مرحوم استاد فاطمی‌نیا را رحمت کند، ایشان می‌فرمودند که بعضی‌ها خیال می‌کنند که صنعت چاپ از مطهّرات است. هر چیزی که نقل شده باشد که درست نیست!

برای هر خزعبلی نقل هست، نعوذبالله برای گناهان کبیره‌ی معصومین هم نقل هست! هر نقلی که درست نیست. ضمن اینکه بعضی از نقل‌ها هم نقل‌ها مقابل دارد. مثل اینکه نقل دیگری می‌گوید که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: این پول‌ها که برای معاویه نیست که من از او پول بخواهم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از این آتش‌بس خواسته‌هایی داشتند. همینکه مفاد این قطعنامه‌ی بسیار مهم بین علویان و امویان، الآن اینقدر درهم و اختلافی است، نشان می‌دهد که دستکاری شده است. وگرنه این یک سند حکومتی است.

یک حرفی هم خیلی مشهور شده است و چون ما هم شهوت عبرت‌گیری داریم و هم دوست داریم روضه‌ای گریه کنیم، پذیرفته‌ایم. شاید خودم هم قدیم‌ها نقل کرده باشم، اگر نقل کرده‌ام غلط کرده‌ام. آدمیزاد اشتباه می‌کند.

می‌گویند وقتی آتش‌بس انجام شد، معاویه به کوفه آمد و روی منبر رفت و آتش‌بس را پاره کرد و زیر پای خود گذاشت و گفت به هیچکدام عمل نمی‌کنم.

بعد هم همه با هم ناله می‌زنیم و «مظلوم حسن جان» می‌گوییم!

ده سال امنیت!

اصلِ این تحلیل برای شخصی به نام «سید سامی البدری» است، البته بنده این تحلیل را خیلی پرورش داده‌ام، او کتابی دارد، به بعضی از بزرگان هم نقد نوشته است، به بعضی از مراجع هم نامه نوشته است و گفته است که تحلیل شما در این زمینه غلط است.

اصل این حرف و روح این معنایی که الان عرض می‌کنم برای آقای «سید سامی البدری» است، ولی این حرف‌ها برای خودم هست و پرورش داده‌ام.

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خواستند آتش‌بس امضاء کنند، یکی از مفاد، یک بخش سه‌گانه است.

اول: معاویه حق ندارد مسلمین را بدون محاکمه، تعقیب یا اعدام کند.

اگر کسی شخصی را کشته است، او را به دادگاه می‌برند و مجازات می‌کنند؛ اما اینکه ناگهان کسی را برای فکری دستگیر کنند، ممنوع است. حق کشتار نداری.

دوم: معاویه حق ندارد شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بخاطر تشیّع‌شان تعقیب و اعدام کند.

سوم: معاویه حق ندارد خواص شیعه و فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تعقیب و اعدام کند.

ما رفتیم و بررسی کردیم، معاویه عدّه‌ای را تعقیب کرده و کشته است، در بیشتر مواقع هم کارگزار او «زیاد بن ابیه» بوده است.

مثلاً حُجر بن عدی را کشته است، مثلاً سر مبارک عَمرو بن حَمِق خُزاعی را بریدند و از این شهر به آن شهر بردند، اولین سری که به نیزه کردند و بلند کردند، سر مبارک عمرو بن حمق خزاعی است، و دیگران. مثلاً شما قنبر و کمیل و… را شنیده‌اید که برای بعدتر است.

تمام این‌ها برای بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است!

بنده هرچه جستجو کردم، اگر کسی را تعقیب کردند یا کسی را به بیابان‌نشینی مجبور کردند، برای بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است.

اگر کسی بگوید من یک مثال نقض پیدا کرده‌ام، می‌گویم اینجا مثال نقض نیست، چون بحث‌های ما بحث‌های انسانی است، اگر شما یک مورد استثناء هم پیدا کنید تفاوتی به کلّیت عرض ما ندارد.

مثلاً الآن می‌گویند که در جامعه‌ی ما امنیت وجود دارد، الحمدلله. اما بدین معنا نیست که قوه‌ی قضائیه بی‌کار است. این یک موضوع نِسبی است.

در آن جامعه هم بصورت نِسبی، ده سال امنیت جانی ایجاد شد. کسانی که کشتند برای بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است.

وقتی ده سال چنین امنیتی ایجاد می‌شود، چه ثمراتی دارد؟ این بحث خیلی گسترده‌ای است، من اشاره می‌کنم.

از وقتی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شد تا هجده ذی الحجّه سال 35 که در مدینه با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت کردند، یعنی در این حدود بیست و پنج سال، هر چه جستجو کردیم در جایی ذکر نشده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با مالک اشتر یا سعید بن قیس هَمدانی دیدار کرده باشند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عُیونی دارند، یعنی سربازان گمنامی دارند، تابحال بجز یک نفر از این‌ها که بازرسِ این عیون بوده است و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از او نام برده است و ابلاغ کرده است، که او «مالك بن كعب اَرحَبى» است، هیچیک از عیون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تا امروز شناخته نشده است. این عیون آنقدر مورد اعتماد هستند که وقتی گزارشی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آورند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با توجّه به گزارش آن‌ها مجازات می‌کند. معلوم است که این عیون مانند یک مجتهد یا قاضی سیّار در صحنه بودند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حکم آن‌ها را امضاء می‌کرد. یعنی هم عیون بودند و هم حکم می‌کردند، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با گزارش این‌ها عزل و نصب می‌کردند.

ما هرچه جستجو کردیم در آن بیست و پنج سال ارتباطی بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و مالک اشتر، یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سعید بن قیس، یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و عیون پیدا کنیم، معلوم نیست.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از بیست و پنج سال به حکومت رسیدند، در ابتدا نفرمودند که من یار ندارم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یار داشتند، برای همه جا کارگزار نصب کردند، کادرسازی کردند، آدم تربیت کردند.

حال اینکه حضرت چطور با این‌ها ارتباط داشتند را نمی‌دانیم، آن چیزی که مسلّم است این است که نمی‌دانیم مالک اشتر چه زمانی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدار کرده است، نمی‌دانیم چه زمانی عاشق و معشوق شده‌اند، معلوم است که دیداری وجود داشته است، اما ما نمی‌دانیم.

مالک اشتر برای یمن است که بعداً در کوفه ساکن شده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم در آن بیست و پنج سال اول در مدینه بودند، این‌ها چه زمانی با یکدیگر ارتباط گرفتند که مالک اینطور عاشق بشود، یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرمایند که ای کاش در بین شیعیانم یک نفر مانند مالک اشتر باشد.

مثلاً می‌دانیم که سلمان «زید بن صوحان» را تربیت کرده است، حال مالک اشتر را چه کسی تربیت کرده است؟ آیا عمّار تربیت کرده است؟ آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تربیت کرده است؟ نمی‌دانیم! ولی ارتباط عاطفی و قلبی و فضای فکری نزدیک به هم، خیلی جدّی است.

ده سال امنیت یعنی ده سال فرصتِ نیروسازی.

اول اینکه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امنیت ایجاد کردند.

زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جسارت عمومی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وجود نداشت

دوم اینکه یکی از تعهّداتی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از معاویه گرفت این است که نباید به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کنند.

این دو معنا دارد.

همین الآن که من و شما در اینجا نشسته‌ایم، اگر به ما خبر بدهند که کسی ابتدای کوچه نستجیربالله به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می‌کند، نمی‌توانیم اینجا بنشینیم.

روزی «ابوحمزه ثمالی» آمد و به امام سجّاد علیه السلام عرض کرد که «کَیفَ أصبَحتَ یَابنَ رَسُولِ الله؟» شب را چگونه صبح کردید؟ یعنی حال شما چطور است؟

حضرت فرمودند: شیخ! از تو بعید است که این روزها از من می‌پرسی که حال شما چطور است؟ یعنی آیا نمی‌دانی دغدغه‌ی من چیست؟

انگار زلزله‌ی بَم رخ داده باشد و خبرنگار به شهر برود و بپرسد که به نظر شما چه شده است؟

حضرت فرمودند: شیخ! از تو بعید است که این روزها از من می‌پرسی که حال شما چطور است؟ آیا نمی‌بینی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش می‌دهند؟

یک جهتِ سَبّ این بیچارگی است که ما هم کمی درک می‌کنیم.

جهتِ دوّم سبّ عمومی این است که اگر من در اینجا مثلاً در مورد معاویه چیزی بگویم، شاید شما مرا تشویق کنید، اما اگر بخواهم راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزنم، یا پایین‌تر اگر بخواهم راجع به سرباز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزنم، یا پایین‌تر اگر بخواهم معاصرین شیعه حرف بزنم، یا پایین‌تر اگر بخواهم راجع به شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه حرف بزنم که معاصر است و پیرو امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است، شما تحمّل نمی‌کنید. چه زمانی تحمّل می‌کنید؟ وقتی که من هرچه گفتم شما بپسندید.

لعن عمومی اینطور است که باید عموم نعوذبالله ملعون بدانند، یعنی یک رسانه‌ی عمومیِ دائمیِ تخریبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه.

یک جهت غیرتِ دینی و حبّ شدید به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یک جهت هم این است که اگر بخواهند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در جامعه‌ای تخریب کنند و نعوذبالله لعن کنند، حال ما باید در ابتدا فساد و ناپاکی‌ها را از ذهن مردم تخلیه کنیم تا بتوانیم حقیقت را بگوییم.

لذا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند که نباید به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کنند.

آنچه ما تا امروز جستجو کردیم، متن معتبر پیدا نکردیم به دو چیز:

یک: امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌نشست و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می‌کردند و نگاه می‌کرد.

چون ما دوست داریم روضه بخوانیم، گاهی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نسبت می‌دهیم.

این معتبر نیست.

برعکس این موضوع فراوان است. همانطور که جلسه‌ی قبل عرض کردم، نبیره‌ی شهید ثانی به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض می‌کند:

ثَوْباً لَبِسْتَ مِنَ الإمَامَةِ ثَانِياً             عَنْ فَضْلِ حَيْدَرَ فِي الْأنَامِ تُحَدِّثُ

تو لباس امامت را برای مرتبه‌ی دوم به تن کردی، خدای متعال قبای امامت را برای دوم به تنِ تو کرد، تا تو بیایی و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویی.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این کار را کرده‌اند که عرض خواهم کرد.

هر جایی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت شده است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برخورد کرده‌اند و بیان کرده‌اند، سکوت نکرده‌اند.

دوم اینکه لعن عمومی و جسارت عمومی در زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اتفاق نیفتاد. اینکه می‌گویند روی هفتاد هزار منبر اتفاقاتی افتاد، برای بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ده سال نیروسازی کردند و ده سال هم جلوی ترویج فساد را گرفتند.

نمی‌خواهم بگویم یعنی در هیچ جایی بصورت پنهانی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت نشد، نمی‌خواهم بگویم گاهی در شام و کاخ معاویه جسارت نشد، اما بصورت علنیِ عمومی در همه‌ی منبرها و شهرها و بازارها، بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رخ داد.

مقابله‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با «معاوية بْن حُدَيْج»

«نورالدّین الهیثمی» در «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد» نقل می‌کند که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کردند که «معاویة بن حُدَیج» ملعون «سَبَّ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ عَلِيًّا سَبًّا قَبِيحًا»[5] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبیح سبّ می‌کند. در این نقل اینطور است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه او را نمی‌شناختند و فرمودند اگر برای حج به مدینه آمدند، او را به من نشان بدهید.

اتفاقاً این ملعون با معاویه به مدینه آمدند، «معاویة بن حُدَیج» را به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نشان دادند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بالای سر آن ملعون رفتند…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هیبت داشتند، کوه ایمان و توحید هستند.

«معاویة بن حُدیج» هم انسان بی‌تربیتی بود…

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بالای سر او رفتند، آن ملعون جرأت نکرد که سر خود را بلند کند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «أَنْتَ مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ؟» آیا تو معاویة بن حدیج هستی؟

آن ملعون هیچ چیزی نگفت، حضرت تکرار کردند، تو معاویة بن حدیج هستی؟

«فَسَكَتَ فَلَمْ يُجِبْهُ ثَلَاثًا» حرف نزد، حضرت فرمودند: «أَنْتَ السَّابُّ عَلِيًّا عِنْدَ ابْنِ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ؟» تو چنین غلطی مقابل پسرِ هندِ جگرخوار کردی؟

«أَمَا لَئِنْ وَرَدْتَ عَلَيْهِ الْحَوْضَ» اگر کنار حوض کوثر بروی، «وَمَا أُرَاكَ تَرِدُهُ» البته فکر نمی‌کنم تو را به آنجا ببرند و بعد دور کنند، «لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرًا حَاسِرًا عَنْ ذِرَاعَيْهِ» می‌بینی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آستین‌های خود را بالا زده است، از یک طرف «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» با دستِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه،[6] از یک طرف هم «يَذُودُ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ عَنْ حَوْضِ رَسُولِ اللَّهِ» می‌بینی کفّار و منافقین را به جهنّم می‌اندازند.

تو را اصلاً به آنجا نمی‌برند، تو را مستقیم به جهنّم می‌برند، ولی اگر به آنجا بروی جگر تو خواهد سوخت که چه غلطی کرده‌ای.

این گزارش می‌خواهد بگوید که سبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه خیلی کم بود و بصورت عمومی نبود.

در گزارش دیگری آمده است که به مدینه آمدند و معاویه ملعون در جلسه‌ی خصوصی جسارتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرد و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بلند شدند و جواب دادند.

اصلاً اینطور نبود که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سکوت کنند و جواب ندهند، برعکس، گزارشات زیادی نشان می‌دهد که اتفاقاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه واکنش سنگین داشتند.

سبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اصلاً عمومی نشد، و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با این موارد برخورد می‌کردند، اصلاً اینطور نبود که سکوت کنند.

احترام به بانیِ سبّ به مهم‌ترین صحابه؟؟؟

در «صحیح مسلم» نقل شده است که معاویه ملعون به مدینه آمد و «سعد بن ابی‌وقاص» را صدا زد و گفت: «مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟»،[7] چرا تو ابوتراب را لعن نمی‌کنی؟

«سعد بن ابی‌وقاص» گفت: چون او فضائلی دارد که نمی‌توانم او را لعن کنم، لعنِ علی مانند لعنِ پیامبر است، چطور می‌شود کسی مسلمان باشد و علی را لعن کند؟

این از برادران ما عجیب است که می‌گویند شیعیان به صحابه جسارت می‌کنند. به کسی که لحظه‌ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده باشد «صحابی» می‌گویند و در ادامه می‌گویند محترم است، ما هم نمی‌گوییم احترام نگذارند، بعد به بانیِ دشنام به مهم‌ترین سربازِ پیامبر، احترام می‌گذارند!

این واقعاً عجیب است!

«ناصرالدین البانی» که وهابی است هم می‌گوید منظور از این روایتِ پیامبر که «أَوَّلُ مَنْ يُبَدِّلُ سُنَّتِي رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ» اولین کسی که سنّت مرا تغییر می‌دهد، مردی از بنی امیّه است، معاویه است!

همه این موضوع را می‌دانند.

برای نشان دادنِ مظلومیتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، به حضرت جسارت نکنیم

وقتی معاویه ملعون بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌خواست به مدینه بیاید، سعد بن ابی‌وقاص فهمید که قرار است مجلسی ترتیب داده شود که دو نفر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کنند…

یعنی کم کم بابِ سبّ به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در مدینه باز کند.

سعد بن ابی‌وقاص گفت: اگر بشنوم می‌خواهی چنین کاری کنی، به نشانه‌ی اعتراض از مدینه خارج می‌شوم، باید تضمین بدهی که نمی‌خواهی چنین کاری کنی.

قرائن فراوانی هست که نشان می‌دهد جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است.

یعنی ده سال امنیت، ده سال کار تشکیلاتی، ده سال جلوگیری از جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، ده سال جلوگیری از اینکه این فکر مسموم در ذهن مردم برود.

مسلّم است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی مظلوم هستند، اما لازم نیست برای مظلومیت ایشان، ما کارهای ایشان را نفی کنیم.

این بنی امیّه هستند که به دنبال این هستند که در نهایت نعوذبالله بخاطر حرص به حکومت…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هر جایی که فرصت کردند از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کردند.

بخشش بی‌توقع

شاعری به نام «مَعتوق مَعتوق» که معاصر است، شعری گفته است که خیلی زیباست.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تلاش‌های خود را کردند، اما دوست و دشمن بی‌ادبی کردند، هر زمانی می‌فهمیدند که روزِ عطاء است، درِ خانه شلوغ بود، حتّی روز تشییع پیکر مبارکشان هم آنقدر مدینه شلوغ شد که می‌گفتند اگر چیزی از آسمان بیفتد، به زمین نمی‌رسد. یعنی اینقدر جمعیت ازدحام داشت. اما انگار باز هم آمده بودند که چیزی از امام بِکَنَند، چون وقتی به پیکر مطهّر حضرت جسارت شد هم مردم کاری نکردند.

قیدِ محبّتِ مادر که خوب بودنِ بچّه‌اش نیست، مادر بدون توقّع محبّت می‌کند، مادر ارزنی از محبّت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را ندارد…

«یا مُحْسِن! قَدْ اتاکَ الْمُسى‏ءُ»… ما هم امشب به درِ خانه‌ی شما آمده‌‌ایم… «ضَيْفُكَ بِبَابِكَ» «عُبَيْدُكَ بِفِنَآئِكَ»… «مِسْكِينُكَ بِبَابِكَ»… اینجا جایی است که راحت می‌گوییم گدای شما هستیم، بدون خجالت می‌گوییم، شما به ما واقف هستید، «وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ» مقابل شما قرار گرفته‌ام…

بخششِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بدون قید بود…

کسی نزد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمد که چیزی بگوید، حضرت متوجّه شدند، حضرت هرچه در اختیار داشتند به او دادند، کسی عرض کرد: آقا! او که هنوز چیزی نگفته است! حضرت فرمودند: تا چیزی نگفته است من دارایی که الآن در دست دارم را می‌دهم، اگر این شخص بخواهد در جمع آبروی خود را بگذارد و بیان کند، من چیزی معادلِ آبروی او ندارم که بدهم.

یکی از دردهای اجتماعی ما در روزگار معاصر، و نقدهای ما به سیاسیون این است که انسان‌ها را انسان حساب نمی‌کنند. آدم‌ها مهم هستند، آدم‌ها انسان هستند، آدم‌ها مهم هستند، آدم‌ها ابزار ما نیستند، اینطور نیست که اگر با من باشند خوب هستند و اگر با من نیستند بد هستند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: من چیزی که به اندازه‌ی شخصیت این شخص باشد ندارم که به او بدهم. اینکه هنوز نگفته است عطاء می‌کنم، این چیزی که دارم را می‌بخشم، اصلاً لازم نیست که تو حرفی بزنی، اصلاً نیاز نیست که مدح کنی یا شعری در منقبت من بگویی یا عرض حاجتی کنی، من همینطور می‌بخشم، بیشتر از این هم ندارم، اگر داشتم می‌دادم، این چیزی که دارم را بی‌توقع می‌دهم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در روایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به زُهد و تقوا مشهور بودند، اهل عبادت بودند، ان شاء الله فدای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بشوم…

بیت اول شاعر تند است، اما من مجبور هستم که از جایی شروع کنم، وگرنه نمی‌گفتم. می‌گوید:

مَا سَمِعْنَا مَیّتاَ قَدْ غِیْلَ قَبْلَهْ              نَهَشَتْ جُثْمَانَهُ سَبْعُونَ نَبْلَهْ

ما متوفایی که ترور کرده باشند و بعد به پیکر او هفتاد تیر بزنند را ندیده بودیم…

أَیُّ مَسْمُومٍ قَضَی مِنْ قَبْلِهِ               لَمْ یَزِدْهُ السَّمُّ آلَاماً وَ عِلَّهْ؟

تو آن کسی هستی که وقتی تو را مسموم کردند، سَم به دردهای تو اضافه نکرد…

آنقدر جگرِ تو را سوزانده بودند که سَم چیزی به جگرِ سوخته‌ی تو اضافه نکرد، تو را بیمارتر نکرد…

جَرَّعُوهُ غُصَصَ الهَمَّ وَ فِی              بَابِهِ کَمْ وَجَدَ المَهْمُومٌ سُؤْلَهْ

آنقدر هَمّ و مهموم کردن و دلسوزی و ناراحتی را جرعه جرعه در کام حضرت ریختند، این همان آقایی است که هر کدام از شما بیچاره و گرفتار و غمگین بودید، درِ خانه‌ی او برطرف می‌شد.

بِأبِی الْقَاذِفُ قَلْبَ الْمُصْطَفَی            قِطْعاً لَمَّا سَقَاهُ الشَّرْکُ غِلَّهْ

آن پاره‌های جگر تو نبود که در تشت می‌ریخت، تکّه‌های جگرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود…

اصل این است که تو وارثِ روزِ هجوم هستی، تو هرگز فراموش نکردی که او چگونه لگد زد…

روضه و توسّل به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

امام حسین علیه السلام بالای سرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمدند و دیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گریه می‌کنند…

حسن جان… چرا اینطور گریه می‌کنید؟

معمولاً مؤمنین با دلِ خوش از دنیا می‌روند، عمده‌ی شهدای کربلا (بجز حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه) با دل خوش از دنیا رفتند، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صورت خود را به صورت آن غلام سیاه گذاشت، آن غلام سیاه لبخندی زد و گفت: «مَنْ مِثْلِی؟»

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هنگام شهادت هم با جگر خونین رفتند…

امام حسین علیه السلام عرض کرد: برادر! چرا اینطور گریه می‌کنید؟…

خدایا! تو را به کرامت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه قسم می‌‌دهیم این جمله‌ی منسوب به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که در دعای عرفه به تو عرض می‌کنند «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَانّی اَراکَ» خدایا! من طوری از تو خشیّت داشته باشم که انگار تو را می‌بینم؛ امشب از ناحیه‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به ما روزی کن، خوف از خودت را از ناحیه‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به ما روزی کن.

امام حسین علیه السلام عرض کرد: حسن جان! چرا اینطور گریه می‌کنی؟

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: نمی‌دانم آیا خدا مرا قبول می‌کند یا نه…

گریه‌ی امام حسین علیه السلام شدّت گرفت، قدری با یکدیگر صحبت کردند، دوباره امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گریه کرد، امام حسین علیه السلام عرض کرد: برادر! چرا گریه می‌کنی؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: برای دوری از دوستان، تو تنها شدی…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند گریه کنند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: نه! لَا یَوْم کَیَوْمَکَ یَا أبَا عَبْدِالله…

این صحنه مرا به یاد آن صحنه‌ی غربتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دل شب می‌اندازد، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبر را را دلِ خونین کَند…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دوباره بدنِ خونین را بردند و تجهیز کردند و برگرداندند، به داخل قبر رفت، روی کفن را باز کرد، صورت زیبای برادر را روی خاک گذاشت، نگاه کردند و دیدند شانه‌های امام حسین علیه السلام می‌لرزد و گریه می‌کند…

‏فَلَیْسَ حَریبٌ مَنْ أصیبَ بِمالِهِ         وَلكِنَّ مَنْ واری أخاهُ حریبٌ

غارت‌زده آن کسی نیست که اموال او را ببرند، غارت‌زده من هستم که باید روی این صورت زیبا خاک بریزم…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه فتح، آیه 1

[5] مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، جلد 9 ، صفحه 130 (وَعَنْ أَبِي كَثِيرٍ قَالَ: كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: لَقَدْ سَبَّ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ عَلِيًّا سَبًّا قَبِيحًا رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: مُعَاوِيَةُ [يَعْنِي]: بْنَ حُدَيْجٍ، فَلَمْ يَعْرِفْهُ. قَالَ [نَعَمْ؛ قَالَ]: إِذَا رَأَيْتَهُ فَائْتِنِي بِهِ. قَالَ: فَرَآهُ عِنْدَ دَارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ، فَأَرَاهُ إِيَّاهُ قَالَ: أَنْتَ مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ؟ فَسَكَتَ فَلَمْ يُجِبْهُ ثَلَاثًا، ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ السَّابُّ عَلِيًّا عِنْدَ ابْنِ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ؟ أَمَا لَئِنْ وَرَدْتَ عَلَيْهِ الْحَوْضَ – وَمَا أُرَاكَ تَرِدُهُ – لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرًا حَاسِرًا عَنْ ذِرَاعَيْهِ، يَذُودُ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ عَنْ حَوْضِ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -[كَمَا تُذَادُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ عَنْ صَاحِبِهَا] قَوْلُ الصَّادِقِ الْمَصْدُوقِ مُحَمَّدٍ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -.)

[6] سوره مبارکه انسان، آیه 21 (عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا)

[7] صحيح مسلم ، جلد 4 ، صفحه 1871 (حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ – وَتَقَارَبَا فِي اللَّفْظِ – قَالَا: حَدَّثَنَا حَاتِمٌ وَهُوَ ابْنُ إِسْمَاعِيلَ – عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: يَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِي مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي» وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِي عَلِيًّا» فَأُتِيَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِي عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ} [آل عمران: 61] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»)