«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و حضرت سبط اکبر امام مجتبی صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عنوان کلّیِ بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است. به اندازهای که حوصلهی جلسه باشد، تلاش بر این است که سیرِ تاریخیِ تکوّن عقاید مطرح شود، یعنی چگونه عقاید مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به دست مردم رسیده است، چه مباحثی مطرح بوده است، اینها چگونه در ذهن مردم نضج گرفته است، نه اینکه چگونه تولید شده است؛ این مطالب از روز نخست در افکار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه هدی صلوات الله علیه بوده است، چگونه منتشر شده است.
اگر بحث میخواست صرفاً مباحث کلامی باشد، آنوقت باید بخاطر شرافت بحث از توحید آغاز میشد، اما بحث ما، مباحث صرفِ کلامی نیست که بگوییم توحید، آری یا خیر، ادلّهی توحید، مثلاً ادلّهی عقلی چیست. بعد به سراغ اسماء و صفات الهی برسیم و بگوییم آیا اسماء و صفات الهی توقیفی است یا توقیفی نیست، آیا در اینجا نقل جا دارد یا ندارد، قرآن کریم راجع به اسماء خدا چه بیان میکند و… بعد در فصول آخر به امامت برسد.
اما از نظر تاریخی، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، مسئله و اختلاف و دعوا که زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم ریشه داشت و سال گذشته به آن موضوع پرداختیم، بر سرِ حجّت بود، حجّت، معنای حجّت، چیستیِ حجّت، اوصافِ حجّت، که حجّت اول هم خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، و بعد هم تلاش برای اینکه حجّت بعدی تبیین شود.
از نخستین ایّام به این موضوع پرداخته میشد، تا پایان عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.
اولین اختلاف هم که بین امّت رخ داد، مسئلهی حجّت بود، یا حجّت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که «امام» است، بحث بر سرِ امامت بود.
اهمیّت موضوع امامت در شناخت ما از توحید
به قول شهرستانی که یک مورخ فرقهنگاری است، میگوید: «إِذْ ما سَلَّ سيفٌ فِي الْإِسْلَامِ عَلَى قَاعِدَةٍ دِينِيةٍ مِثْلَ ما سَلَّ عَلَى الْإِمامَةِ فِي كُلِّ زَمانٍ» مدام شمشیر از غلاف خود بیرون کشیده نشده است و خون ریخته نشده است، آنقدر که در مسئلهی امامت ریخته شده است.
از یک جهت «امامت» از «توحید» مهمتر است، آن هم از این جهت که فهمِ از معنای امام، اوصاف امام، و شخص امام، مستقیم در درک توحید اثر دارد. یعنی اینکه شما چه اوصافی برای خدای متعال قائل هستید، به نگاه شما به مسئلهی امامت برمیگردد، «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُمْ»،[4] نه اینکه بگوییم توحید اشرف معارف الهی نیست، اما این توحید به این موضوع وابسته است که شما چه نگاهی نسبت به حجّت دارید. برای همین «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُمْ»، «مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ» کسی که میخواهد خدای متعال را موحدانه بپرستد باید از شما بگیرد، اگر به جای دیگری برود چیزهای دیگری میگیرد، «مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ» کسی که آهنگ حرکت به سمت ربّ الأرباب کرده است باید به شما رو کند، همهی این عالم وجوه و وجه و جهات هستند، یا حقیقی و یا قلابی، اما آن وجهی که باید به سمت آن بیایند تا به خدا برسند، شما هستید.
یا اینکه امام باقر علیه السلام در حدیث دیگری فرمودهاند: «بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ»،[5] خدای متعال فقط و فقط با ما عبادت میشود، «بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ» خدای متعال فقط و فقط با ما شناخته میشود (آن اندازهای که میشود شناخت)، و همینطور… «يَا عَلِي! بِکَ يُعْرَفُ اَلْمُؤْمِنُون، بِکَ يُعْرَفُ اَلْهُدَی، بِکَ يُعْرَفُ اَلله»، مؤمن و هدایت و الله، در اینجاست.
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روی این موضوع سرمایهگذاری کرده است.
نتیجهی یک سال مطالعهی روایات نبوی
من حوالی سال هشتاد و شش روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در مدّت کمتر از یک سال، قریب به صد و هشتاد هزار روایت را دیدهام. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطلب دارد، برداشت انسان این است که هر کجا نشستهاند، به مناسبت یا بیمناسبت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است، وقتی بلند شدهاند به مناسبت یا بیمناسبت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است. یا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیزی فرمودهاند و یا راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیزی فرمودهاند.
کلاس خصوصیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
زمانی شما کلاسی برگزار میکنید، بر فرض مثال مدرسه دارید و بایستی کتب آموزش و پرورش را درس بدهید، اما اگر یک دانشآموز نابغهای داشتیم که این کتب را میدانست باید چکار کنیم؟ باید معلّم دیگری بیاوریم.
زمانی پدری یک پسرِ هفت هشت سالهی خود را به من معرّفی کرد و گفت که این بچه تا انتگرال را متوجّه میشود، یعنی ریاضی چهارم دبیرستان را میدانست، به دنبال کسی بود که به این پسربچه درس بدهد.
مسلّماً این بچه را که به دوم دبستان نمیبرند، چون میداند.
حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اصلاً کلمهی نابغه هم برای ایشان جسارت است، فقط به همین موضوع اشاره میکنم که همه برای ادّعای پیامبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از ایشان دلیل مطالبه میکردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: قبل از اینکه پیامبر نبی بشود، وقتی من او را میدیدم، نور نبوّت را در او میدیدم!
عجیبتر از این جمله این است که اصلاً چطور نور نبوّت را تشخیص میدادید که در ایشان ببینید؟
برای همین عرض میکنم که کلمهی نابغه هم جسارت است، نمیدانم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید از چه کلمهای استفاده کنم، «هَا عَلِیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر»!
به قول آن شاعرِ عظیم الشّأن میگوید هر شعری یک بیت الغزل دارد، یا بیت القصید دارد…
یَا وَاحِدَ الدُّنیَا وَ بَیتَ قَصِیدُهَا…
ای یگانهی دنیا و شاهبیت عالَمِ خلقت
غَايَةُ المَدحِ فِي عُلَاكَ ابتِدَاء لَيتَ شِعري مَا یَصنَعُ الشُّعَرَاء
انتهای حرفی که هر کسی بخواهد در مورد بگوید، اول کلام هم نیست! شاعرِ بیچاره چه بگوید؟
روایتی که سند نمیخواهد
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ»،[6] خدای متعال محافل و مجالس را با او تزئین کرده است.
اصلاً نیازی نیست که سندِ این روایت را ببینید، هر وقت راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف میزنید، حال جلسه تغییر پیدا میکند.
گاهی اوقات ما دو یا سه نفری با یکدیگر در کتابخانه با زبان روزه هستیم، وقتی حالمان از بحث و جفنگیات بعضی آقایان خیلی خراب است، ناگهان با یک کلام راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، احساس میکنیم که انرژی اتمی به ما وصل شده است.
من همیشه میگویم که این یک روایت سند نمیخواهد و محسوس است که «فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ»، خدای متعال محافل و مجالس را با او تزئین کرده است، وقتی نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میآید حال جلسه تغییر پیدا میکند.
ادامهی بحث «کلاس خصوصیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه »
حال من نمیدانم از چه کلمهای استفاده کنم، از کلمهی نابغه استفاده کنم یا کلمهی دیگری… به قول ابن ابی الحدید که میگوید: من هر لفظی را که با او دیگران را مدح میکنم، اگر بخواهم به تو بگویم، نسبت به تو بیادبی است.
أَأَقولُ فيكَ سُميدعٌ كَلاَّ وَلاَ حَاشَا لِمثلكَ أَنْ يُقالَ سُميدَعُ
آیا من بگویم تو شجاع هستی؟ معنای شجاعتِ بعد از تو، با شجاعتِ قبل از تو تفاوت دارد…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از نبوّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، نورِ نبوّت را میدیده است! حال باید ایشان را در کدام کلاس بنشانند؟
شما فرض کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدرسهای دارند، وقتی چنین شاگردی دارند که قبل از نبوّت، نور نبوّت، یعنی وحی را تشخیص میداده است، آن هم قبل از آنکه وحی نازل بشود، باید این شاگرد را در کدام کلاس بنشانند؟
برای همین ما در زیارت امام میگوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناظِرَ شَجَرَةِ طُوبی وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهی».
حال باید این آقا را در کدام کلاس بنشانند؟
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای او دو نوبت بصورت خصوصی جلسه داشت، یک مرتبه روز و یک مرتبه هم شب.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: وقتی به منزل همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرفتم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طوری مرا تحویل میگرفت که انگار مدّت طولانیای است که یکدیگر را ندیدهایم. بعضی از همسران هم حسادت میکردند. وقتی با یکدیگر صحبت میکردیم هم به این همسران خود میفرمودند به آن طرف بروید.
معارف ردهبندی دارد، «لَوْ عَلِمَ أبوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ»،[7]…
ولی وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانهی ما میآمدند، به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام میفرمودند که شما هم باشید.
اینکه سطح گفتگو چه بوده است را فقط خدا میداند، کسی که قبل از شروع، نور وحی را میدیده است!
قیاسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیادبی به محضر حضرت است اما…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر روز دو جلسهی خصوصی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشتند.
لذا اصلاً قیاسی صحبت کردن راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بیادبی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اما چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانست که روزگار بعد از پیامبر به سمتی میرود که بحث به این سمت میرود که آیا این علی بن ابیطالب میتواند مانند فلانی و فلانی حکومت را اداره کند یا نه، و گاهی هم میگفتند آنها بهتر میتوانند، برای همین مجبور بود که قیاس کند.
اگر عقل جامعه رشدیافته بود که در اصل این قیاس، بیادبی است.
انصافاً شأن من از دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه أجل است، اما هیچ وقت کسی نمیگوید فهم حضرت حجّت ارواحنا فداه خیلی از فهم کاشانی بالاتر است، هیچ دیوانهای اینطور حرف نمیزند، این کلام جسارت به امام زمان ارواحنا فداه است. هیچ کسی هم اینطور نمیگوید. در اینجا اینطور نمیگویند چون متوهّمی در این حد نداریم، اگر زمان کسی پیدا شود که در این حد متوهّم باشد، در آنجا هم مجبور هستند بگویند.
خلاصه اینکه کار به جایی رسید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانستند اولاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قیاس خواهد شد، ثانیاً یک جریان پُررنگ نفاقی هم بود که باید زمانی به آنها هم پرداخت.
مکتب تشیّع، بر خلاف سایرین، در فضای آزمایشگاهی بسر نبرده است!
شیعه از روز اول با توجّه به اینها با معارف پیش رفته است، یعنی تفاوتی از تفاوتهای مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با دیگران این است که ما در فضای آزمایشگاهی بسر نبردیم.
در فضای آزمایشگاهی فیزیک و شیمی، یک سری از عوامل و آیتمها را صفر تلقّی میکنند، مثلاً میگویند شتاب گرانش زمین را عدد ده در نظر بگیرید، فشار هوا را فلان اندازه درنظر بگیرید، اصطعکاک را در نظر نگیرید. برای چه این کار را میکنند؟ برای اینکه مسئله ساده بشود تا دانشآموز بتواند مسئله را حل کند، تا کم کم آموزش ببیند که بتواند مثلاً موشکِ نقطهزن بسازد. اما وقتی که بخواهد موشکِ نقطهزن بسازد که نمیتواند این عوامل را درنظر نگیرد.
دیگران چون فضای زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را آزمایشگاهی درنظر میگیرند، یعنی حسدِ حسود و نفاقِ منافق و کبرِ متکبّر را درنظر نمیگیرند، میگویند اصحاب پیامبر همه عادل بودند؛ نتایج آزمایشگاهیِ این موضوع فقط برای تمرین خوب است.
در عالم واقع حسودی هست، حسودی هست که آن خانم بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جیغ میزد و میگفت که چرا علی را از پدرم بیشتر دوست داری؟
ضمن اینکه این حسودی حرام است.
حسودی در دل حرام نیست، ان شاء الله خدای متعال ما را از این بیماری نجات بدهد.
بیماری یعنی چه؟ یعنی من میبینم که شاعری مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواند، نمیگویم الحمدلله که زبان دیگری هم باز است و بهتر از من هم میگوید. اما زمانی هست که نعوذبالله، پناه بر خدا، در دل خود نمیتوانم تحمّل کنم. باید ضجّه بزنیم که اینجای کار اصلاح شود. اما اگر به زبان بیاید که حرام است.
این شخص حسودی داشت، دیگری دزدی داشت، دیگری به ناموس مردم چشم داشت، اینجا که فضا آزمایشگاهی نیست، میخواهید بعداً حکومت را در اختیار طرف بدهید! این موضوع از موشکسازی بالاتر است، چون اگر بعد از پیامبر خیلی چیزها اتفاق بیفتد به سنّتها و بدعتها تبدیل میشود و هزار سال فکر را جابجا میکند.
چرا فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سلبی بیان میکنیم؟
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مجبور بود که بسیاری از اوقات فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قیاسی نسبت به دیگران بگوید، سلبی بگوید، یعنی مثلاً بفرماید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میایستد و دیگری فرار میکند.
بویژه که در روزگاری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتواند منافق را آشکار کند، چون جنگ داخلی رخ میدهد…
اگر در جمع ما یک عامل انتحاری باشد، من داد بزنم که فلان شخص عامل انتحاری است، مسلّماً او خودش را منفجر میکند و کار تمام میشود. اینکه من زودتر بگویم که هنر نیست، چون اینطور انسانهای زیادی را به کشتن دادهام! باید این عامل انتحاری را بیرون از جمع ببریم که خطر کم بشود. باید طوری او را فاش کرد که نتواند ضربه بزند.
لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میتوانست بعد از اینکه آیه صریح قرآن کریم راجع به یک یا دو همسر ایشان نازل شد، آنها را محاکمه کند. اما در اینصورت جنگ داخلی و هزار مشکل دیگر درست میشد.
برای همین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید کاری میکرد که معلوم بشود این شخص کیست.
حکیم کاری میکند و طرف را در فضایی میبرد که پای او بلغزد و خود را افشاء کند.
به اینجا رسیدیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی را فرماندهی روز خیبر کرد که سابقهی نکول و فرار داشتند، هم قبل از خیبر، هم در خیبر، هم بعد از خیبر (یعنی در حنین). اگر شما باشید آیا این کار را میکنید؟
فرار از جنگ به مراتب بالاتر از دزدی است، آیا شما کسی که چهار مرتبه محکومیت قضایی دارد را بعنوان صندوقدار مغازهتان انتخاب میکنید؟ آیا ماشین خودتان را به یک سارق امانت میدهید؟
پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید کسانی را فرماندهی خیبر انتخاب کند که قطعاً شجاعتر از اینها بغیر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود؟ علّت این بود که باید اینها معلوم میشدند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینها را فرستاد که برگردند، که بعدها بخاری و مسلم و امثال اینها، مجبور شود این قسمت را تقطیع کنند و بگویند پیامبر اکرم فرمود که فردا پرچم را به یک مرد میدهیم، که صرفاً یک فضیلت باشد. بخاری و مسلم هم نقل کردند که فردا پرچم را به یک مرد میدهیم که او خدا و رسول را دوست دارد، خدا و رسول هم او را دوست دارند، این شخص فتح میکند؛ این قسمت هم که «فرار نمیکند و کرّار است» هم حذف کردند!
امروز جریانی در جامعهی ما میگویند فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سلبی نگویید، یعنی مانند بخاری بگویید، یعنی خیانت کنید.
فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سلبی فرمودهاند، هم ائمه سلبی فرمودهاند، هم هر عالمی که رسیده است سلبی گفته است، هم هر شاعر شیعه سلبی سروده است.
جلسهی گذشته شعری را خواندم که دیدید گفت فلانی فرار کرد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستاد.
تو که میگویی فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سلبی نگو، اگر منظور تو از سلبی نگو این است که فحش نده، که ما اصلاً فحش نمیدهیم، واقعیت این است که حیف است به بعضیها فحش بدهی، چیزی ندارم که بگویم!
محمد بن ابی بکر فکرهای خود را کرد و به معاویه نوشت: «أَنْتَ أَنْتَ»،[8] تو خیلی تو هستی، در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم گفت: «وَ هُوَ هُوَ»، علی هم علی است! چیز دیگری ندارم بگویم!
ما اصلاً فحش نمیدهیم، برای چه باید فحش بدهیم؟ این موضوع که اصلاً مفید به مقصودمان نیست، اصل این کار هم نیستیم.
ولی اگر منظور تو از «سلب» این است که نگویم این فضیلت برای یک نفر هست و برای دیگری نیست، این شیوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و شعرایی است که اشعار خودشان را در محضر ائمه علیهم السلام خواندهاند و تجلیل شدهاند، و تو در حال گمراه کردن هستی.
جلوتر عرض میکنم که امام زین العابدین صلوات الله علیه شیوهای شبیه به این را بشدّت توبیخ کردند.
به اینجا رسید که عرض کردم اینها رفتند و برگشتند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فردا پرچم را به یک مرد میدهم.
قصیدهی «سیّد حِمیَری» دربارهی فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خندق
جلسهی گذشته در محضر منبر «عبدی کوفی» بودیم که در محضر ائمه علیهم السلام خواندهاند، در این جلسه هم پای منبر «سیّد حِمیَری» هستیم.
«سیّد حِمیَری» دو هزار قصیده داشته است، بعضی از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مانند «مروان بن ابی حفصه» ملعون میگفتند «لِکُلِّ بَیتٍ سُبحَانَ الله» باید برای هر بیت «سبحان الله» گفت. برخی مانند «دارَ قُطنِی» که از علمای تراز اول عامّه هستند و نقد به بخاری هم دارد و حوالی سال 385 از دنیا رفته است، دو هزار قصیدهی «سیّد حِمیَری» را حفظ کرده بوده است. ولی امروز شاید دویست قصیده هم از این قصاید نمانده است.
یکی از آرزوهای ما این است که در این نسخ خطی جستجو کنیم و اینها را پیدا کنیم. فقط در کتاب «مَثالب النواصب» ابن شهرآشوب، شاید هفتصد بیت از «سیّد حِمیَری» هست که شاید صدها بیت آن در هیچ جای دیگری نیست.
«سیّد حِمیَری» دو هزار قصیده را بر چهار تقسیم کرده بود که هر دختر او پانصد قصیده را حفظ کند، یک نفر از دختران ایشان هم همهی آنها را حفظ بود.
متأسفانه بیحال ما و مشکلات و کتابسوزی و ترس و تقیّه، باعث شد که خیلی از این قصیدهها از بین برود.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از دو قصیدهی «سیّد حِمیَری» تجلیل کردهاند و دستور به حفظ میدادند. بین شعرای شیعه و علمای تراز یک شیعه، این دو قصیده را تبرکاً میخواندند، بلکه این قصاید را شرح میکردند.
این قصیدهای که الآن برای شما میگویم، سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در دورانی که رئیس مذهب است، مرجع علی الاطلاق شیعه است، کتب فقهی و عقایدی خود را نوشته است، کتاب را شرح کرده است.
عالم تراز یک که شرح شعر انجام نمیدهد، ادبیات برای اوایل طلبگی است.
فاضل هندی که نابغهی دوران است و الآن در تخته فولاد اصفهان دفن است، کتاب «کشف اللثام» را دارد و انسان مهمّی است، قصیدهی دیگر «سیّد حِمیَری» را شرح کرده است.
بزرگان زیادی این کار را کردهاند، آقاحسین خوانساری، ملاصالح برغانی، علمای تراز یک، مراجع علی الاطلاق عصر در هر دورهای، این دو قصیده را شرح کردهاند.
من این ابیات را از روی شرح سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه میخوانم. قصیده برای دوران ائمه علیهم السلام است، اگر اینها از ائمه علیهم السلام میشنیدند که مثلاً این شیوهی مدح نیست، مدح را تغییر میدادند.
اینطور شروع میکند:
وَلَهُ بِخَیبَرَ – إذْ دَعَاهُ لِرَایَةٍ رُدَّتْ عَلَیْهِ هُنَاکَ – أَکْرَمُ مَنْقَبِ
آن زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا زد تا پرچم را به او بسپارد، پرچم را از دیگریها گرفت و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگرداند، این یک منقبت عظیم است.
إذْ جَاءَ حَامِلُهَا، فَأَقْبَلَ مُتْعَباً یَهوِی بِهَا العَدَوِیُّ، أوْ کالمُتْعَبِ
آن زمانی که یک نفر از آن قبلیها پرچم را گرفت، هنوز نرفته خسته بود، انگیزه نداشت، عمر پرچم را پرت کرد، انگار که نفس کم آورده بود!
یَهوِیْ بِهَا، وَ أخو الیَهُودِ یَشُلُّهُ کَالثَّوْرِ وَلَّی مِنْ لَوَاحِقِ أَکْلُبِ
پرچم را پرت کرد، مَرحَب کمر هیمنهی او را شکسته بود. مانند بهائمی که از گرگها فرار میکنند، فرار کرد…
غَضِبَ النَّبِیُّ لَهَا، فَأَنَّبَهُ بِهَا وَدَعَا أَخَا ثِقَةٍ لِکُهْلٍ مُنْجِبِ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی خشمگین بود، چون نباید پرچم اسلام به زمین میخورد…
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه، استاد آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه، در مورد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام میگوید:
قَامَ بِحَمْلِ رَأیَةِ التّوْحِیدِ حَتّی هَوَی مِنْ أمَدِ الحَدِیدِ
پرچم توحید را گرفت و بلند کرد، اما با اینکه یک نفر بود دیگر روی زمین نگذاشت! تا اینکه با آن ضربهی مرگبار کار تمام شد. با اینکه یک نفر بود، با اینکه رفته بود آب بیاورد و دست دیگر به مشک بود!
غَضِبَ النَّبِیُّ لَهَا، فَأَنَّبَهُ بِهَا وَدَعَا أَخَا ثِقَةٍ لِکُهْلٍ مُنْجِبِ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی خشمگین بود، چون نباید پرچم اسلام به زمین میخورد… پیامبر از غیرت توحیدی نتوانست تا صبح بخوابد، آنها را توبیخ کرد، و آن برادری که میشد به او تکیه کرد را صدا زد، آن مردِ مردان را!
رَجُلاً کِلَا طَرَفَیْهِ مِنْ سَامٍ، وَ مَا حَامٌ لَهُ بَابٍ، وَ لَا بِأَبِی أَبِ
آقایی را صدا زد که از طرف پدر و مادر پاکزاده بود…
سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه میفرمایند که اینجا طعنه زده است.
مَنْ لَا یَفِرُّ، وَ لَا یُرَی فِیْ نَجْدَةٍ إِلَّا وَ صَارِمُهُ خَضِیْبُ المَضْرَبِ
پرچم را به کسی داد که فرار نمیکند، در هیچ نبردی دیده نشد مگر اینکه هرچه جلوتر میرفت، این شمشیر سرختر میشد و خضابشده بود.
فَمَشَی بِهَا قِبَلَ الیَهُوْدِ، مُصَمِّماً یَرْجُوْ الشَّهَادَةَ، لَا کَمَشْیِ الأنْکَبِ
وقتی به همان یهودی (مَرحَب) رسید، در نهایت مصمم بودن به سمت او رفت، کسی که میخواهد شهید بشود فرار نمیکند. میرود که پیروز بشود، یا بالاتر از پیروزی، یعنی شهید بشود.
تَهْتَزُّ فِی یُمْنَی یَدَیْ مُتَعَرِّضٍ لِلْمَوْتِ، أَرْوَعَ فِیْ الکَرِیْهَةِ، مِحْرَبِ
چرا آن دیگری پرچم را به زمین پرت کرد؟ برای اینکه معلوم نشود فرمانده کیست. چون مَرحَب برای انتقام از دین، فرمانده را میزند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نه تنها پرچم را پرت نکرد، بلکه پرچم را میچرخاند، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیچارهی کشته شدن در راه پیامبر است، مشکل اینجاست که زور کسی به حضرت نمیرسید، وگرنه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میرفت که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جان بدهد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از اُحُد که آنقدر ضربه خورده بود، وقتی چشمان مبارک خود را باز کرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: پس چرا من شهید نشدم؟
مسلّماً این شخص فرار نمیکند.
درخشش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خیبر
حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از خیبر بقدری نامساعد بود که سلمان و ابوذر او را برای راه رفتن یاری میکردند، این شدّت بیماری برای چه بود؟ احتمالاً برای این بود که بعداً کسی نگوید که علی بود و فرمانده شدیم، ولو اینکه فرار کردیم!
حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طوری بود که امکان نبرد رفتن نداشت، دیگران رفتند و احوالشان معلوم شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا زد و دست بر چشمان مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشید و او را به میدان فرستاد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای اینکه کشته کم شود، وقتی مَرحَب را شکست داد، درِ قلعه را کَند، وقتی درِ قلعه را کَند، اینها فهمیدند که نمیتوانند مقاومت کنند، فرار کردند و تسلیم شدند.
این هم از آقاییِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نمیخواستند زور بازوی خود را نشان بدهند.
لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم در خیبر و هم در خندق فرمودند که «قَتَلَهُ اللهُ بِیَدِی» خدا میخواست به دست من او را بُکُشَد.
يَا قَالِعَ الْبَابِ الَّذِي عَنْ هَزَِّهِ عَجَزَتْ أكُفٌّ أرْبَعُونَ وَأرْبَعُ
ای کسی که دری را کندی که چهل و چهار نفر نتوانستند آن در را جدا کنند…
ان شاء الله حضرت امشب به ما هم نگاه کنند و اغیار را از دل ما بِکَنَد.
نگاهی به همهی انبیاء
این روایتی که میخوانم از یک جزء حدیثیِ قدیمی است، کتابت آن برای قرن ششم است، در ظاهریّه (سوریه فعلی) نگهداری میشود.
«انس بن مالک» میگوید: پیامبر اکرم روز فتح خیبر این کار را کرد و البته «إِذَا أَرَادَ أَنْ يَشْهَر عَلِيًّا فِي مَوْطِنٍ»[9] هر وقتی که میخواست علی را معرّفی کند اینطور میگفت: (یعنی یک مرتبه این کار را نکردند و تکرار داشت) «علا عَلَى رَاحِلَتِهِ» علی را روی مرکب خود میبرد و میفرمود روی مرکب بایست، «وأَمَرَ النَّاسَ أَنْ يَنْخَفِضُوا دُونَهُ» که مردم پایین باشند و کسی بالاتر قرار نگیرد، «وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شهر عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ خَيْبَرَ» یکی از آنجا هم در خیبر بود، فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي خَلْقِهِ» اگر کسی میخواهد خلقتِ بینظیرِ آدم را نگاه کند، «وَأَنَا فِي خُلْقِي» اگر کسی میخواهد «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»[10] را ببیند، «وَإِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خَلّتهِ» اگر کسی میخواهد ببیند خلیل اللهیِ ابراهیم چیست، «وَإِلَى مُوسَى فِي مُنَاجَاتِهِ» اگر کسی بخواهد ببیند که کوه طور و مناجات چه بود، «وَإِلَى يَحْيَى فِي زُهْدِهِ»، یعنی آنچه همهی انبیاء در اوج دارند، «وَإِلَى عِيسَى فِي سُنَنِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».
«إِذَا خَطَرَ مِثْلَ الصَّقْرِ كَأَنَّمَا يَنْقَلِعُ مِنْ صَخْر أَوْ يَنْحَدِرُ مِنْ صَبَبٍ» علی فرار نمیکند، هر جایی که خطری برای اسلام باشد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند باز شکاری میآید، مانند بهمن که باسرعت از کوه سقوط میکند، خودش را باسرعت به خطر میرساند.
فرزندانتان را با حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسنجید
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ امْتَحِنُوا بِحُبِّهِ أوْلادَكُمْ» ای مردم! فرزندانتان را با حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسنجید، «فَإِنَّ عَلِيًّا لا يَدْعُو إِلَى ضَلالَةٍ» او کسی را به گمراهی دعوت نمیکند، «وَلا يَبْعُدُ عَنْ هُدًى» هیچ وقت از هدایت دور نمیشود، «فَمَنْ أَحَبَّهُ فَهُوَ مِنْكُمْ» اگر دوست میداشت بدانید از شماست، «وَمِنْ أَبْغَضَهُ فَلَيْسَ مِنْكُمْ» و اگر از او بدش میآمد بدانید که از شما نیست.
«انس بن مالک» در ادامه میگوید: «فَكَانَ الرَّجُلُ مِنْ بَعْدِ يَوْمِ خَيْبَرَ» بعد از روز خیبر، «يَحْمِلُ وَلَدَهُ عَلَى عَاتِقِهِ» پدر فرزند خود را روی دوش خود میگرفت، «ثُمَّ يَقِفُ عَلَى طَرِيقِ عَلِيٍّ» و بر سرِ راهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میایستاد، «فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ تَوَجَّهَ بِوَجْهِهِ تِلْقَاءَهُ , وَأَوْمَأَ بِإِصْبَعِهِ أيْ بُنَيَّ تُحِبُّ هَذَا الرَّجُلَ الْمُقْبِلَ؟» به فرزند خود اشاره میکرد و از فرزند خود سؤال میکرد که آیا این مرد را دوست داری؟ «فَإِنْ قَالَ الْغُلامُ: نَعَمْ، قَبَّلَهُ» اگر پاسخ مثبت بود او را میبوسید، «وَإِنْ قَالَ: لا، خَرَقَ بِهِ الأَرْضَ وَقَالَ لَهُ: الْحَقْ بِأُمِّكَ، وَلْتَلْحَقْ أُمُّكَ بِأَهْلِهَا» اگر پاسخ منفی بود او را روی زمین میانداخت و میگفت به مادرت ملحق شود و مادرت هم به اهلش! «وَلا حَاجَةَ لِي فِيمَنْ لا يُحِبُّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ» کسی که علی بن ابیطالب را دوست ندارد نمیخواهم.
این فقط روایات عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست.
«ابنُ الجَزَری» احتمالا سال 833 از دنیا رفته است، او از بزرگترین علمای علم قرائت است، محدّث هم هست، کتابی به نام «أسنی المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبيطالب كرماللهوجهه» دارد.
وقتی او این روایت را نقل میکند که فرزنداتان را با حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسنجید، میگوید امروز (یعنی قرن 8 و 9) در قبیلهی ما این موضوع رایج است.
«شمس الدّین ابن الجزری» استاد اساتید علم قرائت، محدّث برجسته که صاحب کتب زیادی است، میگوید این موضوع امروز در قبیلهی ما جاری است.
ان شاء الله خدای متعال وهابیت را لعنت کند که خیلی از اینها را از بین بردهاند و اجازه ندادهاند به گوش دیگران برسد.
لذا «صفی الدّین حلّی» که شاعر مهم قرن هشتم است، چند بیت گفته است که بنده هم با همین ابیات کلام خود را ختم خواهم کرد.
«صفی الدّین حلّی» شاعر بیت معروف زیر است:
جُمِعَتْ فی صِفاتِکَ الاْضْدادُ فَلِهَذا عَزَتْ لَکَ الاْنْدادُ
صفات ضد همه در تو جمع است، کسانی که میخواهند با تو رقابت کنند بیچاره شدهاند.
خُلُقٌ یُخْجِلُ النَسیمَ مِنَ اللُطْفِ وَ بَأْسٌ یَذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ
اخلاق تو از نسیم بهاری لطیفتر، هنگام جنگ طوری است که کوهها آب میشوند.
این قصیدهی او که راجع به همین موضوع است اینطور گفته است:
أمِيرَالمُؤْمِنِينَ أرَاكَ لَمَّا ذُكِرْتُكَ عِنْدَ ذِي حَسَبٍ صَغَى لِي
یا امیرالمؤمنین! من تو را اینطور فهمیدم، وقتی که هر حلالزادهای، انسانِ مفیدی، شیعهزادهای، مؤمنزادهای، با حَسَبی، مرا میبیند، جذب من میشود. چون من مدح تو را میگویم.
وَإنْ كَرَّرْتُ ذِكْرَكَ عِنْدَ نَغْلٍ تَكَدّرَ سِرُّهُ وَبَغَى قِتَالِي
اگر بخواهم نام تو را برای ناپاکزادهها بِبَرَم، باطن خودشان را فاش میکنند و میگویند اگر بتوانم سر از تن او جدا میکنم.
یعنی درواقع میگوید من امتحان کردهام، وقتی مدح تو را میگویم عدّهای میخواهند به قربان من بروند و عدّهای دیگر میخواند مرا بکشند.
فَصِرْتُ إذَا شَكَكْتُ بِأصْلِ أمرِئٍ ذَكَرْتُكَ بِالْجَمِيلِ مِنَ المَقالِ
اگر من بخواهم دوست خودم را پیدا کنم و شک داشته باشم، این کار را میکنم، نام تو را میبرم.
فَلَیْسَ یُطِیقُ سَمْعَ ثَنَاكَ إلّا كَرِيمُ الأصْلِ مَحْمُودُ الخِصَالِ
کسی نمیتواند فضائل تو را بشنود و تحمّل کند، مگر كَرِيمُ الأصْل و مَحْمُودُ الخِصَال.
فَهَا أنَا قَدْ خَبَّرْتُ بِكَ البَرَايَا فَأنْتَ مَحَكَّ أوْلَادِ الحَلَالِ
من مردم را با تو امتحان کردم، تو محکِ اولادِ حلال هستی.
مظلومتر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
ما که محبّت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نداریم! یا امام حسن! اینها را گفتم بلکه جلب توجّهی کرده باشم…
حضرت امّ المؤمنین امّ سلمه سلام الله علیها خیلی امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دوست داشت. مدام این دو بزرگوار را نزد خود میبرد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: من میدانم امّ سلمه خیلی فرزندان مرا دوست دارد، ولی من نمیتوانم دوریِ فرزندانم را تحمّل کنم.
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را گرفت و به بازار برد، فرمود: هر روایتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به من شنیدهاید و بَه بَه گفتهاید، من همهی آنها را در مورد حسن میگویم.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک علی بن ابیطالب سلام الله علیه است، ولی مظلومتر!
در صلوات امام حسن عسکری صلوات الله علیه برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دارد که «عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیتَ شَهِیداً» مظلوم زندگی کردی و شهید شدی.
نحوهی بخششِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه
وقتی انسانها میخواهند ببخشند، حتّی انسانهای خوب هم فکر میکنند کاری کردهاند، اما وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میخواست ببخشد، انگار که چیزی گرفته باشد خوشحال میشد، به قول آن شاعر میگفت:
يُعْطِي وَيَبْسَمُ يَوْمَ النَّدَى كَرَماً فَالْوَجْهُ مِنْهُ طَلِيقٌ وَالْعَطَاءُ هَنِي
وقتی عطاء میکرد طوری لبخند به لب داشت، روزی که درِ خانهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شلوغتر بود، حالِ حضرت بهتر بود.
ان شاء الله خدای متعال شما را مبتلا نکند که به درِ خانهی کسی بروید، اگر انسان به درِ خانهی کسی برود خیلی منفعل میشود.
اما شاعر میگوید: اما گداهای درِ خانهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با یک خوشحالی برمیگشتند. برای همین موضوع این عطایی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میبخشیدند گوارا بود.
نبیرهی شهید ثانی میگوید:
ثَوْباً لَبِسْتَ مِنَ الإمَامَةِ ثَانِياً عَنْ فَضْلِ حَيْدَرَ فِي الْأنَامِ تُحَدِّثُ
تو لباس امامت را برای مرتبهی دوم به تن کردی، خدای متعال قبای امامت را برای دوم به تنِ تو کرد، تا تو بیایی و بگویی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که بود. چون تو خلوتِ او را دیده بودی، چون تو تکریمِ مادرت نسبت به او را دیده بودی.
میگوید تو آنقدر کریم بودی که به احدی دست رد نزدی، حتّی به تیرهایی که به سمتِ تابوت تو میآمدند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] زیارت جامعه کبیره
[5] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۱۴۵ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلصَّلْتِ عَنِ اَلْحَكَمِ وَ إِسْمَاعِيلَ اِبْنَيْ حَبِيبٍ عَنْ بُرَيْدٍ اَلْعِجْلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى .)
[6] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۸ (حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُمْرُوسٍ اَلْهَمَدَانِيُّ بِهَمَدَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ اَلْحَسَنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْقَحْطَبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ اَلْحَكَمِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْأَوْزَاعِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ كَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِي اَلْأَرْضِ وَ فِي اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْيَا كَالْقَمَرِ بِاللَّيْلِ فِي اَلْأَرْضِ أَعْطَى اَللَّهُ عَلِيّاً مِنَ اَلْفَضْلِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلْفَهْمِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ شَبَّهْتُ لِينَهُ بِلِينِ لُوطٍ وَ خُلُقَهُ بِخُلُقِ يَحْيَى وَ زُهْدَهُ بِزُهْدِ أَيُّوبَ وَ سَخَاهُ بِسَخَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَهْجَتَهُ بِبَهْجَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ قُوَّتَهُ بِقُوَّةِ دَاوُدَ لَهُ اِسْمٌ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ فِي اَلْجَنَّةِ بَشَّرَنِي بِهِ رَبِّي وَ كَانَتْ لَهُ اَلْبِشَارَةُ عِنْدِي عَلِيٌّ مَحْمُودٌ عِنْدَ اَلْحَقِّ مُزَكًّى عِنْدَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ خَاصَّتِي وَ خَالِصَتِي وَ ظَاهِرَتِي وَ مِصْبَاحِي وَ جَنَّتِي وَ رَفِيقِي آنَسَنِي بِهِ رَبِّي فَسَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لاَ يَقْبِضَهُ قَبْلِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَقْبِضَهُ شَهِيداً بَعْدِي أُدْخِلْتُ اَلْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ حُورَ عَلِيٍّ أَكْثَرَ مِنْ وَرَقِ اَلشَّجَرِ وَ قُصُورَ عَلِيٍّ كَعَدَدِ اَلْبَشَرِ – عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً فَقَدْ تَوَلاَّنِي حُبُّ عَلِيٍّ نِعْمَةٌ وَ اِتِّبَاعُهُ فَضِيلَةٌ دَانَ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ حَفَّتْ بِهِ اَلْجِنُّ اَلصَّالِحُونَ لَمْ يَمْشِ عَلَى اَلْأَرْضِ مَاشٍ بَعْدِي إِلاَّ كَانَ هُوَ أَكْرَمَ مِنْهُ عِزّاً وَ فَخْراً وَ مِنْهَاجاً لَمْ يَكُ فَظّاً عَجُولاً وَ لاَ مُسْتَرْسِلاً لِفَسَادٍ وَ لاَ مُتَعَنِّداً حَمَلَتْهُ اَلْأَرْضُ فَأَكْرَمَتْهُ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَطْنِ أُنْثَى بَعْدِي أَحَدٌ كَانَ أَكْرَمَ خُرُوجاً مِنْهُ وَ لَمْ يَنْزِلْ مَنْزِلاً إِلاَّ كَانَ مَيْمُوناً أَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلْحِكْمَةَ وَ رَدَّاهُ بِالْفَهْمِ تُجَالِسُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ لاَ يَرَاهَا وَ لَوْ أُوحِيَ إِلَى أَحَدٍ بَعْدِي لَأُوحِيَ إِلَيْهِ فَزَيَّنَ اَللَّهُ بِهِ اَلْمَحَافِلَ وَ أَكْرَمَ بِهِ اَلْعَسَاكِرَ وَ أَخْصَبَ بِهِ اَلْبِلاَدَ وَ أَعَزَّ بِهِ اَلْأَجْنَادَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ يُزَارُ وَ لاَ يَزُورُ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلْقَمَرِ إِذَا طَلَعَ أَضَاءَ اَلظُّلْمَةَ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ أَنَارَتْ وَصَفَهُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ مَدَحَهُ بِآيَاتِهِ وَ وَصَفَ فِيهِ آثَارَهُ وَ أَجْرَى مَنَازِلَهُ فَهُوَ اَلْكَرِيمُ حَيّاً وَ اَلشَّهِيدُ مَيِّتاً.)
[7] رجال الکشّی، جلد ۱ ، صفحه ۴۷ ، حدیث ۲۳.
[8] الاحتجاج ، جلد ۱ ، صفحه ۱۸۳ (و كتب محمد بن أبي بكر إلى معاوية احتجاجا عليه بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ إِلَى اَلْغَاوِي مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَى أَهْلِ طَاعَةِ اَللَّهِ مِمَّنْ هُوَ أَهْلُ دِينِ اَللَّهِ وَ أَهْلُ وَلاَيَةِ اَللَّهِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ بِجَلاَلِهِ وَ سُلْطَانِهِ خَلَقَ خَلْقاً بِلاَ عَبَثٍ مِنْهُ وَ لاَ ضَعْفٍ بِهِ فِي قُوَّةٍ وَ لَكِنَّهُ خَلَقَهُمْ عَبِيداً فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ وَ غَوِيٌّ وَ رَشِيدٌ ثُمَّ اِخْتَارَهُمْ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ وَ اِصْطَفَى وَ اِنْتَجَبَ مِنْهُمْ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اِصْطَفَاهُ لِرِسَالَتِهِ وَ اِئْتَمَنَهُ عَلَى وَحْيِهِ فَدَعَا إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ وَ أَنَابَ وَ أَسْلَمَ وَ سَلَّمَ أَخُوهُ وَ اِبْنُ عَمِّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَصَدَّقَهُ بِالْغَيْبِ اَلْمَكْتُومِ وَ آثَرَهُ عَلَى كُلِّ حَمِيمٍ وَ وَقَاهُ مِنْ كُلِّ مَكْرُوهٍ وَ وَاسَاهُ بِنَفْسِهِ فِي كُلِّ خَوْفٍ وَ قَدْ رَأَيْتُكَ تُسَاوِيهِ وَ أَنْتَ أَنْتَ وَ هُوَ هُوَ اَلْمُبَرِّزُ وَ اَلسَّابِقُ فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ أَنْتَ اَللَّعِينُ بْنُ اَللَّعِينِ لَمْ تَزَلْ أَنْتَ وَ أَبُوكَ تُبْغَضَانِ وَ تَبْغِيَانِ فِي دِينِ اَللَّهِ اَلْغَوَائِلَ وَ تَجْتَهِدَانِ عَلَى إِطْفَاءِ نُورِ اَللَّهِ تَجْمَعَانِ اَلْجُمُوعَ عَلَى ذَلِكَ وَ تَبْذُلاَنِ فِيهِ اَلْأَمْوَالَ وَ تُحَالِفَانِ عَلَيْهِ اَلْقَبَائِلَ عَلَى ذَلِكَ مَاتَ أَبُوكَ وَ عَلَيْهِ خَلَفْتَهُ أَنْتَ فَكَيْفَ لَكَ اَلْوَيْلُ تَعْدِلُ عَنْ عَلِيٍّ وَ هُوَ وَارِثُ عِلْمِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ أَوَّلُ اَلنَّاسِ لَهُ اِتِّبَاعاً وَ آخِرُهُمْ بِهِ عَهْداً وَ أَنْتَ عَدُوُّهُ وَ اِبْنُ عَدُوِّهِ فَتَمَتَّعْ بِبَاطِلِكَ مَا اِسْتَطَعْتَ وَ تَبَدَّدْ بِابْنِ اَلْعَاصِ فِي غَوَايَتِكَ فَكَأَنَّ أَجَلَكَ قَدِ اِنْقَضَى وَ كَيْدَكَ قَدْ وَهَى ثُمَّ تَسْتَبِينُ لَكَ لِمَنْ تَكُونُ اَلْعَاقِبَةُ اَلْعُلْيَا وَ اَلسَّلاٰمُ عَلىٰ مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدىٰ فَأَجَابَهُ مُعَاوِيَةُ هَذَا إِلَى اَلزَّارِي عَلَى أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ سَلاَمٌ عَلَى أَهْلِ طَاعَةِ اَللَّهِ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ مَا اَللَّهُ أَهْلُهُ فِي قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِهِ مَعَ كَلاَمٍ أَلَّفْتَهُ وَ رَصَفْتَهُ لِرَأْيِكَ فِيهِ وَ ذَكَرْتَ حَقَّ عَلِيٍّ وَ قَدِيمَ سَوَابِقِهِ وَ قَرَابَتَهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نُصْرَتَهُ وَ مُوَاسَاتَهُ إِيَّاهُ فِي كُلِّ خَوْفٍ وَ هَوْلٍ وَ تَفْضِيلَكَ عَلِيّاً وَ عَيْبَكَ لِي بِفَضْلِ غَيْرِكَ لاَ بِفَضْلِكَ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي صَرَفَ ذَلِكَ عَنْكَ وَ جَعَلَهُ لِغَيْرِكَ وَ قَدْ كُنَّا وَ أَبُوكَ مَعَنَا فِي زَمَنِ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَرَى حَقَّ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَزِماً لَنَا وَ سَبْقَهُ مُبَرِّزاً عَلَيْنَا فَلَمَّا اِخْتَارَ اَللَّهُ لِنَبِيِّهِ مَا عِنْدَهُ وَ أَتَمَّ لَهُ مَا وَعَدَهُ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ – وَ كَانَ أَبُوكَ وَ فَارُوقُهُ أَوَّلَ مَنِ اِبْتَزَّهُ وَ خَالَفَهُ عَلَى ذَلِكَ وَ اِتَّفَقَا ثُمَّ دَعَوَاهُ على [إِلَى] أَنْفُسِهِمَا فَأَبْطَأَ عَلَيْهِمَا فَهَمَّا بِهِ اَلْهُمُومَ وَ أَرَادَا بِهِ اَلْعَظِيمَ فَبَايَعَ وَ سَلَّمَ لِأَمْرِهِمَا لاَ يُشْرِكَانِهِ فِي أَمْرِهِمَا وَ لاَ يُطْلِعَانِهِ عَلَى سِرِّهِمَا حَتَّى قَضَى اَللَّهُ مِنْ أَمْرِهِمَا مَا قَضَى ثُمَّ قَامَ بَعْدَهُمَا ثَالِثُهُمَا يَهْدِي بِهُدَاهُمَا وَ يَسِيرُ بِسِيرَتِهِمَا فعتبه [فَعِبْتَهُ] أَنْتَ وَ صَاحِبُكَ حَتَّى طَمَعَ فِيهِ اَلْأَقَاصِي مِنْ أَهْلِ اَلْمَعَاصِي حَتَّى بَلَغْتُمَا مِنْهُ مُنَاكُمَا وَ كَانَ أَبُوكَ مَهَّدَ مِهَادَهُ فَإِنْ يَكُ مَا نَحْنُ فِيهِ صَوَاباً فَأَبُوكَ أَوَّلُهُ وَ إِنْ يَكُ جَوْراً فَأَبُوكَ سَنَّهُ وَ نَحْنُ شُرَكَاؤُهُ وَ بِهَذَا اِقْتَدَيْنَا وَ لَوْ لاَ مَا سَبَقَنَا إِلَيْهِ أَبُوكَ مَا خَالَفْنَا عَلِيّاً وَ لَسَلَّمْنَا لَهُ وَ لَكِنَّا رَأَيْنَا أَبَاكَ فَعَلَ ذَلِكَ فَأَخَذْنَا بِمِثَالِهِ فَعِبْ أَبَاكَ أَوْ دَعْهُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَنْ تَابَ وَ أَنَابَ .)
[9] الجزء فيه من حديث أبي القاسم الحلبي تأليف: إسماعيل بن القاسم بن إسماعيل أبوالقاسم الحلبي الخياط المؤدب(قرن ٤)، کتابت شده در قرن ششم هجری به خط حافظ ابن عساکر، نگهداری شده در کتابخانهی ظاهریه_ دمشق، مجموعه شماره ۲۴ ورق ۱۰۸ _ ۱۱۵ (عَنْ أَنَسٍ , قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَشْهَر عَلِيًّا فِي مَوْطِنٍ أَوْ مشهد، علا عَلَى رَاحِلَتِهِ وأَمَرَ النَّاسَ أَنْ يَنْخَفِضُوا دُونَهُ , وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شهر عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ خَيْبَرَ، فَقَالَ: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي خَلْقِهِ، وَأَنَا فِي خُلْقِي، وَإِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خَلّتهِ، وَإِلَى مُوسَى فِي مُنَاجَاتِهِ وَإِلَى يَحْيَى فِي زُهْدِهِ، وَإِلَى عِيسَى فِي سُنَنِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، إِذَا خَطَرَ مِثْلَ الصَّقْرِ كَأَنَّمَا يَنْقَلِعُ مِنْ صَخْر أَوْ يَنْحَدِرُ مِنْ صَبَبٍ، يَا أَيُّهَا النَّاسُ امْتَحِنُوا بِحُبِّهِ أوْلادَكُمْ؛ فَإِنَّ عَلِيًّا لا يَدْعُو إِلَى ضَلالَةٍ , وَلا يَبْعُدُ عَنْ هُدًى، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَهُوَ مِنْكُمْ , وَمِنْ أَبْغَضَهُ فَلَيْسَ مِنْكُمْ» . قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: فَكَانَ الرَّجُلُ مِنْ بَعْدِ يَوْمِ خَيْبَرَ يَحْمِلُ وَلَدَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، ثُمَّ يَقِفُ عَلَى طَرِيقِ عَلِيٍّ , فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ تَوَجَّهَ بِوَجْهِهِ تِلْقَاءَهُ , وَأَوْمَأَ بِإِصْبَعِهِ أيْ بُنَيَّ تُحِبُّ هَذَا الرَّجُلَ الْمُقْبِلَ؟ فَإِنْ قَالَ الْغُلامُ: نَعَمْ، قَبَّلَهُ وَإِنْ قَالَ: لا، خَرَقَ بِهِ الأَرْضَ وَقَالَ لَهُ: الْحَقْ بِأُمِّكَ، وَلْتَلْحَقْ أُمُّكَ بِأَهْلِهَا، وَلا حَاجَةَ لِي فِيمَنْ لا يُحِبُّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ.)
[10] سوره مبارکه قلم، آیه 4