سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه سی و یکم

38

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی سحر روز یکشنبه مورخ 13 فروردین 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، همسر عظیم الشّأن ایشان حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، اهل بیت بزرگوار ایشان، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مقدّمه‌ی اول؛ چرا سیرِ تکوّن؟

سال گذشته بحثی را با عنوان «سیر تکوّن عقاید شیعه» شروع کردیم.

به محضر شما عرض کردیم که می‌توان عقاید را چند مدل مطرح کرد. زمانی به شیوه‌ی متکلّمان، به شیوه‌ی اساتیدِ عقاید؛ اگر آنجا بخواهند مطرح کنند، فارغ از فضای صدور و جوّ صادر شده‌ی مطلب، با ادلّه‌ی دینی که قرآن کریم است و روایات معتبر است و عقل و امثال این‌ها، مطالب و گزاره‌های دینی را اثبات می‌کنند.

مثلاً «آیا در اسلام امامتی وجود دارد یا نه؟»، «این امام باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟»، ذیل این عنوان که نام آن «امامت عامّه» است، بحث می‌کنند؛ بعضی عقلی، بعضی نقلی، بعضی هم هر دو.

حال این امامی که هست و مثلاً باید جانشین بلافصل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، معصوم باشد، علم الهی داشته باشد و… چه شخصی عهده‌دار این مقام است؟ نام این هم «امامت خاصّه» است. مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

دلایل اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امامت خاصّه دارند، مثلاً نصّ مستقیم،             مثلاً افضلیّتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، چون افضل است، او است که می‌تواند امام باشد. اینطور بحث می‌کنند، آن هم فارغ از اینکه آیا الآن قرن بیست و یکم است یا قرن پنجم است یا قرن هشتم است، این موضوع تفاوتی ندارد، دلیل می‌آورد، حال این دلیل یا عقلی است، یا آیه است، یا روایت است؛ سپس با یکدیگر مباحثه می‌کنند. کار خیلی خوبی هم هست، ما هم بعضی اوقات به این امر اشتغال داریم.

راه‌های دیگری هم برای بیان معارف هست، یکی از مهم‌ترین موارد آن که کمتر هم روی آن کار شده است، این است که ما ببینیم در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، همینطور قدم به قدم تا زمان ائمه هدی علیهم صلوات الله، عقاید قدم به قدم چگونه نُضج گرفته‌اند، چگونه در ذهن مردم کامل شده‌اند.

چرا می‌گویم «در ذهن مردم کامل شده‌اند»؟

چون عقاید که اینطور نیستند که کم کم تولید شده باشند، منتها وقتی شما می‌خواهید آموزش بدهید، همه‌ی معارف یک درسی مانند ریاضی را، از سال اول دبستان نمی‌گویند، بخشی از آن را در مقطع ابتدایی می‌گویند، بخشی را در متوسطه‌ی اول می‌گویند، بخشی را در متوسطه‌ی دوم می‌گویند، بخشی را در دانشگاه می‌گویند، اینطور نیست که همه چیز را روز اول بگویند.

ضمناً به آن کسی که همه‌ی مطالب را روز اول دبستان نمی‌گوید، نمی‌گویند که این‌ها را در آینده تولید کرده‌اید، چون پاسخ این است که این‌ها از قبل هم بوده است، ولی آموزش با آن حقایق متفاوت است.

چرا می‌خواهیم این کار را کنیم؟ چرا می‌خواهیم این شیوه را پی بگیریم؟ چون اولاً این شیوه کمک می‌کند که ما سیر آموزش و تبلیغ دوران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بفهمیم. ثانیاً همزمان جریان‌های معارض را هم متوجّه بشویم.

چون یکی از گرفتاری‌های جدّی ما در مباحث نقلی این است که اختلاف در نقل‌ها زیاد است، بنده بیش از بیست جلسه در مورد «جنگ روایت‌ها» مطالبی را عرض کرده‌ام، در آنجا توضیح دادیم که شما هر موضوعی را در نظر بگیرید، مثلاً اینکه «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شجاع است»، طبعاً با آن مخالفت هم شده است، چون حضرت دشمن داشته‌اند، بلکه مخالفت‌ها شده است. «حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زاهده است»، این به نفع آن جریانی که به دنبال غصب فدک بوده‌اند نیست، لذا آن‌ها باید مطالب دیگری می‌گفتند.

اینکه هم ما ببینیم ائمه چگونه عقاید را تبلیغ می‌کردند، اینکه مخالفین چگونه واکنش نشان می‌دادند، اینکه ما در این موضوع قدری با سیر و سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آشنا می‌شویم، چهارمین مورد این است که قدری در ما اثر عملی می‌گذارد.

اگر شما عقاید را همینطور خشک بحث کنید، البته بنده قصد تخطئه کردن ندارم، منظور همان معارفی است که در کتب مدرسه یا دانشگاه خوانده‌اید، همانطور که می‌دانید انگیزه ایجاد نمی‌کند، باعثه ندارد که انسان را تکان بدهد.

از طرف دیگر، جریانی مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نقد می‌کند، که بنده تابحال در هیچ منبری بصورت گسترده نتوانسته‌ام حرف‌های آن‌ها را نقد کنم، علّت هم این است که مقدّمات را نگفته بودم، و اتفاقاً از خطرناک‌ترین جاها آنجایی است که مثال می‌زنم، جریانی پیدا بشود و بگوید شما شیعیان که شب‌ها به هیئت بضعة الرسول سلام الله علیها می‌آیید، نمی‌دانید که این افکار شما در قرن پنجم تولید شده است.

دیگر شما هرچه استدلال کنید و برهان بیاورید، می‌گوید این استدلال‌ها قرن پنجم تولید شده است و قرن چهارم مطالبی بر خلاف این‌ها می‌گفتند.

دیگر در اینجا فایده‌ای ندارد که شما استدلالی برای طرف بیاورید، چون می‌گوید این استدلال هم قرن پنجم تولید شده است، مردم قرن چهارم طور دیگری فکر می‌کردند، مردم قرن سوم هم طور دیگری فکر می‌کردند، مردم قرن دوم هم طور دیگری فکر می‌کردند.

دین هم تنها چیزی است که، درست است که باید با زندگی امروز مردم همراه بشود، ولی اگر قرار باشد معارف و مبانی اصلی دین قدیمی نباشد و تولید آینده باشد، دیگر پیغمبر و نبوّت اعتباری ندارد، چون می‌گویند ما با عصمت پیامبر که مشکلی نداریم، ولی این حرف‌ها مثلاً قرن پنجم تولید شده است.

اینجا جواب از سنج استدلال کلامی نیست، چون سؤال طرف استدلال کلامی نیست، اینجا بایستی بگوییم: نخیر! این عقاید در قرن یکم و دوم اینطور تبیین شده است.

هم اثر ایجابی دارد و هم اثر سلبی.

مقدّمه‌ی دوم؛ اسلامِ خالص خواهی

الآن مقدّمه‌ی دوّمی هم عرض کنم، آن هم این است که وقتی ما به دنبال اسلام ناب و خالص هستیم، اگر به این موضوع توجّه دقیق نشود، چند آسیب جدّی دارد.

بیشتر جریان‌هایی که به دنبال اسلام ناب رفته‌اند، منحرف شده‌اند. ما باید حواس خودمان را جمع کنیم که مانند آن‌ها آسیب نخوریم.

مثلاً جریانی در دوره‌ی مشروطه و قبل و بعد از آن، در دوره‌ی قاجار بود، جریانی که بعد از ماجرای اصلاح دینِ «مارتین لوتر» و امثال این‌ها، مشابهت‌هایی در اسلام با مسیحیت پیدا کردند و شروع کردند به «اسلامِ خالص‌خواهی»، شریعت سنگلجی و این جریانات. این‌ها در کتب معاصر ما هم بوده‌اند، حیدرعلی قلمداران، علی شریعتی و… که البته بحث ما به این زودی به این‌ها نمی‌رسد.

سال گذشته هم عرض کردم که این بحث ما حداقل مثلاً سیصد جلسه است، جلسه هم هیئت است، بالاخره کتاب درس سه ساعته نیست، خاصیّت جلسه این نیست که ما اولاً بتوانیم طولانی حرف بزنیم، ثانیاً همه در جلسه که دانشجوی یک رشته‌ی خاص نیستند، لذا باید میانه‌ای را درنظر گرفت، یعنی نه درس است و نه منبر. همین موارد هم محدودیت ایجاد می‌کند.

آن جریان‌ها مانند علی شریعتی و حیدرعلی قلمداران و شریعت سنگلجی و آن کسی که اسرارِ هزارساله نوشت و پس و پیشِ این‌ها، که تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند، ادّعای این موضوع را داشتند که به دنبال اسلام خالص هستیم. ادّعای وهابیّت هم این است که ما به دنبال اسلام خالص هستیم، داعش رسماً می‌گوید که ما به دنبال اسلام خالص هستیم.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تفکّرات مختلف مجتهدین را نابود نمی‌کردند

یکی از خطرات جدّیِ «اسلام خالص خواهی»، تکفیرِ دیگران و نفیِ مطلقِ دیگران است. این از آن مواردی است که باید به آن توجّه شود.

ما به دنبال اسلام خالص هستیم، اما انتهای شیوه‌ی ما این نیست که، در نهایت به هر کسی که اهل عرفان است فحش بدهیم، در نهایت به هر کسی که اهل فلسفه است فحش بدهیم، در نهایت به هر کسی که اهل اصول فقه است فحش بدهیم، یا این طرفی باشیم و به اخباری‌ها فحش بدهیم، به تفکیکی‌ها فحش بدهیم، به مخالفین تصوّف فحش بدهیم.

این میان مسئله‌ی اجتهاد است.

وقت مردم در خیلی از جلساتِ مجالس مذهبی گرفته می‌شود که در نهایت وقتی مردم را آنجا بلند شدند مخالف یک جریان بشوند، در صورتی که مباحثِ آن جریان‌ها تخصصی است.

مثلاً طرف پیغام می‌دهد که نظر شما در مورد «وحدت وجود» چیست؟

از او می‌پرسم: آیا فلسفه خوانده‌ای؟

می‌گوید: نه! فلسفه نخوانده‌ام، نظر شما چیست؟

شما به نظر من چکار دارید؟ اصلاً اگر من در این موضوع نظر داشته باشم، چه اهمیّتی دارد؟ که در نهایت قرار باشد ما بر علیه کسی و له کس دیگری باشیم.

ما بایستی در ابتدا ببینیم که گوهر آن معارف اولیّه کجاست، بعد اگر این جلسات به جایی رسید، آنجا خواهیم گفت که اگر یک جریانی طرفدار عرفان هستند، این‌ها چه ضعف‌هایی در معارف دیده‌اند که به آن سمت رفته‌اند؟ بسیاری از آن‌ها به دنبال حقایق بوده‌اند.

البته بحث ما در اینجا نه دفاع از عرفان است و نه بر علیه عرفان است.

خیلی از جلساتی که موضوع عقاید دارند، کنار دشمنان دین، عدّه‌ای از شیعیان را هم به نام اهل بدعت، لعن و نفرین می‌کنند، نام جلسات هم معارف است!

ان شاء الله جلسه‌ی ما به اینجا نمی‌رسد، یعنی بنا بر این نیست که با شیعیانی که به هر دلیلی ما تفکّراتشان را نپذیریم، با فحش و لعن و نفرین برخورد کنیم، چون اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شیوه‌ی تعامل یاد داده‌اند؛ مگر کسی که احراز بشود عامداً منحرف است، در غیر از اینصورت ممکن است ما کسی را ترویج کنیم یا کسی را ترویج نکنیم.

این موضوع را صریح عرض می‌کنم، اینکه اطفالی راه بیفتند و علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه را نقد کنند…

آیا عیب دارد که کسی علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه را نقد کند؟ برای غیرمعصوم هیچ اشکالی ندارد. هیچ کسی بالاتر از نقد نیست، می‌شود همه را نقد کرد.

اما اینکه آدمی که هنوز به اندازه‌ی وزن خودش کتاب نخوانده است، بیاید و جریانی را تخریب کند، بر علیه کسی و له کسی حرف بزند، این بجز تشتت نیست. این بر خلاف مسیری است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌رفتند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تفکرات مختلف مجتهدین را اینطور نابود نمی‌کردند.

هر پیامبری دشمن دارد

یک جهت دیگری که این «سیر تکوّن عقاید شیعه» را بحث می‌کنیم این است که، قرآن کریم دارد «كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا»[4] ما برای هر پیغمبری دشمنانی قرار دادیم؛ یعنی اجازه دادیم که عدّه‌ای دشمنی کنند، و اصلاً هیچ مسیر حقّی بدون دشمنی نیست، هیچ کسی رشد نمی‌کند، الا اینکه باید سختی بکشد. «شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ»؛ «شَيَاطِينَ» یعنی اغواگر هستند، نافذ هستند، از انسان و جن قوی‌تر هستند.

اگر ما بیاییم و سیر تکوّن را بررسی کنیم، این مسیرِ دوگانه‌ی پیغمبر و یاران ویژه‌ی پیامبر، و دشمنان پیغمبر را می‌بینیم. بعداً این خط گُم نمی‌شود، آنوقت هم راحت‌تر می‌شود روی مباحث فکر کرد. در حالی که اگر استدلال صرف کنیم که مثلاً آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام هستند یا نه، اینجا دیگر گسست ایجاد می‌شود.

آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با همه‌ی بدعت‌های زمان خودشان مقابله کردند؟

مثلاً «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام است»، حال که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام است، برای چه در زمان حیات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسیاری از کارهای درست را انجام ندادند؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که حکومت ایشان در تاریخ بی‌نظیر است، فعلاً مثل و مانندی برای حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیامده است، و تا زمان حضرت حجّت ارواحنا فداه هم مثلی برای آن نخواهد آمد، از نظر خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، شاید بیست درصد هم نبود. ظرفیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالاتر بود، اما موانعی بود.

چون وقتی ما به کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین استناد می‌کنیم، بدون درنظر گرفتنِ شرایطِ آن، مطلق‌انگاری می‌کنیم.

مثلاً اینکه آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روزگار خود با هر بدعتی برخورد کرده‌اند یا نه؟ قاعدتاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با هر بدعتی در روزگار خودش برخورد می‌کرد، اما اگر اقتضاء و شرایط بود! اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با همه‌ی بدعت‌ها برخورد نکردند.

تا کسی آن فضا را نشناسد نمی‌تواند این موضوع را درک کند.

مانند اینکه الآن بحث است که زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به حجاب چطور برخورد می‌شد؟

ما در جایی توضیح داده‌ایم که این سؤال کلاً از یک جهت غلط است، چون باید ببینید که آیا این موضوع در آن زمان ناهنجاری بوده است یا نه؟

مثلاً ممکن است جامعه‌ای بی‌دینِ بت‌پرست باشند ولی روی قومیت‌شان نسبت به مواد مخدّر، این موضوع برایشان یک چیز پلید و بی‌کلاس و شنیع و زشت و آبروریزی باشد.

لذا در آن فضا زمینه‌ی جرائمی مانند قاچاق مواد مخدّر را نمی‌بینید.

وقتی ما می‌خواهیم جامعه‌ای را با جامعه‌ی دیگری قیاس کنیم، باید موضوعی که در هر دو ناهنجاری باشد را ببینیم.

اهمیّتِ «نگاه تاریخی» به مسئله

مسئله یک وجه دیگری دارد که سال گذشته به آن پرداخته‌ایم و الآن هم بعنوان مقدّمه چند جمله راجع به آن عرض می‌کنم، آن هم این است که ما یک دوگانه‌ی بسیار پُررنگی در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داریم.

بنده تقریباً بیست سال است که منبر می‌روم، هر کجا که راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ولایت حضرت حرف زدم، دو جلسه از ده جلسه را راجع به وحدت صحبت کرده‌ام، چون طرف برای اینکه نگاه تاریخی به مسئله ندارد، خیال می‌کند دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا باید آنقدر بی‌بخار باشد که نکند کسی نقد بشود، یا این بر خلاف تمدّن اسلامی است، یا این بر خلاف نظامِ فلان است؛ چون در بستر تاریخی توجّه نکرده است که این معارف چطور تبیین و تبلیغ شده است.

بعد شما نگاه می‌کنید که وقتی راجع به معارف حرف می‌زنید، می‌گوید فلان بزرگوار این جمله را دارد. خُب من باید این جمله را چکار کنم؟ اینجا ملاک استدلال چیست؟ من می‌گویم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه عمل کرده‌اند، امام سجّاد علیه السلام چگونه عمل کرده‌اند. شما در ابتدا تکلیف امام سجّاد علیه السلام را روشن کن که آیا این مسیر را معاذالله غلط رفته‌اند یا نه، تا نوبت به ما برسد.

اگر نگاه تاریخی نداشته باشد، هر جایی که هر چیزی مورد توجّه و اقبال و علاقه‌ی یک عدّه باشد، می‌خواهد همه‌ی دین را از آن کانال تبلیغ و تبیین کنند.

دو جریان فکری در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

قبلاً عرض کرده‌ایم که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو جریان جدّی هستند که در یکی از این دو جریان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستند، امام حسین صلوات الله علیه هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، سلمان و ابوذر و مقداد و امّ سلمه سلام الله علیهم أجمعین هستند، تا آدم‌هایی که طرفدار این بزرگواران هستند ولی «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا»،[5] گاهی گناه هم می‌کنند، ولی دل با این جریان دارند، این‌ها یک تفکّر داشتند.

یک جریان هم در مقابل بودند که بین آن‌ها منافقین هم بودند که این‌ها دائماً نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشکال می‌گرفتند، نقد می‌کردند.

اگر ما زمینه‌ی تاریخی این جریان را نبینیم، بعداً گُم می‌شویم.

از ویژگی‌های جریان دوم این است که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، ناگهان دشمنان اصلیِ دین تمام شدند!

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند سال گذشته است؟ بیست و پنج سال.

بعد شما نگاه می‌کنید و می‌بینید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به مالک می‌فرمایند: «إِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ»[6] دین در دست اشرار اسیر شده بود.

همچنین مشکلاتی پیش آمد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نتوانستند همه‌ی بدعت‌ها را اصلاح کنند، بعضی از این ناخالصی‌ها و انحرافات و بدعت‌ها ماند، ائمه‌ی بعدی تلاش می‌کردند که آن‌ها را اصلاح کنند، همه‌ی آن‌ها هم تمام نشد.

ادامه‌ی بحث «آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با همه‌ی بدعت‌های زمان خودشان مقابله کردند؟»

عدّه‌ای نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند، حضرت سخنرانی فرمودند، گفتند مشکلات خیلی زیاد است، حال که حکومت به دست شما رسیده است، بیایید و این‌ها را اصلاح کنید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور فرمودند: «أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ»،[7] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به دوستان و اهل بیت و خاصان و شیعیان خود فرمودند: «قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» والیان قبل از ما عمداً با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخالفت کردند و اعمالی انجام دادند…

یعنی نه اینکه نمی‌دانست پیامبر چکار می‌کند…

اگر کسی پنج روز در بیابان گیر کرد و سؤال شرعی هم داشت، بالاخره باید نماز بخواند، او گیر کرده است، به این شخص «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» نمی‌گویند، اما کسی کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست و سؤال نمی‌کند، اما کسی کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و سؤال می‌کند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جواب می‌دهد و بر خلاف فرمایش پیامبر عمل می‌کند. «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» این است، نه جهل داشتن و دسترسی نداشتن.

«مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» یک جریان عمداً بر خلاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل می‌کردند، «نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» برای اینکه می‌خواستند عهد پیامبر را نقض کنند.

یعنی این‌ها جریانی هستند که دشمن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند.

«مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ» سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌دیدند و آن را عوض می‌کردند.

فخر رازی از دشمنی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گوید!

اینکه در روایات ما می‌گوید اگر تعارضی بین دو حکم از امام شنیدید و تشخیص ندادید کدامیک تقیّه است و کدامیک واقعی است و کدامیک را درست نقل کرده‌اند، می‌گویند یک راه این است که برو ببین دیگران به کدامیک عمل می‌کنند، تو بر خلاف آن‌ها عمل کن؛ به این جهت است که این جریان «مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ»، سنّت را عوض کرده است.

فخر رازی در اول تفسیر خود ذیل این بحث که «بسم الله الرحمن الرحیم» را جَهر بخوانیم یا اخفات، صریح می‌گوید: بنی امیّه چون علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را مقیّد به جَهرِ «بسم الله الرحمن الرّحیم» می‌دیدند، برای مخالفت با او، عمداً اخفاتی می‌گفتند. این موضوع در فقه وارد شد و فقه غیرشیعه اینطور شد!

خیلی از آن‌هایی که از جریان‌های غیرشیعه هستند و اینطور عمل می‌کنند خبر ندارند، بنده قصد تخطئه کردن ندارم، اما حال ما فهمیدیم، باید چکار کنیم؟

فخر که حتّی شیعه نیست و خیلی هم به شیعیان حمله کرده است می‌گوید پیغمبر فرمود «اللّهُمَّ أدِرِ الحَقَّ»، خدایا! حق را دور سرِ علی بگردان، و من مطمئن هستم که در موضوع «بسم الله الرحمن الرّحیم» علی بن ابیطالب صلوات الله علیه «بسم الله الرحمن الرّحیم» را به جَهر می‌گفته است و بنی امیّه این موضوع را اخفاتی کرده‌اند، من از علی بن ابیطالب طرفداری می‌کنم.

ابن عباس که پیرمرد شده بود، در منا گفت که چرا این‌ها تَلبیه نمی‌کنند، یعنی چرا «لَبَّیكَ الّلهُمَّ لَبَّیكَ، لَبَّیكَ لاشَریكَ لَكَ لَبَّیكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلكَ، لاشَریكَ لَكَ لَبَّیكَ» نمی‌گویند. «سعید بن جُبیر» گفت: «يَخَافُونَ مِنْ مُعَاوِيَةَ»[8] چون از معاویه می‌ترسند!

چرا شاه در این موضوع ورود کرده است؟ می‌گوید چون علی بن ابیطالب در منا «لَبَّیكَ الّلهُمَّ لَبَّیكَ، لَبَّیكَ لاشَریكَ لَكَ لَبَّیكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلكَ، لاشَریكَ لَكَ لَبَّیكَ» می‌گفته است، شما حق ندارید بگویید!

ابن عباس از خیمه بیرون آمد و داد زد و گفت: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ تَرَكُوا السُّنَّةَ مِنْ بُغْضِ عَلِيٍّ»!

البته توجّه بفرمایید که من از معاویه مثال زدم، نه از خلفا!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینجا که برای معاویه نمی‌فرمایند. از نظر «حجم تخریب»، تخریب معاویه از لحاظ کمّی از قبلی‌ها بیشتر است، ولی معاویه یک میوه‌ی شجره‌ی ملعونه است.

معاویه ملعون از نظر گستردگی کاری کرده است که با کسی قابل قیاس نیست، ولی معاویه به تنهایی نمی‌توانست حرفی بزند.

شما فرض کنید ما بیست و یک سال با صدام ملعون بجنگیم، بعد از مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، صدام حسین ملعون ولی فقیه بشود! مسلّماً چنین چیزی نمی‌شود!

کسی که رهبرِ دشمنان اسلام بوده است، آمده است و جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته است!

ولی فقیه کجا و جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کجا؟

«صحیح مسلم» از نفاق خلیفه سوم می‌گوید!

الآن هزار سال گذشته است، شأنی که برای ولی فقیه قائل هستند کجا و شأن جانشین پیامبر کجا؟ ولی فقیه نمی‌تواند بگوید من دوست دارم بر خلاف قرآن و سنّت حرف بزنم، اگر انسان نابابی هم جای ولی فقیه بنشانند، جرأت نمی‌کند این حرف را بزند، ولی خلیفه اینطور نیست.

آمدند و به عثمان گفتند: زمان پیامبر که به حج آمدیم، پیامبر نماز را در منا شکسته خواند، تو هم در آنجا حضور داشتی. حتّی خلفای قبل از خودت هم نماز را در سفر شکسته می‌خواندند، حتّی خودت  شش سال قبل هم که در منا امام جماعت بودی نماز را شکسته خواندی، چرا امروز نماز را تمام خواندی؟ گفت: به نظرم اینطور بهتر است!

اگر شما ولی فقیه نابابِ قلابیِ نفوذی هم به جایی ببرید، جرأت نمی‌کند بر خلاف دین بگوید «دوست دارم!»، حداقل ظاهر را حفظ می‌کند.

در صحیح مسلم آمده است که به عثمان گفتند: مگر تو زمان پیامبر نبودی که اینطور عمل می‌کرد؟ گفت: «أَجَلْ، وَلَكِنَّا كُنَّا خَائِفِينَ»[9] بودم! ولی می‌ترسیدیم بر خلاف او عمل کنیم.

این صریح است!

ادامه‌ی بحث «آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با همه‌ی بدعت‌های زمان خودشان مقابله کردند؟»

«مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا»، حال او بعنوان جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور عمل کرده است و این یک تفکّر شده است و مردم هم بعنوان اینکه مقام خلافت پیغمبر چنین دستوری را صادر کرده است، دین می‌پندارند.

اگر من الآن مخالفت کنم «لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي» لشگرم می‌پاشد و من تنها می‌مانم، دیگر نمی‌توانم هیچ کاری کنم.

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شروع کردند به شمردن مواردی. حضرت زین العابدین هم از این موارد شمرده‌اند. شمردنِ مواردی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدعت می‌داند، حقّ الله، حقّ الناس، مالی، ناموسی، ولی می‌فرمایند الآن نمی‌شود این را اصلاح کرد، باید اول مردم بفهمند.

خدایا! به همه‌ی ما معرفت دینی عطاء بفرما.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

توسّل امشب به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، من برای پیدا کردن این دیوان خیلی جستجو کرده‌ام.

عالِمی سال 1342 هجری قمری از دنیا رفته است، یعنی به قمری 102 سال قبل از دنیا رفته است، «شیخ محمد حسن آل سَمیسِم نجفی».

برای چه این‌ها را می‌گویم؟ برای اینکه اعمال ما کوچک است و بزودی خواهیم مُرد و دست ما در آخرت خالی است، فکری به حال خودمان کنیم، حداقل آرزو کنیم که خدایا! صد سال بعد هم که مردم سحر روضه می‌خواندند، ما هم نقشی در آن داشته باشیم، ما پانصد سال بعد هم باشیم، این حیف است که ما فقط به اندازه‌ی عمرمان در این جلسات شرکت کنیم.

هم این بزرگواران را شریک می‌کنم که آن‌ها هم ما را یاد کنند، هم بلکه در این جمع ما کسی باشد که فکر کنیم چکار می‌توانیم کنیم که قدم ماندگاری برای دین برداریم.

بعضی از ابیات این دیوان سنگین است و بنای بنده هم این نیست که بعضی از روضه‌ها را بخوانم، هر اندازه را که بتوانم خواهم خواند.

قسمتی از ابیاتِ سَمیسِم در اینجا این است که با «در» صحبت کرده است، می‌گوید:

يا بَابَ فَاطِمَ لا طُرِقتَ بِخِيفَةٍ                     وَيَدُ الهُدى سَدَلَت عَلَيكَ حِجَابا

ای درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها! اگر آن‌ها ندانند، من که می‌دانم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سحرها پشت این در می‌آمد و نماز می‌خواند، اگر این‌ها ندانند من که می‌دانم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صدها مرتبه پشت این در ایستاده است و با احترام صدا زده است، اگر این‌ها ندانند، من حرمتِ تو را می‌دانم. این‌ها نبودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را یاری کنند، چرا تو یاری نکردی؟ تو که حائل شده بودی و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت سرِ تو ایستاده بود، چرا تو کمک نکردی که حجابِ ناموسِ خدا…

أوَلستَ أنتَ بِكُلِّ آنٍ مَهبَطَ الـ                    أملاكِ فيكَ تُقّبلُ الأعتابا

مگر تو نبودی که اینجا همیشه مَهبَط و محل هبوطِ ملائکه بود، مگر ملائکه با افتخار درگاه ورودی این خانه را نمی‌بوسیدند؟

أوْهٍ عَلَيكَ فَمَا استَطَعتَ تَصُدُّهُم                  لما أتَوكَ بَنُو الضَّلالِ غِضَابا

وای بر تو! چرا وقتی فرزندانِ گمراهی حمله کردند مقاومت نکردی؟

نَفسِي فِداكَ أما عَلِمتَ بِفَاطِمٍ                     وَقَفَت وَرَاكَ تُوَبّخُ الأصحَابا

فدای تو دری بشوم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تو را بوسیده است، آیا نمی‌دانستی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت سر تو آمده است و این‌ها را توبیخ می‌کند؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رو کرد و عرض کرد: «هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»،[10] ببین با فرزندانت چکار می‌کنند…

أوَما رَقَقتَ لِضِلعِهَا لَمّا انحَنَى                     كسراً وعنه تزجُرُ الخطابا

آیا دل تو برای آن پهلوی مبارک نسوخت؟

أوَ ما دَرى المِسمارُ حِينَ أصَابَهَا                مِن قَبْلِها قَلبَ النَّبِيِّ أصابا

این‌ها شعور نداشتند، آیا تو هم نفهمیدی که این مسمار، قبل از اینکه بخواهد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برسد، اول در جگرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفت؟

عَتبَي عَلَى الأعتابِ فِيهَا مُحسِنٌ                  مُلقى وَمَا انهَالَت عَلَیهِ تُرابا

وای بر ما که در درگاه این خانه حضرت محسن علیه السلام افتاد، آنجا کسی نبود که او را خاک کند…

حَتَّى تُوَارِيَهُ لأن لا تَسحَقً الـ                     أقدَامُ مِنهُ أضلُعاً وَإهَابَا

آیا می‌دانی چند نفر از اینجا عبور کردند؟

هُوَ أوّلُ الشُّهَداءِ بَعدَ مُحمّدٍ                         وَيَرَى المُصابَ عَلَى الصوابِ صَوابا

اولین شهیدِ این خانواده بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، حضرت محسن سلام الله علیه بود، دید اگر بخواهد باشد، تحمّل ندارد مصیبتِ مادر خود را ببیند.

مَا أسطَاعَ يَدفَعُ عَن أبِيهِ وَاُمّهِ                      فَمَضى لِأحمَدَ يَشتَكِي الأصحابا

دید نمی‌تواند از پدر و مادر خود دفاع کند، گفت می‌روم و به جدّم شکایت شما را می‌کنم.

لَمَّا عَدَوا لِلبَيتِ عَدوةَ آمِنٍ                          مِن لَيثَ غابٍ حِينَ دَاسُوا الغابا

وقتی این‌ها حمله کردند با امنیت حمله کردند، وقتی این‌ها به بیشه‌ی شیر حمله کردند، با امنیتِ کامل آمدند.

لَو يَنظُرُونَ ذُبابَ صارمِ حَيدرٍ                     لَرأيتَهُم يَتَطَايَرُونَ ذُبابا

اگر تیزیِ تیغ حیدر را می‌دیدند، مانند مگس پرواز می‌کردند.

لكِنَّهُم عَلِمُوا الوَصيَّةَ أنّها                صَارَت لِصَارِمِهِ الصَّقيلِ قِرابا

ولی می‌دانستند، نفوذی‌هایشان در خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آن‌ها گفته بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وصیّت کرده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نباید دست به شمشیر ببرند.

لكِنَّهُم عَلِمُوا الوَصيَّةَ أنّها                صَارَت لِصَارِمِهِ الصَّقيلِ قِرابا

می‌دانستند که او کاری نمی‌کند، برای همین با امنیت حمله کردند.

در جای دیگری اینطور می‌گوید:

لا يُنقِصُ اللَّيثَ وطأُ الكَلبِ غابَتَه                 مَن يأمَنُ البطشَ أبدى سَوأةَ الأدَبِ

برای شیر این کوچکی و حقارت نیست که سگ به بیشه‌ی او حمله کند، اگر سگ بداند شیر با او کار ندارد، می‌آید و بی‌ادبی می‌کند.

لكِنَّهُم عَلِمُوا الوَصيَّةَ أنّها                صَارَت لِصَارِمِهِ الصَّقيلِ قِرابا

این‌ها می‌دانستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وصیّت کرد و فرمودند: علی جان! هدایت این امّت، بقای این امّت به صبر تو وابسته است.

امام صادق علیه السلام هم به مؤمنان قرون بعدی اشاره کرده است…

لكِنَّهُم عَلِمُوا الوَصيَّةَ أنّها                صَارَت لِصَارِمِهِ الصَّقيلِ قِرابا

می‌دانستند که او کاری نمی‌کند، برای همین با امنیت حمله کردند.

حال که اینطور شد…

فَهُنَاكَ قَد جَعَلُوا النّجَادَ بِعُنقِ مَن                  مَدُّوا لَهُ يَومَ «الغَدِيرِ» رِقابا

طناب بر گردن کسی انداختند که همه‌شان روز غدیر برای دیدن او گردن کشیده بودند.

آن کسی که همه‌ی گردن‌ها افراشته شده بود که آقایی او را در روز غدیر ببیند، امروز آمدند و به گردن مبارک او طناب بستند.

سَحَبُوهُ وَالزَّهرَاءُ تَعدُو خَلفَهُ                                    وَالدُّمعُ أجرَتهُ عَلَيهِ سَحابا

او را می‌کشیدند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت سر او می‌دوید و مانند ابر بهاری گریه می‌کرد.

فَدَعَتْهُمُ: خَلُّوا ابنَ عَمّي حَيدرٍ                     أو أكشِفَنَّ إلى الدُّعَاءِ نِقابا

صدا زد: پسر عموی من حیدر را رها کنید، وگرنه روی خود را باز می‌کنم و نفرین می‌کنم…

بعضی‌ها می‌پرسند که آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این جمله را فرموده‌اند یا نه؟

وقتی شمشیر روی گردن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دید و قتل را قطعی دید، خواست کاری کند که این‌ها کوتاه بیایند، بعد فرمود:

حارَبتُمُ البَارِي وَآلَ نَبِيّهِ                 وَعَصَيتُمُ الأَعوَادَ والمِحرَابَا

در حال جنگیدن با خدا و آل نبی هستند، ما منبر و محراب و اذکار نماز می‌جنگید.

وَنَكَثتُم كَثَمُودَ، هَذَا صَالِحٌ               لِمَ تَسحَبُونَ الصّالِحَ الأوّابا

همانطور که ثمود با صالح بیعت کرد، ای اهل ثمود! با او بیعت کرده‌اید! برای چه با این صالح این کار را می‌کنید؟

می‌گوید وقتی این‌ها این جملات را شنیدند و دیدند هرچه می‌کِشَند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دست از بندِ کمرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌کِشَد، برگشتند…

رَجَعُوا إلَيهَا بالسّياطِ لِيُخمِدوا                     نُور النّبيِّ السّاطِعَ الثَّقّابا


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه انعام، آیه 112 (وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ)

[5] سوره مبارکه توبه، آیه 102 (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

[6] نهج البلاغه، نامه 53 (ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِکَ فِي نَفْسِکَ، مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الاُْمُورُ، وَلاَ تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ، وَلاَ يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ، وَلاَ يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ، وَلاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع، وَلاَ يَکْتَفِي بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ، وَأَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ، وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَأَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ، وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ، مِمَّنْ لاَ يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَلاَ يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ وَأُولَئِکَ قَلِيلٌ؛ ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ، وَأَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْکَ مَا لاَ يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ، لِيَأْمَنَ بِذَلِکَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ. فَانْظُرْ فِي ذَلِکَ نَظَراً بَلِيغاً، فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى، وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.)

[7] الکافي ، جلد ۸ ، صفحه ۵۸ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌوَ لاَ حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اَللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالاً أَلاَ إِنَّ اَلْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلاَنِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي اَلشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا اَلْكَبِيرُ يَجْرِي اَلنَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ اَلسُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى اَلنَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ اَلْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى اَلذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ اَلْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ اَلرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ اَلْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ اَلدُّنْيَا بِأَعْمَالِ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ اَلْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اِسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ اَلْحُكْمَ فِي اَلْفُرُوجِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ اَلْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ اَلْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ اَلْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ اَلرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ اَلْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ اَلْمَسْحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى اَلنَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلاَلِ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ اَلنَّاسَ اَلْجَهْرَ بِ‍ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ »  وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ عَلَى اَلطَّلاَقِ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ اَلصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ اَلْوُضُوءَ وَ اَلْغُسْلَ وَ اَلصَّلاَةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ اَلْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ اَلنَّاسَ أَنْ لاَ يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اِجْتِمَاعَهُمْ فِي اَلنَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ اَلْإِسْلاَمِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ »  فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ عَنَى بِذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَرَنَنَا اَللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ تَعَالَى «فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ»  فِينَا خَاصَّةً: «كَيْ لاٰ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيٰاءِ مِنْكُمْ وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ»  فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ : «إِنَّ اَللّٰهَ شَدِيدُ اَلْعِقٰابِ »  لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اَللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ اَلصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ اَلنَّاسِ فَكَذَّبُوا اَللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اَللَّهِ اَلنَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اَللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ»  عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)

[8] سنن نسائی (ط مکتب المطبوعات الإسلامیة)، جلد ۵، صفحه ۲۵۲، حدیث ۳۰۰۶ (أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ حَكِيمٍ الْأَوْدِيُّ، قَالَ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ، عَنْ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ كُنْتُ مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ، بِعَرَفَاتٍ، فَقَالَ «مَا لِي لَا أَسْمَعُ النَّاسَ يُلَبُّونَ؟» قُلْتُ يَخَافُونَ مِنْ مُعَاوِيَةَ، فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ، مِنْ فُسْطَاطِهِ، فَقَالَ: « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ تَرَكُوا السُّنَّةَ مِنْ بُغْضِ عَلِيٍّ»)

[9] صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 896 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَابْنُ بَشَّارٍ، قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ شَقِيقٍ: كَانَ عُثْمَانُ يَنْهَى عَنِ الْمُتْعَةِ، وَكَانَ عَلِيٌّ يَأْمُرُ بِهَا، فَقَالَ عُثْمَانُ لِعَلِيٍّ: كَلِمَةً، ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ: ” §لَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّا قَدْ تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: أَجَلْ، وَلَكِنَّا كُنَّا خَائِفِينَ “)

[10] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۱ ، صفحه ۵۹۹