«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه، صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت به ساحت مقدّس و مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
هدیه به پیشگاه امام امّت، ارواح طیّبهی شهدا از صدر اسلام، شهدای دفاع مقدّس، شهدای مدافع حرم، هر کسی که در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قدمی برداشته است و قدمی زده است و درهمی خرج کرده است و سر به تیرهی تراب گذاشته است، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
تبیین بحث
سالهای گذشته که شاید وضع اقتصادی مردم اینطور نبود و نقار و درگیری و چالش بین مردم و حاکمیت مانند الآن واضح نبود، بنده ایدهای برای واکاوی سیرهی معصومان علیهم السلام داشتم که فکر کنم آن الآن واجبتر است و نیاز فوریتری است که به آن پرداخته شود.
اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد، درگیریهایی که هست، اغتشاشاتی که هست، اعتراضاتی که هست؛ الآن هم کاری به حق یا باطل بودن ندارم، وقتی اصلِ نقار هست، آن نکته بیشتر به درد میخورد.
اگر ما بخواهیم در میان ائمه هدی علیهم صلوات الله علیه یک دورهای را برای روزگار امروز محور قرار بدهیم و بخواهیم به یک امام تأسّی کنیم…
ما به همهی ائمه علیهم السلام تأسّی میکنیم، اما اگر بخواهیم بدانیم الآن به دورهی کدام امام از جهاتی شباهتهای بیشتری دارد…
همانطور که میدانید در بحث تشبیه، یک وجه شبه کافی است. این موضوع را عرض کنم که بعداً شبهه نشود. مثلاً وقتی عرب میخواهد تیزپروازی را مثال بزند، ما در فارسی از «باز شکاری» استفاده میکنیم و عرب از «کرکس» استفاده میکند. ما هرگز در زبان فارسی نمیگوییم «مانند لاشخور سریع آمد»، این جمله در فارسی توهین تلقّی میشود، میگوییم «مانند باز شکاری آمد». در حالی که باید کلاً بحث بشود که آیا تشبیه انسان به حیوان، تشبیه خوبی هست یا نه. در حالی که در عرب هم منظورشان از کرکس، همین سرعتِ کرکس است.
در تشبیه یک وجه شباهت کافی است، نیازی نیست یک چیزی کاملاً مانند چیز دیگر باشد که به آن تشبیه کنند.
این موضوع را برای این عرض کردم که نه حکومت ما نعوذبالله مانند دورهی ائمه علیهم السلام است، و نه ما امام هستیم. میخواهم وجهی از تشبیه را عرض کنم. خودم دفع دخل مقدّر کردم که کسی «این همانی» نکند.
الآن به چه دورهای شباهتهایی داریم که ممکن است به درد ما بخورد؟
انسانها باید سه رابطه را اصلاح کنند تا روابط سالمی داشته باشند. رابطهی خودشان با خودشان، باید تکلیفشان با خودشان معلوم باشد. دیدهاید که مثلاً اگر صبح از کسی سؤال کنید که چه خبر است؟ یک نفر از عمق جان راضی است، نفر دیگر به زمین و زمان بد میگوید.
الآن هم کاری به این موضوع ندارم که درست میگوید یا غلط میگوید، آن چیزی که بد است این است که خودش ناراضی است. کسی که ناراضی است، علامتِ «عدمِ دینداریِ عمیق» دارد، یعنی دیندار نیست، دیندار راضی است.
«راضی است» به معنای این نیست که ظلم را نمیفهمد.
وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند «مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً»[4] که نمیخواستند بفرمایند هیچ ظلمی نکردید و کار شما خیلی هم زیبا بود. وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها جنبهی بزرگ بودن خدا را نگاه میکند میفرماید «مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً» خدا کار زشت نمیکند. ما را عزیز اول و آخر عالم کرد. حضرت آدم علیه السلام به ما توسّل کرد. اگر کسی بخواهد دستش به دامان امام زمان ارواحنا فداه هم برسد باید به ما برگردد. خدای متعال به ما عزّت داد. ولو اینکه مدّت اندکی به نحو دیگری پیش رفت.
کسی که راضی نیست، علامتِ این است که دیندار نیست. دینداری در عمق جان او نرفته است. دینداری باید به خوردِ وجودِ ما برود. اینکه عرض میکنم «دیندار نیست» بدین معنا نیست که مسلمان نیست، مسلمان هست ولی دینداری به خوردِ وجودِ او نرفته است و از دین خود طعم نگرفته است، لذا ناراضی است.
یک رابطهی انسان با خودش است که باید تکلیف انسان با خودش معلوم باشد.
یک رابطهی انسان با سایر انسانهاست.
یک رابطهی انسان با خدای متعال است.
انسان باید این سه رابطه را درست کند، اگر این سه رابطه را درست کند دیندار است و اگر این سه رابطه را درست نکند لنگ میزند.
امروز روزگاری است که بین دینداران و غیردینداران خیلی روشن نقار هست، این موضوع قابل کتمان نیست. کسانی که مانند ما «لباس سربازی» به تن دارند کاملاً متوجّه هستند، بقیه هم کم و بیش در جاهای دیگر متوجّه هستند که بین دینداران و غیردینداران، اختلافات جدّی شده است.
باید این موضوع را چطور حل کرد؟ آیا باید یقهی یکدیگر را پاره کنیم؟ اگر تا وقتی که حکومت و قدرت به نفع دینداران است از آن استفاده کنیم، بعداً چه میشود؟ اینجا بایستی چکار کنیم؟ اگر ائمه علیهم صلوات الله بودند چکار میکردند؟
اگر روزگار ائمه علیهم صلوات الله را بررسی کنیم، شاید در هیچ دورهای دینگریزی و نقار و شقاق بین دینداران اصیل با مدّعیان دینداری و مردم عادی، مانند دورهی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه تشدید نشده بوده است.
از نظر بنده آخوند تراز قرن بیست و یک، حضرت زین العابدین صلوات الله علیه است؛ یا شما بگو مؤمنِ ترازِ قرن بیست و یک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه است، یا شما بگو دیندارِ ترازِ قرن بیست و یک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه است.
هر دورهای برای خودش شاخصههایی دارد، دورهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، دورهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، دورهی حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه، هر کدام از اینها ویژگیهایی دارند.
شاید ده سال است که این موضوع را عرض میکنم، اما الآن که نقار هست و شقاق هست و درگیری هست و نارضایتی از یکدیگر هست و کوچکترین شایعه به باور تبدیل میشود و همه بر علیه یکدیگر حرف میزنند و متأسفانه از صبح تا شب مدام درگیری هست و جامعه بر دوش شیطان سوار شده است، اینجا باید ما کدام امام را ملاک بگیریم؟
اولاً که همهی ائمه علیهم السلام ملاک هستند، همهی ائمه علیهم السلام امام هستند، همهی ائمه علیهم السلام قائد هستند، ما هم پیرو همهی ائمه علیهم السلام هستیم، اما آیا مثلاً الآن دورهی قیامِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است؟ به نظر میرسد الآن دورهای است که هم ما برای اصلاح رابطهمان با خودمان، با خدا، و با مردم، باید در سیرهی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه تمرکز کنیم.
این موضوع برای طلبهها و صنف ما که از نان شب واجبتر است، برای دینداران هم همینطور.
اینطور نیست که ما خیال کنیم یک امام ما خیلی به عبادت علاقه دارد، یک امام ما اهل مطالعه است، بعد شیوه و سبک زندگی این دو امام با یکدیگر تفاوت دارد! اینطور نیست. من منکر نیستم که در میان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تفاوتهای جزئی هست، اما این بزرگواران در رئوس هدایت مشترک هستند. وقتی میبینیم کاری میکنند و روی آن هم سرمایهگذاری میکنند، حتماً قصدشان قربت و نیّتشان خالص است، نظر به اصلاح اجتماع دارند.
زمانی منبر… البته نه به شکل ما آسایش و آرامش و تبلیغ داشته باشد، اما بالاخره میتوانند صحبت کنند و چند نفر هم گوش میدهند؛ در آنجا یک کار میکنند. زمانی که گوش شنوایی نیست، کار دیگری میکنند.
دورهی حضرت سجّاد علیه السلام شباهتهای فراوانی با این حالت دارد، آنوقت اگر متوجّه این موضوع بشویم، باید رفتار خودمان و همسلکهایمان و حوزه و صنف دینداران جامعه را رصد کنیم که چقدر نسبت و شباهت وجود دارد. البته که کسی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نمیشود، اما چقدر در آن مسیر و همجهت هستیم؛ اگر هستیم که الحمدلله، اگر نیستیم باید اصلاح کنیم.
جلههی نفاق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از جامعه حذف کرد
بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جبهه نفاق تلاش خیلی هوشمندانهای کرد که اهل بیت پیغمبر را از چشمها بیندازد. متأسفانه با کارهایی که کردند هم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از چشم جامعه انداختند.
در نتیجه جامعهای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بود «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أبَدا»،[5] اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از این جامعه گرفتند. وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از جامعه بگیرند، ضلالت هست، تفرقه هست.
علّت اینکه در یک جامعه تفرقه رخ ندهد چیست؟ علّت این است که این جامعه «وحدت میل» داشته باشند. اگر وحدت میل داشته باشند، این جامعه یکپارچه است.
اگر الآن همه بخواهند به خانهی کنار بروند، همه یک مسیر را میروند. اما اگر بگوییم نیم ساعت وقت دارید که هر کسی هر کاری دوست دارد انجام بدهد، دیگر نمیشود حدس زد چه کسی میخواهد چکار کند. وقتی امیال مختلف باشد، رفتارها تفاوت پیدا میکند.
هیچ وقت در جامعهی غیردینداران وحدت به معنای اتّحاد واقعی رخ نمیدهد. ممکن است بخاطر مشترک بودنِ برخی از منافع، گاهی تا حدّی شبیه به یکدیگر عمل کنند، اما بلافاصله تفرّق رخ میدهد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند این طلحه و زبیر که الآن در مقابل من ایستادهاند و اظهار رفاقت با یکدیگر میکنند، الان چون با من دشمن هستند با یکدیگر رفیق هستند، اگر پیروز بشوند، اولین کسی که طلحه سرِ او را از تن جدا میکند، زبیر است، و اولین کسی که زبیر سرِ او را از تن جدا میکند، طلحه است. اینها اصلاً با یکدیگر نیستند. «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى».[6]
اینکه گاهی میبینید بزرگان ما، مراجع ما، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، رهبری میفرمایند «آمریکا نمیتواند هیچ غلطی کند»، همینطوری نیست، بلکه به این موضوع توجّه دارند که میفرمایند. امکان ندارد اینها وحدت رویّهی کامل پیدا کنند، اگر وحدت رویّهی کامل پیدا میکردند که تمام بود و کار دین را میساختند. هر یک از اینها چون خودشان را بیشتر دوست دارند، مادامی که منافع مشترک دارند با یکدیگر هستند، وگرنه هنگامی که اولین قدم برسد، یقهی یکدیگر را پاره میکنند.
طلحه و زبیر ادّعا میکردند بخاطر خدا و اسلام آمدهاند که جلوی ظلم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه (نستجیربالله) را بگیرند، اما وقتی خواستند اولین نماز جماعت را بخوانند، بخاطر امام جماعت شدن، یقهی یکدیگر را پاره کردند و یک ساعت هم طول کشید و در نهایت هم هیچیک امام جماعت نشدند، یعنی اینها در حدِ یک نماز جماعت هم کوتاه نیامدند! «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى». جمعیتشان چند برابر لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، اگر اینها اتّحاد داشتند که چیزی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و یاران حضرت باقی نمیماند! تا زمانی که وحدت میل رخ ندهد…
وقتی اهل البیت علیهم السلام را از جامعه گرفتند، یعنی دیگر در آن جامعه به هیچ وجه میل مشترک و حبّ مشترک رخ نخواهد داد، حبّ مشترک حبّ روی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود. دستگاه سقیفه با هوشمندی فکر رجوع و حبّ شدید به اهل البیت علیهم السلام را از جامعه حذف کرد، وقتی این اتفاق رخ داد، دیگر در آن جامعه هرگز اتحاد رخ نخواهد داد، جامعه صدپارهی منشقشدهی چندتکه شدهی در حالِ تفرّق است.
وقتی جامعهای در حال تفرّق است، راحت میشود آن جامعه را مدیریت کرد، دیگر هیچ وقت قدرت منسجمی جلوی اینها نبود.
معاویه یک نامه به طلحه و یک نامه به زبیر مینویسد، به هر دو میگوید «سلام بر امیر مؤمنان! من با تو بیعت میکنم، اصلاً خلافت حقِ تو بود، اینها نفهمیدند و حق تو را خوردند و…»، حبّ ذات هر دو را طوری برانگیخت که اینها دیگر اجازهی امام جماعت شدن به دیگری را نمیدادند، چون میگفتند اگر امام جماعت را به دیگری بدهم، خلافت هم برای اوست. برای همین هم هیچکدام کوتاه نیامدند.
اینکه دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه میکنند، عرض کردند: چرا اینقدر شما ضجّه میزنید؟ مگر چه اتفاقی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رخ داده است؟ هنوز ده پانزده روز گذشته است و اتفاقی رخ نداده است. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند «مَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ»[7] اختلاف نمیشد، ولی دیگر اختلاف میشود.
بعد فرمودند نتیجه این است که «أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ»،[8] با شمشیرهای آخته دست و پای یکدیگر را میبرید. دیگر جنگ تمام نمیشود.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «جَعَلَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ اَلْفُرْقَةِ».[9]
وقتی ارزشها عوض شد
دستگاه سقیفه با هوشمندی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از جامعه حذف کرد، وقتی این اتفاق رخ داد جامعه دچار تفرّق و تفرقه شد، وقتی این اتفاق رخ داد باد امّت خوابید، لذا کسانی بر امّت مسلّط شدند که به تعبیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوبهایشان که مثلاً آن اولیها بودند، حضرت فرمودند: ای مالک! «إِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ»[10] دین اسیری دست اشرار بود، «يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى، وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا».
بعد که دیگر معاویه و عمروعاص و مغیره و… آمدند، کار به جایی رسید که ارزشهای جامعه جابجا شد.
الآن گاهی یک مسئول نالایقی در جایی پیدا میشود که میبینید بخاطر قدرتی که دارد محترم است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه فرمودند اگر خوبان کنار بروند، اولاً که خوبان به ظاهر ذلیل میشوند، بدها به ظاهر عزیز میشوند، یعنی محترم شمرده میشوند، مردم عادت میکنند به صاحب قدرت و مکنت و جاه و جلال و پول و زور و پارتی و رانت احترام بگذارند، نه به انسان محترم. نتیجه این میشود که او هر کاری که دوست داشته باشد با جامعه میکند.
در زمان حکمیت، پسرِ عمر نشسته بود، معاویه گفت: اگر کسی فکر میکند در خلافت رقیب ماست، خودش را نشان بدهد تا من او را نابود کنم. من از خود او و پدر او برتر هستم.
از این طرف هم وقتی میخواست ولایتعهدی یزید ملعون را تبیین کند، کار به جایی رسید که در حضور اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخنرانی کرد، در حضور حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخنرانی کرد، در حضور انصار و مهاجر سخنرانی کرد، در حضور فرزندان خلفا سخنرانی کرد، چند جمله گفت.
گفت میدانید که من دلسوز امّت هستم و برتر از یزید برای عاقبت و دین و دنیای مردم و مدیریت بر جامعه اسلامی و بیت المال و حفظ ثغور و مرزها و لشگر مسلمین نمیشناسم، او را ولیعهد کردم!
امام حسین علیه السلام هستند، عبدالله بن عباس هست، عبدالله بن زبیر هست، عبدالله بن عمر هست، عبدالرحمن بن ابی بکر هست، پسر خالد بن ولید هست، یعنی بزرگان با مشارب مختلف هستند! معاویه رسماً این حرف را به نام دین زد و گفت که کسی شایستهتر از یزید را نمیشناسم که اگر میشناختم هرآینه او را بعنوان ولیعهد برمیگزیدم.
شما تاریخ را نگاه میکنید، بجز چند نفر، این چند هزار نفر نشستهاند و هیچ اعتراضی نکردند.
بعد هم وقتی معاویه مُرد، تقریباً قاطبهی امّت اسلام با یزید بیعت کرد و صدایی هم درنیامد!
اینکه میگویم «ارزشها عوض شد» یعنی این.
اینقدر اینها را ذلیل کرده بودند… آنقدر الاغ را میزنند که وقتی به الاغ میگویند بار ببر، دیگر اعتراض نمیکند!
این قوم خار شده بودند و دیگر عملاً پذیرفته بودند. هر کسی به دنبال این موضوع بود که در این اوضاع گلیم خود را بیرون بکشد. هیچ کسی بجز دو یا سه نفر اعتراض نکرد، که مسئلهی آنها هم خودشان بود.
پسر ابوبکر بلند شد و گفت مگر امپراطوری روم است؟ اگر قرار باشد پسران حاکمان به قدرت برسند، من پسر اولین خلیفه هستم!
عبدالله بن زبیر هم بعداً قیام کرد و میگفت من شاه هستم!
پسر خالد بن ولید هم در بیابان بصورت ناگهانی کشتند.
مردم دیدند که اگر قرار باشد معترض باشند، عاقبت این اعتراض «مرگ» است، برای همین سر جای خود نشستند و صدایشان هم درنیامد.
درست است که صدای مردم درنیامد و همه هم بیعت کردند، اما اتفاقی در افکار عمومی و سبک زندگی مردم رخ داد، چون هم یزید و هم معاویه، هر دو مبادی به آداب دینی بودند. اعتراضی که مردم مدینه به یزید کردند این بود که «نماز اول وقت را به تأخیر میاندازد».
اگر فرزند شما نماز اول وقت خود را به تأخیر بیندازد که شما با او نمیجنگید، توجّه کنید که گیر آن جامعه در همین حد است!
هم معاویه مبادی به آداب دینی بود، نمیگویم در ظاهر مردم معصوم بود، ولی خطبهی نماز جمعه و نماز عید فطر میخواند، امامت نماز جماعت را بعهده داشت، یزید هم همینطور بود.
جامعهای هم که اهل البیت سلام الله علیهم أجمعین را از دست داده است، که درواقع روح دین را از دست داده است، به همین ظواهر بسنده میکند، وگرنه در منطق دینی ما اینطور است که به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض میکنیم «أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً»[11] با قتل شما کتاب از دست رفت.
وقتی دینداری شکلی میشود!
اما در آن جامعه کتاب را میخواندند، همانطور که شب عاشورا «لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْل»،[12] همه در خیمهها در حال زمزمه کردن بودند و قرآن میخواندند و عبادت میکردند، در خوارج هم همینطور بود، در کوچههای کوفه هم همینطور بود، یعنی این سبک مردم بود. منتها بعد از مدّتی مردم یاد گرفتند که باید حواس ما جمع باشد که دین به درد دنیای ما هم بخورد؛ وگرنه میدیدند که این لباس دین به تن یزید و معاویه و عمروعاص و مغیره است! سالها مغیره ملعون در کوفه خطبه خوانده است! که از نظر اخلاقی در شأن جلسه نیست که بخواهم بگویم مغیره کیست! یک رذلِ پستِ فاسقِ فاجر! کوفهای که صد هزار نفر در مسجد آن جمع میشدند تا نماز بخوانند، مغیره امام جماعت بود!
دینداری مردم در این شرایط «شکلی» است، شکلِ دینداری را حفظ میکنند که از جامعهی دینداران فاصله نگیرند. اما چیزهایی در آنها رشد میکند، اینجا آنجایی است که ما باید خودمان را بسنجیم.
یک: تظاهر، ریا، نفاق، ریا و دورویی بیداد میکند.
چون نزد خود میگویند ما هر کاری کنیم دیگر یزید و مغیره نمیشویم! او امام جمعه است!
دروغ بصورت ساختاری گفته میشود، کسانی مانند معاویه و یزید و عمروعاص و… این کار را میکنند، جامعه هم برای اینکه عقب نمانند این کار را میکنند. دیندار بودند، به مسجد میرفتند، مساجد شلوغتر از الآن بود. آن روزگاران دو چیز خیلی رونق داشت، چون عدمِ آنها علامتِ مخالفتِ سیاسی بود. یکی حضور در مسجد، مخصوصاً نماز جمعه و عید فطر و عید قربان، دوم هم زکات دادن. حکومت زکات را محکم میگرفت، اگر کسی زکات نمیداد مانند کسی که امنیت ملی را به خطر انداخته است، یک جرم امنیتی محسوب میشد، تکفیر میشد و مهدورالدم بود و او را میکشتند و ناموس او را در بازار میفروختند. زکات و نماز جماعت و نماز جمعه خیلی محکم بود.
مردم میدیدند که بایستی تظاهر کنند و ظواهر را حفظ کنند و دروغ بگویند. بعد میدیدند اگر کلاه خودشان را محکم نگیرند، پسِ معرکه هستند. لذا وارد دنیاخواهی شدید شدند، بر سر دنیا رقابت میکردند.
وقتی قیمت دلار بالا و پایین میشود، یک دلار نیست که بالا و پایین میشود، شهوتِ مالپرستی است که بالا میگیرد. آن زمانی که بورس همینطور بالا میرفت، آن کسانی که اهل صندوق قرض الحسنه هستند میدانند که در آن زمان کمتر کسی پیدا میشد که قرض بدهد، میگفتند از الآن تا فردا فلان اندازه سود میکنم! اگر قرض الحسنه بدهم ضرر میکنم!
آن فقط بورس نبود که بالا و پایین میشد، دین بود که در حال بالا و پایین شدن بود.
خدای متعال ما را در این صحنهها میسنجد.
برای خدای متعال اصلاً اهمیّت که همهی ما بیدین بشویم یا همهی ما دیندار بشویم، یعنی از دینداری ما چیزی عاید خدای متعال نمیشود. اگر بهترین بندگان خدا در کربلا از یک صبح تا عصر تکه تکه بشوند، خدای متعال ضرر نمیکند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم ضرر نکردهاند. خلاصه اینطور نیست که در این میان خدای متعال ضرر کند.
وقتی به کربلا و امثال این رسید، شما نگاه میکنید که اولاً وقتی دیدند جان یا مالشان در خطر است، چون مردم کوفه تهدید مالی و جانی شدند، کنار کشیدند.
شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه این گزارش را نقل کرده است، ان شاء الله که دروغ باشد، ولی خیلی عجیب است، میگوید دختر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند که این ملعونها به خیمهها هجوم آوردند، وقتی میخواستند ما را غارت کنند، بعضی گریه میکردند. یعنی فی الجمله میفهمید که در حال انجام غلط بزرگی است. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: شما دختران پیغمبر هستید! گفتم پس چرا این کار را میکنی؟ گفت: اگر من نبرم کس دیگری میبرد!
یعنی درواقع مسابقه است و از یکدیگر سبقت میگیرند.
در این جامعه آن چیزی که بیشتر از همه آسیب میخورد، تدیّن است.
ظاهراً همهی مردم دیندار هستند، حتّی آن کسانی که در کربلا میکشتند هم تکبیر میگفتند، آنها هم نماز خواندند، آنها هم لا اله الا الله گفتند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم که حقیقتِ نماز و الله اکبر و لا اله الا الله هستند. اینها در مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
اوضاع جامعه در اوایل امامت امام زین العابدین صلوات الله علیه
وقتی کربلا تمام شد، روشنفکرترها، جوانترها، آن کسانی که سؤال داشتند، گفتند این تدیّن به درد نمیخورد.
سنّتیترها و مسنترها گفتند بالاخره همین چند صباحی که هستیم همین چیزی که هست را ادامه میدهیم.
جوانترها گفتند: دینداری که یزید امیرِ مؤمنانِ آن باشد و عمروعاص و مغیره و عبیدالله بن زیاد امام جماعت باشند، اصلاً معنویت بهمراه ندارد. برای همین به رگِ بیخیالی زدند.
اینکه شما میبینید ناگهان در یک جامعهای بیحیایی شدّت پیدا میکند (مانند جامعهی ما در بعضی از امور)، مسائل انضمامی است و یک بُعدی نیست، بخشی از آن این است که بخاطر بدیهایی که از دینداران دیده است یا فکر کرده است دینداران بدیهایی مرتکب شدهاند، به دنبال انتقام از دینداران هستند. مانند موضوع همین مسمومیتهایی که الآن هم هر کسی به گردن دیگری میاندازد. بالاخره در ذهن او این است که فلان کس این کار را کرده است، یا بدی دیده است و یا خیال میکند اینها بدی کردهاند. لذا به تظاهر میافتد.
تا زمانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زنده هستند، ما در مدینه گزارشی مبنی بر عیاشی و رقاصی نداریم، بلافاصله بعد از قتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، عیاشی و رقاصی در مدینه بیداد میکند!
کسانی که در آن زمان تاریخ هنر نوشتهاند، رقاصههای بزم شبانه و عیاشی برای دورهی بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.
این رفتار طبیعی آن جامعه است که اگر یزید و عبیدالله و عمر سعد و شمر نماد دین است…
یکی از رفتارها این است که شما خدا را به عمل صالح خودتان قسم بدهید، مثلاً بگویید خدایا! به این نمازی که خواندم مرا ببخش و بیامرز. اینها وقتی میخواستند با خدا صحبت کنند، میگفتند: خدایا! به این قتل عام مدینه در حرّه یا کشتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و کربلا به ما نگاهی کن!
ذهبی این گزارش را از شمر ملعون نقل کرده است که کنار خانهی خدا نشسته بود، گفت: خدایا! میدانی که من خیلی شریف هستم، به دستور امیر مؤمنیان در سپاهی که برای دفاع از دین بود جنگیدم!!!
رفتار مردم عادی این است که از این دیگ و آب، چیزی برای ما گرم نمیشود.
عدّهای به سمت ارتداد میروند، در جامعهی اسلامی، دَهری مسلکی رواج گرفت. بیخیالی رواج گرفت.
شما جامعهی خودمان را نگاه کنید، ببینید برای چه عرض میکنم که الآن از جهاتی به آن دوره شباهت دارد.
آن جامعه به بیخیالی رو آورد، به فسق و فجور رو آورد، نستجیربالله به شرابخواری رو آورد. این موضوع آنقدر سرعت گرفت که بعد از مدّتی حتّی آخوندهای مدینه هم (که البته شیعه نبودند) در بزم شبانهی خود «رقّاصه» داشتند!
این موضوع هم مثال روز دارد، من نمیخواهم مثال بزنم. گاهی رسانه کسی را که اهل بعضی از تباهیهاست، در لباس دین بعنوان شاخص معرّفی میکند.
اوج این موضوع این بود که مردم مدینه باخبر شدند رقاصهای جدید به بصره آمده است، دختر و پسری در مدینه نبود، الا اینکه برای آن رقاصه به بصره رفتند!
در این جامعه مسجد بود، برای اینکه رنگ سیاسی داشت، حکومت بنی امیه هم با کسی شوخی نداشت و براحتی انسانها را میکشت، اهل بخشش و عفو و… هم نبود. زکات بود، خیلی هم محکم بود، مانند مالیات بود. مردم در نماز هم شرکت میکردند، اما این دین دیگر روح نداشت.
اگر شما بروید و احکام حواسپرتیشان در نماز را ببینید، معلوم میشود که چقدر آن نماز روح داشت. فقط ظاهری وجود داشت که کافر تلقّی نشوند، وگرنه در مابقی امور هرطور که دوست داشتند عمل میکردند. از بتپرستان نسبت به یکدیگر بیرحمتر بودند، روابط انسانی بین مردم پر از خشونت و دشمنی و نفرت بود.
این دوره دورهی امامت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه است.
بانیِ دوبارهی اسلام
حضرت زین العابدین صلوات الله علیه قربة الی الله و خالصاً لِوَجهِ الله عبادت میکرد، اما ان شاء الله همانطور که در جلسات بعد عرض خواهم کرد، بگونهای عبادت میکرد که در ذهن مردم این بود که اگر قرار بود کسی با خدا قهر کند، اگر قرار بود کسی ناامید بشود، اگر قرار بود کسی خودکشی کند، اگر قرار بود کسی به کائنات بد بگوید، او باید نستجیربالله علی بن الحسین علیه السلام باشد، چون بقیهی مردم که در حال زندگی خود بودند، این آقا بود که ناموس او به اسارت رفت و پدر او به آن شکل کشته شد و اموال او غارت شد. ولی میدیدند که عبادت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نسبت به بقیه متفاوت است.
همینقدر به شما عرض کنم که میآمدند و عبادت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را تماشا میکردند. هر کسی حالِ عبادت نداشت، نماز حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را نگاه میکرد.
این از آن چیزهایی است که ما در دورهی غیبت، فهمی از آن نداریم.
بعضی از فقهای غیرشیعه میگویند وقتی ما حال عبادت نداشتیم، میرفتیم و عبادت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را از دور نگاه میکردیم، وقتی او زار میزد، من هم زار میزدم، من هم احساس میکردم که دوست دارم توبه کنم. معنایی از عبادت امام سجّاد علیه السلام میفهمیدند؛ وگرنه یزید ملعون هم به ظاهر عبادت میکرد، بنی مروان هم عبادت میکردند، میگفتند عبدالملک بن مروان افقه فقهای مدینه است، اما آن چیزی که مردم در اینها نمیدیدند تدیّنِ باطنی بود، تدیّنِ بیطلب.
اصلاً همینکه اجازه میدهی من در مقابل تو بایستم…
اگر این کلام برای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه باشد که «أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنا»،[13] با این ناپاکی به من اجازه دادی که من اسم تو را ببرم…
اصلاً آن مردم تعجّب میکردند، برای چه اینقدر عبادت میکند؟ مگر از این تدیّن چه چیزی بدست آورده است؟
توقّع آنها از تدیّن، پول و قدرت و… بود. برای همین میگفتند مگر از این تدیّن چه چیزی بدست آورده است؟ اسیر هم شده بود! خدا که در اسارت به دادشان نرسید!!!
ان شاء الله عرض خواهم کرد که اصلاً معنای نصرت را عوض کردند، هنوز هم اهل سنّت میگویند که اگر مؤمن شکست بخورد ذلیل است.
اگر فرصت بشود عرض خواهم کرد که اصلاً معنای عزّت و ذلّت بهم خورد، برای همین وقتی سر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را آوردند یزید ملعون آن آیات مربوط به عزّت را خواند. هنوز هم این فکر در بین اهل سنّت رایج است، فکر نکنید که برطرف شده است.
ولی الله دهلوی میگوید: از آنجایی که علی بن ابیطالب یا حسین بن علی شکست دارند، معلوم است که اینها خلیفهی مرضیِ خدا نیستند، اما یزید پیروز شد، یعنی خلیفهی مرضیِ خداست!
این یک تفکّر است که هزار و چهارصد سال است که مانده است!
مردم میآمدند و حضرت زین العابدین علیه الصلاة و السلام را تماشا میکردند که این شخص طور دیگری است، عبادت میکند و در این عبادت میگوید: خدایا! اگر مرا به جهنّم ببری که من اعتراض نمیکنم، «أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّى أُحِبُّكَ».[14]
این اصلاً یک منطقی بود که اینها نمیفهمیدند و نمیتوانستند درک کنند، میگفتند چرا این آقا توقع ندارد؟
ان شاء الله خدای متعال مرحوم علامه سیّد جعفر مرتضی عاملی را رحمت کند، ایشان مقالهای برای امام سجّاد صلوات الله علیه دارند، تیترِ عنوان آن مقاله این است: «الإمام عَلِیُ بنُ الحُسَین عَلَیهِمَا السَّلام بَاعِثُ الإسلام مِن جَدِیدٍ» بانیِ دوبارهی اسلام!
وگرنه اسلام تمام شده بود!
آیا ما اهل مناجات شدهایم؟
اگر ما بر سرِ سفرهی مناجات هستیم، برای این است که ما بر سرِ سفرهی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه هستیم، این موضوع باید هم رابطهی ما با خدا را اصلاح کند، هم رابطهی ما با مردم را اصلاح کند، هم رابطهی ما با خودمان را اصلاح کند. باید حسِ رضایت در ما ایجاد بشود، باید با همسایگانمان نقار نداشته باشیم. باید بندگی خدا را فخر و شرف ببینیم و ضجّه بزنیم که اجازه بدهد او را صدا بزنیم.
اگر این سه مورد بعنوان نمونه رخ بدهد، معلوم است که کمی اهل مناجات شدهایم.
روضه و توسّل به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه
امام سجّاد صلوات الله علیه بار امّت را به دوش کشید، هر روز یا روزه بود یا تا نزدیکیِ غروب چیزی میل نمیفرمود.
حضرت سجّاد علیه السلام طوری به نماز میایستاد که معصومین دیگر نگرانِ جان ایشان میشدند.
به خادمِ حضرت سجّاد علیه السلام گفتند که آقا را برای ما توصیف کن.
گفت: مفصّل بگویم یا مختصر؟
گفتند: مختصر بگو.
گفت: هیچ شبی برای او بسترِ خواب پهن نکردم! هیچ روزی هم تا نزدیکی غروب برای او سفرهی غذا نینداختم. هنگامی که به غروب نزدیک میشد، اولاً تنها چیزی میل نمیکردند، اگر کسی نبود صبر میکردند تا کسی پیدا بشود که با ایشان همغذا بشود، وقتی هم ظرفی مقابل حضرت میگذاشتند، ظرف را برمیداشت و به ظرف نگاه میکرد و شروع میکرد به گریه کرد، میفرمود: پدرِ مرا بین دو نهر آب با لب تشنه و گرسنه…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۹۰ (وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ. فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَهْلِ بَيْتِكِ. قَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كُتِبَ عَلَيْهِمُ اَلْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اَللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا اِبْنَ مَرْجَانَةَ فَغَضِبَ اِبْنُ زِيَادٍ وَ قَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَةٌ وَ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَيْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ لَقَدْ شَفَانِي اَللَّهُ مِنْ طُغَاتِكِ وَ اَلْعُصَاةِ اَلْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكِ. فَبَكَتْ ثُمَّ قَالَتْ لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ أَبَرْتَ أَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ تَشَفَّيْتَ بِهَذَا فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ فَقَالَ عُبَيْدُ اَللَّهِ هَذِهِ سَجَّاعَةٌ وَ لَعَمْرِي كَانَ أَبُوكِ شَاعِراً سَجَّاعاً- قَالَتْ إِنَّ لِي عَنِ اَلسِّجَاعَةِ لَشُغُلاً .)
[5] حدیث ثقلین
[6] سوره مبارکه حشر، آیه 14 (لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ)
[7] کفاية الأثر في النص على الأئمة الإثنی عشر ، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۷ (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاكِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَأْتِي قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَبْكِي هُنَاكَ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ أَتَيْتُ قَبْرَ حَمْزَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا تَبْكِي هُنَاكَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَتَتْ فَأَتَيْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْيَاطُ قَلْبِي مِنْ بُكَائِكِ فَقَالَتْ يَا بَا عُمَرَ يَحِقُّ لِيَ اَلْبُكَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ تَقُولُ إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ وَ ذِكْرُ أَبِي [مُذْ] مَاتَ وَ اَللَّهِ أَكْثَرُ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي إِنِّي سَائِلُكِ عَنْ مَسْأَلَةٍ تَلَجْلَجُ فِي صَدْرِي قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَةِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكِ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي بِمَا أَسَرَّ إِلَيْكِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطيَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَكُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ اَلْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ وَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اَللَّهَ يَقُولُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِي فِي اَلصُّدُورِ هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي اَلدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْكَوْرِ . فَهَذِهِ فَاطِمَةُ رَوَتْ عَنْهَا اِبْنَتُهَا زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبَّاسُ بْنُ سَعْدٍ اَلسَّاعِدِيُّ .)
[8] الاحتجاج ، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۸ (وَ قَالَ سُوَيْدُ بْنُ غَفَلَةَ : لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا اَلْمَرْضَةَ اَلَّتِي تُوُفِّيَتْ فِيهَا دَخَلَتْ عَلَيْهَا نِسَاءُ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ يَعُدْنَهَا فَقُلْنَ لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ يَا اِبْنَةَ رَسُولِ اَللَّهِ فَحَمِدَتِ اَللَّهَ وَ صَلَّتْ عَلَى أَبِيهَا ثُمَّ قَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ قَالِيَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ اَلْحَدِّ وَ اَللَّعِبِ بَعْدَ اَلْجِدِّ وَ قَرْعِ اَلصَّفَاةِ وَ صَدْعِ اَلْقَنَاةِ وَ خَتْلِ اَلْآرَاءِ وَ زَلَلِ اَلْأَهْوَاءِ وَ بِئْسَ مٰا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي اَلْعَذٰابِ هُمْ خٰالِدُونَ لاَ جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ وَيْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي اَلرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلدَّلاَلَةِ وَ مَهْبِطِ اَلرُّوحِ اَلْأَمِينِ وَ اَلطَّبِينِ بِأُمُورِ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينِ أَلاٰ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ وَ مَا اَلَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاَتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اَللَّهِ وَ تَاللَّهِ لَوْ مَالُوا عَنِ اَلْمَحَجَّةِ اَللاَّئِحَةِ وَ زَالُوا عَنْ قَبُولِ اَلْحُجَّةِ اَلْوَاضِحَةِ لَرَدَّهُمْ إِلَيْهَا وَ حَمَلَهُمْ عَلَيْهَا وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً – لاَ يَكْلُمُ حشاشه [خِشَاشُهُ] وَ لاَ يَكِلُّ سَائِرُهُ وَ لاَ يَمَلُّ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً صَافِياً رَوِيّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لاَ يَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ لَمْ يَكُنْ يَتَحَلَّى مِنَ اَلدُّنْيَا بِطَائِلٍ وَ لاَ يَحْظَى مِنْهَا بِنَائِلٍ غَيْرَ رَيِّ اَلنَّاهِلِ وَ شُبْعَةِ اَلْكَافِلِ وَ لَبَانَ لَهُمُ اَلزَّاهِدُ مِنَ اَلرَّاغِبِ وَ اَلصَّادِقُ مِنَ اَلْكَاذِبِ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرىٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ بَرَكٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ وَ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هٰؤُلاٰءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئٰاتُ مٰا كَسَبُوا وَ مٰا هُمْ بِمُعْجِزِينَ أَلاَ هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاكَ اَلدَّهْرَ عَجَباً – وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ لَيْتَ شِعْرِي إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اِسْتَنَدُوا وَ إِلَى أَيِّ عِمَادٍ اِعْتَمَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا وَ عَلَى أَيَّةِ ذُرِّيَّةٍ أَقْدَمُوا وَ اِحْتَنَكُوا لَبِئْسَ اَلْمَوْلىٰ وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِيرُ وَ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً اِسْتَبْدَلُوا وَ اَللَّهِ اَلذَّنَابَى بِالْقَوَادِمِ وَ اَلْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً … أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لٰكِنْ لاٰ يَشْعُرُونَ – وَيْحَهُمْ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أَمَا لَعَمْرِي لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ اِحْتَلَبُوا مِلْءَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُبِيداً هُنَالِكَ يَخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ وَ يُعْرَفُ اَلْبَاطِلُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ اَلْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِيبُوا عَنْ دُنْيَاكُمْ أَنْفُساً وَ اِطْمَأَنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَاشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ سَطْوَةِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَ بِهَرْجٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً فَيَا حَسْرَتَى لَكُمْ وَ أَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عَمِيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا كٰارِهُونَ قَالَ سُوَيْدُ بْنُ غَفَلَةَ فَأَعَادَتِ اَلنِّسَاءُ قَوْلَهَا عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ عَلَى رِجَالِهِنَّ فَجَاءَ إِلَيْهَا قَوْمٌ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ مُعْتَذِرِينَ وَ قَالُوا يَا سَيِّدَةَ اَلنِّسَاءِ لَوْ كَانَ أَبُو اَلْحَسَنِ ذَكَرَ لَنَا هَذَا اَلْأَمْرَ قَبْلَ أَنْ يُبْرَمَ اَلْعَهْدُ وَ يُحْكَمَ اَلْعَقْدُ لَمَا عَدَلْنَا عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ فَقَالَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ إِلَيْكُمْ عَنِّي فَلاَ عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِيرِكُمْ وَ لاَ أَمْرَ بَعْدَ تَقْصِيرِكُمْ .)
[9] الوافي ، جلد ۵ ، صفحه ۱۰۶۴ (هَذِهِ اَلْخُطْبَةَ أَوْرَدَهَا فِي كِتَابِ اَلاِحْتِجَاجِ بِتَمَامِهَا مَعَ صَدْرٍ لَهَا وَ ذِيْلٍ عَلَى تَفَاوُتٍ فِي أَلْفَاظِهَا وَ مَا فِيهِ أَصَحُّ مِمَّا فِي اَلْفَقِيهِ بَلْ هُوَ الصَّوَابُ وَ هُوَ هَكَذَا: لَهُ فِيكُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ لَكُمْ وَ بَقِيَّةٌ اِسْتَخْلَفَهَا عَلَيْكُمْ كِتَابُ اَللَّهِ اَلنَّاطِقُ وَ الْقُرْآنُ الصَّادِقُ وَ اَلنُّورُ اَلسَّاطِعُ وَ اَلضِّيَاءُ اَللاَّمِعُ بَيِّنَهٌ بَصَائِرُهُ مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ – مُتَجَلِّيَةٌ ظَوَاهِرُهُ مُغْتَبِطٌ بِهِ أَشْيَاعُهُ قَائِدٌ إِلَى اَلرِّضْوَانِ أَتْبَاعُهُ مُؤَدِّ إِلَى اَلنَّجَاةِ اسْتِمَاعُهُ بِهِ يُنَالُ حُجَجُ اَللَّهِ اَلْمُنَوَّرَةِ وَ عَزَائِمُهُ اَلْمُفَسَّرَةِ وَ مَحَارِمُهُ اَلْمُحَذَّرَةِ وَ بَيِّنَاتُهُ الْجَالِيَةُ وَ بَرَاهِينُهُ اَلْكَافِيَةُ وَ فَضَائِلُهُ اَلْمَنْدُوبَةُ وَ رُخَصُهُ اَلْمَوْهُوبَةُ وَ شَرَائِعُهُ اَلْمَكْتُوبَةُ فَجَعَلَ اَللَّهُ اَلْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ [عَنِ] اَلشِّرْكِ وَ اَلصَّلاَةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ اَلْكِبْرِ وَ اَلزَّكَاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِمَاءً فِي اَلرِّزْقِ وَ اَلصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلاَصِ وَ اَلْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ وَ الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ – وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ اَلْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلاَمِ وَ اَلصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اِسْتِيجَابِ اَلْأَجْرِ وَ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوْفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ وَ بِرَّ اَلْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ اَلسَّخَطِ وَ صِلَةَ اَلْأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ اَلْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ اَلْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ – وَ تَوْفِيَةَ اَلْمَكَايِيلِ وَ اَلْمَوَازِينِ تَعْيِيراً لِلْبَخْسَ وَ اَلنَّهْيَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِيهاً عَنِ اَلرِّجْسِ وَ اِجْتِنَابَ اَلْقَذْفِ حِجَاباً عَنِ اَللَّعْنَةِ وَ تَرْكَ اَلسَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ – وَ حَرَّمَ اَللَّهُ اَلشِّرْكَ إِخْلاَصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ أَطِيعُوا اَللَّهَ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ اِنْتَهُوا عَمَّا نَهَاكُمْ عَنْهُ.)
[10] نهج البلاغه، نامه 53 (ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِکَ فِي نَفْسِکَ، مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الاُْمُورُ، وَلاَ تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ، وَلاَ يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ، وَلاَ يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ، وَلاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع، وَلاَ يَکْتَفِي بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ، وَأَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ، وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَأَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ، وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ، مِمَّنْ لاَ يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَلاَ يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ وَأُولَئِکَ قَلِيلٌ؛ ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ، وَأَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْکَ مَا لاَ يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ، لِيَأْمَنَ بِذَلِکَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ. فَانْظُرْ فِي ذَلِکَ نَظَراً بَلِيغاً، فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى، وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.)
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۹۸ ، صفحه ۳۵۹ (قَالَ اَلشَّيْخُ اَلْمُفِيدُ وَ اَلسَّيِّدُ وَ اَلشَّهِيدُ قَدَّسَ اَللَّهُ أَرْوَاحَهُمْ: إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَتَهُ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ فَاغْتَسِلْ مِنَ اَلْفُرَاتِ إِنْ أَمْكَنَكَ وَ إِلاَّ فَمِنْ حَيْثُ أَمْكَنَكَ وَ اِلْبَسْ أَطْهَرَ ثِيَابِكَ وَ اِقْصِدْ حَضْرَتَهُ اَلشَّرِيفَةَ وَ أَنْتَ عَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَإِذَا بَلَغْتَ بَابَ اَلْحَائِرِ فَكَبِّرِ اَللَّهَ تَعَالَى وَ قُلِ اَللَّهُ أَكْبَرُ كَبِيراً وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً وَ سُبْحَانَ اَللَّهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا كُنّٰا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَى فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْخَلَفِ اَلصَّالِحِ اَلْمُنْتَظَرِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ عَبْدُكَ وَ اِبْنُ عَبْدِكَ وَ اِبْنُ أَمَتِكَ اَلْمُوَالِي لِوَلِيِّكَ اَلْمُعَادِي لِعَدُوِّكَ اِسْتَجَارَ بِمَشْهَدِكَ وَ تَقَرَّبَ إِلَى اَللَّهِ بِقَصْدِكَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هَدَانَا لِوَلاَيَتِكَ وَ خَصَّنِي بِزِيَارَتِكَ وَ سَهَّلَ لِي قَصْدَكَ ثُمَّ اُدْخُلْ فَقِفْ مِمَّا يَلِي اَلرَّأْسَ وَ قُلِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ خَدِيجَةَ اَلْكُبْرَى اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ اَلصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ اَلزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اَللَّهَ حَتَّى أَتَاكَ اَلْيَقِينُ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ مُنْقَلَبِي إِلَى رَبِّي فَصَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِكُمْ وَ عَلَى شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ خَاتِمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ اِبْنَ سَيِّدِ اَلْوَصِيِّينَ وَ اِبْنَ إِمَامِ اَلْمُتَّقِينَ وَ اِبْنَ قَائِدِ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ اَلنَّعِيمِ وَ كَيْفَ لاَ تَكُونُ كَذَلِكَ وَ أَنْتَ بَابُ اَلْهُدَى وَ إِمَامُ اَلْتُّقَى وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ اَلْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْيَا وَ خَامِسُ أَهْلِ اَلْكِسَاءِ غَذَّتْكَ يَدُ اَلرَّحْمَةِ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْيِ اَلْإِيمَانِ وَ رُبِّيتَ فِي حَجْرِ اَلْإِسْلاَمِ فَالنَّفْسُ غَيْرُ رَاضِيَةٍ بِفِرَاقِكَ وَ لاَ شَاكَّةٍ فِي حَيَاتِكَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَبْنَائِكَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَرِيعَ اَلْعَبْرَةِ اَلسَّاكِبَةِ وَ قَرِينَ اَلْمُصِيبَةِ اَلرَّاتِبَةِ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً اِسْتَحَلَّتْ مِنْكَ اَلْمَحَارِمَ فَقُتِلْتَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ مَقْهُوراً وَ أَصْبَحَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِكَ مَوْتُوراً وَ أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ مِنْ بَنِيكَ وَ عَلَى اَلْمُسْتَشْهَدِينَ مَعَكَ وَ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ اَلْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ وَ اَلشَّاهِدِينَ لِزُوَّارِكَ اَلْمُؤَمِّنِينَ بِالْقَبُولِ عَلَى دُعَاءِ شِيعَتِكَ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ اَلْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَيَّأَتْ لِقِتَالِكَ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَ أَتَيْتُ مَشْهَدَكَ أَسْأَلُ اَللَّهَ بِالشَّأْنِ اَلَّذِي لَكَ عِنْدَهُ وَ بِالْمَحَلِّ اَلَّذِي لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ وَ كَرَمِهِ ثُمَّ قَبِّلِ اَلضَّرِيحَ وَ صَلِّ عِنْدَ اَلرَّأْسِ رَكْعَتَيْنِ تَقْرَأُ فِيهِمَا مَا أَحْبَبْتَ فَإِذَا فَرَغْتَ فَقُلِ اَللَّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَ رَكَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَكَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ لِأَنَّ اَلصَّلاَةَ وَ اَلرُّكُوعَ وَ اَلسُّجُودَ لاَ تَكُونُ إِلاَّ لَكَ لِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي أَفْضَلَ اَلتَّحِيَّةِ وَ اَلسَّلاَمِ وَ اُرْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ اَلتَّحِيَّةَ وَ اَلسَّلاَمَ اَللَّهُمَّ وَ هَاتَانِ اَلرَّكْعَتَانِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلَى مَوْلاَيَ وَ سَيِّدِي وَ إِمَامِيَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ ذَلِكَ مِنِّي وَ أْجُرْنِي عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلَ أَمَلِي وَ رَجَائِي فِيكَ وَ فِي وَلِيِّكَ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ ثُمَّ صِرْ إِلَى عِنْدِ رِجْلَيِ اَلْحُسَيْنِ وَ زُرْ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ قُلِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ نَبِيِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ اَلْحُسَيْنِ اَلشَّهِيدَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلشَّهِيدُ بْنَ اَلشَّهِيدِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْمَظْلُومُ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ وَ اِبْنَ وَلِيِّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلْمُصِيبَةُ وَ جَلَّتِ اَلرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ اَلْمُؤْمِنِينَ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ اُخْرُجْ مِنَ اَلْبَابِ اَلَّذِي عِنْدَ رِجْلِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَتَوَجَّهْ هُنَاكَ إِلَى اَلشُّهَدَاءِ وَ زُرْهُمْ فَقُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَصْفِيَاءَ اَللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ دِينِ اَللَّهِ وَ أَنْصَارَ نَبِيِّهِ وَ أَنْصَارَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْصَارَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ اَلْوَلِيِّ اَلنَّاصِحِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ اَلشَّهِيدِ اَلْمَظْلُومِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي طِبْتُمْ وَ طَابَتِ اَلْأَرْضُ اَلَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ وَ اَللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً فَيَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ فِي اَلْجِنَانِ مَعَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ثُمَّ عُدْ إِلَى عِنْدِ رَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَكْثِرْ مِنَ اَلدُّعَاءِ لِنَفْسِكَ وَ لِأَهْلِكَ وَ لِإِخْوَانِكَ اَلْمُؤْمِنِينَ .)
[12] اشاره به آن است که اصحاب سیدالشهدا علیهالسلام در شب عاشورا، به نجوا با خدا و نماز و خواندن قرآن مشغول بودند و زمزمههایشان مانند صدای زنبور در صحرا میپیچید؛ لهوف، صفحه۹۴
[13] مناجات الذاکرین
[14] مناجات شعبانیه