«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه که برکاتشان در همه جا، از جمله کشور ما، مشهد و قم و شیراز و جای جای ایران منتشر است، صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب به ساحتِ مقدّس و مبارکِ حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
هدیه به پیشگاه فرزندان حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه، حضرت رضا صلوات الله علیه، حضرت معصومه سلام الله علیها، حضرت احمد بن موسی سلام الله علیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
کمک میگیرم از روح مطهّر امام امّت، شهدای عظیم الشأن از صدر اسلام، شهدای دفاع مقدّس، شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مظلوم حادثهی این حرم شریف، نثار همهی این بزرگواران صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
بایستی مقدّمهای عرض میکنم که شاید کمی هم طولانی شود تا بتوانم چند جمله راجع به حضرت احمد بن موسی علیه السلام به خدمت شما تقدیم کنم. برای اینکه بحث به آنجا برسد مقدّمه ضروری است.
تأکید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر «اهل البیت»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در زمان حیات پربرکت خود، به انحاء مختلف به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اشاره و تصریح و تبیین مکرر داشتند. کمترین آنها این است که حداقل شش ماه، هر روز فقط برای نماز صبح درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را زدند. بعضی از نقلها تا هفده ماه هم گفتهاند، برای همهی نمازها هم گفتهاند، اما اگر الآن همین کمترین نقل را درنظر بگیرید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صد و هشتاد مرتبه درِ خانهی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ایستادند و آیه طهیر خواندند، برای اینکه میخواستند مردم بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بی پشت و پناه نباشند.
به نقلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز شب را پشتِ درِ خانهی حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها میخواندند، با اینکه میتوانستند در محراب مسجد خودشان نماز شب بخوانند.
این امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این بود که حضرت میخواستند به مردم یاد بدهند که پناه دین و دنیای مردم، بابِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و فرزندان ایشان است.
نتیجهی خیانتهای بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شد آنچه نباید میشد. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را کنار گذاشتند و حذف کردند، چند اتفاق بزرگ رخ داد که چون موضوع بحث بنده نیست و بنده میخواهم باسرعت رد بشوم، از کنار آنها عبور میکنم. نتیجهی آن امور طوری شد که با خشونت و برنامهریزی و معرّفیِ جایگزین و نسبتِ نقص دادن و تخریب کردن و بگیر و ببند و خشونت بیحد و حصر، کار را به جایی رساندند که امّت اسلام بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یتیم شد، جامعه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین علیه السلام به دیدِ «امام» نگاه نمیکرد، حداکثر بعنوان نوادگان پیامبر که محترم هستند توجّه میکردند. یعنی جامعه دین خود را از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین علیه السلام نمیگرفت.
نتیجه این شد که کسی به درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نمیرفت، اگر هم کسی میرفت برای کندن و طلا گرفتن و بخشش و کَرَم بود.
کمتر کسی پیدا میشد که بیاید و از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه علم بگیرد و دین خود را با ایشان تنظیم کند یا دین خود را با این دو بزرگوار تنظیم کند. دورهی این دو امام بزرگوار، یعنی این بیست سال، بسیار دورهی غربت است. بجز آن شش ماه پایانی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که یک کنشِ اجتماعی گسترده است، مابقیِ این بیست سال عمدتاً در فقرِ ارتباطی است، امّت یا میترسند، یا نگاهشان تغییر کرده است، در هر صورت امّت محروم شد و دین خود را از کس دیگری میگرفت.
اینکه شما شنیدهاید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواست قیام کند، هر کس و ناکسی به خودش اجازه میداد که امام را نهی از منکر و نهی از قیام کند، عمدهی مردم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ترک کردند، حتّی عمدهی بنیهاشم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را رها کردند، عمدهی شهیدان کربلا از بنی هاشم، بجز چند نفر، خردسال و نوجوان هستند، حتّی بنی هاشم هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را طرد کردند.
همهی اینها نتیجهی آن خیانتِ بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد، امّت دین خود را از ابوهریرهها و پس و پیشِ ابوهریرهها میگرفت و به این امر هم راضی بود. کار به جایی رسید که اگر زنان خانهدار هم کمی درس خوانده بودند، مانند «عمرة بنت عبدالرحمان» که شاگرد برجستهی عایشه است، البته زن خانهدار است، به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشت و نعوذبالله امام را نهی از منکر کرد!
بجای اینکه بروند و بگویند شما چه خلأی احساس کردید که فرمودید «عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»،[4] دین نابود شد، همانطور که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبهی فدکیه فرمودند «سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ» لباس دین پوسیده شد، «هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ»، «نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ»، همه چیز زیر و رو شد، «ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ» نفاق آشکار شد.
مردم میگفتند اتفاقی نیفتاده است! نماز و روزه سر جای خود است!
در مورد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم اینطور بودند که میآمدند و به حضرت توصیه میکردند! بمان و در مسجد پیامبر درسی برقرار کن و احترام داشته باش!
نعوذبالله حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نهی میکردند! چون نگاهشان به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاه به منجی و باب نجات و سفینة النّجاة نبود، نگاه به آن کسی نبود که مع القرآن است، نگاه به آن کسی نبود که روح قرآن است. فکر میکردند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالاخره فامیل پیامبر است و محترم است!
شبیه آن چیزی که ما امروز به نوع سادات احترام میگذاریم، ما هر کسی را ببینیم که از ذرّیهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ولو اینکه کاسب محلهمان باشد، به او احترام میگذاریم، دست او را هم میبوسیم، ولی از او دین نمیگیریم، دین را از عالم ربّانی میگیریم نه از ذرّیه. حال اگر جایی عالم ربّانی، بلکه معصومی مانند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که پسر بیواسطهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم هست، باید برای گرفتنِ دین به سراغِ او رفت، این موضوع به جهاتی که بنده توضیح ندادم از دست امّت رفت، نگاه امّت به ائمه، نگاه به سادات شد، یعنی فقط یک احترامِ نَسَبی.
ائمهی ما میدانند که اگر ما بخواهیم هدایت بشویم، آن دستور نبوی که حدیث ثقلین است، تنها راه نجات است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که پنج مرتبه حدیث ثقلین فرمودند، اگر راه میانبر یا بهتر یا آسانتر و مطمئنتر یا کاملتری برای گمراه نشدن میداشت، حتماً اقتضای کَرَم و رحمتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود که آن راهِ بهتر را بیان کند، راه بهتری نبود الا اینکه «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ»،[5] راه این بود.
ائمه علیهم السلام میخواستند مردم را به این مسیر برگردانند، منتها باید از آنجایی شروع کنند که مردم هستند.
خدمت حیرتانگیز امام سجّاد علیه السلام به مردمی که ایشان را دوست نداشتند!
حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند امّت به آن جهاتی که بنده نتوانستم بیان کنم، از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فاصله رفتهاند. حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه دیدند که مردم اینطور از بین میروند. حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه بجای اینکه بعد از کربلا قهر کنند و بفرمایند که شما ما را رها کردید و ما را به اسارت بردند، حضرت شروع کردند به یک مسیر بسیار سخت، عبادت بسیار سنگین، هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی، که شاید بتوانند فضای این اثر وضعی ظلم به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را قدری تلطیف کنند و معبری باز کنند که مردم بتوانند نفس بکشند که اگر کسی خواست پیشرفت دینی کند، حرکت کند.
حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه در این بین کارهایی انجام میدادند، من یکی از آنها را عرض میکنم.
کنارِ این عبادت سنگین که امام معصوم یعنی امام باقر علیه السلام و حضرت فاطمه بنت الحسین علیه السلام نگران جان امام سجّاد علیه السلام میشدند.
اگر هر کدام از این موارد را تشریح کنیم، مواقف فهم سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اما قرار بر این است که به حضرت احمد بن موسی علیه السلام برسیم.
حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه در آن عبادت سنگین، یک کار اجتماعی مهم هم متکفّل بودند، آن هم این بود که شبها به درِ خانهی غیرشیعیان میرفتند…
چندان شیعهای وجود نداشت، خودِ حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه فرمودهاند که در همهی مکّه و مدینه، حتّی بیست خانه هم ما را دوست نمیداشتند.
حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه شبها بصورت ناشناس به درِ خانهی همان کسانی میرفتند که ایشان را دوست نمیداشتند و به آنها کمک میکرد، کمکها هم قابل ملاحظه بود، عمدهی این کمکها حاصلِ زحماتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دورهی خانهنشینی بود، آن اموال وقف خاص شده بود و در راه خیر خرج میکردند.
هیچ کسی هم این ناشناس که به درِ خانهها میرود و کمک میکند را نمیشناست، چون حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه که نمیخواستند کار انتخاباتی کنند، این کارها تبلیغات نداشت. این کار سی و چهار سال کارِ دائمیِ حضرت سجّاد صلوات الله علیه بود.
گزارشی برای حضرت سجّاد صلوات الله علیه داریم که حتّی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نداریم، آن هم این است که حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه آنقدر بصورت ناشناس به درِ خانهی فقرا رفته بود و کمک کرده بود، که اگر کسی در مدینه گرفتار میشد، مثلاً اگر طلبکار به درِ خانه میآمد، میگفت تا فردا صبح به من وقت بده تا بدهی خودم را بدهم. چون مطمئن بود که شب یک ناشناسی میآید و دست او را میگیرد.
باید چه اتفاقی رخ بدهد و تکرار بشود و تجربه بشود که کسی اینطور حساب کند؟
لذا گزارشگران اینطور نوشتهاند که جلوی در میایستادند و منتظر آن ناشناس بودند، چون یقین داشتند که هر شب میآید، یعنی این کار، کارِ دائمیِ حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه بود.
بعضی از نقلهای شیعه و سنّی میگوید شبی که حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه به شهادت رسیدند، تا صد نفر جلوی درِ خانههای خود منتظر بودند که آن ناشناس بیاید و به آنها کمک کند. هرچه صبر کردند دیدند کسی نیامد، گفتند لابد از دنیا رفته است، چون حتّی وقتی میخواست به حج برود هم خبر میداد، امروز چه کسی در مدینه از دنیا رفته است که میشود گفت سی و چهار سال خدمتِ بدونِ منّتِ مخفیانهی سِرّی داشته است و هیچ توقّعی هم نداشته است؟
گفتند امروز زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام از دنیا رفته است.
امامت امام سجّاد صلوات الله علیه در اوج غربت آغاز شد، آنقدر یار و طرفدار کم داشت که وقتی شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشّریف میخواهد اوایل کارِ حضرت سجّاد علیه السلام را بنویسد میگوید سه یا چهار نفر پای بحث ایشان بودند.
ضمناً این موضوع را هم درنظر داشته باشید که درس رسمی نداشتند، درس رسمی برای حضرت سجّاد علیه السلام ممنوع بود.
اواخر کار حضرت سجّاد علیه السلام هم نهایتاً حدود صد و هفتاد نفر بودند. یعنی حضرت سجّاد علیه السلام در اوج غربت بودند.
اما وقتی امام سجّاد علیه السلام شهید شدند، مردم خیلی خجالتزده شدند که ما نسبت به پسرِ پیامبر بیعنایت بودیمو ایشان علیرغم اینکه ما توجّه نمیکردیم، هر شب به ما خدمت میکردند.
امام باقر صلوات الله علیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل میکردند
لذا نه فقط آن معدود شیعیان، که اهل سنّت هم به درِ خانهی حضرت باقر علیه السلام سرازیر شدند.
بر خلاف دوران امام سجّاد علیه السلام، از اول جمعیتی به حضرت باقر صلوات الله علیه اقبال کرد، این موضوع هم بخاطر زحمات امام سجّاد علیه السلام بود که مردم دیدند حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه بدون تبلیغات کار میکردند.
علم امام باقر روحی له الفداه، عظمت حضرت، عمق نگاه حضرت، و آن نحو بیان حضرت، که حضرت باقر صلوات الله علیه مستقیم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل میکردند، همه را شگفتزده کرد.
در روزگار امام باقر روحی له الفداه، محدثان عامّه دچار یک بحران بودند، آن بحران این بود که احادیث منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی زیاد بود، کدامیک راست است و کدامیک دروغ است؟ کدامیک تولیدی و جعلی است و کدامیک فرمایش نورانیِ نبوی است؟ همه به دنبال جنس اصل و خبر درست و روایت دقیق میگشتند.
اول حضرت باقر صلوات الله علیه خواستند جامعه را امتحان کنند، با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بودند روایت را مستقیم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل میکردند، جامعهای که هنوز عادت نداشت، معلّمانی چون ابوهریره دیده بود، حضرت باقر صلوات الله علیه را تکذیب کردند.
حضرت باقر صلوات الله علیه مجبور شدند مدّتی کلمات خود را با این جمله که «جابر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای من گفته است» بیان کنند. با اینکه جابر نزد حضرت باقر صلوات الله علیه میآمد و یاد میگرفت!
مردم که عظمت و سیطره و هیمنهی علمی امام را دیدند، وقتی جذب شدند، حضرت باقر صلوات الله علیه دست به یک پالایش مهم زدند، دست به یک غربال بزرگ زدند، دیگر نفرمودند «از جابر نقل میکنم»، فرمودند: «قالَ رَسُول الله».
حضرت باقر صلوات الله علیه حال دیگر آنقدر طرفدار پیدا کرده بودند که مردم دو دسته شدند…
الآن که من در محضر شما هستم، من هرچه روایت از کتاب کافی و الفقیه و… بخوانم، شما میگویید این شیخ مطالعه کرده است و آمده است. اما اگر بگویم حضرت حجّت ارواحنا فداه در مسیر به من فرمودند اینها را به مردم بگو… شما در ابتدا با یک تردید نگاه میکنید که آیا من میخواهم شوخی کنم یا نه، یعنی چون باور نکردنی است، شوخی میگیرید. اگر احساس کنید جدّی میگویم اعتراض میکنید. اما اگر کسی اعتراض نکند و باور کند، نگاه او به من بعنوان یک سخنران، نگاه به کسی است که با حضرت حجّت ارواحنا فداه ارتباط دارد، یعنی یک تقدّسِ صد در صدی. به این «إخبار عَن بقیّة الله» میگویند.
بالاترین عظمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این است که «إخبار عن الله» میکردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مستقیم از خدا بیان میکردند؛ ما کلمات الهی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل میکنیم.
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم إخبار عن الله نمیکردند که ما از قرآن کریم محروم بودیم. هر کسی أخبار عن الله کند در جایگاه رسول الله نشسته است.
کسی نمیتواند بگوید خدا فرموده است، اگر اینطور بگوید شما میپرسید که از کدام آیه میگویی؟ یعنی توقع این است که اگر من سخنی را به خدا نسبت میدهم، آن را به آیهای از آیاتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است مستند کنم.
یعنی مستقیم سخن گفتن از خدا، کارِ رسول است؛ ما همه از کتابی که رسول فرموده است نقل میکنیم.
کاری که حضرت باقر صلوات الله علیه میکردند این بود که مستقیم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روایت نقل میکردند. جمع زیادی تکذیب میکردند، اما جمعی فهمیدند که گمشدهشان در حضرت باقر العلوم صلوات الله علیه است.
در این قریب هفتاد سال وقتی راه را گم کردیم و نمیدانستیم چه کسی درست میگوید، یک نفر آمده است که مستقیم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن میگوید.
آن جمعی از شیعیان که این کلام حضرت باقر صلوات الله علیه را باور کردند، فهمیدند که علم حضرت باقر صلوات الله علیه از جنس علم ابوحنیفه و مالک و… که حدسی و قیاسی و استحسانی است نیست. لذا نگاه شیعیان به حضرت باقر صلوات الله علیه ارتقاء پیدا کرد. دیگر نمیگفتند نزد راوی میرویم، میگفتند نزد کسی میرویم که مستقیم ذکر میکند.
بحران امامزادگان در دورهی امام صادق صلوات الله علیه و امام کاظم صلوات الله علیه
شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف در «أمالی» روایتی آورده است که میگوید وقتی حضرت باقر صلوات الله علیه به شهادت رسیدند، عدّهای از علمای شیعه به محضر حضرت صادق سلام الله علیه رفتند.
دیدهاید که در مجلس ختم، در مجلس تعزیت و تسلیت، خیرات و صفات نیکو را میگویند، مثلاً الآن اگر کسی از دنیا برود میگویند او پیرغلام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود، جانباز بود و… یعنی نقاط مثبت او را میگویند.
اینها خواستند به امام صادق علیه السلام نقطهی مثبتی از امام باقر علیه السلام که در ذهنشان بود را بگویند، اینطور عرض کردند: پدر شما حضرت ابوجعفر باقرالعلوم علیه السلام وقتی میفرمودند «قالَ رَسُول الله»، با اینکه ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بودند، ما یقین داشتیم که این کلمات از دو لب مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صادر شده است. ما این یقین را از هیچ راویای نداشتیم.
سر مبارک امام صادق صلوات الله علیه پایین بود، وقتی اینطور گفتند، حضرت صادق علیه السلام سر مبارک خود را بالا آوردند و بالاتر را فرمودند؛ فرمودند «قالَ الله تَبارَکَ وَ تَعالَی». یعنی ما میتوانیم از خدای عالی اعلی هم مستقیم بیان کنیم. (منتها این موضوع در جلسهی خصوصی با علمای شیعه بود).
یعنی مقام امامت، تالی تلو نبوّت است، ادّعای وحی ندارد، ولی جنس این امام با جنس آن ائمهای که حدسی و استنباطی حرف میزنند، از لحاظ جنس و نوع، تفاوت دارد.
همانطور که عرض کردم مردم جامعه حسنین علیهما السلام را به چشمِ امام نمیدیدند، حتّی کسانی که در عرف فرقهای «شیعه» بودند! چون در جامعه تبیین دقیق نشده بود.
خبر پیچید که اگر علم میخواهی به سراغ صادق آل محمد علیهم السلام بیا.
این اوج گرفتنِ مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، آفتهای خطرناکی داشت.
همانطور که میدانید «آفت» برای چیزهای خوب است، مثلاً این علم است که آفتِ تکبّر دارد.
این اوج گرفتن، آفاتی داشت. اول اینکه عدّهای واردِ وادیِ غلوّ شدند، میخواستند اعمال و عبادات را از بین ببرند. حضرت صادق علیه السلام با اینها مقابله میکردند و میفرمودند که ما از شما بیشتر نماز میخوانیم، ما از نماز فارغ نیستیم که شما بخواهیم فارغ شوید. اینکه شما اعتقاد راسخ به امامت پیدا کنید به این معنا نیست که شما بخواهید به وظایف شرعیتان توجّه کنید.
آفتِ خطرناکِ این موضوع این شد که بعضی از امامزادهها دیدند امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام چه مقامی دارند، چه توجّهی وجود دارد، مردم از هزار کیلومتر آنطرفتر میآیند و آرزو دارند خاکی که امام صادق علیه السلام از روی آن رد شده است را بردارند و روی سر خود بگذارند.
بعضی از امامزادگان طمع کردند.
حال که امامت در چشم شیعیان به جای اصلی خود نزدیک میشود، عدّهای گفتند پدرِ ما هم امام بود، نکند که من امام هستم؟!
بحرانِ بسیار سنگینِ چند لایهای در شیعه بوجود آمد.
کار به جایی رسید که وقتی حضرت صادق علیه السلام گاهی اوقات بین یاران خود سخنرانی میکردند، وقتی بعضی از پسران حضرت داخل میشدند، حضرت بحث را عوض میکردند. یعنی حضرت صادق علیه السلام از اینها هم تقیّه میکردند، کأنّه حضرت دشمن دیدهاند.
با شهادت حضرت صادق صلوات الله علیه، حتّی یکی از پسران حضرت صادق علیه السلام ادّعای امامت کرد. همه جا هم تبلیغات کرده بودند، اگر کسی وارد شهر میشد…
از آن طرف تقیّه طوری سنگین بود که شیعیان، بجز اوحدهای و شاگرد اولها، حتّی تعداد ائمه علیهم السلام را نمیدانستند، مصداق امام بعد را نمیدانستند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرزندان خود را خیلی امنیتی حفظ میکردند. تا چند سال اجازه نمیدادند که بچهها به چشم دیگران برسند.
امام سجّاد صلوات الله علیه طوری امام باقر علیه السلام را پنهان میکردند که وقتی یک مرتبه جابر، امام باقر صلوات الله علیه را جلویِ درب خانهی امام سجّاد علیه السلام دید، تعجّب کرد و حضرت باقر صلوات الله علیه را در آغوش کشید. امام سجّاد صلوات الله علیه فریاد زدند: با این کار خودت خون او را ریختی! برای چه جلوی مردم او را در آغوش میکشی؟ چرا به او بیش از بقیهی فرزندانم توجّه میکنی؟
ائمه علیهم السلام خیلی زحمت کشیدهاند، ائمه علیهم السلام میتوانستند با اشارهی دستی، تکویناً خیلی کارها کنند، ولی چون عبدِ محض الهی هستند، تمام ظواهر را هم رعایت میکنند. با همین ظاهر، با مراقبت، با تقیّه، با پردهپوشی، با توجّه داشتن به انسجام داخلی مکتب، با تشکیلات، سعی میکردند امام بعدی را حفظ کنند.
اینکه ائمه علیهم السلام «امام بعدی را حفظ کنند که حکومت او را نکشد» فرصت را فراهم میکرد که بعضیها هم بگویند ما امام هستیم.
بعد از امام صادق علیه السلام، یکی از پسران حضرت ادّعای امامت کرد، بحران سنگینی در شیعه بوجود آمد.
چون حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه خاموش در تقیّه بودند، چون منصور دوانیقی منتظر بود که خون ایشان را بریزد. متأسفانه آن فرزند دیگر امام صادق علیه السلام فعال بود. البته خدا رحم کرد که زود از دنیا رفت. بعضی از گزارشها میگوید جمع زیادی، نزدیک به اکثریت مطلق شیعه، به سمت او رفتند. چون او تبلیغ میکرد و حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه ساکت بودند. البته این جمع بعد از مرگ او برگشتند.
اوضاع به سمتی رفت که وقتی حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه به امامت رسیدند، وصیّتی که برای امام رضا علیه السلام نوشتند را مخفیانه نوشتند، مُهر و موم کردند، کسی که این متن را باز کند و ببیند را لعن کرد، چون میدانستند که عدّهای از نوادگان حضرت مجتبی صلوات الله علیه، یا بعضی از فرزندان امام صادق علیه السلام، یا بعضی از فرزندان خود حضرت، ممکن است به رقابت بیفتند.
همهی اینها برای ما عبرت است، که گاهی آسیه همسر فرعون است ولی «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ»،[6] و گاهی همسر پیامبری مانند همسر حضرت نوح و حضرت لوط و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که ممکن است ساقط بشود. ممکن است پسر نبی باشد اما «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»[7] باشد، ممکن است بزرگواری پسر امام باشد، بشود علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه.
هر کسی را در سطح خودش امتحان میکنند، مسئلهی امامت مسئلهی مخفی بود. حال دیگر اگر حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه بخواهند امام بعد از خود را تعیین کنند، مشکلات بسیار زیادی وجود دارد.
موضوع بسیار مهمّی به نام «ودایع امامت»
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواستند از مدینه (جنگ جمل) به کوفه تشریف بیاورند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علائم امامت، میراث امامت، یادگاریهای انبیاء گذشته را به چه کسی سپردند؟ باید اینها را به کسی بسپارد که به او اطمینان داشته باشد، باید به کسی بسپارد که او خیانت نکند و به اقوام خود بدهد که ادّعای امامت کنند.
مرحوم «ابن فَهد حِلّی رضوان الله تعالی علیه»، آن عالم برجستهای که در کربلا مدفون است، ایشان کتب زیادی دارند، هم کتب فقهی مهم دارند، هم کتاب «عدّة الدّاعی» را دارند، انسان بسیار مهمّی هستند، جمال السّالکین هستند. ایشان کتاب «اسرار» نوشته بودند که بعضی از علوم غریبه را در آن نوشته بودند، پسر همسر ایشان که فرزندخواندهی ایشان بود، بعد از وفات ایشان، این کتاب را گرفت و از این کتاب سوء استفاده میکرد و ادّعای مهدویت کرد.
نمیشود میراث امامت را به دست هر کسی داد، تازه ابن فهد حلّی رضوان الله تعالی علیه که میراث امامت نداشتند.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواستند از مدینه خارج شوند، میراث امامت را به امّ المؤمنین حضرت امّ سلمه سلام الله علیها دادند. ببینید حضرت امّ سلمه سلام الله علیها چه امانتداری هستند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را مانند چشم خود قرار دارند. مادر ما حضرت امّ سلمه سلام الله علیها امینِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به عراق تشریف آوردند و پنج سال حاکم بودند و شهید شدند.
وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به مدینه برگشتند، آن میراث امامت و نبوّت را از حضرت امّ سلمه سلام الله علیها دریافت کردند.
این میراث بین ائمه علیهم السلام بود تا زمانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواستند شام 27 رجب از مدینه خارج بشوند و به مکه و بعد عراق بروند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میدانند که در مسیر شهادت هستند…
اشخاص زیادی در مدینه بودند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این ودایع را به آنها بسپارند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا به آنها اطمینان نداشتند و یا در این سطح اطمینان نداشتند.
برای اینکه شما عظمت موضوع را ببینید، البته قصدِ قیاس کردن ندارم، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این امانتها را به برادر خود محمّد بن حنفیّه ندادند که او بعداً به امام بعدی بدهد، به برادر خود عمر بن علی علیه السلام نداد، به برادرزادهی خود زید بن حسن (که به کربلا نیامد) نداد، حتّی به حضرت ام البنین سلام الله علیها ندادند. البته نمیخواهم عرض کنم چه کسی از چه کسی بالاتر است، میخواهم دقّت کنید، دوباره این ودایع را به حضرت امّ سلمه سلام الله علیها دادند. یعنی حضرت امّ سلمه سلام الله علیها در بالاترین سطح امینِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند. حال شاید حضرت امّ البنین سلام الله علیها هم در آن سطح بودند یا پایینتر، بنده نمیدانم، ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این ودایع را به حضرت امّ سلمه سلام الله علیها دادند.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا شهید شدند، وقتی حضرت سجّاد صلوات الله علیه به مدینه تشریف بردند، ودایع امامت را از حضرت امّ سلمه سلام الله علیها تحویل گرفتند.
هر چه جلوتر میرود، مدّعیان امامت زیاد هستند، فرقه فرقه میشوند، آدم امین کمتر است. حتّی حضرت موسی بن جعفر روحی له الفداه و سلام الله علیه وصیتنامهی خود را نوشتند و فرمودند اگر کسی آن را باز کند او را لعن کردهام. بعضی از برادران امام رضا علیه السلام آنقدر فشار آوردند که متن وصیتنامه افشاء بشود.
چرا نباید متن وصیتنامه امام کاظم صلوات الله علیه افشاء میشد؟ چون اولاً جان امام رضا صلوات الله علیه در خطر بود. ثانیاً اگر از مفاد وصیتنامه باخبر میشدند، ممکن بود علائمی گیر کسانی بیاید که میخواستند ادّعای امامت کنند.
هارون ملعون حضرت موسی بن جعفر روحی فداه را به زندان انداخت.
ایشان ودایع امامت را به چه کسی سپردهاند؟ به امّ احمد، مادر احمد بن موسی علیه السلام.
کتاب کافی شریف را ملاحظه بفرمایید، در ادلّهی امامت حضرت رضا صلوات الله علیه این هست که ودایع امامت را به امّ احمد سلام الله علیها سپرد.
آقایی که چنین مادری و چنین پدری دارد، معلوم است که باید محل امان و امنیت و امانت امام معصوم باشد.
نقش مادر در رشد انسانها
اگر بروید و در مورد امامزادگانی که خطا میکردند ملاحظه بفرمایید، این یک بحث گسترده است، اصلِ تربیت به مادر است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد فرزند داشتند، فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که قابل قیاس نیستند، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قمر بنی هاشم زیاد نداشت. بابا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، اما تمایز فرزندان به مادرشان است.
اگر فرزند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد که عصمت عارضی دارند، شیعه و سنّی این روایت را نقل کردهاند که «إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ»،[8] حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چنان عفّت مطلقه (ظاهری و باطنی و نیّت و علم و اراده و…) داشتند که نتیجهی آن این بود که خدا آتش را بر فرزندان او حرام کرد.
آیا «خدا آتش را بر فرزندان او حرام کرد» یعنی معاذالله خدا طوری پارتی بازی کرد بچهها گناه کنند ولی به جهنّم نروند؟ نخیر! یعنی آن رَحِم و آن دامان چنان فرزند را میپروراند که آن فرزند از هدایت شدن و رشد و صلاح به جایی برسد که دیگر خطا نکند.
این عصمت عارضی همان چیزی است که شما در ندبه میخوانید، اگر کسی به حضرت حجّت ارواحنا فداه توجّه کند، بخشی از آن را بدست میآورد. میخوانید «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَهً»، او را عصمت و حفاظ ما قرار دادی.
من همین الآن که در محضر شما هستم، ممکن است در خانهی خود پرخاشگری کنم، ولی در محضر شما اگر کسی بیاید و چیزی هم به من بگوید، چون در محضر شما هستم، تحمّل بیشتری دارم، من در محضر شما خطا نمیکنم. اگر رهبر معظم انقلاب به اینجا تشریف بیاورند، احتیاط بنده از الآن برای حرف زدن بیشتر میشود، چون حضور مانعِ خطا میشود، انسان احتیاط خود را بیشتر میکند.
ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که حضورِ دائمیِ پُرهیمنهی امام زمان ارواحنا فداه را متوجّه شویم، آنوقت دیگر نمیشود خطا کرد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوری فرزندان خود را تربیت کرده بودند که فرزندان ایشان بهشتی بودند.
«زید» پسرِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام خرابکاری میکرد و میگفت «إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ»، حضرت رضا صلوات الله علیه او را صدا زدند و فرمودند: این حدیث برای فرزندان بیواسطهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. پدر تو که حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه بود دائم اهل عبادت بود.
میخواهم عرض کنم که ریشهی رشد انسانها پدر است و مادر، اما نقش مادر نود درصد است.
فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هرچه دارند از مادر دارند، در این زمینه روایات خیلی زیادی است.
در بین فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن کسی که متمایز است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است. او از جانب مادر پاک تربیت شده است، وگرنه مابقی فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، بیشترشان هم عظیم الشأن بودند، ولی در یک سطح نیستند.
پسر حضرت نوح علیه السلام بود ولی به مادرِ ناخلف خودش که قرآن کریم در چند جا تصریح کرده است که به نبوّت خیانت میکرد رفت و از توحید خارج شد، ولو اینکه پسرِ پیغمبر خدا باشد.
مادر مهم است. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که فرزندان ما مادرانِ زهرایی بشوند و ما امشب عهد کنیم که پدر و مادرمان، بویژه مادرمان را تکریم کنیم، همسرمان را بعنوان مادر فرزندانمان تکریم کنیم. در این عالم شأنی بالاتر از مادر بودن نیست. عاقبت بچه با مادر است.
به قول آن شاعر که میگفت:
لا عذَّبَ اللّهُ اُمِّی إِنَّها شرِبَتْ حبَّ الوصی وغذَّتنیهِ باللبن
خدا مادرم را رحمت کند که حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نوشید و با شیر به من نوشاند.
هر کسی بخواهد به هر جایی برسد، از مادر خود دارد.
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام میخواست برای تبعید و زندان به بغداد برود، به احدی اعتماد نکرد.
ودایع امامت نزد مادر حضرت شاهچراغ علیه السلام
خانهی امام رضا علیه السلام باید مخفی میماند، چون ممکن بود هر لحظه مورد آماج حملات دشمن باشد، لذا نمیتوانست ودایع امامت را در خانهی امام رضا علیه السلام بگذارد. ظاهراً مادر حضرت رضا صلوات الله علیه هم از دنیا رفته است، در بین مابقی که مکرر و متعدد هم هستند (هم مرد و هم زن)، ودایع امام را به امّ احمد سلام الله علیها (مادر حضرت شاهچراغ علیه السلام) سپرد.
مادری که چنین امینِ حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه باشد، طبیعی است که آقازاده هم در آن مسیر برود.
نقشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در تربیت حسنین علیهما السلام
این موضوع را بدانیم که اینطور نبود که حسینین علیهما السلام چون معصوم هستند اینقدر کریم هستند، مسلّم است که عصمت و علم و مقام امامت اوصافی دارد، ولی این بزرگواران آن چیزی که دیده بودند هم تربیتِ کَرَم بود. این بزرگواران در خانه دیده بودند که مادرشان به نماز میایستد…
عزیزان من! بنده اطلاع ندارم که شما تابحال چقدر عابد دیدهاید، آیا عابدی را دیدهاید که نتواند راه برود؟ آیا ما تابحال چنین صحنهای را دیدهایم؟ یک بانوی هجده ساله آنقدر به رکوع بایستد که پاهای مبارک او ورم کند.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میدیدند که مادر این عبادت طولانی را دارد…
اصلاً یکی از جهاتی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طلبِ خادم کردند این بود که میفرمودند من به عبادات خودم نمیرسم. کارهای خانه را نوبتی کنیم، یک روز من بچهها را نگه دارم و روز دیگر، بیشتر عبادت کنم.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دیده بود که این مادر اینطور عبادت میکند و بعد مدام همسایه را دعا میکند.
همانطور که میدانید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه راوی این حدیث هستند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند «الجارُ ثُمَّ الدّارُ».
درست است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه معصوم بودند ولی این تربیت را هم دیده بودند.
درست است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه معصوم بودند، ولی دیدند وقتی به خانهشان حمله کردند و چهل نفر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میکشیدند، مادر نترسید. آن عفیفهای که عالم در عفّت، نظیر او را ندیده است، به میدان مردان رفت و کمرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نگه داشت. در مسجد رفت، بین پیرمردهای مدّعی، خطبه خواند و همه را بیچاره کرد.
شباهت حضرت احمد بن موسی علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه از دنیا رفت، بحران شد، بعضی از امامزادهها با بعضی از دنیاپرستان از شیعیان تبانی کردند.
اگر امام رضا روحی له الفداه واضح صحبت میکردند که خطر جانی بهمراه داشت، اگر مبهم صحبت میکردند که شیعیان فکر میکردند بعضی از علمایی که شاگرد امام کاظم علیه السلام بودند و بعضی از بستگان حضرت، میگویند که امام کاظم علیه السلام غیبت کردهاند و ظهور میکنند، انسان هم در دورهی غیبت به دنبال امام جدید نمیگردد.
اینجا چند نفر نقش محوری داشتند.
یک نفر خود امام رضا سلام الله علیه است که خطر را به جان خریدند و به هر جا که میرفتند میفرمودند من امام هستم.
یک نفر هم نقل شده است، اگر آن نقل درست باشد، به آن روایت کافی که به مادر حضرت احمد بن موسی علیه السلام نسبت داده شده است، چه بسا که این نقل درست باشد، که عدّهای برای اینکه از این نمد کلاهی بدست بیاورند، به سراغ افراد دیگری میرفتند و میگفتند شما جلو بیفتید. اگر هر کسی این کار را میکرد یک فرقه درست میشد.
یک نقل متأخری هست، ان شاء الله که درست است، به نظر من میآید که از آن مادر و از آن پدر میشود که درست باشد، میگوید به سراغ احمد بن موسی علیه السلام هم رفتند و گفتند: شما بیایید و ادّعای امامت کنید.
شما شبیه این موضوع را در حضرت عبدالعظیم علیه السلام دیدهاید.
به حضرت عبدالعظیم علیه السلام گفتند که شما نوادهی امام حسن علیه السلام هستید، سن شما هم شصت سال از امام هادی علیه السلام بیشتر است، ایشان نوادهی امام حسین علیه السلام هستند و شما نوادهی امام حسن علیه السلام هستید، جدّ شما برادرِ بزرگ است، هشتاد سال سن دارید که یعنی شصت سال هم سن بیشتری نسبت به امام هادی علیه السلام دارید، عالِم هم هستید، اگر ادّعای امامت کنید حتماً طرفدار دارید.
شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف نقل کرده است حضرت عبدالعظیم روحی له الفداه به محضر امام هادی علیه السلام رفت و عرض کرد که میخواهم دین خود را عرضه کنم. مانند یک شاگرد دین را عرضه کرد. بعداً حضرت هادی صلوات الله علیه هم فرمودند: «أنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً» تو حقاً ولیّ ما هستی. نه اینکه طمع در تو دخالت نکرد، بلکه خودت را برای ما خرج کردی.
یک نقل متأخری میگوید که حضرت شاهچراغ هم همین کار را کردهاند؛ و اگر چنین نبود، در بین فرزندان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، اینجا اینطور رونق نمیگرفت و تلألو پیدا نمیکرد و شاخص نمیشد.
اینکه حضرت احمد بن موسی علیه السلام امروز در شیراز، منار شیراز است، چراغ هدایت است، فانوس هدایت است، برای آن روزی است که خود را ندیدهاند. «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اَللَّهُ»[9] اگر کسی خودش را بشکند، خدا او را بالا میبرد.
همهی آن دیگرانی که ادّعا میکردند گم شدهاند و حتّی کسی اسمشان را نمیداند، ولی حضرت عبدالعظیم سلام الله علیه در ری… میدانید نقل این است که حضرت عبدالعظیم علیه السلام را زنده به گور کردند، فکر کردند تمام شد، او را ذلیل میکنیم و میکشیم و تمام میشود. اما نمیدانستند «لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ».[10] با اهانت کشتند، اما اگر الآن در تهران اینگونه است که اگر شما شبانهروز به شهر ری بروید، حرم حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه مملو از جمعیت است.
آن کسی که خودش را برای خدا بشکند، خدای متعال او را بالا میبرد.
حضرت شاهچراغ علیه السلام هم همینطور.
اگر کسانی که به این حرم آمدهاند و حاجت گرفتهاند را بشمارند، باید هفتاد جلد کتاب بنویسند، آن کسی که خدا را دید، خدا او را به تارک عرش برد.
روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
از حضرت احمد بن موسی روحی لک الفداه اجازه میگیرم، حال که یک برادر به امام رضا علیه السلام که برادرش بود خدمت کرد، من میخواهم راجع به آن برادری روضه بخوانم که همهی برادران عالم فدای آن برادر.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در کربلا سه وظیفه داشتند که کار خیلی سخت بود، هم حافظ الخیام بودند، تا وقتی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود وقتی بچهها دامان خیمه را بالا میزدند میدیدند که عمو هست و خیالشان راحت میشد، تا زمانی که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود بچهها اصلاً تجربهی ترس پیدا نکردند، دلشان به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قرص بود.
ویژگی دوم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام این بود که ایشان حافظ الحسین علیه السلام بودند، محافظ اصلیِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند. تا زمانی که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زخم برنداشتند.
وظیفهی سوم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم این بود که ابوالقِربَه بودند، مسئول آب هم بودند.
تا زمانی که عمو بود بچهها امید داشتند که بالاخره عمو آب میآورد.
این سه وظیفه، با یکدیگر تعارض کرد، بخاطرِ حفظ حرم باید نزدیک خیمهها میبود، وقتی نزدیک خیمهها میبود، این بچهها با نگاهشان به عمو التماس میکردند و العطش میگفتند.
اصلاً سابقه نداشت که عمو جواب منفی به این بچهها بدهد…
طاقت قمر بنی هاشم علیه السلام طاق شد، به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و با ادب عرض کردند که سینهام سنگین شده است، این مشکهای خالی مرا بیچاره کرده است، بچهها به من امید دارند، از اینکه صدای العطش شنیدم و نتوانستم کاری کنم خسته شدهام.
همهی ما روز قیامت بخاطر فرصتهایی که سوزاندهایم حسرت خواهیم خورد، حسرت همین ماه رجب را هم خواهیم خورد.
اما امام صادق علیه الصلاة و السلام شهادت دادهاند که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام روز قیامت حسرت نخواهند خورد، در آن زیارت صحیح السّند فرمودند: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُودِ»[11] من شهات میدهم که تو تمام تلاش خودت را کردهای، تو کمکاری نکردهای…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آمدند تا از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اذن میدان بگیرند، حضرت فرمودند که برو و آب بیاور.
همینکه خواست اذن بگیرد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند بلند گریه کردند…
مرحوم آیت الله العظمی غروی اصفهانی که مرجع بزرگی هستند، استاد مرحوم آیت الله طباطبایی و آیت الله بهجت هستند، در قصیدهای که برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام گفتهاند، میگوید چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینطور گریه میکرد؟
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي»[12] تو پرچمدار من هستی، اگر تو بروی این لشگر من از هم میپاشد…
مرحوم غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف میفرمایند برای اینکه قمر بنی هاشم یکی بود ولی همهی قدرتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود، امید بچهها بود…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان رفتند، وقتی به میدان رفتند…
شما یک لحظه جمعیت را نگاه کنید، همه محبان و زوّار و عزیزان و نورچشم هستید، اسلحه هم ندارید، اگر شما عزیزان اراده کنید که من از اینجا راه نیفتم، اگر شما با همین دست خالی نخواهید، من نمیتوانم به آخر جلسه بروم.
مرحوم غروی اصفهانی میگوید چطور از بین هزار یا چهار هزار تیرانداز که همه آمادهی تیر زدن بودند عبور کردی و به آب رسیدی؟
هرچه تیر زدند برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مهم نبود، برای اینکه به سکینه وعده داده بود…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هر طور که شد از این لشگر رد شد، مشک را پر از آب کرد و برگشت… میدانید چه شد… آنها اقدام کردند، او گفت تا زمانی که مشک دارم مهم نیست، «وَاللّهِ إن قَطَعتُمُ يَميني إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني»، جلو رفت و تا به جایی رسید که «فَوَقَفَ العبَّاسُ مُتَحَیِّراً»…
وقتی مشک را زدند دیگر آقا جلو نرفتند، میدانند که اگر بخواهند اینطور و بدون دست و با مشک پاره به سمت حرم بروند، روحیهی بچهها بهم میخورد، همانجا متوقف شد، بر سر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ریختند، وقتی عمود را زدند، ابن شهر آشوب میگوید: «فَقَتَلَهُ»، وقتی ضربه اصابت کرد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام جان به جانآفرین تسلیم کرد و به زمین افتاد… اما دشمن کوتاهی نکرد، کاری کرد که مطمئن شود دیگر بلند نمیشود. آنجا کار تمام شد…
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال رفتن به سمت علقمه بودند، بر خلاف همیشه رفتند.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر هر جانباز و شهید در حال احتضاری مانند باز شکاری میرفتند، با سرعت میرفتند، که تا جان در بدن دارد سر او را در آغوش بگیرند، اما اینجا به قول آن مجتهد بزرگ آرام آرام رفت، برای اینکه کار از کار گذشته بود…
فَمَشَى لِمَصرَعِهِ الحُسَینُ وَ طَرفَهُ بَینَ الخیام و بینه متقسم
مدام برمیگشت و با چشمان خود خیمهها را نگاه میکرد، وقتی برگردم باید چه جوابی بدهم؟…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سرِ قمر بنی هاشم علیه السلام رفتند و دیدند که از دست رفتهاند، دیدند حضرت دست به کمر گرفت، اشکهای خود را با آستین پاک میکرد…
نگاهی به آن بدنِ از هم پاشیده کرد و بعد یک گلهی برادرانه کرد، فرمود: برادر! «یَحنِیکَ النَّعِیم» بهشت گوارای تو باد! ولی فکر نمیکردم مرا در این شرایط تنها بگذاری…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)
[5] حدیث ثقلین
[6] سوره مبارکه تحریم، آیه 11 (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)
[7] سوره مبارکه هود، آیه 46 (قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ)
[8] الخرائج و الجرائح ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (مَا رُوِيَ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ : ذَكَرْتُ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ فَتَنَقَّصْتُهُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ رَحِمَ اَللَّهُ عَمِّي إِنَّ عَمِّي أَتَى أَبِي فَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ اَلْخُرُوجَ عَلَى هَذَا اَلطَّاغِيَةِ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ يَا زَيْدُ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ تَكُونَ اَلْمَقْتُولَ اَلْمَصْلُوبَ بِظَهْرِ اَلْكُوفَةِ أَ مَا عَلِمْتَ يَا زَيْدُ أَنَّهُ لاَ يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَى أَحَدٍ مِنَ اَلسَّلاَطِينِ قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْيَانِيِّ إِلاَّ قُتِلَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا حَسَنُ إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اَللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى اَلنَّارِ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْكِتٰابَ اَلَّذِينَ اِصْطَفَيْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَيْرٰاتِ فَالظَّالِمُ لِنَفْسِهِ اَلَّذِي لاَ يَعْرِفُ اَلْإِمَامَ وَ اَلْمُقْتَصِدُ اَلْعَارِفُ بِحَقِّ اَلْإِمَامِ وَ اَلسَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ هُوَ اَلْإِمَامُ ثُمَّ قَالَ يَا حَسَنُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لاَ يَخْرُجُ أَحَدُنَا مِنَ اَلدُّنْيَا حَتَّى يُقِرَّ لِكُلِّ ذِي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ .)
[9] الزهد ، جلد ۱ ، صفحه ۵۵ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: أَفْطَرَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَشِيَّةَ اَلْخَمِيسِ فِي مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ؟ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوْلَةَ اَلْأَنْصَارِيُّ بِعُسٍّ مِنْ لَبَنٍ مَخِيضَةٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ شَرَابَانِ وَ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا عَنْ صَاحِبِهِ لاَ أَشْرَبُهُ وَ لاَ أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنِّي أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّهُ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اَللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اَللَّهُ وَ مَنِ اِقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اَللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اَللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اَللَّهِ أَحَبَّهُ اَللَّهُ .)
[10] سوره مبارکه منافقین، آیه 8 (يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ)
[11] زیارتنامه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۳