چهاردهم اسفندماه 1393 حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
برای دانلود صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
««بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
یکی از علائم آخر الزّمان
آدم با نیّات مختلفی در مجلس فاطمه (سلام الله علیها) شرکت میکند. گرچه صحبت کردن یک طلبهای مثل من در مجلسی که مجتهد مسلّم حضور دارد از علائم آخر الزّمان است. «وَ قُعُودُ یقعد الشّبّان الصِّبْيَانِ عَلَى الْمَنَابِرِ»[4] بچّهها به منبر میروند، مجتهدها مینشیند این عجیب است. اگر مطمئن نبودم که متأذّی میشوند چیزهایی میگفتم که حدّاقل برای اینکه در قیامت شما بیش از ما در این موضوع مورد سؤال واقع میشوید در دسترس بودن مجتهد… منتها چون بزرگوار اذیت میشود من وارد بحث نمیشوم.
دو نیّت شرکت در مجالس اهل بیت
ممکن است ما دو نیّت داشته باشیم به نظر این حقیر رسیده است اشتباه است. فتح باب صحبت ما این دو نیّت است؛ یکی این است که برای ثواب شرکت میکنیم. بله آنها کریم هستند، قطعاً ثواب میدهند. اصلاً اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بدهکار کسی نمیشوند. لذا اگر ما به جای شما باشم، در این ایامی که عزادار حضرت زهرا محسوب میشویم، یک دور تسبیح شاید سه دقیقه وقت نگیرد -خود من عمل نمیکنم ولی میگویم شما عمل بکنید إنشاءالله اسم من را هم بنویسند- یک دور تسبیح بفرستید از طرف امام حسن به روح مطهّر حضرت زهرا هدیه بکنید.
کریم بودن امام حسن
امام حسنی که اگر کسی به خاطر خدا به سگ ولگردی غذا میداد، آن بنده را آزاد میکرد، شما به روح مطهّر مادر ایشان از طرف ایشان درود بفرستید، قطعاً میآید شما را نجات میدهد. امام حسنی که اموال خود را با دشمنان مادر خود تقسیم کرد. اینها امروز صاحب عزا هستند.
ناشناخته بودن معرفت حضرت زهرا
یک نیّت برای ثواب است؛ ارزان فروشی است، خودفروشی است، آنها ثواب را میدهند. نیّت دوم که اشتباه است این است که ما در مجلس اینجا بیاییم معرفت حضرت زهرا کسب بکنیم این هم اشتباه است. معرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای بنی بشر، برای مخلوقات، برای موجودات، برای اهل زمین و آسمان مُحال است. «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[5] نه آدمها، نه بیسوادها، همه از معرفت او محروم هستند. انتهای معرفت، غایت معرفتی که نسبت به او پیدا بکنیم این است که او را نمیشناسیم، به این برسیم ایشان را نمیشناسیم. این غایت آن چیزی است که از حضرت زهرا (سلام الله علیها) میتوانیم پیدا بکنیم. پس نیّت اینکه ایشان را بشناسیم هم نیّت صحیحی نیست.امّا شاید توجّه به این نکته لازم باشد که از اینجا باب را باز بکنیم. چه شده است که من بیلیاقت را هم به این مجلس راه دادند. یعنی هزار و اندی سال برگردی، یک چنین لحظاتی حدّاکثری که نوشتند هفت نفر دور بستر فاطمه بودند حدّاکثر، پنج نفر و شش نفر و اینها هم داریم، هفت نفر نوشتند. حالا چه شد که ما شرکت کردیم؟
واحد بودن خدا
ن برای اینکه کرامت اهل بیت در این موضوع را برای شما روشن بکنم یک مثال قرآنی میزنم. شما بزرگواران میدانید توحید حضرت حق عددی نیست، خدا واحد است «لَا بِعَدَدٍ»[6]. یعنی اینطور نیست که یکی باشد، بعد شما در ذهن خود بگویید اگر دو تا میشد چه؟ سه تا میشد… بعد در ذهن تو بیاید که لابد یکی از آنها قویتر بود، زور او به… اصلاً این خبرها نیست. چرا؟ چون وقتی شما میخواهید بشمارید، میگویند: کتابخانه چند تا کتاب دارد؟ شما میشمارید. اگر ساعت هم در کتابخانه گذاشته بودند، ساعت را هم میشمارید؟ نمیشمارید. وقتی که شمارش میکنید یک حیث سنخیّت، یک حیثی شباهت باید باشد. میگویند: شب گذشته چند نفر آمده بودند؟ میگویید: پنج نفر. چهار تا بودند با موبایل آنها میشود پنج نفر. میگویند این چه مدل شمارش است؟ موبایل چه ربطی به آدمها داشت؟ چه حیث سنخیّتی داشتند، چه حیث شباهتی داشتند؟ حضرت حق «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»[7] است، از هیچ حیثی شبیه به کسی نیست که بشمارید. لذا بگویید: یک، دنبال دو بخواهید بگردید. از هیچ حیثی شبیه پیدا نمیکنید. کما اینکه اگر بگویند مقابل شما چند نفر بود، چند تا بود؟ بگویید: دو تا یک بلندگو بود، یک کاشانی. میگویند: از چه حیث شبیه پیدا کردید؟ «وَاحِدٌ لَا بِعَدَدٍ».
خدا حاضر و ناظر است
لذا آنها که اشتباه کردند، گفتند: ما دو نفر یکجا باشیم، دو نفر داشتیم صحبت میکردیم، یک، دو و خدا هم سه، خداوند تکفیر فرمود؛ «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»[8] خدا سومی از سه تا که نیست، چطور شمردید خدا سومی شد؟ بله هیچ نجوایی نیست الّا اینکه او معیّت قیومیّه دارد. حاضر و ناظر است، محیط است. بشمارید جمعیت را ده نفر، خدا مثلاً یازدهمی. نه اینکه به شمارش بیاید. شما نگاه بکنید همین ده تا را میبینید، خدا از هیچ حیثی از هیچ سنخی شبیه به یک موجودی نیست، بشود شمرد.
خدا شباهتی با ثانی ندارد
لذا هر جا در قرآن واحد داریم، بلافصله قهّار داریم. «وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»[9] واحد قهّار است. من جوانتر که بودم میگفتم: خدا چرا گفته است: واحد قهار؟ نفرموده است: واحد کریم، واحد شکور، واحد رحیم. قهّار یک مقدار قدرتنمایی دارد. انسان یک مقدار در آن احساس خشونت میکند. واحد قهّار است، چون واحدی است که جا برای دومی نمیگذارد. جایی نیست که دومی وجود داشته باشد. شباهتی با ثانی خود ندارد.
وحدت حقیقی خدا
خوب برای چه این مقدّمه را گفتم؟ برای اینکه میخواستم عرض بکنم چون خدا از هیچ حیثی شبیه و سنخ به سایر موجودات نیست، نمیشود او را شمرد. «وَاحِدٌ لَا بِعَدَدٍ» وحدت او عددی نیست. وحدت او حقیقی است. تک است، یکتا است، برای ثانی آن نمیشود تصوّر کرد. ما به محضر بزرگی از بزرگان رسیده بودیم میفرمود: تصوّر شریک او هم مُحال است. شما اشتباه میکنید خیال میکنید تصوّر کردید، تصوّر شما غلط بوده است.
توفیق شرکت در مجالس اهل بیت به اذن امام زمان
حالا من این حرفها را زدم ربط آن چه بود؟ ربط آن این است خدا شاهد این است را که میگویم آن است که قلباً من اذعان میکند. من هرچه در خود گشتم هیچ سنخیّتی، قابلیّتی شباهتی پیدا نکردم که من در زمرهی عزاداران فاطمه قرار بگیرم. یعنی وقتی میخواهی به مجلس فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بیایی، برای ثواب بیایی میدهند، خود فروشی و کم فروشی است، ارزان فروشی است. برای معرفت که بیایی معرفت فاطمه که محال است، نه برای من و شما برای انبیاء محال است، برای خلق با الف و لام جنس محال است «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا» جدا کردند اصلاً شما را چه به –شما یعنی خطاب همهی خلق، همهی خلائق، همهی موجودات، انبیاء اکرمین ملائکه- کسی را چه به اینکه فاطمه را بشناسد. کسی نمیتواند فاطمه را بشناسد. امّا اگر احساس بکنیم در این سفرهی عظیمی که اهل بیت، به نام فاطمه ترتیب دادند توفیق شده است من را بیاورند، من فکر بکنم من را از چه حیثی شبیه شمردند؟ اگر به این اذعان بکنم بعداً میفهمم که وقتی وارد مجلس میشوم، یعنی امام زمان که «لَا تَسقُط مِن وَرَقَةِ الَّا بِاذنِهِ» ولی مطلق عالم ملک و ملکوت است، برگ از درخت نمیافتد الّا به اینکه او اذن بدهد. او اذن داده است که ما آمدیم، اذن نمیداد، والله نمیآمدیم.
فرصت شرکت در مجالس اهل بیت
بعد وقتی اینطور بیاییم، میگوییم: بنابراین حضرت حجّت که حکیم علی الاطلاق است، کار عبث نمیکند، لابد هنوز من فرصت آدم شدن دارم که من را راه داده است. اگر فرصت تمام شده بود عبث بود. امام زمان هنوز به من امید دارد. یعنی هر بار ما تحت این پرچمها و نوشتهها دور هم جمع میشویم، یک فرصت دوباره است. هر وقت شما بخواهید جاده نمیپیچد، هر جای بزرگراه که شما دوست داشتید خروجی نیست، اینکه ما وارد خانهی فاطمه بشویم فرصت است. این فرصت را از میان مردم مدینه که بیش از 20 هزار نفر جمعیت داشت، حدّاکثر هفت نفر پیدا کردند. یک وقت ننشینیم با خود مدام بگوییم آن کسانی که به کربلا نرفتید چه هستند و چه هستند. ما چند بار در خیمهی اهل بیت نشستیم؟
علّت صبر امیر المؤمنین بر مصیبت حضرت زهرا
نکتهی دومی که بسیار انسان را اذیّت میکند، یعنی انسان شرمنده میشود این است که میگوید چرا امیر المؤمنین اشجع عرب، فارس الحجاز، بطل الابطال، لیث بنی غالب چرا به این مصیبت عظمی صبر کرد؟ میگوییم: برای اینکه هدایت مردم قطع نشود. این را میگوییم دیگر. برای اینکه مسیر دین از بین نرود، مردم بتوانند هدایت بشوند. خدا نکند ما در کنار حوض کوثر شرمندهی امیر المؤمنین بشویم.
ارزشمند بودن دقایق حضور در مجالس اهل بیت
من این جمله از امیر المؤمنین را بارها عرض کردم، چون تکرار آن برای خود من مفید است. حیدر کرّار رفت بازار لباس خرید، آستین آن بزرگ بود. خیّاط گفت: آقا بدهید بدوزم. حضرت خنجر خود را درآورد ضربهای زد این آستین جدا شد. خوب ریش ریش بود. خیّاط گفت: آقا بدهید پس دوزی بکنم حضرت فرمود: «الوَقتُ اضیَق» وقت کمتر از این حرفها است. حالا منظور من این نیست که لباس همه ریش ریش باشد، ثانیه به ثانیهی ما مهم است، آن هم ثانیه به ثانیه که اینجا هستیم. خدا شاهد است من به خانواده عرض میکنم من هیچ امیدی به حرفهایی که میزنم ندارم ولی استرسی که دارم وقت مردم را نگیرم، امیدوار هستم حضرت زهرا از ما قبول بکند. ثانیه به ثانیهی این زمان مهم است. هر چه فکر بکنم چه بگویم، دیدم که برویم فضائل حضرت زهرا را بگوییم من به امام حسن مجتبی هدیه میکنم. او سگ ولگرد را غذا بدهند، شکرگزاری میکند و برده آزاد میکند. یا امام حسن ما هدیهای بهتر از این نداشتیم در این شرایط شما به شما هدیه بکنیم.
معنای امّ ابیها
یک معنی امّ ابیها که سادهترین و عوامیترین معنی امّ ابیها است، این است که اینقدر فاطمه (سلام الله علیها) مهربان بود کأنّه مادر پدر خود بود. ببین برای امام حسن چقدر مهربان بود. امام حسن امروز یتیم این مادر است.
اثر شفا بخشی مجالس اهل بیت
ما فضائل مادر ایشان را هدیه میکنیم، إنشاءالله امام حسن، حضرت حجّت که اذن داده است ما در مجلس بنشینیم، این فرصت را به ما داده است خود ایشان هم کمک بکند توفیق بدهد خروج از این مجلس تغییر عملی اعتقادی در ما ایجاد بشود. قطعاً با حرفهای من ایجاد نمیشود ولی آنها قادر هستند در یک داروی تلخی، در یک گچی، در یک خاکی چیزی شفا قرار میدهند. همه دارو میخوریم یک گچ سفید میخوریم بعد حال ما خوب میشود. او درمان را در این دارو قرار داده است. إنشاءالله این مجلسی که دور هم نشستیم به برکت اهل تقوای این مجلس اثر شفا بخش عملی در ما بگذارد.
فضائل حضرت زهرا
در مورد فاطمه از کجا بگوییم؟ از هر طرف بگوییم انسان میماند. کسی که حتّی حضرت حق -عوامی حرف میزنم- میخواهد راجع به او صحبت بکند، حیا میکند دقّت لازم را دارد. مثال میزنم. عجیب است همه چیز او عجیب است؛ از روز عروسی که قبل از تمام شدن عروسی لباس عروسی را هدیه میدهد. از آن سورهی انسان که عظیم است، عجیب است من بارها این را عرض کردم امروز روزی نیست که ما بحث علمی بکنیم، امروز روزی است که ما باید تغییر پیدا بکنیم، میخواهیم گدایی بکنیم.
دو نکته از سورهی انسان در تفسیر آلوسی
دو تا نکته از سورهی انسان از آلوسی عرض میکنم بعد باید خدا را شکر کرد که آلوسی این چیزها را فهمیده است و متمایل به وهابیّت بوده است. آلوسی فقیه بزرگ عراق تنها و اوّلین کسی که کتاب تحفهی اثنی عشریّه را به عربی ترجمه کرد.
کتاب تفحهی اثنی عشریّه
تفحهی اثنی عشریه کتابی است که در هند منتشر شد. عمدهی شبهات علیه تشیّع و عمدهی ادلّهی شیعه بر امامت را از نظر خود نابود کرد، کتاب مفصّلی است. فقط بخشی از امامت آن را که مرحوم آیت الله میر حامد حسین، نیشابوری الاصل، جدّ مادری حضرت امام نوشت اگر امروز به صورت کتابهای عادی سیصد صفحهای و اینها چاپ بشود، بیش از 80 جلد میشود. فقط بخش امامت را که پاسخ داده است و متأسّفانه هنوز کتاب به صورت کامل چاپ نشده است. حضرت امام در جوانی پول جمع میکرد بعضی از مجلّدات این کتاب را چاپ میکرد، کتاب را مباحثه میکرد. تفحهی اثنی عشری یعنی هدیهای به 12 امامیها. عبد العزیز دهلوی نوشته است، از علمای برجستهی هند بود. این کتاب را این آلوسی به عربی ترجمه کرد، امروز جزء کتابهای پر فروش کشورهایی مثل عربستان و کویت و اینها است. از تعداد دانلودهایی که در سایتهای مختلف که حالا روی منبر اسم سایتهای انحرافی را نمیبرم، خود آنها بارگذاری کردند مشخّص است این کتاب جزء پر بینندهها و پر بازدید شدهها است.
دو نکتهی سورهی انسان در تفسیر آلوسی
چه کسی این کار را کرده است؟ آلوسی. تفسیری به نام روح المعانی دارد. یک چاپ آن 30 جلدی است، در جلد بیست و نهم آن سورهی انسان را بحث کرده است. این آدمی که در دشمنی با تشیّع بسیار آدم متعصّبی است ولی تلاش میکند نسبت به اهل بیت اینگونه نباشد. نسبت به سورهی انسان ایشان دو نکته را گفته است. شبیه به یکی از آنها را من قبلاً عرض کرده بودم، یکی از آنها را خود من به تازگی دیدم، خیلی هم تعجّب کردم. امروز شما به کسی متوسّل شدید که طعام –این را من قبلاً عرض کرده بودم آلوسی هم تصریح کرده است.
محبّت حضرت زهرا به اسیر مشرک
من همیشه عرض میکردم وقتی آن بانو بعد از «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ»[10] از خدا میترسیدند، از آن روزی که میخواهد حسابها رسیدگی بشود، به نذر خود وفا کردند. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[11] این اسیر من را دیوانه کرده است. اسیر مشرکی که با مسلمان جنگیده است، تقسیم نشده است، اینها را اینقدر باید بگوییم که در رفتار من با همسایهی خود، با همکار خود، با همسر خود، با فرزند خود، با پدر و مادر خود فاطمهای که ما میخواهیم او را دوست داشته باشیم، افتخار میکنیم ما را در زمرهی منسوبین به او، محبّبین به او بنویسند، کسی است که اگر مشرک کافر حربی در خانهی او را میزند، شب سوم که سه روز است، فرزندان او گرسنه هستند، همهی غذا را به مشرک کافر حربی اسیر که هنوز تقسیم نشده است، هنوز مسلمین او را نخریدند یا تقسیم نشده است، هنوز برده نشده است، چون نفقهی برده با مولای او است، این کافر حربی تازه اسیر شده است، همین الآن او را از جنگ گرفتند و آوردند هنوز تقسیم نشده است، عجیب این است که این مشرک کافر حربی در خانهی فاطمه را در مدینه بلد است. یک راست میآید اینجا در میزند. یعنی همه میدانستند این خانه برگشت ندارد و عجیب این است که فاطمه روزی حسنین را که سه شب است گرسنه هستند، به مشرک کافر حربی میدهد.
در روایت داریم اگر امیر المؤمنین لا الا الّا الله نبود، لا به زبان ایشان نمیآمد. هم انسان امیدوار میشود که الحمدلله مشرک که نیستیم، شرک جلی إنشاءالله کافر حربی نیستیم، الحمدلله ولی خوب بالاخره زرنگی میخواهد. این یک نکته که آلوسی هم اشاره کرده است. من اخیراً که تفسیر او را نگاه میکردم دیدم این را هم اشاره کرده است.
حرمت فاطمه در قرآن
نکتهی دوم که بسیار برای من جالب بود، خدا چقدر حرمت فاطمه را در این سوره نگه داشته است. یک کسی مثل من بیاید بگوید فاطمه چه کسی است؟
توصیف مادیّات بهشت در قرآن
شما میدانید معمولاً وقتی حضرت حق میخواهد بهشت را توصیف بکند، خوب خداوند میخواهد بهشت را توصیف بکند، نعمات مادی آن را معمولاً میگوید، یک بار هم فرموده است: «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»[12] یک خبرهای دیگری هم وجود دارد لقاء هم است. امّا خوب مردم معمولاً چه چیز را میبینند؟ همین حواسّ اطراف خود را. لذا «قُطُوفُها دانِيَةٌ»[13] میوهی آن اینطور است. «ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ»[14] هر چیزی دوست داشته باشی، لذّت ببری، هوس بکنی، همه چیز آنجا وجود دارد. معمولاً به حوری هم اشاره میکند «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ * … * لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ»[15] «حُورٌ عينٌ * كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»[16] «وَ كَواعِبَ أَتْراباً»[17] معمولاً وقتی میخواهد بهشت را معرّفی بکند، جزء نعمتهای شاخص مادی ظاهری –حالا مادی که میگویم منظور من عینی است، محسوس است- حوری را معرّفی میکند.
عظمت حرمت فاطمه در سورهی انسان در تفسیر آلوسی
امّا در سورهی انسان که در شأن فاطمه است «يُطْعِمُونَ الطَّعامَََ» «مُتَّكِئينَ فيها»[18] اینها نشستند. «عَلى سُرُرٍ» روی تخت نشستند. «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ»[19] آلوسی بسیار عجیب است این انسان وهابی مسلک میگوید: در این سوره حتّی به ولدان و غلمان و اینها اشاره شده است، به حوری اشاره نشده است. چرا؟ «رِعَایَة لِحُرمَةِ البَتُول وَ قُرَةِ عَینِ الرِّسُول» این عبارت آلوسی است. میگوید: خداوند حیا کرده است، اینجا وقتی میگوید: فاطمه وارد بهشت میشود، در کنار نعمات بهشتی اسم حوری را ببرد. حوری در کنار فاطمه اصلاً رنگ و بویی ندارد، حرمت او را حفظ میکند. «رِعَایَة» خیلی این جمله عجیب است. «رِعَایَة لِحُرمَةِ البَتُول وَ قُرَةِ عَینِ الرِّسُول».
عاجز بودن انسان از شناخت فاطمه
فاطمه شناسی کار هر کسی نیست. فضائلی را محضر شما عرض میکنم توهّم میشود؛ فاطمه افضل از امیر المؤمنین است و افضل از پیامبر است. البتّه این را که چه کسی افضل است خدا میداند. معرِّف باید اجلای از معرَّف باشد، نه کسی چون من که فرق بین مجتهدین را نمیتوانم تشخیص بدهم بیایم راجع به ارکان عالم حرف بزنم، نمیخواهم بگویم چه کسی برتر است، چه کسی برتر نیست. توهّم نشود امّا میخواهیم بگوییم این که نمیتوانیم عبارات را در فضائل فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) تجزیه تحلیل بکنیم، ما را به آن عرضی که من داشتم منتهی میکند. توقّع من از جلسه آن کسانی که به اندازهی من چیز میدانند، علما و اهل فضل مجلس که نشستند إنشاءالله از سفرهی حضرت زهرا استفاده بکنند، آنها که به اندازهی من میدانند توقّع من این است که وقتی از مجلس بلند میشوید بگویید: بله «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[20] نمیشود او را شناخت. لذا این فضائل را عرض میکنم.
نور چهرهی فاطمه
اوّل فضیلتی که عرض میکنم راجع به او و رسول خدا است. یک نوری در چهرهی فاطمه است دوست و دشمن، عارف و عامی میدیدند. اگر زنده بودم و روزی من بود آخر مجلس، در روضه به این اشاره خواهم کرد. عایشه گفت: وقتی فاطمه در روز راه میرفت، نور چهرهی او بر آفتاب غلبه میکرد، اهل سنّت نوشتند. به امام عسکری عرض کردند: چرا اسم فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود: چون چهرهی او «یَظهَر لِأمیرِ المُؤمنین» چون علی نگاه میکرد، تلألو چهرهی فاطمه را میدید، دل او شاد میشد.
عظمت نور فاطمه در روز قیامت
این نور عظمت فاطمه که قابل وصف نیست، آنقدر عظیم است، شدید است در قیامت برای – به تعبیر من- امنیت اهل محشر میگویند: «نَكِّسّوا رُؤوسَكُم حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَة الصِّراط إلی الجنه»[21] چون آنجا بحث محرم و نامحرمی نداریم. اینکه در روایت تصریح شده است ابراهیم تو هم سر خود پایین بینداز که جدّ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، محرم و نامحرمی نیست. شما برو آفتاب را نگاه بکن، لایهی ازن و این همه فیلتر و جوّ و مگر میتوانی نور فاطمه را ببینی؟ حالا خیال نکنید ما نمیتوانیم نور فاطمه را ببینیم، این روایتی را که شیخ صدوق در معانی الاخبار آورده است با هم یک مقدار روی آن تمرکز بکنیم، ببینیم این نور نسبت به رسول خدا چگونه است.
عظمت رسول خدا در نزد خدا
رسول خدا، خاتم انبیاء آن کسی که حضرت حق لا یتناها چند بار به او عظیم فرموده است. من در خاطر ندارم جای دیگری به شخص دیگری این تعبیرات را داشته باشد. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»[22] چه چیزی است که برای خدا عظیم است. «وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً»[23] .
نفس پیامبر نفیسترین نفسها
یک تعبیر عوامی بگویم برای اینکه مثال جا نیفتد، بزرگان مجلس میبخشند. مثلاً یک نمایشگاه فاطمیه راه میاندازیم، یک سالن مستطیل شکل از این در وارد میشوند، از این در خارج میشوند. یک مهمان عزیزی را دعوت میکنید، خوب دوست داریم یک جایی را بپسندد، بایستد، وقت او گرفته نشود. فیلم را ببیند، کلیپ را ببیند، کتابی را ببیند، تصویری را، نقاشی را همینطور تند تند برود. از این طرف بیاید و از آن طرف بیرون برود، حال ما گرفته میشود. میزبان دوست دارد اگر چند نوع غذا جلوی مهمان است، یک مدل از آنها را بپسندد با میل بخورد، میزبان لذّت میبرد. خداوند حضرت ابراهیم را به مهمانی آسمانها برد. «كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ»[24] در اخبار آمده است آسمان چهارم یا پنجم در این نمایشگاهی که حضرت ابراهیم شرکت کرد، ملکوت عالم را ببیند آسمان چهارم یا پنجم به تماشا ایستاد. امّا وقتی خداوند رسول خاتم را به معراج برد -من فکر میکنم یکی از مهمترین فضائل حضرت این آیه است- از آسمان اوّل، دوم، سوم، چهارم، هفتم، عرش، کرسی «ما زاغَ الْبَصَرُ»[25] از این سر نمایشگاه وارد شد، از آن سر خارج شد. «ما زاغَ الْبَصَرُ» هیچ چیزی به چشم او نیامد. چرا؟ نفس او انفس از همهی عالم است، نفس او نفیستر از همهی موجود است، شیء قابل دیدنی مقابل پیامبر نیست، خود او واسطهی بیواسطهی همهی خلایق است. روایت صریح است «وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ»[26] در جاهای یگر دیگر هم آمده است با تعبیرات مختلف با اشارهی «حِجَابُهُ» واسطهی بیواسطهی حضرت حق است. هر گوشهای از ملکوت را بردند، هر غرفهای از این نمایشگاه عالم خلقت را به او نشان دادند «ما زاغَ الْبَصَرُ» یعنی یک گوش چشم هم نگاه نکرد. نمایشگاه را از ابتدا تا انتها رفت هیچ توقّف نکرد.
هدیه دادن خداوند به پیامبر
حالا روایت برای اینجا است، روایت اینطور است میفرماید: جبرئیل -جبرئیل یعنی تشریفات ارتباط پیامبر با خداوند، نه اینکه جبرئیل لیاقت داشته باشد واسطهی بین خدا و رسول خدا باشد، جبرئیل را چه به اینکه واسطه باشد. جبرئیل مثل دژبان مقابل در میماند، تشریفاتچی است- جبرئیل در معراج وارد شد. عبارت این است «يَا مُحَمَّدُ»[27] خوب چرا این اسم؟ چرا نگفت: «یا ایّها النّبی، یا ایّها الرّسول» چون اینها مناصب اجتماعی پیامبر هستند، در محفل خصوصی، در خانه که به من حاج آقا نمیگویند، اسم کوچک من را صدا میکند. این را ساده بگویم از طرف دیگر حضرت حق دارد صحبت میکند. خلاصه محفل خصوصی است، اغیار نیستند. مثل آن را جاهای دیگر هم داریم؟ بله داریم در حدیث لوح است که حضرت حق در مورد امام صادق ما میگوییم: کشّاف حقایق، قرآن به حق ناطق. باید احترام حضرت را حفظ بکنید ولی خداوند میفرماید: «لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ»[28] در مجلس خصوصی و از بالا به پایین حضرت حق اسم میبرد، اینجا هم اسم پیامبر را میبرد، نمیگوید: «یا ایّها النّبی». «هَذِهِ تُفَّاحَةٌ أَهْدَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكَ» این سیب هدیه است.
تعجّب پیامبر از نور فاطمه
هدیه آداب دارد. میخواهند به کسی هدیه بدهند چیزی میدهند که فاقد آن است، مخصوصاً خدای علی. این را به دوستان دانشگاه امام صادق میگفتم، هر وقت آنجا منبر میرفتم، کتاب چهار رسالهی مرحوم صاحب مکیال المکارم را میبردم 10، 12 تا من از آن به اینها هدیه دادم. هدیه باید یک طوری باشد که طرف نداشته باشد. آن هم خدای علی، حالا من نمیدانم، حدس میزنم شما کتاب را ندارید، هدیه میکنم. «هَذِهِ تُفَّاحَةٌ أَهْدَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكَ» این را خدا هدیه کرده است. قدر و ارزش هدیه به اندازهی مُهدی اهدا کننده است. لابد رسول خدا فاقد این شیء عظیم است و الّا چه هدیهای. زیره به کرمان، تمر که به حجر نمیبرند. حضرت این را گرفت و به سینه چسباند. خطاب آمد: «كُلْهَا» میل بکن. مکث کرد. دوباره «كُلْهَا» حضرت فرمود: «فَفَلَقْتُهَا» وقتی آن را باز کردند نوری ساطع شد. آن پیغمبری که قلب مقدّس او هیچ انکسار و انفعالی از هیچ اتّفاقی در عالم ندارد، اصلاً خود ایشان محیط به همهی خلق است. «ما زاغَ الْبَصَرُ»[29] پیغمبر «ما زاغَ الْبَصَرُ» تا این نور را دید عبارت این است «فَفَزِعْتُ» ترجمهی فارسی نمیکنم چون معادل خوبی برای آن پیدا نمیکنم. فزع، جزع. جا خورد. این همان «ما زاغَ الْبَصَرُ» است که با این نور… و این نور که فاطمه نیست، این پیش نور است، پیش درآمد است، مقدّمهی ورود است، چراغانی مقدّم فاطمه است که پیامبر میفرماید: «فَفَزِعْتُ» باقی عبارت این است «لَا تَخَفْ» چرا جا خوردی؟ این همان پیامبری است که نه انفعالی در عالم ملک و ملکوت داشت، نه انکساری. «ما زاغَ الْبَصَرُ» این نور فاطمه، نور مقدّمهی وجود فاطمه است.
درخواست درست شدن اعتقادات از حضرت زهرا
برگردیم در پایین این روایت در بعضی از نقلها این است که فاطمه را فاطمه نامیدند: «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» اصلاً خلق، یعنی همهی موجودات غیر خدا. حالا اگر چیزی تخصّصاً خارج میشود، بعضی از آنها هم این است «لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ» ما امروز با امید به مجلس حضرت زهرا آمدیم، به امید هدایت. درست است گفتند: نمک آش خود را هم از ما بخواهید ولی حیف است، ما فقط رب و نمک خود را بخواهیم، هدایت، توحید صمدانی، اخلاص بخواهیم. اگر اعتقاد ما درست بشود، بقیهی آنها درست میشود. این یک نکته.
تعریف اصطلاح أمالی
این فاطمه نسبت به رسول امّ ابیها، نسبت به امیر المؤمنین، من یک وقت به کسی از دوستان که در علم الحدیث کتاب نوشته بود نقد کردم، أمالیها را معرّفی کرده بود. اصطلاح أمالی این است که شیخ، استاد حدیث روی منبر مینشسته است، منتخبات حدیثی خود را با سند معمولاً میخوانده است، آرام میخوانده است، مثل املائی که قدیمها میگفتند ما مینوشتیم، شاگردها پای درس مینوشتند. اگر شما أمالی شیخ صدوق را دیده باشید اینطور است مجلس روز سه شنبه، سال مثلاً چه زمانی، در کجا، مسجد فلان، حضرت شیخ فرمود: حدّثنی اسم شیخ صدوق را میگوید، یکی یکی روایت آن مجلس را میآورد. أمالی هر شخص در واقع منتخب روایات آن شخص است. آن چیزی است که از بین روایات آن پسندیده است، یک ارادهای کرده است یا یک هدفی داشته است که این را برای مردم بخواند. چون بزرگان کتابهای حدیثی هم داشتند، اجازهی روایت آن را به شاگردان خود میدادند. بعضی از آنها را در مجلس درس میخواندند. أمالیها از این حیث مهم است.
کنه معرفت فاطمه
مثلاً در أمالی شیخ طوسی این روایت است «فَاطِمَةَ… هِيَ الصِّدِّيقَةُ الْكُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الاولی الْأُوَلُ»[30] اصلاً بر مبنای معرفت فاطمه، کنه معرفت همین است که او را نمیشناسیم، اینکه فاطمه منحصر به فرد است. حالا خیلی فکر نکنید میشود جلو رفت. «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الاولی الْأُوَلُ» قرون گذشته اصلاً بر این مبنا بنا شده است. مرحوم غروی اصفهانی هم در آن شعر بسیار ارزشمندی که دارد اشاره فرموده است:
«وَ حُبُّهَا مِنَ الصِّفَاتَ العَالیَّهَ. عَلیهَ (یعنی علی این حب) دَارَتِ القُرونُ الخَالِیَّه»
به این روایت اشاره کرده است. این أمالی شیخ طوسی است. یعنی شیخ طوسی این روایت را برای شاگردان خود خوانده است.
أمالی برای یک استاد است ولی نوشتن آن برای یک شاگرد است. یکی از این أمالیها که ذیل أمالیها نوشته نمیشود، بد نیست نوشته بشود، أمالی فاطمه (سلام الله علیها) است. کاتب أمالی فاطمه، امیر المؤمنین است.
ناتوان بودن پیامبر در وصف حضرت علی
همان علی که وقتی میآیند به پیامبر میگویند: یا ایّها الرّسول علی را برای ما وصف بکن، حضرت میفرماید: «الصِّفَاتُ تَتَشابَهت»؟ با کدام صفت علی را وصف بکنم. با این الفاظ شما؟ بگویم شجاع است. شما برای چه کسانی شجاع میگویید؟ من بگویم علی هم شجاع است، علی هم کریم است، علی هم سخی است؟ من چه بگویم. شما صفات را برای موضوعات مشابه مصرف کردید، من که با این صفات نمیتوانم علی را توضیح بدهم. اصلاً داغ وصف علیّ بن ابیطالب به دل پیامبر ماند. فرمود: علی جان بخواهم تو را وصف بکنم، به اشتباه خیال میکنم خدا هستی، از آن کمتر بگویم حقّ تو را کم کاری کردم. این علیّ بن ابیطالبی که حضرت صادق فرمود: تاج الرّسول است «وَ تَاجاً لِرَأْسِهِ»[31] تاج سر پیغمبر است اینها که با هم تعارف نمیکردند.
روایتی از امام حسن در فضیلت امیر المؤمنین
یا امام حسن این روایت را تیمّناً تبرّکاً هدیه میکنم به شما که میخواهید دست ما را بگیرید. فقیر آمد -روایت را سنیها هم نقل کردند مثل قندوزی- حضرت فرمود: «إنَّ اللهَ أعطَی مُوسَی العَصا»[32] خدا به موسی یک عصا دارد، به آب میزد شکافته میشد، میگفتند: این هم پیغمبر است، این هم معجزهی او است. به حجر میزد، 12 چشمه میجوشید. «أعطَی ابراهِیم بَرد النَّار» آتش که سرد شد همه فهمیدند که ابراهیم شخص خاصّی است. «عِیسی الکَلَماتِ یُحیِی بِهِا المُوتی» به عیسی کلماتی یاد داد، مرده زنده میکرد «وَ أعطَانی هَذا عَلیاً» بزرگترین معجزه و نشانهی من علی است. «وَ لِكُلِ نَبيٍ آيَة وَ هَذا آيَةُ رَبِّى».
بیان فضائل امیر المؤمنین در کلام صاحب بن عباد
این آقایی که او قابل وصف نیست، این آقایی که بهترین بیان برای صاحب بن عبّاد است که: «وَ قَالوا عَليٌّ عَلَا قُلتُ لَا»[33] گفتند: علی عجب مقاماتی دارد؛ علی شجاع است، علی کریم است، علی سخی است. گفت: نه
«وَ قَالوا عَليٌّ عَلَا قُلتُ لَا فَإنَّ العُلى بَعليٍّ عَلَا»
خوشا به سعادت شجاعت که ذیل افراد آن علی میگویند، خوشا به حال کرامت که ذیل افراد علی میگویند. اینها زینت علی نیست، کما اینکه آن یکی گفت، گفت: به خدا سوگند تو زینت خلافت هستی نه خلافت زینت تو. خوش به حال خلافت که یک روزی بگوید: آی یک روزی علی خلیفه بوده است.
امیر المؤمنین کاتب أمالی فاطمه
این آقا که علم همهی اوّلین و آخرین مثل بازیچهای به دست او است، کاتب أمالی فاطمه است. مصحف فاطمه که در دست حضرت حجّت است، روایاتی است، بیاناتی است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در ارتباط خود با عالم حضرت حق به واسطهی جبرئیل داشته است، امیر المؤمنین مکتوب کرده است. کتلمیذ. فاطمه را میشود شناخت. در آخر باید بگوییم: «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» نمیشود او را شناخت.
تفاوت بدن جسمانی فاطمه با دیگران
وصف فاطمه محال است با چه چیز فاطمه را وصف بکنیم. با چه چیزی میشود فاطمه را وصف کر. همه چیز فاطمه عجیب است. سر بسته میگویم بدن این بزرگوار هم با بدن ما متفاوت است. «خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً»[34] بدن او هم متفاوت است. من بسیار کتابهای تاریخی را نگاه کردم هرگز ندیدم زنی در آن دوران دستاس آسیاب بگرداند خون جاری بشود. این روایت را سلمان دارد. میگوید: به مسجد رفتم به علیّ بن ابیطالب این داستان را گفتم، گفتم: من رفتم به فرزندان شما سر بزنم، اذن گرفتم، وارد شدم. دیدم فاطمه (سلام الله علیها) حسن مجتبی (سلام الله علیه) را در آغوش گرفته است، دارد دستاس میگرداند خون از این دستاس جاری است. میگفت: کلام من تمام نشده بود پیامبر هم حضور داشت، علی خداحافظی نکرده با گریه دوید. علیّ بن ابیطالب اصبر الصّابرین است. علی جان شما خیلی از چیزها را شنیدید حالا باید ببینید. برای چه؟ برای هدایت ما.
فاطمه امانت پیامبر
وقتی پیامبر داشت از دنیا میرفت، لسان او یک طوری نسبت به امیر المؤمنین تهدیدآمیز است. به «أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ» به امانتدارترین انسان روی زمین. دست فاطمه را گرفت و در دست علی گذاشت و بعد فرمود: یا علی «هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ … يَا عَلِيُّ … وَيْلٌ لِمَنِ ابْتَزَّهَا»[35] یا رسول الله چرا اینقدر به این خطاب تند؟ به علی میگوید بقیهی دقّت داشته باشند.
تربیت شدگان حضرت زهرا
امروز بسیار روز سختی برای امیر المؤمنین و فرزندان ایشان است. میخواهم نسبت به حوادث آن زمان یک مقدار اطّلاعات بدهم یا یادآوری بکنم. برعکس از کربلا میروم. حسین بن علی تربیت یافتهی فاطمه است. در یک خانهی 10، 12 متری محقّر که شن و خاک را صاف میکردند که بشود روی آن نشست. با کمترین امکانات فاطمهی زهرا چه کسانی را تربیت کرده است خروجی کارخانهی فاطمه از یک خانهی 12 متری. ما میخواهیم برای انقلاب کار بکنیم، متوقّع هستیم ردیف بودجهی خاصّ برای ما درست بکند. از یک خانهی 12 متری کف آن خاکی است، میگوید یک پوستینی بود که روزها علوفهی شتر را روی آن میریختند و شبها روی آن میخوابیدند، حسین بن علی، حسن مجتبی، زینت علیّ بن ابیطالب زینب کبری تربیت شده است. بهرهوری از این بیشتر.
صبر امام حسین بر مصائب
در کربلا هر بلایی سر امام حسین آوردند تربیت یافتهی فاطمه است، خم به ابرو نیاورد. علی اصغر به آن نحو شهید شد عرض کرد: خدایا چون تو نگاه میکنی، من صبر میکنم. علی اکبر به شهادت رسید، گفت: «شُكْراً لِلَّهِ» کنار علقمه کمر او شکست، صدای او اینطور بلند شد «اللَّهُمَّ أَنْتَ مُتَعَالِي الْمَكَانِ عَظِيمُ الْجَبَرُوتِ … غَنِيٌّ عَنِ الْخَلَائِقِ … قَرِيبٌ إِذَا دُعِيتَ»[36] حسین کسی نیست که کوتاه بیاید.
وفای به عهد امام حسین
نصر نازل شد، صحیحه در کافی داریم مختصر آن را و مفصّل آن را روایت غیر صحیحه توضیح داده است. خلائق، فرشتهها، نمیتوانند تحمّل بکنند دیگر کافی است. نصر نازل بشود؟ نه، ما به عهد خود وفا خواهیم کرد، کوتاه نیامد. آن لحظهای که آن معلون شمشیر را به ترقوهی ایشان زد «فَوَقَعَ … عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ»[37] بعد که خواست بلند بشود چند بار به زمین افتاد، صدای او این است «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» حسین اهل ناشکری نیست. یک لحظه صدای او بلند شد. «يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ»[38] ای شیعیان آل ابی سفیان اگر دین ندارید، آزاده باشید. شمر گفت: پسر فاطمه چه شده است؟ گفت: تا من زنده هستم به خیام حمله نکنید. عجیب این است که شمر گفت: «لَکَ یَابنَ فاطمه» بله راست میگویی، برگردید و به خیام حمله نکنید.
علّت اصبر الصّابرین بودن امیر المؤمنین
ولی امام صادق گفت: اصبر الصّابرین علیّ بن ابیطالب است. امیر المؤمنین خاطرهای دارد میگوید با پیامبر رد میشدیم، به یک کوچهای رسیدیم حضرت به پشت خود نگاه کرد، دید کوچه خلوت است سر خود را روی سینهی من گذاشت، شروع به گریه کردن کرد. گفتم: یا رسول الله چه شده است؟ فرمود: «ضَغَائِنُ»[39] این کینهها «فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ» بعد در گوش من یک چیزهایی گفت من غش کردم. علی جان باید ببینی. وقتی به هوش آمد عبارت این است یا رسول الله امکان است که من قبل از شما از دنیا بروم؟ علی جان برای حفظ اسلام شما باید این صحنهها را ببینید.
نمایان بودن نور فاطمه برای همه
چه صحنهای؟ من یکی از آنها را عرض میکنم نور فاطمه را عرض کردم عایشه گفت: در روز من دیدم علی دید، پیامبر نور پیش مقدّمهی او، خلائق به نور او در قیامت نگاه نکنند. دو نفر دیگر هم این اواخر نور را دیدند. آن معلون در نامهای نوشت که نسخهی خطّی آن را ابن شهر آشوب دارد. در قم نسخهی خطّی این کتاب وجود دارد دلائل الامامیّهی طبری هم وجود دارد. گفت: صدای نفسهای فاطمه را پشت در شنیدم. ما چندین نفر بودیم، میخواستیم در را باز بکنیم «أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ إلی الدّار»[40] سینهی مبارک خود را به در چسبانده بود. «فَرَكَلْتُ الْبَابَ» فعل رکل را وقتی به کار میبرند ضربه بزنند در به طور کامل باز بشود لگد که زدم فاطمه صیحه کشید. احساس کردم، الآن مدینه زیر و رو میشود. قلب عالم ملک و ملکوت لرزیده شد. قبض و بسط عالم به فاطمه است. «يَا أَبَتَاهْ! … هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ»
شرح سفارشات نبی را ستمگران با میخ در به سینه ی زهرا نوشته اند.
بعد میگوید: وارد خانه شدم این را هم دید «أَغْشَى بَصَرِي نور وجهه (در منبع نیست)» تا چشم من به نور صورت فاطمه افتاد… اینها میدیدند برای اینکه زود غائله را تمام بکن، دست خود را بلند کردم بعد دیدم گشوارهها به آسمان پرتاب شد.
حزن شدید امیر المؤمنین بر حضرت زهرا
یک شخص دیگر هم این نور را دیده است. این بانو بعد از این حادثه از امیر المؤمنین رو میگرفت. فقه گاهی وقتها انسان را دچار مشکل میکند. متأسّفانه وقتی میّت را در خاک میگذارند باید بند کفن را باز بکنند، صورت او روی خاک بگذارند. نیمه شبی که علیّ بن ابیطالب دارد صورت فاطمهی خود را روی خاک میگذارد «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ» نمیدانم صورت مجروح فاطمه روی خاک قرار گرفت یا علی دید، این آخرین بار است، اینقدر به آن بزرگوار حزن وارد شد «هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ»[41] نتوانست تحمّل بکند همه را ساکت کرده بود، شروع به بلند بلند گریه کردن کرد. بعد عبارت اصبر الصّابرین این است «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» یا رسول الله از خدا برای علی صبر بخواه.
[1]ـ سورهی غافر، آیهی 44.
[2]– سورهی طه، آیه 25 تا 28.
[3]– الصّحیفهی السّجادیه، ص 98.
[4]– وسائل الشّيعة، ج 15، ص 348.
[5]– بحار الأنوار، ج 43، ص 65.
[6]– نهج البلاغه، ص 269.
[7]– سورهی شوری، آیه 11.
[8]– سورهی مائده، آیه 73.
[9]– سورهی ص، آیه 65.
[10]– سورهی انسان، آیه 7.
[11]– همان، آیه 8.
[12]– سورهی توبه، آیه 72.
[13]– سورهی حاقّه، آیه 23.
[14]– سورهی زخرف، آیه 71.
[15]– سورهی الرّحمن، آیات 72 و 74.
[16]– سورهی واقعه، آیات 22 و 23.
[17]– سورهی نبأ، آیه 33.
[18]– سورهی انسان، آیه 13.
[19]– همان، آیه 19.
[20]– بحار الأنوار، ج 43، ص 65.
[21]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 34.
[22]– سورهی قلم، آیه 4.
[23]– سورهی نسا، آیه 113.
[24]– سورهی انعام، آیه 75.
[25]– سورهی نجم، آیه 17.
[26]– الكافي، ج 1، ص 145.
[27]– معاني الأخبار، ص 396.
[28]– الكافي، ج 1، ص 528.
[29]– سورهی نجم، آیه 17.
[30]– الأمالي (للطوسي)، ص 668.
[31]– بحار الأنوار، ج 97، ص 307.
[32]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 18، ص 500.
[33]– مناقب آل أبيطالب، ج 3، ص 28.
[34]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج11، ص 128.
[35]– بحار الأنوار، ج 22، ص 484.
[36]– المصباح للكفعمي، ص 544.
[37]– بحار الأنوار، ج 45، ص 55.
[38]– همان، ص 51.
[39]– همان، ج 28، ص 54.
[40]– همان، ج 30، ص 294.
[41]– الأمالي (للطوسي)، ص 109.