تدابیر نبوی برای حفظ رسالت الهی؛ جلسه اول

13

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 14 آذرماه 1401 در هیئت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی با موضوع “تدابیر نبوی برای حفظ رسالت الهی” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و تسلیت به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و رزقنا الله رؤیته و زیارته و الشّهادة بین الیَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تبیین بحث

شاید چند سال هست که بنده مباحث فاطمیّه را با این جمله شروع می‌کنم که در بین مناسبت‌های تقویمی و شهادت‌ها، تنها شهادتی که اثر اعتقادی در مبانی فکر ما دارد، شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با مرگ طبیعی از دنیا می‌رفتند و به شهادت نمی‌رسیدند، اتفاقی برای عقاید ما نمی‌افتاد، گیری نداشتیم، امام ما بود و آن اوصاف را هم داشت، شهید نشده بود، البته الآن شهید شده‌اند.

اما در فاطمیّه رخداد‌هایی اتفاق افتاده است که از عهده‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین علیه السلام برنمی‌آمد.

این مناسبت نسبت به بقیه‌ی مناسبت‌ها خیلی هم بیشتر به ما ربط دارد، اگر فرصتی شد دقایقی به این موضوع اشاره خواهم کرد.

اینکه چه پدیده‌ای در جهان اسلام رخ داد، ماهیّت این اتفاق چه بود که لازم شد دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به میدان بیایند دقّت لازم دارد، چون محل مناقشه‌ی گروه‌های مختلف فکری است، خیلی برای این موضوع تلاش شده است که مسئله مبهم شود.

سؤالات فراوانی هم هست که نزدیک به هزار و دویست سال است که در این مباحثات از یکدیگر می‌پرسند، اگر زمینه درست شناخته بشود خیلی از این سؤالات برطرف می‌شود و دیگر زمینه‌ی طرح این سؤالات نمی‌ماند.

یک مقدّمه‌ی دیگر این است که ممکن است در ذهن ما این باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با این همه زحمتی که کشیدند، در نهایت هم پروژه‌ی اسلام شکست خورد. در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانستند اوضاع از چه قرار است و برای این موضوع برنامه‌ریزی کرده بودند.

نه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که خاتم الأنبیاء و معلّم انبیاء هستند، اگر یک انسان بادرایت هم بود می‌دانست اوضاع از چه قرار است، زمینه‌های سال‌های پایانی کاملاً روشن بود، زمینه‌ی ناآرامی و کودتا خیلی روشن بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانستند، منتها برای اینکه حق گم نشود بعضی از عبارات را هم فرمودند.

اجازه بدهید مثالی عرض کنم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدند عدّه‌ای از مردم نماز مستحبّیِ تراویح را به جماعت می‌خوانند. جماعت خواندنِ نماز مستحبّی بدعت است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دانستند که اگر مخالفت کنند این مردم زیر بار نمی‌روند. یک راه این بود که نگویند که مشکلی پیش نیاید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دانستند چه اتفاقی خواهد افتاد، ولی می‌خواستند در تاریخ ثبت بشود که من این بدعت را قبول ندارم، آن هم بدعتی که مردم آن زمان هم با قدری اندیشه می‌فهمیدند بدعت است. این عبادتی نیست که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده باشد، جدید است، بعداً درست شده است. اگر یک چیز عجیبی بود که مردم نمی‌توانستند بفهمند، شاید حضرت متعرّضِ آن نمی‌شدند.

مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متعرّضِ فدک نشدند، اینکه فدک را بگیرند و به فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگردانند. چون جنگ می‌شد و دیگر نمی‌توانستند خیلی از فرمایشات حضرت را بفهمند، خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که این اشکال و یک سری اشکالات دیگر را برای بعداً گذاشته‌ام، الآن وقت این‌ها نیست.

اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مورد نماز تراویح به این‌ها تذکّر دادند و آن‌ها هم قبول نکردند، ولی حداقل معلوم شد که موضع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیست.

چون زمانی ما در یک عرصه در نبرد هستیم، یک زمانی است که ما در یک طیف عرصه‌هایی در نبرد هستیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقط در آن عرصه‌ی ظاهریِ دوران خودشان درگیری ندارند، اسلام دینِ آخرالزمانِ پیغمبرِ ختمی‌مرتبت است، بعد از این دیگر پیغمبر نیست، باید حق تا قیامت باقی بماند، لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید خیلی چیزها را رعایت کنند که حق باقی بماند، و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خیلی از این‌ها خیلی عجیب موفق بودند.

این را برای چه عرض کردم؟ برای اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانستند اوضاع از چه قرار است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همه‌ی تلاش خود را کردند که اگر می‌شود صد در صد اسلام را موفق کنند، اگر نه، راه برای یک آب باریکه‌ی حقیقت باقی بماند.

لذا یکی از کارویژه‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود که بیست و سه سال برای سقیفه تلاش کردند.

یکی از کارهایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کردند این بود که اگر در منابع اسلامی بررسی کنیم می‌بینیم که بنا نیست انسان‌های خوب معرّفی بشوند، این کار لزومی ندارد.

چرا قرآن کریم در مورد حضرت مریم سلام الله علیها ویژه بحث می‌کند؟

مثلاً قرآن کریم در مورد حضرت موسی علیه السلام از «أُمِّ مُوسَى»[4] استفاده می‌کند، «أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى»، «أُمِّ مُوسَى» دو کلمه است، اگر فقط نام ایشان را می‌برد که راحتتر بود. آن‌هایی که خیانت کردند، «امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ».[5] «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ».[6]

در مورد همسر فرعون «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» مهم است، نام او مهم نیست، نام مادر حضرت موسی علیه السلام مهم نیست.

شما مادران ائمه علیهم السلام را نمی‌شناسید، اگر الآن بنده بپرسم که آیا کسی می‌تواند هشت دقیقه راجع به مادر امام رضا علیه السلام صحبت کند، آیا می‌توانید؟ نخواسته‌اند شما بدانید.

یک مادر نبی بصورت خاص، بخاطر دلایلی، خیلی تبلیغ شده است. او هم حضرت مریم سلام الله علیها است. خدای متعال بیش از بیست مرتبه در قرآن کریم «عیسی بن مریم» می‌فرماید، حتّی در جایی خطاب به خودِ حضرت عیسی بن مریم! ملائکه از طرف خدای متعال می‌آیند و می‌گویند: «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»،[7] ای مریم! خدا می‌خواهد به تو بچه‌ای بدهد که نام او «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» عیسی بن مریم است.

خدایی که اصلاً کلاً جزئیات نمی‌گوید، اینجا مدام «عیسی بن مریم» و «مسیح بن مریم» می‌گوید. در صورتی که اگر یک مرتبه هم می‌فرمود مردم می‌فهمیدند. تکرارِ این موضوع، علامتِ اهمیّتِ این موضوع است. در جایی که قرآن کریم اصلاً در مورد هیچ چیزی تفصیل و جزئیات نمی‌گوید، معمولاً هیچ کجا هم اسم نمی‌برد، اصلاً بنای قرآن کریم بر اسم نبردن است. اما اینجا بیش از بیست مرتبه تکرار می‌کند، حتّی می‌گوید «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»، ای مریم! خدا به تو بشارت بچه‌ای می‌دهد که نام او «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» عیسی بن مریم است.

حضرت مریم سلام الله علیها در حجّیت حضرت عیسی علیه السلام نقش داشتند، در هدایت امّت نقش داشتند، آیت عظما بودند، «جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً»،[8] لذا باید او را معرّفی می‌کرد. وقتی حضرت مریم سلام الله علیها را معرّفی کرده است راجع به طهارت او هم صحبت کرده است، «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»،[9] چون باید طهارت او را می‌شناختند، چون یک نقشی بعهده گرفته است که باید مقام اثبات داشته باشد.

چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در میان زنان امّت اسلام بطور ویژه معرّفی شده‌اند؟

 فرض کنید شخصی مجتهد است، اعلم علمای شیعه در قرن حاضر است، در یک ده زندگی می‌کند و هیچ کسی او را نمی‌شناسد. ثبوتاً او اعلم است، اثباتاً اصلاً کسی او را نمی‌شناسد. لذا اگر بیانیه‌ای بدهد کسی کاری به او ندارد. ولو اینکه اعلم باشد. باید مقام اثبات داشته باشد.

برای اینکه مقام اثبات حضرت مریم سلام الله علیها لازم بود، ایشان خیلی معرّفی شدند. برای بقیه لازم نبود و معرّفی نشدند. عمدتاً مادران ائمه علیهم السلام معرّفی نشده‌اند. آن کسی که حجّت علنی است باید معرّفی بشود.

اصلاً عصمت برای مقام اثبات است. یعنی اینکه یک نفر گناه نمی‌کند و ملکه‌ی علمی دارد و خطا نمی‌کند، چه زمانی اعلام می‌شود؟ آنجایی که حجّت است. شاید واقعاً صد نفر هرگز گناه نکرده باشند و ملکه‌ی این امر را هم داشته باشند یا به آن‌ها اعطاء شده باشد، اما آن کسی که قرار است بعنوان امام مسلمین شناخته بشود، باید دیگران هم باخبر بشوند، فقط لازم نیست که خودشان مقام را داشته باشند، باید دیگران هم بدانند که او چه جایگاهی دارد. مثلاً باید بدانند که این شخص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و دیگری نیست و با دیگری قابل قیاس نیست.

چقدر تفاوت است بین کسی که در تمام عمر خود مشغول عبادت بود، و آن کسی که از صبح تا شب در اطراف هُبَل بود.

باید مردم این شخص را بشناسند که اشتباه نروند، عصمتی که اعلامی است، برای مقام اثبات است.

فقط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در میان زنان امّت اسلام اینقدر ویژه معرّفی شده‌اند. طهارت ایشان، اطاعت از ایشان، و موارد دیگر. این تدبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانستند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک نقشی دارند…

اینکه ما بدانیم یا ندانیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک ویژگی‌هایی داشته‌اند، ایشان می‌توانستند فرزندان خود را تربیت کنیم، اما باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک نقشی ایفاء کنند که دیگران باید ایشان را بشناسند، آن نقش همین فاطمیّه است. برای آن نقش ویژه مقام اثبات لازم داشتند.

لذا صدها روایت یا آیات متعدده راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داریم، این تمهیدات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

اگر فرصت بشود توضیح خواهیم داد که این امر از عهده‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خارج است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌توانستند این کار را انجام بدهند، سلمان و ابوذر هم نمی‌توانستند انجام بدهند.

با چه پدیده‌ای طرف هستیم که لازم است که همزمان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی می‌کنند، که اوج آن غدیر و امامت و تنفیذ و بیعت است، همزمان بصورت موازی مدام یک بانویی را هم معرّفی می‌کند.

می‌دانیم که چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی می‌کردند، بالاخره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام هستند و پیامبر ما پیامبرِ آخرالزّمان هستند و خاتم و خاتِم انبیاء علیهم السلام هستند، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نمی‌شود امّت را رها کرد، برای امّت‌های پیشین بعد از هر پیامبر یک وصی یا یک نبی بود، نمی‌شود که ما رها باشیم. پس می‌فهمیم که چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لازم هستند، باید یک کسی عِدل و نَفس و أخ النّبی بیاید که ما همینطور آواره و بیچاره و رها نشویم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را لازم داشتند؟ برای چه نقشی؟ عرض خواهم کرد.

اینجا بحث را نگه می‌دارم تا برگردیم.

اول باید بدانیم علّت بوجود آمدن بحران چیست

یک زاویه‌ی بحث این است که ما بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با چه پدیده‌ای مواجه هستیم؟ ما اگر ندانیم با چه پدیده‌ای مواجه هستیم، تحلیل‌های ما کج می‌شود، سؤال‌های ما به سمتی می‌رود که دور از موضوع است.

اگر ما با یک پدیده‌ای مواجه باشیم، مثلاً در جایی بحران پیش بیاید و مردم در آن موضوع دانش نداشته باشند، حلِ این بحران آسان است، اطلاع‌رسانی کفایت می‌کند.

من می‌خواستم امشب برای منبر به این جلسه بیایم، شما فرض کنید که اینجا را بلد نبودم، مثلاً در بزرگراه صدر از کسی می‌پرسم که خیابان دیباجی شمالی، مسجدالرضا علیه السلام کدام سمت است؟ او هم یا لوکیشن را از طریق نرم افزار به من نشان می‌دهد، یا آدرس می‌دهد. من هم متوجه می‌شوم و به این سمت می‌آیم و به سمت دیگری نمی‌روم.

یعنی اگر مسئله جهل باشد، آگاه‌سازی در آن امر آسان است. اگر مردم ندانند، وقتی بگویید می‌دانند.

خیلی از بحران‌هایی که ما امروز در جامعه داریم برای این است که به این موضوع توجّه نمی‌کنند که مسئله‌ی طرف صرفاً جهل نیست.

طرف می‌گوید: چرا وقتی رسانه‌های بیگانه حرف می‌زنند، این شخص باور می‌کند؟

معلوم است! چون از دست تو ناراحت است، در اینصورت هر چیزی بر علیه شما را باور می‌کند.

اگر من با کسی مشکل داشته باشم و کسی بگوید او دزد است، من هم می‌گویم از اول هم می‌دانستم و برای همین از این شخص خوشم نمی‌آمد!

وقتی شما کسی را خیلی دوست دارید، حرف‌های خوب راجع به او، حتّی با غلوّ را هم، ممکن است باور کنید. وقتی از کسی بدتان می‌آید، هرچه بر علیه او حرف بزنند، هر چقدر بزرگ هم باشد، باور می‌کنید. اینجا مسئله جهل نیست، چیزهای دیگری هم در کار است.

اگر موضوع فقط جهل باشد… مسئله‌ی بعضی از بحران‌ها در جهان اسلام «جهل» است، حل آن مسئله خیلی آسان است، همینکه علم بدهید تمام می‌شود.

اگر انسان کینه داشته باشد، حتّی پدر خود را هم به زحمت می‌اندازد که به طرف آسیب بزند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: عایشه می‌دانست در جمل بیش از اینکه به من ضربه بزند، آبروی خود را می‌برد، اگر از من کینه نداشت این کار را نمی‌کرد.

اگر کسی این را نداند می‌گوید پیامبر به تو فرموده بود که سگ‌های منطقه‌ی حوأب به تو پارس نکنند… اتفاقاً به آنجا رفت و پارس کردند. بعد زبیر پنجاه نفر را آورد و گفت: این‌ها سگ نبودند و گربه بودند، اینجا هم حوأب نیست و جای دیگری است. او هم قبول کرد.

چطور اینقدر زودباور شد؟ چون مسئله جهل نبود.

یک نفر خوف دارد، یک نفر طمع دارد، یک نفر کینه دارد، یک نفر حسادت دارد، یعنی عوامل بیرونی در دریافت اثرگذار است.

آن کسی که کینه دارد که نمی‌گوید چون کینه دارم به بصره می‌رویم تا بجنگیم، می‌گوید خلیفه مظلوم را به ناحق کشتند و از این‌ها با زور بیعت گرفتند و… یعنی قاعدتاً چند گزاره‌ی متناسب می‌سازد که بتواند آدم‌ها را جمع کند.

از کجا می‌فهمیم او کینه دارد؟ از آنجا که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند. از اینکه وقتی به نزدیک بصره رسیدند شروع کردند به شعر خواندن و فحش دادن، اصلاً نمی‌شود فحش‌ها را گفت، زن‌ها مقابل او شروع کردند به رقصیدن و بی‌ادبی کردند.

تا زمانی که کینه نباشد، آدم‌ها برای کشتن کسی نمی‌رقصند. آدم عادی برای کشتنِ کسی نمی‌رقصد، باید از طرف کینه داشته باشد که خوشحال بشود.

پس زمانی مسئله‌ی بحران «جهل» است، اطلاع‌رسانی این جهل را تمام می‌کند.

اما معمولاً بحران‌ها اینطور ساده و یک‌بُعدی نیستند، بحران‌ها گاهی چندبُعدی هستند، اغراض مزاحمِ تصمیم‌گیریِ آدم‌هاست.

وقتی مسئله‌ای با علم حل نمی‌شود

معاویه عده‌ای از مردم را جمع کرده بود و در صفین مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آورده بود، بعضی از رؤسای قبایل هم… فکر نکنید فقط خریده بود، اینطور نبود، معاویه زرنگ بود، اینطور نبود که فقط خریده باشد. طرف را دعوت می‌کرد، تا اینکه او به کاخ بیاید، تمام تقاطع‌های از خانه‌ی او تا کاخ را با نائحه‌ها پُر می‌کرد، عده‌ای می‌نشستند و عزاداری می‌کردند و می‌گفتند علی خلیفه را ناحق کشته است، خلیفه را بخاطر دو روز حکومت دنیا تشنه کشتند. طرف وقتی از خانه‌ی خود راه می‌افتاد هیچ تصمیمی نداشت، وقتی به کاخ معاویه می‌رسید می‌گفت: اگر با علی نجنگی، اول با تو می‌جنگیم! یعنی تصمیم خود را گرفته بود.

این آدم یک آدم عادی هم نبود، این آدم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کینه هم داشت، ولی الآن در یک فضایی افتاده بود که فکر می‌کرد خلیفه را مظلوم کشته‌اند.

حال معاویه می‌گفت: حال که شما می‌خواهید جهاد کنید، من در این جهاد به شما کمک می‌کنم. یعنی نمی‌گفت رشوه است، ظاهر امر را می‌ساخت. آن شخص هم به منطقه‌ی خود می‌رفت و برای جنگ با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبلیغ می‌کرد.

این شخص عده‌ای جوان را با خود به صفین آورد. دو حالت دارد، یا جهل داشت، یا این اغراض باعث شد که این کار را کند.

جوان‌ها را به صفین آورد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ صفین از نظر نظامی موفق بودند، گفته‌اند تا چهل و پنج هزار نفر در سپاه معاویه کشته شده‌اند.

اگر مسئله علم بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگ را صد روز عقب انداختند، یعنی این‌ها را از کوفه به جنوب سوریه در منطقه‌ی صفین آورده‌اند، آن‌ها هم که حدود نود تا صد و پنجاه هزار نفر در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند آمدند، سپاه معاویه هم تعداد بیشتری بود، این‌ها هزینه دارند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صد روز جنگ را نگه داشتند و گفتگو کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلاش می‌کردند که جنگ شروع نشود.

اگر کسی جهل داشت، برای او علم حاصل می‌شد.

ما یک آدم مهمی داریم که نام او را نمی‌برم، همه‌ی شما او را بعنوان نماد ولایتمداری می‌شناسید، این شخص در جنگ جمل، در جنگ شرکت نکرد، ناگهان گیر کرد و این شبهه برای او پیش آمد که آیا مسلمان بکشیم؟ در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد اما به نقلی در جنگ شرکت نکرد. البته نقل معارض هم دارد. یک نقل می‌گوید که در جنگ شرکت نکرد و تماشا کرد. وقتی جمل تمام شد، بعداً حقانیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای او مسجّل شد. همین شخص در صفین شهید شد.

اگر جهل داشته باشی بالاخره دست تو را می‌گیرند. این شخص تلاش کرده است، گفت من می‌آیم و شرکت می‌کنم، هر کجا حق را فهمیدم ورود می‌کنم. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمودند: باید همین کار را کنی، هر کجا که فهمیدی حق چیست باید اقدام کنی.

اگر انسان جهل داشته باشد و تلاش خود را کند، اما به حق نرسد، بالاخره ان شاء الله معذور است و اهل نجات است.

اگر کسی جهل داشت، حضرت مشکل را حل می‌کردند.

چند صد نفر از کاروان این شخص که در سپاه معاویه بود کشته شدند، باید به خانواده‌های آن‌ها چه می‌گفت؟ آیا باید می‌گفت این‌ها جهاد فی سبیل الله کرده‌اند؟ آیا برای احقاق حق خلیفه این کار را کرده‌اند؟

وقتی عمار شهید شد، دیگر جهل برای کسی باقی نماند. چون همه می‌دانستند که گروه ظالم عمّار را می‌کشند. اصلاً روزهای اول جنگ می‌ترسیدند که به سمت عمّار حمله کنند. عمّار در هر سمتی بود سپاه معاویه به سمت دیگری حمله می‌کرد که عمّار کشته نشود. وقتی عمّار کشته شد همه بر سر خود می‌زدند.

این رئیس قبیله نزد معاویه آمد و گفت: خدا تو را لعنت کند. تابحال مرای تین و زیتون بهشت مردم را جمع کرده بودم، یعنی می‌گفتم برای جهاد فی سبیل الله بیایید. الآن نمی‌توانم به خانواده‌های این‌ها بگویم که من جوان‌های شما را به درک فرستادم. من جرأت نمی‌کنم بگویم که حق با علی بود.

در اینجا دیگر مسئله جهل نیست.

اینجا گفت: از اینجا به بعد برای تین و زیتون دنیا با تو هستم.

در توجیه کشته شدن عمّار سلام الله علیه هم گفتند که شب بود و تیر اشتباهی خورد و اصلاً کار خودشان بود!

چرا این کار را می‌کند و اینطور می‌گوید؟ چون از اینجا به بعد دیگر مسئله‌ی او جهل نیست، مسئله‌ی او این است که نمی‌تواند به خانواده‌های این کشته شدگان راست بگوید.

صریح گفت که دیگر خبری از تین و زیتون بهشت نیست، از اینجا به بعد برای تین و زیتون دنیا با تو هستم. مجبور هستم که بگویم حق با توست.

از اینجا به بعد دیگر استدلال برای این رئیس قبیله کارآیی ندارد، چون علم دارد ولی مجبور است که دروغ بگوید. می‌فهمد منطقی نیست ولی مجبور است، می‌فهمد دروغ است ولی مجبور است، حال شاید چون می‌ترسد یا طمع دارد یا کینه دارد یا حسادت دارد یا برای حفظ پست خود یا هر دلیل دیگری.

اگر یک بحرانی در جامعه اسلامی رخ بدهد که در آن بحران مسئله «علم» نباشد، مسئله «اغراض» باشد…

مثلاً من می‌خواهم امشب به این جلسه نیایم، می‌گویم آدرس را گُم کرده‌ام. اگر لوکیشن هم بفرستید می‌گویم آنتن ندارم!

در آن حالت قبلی اگر آدرس را می‌گرفتم می‌آمدم، اما الآن نمی‌خواهم بیایم. اینجا خواب نیستم، خودم را به خواب زده‌ام، ناشنوا نیستم، خودم را به ناشنوایی زده‌ام، لذا استدلال و علم دادن در اینجا اثری ندارد.

جایی که حبّ و بغض هست، گرایش هست، کشش به سمتی هست، مانند این نمونه‌هایی که عرض کردم، اینجا مسئله با صرف اطلاع‌رسانی حل نمی‌شود.

ماجرای حضرت هارون علی نبیّنا و آله و علیه السلام از جنس جهل نیست

سقیفه از چه جنسی است؟ آیا سقیفه از جنس جهل است؟ مگر مردم آلزایمر داشتند؟

ماجرای بحران حضرت هارون علیه السلام از چه جنسی است؟ از روزی که حضرت موسی سلام الله علیه دعوت خود را بین بنی اسرائیل و فرعونیان آغاز کرده‌اند، دو نفری با هم به دعوت رفته‌اند، دو نفری به تبلیغ رفتند، گاهی حضرت موسی سلام الله علیه بیان کرده‌اند و گاهی حضرت هارون سلام الله علیه. مدام با هم هستند. حضرت هارون علیه السلام شریک امر رسالت هستند، وزیر هستند، دائم با یکدیگر هستند، حضرت موسی علیه السلام هم صریح بین آن‌ها فرمودند: «هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي»،[10] کسی شک نداشت که حضرت هارون علیه السلام خلیفه هستند.

آیا شک نداشتند و علم داشتند بحران پیش نیامد؟ چرا! چون دل این‌ها برای گاو غش می‌رفت! «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»،[11] وقتی از این گاو صدا در می‌آمد این‌ها ضعف می‌کردند. وقتی آن گاو را دوست داشتند یعنی یک غرضی غیر از علم در کار است.

حبّ است، تعصّب است، قبیله است، حزب است، تیم است، کینه است، حسد است، هر چیزی که هست. هر کشش و میلی که مانع اعتراف به حق است باشد، حالا مدام هارون سلام الله علیه بگوید که من خلیفه هستم…

«ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي»،[12] نزدیک بود حضرت هارون علیه السلام را بکشند!

آیا نمی‌دانستند حضرت هارون علیه السلام خلیفه بود؟ می‌دانستند!

آنجایی که مسئله جهل نیست، چه در بحران‌های اجتماعی و چه هر جای دیگری، آنجا باید راه دیگری رفت.

چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حدیث غدیر استناد نکردند؟

حال سؤال، شاید هزار و دویست سال است که این سؤال را می‌پرسند، چون هنوز تصویر نکرده‌اند که جنس سقیفه چیست. اگر الآن شما بروید و کتب علم کلام و امامت شیعه را ببینید، مثلاً می‌گویند امامت عامه دارد، یعنی معنای امامت، خاصّه دارد، یعنی امام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسی است. معنای اول یعنی چه اوصافی دارد، معنای دوم یعنی چه شخصی است.

از نظر شما به چه دلیل امامت این اوصاف را دارد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؟ مثلاً می‌گویند این دلیل عقلی، قاعده لطف. دلیل نقلی هم فلان آیه و حدیث غدیر و حدیث منزلت و…

آن طرف سؤال می‌کند: برای چه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه به حدیث غدیر و حدیث منزلت اشاره نکردند؟ چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حدیث غدیر استناد نکردند؟

پاسخ این است که زمانی کسی از یک شهر دیگر می‌آید و اسلام می‌آورد. می‌پرسد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه شدند؟ می‌گویند که از دنیا رفتند و در مدینه دفن شدند. می‌پرسد: بعد از آن چه شد؟ امّت را رها کردند؟

در اینجا طرف نمی‌داند، او را راهنمایی می‌کنید و مثلاً می‌گویید روز غدیر این کار را کردند و بیعت گرفتند و در موضوع منزلت فلان مطلب را فرمودند.

اما مردمی که سقیفه درست کردند که رسماً یک کودتای نظامی بود…

کودتای نظامی یعنی چه؟ یعنی گروهی از ارتشیان کشور پاکستان، ژنرال مشرّف کودتا کرد، نخست‌وزیر وقت را عزل کردند و طرف بجای او آمد. مسلّماً کسی نمی‌گوید بر طبق قانون شما باید با رأی می‌آمدید.

اگر کودتا بشود دیگر استناد به قانون قبلی اصلاً معنا ندارد.

جامعه اهل مدینه هم آلزایمر نداشتند، اینجا بایست چکار می‌کردند؟

اینجا باید آدمی ورود کند که مقام اثبات او و شأن و شخصیت او قابل انکار نیست.

از چه جنس اقدامی استفاده کند؟ باید کاری کند این‌ها به همان علمی که دارند عمل کنند. الآن به علمشان عمل نمی‌کنند. اینجا باید وجدان‌ها را درگیر کرد و خجالت داد که شاید اثر کند. همان کاری که با جمل‌آفرین کردند.

تا پایان حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عده‌ای پشت پنجره‌ی خانه‌ی او می‌رفتند و آیه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»[13] را می‌خواندند که می‌گوید در خانه بمانید. صدای گریه‌ی او بلند می‌شد، آنقدر گریه می‌کرد که مقنعه‌ی او خیس می‌شد. وقتی آرام می‌شد نفر بعدی می‌ رفت و دوباره و آیه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» را می‌خواند. یعنی آیه برای تو بود. این آیه راجع به همسران پیامبر که نُه نفر بودند بود. این آیه می‌گوید شما نُه نفر در خانه بمانید، اما تو نماندی و بیست هزار کشته دادی.

این وجدان عمومی می‌فهمید که تو بی‌دلیل بر خلاف آیه عمل کردی.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند «رَأسُ الفِتنَةِ هُنَا»، در یک نقلی فرموده بودند «رَأسُ الکُفرِ هُنَا»، و به خانه‌ی او اشاره کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند سگ‌های حوأب پارس نکنند، تو آن کسی نباشی که به او پارس می‌کنند.

تو علم داشتی، اتفاقاً سگ‌ها پارس کردند و تو شنیدی و ترسیدی، چرا این کار را کردی؟

حضرت امّ سلمه سلام الله علیها نامه نوشتند، فرمودند: به دنبال خون خلیفه هستی؟ او چهل روز محاصره بود، تو یک نامه ننوشتی که بگویی از او دفاع کنید. طلحه و زبیر در مدینه بودند…

حضرت امّ سلمه سلام الله علیها نامه نوشتند، فرمودند: «يَا عَائِشَةُ بِالْأَمْسِ أَنْتِ تَشْهَدِينَ عَلَيْهِ بِالْكُفْرِ»،[14] وقتی او زنده بود می‌گفتی کافر است، حال عَلَمِ مظلوم بودنِ او را به دست خودت گرفته‌ای؟

این‌ها برای این است که وجدانِ خود آن فرد و وجدانِ طرفداران او را تکان بدهند، یعنی مسئله وجدانی است.

در کربلا هم از این مسئله داریم. بعضی از استدلال‌های حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ببینید، فرمودند «بجز من دیگر پسر پیامبری روی زمین نیست». بعضی از نقل‌ها می‌گویند یک یا دو نفر با همین جمله از سپاه روبرو برگشتند. چون نزد خودشان می‌گفتند که روز قیامت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند که پسر من را در سپاه شما فحش می‌دادند و شما ایستادید و نگاه کردید؟

قبل از آن موضوع خیلی روشن بود، امام حسین علیه السلام و یزید ملعون که قابل قیاس نبودند.

پس آنجایی که مسئله علمی نیست و در آن غرض وجود دارد، اینجا لازم نیست شما بروید و اطلاعات از صفر بدهید. اینجا باید کاری کنید که وجدان بیدار بشود که شاید اثر بگذارد. باید رقّت قلب ایجاد بشود.

در اینجا اگر یک زن به میدان برود با اینکه یک مرد به میدان برود تفاوت دارد، آن هم زنی که همه‌ی هویت و شخصیت و داشته‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

اوضاع مدینه در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم

اصلاً لازم نبود که پیغمبر باشی که بدانی بزودی مدینه از هم متلاشی می‌شود. اگر اوضاع را با هم سریع بررسی کنیم، مانند بمب ساعتی که صدای آن را می‌شنوند اما نیروها نمی‌توانند جای آن را پیدا کنند تا آن را خنثی کنند بود، صدا می‌آید، اما نمی‌دانند چه زمانی منفجر می‌شود.

همه می‌فهمیدند که اتفاقات مهمی در حال رخ دادن است.

«دَواداری» برای قرن هفتم است، می‌گوید: من مدام نگران بودم که چه بلایی بر سر بنی‌هاشم می‌آید، تا اینکه روزی به مدینه سر زدم و دیدم این اتفاق افتاده است.

«دَواداری» برای قرن هفتم است که این نقل را از «ابن تیفور» قرن سه می‌گوید.

می‌گوید طرف می‌گفت که بزودی بنی‌هاشم را تکه تکه می‌کنند.

مانند بعضی از مقدّمات بعضی از جریان‌ها که در اینجا آدم‌ها از اوضاع خبر دارند، او هم اوضاع را می‌بیند. مثلاً در ماجرای بنزین همه می‌فهمیدند که اگر این امر ناگهانی رخ بدهد، اتفاقی خواهد افتاد. این پیش‌بینی هوش بالایی نمی‌خواهد.

اوضاع مدینه از این واضح‌تر و روشن‌تر بود. این‌ها مشکل ندانستن غدیر را نداشتند، برای این‌ها باید کار دیگری کرد که بلکه متوجّه بشوند. این یک زاویه‌ی بحث

جایگاه عظیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

به آن زاویه‌ی بحث برگردم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دائماً در حال تمهید بودند. مردم باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بشناسند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این امر کارهای خیلی زیادی کردند.

هم حرمت خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، هم حرمتِ آن در، برای هر آدمِ باسواد و بی‌سواد، باشعور و بی‌شعوری روشن بود.

راوی می‌گوید شش ماه (تا هفده ماه) در مدینه بودم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر روز درِ این خانه می‌ایستادند و آن‌ها را به نماز دعوت می‌کردند…

چون آیه فرموده است: «وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا»[15] خانواده‌ات را به نماز دعوت کن و بر این کار مداومت کن.

… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به در این خانه می‌رفتند و می‌فرمودند وقت نماز است.

خدای متعال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داخل مسجد است و همه‌ی مردم می‌بینند، این تشریفات دارد.

مردم می‌دیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌آیند و پشت این در می‌روند و می‌فرمایند: «ألصَّلاة، ألصَّلاة، یَا أَهْلَ الْبَيْت! إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»، در باز می‌شد و این حضرات برای نماز می‌آمدند.

اصلاً لازم نبود که کسی هوش بالایی داشته باشد، همه می‌فهمیدند که در اینجا یک خبری هست، چون این کار که یک مرتبه نبود، مستمر بود.

این خیلی عجیب است…

همه‌ی عالم فیوضات معنوی خودشان را… چه انبیاء قبل، چه ما، همه بر سر سفره‌ی معنویت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم. یکی از آن جاهایی که ورودی معنوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، عبادات سحرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این صریح آیه قرآن کریم است که می‌فرماید روز شلوغی داری، «سَبْحًا طَوِيلًا»،[16] می‌خواهی عالم را اداره کنی، می‌خواهی تا قیامت کار کنی، پس ای پیامبر! تو با بقیه فرق داری، «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً».[17]

این یعنی اگر اوضاع جامعه بهم ریخت، اقتصاد بهم ریخت، امنیت بهم ریخت، به اندازه‌ی خودتان «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً». این دستور برای ما هم هست. وقتی اوضاع بهم می‌ریزد جلسات مناجات سحر لازم است، هر جایی شهیدی هست عده‌ای نیم ساعت قبل از نماز صبح کنار آن‌ها عبادت کنند، هم برای حفظ خودشان، هم برای اینکه اثر وضعی دارد. «إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا»، قبل از آن می‌فرماید: «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً». ای پیامبر! شب تو باید شب باشد تا دریافت کنی و بتوانی جامعه را اداره کنی.

مکان این امر بایستی کجا باشد؟ پشت درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

این از روایات عامّه است که می‌گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نوافل شب خود را پشت درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواندند. وقتی مردم برای نماز شب به مسجد می‌آمدند، می‌دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در محراب نیستند و پشت درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.

یعنی آن ملعون آتش را به جایی برد که محل سجده‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

همه علم داشتند، جهل نبود.

عموماً امام جواد علیه السلام نماز عصر را بجای اینکه در محراب پیامبر بخوانند، در خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که داخل مسجد است می‌خواندند.

در کتاب کافی شریف هست که از امام صادق علیه السلام پرسیدند که آیا نماز در روضه‌ی نبوی افضل است یا در خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؟ فرمودند: در خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

مردم چه تصویری از این امرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند که نماز شب خود را پشت درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواندند؟

ایُضرمُ النّار ببابِ دارها     وَآیهٌ النور علی مَنارها

من باور نمی‌کنم که بر در آن خانه آتش بردند، در صورتی که همه دیده بودند…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داخل خانه هم نمی‌رفتند که همه ببینند کجا نماز می‌خوانند.

هوش بالایی لازم نبود، سطح علمی لازم نبود، اگر کسی کینه و حسد نداشت و عارضه‌ای باعث نمی‌شد که ندید بگیرد، می‌فهمید که آنجا چه خبر است.

اصلاً اینکه شما می‌بینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد آمدند و خطبه خواندند و جمع شروع کردند به گریه کردن، برای چه بود؟ آیا خیلی محب بودند؟ نه! می‌فهمیدند که در حال انجام غلط زیادی هستند.

آدمی که هنوز خودش را نابود نکرده است، اگر تصمیم بگیرد کسی را بکشد، خیلی دچار تردید می‌شود، می‌فهمد که این یک غلط خیلی بزرگ است. تشویش پیدا می‌کند، چند شب قبل نمی‌تواند بخوابد، چون می‌داند می‌خواهد کار غلطی کند.

خطبه‌ی عظیم فدکیه

من در اینجا سؤالی دارم، من نتوانستم این امر را تحلیل کنم. جواب خودم را هم می‌دهم.

کارِ خیلی احمقانه‌ای رخ داد، آن هم این بود که حدود ده روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، این‌ها فدک را غصب کردند.

نه حکومت به این پول نیاز جدّی داشت که بیاید این فدک را بگیرد، هم اینکه هزار و چهارصد سال است که به فلاکت افتاده‌اند و نمی‌دانند باید چه جوابی بدهند. چه لزومی داشت این کار را کنند؟

من هرچه جستجو کردم دیدم این امر فقط ضرر بود. راه جدّی و استدلال محکمی پیدا نکردم که بگویم می‌ارزید این کار را کنند. برداشت بنده این است که این‌ها کودتا کردند و فکر می‌کردند که اهل بیت هم بزودی کشته خواهند شد و این‌ها تمام می‌شوند و دیگر بعد وجود ندارد که کسی بگوید چه شد؟ که این‌ها بخواهند جواب پس بدهند.

مانند کسی که فکر می‌کند در یک کوچه‌ی خلوت جنایتی می‌کند و کسی نمی‌بیند، اگر می‌دانست دوربین مداربسته‌ای هست، آن رفتار را نمی‌کرد. ولو اینکه می‌خواست بکشد.

این‌ها فدک را غصب کردند، وقتی این کار را کردند، آن کسی که درِ خانه‌ی او ملتجاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، آن درگاه بوسه‌گاه ملائکه است، هر بدبخت و گرفتار و بیچاره‌ای می‌خواهد خدا به او رو کند، به آن در رو می‌زد…

فدک را غصب کردند.

تا قبل از این حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مشغول عزاداری بودند. البته عزاداری خود را علنی کرده بودند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همیشه اهل عبادت بودند ولی در این هنگام عبادت خود را علنی کرده بودند. من در یاد ندارم که قبل از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفته باشند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دو مرتبه در هفته به مزار حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام می‌رفتند، البته از خاک قبر حضرت حمزه سلام الله علیه گِل درست کردند و تسبیح درست کردند و دانه‌های تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تربتِ حضرت حمزه سلام الله علیه بود، اما اینکه اینطور نبود که بگویند به آنجا بروند و گریه کنند، یعنی بخواهند نارضایتی خودشان را اعلام کنند، این‌ها برای بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. چون اجازه نمی‌دادند زیاد هم بر سر مضجع شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاضر شوند. چون آنجا مرکز حکومت بود و همه چیز بهم می‌ریخت.

اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شب‌ها به درِ خانه‌ی مهاجر و انصار می‌رفتند هم برای این بود که در طی روز مانعِ حضرت می‌شدند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرزده می‌رفتند که معلوم نباشد می‌خواهند به کجا بروند، اگر معلوم بود به کجا می‌روند که حکومت مانع می‌شد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با جریانی طرف بودند که با هر مخالفتی، مانند مقابله نظامی برخورد می‌کردند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این ده روز هنوز اقدام خاصّی نکرده بودند، چند روزی گذشت تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دفن کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرآن کریم را مرتب کردند.

وقتی این‌ها فدک را گرفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد تشریف بردند و خطبه خواندند.

بعداً قدری به خطبه خواهیم پرداخت.

همینقدر به شما بگویم که خطبه آنقدر از نظر هنر فصاحت و بلاغت عجیب است که بعضی‌ها گفته‌اند که باورنکردنی است که یک زن خانه‌دارِ عزادار این حرف‌ها را زده باشد. لابُد یک مجمعی از علما مثلاً در قرن سوم نشسته‌اند و کلمات آن را مرتب کرده‌اند که چنین خطبه‌ای بشود. یعنی اینقدر این خطبه عجیب است. هم سوز عجیب دارد، که انگار کلمات آتش گرفته است، وقتی انسان خطبه را می‌خواند حرارت کلمات را احساس می‌کند. هم چینشِ کلمات، نوع لغات، ضرب‌آهنگ این‌ها. در این امر یک نکته هم هست که هدف را این قرار داده است که شما می‌دانستید.

فردا عرض خواهم کرد که مسئله‌ی محوری در تحلیل واقعه سقیفه این است که این یک رخداد طبیعی بود یا از پیش طراحی شده و دست‌ساز بود.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه خواندند و عبارات عجیبی هم فرمودند.

سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه در جایی می‌گویند که فلان شخص گفته است که عمر این خطبه از عمر من کمتر است، یعنی می‌خواست بگوید که تازه درست شده است. سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید: هنوز پدربزرگ تو به دنیا نیامده بود، اجداد ما این خطبه را حفظ می‌کردند و به فرزندان خود یاد می‌دادند که این خطبه را حفظ کنند!

علّت انکار این خطبه چیست؟ من هیچ کسی از اساتید ادبیات را ندیده‌ام که به هنر و ادبیات و فصاحت این خطبه گیر بدهند، اصلاً باور نمی‌کردند که یک زن خانه‌دارِ داغ‌دیده… اصلاً چه زمانی فکر کرده است که این جملات را پشت سر هم بگوید؟

زنان عرب را نگاه می‌کردند و می‌دیدند آیا این عبارات می‌تواند در بیان این‌ها باشد؟

آن کسانی که دیده بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پناه می‌برند که خدای متعال به ایشان نگاه کند، کلمات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌شناختند. این‌هایی که آن وقایع را ندیده باشند شک می‌کنند و می‌گویند یعنی اینقدر هنرمندانه؟

شما این واقعه را دیگر در کجا دیده‌اید؟

از اینجا هم سخت‌تر بود! دستان ایشان را بسته بودند، لباس ایشان هم دون شأن بود، سرِ مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم داخل تشت بود، سربازها هم دور تا دور ایستاده بودند، همه نوع اهانت هم بود، وقتی با آن ملعون بگو مگو کردند، آن ملعون کم آورد و گفت: این بانو سجع می‌گوید!

حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: اینجا که موضع سجع نیست که من بخواهم ادبی حرف بزنم. ای بدبخت! من دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، حرف زدن ما اینطور است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند من فصیح‌ترین عرب هستم، وقتی من حرف می‌زنم همه حیرت می‌کنند.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطبه می‌خواندند، قبل از آن که کلمات را مرتب نمی‌کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همینطور صحبت می‌کردند.

وقتی خدا حرف بزند خوب حرف می‌زند.

آن کسی که علم و حکمت است، می‌جوشد.

وقتی آن ملعون کم آورد به قوّت حضرت زینب کبری سلام الله علیها اعتراف کرد و گفت: «هَذِهِ سَجّاعَه»!

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی عجیب است. ان شاء الله عرض خواهیم کرد. رفت و برگشت شد و آن ملعون کم آورد و یک فحش خیلی زشت هم داد.

در بعضی از نقل‌ها می‌گویند که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال برگشتن بودند، شاید برای اینکه دیگران بفهمند فرموده باشند که ای کاش اصلاً به این دنیا نیامده بودم. از بس که آن بی‌ادب، بی‌ادبی کرد. ولی نهایتاً آن ملعون نتوانست جواب بدهد.

قباله را نوشت و داد.

خلیفه اول می‌گفت: «إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي! فَإِنِ اِسْتَقَمْتُ فَأَعِينُونِي، وَ إِنْ زِغْتُ فَقَوِّمُونِي، وَ إِنْ غَضِبْتُ فَجَنِّبُونِي»[18] ای مردم! حواس خودتان را جمع کنید، من یک شیطانی دارم که من را اداره می‌کند، لذا اگر غضب کردم از من اجتناب کنید!

یکی از شعرای شیعه به آن کسی که آمد و راه را بست می‌گوید: این شیطان او بود.

وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه را خواندند، او نمی‌دانست باید چه بگوید، همه‌ی مهاجرین و انصار هم ایستاده بودند.

استاد ما می‌فرمود که این‌ها «حَسبُنَا کِتَابُ الله»ی بودند، یک آیه نخوانده بودند که حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را غصب کردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت سر هم آیه خواندند. چرا؟ چون آیه در وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، لازم نبود بگردند تا پیدا کنند. کلماتِ خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به قیمت قرآن کریم است.

آن طرف روبرو از جواب عاجز شد و قباله را داد.

من قدیم وقتی می‌خواستم این روضه را بخوانم می‌گفتم آقای حسن‌زاده رحمت الله علیه این روضه را خوانده‌اند که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بودند. بعد می‌گفتم که البته من این روضه را پیدا نکرده‌ام.

دو سال بعد یک استدراکی کردم و گفتم آن کسانی که خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نقل کرده‌اند، یعنی آن کسانی که در مسجد بودند… چند بانو خطبه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نقل کرده‌اند، یکی از آن‌ها حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. پس حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم بوده‌اند.

بعد این عبارت سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه را در «الشافی» پیدا کردم. وقتی گزارش‌های خطبه فدک را نقل می‌کنند می‌گویند: ما و عامه… یعنی شیعه و سنّی اینطور نقل کرده‌اند که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواستند به مسجد بروند…

درست است که بنا به دلایلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همراهی نکردند، اما خاندان وحی اجازه نمی‌دادند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تنها بروند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حرمت داشتند، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواستند برای مباهله بروند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جلوی ایشان، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پشت سر ایشان، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک طرف… درّ همه‌ی وجود هستند، از ایشان حفاظت می‌کردند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به دلایلی محذور داشتند و نرفتند، اینجا باید بچه‌ها دور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گرفتند…

عبارتی که سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است این است، می‌گوید: وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال رفتن به مسجد بودند، «فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا»، بچه‌ها دور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند که رفتند.

یعنی بچه‌ها دیدند مادر سوخت و خطبه خواند، بچه‌ها دیدند آن بی‌ادب بی‌ادبی کرد…

بعد هم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه را خواندند و قباله را گرفتند، دور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بچه‌ها بودند که در حال برگشت به منزل بودند، در مقابل چشم بچه‌ها…

این واقعه در مقابل چشم بچه‌هاست، هجوم به خانه مقابل چشم بچه‌هاست، تابوت ساختنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حیاط خانه مقابل چشم بچه‌هاست، غسل دادن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقابل چشم بچه‌هاست، دفن مادر مقابل چشم بچه‌هاست…

می‌گوید «فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا»، چند قدم راه است، شیطانِ او آمد، همان کسی که می‌گفت شیطانی به من مسلط است و «إِنْ غَضِبْتُ فَجَنِّبُونِي»، غضبناک هم آمد…

پرسید: این چیست؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: قباله‌ی فدک است!

دست دراز کرد که بگیرد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عقب گرفتند…

«ابن سنان خَفاجی» می‌گوید که بخدا اگر اینجا بی‌ادبی نمی‌شد، آنجا جلو نمی‌رفتند که زنجیر به دست ببندند، اینجا حرمت شکسته شد…

اگر ملائکه بخواهند بیایند اذن می‌گیرند…

آن ملعون جلو آمد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عقب عقب رفتند… آن ملعون جلوتر آمد…

من اصلاً همینکه بخواهم به شما بگویم که آن ملعون گفت این چیست؟ و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: این قباله‌ی فدک است، غیرتم اجازه نمی‌دهد که بگویم او گفت و صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را شنید…

آنقدر این صحنه عجیب است، از یک زاویه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این موضوع اشاره می‌کنم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در لحظات آخر عمر شریفشان به بدترین اتفاقی که می‌خواست برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیفتد، به اینجا اشاره کردند، نه به هجوم، نه به آتش زدنِ خانه، نمی‌دانم چرا…

لحظات آخر همینطور اشک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌آمد، دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرفتند و در دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشتند، فرمودند: یا علی! «هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ»[19] این امانتِ خدا و رسول است، از آن محافظت کن، آن کسی که خشم او را برانگیزد بدبخت است، وای بحال آن کسی که حق او را بخورد… بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک جمله فرمودند، با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از همه‌ی موضوعات خبر داشتند، گزارش هست که جبرئیل آمده است و همه‌ی حوادث و هجوم و… را گفته است. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همینطور که اشک از دیدگانشان روان بود نگاهی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند و فرمودند: «كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ»[20] فاطمه‌ام را می‌بینم، آن لحظه‌ای که فریاد می‌زند و کسی به داد او نمی‌رسد… بعد فرمودند: می‌بینم آن لحظه‌ای را که آن دست بالا می‌رود و آن گوشواره‌ای که به هوا پرتاب می‌شود…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه قصص، آیه 7 (وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ)

[5] سوره مبارکه تحریم، آیه 10 (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)

[6] سوره مبارکه تحریم، آیه 11 (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

[7] سوره مبارکه آل عمران، آیه 45 (إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ)

[8] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 50 (وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَىٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ)

[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 42 (وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ)

[10] سوره مبارکه اعراف، آیه 142 (وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ)

[11] سوره مبارکه بقره، آیه 93 (وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين)

[12] سوره مبارکه اعراف، آیه 150 (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

[13] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)

[14] الاحتجاج ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۵ (رَوَى اَلشَّعْبِيُّ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ مَسْعُودٍ اَلْعَبْدِيِّ قَالَ: كُنْتُ بِمَكَّةَ مَعَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلزُّبَيْرِ وَ طَلْحَةَ وَ اَلزُّبَيْرِ فَأَرْسَلاَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ اَلزُّبَيْرِ فَقَالاَ لَهُ إِنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً وَ إِنَّا نَخَافُ أَمْرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يَخْتَلَّ فَإِنْ رَأَتْ عَائِشَةُ أَنْ تَخْرُجَ مَعَنَا لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يَرْتِقَ بِهَا فَتْقاً وَ يَشْعَبَ بِهَا صَدْعاً فَخَرَجْنَا نَمْشِي حَتَّى اِنْتَهَيْنَا إِلَيْهَا فَدَخَلَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلزُّبَيْرِ فِي سِتْرِهَا وَ جَلَسْتُ عَلَى اَلْبَابِ فَأَبْلَغَهَا مَا أَرْسَلاَ بِهِ إِلَيْهَا فَقَالَتْ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أُمِرْتُ بِالْخُرُوجِ وَ مَا تَحْضُرُنِي مِنْ أُمَّهَاتِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلاَّ أُمُّ سَلَمَةَ فَإِنْ خَرَجَتْ خَرَجْتُ مَعَهَا فَرَجَعَ إِلَيْهِمَا فَبَلَّغَهُمَا ذَلِكَ فَقَالاَ اِرْجِعْ إِلَيْهَا فَلْتَأْتِهَا فَهِيَ أَثْقَلُ عَلَيْهَا مِنَّا فَرَجَعَ إِلَيْهَا فَبَلَّغَهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّى دَخَلَتْ أُمَّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ مَرْحَباً بِعَائِشَةَ وَ اَللَّهِ مَا كُنْتِ لِي بِزَوَّارَةٍ فَمَا بَدَا لَكِ؟ قَالَتْ قَدِمَ طَلْحَةُ وَ اَلزُّبَيْرُ فَخَبَرَا أَنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً فَصَرَخَتْ أُمُّ سَلَمَةَ صَرْخَةً أَسْمَعَتْ مَنْ فِي اَلدَّارِ فَقَالَتْ يَا عَائِشَةُ بِالْأَمْسِ أَنْتِ تَشْهَدِينَ عَلَيْهِ بِالْكُفْرِ وَ هُوَ اَلْيَوْمَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ مَظْلُوماً؟ فَمَا تُرِيدِينَ؟ – قَالَتْ تَخْرُجِينَ مَعَنَا فَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِخُرُوجِنَا أَمْرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ يَا عَائِشَةُ تَخْرُجِينَ وَ قَدْ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا سَمِعْنَا نَشَدْتُكِ بِاللَّهِ يَا عَائِشَةُ اَلَّذِي يَعْلَمُ صِدْقَكِ إِنْ صَدَقْتِ أَ تَذْكُرِينَ يَوْماً كَانَ نَوْبَتَكَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَصَنَعْتُ حَرِيرَةً فِي بَيْتِي فَأَتَيْتُهُ بِهَا وَ هُوَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ وَ اَللَّهِ لاَ تَذْهَبُ اَللَّيَالِي وَ اَلْأَيَّامُ حَتَّى تَتَنَابَحَ كِلاَبُ مَاءٍ بِالْعِرَاقِ يُقَالُ لَهُ اَلْحَوْأَبُ اِمْرَأَةً مِنْ نِسَائِي فِي فِئَةٍ بَاغِيَةٍ فَسَقَطَ اَلْإِنَاءُ مِنْ يَدِي فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ وَ قَالَ مَا بَالُكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ ؟ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ لاَ يَسْقُطُ اَلْإِنَاءُ مِنْ يَدِي وَ أَنْتَ تَقُولُ مَا تَقُولُ مَا يُؤْمِنُنِي أَنْ أَكُونَ هِيَ أَنَا؟ فَضَحِكْتِ أَنْتِ فَالْتَفَتَ إِلَيْكِ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّا تَضْحَكِينَ يَا حُمَيْرَاءَ اَلسَّاقَيْنِ ؟ إِنِّي أَحْسَبُكِ هِيَ – وَ نَشَدْتُكِ بِاللَّهِ يَا عَائِشَةُ أَ تَذْكُرِينَ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِنَا مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ مَكَانِ كَذَا وَ كَذَا وَ هُوَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُحَدِّثُنَا فَأَدْخَلْتِ جَمَلَكِ فَحَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عَلِيٍّ فَرَفَعَ مِقْرَعَةً كَانَتْ مَعَهُ يَضْرِبُ بِهَا وَجْهَ جَمَلِكِ وَ قَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ مَا يَوْمُهُ مِنْكِ بِوَاحِدَةٍ أَمَا إِنَّهُ لاَ يُبْغِضُهُ إِلاَّ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ وَ أَنْشُدُكِ بِاللَّهِ أَ تَذْكُرِينَ مَرَضَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلَّذِي قُبِضَ فِيهِ فَأَتَاهُ أَبُوكِ يَعُودُهُ وَ مَعَهُ عُمَرُ وَ قَدْ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَتَعَاهَدُ ثَوْبَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَعْلَهُ وَ خُفَّهُ وَ يُصْلِحُ مَا وَهَى مِنْهَا فَدَخَلَ قَبْلَ ذَلِكِ فَأَخَذَ نَعْلَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ هِيَ حَضْرَمِيَّةٌ فَهُوَ يَخْصِفُهَا خَلْفَ اَلْبَيْتِ فَاسْتَأْذَنَا عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُمَا فَقَالاَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتَ؟ قَالَ أَصْبَحْتُ أَحْمَدُ اَللَّهَ قَالاَ لاَ بُدَّ مِنَ اَلْمَوْتِ قَالَ أَجَلْ لاَ بُدَّ مِنَ اَلْمَوْتِ – قَالاَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَهَلِ اِسْتَخْلَفْتَ أَحَداً؟ قَالَ مَا خَلِيفَتِي فِيكُمْ إِلاَّ خَاصِفُ اَلنَّعْلِ فَخَرَجَا فَمَرَّا عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كُلُّ ذَلِكِ تَعْرِفِينَهُ يَا عَائِشَةُ وَ تَشْهَدِينَ عَلَيْهِ – ثُمَّ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ يَا عَائِشَةُ أَنَا أَخْرُجُ عَلَى عَلِيٍّ بَعْدَ اَلَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَرَجَعَتْ عَائِشَةُ إِلَى مَنْزِلِهَا فَقَالَتْ يَا اِبْنَ اَلزُّبَيْرِ أَبْلِغْهُمَا أَنِّي لَسْتُ بِخَارِجَةٍ مِنْ بَعْدِ اَلَّذِي سَمِعْتُ مِنْ أُمِّ سَلَمَةَ فَرَجَعَ فَبَلَّغَهُمَا قَالَ فَمَا اِنْتَصَفَ اَللَّيْلُ حَتَّى سَمِعْتُ رُغَاءَ إِبِلِهِمَا تَرْتَحِلُ فَارْتَحَلَتْ مَعَهُمَا .)

[15] سوره مبارکه طه، آیه 132 (وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ)

[16] سوره مبارکه مزمل، آیه 7 (إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا)

[17] سوره مبارکه مزمل، آیه 2

[18] المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۲۴۰ (فَإِنَّهُ قَامَ عَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، فَقَالَ: إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي! فَإِنِ اِسْتَقَمْتُ فَأَعِينُونِي، وَ إِنْ زِغْتُ فَقَوِّمُونِي، وَ إِنْ غَضِبْتُ فَجَنِّبُونِي .)

[19] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲۲ ، صفحه ۴۸۴ (وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ عَنْ عِيسَى اَلضَّرِيرِ عَنِ اَلْكَاظِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ خُرُوجِ اَلْمَلاَئِكَةِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقَالَ ثُمَّ دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ لِمَنْ فِي بَيْتِهِ اُخْرُجُوا عَنِّي وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ كُونِي عَلَى اَلْبَابِ فَلاَ يَقْرَبْهُ أَحَدٌ فَفَلَعَتْ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِيلاً وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ بِيَدِهِ اَلْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْكَلاَمَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَى اَلْكَلاَمِ فَبَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لِبُكَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِي وَ أَحْرَقْتَ كَبِدِي لِبُكَائِكَ يَا سَيِّدَ اَلنَّبِيِّينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ يَا أَمِينَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ يَا حَبِيبَهُ وَ نَبِيَّهُ مَنْ لِوُلْدِي بَعْدَكَ وَ لِذُلٍّ يَنْزِلُ بِي بَعْدَكَ مَنْ لِعَلِيٍّ أَخِيكَ وَ نَاصِرِ اَلدِّينِ مَنْ لِوَحْيِ اَللَّهِ وَ أَمْرِهِ ثُمَّ بَكَتْ وَ أَكَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَيْهِمْ وَ يَدُهَا فِي يَدِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَكَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِي فِيهَا وَ إِنَّكَ لِفَاعِلُهُ يَا عَلِيُّ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ هَذِهِ وَ اَللَّهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى أَمَا وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي مَا سَأَلْتُهُ يَا عَلِيُّ اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ وَ كَذَلِكَ رَبِّي وَ مَلاَئِكَتُهُ يَا عَلِيُّ وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنِ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ هَتَكَ حُرْمَتَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِيلَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا اَللَّهُمَّ إِنِّي مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بُرَآءُ ثُمَّ سَمَّاهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ضَمَّ فَاطِمَةَ إِلَيْهِ وَ عَلِيّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي لَهُمْ وَ لِمَنْ شَايَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ عَدُوٌّ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ ظَلَمَهُمْ وَ تَقَدَّمَهُمْ أَوْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ وَ عَنْ شِيعَتِهِمْ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلنَّارَ ثُمَّ وَ اَللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى قَالَ عِيسَى فَسَأَلْتُ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَرَ أَبَا بَكْرٍ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ ثُمَّ عُمَرَ فَأَطْرَقَ عَنِّي طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ لَيْسَ كَمَا ذَكَرُوا وَ لَكِنَّكَ يَا عِيسَى كَثِيرُ اَلْبَحْثِ عَنِ اَلْأُمُورِ وَ لاَ تَرْضَى عَنْهَا إِلاَّ بِكَشْفِهَا فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّمَا أَسْأَلُ عَمَّا أَنْتَفِعُ بِهِ فِي دِينِي وَ أَتَفَقَّهُ مَخَافَةَ أَنْ أَضَلَّ وَ أَنَا لاَ أَدْرِي وَ لَكِنْ مَتَى أَجِدُ مِثْلَكَ يَكْشِفُهَا لِي فَقَالَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا ثَقُلَ فِي مَرَضِهِ دَعَا عَلِيّاً فَوَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِهِ وَ أُغْمِيَ عَلَيْهِ وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَةُ فَأُؤْذِنَ بِهَا فَخَرَجَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ اُخْرُجْ فَصَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُوكِ أَوْلَى بِهَا فَقَالَتْ صَدَقْتَ وَ لَكِنَّهُ رَجُلٌ لَيِّنٌ وَ أَكْرَهُ أَنْ يُوَاثِبَهُ اَلْقَوْمُ فَصَلِّ أَنْتَ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ بَلْ يُصَلِّي هُوَ وَ أَنَا أَكْفِيهِ إِنْ وَثَبَ وَاثِبٌ أَوْ تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكٌ مَعَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُغْمًى عَلَيْهِ لاَ أَرَاهُ يُفِيقُ مِنْهَا وَ اَلرَّجُلُ مَشْغُولٌ بِهِ لاَ يَقْدِرُ أَنْ يُفَارِقَهُ يُرِيدُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَادِرْهُ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ أَنْ يُفِيقَ فَإِنَّهُ إِنْ أَفَاقَ خِفْتُ أَنْ يَأْمُرَ عَلِيّاً بِالصَّلاَةِ فَقَدْ سَمِعْتُ مُنَاجَاتِهِ مُنْذُ اَللَّيْلَةِ وَ فِي آخِرِ كَلاَمِهِ اَلصَّلاَةَ اَلصَّلاَةَ قَالَ فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ لِيُصَلِّيَ بِالنَّاسِ فَأَنْكَرَ اَلْقَوْمُ ذَلِكَ ثُمَّ ظَنُّوا أَنَّهُ بِأَمْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يُكَبِّرْ حَتَّى أَفَاقَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ اُدْعُوا لِيَ اَلْعَبَّاسَ فَدُعِيَ فَحَمَلَهُ هُوَ وَ عَلِيٌّ فَأَخْرَجَاهُ حَتَّى صَلَّى بِالنَّاسِ وَ إِنَّهُ لَقَاعِدٌ ثُمَّ حُمِلَ فَوُضِعَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَلَمْ يَجْلِسْ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى اَلْمِنْبَرِ وَ اِجْتَمَعَ لَهُ جَمِيعُ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ حَتَّى بَرَزَتِ اَلْعَوَاتِقُ مِنْ خُدُورِهِنَّ فَبَيْنَ بَاكٍ وَ صَائِحٍ وَ صَارِخٍ وَ مُسْتَرْجِعٍ وَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَخْطُبُ سَاعَةً وَ يَسْكُتُ سَاعَةً وَ كَانَ مِمَّا ذَكَرَ فِي خُطْبَتِهِ أَنْ قَالَ يَا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ مَنْ حَضَرَنِي فِي يَوْمِي هَذَا وَ فِي سَاعَتِي هَذِهِ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ فِيهِ اَلنُّورُ وَ اَلْهُدَى وَ اَلْبَيَانُ مَا فَرَّطَ اَللَّهُ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ حُجَّةُ اَللَّهِ لِي عَلَيْكُمْ وَ خَلَّفْتُ فِيكُمُ اَلْعَلَمَ اَلْأَكْبَرَ عَلَمَ اَلدِّينِ وَ نُورَ اَلْهُدَى وَصِيِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَلاَ هُوَ حَبْلُ اَللَّهِ فَاعْتَصِمُوا بِهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا  عَنْهُ وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً  أَيُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ كَنْزُ اَللَّهِ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ فَقَدْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اَللّٰهَ  وَ أَدَّى مَا وَجَبَ عَلَيْهِ وَ مَنْ عَادَاهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَعْمَى وَ أَصَمَّ لاَ حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اَللَّهِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَأْتُونِي غَداً بِالدُّنْيَا تَزِفُّونَهَا زَفّاً وَ يَأْتِي أَهْلُ بَيْتِي شُعْثاً غُبْراً مَقْهُورِينَ مَظْلُومِينَ تَسِيلُ دِمَاؤُهُمْ أَمَامَكُمْ وَ بِيعَاتِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلشُّورَى لِلْجَهَالَةِ أَلاَ وَ إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ آيَاتٌ قَدْ سَمَّاهُمُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ عَرَّفْتُكُمْ وَ بَلَّغَتْكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ لٰكِنِّي أَرٰاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ  لاَ تَرْجِعُنَّ بَعْدِي كُفَّاراً مُرْتَدِّينَ مُتَأَوِّلِينَ لِلْكِتَابِ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ وَ تَبْتَدِعُونَ اَلسُّنَّةَ بِالْهَوَى لِأَنَّ كُلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ كَلاَمٍ خَالَفَ اَلْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ اَلْقُرْآنُ إِمَامٌ هُدًى وَ لَهُ قَائِدٌ يَهْدِي إِلَيْهِ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ  وَلِيُّ اَلْأَمْرِ بَعْدِي وَلِيُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِي وَ حِكْمَتِي وَ سِرِّي وَ عَلاَنِيَتِي وَ مَا وَرِثَهُ اَلنَّبِيُّونَ مِنْ قَبْلِي وَ أَنَا وَارِثٌ وَ مُوَرِّثٌ فَلاَ تَكْذِبَنَّكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي فَإِنَّهُمْ أَرْكَانُ اَلدِّينِ وَ مَصَابِيحُ اَلظُّلَمِ وَ مَعْدِنُ اَلْعِلْمِ عَلِيٌّ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَزِيرِي وَ أَمِينِي وَ اَلْقَائِمُ بِأَمْرِي وَ اَلْمُوفِي بِعَهْدِي عَلَى سُنَّتِي – أَوَّلُ اَلنَّاسِ بِي إِيمَاناً وَ آخِرُهُمْ عَهْداً عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَوْسَطُهُمْ لِي لِقَاءً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ أَلاَ وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً إِمَامَةً عَمْيَاءَ وَ فِي اَلْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي تَبِعَةٌ فَهَا أَنَا وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ عُدَّةٌ فَلْيَأْتِ فِيهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ ضَامِنٌ لِذَلِكَ كُلِّهِ حَتَّى لاَ يَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَيَّ تِبَاعَةٌ .)

[20] الأمالي (للطوسی) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۸۸ (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ ، قَالَ: حَدَّثَنَا اِبْنُ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، عَنْ عِكْرِمَةَ ، عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اَلْوَفَاةُ بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ ، مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ: أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي ، وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ اِبْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي ‘يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ’ فَلاَ يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي. فَسَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ) فَبَكَتْ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : لاَ تَبْكِيِنَّ. يَا بُنَيَّةِ. فَقَالَتْ: لَسْتُ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِي مِنْ بَعْدِكَ وَ لَكِنْ أَبْكِي لِفِرَاقِكَ، يَا رَسُولَ اَللَّهِ . فَقَالَ لَهَا: أَبْشِرِي يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اَللَّحَاقِ بِي، فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي .)