بیست و سوم اسفندماه 1392 حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
چرایی انکار فضایل زهرای مرضیّه (سلام الله علیها)
بحث به اینجا کشید که به عنوان نمونه کتابی را عرض کردیم علّت نوشته شدن فضائل زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) در قرن چهارم کتابی را آوردیم که دیدید. این بود که دشمنان آن بانو سعی در انکار فضایل او داشتند. برای چه باید روی فضایل امّه کار کنند؟ وقتی عموم صحابهی پیغمبر در مکتب خلفا عادل محسوب میشوند، بهشتی محسوب میشوند ولو اگر گناه کبیره کرده باشند میگویند حتماً توبه کرده یا زحماتی که کشیده است موجب بهشتی شدن او خواهد شد.
بعد از عرایض به اینجا رسیدیم که روایتی در کتاب بخاری است یک مقدّمه عرض میکنم. بحثهای ما نمیخواهد بگوید اهل سنّت ناصبی هستند، اشتباه برداشت نشود. همهی اهل سنّت ناصبی نیستند مگر اینکه تألیف اهل سنّت را مشخّص کنیم. برای اینکه تألیف اهل سنّت را مشخّص کنیم که این مباحث در فضای وحدت اسلامی آیا به همهی اهل سنّت اصطحکاک ایجاد میکند؟ میگوییم نخیر در بین اهل سنّت دو گروه آدم داریم، بیشتر هم گروه اوّل هستند.
مخالف نبودن همهی اهل سنّت با امیر المؤمنین و فاطمهی مرضیّه (سلام الله علیها)
آنها امیر المؤمنین را به عنوان امام معصوم نمیدانند، ولی نسبت به او حب دارند. همانطور که برادر شما ممکن است استضعاف فکری داشته باشد، خبر نداشته باشد عموم اهل سنّت -تقریباً جمعیّت زیادی که روز به روز متأسّفانه با عدم تبلیغ درست ما به آن گروه تبدیل میشوند- از چیزی خبر ندارند و نسبت به اهل بیت حب دارند، عزاداری میکنند، مقتل مینویسند، گریه میکنند. حالا اینکه مقبول است یا مقبول نیست و دین صحیح چیست این باید بحث شود.
حمایت کردن سلاطین از فکر بنی امیّه
امّا اهل سنّت همانطور که دیدید حاکم نیشابوری سنّی بود وقتی فضایل زهرای مرضیه را میبیند که انکار میشود وارد میدان میشود و شروع به نوشتن مطلب میکند. پس همهی اهل سنّت مخالف زهرای مرضیه نیستند. منتها خطی از بنی امیه همانطور که شب گذشته عرض کردم با اینکه نابود شدند این فکر باقی ماند، این فکر همیشه در حاشیه بود، فقط سلاطین از آن حمایت میکردند. چرا؟ به خاطر یک پیشینه، بحث مفصّل دارد. آن جریان اهل سنّتی که محب امیر المؤمنین هستند در مقابل امیر المؤمنین دست آنها زود بالا میرود و سلاطین این را مصلحت نمیدیدند. لذا از فکر بنی امیه حمایت میکردند.
عوامل گرایش شیعیان اهل تسنن به فکر بنی امیه
این فکر زمان احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیهی حرانی تقویت شد. بعد شاگرد او ابن قیّم، بعد شاگرد او ابن کثیر بعد ذهبی و همینطور تا حدود 200 و چند سال پیش محمّد بن عبد الوهاب این مسیر امروز در عربستان تسنن اموی نه تسنن برقرار شد؛ عواملی هم باعث رشد آن است. پول زیاد و تبلیغات گسترده از طرفی، اشتباه شیعیان در موضعگیری به عنوان تقویت کنندهی فکر آنها، از طرفی باعث شده است جمعیّت زیادی از تسنن که محبّین اهل بیت هستند به سمت آنها گرایش داشته باشند. برای اینکه این فکر را بشناسیم و فضای جلسه خیلی عملی نشود من یکی، دو مثال برای شما عرض میکنم تا وارد بحث شب گذشته شویم.
دلیل علمیتر بودن بحث فاطمیّه از سایر بحثها
علّت اینکه شیوهی بحث ما در فاطمیّه علمیتر از سایر اوقات است دلیل دارد. شهادت ابا عبدالله الحسین آفتاب وسط روز است، کسی نمیتواند آن را انکار کند. ولی امروز که شما در جوامع دانشگاهی و جاهای مختلف بحث میکنید اصل شهادت زهرای مرضیه مورد انکار شهید است. چون شهادت ابا عبدالله الحسین توسّط یک عدّه رخ داده است که اگر شما بخواهید جریمه را پی بگیرید به یزید میرسید که صحابه نیست. لذا حسّاسیّت در ماجرای شهادت سیّد الشّهداء آنقدر بالا نیست، امّا قاتل زهرای مرضیه آن کسی است که «أَوَّلُ النَّاس بَعدَ رَسولِ الله» بعضی از طوایف اهل سنّت حتّی او را افضل از انبیاء میدانند. لذا حساسیّت زیاد است این آدم مقابل زهرای مرضیه ایستاده است.
تخریب شخصیّت زهرای مرضیه از طرف امویان
برای همین آن خط اموی سعی کرد شخصیّت خلفا را بالا حفظ کند، شخصیّت زهرای مرضیه را تخریب کند کما اینکه شخصیّت رسول الله را تخریب کردند، کما اینکه در تعریف تشیّع، شیعه به معنای پیرو است. «هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ»[4] آیه است، این شیعهی او است «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ»[5] شیعهی نوح، ابراهیم (علیهما و علی نبیّنا آله و علیهم السّلام) است. «شِيعَتُهُ عَلَى»[6] در زمان پیامبر شناخته میشدند.
سه شاخصهی شیعه بودن
ماجرای قتل عثمان «شِيعَتُهُ عَلَى» و «شیِعَتُهُ عثمان» شناخته میشدند. اگر رجزها را در کربلا مطالعه کنید یک عدّه میگویند «أَدینُ بِدینِ عُثمان» یک عدّه شیعهی عثمان هستند، اینها هم عثمانیها و قاتلان ابا عبدالله هستند، یک عدّه شیعیان اهل بیت هستند. شیعهی اهل بیت یعنی کسی که قائل به امامت اهل بیت، به عصمت اهل بیت، به برتری امیر المؤمنین بر سایرین هستند. این سه شاخصهی شیعه است. آنها آمدند شیعه را توسعه دادند. چرا این کار را کردند؟
با هم این عبارت را ببینیم بعداً ببینیم علّت این کار چه بود. ما یک شخصیّتی به نام احمد بن شعیب نسائی داریم. شش نفر در اهل سنّت شش کتاب برجسته نوشتند قدیم به آنها صحاح سته میگفتند. احمد بن شعیب نسائی که 303 به شهادت رسیده است یکی از این شش نفر است.
فعّالیّت علوم مختلف در کم رنگ کردن شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
این کتاب که محضر شما آوردم سیر اعلام النبلاء برای ذهبی است، بزرگترین عالم نقد علم حدیث اهل سنّت است. ترجمهی فارسی ذهبی طلایی میشود. در این چاپی که من دارم جلد 3 است. ترجمه یا مدخل 2594 است. چند جمله عرض میکنم ببینید چقدر کار فرهنگی عظیمی رخ داده است. شما وقتی میخواهید ببینید قوّت دشمن چقدر است، در عملیّاتها رصد میکردند میگفتند سه لشکر زرهی، چهار پیاده آورده است لابد عملیات مهمی است. وقتی میدیدند آرایش نظامی پرجمعیّت است از آن خطر حس میکنند. شما نگاه کنید در علوم مختلف چقدر باید کار شود تا ماجرای شهادت زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) کم رنگ شود؟ چقدر باید کار شود؟
احمد بن شعیب نسائی کیست؟
نساء نزدیک نیشابور است، 303 از دنیا رفته است. آقای ذهبی که خودش خیلی متعصّب است وقتی فضایل اهل بیت را نتواند حل کند و رد کند نمیتواند سخت بگیرد، سند مشکل ندارد، متن مشکل ندارد، تعدّد روایت است. مضمون ایراد ندارد، مخالف کتاب نیست، مخالف سنّت نیست میگوید قلب من شهادت میدهد که دروغ است. آنقدر متعصّب است. این آدم نسبت به او اوّل میگوید: «الإِمَامُ الحَافِظُ»[7] امام حافظ «الثَّبْتُ شَيْخُ الإِسْلاَمِ» راجع به آن شخصی که میخواهیم صحبت کنیم یعنی نسائی میگوید. «نَاقِدُ الحَدِيْثِ» همینطور روایت نقل نمیکرد، میفهمید اهل نقد و بررسی بود. «أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَحْمَدُ بنُ شُعَيْبِ… النَّسَائِيُّ» چند عبارت را نگاه کنید. «كَانَ مِنْ بُحور العِلْمِ» از دریاهای علم بود «مَعَ الفَهْمِ» فهم هم داشت «وَ الإِتْقَانِ» حرفهای او هم محکم بود «وَ البَصَرِ» بصیرت در شناخت روایات صحیح و ضعیف هم داشت «وَنَقْدِ الرِّجَالِ» در علم رجال و شناخت راویان هم برجسته بود «وَ حُسْنِ التَّأْلِيْفِ» در کتاب نویسی هم بسیار خوشنویس است. «جَالَ فِي طَلَبِ العِلْمِ» این شهر و آن شهر آنقدر به این طرف و آن طرف سفر کرد، به گونهای که «وَ رَحَلَ الحُفَّاظُ إِلَيْهِ» حداقل 100 هزار روایت با سندش حفظ است نه طلبهها و شاگردهای عادی. «رَحَلَ الحُفَّاظُ إِلَيْهِ» کسانی که 100 هزار روایت حفظ بودند پیش او میرفتند ببینند او چیز جدیدی دارد از او بگیرند «وَ لَمْ يَبْقَ لَهُ نَظِيْرٌ فِي هَذَا الشَّأْنِ» نظیری برای او در این موضوع نیست، در این شأن که همه به سمت او سفر کنند نظیر ندارد.
احمد بن شعیب نسائی از بزرگان علمای اهل سنّت
این آدم از علمای برجستهی اهل سنّت است «وَ لَمْ يَبْقَ لَهُ نَظِيْرٌ» نظیر ندارد «فِي هَذَا الشَّأْنِ» که بزرگان و حفاظ به سمت او سفر کنند یعنی دو هزار کیلومتر سفر میکنند. نگاه کنید خراسان کجا، حجاز کجا. مصر کجا، عراق کجا. جزیره یعنی حول و حوش بصره کجا، شام کجا. ثغور یعنی آفریقا، مرزهای آفریقا. این همه جا سفر کنند و به سمت این آدم بیایند. یک چیزی داشته و از بزرگان اهل سنّت است.
احمد بن شعیب نسائی «وَ كَانَ شَيْخاً مَهِيْباً» شیخی با هیبت، «مَلیحَ الوَجه»، زیبا بود «ظَاهِرَ الدَّمِ» حلال زاده بود و جزئیاتی در مورد زندگی و ازدواج او گفته شده است که روی منبر نمیشود همه را بیان کرد.
نوشتن کتابی در مورد خصائص امیر المؤمنین توسط نسائی
«سَمِعْتُ قَوْماً يُنْكِرُوْنَ عَلَى أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ النَّسَائِيِّ كِتَاب الخَصَائِص لِعَلِيٍّ -رَضِيَ اللهُ عَنْهُ-» این آدم با این عظمت به شام رفت. دید مردم رسماً به علیّ بن ابیطالب فحش میدهند. او 303 به شهادت رسیده است. خیلی ناراحت شد، دید به داماد پیغمبر، خلیفهی رابع، صحابهی رسول خدا، پهلوان جنگهای اسلام فحش میدهند. یک کتابی به نام خصائص امیر المؤمنین نوشت که امروز هم چاپ شده است. یعنی ویژگیها و فضایلی که علی داشت دیگران نداشتند. شبیه آن چیزی که حاکم در مورد زهرای مرضیّه نوشت، تازه ایشان 102 سال زودتر از حاکم از دنیا رفته است. این قدیمیتر از بحث شب گذشته است.
گفت: پس من کتابی مینویسم که بشناسانم علی کیست، از طرف اهل سنّت ناصبیها یک گروه بودند، کم بودند امروز زیاد شدند. او هم سنّی است. وقتی تمام شد به او گفتند: «أَلاَ تُخْرِجُ فَضَائِلَ مُعَاوِيَةَ» یک کتابی هم راجع به فضایل معاویه بنویس. «فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أُخْرِجُ؟» کدام روایت را بنویسم؟ «حَدِيْثَ: اللَّهُمَّ لاَ تُشْبِعْ بَطْنَهُ» خدایا شکم او را سیر نکن، به خاطر همین ماجرا شروع به کتک زدن کردند، با لگد به بعضی مواضع بدن او که نباید میزنند زدند، به گونهای که یا همانجا از دنیا رفت یا وقتی به مکّه او را منتقل کردند از دنیا رفت. نص عبارات را ببینید. «أَنَّهُ لَمْ يَزَلْ ذَلِكَ دَأْبهُ» آن آدم اینطور بود.
احتراز نسائی از حضور در برابر سلاطین
گفتند نسائی در عبادت شب و روز تلاش میکرد سنی بود، ولی شبانه روز اهل عبادت بود. همهی علم خود را برای مسلمین خرج میکرد. «وَ احْتِرَازِهِ عَنْ مَجَالِسِ السُّلْطَانِ» برای تقرّب به سلطان باید به اهل بیت فحش دهد، روایت فضایل زهرای مرضیه انکار کند. او از حضور در سلطان احتراز میکرد. سنی به این شکل هم داشتیم. «وَ أَنَّهُ لَمْ يَزَلْ ذَلِكَ دَأْبهُ» همیشه همینطور بود «إِلَى أَنِ اسْتُشْهِدَ» تا شهید شد. ماجرای شهادت او را هم عرض میکنم. ماجرای شهادت او این است که عرض میکنم. ماجرای معاویه را میگویم تا تعجّب کنید. او مسخره کرد، گفتند: فضایل معاویه را نمینویسی؟ گفت: «لاَ أَشبَع اللهَ بَطْنَهُ» یا «اللَّهُمَّ لاَ تُشْبِعْ بَطْنَهُ» خدایا شکم او را سیر نکن؟!
نفع دنیوی و اخروی به خاطر لعن به رسول الله
ذهبی میگوید: «قُلْتُ: لَعَلَّ أَنْ يُقَالْ» چه بسا گفته شود «هَذِهِ مَنْقَبَةٌ لِمُعَاوِيَةَ» این منقبت معاویه است لعن نبی، منقبت معاویه است، نمیخواهم شما را اذیّت کنم وگرنه اسناد آن الآن نزد من است که ابن کثیر میگوید: این نفرین رسول الله «نَفَعَ مُعاوِیَة دُنیاهُ وَ أُخرَاهُ» هم در دنیا به نفع معاویه شد و هم در آخرت به نفع معاویه شد. میگوید یک سنی داریم نسائی است، از بزرگان است، یک سنی هم داریم ابن کثیر است، اینها دو گروه فکری هستند. عبارت مفهوم دارد این جملات را به صیغهی شرط بیاورید اصولی میگویند مفهوم دارد. این یعنی ای کاش ما هم زمان پیامبر بودیم، اذیّت میکردیم رسول خدا ما را نفرین میکرد. چون نفرین رسول الله به خاطر مستجاب شدن نفع دنیوی و اخروی دارد.
نفع دنیوی لعن به رسول خدا
نفع دنیوی این است که حداقل روزی هفت وعده غذا میخورید. دور از محضر شما ابن کثیر، معاویه را با گاو مقایسه کرده بود. سند آن موجود است نمیخواهم وقت شما را بگیرم. چون هفت وعده غذای گوشتی در روز میخورد معاویه را با اسب آبی و گاو مقایسه کرده است این نفع انسانی دنیایی است چون پرخوری میکرد.
نفع آخرت لعن به رسول الله
نفع آخرت چون (معاذ الله) رسول خدا به ناحق دعا کرده است! کار کردند تا بتواند بگوید رسول حرف میزند، ناحق میگوید. پس اهل سنّت هستید، سنّت چه کسی را دارید؟ پس باید ببینیم پیامبر گاهی به حق میگوید، گاهی (معاذالله) به ناحق میگوید. وقتی به ناحق بگوید روایت گفته است خدایا من همینطور (معاذ الله) به مردم فحش میدهم بعد وقتی فحش دادم من هم مستجاب الدّعوه هستم کأنّ خدا هم کلاً اهل پارتی بازی است، همینطور به مردم فحش میدهم، نفرین میکنم بعد هم مستجاب الدعوه هستم بعد همه چیز را خراب میکنید و در جهنّم بیچاره میشوند. خدایا من هر کسی را که نفرین کردم یا فحش دادم اصلاً آدم میترسد جملات را پشت سر هم بگوید.
مستجاب الدعوة بودن کسی که نفرین میکند
بعضی از کسانی که سر کوچه میایستند و نمیتوانند جلوی دهان خود را بگیرند، شاید اینطور نباشد که نمیتوانم جلوی دهان خود را بگیرم یک دفعه یک چیزی میگویم شما ناراحت نشوید. خدایا اگر من کسی را همینطور نفرین کردم، مستجاب الدعوة هستم، این را مایهی قرب به خود قرار بده. «لَعَلَّ أَنْ يُقَالْ هَذِهِ مَنْقَبَةٌ» به این مفهوم است که اگر ما زمان پیغمبر بودیم، اذیّتی میکردیم و رسول خدا به ما نفرین میکرد. این نهج اموی است، اهل سنّت اینطور نیستند کما اینکه این نسائی کشته شد، کما اینکه حاکم نیشابوری که کتاب او را شب گذشته آوردم در خانه او را حبس کردن.د کسی که اوّلین بار کتاب علوم حدیث را آورده است. اصلاً اسم علوم حدیث را او روی این علم گذاشته است.
حبس کردن نسائی در خانه به دلیل نگفتن فضیلت معاویه
گفتند یک جمله به نفع معاویه بگو بگذار تو را راحت کنند. گفت: «الحَافِظِ الَّذِي كَانَ أَحْفَظَ زَمَانِهِ» حافظتر از او در علم حدیث نیست. به او گفتند: «دَخَلتُ عَلَى الحَاكِم وَ هُوَ فِي دَارِه لاَ يُمْكِنُه الخُرُوجُ إِلَى المَسْجَد» در خانه او را حبس کرده بودند نمیگذاشتند از مسجد بیرون بیاید. در مسجد منبر او را شکستند. چرا؟ به معاویه فحش نداد، گفتند تو فضایل علی و فاطمه را مینویسی، چرا برای معاویه نمینویسی. میخواهم ببینید تعریف شیعه را به چه چیزی تبدیل کردند.
گفت: من نمینویسیم، او را زدند، فرار کرد به خانه رفت و در را بست. دور خانه را محاصره کردند. وارد شدند مثلاً این آقا معلّم است، دیپلماسی فعّال است. گفتند: یک جمله بگو. «وَ ذَلِكَ أنَّهم كسرُوا مِنْبَرهُ» منبر او را شکسته بودند «وَ منعُوهُ مِنَ الخُرُوج» میآمد او را میکشتند کما اینکه دو سال پیش از این ماجرا نسائی را کشتند. «فَقُلْتُ لَهُ: لَوْ خَرَجْتَ وَأَمْلَيْتَ فِي فَضَائِلِ هَذَا الرَّجُل حَدِيْثاً» یک فضیلت از معاویه بنویس یا بلند اعلام کن «لاَسترحتَ مِنَ المِحْنَة» راحت میشوی. سنی به این شکل هم داریم. گفت: «لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي» دلم نمیآید. یک نفر باید باشد که جلوی این جریان را بگیرد و واقعاً امروز نبود. آنها چه بازیهایی با کتب حدیثی کردند.
جرم نسائی عالم اوّل جهان اسلام
حالا عبارت را ببینید آقای ذهبی میخواهد داوری کند، دیدید چقدر تعریف کرد. میگوید: «الثلاثمائة» سال 303 از دنیا رفت «هَذَا أَصحُّ… وَلَم يَكُن أَحدٌ فِي رأسِ الثَلاث مِائَة أَحفَظ مِنَ النَّسائي» عالمتر از نسائی در سال 300 هجری جهان تسنن نداشت. «وَ هُوَ أَحْذَقُ بِالحَدِيْثِ وَ عِلَلِهِ وَ رِجَالِهِ مِنْ مُسْلِمٍ» از مسلم صاحب صحیح مسلم مشهور حاذقتر بود، در جای دیگر میگوید: «نَعَم صَدَقَ إِنَّهُ لَیِّنَ جَمَاعَةً مِنْ رِجَالِ الصَّحیحَةِ الْبُخَاری وُ الْمُسْلِم». شرط علم رجال او دقیقتر از بخاری و مسلم بود. نسائی نفر اوّل جهان اسلام بود، حالا جرم او این است که فضیلت امیر المؤمنین را نوشته است نه با مبنای شیعه، با همان منابع خودشان. به گونهای که ابن حجر و دیگران میگویند اکثر احادیث این کتاب جیاد و حصان است، احادیث جیّد است. احادیث با سند ضعیف نیست، کتب شیعه را ننوشته است. حاذقترین عالم علم حدیث اهل سنّت است، ولی عالم منهج اموی نه.
یک بار دیگر این جمله را میگویم تا ببیند کلام پایانی ذهبی چیست؟ ببینید شیعه به چه معنایی تبدیل شد؟ در سال 300 هجری احذق از مسلم، ابی داود، ابی عیسی ترمذی همهی اینها از بزرگان علم حدیث اهل سنّت هستند که دعوا بر سر این است که چه کسی نفر اوّل و برتر بود. «وَ هُوَ جَارٍ فِي مِضْمَارِ البُخَارِيِّ» چون نمیخواهد بخاری را پایین بیاورد، میگوید حداقل هم ردهی بخاری بود.
جرم نسائی چیست؟
الّا جرم نسائی این است «إِلاَّ أَنَّ فِيْهِ قَلِيْلَ تَشَيُّعٍ» یک کمی تشیّع داشت. تشیّع داشت یعنی میگفت علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) امام معصوم است؟ برتر از آن دو نفر است؟ امامت و عصمت و برتری بر آن دو بود به این اعتقاد داشت؟ نه علّت تشیّع او «وَ انحِرَافٍ عَنْ خُصُومِ الإِمَامِ عَلِيٍّ» با دشمنان علی خوب نبود.
تشیّع نسائی چیست؟
نسائی از خصوم امام علی انحراف داشت. «كمُعَاوِيَةَ وَ عَمْرو» عمرو بن عاص. شیعه شد آنها معنای شیعه را از حبّ علی… سنی نهج سنّت اموی، نه اهل سنّت. 95 درصد این افراد بودند، 5 درصد آنها بودند. امروزه این جریان با توجّه به همّت عربستان رشد میکند و اینکه مردم خبر ندارند اینها دو گروه هستند، میگویند: سنّی، سنّی است، اینطور نبود. تشیّع نسائی چیست؟ از خصوم امام علی انحراف دارد. بعد میگوید : «وَ اللهِ يُسَامِحُهُ» خدا از او بگذرد.
لعن امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسط امویان
ولی وقتی این جریان به دشمنان امیر المؤمنین (علیه السّلام) مثل حریز بن عثمان میرسند، کسی که روزی 70 بار علی بن ابیطالب را لعن میکرد، راوی کتاب بخاری است. میگویند «کَانَ ثِقَةٌ الابغَضَهُ الله» شما نگاه کنید حالا کسانی که از این جهت منصف هستند. خدا او را بکشد آدم راستگویی بود و میشود به روایت او اعتماد کرد. چرا او را خدا بکشد؟ چون دشمن امیر المؤمنین بود. شما این جریان را ببینید امروز وقتی شما بحث میکنید داستان زیاد نقل میکنند اینکه همه با هم خوب بودند، گل و بلبل بود، این حرفها چیست، خلیفه و فاطمه با هم رفت و آمد داشتند، دختر علی را گرفت، آنها با هم… داستان تعریف میکنند. وقتی دقیق شوید، میبینید کسی که به خاطر دشمنی با امیر المؤمنین یک نفر را دوست ندارد. اگر کسی با دشمنان خلیفهی اوّل دشمن باشد شما «وَ اللهِ يُسَامِحُهُ» میگویید یا او را تجلیل میکنید؟! دوستان باید این جریان تبلیغ شود وگرنه جهان تسنن آن را میبرند. اهل تسنن هم بنده خداها خواب هستند، خبر ندارند بزرگان آنها هم یا جگر حرف زدن ندارند یا مثل رمضان بوطی ترور میشوند. در ایران خود ما تسنن و وهابیت –منظور از وهابیت همان تسنن مسیر بنی امیّه است- قاطی شده فکر میکنند همه یک گروه بودند و به سرعت توسعه پیدا میکنند.
عبارت ذهبی در مورد یقین داشتن به کلام پیامبر
حالا این جریان را نگاه کنید شما روایات فضایل امیر المؤمنین را ببینید کدام یک از این روایات واضحترین روایت است؟ یکی همین آقای ذهبی در همین کتاب به حدیث غدیر که میرسد میگوید: «أَتَيَقَّنُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهَ قَالَه»[8] یقین دارم پیغمبر این جمله را گفته است. در محضر عالم نشستیم، میگویند شرایط آخر الزّمان از اشراط السّاعة این است که «یَقعَدُ الشَّبان عَلَی المَنَابِر»، «وَ قُعُودُ الصِّبْيَانِ عَلَى الْمَنَابِرِ»[9] بچّهها حرف میزنند بزرگان میشنوند. خدا إنشاءالله به ما رحم کند.
شما به فقیه خبر واحد صحیح میگویید، به او فتوا میدهد. عبارت ذهبی این است «أَتَيَقَّنُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهَ قَالَه»[10] یقین دارم عین این عبارت کلام رسول است. من میگویم امامت غدیر را کنار بگذار، امامت نمیخواهیم. معنی حدیث غدیر چیست؟ مگر نمیگویید «سَلَّمنَا»، ماجرای یمن و امیر المؤمنین بود و دعوا شده بود، آنها خصومت داشتند و پیغمبر آنها را جمع کرد گفت: با علی رفیق باشید «سَلَّمنَا» حدیث غدیر یعنی رفاقت. چطور کسی که دشمن علیّ بن ابیطالب است شما میگویید ثقه است؟
رفتار ما نسبت به دشمنان امیر المؤمنین (علیه السّلام)
ثقه یعنی شما دین خود را از این آدم میگیرید. چرا اینطور نماز میخوانید؟ چون این آدم اینطور نماز میخواند. او کیست؟ او دشمن سرسخت علیّ بن ابیطالب است. حدیث غدیر دیگر آنقدر معنا دارد به نظر شما جایی برای اجتهاد میگذارد؟ امامت را رها کنید، امامت همان است که شما میگویید. مگر نمیگویید رفاقت بود، چطور این بیچاره که دیده است یک عدّه به امیر المؤمنین فحش میدهند دیگر حدیث غدیر حداقل محبّت امیر المؤمنین را ثابت میکند. نسائی دید امثال معاویه که در صحیح مسلم این کار را سنّت کرده است به امیر المؤمنین فحش میدهند. خوب معاویه را دوست نداشتند از این روایت غیر از این به دست میآید؟ بعد میگویید «وَ اللهِ يُسَامِحُهُ»[11] یعنی باید نسبت به دشمنان امیر المؤمنین چه حالتی داشته باشیم؟ اگر واقعاً به محتوایی که از رسول خدا رسیده است ایمان دارید…حالا ادامهی بحث را فردا میگویم.
وارونه نشان دادن حبّ علی (علیه السّلام) به بغض
پس آنها تشیّع را برعکس کردند «کَفَرقِ31:26؟؟» پوستین وارونه. حبّ علی که در تشیّع بود به بغض وارونه تبدیل کردند، هر کس بغض معاویه دارد حاکم و نسائی است. جالب است وهابیها خود ذهبی را امروز شیعه میگویند. چون نسبت به معاویه حب دارد، نسبت به یزید خیلی حب ندارد، میگویند او هم شیعه است. یعنی حبّ علی به بغض یزید تبدیل شده است. کسی بغض علی داشته باشد، دین را از او بگیرید، ولی بغض یزید داشته باشد…
الفاظ جرح در علم رجال
حالا همان سؤالی که عرایض خود گفتم بگویم بعد وارد بحث دوم شویم. حالا برای چه معنای شیعه را تغییر دادند؟ چه فرقی میکند به دشمن معاویه شیعه بگویید یا به طرفدار علی (سلام الله علیه) شیعه بگویید. یک چیزی به نام علم رجال داریم روایت که نقل میشود نگاه میکنند ببینند این روای کیست. او راستگو است یا دروغگو است. الفاظ جرح داریم یعنی اگر بگویند فلانی کذاب است، روایت او فایدهای ندارد. فلانی حواس پرت است، روایت او به درد نمیخورد به اینها الفاظ جرح میگویند. اگر در مورد کسی این الفاظ به کار برده باشند روایت او دیگر کارآیی نخواهد داشت. اگر بگویند طرف ثقه است مورد اعتماد است، عادل است، صدوق است، راستگو است روایت او کارآیی دارد. آنها میگویند از الفاظ جرح یکی شیعه است، برای اینکه نام آن را شیعی بگذارند روایت او کارآیی ندارد به خاطر همین معنا را تغییر دادند. از حبّ علی (سلام الله علیه) توسعه دادند که اگر بغض معاویه داشته باشید شیعی میشوید. اینجا عبارت دارم، شیعی: رافضیّ خبیث. یعنی وقتی به شما شیعی بگویند به تکوین خبیث میشوی و روایت شما کارآیی نخواهد داشت.
فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) سیّدهی نساء اهل الجنّة است
امّا ادامهی روایتی که شب گذشته عرض کردیم که زهرای مرضیه (سلام الله علیه) در صحیح بخاری آمد که رسول خدا فرمود، دیگران هم گفتند بعد از من دچار رزیّهای میشوید «اصبری» (ظاهراً این کلمه در صحیح بخاری نیست) صبر کن «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[12] دیشب یک معنای آن را عرض کردیم. بعد از رسول خدا دو اتّفاق افتاد. یا صبر زهرای مرضیّه باید برای از دست دادن پیامبر باشد یا آن روایتی که خواندیم که با خلیفه قهر کرد. یا به خاطر شدّت گریه بر فراق پیامبر این صبر حاصل میشود و او سیّدی نساء اهل الجنّة میشود. یا به این دلیل که مقابل خلیفهی اوّل ایستاده است. شب گذشته این را عرض کردیم. راهی ندارید یا مجبور هستید بگویید فاطمه به خاطر مخالفت با خلیفه سیّدهی نساء اهل الجنّة شد، پس چه جهادی بود. یا برای عزاداری پیغمبر بود، چون دائم گریه میکرد و سیّدهی نساء اهل الجنّة شد. اوّل من یک استفاده و سوء استفاده کنم.
دلایل عزاداری اهل سنّت برای پیغمبر و فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
وقتی برای عزاداری پیامبر سیّدهی نساء اهل الجنّة میشود، آن عزاداری شما برای شهادت پیغمبر کجا است؟ پس چرا به شیعه برای شهادت ابا عبدالله الحسین سخت میگیرید که چرا شما عزاداری میکنید؟ اگر یک آدمی به سرور زنان بهشت تبدیل شود، به قول آلوسی عالم بزرگ اهل سنّت که میگوید:سیّدة العترة است، یعنی فاطمه سیّدهی نساء اهل الجنّه هست بل سیّدة العترة؛ یعنی سیّدهی نساء و رجال اهل الجنّة است. فاطمه (سلام الله علیها) برای پدرش عزاداری میکند، شما چرا عزاداری نمیکنید؟ برای چه شیعه را برای عزاداری تمسخر میکنید؟! اینقدر مهم است یا این است یا مخالفت او است؟
ببینید بازی با روایت چگونه است. روایت شیعه و سنی این را نقل کردند، داستانی که اینجا عرض کردیم در کتاب بخاری بود ولی این عبارات که «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» خدا هم حکیم است، «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» یعنی «سیّدة الاتقیاء»، «سیّدة العلماء» بیجهت نیست که بگویند نمرهی چند نفر 20 است، کسی که نمرهی 15 دارد رئیس آنها شود. جزء عدّهای از معتزله کسی اینطور نمیگفتند که الحمدلله نابود شدند. امروز وهابیها هم قائل نیستند وقتی افضل وجود دارد، مفضول حاکم شود. امروز اهل سنّت هم قائل نیستند آن زمان هم بعضی معتزله بود.
برتری فاطمهی زهرا بر سایر زنهای عالم
آنها میگفتند خلیفهی اوّل برتر از امیر المؤمنین است، نمیشود غیر برتر امام شود. الحمدلله آن مشکل عقلی که آنها داشتند میگفتند نه نیاز نیست، خدا آدم درجهی شش مسئول میگذارد، دیگر الآن کسی از این حرفها نمیزند. معنای سرور زنان بهشت واضح است، پس برترین زن این اسلام فاطمهی زهرا است. میگفتند پس عایشه چه میشود؟!
فضل عایشه بر زنهای دیگر «كفَضْل الثَّرِيدِ» است
میگفتند نه در روایتی داریم «فَضْلَ عَائِشَةَ عَلَى النِّسَاءِ كَفَضْلِ الثَّرِيدِ عَلَى سَائِرِ الطَّعَامِ»[13] فضل عایشه بر زنها «كفَضْل الثَّرِيدِ» است. ثرید را در فارسی تریت میگوییم. به غذای خاصّی نمیگویند. اگر شما آب و نان را قاطی غذای خود کنید به آن ثرید میگویند. مثلاً اگر به عراق تشریف ببرید، مردم باقالی میخورند، به آن آب و باقالی نان قاطی میکنند یک نیمرو هم داخل آن میشکنند و آن را میخورند. تریت باقالی میخورند یا با آب و نخود این کار را میکنند. حالا میتواند کیفیت این ثرید بهتر باشد گوشت هم داشته باشد. آیا این مدل غذا افضل طعامها است؟ ثرید میتواند آب و نخود باشد یا کباب باشد. واقعاً آب و نخود برتر از کباب است؟
چرا باید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) از «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» بودن خارج شود؟
بعد میخواهید بگویید عایشه افضل النساء است؟ بعد روایت «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» را کنار بگذاریم. نبوی وارد میدان میشود، پهلوانها را وارد صحنه کردند. صورت سؤال معلوم شد. برای اینکه ابن تیمیه جرأت کند بگوید اگر رفتار فاطمه راست است که با خلیفه قهر کرده است، (معاذ الله) رفتار منافقین است؟ یا باید شخصیّت فاطمه را بشکنیم وگرنه حکومت و دین و نهضت همه از بین میرود. موضوع حسّاس است.
برتری عایشه بر سایر زنان مانند برتری ثرید بر سایر طعامها است
پس باید فاطمه را از آن بالا، پایین بیاوریم. فاطمه افضل نیست، عایشه افضل است. چرا عایشه افضل است؟ چون پیامبر فرموده است برتری او نسبت به زنان مثل برتری ثرید به سایر طعام است.
حالا روایت قبلی هم صریح است یعنی سیّدهی نساء اهل الجنّة معلوم است، هم بین شیعه و سنّی مورد اتّفاق است، هم سند صحیح است و طرق آن متعدّد است. روایت دوم را شیعه نقل نکرده است، بزرگان اهل سنّت هم همه ماندند که این روایت میخواهد چه بگوید. قاعدتاً جاعل حدیث اهل ثرید بوده است، حالا نبوی عالم برجسته وارد میدان میشود، خدایا من چگونه حل کنم که عایشه افضل شود. میگوید: «ثَرید خَیرٌ مِنَ المَرَق» مثلاً او خشک است، این تر است. سهل التناول است، راحتتر میشود خورد و تند تند میشود خورد. آب نخود را با کباب مقایسه کنید، چگونه میخواهید آب نخود را برتر از کباب کنید؟ ثرید به معنای آب و نان را با آن غذا مخلوط کنید. ثرید یک مدل غذای خاص نیست، دیدید بچّههای کوچک همینطور هم میزنند. میگوید میشود تندتر خورد، آقای نبوی در شرح مسلم یک روش آشپزی و تناول غذا را به ما میگوید، میشود تند تند خورد، میشود راحتتر خورد، میشود لقمههای بزرگتری برداشت، چون خیس است. بعد میگوید «وَلکِن الظَّاهر» ظاهر خیلی روشن نیست که از چه جهت افضل است. از آن طرف «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» است، مقایسه کنید. پس شما مشکل ندارید بگوید در ماجرای امیر المؤمنین روایت ندارید، بیاورید واضح باشد، پیامبر اینجا مولا گفته است، ما که نمیدانیم مولا یعنی چه و وقتی پیامبر در مورد امیر المؤمنین فرموده است: «سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا وَ سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ»[14] ذهبی میگوید: قلب من شهادت میدهد دروغ است، وقتی نمیتواند اشکال پیدا کند. به حدیث طیر که میرسند میگویند دروغ است، چون اگر راست باشد باید علی معصوم باشد، علی امام باشد. به چه دلیل قبول نمیکنید؟ چون نخواستید قبول کنید میگویید دروغ است، حالا میگوییم باشد این روایت که صحیح است. «سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» با آبگوشت آن را مقایسه کردید؟! واقعاً دلالت آن روشن نیست؟!
توصیهی بزرگان اهل سنّت برای مقایسه نکردن فاطمهی زهرا (سلام الله علیه) با عایشه
بزرگانی وارد شدند که چه کار کنیم فاطمه از سیادت پایین بیاید. چون همه میدانند بعد از رسول خدا یک عملی از زهرای مرضیّه سر زده است، اگر او سیّدهی نساء اهل الجنّة باشد باید عصمت داشته باشد، نمیشود به او منافق گفت آنطور که آن بیادب ابن تیمیه گفته است. نمیشود گفت حریص به دنیا بود آنطور که ابن تیمیه گفته است. سیّدهی نساء اهل جنّت است. به قول آلوسی که سنّی متعصّب است، میگوید: فریب نخورید بخواهید عایشه را با فاطمه مقایسه کنید، چون پیامبر گفته است «خُذوا نِصفَ دِينَكُم عَن هَذِهِ الحُمِيراء»[15] دو، سوم دین خود را از حمیرا بگیرید. چون اوّلاً روایت جعلی است. شاگرد ابن تیمیه به قیم میگوید روایت جعلی است. پیامبر میدانست فاطمه نمیماند، اگر فاطمه میماند میگفت: «خُذوا کلَّ دینَکُم عَن هذِهِ الفاطِمة».
تلاش برای نجات اهل تسنّن از دام بنی امیّه
امروز در جهان اسلام باید تلاش کنیم آن تسنّنی که اکثریت بودند را برگردانیم و آنها را از دام بنی امیه نجات دهیم، دام بنی امیه است که پهن شده است. خیلی از بزرگان وقتی بحث میکنند همین حرفهای ما را میزنند. من چند نمونه از آلوسی بگویم کلام خود را ختم کنم. آن چیزی که ما دقّت نکردیم.
ایجاد زلزلهای با عملیات استشهادی زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
یکی از دوستان ما میگفت در سیستان و بلوچستان هر جایی که فقط سنّی باشد ما برویم راحت هستیم، حتّی ما را در حوزههای علمیهی خود راه میدهند و بحث میکنیم. امّا جایی که شیعه و سنّی وجود دارد متأسّفانه به خاطر تندروی بعضی و جسارتهایی که کرده بودند گارد آنها محکم است، دیگر ما را راه نمیدهند؛ ما خیلی بد از اهل بیت دفاع کردیم. در زمین بنی امیه بازی کردیم و خدا لعنت کند کسانی که آله مَن آله در زمین بنی امیه بازی میکنند. نمیگویم این بحثها را نداشته باشید ولی همه که اینطور نمیگویند. باید این دو گروه را مقابل هم بگذارید نه اینکه همه را با یک چوب زد. همین حرفهایی که با هم زدیم، همین که بیاییم برتری آبگوشت را که آب بریزید راحت میخورید و تند تند میخورید، این نشان میدهد عملیات استشهادی زهرای مرضیه (سلام الله علیها) چه زلزلهای ایجاد کرده است، آنها ماندند که چه کار کنند.
بالاتر بودن محل دفن پیامبر از عرش از نگاه آلوسی
آلوسی میگوید: پیامبر فرمود: «بَضْعَةٌ مِنِّي»[16]، «بَضْعَةٌ» یعنی پارهی تن من است، یا در آن روایتی که فرمود: «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ» ابن قیم شاگرد ابن تیمیه میگوید آنجایی که رسول خدا دفن شده است از کعبه بالاتر است، از عرش بالاتر است. شاگرد ابن تیمیه میگوید آن محل دفن پیامبر از عرش برتر است. چرا؟ چون جسد مبارک نبی را در برگرفته است. بعد آلوسی میگوید: «وَ هَذِهِ فَاطِمَة رُوحُ اللَّتی بَینَ جَنبی» این روح پیغمبر است، آنکه شما میگویید از عرش برتر بود، آن بدن پیغمبر است، میگویید از عرش برتر است. خود آن هیچ، مکانی که بدن مبارک پیامبر آنجا است، در آن روضهی شریف آن از عرش برتر است. بعد میگوید هَذِهِ فَاطِمَة رُوحُ اللَّتی بَینَ جَنبی» با آبگوشت مقایسه میکنید؟! این برای فرار از موضوع است.
نگاه یک سنّی سلفیگری نسبت به قرآن
کما اینکه سال گذشته عرض کردیم این عبارت خیلی زیبا است. واقعاً از یک متعصّب سنّی عجیب است، نزدیک به وهابیّت بود، ولی وهابی نبود. بعدها به پسر آلوسی سفارش کردند که کتابهای پدرش را تهذیب کند، عباراتی را حذف کند. گفت: معمولاً خدا در قرآن کم دربارهی رضوان و اینها بحث میکند، چون آن برای «اوحدیَّ» است، آنها خودشان میدانند یک خبرهایی است، برای مردم که از نعمات مادی مثال میزند، آن چیزی که همهی مردم با گوشت و پوست خود حس میکنند، افضل نعمات مادی به بهشت که میرسد، میگوید: «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ * …* لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌ»[17]ٌ، «وَ حُورٌ عينٌ * كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»[18]. این خیلی حرف عجیبی است این را یک سنّی متمایل به سلفیگری از آیات فهمیده است. میگوید ولی سورهی انسان در شأن زهرای مرضیه و امیر المؤمنین است. چون در شأن زهرای مرضیه است در آن نگاه کنید آیات بهشتی است. «مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلينَ *يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوابٍ وَ أَباريقَ»[19] شبیه این است خضر و استبرق است، پارچهی آنها چیست، شربت بهشت را میگوید حتّی «وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» اطراف آنها هستند. صفحهی 579 چاپهای 604 صفحهای نگاه کنید شربت بهشت را آورده است، ولی میگوید اسمی از حور به کار نبرده است. چرا؟
حرمت فاطمهی زهرا در برابر زنان بهشتی
«رَعايَةً لِحُرمَةِ البَتول»[20] برای اینکه حرمت فاطمه را حفظ کند، نخواهد فاطمه مقایسه شود. چون آیه در شأن فاطمه نازل شده است. نخواست وقتی نعمات بهشتی را میگوید، بگوید حور هم است. حور در برابر فاطمه رنگی ندارد میگوید «رَعايَةً لِحُرمَةَ البَتُول وَ قُرَّةَ عَينِ الرَّسُول» خدا بخواهد با او صحبت کند حرمت او را حفظ میکند. در بهشت از زن دیگری اسم نمیبرد وقتی میخواهد در مورد فاطمه حرف بزند.
«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»[21]، «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»[22] وقتی خواستید وارد شوید سه بار بلند سلام کنید. اینها برای خانهی عادی یک مسلمان است. حالا یک مسلمان عادی فرمود: حرمت او از حرمت کعبه بالاتر است.
این عبارتی که میخواهم عرض کنم در بعضی کتب شیعه آمده است، امشب شب شهادت آن بزرگوار است. ابن شهر آشوب در مثالب النواصب آورده است، نسخهی خطی آن در قم است. صلاح نیست اینها منتشر شود، این خط هنوز موجود است. طبری شیعی هم در دلائل الامامة آورده است، علّامهی مجلسی میگوید: به مکّه سفر کردم، فرصت نبود که کل کتاب دلائل الامامة را اذن روایت بگیرم، این یک روایت را اذن گرفتم. چون علّامهی مجلسی شیخ الاسلام صفویّه است، مکّه برود ارتباطات آشکار میشود و کار برای شیعیان مکّه سخت میشود. لذا مرحوم علّامهی مجلسی میفرماید: من فرصت نکردم کتاب را بگیرم ولی این روایت را گرفتم. روایت این است به معاویه نامه نوشته است.
چگونگی ورود به بیت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و دستگیری امیر المؤمنین
چند سند را عرض کردم از قرن 3، 4، 5 دو سند عرض کردم این روایت علّامهی مجلسی تا مکّه رفته است که بخواهد در بحار بیاورد. علّامه در بحار از دلائل الامامة چیزی نیاورده است، چون اجازهی نقل نداشت. امّا یک روایت را آورده است گفتند این یک روایت را گرفتم. نامه نوشتم زلزله شد، گفتند در خانهی فاطمه تحصّن کردند. دو بار عدّهای را فرستادند علی را بیاورند، زهرای مرضیه پشت در رفت و فقط همین را فرمود: «يَا أَبَتَاهْ»[23] گریه کردند و برگشتند. بار سوم میگوید خودم رفتم وقتی میخواستیم حمله کنیم گفتند: «إِنَ فِيهَا فَاطِمَةَ» فاطمه داخل خانه است. «قبسی» اقتباس، میگویند این کتاب اقتباس است. باید کوهی از آتش درست شود تا مشعلی از آن اقتباس کنند. میگوید من آتش به دست گرفتم پشت در رفتم. میگوید او صدا زد یابن الخطاب قرار است ما را بسوزانی؟ گفتم: بله اگر بیرون نیایید این کار را میکنم. از اینجا به بعد نامهی معاویه است من بعضی از جملات را عرض میکنم. میگوید در این شرایط صدای نفسهای فاطمه را میشنید.
[1]ـ سورهی غافر، آیهی 44.
[2]– سورهی طه، آیه 25 تا 28.
[3]– الصّحیفهی السّجادیه، ص 98.
[4]– سورهی قصص، آیه 15.
[5]– سورهی صافات، آیه 83.
[6]– بحار الأنوار، ج 7، ص 117.
[7]– سیر اعلام النبلاء، (النسائی)، ج 11، ص 79.
[8]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 6، ص 287.
[9]– بحار الأنوار، ج 6، ص 306.
[10]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج6 ، ص 287.
[11]– سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 79.
[12]– صحیح البخاری، ج 4، ص 203.
[13]– همان، ج 4، ص 158.
[14]-الأمالي (للمفيد)، ص 19.
[15]– وسائل الشيعة، ص 47.
[16]– الأمالي (للصدوق)، ص 113.
[17]– سورهی الرحمن، آیات 72 و 74.
[18]– سورهی واقعه، آیات 22 و 23.
[19]– همان، آیات 16 و 17.
[20]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-1-فاطمةس، ص 505.
[21]– سورهی نور، آیه 36.
[22]– سورهی بقره، آیه 189.
[23]– بحار الأنوار، ج 28، ص 356.