شب اول سخنرانی فاطمیه 1392

3

نویسنده

ادمین سایت

بیست و دوم اسفندماه 1392 حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.

برای دانلود صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

تلاش شیعه و مخالفین شیعه در موضوع شهادت حضرت زهرا

شهادت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) تکلیف خیلی از موضوعات را روشن می‌کند. لذا هم برای شیعه بحث بسیار مهمّ حیاتی است هم برای مخالفین شیعه بحث مهمّی است. در طول سالیان شیعه همواره در پی نگه داشتن این موضوع و فراموش نشدن آن بوده است. ده‌ها برابر شیعه مخالفین دنبال از بین بردن آن بوده‌اند. گرچه اهل تقریب مذاهب اسلامی و انسجام اسلامی در برابر جبهه‌ی کفر و استکبار هستیم و معمولاً بعید است کسی از عقلا باشد و بفهمد چه می‌گوید و با وحدت بلاد اسلامی مخالفت کند. امّا این موضوع موضوعی نبوده است که شیعه از آن کوتاه بیاید.

یادآوری مظلومیّت حضرت زهرا موجب تقویت دوستداران اهل بیت است

به گونه‌ای که برای این‌که آن کسانی که افراط در خلط معنای وحدت می‌کنند، به شدّت سمت آن رفتند کار را به جایی رساندند که عزاداری را برای زهرای مرضیه را ممنوع کنند. تلاش‌های گسترده‌ی سیاسی بین شیعه‌ها شد! مخالفین که معلوم است و در فاطمیّه دوّم مجلسی که در بیت رهبری تشکیل می‌شود در واقع طوری نه عملی گفتن به آن تفکّر است. جاهایی که آن تفکّر سرکار آمدند عزاداری برای زهرای مرضیه را ممنوع اعلام کردند. همین الآن بعضی دانشگاه‌ها در تهران وجود دارد که حتّی در آن شهادت حضرت زهرا تسلیت گفته نمی‌شود. چرا؟ موضوع مهمّی بوده است.

حاکم نیشابوری و فضائل فاطمة الزهرا

 از ابعاد مختلفی می‌شود با این موضوع وارد بحث شد، گفتگو کرد. به اندازه‌ی حوصله‌ی جلسه، حالا من یک مورد آن را عرض کنم ببینم چقدر حال و حوصله است. این کتاب «فضائل فاطمة الزّهرا» برای محمّد بن عبدالله حاکم نیشابوری است. در سال 405 از دنیا رفته است، این هم چاپ مصر است. دقّت کنید در مقدّمه چه می‌گوید تا بعضی روی بعضی تعابیر دقّت کنیم. همه در قبال این موضوع‌گیری کرده‌اند. إن‌شاءالله کمی که این حواشی را با هم گفتگو کردیم، عرض کنیم که نسبت به ماجرای زهرای مرضیه 2 دسته شبهه و 6 گروه سؤال مطرح است. حالا به اندازه‌ی وقتی که داریم به این موضوع بپردازیم. 

ناتوانی در مقابل شخصیّت زهرای مرضیه

ماجرای فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) و شهادت ایشان موجب شده است انکار شدید شود. یک وقتی مانند این کتاب که از حدود سال 380 یا 390 هجری به ما گزارش تاریخی می‌دهد، می‌گوید که چه کار کردند. امروز کسی نمی‌تواند مقابل شخصیّت زهرای مرضیه بایستد بجز وهابی‌ها. حتماً این برمی‌آید. آن‌ها شروع به جسارت کردن به زهرای مرضیه کردند برای این‌که موضوع را کوچک کنند. امروز کسی توانایی این را ندارد که مقابل شخصیّت مانند زهرای مرضیه بایستد به جز اندکی از سلفیه که متأسّفانه رو به رشد هم هستند. بقیّه با استبعاد او را انکار می‌کنند، سلفی‌ها با انکار و اگر هم اثبات شود این است که زهرای مرضیه اشتباه کرده است.

چرا حاکم نیشابوری کتاب فضائل فاطمه الزّهرا را نوشت؟

مقدّمه‌ای که این نویسنده نوشته است، عالم برجسته‌ی اهل سنّت، خیلی قابل تأمّل است. آقای حاکم برای چه این کتاب را نوشتید؟ نوشتن یک کتاب بالاخره یک داعی دارد. برای چه نوشتید؟ در صفحه‌ی 30 و 31 این کتاب ببینید چه می‌گوید. وقتی می‌خواهد کتاب را شروع کند. چرا فضایل فاطمه را نوشتید؟ شما که در کتاب مستدرک فصلی به فضائل زهرای مرضیه اختصاص داده‌ بودید! شما که در کتاب‌های قبلی راجع به زهرای مرضیه روایت نوشته بودید! برای چه یک کتاب جدا درباره‌ی فضائل او نوشتید؟

پاسخ حاکم نیشابوری به چرایی نوشتن کتاب

این آقا در سال 405 از دنیا رفته است. حاکم نیشابوری ابو عذر علوم حدیث است. یعنی چه؟ یعنی «أوَّلَ من سنَّ فی عُلُومِ الحدیث» این عنوان علوم حدیث را نویسنده‌ی این کتاب پایه‌ گذاری کرده است. شیخ متقدّم است، حوصله بود عرض می‌کنیم چه کسانی راجع به آن چه چیزی می‌گویند. برای چه شما که کتاب نوشتید و فضائل زهرای مرضیه را در آن آوردید چرا یک کتاب جدا راجع به زهرای مرضیه نوشتید. می‌گوید: «ثُمَّ إنَّ زَمانَنا قَد خَلَّفَنا فِي رُعاةٍ» متأسّفانه ایشان می‌گوید. در زمانه‌ای که ما هستیم کسانی حکومت می‌کنند که «يَتَقَرَّبُ النّاسُ إلَيهِم بِبُغضِ آلِ الرَسولِ الله». امروز اگر شما بروید به یک غیر شیعه بگویید او باور نمی‌کند! می‌گوید چه کسی دشمن بچّه‌های پیغمبر است؟ شیعه که نیست، اهل سنّت هم نیست. به شدّت انکار می‌کند. این مشت نمونه‌ی خروار است.

توسّل به بغض آل رسول راهی برای تقرّب نزد حاکمان

می‌گوید حاکمانی سر کار آمدند که «يَتَقَرَّبُ النّاسُ إلَيهِم» مردم برای این‌که به یک نان و نوایی برسند، به این‌ها نزدیک شوند، چطوری؟ چه کار می‌کنند؟  به «بِبُغضِ آلِ الرَسولِ الله». «وَالوَضعَ عَنهُم» و دور شدن از اهل بیت، می‌بینند فلانی بیشتر مخالف اهل بیت است مقام پیدا می‌کند. این را که شیعه ننوشته است!

دادن نسبت‌هایی به اهل بیت و انکار آن‌ها در جامعه

 حالا عرض می‌کنیم که آن‌ها شیعی گفتند ولی به چه معنا؟ «فَكُلُّ مَن يَتَوَسَّلُ إلَیهِم فَتَوَسّلَهُ بِذِكرِ آل بِما قَد نَزَّهُهُمُ الله عَنه» هر کسی می‌خواهد به این حاکم‌ها نزدیک شود، به اهل بیت حرف‌هایی نسبت می‌دهد که آن‌ها منزّه هستند، خداوند آن‌ها را از این نسبت‌های زشت پاک کرده است. «وَإنكارِ كُلِّ فَضيلَةٍ تُذكَرُ مِن فَضائِلِهِم» هر فضیلتی مانند این‌ها بشنوند سعی می‌کنند چه کار کنند؟ انکار کنند تا در جامعه جایگاه داشته باشند.

مفهوم انکار فضائل اهل بیت یعنی چه؟!

 این به این معنا است که از مفهوم شرط اهل علم اصول استفاده کنیم به این معنا است در این جامعه‌ای که حاکم نیشابوری دارد می‌گوید؛ که ایشان در نیشابور بوده است، مصر بوده است، شام بوده است، اگر کسی بخواهد به جایی برسد باید به اهل بیت دشنام دهد. باید انکار فضائل کند. مفهوم این یعنی این‌که اگر این کار را نکند در جامعه جایگاهی ندارد.

تفکّر بنی امیّه عملاً رایج است

 بعد می‌گوید: «وَاللهُ المُستَعانُ عَلى ذلِك» پناه بر خدا از این! ای کاش آدم خوارج باشد از این‌ها نباشد! حالا می‌خواهد یک نمونه بگوید. می‌خواهد یک نمونه نقل کند.

 می‌گوید وقتی می‌روید با این مردم صحبت می‌کنید؛ ببینید مکتب خلفا و بنی امیّه یک جریان فرهنگی عظیمی راه انداخت و این جریان هنوز برپا است. دوستان بنی امیّه نه در اسلام علمای آبروداری بودند، نه ظاهراً غیر شیعه، اهل سنّت آن‌ها را دوست داشتند.

استمرار مسیر اموی، تعبیر واضحی از مکتب سلفی

ولی چونان کار فرهنگی کردند، کار رسانه‌ای کردند، کار تبلیغاتی کردند، در ماجرای سیّد الشّهداء شادی در روز عاشورا را سنّت کردند که امروز سنّت است. مفتی اعظم عربستان عروسی فرزند خود را روز عاشورا قرار می‌دهد، می‌گوید سنّت است، یوم الفَرَح است.

 کسی خیلی با بنی امیّه، با یزید موافق نیست حتّی آن‌هایی هم که موافق هستند نمی‌گویند او خیلی خوب است. می‌گویند حاکم جامعه است باید به او بی‌احترامی نکرد. دیگر قربان صدقه‌ی او نمی‌روند ولی عملاً تفکّر بنی امیّه رایج است. نه بین همه‌ی اهل سنّت! بهترین تعبیر از سلفی‌گری استمرار مسیر اموی‌گری است، عثمانی‌گری است.

بی‌احترامی به قبر رسول خدا توسّط یزیدیان

شما سخنرانان امروز عربستان را ببینید امکان ندارد اسم یزید از دهان آن‌ها دربیایید و «رضی الله تعالی عنه» نگویند. خدا از او راضی باشد! برای چه؟ سیّد الشّهداء را کشته است که هیچ، فتنه شده است و خواسته است امنیّت برقرار کند، به مدینه حمله شد و اسب‌های خود را کنار قبر پیغمبر بردند چطور؟ «رأفَت رَأَيْتُ الْخَيْلَ حَوْلَ الْقَبْر»[4] این‌ها اسب‌های خود را کنار قبر مطهّر رسول الله بردند معاذ الله فضولات کنند. می‌خواستند بگویند ما با کسی شوخی نداریم! جلوی ما بایستید این قبر پیغمبر است، وضع آن این است. حالا اگر مقابل ما بایستید ما با کسی شوخی نداریم و سال بعد هم خانه‌ی خدا منهدم شد. این یزید چه کرده است که «رضی الله تعالی عنه». غیر از این‌که شما از آن مکتب و از آن حزب باشید می‌شود چنین حرفی بزنید؟ غیر از گناهان شخصی او که روی منبر اصلاً قابل ذکر نیست. خود آن‌ها قائل هستند. اسلام پارتی بازی است؟ آن جریان سیّد الشّهداء است.

رمزگشایی حاکم نیشابوری در مورد حقایق

در جریان زهرای مرضیه (سلام الله علیه) با آن عظمت شروع به کار تبلیغاتی کردند. یک نمونه‌ی آن این است که حاکم نیشابوری برای ما رمزگشایی کرده است. ده‌ها سند این‌طوری است. می‌گوید: مثلاً شما نگاه کنید چطور و به چه صورت؟ دارد از این شکوه می‌کند که این‌ها چطور حقایق را برداشتند و جا به جا کردند دو نمونه می‌گوید. یکی گفتند: علی حافظ قرآن نبوده است. این یک مورد است.

دوم که من می خواهم مقدّمه‌‌ی عرض من باشد این است، می‌گوید: در مجلسی نشستیم. «ثُمَّ جَرَى فِي المَجلِس ذِكرُ بَناتِ النَّبي»، (ادامه روایت از کتاب فضائل فاطمة الزّهرا از حاکم نیشابوری) حال من بگویم چه مجلسی!

چاپ کتاب فضائل فاطمة الزّهرا در مصر و سعی در بیان جعلی بودن آن

یک بار دیگر آقای حاکم شما که کتاب «مستدرک علی الصّحیحین» نوشتید، فضائل زهرای مرضیّه را در آن آوردید برای چه یک کتاب جدا نوشتید؟ در این روزگاری که حاکم می‌زیسته است کاغذ خیلی گران است، کتاب گران است، تا دلیل قانع کننده‌ای نباشد کسی دست به تألیف نمی‌زند. خود او می‌گوید چه چیزی باعث شد؟ دقیقاً دقّت کنید. «وَ مِمّا حَمَلَني عَلى تَحرير هذِهِ الرّسالَة» آن چیزی که باعث شد این کتاب فضائل زهرای مرضیه را بنویسم و چرا در مصر چاپ شده است؟ برای این‌که در مصر چاپ شده است محقّق مدنی او اهل مدینه است. سعی کرده است تا می‌تواند بگوید روایت کتاب ضعیف است. خود آن‌ها چاپ می‌کنند و می‌گویند همه‌ی روایت‌های آن جعلی است.

«وَ مِمّا حَمَلَني عَلى تَحرير هذِهِ الرّسالَة» آن چیزی که من را وادار کرده است که من این رساله را بنویسم «أن حَضَرتُ مَجلِساً حَضَرَهُ أعيانُ الفُقَهاء وَ القُضاة وَ الاَُمَناء مِنَ المُزكينِ وَ غَيرهم».

 برای چه این کتاب را نوشتید شما که قبلاً گفتید «وَ مِمّا حَمَلَني عَلى تَحرير هذِهِ الرّسالَة أن حَضَرتُ مَجلِساً حَضَرَهُ» آقا در قهوه‌ خانه‌ها نرفتند این حرف‌ها را بزنند، لات‌‌های سر کوچه از این حرف‌ها نمی‌زدند، «حَضَرَهُ أعيانُ الفُقَهاء» بزرگان و فقها در مجلس بودند.

اعتبار یک روایت، ملاک پذیرش

شما ببینید یک وقتی یک منبری در یک روستایی می‌رود که مردم به اهل آن دسترسی ندارند، دسترسی به اینترنت و تلفن ندارند، این می‌رود یک روایت بدون سند نقل می‌کند، فرق می‌کند تا یک شهر، برود در قم بگوید. این دیگر فرق می‌کند تا هیئت استفتائی مرجع برود چنین حرفی بزند. آن دیگر خبره‌ها نشسته‌اند. وقتی خبره‌ها این‌طوری هستند وای به حال جامعه!

اختلاف بر سر دختران پیامبر و قابل قیاس نبودن حضرت فاطمه با احدی

اعیان فقها و قضات و امناء بودند. یکی گفتند علی (سلام الله علیه) حافظ نیست. حالا نمی‌خواهم وارد این شوم و پاسخ دهم. می‌خواهم موضوع عرض من مشخّص شود.

دوم این‌که «ثُمَّ جَرَى فِي المَجلِس ذِكرُ بَناتِ النَّبي» اسم فرزندان پیامبر آمد. می‌دانید که در مورد فرزندان رسول خدا، دختران ایشان اختلاف است. غیر زهرای مرضیه (سلام الله علیها) آن بقیّه دختران خود پیامبر بودند یا دختران هاله خواهر خدیجه (سلام الله علیها) بودند. یعنی این‌ها فرزندان واقعی پیامبر نبودند، اختلاف است. این‌ها ربیبه‌های پیامبر بودند و چون عرب جاهلی اگر کسی را فرزند خوانده می‌گرفت و نصب آن را به او منصوب می‌کرد؛ در تاریخ فراوان داریم، اختلاف شد که آیا این‌ها فرزندان پیامبر هستند یا نیستند ما فعلاً در صدد تحقیق نیستیم. امّا آن چیزی که مسلّم است زهرای مرضیه (صلوات الله علیها) با احدی قابل مقایسه نیست.

مجلسی با حضور فقها و امناء

می‌گوید بحث شد، «فَانتَدَبَ بَعضُ مَنِ إختَلَفَ إليَّ قَديماً» یکی از آن کسانی که قبلاً جزء شاگردان من بود و «وَطالَت مُلازِمَتُهُ لي» از شاگردان قدیمی من بود حالا مثلاً جزء فقها آمده بود. برای این‌که به این ناصبی‌ها تقرّب بجوید «لِلتَقَرُّبِ بِالنَّصب» فضا به این صورت بود دیگر! می‌گوید فضا این‌طور بود که کسی می‌خواست حرف بزند مجبور بود چیزی بگوید به اهل بیت توهین کند.

 اهمیّت صحیح بخاری نزد اهل سنّت

گفت: «هذا مُحَمَّدُ بنُ اسماعيلَ البُخاري»، می‌دانید که مهمترین کتابی که اهل سنّت دارند و مورد قبول و اعتنا است و شک در آن ندارند، حتّی انکار آن را تا کفر می‌روند، کسی انکار کند تا کفر آن می‌روند کتاب صحیح بخاری است.

اختلاف حاکم نیشابوری و شاگرد او در صحّت یک حدیث

 گفت: «هذا مُحَمَّدُ بنُ اسماعيلِ البُخاري قَد رَوىَ فِي الجامِع الصَّحيح» در کتاب جامع صحیح معروف آورده است «قالَ رَسولُ الله: خَيرُ بَناتِي زِينَب» می‌گوید: من را می‌گویید! گفتم که این حدیث در کجای بخاری آمده است؟ گفت: در کتاب الفضائل بخش فضیلت‌ها، مثلاً فضائل حضرت زهرا، فضائل فلان همسر پیغمبر، فضایل فلان صحابه. من در جمع گفتم: شما که 4 دوره در درس من شرکت کرده‌اید، شما که شاگرد من هستید. من 4 دور صحیح بخاری را برای شما خواند و بحث کردم، رجال آن را، متن آن را، درست است یا نه؟ عبارت آن این است «أملَيتُهُ عَلَيك» من خواندم و شما مانند شاگردها «وَكَتَبتُ بِإملائي» شما هم مانند املاء نوشته‌اید. گفت: بله، من شاگرد شما هستم. گفتم: در کتاب بخاری که نیست! واقعاً هم نیست، خود بخاری ناصبی است ولی دیگر این در کتاب او نیست.

 حالا عبارت را ببینید. می‌گوید: در این جلسه یکی از این اعیان، یک نفر به دروغ گفت: «خَيرُ بَناتِي زِينَب» را پیامبر گفته است که بزرگان هم بودند، مثلاً پادشاه ببیند کدام یک از این‌ها بیشتر بی‌تقوا است و می‌شود او را انتخاب کرد. برای همین چنین ادّعای کرد. این روایت در کتاب بخاری نیست. من با صدای بلند به او گفتم: بابا این در کتاب نیست، من استاد این فن هستم.

داوری غلط حاکم

حالا یک نفر می‌خواهد داوری کند. این‌جا باید چه بگوید؟ یا باید حق را به حاکم دهد که احسنت که از حق دفاع کردی یا باید بگوید: شما که ادّعا می‌کنید و شاگرد این آقا هم هستید و اغراق می‌کنید بروید کتاب را بیاورید ببینیم کجای آن کتاب است! درست است؟ این را نگفت. به آن دروغگو گفت: «جَزاكَ الله عَنّا خَيرا» خدا به شما جزای خیر دهد «فَالآن ظَهَرَ لي وَ صَحّ عِندي» الآن برای من آشکار شد و من مطمئن شدم «أنَّكَ سُنِّيٌ مَتِعَصِّبٌ لِلسُّنَة» شما سنّی متعصّب خوبی هستید. سنّی یعنی پیرو سنّت پیامبر.

4 زن برگزیده‌ی عالم

صدها دلیل از این دلیل است. چرا این‌طور برخورد می‌کردند؟ چرا باید زهرای مرضیه تخریب شود؟ حال که در این کتاب بخاری آمده است «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»، «سَيِّدَةُ نِسَاءِ العالَمین»،

 «سَيِّدَةُ نِسَاءِ المُؤمِنین»، این‌ها برای آخرت او، بهشت و سرور مؤمنان و سرور اهل بهشت و سرور عالمیان دو گروه روایت قطعی نزد این آقایان است که «أَفْضَلُ‏ نِسَاء»[5] در بهشت 4 نفر هستند آسیه و مریم، خدیجه و فاطمه (سلام الله علیهم اجمعین)، یا داریم «حَسْبُكَ‏ مِنْ‏ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‏ أَرْبَع» این هم برای دنیا.

یا رسول الله در دنیا 4 زن بس است، آسیه و مریم، خدیجه و فاطمه که حالا وارد آن می‌شویم که فقه این حدیث چه می‌خواهد بگوید.

ضربه به افضلیّت فاطمه‌ی زهرا

خوب این‌ها با این روایت برای چه باید این برترین بودن را بزنند. مثلاً فرض کنید این‌ها دارند «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ إلَّا مَا كَانَ مِنْ مَرْيَمَ» چرا این حرف را می‌زنند؟ مگر نمی‌گویید بخاری، بخاری، بخاری! بخاری که «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» گفته است. چرا همه به او حمله می‌کنید؟ به نظر شما باید به او حمله کنند؟ چرا باید افضلیّت فاطمه را بزنند؟ چون «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» متن حدیث در ابعاد مختلف قابل اعتراض و کتمان نیست.

جایگاه حضرت زهرا برای شیعه مسلّم است

 مثلاً وقتی خدا، وقتی رسول خدا؛ این را که دارم عرض می‌کنم نزد وهّابی‌ها سند صحیح قریب به تواتر است. یعنی قطعی است، شک ندارم. این‌ها برای خبر غیر قطعی صحیح اعتقاد بنا می‌کنند. الألباني و ابن عثيمين این‌ها کتاب نوشتند. یک خبر واحد هم بود و صحیح بود می‌توانیم به آن معتقد باشیم.

ما در اعتقادات این‌طور نیستیم. ما در اعقادات روایت قطعی می‌گوییم. در فقه است که مرحله‌ی آن پایین‌تر است، سراغ خبر واحد می‌رویم. در اعتقادات یا عقل، برهان، یا روایت قطعی این‌ها این‌طور نیستند. با این‌حال برای شیعه که جایگاه زهرای مرضیه مسلّم است. این روایت در شیعه هم است و مسلّم است، متسالم است، هیچ کسی اختلاف ندارد.

دلایل برتری 4 زن بهشتی

چرا این‌ها آمدند که حاکم به خاطر آن کتاب نوشت؟ چرا آمدند «خَیرُ بَناتی زِینب» (کتاب فضائل فاطمة الزّهرا از حاکم نیشابوری) درست کردند؟ چرا آمدند گفتند: «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ إلَّا مَا كَانَ مِنْ مَرْيَمَ»، چرا؟ چون در بین این 4 زنی که مشهور هستند از دلائل و جهات مختلف یک جهت آن این است. جایگاه قرآنی مریم (سلام الله علیها) معلوم است. درست است؟ جایگاه مریم (سلام الله علیها) در قرآن معلوم است.

وقتی بگوید 4 زن برتر هستند «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏»[6] ما بین پیامبران الهی فرق قائل نیستیم همه در یک جهت هستند. ولی «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا» بعضی از آن‌ها بعضی را «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏» بالاخره در این انبیاء که همه هم جهت می‌روند یک نفر خاتم انبیاء است، یک نفر خاتم انبیاء نیست. یکی برتر است، یکی فروتر است.

 وقتی می‌گوییم 4 زن هستند که برتر هستند، با عبارات مختلف هر کدام قریب به تواتر، 4 زن أفضل بهشتی‌ها هستند، 4 زن سایر پیامبر را از سایر زن‌ها که بخواهد عنایت کند بی‌نیاز می‌کنند، خوب این 4 نفر برتر هستند.

حالا چه کسی برتر است؟ ممکن است بین این‌‌ها برتری باشد یا همه مساوی هستند، اجمال است. وقتی می‌آید می‌گوید: «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[7] برتر اربعه است دیگر! نخبه‌ی این اربعه می‌شود. پس مقامات مریم (سلام الله علیه) را در قرآن دارد و اضافی هم دارد.

چرا می‌گویند: برترین زن به جز مریم؟

 این‌هایی که دارم عرض می‌کنم در جامعه‌ی مدینه‌ی منوّره‌ هم بروید وسط این‌ها حرف بزنید نمی‌توانند جواب بدهند. چون از کتب خود آن‌ها، نه از کتب خود آن‌ها خبر واحد! خبر واحد نیست. روایات برای بخاری است به اضافه‌ی طرق متعدّده‌. یعنی این آقایان انکار آن را کفر می‌دانند. ابن تیمیه (لعن الله) می‌گوید: «من أنکر روایت المتواتر فهو کافر» یعنی طبق نظر این‌ها منکر این چیزی که من دارم عرض می‌کنم باید کافر باشد. برای همین می‌گویند: برترین زن به جز مریم. می‌خواهند در سلسه‌ی بحث در فقه حدیث جلوی آن را بگیرند. «خَيرُ بَناتي زينَب» (از کتاب فضائل فاطمة الزّهرا از حاکم نیشابوری) تعارض درست کنند. حالا روایت دیگر نیست.

خود آن‌ها به این روایات امثال و مثا‌ل‌هایی که عرض کردم می‌رسند می‌گویند: این‌ها جعلی است. مریم (سلام الله علیه) در قرآن معلوم است چه کسی است که ما قائل هستیم خدیجه (سلام الله علیها) از حضرت مریم افضل است. آن بحث بیشتر شیعی است و این بحث با منابع فریقین ثابت است.

 مریم چه بود؟ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ»[8] معصوم است. حالا تفاوت عصمت زهرای مرضیه‌ی آیه‌ی تطهیر با این چه چیزی است باید سر جای خود یک وقتی بحث شود.

 فضائل حضرت مریم

بین عصمت حضرت زهرا و عصمت حضرت مریم (سلام الله علیهما) خیلی فرق است. ولی همین قدر هم که باشد «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ» به مریم وحی می‌شود «يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ … وَ ارْكَعي‏»[9] قرآن است دیگر! نمی‌شود آن را انکار کنید. با آن صحبت می‌کند. به مریم وحی می‌شود. نه؟ وحی می‌شود دیگر! «وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً»[10] از آسمان رزق می‌آید درست است؟ فرزند او در کودکی به نبوّت رسیده است. این‌ها فضایل ایشان است. افضل از او حدّاقل باید این را داشته باشد. برای همین است به اضطراب می‌افتند.

تلاش برای مخدوش کردن شهادت حضرت زهرا با هر فریبی

حالا جهات آن متعدّد است. ما بیشتر نمی‌خواهیم، ما می‌خواهیم امشب روی همین تمرکز کنیم. این همه حمله‌ای که شد برای چه بود؟ حق که مشخّص است. این‌ها تلاش گسترده کردند برای این‌که روایات و کتب خود را از مسائل شهادت زهرای مرضیه پاک سازی کنند، هنوز رگه‌هایی است. چون نمی‌توانند این مسأله را حل کنند. پاشنه‌ی آشیل این تفکّر است.

 نمی‌شود یک نفر امیر مؤمنین و امام مسلمین باشد، بضعه‌ی پیغمبر را به شهادت برساند. نمی‌توانند آن را حل کنند، نمی‌شود آن را حل کرد. لذا چه کار می‌کنند؟ یا اصلاً می‌گویند: سندی ندارد یا قبل از این‌که شما بخواهید به آن‌جا برسید می‌گویند: نه. اوّل آن فضیلت عظمی را سعی می‌کنند کمرنگ کنند.

حالا من یک روایت را از بخاری را با دقّت به شما عرض می‌کنم شما ببینید غیر از این‌ چیزی که من می‌گویم می‌فهمید یا نمی‌فهمید. در صحیح بخاری روایت مشهوری آمده است. ما قاعده‌ای داریم. خود ابن تیمیه وقتی دارد با مسیحیّت بحث می‌کند در کتابی که در نقد مسیحیّت نوشته است به این اقرار کرده است، ما هم می‌گوییم.

اگر علی نبود برای فاطمه کفوی نبود

 می‌گویند با هر گروهی بحث می‌کنید به آن چیزی که قبول دارند آن‌‌ها را ملزم کنید. وگرنه «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[11]، افضل بودن ایشان بر عالم و آدم؛ فرمود: «لَوْ لَا علی»[12] اگر علی نبود برای فاطمه کفوی نبود، نه اگر فاطمه نبود برای علی کفوی نبود «آدَمُ‏ فَمَنْ‏ دُونَه‏». یعنی اگر علیّ بن ابی طالب نبود، خوب پدر او هم که پدر او است و نمی‌تواند ازدواج کند، احدی؛ آن کسی که عقل ما رسیده است؛ عالم در مجلس است، ظاهراً اسلام کفو را سمت زن می‌برد.

چون ما دیدیم ائمّه با کسانی ازداوج کرده‌اند که مانند جعده، مانند پیامبر با بعضی از همسران خود کفو نبودند. ولی مثلاً ندیدیم فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) را به هر کسی شوهر دهند. وقتی کفوی ندارد او را شوهر ندادند. آن چیزی که ما از تاریخ برداشت کردیم این است که حدّاقل زن‌های خاص را به هر کسی نمی‌دادند و لزوماً همه‌ی همسران ائمّه‌ی ما در شأن آن‌ها نبودند، چه بسا اصلاً نبودند. کما این‌که روایت صحیحه‌‌ای است، امرأه شیبانیه‌ی ناصبیه‌ای همسر امام سجّاد بود. به صورت ظاهری که حضرت دید این بلند بلند فحش می‌دهد او را طلاق داد. پول داد و او را فرستاد که برود. او که کفوّ حضرت نبود. اگر علی نبود برای فاطمه کفوّی نبود. خیلی عجیب است.

روایتی از صحیح بخاری

برای شیعه که معلوم است، منتها من می‌خواهم الزام کنم. لذا روایت را با این طریقی که در بخاری آمده است و آقایان به آن معتقد هستند و وقتی ما می‌خواهیم بحث کنیم می‌گویند: چرا در بخاری نیامده است با همان بحث عرض می‌کنم.

در بخاری آمده است؛ این‌ها از این بحث‌ها می‌ترسند، سعی کردند آن سرچشمه‌ی آن را تغییر دهند. اصلاً می‌گویم «خَيرُ بَناتي زِينَب» (کتاب فضائل فاطمة الزّهرا از حاکم نیشابوری) آن‌جا را خدشه کنید.

داستان راز پیغمبر و حضرت فاطمه

در بخاری و مسلم روایت آمده است. می‌گوید: «كالوحي‏ المنزل»‏ است، منکر آن کافر است. می‌گوید: زهرای مرضیه سراغ رسول خدا رفت. بخش اوّل آن مشهور است، شنیده‌اید. ابتدا گریست، بعد لبخند زد. وقتی او از پیامبر دور شد عایشه از او سؤال کرد: برای چه گریستید و خندیدید؟ فرمود من افشا کننده‌ی راز پیغمبر نیستم. این کنایه به ماجرای سوره‌ی تحریم است و کسانی که راز پیامبر را فاش کردند که بین شیعه و سنّی معلوم است دو زن بیشتر نبودند.

پیامبر تا زنده باشد من فاش نمی‌کنم. وقتی رسول خدا به شهادت رسید عایشه می‌گوید: دوباره رفتم از زهرای مرضیه سؤال کردم چه بوده است؟ حضرت به من گفت: پیامبر فرمود: هر سال قرآن یک بار به من نازل می‌شد امسال دو بار نازل شده است و من این را علامت شهادت خود می‌دانم. شهادت رسول خدا هم اتّفاقی شیعه و سنّی است. اختلاف سر کیفیّت قتل و قاتل است. شیعه و سنّی در مقتول بودن رسول خدا و مسموم بودن او شکّی ندارند. هیچ اختلافی نیست. بین اهل تقریر هیچ اختلافی نیست.

زهرای مرضیه می‌گوید من شروع به گریه کردن کردم. بعد فرمود: دخترم بعد از من صبر کن. اوّلاً «أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لحوقاً»[13] در یک نقل، هر دوی آن در بخاری است، لحاقاً در یک نقل «بّی»، این تصریح می‌کند در کتاب خود این‌ها فاطمه‌‌ی زهرا از اهل بیت پیامبر است که معلوم است. کسی اختلاف ندارد که زهرای مرضیه قدر متیقّن است. هر تعریفی برای اهل بیت قائل باشید زهرای مرضیه جزء آن تعریف است. زن و بچّه را بگیرید، تعریف خاص بگیرید، هر کاری کنید، تنها فرزند بعد از رسول خدا ایشان است. در هر صورت اهل بیت این را فرمود، تو اوّلین اهل بیت من هستی که به من ملحق می‌شوی.

سخن پیامبر به حضرت فاطمه قبل از شهادت

عبارت صحیح بخاری این است، بعد از من باید صبر کنید «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» ما این‌جا سؤال می‌کنیم. می‌گویم روایت شما که معتبر است، کالوحی می‌دانید این عبارت را می‌گوید. رسول خدا فرمود: فاطمه جان بعد از من صبر کن. جایزه‌ی این صبر چیست؟ بعد از من صبر کن «أَمَا تَرْضَيْنََ» یعنی صبر کن، وقتی می‌خواهند بگویند یک کاری سخت است، مثلاً بلا تشبیه، کنکور سخت است، نمی‌خواهد فلان دانشگاه بروید و فلان رشته را بخوانید.

قاعدتاً حکیم دارد حرف می‌زند. اگر این روایت خود را قبول دارید که در مهمترین کتاب شما است. یعنی جایزه‌ی این صبر چیست؟ شما به مقام «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» برسید.

 مسئلةٌ. زهرای مرضیه (سلام الله علیها) بعد از شهادت پیامبر چه کار کرد که لایق این شود، سیّده‌ی نساء اهل الجنّة شود، بخاری هم است. شما چه کار کردید که «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» شوید؟ این را با مبنای آقایان می‌رویم چون مبنای شیعه که سیّده‌ی نساء اهل الجنّة به دنیا آمد. آن بانو برای تکامل در این دنیا نیامد.

«هـِيَ قُطبُ دائِرَةِ الوُجودِ وَنُقطَةُ                     لَـمّا تَـنَـزَّلتَ أكثَـرَت كَثَراتَهُ                                    هِيَ أحمَدُ الثّاني وَأحمَدُ عَصرِها                    هِيَ عُنصُرَ التوحيدُ في عَرصاتِها»[14]

 باید کثرات او زیاد شود، او امّ پدر و شوهر و فرزندان خود است، بستر تربیت آل الله است. شیعه نمی‌گوید فاطمه‌ی زهرا بعد از شهادت پیغمبر «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[15] شد اشتباه نشود. امّا این روایت خود شما است، به آن ملزم هستید دیگر.

حضرت زهرا بعد از شهادت پیامبر چه کرد؟

 زهرای مرضیه چه کار کرد که بعد از شهادت پیغمبر در بخاری آمده است؟ بخاری نمی‌گوید چه اتّفاقی می‌افتد! عبارت این است «وَاصْبِرِي» بعد از من صبر کن، «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» فاطمه چه کار کرد که «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» شد.

 حالا ما می‌گویم 45 روز، 75 روز، 95 روز، شما 6 ماه می‌گوید، همان 6 ماه شما را بگیریم. در این 6 ماه چه کرد؟ من می‌گویم نیازی نیست فکر کنید همین بخاری جواب داده است. «أَرْسَلَتْ إلى أبي بَكْرٍ»[16] این روایت را بخاری و مسلم نقل کرده است، فرستاد. خود شما جواب دادید. این بانو در این 6 ماه همین کار را کرده است. این‌طور که شما می‌گویید «تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنَ النَّبِيِّ فِيمَا أَفَاءَ اللَّهُ» از آن چیزهایی که از فیء به رسول خدا رسیده بود و به زهرای مرضیه ارث می‌شد رفت، «تَسْأَلُهُ» گفت به من بدهید. آن‌ها منع کردند «فَغَضِبت» در روایت دیگری در خود بخاری همین «فَوَجَدَتْ»[17]، «وَجَدَ» یعنی غضب شدید، «فَغَضِبت» یا «فَوَجِدَت» به شدّت خشمناک شد «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ علیه السّلام» این شاید تنها باری است که خود صاحب بخاری چه شده است که این‌جا می‌گوید: «فاطمة علیه السّلام»، از این ذکرها ندارد، می‌گوید: «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ» نصّ قابل تأویل در این‌جا نیست.

 حالا بعد عرض می‌کنیم که چه کسانی سعی کردند چطور این را از بین ببرند، نمی‌شود. خشمگین شد بر سر چه کسی بر سر آن کسی که مسئول حکومت بود. «فَهَجَرَتْهُ» آن را چه کار کرد؟ ترک کرد، قهر کرد. از او دور شد. «فَلَمْ تُكَلِّمْهُ» با او دیگر حرف نزد «حَتَّى تُوُفِّيَتْ». در آن یکی نقل «ألی عَن مَاتَت» این یک معنی دیگر است، تا از دنیا رفت. «فَلَمَّا ماتَت» این هم همین عبارت است «دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا»، علی او را شبانه دفن کرد. «وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ» تصریح هم کرد. ابوبکر را هم راه ندادند نماز میّت بخواند.

مظلومیّت علی (ع) و فاطمه (س)

حالا می‌رسیم به این‌که ابن تیمیه می‌گوید: مگر معاذ الله فاطمه منافق بود این کار را کرد! حالا شما هر چه می‌خواهید بگویید یا مسلمان هستید یا کافر هستید. خود شما می‌گوید که انکار روایت متواتر کفر است. حالا کسی جرأت می‌کند بگوید «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[18]؟ آن هم «عِندَکُم مُتَواتِر عِندَنا مُتَواتِر» بگوید مگر منافق هستند.

این عبارتی که خود ابن تیمیه می‌گوید اگر نسبت به خلیفه‌ی اوّل و دوم و سوم بگوید او مهدور الدّم می‌داند. مظلوم علی و فاطمه هستند که هر چه دوست دارند می‌گویند.

 نصّ بخاری این شد، فاطمه جان بعد از من صبر کن «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ» خود او هم می‌گوید چه کار کرد؟ قهر کرد. چطور می‌خواهید حل کنید؟ موضوع واضح است. این‌ها در مناظرات خود می‌گویند کجا گفته است شکستند؟ إن‌شاءالله بحث می‌کنیم. کلّاً نصوص را از بین بردید، قیچی کردید. دور ریختید و به این کار تصریح کردید، یعنی اعتراف کردند. حتّی تحریف را واجب اعلام کردند. بعد می‌گویند کجا است! این را می‌خواهید چه کار کنید؟ حالا فاطمه چه کسی است؟ ما قائل هستیم که همان‌طور که حضرت صادق فرمود: «لِمَ‏ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةلِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِي‏»[19] چون مردم او را نمی‌شناسند. گفت: او جدا است. یک معنای «فَاطِمَة» جدا بودن است. او از بقیه جدا است. «لایقاسُهُ» به بقیّه!

این عبارت را بارها شنیدید، سنّی و شیعه می‌گویند: سنّت پیغمبر 3 مورد است قول و فعل و تقریر به معصوم.

قول رسول الله

قول را که گفتیم «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[20]، «سَيِّدَةَ» هم در لغت رجوع کنید ببینید. سرور زنان بهشتی! سرور زنان بهشتی؛ خداوند در قرآن ضابطه تعیین کرده است دیگر! «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[21] این شانسی که نیست، پارتی بازی که نیست. او اگر «سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ»[22] است پس باید اعلم باشد، أتقی باشد. این قول رسول الله است.

 فعل رسول الله

امّا فعل رسول الله را ببینید. این فعل را شیعه و سنّی نقل کرده‌اند به سندٍ صحیح. باز آن‌جا عرض می‌کنم ؟؟41:28 چه کار کردند. این کار یک بار و دو بار نبود. از ماضی استمراری استفاده کرده‌اند. یعنی دائم این کار را می‌کردند. همه شنیده‌اید. همه می‌گویند: وقتی می‌گوییم سنّی هستم یعنی چه هستید؟ می‌گوید من به سنّت پیغمبر عمل می‌کنم. می‌گویم سنّی چه چیزی است؟ می‌گوید: سنّی قول پیغمبر است و کلام پیغمبر، فعل پیغمبر است. می‌گویم صبر کن! فعل پیغمبر حجّت است. می‌گوید: بله، «ما آتيكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهيكُمُ‏ عَنهُ فَانتَهوا»[23] اصلاً آیه‌ی بعدی عجیب است «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً»[24] رسول خدا و حضرت حق چیزی بگوید «أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم‏» اختیار ندارید!  این اختیار ندارید تشریعی است. یعنی اگر خطا کنید بعداً با هم حساب و کتاب کنید نه این‌که مجبور هستید و نمی‌توانید مخالفت کنید.

اصلاً اختیار ندارید، تشریعی اختیار ندارد، باید بعداً حساب پس بدهید. اگر می‌گویید سنّی هستیم، طرف شیعه و سنّی یکی است. فعل پیامبر، فعل رسول الله حجّت است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»[25] این اطلاق به این واضحی را می‌خواهید چه کار کنید. «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»[26] اصلاً پیامبر هوا ندارد، عبد محض است، هوا ندارد. «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»[27] او هر کاری کند وحی است. این فعل او هم وحی است.

 رسول خدا شفیع امّت

یک زمان یک بار انجام می‌دهد، این را که می‌خواهم بگویم و همه‌ی شما شنیدید این با «کانَ فَعَلَ»، «کانَ یَفعَلُ» ماضی استمراری است. دائم این کار را می‌کرد. چه کار می‌کرد؟ حالا عرض می‌کنم. این رسول خاتم که در آیات می‌گوید: «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»[28] همین‌طوری او را صدا نکنید. رسول الله است! این رسول الله فقط رسول الله شما نیست. در قیامت شاهد و شهید و ولی و شفیع انبیاء است. «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً»[29] این پیغمبر خاتَم انبیاء، خاتِم انبیاء، شفیع انبیاء است، نه حالا شفیع امّت هم باشد. کسی که شفیع نبی می‌تواند باشد شفیع امّت که چیزی نیست.

احترام خاصّ پیامبر به حضرت فاطمه (س)

عبارت این است «إذا دَخَلَت قَامَ إِلَيْهَا»[30] بلند می‌شد و به سمت او می‌رفت «رَحَّبَ بِهَا وَ فَأَخَذَ بِيَدِهَا» این خیلی عجیب است، خیلی عجیب است. «فَقَبَّلَ يَدَهَا» دست فاطمه را می‌بوسید. یعنی خم می‌شد و دست فاطمه را می‌بوسید.

 شخص اوّل عالم وجود بود. خاتم انبیاء بود. همه‌ی عالم به نور او بود. برای چه ایشان کار را می‌کرد؟ می‌شود فاطمه دون پیغمبر باشد و پیغمبر تا کمر خم شود و دست او را ببوسد. «أَجْلَسَهَا فِي‏ مَجْلِسِه».

 شما مجلس یک مرجع تقلید بروید، یک مجتهد بروید، یک شخصی وارد شود و ایشان از صندلی خود را بلند شود و او را جای خود بنشاند، مقابل او دو زانو بنشیند. شما چه برداشت می‌کنید؟ می‌گویید می‌خواست تجلیل کند!

داستان آیت الله ملّا فتحعلی سلطان آبادی

ما این را دیدیم، مثلاً ملّا فتحعلی سلطان آبادی (رحمة الله علیه) وقتی به بعضی بزرگان وارد می‌شدند خود ظاهر این بزرگوار ظاهر علما نبوده است. برای خود آدم خاصّی بوده است. خیلی ظواهر را رعایت نمی‌کرده است. نگاه می‌کردند شاید معاذ الله خیال می‌کردند یک آدم بی‌بضاعتی است. در جیب خود دست می کردند که به او چیزی کمک کنند. این همانی است که مرحوم حاج شیخ را دیده است ظاهراً فرموده است اسم تو چیست؟ می‌گوید: عبد الکریم، می‌گوید: آن عبد الکریمی که قم می‌رود نکند شما باشید! آدم خاصّی بوده است. مردم که او را نمی‌شناختند، مردم فکر می‌کردند که باید به او پول بدهند. قیافه‌ی او به علما نمی‌خورده است. وقتی وارد مجلس بزرگان می‌شده است و می‌دیدند که این بزرگ از جای خود بلند می‌شد و او را جای خود می‌نشاند چه می‌فهمند؟ می‌گویند مثلاً می‌خواهد به فامیل خود احترام بگذارد.

 تدلیس و پنهان کاری در صحیح بخاری

چون دختر او است «قَبَّلَ‏ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي‏ مَجْلِسِه‏» خود آن‌ها می‌فهمند این یعنی چه؟ لذا می‌بینید همین که دارم عرض می‌کنم اهل سنّت نقل کرده‌اند. به سند صحیح  به صحّت آن تصریح کردند. امّا وقتی این بخاری می‌خواهد نقل کند؛ همه‌ی آن قبلی‌ها را بخاری نقل کرده بود، بخواهد نقل کند می‌گوید: «فَأَخَذَ بِيَدِهَا و أجلِسَها عَن یَمینِهِ» می‌فهمد این روایت یعنی چه! برای همین آن را تغییر می‌دهد.

إن‌شاءالله اگر وقت شد تلاعب، یعنی بازی‌هایی که بخاری با روایات قطعی، یعنی شک نیست بخاری تدلیس کرده است، کم یا زیاد کرده است به گونه‌ای که خود آن‌ها اعتراف کرده‌اند. همین است که این‌قدر آن را قبول دارند. می فهمد یعنی چه! این فقط یک فضیلت عادی نیست که دختر او آمد و دست او را بوسید. خم شد جای خود نشست، مقابل او نشست. معنی آن مشخّص است، واضح است.

فرق سنّت و روایت

این عبارت را بعضی بزرگان ما، این حرف من یک ظرافتی دارد. در سنن پیامبر آورده است. سنن با روایت فرق دارد. فرق آن چیست؟ فرق آن این است که پیامبر این کار را دائمی انجام می‌داد. دأب او این بود. مثلاً می‌گویند: سنّت پیامبر از گوشت گوسفند این بود که کتف گوسفند را میل می‌فرمود. در لباس پوشیدن، در رنگ لباس، رنگ‌هایی دیگر را پوشید، ولی سنّت یعنی بیشتر آن رنگی که بیشتر مداومت داشت لباس سفید می‌پوشید. در سنن پیامبر بعضی آوردند که گاهی اوقات سینه‌ی فاطمه را می‌بویید می‌فرمود: بوی بهشت و قرب خدای رحمان از این‌جا می‌آید.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة‌ی السّجادیة، ص 98.

[4]–  مناقب آل أبي طالب، ج ‏4، ص 143.

[5]–  سیر أعلام النبلاء الحدیث، ج 3، ص 421.

[6]– سوره‌ی بقره، آیه‌ 285.

[7]– سیر أعلام النبلاء الحدیث، ج 3، ص 421.

[8]– سوره‌ی آل عمران، آیه‌ 42.

[9]– همان، آیه 43.

[10]– سوره‌ی آل عمران، آیه 37.

[11]– سیر أعلام النبلاء الحدیث، ج 3، ص 421.

[12]– بحار الأنوار، ج‏ 43، ص 93.

[13]– صحیح بخاری، ج 4، ص 203.

[14]امام شناسى، ج‏ 13، ص 181.

[15]– صحیح بخاری، ج 4، ص 203.

[16]– همان، باب مناقب قرابة رسول الله، ج 5، ص 20.

[17]– همان، باب غزوة خیبر، ج 5، ص 139.

[18]– صحیح بخاری، ج 4، ص 203.

[19]بحار الأنوار، ج‏ 43، ص 12.

[20]– صحیح بخاری، ج 4، ص 203.

[21]– سوره‌ی حجرات، آیه‌ 13.

[22]– صحیح بخاری، ج 4، ص 203.

[23]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج‏ 14، ص 60.

[24]– سوره‌ی احزاب، آیه‌ 36.

[25]– سوره‌ی نجم، آیات 3 و 4.

[26]– همان، آیه‌ 3.

[27]– همان، آیه 4.

[28]– سوره‌ی نور، آیه 63.

[29]– سوره‌ی نساء، آیه 41.

[30]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج ‏6، ص 448.