فروردین ماه 1391 حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در محضر آیت الله باقری کنی به سخنرانی پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
برای دانلود صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
با توجّه به عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مکتب خلفا به هیچ وجه نمیخواست چنین هزینهای کند. نه اینکه انسانهای خوبی باشند امّا برای آنها هزینهی به این سنگینی و در افتادن با زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) نمیارزید. به طوری که تا امروز هم همینطور است که اصل ماجرا را انکار میکنند، یعنی کسی چنین جسارتی ندارد بگوید این واقعه اتّفاق افتاده است، کسانی که از غیر شیعه چنین اعترافی کردهاند قلیل هستند. چون مجرّد اینکه اعتراف کند بین فاطمه (سلام الله علیها) و خلفا این بحثها پیش آمده به ابطال مکتب خلفا میانجامد، پس انکار میکنند. این نکتهی اوّل.
کامل نبودن نقلهای تاریخی
نکتهی دوم چیزی که در جامعه زیاد مطرح است، دیشب هم عرض کردم یکی دو نفر از کسانی که ادعای اصلاحات هم داشتند و شیعه هم بودند، یک وقت کتاب نوشت که من 40 سال تحقیق کردم چنین چیزی در مورد زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) پیدا نکردم. شیعه هم بود، مجتهد هم بود، 40 سال تحقیق کردم نبود، چنین چیزی نبود. این حرفها باب میل مکتب خلفا است. دیشب یک مقدّمهای عرض کردیم، عرض کردیم این ساده انگاری است که ما تصوّر کنیم یک کتاب تاریخی باز میکنیم، بسمه تعالی، اینطور آمدند در را آتش زدند، اینطور حمله کردند، اینطور جسارت کردند. مشخّص است، تاریخ را کسی نوشته که زیر نظر حاکمیّت بوده است. «كَانَ بَنو أُمَيَّة إِذَا سَمَعوا بِمولودٍ إِسمُهُ عَليٍّ قَتَلوه».[1] بنی امیّه اگر اسم کسی علی بود او را میکشتند. این را شیعه نمیگوید، ذهبی عالم برجستهی اهل سنّت میگوید، «كَانَ بَنو أُمَيَّة إِذَا سَمَعوا بِمولودٍ إِسمُهُ عَليٍّ قَتَلوه»، اسم شخص علی بود او را میکشتند یک نفر بگوید این مکتب علی است، این تفکّر با آنها جنگیده، واضح است که چنین چیزی نقل نمیکنند.
شما خود را جای حاکمیّتی که حکومت در دست او است بگذارید، یک شخصیّتی مثل زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) را خدای ناکرده کسی شهید کند، آیا اجازه میدهید کسی از رسانههای او چنین چیزی را نقل کند؟ واضح است. دست تحریف در تاریخ بیداد کرده، این نکتهی دوم.
زیاد بودن روایات برخی ائمّه
نکتهی سوم فضایی که وجود داشته را ما نمیشناسیم، تا این مقدّمات بحث نشود آن چهار کاری که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) انجام داد ما نمیتوانیم متوجّه شویم. در بین اهل بیت میگویند… بچّه دبیرستانیها اگر الآن در مجلس بودند میگفتیم چه شد که خیلی از امام سجّاد (علیه السّلام) روایت نیست، از امام کاظم (علیه السّلام) هم خیلی روایت نیست – نمیگویم نیست میگویم خیلی نیست- ولی از امام صادق (علیه السّلام) 16، 17 هزار روایت وجود دارد؟ چه شد؟ کتابهای دینی دبیرستانی اینطور توضیح داده که هم درست است هم غلط است. میگوید: بنی امیّه داشت از بین میرفت، بنی عبّاس هم داشت شکل میگرفت، حواس بنی امیّه به این بود که از بین نرود، بنی عبّاس دنبال تشکیل حکومت و پایهگذاری حکومت و تثبیت حکومت بود. اینها با هم دعوا داشتند حواس آنها از ائمّه پرت شد، اوّلاً. ثانیاً یک سری قیام هم مثل قیام زیدیّه، مثل قیام عبد الله محض، حسن مثنّی، اینها اتّفاق افتاد. اگر هم کمی توجّه داشتند حواس آنها بود این قیامها را سرکوب کنند، اصلاً حواس آنها به اهل بیت نبود. لذا امام صادق (علیه السّلام) چهار هزار شاگرد تربیت کرد و دانشگاه درست کرد.
اوضاع در زمان امام صادق (علیه السّلام)
این هم درست است هم غلط است. درست است که فضا در زمان حضرت صادق (علیه السّلام) خیلی به نسبت فضای زمان امام کاظم (علیه السّلام) باز بود، امّا من میخواهم این باز بودن را با دو روایت توضیح بدهم. اینطور نبود که تصوّر کنیم زمان امام صادق (علیه السّلام)… من امام صادق (علیه السّلام) میگویم میخواهم بازترین زمان ممکن، آزادترین زمان ممکن را توضیح بدهم تا معلوم شود زمان امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه خبر شد، زمان حضرت کاظم (علیه السّلام) چه خبر شد. بازترین زمان که این زمان بود اینطور نبود که حضرت صادق (علیه السّلام) یک ماهواره داشته باشد و رسانه و سایت اینترنتی داشته باشد و آقایان تشریف بیاورند. الآن قم تشریف ببرید نوشته درس آقای فلانی، درس خارج، ساعت 10، مدرسهی فیضیّه. تبلیغ کنند حضرت صادق (علیه السّلام)، مثلاً نجوم 3، ترم 4، اینطور نبود. من فقط دو روایت برای شما بخوانم فضا را متوجّه شوید، یکی را راوندی در خرائج گفته، یکی را ابن قولویه در کامل الزّیارات، هر دو کتاب از کتب متقدّمین شیعه است، معتبر است.
حدیث اوّل در بیان شرایط زمان امام صادق (علیه السّلام)
یک مِسمَع نامی پیش امام صادق (علیه السّلام) آمد، حضرت صادق به او فرمود که مسمع اهل کجا هستی؟ عرض کرد: اهل عراق هستم. میخواهم بازترین زمان ممکن را بگویم، آزادترین زمان اهل بیت این زمان است. گفت: اهل عراق هستم. گفت: به زیارت حسین بن علی میروی؟ گفت: نه. گفت: چرا؟ تا به حال چند نفر در مجلس ما اسم مسمع را شنیدهاند؟ شخص بسیار عادی شیعه است، طلبه بوده ولی طلبهی عادی بوده، نمیگویم امام زاده بوده، امام بوده است. گفت: آقا، من اهل بصره هستم، زن و فرزند من در بصره زندگی میکنند، اگر بخواهم به زیارت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بروم چهار نفر جاسوس دنبال من میفرستند، برگردم هم زن و فرزند من را کشتهاند هم اموال من را غارت کردهاند، وضع خود من هم معلوم نیست. من یک شخص مشهوری در بصره هستم، یعنی معلوم است که من شیعه هستم – منظور او این است- نمیتوانم به زیارت بروم. این آزادترین زمان است.
بعد حضرت فرمود: برای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) گریه میکنی؟ «فَتَجْزَعُ»،[2] برای او ضجّه میزنی؟ گفت: بله. گاهی میشود ما درِ خانه را میبندیم، به زیر زمین میرویم، مصائب سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را برای فرزندان خود نقل میکنم، گریه میکنیم، نمیتوانم غذا بخورم. بعد حضرت فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَكَ»، خدا به این اشکهای تو رحمت خود را نازل کند. «سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ حُضُورَ آبَائِي»، مسمع حواس تو باشد در این دوران سخت که حواس تو به احیاء امر اهل بیت است نه فقط من، حضور آباء من هم «عِنْدَ مَوْتِكَ»، «سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ حُضُورَ آبَائِي»، موقع مرگ خود حضور پدران من را حس خواهی کرد. آن عزرائیلی که همه از دیدن او خوف دارند برای تو از مادر مهربانتر است. این یک روایت.
حدیث دوم در بیان شرایط زمان امام صادق (علیه السّلام)
روایت دوم از این هم بهتر فضا را توضیح میدهد، راوندی نقل کرده است. وقتی اسم کسی علی بود او را میکشتند، ما در تاریخ داریم اسم کسی علی بود میگفت: خدا لعنت کند کسی که به من علی میگوید، من عُلَیّ هستم! چون اگر به او علی میگفتند حداقل این بود که اسم او را از خزانهی بیت المال خط میزدند به او پول نمیدادند، یارانهی او را نمیدادند. علیّ بن جهم «كَانَ يَلعَنُ أَبَاهُ لِمَ سَمَّاه عَلِيّاً»،[3] پدر خود را لعنت میکرد چرا اسم من را علی گذاشتهای؟ همهی حقوق من را از من گرفتند، به من کار نمیدهند، من را استخدام نمیکنند.
ابن ابی الحدید میگوید: «تَوَعَّدُوا مَادِحِيه»،[4] کسی مدح علی میخواست بکند همه با او دشمنی میکردند. «بَلْ حَبَسُوهُمْ وَ قَتَلُوهُمْ»، او را به زندان میانداختند، او را میکشتند. «حَتَّی حَظَرُوا أَنْ يُسَمَّى أَحَدٌ بِاسْمِهِ»، اصلاً اجازه نمیدادند کسی اسم خود را علی بگذارد، اسم فرزند خود را علی بگذارد. بیاید مکتب علی، مکتب فلان بگوید؟ مگر کسی جرأت میکرد چنین کاری انجام دهد؟ زمان حضرت سجّاد، زمان حضرت باقر (علیهم السّلام)، اوایل عمدهی شیعیان مثل من و شما، عمدهی شیعیان به جز خاصّ الخواص، نماز که میخواندند مثل اهل سنّت نماز میخواندند. چه کسی بود که بگوید این چه نمازی است، مدل امیر المؤمنین و پیامبر (علیهم السّلام) نماز بخوان؟ در جامعه فرصت نبود علی بگویند، فقه علی، تفسیر علی، اصول علی، اعتقادات علی بگویند؟ مگر فرصت چنین چیزی بود؟ مگر کسی جرأت میکرد؟ فضا اینقدر سنگین است.
نقل یک داستان
یک بنده خدایی عصبانی شد، زن خود را در یک مجلس سه طلاقه کرد. در بین برادران اهل سنّت ما سه طلاق در یک مجلس را مشهور آنها قبول دارند، یعنی شخص عصبانی شود بگوید تو را سه طلاقه کردم، این را قبول میکنند. عصبانیّت مرد فروکش میکند، میبیند دو سه بچّه دارد، ما یک حرفی زدیم، میگویند دیگر نمیشود، باید دنبال محلِّل بروی. خود این خیلی مصیبت است شوهر خانم دنبال محلِّل برود. در تشیّع، در مذهب حضرت صادق (علیه السّلام) سه طلاق در یک مجلس معنی ندارد، یک طلاق است. سه طلاق یعنی طلاق بدهی بعد رجوع کند، دوباره طلاق بدهد رجوع کند، دوباره طلاق بدهد، خلاصه یک سال بیشتر طول میکشد عدّه نگه دارد و برگردد. اینطور نیست همین که مرد عصبانی شد گفت تو را سه طلاقه کردم سه تا حساب شود بعد بگردند محلِّل پیدا کنند.
این شخص عصبانی شد به زن خود گفت: تو را سه طلاقه کردم، بعد گفت: چه اشتباهی کردم. خانم او مذهبی بود، گفت: من قبول نمیکنم، سه طلاقه کردی، باید یک محلّل پیدا کنی، نمیشود برگردم. شیعه بودند ولی طبق فتوای سنّیها زندگی میکردند، چه کسی بود به اینها بگوید؟ اصلاً کسی جرأت نمیکرد بگوید کجا داری میروی فقه اهل بیت این نیست.
سه طلاقه موضوع سیاسی نیست، حواس ما هست، مثالی که دارم میزنم مثال حسّاسی نیست. یک وقت مثال این است که امام بر حق چه کسی است، حسّاسیّت دارد، ممکن است حاکم ناراحت شود، امّا طلاق یکی و دو تا که حسّاسیّت ندارد. در این موضوعات به این کوچکی. مرد گفت چه کنم؟ چطور بروم از امام صادق (علیه السّلام) بپرسم؟ توسّل کرد که راهی به ذهن او برسد. درِ خانهی حضرت صادق (علیه السّلام) میرفت و میآمد نمیدانست چه کند، تا یک خیار فروش را دید. یک لباس پشمینهای هم به تن خود کرده بود و فریاد میزد خیار میفروخت. گفت: آقا، همهی خیارهای تو یک جا چند؟ مثلاً یک قیمتی گفت. گفت: به شرطی میخرم لباس خود را هم به من بفروشی. لباس او را هم خرید. لباس خیار فروش را به تن خود کرد، طَبَق را روی سر خود گذاشت فریاد میزد: «مَن یَشتَری»؟ مشتری کیست؟ کارگر خانهی حضرت صادق (علیه السّلام) بیرون آمد گفت: آقای ما همه را یک جا خریدار است بیا داخل حیاط بگذار. اینکه وارد حیاط شد در را بست گفت: حضرت صادق (علیه السّلام) فرموده سه طلاق در یک مجلس در مکتب ما معتبر نیست. حکم فقهی میخواستند بپرسند. شما الآن راحت هستید، به دفتر مرجع خود ایمیل میکنی 72 ساعت بعد پاسخ آن میآید یا به او زنگ میزنید. اگر کسی یک سؤال میخواست بپرسد در آزادترین زمان تشیّع که زمان حضرت صادق (علیه السّلام) است.
فضای بستهی زمان امام صادق (علیه السّلام)
اینطور نبود که حضرت صادق… بسمه تعالی، در تلویزیونها زیرنویس کنند برنامهی فقه حضرت صادق دورهی جدید شروع میشود، هر کس دوست دارد شروع کند. این خبرها نبود. در مجلس درس هم که تشکیل میشد افراد نفوذی زیاد بودند. یک داستان بدبختی که ما در فقه شیعه داریم، اینکه بدبختی میگویم چون طلبه را پیر میکند، این است که این روایت که حضرت صادق (علیه السّلام) فرموده روی تقیّه فرموده یا واقعی فرموده است. حاکم یک فتوایی میداد، از حضرت صادق (علیه السّلام) در کلاس سؤال میکنند، اگر یک نفر نفوذی در جمع بود حضرت مجبور بود طبق فتوای خلیفهی وقت صحبت کند. زرارهها میفهمیدند آقا الآن اینجا دارد تقیّه میکند یا نه دارد حکم را میگوید، حکم واقعی را میگوید یا نمیتواند بگوید.
این شرایط ارتباط با امام بود، حالا هم که در مجلس امام مینشستند هر کسی تبحّر این را نداشت که ببیند حضرت صادق (علیه السّلام) چه میگوید، معلوم نبود چه زمانی حضرت صادق (علیه السّلام) روی تقیّه صحبت میکند یا نمیگوید. لذا شما میبینید از معاصرین کتاب «التّقیّة عند جعفر بن محمّد» نوشتهاند، سه جلد شده است، 1500 صفحه عرض زده، فقیه بیچاره میشود تا به دست بیاورد، اجازه نمیدادند حضرت صحبت کند. پس حضرت صادق (علیه السّلام) معجزه کرده که 16 هزار روایت دارد. شما ببینید بقیّهی اهل بیت چه کشیدند. در این شرایطی که یک طلاق و دو طلاق اینقدر سخت است شما میخواهید بزرگان شیعه و غیر شیعه در کتابهای خود ماجرای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به تفصیل آورده باشند؟ اصلاً میشود؟ اصلاً کسی اجازه میداد؟ گرچه آمده امّا به این راحتی نبود. هیچ زمانی در شیعه اینقدر آزادی که الآن وجود دارد نبوده است.
وضعیّت شیعیان در طول تاریخ
من 14، 15 سال است در کتب تاریخی بررسی میکنم، هیچ وقت در تاریخ شیعه چنین اتّفاقی نیفتاده که شیعیان نماد عزاداری فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را به تن کنند و شب سالم به خانهی خود برسند. تاریخ را بردارید ببینید، زمان شیخ مفید، تازه زمان اهل بیت هم بگذرد، زمان شیخ مفید که 413 از دنیا رفته، در بغداد زندگی میکرده، سالی دو مرتبه، یک مرتبه عاشوراء یک مرتبه غدیر، میریختند شیعیان را قربة إلی الله سر میبریدند. یک مورد آن که 374 اتّفاق افتاده، یک مورد را میگویم، سالی دو مرتبه اتّفاق افتاده است. بزرگان ناصبی نه بزرگان سنّی، آنهایی که ضدّ اهل بیت هستند، 17 هزار شیعه را در بغداد ذبح کردند، جوی خونی که راه افتاد از جوی آب شهر پرخروشتر شد، 17 هزار نفر سر بریدند. در این فضا مگر کسی جرأت دارد بگوید آمدند به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) حمله کردند؟ از این خبرها نبود.
شما شیعیان حلب شنیدهاید، امروز میدانید که حلب شیعه ندارد؟ حلبی که پایگاه شیعه بود امروز شیعه ندارد چون در یک عملیّات رعد آسای خود جوشی شیعیان حلب را ذبح کردند، خاک آنجا را به توبره کشیدند. یعنی میکشتند میگفتند خاک اینجا از نظر ژنتیکی شیعه درست میکند، مردم را میکشتند سطح خاک را در کیسه میکردند – میگویند خاک را به توبره بست- خاک آن را میبردند یک جای دیگر خالی میکردند. امروز حلب شیعه ندارد، حلب شهر شیعیان بود.
فرض کنید خدای ناکرده یک وقت اتّفاق بیفتد، خدا نکند چنین اتّفاقی بیفتد، بگویند در قم شیعه وجود ندارد. حلب پایگاه شیعه بود. این فضا فضای حاکم بر شیعیان در تاریخ است. مئات، آلاف، صدها، هزاران عالم فقط به جرم تشیّع ذبح شدند، این فضای حاکم بر کتب است. این از این طرف.
تحریف در مسیر اجتهاد
این مقدّمه که تمام شد، یک خیانتی بزرگان خلفاء انجام دادند اگر از من بپرسند بزرگترین جرمی که قاتل فاطمه (سلام الله علیها) انجام داد چیست من نمیگویم قتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، من تحریف در مسیر اجتهاد میگویم. تحریف در مسیر اجتهاد میدانید یعنی چه؟ یعنی نه تنها فاطمه را کشتند بلکه آمدند امثال این جنایتها را توجیه کردند، یک نمونه برای شما بگویم تا فردا شب بحث را بیشتر باز کنم.
جایگاه صحیح بخاری در بین اهل تسنّن
یک شخصی به نام ابن بطّال است، ابن بطّال سال 449 مرده، قدیمیترین شرح مفصّلی که از صحیح بخاری چاپ شده برای ایشان است. مستحضر هستید صحیح بخاری مهمترین کتاب برادران اهل سنّت است، این کتاب را روی رحل میگذارند، میگویند هر کسی کتاب صحیح بخاری در خانهی او است فرشته در خانهی او است. این کتاب مو به مو صحیح است، واو به واو آن کلمات رسول خدا است، هر کسی آن را انکار کند کافر است، مو لای درز آن نمیرود، همه حقیقت است، همه صحیح است. در این کتاب یک روایتی آمده، این کتاب که از نظر آقایان اصحّ الکتب است و اصلاً اگر کسی به یک روایت آن اعتراض کند دنیا را خراب میکنند. خیلی افراد هم آن را شرح کردهاند، قدیمیترین شرحی که از این کتاب چاپ شده شرح ابن بطّال است که سال 447 مرده است، خود بخاری هم سال 256 مرده است.
حدیثی از صحیح بخاری
من میخواهم اوّل یک تصوّر به شما بدهم بعد موضوع را تصدیقی مطرح کنم. یک روایتی است همهی شما شنیدهاید، میگوید یک روزی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَه».[5] کاغذ و قلم بیاورید، در یک روایت است استخوان بیاورید، چوب بیاورید، چیزی بیاورید من روی آن بنویسم، چیزی بنویسم که شما هرگز گمراه نشوید. در صحیح بخاری این روایت آمده، من حفظ هستم ولی برای اینکه مستند صحبت کنم عین متن را میخوانم، دو خط است. باب «کتابة العلم»، جلد 1، صفحه 206 صحیح بخاری آمده است. ابن عبّاس پسر عموی امیر المؤمنین (علیه السّلام) است و بین برادران اهل سنّت بسیار مورد پذیرش است، ایشان میگوید: «لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ»، وقتی بیماری رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) غلبه کرد، شدید شد، «قَالَ ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»، چیزی بیاورید بنویسیم، یک وصیّتی بنویسم، بعد از من گمراه نشوید.
«قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ»، این عین متن صحیح بخاری است، «إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ»، معاذ الله درد بر پیامبر غلبه کرده، یعنی الآن از درد است که دارد صحبت میکند، درست نمیگوید. یک جای دیگر گفت: «هَجَرَ النَّبی»، یک جای دیگر گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ»،[6] شکلهای مختلف نقل شده است. عین آن چیزی که در این روایت وجود دارد، این سه چهار مرتبه در صحیح بخاری آمده است. «غَلَبَهُ الوَجَعُ»،[7] درد به او غلبه کرده است. «عِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا»، کتاب خدا پیش ما است، بس است، به حرف پیامبر چه کار داریم؟ «فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ»، اختلاف شد، امیر المؤمنین (علیه السّلام)، امّ سلمه گفتند: خجالت بکشید – در متنهای دیگر وجود دارد- بگذارید رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمایش خود را بگوید. تیم خلیفهی دوم هم داد و بیداد کردند، گفتند معاذ الله پیامبر هذیان میگوید، معلوم نیست چه دارد میگوید، درد او زیاد است دارد این حرفها را میگوید.
این اتّفاق که افتاد حضرت فرمود: «قُومُوا عَنِّي»، میدانید که این بیاحترامی به پیامبر کفر است، حکم آن اعدام است اگر شعور مردم میرسید. حکم این جسارت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعدام است، این مصداق سبّ النّبی است و حکم آن اعدام است. بر «لِمَن سَمِعَ ذَلِک» هم واجب است، یعنی هر کس شنید واجب است این کار را انجام دهد اگر شرایط باشد. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «قُومُوا عَنِّي»، بلند شوید بروید، «لاَ يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ»، در برابر رسول خدا کسی حق ندارد جرّ و بحث کند. آیهی قرآن میفرماید این کفر است، «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ»،[8] اعمال شما حبط میشود، چیزی برای شما نمیماند.
محرومیّت از آخرین گفتههای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ابن عبّاس که ماجرا را نقل میکند این پنجشنبه اتّفاق افتاده، سه روز قبل از شهادت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم). میگوید: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ»،[9] تمام بدبختیها و مشکلات مسلمین، «مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَيْنَ كِتَابِهِ»، برای این است که بین رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کتاب او فاصله انداختند، نگذاشتند حضرت نامه بنویسد.
شرح ابن بطّال از روایت صحیح بخاری
ابن بطّال میخواهد این روایت صحیح بخاری را شرح کند. من چه عرض کردم؟ من عرض کردم اینها کاری انجام دادند از شهادت زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) بدتر است، آن هم توجیه شهادت است، گفتند کار خوبی انجام دادیم. اوّل که انکار میکردند، اگر از انکار بگذرد مجبور باشد اقرار کند میگوید کار خوبی انجام دادیم، میخوانم ببینید. ابن بطّال قدیمیترین شرح چاپ شدهی صحیح بخاری را نوشته، سال 449 مرده است. بزرگان راجع به او صحبت کردهاند، شرّاح، شارحین بعدی خیلی از این کتاب استفاده کردهاند، ایشان اینطور میگوید، در جلد 1، صفحهی 189 شرح ابن بطّال، بقیّه هم همین را گفتهاند، من برای نمونه فقط یک مورد را میخواهم بخوانم. میگوید: «فِی قَولِ عُمَر حَسبُنَا کِتَابَ الله»، اینکه عمر «حَسبُنَا کِتَابَ الله» گفت، جلوی چه کسی این را گفت: جلوی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
آیهی قرآن چه داریم؟ «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»،[10] «وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»،[11] «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»،[12] اصلاً کسی اختیار ندارد در برابر رسول خدا صحبت کند. ایمان ندارد کسی که به حکم رسول خدا ایمان نیاورد. «مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»،[13] دهها آیه در قرآن کریم داریم، این همه آیات. آیهی قرآن است: ما تو را نفرستادیم مگر برای اینکه تبیین کنی، «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»،[14] این همه آیات عدیده. ابن بطّال میگوید: اینکه عمر «حَسبُنَا کِتَابُ الله» گفت «فیهِ مِن فِقهِ عُمَر وَ فَضلِهِ»، این برای فقاهت و فضیلت علمی او بود.
فضیلت عمر در مخالفت با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این آن خطری است که آنها درست کردهاند، یک سیستم درست کردند. فردا شب این را بیشتر میشکافم و مبارزهی زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) با این جریان را عرض میکنم. یکی از چهار کاری که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در شهادت خود انجام داد شکستن و تقبیح این عمل است. میگوید: «فیهِ مِن فِقهِ عُمَر وَ فَضلِهِ»، اینکه عمر با رسول خدا مخالفت کرد معلوم است که خیلی فقیه است، خیلی فضیلت دارد. «أنَّهُ خَشِیَ أَن یَکتُبَ النَّبی أَموراً رُبَّمَا عَجَزَ عَنها مَا یَستَحِقُّ عَلَیهَ العُقوبَة». مادر بچّه مرده میخندد وقتی این حرف را میشنود! میگوید: این فضیلت عمر است، اگر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این وصیّت چیزی میگفت و مردم نمیتوانستند به دستور پیامبر عمل کنند مستحقّ عقوبت میشدند، کفر بود، کسی حق ندارد با پیامبر مخالفت کند. لذا برای اینکه نکند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حرفی بگوید که مردم نتوانند عمل کنند آن وقت مستحقّ عقوبت شوند، لذا اصلاً نگذاشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صحبت کند. تا همینجا مخالفت کرد، واقعاً این فضیلت او است! ترسید نکند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک کار سختی بخواهد. میبینید تلویحاً حق را به پیامبر نمیدهد، حق را به خلیفه میدهد. میگوید اگر پیامبر یک حکم سختی میآورد ما چه میکردیم؟ شما پیامبر هستید یا او پیامبر بود؟ از جانب خود میفرمود یا از جانب خدا؟
میخوانم جالبتر است، این که میگوید داغتر از مادر است اینجا است. میفرماید: «إِنَّمَا قَالَ حَسبُنَا کِتَاب»، ایشان گفت فقط کتاب کافی است چون خدا فرموده «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ»،[15] در کتاب همه چیز وجود دارد. «فَعَلِمَ أَنَّ اللهَ تَعَالَی یَقول الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»، من دین را کامل کردم. مگر در غدیر نگفت دین را کامل کردم؟ پس دین کامل شد، نیاز نبود پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیز جدیدی بگوید. واقعاً پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اندازهی شما تشخیص نمیداد که نیاز است چیزی بگوید یا نیاز نیست چیزی بگوید؟ اوّلاً در غدیر دین کامل شد یعنی پیامبر دیگر بعد از غدیر نباید صحبت میکرد؟ ثانیاً از کجا میدانید که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواست یک حرف جدید بگوید یا میخواست یک موضوع مهمّی را تکرار کند، روی آن تأکید کند؟ من نمیخواهم بحث ابن بطّال را جواب بدهم، این یک نمونه بود.
انحراف در اجتهاد
یک منهج درست شد آن هم اجتهاد بود. اجتهاد در شیعه هم داریم منتها حساب و کتاب دارد، یک چیزی درست کردند. اینها دیدند نمیشود اسلام را از سر راه برداشت، وقتی با اسلام جنگ کردند شکست خوردند، تهدید کردند شکست خوردند، تطمیع کردند شکست خوردند. گفتند در دین نفوذ میکنیم دین را منحرف میکنیم خطر اسلام از سر ما کم میشود. اگر خلیفه میگفت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبر نیست او را میکشتند، این را هیچ وقت نگفت، ولی یک منهجی به اسم اجتهاد درست کرد. اجتهاد یعنی روش فهم دین. معیار این چیست؟ قرآن و فرمایشات معصوم است، این معیار آن است. آمد این معیار را دست کاری کرد، نظر شخصی خود را هم وارد کرد. نمونه این است که وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بعد از خلیفهی دوم قرار شد به حکومت برسد عبد الرّحمن بن عوف برای او سه شرط گذاشت، گفت: اگر به کتاب خدا و به سنّت پیامبر و به سیرهی شیخین عمل میکنی.
اگر سیرهی شیخین همان کتاب و سنّت است که شرط اضافی نیست، اگر همان نیست که همان نیست. امیر المؤمنین (علیه السّلام) همین مورد سوم را نپذیرفت امام نشد. کعب الاحبار یهودی آمد عمر به او گفت: بعد از من چه کسی امام شود؟ علی خوب است؟ گفت: نه. گفت: چرا؟ گفت: «لَا یَجتَهدِ بِإِجتِهَادِ رَأیِهِ»، علی به نظر خود مثل تو عمل نمیکند، به درد نمیخورد. «یَتَّبِعُ السُّنَن»، علی مدام میگوید پیامبر اینطور میگفت، اینطور حکومت نمیشود اداره کرد. بله، راست میگوید، اینطور که آنها میخواستند نمیشد حکومت را اداره کرد.
منع نقل روایات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
قرظة بن کعب انصاری، من دارم شواهد را میگویم تا فردا شب این را بشکافم و بعد بگوییم فاطمه با این چه کرد. به قرظة بن کعب انصاری میگویند: چرا شما روایت نقل نمیکنید؟ میگوید: یک روز که من میخواستم از مدینه بیرون بروم خلیفهی دوم من را مشایعت کرد، از این بیادب تعجّب کردیم، با ما خداحافظی کرد، با ما پیاده آمد، از شهر خارج شد، تا سر دو راهی با ما آمد، تعجّب کردیم. گفت: میدانید چرا اینقدر شما را تحویل گرفتم؟ گفتند: ما صحابهی پیغمبر هستیم. گفت: نه، شما دارید به کوفه میروید، بخشی از اینها تازه مسلمان هستند، نکند آنجا بروید روایات پیامبر را نقل کنید، شما روایت پیامبر نقل نکنید و «أَنَا شَریکُکُم فِی الثَّواب»، شما روایت پیامبر را نقل نکنید من در ثواب آن با شما شریک باشم. مگر روایات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معاذ الله کفریّات است که عدم نقل آن ثواب دارد؟ نه. گفت: من میترسم شما مردم کوفه را گمراه کنید. از چه چیزی گمراه کنید؟ از آن راهی که من درست کردهام، راه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینها گمراهی است.
فضیلت خلیفهی دوم بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
کار به جایی رسید آنقدر به نظر شخصی عمل کردند، آنقدر شخصیّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تخریب کردند شخصیّت خلیفه را بالا بردند که امروز برادرهای ما غیر شیعه قائل هستند 23 مرتبه بین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خلیفهی دوم بحث علمی شده است. خلیفهی دوم فرمایش رسول خدا را 23 مرتبه نپذیرفت و بعد آیه به نفع خلیفهی دوم نازل شد. بعد هم میگویند: ببین رسد آدمی به جایی که از حرام زادگی و بت پرستی به جایی برسد که از پیغمبر خدا جلو میزند. یکی مثل سیوطی که سال دوم طلبهها کتاب بهجة المرضیّهی او را میخوانند شعر سرود «قَطفُ الثَّمَر فی موافقات عمر».
مخالفت در برابر روش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
آن چیزی که از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطرناکتر بود، اگر زنده باشم فردا میشکافم و میگویم فاطمه (سلام الله علیها) با آن چه کرد این بود، اینها نیامدند فاطمه را بکشند، آمدند یک روش کنار روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درست کردند، یک منهج در برابر منهج رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درست کردند، یک اجتهاد در برابر دستورات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درست کردند. بعد وقتی خلیفه با پیامبر مخالفت میکند به جای اینکه تقبیح شود از او تعریف میشود.
این بندهی خدا، این عالمی که این را نوشته، خبر ندارد چه شده، چه بازی خورده است. این ماجرا زمان سیّد الشّهداء (علیه السّلام) هم اتّفاق افتاد، گفتند او خارجی است. امروز شما کتابهایی که در عربستان چاپ میشود نگاه کنید، میگوید: اگر حسین بن علی صبر میکرد، فتنهانگیزی نمیکرد، چنین اتّفاقی نمیافتاد این مصیبت به مسلمین وارد شود، نمیگوید یزید چرا این کار را انجام داد. کاری انجام دادند شهادت فاطمه (سلام الله علیها) و مشابه آن را توجیه کردند، نظر شخصی خود را وارد دین کردند و امروز وقتی شما بروید با یک بنده خدایی که شیعه نیست صحبت کنید، وقتی اسم خلیفه میآید اینها مسلمانهایی هستند که قائل هستند 23 مرتبه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با شاگرد خود کشتی علمی گرفته و در این 23 مرتبه شکست خورده، آیه به نفع شاگرد نازل شده و پیامبر را توبیخ کرده است. این شخص چه عظمتی دارد!
یعنی هم کشتند هم برای آن توجیه درست کردند، این توجیه خطرناک است. امروز که بندههای خدا خبر ندارند، با این تفکّر بزرگ شدهاند، با این تفکّر زندگی کردهاند. میبینید وقتی مخالفت با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فضیلت میشود شما چه توقّعی دارید؟ برای آن زمینهسازی کردند. ولی فاطمه (سلام الله علیها) کاری انجام داد هر وقت اهل انصافی را بنشانید وقتی با او بحث کنید سکوت خواهد کرد، فردا شب إنشاءالله عرض میکنم. شرایط اختناقی که برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) به وجود آوردند قابل وصف نیست.
عدم آشنایی عمر با قرآن
در حالی که این شخصی که «حَسبُنَا کِتَابُ الله» میگوید بزرگان غیر شیعه نوشتهاند این شخص از روی قرآن بلد نبود بخواند، کسی میگوید کتاب خدا کافی است که به کتاب خدا احاطه داشته باشد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) هیچ وقت «حَسبُنَا کِتَابُ الله» نمیگوید با اینکه به کتاب خدا احاطه دارد. «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ».[16] کسی «حَسبُنَا کِتَابُ الله» گفت که پسر او نقل میکند 12 سال طول کشید تا از رو بتواند سورهی بقره را بخواند، «فَلَمَّا خَتَمَهَا نَحرَ جُزوراً»،[17] از شادی شتر کشت وقتی توانست از روی سورهی بقره بخواند. دو و نیم جزء قرآن 12 سال طول بکشد 30 جزء آن 80 سال میشود، 63 سالگی مرد. یعنی تا آخر عمر خود از روی قرآن بلد نبود بخواند، این فرد را به جایی بردند که 23 مرتبه با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کشتی علمی گرفته پیامبر را شکست داده، آیه به نفع او نازل شده است. اینکه دارم عرض میکنم را اصول کافی نگفته، ذهبی از قول پسر او گفته است، بعد پسر او برای اینکه بگوید حافظهی من از پدر من بهتر است میگوید: من هشت ساله توانستم از روی بقره بخوانم. هشت سال یک عرب طول کشید تا بتواند از روی سورهی بقره بخواند، روخوانی نه تفسیر.
ادامهی تفکّرات نادرست تا امروز
کار خطرناکی که انجام دادند تا امروز هم وجود دارد، امروز هم شما نگاه میکنید مکتبی که درست کردند آلت دست استکبار است. جوانترها بروند به سایتهای بزرگان رسانههای وهّابیت امروز سر بزنند، اسمی از بحرین نیست، یمن نیست، بنر همهی سایتهای آنها «اللَّهُمَّ أَنصُر أَهلَنَا فِی سوریا»، آمریکا روی آن دست گذاشته است. یک مکتب درست کردهاند برای مستکبرین استفاده از آن خوراک است. معاویهها در این فضا لذّت میبرند، هر چه با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت کنی فضیلت است. البتّه در اوّل به این ظاهری نیست، پرده برداری کنی این را میبینی. باقی إنشاءالله برای فردا شب باشد.
ذکر مصیبت
امشب شام غریبان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. اعتبار روایت 75 روز کمتر از 95 روز نیست، من یک روایت از پیامبر بگویم. یک روز رسول خدا وارد شد، ثعلبی سنّی در تفسیر «الکشف و البیان» نقل کرده، میگوید: «رَأی النَّبی إِبنَتَهُ فَاطِمَة وَ هِيَ تَطْحَنُ بِيَدَيْهَا»، یک روز رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شد، دید حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک پشمینهای به تن کرده با دو دست مبارک خود دارد گندم آرد میکند. «وَ تُرْضِعُ وُلْدَهَا»، دارد به حسن بن علی هم شیر میدهد. این برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخت است او فاطمه را میشناسد که کیست. او میداند فرزندان فاطمه زینت آسمانها و زمین هستند، خود او محبوبهی خدا است. «فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ»، رسول خدا شروع به گریه کردن کرد. فرمود: «يَا بِنْتَاه»، دختر من، «تَعَجَّلِي مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَةِ»، دخترم، إنشاءالله زود سختیهای دنیا تمام میشود.
زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) هم پاسخ داد: «یَا أَبَتاه الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ»، پدر، ما از خدا توقّع نداریم. «وَ الشُّكْرُ لِلَّهِ عَلَى آلَائِهِ»، ما که هستیم از خدا توقّع داشته باشیم؟ یا رسول الله اگر فاطمه گندم آرد کند، انسیة الحوراء اگر «تَطْحَنُ بِيَدَيْهَا»، با دست خود دسداس بگرداند شما گریه میکنید، کجا بودید آن موقعی که آن دست دیگر بالا نمیآمد؟ من چند بیت شعر مرحوم غروی اصفهانی را میخوانم، میگوید: من خیلی تعجّب میکنم «أَ يُضرِمُ النَّار بِبَابِ دَارِهَا»،[18] چطور اینها به خود اجازه دادند آتش درِ این خانه ببرند؟ «وَ آيَةُ النّور عَلَى مِنَارِها»، اینها آیهی نور را به منارهی این خانه ندیدند؟ جبرئیل میآمد اذن میگرفت.
«وَ بَابُهَا بَابُ نَبيِّ الرَّحمَة وَ بَابُ أَبوابِ نَجاةِ الاُمَّة»
ملائکه اگر میخواستند استغاثه کنند به این در رجوع میکردند. «أَ يُضرَمُ النَّار بِبَابِ دَارِهَا»، چطور جرأت کردید آتش را در این خانه ببرید؟ «وَ لَستُ أَدري خَبَرَ المِسمَار»،[19] داستان آن میخ را شنیدهای؟ «سَل صَدرَهَا»، برو از آن سینه بپرس، «خَزانة الأسرار»، آن که خزینهی اسرار الهی بود.
«وَ رَضُّ تِلكَ الأَضلِعُ الزَّكِيَّة».[20] «رَضُّ» وقتی بدن مطهّر سیّد الشّهداء را با نعل اسبهای خود کوبیدند گفتند: «نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْر»،[21] ما این سینه و پشت را کوبیدیم. مرحوم غروی میفرماید: «وَ رَضُّ تِلكَ الأَضلَعُ الزَّكِيَّة»،[22] وقتی استخوانهای سینهی او را… «رَزِيَّةٌ لَا مِثلَهَا رَزِيَّة». «وَ وَكزُ نَعلَ السَّيفَ فِي جَنبَيها»، وقتی آن غلاف را به پهلوی مبارک او زدند، «أَتَى بِكُلِّ مَا أَتى عَلَيهَا». اینقدر این بانو با اخلاص است از امیر المؤمنین (علیه السّلام) رو میگرفت. علی جان بعد از مرگ من حق نداری بدن من را برهنه کنی.
اسماء میگوید امیر المؤمنین (علیه السّلام) به همه دستور داد آرام گریه کنید اینها نامرد هستند. کم نبوده، بدن زید پسر امام سجّاد (علیه السّلام) را بیرون کشیدند برهنه کردند چهار سال به دروازهی شهر آویزان کردند. اینها نامرد هستند، بچّهها آرام گریه کنید. گفت: بچّهها آرام گریه کنید. امیر المؤمنین (علیه السّلام) داشت آب میریخت، دیدند نالهی او بلند شد. عرض شد: آقا، مگر نفرمودید آرام گریه کنید؟ گفت: من میدیدم چرا دست زهرا بالا نمیآید.
[1]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج 1، ص 16.
[2]– كامل الزيارات، ص 101.
[3]– الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 5، ص 380.
[4]– بحار الأنوار، ج 41، ص 139.
[5]– بحار الأنوار، ج 30، ص 531.
[6]– همان، ص 535.
[7]– صحیح بخاری، ج 1، ص 206.
[8]– سورهی حجرات، آیه 2.
[9]– بحار الأنوار، ج 30، ص 531.
[10]– سورهی نجم، آیات 3 و 4.
[11]– سورهی تکویر، آیه 22.
[12]– سورهی احزاب، آیه 36.
[13]– سورهی نساء، آیه 14.
[14]– سورهی حشر، آیه 7.
[15]– سورهی انعام، آیه 38.
[16]– الأمالی (للطوسی)، ص 479.
[17]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 12، ص 66.
[18]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج 11، ص 583.
[19]– همان، ص 584.
[20]– همان، ص 583.
[21]– بحار الأنوار، ج 45، ص 59.
[22]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج 11، ص 583.