«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الأعظم روحی و أرواهُ العالمین لهُ الفداء و عَجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجهُ الشَّریف صلواتی دیگر عنایت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
اهمیّتِ ثقلین
اگر به خودتان رجوع کنید میبینید که یک آدمی روی شما تأثیر داشته است، ولو ممکن است معلّم فیزیک شما باشد، آن شخص روی شما اثر گذاشته است.
تقریباً یقین دارم اگر بگویم که کدام درسِ کتابِ دینیِ کدام سالِ تحصیلیِ شما چه موضوعی داشت و شما را تکان داد؟ هیچ کدام از شما اینطور نیستید.
آدمها ما را تغییر میدهند نه مکتوبات. کسانی که با یک متنی جابجا بشوند خیلی کم هستند. حداقل میتوان گفت این موضوع عمومی نیست. یعنی مطالعه کارِ افرادِ اندکی است. بقیّه بصورت جدّی اهل مطالعهی روشمندِ جدّی نیستند. این آدمها هستند که روی ما اثر میگذارند.
برای چه این موضوع را عرض میکنم؟ برای اینکه احساسات در معرفتافزایی، ولو معرفتِ منفی و سلبی، خیلی مؤثر است.
بیشتر از اینکه محتوا زیبا باشد، باید آن فرد جمال داشته باشد. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُ»،[4] ای پیغمبر! تو با رحمت الهی با مردم نرم بودی، «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» اگر بد اخلاق بودی میرفتند.
متن نمیتواند آنقدر اثر بگذارد که صاحب متن میتواند.
تو خوشاخلاق بودی و اینها را جذب کردی و تغییر دادی، اگر بداخلاق بودی، قرآن میخواندی ولی اینها میرفتند.
یکی از مهمترین جاهایی که ما آموزش دینی میبینیم، در مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و زیارتهاست، برای همین است که این موضوع خیلی مهم است، برای همین است که هر کسی مانند کاشانی نباید به منبر برود، باید یک نفر بیاید که از این فرصت، استفادهی درست کند. چون اینجا حِس و قلب و اشک و شوق باعث میشود که آن معارف تثبیت بشود، برای یک روایتی که شما میشنوید و اشک شما جاری میشود، انگار در صفحهی نفس شما قلمکاری میکنند. تا اینکه متنی را بردارید و بیروح بخوانید.
اگر قرآن کریم هم هست . «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُ»، ای پیغمبر! وقتی تو با خُلقِ عظیمت دعوت میکردی اینها را جذب میکردی. وگرنه اینها فرار میکردند.
یعنی قرآن کریم نمیتواند کارِ پیامبر را کند.
اصلاً برای همین «ثقلین» شده است، اگر قرار بود یکی بتواند کار دیگری را کند که چه نیازی بود؟
جلسات هم به نوعی زیارتگاه هستند، چون حول آن شخص جمع میشویم.
بنده کلاس غدیر برای نوجوانان را عمداً در قالب یک هیئت برگزار کردم. میتوانستم در یک سالن کنفرانس بروم و اینها خیلی شیک روی یک صندلی بنشینند، اما دیگر آن اثر، اثرِ هیئت نیست. هیئت با کلاس تفاوت دارد، در هیئت توسّل دارد، حبّ و بغض دارد، شوق دارد. این روضهای که آخر جلسه خوانده میشود (غیر از سایرِ منافعی که دارد) مانندِ چکش زدن روی جایی است که شما میخواهید نفوذ بدهید.
گنجی به نام «زیارتنامه»
در زیارت این حس خیلی جدّی است، دلِ تنگ، وصالِ امامِ معصوم، حسِ معنوی، این خیلی فرصت است، در اینجا گفتهاند این زیارتنامه را بخوان.
این امر از دو جهت است، یکی اینکه ببین چه میگویی، یاد بگیر که چطور با حضرت صحبت کنی، یکی هم اینکه ما راجع به حضرت چگونه فکر میکنیم.
اولاً که عمومی میشود، قبل از آن عمومی نیست، مثلاً اگر من از شما سؤال کنم که از امام عسکری سلام الله علیه، امام هادی سلام الله علیه، حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه بیست جمله بگویید، شاید خیلیها نتوانند بگویند، ولی خیلی از عبارات زیارتها و صلواتهایی که در زیارت میخوانیم، مانند صلواتِ امام رضا صلوات الله علیه، یا آنقدر خواندهایم حفظ هستیم یا اینکه به گوش ما کاملاً آشناست، مانند عبارات زیارت جامعه کبیره، عبارات زیارت عاشورا.
این یک هنری بوده است که یک هوشمندِ نابغهای که معصوم هم بوده است، زمانی کلاس درس برای شاگردهای محدودی داشتهاند… شاگردان ائمه علیهم السلام به نسبتِ شیعیان، خیلی کم هستند. مانند شاگردان حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به نسبتِ مقلّدان حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اصلاً قابل قیاس نیستند، حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه مقلّدِ میلیونی داشتند ولی شاید هزار نفر شاگرد داشتهاند، حال اگر آنها شاگرد محسوب میشدند، چون همه در یک سطح نبودند.
یکی از راههای عمومی کردنِ معارف «زیارت» است که دو جهت دارد، یکی از آنها این است که چون انسان شوق دارد، معمولاً بچه هیئتی وقتی به زیارت میرود، بیشتر از میزانِ کتابخوانیِ خود، متنِ زیارتنامه میخواند. چون میگوید حداقل یک عرض ادبی کنم و آنطور که امام هادی علیه السلام فرمودهاند صحبت کنم، حال اگر ببیند چه میگوید هم، در این امر «امام شناسی» رخ میدهد، و چون حس و حال و اشک و شوق دارد، و نزدیک ضریح مطهّر است، این موضوع «تثبیت» هم دارد.
لذا اگر کسی زیارت را از این جهت نگاه کند، متوجّه میشود که خیلی آقایی کردهاند.
ما کسانی را میشناسیم که چند نسخهی خطی دارند، به هیچ کسی نمیگویند. اگر کسی ثروت داشته باشد حتّی از نزدیکان خود هم مخفی میکنند. پدرها هرچه سخاوتمند هستند معمولاً حتّی فرزندانشان هم تمام داراییشان را نمیدانند. قدیمترها که حتّی همسر هم نمیدانستند.
اگر کسی گنجی داشته باشد مخفی میکند، مدیریت میکند، اما ائمه علیهم السلام برعکس هستند. مناجاتی که با خدای متعال در حال خصوصی دارند به ما هم میگویند، این از کرامتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، این یکی از مصادیقی است که ائمه علیهم السلام از پدر و مادر مهربانتر هستند.
فرزندانِ خیلی از اولیای خدا نمیدانند پدرشان کیست. ما کسی را میشناختیم که در شهری بود، خانوادهی ایشان به خانوادهی یکی از دوستان ما گفته بود که این رفقای شما از آن شهر به این شهر میروند، اما ایشان خیلی هم آدم خاصّی نیست! وقتی خانوادهی ما این موضوع را گفتند، عرض کردم: بله! چون کتمان میکنند.
خانوادهی ایشان فکر میکردند که ایشان نهایتاً یک آدمِ نماز اول وقت خوانی هستند! نمیدانستند که ایشان حقایقی را دیده است و چشم ایشان به حقایقی باز شده است. چون نمیگویند و میپوشانند. چون اولاً خودشان را به دردسر نمیاندازند، ثانیاً میخواهند بقیه زندگی عادیشان را کنند.
اگر شما بفهمید که با کسی زندگی میکنید که باطن شما را میداند، زندگی خیلی سخت میشود.
این است که جلسه گذشته عرض کردیم که اگر ما خودمان را در محضر ببینیم تطهیر بهمراه دارد، بعد دیگر نوع زندگی آدم عوض میشود.
من از علمای ربّانی کسی را میشناسم که در اتاق تنهایی خودش هم لباس رسمی به تن دارد. فکر میکنند ایشان سالم نیستند، نمیدانند که ایشان در چه حالی است.
نمیخواهم بگویم همه این کار را کنند، واکنش او این است، وقتی خودش را در محضر میبیند، نمیتواند لباس خانگیِ راحت بپوشد.
حال ما به محضر امام معصوم میرویم و زیارتنامه میخوانیم، یا دعا میخوانیم، خیلی از آن گنجهای مخفی را فاش کردهاند.
اگر الآن بگویند این نقشهی گنج است، هر کسی احتمال بدهد آنجا گنجی وجود دارد، میرود و آنجا را زیر و رو میکند.
به ما نقشهی گنج دادهاند، فلان کَلاش و دزد هم این نقشهی گنج را نداده است، امام هادی سلام الله علیه فرمودهاند.
یک ویژگی زیارت رفتن این است که به ما فرمودهاند که چگونه صحبت کن.
انصافاً اگر به ما بگویند یک نفر آمده است که امام زمان ارواحنا فداه را دیده است… اصلاً امام زمان ارواحنا فداه را کنار بگذارید، من اگر بشنوم کسی با مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه رابطهی خصوصی و رفاقت خصوصی و شاگردی خصوصی داشته است، خدا میداند که حاضر هستم هرچه دارم بدهم که از او بشنوم که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه چگونه بودهاند، چه برسد به امام زمان ارواحنا فداه.
اگر کسی گوهرشناس باشد، در همان مسائل علمی بگویند یک نفر شاگرد فلان استاد بوده است، میارزد که از یک شهر به شهر دیگر سفر کنیم که انسان یک جمله بفهمد.
زیارتنامهها راجع به حضرات ائمه علیهم السلام فاش کردهاند. «دعاها» حالات ائمه علیهم السلام را با خدا و «زیارتنامهها» فهمِ ما از ائمه علیهم السلام را فاش کردهاند.
لذا «زیارتنامهها» سهم بزرگی دارند.
من به چند مورد از آنها اشاره میکنم که شما ببینید رونق گرفتنِ زیارت چگونه شیعه را تربیت کرده است.
ما در طول تاریخ مدام زیارتنامه خواندهایم، اگر هم نخواندهایم، چون عدّهای میخواندند و معارف آن بیان شده است، در ذهن ما هست.
مثلاً در زیارت جامعه میگوییم «خَزَنَةً لِعِلْمِهِ»، شما نگهبانانِ علم الهی هستید. یا مثلاً میگوییم که شما بر ما شهید هستید. تفاوت شاهد و شهید چیست؟ اگر کسی یک مرتبه ببیند و بخواهد در دادگاه شهادت بدهد «شاهد» است، اما «شهید» آن کسی است که همه را میبیند، دائمی میبیند، بیانقطاع میبیند، ظاهر را میبیند، باطن را میبیند، نیّت را میبیند، فعل را میبیند، اشراف دارد، شهید «ولیّ» است، یعنی نزدیک است، از رگ گردن نزدیکتر است که شهید است، اینکه «خدا شهید است» یعنی همین، یعنی خدای متعال همهی حال ما را شهود میکند نه فقط ظاهر ما را.
وقتی انسان این معارف را در زیارت میخواند و در این موضوع هم تمرین میکند که امام من را میبیند، «اَشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامی»، این از همان است، بعد با فاصله هم «اَشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامی»؛ اگر شما علمای بزرگ ما را در هزار سال و هزار و چهارصد سال قبل ببینید، میبینید معارفی که به آنها رسیده است متفاوت است. چرا؟ برای اینکه هنوز فرصتِ رایج شدنِ این بساط نبوده است.
عذابی به نام لجبازی
به یکی از علمای بزرگ ما در حدود هزار و چهل سال قبل میگویند: آیا امام ضمایر و باطن بندگان را میبیند؟ میگوید: معلوم نیست، دلیلی بر این موضوع نداریم.
آقایی معاصر بود که از دنیا رفته است، این آقا هم مثل او فکر میکرد و میگفت: یعنی چه؟ اگر بنا بر این باشد که علمی به امام بدهند که بخواهد ضمایر بندگان را ببیند، اگر بخواهند ضمایر هفت میلیارد نفر را پرینت کنند، چند صد میلیارد صفحه میشود؟
این بندهی خدا دیگر در کجفهمی زیادهروی کرده بود، با اینکه مجتهد بود، معلم بعضی از علمای معاصر هم هست، ولی قدری لجباز بود، وقتی انسان لجبازی کند خودش را بیچاره میکند، برای اینکه بخواهد از بعضیها انتقاد کند و اشکال بگیرد، آدم لجباز خودش را بیچاره میکند که با طرف روبرو لج کند، مانند کسی که لج میکند و غذا نمیخورد، مانند کسی که لج میکند و دارو نمیخورد، این شخص درواقع به خودش آسیب میزند، آدمِ لجباز اول خودش را بیچاره میکند.
حال اگر انسان غذا نخورد که طوری نیست، یک وعده غذا نمیخورد و بجای آن وعدهی دیگر را سیر میخورد.
اما اگر عالِم یا هر کسی بخواهد در موضوع علمی لجبازی کند، حق را نمیپذیرد. عملاً این وادیِ کفر است، یعنی پوشاندنِ حق، چون میخواهد حال دیگری را بگیرد زیر بار نمیرود.
هزار سال قبل هم آدم خوبی میگفت که معلوم نیست امام ضمایر بندگان را ببیند.
آن زمان هنوز فرصت زیاد نبود که شیعیان به زیارت بروند و بیایند و زیارتنامه بخوانند.
یکی از برکات انقلاب اسلامی
ما این همه مشکلات داریم، بعضی از آنها را نمیدانیم، یکی از برکات انقلاب، همین جلسهای که آخر شب همینجا برگزار میشود، خودتان را نگاهی کنید، میانگین سنی جلسه را ببینید. میانگین سنّی مهمترین جلساتِ شصت سال قبل حداقل 35 سال بالاتر از شما بود. من این موضوع را هم از سخنران شنیدهام و هم از بانیِ جلسه، میگویند اگر یک جوان به جلسهی ما میآمد ما تا کمر خَم میشدیم.
دهه اول محرّم را نگاه نکنید، بصورت کلّی، سایر مناسبتها اینطور است.
این جلساتی که اتفاق میافتد، انسان را تغییر میدهد، حال اگر محتوا بهتر باشد که خیلی بهتر است، وگرنه دو نسل قبل از ما، بعضی از مراجع میگویند ما تا سی و دو سالگی «زیارت عاشورا» را از نزدیک ندیده بودیم!
تعجّب نکنید، معارف بسیار زیادی در کتب ما هست که شماها ندیدهاید.
چرا شما زیارت عاشورا را دیدهاید؟ چون در هیئت دیدهاید.
آیا شما اولین مرتبه «زیارت عاشورا» را در کتاب خواندهاید؟
آن آقا در سی و دو سالگی، حدود پنج شش سال بوده که مجتهد بوده است، اما زیارت عاشورا را ندیده بوده است. البته میفرمایند از زمانی که زیارت عاشورا را دیدم تا به امروز زیارت عاشورا خواندنِ هر روزهی من ترک نشده است.
وقتی آدم دیر به چیزی برسد قدر میداند.
زهیر دیر به امام حسین علیه السلام رسید، خیلی قدر میدانست، زیباترین جملات نثار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در بین اصحاب برای زهیر است، چون او بوده است که در لجن گیر کرده بوده است و بعد میفهمد که نور منوّری میآید و دست او را میگیرد و بلند میکند.
برای همین شب عاشورا بعد از قمر بنی هاشم علیه السلام این زهیر بود که بلند شد، گفت: بخدا اگر من را بگیرند و بکشند و بسوزانند و دوباره من را زنده کنند و دوباره من را بگیرند و بکشند و بسوزانند، در یک نقل هفتاد مرتبه، در یک نقل هزار مرتبه، من دست از تو برنمیدارم.
شما اولین مرتبه زیارت عاشورا را در هیئت دیدهاید. یا با پدر و مادرتان به حرم امام رضا علیه السلام رفتهاید، وگرنه صلوات امام رضا علیه السلام را از کجا شنیدهاید؟
از بزرگترها بپرسید، سی سال قبل، به نسبت الآن، نود درصد نشنیده بودند.
وقتی جلسات زیاد میشود، برای عموم «ارتقاء فهم» دارد.
این را عرض کردم که از این موضوع تعجّب نکنید که عالمی هزار سال قبل نمیدانسته است که امام زمان ارواحنا فداه بر ضمایر عباد آگاه هستند.
اثر جلسات هیئت و زیارت
تعجّب نکنید، اثر جلسهی هیئت و زیارت این است، آن چیزی که برای شما از واضحات است، چند مرتبه تابحال رو به حرم امام رضا علیه السلام گفتهاید «يا وَلِيَّ اللّهِ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاك»، تا زمانی که تو راضی نشوی خدا از من راضی نمیشود.
از چه چیزی راضی نشود؟ چیزی را که نمیداند؟
جلسه گذشته عرض کردم که اثر معرفتی این زیارتهای از دور، خیلی جدّی است، چون شما از دور داد نمیزنید، همانطور میخوانید که کنار ضریح هستید، نیاز نیست داد بزنید، آن کسی که آنجا را می-شنود اینجا را هم میشنود.
در زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دور داریم که میگوییم: خدایا! وقتی پیامبر زنده بود، در قرآن فرمودی که اگر مردم خطایی کردند و گرفتاری پیدا کردند، «جَاءُوكَ»[5] ای پیامبر! به سمت تو میآیند، «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» استغفار میکنند، پیامبر هم برای اینها دعا میکند، «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا» و خدای متعال اینها را بخاطر دعای پیامبر میبخشد.
بعد میگوییم: خدایا! ما آن روز نبودیم که پیامبر را از نزدیک ببینیم…
یا رسول الله! دست ما به جایی نمیرسد، حالا هم غرق به گناه آمدهام…
این غیر از اینکه شما توبه میکنید، یک اثر معرفتی دارد. یعنی اولاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال شنیدن هستند، غیر از اینکه آن لحظه در حال استغفار هستی، در صفحهی نفس تو هم یک باور حک میشود که میبیند، میشنود، مهربان است، دلسوز است، استغفار میکند.
بعد امام صادق علیه السلام میفرمایند: اینقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اذیت نکنید. آنها گفتند: ما غلط میکنیم! حضرت فرمودند: وقتی شما گناه میکنید پیامبر اذیت میشود.
رابطهی قلبی برقرار میشود، وقتی رابطهی قلبی برقرار میشود و محبّت ایجاد میشود، بعد در روایت میفرماید: اگر بتوانی به زیارت بروی و نروی، جفا کردهای. انگار که مدّتی نرفتهای پدرت را ببینی.
همهی این معارف چون با احساس ما گره خورده است، اتفاقاً عمق پیدا میکند و تثبیت میشود. برای همین ما از ابتدای بچگی تا بحال، انصافاً اگر خودمان را خوب وارسی کنیم، مگر افراد اندکی که یا کارشان و تحصیلاتشان علوم دینی بوده است، یا استثنائیاتی که زیاد اهل کتاب خواندن هستند، اکثراً اگر ما را وارسی کنند، در امور دینی هیچ چیزی از ما درنمیآید بجز آن چیزی که در زیارتها و هیئتها دیدهایم و یاد گرفتهایم. بیش از نود درصد اینطور است.
جایگاه محبّت در دین
ان شاء الله خدای متعال پدر و مادرتان را حفظ کند، اگر کسی پدر و مادرِ ویژهای داشته باشد، او هم خیلی مهم است.
من از یاد نمیبرم که سوره مبارکه واقعه را قبل از مدرسه رفتن حفظ کردم، بخاطر دائم خواندنِ این سوره توسطِ مادرم.
پدر و مادر هم اثر جدّی دارند، چرا؟ چون در ارتباط بین ما و پدر و مادر هم «محبّت» هست، اصلاً کار بدون محبّت پیش نمیرود، «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اَللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا»،[6] ای پیامبر! اگر قرآن را هم بدون محبّت بخوانی فرار میکنند.
آنها هم محبّت نداشتند که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اینها صحبت میکردند، «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا»،[7] میدویدند و میرفتند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستاده بودند و صحبت میکردند، «تَرَكُوكَ قَائِمًا» اما همه رفتند!
این در ذهن ما باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر زجر کشیدهاند.
گاهی معاذالله و نستجیربالله ما در مسیر زیارت اینطور هستیم، به حرم امام رضا علیه السلام میرویم، بعد ناگهان چیزی حواس ما را پرت میکند، که درواقع این کار شبیهِ همان است، یا در مسیر اربعین و زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، گاهی بعضی از جذابیتهای مسیر، حواس ما را پرت میکند.
خیلی از اوقات مسیر را برای ما مهیا میکنند که ما برویم و رشد کنیم و سیر پیدا کنیم اما ما «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا»، میبینیم در موکب نشستهایم و معلوم نیست راجع به کدام لاطائلات حرف میزنیم.
آنها محبّت نداشتند، ولی ما که محبّت داریم نباید فریب بخوریم و حواسمان پرت بشود.
در زیارتها خلوت و تفکّر داشته باشیم
لذا اگر ان شاء الله اربعین مشرّف شدید، برای خودتان برنامه داشته باشید، ساعاتی در روز را خلوت باشید، حتّی چیزی گوش ندهید.
اینکه کسی از صبح تا شب مداحی گوش بدهد خوب نیست، اولاً زیاد گوش کردن برای سلامتی خوب نیست، زیاد دیدن هم برای سلامتی خوب نیست، شما غذایی که خیلی دوست دارید هم 350 پُرس نمیخورید، اولاً شنیدن اندازه دارد، ثانیاً شوق را کم میکند، ثالثاً تکرار میشود، عادی میشود، رابعاً تمرکز را کم میکند، خامساً مهم است، فکر را از بین میبرد. اگر میخواهی یک ربع هم گوش بدهی گوش بده. بیشتر در مجلس شرکت کنید تا اینکه مجازی باشد، در یک جلسه شرکت کنید، همه چیز در یک جلسه هست، مثلاً دو ساعت طول میکشد و ثواب و حالی هم دارد، اما مدام گوش کردن «نامتوازن» است، مهمترین موضوع این است که فکر از بین میرود، اصلاً میرود و میآید اما هنوز فکر نکرده است، مخصوصاً مداحیهایی که شاید شنیدن آن ثواب هم داشته باشد ولی شما را از چیزهای دیگری میاندازد، کأنّه من باید از صبح تا شب در ماشین چیزی بشنوم.
مغز باید قدری فرصت پیدا کند که فکر کند، امتحان کنید، ان شاء الله اگر اربعین مشرّف شدید، با یک ساعت در روز، اگر نشد نیم ساعت در روز، اگر نشد یک ربع در روز، یک ربع از خوردنیها فاصله بگیرید، یک ربع با کسی صحبت نکنید، اگر انسان یک ربع در این مسیر راه برود و فکر کند، زمانی که همهی عالمِ اسلام میگفت «دیگر یزید آمده است و دیگر نمیشود کاری کرد»، همهی آخوندها بیعت کرده بودند، همان شبی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از مدینه بیرون آمدند، فردا صبح ابن عباس رفت و بیعت کرد. تشخیصشان این بود که کار تمام است.
یک نفر برای بیدار کردنِ امّت…
بعضیها میگویند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای حکومت قیام کرد، بعضیها میگویند برای بیدار کردن و تعظیم شعار قیام کردند، بعضیها میگویند حضرت فرار کردند، کاری به این موضوع ندارم که نظر من چیست، آن چیزی که مسلّم است این است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیعت نکردهاند، هیچ کسی در این موضوع شک ندارد، در حالی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میتوانستند تقیّه کنند و بیعت کنند، جان و حرمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و زن و بچه ایشان در خطر است، جای تقیّه است… اما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک انحرافی دیدند که در اینجا تقیّه را جایز ندیدند و بیعت نکردند.
قرار بود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حدوداً به کوفه یا نجف بیایند، نیامدند، ولی اسرا این مسیرِ کربلا به کوفه یا نجف را آمدهاند، اگر شده است انسان یک ربع هم در این مسیر به این موضوع فکر کند که یک نفر برای نجاتِ امّت، با اینکه همه میگفتند این کار غلط است…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای حفظ جان خود و ناموس خود از بیدار کردنِ مردم کوتاه نیامدند.
واقعاً مسیرِ نجف به کربلا، شأن شما أجل است، حیف است که برای پذیرایی جذاب باشد، «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ» خون قلب خود را داد «حَتَّى يَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ اَلْجَهَالَةِ» برای اینکه بندگان تو را از جهالت نجات بدهد.
نه فقط بندگان عصر خودشان را، هنوز خیمهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برپاست.
خیلی از امور دینی میآید و میرود، من و شما خواب هستیم و خبر نداریم، از بین ما و شما چند نفر چلّهی موسوی درک کردید؟ چه کسانی از اول ذی القعده تا دهم ذی الحجّه برنامهی خاص داشتند؟ در این عالم خبرهای زیادی از معنویات هست، امثالِ من گیج هستند، محرّم که کار ما نیست، او به کوچههای ما میآید و خیمهی خود را برپا میکند و سر و صدا میکند، آیا اینطور نیست؟ وگرنه من چلّهی موسوی کجا بودم؟ چلّهی موسوی اولیای خدا را زیر و رو کرده است، من چه میفهمم؟ من فقط میدانم امروز روز عید قربان است، ولی عید قربان چیست؟ واقعاً عید قربان برای کسی که در آن چلّه نبوده است چه تعریفی دارد؟ عید قربان برای گیجهایی مانند من معنای آبگوشت را دارد. اما برای عدّهی عرفه و عید قربان، پایانِ چهل روز تلاش برای رسیدن به حقایقی است. من کجا هستم؟ من گیج هستم!
هنرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
ولی همان فرد گیج را میبینید که از چند روز مانده به محرّم دلتنگ است، تنها جایی که حتّی حواس گیجها هم جمع میشود اینجاست، تنها جایی که گنهکاران هم وقتی به آن میرسند…
این کارِ ما نیست، این دعای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و خیمههایی که به کوچههای ما میآورند…
من تقریباً همه جای تهران منبر میروم، جایی از صدای او خالی نیست، کشتیِ نجات به نزدیک آدمها میآید، بجای اینکه بقیه فریاد بزنند، او میآید و خود را عرضه میکند. از آن اول هم همینطور بود، خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از مدینه به مکه رفتند، بعد برای بصریانی هم که کاری به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نداشتند نامه نوشتند، در مسیر همه را دعوت کردند، از زهیر و حرّ گرفته تا عبیدالله حرّ جُعفی و عمر سعد ملعون.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کسانی را دعوت کردهاند که… والله العظیم اگر عمر سعد هم آمده بود مانند حرّ امروز اینطور بود که ما امروز به او میگفتیم: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي»، هنرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زیر و رو کردن است.
ان شاء الله خدای متعال شهدایی را که با «یا حسین، یا حسین» رفتند و خون دادند…
یک ربع هم از این مسیرِ پیادهروی در روز، انسان با هیچ کسی حرف نزند و به این موضوع فکر کند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی زحمت ما را کشیدهاند…
روضه و توسّل
دختران خود را با پای برهنه، در این بیابانها با دلِ شکسته، با جگرِ پاره…
میگوید به این سرِ مطهّر جسارت میکردند، دختران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سر خود را پشت مرکبها میگرفتند، نمیتوانستند ببینند…
این مسیری که از شما پذیرایی میکنند… حیف است انسان در این مسیر به این موضوع فکر نکند که امام صادق علیه السلام فرمودهاند: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ» خون قلب خود را داد «حَتَّى يَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ اَلْجَهَالَةِ» برای اینکه دستِ ما را بگیرد هزینهی سنگین داد… «وَ حَيْرَةِ اَلضَّلاَلَةِ» که از حیرتِ گمراهی نجات بدهد، «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ اَلدُّنْيَا» دنیا آنهایی را که مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفته بودند فریب داده بود، «وَ بَاعَ حَظَّهُ مِنَ اَلْآخِرَةِ بِالْأَدْنَى» مفت فروختند… به آن راهب به چند سکه فروختند، با چند درهم سر را برای چند ساعت فروختند… پناه بر خدا از اینکه من مسیر زیارت را فراموش کنم و من هم مانند کسانی باشم که ذهنم به دنبال چیزهای دیگر است، خوراکی و درهم و کذا…
عرض کردم که نگفتم شما میل نکنید، ان شاء الله وقتی مشرّف شدید، هر جایی که موکب زدند، آنجا خانهی حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها است، بانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، اما اگر ما به یک جلسهی ختمی برویم که تسلیت عرض کنیم، نمیرویم که ببینیم چه چای و میوهای دارد، شیطان به دنبال این است که ما فراموش کنیم و حواس ما پرت بشود…
ان شاء الله خدای متعال روزی شما کند و به برکت نفس شما به من هم روزی کند که دقایقی در روز بگوییم آقا جان! اجر کسانی را که به زیارت اربعین مشرّف میشوند را چند دقیقه خلوتِ با امام زمان ارواحنا فداه قرار بده. در آن مسیر دقایقی به حضرت فکر کنید و بروید که ان شاء الله اجر شما این باشد که هر روز بتوانید چند دقیقه با امام زمان ارواحنا فداه صحبت کنید، هیچ مکانی لازم ندارد، شما هر لحظهای که به گوشهای بروید، آن بابای مظلومِ کریم منتظر است که شما با او حرف بزنید که دست شما را بگیرد…
دیدهاید که وقتی یک بچهی کوچک غذا میخورد، پدر و مادر چه لذتی میبرند، والله شوقِ امام زمان ارواحنا فداه برای حرف زدنِ با ما از ما به او بیشتر است، ولی ما محروم هستیم…
اگر از جانب ما شوق و اضطرار باشد، او با سر میآید…
امشب که توسّلمان به این بی بیِ دو عالم است، او به ما نشان داد که انتظار یعنی چه، اگر راست بگوییم خودِ مولا میآیند…
من واقعاً از این موضوع متعجّب هستم که چطور این بی بیِ دو عالم در این مسیر زنده ماندند، چطور از غارتِ خیمهها جانِ سالم به در برد… فرار کرد و به بیابانها رفت… خود را نگه داشتند که چراغ هدایتی باشد، علامتِ مظلومیتی باشند…
در بین سرداران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هیچکدام مانند او نتوانستند کاخ دشمن را فتح کنند، او با مظلومیتِ خود شهر دشمن را فتح کرد…
آمدند، چه کشیدند… امام باقر صلوات الله علیه میفرمایند وقتی پدرم را برای غسلِ قبل از دفن میشستم… امام باقر علیه السلام شروع کردند به گریه کردن… به چند دلیل، من یکی از آنها را عرض میکنم… پرسیدند: آقا جان! چه شده است؟ فرمودند: آثار زنجیرها هنوز به گردن و پای پدرم هست… با اینکه سی و چهار سال گذشته بود!
آن زنجیری که به گردن یک مرد مانند حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بستند، به دست و گردنِ این خانم هم بستند، اینها را کشیدند، تمسخر کردند، جسارت کردند، این سربازِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را نگه داشت…
به داخل کاخ رفتند، روی پنجهی پا ایستاده بود و بیادبیها را دید، چوب دستی را دید، جسارت را دید، کافی است…
وقتی شب به خرابه رفتند…
ان شاء الله خدای متعال نیاورد که ببینید، اگر به یک بانوی عفیفه جسارت بشود به گوشهای میرود و دیگر حرف نمیزند… به گوشهای رفت ولی مانندِ مارگزیده به خود میپیچید، به غیرت ایشان برخورده بود، آن همه جسارت به سرِ مطهّر… نتوانست تحمّل کند، به گوشهای رفت و صورت خود را کفِ خاکِ خرابه گذاشت، نمیدانم خوابید یا نخوابید، ولی دیگر مانند مارگزیده به خود میپیچید، دیگر طاقت ایشان تمام شد، سر خود را بلند کرد و فرمود: من پدرم را میخواهم…
آرام نشد، برای اینکه نباید آرام میشد…
کسی چه فکر میکرد که این بی بیِ دو عالم هزار و چهارصد سال بعد، عدهای جوان از همسایههای ما را تا کجا برده است…
بی بی جان! به ما هم نگاهی کنید… ما را هم مضطرّ اماممان کن…
ایشان شروع کرد به گریه کردن… وقتی اضطرار به حدّ اعلی برسد، امام خود را میرساند، اگر نتواند با سر میآید…
وقتی تشت را مقابل حضرت رقیّه سلام الله علیها گذاشتند، وقتی روبند را کنار زدند، کاری با آن سر کرده بودند که اصلاً قابل تشخیص نبود… این بانو عقب عقب رفت…
اما شما حدیث کساء میخوانید، دیدهاید که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کردند: «إنّي أشُمُّ عِندَك رَائِحَةً طَيّبَة» بوی عطرِ جدّم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را استشمام میکنم… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که ندیده بودند…
در مورد حضرت رقیّه سلام الله علیها هم اوضاع اینطور بود که فضا تاریک بود، وضع سر را هم طوری بهم زده بودند که ایشان نتوانستند بشناسند، عقب عقب رفتند، اما «إنّي أشُمُّ عِندَك رَائِحَةً طَيّبَة» عطرِ پدر را حس کرد، جلو آمد، دست به این صورت مبارک کشید، «مَنِ الَّذِی أیتَمَنِی عَلَی صِغَرِ سِنِّی؟»…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 59 (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ)
[5] سوره مبارکه نساء، آیه 64 (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا)
[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 159 (فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِي اَلْأَمْرِ)
[7] سوره مبارکه جمعه، آیه 11 (وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ)