«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحتِ مقدّس و مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
گوشهای از یک بحث دامنهدار را با یکدیگر گفتگو میکنیم.
دو حزب در دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مقابل یکدیگر قرار گرفتند، یک حزب بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاکم شد و حزب دیگر هم منزوی شد. به مرور حداقل دو دین اسلام ساخته شد و حاکم در حال حذف محکوم بود.
اینکه چطور اینطور شد را در جلساتی بصورت مفصل بحث کردهایم، خود این بحث را میشود مستقلاً فهم کرد، ولی طبعاً اگر ادامهی آن مبحث دیده بشود دقیقتر و عمیقتر است.
تا اینکه به مرور دو اسلام با دو تفکّرِ کاملاً جدا از هم در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. اگر حواس کسی پرت بود و «عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[4] حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا «سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّین»[5] حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را افراطی یا تندروی یا غلوّ میدید، روز عاشورا میدید اتفاقی که افتاده است این است که واقعاً دو اسلام است. آن همه وقاحت و وحشیگری و…
انتهای جنایتی که میخواستند معاذالله به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت بدهند چه بود؟ نهایت این بود که بگویند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه معاذالله مانند جملیها هستند و در برابرِ امامِ به حق ایستاده است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل چکار کردند؟ دو رفتاری که نسبت به یکدیگر بیربط هستند، دو اسلامی که قابل جمع با یکدیگر نیستند مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
همهی تلاش این جریان هم این بود که ما روی عاشورا متمرکز باشیم.
عاشورا از این جهت که این رفتار با یک معصوم صورت گرفته است «اعظم مصائب» است، اما عاشورا یک تکرارِ مکررات است. بارها قبل و بعد از عاشورا آن شیوهی وحشیگری و آن مدلِ زیست و آن مدلِ تفکّر رخ داده است، کربلا آن مدل با یک معصوم رخ داده است، از این جهت اعظم است، نه از این جهت که خیال کنیم که مثلاً رفتارها در روز عاشورا ناگهان خشونت رقم زد و خشم و عصبانیت صحنه باعث رخ دادن این اتفاقات شده است. نخیر، اینطور نبوده است.
بعد یک کار غلطی کردیم که مجبور بودیم، آن هم این بود که بگوییم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور عمل کرد و معاویه هم آنطور. نخواستیم قیاس کنیم، ولی بالاخره دو اسلام الآن دو رئیس دارد. باید معلوم بشود که اینها چطور فکر میکنند.
بعد عرض کردیم که وحشیترین آدمهایی که رئیس غارات و قتل عام و امثال اینها بودند، مانند «بُسر» و «ضحاک»، آخوندهای محدّث شدند. همینها «اهل عدالت» شدند، همینها «علما» شدند، همینها «محل اعتناء» شدند.
روز گذشته از «ألبانی» خواندیم که دیگر جزئیات آن را تکرار نمیکنم که چرا ما بر سر قبر کسی نمیرویم؟ مثلاً بر سر قبر مبارک پیغمبر؟ چون ضحاک بن قیس گفته است. یعنی به ضحاک استناد کرده است، به ضحاکی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از هر نماز او را نفرین میکردند، یا در قنوت نماز خود او را نفرین میکردند. این ملعون جزو رؤسای غارات بوده است.
یعنی همان جانی به یک معلّم تبدیل شد! برای معاویه حدیث درست میکرد که مضمون آن این بود که اصلاً حکومت برای ما قریش (منظور او بنی امیه بود) است. همین ضحاک راوی شد، بعد استاد عقیده شد. امروز هم انکار نمیشود، و درجهی روایات ضحاک بن قیس «صحیح علی شرط مسلم» است! یعنی بِرَند است!
جریان نفوذ را جدّی بگیریم
ما هرچه ضربه میخوریم از خائنین داخلی است. خائنانی در میان شیعیان هستند که به مکتب خیانت میکنند و ان شاء الله خدای متعال آنها را با دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین محشور کند. به همین جهت من بیشتر سکوت میکنم، چون مسیر را منحرف نکنند، وگرنه حرف زیاد بود. این مطلب را به شما عرض کنم که گوشههایی از قدرت به دستِ خائنین است.
نفوذ که فقط در خانهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، نفوذ همه جا هست، هر جایی که مهم است نفوذ هست، هر کجا که قدرت و پول باشد نفوذ هست، دیگر ما کسی را که با درایتتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نداریم، البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید به ظاهر عمل میکردند، نفوذ هست، نفاق هست، اینها که روشن است.
الآن هم به وفور هست، داغ هم هست.
یک جریانی «آخوندهای محدّث» شدند، سربازان اصلی معاویه «محدثان ثقهی مورد اعتماد» شدند، سربازان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین هم معاذالله «کذاب» شدند.
ما بارها در این جلسات عرض کردهایم که اصلاً بحث ما با عموم مردم، عوام و بیخبران نیست، آنها بیشترین مظلومانی هستند که تلفاتِ این وقایع هستند، نمیدانند چه کسی چه بلایی بر سرشان آورده است. اگر نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیاید گریه میکنند. ما با عموم مردم کاری نداریم، امید نجاتشان هم هست. ما با آن کسانی کار داریم که حقیقت را میدانند و برای جنایت معاویه، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مقصّر میکنند، ناصبی هستند و صدای علمای اهل سنّت را هم درآوردهاند ولی قدرت بدست دارند.
یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معاذالله «کذاب» خطاب کردند، یاران معاویه که قاتلین و وحشیها و چنگیزهای مغول بودند هم «آیت الله» خطاب کردند.
فقط یک نمونه عرض میکنم تا شما ببینید، این اصلاً باورنکردنی است.
وقتی منکر واضحات میشوند!
این یک مسئله بود، برای اینکه معاویه سفید شود، نباید در لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آدمهای سابقهدار باشند، یعنی اگر بگویند هر چه بدری و احدی و خیبری و انصاری و مهاجر هستند در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند… گرچه یک تذکّر هست که ابن ابی الحدید گفته است، اگر من حرف او را بگویم بهتر از این است که یک شیعه بگوید.
در سپاه معاویه که خبری نبود، عمّار وسط میدان ایستاد و نگاهی کرد و گفت: به به! در جنگ احد هم همینها روبروی هم بودند. ما همینها بودیم و آنها هم همینها بودند! نام آن جنگ احد بود، حال نام این جنگ صفّین شده است! همین آدمها مقابل ما ایستاده بودند و همین آدمها هم کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند. این طرف پرچم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود که هنوز هم هست، آن طرف هم هنوز پرچم ابوسفیان هست. این همان است!
این بد بود و اعتبار دشمن را خراب میکرد. لازم بود این موضوع تخطئه بشود که در سپاه علی بن ابیطالب انصاری و بدری هست.
لذا فقط یک نمونه برای شما عرض میکنم تا ببینید.
این کتابی که برای شما آوردهام هنوز یک سال نیست که برای مرتبه اول در دنیا چاپ شده است. در میان محدّثان یک شخصیتی داریم که نام او «ابن جوزی» است، اگر زمانی فرصت داشتیم میشد دو ساعت راجع به او حرف زد. او شخصیتی بسیار ناصبی است. اگر فرصت بود و میشد راحت بحث علمی کرد که چه خائنِ کذّابی است و کارویژهی او «دروغ اعلام کردنِ احادیث فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» است. اگر کسی این آدم را بشناسد که چه کذّابی است، اگر بگوید ماست سفید است دیگر کسی باور نمیکند.
بعضی اوقات میگویند مثلاً قرینه برای اتهام جرم فلانی چیست؟ میگویند دو سند هست، یا اینکه بگویند دویست و پنجاه و دو هزار سند. این شخص اینطور است. حتّی از بزرگانِ علمایی که به ناصبیگری شهرت دارند میگویند اگر کسی دین دارد به ابن جوزی توجّه نکند!
وقتی به یکی از یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به نام «حبَّة بن جُوَیْن عُرَنی» میگوید: «حبّة بن جوین العُرَنی یروی عن علی» از علی بن ابیطالب حدیث نقل میکند «و یکذب فیما یروی» و دروغ میگوید.
چکار کرده است که دروغ میگوید؟ میگوید چون گفته است «أن علیا کان معه بصفّین فمانون بدریا» چون گفته است که هشتاد نفر از اهل بدر در صفّین بودهاند در حالی که فقط «خزیمه ذوالشهادتین» در صفین بوده است!
نویسندهی کتاب که میخواهد نقد کنم «علاءالدین مُغُلطای» نام دارد، میگوید: خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدری بوده است!
اگر تو میخواهی کسی را بزنی حداقل دلیل بهتری بتراش که معلوم نشود میخواهی کجا را بزنی! همهی میدانستند که عمّار شهیدِ صفین است، سهل بن حنیف، مالک بن تیهان است، این همه آدم! اگر لیست کنیم حداقل شصت نام داریم.
چرا میزند؟ چون این خیلی بد است که بگویند اهل بدر در سپاه علی بن ابیطالب بودم.
عرض کردم که پسردایی معاویه به سپاه معاویه نرفت، معاویه او را اسیر کرد و بعد او را کشت. گفت: بیانصاف! تو پسردایی من هستی و طرفدار علی؟ گفت: هرچه مهاجر و انصار و اهل تهجّد است در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، هرچه حرامزادهی منافق است در سپاه توست!
یعنی خط روشن بود.
در طول تاریخ این یک خط بوده است، بعد هم میگویند ما علی را دوست داریم! شما یک نفر از اینها را پیدا کن که بگوید من علی را دوست ندارم. منافق اینقدر میفهمد که نباید هفتهی اول لو برود.
ابن ابی الحدید این موضوع را نقل کرده است و بعد خودش پاسخی داده است که نشان میدهد اگر کسی به دنبال حق باشد، در هر مذهبی که باشد حق را پیدا میکند.
میگوید: «ابوحیان توحیدی» خیلی اصرار داشت که در صفین فقط «خزیمه ذوالشهادتین» در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است…
الآن شما میدانید که چرا بر چنین باطلی اصرار داشت، چون اگر تعداد اهل بدر در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد بشود، حق و باطل خیلی روشن میشود، پس بهتر است انکار بشود.
بهتر است بدانید خیلی از این آدمهایی که در ایام ما خزعبل میگویند از سفارتخانهها پروژه میگیرند، بیا و به هیئت امام حسین علیه السلام بزن، به اعتقاد مردم بزن، به شهید سلیمانی بزن، اینها یقیناً پروژه است، پول این کار را میگیرد. اول یک چرندی میگوید، بعد هم برای اینکه محاکمه نشود یک چرند دیگری روی آن میگوید، اینها پروژه است، بیش از نود و نه درصد اینها پروژه است، کسی که شبانه روز رسانه بر علیه اسلام و انقلاب دارد، بویژه بر علیه امام حسین سلام الله علیه… میبینید وقتی به ایام محرم نزدیک میشویم، تمام کسانی که ضدّ انقلاب هستند ضدّ امام حسین علیه السلام میشوند! چون میدانند اگر امام حسین علیه السلام را بزنند هیچ چیزی نمیماند، انقلاب که هیچ! همه به سراغ این حرفها میروند که به فقرا کمک کنید، چقدر به زیارت میروید و… یک سری حرف تکراری میزنند که شما قبلاً به آنها پاسخ دادهاید.
زمانی من به بقیع رفتم، یک نفر در حال حرف زدن بود، من نمیدانستم که این شخص ضبط صوت است، فکر میکردم او آدم است. او مدام میگفت اینجا شرک است و آنجا فلان است، من هم میگفتم در فلان کتاب این است و در فلان کتاب آن است، بعد دیدم او همان حرفهای خودش را تکرار میکند، درواقع او یک ضبط صوتی به شکل انسان بود و قرار نبود گوش بدهد، هنگامی هم که دید من زیاد گیر دادم، شرطهها من را بردند! آنجا که مباحثه نیست که بگویی حرف میزنند و تو هم جواب بده، او پول گرفته است که این حرفها را تکرار کند، مثلاً پانزده جمله را میگفت، وقتی تمام میشد هم از ابتدا شروع میکرد.
پاسخ را باید به کسی داد که اهل پاسخ است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به معاویه فرمودند: من جواب تو را نمیدهم، من به مردم میگویم که بفهمند، تو لایق نیستی که جواب تو را بدهند.
بعضیها اصلاً لایق واکنش نیستند، برای آنها باید این کیفرخواست را تنظیم کرد که کدام سفارتخانهای پول داده است که چنین حرفی بزنند.
کلاً اگر کسی منکر واضحات شد، یک درصد احتمال دارد که دیوانه باشد، اما نود و نه درصد پول گرفته است که اینطور بگوید.
اگر فرصت داشتم توضیح میدادم که هر کجایی که در تاریخ خیانت رخ داده است، نفهمی عمدی وجود دارد. کلاً آدمی که نفع دارد، نفهمی عمدی پیدا میکند. کلاً نفهمی عمدی علامتِ منفعت است، نه اینکه وقتی عمدی نمیفهمد به او توضیح بدهی. لذا به کسی که نفهمی عمدی دارد نباید پاسخ علمی داد، باید او را به دادگاه ببرند و بگویند چرا این حرف خزعبل را گفتهای؟ دفاع کن. مثلاً تشویش اذهان عمومی کرده است، توهین کرده است یا… باید توضیح بدهد که چرا این حرف بیخود را زده است، تو که میتوانستی سه خط توضیح بدهی که همه بفهمند، از ابتدا مانند آدم حرف میزدی! چرا چنین خزعبلی گفتی و چند روز هم صبر کردی؟ بصورت قطعی نمیگویم ولی به احتمال خیلی زیاد پروژه است. هر سال هم در قالب افراد مختلف تکرار میشود.
اینجا هم همین است، وقتی شما میبینید که ناگهان همه به این موضوع میافتند که هیچ اهل بدری در سپاه علی بن ابیطالب نیست، برای این است که مرضی وجود دارد، چون نباید اهل بدر در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، چون اگر اهل بدر در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد که حقانیّتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روشن میشود، بعد چه کسی آن همه آدم که در این میان کشته شدهاند را کشته است؟ چه کسی قاتل و جانی و وحشی است؟ معلوم میشود. برای همین دیگر نمیتوانند او را عَلَم کنند، چون نمیتوانند او را عَلَم کنند انکار میکنند.
حال نگاه کنید؛ ابن ابی الحدید دیده است که «ابوحیان توحیدی» محکم ایستاده است که کسی بجز «خزیمه ذوالشهادتین» در سپاه علی نیست. میگوید اگر همینطور سطحی هم نگاه کنید اهل بدر زیادی در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند!
بعد میگوید: اینها خودشان میدانستند «لعلموا أنّه لو کان وحده» که اگر علی تنها بود «و حاربه الناس کلهم أجمعون» و تمام بشر مقابل او قرار گرفته بودند، «لکان علی الحق و کانوا علی الباطل»، علی به اهل بدر نیاز نداشت، وگرنه اینها علامتی برای کسانی است که سطحی هستند، وگرنه اگر یک طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که به اهل بدر نیاز نداشتند، این اهل بدر بودند که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیاز داشتند، که در قیامت بگویند در بین سیصد و چند نفر اهل بدر، چند نفر اهل صفّین هم هست، بگویند «بدریٌ صفّینی». همهی اهل بدر توفیق نداشتند که در صفّین شرکت کنند، یا از دنیا رفته بودند و یا شهید شده بودند و یا نیامدند، هشتاد نفر آمدند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که به حضور اهل بدر نیاز نداشتند، که تو مدام تلاش میکنی که کتمان کنی. حق روشن بود. اما اهل بدر در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، چرا تو دروغ میگویی؟
یک ویژگی که در مباحثات مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با دیگران هست، دروغ گفتنِ آنهاست.
اگر تو از یک دینی دفاع میکنی، چرا دروغ میگویی؟ حرف خودت را بزن. ممکن است دو نفر دو نظر داشته باشند. گاهی اوقات ممکن است دو پزشک راجع به عمل کردنِ یک نفر دو نظر داشته باشند، نیازی به دروغ گفتن نیست.
چه کسی به دروغ نیاز دارد؟ یا کسی که میخواهد مشتری جمع کند، یا میخواهد به پول و جایگاهی برسد.
حال یک قدم جلو برویم.
وقتی که خونریزها «محدّث» شدند!
این طرف ضحاکها و خونریزها را «محدّث» کردند. یک مثال بزنم تا شما تعجّب کنید.
ضحاک محدّث شد، «عَمْرو بن حُرَیث» که یک جانی و وحشی شبیه به ضحاک بود، قاتل میثم تمار بود، رئیس شرطههای کوفه بود… وحشیها آخوند شدند!
اگر آدمهای سفید را آخوند میکردند خیلی راحتتر بود، نمیدانم چرا این کار را کردند. شاید این وحشیها خیلی به اینها وفادار بودند، که محدّثها همان وحشیهای لشگر بودند!
یکی از آنها «عَمْرو بن حُرَیث» است.
«عَمْرو بن حُرَیث» میگوید: «رأیت علیا یضرب الناس بالدره» در کوفه دیدم علی همه را میزند، خانه به خانه این کار را میکرد…
توجّه کنید چه تصویری میسازد، راوی کیست؟ «عَمْرو بن حُرَیث»! کسی مانند «ضحاک» و «بُسر»، یعنی جزو غارتگرها و وحشیها بود.
«عَمْرو بن حُرَیث» میگوید: وقتی نوبت خانهی من شد گفتم: برای چه میخواهی بزنی؟ گفت: تا دیروز حاکمان ظلم میکردند، حالا مردم به من ظلم میکنند. آیا فکر میکنند من نمیتوانم؟…
اگر کسی این تصویرِ خزعبل را باور کند، چه تصویری از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ارائه میکند؟
اسم این کتاب «کتاب الزّهد» است! این روایت چه ربطی به زهد داشت؟ در زدن زهد داشت یا مردم در کتک خوردن زهد داشتند؟ چرا نام کتاب را «زهد» گذاشتهای؟ «کتاب الزّهد» چه کتابی است؟ کتابی است که اینها این وحشیها را آوردهاند که تبرئه کنند و او را آخوند جلوه بدهند که حدیث بگوید، لازم است که این شخصیت را با عبادت و زهد و… معرّفی کنند. در این میان که میخواهند آن وحشیها را زاهد و عابد معرّفی کنند، از این طرف هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تخریب میکنند.
در این کتب زاهدها را چه کسانی معرّفی کردهاند؟ عبدالله بن عمر، کسی که عملاً تئوریزه کنندهی قتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است! گفتند عبدالله بن عمر آنقدر از خوف خدا گریه کرد که چشمهای او نابینا یا کمبینا شد! عبدالله بن زبیر، گفتند او سه روز سه روز روزه میگرفت و از هوش میرفت!
یعنی باید کم کم اینها را بسازند.
نکتهی مهم این است که مردم در این بازیهایی که معاویه ملعون راه انداخته است، اگر فرزندشان مریض بشود دیگر اینجا میگویند برویم و ببینیم دعای چه کسی دعا است؟ یعنی مردم باید عدهای را باور کنند. یک کار جدّی کردند که مردم معنویّت عدّهای را باور کنند، مردم هم باور کردند.
بعنوان مثال یک منبری به نام «وَهْب بن مُنَبِّه» داشتند، که این از جاعلانِ حدیث است، او بسیاری از خزعبلات یهودیان را وارد روایات ما کرده است، ولی آنقدر او را تجلیل و تکریم کردهاند که وقتی مُرد، مردم آنقدر برای تشییع او شرکت کردند که بچههایشان شفاء بگیرند و رزقشان زیاد بشود و بخت دخترها باز بشود و وضع پسرها خوب بشود، که شرطهها مردم را با شلاق میزدند.
یعنی باید معنویت درست بشود که وقتی مردم گیر کردند به درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نروند. درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را با بگیر و ببند و خشونت بستهاند، کسی پشت سر امام سجّاد علیه السلام نماز خواند، او را کشتند!
اما جامعه از این طرف به یک معنویت نیاز دارد، معنویت را به دست «وَهْب بن مُنَبِّه» و «ضحاک بن قیس» و «عَمْرو بن حُرَیث» سپردند!
کار به جایی رسید که «هند جگرخوار» نماد عفّت شد! «معاویه» هم نماد «سیّد امّت بودن» شد! تنها حدیثی که از «هند جگرخوار» رسیده است، در تعجّب شدید است که زنی غیرِکنیز دچارِ فحشاء شود! یعنی «هند جگرخوار» نماد پاکدامنی است! «هند جگرخوار» که در عدم پاکدامنی مشهور بود!
زمانی جای جلاد و شهید را عوض میکردند که اصلاً به ذهن کسی نمیرسید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: پوست گوسفند را کَندند و برعکس بر تن او کردند.
همه چیز برعکس شد، نماد صبر و شکیبایی و سیادت «معاویه» شد و نماد عفّت هم «هند جگرخوار»!
کربلا؛ تکرار مکررات
اگر یک نفر باور کرده باشد که «کربلا تکرار مکررات است، سوء استفاده از مقدّسات است، یک مرتبه با گوساله سامری، یک مرتبه با شتر جملی، یک مرتبه با قرآنهای صفّینی، یک مرتبه هم با تکبیرهای عاشورایی، قبل و بعد از آن هم یک منهج است، این وحشیگری یک فکر است، و آن طرف مقابل هم علی رغم اینکه این روشها را میداند خیانت نمیکند» من کار خودم را کردهام.
دیدید که آن مسیحی میگفت که علی [سلام الله علیه] میداند اگر اینها را ببخشد، اگر سر برگرداند، او را از پشت میزنند، ولی بخشید. یعنی میبخشد، با اینکه خیانت اینها را میداند. اهل خشونتِ بی حد و حصر نیست. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند هر کسی که توبه کرد بپذیرید. ما در کربلا دیدیم که حرّ را پذیرفتند، قبل از آن هم همین بود، بعد از آن هم همین است. اصلاً دستورالعمل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که هر کسی که توبه کرد بپذیرید. حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کمالِ این موضوع هستند.
این یک روند مستمر است و آن هم یک روند مستمر است.
به جنگ جمل اینگونه نگاه کنیم
حال این نمونه را ببینید. موضوع جمل اینگونه است که آمدند و اجازه گرفتند که به مکه بروند و بیایند. وقتی رفتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که اینها میخواهند خیانت کنند.
ابن عباس گفت: چرا اینها را دستگیر نکردید؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علم امامت دارند، فرمودند: الآن سندی بر خیانت اینها نیست، نباید کسی را بیسند گرفت.
یعنی من برای اینکه امام هستم میدانم ولی او هنوز چیزی را بروز نداده است، اگر اینطور باشد که باید زندانها را پُر کنیم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینجا به ما یاد میدهند که تا زمانی که کسی در محکمهی عدلی محکوم نشده است به او بهتان و تهمت نزنیم، در فضای مجازی یکدیگر را تخریب نکنیم. تا زمانی که دادگاه عادلی که اشتباه نکرده است حکم نداده است، بیخود به کسی چیزی نگوییم.
اینها از مکه به سمت بصره رفتند، حاکم بصره اینها را تحویل گرفت. بالاخره یک نفر از آنها همسر پیامبر بود و یک نفر هم طلحه بود و دیگری هم زبیر بود. حاکم بصره هم گفت: شیوهی ما شیوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، تا زمانی که با ما نجنگید، ما با شما جنگ نداریم. آنها هم گفتند که ما جنگ نداریم.
به شهر آمدند و ناغافل شورش کردند و هفتصد نفر را به دستور عایشه «صبراً» کشتند، یعنی گفت طوری بکشید که بقیه جرأت نکنند با شما بجنگند.
میبینید چقدر به کربلا شبیه است؟ چون یک منطق است.
بعد به بیت المال حمله کردند، چهل نفر از اولیای خدا که جزو یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند را تکه پاره کردند.
وقتی وارد بیت المال شدند دیدند خیلی پول است، ما نمیتوانیم اینقدر مصرف کنیم…
واقعاً بعضیها طوری دزدی میکنند که آدم فکر میکند که باید کارگروهی بگذارند تا ببینند باید این را چطور مصرف کنند، ان شاء الله خدای متعال هر کسی که از بیت المال مسلمین میدزدد را با متوکل و قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور کند. هر کسی هم که در مجازات اینها شُل است و تساهل دارد شریک جرم اینها قرار بدهد. هر کسی که مردم را ناامید میکند او را از دنیا و آخرت خودش ناامید کند.
اینها به بیت المال رفتند و دیدند خیلی زیاد است، سه نفر بودند، همینطور سهمیهای برداشتند، بعد دیدند باز هم نمیتوانند اینقدر خرج کنند، بعد خواستند بیرون بیایند، گفتند مخزن را چکار کنیم؟ کلید را به چه کسی بدهیم؟ طلحه و زبیر و عایشه یکدیگر را نگاه کردند…
سلام الله علی امیرالمؤمنین، که میگفتند اگر شب چیزی میرسید به خانه نمیرفت و همان موقع تقسیم میکرد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میتوانستند به مسجد بروند که نماز بخوانند، اما وقتی آنجا خالی میشد جارو میزد و همانجا نماز میخواند. یعنی این مکانی که من حق مردم را پرداخت کردم محل عبادت است. آن یک شیوه است و این هم یک شیوه.
این سه نفر دامان خودشان را پُر از پول کرده بودند که بروند و به دوستانشان بدهند که با اینها همراه بشوند، ناگهان به این فکر افتادند که این خزانه را چکار کنند؟ کلید به دست چه کسی باشد؟ وقتی یکدیگر را نگاه کردند، هر کدام میدانستند که به هر کسی اعتماد میکنند الا دو نفر دیگر! برای همین سه قفل زدند.
همین موضوع برای اینکه معلوم بشود جمل چیست، کافی است!
شما تصور کنید به شما بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک پولی در جایی داشتند و آنجا را سه قفله کردند! همین کافی است که بگویید این سه نفر نستجیربالله معصوم نیستند و دنیاخواه هستند!
یعنی اگر مقدّسترین افراد این کار را کنند تکلیفشان معلوم است.
اینها همینجا جمل را باختند، سه قفله کردند!
وقت نیست که بخواهم همهی جمل را توضیح بدهم که ببینید چقدر طلحه شبیه معاویه و معاویه شبیه زبیر و زبیر هم شبیه… همه شبیه هم هستند، اینها یک منطق هستند و آنها هم یک منطق.
روز جنگ رسید، باید از تقدّساتی استفاده کنند، وگرنه کسی خون نمیدهد.
ببینید همسر پیامبر چه گفت. میدانید که ایشان جمل را اداره کرد. چون روز جمل، زبیر همان ابتدای کار، با روایتی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواندند، از صحنه بیرون رفت. طلحه هم شُل شد، مروان او را از پشت با تیر زد. اصلاً نباید جنگ اتفاق میافتاد، اصلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن روایت را خواندند که جنگ نشود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قصد کشتن نداشتند. این خانم یک تنه جنگ را با این تعابیر اداره کرد، گفت: «يَا بُنَيَّ»[6] ای فرزندان من! «الْكَرَّةَ الْكَرَّةَ» حمله حمله! «إصبِرُوا» در راه خدا شکیبایی ورزید، «فَإِنِّي ضَامِنَةٌ لَكُمُ الْجَنَّةَ» من ضامن بهشت شما هستم.
بعد برای اینکه اینها را داغ کند چکار کرد؟
میدانید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جنگ بدر سه معجزه داشتند، یکی این بود که یک مشت خاک برداشتند، یا پرت کردند، یا پاشیدند، یا فوت کردند و فرمودند: «شَاهَتِ الْوُجُوهُ».[7]
یک مشت خاک پُر از ذره است، در چشم همهی کفار بدر رفت.
ایشان هم خواست شبیهسازی کند، یک مشت خاک برداشت و پرت کرد و گفت: «شَاهَتِ الْوُجُوهُ». بلافاصله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند:…
در بدر خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»،[8] تو نینداختی، خدا انداخت که اینطور معجزه شد.
همینکه عایشه این خاک را پاشید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «وَ مَا رَمَيْتِ إِذْ رَمَيْتِ يَا عَائِشَةُ وَ لَكِنَّ الشَّيْطَانَ رَمَى»! شیطان پرت کرد.
اگر ما تعصب شیعی نداشته باشیم، این میان چه کسی درست گفت؟ روشن است! در بدر وقتی معجزه الهی بیاید، «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ»[9] فتح هم پشت آن است، معجزهی خدا «غلبه» است. اینجا غلبه نکرد، اینجا شکست خورد. چه شکستی!
وقتی شکست خورد گفتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمایند: به مدینه برگرد.
چرا مدینه؟ چون مدینه پُر از اصحاب قدیمی است، جنگ جمل بین شش تا بیست و پنج هزار نفر، و به قول شیخ مفید چهل هزار کشته دارد، همه ملامت میکنند. خدای متعال گفته بود «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»[10] در خانه بنشین. شما رفتی و این همه آدم کشته شد! همسران پیامبر میگفتند مگر ما به تو نگفتیم؟ حضرت امّ سلمه سلام الله علیها میفرمودند: مگر من به تو نامه ننوشته بودم؟ او را توبیخ میکردند.
عایشه گفت: من به مدینه نمیروم و در همین بصره میمانم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اجازه نمیدهم در بصره بمانی.
عایشه گفت: پس نزد شما در کوفه میآیم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: به مدینه برو.
عایشه شخصیتی بشدّت رسانهای داشت، اما در آن چند سال به محاق رفت، حرف نمیزد، مدام در خانه گریه میکرد. کسی که میگفت «من ضامن بهشت شما هستم» مدام در خانه گریه میکرد.
مثلاً کتاب تفسیر «ابن عطیه اندلسی»، ذیل آیه 33 سوره مبارکه احزاب را ببنید. میگوید: عایشه مدام گریه میکرد، چون عدهای جوان زیر پنجرهی خانهی او میرفتند و آیه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» را میخواندند و عایشه گریه میکرد. چون اگر گریه نمیکرد دیگران میگفتند آیا از کشته شدن این همه آدم با اشتباه فاحشِ غلطِ خودت شاد هستی؟ باید گریه میکرد که بگوید حداقل پشیمان هستم. میگوید آنقدر گریه میکرد که مقنعه خیس بود. همینکه گریه سبک میشد جوان بعدی زیر پنجرهی خانهی او میرفت و آیه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» را میخواند.
لذا اتفاق مهمی افتاد، ادعا این است که یک طرف گفت من ضامن بهشت شما هستم، اما بعد از آن حتّی نمیتوانست از خودش دفاع کند! با اینکه ادعا شده است پیغمبر و آن دو نفر در خانه ایشان دفن شدهاند، طبیعی بود که باید در خانه خودش دفن میشد، ولی یک روایت داریم که «علی شرط بخاری و مسلم» است. این روایت میگوید: من خیلی دوست داشتم در خانه خودم کنار پیامبر و پدرم دفن بشوم اما «إِنِّي قَدْ أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ، صَلَّى الله عليه وآله وَسَلَّمَ، فَادْفِنُونِي مَعَ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ، صَلَّى اللَّهُ عليه وآله وَسَلَّمَ»[11] من حادثهها و بدعتهایی درست کردهام که میترسم کنار پیغمبر دفن شوم، مرا با همسران پیامبر در بقیع دفن کنید.
ضامنِ بهشت هنگام مرگ خود میگفت که من جرأت نمیکنم… این هم برای منابع ما نیست، عرض کردم که این روایت در اعلی درجهی صحت است، آرم دار است، در منابع ما هم نیست.
لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل فرمودند: هر کسی این قرآن را وسط میدان ببرد، من ضامن او برای بهشت هستم.
یک طرف ادّعا کرد و به آن وقاحت افتاد، یک طرف که ادّعای بهشت کرد…
چه کسی میتواند ضامن بهشت بشود؟ صاحب بهشت.
آیا شما میتوانید بگویید که هر کسی به این سؤال پاسخ بدهد من ماشین کاشانی را به او هدیه میدهم؟ مگر ماشین من برای شماست که بخواهی ببخشی؟
چه کسی ضامن بهشت است؟ صاحب بهشت. مالک بهشت و دوزخ میتواند ضامن بشود، وگرنه چه کسی میتواند ضامن بهشت کسی بشود؟
آن کسی که ادّعای ضمانت کرد جرأت نکرد در خانهی خودش کنار پیامبر دفن شود… اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من ضامن بهشت کسی هستم که برود و قرآن بخواند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چه کسی میرود قرآن بخواند؟ او را تیرباران خواهند کرد. در ابتدا جوانی گفت من میروم. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اگر بروی تو را خواهند کشت. آن جوان نشست.
دوباره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «مَنْ يَأْخُذُ هَذَا اَلْمُصْحَفَ»[12] چه کسی این قرآن را میبرد «فَيَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ» که اینها را به قرآن دعوت کند، «وَ هُوَ مَقْتُولٌ» البته کسی که برود کشته خواهد شد «وَ أَنَا ضَامِنٌ لَهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْجَنَّةَ» و من ضامن بهشت او هستم.
این جوان دوباره بلند شد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: تو بنشین.
آن جوان گفت: «قَدِ اِحْتَسَبْتُ نَفْسِي عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى» یا امیرالمؤمنین! دیگر نیّت کردهام که خودم را فدای شما کنم.
به وسط میدان رفت و قرآن را باز کرد و گفت: «هَذَا كِتَابُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَدْعُوكُمْ إِلَى مَا فِيهِ» این کتاب خداست و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است که به حکم خدا برگردید. «فَقَالَتْ عَائِشَةُ اِشْجَرُوهُ بِالرِّمَاحِ» عایشه گفت: او را تیرباران کنید!
مگر چه گفته بود؟ قرآن خوانده بود! شما هم در جواب او قرآن میخواندید.
اینکه هزار نفر به یک نفر تیر بیندازند برای کربلا نیست، برای صفین نیست، برای یک منطق است. زجرکش کردن برای یک منطق است، نه برای معاویه و یزید.
این دو بیچاره برای حفظ دیگران، زشتکاریهای خودشان را کتمان نکردند که کتمان دیگران اثر کند. برای همین آبرو ندارند.
همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی در جمل پیروز شد، عایشه گفت: بخاطر من مروان را ببخش…
سلام خدا بر امیرالمؤمنین…
خود شما با این همه دستور قتل در چه جایگاهی هستی که چنین درخواستی داری؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: مروان را هم میبخشم.
مروانِ توبه نکرده!
شما از بخشیدنِ حرّ که توبه کرده بود توسط حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تعجّب میکنید؟ این خانواده اینطور هستند. این بزرگواران بجز تشهد که «لا اله الا الله» است به کسی «نه» نمیگویند. اصلاً به دنبال کشتن نیستند، اگر هم بکشند به دنبال این هستند که قتل دیگران کم بشود، یعنی وحشی را بزنند که «وحشی» بقیه را اذیت نکند. اینجا منطقشان «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» است. این بزرگواران مظهر رحمت خدا هستند، به دنبال زدن نیستند، بگونهای که رئیسِ جنایتکاران جمل میگوید: بخاطر من عبدالله بن زبیر و مروان را ببخش، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم میبخشند.
همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در فتح مکه فرمودند: هر کسی به خانه ابوسفیان برود ما او را میبخشیم.
با اینکه میدانستند ابوسفیان و فرزندان ابوسفیان نمکنشناس هستند.
روضه و توسّل به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
روضه امشب جای سختی است که من باید با اشاره از آن فرار کنم، اما اتفاقاً خیلی به بحث ما هم ربط دارد.
اگر شما موحد یا مسلمان نباشید ولی به دنبال حق باشید، حق را به شما نشان میدهند.
من تعجّب میکنم، در ماجرای مباهله… میدانید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی که ایمان نیاورده بودند را که نفرین نکردهاند، مباهله کسانی هستند که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دروغ دادند، به خدای متعال هم نسبت دروغ دادند، با اینکه حق را میدانستند انکار کردند و گفتند عیسی پسر خداست و تو هم پیغمبر نیستی. آنقدر عناد ورزیدند که دیگر گفتگو و سند و دلیل و مدرک جواب نداد، پیغمبر ما به دستور خدا اینها را به نفرین کردن دعوت کرد، «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»،[13] یعنی اینقدر پلید بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کجا غیرمسلمان را نفرین کردهاند؟
اینها وقتی آمدند و چهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را با همان پوشش دیدند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را که در آغوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود را دیدند، جرأت نکردند بیایند و نفرین کنند، ترسیدند و گفتند جزیه میدهیم. با اینکه جزیه دادن نوعی حقارت است. اینها چیزهایی فهمیدند، گفتند ما چهرههایی میبینیم که اگر اینها دست بلند کنند ما زیر و رو میشویم…
یا للعجب از آن اسلامی که صد رحمت به کفر!
ما در این جلسات میگوییم که این دو اسلام نیست، این اسلام و کفر است، ایمان و شرک در مقابل هم هستند، که وقتی میکشتند «وَيُكَبِّرونَ بِأَن قُتِلتَ وَإِنَّما قَتَلوا بِكَ التَّكبيرَ وَالتَّهليلا» تکبیر هم میگفتند، در حال بریدنِ سرِ الله اکبر بودند و الله اکبر هم میگفتند، اینها که مسلمان نبودند، صد رحمت به کفار! مسلمان نبودند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «اگر دین ندارید…»، دین نداشتند، دینشان وحشیگری بود، صد رحمت به بتپرستی.
لذا با یک شوقی خولی معلون سر مطهّر را داخل تنور گذاشت، شاد از اینکه بابت این سر مطهّر چقدر پول میگیرم…
زنی که نفقهی خانهی خولی را خورده بود… اما اگر کسی نور هدایت در او خاموش نشود… گفت: چرا امشب این تنور نورانی شده است؟
این خیلی عجیب است… زمانی یک ولی خدا چیزی میبیند، زمانی… بالاخره همسر خولی اگر مثل خولی نباشد هم در خانه او زندگی میکند و نفقهی او را میخورد، اما این نشان میدهد که اگر شما به دنبال حق باشید گُم نمیشوید…
اینها یادشان بود که روزی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و فرمودند که نمیدانیم حسنین علیهما السلام کجا هستند…
البته اینها ظاهر امر برای ما بوده است که بعداً بفهمیم موضوع از چه قرار است…
جبرئیل آمد و عرض کرد: کنار قصر بنی النجار هستند، یکدیگر را در آغوش گرفتهاند و خوابیدهاند، فرشته بال خود را پهن کرده است که آفتاب نخورند…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفتند و این دو آقازاده را در آغوش گرفتند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را روی شانهی خود گذاشتند…
یکی از این چاپلوسهایی که هیچ چیزی نمیفهمید جلو آمد و گفت: بَه! ببین کجا نشسته است!
بلافاصله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من افتخار میکنم که حسینِ من روی دوش من نشسته است…
ای زینت دوش نبی…
این ایام در حال رفتن به سمت شام هستند، سر را چند سوار میبردند، نشستند تا نجاست کوفت کنند، سر را به درختی بستند و تاب میدادند…
دو اتفاق افتاد که خیلی از منابع نوشتهاند، یکی اینکه اینها همینطور مشغول بودند، دیدند انگار با خون روی دیوار مینویسد: «أَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْناً. شَفاعَةَ جَدِّهِ يَومَ الحسابِ»[14] امّتی که حسین را کشتند امیدِ شفاعت جدّ او را دارند؟
آیا این دین است؟…
از آن طرف راهبی بود که عبادت میکرد، این راهبها اینطور بودند…
حاکمیت که اسلام نبود، حاکمیتِ کفر بود، اینها میگفتند این پیغمبرِ آخرالزمان پیغمبر نیست، اگر بود که این چه اسلامی است؟ برای همین به بیابان میرفتند که عبادت کنند تا اینکه پیامبر آخرالزمان یا اوصیای او را بشناسند، میگفتند اگر او پیغمبر بوده است که وصی او باید بیاید و من را هدایت کند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین یک راهب مسیحی را هدایت کردند…
اینجا هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با سر آمدند… فدای محبّت شما یا اباعبدالله…
آن راهب از در دِیر بیرون آمد و دید این ملعونها نشستهاند و یک نوری به درخت آویزان است، آن ملعونها نور نمیدیدند اما این راهب دید، آمد و پول داد…
از یک سری که آنقدر ضربه خورده است که دخترِ او نمیتواند او را بشناسد…
سیّد جعفر حلّی برای قمر بنی هاشم علیه السلام میگوید: از آن همه زیبایی هیچ چیزی نمانده بود…
ولی آن کسی که به دنبال حق باشد، از هیکل توحید ربّ العالمین نور میفهمد. آن راهب این سر را داخل تشتی گذاشت و شروع کرد این سر مقدّس را با گلاب شست. بعد شروع کرد به گریه کردن.
گفت: تو چه کسی هستی که من هر وقت عبادت کردم و گریه کردم، عیسی علیه السلام را در خواب به چهرهی تو دیدم؟… من فهمیدم آن پیغمبرِ مظلومِ آخرالزمان جدّ تو بوده است… تو چقدر مهربانی که وقتی دیدی من راست میگویم به دنبال تو میگردم با سر آمدی…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] اللهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)
[5] خطبه فدکیه
[6] الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة ، صفحه 347 (وَ لَمَّا رَأَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع جُرْأَةَ الْقَوْمِ عَلَى الْقِتَالِ وَ صَبْرَهُمْ عَلَى الْهَلَاكِ نَادَى أَصْحَابَ مَيْمَنَتِهِ أَنْ يَمِيلُوا عَلَى مَيْسَرَةِ الْقَوْمِ وَ نَادَى أَصْحَابَ مَيْسَرَتِهِ أَنْ يَمِيلُوا عَلَى مَيْمَنَتِهِمْ وَ وَقَفَ ع فِي الْقَلْبِ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ تَضَعْضَعَ الْقَوْمُ وَ أَخَذَتِ السُّيُوفُ مِنْ هَامَاتِهِمْ مَآخِذَهَا فَانْكَشَفُوا وَ قَدْ قُتِلَ مِنْهُمْ مَا لَا يُحْصَى كَثْرَةً وَ أُصِيبَ مِنْ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع نَفَرٌ كَثِيرٌ وَ أَحَاطَتِ الْأَزْدُ بِالْجَمَلِ يَقْدُمُهُمْ كَعْبُ بْنُ سُورٍ وَ خِطَامُ الْجَمَلِ بِيَدِهِ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِمْ مَنْ كَانَ أَنْفَلَ بِالْهَزِيمَةِ وَ نَادَتْ عَائِشَةُ «يَا بُنَيَّ الْكَرَّةَ الْكَرَّةَ اصْبِرُوا فَإِنِّي ضَامِنَةٌ لَكُمُ الْجَنَّةَ» فَحَفُّوا بِهَا مِنْ كُلِّ جَانِبٍ وَ اسْتَقْدَمُوا حَتَّى دَنَوْا مِنْ عَسْكَرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ أَلْقَتْ عَائِشَةُ عَلَى نَفْسِهَا بُرْدَةً كَانَتْ مَعَهَا وَ قَلَّبَتْ يَمِينَهَا عَنْ مَنْكِبِهَا الْأَيْمَنِ إِلَى الْأَيْسَرِ وَ الْأَيْسَرِ إِلَى الْأَيْمَنِ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَصْنَعُ عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ ثُمَّ قَالَتْ نَاوِلُونِي كَفّاً مِنْ تُرَابٍ فَنَاوَلُوهَا فَحَثَّتْ بِهِ فِي وُجُوهِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَالَتْ «شَاهَتِ الْوُجُوهُ» كَمَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَهْلِ بَدْرٍ قَالَ وَ جَرَّ كَعْبُ بْنُ سُورٍ بِالْخِطَامِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَحْقِنَ الدِّمَاءَ وَ تُطْفِئَ هَذِهِ الْفِتْنَةَ فَاقْتُلْ عَلِيّاً وَ لَمَّا فَعَلَتْ عَائِشَةُ مَا فَعَلَتْ مِنْ قَلْبِ الْبُرْدِ وَ حَصْبِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالتُّرَابِ قَالَ ع: وَ مَا رَمَيْتِ إِذْ رَمَيْتِ يَا عَائِشَةُ وَ لَكِنَّ الشَّيْطَانَ رَمَى وَ لَيَعُودَنَّ وَبَالُكِ عَلَيْكِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.)
[7] إعلام الوری بأعلام الهدی ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۸ (ثُمَّ كَانَتْ غَزْوَةُ بَدْرٍ اَلْكُبْرَى، و ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ و سلّم سَمِعَ بِأَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ فِي أَرْبَعِينَ رَاكِباً مِنْ قُرَيْشٍ تُجَّاراً قَافِلِينَ مِنَ الشام، فَخَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ و سلّم فِي ثَلاَثِمِائَةِ رَاكِبٍ و نَيِّفٍ، و أَكْثَرُ أَصْحَابِهِ مُشَاةٌ، مَعَهُمْ ثَمَانُونَ بَعِيراً و فَرَسٌ يُقَالُ إِنَّهُ لِلْمِقْدَادِ، يَعْتَقِبُ اَلنَّفَرُ عَلى اَلْبَعِيرِ اَلْوَاحِدِ، و كَانَ بَيْنَ رَسُولِ اَللَّهِ و بَيْنَ مَرْثَدِ بْنِ أَبِي مَرْثَدٍ اَلْغَنَوِيِّ بَعِيرٌ، و ذَلِكَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ. فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ اَلْمَدِينَةِ و بَلَغَ أَبَا سُفْيَانَ اَلْخَبَرُ أَخَذَ بِالْعِيرِ عَلَى اَلسَّاحِلِ، و ارسل إلى أهل مَكَّةَ يَسْتَصْرِخُ بِهِمْ، فَخَرَجَ مِنْهُمْ نَحْوٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ مِنْ سَائِرَ بُطُونِ قُرَيْشٍ و مَعَهُمْ مِائَتَا فَرَسٍ يَقُودُونَهَا، و خَرَجُوا مَعَهُمْ بِالْقِيَان يَضْرِبْنَ بِالدُّفُوفِ و يَتَغَنَّيْنَ بِهِجَاءِ اَلْمُسْلِمِينَ، و رَجَعَ اَلْأَخْنَسُ بْنُ شُرَيْقٍ اَلثَّقَفِيُّ بِبَنِي زُهْرَةَ مِنَ اَلطَّرِيقِ و كَانَ حَلِيفاً لَهُمْ، فَبَقِيَ مِنْهُمْ نَحْوٌ مِنْ تِسْعِمِائَةٍ و سبعين رَجُلاً، و فِيهِمُ اَلْعَبَّاسُ و عَقِيلٌ و نَوْفَلُ بْنُ اَلْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ خرجوا مُكْرَهِينَ، و كَانَتْ أَشْرَافُهُمُ اَلْمُطْعِمُونَ فِيهِمْ: اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ و عُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ و طُعَيْمَةَ بْنَ عَدِيٍّ و أَبُو اَلْبَخْتَرِيِّ بْنُ هِشَامٍ و اميّة بْنَ خَلَفٍ و حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ و اَلنَّضْرَ بْنَ اَلْحَارِثِ بْنِ كَلَدَةَ و أبو جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ و سُهَيْلَ بْنَ عَمْرٍو. فَلَمَّا بَلَغَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ و سلّم إِلَى بَدْرٍ، و هِيَ بِئْرٌ مَنْسُوبَةٌ إِلَى رَجُلٍ مِنْ غَفَّارٍ يُقَالُ لَهُ: بَدْرٌ، و قَدْ عَلِمَ رَسُولُ اَللَّهِ بِفَوَاتِ اَلْعِيرِ و مَجِيءِ قُرَيْشٍ شَاوَرَ أَصْحَابَهُ فِي لِقَائِهِمْ أَوِ اَلرُّجُوعِ، فَقَالُوا: اَلْأَمْرُ إِلَيْكَ و اِلْقَ بِنَا اَلْقَوْمَ. فَلَقِيَهُمْ عَلَى بَدْرٍ لِسَبْعَ عَشْرَةَ مِنْ شهر رَمَضَانَ، و كَانَ لِوَاءُ رَسُولِ اَللَّهِ يَوْمَئِذٍ أَبْيَضَ مَعَ مُصْعَبِ بْنِ عُمَيْرٍ و رايته مَعَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، و أيّدهم اللّه سبحانه بِخَمْسَةِ آلاٰفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِكَةِ، فكثّر اَللَّهُ اَلْمُسْلِمِينَ فِي أَعْيُنِ اَلْكُفَّارِ و قَلَّلَ اَلْمُشْرِكِينَ فِي أَعْيُنِ اَلْمُؤْمِنِينَ كَيْلاَ يَفْشَلُوا، و أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ كَفّاً مِنْ تُرَابٍ فرماه إِلَيْهِمْ و قَالَ: «شَاهَتِ اَلْوُجُوهُ» فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلاَّ اِشْتَغَلَ بِفَرْكِ عينيه. و قَتَلَ اَللَّهُ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ نَحْوَ سَبْعِينَ رَجُلاً، و اسر نحو سبعين رجلا مِنْهُمُ: اَلْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ، و عَقِيلُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، و نَوْفَلُ بْنُ اَلْحَارِثِ، فَأَسْلَمُوا، و عُقْبَةُ بْنُ أَبِي مُعَيْطٍ و اَلنَّضْرُ بْنُ اَلْحَارِثِ قَتَلَهُمَا رَسُولُ اَللَّهِ بالصفراء، و قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ و سلّم لِلْعَبَّاسِ: «اِفْدِ نَفْسَكَ و اِبْنَيْ أَخَوَيْكَ عَقِيلاً و نَوْفَلاً، و حَلِيفَكَ عُتْبَةَ بْنَ عَمْرٍو و أخي بَنِي اَلْحَارِثِ بْنِ فِهْرٍ فإنّك ذو مال». فَقَالَ: إِنِّي كُنْتُ مُسْلِماً و إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَكْرَهُونِي. فقال عليه السلام: «اَللَّهُ أَعْلَمُ بِإِسْلاَمِكَ، إِنْ يَكُنْ حَقّاً فَإِنَّ اَللَّهَ يَجْزِيكَ بِهِ، فَأَمَّا ظَاهِرُ أَمْرِكَ فَقَدْ كَانَ عَلَيْنَا». قَالَ: فَلَيْسَ لِي مَالٌ. قَالَ: «فَأَيْنَ اَلْمَالُ اَلَّذِي وَضَعْتَهُ عِنْدَ أُمِّ اَلْفَضْلِ بِمَكَّةَ و لَيْسَ مَعَكُمَا أَحَدٌ فقلت لها: إن اصبت فِي سَفَرِي هَذَا فَهَذَا اَلْمَالُ لِبَنِيَّ: اَلْفَضْلِ و عَبْدِ اَللَّهِ و قثم؟». فَقَالَ: و اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ، إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ مَا عَلِمَهُ أَحَدٌ غَيْرِي و غَيْرُ أُمِّ اَلْفَضْلِ، فأحسب لِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَصَبْتُمْ مِنِّي مِنْ مَالٍ كَانَ مَعِي عِشْرُونَ أُوقِيَّةً. فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ و سلّم: «لا، ذاك شيء أعطانا اللّه منك». ففدى نَفْسِهِ بِمِائَةِ أُوقِيَّةٍ، و فَدَى كُلَّ وَاحِدٍ بِأَرْبَعِينَ أُوقِيَّةً . و قَتَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِبَدْرٍ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ: اَلْوَلِيدَ بْنَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ و كَانَ شُجَاعاً فَاتِكاً، و اَلْعَاصَ بْنَ سَعِيدٍ بن العاص بن اميّة والد سعيد بن اَلْعَاصِ، و طُعَيْمَةَ بْنَ عَدِيِّ بْنِ نَوْفَلٍ شَجَرَهُ بِالرُّمْحِ و قَالَ: «و اَللَّهِ لاَ تخاصمنا فِي اَللَّهِ بَعْدَ اَلْيَوْمِ أَبَداً» و نَوْفَلُ بْنُ خُوَيْلِدٍ، و هُوَ اَلَّذِي قَرَنَ أَبَا بَكْرٍ و طَلْحَةَ قَبْلَ اَلْهِجْرَةِ بِحَبْلٍ و عَذَّبَهُمَا يَوْماً إِلَى اَللَّيْلِ، و هُوَ عَمُّ اَلزُّبَيْرِ بْنِ اَلْعَوَّامِ، و لَمَّا أُجِّلَتِ الوقعة قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ و سلّم «من له علم بنوفل»؟ فقال عليه السلام: «أنا قتلته» فكبّر النبي عليه السلام ثُمَّ قَالَ: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَجَابَ دعوتي فيه» .)
[8] سوره مبارکه انفال، آیه 17 (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 249 (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ)
[10] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
[11] الطبقات الكبرى – ط العلميه ، جلد 8 ، صفحه 59
[12] الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة ، جلد ۱ ، صفحه ۳۳۹ (فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَخْبَرْتُهُ اَلْخَبَرَ وَ قُلْتُ مَا تَنْتَظِرُ وَ اَللَّهِ مَا يُعْطِيكَ اَلْقَوْمُ إِلاَّ اَلسَّيْفَ فَاحْمِلْ عَلَيْهِمْ قَبْلَ أَنْ يَحْمِلُوا عَلَيْكَ فَقَالَ «نَسْتَظْهِرُ بِاللَّهِ عَلَيْهِمْ» قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ فَوَ اَللَّهِ مَا رُمْتُ مِنْ مَكَانِي حَتَّى طَلَعَ عَلَيَّ نُشَّابُهُمْ كَأَنَّهُ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ فَقُلْتُ أَ مَا تَرَى يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَا يَصْنَعُ اَلْقَوْمُ مُرْنَا نَدْفَعُهُمْ فَقَالَ «حَتَّى أُعْذِرَ إِلَيْهِمْ ثَانِيَةً» ثُمَّ قَالَ: «مَنْ يَأْخُذُ هَذَا اَلْمُصْحَفَ فَيَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ وَ هُوَ مَقْتُولٌ وَ أَنَا ضَامِنٌ لَهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْجَنَّةَ » فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ إِلاَّ غُلاَمٌ عَلَيْهِ قَبَاءٌ أَبْيَضُ حَدَثُ اَلسِّنِّ مِنْ عَبْدِ اَلْقَيْسِ يُقَالُ لَهُ مُسْلِمٌ كَأَنِّي أَرَاهُ فَقَالَ أَنَا أَعْرِضُهُ عليهم يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِمْ وَ قَدِ اِحْتَسَبْتُ نَفْسِي عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى فَأَعْرَضَ عَنْهُ إِشْفَاقاً عَلَيْهِ وَ نَادَى ثَانِيَةً «مَنْ يَأْخُذُ هَذَا اَلْمُصْحَفَ وَ يَعْرِضُهُ عَلَى اَلْقَوْمِ وَ لْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَقْتُولٌ وَ لَهُ اَلْجَنَّةُ فَقَامَ مُسْلِمٌ بِعَيْنِهِ وَ قَالَ أَنَا أَعْرِضُهُ فَأَعْرَضَ وَ نَادَى ثَالِثَةً فَلَمْ يَقُمْ غَيْرُ اَلْفَتَى فَدَفَعَ إِلَيْهِ اَلْمُصْحَفَ وَ قَالَ اِمْضِ إِلَيْهِمْ وَ أَعْرِضْهُ عَلَيْهِمْ وَ اُدْعُهُمْ إِلَى مَا فِيهِ فَأَقْبَلَ اَلْغُلاَمُ حَتَّى وَقَفَ بِإِزَاءِ اَلصُّفُوفِ وَ نَشَرَ اَلْمُصْحَفَ وَ قَالَ هَذَا كِتَابُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَدْعُوكُمْ إِلَى مَا فِيهِ فَقَالَتْ عَائِشَةُ اِشْجَرُوهُ بِالرِّمَاحِ قَبَّحَهُ اَللَّهُ فَتَبَادَرُوا إِلَيْهِ بِالرِّمَاحِ فَطَعَنُوهُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ وَ كَانَتْ أُمُّهُ حَاضِرَةً فَصَاحَتْ وَ طَرَحَتْ نَفْسَهَا عَلَيْهِ وَ جَرَّتْهُ مِنْ مَوْضِعِهِ وَ لَحِقَهَا جَمَاعَةٌ مِنْ عَسْكَرِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَعَانُوهَا عَلَى حَمْلِهِ حَتَّى طَرَحُوهُ بَيْنَ يَدَيْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أُمُّهُ تَبْكِي وَ تَنْدُبُهُ وَ تَقُولُ يَا رَبِّ إِنَّ مُسْلِماً دَعَاهُمْ يَتْلُو كِتَابَ اَللَّهِ لاَ يَخْشَاهُمْ فَخَضَبُوا مِنْ دَمِهِ قَنَاهُمْ وَ أُمُّهُمْ قَائِمَةٌ تَرَاهُمْ)
[13] سوره مبارکه آل عمران، آیه 61 (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ)
[14] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۷ ، صفحه ۳۹۸